پرسش و پاسخ (4)
قسمت اول: ۱. چرا هیچکس بدون دوست و بدون دشمن نیست و تفاوت بر سر "علت دوستی"ها و "علت دشمنی"هاست؟ ۲. چرا دوستی و دشمنی "برای خدا"، منصفانه ترین و انسانی ترین دوستی و دشمنیهاست؟ ۳. آیا هدف و انگیزه موضعگیریهای ما تعیین کنندهتر است یا موارد آنها؟ قسمت دوم: ۴. آیا فلسفه غربی از یونان تا امروز، یکپارچه است؟ ۵. فلسفه، اگر فلسفه محض باشد، آیا اسلامی و غیراسلامی دارد؟ آیا مبنای انقلاب اسلامی، تفکر صدرایی بوده است؟ ۶. آیا اسلام، با مطلق یهودی بودن، مشکل دارد؟ ۷. موضع ما در باب ایران قبل از اسلام چیست؟
بسمالله الرحمن الرحیم
در مورد حب و بغضها، دوستیها و دشمنیها، امام باقر(ع) فرمودند: «لَوَ اَنَّ رَجُلاً اَحَبَّ رَجُلاً فِی اللّه لاَثابَهُ اللّه ُ عَلى حُبِّهِ...» اگر شما کسی را به خاطر خدا یعنی با ملاکهای اسلامی و انسانی، با ملاکهای عقیدتی و مکتبی دوستش دارد و از او حمایت میکنید و به نفع او شعار میدهید شما قطعاً به خاطر این محبت و این دفاع پاداش الهی خواهید داشت. چون میگویید درود بر کی، و هدف شما خدا و توحید و عدالت و خدمت است. لاَثابَهُ اللّه ُ عَلى حُبِّهِ. خداوند به خاطر این که او را دوست دارید اینها را دوست دارید و این جبهه را دوست خداوند تو را دوست دارد چون تو به خاطر خدا آنها را دوست داری. یعنی در واقع خدا را دوست داری و طرفدار جبهه حق هستی، طرفدار عدالتخواهان، انقلابیون، مجاهدان، شهدا، ایثارگران، فداکاران، طرفدار اینةا هستی. چرا؟ چون اینها مسیر درستی است و راه خداست. بخاطر محبت شما به این افراد شما را دوست دارد و به شما پاداش خواهد داد. «وَ اِنْ کانَ المَحْبُوبُ فِى عِلْمِ اللّهِ مِن اَهْلِ النّارِ...» حتی اگر بعداً معلوم شود که اشتباه کردی و این شخصی که فکر میکردی آدم درستی است و از او دفاع میکنی و به نفع او شعار میدادی، سؤال و جواب و تحقیقی هم کرده بودی ولی اینطوری بود و معلوم شد آن آدمی که فکر میکردی نبوده است یا بوده، قبلاً بوده بعداً عوض شده است ولی این تغییری در پاداش تو ایجاد نمیکند. امام باقر(ع) میفرماید موضعگیری تو علت و معیار موضعگیریات که درود بر کی و مرگ بر کی میگویی و چرا میگویی به چه کسانی محبت و عشق داری و از کدام جناح و جبهه و از کدام طرف متنفر هستی، قلبت با کدامهاست و زبانت با کدامهاست این ملاک است. حتی اگر در یکی از آن مصادیق اشتباه کرده باشی یا بعداً معلوم شود اشتباه کردی یا نه اشتباه نکردی، بعداً آن طرف عوض شد و دیگر آن آدم دهه 50 و 60 نیست این آدم در دهه 90 یا 1400 یک آدم مزخرفی شده و عوض شده است. این تغییری ایجاد نمیکند چون ملاک تو او بود حتی اگر این شخص بعداً جهنمی بشود یا معلوم بشود که از اول اینطور بوده است «وَلَوَاَنَّ رَجُلاً اَبَغَضَ رَجُلاً للّه ...» حالا اگر علیه یک کسی یک شعاری دادی برای این که درست نشناختی «لاَثابَهُ عَلى بُغْضِهِ اِیّاهُ...» به خاطر نفرت تو از آن آدم تو پاداش الهی خواهی داشت. اینهایی که میگویند ما مرگ بر نداریم فقط درود بر هست نه. امام باقر(ع) میفرماید هم درود و هم مرگ. همه درود و مرگ دارند، همه عشق و نفرت دارند. همه یک کسانی را دوست دارند و از یک کسانی بدشان میآید منتهی اکثراً خیلیها بخاطر منافع خودشان یا توهمات خودشان این عشق و نفرت و درود و مرگ را میگویند اما آنهایی