سخنرانی آمریکای لاتین - قسمت هفتم

نسبت بین علم و انسان

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی خوشحال هستم که خداوند توفیق داد در محضر شما اساتید و پژوهشگران برسم و در مورد علم و نسبت آن با انسان سخن بگویم.

ملت های آمریکای لاتین و ملت های مسلمان، شناخت درستی از یکدیگر ندارند؛ چون شناخت آن ها از طریق رسانه های غربی بوده و این رسانه ها خلاف واقعیت را از این دو ملت به یکدیگر نشان داده است؛ از اینرو ممکن است مردم آمریکای لاتین مسلمانان را به عنوان ملتی فقیر، عقب مانده و بیسواد بدانند و خاورمیانه و جهان اسلام را به شکل مردمی تروریسم تصور کنند. متأسفانه شناخت این دو ملت از هم به شدت مخدوش و هالیوودی است و دروغ های بزرگی راجع به این دو ملت در رسانه های غربی گفته شده است.

برخلاف عقیدۀ برخی که معتقدند دو نوع جهان بینی علمی وجود دارد، بنده معتقدم سه نوع جهان بینی علمی در تاریخ موجود است: 1. گفتمان کلیسایی در باب علم که سنت غربی را تشکیل می دهد. 2 گفتمان سکولار در باب علم که امروز در جهان از طریق دانشگاه های غرب رواج پیدا کرده است. 3. گفتمان اسلامی در باب علم.

آیا علم لزوماً باید بر پایه فلسفۀ مادی باشد و یا اگر مادی نباشد باید بر پایه ای که کلیسای قرون وسطی تعریف می کرد، بنا شود؟ و یا می توان آن را بر یک اصول دینی و غیرکلیسایی بنا نمود؟ آیا ملازمه ای بین جهان بینی علمی و جهان بینی سکولار و غیردینی وجود دارد؟ آیا می توان یک جهان بینی علمی ـ دینی تعریف نمود؟

امروزه دانشگاه های آفریقا و آمریکای لاتین تبدیل به دارالترجمه شده اند؛ متون علمی و فلسفی را از اروپای غربی و آمریکا ترجمه می کنند و در این دانشگاه ها تدریس می نمایند. چگونه می توان شجاعت اندیشیدن، نقد کردن، تولید علم و فکر را در کنار ترجمه به وجود آورد؟ آیا پایان نامه ها، بخصوص در رشتۀ علوم اسلامی هرچه بیشتر از منابع اروپایی و آمریکایی استفاده کنند، علمی تر است یا هرچه استدلال و برهان قوی تری داشته باشند؟

علمی بودن دو تعریف دارد: 1. منابع اروپایی و آمریکایی که مانع پیشرفت، رشد و توسعه دانشگاه های آمریکای لاتین و آفریقا شده و آن ها را وابسته تر و قدرت تفکرشان را ضعیف تر خواهد ساخت. 2. دانشگاهی علمی تر است که مشکلات جامعه را بشناسد و حل نماید؛ نه اینکه موضوع پایان نامه و تحقیقاتش صرفاً بر اساس الگوبرداری از غرب باشد؛ چراکه هرکس باید مشکلات جامعۀ خودش را حل کند؛ اگرچه علم امری جهانی است و شما وقتی مشکلات جامعۀ خود را حل می کنید، عملاً به حل مشکلات جهانی کمک کرده اید، اما هر جامعه ای باید هویت مستقل پیدا کند و بداند که چه می کند و چرا؛ در اینصورت است که می تواند تمدن بسازد.

آنچه امروزه در آمریکای لاتین و کشورهای اسلامی است، تمدن آن کشورها نیست؛ بلکه کپی برداریِ درجه 2 و 3 از کشورهای سلطه گر است.

مشکل امروز دنیای علم، نگاه پوزیتیویستی به علم تحت عنوان تخصصی و تجربی کردن آن است. در این نوع نگاه هرکس باید فقط مسألۀ خودش را ببیند. علم امروز به اسم تخصص، دچار تشتّت شده است. نگاه فلسفی و دینی به علم، عالم و معلوم به شدت ضعیف گردیده؛ اما اگر هرکس فقط جلوی پای خودش را ببیند و فکرش فقط به مسائل خودش باشد، مشکلی را حل نخواهد کرد. باید فکر را(بدون گرفتار شدن در دیدگاه پوزیتیویستی) وسیع تر ساخت و ملی، منطقه ای و جهانی اندیشید.

یکی از آموزه های اسلامی، تجربی کردن علم است؛ اما نه به قیمت غیراخلاقی و غیرعقلانی ساختن آن. با یک جهان بینی توحیدی می توان علمی اندیشید و این نه تنها مانع رشد علم نمی شود؛ بلکه رشد علم را بعد انقلاب ده ها برابر کرده است. طبق آخرین گزارشی که نهادهای بین المللی سازمان ملل داده اند، سرعت رشدِ علم در ایران، بعد از انقلاب اسلامی، یازده برابر نرخ متوسط رشد علم دنیاست. اکنون بزرگترین تلاش غربی ها، جلوگیری از پیشرفت علم در ایران است. نمونۀ آن، انرژی هسته ای است که در حالیکه کشور ما تحریم است، این پیشرفت ها اتفاق افتاد. در زمان جنگ تحمیلی(20 سال پیش) حتی سیم خاردار هم به ایران نمی دادند؛ اما اکنون مهندسین ایرانی بدون هیچ کمکی از ناحیۀ غرب، موشک و ماهواره به فضا می فرستند و از طریق سلول های بنیادی، اولین برّه در ایران متولد شد.

نگاه پوزیتیویستی و صرفاً تجربی به علم که از قرن 17 و 18 در اروپا و انگلیس مطرح شد و شعار غربیان و به اصطلاح علم مدرن است، ادراک دینی و فلسفی از نظام طبیعت را به افول کشاند و به حاشیه برد و متأسفانه امروز این نوع علم در دنیا ترجمه وتدریس می شود.

هر علمی دارای پیش فرض های تجربی است و ممکن است یک شیمی دان، فیزیک دان و یا زیست شناس، نداند این پیش فرض ها چیست؟

اگر جهان بینی هر علمی ، مادی محض شد، آن علم محدود می شود و اگر متولوژی علم، محدود به تجربۀ حسی شد، علم آسیب پذیر می گردد.

همۀ علوم، بخصوص علوم انسانی، براساس اصولی بنا می شوند. اگر این اصول ماتریالیستی بود، هم در نحوۀ تعریف و هم در نحوۀ استفاده، تأثیرش را می گذارد. امروزه تعریف ماتریالیستی از علم باعث شده که علم و تکنولوژی در خدمت امپریالیزم قرار گیرد. استثمار و کشتار ملت ها، تولید سلاح هسته ای و سلاح های شیمیایی و میکربی، تولید تکنولوژی قوی مواد مخدر، تکنولوژی پورنوسکس، برده داری و برده فروشی به روش مدرن و تجسس در حریم خصوصی مردم، علم و تکنولوژی ای است که اساس مادی و ماتریالیستی دارد و این نتیجۀ جدا کردن علم از اخلاق و ایمان است. این نوع علم و تکنولوژی، بزرگترین جنگ و جنایت ها را در دنیای امروز بوجود آورده است. اما اگر برای علم، فلسفۀ الهی تعریف شود، نحوۀ استفاده از آن ، اخلاقی و عادلانه خواهد شد.

کشورهای سرمایه داری غرب پروژه هایی را تعریف می کنند و تمام دانشگاه ها و پژوهشگاه های جهان، حتی در آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا برای انجام آن بکار می گیرند. بنابراین ممکن است شما تحقیقی را انجام دهید، اما نمی دانید که آن، جزیی از طرح کلی است و شما به عنوان مهره ای هستید در داخل ماشین سرمایه داری که راه را برای دیگران صاف می کنید و مشکلات آن ها را حل می سازید؛ در حالیکه اول باید دانست که میخواهید مشکل چه کسی را و با چه هدفی حل کنید. هرکس باید خودش مبنا و جهت علم و دانش خود را مشخص سازد و الا دیگران برای او تصمیم می گیرند.

کشورهای سرمایه داری غرب چهارتمدن را در آمریکای لاتین نابود کردند، میلیون ها سرخ پوست و سیاه پوست را به بردگی گرفته و کشتند و همین کار را با جهان اسلام کردند. سیاه پوستان مسلمان، پانصد سال قبل، به آمریکای لاتین آمده و هیچ غارت و جنگی به راه نیانداختند؛ اما وقتی صلیبی ها اندلس را شکست دادند و پس از 800 سال اسپانیای اسلامی به دست صلیبی ها و پاپ افتاد، آن ها صدها کتاب علمی مسلمانان را سوزاندند، دانشگاه ها و کتابخانه های اندلس با یک میلیون جلد کتاب را نابود و بیش از سه و نیم میلیون اروپایی مسلمان را از آنجا اخراج کردند، بیش از سیصدهزار مسلمان را در کلیساها محکوم و به قتل رساندند، مسلمانان را شکنجه کرده و سوزاندند و اکنون اعلام می کنند قبل از ما در این کشورها، هیچ خبری نبود و مردم در غارها زندگی می کردند. اما آن ها تاریخ تمدن آمریکای لاتین و مسلمانان را تحریف کرده اند. آن ها پنهان کردند که از هزاران سال پیش(قرن 9 یا 10 میلادی) در کتاب دانشمندان مسلمان صریحاً نوشته شده بود که زمین کروی است و به دور خورشید می چرخد. آن ها نگفتند که از سواحل غرب اسپانیای اسلامی بارها به قاره ای که اسمش آمریکا بود رفته اند و از آنجا دور زدند تا به هند و شرق رسیدند، آن ها پنهان کردند که صدهزار کتاب در عرصۀ فیزیک، شیمی، جانورشناسی، زمین شناسی، گیاه شناسی، ستاره شناسی، نجوم را نابود و بیمارستان ها و کتابخانه های بزرگ در اسپانیای اسلامی را از بین بردند و یک بخش را نگه داشتند تا از روی آن کپی برداری کنند و نگفتند که کشتی های آن ها به کمک نقشه های جغرافیایی دریانوردان مسلمان به سمت آمریکای لاتین آمد.

به این ترتیب تاریخ تمدنی که امروزه در دانشگاه های دنیا تدریس و در رسانه ها بارها گفته شده، تاریخ دروغی و جعلی است. این تاریخ باید اصلاح شود تا خودباوری در سه قارۀ مظلوم عالم در برابر استعمار پیدا شود.

گفته شد که در باب علم، غیر از گفتمان و جهان بینی اسلامی، دو جهان بینی دیگر در جهان مطرح است. در جهان بینی و فرهنگ کلیسایی که به عنوان فرهنگ دینی ـ سنتی مطرح شد، زمین، ثابت و مرکز عالم است. در این فرهنگ نباید از قوانین مکانیکی عالم سخن گفت. فقط حداکثر می توان به روابط کیفی و ارسطویی پرداخت و نباید به روابط کمّی و ریاضی کار داشت. این نوع جهان بینی می گوید به چرایی کار داشته باشید؛ چگونگی حوادث عالم مهم نیست. همچنین فقط ماهیت و غایت الهی مهم است؛ نه علل فاعلی. قرن هفده اوج ادعاهای این جهان بینی بود. در قرن هجدهم، این آموزه ها، ریشۀ فلسفی پیدا کرد. خدای رخنه پوش "دکارت" و پس از آن خدای "لاپ لاس" مطرح شدند و گفتند دوران تفسیر دینی به پایان رسیده و اکنون عصر داروینیزم و فرویدیسم و مارکسیسیم است و باید حیات و زندگی انسان و تاریخ را بر این اساس معنا کرد. این نوع نگاه و جهان بینی، همه جا مطرح شد؛ حتی در دانشگاه های ایران نیز تا چند دهۀ پیش اینگونه بود. بدین صورت یک دعوای دوقطبی بوجود آمد. کلیسا معتقد بود که برای تعریف علم نیازی به عقل و تجربه نیست و هدف علم خدمت به کلیساست. کلیسا همچنین اعتقاد داشت که خدا بشر شده و به زمین آمده است و به صلیب می رود و سپس برمی گردد و جهان هم ماورای طبیعت است. اما در دورۀ رنسانس و دورۀ جدید، "فرانسیس بیکن" مطرح کرد که جهان فقط طبیعت، علم فقط تجربه و هدف فقط قدرت است. این نظریه، گفتمان غالب علم در غرب و به تدریج در دنیا شد.

نظریۀ اسلامی در باب طبیعت و علم، گرچه دینی است، اما با نظریۀ کلیسا متفاوت است.

همانطور که میدانید اولین کتاب های علمی ـ فلسفی از جهان اسلام به اروپا ترجمه شد و پاپ آن ها را کتب ممنوعه اعلام کرد. بسیاری از دانشمندانی که در قرون وسطا، توسط کلیسا، در دادگاه تفتیش عقاید سوزانده شدند، دانشمندانی بودند که یا مسلمان شده بودند و یا کتب علمی ـ فلسفیِ مسلمان ها، مثل جریان عقل گرایی فلسفی، آثار ابن سینا، ابن رشد و فارابی را می خواندند و ترجمه می کردند که ابن سینا و فارابی، ایرانی و متعلق به هزار سال پیش هستند و ابن رشد از اندلس اسپانیاست. همچنین تفکر به اصطلاح رمانتیک و نقد عقلانیت محض تحت تأثیر ترجمۀ آثار "غزالی" که یک متفکر ایرانی است، می باشد که او در واقع به نقد فلسفه پرداخته است. به این ترتیب هردو جریان فلسفی و نقد فلسفۀ علم از جهان اسلام ترجمه و وارد اروپا شد. اما در ابتدا کلیسا و پاپ در برابر این ها واکنش نشان داد و تکفیر کرد. اما بعد از مدتی مجبور شدند از همین نظریات فلاسفۀ مسلمان برای دفاع از مسیحیت در برابر جریان های ضد دینی و لائیک و الحادی استفاده کنند. اما حتی راسیالیزم تومیستی مسیحیت، "توماس یاکونیاس" که جریان نسبتاً عقل گرای مسیحیت عیسی7 کاملاً الهام از جریان اسلام بود، باز هم با نظریات فیلسوفان مسلمان یکی نبود.

اختلاف دیگر مسلمانان و مسیحیت این است که مسلمانان، نسبت به حضرت مسیح7 و حضرت مریم3احترام فوق العاده ای قائل هستند. یک سوره از قرآن به نام حضرت مریم3می باشد و حضرت عیسی7جزو پنج پیامبر اولوالعزم و هم ردیف با حضرت محمد9 است. اما مسلمانان مسیح را خدا یا پسر خدا نمی دانند و معتقد هستند بین خدا و انسان باید فاصله ای باشد. انسان، خدا نیست و خداوند، انسان نیست؛ اما خدا و انسان می توانند بدون واسطه با هم سخن بگویند.

تعریف علمی ـ فلسفی از جهان و انسان در کلیسا در تقابل و تضاد تعریف مذهبی قرار داشت و کلیسا یک تعریف سمبلیک از جهان ارائه داد و این ها مقدمه ای برای گسترش الحاد و سکولاریزم در غرب و سپس در جهان شد. در اواخر قرون وسطا، نمونالیزم(اصالت تجربه گرایی افراطی) به تدریج آمد و نگاه فلسفی ـ عرفانی را نقطۀ مقابل تعریف دینی معرفی کرد. بعد از آن اومانیسم(اصالت بشر) آمد و کلیسا مطرح کرد که بین خدا و بشر یکی را باید انتخاب کنی.

اما تفکر اسلامی نه انسان گرایی و خداگرایی را در برابر هم تعریف می کند و نه نگاه فلسفی و عرفانی و اخلاقی را نقطۀ مقابل نگاه علمی می داند؛ بلکه آن ها را یک کاسه می داند. این نوع نگاه به علم و جهان در کلیسا باعث شد که به تدریج دانش و دانشمند در غرب و اروپا از توجه جدی به متافیزیک و الهیات هستی شناسی برگشتند و علم را با یک تعریف ماتریالیستی پذیرفتند. بعدها دوباره سعی کردند تعریف مادی از علم را در چارچوب الهیات کلیسا قرار داده و یک تفسیر مسیحی و ماتریالیستی از علم ارائه دهند که نتوانستند و به تدریج عقب نشینی و سقوط کردند و تعریف های مسیحی از طبیعت، جای خود را به تعریف های به اصطلاح علمی سکولار دادند و تعریف ها نه تنها مسیحی نشد؛ بلکه اساساً دینی هم نبودند. البته موعظه هایی در باب رابطۀ اخلاق با علم وجود دارد؛ اما این موعظه ها علم را مسیحی یا دینی نمی کند. وقتی مبانی، فلسفه و متدلوژی علم به سمت نفی خداوند و معنویت رفت(اتفاقی که از رنسانس به بعد به تدریج رخ داد) دیگر نمی توان فقط یک رنگ مذهبی روی تعریف ماتریالیستی از علم زد. البته رنسانس مظهر قطع رابطۀ غرب با تمدن مسیحی و غلبۀ شکّاکیت و اصالت بشر و اُمانیزم بود؛ اما علوم انسانی رنسانس، ناگهان غیر دینی نشد؛ بلکه ابتدا از قید کلیسا خارج گشت، با اینکه تا حدودی با جهان بینی و علوم اسلامی ارتباط داشت و تا قرن 17 نگاه فلسفی و حتی الحادی در رنسانس وجود داشت و فقط بین بینش ارسطویی و بینش مکانیکی، درگیری و اصطکاک شروع شده بود. از قرن 16 به بعد این نظریه مطرح می شود که امور یا علمی هستند و یا دینی و امر علمی ـ دینی وجود ندارد و از این به بعد فاجعه در عصر جدید شروع شد. طبیعت کم کم به یک ابزار خالی از شعور و حیات تبدیل گشت. اگر نظم و شعوری هم در آن دیده می شد، از بیرون به آن تحمیل شده بود. یک نوع ثنویت و دو انگاری بین خدا و هستی بوجود آمد و این دوانگاری در آثار "دکارت" و "اسپینوزا" که خدا را قبول دارند و برای اثبات آن دلیل می آورند، دیده می شود. خدا در این فلسفه، فقط علت اول است، خدا مثل آسیابانی است که فقط دستگاه آسیاب را روشن می کند و می رود یا خدا ساعت سازی است که فقط جهان را کوک کرده و رفته است. در این تعریف خدا حضور ندارد، در این تعریف از خداوند یک شکاف ذهنی وجود دارد که این شکاف در آثار هیوم، کانت و هگل تا الان ادامه دارد. نتیجۀ این تعریف از خدا این می شود که بالاخره در قرن هفدهم ناپلئون کتابی راجع به توصیف جهان می نویسد و برای اولین بار نام خدا و مسیح را در این کتاب نمی آورد و وقتی از او دلیل این کار را می پرسند، پاسخ می دهد: «دیگر نیازی نیست؛ چون می توان تمام جهان را بدون دخالت دادن خدا تفسیر کرد و فهمید. جای خدا در کلیسا و جای علم در دانشگاه است.» این تفکر که جهان فقط یک ماده است و قانون بر آن تحمیل می شود را "فرانسیس بیکن" در انگلیس مطرح ساخت و "انیشتین" تئوری نسبیّت را بر اساس این الگو بدست آورده است.

"ویل دورانت" که یکی از اصلی ترین مورخین تمدن در غرب می باشد و مسلمان نیست و مسلمانان را قبول ندارد، می گوید: «بگذارید اعتراف کنم که تضادی که بین تفکر علمی و تفکر دینی تعریف کردیم، اگر هیچ دلیل فلسفی علیه آن نباشد، تمدن مسلمین در طیّ قرن ها بهترین دلیل برای نقض این ادّعاست و اگر آن ها با تفکر دینی خود وارد عصر جدید نمی شدند، امروز نه غرب و نه بشریت به علوم جدید دست نمی یافت و جرقۀ همۀ این ها در جهان اسلام زده شده است. ما چگونه می گوییم که یا باید علمی بود یا دینی؟!» و در جای دیگری او می گوید: «نزدیک به هزار سال پیش در کتاب دانشمندان مسلمان، دربارۀ کروی بودن زمین بحث شده است و هیچ کس تردیدی در این مسأله نداشته است. . . هفتصد سال قبل از اینکه نیوتن پی به جاذبۀ زمین ببرد، این مسأله در کتاب متفکران دینی بحث شده بود. چرا ما به خودمان و به بشریت در مورد تاریخ علم دروغ می گوییم و چرا معتقدیم دین مانع رشد علم بوده است؟!» او می گوید: «دریانوردان ما فکر می کردند اگر از سواحل اسپانیا و آفریقا فاصله بگیرند، به آخر دریا می رسند، جایی که آب مثل آبشار پایین می ریزد و آنجا آخر دنیاست؛ اما مسلمانان پنج قرن قبل با کشتی های خود به آمریکای لاتین آمدند، در آنجا تجارت کردند؛ ولی قتل و غارت نکردند. چطور ما می گوییم اروپایی ها و کریستف کلمب اینجا را کشف کرده است در صورتی که مسلمانان از پانصد سال قبل از آن در آنجا رفت و آمد داشتند؟» پس تضاد علم و دین، یک تضاد واقعی نیست. هزار و چهارصد سال پیش در جزیرۀ العرب که اکثراً بیسواد و عقب مانده بودند، پیامبر اسلام9 آمد و به مسلمانان فرمود: «طلب دانش مثل نماز بر هر زن و مرد مسلمان واجب است[1].» همچنین فرمود: «تفکر، بالاترین عبادت است و یک لحظه تفکر با یک سال عبادت مساوی است[2].» خداوند طالبان علم را دوست دارد و طلب علم بالاترین جهاد در راه خداست.

پیامبر اسلام9 فرمود: «مردم سه دسته اند: 1. عالم 2. دانشجو و طالب علم 3. گمراه» همچنین ایشان فرمود: «به دنبال علم باشید، حتی اگر جان شما به خطر بیفتد، ولو با فرو رفتن درگرداب ها و اعماق اقیانوس ها باشد[3]، هیچ بنده ای نیست که شب را تا صبح یا صبح را تا شب علم آموزی کند، مگر اینکه در تمام آن ساعات در رحمت خداوند است و فرشتگان و ملائکه به او می گویند: مرحبا به کسی که به زیارت خانۀ خدا آمده است[4](کسی که به دنبال علم است، مانند کسی است که خداوند را زیارت کرده است.).» خداوند متعال می فرماید: «در آفرینش آسمان و زمین مطالعه و دقت کنید، در شب و روز، در دریا و کشتی ها که در دریا روان هستند، در آب بارانی که از آسمان فرستاده می شود و زمین را پس از مرگ زنده می کند، در زمینی که خداوند، جنبندگان را در آن پراکنده ساخت، در وزش بادها از هرسو، در ابرهایی که بین زمین و آسمان هستند و در همۀ عالم طبیعت مطالعه کنید[5].» اما در آخر همین آیه می فرماید: «لقومٍ یعقلون» یعنی رابطۀ طبیعت و ماورای طبیعت را قطع نکن و در همۀ این هستی، قدرت و رحمت خداوند را ببین.

کسانی که معتقدند زندگی یعنی ترک کامل دنیا و طبیعت، یا کسانی که می گویند نباید در عالم تصرف کرد، کاملاً در اشتباهند. خداوند متعال در سوره نحل می فرماید: «خداوند، شب و روز، خورشید، ماه و ستارگان را برای شما تسخیر کرد و شما می توانید به نفع خود از آن ها بهره مند شوید، این برای مردمی که تعقل می کنند نشانه ای است[6].» به این معنا که در کنار تجربه، عقل هم باید باشد و همۀ این ها خود به خود بوجود نیامده است؛ بلکه به خداوند متصل هستند. پیامبر اسلام9 می فرماید: «همۀ خیرات با عقل به دست می آید و کسی که عقل ندارد، دین ندارد و هرجا که دین نیست، عقل هم نیست.» همچنان که حضرت محمد9 و مسیح7 پیامبر خدا هستند، عقل هم پیامبر خداست.

امام حسن عسگری7(که ما معتقدیم پسر ایشان، حضرت مهدی7، در کنار مسیح با هم خواهند آمد و عدالت جهانی به رهبری آن هاست.) می فرماید: «عبادت، زیادتی نماز و روزه نیست؛ بلکه زیاد اندیشیدن در کار خداست[7].»

پیامبر اسلام9فرمود: « الْعِلْمُ‏ رَأْسُ‏ الْخَیْرِ کُلِّه‏[8].» علم، رقیب دین نیست؛ بلکه در خدمت دین است، جهل است که منبع تمام شرها و بدبختی هاست. این مطالب الان بدست نیامده؛ بلکه هزار و چهارصد سال پیش در جامعه ای که کل تحصیل کرده های آن، کمتر از انگشتان دست بودند، گفته شد.

وقتی که پیامبر اسلام9امت مسلمان را تشکیل داد، کفار و مشرکین به آنان حمله کردند و مسلمانان پیروز شدند و عده ای از کفار اسیر گشتند. پیامبر اسلام9به مسلمانی که اسیران را با زنجیر بسته بود، فرمود: «چرا چنین کردی؟ ما با اسیر اینگونه رفتار نمی کنیم؛ چون اسیر حقوق دارد. دشمنان ما اینگونه رفتار می کنند؛ اما آن ها معلم ما نیستند.» سپس به اسیران فرمود: «هرکدام از شما که به ده مسلمان، خواندن و نوشتن بیاموزید، آزادید.»

اما در باب علم نباید افراط و تفریط نمود. امام علی7فرمود: «هرکس ادعا کند که همۀ علم نزد اوست، این نشانۀ جهل است و بالاترین علم، اعتراف به جهل است.» قرآن کریم می فرماید: «علم تجربی لازم است؛ اما کافی نیست. کسانی که فقط محسوسات را واقعی می دانند و به علم الهی کاری ندارند و فقط قشر سطحی عالم را می بینند و با باطن عالم کاری ندارند، کور هستند[9].» امام علی7در این باره می فرماید: «آنچه با چشم می بینید و با گوش می شنوید، همۀ حقیقت نیست؛ چه بسا اگر عقل نداشته باشید، چشم تان به شما دروغ می گوید.» این حدیث مبیّن این مطلب است که تجربه، بدون عقلانیت انسان را فریب می دهد. امام صادق7 در مکه، کنار خانۀ خدا با یک ماتریالیست مناظره کرد. او به امام7اهانت کرده و گفت: «شما دیوانه هستید که مانند یک مشت شتر و گوسفند، دور این خانه می چرخید.» امام صادق7 بدون اینکه عصبانی شود، فرمود: «بعد از طوافم با تو صحبت خواهم کرد.» این امام بزرگوار به آن ماتریالیسم فرمودند: «خداوند، جسم نیست و احتیاجی به خانه ندارد؛ اما ما مسلمانان هفت بار دور آن، مانند پروانه ای که دور شمع می چرخد، می گردیم و این یعنی گردش عاشق اطراف معشوق و الا خدا نه جسم است و نه انسان و نه طبیعت؛ خدا غیرقابل دیدن است؛ چون جسم نیست.»

همانطور که می دانید دو مکان در عالم برای مسلمانان بسیار مقدس است: 1. کعبه که حضرت ابراهیم به کمک حضرت اسماعیل آن را بنا کرد. 2. بیت المقدس که مسیح در آن متولد شد. مسجدالاقصی که قبلۀ اول مسلمانان بود، در این منطقه است. در این دو نقطۀ مقدس، کافران و ملحدان با فرزندان پیامبر مناظره می کردند و خداوند و قیامت را دروغ پنداشته و امامان را خرافی می دانستند. اما امام مؤدبانه و بااحترام با آنان گفتگو می کرد تا جایی که وقتی یکی از شاگردان امام صادق7با یکی از ماتریالیست ها بحث می کرد، وی عصبانی شد و صدایش را بالا برد. آن ملحد گفت: «شما مطمئن هستید شاگرد امام صادق می باشید؟ چون او همیشه مهربان، مؤدب و منطقی با ما بحث می کرد.»

یکی از ملحدین به نام "دیسامی" در کنار خانۀ خدا با امام صادق7 بحث می کرد و می گفت: «ما خدا را قبول نداریم. ما فقط آنچه را که با چشم ببینیم، با گوش بشنویم، با دهان بچشیم، با بینی ببوییم و یا با پوست لمس کنیم، می پذیریم.» امام7فرمود: «پنج حواس را شمردی؛ اما گوهری که این حواس را به عنوان ابزار به کار می گیرد، فراموش کردی. این حواس بدون کمک گوهر اصلی انسانی، هیچ هستند. ارتباط دادن اطلاعات، ترکیب آن ها و استنتاج منطقی و عقلانی از آن ها، کار هیچکدام از حواس نیست. یک چهارپا هم این حواس و ادراکات را دارد و چه بسا قوی تر از انسان هم باشد.» لذا قرآن فرمود: «همۀ مردم آسمان ها و زمین را با چشم می بینند؛ اما حقیقت عالم را نمی فهمند[10].» پس علم، فقط حس نیست.

نکتۀ دیگر این است که کلیسا دین را مانع عمل گرایی دانسته و فقط در ذهنیات می داند؛ اما درتفکر اسلامی اینگونه نیست. قرآن کریم می فرماید: «علم وعمل را نباید از هم تفکیک کرد.» امام علی7 فرمودند: «علم در مسیر عمل رشد می کند و اشتباهات علمی گاهی در مسیر عمل اصلاح می شود و هدف نهایی علم، باید نوعی عمل و عمل گرایی باشد.»

تفکری که علم را، علم به اصطلاح مدرن غرب و علم سکولار و تجربه و عقل تجربی می داند، آموزه های پیامبران را غیرعلمی قلمداد می نماید. این تفکر، تفکر خطرناکی است؛ زیرا شکاف بین نظر و عمل و علم و اخلاق بوجود می آورد. قرآن کریم می فرماید: «مبدأ و غایت عالم خداوند است.» در همین راستا پیامبر اسلام9فرمود: «به هرچه در عالم ماده می نگرید، در آن و قبل و بعد از آن خدا را ببینید.» این به این معنی نیست که خداوند، همین عالم و طبیعت است؛ خداوند نه در انسان و نه در طبیعت حلول نمی کند و متحد با آن ها نیست؛ بلکه خداوند جدا از عالم حقیقی است. این بدین معنی است که همه چیز را آیت خداوند ببینید.

قرآن کریم هم انسان را به تجربه گرایی دعوت کرده و می فرماید: «آیا در زمین سیر نمی کنید؟ در آسمان ها نفوذ کنید و به فضا بروید؛ مانعی ندارد. اما در کنار آن باید قلب هایی داشته باشید که با آن تعقل کنید، گوشتان غیر از صدای ماده، باید صدای ماورای طبیعت را بشنود[11].» بنابراین در اسلام دعوت زیادی به علم تجربی شده است؛ یعنی عقل با تجربه رشد می کند و بدون تجربه علم ناقص است. برخی سعی شان بر این بود که بین علم و دین جمع کنند و یکسری نقدها بر مسیحیت داشتند و می خواستند تعالیم انجیل را با تعالیم علوم دیگر، نزدیک سازند. "میگل سرون" اسپانیایی که بخاطر دفاع از مبانی قرآنی به قتل رسید، تلاش می کرد که حقایق قرآن ترویج و تبیین شود و مسیحیان از آن استفاده کنند؛ اما وی را در دادگاه تفتیش عقاید در ژنو سوزاندند.

 

پرسش و پاسخ

1.نقش رشد علم در مشکلات زیستی و آب و هوا چیست؟ ما شاهد یک بحران زیستی در جهان هستیم. بسیاری از دانشمندان می گویند رشد علمی، علت اصل بسیاری از مشکلات محیط زیستی بوده است. البته اصل مطلب، جدایی بین علم و دین و بین عالم و معلوم و یا عالم و علم است. آیا بحث طبیعت از نظر اسلام قابل استفاده است؟ آیا بحث در اسلام می تواند یک بحث آلترناتیو برای حل مشکلات باشد؟

جواب: علت این مشکلات در حوزۀ محیط زیست و حوزه های دیگر، رشد علم نیست؛ بلکه علت، استفادۀ نادرست از علم است. نظام سرمایه داری در غرب و آمریکا و اقلیّتی از اروپای غربی، خود را مرکز عالم دانسته و میلیاردها انسان دیگر را زباله می دانند. این آثار امپریالیزم و تغییر بشریت است. گویی محیط زیست متعلق به یک اقلیت چندمیلیونی است. چهار قارۀ آفریقا، آمریکای لاتین، آسیا و اقیانوسیه غارت و نابود شدند و ایالات متحده و چند کشور در اروپا، ثروتمند شده و توسعه یافتند؛ این به این دلیل است که تفکر سرمایه داری یک تفکر ماتریالیستی است و خدا و اخلاق و حقوق بشر را قبول ندارند، ولو در ظاهر مذهبی باشند و رییس جمهورشان به کلیسا برود و ادعا کنند که ضد دین نیستند.

قرآن کریم در مورد حضرت مسیح می فرماید: «مسیح، مظهر زهد بود.» پس چگونه سرمایه داری مظهر غیر زهد است؟! سرمایه داری مظهر اسراف و نابودی طبیعت در تاریخ است. در روایات اسلامی آمده است: «مسیح، معلم اخلاق بود.» پس چگونه سرمایه داری، ضد اخلاق و ناعادلانه رفتار می کند؟!

2. آیا اسلام تصرف در طبیعت را قبول دارد؟

جواب: بله؛ قرآن می فرماید: «ما این عالم را برای تصرف شما آفریدیم.» اما دو نکته دارد: 1. بخورید و بیاشامید، استفاده کنید و لذت ببرید. 2. بیش از نیازتان مصرف نکنید[12] و به نام خدا مصرف کنید. توضیح نکتۀ دوم اینکه در روز قیامت از شما سؤال خواهد شد: «ثروت را از کجا آوردی؟ صرف چه کاری کردی؟» طبق آیات قرآن انسان باید نعمت های الهی را استفاده کند؛ اما حق ندارد لقمه ای را از دیگران بگیرد و یا غصب کند و به کسی ظلم و ستم نماید؛ بنابراین اسلام طرفدار تصرف در طبیعت است؛ اما تصرف در طبیعت را به دو دسته تقسیم کردیم: 1. مشروع و اخلاقی. 2. نامشروع و حرام. اسلام تصرف به روش دوم را ممنوع دانسته است. در اسلام هیچکدام از نیازهای طبیعی انسان، بد و پلید نیست؛ حتی نیاز جنسی. عده ای معتقدند مسائل جنسی، ضد معنویت است و در نتیجه با ازدواج مخالف هستد؛ اما این ها بطور نامشروع، کارهای دیگری انجام می دهند. اما اسلام ازدواج را رابطۀ اخلاقی، عاطفی و عشقی می داند و رابطۀ زناشویی و مسائل جنسی بین زن و شوهر را عبادت تلقی می کند که به تقویت ایمان و معنویت زن و شوهر کمک می نماید؛ اما در عین حال با هرج و مرج جنسی به شدت مخالف است. پیامبر اسلام9فرمودند: «بیداری در شب برای سه گروه عبادت است: 1. کسی که مشغول عبادت است. 2. کسی که مشغول مطالعه، علم و تفکر است. 3. کسی که با همسرش مشغول عشق بازی است.» در عین حال اسلام مخالف آنارشیسم و هرج و مرج جنسی است؛ زیرا فرزندانی که به دنیا می آیند، باید معلوم باشد پدرشان چه کسی است؛ چون در اسلام کل هزینۀ زن و فرزند با مرد است و مردان حق ندارند زن یا فرزندانشان را رها کنند.

3. با تشکر از شما استاد محترم. ما مجموعه ای از محققین این کشور هستیم که در رابطه با مسائلی که شما فرمودید مطالعات علمی داشته ایم. همیشه این بحث بوده که محققین علمی باید چپی باشند یا راستی(در باب سیاست)؛ چرا که گاهی اوقات محققین ما بخاطر چپی بودنشان روی کار می آیند؛ نه بخاطر قدرتشان. به همین دلیل این مباحث برای ما بسیار جالب بود که شما به عنوان یک مسلمان و نیروی غیرچپی به اینجا آمده و برای ما سخنرانی نمودید و این واقعاً برای ما یک هدیه بود.

آقای رحیم پور: برای بنده هم هدیۀ بزرگی بود که خدمت شما رسیدم.

یک نکته ای را باید متذکر شوم؛ چپ و چپی در هرجای دنیا معانی مختلف دارد و معانی با هم متفاوت و متعارض اند. اگر در اینجا مراد از چپ، ضدّ امپریالیسم بودن، دفاع از استقلال و حقوق ملت های محروم مانند آمریکای لاتین در برابر نظام سرمایه داری است، تفکر اسلامی نوع چپ است؛ چرا که قرآن کریم می فرماید: «هرجا که ظلمی دیدید آن را به پای خدا ننویسید؛ خداوند هیچ جا طرفدار ظلم نیست.» ضمناً بنا بر فرمایش قرآن کریم در برابر ظلم باید موضع خود را مشخص کنید و حق ندارید بی طرف باشید.

پیامبر اسلام9 فرمودند: «هرجای عالم، انسانی، ولو غیرمسلمان، که به او ظلم شده، کمک بخواهد، مسلمان حق ندارد بی طرف باشد؛ بلکه باید کنار مظلوم و مقابل ظالم بایستد.»

اما اگر چپ در اینجا به معنای مارکسیست فلسفی باشد که به خدا و آخرت اعتقاد ندارد، اسلام مخالف آن است.

اما راجع به تصرف عالم، باید بگویم اسلام معتقد است که هرکس یک حریم خصوصی و یک حریم عمومی دارد. اسلام، مالکیت خصوصی را قبول دارد؛ اما این مالکیت باید در چارچوب اخلاق باشد. در رابطه با حریم عمومی نیز در اسلام آمده است که هیچ کس حق ندارد حق عمومی را بیش از دیگران مصرف کند؛ چون با این کار مانع استفادۀ دیگران خواهد شد. همۀ انسان ها باید مالکیت عمومی را رعایت نمایند. اسلام می گوید هرکس باید یک پلیس درون و یک پلیس بیرون داشته باشد. پلیس درون همان ایمان و اخلاق است که قرآن از آن به عنوان تقوا یاد می کند و می فرماید هرکس تقوایش بیشتر باشد، به خداوند نزدیکتر است[13].

پلیس بیرون به این معناست که به حقوق دیگران، چه نسل خود و چه نسل های بعد، تجاوز نکنیم. منابع زمین، تنها متعلق به چند کمپانی سرمایه داری و چند حکومت نیست؛ بلکه متعلق به تمام بشریت است. جنگ های خاورمیانه در عراق، افغانستان، لیبی و . . .به این خاطر است که غرب می خواهد تمام مناطق در تصرف خودش باشد. برای ظلم و ستم کشورهای سرمایه داری همین بس که غنی ترین منابع زیرزمینی، الماس و طلا، در آفریقا وجود دارد؛ در حالیکه مردم آفریقا آنچنان گرسنه و فقیر هستند که وقتی تصویر آن ها را می بینیم، واقعاً متأثر می شویم. علاوه بر این رسانه های آمریکای لاتین اکثراً تحت اختیار امپریالیزم و صهیونیزم است و از این طریق، اطلاعات دروغین از کشورهای اسلامی و فرهنگ ما مسلمانان به شما ارائه می دهند.

نکتۀ آخر در رابطه با تصرف در طبیعت اینکه از نظر ما غایت مخلوق، خداوند است و مالک مطلق و بدون قید و شرط هیچ چیزی، حتی بدن خودمان نیستیم؛ لذا در اسلام خودکشی حرام است؛ یعنی زندگی انسانی در اختیار خودش نیست و متعلق به خداوند است؛ پس به این لحاظ تمام نعمت های خداوند و از جمله طبیعت و بخصوص انسان مقدس هستند. جان انسان بسیار مقدس است. قرآن کریم در این باره می فرماید: «اگر یک بی گناه را بکُشی مثل این است که کل مردم را به قتل رساندی[14].»

پیامبر اسلام 9به شخصی که به موقع به درخت آب نمی داد، فرمود: «مراقب عمه ات باش.» عرض کرد: «عمه ندارم.» پیامبر اسلام 9فرمود: «این درخت، عمۀ توست.» این به این معناست که حقوق گیاهان و حیوانات، مانند حقوق انسان در اسلام محترم است. در حدیث دیگری پیامبر اسلام9فرمود: «برگ درخت را اگر لازم ندارید، نَکََنید.» اما درمورد جهان، پیامبر9نفرمودند که جهان مقدس است(به این معنا که در آن تصرف نکن.)؛ بلکه فرمودند این ها نعمت خداست و باید روی آن ها کار کنید. حتی قرآن کریم در این باره می فرماید: «خداوند شما را آفرید و شما را به آباد کردن زمین گماشت(انسان می تواند از همه چیز این جهان استفاده کند؛ ولی در عین حال با اخلاق و عدالت در برابر نعمت های جهان برخورد کند و طبیعت را بیش از نیازش نابود نسازد.).

اگر طبیعت و انسان در اسلام مقدس هستند، چرا جمهوری اسلامی ایران قصد دارد از انرژی هسته ای استفاده کند؛ با اینکه این انرژی ضررهای بسیاری به طبیعت وارد می سازد و ژاپن ضررهای زیادی به این وسیله به طبیعت وارد ساخت؟

جواب: طبق ارزیابی دنیا، سالم ترین و کم ضررترین نوع انرژی، انرژی هسته ای است. انرژی های فسیلی مثل نفت و . . . ضرر و صدمات بیشتری برای محیط زیست دارند و هم تمام شدنی هستند. اگر انرژی هسته ای نباشد، بعد از اتمام نفت، مردم دوباره باید غارنشین شوند. تا قبل از زلزلۀ ژاپن کسی نمی گفت استفاده از این انرژی ضرر دارد! آیا از ترس زلزله باید کل تکنولوژی تعطیل شود؟! امروزه از انرژی هسته ای در اکثر کشورهای غربی استفاده می شود؛ البته باید ملاحظات امنیتی رعایت شود. چرا رسانه های صهیونیستی و آمریکایی تأکید می کنند که به دنبال غنی سازی انرژی مسالمت آمیز هسته ای نباشید؛ ولی خودشان هم انرژی هسته ای دارند و هم نفت؟! جالب است بدانید تنها حکومتی که بمب اتم مصرف کرده و جنایتکار جنگی است و باید محاکمه شود، ایالات متحده می باشد. هرکشوری که بخواهد مستقل از غرب پیشرفت کند، غرب مانع شده و راه را می بندد و هزار نوع مشکل برای آن کشور بوجود می آورد. کشورهای سرمایه داری غرب، آمریکای لاتین را اشغال کرده و به مردم آنجا که از کشورشان دفاع می کنند، تروریسم می گویند.

خوشحال شدم از اینکه در خدمت شما رسیدم.

 

[1]. طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة. بحارالانوار/1/177.

[2]. تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة. بحار الأنوار /‏68 / 327 .

[3]. اطْلُبُوا الْعِلْمَ‏ وَ لَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَ شَقِّ الْمُهَج‏. بحارالانوار 75/277.

[4]. پاداش نیکی ها و کیفر گناهان/ 342.

[5]. إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی‏ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون‏. سوره بقره/ 164.

[6]. وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون‏. سوره نحل/12.

[7]. لَیْسَتِ‏ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّه‏. بحارالانوار 68/325.

[8]. بحارالانوار74 / 177.

[9]. یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون‏. سوره روم/7.

[10]. یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏. سوره یوسف/ 105.

[11]. أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُور. سوره حج/46.

[12]. کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین‏. سوره اعراف/31.

[13]. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. سوره حجرات/13.

[14]. مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا.سوره مائده/32.

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha