پرسش و پاسخ (3)
پرسشها: ۱. چرا از اینسوی، سالانه جمعیتهای میلیونی راهیان نور به مناطق جنگی میروند و از آنسوی مرز هیچکس نمیاید؟! ۲. چرا زینب ع، سرسلسله راویان جهاد و شهادت، پیکر خونین و مقدس حسین ع را هم قربانی کوچک مینامد؟ ۳. آیا عملیات مردمی بسیجیها در جبهه، از نوع امواج سرخپوستی بوده است؟ ۴. راویان نور، چگونه با ذکر هر خاطره رزمندگان، پاسخ یکی از شبهات و دروغهای دشمن را بدهند؟
بسمالله الرحمن الرحیم
خدای متعال وقتی در شأن امیرالمؤمنین(ع) این آیه نازل شده است. میفرماید که: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ...» یک عدهای مردم هستند – نه همه – یک عدهای بینشان پیدا میشود که خودشان را به خدا میفروشند. «ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ...» هدفشان هم فقط الله است دنبال کاسبی، شهرت، قدرت، ریاست، محبوبیت، هیچی نیستند. مرضاتالله. این خدای کریمه که خدا میفرماید یک عدهای هستند که جانشان را کف دستشان گذاشتند خودشان را به خدا فروختند و معامله کردند. میدانید که ریشه بیعت «بیع» است. کسی که با خدا و رسول بیعت میکند یعنی خودش را فروخته است (بیع). میگوید خدایا خواب و بیداری من، مال و جان و آبرویم، جنگ و صلحم، همهاش برای توست. خدا از یک بیع و شری صحبت میکند. ببینید خاطرات رزمندگان در جبههها و کسانی که از شماها اگر آن زمان در جبهه بودید، اکثرتان که بچه هستید آن زمان نبودید، چیزهایی که ندیدید روایت میکنید و این خیلی جالب است. من یک وقتی در این مسیر راهیان نور رفته بودم یک بچهای که اصلاً آن زمان به دنیا نیامده بوده، اینقدر قشنگ جنگ و عملیات را روایت میکرد که من حسودیام میشد و میگفتم کاش من آنجا بودم. بعد دیدم عملیاتی را میگوید که من خودم بودم. ولی اینقدر قشنگ کربلای 4 را میگوید که من میگفتم چه جالب بوده، چه عملیاتی و چه بچههایی. حالا خود او اصلاً نبوده. این بچهها را باید قدر دانست. البته بعضیهایشان گاهی خالیبندی هم میکنند نمیدانم از کجا میآورند یک چیزهایی را میگویند یا میخوانند. بعضیهایشان هم کم میگذارند چون باور نمیکنند این اتفاقات واقعاً افتاده است. فکر میکنند مبالغه است یک کمی فتیلهاش را پایین میکشد در حالی که واقعاً بوده است صحنههایی در این جنگ بود، اگر این موبایلها آن زمان بود چه فیلمهایی تهیه میشد که فداکاریهایش در تاریخ بشر بیسابقه بود. چیزهایی را که به بچه خودم و خودمان میگوییم نگاه میکند میگوید حالا تو گفتی ولی دفعه بعد اینطوری نگو. یعنی یک چنین فداکاریها را باور نمیکنند چون ندیدند. چون در فیلمها هم نیست. در فیلمهایی که شرق و غرب عالم میسازند قهرمان قلابی درست میکنند چیزهایی ندارند که قهرمانان واقعی ما میگفتند. ولی اجمالاً میخواهم این را عرض کنم طوری جنگ را روایت کنیم و خاطراتی نقل بشود و بحث بشود که ته آن فقط فیزیک جنگ نباشد اصل، متافیزیک جنگ است اینها باید بهم گره بخورد. این مفاهیم قرآنی، توحیدی، جهادی، ارزش شهادت، فداکاری، به همه این شبهاتی که دشمن درست میکند جواب بدهیم. مثلاً بگوییم در جنگ عقلانیت نبوده، حساب و کتاب نبوده، اینها سرخپوستی حمله میکردند. خب اینها را باید روشن کنیم که واقعاً بوده یا نبوده. بنده که در 7- 8تا عملیات بودم و این چیزهایی که در فیلمها میبینید که گاهی همه با هم حمله میکنند خط میشکنند ما اصلاً چنین چیزی ندیدیم در هیچ عملیاتی اینطوری نبوده که مثلاً روز روشن همه صف میبندند و گروهی همه الله اکبر میگویند و حمله کنند یک بار چنین صحنهای نبوده. ما اصلاً چنین چیزی ندیدیم. ندیدیم که اول هواپیماها حمله کنند و توپخانهها را بزنند بعد تانکها برود بعد زرهی برود بعد نیروی پیاده برود. بلکه اول بچههای نیروی پیاده جلو میرفتند و بعد بقیه نیروها پشت آنها میآمدند یعنی برعکس تمام جنگهای دنیا بوده است. جنگ پارتیزانی و مردمی بود در قالب جنگ کلاسیک. اصلاً چنین جنگی در دنیا نبوده. یعنی نه کلاسیک بود، نه پارتیزانی بود، مردمی بود. این جنگ پارتیزانی اصلش پارت است، این جنگ، ریشه ایرانی دارد. پارتها در برابر ارتشهای متجاوز یونانی و غربی، پارتها معمولاً در همین خراسان و شرق و شمال ایران بودند. اینها در لحظهای که سپاه رسمی کلاسیک که اینها در چندتا معرکه داشتند به شیوه خودشان میجنگیدند این شیوه پارتها را پارتیزانی میگویند یعنی جنگ نامنظم. یعنی گروههای کوچک به جاهای حساس بروند ضربات عملیاتی بزنند، دشمن را فلج کنند، متلاشی کنند وقتی که نیروی کلاسیک رسمیشان با دشمن مساوی نیست. خب در جنگ ما نیروی پارتیزانی بود خاکریزها کلاسیک بود! این یک روش جدیدی در دنیا بود. این سبک، ما واقعاً در جنگهایمان، در عملیاتهای مختلف، خاطراتی که باید برای بچهها بگویید که اینها حساب شده بود محاسبه میشد ما در والفجر 8 غواص بودیم، در بدر هم بودم. در والفجر 8 هر غواصی با دوربین باید حداقل یکی دو ساعت، یک روز یا چند ساعت به عملیات مانده سنگری را که باید منهدم میکرد باید دقیق نگاه میکرد یعنی ما دقیق میدانستیم، من توی تیم نفوذ بودم که جلوی غواصها ما باید حرکت میکردیم یک تخریبچی بود و دو – سه نفر دیگر، تیم نفوذ 4- 5 نفر بودند و آن بچهها همهشان شهید شدند غیر از یک نفرشان که الآن هست و جانباز است بقیه همه در عملیاتهای مختلف شهید شدند. ولی من یادم هست ما با دوربین این قدر دقیق نگاه کردیم که هرکسی میدانست که کدام سنگر را باید بزند و از کدام پنجره باید نارنجک توی سنگر بیندازیم. خب کجای این حمله سرخپوستی بوده است؟! یا این شبهه که اینها عاشق جنگ و خشونت هستند! نه. این شبهه که اینها برای ریا و ریاست و شهرت بوده، خب این همه اخلاصها و فداکاریها، یواشکی کار کردنها، گمنام بودنها، فرمانده ما بلند میشد اول آموزش ما را داشتند در یکی از عملیاتها میزدند در بدر یا خیبر بود یادم نیست صریح میگفت که نظافت دستشوییها با من است. و شستشوی دستشویی و مستراح، کسی اجازه نداشت انجام بدهد فرمانده میگفت کار من است. و بچهها برای این که او انجام ندهد یواشکی میرفتند این کارها را میکردند. ببینید اینها ارزش است این که ما چند کیلومتر رفتیم جلو، آمدیم عقب، چندتا هواپیما و تانک زدیم، چندتا آدم زدیم این در همه جنگها هست. اصلاً معنی جنگ همین است. همه جنگها کشته دارند، معلول دارند، خانه خرابی دارند، تجاوز هست، بیناموسی هست، غارت هست، همه جنگها هست همینقدر که ما شهید و کشته دادیم طرف عراقی هم همینقدر کشته داده، آنها هم معلول دارند و... ولی یک سؤال، چرا این طرف جبهه هر سال دو – سه میلیون آدم در منطقه به زیارت میروند و چرا از آن طرف مرز یک نفر به زیارت نمیآید؟ از پاسگاههای آن طرف تا حالا دیدید یک گروه 50 نفره بیایند اینجا را زیارت کنند؟ نه. برای این که متافیزیک جنگ این طرف بود نه آن طرف. من حتی در یکی از این سفرها به راهیان نور رفتم یکی از مسئولین آنجا گفت که حتی در این کاروانها گاهی خانوادههای عراقی میآیند، گفت همین امسال چند روز پیش مادر یک سرباز عراقی که در جنگ به دست نیروهای ما کشته شده بوده، مادر او این طرف در این کاروانهای راهیان نور به زیارت قدمگاه رزمندگان و شهدای ما آمده بوده. باور میکنید مادر سرباز عراقی که بچهاش را صدام به زور در جنگ با ایران آورده بود، آمده این طرف. این چیست که سه – چهار میلیون آدم به زیارت میآیند از خانوادههایی که اصلاً مذهبی نیستند و نسلی که جنگ تمام شده و امام رفته این تازه به دنیا آمده، میآید اینجا مینشیند زار زار گریه میکند؟ فیزیک جنگ را بگوییم، پیروزیها را باید بگوییم ولی باید از آن یک مفهوم معنوی و عقلانی بیرون بیاوریم. حتی پیروزیهای مادی را باید بگوییم خلاقیت بچهها، نترسیدنشان، خطشکنیشان، ابداعات و اختراعات بچهها. دیدید در موزه شهید چمران در دهلاویه، که بشکه را داخل نصف کرده و داشتند زیردریایی میساختند. اولین زیردریایی اسلام. اولین زرهی تانک اسلام هم برداشته بود این زنجیرهای زیر لدر و بلدزر را کَنده بودند گذاشته بودند زیر یک جیپ. این اولین نیروی تانک اسلام بوده، آن هم اولین زیردریایی اسلام بوده، حالا رسیده به این که سه هزار کیلومتر موشک میزنند و میگویند آن طرف اتاق بزن نه این طرف اتاق! سریعترین موشک زیردریایی جهان را ساختند. صدمتر در ثانیه. آن هم که دیدید از درونش ما میتوانیم، ما باید، از اینها استفاده کنید. مسائل را شخصی نکنیم. قاسم سلیمانی هم کسی نیست. خیلی بزرگترها بودند آنها هم کسی در این مسیر نبودند. زینب(س) وقتی که کربلا تمام میشود همه را قتل عام کردند کشتند، اسرا را به زنجیر کشیدند میگویند آنها را بیاوریم از کنار شهدا ردشان کنیم که بدنهای تکه تکه اینها را ببینند میخواهند ذلت و گریه و تضرع اهل بیت و بچههای پیامبر و بچههای علی و فاطمه را ببینیم. ذلتشان را ببینیم. آن وقت جملهای که از حضرت زینب(س) نقل شده دیدید که چقدر زیباست؟ ایشان را جلوی بدن بیسر حسین و بدن پاره پاره و تکه تکه آوردند، روی آن اسب دواندند خوردش کردند، حالا همهشان به زینب نگاه میکنند که در زنجیر است و شلاق خورده، ضعف نشان بدهد، ایشان چه گفت؟ اصلاً با اینها که حرف نزد. گفت «اللهم تقبّل منّا هذا القلیل من القربان». خیلی عجیب است. با آنها حرف نزد، با الله حرف زد. بعد طلبکار نبود، گفت ما بدهکاریم. گفت خدایا میشود یک خواهش بکنم؟ میشود این قربانی کوچک را از ما بپذیری؟ یعنی حسین کوچک است؟ بدن بیسر حسین کوچک است؟ چرا زینب(س) میگوید این قربانی کوچک؟ میگوید: «تقبّل منّا» خدایا از ما میپذیری و قبول میکنی این قربانی کوچک را که در محضر تو هیچ است؟ و الا کربلا که یک جنگ صددرصد شکست خورده است. سختتر و بدتر از جنگ کربلا که اصلاً جنگی نبوده است. قتل عام بوده، کدام جنگ؟ 70 نفر به 30 هزار نفر جنگ است؟! جنگی نبود، قتل عام بود. ولی راویان نور، که در رأس راویان نور زینب(س) و حضرت سجاد(ع) بود. اینها هیئت راویان نور را شروع کردند. این قدر زیبا و قشنگ روایت کردند که هزار و چند صد سال گذشته، هنوز اسم اینها جهان را میلرزاند و قلبها را تکان میدهد و رژیمهای دیکتاتور در دنیا از اسمشان میترسند. هنوز حسین(ع) و زینب(س) دارند رژیم سرنگون میکنند. صدام را حسین(ع) و زینب(س) پایین کشید. شاه را حسین(ع) پایین کشید. بزرگترین راهپیمایی سال 57 راهپیمایی عاشورا و اربعین بود. کاروان اسرای کربلا رژیم پهلوی را سرنگون کردند. صدام را آنها پایین کشیدند، اسرائیل را آنها از لبنان بیرون کردند. عراق را حسین(ع) و زینب(س) نجات دادند. فتنه شام را زینب(س) سرکوب کرد و خواباند. این قدرت است. دیگر از زینب(س) شکست خوردهتر در تاریخ امکان دارد؟ شکست از این واضحتر؟ همه را کشتند سرها روی نیزه، شلاق میزنند، توهین میکنند، در زنجیر، گرسنه، تشنه، که امام سجاد(ع) میگویند همان سهم کم نان و آبی که برای 24 ساعت، برای لیل و یومی به هرکسی میدادند ایشان باز سهم خودش را نمیخورد و همان را هم به بچهها میداد. و از شدت ضعف و گرسنگی و تشنگی، غیر از آن غمها و مصیبتها و شلاقها ایشان نمیتوانست سر پا بایستد و کمکم نماز شبش را هم نشسته میخواند. بدن که ضعیف است، روح قوی است. بدن شکست خورده و خورد شده، این روح است که اینقدر قدرت دارد که روبروی یزید میایستد و میگوید ای یزید! مردک! تو در حدی نیستی که من با تو صحبت کنم «مخاطبتُک» مخاطبه با تو در شأن من نیست. این زنجیرها من را وادار کرده که جلوی تو بایستم. اما آمدم برای «تقریعک» آمدم تو را بکوبم و رسوایت کنم. برای تو آبرو نخواهیم گذاشت. اینها خیلی مهم است. آن بُعد معنوی. با هر خاطرهای که تعریف میکنید باید به یک شبهه جواب داده باشید. این شبهه که کارهایشان عقلانی نبوده، اینها جنگ پرست هستند، جان انسان برای اینها مهم نیست. اینها فریب میدادند. یادتان هست که صدام را به تلویزیون آورده بود بچههای بسیجی 14- 15 ساله اسیر شده بودند، میگفت اینها بچهها را به زور برمیدارند میآورند کودک سرباز و... اصلاً نوجوان در معرکه بودن دو جور است، یک وقت او را فریب میدهی، بازی میدهی به زور او را میآوری این جنایت است. یک وقت شناسنامهاش را دستکاری میکند. توی خانه ما سهتا شناسنامه دستکاری شد. چقدر خانهها اینطوری بود. عین قضیهای که در جنگ احد اتفاق افتاد که بچه 13 آمد، پیامبر(ص) به او فرمود شما نباید بروی، شما هنوز بالغ نیستی. گفت چطور فلانی میآید؟ گفتند ایشان بالغ است، خودش، پدر و مادرش تصمیم گرفتند و جنگیدن بلد است، تیراندازی بلد است. خوب تیر میزند. این گفت اگر من این را زدم قبول است؟ من با این کشتی میگیرم این را گاهی میزنم آن وقت چطور این جبهه بیاید من نیایم؟ پیامبر(ص) هر کاری کردند که نیاید مگر ول کرد. آخرش گفت من هم با این مسابقه تیراندازی میگذارم هم کشتی میگیرم جنگ تن به تن. اگر هر دویش را پیروز شدم دیگر نباید مانع من بشوید. پدر و مادر من هم گفتند. خب اینطوری میآمدند. مگر ما در جنگ همینها را ندیدیم؟ بچههایی داشتیم تازه بالغ، یا حتی بالغ نشده بودند مگر میشد جلوی آنها را گرفت. در والفجر 8 که ما غواص بودیم آماده شده بودیم از اروند رد بشویم یکی از بچههای غواص سنش کم بود سرما هم خورده بود و چندین بار کنار آب سرفه کرد، مسئول ستون که او هم شهید شد، یک مرتبه گفت چه کسی سرفه کرد؟ توی تاریکی دنبال او میگشت، این طرف، آن طرف، قسم حضرت عباس، لباسهایت را میشورم که من را لو ندهید. فهمید. گفت آنجا داریم از آب رد میشویم یک سرفه بکنی تمام بچهها را به کشتن میدهی. او را کشید بیرون. این بچه افتاده بود روی پا و کفش شهید شوشتری، میبوسید، گریه میکرد، التماس میکرد و پای این را ول نمیکرد که میگفت قسم به جان زهرا که من دیگر سرفه نمیکنم. خب فرق میکند. پیرمرد است. پدر و پسری داشتیم که هر دو غواص بودند آمدند خداحافظی، پسر آن طرف شهید شد و پدر نزدیک صبح جنازه پسر را بغلش گرفت با قایق آورد این طرف گذاشت کنار آب و خودش دوباره برگشت به خط. گفت این جنازه بچه را ببرید که مادرش جنازه را داشته باشد دوباره خودش جلو رفت. اینقدر از این صحنهها بوده که ثبت نشده است. همانهایی که ثبت شده برای هزار سال کافی است. ولی با هر خاطره مسئله را راجع به اشخاص شخصی نکنیم. البته از اشخاص و شهدا حتماً باید تجلیل کرد اما مسئله شخص نیست. مسئله مکتب است. این ارزشها باید درست منتقل شود. این ارزشها همیشه زنده است. آقا این حرفها برای دهه 60 بوده! نه آقاجان، آن حرفهایی که دهه 60 یک نسلی را عاشق و متقاعد کرد در دهه 90 هم میکند چون اینها 1400 سال پیش یک نسل عظیم مجاهد استثنایی ساخت. هزار سال دیگر هم خواهد ساخت. این حرفها زنده است، این حرفها همیشه تازه است چون به فطرت انسان مربوط است. جهاد و شهادت دفاع از عزت و استقلال و آزادی و کرامت و امنیت انسانها و مردم است. فدا شدن است. فدا شدن برای دیگران و به نفع دیگران و برای خدا. دیگر از این بالاتر و زیباتر، چهره و تصویری نیست. ما لازم نیست زیباسازی کنیم بلکه زیباییها را درست بشناسیم و درست نشان بدهیم.
اجمالاً اگر محصول این گزارشها و روایتها این باشد که به 5- 6تا شبهه و دروغ و تهمتی که میزنند، به امام(ره)، به شهدا، به رزمندهها که اینها جنگطلب بودند، اینها جنگ را شروع کردند، اینها بیعقل میجنگیدند، جان آدمها برایشان مهم نبود، آخرش هم اینها به اهدافشان نرسیدند. ببینید اینها چیست، خاطرات و نمونههای عینی نشان بدهید که آن را نقض بکند. و اگر بتوانید یک کاری کنید که وقتی جلسه تمام میشود مخاطب و حضار حسرت شهادت داشته باشد، این عزای شهدا و عزای امام حسین(ع) میشود چون سیدالشهداء(ع) که برای همیشه معلم شهادت بوده و هست و خواهد بود، میفرمودند مرگ شهادت، مثل گردبند است بر گردن دختر جوان. باعث زیبایی اوست. به تعبیر بعضی از اساتید میگفتند که برای ما مرگ، گردنگیر است! برای این شهدا و رزمندگان مرگ گردنبند است. فرق گردنبند و گردنگیر این است: گردنگیر بیخ خِر شما را گرفته ما میخواهیم از مرگ فرار کنیم مرگ میآید تا حساب ما را برسد. طرف خواست با مقدمات بگوید که – این را مرحوم علامه جعفری(ره) نقل میکردند – میگفتند طرف رفته بود به یک کسی بگوید پدرت مرده، بعد گفتند یک مرتبه نگو حالش خراب میشود، با مقدمات بگو. این مقدمه را شروع کرد که دنیا دو روز است، میگذرد، بالاخره آخرت و رحمت خدا هست، همینطوری گفت و گفت، دید هرچه میگوید طرف نمیفهمد. بعد گفت یک شتری هست که در خانه همه میخوابد، دید باز هم نمیفهمد، گفت باباجان این شتر الآن بالای بابایت خوابیده! تعبیر ایشان این بود.
اینها دنبال مرگ میگردند و شهادت از دستشان فرار میکند. 40 سال پیش، سر شوخی را با شهادت باز کردند 40 سال است دنبال شهادت میدوند سر شوخی را هم اینها باز کردند. هر روز میگویند امروز، روز آخر ماست. اینها بشر را نجات میدهند.
یکی از حضار: فرمودید با هر سخنرانی یک شبهه را برطرف کنید. با وجود این که استفاده زیادی کردیم صحبتهای جنابعالی یک شهبه در ذهن من ایجاد کرد. در رابطه با نبودن پشتیبانیهای آتش در جبههها ما در جریان هستیم که مقام معظم رهبری بارها تشکر کردند از عزیزانی که در کنار تانکشان نماز شب میخواندند شهدایی که در تانک به شهادت رسیدند، و شهدای هوانیروز، شهدای نیروهوایی، شهدای توپخانه، همه این عزیزان، اگر این بخش از صحبت جنابعالی را بشنوند به نظر من ...
جواب استاد: عرض من خلاف فرمایش شما نبود، این حرف صددرصد درست است. نکتهای که ایشان فرمودند، من که آن را عرض کردم خواستم بگویم چقدر بچهها مظلوم بودند، و در عملیاتهای مختلف که بنده خودم 7- 8تا عملیات بودم یا در خطشکنی یا در پدافند بودم، من در عملیاتهای خطشکنی دارم مظلومیت بچهها را گزارش میکنم که واقعاً در هیچ کدام از این عملیاتها یعنی در خیبر، در بدر، در کربلای 4، والفجر 8، این جاها، اصلاً نوع عملیات طوری نبود که تانکی بخواهد جلوتر از ما برود یعنی خطشکن نیروی پیاده بود. من دارم مظلومیت بچههایمان را چه ارتش، چه سپاه، چه بسیج، چه هرکسی را دارم عرض میکنم که در برابر یک ارتش دشمنی جنگیدند که سراپا مسلّح به آخرین تجهیزات و سلاحها بود. معنی حرف هرگز این نیست که ما زرهی یا هوانیروز نبوده یا نجنگیده است! اصلاً این معنا را نمیدهد هرکس این حرف را بگوید خلاف واقع است و حرف مفت است. ما دهها هزار شهید داشتیم که به قول شما کنار همین تانکها نمازشب میخواندند. نگفتیم اینها نبودند، دارم میگویم در عملیاتها بچههای ما چقدر مظلومانه، مکرر پیش میآمد در برابر دشمنی که تا دندان مسلّح بود. یعنی یک طرف ما میدیدیم در دشت، کنار شهر القُرنه شرق دجله، ما میدیدیم 200تا تانک ریخته، هلیکوپترهایش بالاسر هستند یکسره میزنند و هواپیماها بمباران میکنند، توپخانهها میزنند، این طرف بچههای ما فقط با کلاش و آر.پی.جی در حالی که پشتشان باتلاق و نیزار بود، سه روز با کلاش و آر.پی.جی جنگیدند و شهید و مجروح شدند و ماندند. ما دارم از مظلومیت آنها صحبت میکنم. به تعبیر ما طلبهها این تعبیر مخالف به آن معنایی که دوستمان فرمودند نداشت.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی
مطالب مرتبط