که برای حق و برای خدا با این ملاکها دوست و دشمنان خودشان را انتخاب میکنند و درود و مرگها را به کار میبرند و اعلام شعار و شعائر و اعلام موضع میکنند که ما بیطرف نیستیم درود بر تو، مرگ بر تو، من بیطرف نیستم. من مدافع این پرچم هستم و ضد این جبهه هستم. بلاتکلیف نیستم من تکلیف دارم و تکلیف من هم با خودم روشن است. بیتفاوت و بیطرف عملاً مؤید ظلم و کفر و فساد است. اگر بتواند کاری کند و بداند و نکند. حالا اگر با یک کسی اشتباهاً دشمن شدی او را دست نمیشناختی اطلاع نداشتی او آدم درستی بوده تو فکر میکردی این آدم نادرست است و به این خاطر برای خدا از او متنفر بودی و یک وقتی علیه او چیزی گفتی اما «وَ اِنْ کانَ المُبْغَضُ فِى عِلْمِ اللّهِ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ.» ولی او آدم درستی بوده و اهل بهشت هم هست ولی تو بخاطر خدا اشتباهاً یک زمانی علیه او بودی ولی الآن فهمیدی که او آدم بهشتی است تو به پاداش رسیدی او هم به پاداش رسیده است. او پاداش الهی دارد برای این که در راه خدا و در راه حق در راه این ارزشها فحش شنید تو هم پاداش داری برای این که تو مصداق را اشتباه گرفتی ولی معیارهای تو معیارهای درستی بود و تا وقتی که متوجه خطا نشدی یا متوجه این مصداق نشدی تو برای خدا و برای حق آن کار را کردی. حتی امام باقر(ع) میفرماید گاهی هم ممکن است دو نفر در دو جبهه مخالف باشند ولی یک طرفشان اشتباه کرده باشد و هر دو صادق باشند و خدا اینها را میداند خودشان هم میدانند ممکن است هر دویشان آدمهای خوبی باشند و موقتاً اشتباهاً در دو جبهه علیه هم قرار بگیرند البته این نمیتواند دائمی باشد چون قرآن میفرماید هرکسی تقوای الهی داشته باشد خداوند «مَخرج» حتماً راه خروج را به او نشان خواهد داد. فرقان؛ قدرت فرقگذاری، حتماً قدرت تشخیص را به او میدهد نمیشود تقوا داشته باشی صادق باشی، و تا آخر هم خطا کنی بروی علی را هم بکشی و بگویی صادقانه علی را کشتم. نمیشود تا خط نمیتوانی بروی. اما چرا میشود گاهی. این تعبیر این است که همدیگر را سیاه و سفید میتوانیم مطلق نبینیم. ارزشها بله سیاه و سفید مطلق هستند اما آدمها نه. ما ممکن است در مورد هم اشتباه قضاوت کرده باشیم. ممکن است همدیگر را درست نشناختیم و با هم درست سخن نگفته باشیم و سخن هم را درست نشنیده باشیم سوء تفاهمی باشد. امام باقر(ع) میفرماید ممکن است سوء تفاهم باشد و شما برای حق با یک کسی درافتادید که او در مسیر حق است شما هم پاداش بردی او هم پاداش برد تا وقتی که بفهمی و باید تلاش کنی بفهمی. از آن طرف، ممکن است شما با یک کسانی در یک جبهه باشید شما صادقانه در آن جبهه هستید او خائنانه. هر دویتان دارید یک شعار را میدهید در یک گروه مثلاً هستید اما تو برای خدا داری آن عمل را انجام میدهی و آن شعار را میدهی و آن شخصی که کنار توست یک آدم جهنمی و فاسدی است ولی دارد یک شعار درستی میدهد اینجا فرمودند که حتی اگر او جهنمی باشد ولی تو رستگار هستی تا وقتی که بر این یقین هستی که این آدم درست است و این شعار، شعار درستی است و طبیعتاً وقتی بفهمی که درست نیست حتماً تجدیدنظر میکنی. خود این روایت امام باقر(ع) چند پیام خیلی مهم دارد هم روانشناسی اجتماعی و هم در رفتارشناسی در حوزه سیاست، در حوزه تربیت، در حوزه اخلاق و بخصوص در حوزه رسانه.
***
سؤال: فرمودند در رابطه با منطق اسلامی فرمودید میخواستم بپرسم فلسفه آمده از یونان باستان استکباری است؟ بعضی گفتند تفکر موجود در غرب از فلسفه یونان آمده و این تفکر اومانیستی و سلطهجویانه است و بنیان استکباری غرب از این تفکر است؟ لطفاً نظر خود را بفرمایید.
ببینیداستکبار فلسفه ندارد و هیچ توضیح فلسفی بری استکبار نداریم. استکبار وحشیگری است چه فلسفهای! کل فلسفهاش این است که هرکس قویتر است حق دارد بقیه را له و غارت کند. این فلسفه است؟ این منطق است؟ این منطق جنگل است. اما راجع به فلسفه یونان باستان. ببینید فلسفه یونان باستان و هیچ فلسفه دیگری یک دستگاه یکپارچه نیست در واقع فلسفه یونان نداریم بلکه فیلسوفان یونان داریم اختلاف نظرهای زیادی در مکاتب مختلف داشتند. حتی فلسفه غرب هم که میگویید ما یک فلسفه غرب نداریم فیلسوفان مغربزمین دارید که اینها بر سر همه چیز با هم اختلاف داشتند که معرفت چیست؟ هست یا نیست؟ ابزار معرفت چیست؟ تجربه عقل است؟ درونگرایی است؟ سر همه چیز اختلاف است. بنابراین ما یک فلسفه یکپارچه نه در یونان قدیم داشتیم غرب قدیم در یونان داشتیم نه غرب جدید داریم در بقیه جاهای دنیا هم همینطور است. ممکن است بگویید یک فلسفهای است که بنیان واحد مادی دارد یک نگاه مادی به انسان دارد که اومانیزم از آن تعبیر میشود. نگاه مادی به هستی، به عالم حتی به خدا هم یک نگاه ناباورانه و محدودکننده دارد. بله یک چنین دیدگاهی در اغلب نهلههای فلسفی غرب، قدیم و جدید بوده و هست. اما این که استکبار فلسفهاش فلسفه یونانی است این احتیاج به بحث دارد. ما فلسفههای مختلف یونانی داریم این فلسفه یونانی و فیلسوفان یونانی بین اینها به لحاظ فلسفی دیدگاههایی هست، الهی، درست، قابل دفاع، قابل انطباق با مفاهیم الهی و اسلامی. مواردی هم در آن هست که کاملاً ملحدانه یا مشرکانه، شرک در بنیان برخی از دستگاههای فلسفی یونان بوده، الآن هم شرک بلکه این طرفتر از شرک یعنی شکاکیت نسبت به همه مبانی عقلی و اخلاقی در بسیاری از فلسفههای مدرن و پست مدرن غرب وجود دارد بله این دیدگاه، با این شیوه عمل سازگار است. یعنی شما وقتی در یک دستگاه فلسفی به این نتیجه رسیدی که اصلاً حق و باطل یعنی چی؟ عدل و ظلم چیست؟ وقتی به لحاظ تئوریک ریشه اینها زده شد، شما در عمل هم حتی موانع نظری هم در برابر جنایت و استکبار نداری. هر چیزی حق است هرکس قدرت دارد حق دارد هر کاری بکند! اما این که آیا بدون فلسفه یونانی این کارها نمیشد نه من چنین برداشتی ندارم. دوباره عرض میکنم که فلسفه یونانی، فلسفه یکپارچهای نیست نکات درست و غلط در آن فلسفه هم هست مثل سایر فلسفهها.
سؤال: فرمودند برخی میگویند انقلاب اسلامی بر اساس فلسفه صدرایی شکل گرفت یعنی از میان فلسفه مشّاء و اشراقی، امام(ره) فلسفه صدرایی را برگزید، آیا درست است؟ امام(ره) گفته که من انقلاب را بر اساس حکمت متعالیه یا فلسفه ملاصدرا دارم انجام میدهم. یک وقت سؤال میکنید آیا فلسفه ملاصدرا حکمت صدرایی یک چیزی جدا از مفاهیم اسلامی است؟ امام از اولی که نهضت را شروع کرد در درسهای خصوصی و عمومی همه جا به عنوان یک وظیفه قرآنی بر اساس قرآن و سنت عمل کرده است. این یک نظریه صرفاً فلسفی نیست. فلسفه صدرایی هم یک چیز جدا از اسلام نیست. برداشت متفکران بزرگ در حد ملاصدرا آمدند تبیین کنند و استدلال کنند بر سر مفاهیم نظری و حکمت نظری و حکمت عملی به عنوان یک متفکر مسلمان. چرا میگوییم مسلمان چون یک بحث دیگری است که نمیخواهم وارد آن بشوم که اگر فیلسوف واقعاً و تمام فیلسوف باشد دیگر مسلمان و غیر مسلمان معنی ندارد. هرجا دلیل عقلی و استدلال عقلی هست، هست و هرجا هم نیست قبول ندارد اسلامی وغیر اسلامی آن چیست. جواب این است که بله، اما همه فلسفه برهانهای صددرصد قطعآور عقلی نیست. آن بخشیاش که اینطور باشد مسلمان و غیر مسلمان قبول میکند. اگر برهان باشد اگر فیلسوف باشند آن بخشی هم که نیست اختلافات شروع میشود که برهان صددرصدی نیست. و اتفاقاً به همین دلیل علاوه بر فلسفه عادی بشری احتیاج به وحی هست که چیزی فرافلسفه است که به فیلسوف کمک میکند نقاط تاریک را روشن میکند تا بتواند آنجا درست عقلورزی کنتد. اما سؤال؟ آیا چیزی هست که بین همه فلسفههای دنیا قطعاً مشترک باشد؟ بین فلسفههای شناخته شده واقعاً اگر بخواهیم بگوییم چیزهایی هست که همه فیلسوفان جهان، قدیم و جدید، غرب و شرق عالم دینی و ضد دینی و غیر دینی بر آن توافق دارند که آنها را بگویی فلسفه خالص است و همه فیلسوفان قبول دارند من فکر میکنم که وقتی در اصل شناخت و معرفت اختلاف میشود بنابراین میشود گفت نه وجود ندارد. هرکس آمده اگر نظریهای دارد بگویید فیلسوف است اصلاً فلسفهها هیچ کدام مشترکاتی ندارند. اما اگر بدیهیات و برهان فلسفه خالص، یک نقاط مشترکی پیدا میشود بین فیلسوفان با هر دین و مذهبی که باشند منتهی کشش برهانها تا یک حدی است از یک جایی به بعد شما دیگر برهان قطعآور برای خیلی از مسائل ندارید آن وقت باید این برهان را ترکیب کنید با برهان نقلی. یعنی نقل صحیح که خودش با برهان اثبات میشود. با ترکیب عقل و نقل بسیاری از مسائل اثبات میشود و تبیین و روشن میشود تا آنجایی که فقط عقل برهانی صددرصدی است نباید اختلاف داشت اما از آنجا به بعد اختلافی است حتی بین دوتا فیلسوف مسلمان هم اختلاف میشود. ابنسینا میگوید اتحاد بین عالم و معلوم - در اکثر آثارش این را میگوید حالا یک جایی یک چیز دیگر هم گفته است من اصلاً قبول ندارم اصلاً معنی ندارد و مفهوم ندارد – ملاصدرا میگوید کسی که اتحاد عاقل و عقل و معقول، عالم و علم و معلوم را نفهمد و نداند مهمترین مسئله فلسفی در حوزه انسانشناسی و ذهنشناسی را نفهمیده است. خب او یک نابغه بزرگ است، این هم یک نابغه است. این به او میگوید نفهمیده. شیخ اشراق میگوید ابنسینا فلان، آن یکی میگوید فلان، فارابی با آن همه عظمتش. مشایی و اشراقی و صدرایی در یک حوزههایی هم فیلسوف هستند و توافق دارند در یک حوزههایی به عنوان فیلسوف مسلمان با هم توافق دارند. چرا میگوییم فیلسوف مسلمان؟ چون از یک جایی به بعد دیگر برهان قطعی فلسفی که همه عقلا و فیلسوفان جهان بپذیرند دیگر نیست. آنجا استشهاد به چیزهایی میآورند، دلایلی میآورند که به قدر صددرصد کافی و قانع کننده نیست یا به یک اطلاعات جانبی برمیگردد که آنها را شما نمیتوانید با برهان اثبات کنید. باید برهان به علاوه برهان عقلی ضمیمه بشود با نقل قرآنی، نقلی که خودش برهان باشد و آن وقت حجت عقلی باشد و آن وقت این را اثبات کند. این توضیحات زیادی دارد ولی اجمالاً میخواهم پاسخ شما را عرض کنم یک) امام(ره) نگفته من بر اساس فلسفه ملاصدرا انقلاب کردم! دو) انقلاب بر اساس موازین و مبانی اسلامی است که یکی از آن هم مفاهیم فلسفی است. اسلام که فقط فلسفه نیست. اسلام فلسفه هست، عرفان هست، فقه هست، اخلاق هست، همه اینها روی هم اسلام است. اما اگر مرادتان این است که امام(ره) به عنوان یک شخصیت متفکر نظریهپرداز که در حوزه مباحث فلسفی و عرفانی، عرفان نظری، دیدگاههای ملاصدرا و ابن عربی را در مواردی قبول دارد آیا اینها مستقیم یا غیر مستقیم در بعضی از تصمیمگیریها ممکن است تأثیر داشته باشد؟ این سؤال بستگی دارد که در چه سطحی و کدام نظر؟ ملاصدرا که همه حرفهایش یکدست نیست، حرفهایی دارد صددرصد درست،همه قبول دارند به وضوح مطابق با مفاهیم معارف اسلامی و بهترین تبیین از بعضی از معارف اسلامی را ملاصدرا کرده است. در بعضی از موارد اختلاف نظر است، شک است، حتی خودش بعداً تجدیدنظر کرده و گفته فلان تبیینی که مثلاً من از معاد در فلان نظریه خودم آن نظریه را گفتم بعداً پس گرفته یا نسبت به آن تردید کرده، اگر تردید هم نکند ممکن است خیلیهای دیگر قبول نداشته باشند. اصلاً کسی تعبّد صددرصد به کس دیگری ندارد. بله فرض کنید در تبیین «إنّ الله معکم أین ما کنتم» خداوند با شماست هرکجا که باشید. خب معنی این روشن است میخواهید شما فیلسوف یا عارف باشید یا نباشید صدرایی باشی، صدرایی باشی، اشراقی باشی، یک پیام واضح حداقلی دارد که مؤمن تو هیچ وقت تنها نیستی احساس تنهایی نکن در محضر خدایی. اگر در مسیر خدا هستی خدا با توست، در پناه خدایی، خلاف او باشی خدا با تو نیست. از این «ان الله معکم» یک معنایی است که خدا با همه ما و شماست الان شماها مگر فلسفه و عرفان خواندید؟ از این جمله مگر برداشت نمیکنید و این جمله به قدر کافی شفاف و تعیین کننده و سرنوشتساز برای شما نیست؟ هست. اما حالا وارد جزئیات تفسیری آن میشویم این «إن الله معکم» یعنی چه؟ این «مع»، معیت، با شما بودن خدا یعنی چی؟ این چه نوع همراهی است؟ حالا راجع به این نظریهپردازیها شده، مفسّرین، عرفا، متکلّمین، فلاسفه، همه مسلمان، نظریات متعددی دارند انواع معیت را تعریف کردند حالا یک وقت میگوید غیر مستقیم این در تصمیمگیریهای ما اثر دارد؟ ممکن است. الآن شما هر تصمیمی بگیرید تمام آگاهیها و اعتقادات و احساسات در شما دخالت دارد. به این منظور اگر هست، بله؛ کسی عاری از دخالت برداشتهایش نیست اما اگر منظورتان این است که مبنای این انقلاب دیدگاه صدرایی بوده، اگر کسی به دیدگاه صدرایی انتقاد دارد و مبنای انقلاب زیر سؤال میرود نه.
سؤال: پیامبر اسلام(ص) در صورت توهین به مسیحی و یهودی به عنوان دادستان مسلمانان را مؤاخذه خواهد کرد.
جواب استاد: بله این شعار و روایت پیامبر(ص) است.
ادامه سؤال: در حالی که شعار مرگ بر آل یهود در پرچم انصارالله یمن هست.
جواب استاد: دقت کنید این آله یهود در تعابیر دیگران هم هست. یهود، در واقع ما دوتا یهود داریم یک یهودی که دین است که اتفاقاً آنها همان یهودیانی هستند که ضد صهیونیست هستند. و اینها متأسفانه سخنگو ندارند و ضعیف هستند خیلی از یهودیان خود ایران هم همینطور است. من در همین تهران داشتم از خیابان رد میشدم یک آقای یهودی آمد گفت وقتی این بحثهای اسلامی که میکنید آیه و حدیث، به خانم و بچههایم میگویم همه بنشینید قلم و کاغذ بیاورید یادداشت کنید. من خیلی تعجب کردم که یک یهودیهای اینطوری هستند. من مسیحی هم همینطور دیدم. جوان زرتشتی و دانشگاهی را یک وقتی در خیابان انقلاب که کتابفروشیها میرفتم دیدم یک آقایی جلو آمد گفت من زرتشتی هستم دانشجوی دکتری بود گفت ما یک جمعی داریم دوستانمان همه دانشجوی دکتری و هم رشتهای هستیم و 30- 40 نفر دختر و پسر هستیم چه مسلمان، چه مسیحی، چه زرتشتی، چه یهودی همه هستیم ولی هیچ کداممان مذهبی نیستیم. با هم رفیق هستیم کوه میرویم. یک روز داشتی از علی حرف میزدی، اینقدر این روایات علی قشنگ بود که ما کفش کوه پوشیده بودیم دختر و پسری داشتیم کوه میرفتیم دیدیم دو – سهتا جمله از علی گفتیم دیدیم دلمان نیامد تا حالا نشنیده بودیم که علی این حرفها را زده باشد! کفشهایمان را درآوردیم و نشستیم گوش کردیم. بعد از من انتقاد میکرد میگفت شما که ایرانی هستی قبل از این که مسلمان باشی خب از این عربها علی و محمد میگویی، خب از ایران بگو، یک کم از ایران قبل از اسلام بگو. گفتم ببین این جملهها را هرکس که بگوید چه عرب، چه عجم، ما روی سرمان میگذاریم. ما دنبال پیامبر و علی بخاطر این که عرب هستند نرفتیم. انسان قبل از این که عرب باشد، فارس باشد یا هر چیز دیگر، ما انسان هستیم. این حرفها انسانی است. تو از ایران قبل از اسلام برای من 20 صفحه مطلب اینطوری بیاور، من همانها را میگویم. نمیگویم نبوده، بیاور تا بگویم. شما هزاران هزار از این جملات در همه مسائل انسانی از پیامبر و امیرالمؤمنین از قرآن و روایات دارید بحث عرب و عجمی نیست. گفتم من اسم هزارتا دانشمند، ریاضیدان، فیزیکدان، شیمیدان، مهندس، پزشک، متکلم، فیلسوف، ایرانی پس از اسلام هزارتا اسم برایت میآورم. تو 10 تا قبل از اسلام برای من اسم بیاور. نمیگویم نبوده، 10تا اسم ببر بگو ایران قبل از اسلام در رشتههای مختلف این بوده! خب بگو من آنها را هم اگر در این مسیر است میگویم. ایران پس از اسلام، با ایران قبل از اسلام اصلاً قابل مقایسه نیست. ایران قبل از اسلامی که اغلب مردم حق درس خواندن نداشتند یک اقلیتی فقط حق داشتند درس بخوانند. آن جریان پسر کفشدوز با آن پسر... شاهانشان خسروپرویز سه هزارتا زن داشت! حرمسرایی دارد که سه هزارتا زن دارد. اینها ایران قبل از اسلام است. شاهنشاهی ایران ساسانی است. حرمسرا دارد در اسناد تاریخی ایران غرب و شرق هست که این آدم سه هزارتا زن دارد. بعد آنجا خانوادههای سلطنتی میگفتند برای این که خون ما با بقیه قاطی نشود با خواهر و مادر خودشان ازدواج میکردند. خب اینها در تاریخ ایران قبل از اسلام است. چرا اینها را نمیگویید؟! با محارمشان ازدواج میکردند! میگفتند خون ما یکی است با خون دیگری مخلوط نشود! خون ما نجات اصیل. این کار را هم از مصریها و یونانیها یاد گرفتند. این کارها اول آنجاها میشد. این کارها در ایران نبود. خب در ایران قبل از اسلام چیزهای خوب داشتیم چیزهای بد داشتیم. اسلام که صددرصد چیزهای خوب آن را قبول دارد. قبل از اسلام، ایران یک ملت بزرگی بوده است. ایران مثل ملتهای دیگر نبود. ما در دنیا 4- 5تا ملت داریم که تاریخشان واقعاً قابل افتخار است و یک ملت تمدنساز است. یکی از آنها ملت ما بوده است. ملت ایران قبل از اسلام یک ملت بزرگی بود. ولی ما الآن از ایران قبل از اسلام چه داریم؟ اسم 5تا دانشمند نداریم. صدتا جمله اخلاقی و حقوقی نمانده. حالا من نمیدانم آن یونانیها رومیها آمدند تخت جمشید را سوزاندند و اسم آن را پرسپولیس گذاشتند، اسم این را اشغالگر روی اینجا گذاشت، یعنی سرزمین پارس. وقتی آنها آمدند زدند و کتابخانههای ایران را سوزاندند و از بین بردند و بعداً هم صلیبیها غربیهای پس از اسلام حمله کردند و از این طرف هم مغولها، شاید خیلی چیزها هم بوده و از بین رفته، ولی ما الآن در دست نداریم من الآن نمیتوانم بگویم چون محمد و علی عرب بودند حرفهای اینها را نمیزنیم بیاییم حرفهایی بزنیم که حرفهای درست و نادرست مخلوط است سبک زندگیهایی که درست و نادرست مخلوط است. ایرانیها بهترین روشها و سبک زندگیها در آنها قبل از اسلام بوده، بدترین هم بوده، هر دویش بوده است. خب تحت تأثیر فرهنگ هند و ایرانی، هند و آریاییها، گاو را مقدس میدانستند و ادرار گاو را مقدس میدانستند و میخوردند خب این فرهنگ قبل از اسلام بوده، از هند تا ایران، تا مصر بوده است. خب حالا بگوییم چون بوده ما باید ادامه بدهیم؟ نه. – از کجا به کجا آمدیم سؤال آل یهود بود. آخر هر سوالی که میکنید ذهن من ده تا جا میرود بعد میبینیم هر دهتای آن مهم است بعد یادم میرود که کدام را باید بگویم. از بس حرف و مطالب مهم در فرهنگ اسلامی و ایرانی در پاسخ این سؤالات هست و داریم که اینها متأسفانه درست تبیین نشده است شما هم که توی عمرتان کتاب نمیخوانید همه چیز را لقمه آماده میخواهید – داشتم این را میگفتم که یهود که میگویند یک یهود به عنوان دین است، پیامبر یهود نمیگویند. اما یک یهود، یهود نژادپرستی است که خودشان را نژاد برتر میدانند نمیگویند دین. صهیونیستها میگویند یهود یک نژاد است (بنیاسرائیل). لذا یهودیها تبلیغ نمیکنند اینها هیچ کس را یهودی نمیکنند. فرق میکند، مسیحیها و مسلمانها تبلیغ میکنند، یهودیها هیچ وقت تبلیغ نمیکنند و میگویند ما نمیخواهیم تعداد یهودیها اضافه بشود چون یهود یک نژاد است، اینها نژادپرست و مستکبر هستند. این آل یهود که میگویند از این نظر است.
هشتگهای موضوعی
مطالب مرتبط