شبکه افق - 16 فروردین 1402

پرسش و پاسخ (13)

قسمت اول: ۱. دو شاخه‌ی تز "اسلام منهای روحانیت"، چگونه یکدیگر را در عرصه فرهنگ سیاسی پوشش دادند؟ قسمت دوم: ۲. ریشه‌های سیاسی و تاریخی دوران جهان اسلام میان "عقل گرایی" و " عقل گریزی" چه بود؟ ۳. "انسانگرایی اسلام" دقیقا کجا با اومانیسم مادی غرب، مشکل دارد و این تعارض چه تاثیری در فهرست‌های متفاوت از " حقوق بشر" داشته است؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

نظام تدریس ما، نظام آموزش و پژوهش ما به جریان نرسید. نظام را تشکیل دادیم وارد پیچیده‌ترین عرصه‌ها شدیم هنوز نظام‌های آموزشی و پژوهشی آماده این قضیه نیست. طلبه‌های بااستعداد علاقمند خودشان دارند کار می‌کنند کسی را برای این عرصه تربیت نمی‌کنند. به موقع پای کار نیستیم. عرض کردم اسلام منهای روحانیتی که قبل از انقلاب بوجود آمد یک جریان دشمنان اسلام بودند این که شکی نیست که این‌ها می‌خواهند روحانیت را کنار بگذارند که اسلام وقتی بدون سخنگو و بدون مدافع باقی ماند آن وقت راحتی می‌شود آن را حذف کرد. یعنی اگر روحانیت نباشد همین بلایی که سر مسیحیت آوردند، سر انجیل و تورات آوردند، سر اسلام و قرآن و تشیّع با این تجهیزات و امکانات فعلی، اگر آن‌جا 300- 400 سال طول کشید این‌جا 50 سال هم طول نمی‌کشد. اسلام و تشیع تمام می‌شود. این شکی نیست اما یک بُعد هم برای این بود که روحانیت ما سر صحنه نبود و ما جریان‌هایی داشتیم که به اسلام علاقمند بودند، سؤال داشتند جواب نشنیدند. گفتند ما اسلام را می‌خواهیم این را نمی‌خواهیم. متولی و محافظ دین نیستند دارند زندگی‌شان را می‌کنند. اصلاً چرا شعار اسلام منهای روحانیت، چه در قالب چپ و چه در قالب راست آن بین یک جریان‌هایی به اصطلاح روشنفکر مذهبی، چپ‌گرا و راست‌گرا، گرایش به سوسیالیزم یا لیبرالیزم چرا بوجود آمد؟ یک بخشی از آن انحراف و خودخواهی و ارتداد و دشمنی و توطئه بوده هنوز هم هست. الآن هم روحانیت دشمنان سرسختی دارد چون از روحانیت ما ضربه خوردند. ولی این را بپذیریم این که تز اسلام منهای روحانیت گرفت، ضعف روحانیت بود. به موقع سر صحنه نیامد، به موقع تعریف اسلامی – شیعی از عدالت و برابری را ارائه نداد بچه مسلمان‌ها کمونیست و مارکسیست شدند، بچه‌های روحانیون مارکسیست شدند. به موقع تفسیر مفهومی با مبانی قرآنی و روایات از آزادی و حقوق بشر و مردم‌سالاری نداد این‌ها تئورسین‌های لیبرالیست شدند. خواهش می‌کنم تاریخ 200 سال گذشته را برگردید نگاه کنید رهبران اصلی الحاد در ایران غالباً یا خودشان قبلاً روحانی بودند یا فرزندان روحانی بودند بروید ببینید. تئورسین‌های اصلی مارکسیزم و کمونیسم در ایران همین‌طور بودند. تئورسین‌های اصلی لیبرالیزم و غرب‌گرایی در ایران همین‌طور هستند یعنی از کسروی و تقی‌زاده و دشتی و آن کسی که اسرار هزار ساله را در قم نوشت که امام(ره) جواب آن را داد «کشف‌الاسرار» تا کیانوری تا احسان طبری، پسر آیت‌الله طبرستانی، همه رهبران اصلی کفر، کمونیزم و لیبرالیزم در ایران، یا خودشان قبلاً طلبگی در حوزه بودند یا بچه روحانی بودند! خب این یک آسیب بزرگی است که باید آسیب‌شناسی کنیم. همین الآن در دوره ما هم شما نگاه کنید چهره‌هایی که این ضربات را به انقلاب و خط امام(ره) و نهضت زدند اکثرشان را ببینید چی هستند؟ یک محفوظات اسلامی دارد نگاه اسلامی به مسائل ندارد الآن هم همین‌طور است. بزرگترین ضربات و سنگ‌ها را به نهضت امام خمینی(ره) و به این حرکت عظیم انقلاب باز هم همین تیپ‌ها دارند می‌زنند. این‌ها جلودار هستند که بقیه زیر سایه این‌ها همیشه ضربه می‌زنند! امروز شما خط مقدم حوزه علمیه هستید در عرصه روشنفکری و دانشگاهی و این مفاهیم برای این که آن اشتباهات تکرار نشود و ما در این عرصه رقابت سخت سنگین بتوانیم از پس این مسئله بربیاییم.

×××

«إِنَّ هَذَا اَلدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ...» فرمودند این دین، متین است. با متانت. این دین منطقی، متعادل، حساب شده است. فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ، وقتی وارد درگاه این دین می‌شوید با رفق وارد شوید. این دین، طوری درست چیده شده که احتیاجی به خشونت و گردن کلفتی در آن نیست با رفق است. این تفکر قرآن و اهل بیت(ع) بر اساس عقل، وحی، عدالت و اخلاق تعریف می‌شود. البته ما متأسفانه به دلیل فاصله گرفتن از اهل بیت(ع) و به دلیل سرکوب کردن و سانسور کردن اهل بیت(ع) که مفسّرین قرآن بودند و اوصیاء پیامبر(ص) بودند، در جهان اسلام اغتشاش فکری داشتیم. یعنی از یک طرف در جریان‌هایی در قرن 4 و 5 که اوج تشکیل بسیاری از حلقه‌ها و انشعابات و جریان‌های فکری و کلامی و اعتقادی است در این دوره شما تفکر جناب ابوالحسن اشعری را دارید که در بصره و بغداد در عراق، تفکر اشعری را تئوریزه می‌کند. در برابر آن یک جریان معتزله داریم که اشعری از دل آن‌ها انشعاب کرد و بیرون آمد که آن‌ها از آن طرف بام افتادند به اسم عقل‌گرایی، یک مسیر افراطی از آن طرف رفت. این‌ها از آن طرف به یک دام عقل‌ستیزی افتادند. یک جریان دیگری اهل حدیث و حنابله بودند که در جهان غالب مسلمان‌ها، جریان اهل سنت درگیر بودند یک جریان دیگر در همین شرق، در خراسان، در سمرقند بوجود آمد "ابوالحسن ماتریدی"، یک جریان وسیع دیگری بین اهل سنت بودند که این‌ها اشعری‌ها را قبول نداشتند، معتزله را هم قبول نداشتند این‌ها می‌گفتند آن‌ها محافظه‌کار هستند و سنی واقعی ما هستیم! یک اغتشاشی بوجود آمد در این که حجت عقل و میزان درک عدالت در باب تعریف بشر و حقوق بشر و وظایف بشر چه و کجاست؟ تفکر اشعری به دلایل سیاسی خیلی نقش داشت در این که این تفکر در جهان اسلام حاکم بشود دلایل سیاسی خیلی نقش داشت مثلاً زمان سلجوقیان که قدرت نظامی دست آن‌ها بود ولی قدرت سیاسی دست بنی‌عباس بود. زمان سلجوقی‌ها این تفکر اشعری به عنوان فکر رسمی بر جهان اسلام و برجهان اهل سنت حاکم شد و گسترش پیدا کرد. در نظامی‌ها نظام‌الملک، نظامیه بغداد و نظامیه خراسان (نیشابور) متن کلام و مباحث کلامی را متن تفکر اشعری قرار داده بود این‌ها به عنوان معیار تفکر رسمی حاکم بر کشورها و جامعه اسلامی به عنوان تفکر حکومتی شد. و این خیلی نقش داشت. یعنی اواخر قرن 5 اشعری‌گری مذهب رسمی می‌شود. تا قبل از آن تفکر حاکم، در قرن 4 اوایل قرن 5 که آل بویه بودند شیعیانی که از شمال ایران حرکت کردند و بعد آن‌ها هم بنی‌عباس را حذف نکردند گذاشتند یک بنی‌عباس صوری ماند ولی قدرت واقعی دست آل بویه بود در زمان این‌ها قرن 4 و 5 اوج شکوفایی علمی و عقلی جهان اسلام است. این تمدن طلایی اسلام که می‌گویند برجسته‌ترین آن قرن 4 و 5 است زمانی که آل بویه حاکم بودند یعنی شیعیان ایرانی بر کل جهان اسلام حاکم شده بودند. ظاهرش بنی‌عباس بود ولی قدرت سیاسی، علمی، اقتصادی دست این‌ها بود خیلی آزاداندیشی رایج بود. کرسی‌های گفتگو و بحث و مناظره خیلی رایج شد و تفکر شیعی یا عقلیه یا عدلیه گسترش پیدا کرد و معتزله هم البته میدان داشتند. مثلاً وزرای آل بویه، کسانی مثل صاحب‌بن‌عبّاد در تاریخ مشهور هستند این‌ها کسانی بود که به جریان علمی و آزاداندیشی در جهان اسلام خدمت کردند حتی این‌ها در بغداد دانشگاهی برای آموزش همه مذاهب درست کردند یعنی حکومت دست شیعه بود اما مدرسه تطبیقی درست کردند که فقه همه مذاهب اهل سنت و شیعه در دانشکده‌های مختلف تدریس شد. مباحث کلامی مختلف تدریس می‌شد. یعنی این تفکر کجا، تفکری که بعد بر جهان اسلام و جریان اشعری حاکم شد کجا؟ که بنای آن بر محدودیت بود و بر عقل‌ستیزی بود و بخصوص با جریان اهل حدیث حنابله که همین وهابی‌ها از داخل حنابله بیرون آمدند. این‌ها نوحنبلی هستند که ستیز با مباحث عقلی داشتند که متأسفانه جهان اسلام از این مسئله خیلی ضربه خورد ولی در همان دوران کارهای زیادی شد، سلجوقیان که آمدند اشعری‌گری حاکم شد، خط حاکم شد، دلایل آن هم بیشتر سیاسی بود. اشاره کردم بیشتر سیاسی بود تا فرهنگی. فقط یک مثال بزنم و عبور کنم حتی راجع به "غزالی" که نظریه‌پرداز بسیار برجسته در جهان اسلام و جهان اهل سنت است و ایشان اشعری هم هست حالا خیلی جاها البته استدلالی وارد شده یعنی خلاف مشی اشاعره وارد شده ولی عمدتاً علی‌الاصول تفکر اشعری بود. ایشان خیلی چون دستگاه عباسی‌ها و سلجوقی‌ها در واقع در شرق جهان اسلام، در ایران و عراق و این جاها حاکم بودند. شیعیان فاطمی و اسماعیلی‌ها در شمال آفریقا و مصر و سواحل مدیترانه و فلسطین حاکم بودند. عملاً‌ دوتا جریان در جهان اسلام در قرن 4 و 5 اتفاق افتاده است. جریان غربی که فاطمیون مصر هستند که همین الازهر مصر را آن‌ها درست کردند. جریان خلافت فاطمی یعنی ناحیه غربی اسلام که فاطمیون بودند این‌ها اهل فلسفه و عرفان و تعقل و جریان شیعی بودند.  جریان شرقی تفکر اشعری حاکم شده بود. غزالی را بعضی‌ها گفتند به دلایل سیاسی و با سفارش حکومتی برداشت کتاب نوشت. خیلی با فاطمیون مصر لج است. غزالی دوتا کتاب علیه آن‌ها نوشت. یکی به نام «فضائح الباطنیه» رسوایی‌های جریان باطنی نوشت و یکی هم «المستظهریه» که خیلی مباحث تندی علیه آن جریان کرد و جریان ضد فلسفه را الآن کار ندارم. بعضی‌ها گفتند ایشان این کتاب را بیشتر با انگیزه و سفارش سیاسی نوشت تا علمی و دینی. یعنی یک دعوایی بین عباسی و سلجوقی بود و بین جریان اسماعیلیون و فاطمیون در آن طرف، ضمن این که اشعری‌گری خالص دوام پیدا نکرد و بعد از یک مدتی اشعری‌گری با جریان‌های اعتزالی مخلوط شد یعنی معتزله حذف شدند. الآن می‌دانید معتزله در جهان اسلام گرایش قوی‌ای نیست یک عده خواص خیلی جاهای محدود. عمدتاً تفکر اشعری بود منتهی اشعری‌گری مجبور شد آمیخته با مباحث عقلی‌گری شد. لذا ما یک جریان نواشعری پیدا کردیم که این‌ها گرایشات عقلی داشتند اسم‌شان اشعری است ولی عملاً‌ در خیلی از مباحث تفکر اشعری‌گری ندارند مثل "شیخ محمد عبده" که از شاگردان "سیدجمال" بود و از رهبران نواندیشی اسلامی در مصر بود یا "شیخ محمود شلتوت" که از علمای الازهر در این دوران اخیر بود و کسی بود که از تقریب مذاهب اسلامی و وحدت شیعه و سنی حرف زد و گفت از نظر ما مذهب جعفری مثل مذاهب دیگر اهل سنت، یکی از مذاهب اسلامی است. خب این‌ها ظاهرشان اشعری هستند ولی واقعاً جریان‌های نواشعری بودند که عقل‌گرایی بین‌شان حاکم بود. انسان چیست؟ این انسانی که در اومانیزم مطرح می‌شود چیست؟ همین جسم او؟ جسمانیات او؟ اندیشه و عملش محدود به نفسانیت اوست. انسان عبارت است از جسمانیت و نفسانیت. این اصالت به او داده می‌شود. در واقع اصالت دادن به حیوانیت انسان نه به انسانیت انسان. انسان حیوانیت دارد و انسانیت. ما و شما همه‌مان همین‌طور هستیم. هم در ما و شما حیوانیت هست و هم انسانیت هست. در یک تفکر، یک تعریف از حقوق بشر و آزادی و پیشرفت و توسعه اصالت را به حیوانیت من و شما می‌دهند و در یک تفکر، اصالت را به انسانیت من و شما میدهند بدون این که حیوانیت ما را انکار کنند چون ما نیازهای حیوانی هم داریم. آن‌ها را نباید سرکوب کرد بلکه باید آن‌ها را در ذیل انسانیت‌مان تعریف کرد. انبیاء آمدند گفتند حیوانیت‌تان را دارید حیوانیت ابزاری برای انسانیت‌تان است. حیوانیت‌تان را سرکوب نمی‌کنید حیوانیت‌تان در ذیل انسانیت‌تان تعریف می‌شود. این تفکر می‌گوید انسانیت را در ذیل حیوانیت تعریف کنید. تفاوت این‌ها این است. هر دو می‌گویند انسان. او می‌گوید انسان، این هم می‌گوید انسان. او می‌گوید هدف انسان است، این هم می‌گوید هدف انسان است. او می‌گوید سعادت انسانی، این هم می‌گوید سعادت انسانی. او می‌گوید آزادی، این هم می‌گوید آزادی. او می‌گوید حقوق بشر، این هم می‌گوید حقوق بشر. بعد در آن تفکر، همجنس‌گرایی و سقط جنین، قتل و غارت و استثمار جزو حقوق بشر می‌شود در این تفکر نیست بلکه حدود بشر است. برای این که این به کرامت انسان معتقد است ولی او نیست. کرامت الهی. او هرچه حیوانیت انسان را ارضاع می‌کند از نظر آن‌ها انسانی است. جزو حقوق بشر است. اومانیستی است. در این تفکر هرچه که انسانیت انسان را تأمین می‌کند جزو حقوق بشر است. این تفکر، این تفاوت‌ها باید روشن باشد. دعوا بین عقل و دین نیست، دعوا بین دین و علم نیست، دعوا بین دین و آزادی نیست، دعوا بین دین و حقوق بشر نیست، دعوا بین سنت و مدرنیته نیست، دعوا روشن شود که بین دو نوع انسان‌شناسی است. دو نوع هستی‌شناسی است. هر دو هم می‌گویند انسان، هر دو می‌گوییم حقوق بشر، هر دو می‌گوییم پیشرفت و توسعه، آن انسان یک بُعدی است این انسان دو بُعدی است. انسان جامع، آن انسان ناقص و مُثله شده. محور آن انسان نفس اماره است. این انسان نه، غیر از نفس اماره نفس لوامه هم دارد یعنی وقتی یک کار زشتی می‌کند خودش خودش را سرزنش می‌کند. این خرافه نیست. آن فقط اماره، «اماره بالسوء»‌ دعوت به زشتی می‌کند. این‌ها حرف‌هایی است که صریحاً گفته شده است. وقتی "هیوم" که از پدران تجربه‌گرایی و شکاکیت در غرب است و الحاد و شکاکیت را تئوریزه کرد عین عبارت صریح اوست و بعد از او خیلی‌ها این را گفتند که عقل نمی‌تواند و نباید بر نفس و خواهش‌های بشر حاکم بشود اصلاً نمی‌تواند حاکم بشود و نباید هم بشود. عقل، در خدمت خواسته‌های ما در می‌آید. حاکم بر خواسته‌های ما نمی‌شود. یعنی عقلانیت در ذیل نفسانیت تعریف شد. می‌گویند ما فقط عقل ابزاری را قبول داریم یعنی عقل ابزارساز، عقل تکنولوژی‌ساز، این عقل را قبول داریم دیگر فراتر از آن عقلی وجود ندارد. در تفکر اسلامی برداشت و پیشرفت توسعه اسلامی می‌گویند چی؟ می‌گویند دوتا عقل داریم هم عقل ابزار و هم عقل اهداف. هر دویش مهم است هم در ابزار باید عقلانی بود این قبول است. تکنولوژی، نظم، برنامه‌ریزی باید بود حالا مسلمان‌ها متأسفانه عقب هستند انشاءالله داریم جبران می‌کنیم شماها باید با همین پیشرفت‌های علمی جبران کنید. اما عقل ابزاری و عقل اهدافی هم لازم است. عقل هدف، هدف‌تان هم باید معقول باشد. عقل، فقط در خدمت نفس نباید باشد. نفس باید در کنترل عقل باشد. این‌ها دو نوع انسان‌شناسی است. این عین عبارت هیوم است: «عقل، برده شهوات و خواهش‌های بشر است.» این عین جمله اوست. تفسیر خصوصی، انقطاع بین ماده و معنا یا مزخرف و دروغ و خرافه! این الآن شاخصه مدرنیته شده است! چه در حوزه علوم نظری و چه علوم عملی، انسان مختار است یا نه؟ بله حتماً مختار است. اصلاً مبنای تفکر دینی، اختیار انسان است اما خودمختار نباید باشد. تو مختاری، تو در مورد خودت و سرنوشت خودت تصمیم می‌گیری، هم فرد هم جامعه، و قرآن تصریح می‌کند می‌فرماید هرکسی می‌خواهد «...فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ...» (کهف/ 29)؛ انتخاب با شماست شما تصمیم می‌گیرید که ایمان بیاورید یا کافر بشوید. این در مورد فرد. در مورد جامعه آیات متعددی داریم که می‌گوید خود جامعه برای خودش تصمیم می‌گیرد. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ...» (رعد/ 11)؛ شما تا خودتان تغییر نکنید خداوند سرنوشت شما را تغییر نخواهد داد.

ما می‌گوییم بشر مختار است، تفکر دینی می‌گوید نه، بشر مختار نیست. چه زمانی چنین حرفی زدیم؟ بشر، فرداً و جمعاً مختار است و به همین دلیل مسئول است. منتهی در این تفکر آزادی را جدا از مسئولیت تعریف نمی‌کنیم. هرجا اختیار و آزادی هست مسئولیت هم هست. هرجا مسئولیت و تکلیف هست حقوق و آزادی هم هست دوطرفه هست و بهم مربوط هستند. نباید یک فرد و یک جامعه‌ای فقط حق داشته باشد نه تکلیف؛ و نباید یک کس دیگری تکلیف داشته باشد نه حق. همه هم تکلیف داریم هم حق. حق انتخاب هم داریم. انسان ذاتاً خوب است، آزاد مطلق که باشد هر تصمیمی انسان بگیرد درست است! انسان دوبُعدی است. این‌هایی که می‌گویند انسان ذاتاً خوب است و هیچ شرّی در آن نیست این‌ها دارند زیر بغل انسان هندوانه می‌گذارند! پس این همه کثافتکاری‌ها در دنیا چیست؟ این‌ها را اجنه دارند می‌کنند؟ این همه ظلم و دروغ و خیانت را چه کسانی دارند می‌کنند؟ آقا انسان ذاتاً گل و بلبل است! این حرف غلط است. آن‌هایی هم که به انسان بدبین هستند می‌گویند انسان گرگ انسان است! "هابز" می‌گوید: «انسان گرگ انسان است.» همه انسان‌ها از گرگ، گرگ‌تر هستند. این حرف هم درست است و در عین حال غلط است! تفکر اسلامی به انسان نه خوشبین افراطی است نه بدبین افراطی است بلکه واقع‌بین است برای این که انسان واقعاً دو بُعدی است. انسان شریرترین موجود و بهترین موجود است. انسان بدترین موجود و برترین موجود است. انسان حیوانی می‌شود که حیوانات به گَرد آن نمی‌رسند! قرآن هم می‌فرماید «کالانعام بل هم اضلّ» یعنی به شیطان باید درس بدهد. همین انسان می‌تواند یک جوری هم بشود که فرشته‌ها باید در برابر او سجده کنند. انسان دوبُعدی است. مختار است، مسئول است، دوبُعدی است. انسان‌شناسی که مبنای آزادی و حقوق بشر و توسعه و عدالت اسلامی است باید روشن بشود که انسان، دوبُعدی است یعنی هم خیر و هم شرّ. خداوند فرمود ما به شما هم فجور و هم تقوا را الهام کردیم. تو دو بُعدی هستی هر دو کار را می‌توانی بکنی. می‌توانی کثیف‌ترین موجود باشی. می‌توانی زیباترین موجود باشی. این انسان‌شناسی واقع‌بینانه دوبُعدی است آن وقت تعلیم، تربیت، اقتصاد، سیاست، همه چیز را بر این مبنا بنا کن و برو. نه خوشبین محض، نه بدبین محض. بلکه واقع‌بین. و لذا این بیشر به تعلیم و تربیت احتیاج دارد. هدف، بهروزی و سعادت انسان است. ما به سعادت انسان فکر می‌کنیم، به حقوق انسان فکر می‌کنیم شما به تکلیف انسان، به مشقت و امر و نهی فکر می‌کنید. خب این حرف‌تان هم غلط است مگر حق و تکلیف از هم جدا می‌شوند؟ حق شما به گردن بنده، می‌شود تکلیف من در برابر شما. مگر این‌طور نیست؟ و برعکس. تکلیف شما در برابر من می‌شود حق من بر گردن شما. اصالت با حق است یا با تکلیف؟ از هم جداشدنی نیست ولی چون حق هست تکلیف هست یا چون تکلیف هست حق هست؟ حق. اصالت با حق است. تکلیف چیست؟ تکلیف مسئولیت در برابر حق است. تکلیف برای حفاظت از حق است. یک حق‌اللهی وجود دارد و بعد حقوقی که از حق‌الله منشعب می‌شود که حقوق بشر است، حقوق حیوانات است، حقوق گیاه است، حقوق محیط زیست است، و حقوق همه چیز. این حقوق که هست در برابر این حقوق مسئولیت بوجود می‌آید یعنی تکلیف بوجود می‌آید. خب هرجا حق هست برای حفاظت از آن حق تکلیف بوجود می‌آید. این دیدگاه، دیدگاهی که بر این اساس پیش آمد که خوشبختی و سعادت را فقط به لذت ترجمه بکند متأسفانه ضررهایی زیادی زده، در علوم اجتماعی تعریف کرده، ارزش‌ها را صرفاً به ارزش‌های مادی فروکاسته است، فساد و ظلم تئوریزه شد، معنویت از همه عرصه‌ها حذف و محو شد. ماوراءالطبیعه انسان از همه علوم انسانی و علوم اجتماعی حذف شد. اختیار انسان حذف شد. در هنر، یک مرتبه هنر به سمت مسائل جنسی و سکسی و نفسانی آمد. هنر معنوی تقریباً مسخره شد حتی در هنر مذهبی به شما بگویم مجسمه‌هایی که از مسیح(ع) و مریم(س) هست تا یک مدتی قبل شما مجسمه‌هایی که از حضرت مریم(س) و حضرت مسیح(ع) هست محجبه و پوشیده هستند یعنی مریم را که می‌بینید نورانیت می‌بینید، مسیح را که می‌بینید نورانیت می‌بینید بعد در یکی دو سه قرن اخیر، ‌روی صلیب مسیحی را ترسیم می‌کنند که همه جایش پیداست. مریمی را ترسیم می‌کنند که جاذبه‌های اروتیک و جنسی دارد! یعنی بدن مریم را نشان می‌دهند به عنوان زن. زن بودن مریم را برجسته می‌کنند نه قداست و معنویت مریم را. حتی با مسیح و مریم، حتی هنری که به اصطلاح هنر دینی و مذهبی است یک مرتبه می‌بینید از اخلاق و معنویت فاصله می‌گیرد. دیگر بدن عیسی و مریم دیده می‌شود نه روح عیسی و مریم! این‌ها در سیاست همین تفکر حاکم شد، گفتند به جای مسیح و انجیل، از این به بعد هرچه پادشاهان بگویند! بعد از یک مدتی هم گفتند دموکراسی و این مباحث.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha