لایه های پنهان سند توسعه پایدار

سند 2030 - قسمت دوم

بررسی سند 2030

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز

 

دوستان فرموده بودند پیرامون سند توسعه 2030 گزارشی داده شود. ما الآن به بُعد قانونی و حقوقیِ آن نمی‌پردازیم و فقط می‌خواهیم یک گزارش اجمالی از 2030 داخلی که برای تبعیت از 2030 جهانی است بدهیم.

مقدمه

از یکسال پیش، نه تنها این متن، تبدیل به سند شد، بلکه الزامی نیز شد. یعنی اگر آنها در ظاهر هم چیزی را الزام نکرده باشند ما برای خود الزام ایجاد کردیم. البته سند 2030 جهانی پر از «باید»، «متعهد می‌شویم»، «گزارش می‌دهیم» و از این قبیل تعابیر حقوقی است، و بارها تکرار کرده است که بندهای مختلف 2030 که 17 هدف اصلی است و نزدیک به 170 هدف جزئی و مشخص دارد، همه‌ی اینها به هم مرتبط و با هم منسجم و جدایی ناپذیرند؛ به این معنا که عملاً هیچ حق تحفظی درکار نیست در نتیجه کسی نمی تواند بگوید بخشی از آن را اجرا می کنیم و بخشی را اجرا نمی کنیم؛ نه اینها همه منسجم‌ و جدایی ناپذیرند. این حق تحفظ‌ها بیشتر تعارف و صوری است. البته آنها هنوز نتوانسته اند برای این اسناد، قطعنامه و تحریم صادر کنند ولی مقدمه آن از همین جا شروع می‌شود.

تصویب و اجرای پنهانی سند 2030

نکته ای که می‌خواهم دوستان بیشتر توجه داشته باشند روند تصویب و اجرای این سند در کشور است. دولت رسماً دستور اجرای سند را داده و بر اساس آن حدود هشت وزارتخانه از سال گذشته مشغول کار شدند، این که بعداً گفتند نه اصلاً چیزی امضاء نشده است، اصلاً قرار نبوده چیزی اجرا شود، اینها همه بازی با الفاظ است. سال گذشته دولت همه وزارتخانه‌های مرتبط را الزام کرده و حتی مسئول کرده که بودجه تعیین کنند و کارهای آن را پیش ببرند اما باز هم می گویند که ما تعهدی ندادیم و الزامی در کار نیست. البته کاسه داغ‌تر از آش بودند، یعنی ادبیاتی که خودشان برای خودشان در دولت الزامی کردند؛ چندین قدم جلوتر از آن چیزی است که در سازمان ملل گفته شده است، به قدری که آنها تعجب کردند و هیجان زده شدند و از ایران به طور خاص تقدیر کردند. حالا بعضی از دوستان می‌گویند که موارد مشکوکی، در بخش‌هایی از کشور شروع به اجرا کردند، اما ما در هیچ جا، در هیچ مدرسه‌ای چیزی را شروع نکردیم، اگر مواردی هست اینها اتفاقی است و ربطی به این سند ندارد.

لایه های پنهان سند توسعه پایدار

مهم‌تر از یک اتفاق خاص، یک «تفکر خاص» است که دوست دارم دوستان بیشتر به این زاویه توجه کنند. شما چون دانشگاهی و مهندس هستید این مسئله به شما هم ربط پیدا می کند. بنابر سند توسعه پایدار تا 15 سال آینده باید کارهایی انجام دهیم تا مثلاً توسعه یافته حساب شویم و یک بخشی از آن کارها اتفاقاً به مسئله نظام مهندسی و معماری و شهرسازی مربوط است البته این غیر از بحث اخلاق شهروندی است. همین بلا به شکل دیگری در نظام های مختلف از جمله نظام پزشکی، نظام مهندسی و... پیش می آید یا ممکن است پیش بیاید یا پیش آمده است. اینکه کسانی سرشان پایین باشد و فقط به مسائل فنیِ کار خود مشغول باشند و نفهمند که یک سیاست‌های کلی و یک نرم افزار حاکم بر کل پروژه ی هر رشته ممکن است وجود داشته باشد، این امر مطلوبی نیست. گرچه این اسناد یک سری ابعاد فنی هم دارد؛اما لابه لای آن بسیاری از مسائل دیگر وجود دارد بدون اینکه توجه داشته باشید که دارد فلسفه خاصی در حوزه معماری و شهرسازی، در حوزه پزشکی و در حوزه تعلیم و تربیت را پیگیری می‌کنند.

معمولا افراد داخلی که در دولت ها این کارها را می‌کنند، نه سواد این حرف‌ها را دارند و نه توجه به لوازمش دارند. اصل مسئله گاهی آنقدر پیچیده است که ممکن است کلاه شما را بردارند و نفهمید. یعنی یک مراحل و سطوحی از سیاست‌گذاری در رشته‌های مختلفی که به نحوی به مقوله تمدن سازی و مدیریت کشور بر می‌گردد؛ وجود دارد که افرادی که فقط دارای تخصص فنی هستند متوجهِ آن نمی‌شوند. ممکن است شما یک متخصص درجه یک باشید، استاد دانشگاه باشید، اما نفهمید که شما را در یک پروژه‌ی معماری و شهرسازی به کار گرفته اند و از شما استفاده می‌کنند که کاملاً در جهت معماری و شهرسازی تمدن دیگری است.

مسئولیت های متخصصان انقلابی

نظام مهندسی‌ای که گاهی در آن مواردی از فسادهای مالی و اخلاقی دیده می شود که برخی مربوط به یک بخش خصوصی و برخی مربوط به نهادهای دولتی است، اگر قرار است اصلاح شود چه کسی باید این اصلاح را انجام دهد جز مهندسینِ متدین و انقلابی؟ کسانی باید این اصلاح را انجام دهند که هم مهندسی سرشان شود و هم خیلی اهلِ غرب زدگی و غرب گرایی نباشند، و هم اهل فساد مالی نباشند. ضمن اینکه هیچ کس از مادرش فاسد مالی متولد نشده است، همه زمانی صالحِ مالی و ضد فساد هستند ولی وقتی خودشان دستشان باز می‌شود و احساس می‌کنند نظارتی نیست؛ تبدیل می‌شوند به مفسد مالیِ درجه یک، ما بعضی از این اختلاس کنندگانِ فعلی را می‌شناسیم. اینها سی سال قبل جزو جریان‌های دانشجوییِ فعالِ ضد اختلاس و ضد فسادِ مالی بودند حالا شکم‌هایشان کمی جلو آمده و ریش‌های‌شان کمی سفید شده است و نه به آن شعارها و حرف‌ها عقیده دارند و آب هم دیدند معلوم شد شناگران ماهری هستند.

قرار بود یکی از وظایف نظام مهندسی و نظام پزشکی این باشد که بدون نیاز به نهادهای حکومتی، قضایی و پلیسی به گونه ای مدیریت کنند که این سیستم فسادخیز و فاسدپرور نباشد. البته در تمام دنیا این فساد هست. اما برخی از کشورها در مدیریت و کنترل آن موفق ترند، بعضی‌ها اصلاً مدیریت نمی‌کنند. بعضی هم اصلاً مدیران‌شان دزد هستند. این مهندس بسیجی در نظام مهندسی کشور در حوزه معماری چه نقشی دارد؟ فضای انقلابی فقط شعار الله اکبر نیست. چون بعضی حاضرند از این شعارها بدهند ولی کار خودشان را هم بکنند، این یک نماد است، یک شروع است. شما در ایجاد و نظارت بر یک نظام مهندسی، معماری و شهرسازی در کشور که حتی الامکان از فساد دور باشد مسئولیت دارید، حتی الامکان باید دقیق وعلمی هم باشد، و حقوق و مصالح مادی و معنوی مردم را رعایت کند، نظام اداری کشور را اصلاح کند، بیشترین خدمت و کمترین زحمت برای مردم داشته باشد.

آنها هم که در حوزه‌های تئوریک‌ترِ فلسفه‌ی مهندسی وارد هستند باید بتوانند نسبت مهندسی را با پروژه‌ی کلی تمدن اسلامی تعریف کنند، همین طور باید بتوانند نوع رابطه با نظام‌های مهندسیِ بین المللی را تعریف کنند. این مسائل تلاش و کار بسیاری می طلبد، صِرف شرکت در جلسات مذهبی و افطاری و سخنرانی و این چیزها نیست. جهادِ اصلی آنجاست. هر چه کارها تخصصی‌تر و علمی‌تر می‌شود؛ مجاهدِ تراز آن صحنه کمتر می‌شود. سیاهی لشکر زیاد است. ولی وقتی وارد رشته‌ای می‌شوید، هرچه به قله نزدیک می‌شوید دنبال ده تا آدم حسابی می‌گردید که هم فکر درست داشته باشند، هم سواد داشته باشند، هم اراده انقلابی و دینی داشته باشند، آن وقت می‌بینید که کبریت احمر است. دکتر و مهندس و حجت الإسلام زیاد است، اغلب سیاهی لشکر هستند، یعنی اغلب مشغول زندگی و کار‌های خودشان هستند و توانی بیش از آن ندارند، داشته باشند هم اراده‌ای بیش از آن ندارند. این یک هرمی است که در سطوح مختلف باید تعریف شود.

دو نوع تفکر متفاوت برای اداره انقلاب

مطلبی که می خواستم در این فرصت دوستان به آن توجه داشته باشند، خطر تفکری است که از اول انقلاب و از دهه شصت هم بود. فکر می‌کنم یکی از ریشه‌های اصلی نزاعِ مهندس بازرگان با امام، بنی صدر با امام و جریان‌های دیگرِ دهه شصت تا بخشی از منازعات سیاسی_فکری که تا همین الان هم ادامه دارد، ریشه در این دو نوع تفکر دارد.

بعد از انقلاب یک بحث بازرگان با امام این بود که اولا شما چرا در همه کارها دخالت می‌کنید؟ من نخست وزیرم، شما چرا در سخنرانی‌ها درباره همه چیز حرف می‌زنید؟ چند مورد مثال هم میزند، می گوید: در قضیه کردستان بدون اینکه ایشان به ما بگوید در رادیو اعلام کرد که نیروهای نظامی باید به سمت کردستان و جایی که چمران محاصره بود، بروند. در قضیه‌ی گوشت یخ‌زده، که امام گفت باید نظارت بر ذبح شرعی شود یا مسئله حجاب که امام گفت انقلاب شده و هنوز مرد و زن برهنه همه با هم به دریا می‌روند، در فرهنگ انقلابی این را نداریم. این همه آدم شهید شد که اینها همینطوری بماند؟ از اینجا به بعد امام گفت که طبق احکام شرع و شعار ملت حجاب باید حفظ شود، حجاب قانون است.

مهندس بازرگان از اول با اینها مخالف بودند مخصوصاً با این موضوع که چرا امام علیه آمریکا شعار می‌دهد، چرا در مسائل داخلی دخالت می‌کند؟ یکی از حرف های اساسی بازرگان این بود که چرا امام نهادهای انقلابی موازی ایجاد کرده است؟ کمیته و سپاه و بنیاد مسکن و بسیج. ما دوتا دولت موازی داریم، بالاخره من دولت هستم یا اینها؟ اینها دلشان می‌خواست که امام انقلاب کند، ملت هم با شعارهای اسلامی ده‌ها هزار شهید بدهند، بعد بیایند بگویند ما حکومت را از دست شاه و آمریکا گرفتیم دو دستی خدمت شما تقدیم می کنیم، رسید آن را بدهید که ما برویم به خانه هایمان و شما هر کاری که می‌خواهید بکنید. اتفاقا امام همین کار را کرد و به قم رفت و نمی‌خواست مستقیم وارد مسائل شود، می‌خواست نظارت دورا دور کند ولی دید نمی‌شود. گفت من توبه کردم، من اشتباه کردم، من از خانواده شهداء معذرت می‌خواهم. من فکر کردم اینها انقلابی هستند و احترام می گذارند، رفتم قم ولی مثل اینکه باید به تهران برگردم که بعد از قضایای بیمارستان امام گفت من باید نظارت کنم وگرنه اینها انقلاب و مملکت را دوروزه می‌فروشند، بعضی از آنها خائن‌اند بعضی‌ها هم بی عرضه و غرب زده‌اند. این مشکل از همان زمان بوده و همیشه هم در این سی و هفت_هشت سال ادامه داشته است.

فلسفه تشکیل سازمان های بین المللی

یکی از نقاط مهم این تفکر، تعریف نوع رابطه با آمریکا و با سازمان‌های بین المللی است که بعد از جنگ جهانی اول و دوم تشکیل شد. این سازمان ها را همین برندگان جنگ، یعنی همین چند کشوری که بمب اتم دارند، به عنوان یک اهرم کنترل غیر نظامی جهان درست کردند و برای خودشان هم حق وتو هم قرار دادند. کنترل نظامی جهان را هم بر عهده‌ی شورای امنیت قرار دادند که آن هم در اختیار همین کشورها است. برای تأمین اهداف شان سازمان های دیگری از جمله سازمان انرژی اتمی، سازمان حقوق بشر، ذیل سازمان ملل؛ یونسکو، یونیسف و... تشکیل دادند. این ها می گویند حقوق بشر را ما تعریف می‌کنیم، خودمان هم آن را رعایت نمی‌کنیم، بعدا کار به اینجا رسید که قیمت نفت را ما تعیین می‌کنیم، پول جهان باید، پول ما باشد، یعنی دلار. زبان حاکم بر جهان، زبان ما باشد. حالا کار به جایی رسیده که می گویند نظام آموزشی را هم ما تعیین و طراحی می کنیم، از این منظر قضیه 2030 از یک جهاتی بی سابقه بوده است. من در این زمینه چند نکته اشاره می‌کنم؛

مروری بر گزارش دفتر یونسکوی ایران درباره سند 2030

دفتر یونسکوی ایران مقدمه‌ای بر این سند نوشته است، این مقدمه به گونه ای است که گویی دارد از طرف مقابل حرف می‌زند. اصلا مانند نماینده فرهنگ و تمدن ایران اسلامی که برخوردار از فلسفه تعلیم و تربیت خاص و شعارهای انقلابی است سخن نمی گوید. در این مقدمه مطلقا به هیچ یک از مولفه های بومی اشاره نمی کند، گویی مأمور آنجا هستند، تعابیرشان هم یک چنین تعابیری است، «رهبران این کشورها در سپتامبر 2015 در عالی‌ترین اجلاس سازمان، متعهد شدند»، دائما می‌گویند الزامی نیست ولی بیش از صدبار کلمه «باید و متعهد می‌شویم و ما ملتزم می‌شویم» در آن به کار رفته است. اینجا هم متعهد شدند اهداف 2030 را در سیاست گذاری‌های کلان ملی خودشان از اول ژانویه 2016 توجه کنند.

دقت کنید چند عبارت در این متن وجود دارد: یکی اینکه متعهد شدند، همه بودند، یک کلمه هم اعتراض نکردند. حق تحفظ کلی هم به درد نمی‌خورد. در متن سند مکرر گفته می شود که مواد این سند منسجم و تجزیه ناپذیر است، یعنی نمی‌توانید بگویید بعضی‌ها را عمل می‌کنیم و برخی را عمل نمی‌کنیم، اینها روی هم یک پروژه است. دوباره می‌گوید: این سند تنها مربوط به مسئله آموزش تنها نیست، بلکه کل پروژه توسعه را مدنظر قرار داده است. برای توسعه همه جانبه بوده و همه ابعاد کشور را تعریف می‌کنند. خوب، متعهد شدند که چه کاری انجام دهند؟

یک؛ این سند یک دستور کار است، اصلاً عنوانش دستورکار است، انشاء نیست، دستورکار جهانی است.

دوم؛ این سند بخشی از سند توسعه‌ی پایدار است و همه ابعاد توسعه را در بر می گیرد، البته می‌گوید مهمترین آن آموزش است چون بوسیله آموزش است که می‌شود کادرسازی کرد و همه جا را مدیریت کرد.

سوم؛ این دستورالعمل تا 15 سال آینده همه باید به صورت کامل اجرا شود و همه برای اجرای کامل آن تعهد داده ایم.

چهارم؛ این نتیجه‌ی یک فرایند گسترده در سطح جهانی است و ما با کل جهان کار داریم و بعد می‌گوید باید از اول ژانویه 2016 سیاست‌های کلان ملی‌تان را ذیل این دستورکار تعریف کنید، 17 هدف اصلی و 169 هدف ویژه، هدف چهارمِ دستور کار؛ آموزش است.

دولت هم نسبت به تک تک اینها مواردی را تصویب کرده است که در ازاء فلان بندِ2030 جهانی، برای 2030 داخلی، برای اجرای آن، طبق آن به اینها عمل کردیم. چون باید نظام آموزشی را درکشور عوض کرد، لذا مستقیماً در هدف 1، 3، 5، 8، 12 و 13 و غیر مستقیم تمام اهداف، در گرو این است که نظام آموزشی کشورتان را تغییر دهید، این بخش اتفاقاً الزامی ترین بخش است. چون خودش می‌گوید مقدمه‌ی همه است.

تعیین سه وظیفه مهم

آنچه بیان می کنم، عین گزارشی است که مسئول بخش یونسکوی ایرانی داده است. می‌گوید در خرداد سال گذشته یعنی دقیقا یکسال قبل با حضور دبیران کمیسیون‌های کشورهای مختلف از 130 کشور برگزار شد و همه در آنجا گفتند که اولویت اول در دستور کار جهانی 2030 همین بحث آموزش است. یعنی اول باید مسیر مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها را عوض کرد و می‌گوید این فقط هدف نیست، بلکه اساس موفقیت در بقیه کارهاست. این بند سه وظیفه تعریف می‌کند و می گوید این سازمان سه نقش دارد:

یک؛ باید ما را از غرب هدایت کنند و انسجام و هماهنگی سازمانی ایجاد شود تا هر چه آنها می‌گویند سریع اجرا شود.

دوم؛ نظارت و گزارش دهی است، یعنی هر سال باید گزارش دهیم که تا چه اندازه به دستورات عمل کردیم.

سه؛ ارتقاء ظرفیت؛ باید خودتان بخش‌های کارشناسی و دولت را تقویت کنید که بیشتر بتوانید به آن عمل کنید و این را شروع کردیم.

بعد می‌گوید: کلیه عاملان جامعه بین الملل، (اصطلاح جامعه بین الملل به چه معناست؟) اجرای 6 برنامه‌ی اصلی آموزش برای کلیه ذی نفعانِ جهان، برای همه لازم است و توصیه‌های مکرر این سازمان، رویکرد فرابخشی است؛ نهادهای رسمی و غیر رسمی تان، بخش دولتی و بخش خصوصی تان، همه باید پای کار بیایند.

تا کنون درباره کدام قانون و مصوبه‌ی نهادهای داخلی کشور اینگونه عمل شده است؟ این همه مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره نظام آموزشی، نظام رسانه ای، مسئله حجاب، نظام سینمایی، نظام کتاب؛ اینها هم در شورا تصویب شده است. برای کدام یک از اینها اینگونه قاطع پای کار آمده اید و برای اجرا و تحقق آن چند وزارتخانه را مأمور کردید تا گزارش دهند، بعد بگویید تمام بخش های خصوصی و دولتی، رسمی و غیر رسمی ملزم به رعایت و اجرای فلان سند هستند؟

جامعه جهانی اسم مستعار مستکبران

مسئول ایرانی بخش یونسکو در ادامه می‌گوید: توجه کنید این آموزش فراگیر، یک چارچوب عمل جهانی دارد. ما دستورمان را هم از جهان می‌گیریم، جهان هم معلوم است که از چه کسی می‌گیرند، مثلاً شما دستورتان را از آفریقا می‌گیرید، از آمریکای لاتین می گیرید، از آسیا می‌گیرید، از چه کسی می‌گیرید؟ از همه‌ی اروپا هم نمی‌گیرید. سه چهارتا کشور غربی هستند، انگلیس و فرانسه و آمریکا، همین هایی که بمب اتم دارند. همان‌ها که پشت همه‌ی جنگ‌ها هستند. لفظ «جهان و جامعه جهانی» اسم مستعار اینهاست. چند کشور محدود که از طریق همین نهادها برای بقیه کشورها تصمیم می گیرند ولی اسم آن می‌شود دستور جهان، آشتی با جهان. امام با جهان درگیر نبود، امام با جهان خواران درگیر بود. یک سری به اسم آشتی باجهان، می‌خواهند با جهان خواران آشتی کنند. این بحثی بود که از اول امثال بازرگان و بنی صدر با امام داشتند. آن ها می گفتند که یک نظام جهانی تعریف شده است که در آن آمریکا متمدن‌تر است، ثروتمند‌تر است، دانشمندتر است؛ حالا استعمار و غیر استعمار، به هر حال این واقعیت است و ما باید ذیل این نظام جهانی کار کنیم.

درحالی که در منطق امام، آمریکا دشمن بشریت است، آمریکا پشت همه جنگ هاست، آمریکا ایران را عقب نگه داشت و ده‌ها کشور دیگر را غارت کرد. آمریکا بمب اتم زد. این دوتا گرایش هنوز هم هست، آمریکا و انگلیس، این دو سه کشور، دوست هستند یا دشمن؟ اینها به فکر حقوق و منافع ما هستند یا می‌خواهند ما از اساس نباشیم؟ یا باشیم ولی مثل نوکر. صهیونیسم و فلسطین به ما مربوط است یا نه؟ اینها سوالاتی است که از اول تا الان دو تفکر در جمهوری اسلامی نسبت به آنها وجود داشته است. آدم هایش عوض شدند، بعضی از آدم‌هایی که امروز این حرف‌ها را می‌زنند، در دهه شصت خلاف آنرا می‌گفتند و در خط امام بودند ولی کم کم در این دهه گذشته دیدید که این حرف‌ها را زدند و می‌زنند.

هضم شدن در هژمونی غرب و سکولاریسم، اجزاء ذاتی سند 2030

نکته دیگری که در آن گزارش آمده این است، می گوید: آموزش فراگیر، یک چارچوب عمل جهانی است و به مراتب دامنه‌ای گسترده‌تر و تکالیفی وسیع‌تر از برنامه آموزشی برای همه دارد، یعنی تصور نکنید یک تعارف است، یک آیین نامه‌ است، یا مصوبه‌ای حاشیه‌ای است؛ بلکه کل مسائل را در بر دارد، خیلی هم رادیکال است، خیلی هم گسترده است و تکالیف عظیمی به دوش ما می‌گذارد و فقط بحث‌های فنی و آموزش و بهداشت و اینها نیست، آموزش‌های اجتماعی و شهروندی، یعنی سبک زندگی و نوع نگاه به مسائل اجتماعی را در برمی گیرد. این سند الگوهای خاص سکولار دارد و برای تمام دنیا در دانشگاه‌ها و در نظام درسی و رسانه‌ها تعریف دارند. وقتی می‌گوید شهروند خوب، شهر خوب، دولت خوب؛ برای همه اینها تعریف دارد.

جزء ذاتی این تعریف، یکی؛ سکولاریسم و غیر دینی بودن است. یکی هم؛ غربی شدن و هضم شدن در هژمونی غرب است، مستقیم یا غیر مستقیم. دقت کنید فرایند گذار به سوی جوامع یادگیرنده، یک گذار است و این فرایند باید طی شود و تبدیل شود به جامعه ای که آن ها می خواهند. روشن است در همه کشورها آموزش و پرورش‌ها به تنهایی نمی‌توانند این کار را انجام بدهند، باید به کمک سازمان ملل، تحت هدایت بانک جهانی، صندوق پول و ذیل آنها کار کنند و در این مسیر پایمردی و اهتمام بورزند.

کمیسیون ملی یونسکوی ایران متولی و مسئول اجرای چارچوب عمل جهانی در ایران است. یعنی ما نماینده‌ی آنها هستیم که در اینجا خط و ربط بدهیم، حرف‌های آنها را ترجمه ‌کنیم و همه را باید اجرا کنند. در سند 2030 می‌گوید باید مجلس‌تان بنشیند قوانین مناسب برای مواردی را که ما گفتیم تصویب کند. باید هر سال آمار شفاف از همه مولفه های بازارتان به ما بدهید. ما خودمان نظام نظارت آمار، برایتان تشکیل می‌دهیم، کنترل می‌کنیم؛ ما می‌گوییم نظام تربیت معلم‌تان باید چه تغییراتی کند؛ حاضرند مستشار به این جا بفرستند که معلمان ما را تربیت کنند یا معلم برود آنجا تربیت شود.

تمرکز غرب بر حوزه «تربیت» برای تسلط بر کشورها

بعد از اینکه انگلیس‌ها و غرب بر ایران مسلط شدند، اولین نهادی که در ایران تشکیل دادند (حتی قبل از دانشگاه تهران)، دانش سرای تربیت معلم بود. چون وقتی معلم تغییر کرد و در آن ساختار قرار گرفت نسل ظرف 10_ 20 سال عوض می‌شود. بعد از آن لازم نیست بیایید کشور را اشغال کنید، خودشان برایتان با افتخار، با شعار پیشرفت، توسعه، جهانی شدن اشغال می کنند.

داستان اولین بورسیه‌هایی که اواخر قاجار به آمریکا رفتند خیلی جالب است. قاجار اینها را فرستاده بود که کارهای نظامی یاد بگیرند، بعد ارتش ایران قوی شود. چند نفر از درباری ها به عنوان بورسیه به امریکا رفتند و همه عضو فراماسونری شدند، در آن زمان انگلستان به عنوان لژ فرانسه داخل ایران کار می‌کرد. غیر از لژ انگلیس، گاهی مدیریت لژ فرانسه هم دست انگلیس بود. آنها که رفتند آنجا گفتند ما آمدیم فنون نظامی یاد بگیریم تا ارتش مان قوی شود و همیشه شکست نخورد، گفتند نه بیایید تربیت معلم، بیایید در رشته های علوم انسانی تا ما از شما معلم بسازیم و طبق این ساختار به ایران بروید و این مسیر را تعقیب کنند.

هنگامی که امیرکبیر دارالفنون را راه انداخت، گفت از کشورهایی که ایران را استعمار کردند، هیچ استادی نمی‌آوریم، همین حرف را امام نیز فرمودند کسی را به کشورهایی که دارای سابقه استعماری هستند، بورسیه نکنید. بعد از امام بیشترین بورسیه به انگلیس رفت، مسئولین مان از انگلیس برگشتند، آمریکا هم می‌خواستند بروند ولی آمریکا راهشان نمی‌داد. اوباما کمی کوتاه آمد چون می دانست این امر به نفع آن ها است و زمینه مناسبی برای نفوذ است تا اینکه این دیوانه (ترامپ) آمد و باز شرایط را سخت کرد که البته او هم کم کم می‌فهمد باید همان راه را ادامه داد.

می خواهم بگویم این قضایا را دست کم نگیرید. اینها که به اروپا می رفتند، اول شعارشان خدمت به ایران و پیشرفت ایران بود. می گفتند برویم مهندسی جدید یاد بگیریم، فیزیک و شیمی جدید یادبگیریم، نظامی گری و تولید اسلحه یاد بگیریم ولی وقتی برگشتند یا فراماسون یا جاسوس شده بودند و عملا به ترویج فرهنگ غرب می پرداختند و امضای آن ها پای معاهده های خائنانه بود.

پس مسئله آموزش شهروندی معنی دارد. این ها می خواهند در مسئله تعلیم و تربیت و فرهنگ برای ما تصمیم بگیرند. حالا در یک رشته‌ای که ادعایی نداشته باشیم، حرفی نداشته باشیم، ضعیف باشیم می‌توانند توجیه اش کنند. اما در مسئله فرهنگ و تربیت چه کسانی قرار است برای ما تصمیم بگیرند؟

اگر می خواهید نمونه اعلای مفهوم شهروندی در جامعه مدنی لیبرال را بفهمید، وضعیت شهرهای آمریکا را مشاهده کنید. بیشترین خشونت در تمام جهان، بیشترین آدمکشی، بیشترین تجاوز جنسی، بیشترین اعتیاد به مواد مخدر، بیشترین خشونت در خانه، بیشترین کتک زدن زنان، در همین جامعه است. محصول آن تعلیم و تربیت چه چیزی شده است که حال ما باید آنها را یاد بگیریم ؟ حتی کشورهایی مانند سوئد که بعنوان کشورهای مرفه و آرام تعریف می‌شوند، که واقعا هم از جهاتی هستند، ترکیبی از سوسیالیسم و لیبرالیسم را اجرا کردند، از نظر اقتصادی شاید بهترین کشورهای غرب بوده باشند؛ در همان سوئد و امثال آن بالاترین آمار خودکشی وجود دارد. یکی از بالاترین آمار افسردگی و خودکشی برای ژاپن و سوئد است، که از نظر تعریف شهروندی و پیشرفت فنی جزو بهترین کشورها بودند.

حال دولت در راستای اجرای این سند همه وازرات خانه ها و نهادهای مربوطه را بسیج کرده است. وزارتخانه آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، وزارت کار و تعاون، سازمان مدیریت و برنامه ریزی و بودجه، رئیس دانشگاه فرهنگیان، روسای دانشگاه‌های همه به صف شدند. به همه گفته شده تهیه چارچوب عملِ ملی 2030 را در دستورکار قرار دهید. چارچوب 2030 ملی؛ یعنی برنامه اجرایی برای 2030 که آنها گفتند. یعنی ما 2030 شما را اینجا، در شرایط خودمان به این صورت اجرا می‌کنیم. توجه داشته باشید چارچوب عمل ملی به این معنی نیست که ما هر بخش را نخواهیم، اجرا نمی‌کنیم و هر بخشی که بخواهیم اجرا می‌کنیم، بلکه چارچوب عمل ملی یعنی سند 2030 را اجرا می‌کنیم اما طبق وضعیت و شرایط خودمان.

برنامه برای آموزش ابتدایی، متوسطه، پیش دبستانی، ابتدایی، فنی حرفه‌ای، آموزش عالی، به ویژه آموزش دختران، توسعه پایدار در آموزش عالی، شیوه‌های زندگی(زندگی سالم، سبک زندگی)، پروژه برای نحوه همکاری شما، همکاری بین المللی، را ما تعیین می‌کنیم.

انواع رویکردها درباره روابط بین الملل

یک وقت نوع تعامل، همکاری بین المللی است؛ یک وقت پروژه شماست و بر اساس منافع خودمان، حقوق ملت. یک وقت هم پروژه را آنها تعریف می‌کنند. بین این ها تفاوت وجود دارد. دو نوع نگاه درباره روابط بین الملل در حوزه های سیاسی و اقتصادی و... وجود دارد؛

رویکرد قطع رابطه با دنیا

اگر کسی معتقد باشد که ما نمی‌خواهیم هیچ رابطه ای با جهان داشته باشیم، به این معنا است که نه جهان امروز را می‌شناسد، نه می‌خواهد کشورش درست مدیریت شود. چنین کسی دغدغه‌ی پیشرفت و رشد کشورش را ندارد، هر چه رابطه مردم با این جهان کمتر، آگاهی‌شان کمتر، مهارت‌شان کمتر، حکومت بر یک ملت منزویِ محدودِ قطع رابطه شده راحت‌تر می‌شود.

رویکرد وجوب ارتباط بین المللی

گاهی یک تفکر هست که رابطه ی بین الملل را واجب می داند. در آن زمان که جزیرة العرب صدنفر باسواد نداشت پیامبر مکرم اسلام می فرمودند: «اطلبوا العلم ولو بصین»؛ چین در آن زمان در آن طرفِ عالَم یکی از مراکز تمدن بود، علمی هم که در چین بود فقه و اصول و تفسیر قرآن نبود. ایشان دستور می‌دهند تحصیل علم بر مرد و زن واجب است، هر علمی که مشکلی از دنیا و آخرت شما حل می‌کند آن علم یا واجب یا مستحب یا حداقل مباح است. اگر نیاز ضروری به آن دارید، واجب است.

فقهای ما معتقدند هر رشته علمی که جامعه به آن نیاز دارد و جامعه بدون وجود آن رشته دچار فقر و وابستگی و اسارت و ذلت می‌شود، آموختن آن رشته تخصصی واجب شرعی و کفایی است. اگر یک شهر نانوا ندارد بر همه واجب کفایی است، نانوایی بیاموزند تا به حد کفایت برسد؛ اگر مهندس ندارد، پزشک ندارد، فیزیک هسته‌ای لازم دارد نیز واجب کفایی است. اسلام این گونه نگاه می‌کنند.

همانطور که گذشت رابطه با جهان دو گونه است؛ قطع رابطه که تکلیفش مشخص است. اما اصل ارتباط با دنیا دارای دو مدل ارتباطی است. رابطه‌ی فعال، رابطه منفعل.

ارتباط منفعل با جهان

در رابطه منفعل، پروژه‌ی آن را دیگران برای شما تعریف می‌کنند. یعنی بر اساس منافع و مصالح خودشان برنامه ای را برای شما تعریف می‌کنند و شما جزئی از پروژه‌ی آنها هستید، معمولاً پروژه‌ای آن ها چیست؟ نفوذ بر ایران، تسلط بر ایران، غارت ایران و تحقیر است، کسی برای رضای خدا که موش نمی‌گیرد! آنها نگران پیشرفت من و شما نیستند. آن هم کشورهایی که دویست سال است که سابقه دشمنی با ما دارند. آمریکا هشتاد سال، انگلیس بیش از دویست سال، صهیونیسم[1] هم از وقتی به وجود آمده است، در حال استعمار دیگر کشورها هستند.

ارتباط فعال با جهان

اما رابطه فعال جهانی این است که ما برنامه توسعه خودمان را تعریف کنیم، و بر اساس افق و مدل پیشرفت اسلامی_ایرانی، و با نگاه به مشکلات، نیازها، شرایط، استعدادها و امکانات خودمان برنامه ریزی کنیم و سپس با توجه به این شرایط بومی بگوییم اولویت‌های ما این موارد است.

یعنی با توجه به این اولویت ها، فرصت‌ها، تهدیدها، این نوع روابط بین الملل را با کشورها، در این سطوح برقرار می‌کنیم. در تجارت و بازرگانی، در حوزه علم، در حوزه نظامی، در حوزه سیاسی، در حوزه مباحث فرهنگی؛ این دو رویکرد است. پس رابطه باید باشد اما مسئله این است چه نوع رابطه ای؟ دنباله روی در رابطه یا پشرو بودن؟ گزارش کار می‌خواهی بدهی یا گزارش کار می‌خواهی بگیری؟ یا حداقل دو طرف گزارش کار بدهند.[2]

بی اطلاعی مسئولین از مفاد سند 2030

بنابر دستورالعمل های اجرایی سند 2030 مطبوعات و رسانه‌ها، اطلاع رسانی به دانشگاه‌ها و به صورت کلی رسانه‌های جمعی را باید به گونه ای منظم کنید تا این را آموزش دهند و همه جا گفتمان حاکم شود. در ادامه گزارش می‌گوید یک راهنمای فنی برای تهیه چارچوب عملِ ملی، آموزش 2030 وجود دارد که این نقشه راه دادند و ما هم الان طبق آن عمل می‌کنیم؛ در زمان بندی مشخص، کمیته تلفیق چارچوب عمل تشکیل شد. به موازات تهیه این چارچوب توسط یونسکو، در اینجا کارگروه ملیِ اجرای آموزش 2030 در چند جلسه به ریاست وزیر علوم، با حضور وزیر آموزش و پرورش، وزیر صنعت و معدن، معاون علمی رئیس جمهور، معاون سازمان برنامه و بودجه، تشکیل شد. یعنی از سال گذشته با تمام قوا به میدان آمدند، بعد می‌گویند ما به شورای انقلاب فرهنگی گزارش دادیم، بعد از اینکه کارها را کردند، تعهدات را دادند، کارگروه‌ها را تشکیل دادند و در دولت دستور آن را دادند، یک رونوشت، یک نامه دسته پنجم، یک رونوشت به دبیرخانه ها فرستادند. این حداکثر سندی است که رو کرده اند.

من پرسیدم اصلاً خودِ شما سند 2030 را کامل خوانده اید؟ من احتمال قوی می‌دهم که خود ایشان (رئیس جمهور) هم نخوانده است. یا اگر خوانده با دقت نخوانده است. ابعادش را نفهمیده است. از دو سه نفر از آنها پرسیدم، از جمله ازآقای معاون رئیس جمهور. ایشان در همین هفته می‌گفت این‌ اشکالاتی که می گویند در 2030 وجود دارد چیست؟ و در کجای متن 2030 است؟ قصدم تمسخر نبود، می‌خواهم بگویم برخی از آنها خودشان هم آن را کامل ندیدند. گفت کجای 2030 است که من نگاه کردم ولی ندیدم؟ گفتم شما کل 2030 را خواندید؟ 160_170 هدف دارد، این ها را دیده اید؟ خوب، نخواندند، به نظر من پشت صحنه افراد دیگری هستند که با انگیزه‌های سیاسی و غیر سیاسی کارهایی می‌کنند. این آقایان هم گرفتار هستند، هزار مشغله دارند و فرصت مطالعه ندارند.

متأسفانه اگر کسی چیزی بگوید، می گویند سیاسی است، برای انتخابات است و می‌خواهد دولت را خراب کند. مسئله 2030 به انتخابات مربوط نیست، حالا اگر کسانی هم خواستند که استفاده انتخاباتی بکنند، درست یا نادرست کاری ندارم. ولی خود سازمان ملل می‌گوید: ما تا به حال چیزی در این ابعاد نداشتیم، یک چیز عادی نیست. و بعد می‌گوید بر اساس گزارش عملکرد جمهوری اسلامی در طرح پیمایش ظرفیت سازیِ آموزش 2030 توسط دفتر منطقه‌ایِ آموزش یونسکو، جمهوری اسلامیِ ایران بعنوان یک کشور پیشگام در آسیا و اقیانوسیه در زمینه آمادگی و تمهید تدارکاتِ لازم برای اجرای 2030، مورد تقدیر قرار گرفت. گفتند شما رو دست همه زدی، جلوتر از همه ، بعد هم تشکر از وزیر علوم و... .

سند 2030 اولین برنامه جامع جهانی در حوزه آموزش

2030 داخلی می‌گوید: «برنامه آموزش2030، برنامه توسعه جامع نگر و چند مولفه‌ای است»؛ یعنی بنیاد آموزش‌ است، اینها که می‌گویم عین عبارات سند 2030 داخلی است که اینها تهیه کردند، می گوید: «این سند کلیت نظام آموزش را در تمام سطوح، پیش دبستانی تا آموزش عالی، فنی حرفه‌ای، آموزش رسمی و غیر رسمی، همه آموزش کشور را در بر می‌گیرد. با توجه به کاربرد جهانیِ این برنامه و هدف گذاری‌های انجام شده در آن، برنامه آموزش 2030 را می‌توان اولین برنامه جامع جهانی در بخش آموزش دانست». می بینید قضیه چقدرجدی است؟ می‌گوید این اولین برنامه جامع جهانی آموزش است. یعنی تا به حال در سازمان ملل این حرف‌ها نبوده است.

سطوح اجرایی برنامه 2030

در این برنامه علاوه بر این که به نقش آموزش در تربیت نیروی انسانی توجه شده، به محیط زندگی و ارتقای مهارت‌های شهروندی هم توجه شده است. با توجه به شرکای اقتصادی و اجتماعی، جدولی دارند که نوشته سطوح اجرایی برنامه آموزش 2030.

تدوین برنامه: جهانی؛

هدف گذاری کلان: جهانی؛

تدوین راهبردهای کلان: جهانی؛

یعنی هر سه مورد از نیویورک و اروپا به ما ابلاغ می‌شود، بعد می گوید:

تدوین راهبرد خُرد: منطقه ای؛

تدوین راهبرد اجرایی: ملی؛

دقیقاً یک نظامی را تعریف کرده است، آنها دستور می‌دهند و ما اینجا اجرا می‌کنیم، هدف گذاری‌های خُرد را هم البته می‌توانید خودتان بکنید ولی کلانِ آن، هم راهبرد، هم هدف گذاری با ماست.

می‌گوید: «برنامه آموزش 2030 ماهیت چند وجهی دارد. رابطه‌ای است بین ابعاد ملی - منطقه‌ای – جهانی»؛ یعنی ما از بیرون شاکله آن را تعریف کرده ایم، شما این وسط جای خودتان را پیدا کنید. می گوید: «این برنامه در سطح جهانی تدوین و تصویب شده است. در سطح منطقه‌ای تقسیم کار می شود و در سطح ملی اجرا می‌شود».

من نمی‌دانم اینهایی که سند را تصویب کردند معنی این جمله‌ها را نفهمیده است. چون نمی‌شود کسی معنی این جمله‌ها را بفهمد و آن را در دهه چهارم انقلاب اسلامی تصویب کند و نفهمد اینها با مبنای انقلاب و قانون اساسی تعارض دارد. اگر رهبری دخالت نمی‌کرد ما هیچ غلطی نمی‌توانستیم بکنیم، چون هر چه می‌گفتیم فایده نداشت. حالا هم که قرار شده سند لغو شود، برخی حاضر نیستند صریحاً بگویند که لغو شده است. یا می‌گویند بخش‌های غیر آموزش آن هنوز هست، چون بخش‌های غیر آموزشی هم دارد. وقتی سند در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد، شورا گفت اصلاً نیاز به بحث ماده به ماده نداریم، اساس سند خراب است و لغو شد. اما برخی حتی در رسانه‌ها هم نمی‌گویند لغو شد. می‌خواهند بگویند موارد خلاف اسناد ما اجرا نمی‌شود. در حالی که لغو شده است و آقای روحانی هم پذیرفت ولی نمی گویند.

دو اقدام در راستای اجرای 2030

در بخشی دیگر از این متن آمده است: ضروری است همزمان با همسویی با دستور کار جهانی اقدامات ملی‌تان را شروع کنید. برنامه کشوری، یعنی سیاست گذاری، شاخص سازی و نظارت، منتهی در راستای محتوای جهانی برنامه. از طرفی در تدوین و اجرای آموزش 2030 در سطح ملی و جهانی باید دو اقدام کنید:

یک؛ باید نقاط هدف و حوزه عملِ راهبردهای اساسی، برای هر یک از 7 هدف و ابزار اجرایی سه گانه تعریف شود.

دو؛ باید شاخص نظارت و ارزیابی و بازرسی بگذارید و آنها دائم بازرسی کنند و ما گزارش بدهیم و ببینند که ما راست می‌گوییم یا نه. این نظارت و ارزیابی به عنوان ابزاری کارآمد برای نظارت بر برنامه و تحلیل میزان تحقق اهداف ملی و جهانی تعیین می‌شود، تجزیه اهداف به مولفه‌ها و راهبردها ضروری است، پروژه را جداجدا و دقیق انجام دهید، کلی نگویید. اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی هر چه تصویب می‌شود کلاً پذیرفته می‌شود، ولی معلوم نیست چه کسی قرار است آن را اجرا کند؟ تا چه زمانی؟ و به چه کسی جواب بدهد، بودجه آن کجاست؟ مسئول آن کیست؟ اما سند 2030، می‌گوید باید اهداف و برنامه‌ها را دقیقاً تجزیه کنید، هدف گذاری ملی، برای انتخاب شاخص‌های مناسب و نظارت بر برنامه فراهم شود و برای هم‌راستایی با راهبرد جهانی، مجموعه راهبردهای اساسی را هم یونسکو خودش تدوین کرده و پیشنهاد می‌دهد.

دو پرسش کلیدی

در پایان بحث دو پرسش مهم مطرح می کنم:

با توجه به سابقه سرزمین متمدن ایران بر اساس آثار باستانی کشف شده به حدود ده هزار سال می‌رسد، چطور می‌شود کشورهایی مثل آمریکا برای ما تصمیم بگیرند و ما تمدن خود را کنار بگذاریم و تسلیم باشیم در حالی که این کشورها حداکثر 600 سال سابقه دارند (که 600 سال هم نیست، آمریکا 200 سال است). من از شورای عالی انقلاب فرهنگی گله دارم، چرا زودتر جلویشان را نگرفتید! وگرنه مسئولین سند را در شورا نیاوردند. بعد از اینکه رهبری وارد شدند و تذکر دادند، در شورا مطرح شد. آنچه در شورا تصویب شد با حضور ریاست جمهوری و دیگران، لغو کامل 2030 آموزشی بود ولی دو نکته باقی می‌ماند.

پرسش اول: اینکه سند 2030 غیر از مسئله آموزش ابعاد دیگری نیز دارد، در حوزه سیاست خارجی، در حوزه مسائل اقتصادی، در حوزه مسائل مدیریتی؛ ابعاد دیگری هم هست که گفتند به شورای عالی انقلاب فرهنگی مربوط نیست، بله مستقیماً مربوط نیست. پرسش ما این است که بقیه ابعاد 2030 که غیر از آموزش است و در شورا مطرح نشده است، تکلیف آنها چیست و در چه نهادهایی و در کجا باید لغو شود؟

پرسش دوم این است، آنچه در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد، لغو 2030 بود؛ به گونه ای که این سند کأن لم یکن باشد. اما در اطلاع رسانی به نوعی با بیان دو پهلو و غیر شفاف مطرح شده است و بعضی انتقاد می‌کنند که اجرا نکردن به معنای تعلیق در اجرا است. اگر 2030 در شورای عالی انقلاب فرهنگی لغو یا ابطال شده است، باید به صراحت اعلام شود، همینطور هم اعمال شود و باید مصوباتی که در هیئت دولت در راستای اجرای 2030 در تابستان سال گذشته امضاء شده و الزامی گردیده و برای آن بودجه تعیین کرده اند و گفته شده باید گزارش دهند و کمیته تشکیل دهند، اینها همه باید در دولت صریحاً ابطال شود تا مبادا به یک مناسبت دیگر و در وقت دیگری شروع به اجرا کنند. یعنی نگویند ما 2030 را اجرا می‌کنیم به جزء مواردی که خلافِ اسناد ماست. نه اساسا گفته شود که 2030 ابطال شد. چه در بعد آموزشی و غیر آموزشی. این دو نکته در رسانه‌ها مطرح شد ولی پاسخ گوی اینها شورای عالی انقلاب فرهنگی نیست. پاسخ گو دیگران هستند که باید به افکار عمومی توضیح بدهند.

همینطور بعضی از مناسبات و سیاست‌هایی که توسط معاونت زنان در ریاست جمهوری مدتی است که پیگیری می‌شود، ارتباطاتی با داخل، با خارج، با جریانات فمنیستی، همفکری‌ها و گاهی همکاری‌هایی هست که باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شده و بررسی شود که آیا در راستای سیاست گذاری‌های فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی هست یا نیست.

 

[1]- صهیونیسم که می‌گویم از این جهت که از وقتی رژیم اسرائیل داشت به وجود می‌آمد اولین تظاهرات ضد صهیونیستی، اولین راهپیمایی روز قدس، در واقع، در همین تهران توسط نواب صفوی برگزار شد و در مسجد بازار ثبت نام کردند برای نیروهای داوطلبی که بروند با اسرائیل بجنگند همان اولی که اسرائیل داشت تشکیلی می‌شد، و بدانید که در جمعیت آن موقعِ تهران بیش از 5 هزار نفر رفتند در مسجد بازار ثبت نام کردند که به فلسطین بروند، بجنگند، واین ثبت نام ادامه داشت که حکومت، شاه و رژیم به دستور آمریکا و انگلیس جلوی آن را گرفت، وإلا حدود 5 هزار نفر ثبت نام کرده بودند ما همین الان آماده ایم حرکت کنیم به سمت فلسطین.

[2]- از سال گذشته برای برنامه‌های آموزش 2030، گروه تشکیل دادند که تأمین اعتبار کنند، برای کدام یک از مصوبات شورای انقلاب فرهنگی تأمین اعتبار کردید؟ تأمین اعتبار و گزارش به آنها که ما اعتبار آن را هم داریم می‌بینیم، شاخص‌های آموزش را تعریف کنند، مراجع سیاست گذاری در ایران، انجمن‌های علمی، سازمان‌های NGO، همه مرتبط شوند و هم‌پوشانی داشته باشند، هماهنگی بین‌بخشی در ساختارهای دولتی. چیزی که بزرگترین مشکل ماست در اجرای قوانینی که حتی مجلس مان تصویب می‌کند.

هشتگ‌های موضوعی

مطالب مرتبط

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha