سخنرانی آمریکای لاتین - قسمت چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت دوستان دانشمند و اساتید بزرگوار سلام عرض می کنم. خیلی خوشبختم از این که در ونزوئلا و در کنار برادران و خواهرانمان در آمریکای لاتین و در دانشگاه بولیواری هستم. دانشگاهی که به نام قهرمان ملی ضد استثماری این کشور تشکیل شده و با سیاست های آقای چاوز در حمایت از قشر عادی جامعه و شکستن انحصار سرمایه داری در عرصۀ علم و دانشگاه، همخوانی دارد.

امیدوارم که این سیاست ها در آمریکای لاتین، فاصله های طبقاتی را در عرصۀ علم و اقتصاد کمتر کند و به عدالت و برابری نزدیکتر شود.

همۀ ملت های آمریکای لاتین و مرکزی قربانیان ستمی هستند که به روش سرمایه داری و توسط استثمارگران غربی و گاه با پوشش مذهب و کلیسا صورت گرفت. مردم مسلمان در خاورمیانه و کشورهای اسلامی هم قربانیان همین امپریالیسم هستند. بیش از دو قرن است که این مردم مورد غارت، کشتار و شکنجه قرار می گیرند. بنابراین درد ما و شما، درد مشترک است و باید به زبان مشترک و راه حل های مشترک بیاندیشیم. امیدوارم بزودی حزب مظلومان، ستمدیدگان و حزب مستمندان تشکیل شود و با همبستگی، اتحاد و شعار معنویت، عدالت و عقلانیت وضعیت بشریت را تغییر دهیم.

در رابطه با سؤالی که مطرح شد که آیا به خداوند و جلالش باید ایمان داشته باشیم یا به انسان و حقوقش؟ آیا می توان در آنِ واحد به هردوی این ها اندیشید یا نه؟ سه پاسخ مهم داده شده که من در این فرصت به این سه پاسخ اشاره می کنم و بعد دوست دارم نظرات و سؤالات دوستان را بشنوم.

شاید تاریخ کلیسای کاتولیک روم و پاپ ها، در دوران قرون وسطی تا امروز و روش برخورد کلیسا با نابرابری و ظلم و فاصله های طبقاتی در جوامع جهانی و از جمله در آمریکای لاتین خیلی نقش داشت که بشریت احساس کند بین ایمان و معنویت یا عدالت و برابری، بین حقّ خداوند و حقوق بشر باید حتماً یکی را انتخاب کرد و این ها قابل جمع نیستند. بنابراین ملت های ستمدیده مجبور شدند بین مسیح و مارکس یکی را انتخاب کنند. کلیسا با این بهانه که دین به سیاست کاری ندارد و معنویت با مادیت سر و کار ندارد، عملاً در کنار مظلومان و در برابر صاحبان قدرت و ثروت در جهان نایستاد و حتی گاهی سکوت و همکاری کرد و شاید همین باعث شد که مارکس بگوید که دین افیون توده هاست و البته در مورد بعضی ادیان، این سخن درستی است. اگر کلیسا به توده های مردم و پیروانش بگوید شما فقط معنوی باشید و دعا کنید و با حقوق انسان و عدالت و فاصله های طبقاتی کاری نداشته باشید؛ استبداد، استثمار، اشغال کشورهای مظلوم به دین مربوط نیست؛ پس حتما دین افیون توده هاست. اگر کلیسا به پیروانش سفارش کند که عدالت از معنویت و عقلانیت از ایمان جداست و در مورد ایمان، حقوق ملت ها، ظلم و عدالت سؤال نکنید؛ این ها مسائل دنیوی است و ما فقط به مسائل معنوی کار داریم و با این برخوردشان بین ایمان به خداوند و احترام به حقوق انسان و حقوق ملت ها فاصله بیاندازند و این ها را با هم نامربوط کنند، در مورد این نوع دینداری باید گفت "دین افیون توده هاست." اما راه حل چیست؟ آیا راه حل نفی دین بطور کامل و تفسیر ماتریالیستی و صرفاً مادی از عالم و آدم است؟! آیا با حذف کامل معنویت، ایمان به خداوند، قیامت، بهشت و جهنم می شود باز هم از مسئولیت انسان سخن گفت و آیا اگر ما به نظارت و حضور خداوند معتقد نباشیم، انگیزۀ کافی برای رعایت حقوق یکدیگر داریم؟ آیا فقیر بدون ایمان به خداوند می تواند کرامت خود را حفظ کند و ثروتمند بدون ایمان به خداوند می تواند از ظلم کردن به فقرا پرهیز نماید؟ آیا راه حل در برابر نگاه تفسیر افیونی از دین، حذف کامل دین و ایمان به خداوند است؟

در نزاع بین کلیسا و کمونیست که یکی به معنویت، خدا و اخلاق دعوت کرده و از عدالت، حقوق انسان و کرامت ملت ها چیزی نگفته و سکوت کرده یا حتی علیه او موضع گرفته و دیگری(کمونیسم) که به این نتیجه رسیده که تنها راه برابری و نجات زحمت کشان، حذف کامل هر نوع دین، ایمان و معنویت از صحنۀ زندگی بشر بخصوص از عرصۀ اجتماعی است، یک نوع الگوی سومی هم وجود دارد که بین ماده و معنا، بین ایمان به خدا و احترام به حقوق انسان، بین اخلاق و اقتصاد و سیاست هرگز جدایی تصویر نمی کند و این ها را مربوط به دو قلمرو جدا از هم و نامربوط نمی بیند و امور زندگی را به دو عرصۀ قدسی و عرضی که به هم مربوط نیستند، تقسیم نمی کند. در الهیات اسلام، انسان و خدا، رقیب، دشمن و بیگانه از هم نیستند؛ بلکه کرامت انسان در هویت و بندگی خداوند است و توجه خاص خداوند به حقوق انسان و مخصوصاً به حقوق انسان مظلوم می باشد. در اسلام، الهیات برای نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مبنا می شود. برای الهیات نباید انسانیات را حذف کرد و برای انسانیات هم نمی توان الهیات را حذف نمود. اسلام از الهیاتی که انسان در آن بسیار مهم است، سخن می گوید، از انسانیتی که بدون الهیات و خداوند معنا پیدا نمی کند. پیامبر اسلام9 فرمود: «کسی که ستم کند و حقوق انسان، طبقه، نژاد و یا ملتی را پایمال سازد یا حتی شاهد ستم باشد و سکوت کند، خداوند دعایش را نشنیده خواهد گرفت.»

در اسلام کسانی که مال حرام می خورند و لقمۀ فقرا را از دهانشان می گیرند، مطرود درگاه خداوند هستند؛ حتی اگر نماز بخوانند و دعا کنند، نماز و دعایشان باطل است. بالاترین جهاد دینی، تلاش برای برقراری قسط و عدالت در بین طبقات، ملت ها و افراد فقیر و تحت ستم است. برای توضیح بیشترِ راه حل اسلامی، اشاره می کنم به آنچه که به عنوان الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین مطرح شد و باعث نزاع بر سر این بود که بین مسجد و معنویت و اخلاق مسیحی که کلیسا معرفی می کند و برابری طلبی مارکس، کدامیک را باید انتخاب کرد. نظریه پردازان الهیات آزادی بخش از طرف کلیسا و پاپ متهم شدند به اینکه مارکسیسم را با مسیحیت مخلوط کردند. الهیات اسلامی، معنویت و نورانیت مسیحی که کلیسا معرفی می کند و برابری طلبی و حمایت از توده ها و خلق های زحمت کش که مارکس مطرح می کند، هردو را بر سر سفرۀ حضرت محمد9 می بیند. گفتگوی خصومت آمیزی بین شورای مقدس دکترین ایمان در واتیکان به ریاست "کاردین جوزف فراکزینک" در سال1984 و الهیات رهایی بخش در آمریکای لاتین واقع شد."رات رینکر" که امروز پاپ اعظم کلیساست، در آن زمان(1984) رئیس دادگاه تفتیش عقاید در واتیکان بود. واتیکان بیانیه ای علیه الهیات آزادی بخش نوشت و آمریکای لاتین و در کنفرانس اسقف های آمریکای لاتین، بخصوص در کنفرانسpuebla در مکزیک در سال1977 کاملاً علیه این الهیات انقلابی مسیحی در آمریکای لاتین موضع گرفتند و یک پاسخ مدوّنی به آن ها دادند و کلیسا اعلام کرد: «الهیات آزادی بخش، مسیحیت نیست؛ بلکه ضدّ مسیحیت است، انحراف از پیام مسیح است و فقط خواسته یک خلائی را در کلیسا با مارکس و مارکسیسم پرکند، طرفدار مبارزۀ طبقاتی است؛ در حالیکه کلیسا مبارزۀ طبقاتی را قبول ندارد. این الهیات آزادی بخش دارد انجیل را تحریف می کند و از پیام اصلی مسیحیت دور می شود.» این اولین سندی بود که واتیکان علیه الهیات آزادی بخش درآمریکای لاتین داد و آن را به مارکسیسم متهم کرد و اعلام نمود: «الهیات آزادی بخش می گوید: ایمان مسیحی به معنای مشارکت در مبارزۀ طبقاتی به نفع محرومین است و مصلوب شدن عیسی بطور سیاسی دارد تفسیر می شود؛ در حالیکه قربانی شدن عیسی، فقط برای نجات انسان ها از گناه است و بنابراین الهیات آزادی بخش تهدید بزرگی برای کلیساست؛ چون اساساً کلیسا به این مسائل دنیوی کاری ندارد. پاپ فعلی(پَن تیک تِ)، پاپ شانزدهم(که "تن" در زمان ایشان رئیس دادگاه تفتیش عقاید کلیسا بود) یکی از سران کشیش های الهیات آزادی بخش آمریکای لاتین را از طرف واتیکان محکوم به سکوت کرد و گفت این سکوت کیفری و تنبیهی است. سپس بیانیۀ دوم را در سال1986 نوشت. این بیانیه با این جملۀ انجیل یوحنّا شروع می شود: «حقیقت ما را آزاد می کند.» آنجا می گوید: «بله؛ کلیسا نسبت به عدالت اجتماعی بی تفاوت نیست و رهبر الهیات آزادی بخش، خودِ ما هستیم، خودِ پاپ و کلیساست؛ منتها کلیسا به مسائل سیاسی و اقتصادی کاری ندارد، این ها مسائل دنیوی است و ما برای مسائل دینی و معنوی آمده ایم. خودِ کلیسای کاتولیک تصمیم می گیرد که کدام تفکر کاتولیکی هست و کدام کاتولیکی نیست. ارزیابی ما این است که الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین ربطی به کتاب مقدس ندارد و نوعی انحراف و گرایش چپ است و انتقاد از سرمایه داری، دفاع از طبقات محروم و بردگان و ملت های مظلوم، ربطی به کلیسا ندارد. ملکوت الهی که وعده اش داده شده، ربطی به برابری های اجتماعی ندارد. نباید بگذاریم که الهیات ودین رنگ سیاهی به خودش بگیرد و به سمت یک جنگ پارتیزانیسم سیّاس به اسم مسیح و مسیحیت برود. این باعث می شود جنبۀ معنوی و روحانی دین تخریب شود و ما این را قبول نداریم. در برابر این ها "گوتیزر" و "بوف" از سران الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین یک جوابیه دادند که با این جمله شروع می شود: "De tu vilmeic" "بله حقیقت تو را آزاد می کند." و بعد سعی کردند به کلیسا و پاپ پاسخ بدهند که ما مارکسیسم نیستیم؛ اما این مسیحیتی که نسبت به انسان مظلوم و گرسنه و شلاق خورده بی تفاوت است، ما نمی توانیم قبول کنیم. این حرفی بود که الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین زد.

حتی بعد از فروپاشی کمونیسم و سقوط شوروی که جاذبۀ کمونیسم در جهان تقریباً شکست و مدینۀ فاضله کمونیسم در شوروی متلاشی شد و تقریباً جهان سرمایه داری بر کشورهای کمونیستی حاکم شد، باز هم نزاع بین واتیکان و الهیات آزادی بخش آمریکای لاتین تمام نشد. حتی سه یا چهار سال پیش که پاپ به آمریکای لاتین و به برزیل آمد، باز علیه sigundo galib و jan subrimeو بقیۀ متکلمین الهیات آمریکای لاتین سخن گفت. او گفت: «این ها منحرف هستند و ما الهیات آزادی بخش را به این شکل قبول نداریم.

الگوی درست برای ادارۀ جامعه چه الگویی است؟ در قرن 19 و 20 دو بلوک در جهان تشکیل و دو الگو مطرح شد. یک الگو، الگوی سرمایه داری بود که کلیسا هم آن را قبول می کرد و در کنارش بود. اساساً الگوی سرمایه داری لیبرال، الگویی است که مسألۀ اصلی فرد، منافع، لذائذ، استقلال و تمایلات اوست. در این الگو باید میدان را برای فرد آزاد گذاشت و اصل این است که در عرصۀ سیاسی و اقتصادی، هرکس ثروت و توانش بیشتر باشد، جلوتر است. در واقع یک نوع داروینیسم اجتماعی را حاکم ساخت. این الگو بیان می کند که می توان درآمد بیشتر از هر راهی بدست آورد و به خود اختصاص داد و اینکه دیگران در چه وضعی هستند و سهم دیگران کمتر است یا بیشتر یا به آن ها هم چیزی می رسد یا نه، این اصلاً مهم نیست؛ بلکه نهایتاً وقتی جامعه به دست سرمایه داران پیشرفت کرد، از تهِ سفرۀ آن ها چیزی به فقراء هم خواهد رسید. اختصاص مالیات به فقرا فقط به حدی است که جانشان حفظ شود و از ضعف نمیرند؛ مثل ثروتمندی که گوشت می خورد و استخوانش را جلو دیگران می اندازد؛ این تفکر سرمایه داری است.

در تفکر سرمایه داری در ظاهر بیان می کنند که با دین مبارزه نمی کنیم و دین را یک مسألۀ فردی و درونی می دانند که به جامعه، اقتصاد، سیاست، حکومت، عدالت، و حقوق بشر ربط ندارد. آیا ممکن است یک طبقه و دولت ثروتمند به بقیۀ طبقات و ملت ها تجاوز و آن ها را غارت نماید و در عین حال مذهبی باشد و به کلیسا برود؟! چنانکه بوش به عراق و افغانستان حمله کرد، صدها هزار آدم را کُشت و غارت نمود و بعد به کلیسا می رفت. اما کلیسا هم در این موارد سکوت می کند. این دین همان دینی است که افیون توده هاست؛ بله به این معنا دین باید از سیاست و اقتصاد جدا باشد که جدا بود.

این الگویی بود که به نام سرمایه داری، لیبرالیسم و مذهب در غرب مطرح شد. در برابر آن الگوی دیگری مطرح است با عنوان برابری و عدالت. این الگو اعلام می کند که همۀ مردم در هر وضع و شرایطی و با هر استعدادی، هرچقدر تلاش کنند(چه کم و چه زیاد)، همه باید مثل هم زندگی کنند و کاملاً یکسان لباس بپوشند؛ مثلاً اگر شما لباس فلان جنس می پوشی، من هم باید از همان لباس بپوشم، اگر شما کفش آبی به پا می کنی، من هم باید کفش آبی بپوشم. همه چیز صرفاً جیره بندی شود و هرکس به اندازۀ استعدادش کار کند و به اندازۀ احتیاجش برداشت نماید. در این الگو نوعی اعتدال و عقلانیت در تولید و توزیع و مصرف مطرح نیست. این الگو بیان می دارد که در اجتماع باید یک برابری اجتماعی محض برقرار باشد. این جامعه، جامعه ای خشک و یکدست است. ابتکار و تلاش فردی و مالکیت خصوصی نفی می شود و فقط جامعه وجود دارد. در این الگو این جامعه است که کار و خرج می کند. در این نوع الگو این سؤال مطرح می شود که پس در این جامعه من کجا هستم؟

به این ترتیب در گفتمان غرب بین برابری و آزادی نزاع درگرفت. اگر کسی خواستار برابری بود باید از آزادی و مذهب صرفنظر می کرد و اگر آزادی، معنویت، مذهب و پیشرفت را می خواست، مجبور بود از برابری بگذرد.

اما در الگوی اسلامی برابری و آزادی، مذهب و عدالت در یک کاسه است، ایمان به خدا در برابر حقوق خلق نیست؛ بلکه حقوق خلق زیر سایۀ ایمان به خداوند است. تناقض بین آزادی فرد و برابریِ اجتماعی وجود ندارد؛ نه فقط جمع مطرح است و نه فقط فرد؛ بلکه هردو مطرح می باشند. ما به کمک اخلاق، معنویت و ایمان به خدا می توانیم بین فرد و جامعه و بین آزادی و برابری جمع کنیم.

در دهه های اخیر و در نیم قرن گذشته، کم و بیش یک الگوی سومی در دنیا تحت عنوان سوسیالیزم اخلاقی متولد شد. سوسیالیزم اخلاقی یا متعادل یعنی اینکه نه با خشونت و مادی گری مارکسیسمی می توان عدالت ایجاد کرد، نه با بی قیدی و بی اخلاقی و بی تقوایی سرمایه داری می شود پیشرفت و آزادی انسان را حقیقتاً تأمین نمود. در جهان سرمایه داری، فقط سرمایه داران هستند که واقعاً آزادند. در تفکرکمونیستی هم برابری به معنای رفاه برای همه، در بعضی موارد امکان پذیر نشد؛ لذا عملاً سوسیالیزم اخلاقی مطرح گشت؛ یعنی بپذیریم که به آزادی و مالکیت فرد و به حریم خصوصی افراد احترام بگذاریم و نمی توان برابری را صرفاً با زور بوجود آورد و اگر این امکان پذیر هم باشد، خودش نوعی بی عدالتی است. باید هر کس بداند وقتی کار می کند(کار سالم و عادلانه) محصولش در درجۀ اول به خود و خانواده اش تعلق دارد؛ اما باید سهم دیگران را هم در نظر بگیرد و سرمایه داری محکوم است؛ چون باعث پرورش استثمار شده و بهره را فقط به سرمایه می دهد. در سرمایه داری، مذهب، پول پرستی و سرمایه پرستی است؛ نه خداپرستی و نه حتی انسان پرستی و اُمانیسم. اُمانیسم هم یک شعار دروغ است؛ چون انسان بدون خدا را محترم نمی دانند.

در الگوی اسلامی سعی می شود هم آزادی، کرامت، حریم خصوصی و مالکیت فرد و هم برابری، عدالت و انصاف در حق دیگران رعایت شود. از اصول اعتقاد در اسلام این است که یک مؤمن هم خودش، هم حکومت و هم دولت مردمی باید مراقب باشند که این ثروت را از کجا آورده و در کجا مصرف می کند. همچنین در اسلام، اخلاق فقط مقوله ای فردی نیست و بدون ایمان به خداوند و قیامت ضمانت پیدا نمی کند. اخلاق فردی وقتی معنا دارد که اخلاق اجتماعی هم معنا داشته باشد.

باید به الگویی بیاندیشیم که درآن جلو استثمار را بگیریم؛ اما نه به این قیمت که شخصیت افراد، اراده و آزادی آن ها را لگدکوب و پایمال نماییم؛ بلکه باید کاری کنیم که انسان ها تربیت معنوی و دینی شان در حدی بشود که شرافت روحی داشته باشند، درد سایر انسان ها را بکشند، از هر راهی ثروت جمع نکنند و در هر راهی مصرف نکنند و مازاد نیاز خود و خانواده شان را با احترام به محرومین بدهند. همیشه نم توان با زور برابری ایجاد کرد، بلکه باید اخلاق و معنویت در کنارش باشد.

در واقع این الگوی سوم که نام آن را سوسیالیزم اخلاقی نامیده اند، به الگوی اسلامی نزدیکتر است؛ اما الگوی اسلامی نیست. همچنین وقتی از الگوی اسلامی سخن می گوییم، مرادمان این نیست که در همه جای کشورهای اسلامی این الگو اجرا می شود؛ در سرزمین های اسلامی متأسفانه اکثر دولت ها، غیراسلامی و وابسته هستند.

من در بخش دوم از عرائضم، بخشی از منابع اسلامی را که تا بحال در مورد آن ها سخن گفتم، بطور مشخص ذکر می کنم و در قسمت سوم جلسه آماده هستم تا سؤالات دوستان را بشنوم.

جمع برابری وآزادی تنها به نام خدا و در سایۀ معنویت می تواند صورت بگیرد. در روایتی از امام موسی بن جعفر آمده است که ایشان از یکی از پیروانشان پرسیدند که برادری اسلامی و اخوّت بین شما و در شهر شما چقدر است؟ او گفت: «خیلی عالی، خیلی خوب.» امام7 فرمودند: «یعنی در حدی هستید که اگر یکی از شما به دیگری نیاز داشته باشید، دست در جیب یا صندوق دیگری کنید و به مقدار نیاز بردارید و وقتی او متوجه شد، ناراحت نشود؟» عرض کرد: «نه آقا؛ جیب های ما دوتاست» امام فرمودند: «کسانی که جیبشان دوتاست، مؤمنین حقیقی نیستند و این اخوّت و برادری اسلامی نیست.» اسلام طرفدار معنویت، دین و اخلاقی است که همه باهم برادر وخواهر باشند؛ نه اینکه با زور جلو افراد را بگیریم و نه اینکه همه جیره خوار و مساوی باشند. تا اشتراک روحی و ایمانی نباشد، اشتراک مادی پیدا نمی شود. حقیقتاً به تعبیر متفکران اسلامی، تا روح ها و قلب ها یکی نشوند، جیب ها یکی نمی شوند و به لحاظ اقتصادی برابری بوجود نمی آید. اگر بدون نزدیک شدن قلب ها، جیب ها یکی شود، نتیجه اش این است که جیب مردم خالی می شود و جیب حکومت و دولت پر می گردد.

در برابر الگویی که ایمان به خدا را مهم می داند اما به گرسنگان کاری ندارد و یا مشکل گرسنگان را حل می کند اما به خدا ایمان ندارد و آن را مانع برابری می داند، منطق اسلام و پیامبر اسلام9 مطرح است که فرمودند: «مَا آمَنَ‏ بِاللَّهِ‏ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ مَنْ بَاتَ‏ شَبْعَانَ‏ وَ جَارُهُ جَائِع‏[1]» کسی که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، به خدا و روز قیامت ایمان ندارد. این حدیث در باب اخلاق فردی است؛ اما در باب اخلاق و عدالت اجتماعی هم ایشان فرمودند: «مَا مِنْ‏ أَهْلِ‏ قَرْیَةٍ یَبِیتُ وَ فِیهِمْ جَائِعٌ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَة.» شهر، جامعه و نظام اقتصادی که عده ای در آن گرسنه می خوابند، خداوند در قیامت به آن جامعه و آن مردم نظر رحمت نخواهد کرد.

بنابراین ما نمی توانیم ایمان به خداوند را از گرسنگی و سیری جامعه تفکیک کنیم. همچنین اسلام فرد را از جامعه جدا نمی سازد. در اسلام ایمان فقط مسألۀ فردی نیست، اخلاق را از اقتصاد نباید جدا کرد. در اسلام اقتصاد غیراخلاقی، غیرمعنوی و همچنین اخلاق غیر اقتصادی وجود ندارد. اخلاق باید واقع بینانه باشد و منافع واقعی بشر را تضمین کند و اخلاق الهی این کار را می کند. در فرهنگ اسلامی نمی توان درون و بیرون را از هم جدا کرد و گفت ایمان یک مسألۀ درونی است و بیرون به دین مربوط نیست؛ این معنایش این است که ما در درون و به لحاظ فردی به یک سمت و در بیرون و به لحاظ اجتماعی به طرف دیگری برویم؛ این یعنی تناقض و شکاف در شخصیت و دوگانگی و فروپاشی. تفکر اسلامی یک تفکر توحیدی است؛ یعنی زندگی فردی و اجتماعی. درون و بیرون باید یکپارچه باشد و همه به سوی خداوند و در خدمت خلق و بندگان خداوند حرکت کند.

قرآن کریم در پاسخ به کسانی که در الگوی فکری شان فقط ایمان به خدا مطرح است و پُر کردن شکاف های طبقاتی و اقتصادی وعدالت اقتصادی مهم نیست و همچنین در برابر دیدگاهی که می گوید مشکل اقتصادی گرسنگان را می توان بدون ایمان به خداوند حل کرد، می فرماید: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ[2]»: به خدا و رسولش ایمان آورید و از آنچه که دارید، انفاق کنید که در واقع آن مال، مال شما نیست، در همه ی آن مال شما مستخلف هستید؛ یعنی همه ی آنچه شما دارید، امانت است و شما در آن فقط نماینده و جانشین خداوند هستید و مالک آن نمی باشید.

قرآن کریم همچنین در پاسخ به تفکر سرمایه داری که فکر می کند انسان، مالک مطلق همه چیز است، می فرماید: شما حقیقتاً مالک هیچ چیز نیستید، مالک حقیقی خداوند است، انفاق کنید و حق محرومین را بدهید و شکاف های طبقاتی و اقتصادی را پر کنید.

الگوی اسلامی اجازه نمی دهد که اقلیّتی کار نکنند و فقط بخورند ویا کم کار کنند و زیاد بخورند و یا اکثریتی زیاد کار کنند و کم بخورند. پیامبر اکرم9فرمود: « کُلُوا مِنْ‏ کَدِّ أَیْدِیکُم‏[3]» از دسترنج خود بخورید. یعنی زحمت کشان و کارگران و کسانی که تلاش می کنند باید دستمزد خودشان را مصرف کنند. این روایت بدین معناست که اقلیت فاسد سرمایه دار و غاصبان حقوق ملت ها که کار نکرده و میخواهند زیاد بخورند، حق ندارند از دسترنج دیگران استفاده کنند؛ بلکه همه باید کار و تلاش کنند، چه کار یدی و چه کار مدیریتی. پیامبر9فرمود: «مَلْعُونٌ‏ مَنْ‏ أَلْقَى‏ کَلَّهُ عَلَى النَّاس[4]‏» نفرین بر طبقات، حکومت ها، دولت ها و افرادی که بارشان را بر دیگران می اندازند و فقط مصرف کننده هستند و دیگران برای آن ها کار می کنند. ایشان در حدیث دیگری فرمودند: بعد از اینکه آدم و حوّا از بهشت به زمین هبوط کردند، خداوند امر فرمود: « فیأکل‏ من‏ کدّها، بعد نعیم الجنّة.»: دنیا مثل بهشت نیست که بدون زحمت بخورید، اینجا باید کار و تلاش کنید. امام علی7فرمودند: « الْحِرْفَةِ خَیْرٌ مِنْ‏ سُرُورٍ مَعَ فُجُور[5]» کسانی که کار می کنند و زحمت می کشند، بر ثروتمندان فاسد برتری دارند.

تفکر و الگوی دیگری نیز وجود دارد که دنیا را پلید می داند و توصیه می کند که از امکانات زندگی استفاده نکنیم یا هرچه کمتر استفاده نماییم. این الگو مخالف ازدواج، مصرف و لذت است. این الگویی است که اسلام آن را قبول ندارد؛ ضمن اینکه صاحبان این تفکر خودشان به این الگو عمل نمی کنند. کسانی که می گویند ازدواج نمی کنیم تا به خدا نزدیک شویم، هم زمین و ثروتشان از بقیه بیشتر و هم مفاسد جنسی و اخلاقی که مرتکب شده اند از بقیه بیشتر است. از طرف دیگر یک تفکر دیگری نیز وجود داشت که مبنا را فقط لذت می دانست. این تفکر می گوید همه چیز بخور و ببر و به دیگران احترام نگذار. در این تفکر مشروع و نامشروع وجود ندارد و اخلاق مهم نیست. در برابر این الگو قرآن می فرماید: «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِم‏[6]» از محصولات عالم بخورید که برای شماست؛ اما سهم دیگران را با دروغ و خیانت نخورید و از دسترنج خود بخورید. و درجای دیگر می فرماید: « وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُورا[7]» و خداوند روز را برای تلاش و کار آفرید. کار، جهاد مقدس و برای تأمین خود و خانواده یک عمل عبادی محسوب می شود. کار، عمل دنیوی ومادی نیست. خداوند روز را برای کسب معاش و زندگی دنیا قرار داد؛ اما کار برای کسب روزی باید با معنویت و اخلاق همراه باشد.

اگر ما مسلمانان تمام این حقوق را رعایت می کردیم، هیچ مشکلی نداشتیم. روزی یکی از مسلمین خدمت پیامبر9آمد و پرسید: «وظایف ما نسبت به همدیگر چیست؟» پیامبر9فرمود: اگر بگویم عمل نمی کنی؛ اما آنچه می گویم حداقل وظائفی است که نسبت به یکدیگر دارید و اگر این وظایف را انجام ندادید، تنها در صورتی خدا شما را عفو می کند که طرف مقابلتان از حقّش بگذرد؛ و الا این وظایف مثل نماز بر شما واجب می باشد و اگر این حقوق را رعایت نکنید، مسلمان حقیقی نیستید و این حق هر انسانی بر انسان دیگر است. و اما این وظایف: 1. اگر بدی از کسی دیدید بدون اینکه به روی او بیاورید و یا انتقام بگیرید، او را ببخشید. 2. اگر غریبی در شهر شما تنها بود، حتماً کمکش کنید؛ طوری که احساس کند در شهر و خانۀ خودش است. 3. هرگاه انسان یا جامعه ای برهنه بودند و پوشش مناسب نداشتند، آن ها را بپوشانید. 4. اگر کسی از شما عذرخواهی کرد، حتماً عذر او را بپذیرید و اگر بداخلاق بود و عذرخواهی نکرد، شما گمان کنید که عذرخواهی کرده است. خودِ پیامبر9فرمودند: «اگر کسی در گوش راست من اهانت کند و بلافاصله در گوش چپ من عذرخواهی نماید، حتماً او را می بخشم.» 5. اگر در جلسه ای نشستید که در آن در مورد کسی صحبت می کنند که در آن جلسه نیست، چه در مورد او راست بگویند و چه دروغ(بلکه اگر دروغ بگوید، بدتر است)، حتی اگر راست هم بگویند، شما حتماً باید از او دفاع کنید و نگذارید در غیاب او حرف بزنند؛ وگرنه مثل این است که شما گوشت برادر یا خواهر مرده خودتان را خوردید؛ چون او نیست تا از خودش دفاع کند. 6. اگر دیدید برادر یا دوست شما، اشتباه می کند، باید او را آگاه کنید و نسبت به سقوط اخلاقی او بی تفاوت نباشید. 7. هرکس به شما لطفی کرد، حتماً از او تشکر کنید و وقتی شما به کسی خدمت کردید، منتظر تشکر نباشید. 8. مراقب حقوق و آبروی دوستانتان باشید و اگر دوستتان قول و وعده ای داده و نتوانسته انجام دهد، شما به جای او انجام دهید. 9. احوال یکدیگر را بپرسید و از هم بی خبر نباشید و به دید و بازدید همدیگر بروید. 10. به عیادت مریض بروید. 11. اگر کسی از شما از دنیا رفت، او را تشییع کنید و با احترام تا گورستان ببرید و برای او طلب آمرزش نمایید. 12. اگر هدیۀ کم ارزش و ناقابلی آورد، قبول کنید و متقابلاً برای او هدیه ببرید(هم با زبان و هم باعمل تشکر کنید.) 13. از هیچ کمکی به همدیگر دریغ نورزید. 14. به یکدیگر خیانت جنسی نکنید و با همسر دیگران رابطه برقرار نکنید. 15. اگر همسرتان از شما چیزی خواست، هرطور می توانید تأمین کنید. 16.هرکس خواست برایش واسطه شوید، وساطت نموده وبرای او شفاعت کنید. 17. اگر کسی عطسه کرد، بی تفاوت رد نشوید و برای او طلب رحمت کنید. 18. اگر کسی چیزی را گم کرد، کمک کنید تا پیدا شود. 18. پیامبر9 فرمود: «هرکس زودتر سلام کند، من او را بیشتر دوست دارم.» جواب سلام واجب است، سلام به معنای صلح است. مسلمین با هرکس روبرو شوند، باید بگویند"سلام علیکم"؛ یعنی صلح بر تو. 19. با یکدیگر مؤدبانه و مهربان سخن بگویید و کلماتی که باعث آزار مخاطب می شود، به زبان جاری نسازید. 20. روی یکدیگر القاب زشت نگذارید. 21. با یکدیگر حقیقتاً دوست باشید و اینگونه نباشد که تظاهر به دوستی کنید و در قلب ها با یکدیگر دشمن باشید. 22. هرچه برای خودت می خواهی، برای دیگران بخواه و هرچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران نپسند. 23. به یکدیگر کمک کنید؛ چه ظالم باشد و چه مظلوم. پرسیدند: «اگر مظلوم باشد، باید کمکش کنیم و حق او را بگیریم؛ اما چگونه به ظالم کمک نماییم؟» حضرت فرمود جلوی ظلمش بایستید و نگذارید به دیگران ظلم کند.

ما مسیح را، پیامبر بزرگ خدا و حضرت مریم را، قدیس بزرگ عالم می دانیم. در قرآن کریم یک سوره به نام مریم مقدس است و عیسی مسیح به عنوان پیامبر بزرگ خداوند مطرح است. ما مسلمانان حضرت عیسی را خدا و یا پسر خدا نمی دانیم و معتقد نیستیم که به صلیب رفت تا بشر نجات پیدا کند؛ بلکه ما معتقدیم که او مثل حضرت محمد9 و موسی7 و ابراهیم7پیامبر بزرگ خدا بود. پیامبر9 فرمود: «برادرم عیسی می فرمود: ساده زندگی کنید و زاهد باشید تا در دنیا و آخرت رستگار گردید.»

امروز می بینیم سرمایه داری غرب و ایالات متحده که فاسدترین و غیراخلاقی ترین نوع سرمایه داری است، اسم مسیح را می برد؛ در حالیکه سرمایه داری در تضاد با حضرت عیسی7 است. پیامبر9 فرمود: «خدایا! من فقیران را دوست دارم و می خواهم با آنان محشور شوم.»

در اسلام حکومت ها باید اخلاقی باشند. پیامبر9 به حاکم مصر فرمودند: «إِذَا أَنْتَ قَضَیْتَ بَیْنَ النَّاسِ فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ لَیِّنَ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ‏ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظِ وَ النَّظَرِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُم‏[8]» در برابر مردم کاملاً متواضع و مأدب باش، با مردم بخصوص با فقرا با لبخند و مهربانی و محبت سخن بگو، با ادبیات اهانت آمیز با مردم سخن مگو، در نگاه کردن به مردم عدالت را رعایت کن، حتی در اشاره ها باید عدالت را رعایت نمایی تا طبقات ثروتمند و قدرتمند به حکومت ها طمع نکنند.

مقامات بالا باید توجه داشته باشند که در درجۀ اول به کودکان و خردسالان، خانواده های آسیب پذیر، بیچارگان، بیماران، زمین گیرها، زنان بی سرپرست و کسانی که نمی توانند حق خود را بگیرند، توجه کنند. اگر اخلاق دینی باشد، باید حقوق مردم در دین رعایت شود و به این ترتیب آزادی، برابری، عدالت و اخلاق همه با هم رعایت گردد.

پرسش و پاسخ

1.چرا در بین مسلمانان فاصلۀ طبقاتی زیاد است؛ مثلاً در افغانستان و عراق و ... . انقلاب چه نقش مثبتی در توسعۀ افکار مسلمانان و برای جمهوری اسلامی داشت؟

از سؤالتان متشکرم. در اکثر کشورهای اسلامی، حکومت ها وابسته به غرب و انگلیس هستند و این حادثه از حدود 200سال پیش شروع شد. ارتش های غربی به کشورهای غربی و اسلامی وارد و 90سال پیش بر آنجا مسلط شدند. حتی حکومت عربستان سعودی که مرکز اسلام است، یکی از کثیف ترین و فاسدترین و آمریکایی ترین حکومت ها در جهان است. انقلاب هایی که در کشورهای اسلامی و عربی رخ داده است، برای نزدیک کردن کشورشان به حکومت اسلامی است. در این 20 یا 30 سال اخیر(بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) موج نهضت های اسلامی در کشورهای اسلامی شروع شده و ما امیدواریم که طیّ یک یا دو دهۀ آینده، اکثر کشورهای اسلامی از دست کشورهای وابسته به غرب خلاص بشوند و یا اتحادِ بین ملت های خاورمیانه و آمریکای لاتین، این دوقاره را از دست امپریالیست ها خارج کند. امروزه انقلابیون در مصر و تونس پیروز شدند و در یمن و بحرین در حال مقاومت هستند. همچنین انقلابیون مسلمان در فلسطین و لبنان در دو نبرد در چندسال اخیر صهیونیست ها را شکست دادند. ولی متأسفانه 95درصد از رسانه های جهان و از جمله رسانه های جهان اسلام در اختیار قطب سرمایه گذاری غرب و صهیونیست هاست و آن ها اجازه نمی دهند این حرف ها در رسانه ها بیان شود. شما در آمریکای لاتین از افکار و اتفاقات کشور ما خبر نداری؛ مگر آنچه که رسانه های غربی و "سی اِن اِن" و "بی بی سی" می گویند. آن ها با بمباران تبلیغاتی و شستشوی مغزی، کاری کردند که هرجا اسم اسلام مطرح می شود، بلافاصله تروریسم، خشونت، ضدزن و ضد حقوق بشر به ذهن می آید؛ درحالیکه تمامی حکومت های دیکتاتور در کشورهای اسلامی دست نشاندۀ خود این ها هستند و ما چیزی به نام فضای آزاد رسانه ای در دنیای امروز نداریم.

2. شما در مورد عفو و عدم خشونت در اسلام صحبت کردید؛ اما در عین حال می بینیم که قوانین بسیار قوی مثل اعدام در این دین وجود دارد. این دو چگونه باهم جمع می شوند

در جهان اسلام باید خشونت را مهار کرد. در فقه اسلامی آمده است که اگر کسی به شوخی دوستش را نیشگون بگیرد، اگر دست او قرمز، کبود و یا سیاه شود، چقدر باید دیه بدهد. در مورد حیوانات در فقه اسلامی مطرح است که اگر سوار اسبی بودید و با دوست خود صحبت می کردید، پیاده شوید. پیامبر9فرمود: «چرا وقتی نمی خواهید حرکت کنید، سوار اسب می شوید؟ اسب خسته می شود.» همچنین فرمودند: «اگر علوفه جلوی گوسفند می گیرید، ولی نمی خواهید به او بدهید و قصد شما فریب اوست، شما خائن هستید و وعدۀ دروغ به حیوان داده اید و این فرقی با وعدۀ دروغ به انسان ندارد و در هرصورت شما مرتکب گناه شده اید. »

در باب همسایه در اسلام اینگونه است که چهل خانه از هرطرف همسایه محسوب می شود و مسلمان باید از اوضاع همسایه اش باخبر باشد. طبق این سفارشات، ارتباطات اجتماعی در اسلام باید وسیع باشد.

خشونت را در درجۀ اول باید با اخلاق و ایمان و تربیت مهار کرد و در درجۀ دوم با قانون و مجازات هایی که شما آن را خشن میپندارید. در اسلام اگر کسی مرتکب قتل غیرعمد شد، نباید اعدام شود؛ اما اگر کسی را عمداً بکُشد، باید اعدام گردد؛ چون اگر حکم این شخص اعدام نباشد، خشونت و قتل به دو دلیل گسترش پیدا می کند: 1. کسی که قاتل است احساس می کند که می تواند هرکسی را بکُشد و به این کار تشویق می شود. 2. خانواده و دوستان مقتول در صدد انتقام برمی آیند. پس در اینجا حکم اعدام باعث محدودیت خشونت می گردد. قصاص در اسلام مبیّن این مطلب است که بیش از یک نفر در برابر یک نفر کشته نشود. ضمن اینکه قرآن می فرماید: اگر عفو کنید و ببخشید، بهتر است. همان آیه ای که می فرماید می توانی حکم قصاص را اجرا کنی، همان می گوید اگر عفو کنید و ببخشید بهتر است.

مسألۀ بعد دربارۀ سنگسار این خانمی است که در رسانه ها مطرح شد. می خواهند یک نفر را در ایران سنگسار کنند. اولاً این خبر دروغ بود؛ چون صحبت سنگسار کردن نبود؛ بلکه حرف از اعدام بود. این خانم قاتل شوهرش بود و با مشارکت مرد دیگری، شوهرش را کشتند و اموالش را بُردند. بخاطر این حکم، رسانه های غربی و آمریکا علیه ایران صحبت کردند؛ درحالیکه در آمریکا پنجاه زن به همین جُرم در نوبت اعدام بودند که دونفرشان اعدام شدند و در ایران این خانم هنوز اعدام نشده است. اما در این فاصله همین غربی ها چندهزار نفر را در عراق و افغانستان بمباران کردند. حکم "رجم" یعنی حکم سنگسار در قرآن نیست؛ ولی این حکم در کتاب مقدس هست و اسلام آن را قبول دارد. این حکم اگر اجرا می شد، جلوی فروپاشی خانواده ها و خیانت های جنسی را می گرفت.

رهبران الهی معتقدند که خیانت های جنسی نباید باب شود. هیچ مردی نباید با زن دیگری رابطه برقرار کند و زنی که شوهردارد، نباید با مرد دیگری رابطه داشته باشد. به نظر شما هرج و مرج جنسی به حال جامعه مفید است؟ کمترین نتیجۀ هرج و مرج جنسی، افزایش تجاوزهای جنسی و از بین رفتن امنیت و نسل و اختلال هویّت می باشد. لذا در برخی شهرهای اروپا، هفتاد درصد بچه هایی که به دنیا می آیند، پدرشان معلوم نیست!

اگر کسی احساس کند که هر لحظه ممکن است به خانه اش وارد شوند، آیا این زندگی آرام است؟ حریم خصوصی و خانۀ هرکس باید امنیت داشته باشد. اسلام نسبت به امنیت اجتماعی فوق العاده حساس است. در اسلام کسی نباید فقیر و گرسنه بماند؛ باید اگر می تواند کار کند و اگر نمی تواند، ثروتمندان جامعه او را تامین کنند. حکومت باید مراقب باشد که انسان گرسنه درجامعه نباشد. اگر کسی بخاطر گرسنگی دزدی کرد، باید او را تأمین کنند تا به این وضع نیفتد. اما برای مجازات دزدی در ایران، مجازات های معمولی است؛ مثل بازداشت یا چند ضربه شلاق. کسانی که می توانندکار کنند، اما دزدی می کنند، در موارد خاصی(با بیست شرط) مسئلۀ قطع انگشت پیش می آید که آن هم عملاً اجرا نمی شود.

ما دیشب به منطقه ای در این شهر رفتیم. دوستان به من گفتند پنجره را پایین نکش و نگاه نکن، چون اینجا امنیت نیست. بنده بعضی مغازه ها را دیدم که بین فروشنده و خریدار، چیزی مثل میله های زندان کشیده اند. این امنیت نیست. البته مسئول این ناامنی ها، ضعف اخلاق و سرمایه داران جامعه هستند. در تهران یک دختر جوان نیمه شب با ماشین شخصی می تواند هرجایی برود. بنابراین امنیت بسیار مهم است و باید حفظش نمود. اگر امنیت نباشد، هیچ چیز به درد نمی خورد.

متشکرم

 

[1] . بحارالانوار 72/362.

[2] . سوره حدید/7.

[3] . بحارالانوار63 / 314.

[4] . بحارالانوار 74/ 142.

[5] . بحارالانوار 74/218.

[6] . سوره یس/35.

[7] . سوره فرقان/ 47.

[8] . تحف العقول/ 177.

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha