مبانی نظری انقلاب اسلامی

سخنرانی آمریکای لاتین - قسمت سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مبانی نظری انقلاب اسلامی

از دوستانی که تشریف آوردند، تشکر می کنم. قرار شد در این جلسه در مورد مبانی نظری انقلاب اسلامی و همینطور تاریخ گذشته و آیندۀ آن بحث شود.

من بحث را به دو بخش تقسیم می کنم: بخش اول به یکی از مبانی تئوریک انقلاب اسلامی در حوزۀ انسان شناسی و حقوق انسان اشاره دارد و بخش دوم بحث را به گذشته و آیندۀ انقلاب و پرسش و پاسخ ها اختصاص می دهم و امیدوارم بخش اول مقدمه ای برای بخش دوم باشد تا به فهم بهتر آن کمک کند.

اولاً مبانی نظری و تئوریک انقلاب اسلامی را نمی توان با مبانی تئوریک اصل اسلام از هم تفکیک کرد؛ لذا عملاً وقتی بخواهیم از مبانی نظری انقلاب اسلامی(که از ایران شروع شد و در کل کشورهای اسلامی در حال گسترش است و نمونه های عربی آن را در حال حاضر می بینید) سخن بگوییم، باید به مبانی نظری اسلام اشاره کنیم.

همچنانکه مسیحیان به ارتدکس و پروتستان و کاتولیک تقسیم می شوند، اسلام نیز از دو فرقۀ شیعه و سنّی تشکیل شده است؛ با این تفاوت که مبانی شیعه و سنّی کاملاً مشترک است. با اینحال ما طبیعتاً از اسلام و تفسیر شیعی سخن می گوییم.

یکی از مبانی نظری انقلاب اسلامی و اسلام این است که نه تنها مخالف جنگ بین مذاهب و ادیان الهی است، بلکه با هرنوع جنگ و خصومت بین نژاد، قومیت و زبان ها مخالف است و این یکی از اهدافی است که انبیاء برای اصلاح نظری و عملی آن مبعوث شدند و انقلاب اسلامی در این راستا خود را تعریف کرد. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ [1]» برطبق این آیه شریفه هیچ قوم و نژادی حق اهانت به قوم و نژاد دیگر را ندارند؛ حتی اختلاف دین هم مانع رعایت حقوق فرد نمی شود.

پیامبر اسلام9 که اولین حکومت را در مدینه تشکیل دادند، فرمودند: «مسیحیان و یهودیان مدینه، مثل مسلمانان، اهمیت و احترام دارند و حقوقشان، حقوق ماست» و به مسلمانان دستور دادند: «حق ندارید هیچ مسیحی و یهودی را با تهدید مسلمان کنید؛ ما با آن ها از یک خانواده هستیم و با هم گفتگو می کنیم.» طبق آیات قرآن کریم، ایمان نه با شمشیر به دست می آید و نه با شمشیر می رود؛ ایمان محصول گفتگو و اخلاق است. ما، مسیحیان و یهودیان یک خدا را می پرستیم و به قیامت معتقد می باشیم. حتی پیامبر9 در نبردی که با امپراطوری روم پیش آمد(که دعوای اسلام و مسیحیت نبود؛ بلکه دعوای استعمار و عدالت بود) فرمودند: «در این درگیری، جنگ ما اخلاقی است؛ هیچکس حق صدمه زدن به زنان و کودکان را ندارد، درختان را از بین نبرید و آتش نزنید، خانه ها را خراب نکنید، آب ها را مسموم نسازید، پل ها را تخریب نکنید؛ بنای ما جنگیدن نیست.» حتی در جنگ هایی که بر پیغمبر9 و بر اسلام تحمیل می شد، ایشان می فرمود: «هرگز اولین شلیک از طرف ما نباشد، باید اولین کشته ها را ما بدهیم؛ بگذارید آن ها بزنند، بعد ما از خود دفاع کنیم....» روزی یکی از مسلمان ها به پیامبر9 عرض کرد: «من در یک معامله ای سر یک مسیحی کلاه گذاشتم و چیزی که کمتر می ارزید را بیشتر فروختم.» پیامبر9 عصبانی شدند و فرمودند: «تو مسلمان نیستی، حق او، حق ما و حرمت او، حرمت ماست.»

در زمان پیامبر9 امپراطوری ایران در شرق عالم و امپراطوری روم در غرب عالم حکومت می کردند. پیامبر9 با هردو امپراطوری در دفاع از انسان های مظلومی که در شرق و غرب عالم زندگی می کردند، درگیر شد. زمانی که نمایندۀ مسلمانان با نمایندۀ امپراطوری ایران مذاکره می کرد، از نمایندۀ مسلمانان پرسیدند شما چه می خواهید؟ گفت: «ما میخواهیم هیچ نژادی بر نژاد دیگر، هیچ طبقۀ اقتصادی بر دیگری و هیچ قومیت و زبانی بر قومیت و زبان دیگر حکومت نکند و همه طبقات، نژادها، قومیت ها و زبان ها محترم باشند. ما آمدیم که انسان ها را از بندگی انسان های دیگر به سمت بندگی خداوند نجات دهیم.» قرآن کریم می فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا[2]» هرکس انسانی را بکُشد، مثل این است که همۀ بشریت را بی گناه کشته است(جان یک نفر مساوی است با جان هفت میلیارد انسان امروز) و هرکس یک انسان را نجات دهد، چه نجات مادی و چه نجات معنوی، گویی همۀ بشریت را نجات داده است.

حتی در صدر اسلام، بعضی از حاکمان مسلمان، خواستند به نام اسلام همین تبعیض های نژادی و طبقاتی را ادامه دهند، اما حضرت علی7 اعتراض کرد. کسانی بودند که می گفتند: «چون پیامبر9 عرب بود، پس عرب از غیر عرب بالاتر است و حتی مسیحیان عرب از مسیحیان غیر عرب بالاترند.» بعضی از مسلمانان غیرعرب به امام علی7 عرض کردند که این چه اسلامی است که این ها می گویند؟ مگر پیامبر نفرمود که حق همۀ نژادها از بیت المال و اموال و ثروت عمومی یکسان است؟! مگر پیامبر پیوند زناشویی بین بردۀ سیاه پوست فقیر و دختر سرمایه دار عرب برقرار نساخت؟ مگر "صهیب یونانی" که اروپایی و مسیحی بود و سپس مسلمان شد، با یک دختر عرب ثروتمند ازدواج نکرد؟ مگر پیامبر9 بین "سلمان" که ایرانی و "بلال" که اهل حبشه اتیوپی و آفریقایی بود، فرق می گذاشت؟(این ها همه جزء یاران نزدیک پیامبر بودند.) مگر پیامبر9فقیر و ثروتمند را مساوی ندانست؟ مگر نفرمود: «حق اهانت به فقیر را ندارید؟ حتی پیامبر9به ثروتمندی که لباس فاخر و اشرافی خود را هنگام نشستن کنار فقیر جمع می کرد، فرمود: «ترسیدی که از فقر او به تو سرایت کند یا از ثروت تو به او چیزی برسد؟»

اینگونه تفکر فقط در جاهلیت عرب قبل از اسلام(1400سال قبل) نبود؛ بلکه این تفکر به اصطلاح مدرن اکنون نیز بر جهان حاکم است. مدرنیته فعلی غرب بر تبعیض نژادی بنا شد. میلیون ها سیاه پوست آفریقایی و سرخپوست و بومی آمریکایی، قربانیِ مدرنیتۀ سفیدپوستان و سرمایه دار اروپایی شدند. اکنون تحت عنوان اقتصاد مدرن و توسعه آکادمیک و علمی، فاصله های طبقاتی تئوریزه شده، توجیهِ دانشگاهی و روشنفکری می شود به اینکه فقیر و سرمایه دار در سطح هم نیستند. نظریه پردازان برجستۀ اقتصادِ سرمایه داری، بدون هیچگونه شرم و وقاحتی می نویسند که اگر به فقیران غذای بیشتر بدهیم، جمعیتشان بیشتر می شود. به این ترتیب یک نوع داروینیسم اقتصادی و اجتماعی را حاکم ساختند. این نظریه پردازان، کتاب های بسیاری نوشتند و در دانشگاه های دنیا به نام مدرنیته تدریس می کنند و در این کتاب ها بیان داشتند که هر نوع دخالت در اقتصاد سرمایه داری به اسم اخلاق و عدالت، باعث گستاخ تر شدن فقیران و عقب ماندن اقتصاد و توسعه خواهد شد. همچنین آنان علوم انسانی و چند مکتب جامعه شناسی علوم اجتماعی را در اروپای غربی و آمریکا، تئوریزه کردند؛ فقط برای اینکه ثابت کنند که نژاد سفید اروپایی، نژاد برتر است و نژادهای آفریقایی، آمریکای لاتین و آسیا، نژادهای وحشی و بربر(نیمه حیوان) هستند. یکی از متفکران اروپای غربی نوشته است که ما به لحاظ بیولوژی و زیست شناسی، مخچۀ انسان را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در پسِ مخچۀ انسان اروپایی و غربی، یک دنباله ای است که در نژادهای آفریقایی و آمریکای لاتین نیست و این یعنی ما نژاد برتر می باشیم و آن ها نژاد بربر هستند. امام خمینی; در جواب این گروه فرمود: «بله؛ یک دنباله و دُم وجود دارد؛ اما آن دُمِ خودتان است نه پسِ مغزتان...»

وقتی استعمارگران اسپانیا، پرتغال، انگلیس، فرانسه میلیون ها بومی اصیل اینجا را که تمدن های بزرگی داشتند، نابود کردند و بعد گفتند: «آن ها لیاقت زنده بودن را نداشتند و ضعیف باید قربانی قوی شود.» این عین همان سیاستی است که امروز آمریکا، انگلیس و صهیونیزم در کشورهای اسلامی اجرا می کند.

در علوم اجتماعی و علوم انسانی که اکنون در دانشگاه های دنیا تدریس می شود، مکتب های علوم اجتماعی بوجود آمد که خواست نوعی جبرگرایی اشرافی و سرمایه داری را در تحلیل تمدن ها و تاریخ جامعۀ بشری تئوریزه کند. مبنای آن ها این بود که تاریخ بشری و تمدن ها را طوری باید تحلیل و تفسیر کرد که نشان دهد اروپای غربی و آمریکا مرکز انسان و آدم است و بقیه حاشیه هستند.

در آفریقا که گرسنه ترین مردم در آنجا زندگی می کنند، معادن عظیم الماس و طلا وجود دارد. یعنی کشور آفریقا به لحاظ منابع زیرزمینی، جزو ثروتمندترین کشورها می باشد؛ اما تمام این ثروت توسط اروپای غربی و ایالات متحده غارت می شود.

بله؛ از قرن 16 و 17 میلادی تا امروز این بشر مدرن سفیدپوست اروپایی، قارۀ آمریکا، آفریقا و آسیا را غارت کردند؛ میلیون ها انسان را کُشتند و هنوز هم حمله می کنند و جنگ به راه می اندازند. نمونۀ اخیر جنگ آن ها، در افغانستان، عراق، فلسطین و نمونۀ جدیدترش حمله به لیبی می باشد.

این ها اول نظریات نژادپرستانه و سرمایه داری را به شکل روشنفکری، تئوریزه، آکادمیک و دانشگاهی می کنند و سپس بر همان اساس و با شعار دموکراسی، حقوق بشر و تمدن حمله می کنند و می گویند: «متمدنین آمدند تا وحشی ها را آدم کنند.»

فیلم های هالیوودی و فیلم های وسترن غربی طوری ساخته شده بودند که وقتی ما آن ها را تماشا می کردیم، آرزو داشتیم که سرخ پوست ها(که در واقع به دست آمریکایی و اروپایی ها غارت و کشته می شدند) زودتر کشته شوند و با خود می گفتیم: «این سرخپوست ها از جان این یانکی های شریف چه می خواهند؟!»

امروزه نیز فیلم های هالیوودی طوری ساخته می شوند که کسانی که این فیلم ها را تماشا می کنند، می گویند: «این مسلمان های وحشی تروریست از جان این صهیونیست های شریف چه می خواهند؟!»

آنان حتی در قرن 19میلادی، مکتب های زبان شناسی سفارش دادند و هدفشان از این کار این بود که بگویند زبان های اصلی جهان، زبان های اروپایی است و بقیه زبان ها و نژادها، همه زاید و حاشیه ای هستند. آنان به سایر ملت ها و نژادها تا حدی احترام می گذارند که در خدمت آن ها باشند.

کنتی دپینو که قبل از انقلاب سفیر انگلیس و فرانسه و یک جامعه شناس و آکادمیک بود، کتاب های درسی و آکادمیک برای ایران نوشته است.وی در کتاب هایش بیان داشته: «نژاد سفید غربی، نژادی خلاق است و حق آقایی و سروری بر بشریت را دارد و بقیۀ نژادها، نژاد کارگر هستند؛ نژادهایی که بایستی خدمت بکنند.» و این همان تفکری بود که بعدها نازیسم آلمانی، فاشیزم ایتالیایی، تفکر صهیونیزم اسرائیل و امپریالیزم سرمایه داری آمریکا و اروپای غربی را بوجود آورد و آن ها را تئوریزه و توجیه کرد. بنده به یکی از این ها در سمیناری گفتم: «شما تاریخ اروپا را بخوانید تا بدانید و بفهمید در دورانی که بزرگترین کتابخانه اروپا، فقط 800جلد کتاب داشت و آن هم عمدتاً اوراد کلیسا بود، در جهان اسلام کتابخانه هایی با یک میلیون کتاب وجود داشت. شما با مفهومی به نام حمام آشنا نبودید و بوسیلۀ مسلمانان آشنا شدید. در دورانی که در اروپا و غرب بخاطر یک بیماری کوچک دست را قطع می کردند، بیمارستان ها و دانشگاه های بزرگ تخصصی در جهان اسلام وجود داشت. این دنباله ای که میگویید در پسِ مخچۀ شماست و در آسیایی ها و آمریکای لاتینی ها و آفریقایی ها نیست، پس آن دنباله کجاست؟ این چه تفکری است که اگر یک میلیون عراقی در بمباران کشته شوند، یا اگر 5 یا 6 میلیون فلسطینی آواره شوند و یا اگر صدها هزار لبنانی، بمباران شوند، جان آن ها مهم نیست؟! چرا سلاح شیمیایی که غربی ها به صدام دادند و بوسیلۀ آن کُردها را قتل عام کردند، چیز مهمی نبود؟؛ اما اگر یک ترقّه ای در یکی از خیابان های آمریکا و اروپای غربی بترکد، خیلی مهم است!، این یعنی خون انسان ها برابر نیست، جانشان محترم و یک اندازه نیست، یعنی انسان ها فقط درجه یک یا سه هستند و درجه 2 نداریم»

شکنجه گرها در اکثر حکومت های دیکتاتوری جهان، زیر نظر آموزشگران و معلمین آمریکایی، اسراییلی، انگلیسی و فرانسوی آموزش دیدند و می بینند. در زمان شاه، هزاران نفر در زندان ها و تبعیدگاه ها بودند و شکنجه می شدند. بالاسر شکنجه گر و بازجوی ایرانی، بازجوی آمریکایی، اسرائیلی و یا انگلیسی می نشست و یاد می داد که چطور ناخن های انقلابیون را بکشند، چگونه سوزن فرو کنند، چطور آلت جنسی آن ها را بسوزانند و چگونه آن ها را شکنجه دهند تا با درد بیشتری بمیرند. این ها را همین معلمان حقوق بشر آموزش می دادند!

در دیکتاتوری های آمریکای لاتین هم، همینگونه بوده است. شما بروید تحقیق کنید در دهه های 60 یا 70 چه کسانی به شکنجه گرها در آمریکای لاتین آموزش می دادند؟ از زمان پینوشه نیکاراگوآ، یاسوماسا تا کوبای قبل از کاسترو و باتیستا همۀ مربیان شکنجه گر، غربی بودند.

همین معلمان حقوق بشر که در اکثر رسانه های جهان و از جمله در آمریکای لاتین تبلیغ می شوند، سلطه گر، دروغگو و بزرگترین ریاکاران تاریخ بشر هستند و یکی از اهداف جمهوری اسلامی، رسوا نمودن این هاست.

انقلاب اسلامی به برابری نژادها، طبقات و انسان و ملت ها معتقد است. در تفکر اسلامی شیعی وظایف حکومت ها بیان شده است که بر اساس منابع اسلامی به چند نمونه اشاره می کنیم:

ابتدا باید بگویم اینکه می گوییم حکومت اسلامی، معنایش این نیست که کشورهای اسلامی این موارد را رعایت می کنند. در کشورهای اسلامی، متأسفانه اکثر حکومت ها، دیکتاتور، سکولار و دست نشاندۀ انگلیس و فرانسه هستند.

پیامبر اکرم9در آخرین سخنرانی خود فرمودند: «سفارش می کنم در جهان بشری و در امت اسلامی، پس از من حکومت ها به شدت مراقبت شوند تا مردم فقیر نشوند و به کسانی که فقیرترند، با احترام بیشتری برخورد کنید؛ چون فقر که بیاید، ایمان می رود. پس مراقب باشید مردم را فقیر نکنید تا کافر نشوند.»

پیامبر اسلام9 فرمود: «در اسلام معنویت از عدالت جدا نیست و نمی توان به مردم گفت معنوی باشید، اما عدالت نداشته باشید. همانطور که بدون ایمان به خدا و تقوا و معنویت نمی توان عدالت حقیقی برقرار کرد؛ چون اگر تعهد به خدا و خلق نباشد، صاحبان ثروت و قدرت، حقوق فقرا و ضعفا را رعایت نمی کنند.»

پیامبراسلام9همینگونه زندگی کرد و از دنیا رفت. علی بن ابیطالب7 خلیفه و رهبر بزرگترین حکومت جهان در آن دوران(بعد از پیامبر) و به عبارتی اَبَر قدرت جهان بود. در زمان ایشان از شمال آفریقا تا آسیای میانه، همۀ سرزمین ها، اسلامی بود و حکومت آن در اختیار حضرت علی7 قرار داشت. اما وقتی ایشان به شهادت رسید، پسرش، امام حسن مجتبی7 فرمود: «شبی که علی7 شهید شد، دوباره مسیح به آسمان رفت. دیشب خلیفه ای کشته شد که جیبش خالی بود. بزرگترین امپراطور جهان با جیب خالی از این عالم رفت.» قرآن کریم می فرماید: «حضرت موسی7 مردم را فقط به معنویت دعوت نکرد؛ بلکه به کمک ستمدیدگان و فقراء بنی اسرائیل شتافت و در برابر فرعون ایستاد و مبارزه کرد.» حضرت محمد9 فرمودند: «برادرم مسیح به برادرم عیسی گفته بود که اگر شتر از سوراخ سوزن توانست عبور کند، سرمایه داران نیز به بهشت خواهند رفت.» و در حدیث دیگری از ایشان نقل است: «سخن من، سخن مسیح است.»

امام علی7فرمودند: «الذَّلِیلُ عِنْدِی‏ عَزِیزٌ حَتَّى‏ آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ[3].» در فلسفۀ سیاسی ما، طبقه و نژادهایی که تحقیر می شوند، نزد من محترم تر و عزیزترند تا آن لحظه ای که حقّشان را بگیرم و به دستشان برسانم و از نظر من، صاحبان قدرت و ثروت تا زمانی که حق را از آنان بگیرم، ضعیف هستند. از نظر حضرت علی7طبقات و نژادهایی که بیشتر تحقیر شده اند و حقّشان پایمال گشته، عزیزتر و محترم تر هستند و این احترام فقط زبانی نیست و حضرت جهاد می کند تا حق آن ها را به دستشان برساند. به لحاظ دینی هم همینطور است. وقتی که بیت المقدس در زمان عمربن خطاب، خلیفۀ مسلمانان، در دست مسلمانان بود، مسلمانان با جنگ وارد آنجا نشدند؛ بلکه مسیحیان و یهودیان در قدس به آنان گفتند: «ما در جامعه ای که با تعالیم دینی و الهی و اسلامی اداره می شود، احساس آزادی بیشتری نسبت به الان که در دست امپراطوری روم که به دروغ شعار مسیحیت می دهند، خواهیم داشت.»

مسیحی، مسلمان و یهودی در فلسطین بیش از هزاران سال زندگی کردند و در امنیت و برادری و صلح بودند. اما وقتی صلیبی های آمریکای جنوبی و مرکزی وارد آنجا شدند، به یهودیان و مسیحیان شرقی ظلم و ستم کردند؛ چه برسد به مسلمانان. آنان کلیسای شرقی در قدس و تمام طلا و جواهرات مردم را غارت نمودند. اکنون حدود شصت سال است که صهیونیست ها به نام یهود بر آنجا حاکم شدند، میلیون ها مسلمان را از خانه هاشان بیرون و ده ها هزار نفر از آن ها را قتل عام کردند. آن ها قلب، چشم، کبد و کلیۀ هزاران کودک فلسطینی و عراقی را درآورده و در بانک هایی برای بچه های سرمایه دار غربی نگه داری کردند. هزاران کودک گم شدند و یا بدنشان به بانک برای بچه های سرمایه داران تبدیل شد.

وقتی کریستف کلمب وارد ونزوئلا[4] شد، اولین نامه ای که به امپراطور پادشاه اسپانیا نوشت این بود: «با مردمی روبرو شدم که مهربان و ساده بودند، نه آدم می کُشتند و نه دزدی می کردند.» اروپاییان مردم اینجا را به عنوان برده می گرفتند و به سرخپوست های محلی می گفتند که هرکدام از شما اگر کمتر از این مقدار طلا بیاورید، دستتان را قطع خواهم کرد. دستان هزار نفر از این ها قطع شد؛ فقط به خاطر اینکه به قدر کافی طلا نیاوردند. در واقع طلا و نقره های ونزوئلا، کوبا و آمریکای لاتین بود که اولین بار اروپاییان را ثروتمند کرد.

امپریالیزم و توسعۀ سرمایه داری لیبرال از اینجا شروع شد و امروز کشورهای اروپایی و سرمایه داری غرب، مردم آمریکای لاتین و آفریقا را به جرم این که توسعه نیافته اند، تحقیر می کنند؛ ولی نمی گویند ثروت خودشان را از کجا آورده اند!

شما می دانید که چهارصد و پنجاه سال قبل کریستف کلمب با دریانوردان مسلمان، به همین سواحل ونزوئلا و آمریکای مرکزی و لاتین رفت و آمد داشت و تجارت می کرد. حتی کتاب های الواح و کتبی به زبان عربی و اسلامی در اینجا یافت. کریستف کلمب در سفرنامه اش نوشته است: «در سواحل کوبا، مناره های مسجد مسلمانان را دیدم. وقتی مسلمان ها آمدند، نه کسی را غارت کردند، و نه سه میلیون سرخ پوست را کُشتند و نه به بردگی گرفتند. اما وقتی سرمایه داران اروپایی و غربی آمدند، زبان های محلی را در آنجا نابود کردند.»

امروز حتی سرخپوست ها باید به زبان اسپانیایی صحبت کنند. اسپانیایی ها با شمشیر آن ها را کاتولیک کردند؛ چون خودشان کاتولیک بودند. در آمریکای شمالی چون انگلیسی ها پروتستان بودند، مردم آمریکای شمالی باید پروتستان شوند. آن ها حتی اسم شهرها را هم عوض کردند و اسم شهرهای اروپایی را روی سرزمین های مردم آمریکا گذاشتند؛ نیوجرسی، نیوآمستردام، نیویورک. در واقع این نام ها، نام شهرهای اشغالگران است نه نام واقعی این آبادی ها. اشغالگران از مردم این سرزمین نپرسیدند نام سرزمین شما چیست تا به آن احترام بگذاریم. اما سپاهیان مسلمان هرجا می رفتند، اسم آن محل را از اهالی می پرسیدند و آن ها را ثبت می کردند و به جای اینکه زبان های آن ها را از بین ببرند، سعی می کردند زبانشان را یاد بگیرند.

شما می دانید حتی غرب جدید، از طریق مسلمانان و ترجمه های زبان عربی، با ادبیات و فلسفه غرب قدیم آشنا شدند؛ اما اکنون همین غربی ها به ما و شما، وحشی می گویند.

ما باید با هم بیشتر صحبت و گفتگو داشته باشیم. ما مردم آسیا، آفریقا و آمریکا باید به خودمان احترام بگذاریم. در فیلم های هالیوودی که ساختۀ غربی هاست، نژادهای آنان افرادی عاقل، محترم، باشعور و با اخلاق هستند اما مردم آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و مسلمانان افرادی وحشی، بی شعور، خشن و بی رحم می باشند.

ماجرای ما و شما با آن ها، جریان کسی است که جیب دیگری را زد، بعد با پول خودش او را مهمان کرد.

در فلسفۀ سیاسی اسلام و در مبانی نظری انقلاب اسلامی، حکومت باید در خدمت مردم باشد نه در خدمت اربابان.

در اسلام اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که مانند نماز واجب است. به این معنا که همۀ مردم شهروند درجه یک هستند و حق دارند همه جا در مقابل بی عدالتی، فساد و زشتی اعتراض کنند و این اعتراض وظیفۀ هر کس می باشد. در اسلام کسی حق ندارد بین ما و خدا فاصله ایجاد نماید. انسان فقط می تواند در محضر خدا به گناهانش اعتراف و درخواست توبه کند. در این دین مقدس، خداوند صدای همه را می شنود و هرکس به تنهایی می تواند با او صحبت کند و این امر محدود به مسجد و یا زمان و مکان خاصی نمی باشد.

حاکمان در فرهنگ اسلامی باید مثل فقرا زندگی کنند. پیامبر9 فرمودند: «وای به حال حاکمان و ثروتمندانی که فقرا، بیچارگان و رانده شدگان دشمن آنان در روز قیامت باشند.» ایشان فرمودند: «اگر حاکمان بجای مردم به فکر خودشان باشند، مسلمان نیستند و این حکومت مشروعیت اسلامی ندارد.» امام علی7 فرمودند: «حاکمان وظیفه دارند سطح ثروت و رفاه عمومی را بالا ببرند و این حق شما بر گردن من است. با مردم باید مهربان و متواضع باشید، باید ملاقات های مستقیم بدون حضور نیروهای مسلّح با مردم داشته باشید.» ایشان به مسئولان حکومت می فرمودند باید با مردم به طور صمیمی و نزدیک بنشینید و در جلسه کسی مسلح نباشد که مردم از حرف زدن بترسند و یا واهمه داشته باشند. ایشان فرمودند با مردم مؤدب سخن بگویید، از موضع تکبر و از بالا به پایین نگاه نکنید، خدا را خدا را دربارۀ طبقات پایین در نظر بگیرید و مراقب آن ها باشید. ایشان همچنین فرمودند خشونت علیه زنان گناه کبیره است و کسانی که علیه زنان خشونت به خرج می دهند، اهل جهنم می باشند. در اسلام مرد باید با احترام کامل، تمام نیازهای زن را برآورده سازد. لباس، غذا، بهداشت، مسکن و آموزش زن برعهدۀ مرد است. نمی توان زن را به کاری مجبور کرد و نباید آنان را استثمار نمود. هیچ مردی حق ندارد از قدرت بدنی خود علیه زن استفاده نماید.

پرسش و پاسخ

سؤال: تجربۀ شما در این ملاقات مستقیم با مردم ونزوئلا، مخصوصاً در این فضای فرهنگی(نمایشگاه بین المللی کتاب) چگونه بود؟ استقبال مردم نسبت به مسائل فرهنگی، کتاب، مطالعه و تحقیق را چگونه ارزیابی می کنید؟مخصوصاً بعد از گذشت مرحله ای که کتابخوانی یک هنر خاص محسوب می شده، اکنون مطالعه و کتابخوانی عمومی شده و همۀ مردم الحمدلله با کوشش حکومت و کارهایی که برای رفع بیسوادی انجام شده، توانسته اند با مطالعه و کتاب در ارتباط باشند.

جواب: حضور افراد مختلف در جلسۀ صبح و بعد از ظهر برای گفتگوی دوطرفه برای بنده خیلی جالب بود؛ چون این اولین حضور من در آمریکای لاتین بود. هرجلسه تقریبا حضار دو ساعت نشستند و با دقت و علاقه گوش دادند و گفتگوی بسیار جالبی با هم داشتیم. این قطعاً یک تجربۀ مثبتی است برای اینکه گفتگوهای مستقیم بین ما و ملت های آمریکای لاتین ادامه پیدا کند.

به نظر من، ما و شما یک حرف را به دو زبان می گوییم. جنبشی که امروز در آمریکای لاتین توسط کاسترو، چاوز، ارتگا، مورالس و کورآ ادامه پیدا می کند، دفاع از حقّ ملت های محروم در برابر استعمار غرب و آمریکا و سرمایه داری صهیونیستی است. این عیناً همان هدفی است که انقلابیون مسلمان در ایران و خاورمیانه پیگیری می کنند.

رسانه های غربی و سرمایه داری به شدت سعی می کنند، جلوی این ارتباط و وحدت را بگیرند و چهرۀ بدی از ملت های آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا برای همدیگر ارائه کنند تا مظلومین این سه قاره با هم متحد نشوند. راجع به مردم آمریکای لاتین در رسانه های غربی به ملت ما می گویند: «آنها مردم عقب مانده، بیسواد، فقیر و وحشی هستند.» و راجع به ما به شما و دیگران می گویند: «مسلمانان، همه تروریست، خشن، ضد حقوق زن و ضد حقوق بشر هستند.» ما باید بدون وساطت رسانه های امپریالیستی و صهیونیستی با هم مستقیم گفتگو کنیم.

سؤال: شما با چه ابزاری در برابر این همه دروغ رسانه های عمومی غرب ایستادید؟ در حملۀ آمریکا به عراق شما چگونه مقابله کردید؟

جواب: علیرغم اینکه در رسانه های غرب، شعار آزادی بیان و لیبرالیسم فرهنگی زیاد داده می شود، ما با یک سانسور وسیع رسانه ای و یک دیکتاتوری رسانه ای در جهان مواجه هستیم. تعداد رسانه ها و ماهواره ها ظاهراً زیاد است؛ اما همۀ آن ها یک چیز را می گویند. انگار تنها یک میکروفن است و آن در اختیار سرمایه دار غرب می باشد؛ ولی تعداد بلندگوها زیاد می باشد.

آمریکا، ایالات متحده، انگلیسی ها و صهیونیست ها اجازه نمی دهند صدای انسان های آزاد که منتقد آنها هستند، به گوش بقیۀ بشریت برسد. دروغ های زیادی راجع به ما، راجع به انقلاب اسلامی و راجع به اسلام گفته اند که شاید شما هم شنیده باشید و در ذهن شما سؤالاتی بدون جواب ایجاد شده باشد. سؤالاتی از قبیل گره زدن اسلام با تروریسم، خشونت، نفی حقوق زن و از این قبیل.... اما آن ها اجازه نمی دهند که ما خودمان صحبت کنیم و به سؤالات جواب دهیم. در رابطه با قضیۀ ایران و تجربه های انقلاب اسلامی سؤال شد که باید عرض کنم در ایران یک دیکتاتوری خشن وابسته به غرب حاکم بود که آمریکایی ها، انگلیسی ها، صهیونیست ها و همچنین بهایی ها این حکومت را بر اساس شکنجه و دیکتاتوری اداره می کردند. حتی در شکنجه گاه های زمان شاه(قبل از انقلاب) شکنجه گرانِ شاه زیرنظر شکنجه گران آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی آموزش می دیدند که چطور ناخن بکشند، سوزن زیر ناخن کنند و بدن انقلابیون را با آتش بسوزانند. آن ها نفت ایران و تمام سرمایۀ ملی ما را غارت کردند و با اسلام و حقوق ملت مبارزه می کردند. در سال 1342 که مصادف با 1967میلادی است، فقط پانزده هزار نفر از مردم ما به دستور آمریکایی و اسرائیلی ها در خیابان های تهران و چند شهر دیگر کشته شدند. در سال 1978 حدود شصت تا هشتاد هزار نفر کشته شدند تا انقلاب اسلامی پیروز شد و همۀ این ها زیرنظر آمریکایی ها، انگلیسی ها و اسرائیلی ها بود که امروز شعار حقوق بشر می دهند.

سؤال: شما در رابطه با اسلام صحبت کردید و ما می دانیم که اسلام یک دین است و برای ما خیلی عجیب است که چطور یک دین می تواند با یک انقلاب گره بخورد؟ چون این ها دو مفهوم متفاوت هستند. اسلام سیاسی را چگونه توضیح می دهید؟

جواب: اسلام با مسیحیت مشترکاتی دارد و آن اینکه هردو به اخلاق، معنویت، خدا و آخرت دعوت می کنند؛ اما یک تفاوت های مهمی هم دارد؛ از جمله اینکه در تعالیم اسلامی معنویت و ایمان از عدالت و حقوق بشر جدا نیست؛ یعنی همانطور که نماز و روزه عبادت محسوب می شود و مقدس است، تلاش و مبارزه برای عدالت هم یک امر دینی است و خداوند را راضی می کند. یکی از نظریه پردازان اروپایی، تعبیری را بیان کرده است که شاید به حل مسئله کمک کند. البته من صددرصد این نظر را قبول ندارم. او می گوید: «محمد، مسیح به علاوۀ مارکس است.»

سؤال: پیام شما برای انقلاب عظیم مردم ونزوئلا و مردم انقلابی این کشور چیست؟

جواب: پیام ما به مردم آمریکای لاتین این است که در این جنبشی که کاسترو، چاوز، ارتگا، مورالس و دیگران به پا کرده اند، همۀ مردم آمریکای لاتین در کنار هم باشند و در برابر امپریالیسم آمریکا و متحدانش در جهان مقاومت کنند. پیامبر اسلام9 فرمودند: «هرجای عالم که به انسانی ولو غیر مسلمان ظلم می شود، اگر شما در کنار او نباشید و به او کمک نکنید، مسلمان نیستید.

متشکرم

[1]. سوره حجرات/11.

سوره مائده/32.

[3]. نهج البلاغه

[4] . ونزوئلا یعنی ونیز کوچک، چون شبیه ونیز یعنی مناطقی از ساحل می باشد.

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha