شبکه یک - 25 آبان 1403

دشمنان ما در کنار ما (قاعدین و خائنین، همچنان علیه مجاهدین)

نشست (قرآن، افشاگر چهره‌ها) _ ۱۴۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام محضر خواهران و برادران. ما در امتداد جلسات قبل، بعضی از آیات قرآن کریم را، به خصوص در سوره‌های آل عمران و احزاب، تعقیب می‌کردیم که نشان می‌داد پشت جبهه‌ی پیامبر اکرم(ص)، بین خودی‌ها، دو دسته افراد وجود داشت یک دسته، آدم‌های ضعیف‌العقل بودند که تحلیل درستی از دوست و دشمن و تهدیدها و فرصت‌ها نداشتند و یک دسته، آدم‌های ضعیف‌النفس بودند که مسائل را می‌فهمیدند، اما می‌ترسیدند و بقیه را هم می‌ترساندند و خواسته یا ناخواسته، دانسته و گاه نادانسته، پشت جبهه‌ی اسلام را تضعیف می‌کردند در برابر دشمن و بقیه را هم می‌ترساندند و شعارشان این بود که ما نمی‌توانیم. نباید مقاومت کرد. باید تسلیم بشویم. – بده بره - اسم‌ آن را گذاشتیم ایدئولوژی بده، بره. هر چه امتیاز دشمن می‌خواهد، بده، تا برود. کشورتان را صدام گرفته است؟ بده، برود. چون اگر بخواهی بایستی، باید شهید بدهی، مجروح بدهی، گرفتاری پیش می‌آید. اسرائیل، با مردم غزه، دارد جنایت و قتل عام می‌کند. تز آن‌ها این است که می‌گویند کاری نمی‌شود کرد. مقاومت نکنید. اگر مقاومت کنیم، بیشتر شهید می‌دهیم. تسلیم شویم. در لبنان، در عراق، در سوریه، در افغانستان، در لیبی، در یمن، در تمام جهان اسلام، آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، اسرائیلی‌ها، سال‌های سال دارند جنایت می‌کنند و هیچ‌کس جلوی آن‌ها نمی‌ایستد. یا دست ‌نشانده و وابسته به این‌ها هستند(یک عده خائنین). یا دست ‌نشانده نیستند، وابسته نیستند، اما ترسو و تسلیم‌طلب‌ هستند، (قاعدین). این قاعدین و خائنین را که قرآن از آن‌ها نام می‌برد، هر کدام به یک شکلی به مجاهدین لطمه می‌زنند، لطمه‌ی روحی، جنگ روانی، در پشت جبهه، حتی بین خانواده‌های رزمندگان و شهدا، این بخش فشل و بی‌شخصیت یک جامعه روی بخش مقاوم و مؤمن، با بهانه‌های مختلف فشار می‌آورند که با این‌ها نمی‌شود جنگید. در جنگ تبوک امپراتوری ارتش روم بود که ابرقدرت غرب بود. همین‌ها در مدینه شروع کردند با شاخ گاو در نیفتید. مگر با روم می‌شود جنگید؟ پیامبر(ص) مدام می‌آید، می‌گوید که خدا با ماست و نصر من الله و فتح قریب ما را توی هچل می‌اندازد با قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها دارد ما را درگیر می‌کند. ظاهراً مسلمان هم بودند، حتی نماز هم می‌آمدند، حتی بعضی از این‌ها جبهه هم رفته بودند. البته تا اهواز، دیگر جلوتر نمی‌رفتند. پشت جبهه، خانواده‌ها را، مردم را، می‌ترساندند، می‌لرزاندند، تحریک می‌کردند که یک عده افراطی هستند. اصلاً اسم علی و اسم بعضی از اصحاب را که می‌برند، تن‌شان می‌لرزد. دنبال جنگ و دعوا هستند، مدام از شهادت و جهاد و این حرف‌ها می‌زنند، ما را بدبخت می‌کنند. می‌گفتند پیامبر مگر قبلاً نگفته بود خدا با ماست پس چرا در فلان جنگ، ما آن‌ همه شهید دادیم؟ مگر پیامبر نمی‌گوید که حق بر باطل پیروز است؟ چطور آن‌جوری شد؟ چرا حمزه شهید شد؟ چرا فلان شد؟ به خانواده‌های رزمندگان می‌گفتند بچه‌هایتان، جوانان‌تان را نفرستید. پیامبر در عالم خودش هست که خدا چی گفت و فرشته‌ها چه کار کردند و محاسبات سیاسی و نظامی‌اش درست نیست؟ ما را بدبخت می‌کند. ما را به کشتن می‌دهد. الان می‌آیند. جوانان‌تان الان کجا هستند؟ الان معلوم نیست که جوان‌تان کشته شده است یا نه. در بیابان افتادند یا نه؟ آن‌وقت، آن‌جا، در جبهه، در خط به رزمندگان می‌گفتند که دشمن ممکن است از آن طرف بیاید، الان می‌روند سراغ خانواده‌هایتان، زن و بچه‌هایتان. شما این‌جا ایستاده‌اید بجنگید. الان پدرت، مادرت و این‌ها چه کار می‌کنند؟ ببینید به این‌ها در قرآن اشاره شده است. همین الان هم ادامه دارد، همین الان این کارها را می‌کنند. مرجفون کسانی هستند که در پشت جبهه، جنگ روانی می‌کنند، مردم را می‌ترسانند. می‌گویند مرگ بر آمریکا نگویید. مرگ بر اسرائیل نگویید. مرگ بر ابوجهل و ابوسفیان نگویید. با رومی‌ها سرشاخ نشوید. آن‌ها یک ارتش معمولی نیستند، فرق می‌کند با این چهارتا قبیله که این‌جا با آن‌ها جنگیدید که این‌ها حمله کردند شما آن‌ها را زدید. آن‌ها که مثل این‌ها نیستند، پوست‌تان را می‌کنند، پدرمان را در می‌آورند. این‌ها دارند ما را به کشتن می‌دهند. می‌خواهند جنگ را راه بیندازند. کار مرجفون، همین بود.

بعد، وقتی با خود مؤمنین روبه‌رو می‌شدند، ادبیات‌شان یک‌جور دیگری می‌شد. مثلاً مسلمان‌ها در یک درگیری پیروز می‌شدند و این‌ها دیگر نمی‌توانستند سریع حرف بزنند، شروع می‌کردند مدام پیش شما بازی درآوردن. خب چرا شما به جبهه نیامدید؟ چرا شما پشت خط ایستادید هی علیه جهاد و شهادت و علیه رزمندگان حرف زدید؟

«یعتذرون» شروع می‌کنند به عذر آوردن که نه. ما که مشکلی نداشتیم. ما گرفتار بودیم. چک و سفته داشتیم. می‌خواستم بیایم، نشد. دیر مطلع شدیم و ما دوره نظامی ندیدیم. ما که جنگ بلد نیستیم و که شما را بازی بدهند.

قرآن می‌فرماید که اگر شما واقعاً خدا باور هستید، خب، چرا از خدا جرأت نمی‌کنید و روی‌تان نمی‌شود که از خدا معذرت بخواهید؟ چون خدا شما را می‌شناسد. چون کلاه خداوند را نمی‌توانید بردارید. چون خداوند اصلاً کلاه ندارد که بخواهید بردارید.. در سوره‌های مختلف این تیپ آدم‌ها را که الان هم ما با همین تیپ‌ها مواجه هستیم. همین الان هم همان‌ها می‌گویند غزه و لبنان و فلسطین به ما چه ربطی دارد؟ عراق و سوریه را گرفتند، ما را تحریم کردند. تحریم می‌کنند، تحریم کردند. دیگر هر چه زورشان رسیده است، همین‌ها بوده است. هسته‌ای را چه کار کنیم؟ این‌ها می‌آیند، ما را بمباران اتمی می‌کنند. خب همه چیز را دادید رفت. آقا برویم مذاکره کنیم. خب، هجده سال مذاکره کردیم با این‌ها که آخرش آمدند پاره کردند. حالا باز، این روانی‌ها دوباره آمدند. رئیس‌جمهورهای قبلی و جدید این‌ها مثل پت و مت هستند. پت رفت، مت آمد. رقابت بین دو تا خل است. آن یکی که با دیوار حرف می‌زد. این هم یک روانی است که تا حالا به ده، بیست نفر تجاوز کرده است. یعنی رسماً یقه‌ی آدم‌ها را می‌گیرد، به آن‌ها تجاوز می‌کند. همین الآن یک عالمه پرونده دارد از قماربازهای بزرگ دنیاست. حالا شما، جبهه‌ی آن طرف را ببینید که آمریکا رهبرشان است باز رهبران این‌ها چه کسانی هستند. بعد، این‌ها را با رهبران ما مقایسه کنید. با امام، با رهبری. این‌ها را مقایسه کنید. رئیس‌جمهورهای آمریکا و اسرائیل و انگلیس را با شخصیت سید حسن نصرالله مقایسه کنید که الان چهلم این شهید بزرگوار است. با یحیی السنوار شهید بزرگ حماس و فلسطین. مقایسه‌شان کنید با قاسم سلیمانی. ببینید، این‌ها چه آدم‌هایی هستند، این‌ها چه جانورهایی هستند؟ امام چه کسی بود؟ این رئیس‌جمهورهای آمریکا چه کسانی هستند؟ رهبری چه شخصیتی دارد و چه زندگی‌ای دارد؟ رئیس‌جمهورهای آمریکا و شاه انگلستان و رئیس‌جمهور فرانسه و این‌ها چه کسانی هستند؟ یک عده آدم‌های فاسد الاخلاق، دزد، و ترسو. این ترامپ، پنج- شش بار، در همین صحبت‌هایش گفت ایران می‌خواهد من را بزند. به او می‌گفتند ما می‌خواهیم تو را محاکمه کنیم. نه اینکه تو را ترور کنیم. ما مثل شماها نیستیم. شما تروریست هستید شما متخصص هستید در اینکه مردم زن و بچه‌های بی‌سلاح و بی‌دفاع را بکشید. چهل و دو- سه هزار نفر از مردمِ بی‌سلاح را بمباران کردید. یکی هم به متخصص ترور هستید. قتل عام کردن مردم بی‌سلاح و بی‌دفاع و ترور، شما در این دوتا متخصص هستید. صنعت هولوکاست و مردم‌کشی و صنعت ترور و الا شما جرأت جنگیدن ندارید. اسلحه را دارید، جرأت‌اش را ندارید. یک سال و اندی است که می‌خواهید غزه را به اندازه یک کرج است بگیرید، اسیران‌تان را آزاد کنید، و حماس را نابود کنید. هیچ‌کدام از این سه‌تا غلط را نتوانستید بکنید. فقط مردم را کشتید و یحیی السنوار زدید. جنازه‌ی این شهید عزیز را بردند کالبدشکافی کردند گفتند ایشان سه روز هیچ‌چیز نخورده بوده! سه روز هیچ‌چیز نخورده بوده! سه روز، خودش و دو- سه‌تا همراهش که معاونش و محافظش بودند، این‌ها سه شبانه‌روز، هیچ‌چیز نخورده بودند، در کوچه‌ها و خرابه‌ها می‌جنگیدند. خب، این طرف، رهبران‌اش آماده شهادت‌اند. سیدحسن، سی سال است که منتظر شهادت است. قاسم سلیمانی می‌گفت کوه به کوه، دره به دره، دنبال شهادت، من می‌دوم. بروید وصیت‌نامه‌ی یحیی السنوار را بخوانید، چقدر زیباست. به او گفته بودند این دفعه چه می‌شود؟ ایشان گفته بودند یا ما پیروز می‌شویم، یا کربلا. یحیی السنوار، رهبر حماس، گفت ما تا کربلا و حسین را داریم، تسلیم نمی‌شویم. رهبران این طرف چه کسانی هستند؟ رهبران آن طرف چه کسانی هستند؟ و در عین حال، این‌جا یک کسانی این پشت بعضی از مقامات می‌گفتند که آمریکا یک دکمه‌ای دارد. اگر این را فشار بدهد، تمام موشک‌ها، هواپیماها، تانک‌ها و... همه از کار می‌افتند. مواظب باشید. خب، چشم‌هایت را باز کن، دورت و برت را نگاه کن. شیطان! یک سال و خرده‌ای است که آمریکا، انگلیس، فرانسه، و اسرائیل، می‌خواهند غزه را بگیرند، نمی‌توانند. غزه، به اندازه‌ی کرج است. الان یک ماه است که می‌خواهند در لبنان جلو بروند، یک روستا را نتوانستند که بگیرند. یک کیلومتر نتوانستند که در لبنان جلو بروند. شما اهل جنگیدن هستید؟ شما فقط زن و بچه می‌کشید و رهبران را ترور می‌کنید. این، هنر شماست. بعد، یک عده، این طرف پشت سر ای فلان کار را بکنیم! قاسم سلیمانی را زده بودند، همین آقا هم همین تیپ‌ها، می‌گفتند که به آن‌ها جواب ندهید. اگر جواب بدهید، آمریکا می‌آید، بمب اتم می‌زند. ولش کنید. همین اشخاص آمدند، گفتند که مردم ما نمی‌خواهند که برای غزه و لبنان و فلسطین هزینه بدهند. از این کارها خسته شدیم. همین‌ها این حرف‌ها را گفتند. اصلاً مرجفون یعنی همین‌ها. آقا نمی‌شود؟ نمی‌توانیم. با شاخ گاو در نیفتیم. بده، برود. نمی‌توانیم! جنگ راه نیندازید. مگر این طرف، جنگ راه انداخته است؟ آن طرف حمله کرده است. در جنگ احد، آن‌ها به مدینه حمله کردند. در جنگ احزاب، آن‌ها به مدینه حمله کردند. آیه می‌آید که دفاع کنید. مقاومت کنید. بجنگید. دشمنان را بکشید و کشته بشوید. در هر دو حال، اهل بهشت هستید. دفاع کنید. این‌ها می‌گویند نه. نکنید. نمی‌شود. رها کنید. نمی‌ارزد. یعنی این آیات، انگار همین الان نازل شده است. حالا شما ببینید و اینکه ارتباط این شبکه ضعیف‌العقل یا ضعیف‌النفس، یا منافق؛ یعنی قاعدین و منافقین در داخل ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و فکری با دشمن دارند. یکی با یهود که این آیات، در همان مورد هست. صهیونیست‌ها، مثل الان. یکی با استکبار بیرونی که در این جنگ، رومی‌ها بودند. آیات متعددی هست که من به همه‌ی آن، الان، نمی‌توانم برسم. به بخشی از آن، در جلساتِ قبل اشاره کردیم، و در جلساتِ بعد هم اگر عمری بود به بقیّه‌ی آن اشاره خواهیم کرد. آیه‌ی 143 سوره نساء، آیه‌ی 73 سوره‌ توبه و آیاتِ دیگری. قرآن می‌فرماید که این‌ها اول شما را تضعیف می‌کنند، شما را می‌ترسانند و می‌گویند جنگ را راه نیندازید. می‌گوییم آن‌ها جنگ را راه انداختند. آن‌ها حمله کردند. آن‌ها دارند مسلمان‌ها را می‌کشند. آن‌ها کشورهای اسلامی را دارند می‌گیرند و دولت و کار می‌کنند. آن‌ها مردم را ترور می‌کنند.. می‌گویند نه باشد بکنند. شما واکنش نشان ندهید. خطرناک است. نگویید مرگ بر فلان، دیدید، آن‌ها می‌گفتند در برجام همه امتیازات را دادند، آمریکا هیچ‌چیز نداد. بعد، این‌ها بهانه آوردند، گفتند گوشه موشک‌تان یک کوچولو نوشته بودید مرگ بر آمریکا همین باعث شد که فلان! آن وقت آمریکا هزار هزار نفر را می‌زند می‌کشد، عیب ندارد ولی ما نباید روی موشک مرگ بر آمریکا بنویسیم. می‌دانید، در همین قضایا، صدها و بلکه شاید چند هزار پرواز از آمریکا، دائم، سلاح و مهمات برای اسرائیل آوردند هنوز هم دارند می‌آورند. اسرائیل اصلاً کل مهمات‌اش، بعد از دو- سه ماه، تمام شد. چون همه را روی مردم ریخت. دائم دارد از آمریکا و انگلیس، برای این‌ها، بمب و سلاح می‌آید. بعد الان یک فیلمی در فضای مجازی هم هست که آمریکایی که دارد از آن‌جا بمب می‌فرستد، روی بمب که می‌خواهد آن را بدهد به اسرائیل که روی سر مردم غزه و لبنان بیندازد روی بمب، نوشته است این بمب برای بچه‌ عرب است. این برای زن، زنان عرب است. او دارد هم می‌زند، هم می‌گوید آن وقت شما می‌گویید که روی موشک نوشتیم مرگ بر آمریکا. مرجفون یعنی همین‌ها. بعد، در یک مورد می‌بینند حرف‌شان غلط درآمد، یک پیروزی نصیب این جبهه شد، دشمن شکست خورد و فلان جا عقب رفت. خب اسرائیل چندتا وعده داد نتوانست عمل کند. فقط چهل و چهار- پنج هزار نفر از مردم معمولی را کشتید. و این فلسطینی‌ها چه مردمِ قوی‌ای دارند. من واقعاً تعجب می‌کنم. باور نمی‌کردم. آن‌قدر این‌ها قوی هستند. خیلی مؤمن‌اند. از زیر آوار بیرون می‌آید، تمام اعضای خانواده‌اش شهید شده‌اند، قرآن می‌خواند، می‌گوید که مقاومت می‌کنیم. زن و مرد و پیر و جوان‌شان. و همین‌طور، در جنوب لبنان، این شیعیانِ فداکارِ عزیز در ضاحیه بیروت تمام زندگی‌شان نابود شده است. تمام خانواده‌اش شهید شدند. یک زن و شوهر بودند آن‌جا با همین موبایل‌ها که بمب گذاشته بودند دست‌شان، انگشت‌شان قطع شد، دوتا چشم‌شان هم نابینا شد. یک عده‌ای از این‌ها را ایران آوردند، در بیمارستان همین مشهد هم ظاهراً این‌ها بودند. در این‌جا یک خانواده بود چهار تا بچه داشتند، دختر و پسر بزرگ در خانه در بیروت خودشان این‌جا بودند. خبر دادند، دو شب بعد، که خانه‌ی شما را بمباران کردند، هر چهار تا بچه شما، زیر آوار، شهید شدند. یعنی پدر، مادر، هر دو، نابینا انگشت‌های‌شان قطع بچه‌هایشان در خانه و بچه همه چیز کلاً از بین رفت. هیچ‌چیز برایشان باقی نماند. بعد، با آن‌ها صحبت می‌کند، می‌گوید نظرتان چیست؟ می‌گویند الحمدلله که خدا از ما این فداکاری را قبول کرد. ایمان یعنی این. بعد، یک عده در آمریکا بزرگ شده‌اند یا در فرهنگ آمریکایی بزرگ شده‌اند ولو شخصاً هم مذهبی هستند، اما قلباً مثل قرآن می‌گوید قلباً کافرند، بعضی آیات می‌گوید این‌ها مؤمن‌اند، اما کافرند. یعنی ظاهراً مؤمن هستند، نماز هم ممکن است که بخوانند، قلب‌شان کافر است. به وعده‌های خدا اعتماد ندارند. بعد، قرآن می‌فرماید این‌ها وقتی که یک جایی رسوا می‌شوند، بعد می‌خواهند پیش شما خودشان را رنگ بزنند، و شروع به معذرت‌خواهی هی پیش شما شروع به توجیه کردن می‌کنند. ما که آن حرف را زدیم، به این دلیل بود. ما قصد بد نداشتیم. ما این‌جوری فلان. خداوند می‌فرمود که اگر مرض ندارید، چرا می‌خواهید این‌ها را راضی کنید؟ چرا نمی‌خواهید خدا را راضی کنید؟ چرا می‌روید پیش چهارتا حزب‌اللهی می‌گوید منظور ما این نبود، منظور ما این بود. چرا با خدا پیشِ خدا توبه نمی‌کنید؟ خداوند به مؤمنین می‌گوید شما هم اگر معذرت‌خواهی این‌ها را بپذیرید، من آن را نمی‌پذیرم. شما اگر از این‌ها راضی بشوید، خداوند از این فاسقین راضی نخواهد شد. فاسق یعنی کسی که به خودش و به خدا خیانت می‌کند. کسی که از ایمان خارج می‌شود، به او فاسق می‌گویند. خداوند می‌فرمود این‌ها فاسق هستند. این‌هایی که می‌گویند با کفر و ظلم، مقاومت نکنید. این‌ها فاسق هستند و شما را می‌ترسانند. بعد، می‌آیند و از شما معذرت‌خواهی می‌کنند، می‌خواهند که شما را توجیه کنند، و از شما می‌خواهند که شما هم این‌ها را ببخشید. اما خداوند، این‌ها را نخواهد بخشید. این، آیه‌ی قرآن است ، آیه‌ی 94 تا 96 سوره‌ی توبه. چرا همین تیپ‌ها می‌آیند پیش شما و قسم می‌خورند؟ هدف‌شان، راضی کردن شما هم نیست. فریب دادن شماست. این آیه سوره‌ توبه می‌فرماید این‌ها با خدا که در خلوت اهل که واقعاً خدا را باور کنند و از خدا عذر بخواهند، توبه کنند نیستند. می‌آیند پیش شما، فیلم بازی می‌کنند، می‌خواهند که شما را راضی کنند. قرآن می‌فرماید اولاً اگر شما را هم راضی کنند، خدا را نمی‌توانند راضی کنند. شما از آن‌ها راضی بشوید، خداوند راضی نخواهد شد. این‌ها فاسق‌اند. این‌ها خائن‌اند. بعد، می‌فرماید که اصلاً شما را هم نمی‌خواهند راضی کنند. این هم ادامه‌ بازی‌شان است. شما را می‌خواهند فریب بدهند، نمی‌خواهند شما را راضی کنند. این هم ادامه‌ تاکتیک آن‌هاست. اول شما را می‌ترسانند. کارهای دشمن را توجیه می‌کنند. می‌گویند تقصیر شما بوده است که آن‌ها دارند به شما ضربه می‌زنند. تقصیر امام بوده است که شاه، مردم را کشته است. تقصیر امام بوده است که صدام حمله کرد. تقصیر شما بود که آمریکا شما را تحریم کرد. تقصیر حماس بود که اسرائیل به غزه و لبنان حمله کرد. تقصیر سید حسن نصرالله بود. این‌ها همان‌هایی هستند که قرآن می‌فرماید این تیپ را بشناسید. این‌ها همان‌هایی هستند که می‌گفتند تقصیر ابراهیم بود که بت‌ها را شکست. او را در آتش انداختند. حقش بود. تقصیر موسی بود که فرعون تعقیب‌شان کرد و آن جنایت‌ها اتفاق افتاد. تقصیر عیسی بود که قیصر روم، سزار روم و آخوندهای یهودی، می‌خواستند ایشان را به صلیب بکشند. تقصیر پیامبر بود که ابوجهل و ابوسفیان حمله می‌کردند. هفتادتا جنگ تحمیل کردند. تقصیر علی بود که خوارج، او را ترور کردند. تقصیر امام حسن بود که معاویه، حکومت را براندازی کرد. تقصیر امام حسین بود که یزید او را کشت. چرا خب، این کار را می‌کنید؟ چرا با هفتاد نفر درگیر می‌شوید، با این ابر قدرتِ دنیا؟ مشکل تقصیر خودت بوده، این کار را نکن و نرو. قرآن می‌فرماید این‌ها را بشناسید. این‌ها به جای اینکه کمک کنند که جلوی ظلم بایستند، ظالم را توجیه می‌کنند، و مظلوم را می‌ترسانند. وقتی که یک جایی هم رسوا می‌شوند، پیش شما می‌آیند، قسم می‌خورند به خدا، این‌جوری بود. ما این‌جوری کردیم! اصلاً منظور ما این بود، این نبود. فلان شد! خداوند می‌فرماید که هدفِ این دو چهره این مریض‌ها از این قسم‌هایی که می‌خورند، این‌ها، هدف‌شان راضی کردن خدا که نیست. چون خدا را که نمی‌توانید بازی بدهید. شما را می‌خواهند فریب بدهند. اگر شما هم راضی بشوید، خدا راضی نمی‌شود. یعنی چه؟ یعنی اگر کلاه شما را بردارند، کلاه خدا را که نمی‌توانند بردارند. بعد، می‌فرمود این‌ها شما را هم نمی‌خواهند راضی کنند. این، ادامه‌ی پروژه‌شان است. حالا از این در وارد می‌شوند، به این شکل، به آن شکل. نشد، حالا به این شکل می‌خواهند که شما را فریب بدهند.

خب، اگر این‌ها واقعاً مؤمن هستند و خدا را باور دارند، چرا جلوی شما می‌آیند، آن‌قدر فیلم بازی می‌کنند و قسم می‌خورند؟ خب، خدا را راضی کنند. پیامبر اکرم را راضی کنند کلاه این‌ها را که نمی‌توانند بردارند. دقت کنید. این‌ها، عین آیه‌ قرآن است، من دارم آن‌ها را ترجمه می‌کنم. این‌ها تفسیر نیست. «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم یُحَلِّفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ» به خدا قسم می‌خورند، پیش شما. قسم‌های درشت درشت. «لِیُرْضُوکُمْ لِیُرْضُوکُمْ» می‌خواهند که شما را آرام کنند، شما را مدیریت کنند، و شما را راضی کنند. «وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِینَ» اگر واقعاً خدا و پیامبر را قبول دارند، خب، خدا و پیامبر را راضی کنند. خدا و پیامبر را که نمی‌شود دور زد. برای خدا و رسول‌اش که نمی‌توانند فیلم بازی کنند، نقش بازی کنند. چرا می‌آیند پیش شما، این‌قدر سجاده آب می‌کشندا؟ یک جای دیگری که قرآن این‌ها را رسوا می‌کند، می‌گوید این‌ها حتی این‌ها حاضر هستند برای اینکه درست شناسایی نشوند و آن وسط، دوتا صندلی برای خودشان بنشینند که نه به مؤمنین کمک کنند، نه در جنگ لو بروند که اصلاً این حرف‌ها را قبول ندارند ادا در می‌آورند. حتی حاضرند که خود را انفاق کنند.. قرآن می‌فرماید گاهی پول هم می‌دهند. کمک به خیریه و... می‌کنند منتهی آن اعمال خیرشان هم بازی است. ممکن است ما کار خوبی بکنیم، اما منظور خوبی نداریم. هر دوی این‌ها لازم است. این خیلی مهم است. می‌فرماید که این‌ها نماز و عبادت می‌کنند. حتی گاهی ممکن است که به دلخواه خودشان، نه با سختی و کراهت، کمکِ مالی هم بکنند، نماز هم بخوانند، حتی در جبهه هم بیایند. اما نه در جای خطرنا آن، انفاق هم بکنند. اما در واقع کافرند! اصلاً تعریف کافر را روش شود که چیست؟ یعنی بعضی از ما مسلمانان، کافر هستیم. قبول نداریم. فقط ادا در می‌آوریم. یک چیز دیگری که قرآن می‌فرماید، می‌گوید این‌ها خیلی هم ترسو هستند. هم خودشان می‌ترسند، هم بقیه را می‌ترسانند. این آدم‌های بزِدل هستند، از همه چیز می‌ترسند و دیگران را می‌ترسانند. دلهره دائمی دارند. پیامبر که به دعوت بخشی از مردم مدینه وارد مدینه شدند، چون می‌دانید پیامبر نه مدینه را نه مکه را با جنگ گرفت. به مدینه، به دعوت آمدند. مردم مکه هم تسلیم شدند. پیامبر که آن اوایل به مدینه آمده بودند، این تیپ‌ها در شهر اول مسلمان نبودند. هی می‌دیدند هفته به هفته، روز به روز، مسلمان‌ها دارند بیشتر می‌شوند. یک عده بت‌پرست‌ها، مسیحی‌ها و یهودی‌ها دارند مسلمان می‌شوند و برای این‌ها بازار اسلام گرم شد و مجبور بودند بگویند ما هم مسلمان هستیم، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا ٱللَّهُ» و... ولی دلهره و اضطراب داشتند که نکند لو برویم. ما که اسلام را قبول نداریم. نکند حالا یک وقتی از پشت سر، فامیل، آشنایی، کسی، یک وقتی چیز کند مثل این که می‌گویند صدایمان را ضبط کند، فیلم‌مان را یواشکی بگیرد، یا در یک جلسه‌ای که باشد دائم اضطراب و نگرانی داشتند که یک وقت لو نرویم. ما که اسلام را قبول نداریم، ولی جزء این‌ها هستیم، می‌دانید این‌ها در جلسات‌شان می‌گفتند مگر خدا با کسی حرف می‌زند؟ مگر ما یک خدا داریم؟ خدایان زیادی هست داریم خدای دریا، خدای خشکی، خدای آتش؛ خدا کیست؟ حالا اگر خدایی هم هست که هست، خدای خدایان، او کاری به ما ندارد. ما با همین خدایان سر و کار داریم، با شیاطین، با جن، با رب‌النوع و فرشته؛ می‌گفتند ما این‌ها را می‌پرستیم، پیامبر را قبول داریم اما پیامبران را قبول نداریم. این‌هایی که آمدند و گفتند خدا با ما حرف زده، پیام خدا را می‌آورد این‌ها را ما قبول نداریم. این آقا (پیامبر اکرم(ص)) یا دیوانه است، هر روز با خودش حرف می‌زند، می‌آید، می‌گوید خدا این را گفت، یا کلاهبردار است و... نه آن خدایی که این از او نقل می‌کند واقعاً خداست نه این که، این خودش پیامبر است. ولی همه طرفدار او شدند. اخلاقش خیلی خوب است. ظاهر حرف‌هایش خیلی منطقی است. اصلاً کسی نمی‌تواند با او بحث کند، خیلی هم انسان است و همه او را دوست دارند. خب چه کار کنیم؟ پس ما هم مسلمان هستیم یک جمعی به دروغ در مدینه گفتند ما مسلمان هستیم گاهی به مسجد هم می‌آمدند ولی اصلاً پیامبر را قبول نداشتند. عموی پیامبر ابولهب در مکه، هرجا صحبت می‌کرد پشت سر پیامبر می‌آمد ایشان داشت راجع به خدا و عدالت و اخلاق صحبت می‌کرد این از پشت سر هی این‌طوری می‌کرد (ابولهب) بعد که پیامبر می‌رفت می‌گفت این برادرزاده من است این خل است تحت درمان است. هر چند روز می‌آید می‌گوید خدا این را گفت! به حرف‌هایش را گوش نکنید.. خب، این‌جوری بودند. پیامبر، یک عمو داشت به نام ابوطالب که ایمان آورد و او هم کمک کرد، یک عمو هم داشت به نام ابولهب که آیه آمد «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ» بریده باد دست ابولهب و مرگ بر او.

قرآن می‌فرماید این‌ها چون شخصیت‌شان دو رگه هست، شکاف شخصیتی دارند، از درون متزلزل‌اند، تکلیف‌شان با خودشان هم روشن نیست. هر صدایی را که می‌شنوند، فکر می‌کنند علیه این‌هاست. هر کسی هرچه می‌گوید، می‌گویند این خطر و تهدید است و دشمن من است.. این هم آیه قرآن «ولکنّهم قوم یفرقون» این‌ها خودشان ترسیدند دائماً می‌ترسند و وحشت‌زده هستند هر صدایی که می‌شوند علیه خودشان می‌گیرند. یکی می‌گوید یک عده این‌جوری هستند. این‌ها می‌گویند این دارد ما را می‌گوید. قرآن می‌فرماید «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ» محاسباتشان این‌گونه است هر صدایی را می‌شنوند که حرفِ این‌ها نیست، می‌گویند این دشمن است. علیه من است. ما لو رفتیم این‌ها می‌خواهند با ما درگیر شوند. این آیه‌ای که عرض کردم آیه‌ چهار سوره منافقون است.

یکی دیگر از کارهایشان این است که مستقیماً نمی‌گویند قبول نداریم، ولی مسخره می‌کنند. متلک می‌گویند، تیکه می‌اندازند، جوک می‌سازند. جوک برای خدا. جوک علیه پیامبر. آیات قرآن را مسخره‌ می‌کنند. متدینین را مسخره می‌کنند. بی‌حجاب است، باحجاب را مسخره می‌کند، بی‌نماز است، نمازخوان را مسخره می‌کند. روزه نمی‌گیرد، روزه‌دار را مسخره می‌کند، دین ندارد، آدم‌های متدین را مسخره می‌کند. طرف دارد نماز می‌خواند، حالا تو که نماز نمی‌خوانی، حداقل سرت را به نشانه‌ی احترام پایین بینداز. این، شروع می‌کند او را مسخره می‌کند. آی مقدس! مذهبی! خر مقدس! داری می‌روی بهشت! الان فرشته‌ها دارند دور تو می‌چرخند؟ خاله‌باجی!

قرآن می‌فرماید این افراد پست را بشناسید. کافرند و این‌ها مشمول عذاب الهی خواهند بود، این‌هایی که مؤمنین را به‌خاطر ایمان‌شان مسخره می‌کنند. آیات قرآن را مسخره می‌کنند، مؤمنین را، متدینین را به‌خاطر متدین بودن‌شان مسخره می‌کنند، پیامبر را مسخره می‌کنند تا ابهت دین و پیامبر را بشکنند. می‌گویند اگر می‌خواهی یک چیزی را ابهتش را بشکنی جرأت نمی‌کنی فحش بدهی مسخره‌اش کن. برایش جوک بگو. با خنده آن را بشکن. تأثیر آیات را کم کن. این‌ها یک تیپ بودند. آیه‌ای که نازل می‌شد، پیامبر می‌فرمودند و مؤمنین می‌شنیدند و یادداشت می‌کردند، حفظ می‌کردند، تحت تأثیر آن، خودشان را، سازمان شخصیت خودشان را، اصلاح می‌کردند و تغییر می‌دادند. این‌ها بلافاصله، در جلسه‌هایی که می‌نشستند، حتی گاهی گوشه مسجد، یک متلکی، یک تیکه‌ای می‌انداختند. خب، یک عده مسلمان مؤمن واقعی هم بچه‌ها، جوان‌ها، آن‌جا بودند. گاهی این‌ها را که نمی‌شناختند، در جمع این‌ها قرار می‌گرفتند، ممکن بود تحت تأثیر این‌ها قرار بگیرند، مثلاً برای اینکه این‌ها مسخره‌شان نکنند، نماز نخوانند یا روزه‌دار هستند، نگوید روزه دارم بگوید میل ندارم. یعنی یک کاری بکنند که متدینین، مؤمنین، انقلابیون این‌ها شرمنده بشوند. به‌جای اینکه آن‌ها شرمنده بشوند، این‌ها شرمنده بشوند. قرآن می‌فرماید یک وقت شرمنده نشوید. جلسه این‌ها را ترک کنید. جلویشان بایستید. اگر نمی‌توانید بایستید هر جمعی را که می‌بینید دارند دین را و مؤمنین را مسخره می‌کنند، آن جلسه را به‌ عنوان اعتراض ترک کنید. به آن‌ها اخم کنید و بلند شوید، بروید. ننشینید کنارشان، که این‌ها چرندیات و مزخرفات بگویند و شما هم یا سکوت کنید یا برای اینکه مسخره‌تان نکنند، سر تان را به نشانه‌ی تسلیم پایین بیندازید. ضعیف نباشید. قوی باشید. اگر نمی‌توانید به آن‌ها اعتراض کنید. جلسه را ترک کنید؟ ننشینید به حرف‌هایشان و مزه پرانی‌هایشان گوش کنید.

بعد هم وقتی به آن‌ها می‌گویید شما این چه حرف‌هایی است که دارید می‌گویید؟ قرآن می‌گوید می‌گویند نه بابا. شوخی کردیم. این آیه قرآن است. وقتی هم که یک کسی جلوی آن‌ها بایستد، بگوید به چه دلیل این حرف‌ها را می‌زنی؟ می‌گویند ما داشتیم شوخی می‌کردیم و الا عقیده ما که این نیست. یعنی شما محکم بایست تا او شرمنده بشود او دروغ بگوید و بگوید نه ما داشتیم شوخی می‌کردیم. شما غلط می‌کنید با شعارهایی که پای آن 200 هزار خون ریخته، جوک می‌گویید و مسخره می‌کنید. خودت مسخره‌ای.

«وَ لَقَدْ نُزِّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنَّ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ الله یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا» خداوند بر شما این فرمان این دستورالعمل جدید در قرآن را نازل کرد، که «أَنَّ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ الله یُکْفَرُ بِهَا» هر وقت می‌بینید آیاتی نازل می‌شود و یک عده‌ای باز آمده‌اند می‌گویند خدا این را گفت؟ یا نه، صریح انکار نمی‌کنند، مبارزه نمی‌کنند، صریح کفر نمی‌گویند، اما «وَ یُسْتَهْزَأُ بِهَا» مسخره می‌کنند. جوک می‌گویند، متلک می‌گویند. آی فرشته آمد چه کار کند؟ آی حورالعین آمد چه کار کند؟ یک وقت توی نهر عسل نروی غرق بشوی خفه بشوی! عسل‌ها توی گلویت گیر کند! و... قرآن می‌فرماید وقتی می‌بینید مسخره می‌کنند «فلا تُقْعُدُوا مَعَهُمْ» کنارشون ننشینید گوش کنید سکوت نکنید جوگیر نشوید «إِلَّا أَنْ تُخَوِّضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» مگر اینکه وادارشان کنید جفنگ نگویند، این بحث‌ها را نکنند، بروند وارد یک بحث دیگری بشوند، یک حرف حساب بشنوند. اشکال داری، بگو. جوابت را بگیر. چرا مسخره می‌کنی؟ «إِلَّا أَن تُخَوِّضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» تا موضوع بحث عوض شود. نگذارید ادامه بدهند. موضوع بحث یا عوض شود یا جلسه را ترک کنید. اگر اهل بحث‌اند، با آن‌ها بحث کنید. اما اینکه ما بنشینیم و تو مسخره کنی، نه. این‌جوری نیست. نباید اجازه بدهید آدم‌های فاسد، آدم‌های پاک و صالح را مسخره کنند. شما هم بنشینید و نگاه کنید. اگر کسی هم در این وسط باید مسخره شود، تویی، نه این. تو باید شرمنده باشی، نه این. این باید سرش را بالا بگیرد، تو باید سرت را پایین بیندازی. یعنی اجازه ندهید جو‌سازی کنند، جوری که فضای عمومی در یک جلسه‌ای در یک جامعه‌ای طوری بشود که آدم‌های خوب مسخره شوند، آدم‌های صالح تحقیر بشوند و گفتمان حاکم، گفتمان این‌ها بشود. یا جلسه را ترک کنید، آن‌ها را تحریم و بایکوت کنید. اعتراض کنید. به‌عنوان اعتراض بیرون، بروید یا جلویشان بایستید. موضوع بحث را عوض کنید. بگویید نمی‌گذاریم مسخره بکنید. اگر می‌خواهید بحث و مناظره کنید، ما هم با شما بحث می‌کنیم ولی نمی‌گذاریم جو‌سازی کنید.

دقت کنید قرآن می‌فرماید اگر این کار را نکنید، ولو مؤمن هستید «انکُم إِنْ تُسِیرُوا مَعَهُمْ» - واقعاً آدم می‌ترسد- «انکُم إِنْ تُسِیرُوا مَعَهُمْ» اگر در جمع این‌ها بنشینید و تسلیم بشوید، بگذارید این‌ها هر چی می‌خواهند جفنگ بگویند، شما هم یا سکوت کنید یا تأیید کنید یا شرمنده بشوید، آن‌وقت شما هم مثل همان‌ها هستید «إِنْکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ» دیگر شما هم خودتان را مؤمن حساب نکنید. اگر هم مؤمنید، آدم‌های ضعیفی هستید. شما هم به آن‌ها دارید کمک می‌کنید، با سکوت‌تان و هی سرجنباندن‌تان و در جمع این‌ها نشستن. وقتی هیچ‌چیز نمی‌گویید. دیدید بعضی‌ها خودشان آدم‌های خوبی‌اند، ولی جوگیر می‌شوند. در هر جمعی قرار می‌گیرند، مثل آن‌ها می‌شوند. ما آدم‌هایی را دیدیم در زمان انقلاب و جنگ و هرج‌ومرج، این آدم، بدی نیست. بی‌شخصیت است. قرآن می‌فرماید بی‌شخصیت نباشید. یا به این حرف‌ها عقیده دارید یا ندارید. اگر ندارید، چرا خودتان را مسلمان می‌نامید؟ «إِنْکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ» شما هم مثل همان‌ها هستید. اگر این حرف‌ها را قبول دارید، چرا پای آن نمی‌ایستید؟ چرا جو‌گیر می‌شوید؟ چرا شرمنده می‌شوید؟ چرا سکوت می‌کنید؟ هیچ کاری نمی‌توانید بکنید. جلسه را به‌ عنوان اعتراض ترک کنید. بگو من جزء شماها نیستم و الاّ اگر بنشینی و نگاه کنی، می‌فهمد این حرف غلط است. می‌فهمند که آن طرف دارد غلط می‌گوید. بعد وقتی که آن‌ها نگاهشان می‌کنند این‌جوری، این‌جوری می‌کنند. بعد به او می‌گویم چرا در جلسه تأیید می‌کنی؟ چرا حرف نزدی؟ می‌گوید نه مصلحت نیست. قرآن می‌فرماید «إِنْکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ» شما هم مثل همان‌ها هستید. تو هم معلوم می‌شود این‌ها، لقلقه‌ی زبانِ توست و به این‌ها عقیده نداری. و الاّ چرا در جلسه سکوت کردی؟ بعد می‌فرماید اگر این کار را بکنید، شما هم منافق می‌شوید. آن‌هایی که نشسته‌اند آن‌جا، می‌گویند خدا و پیامبر را قبول داریم. ما مسلمانیم. ولی مسخره می‌کنند. آی فرشته آمد! آی مواظب باشید در رو ببند جبرئیل در نرود! این‌هایی که می‌گویند قبول داریم، و یواشکی مسخره می‌کنند قرآن می‌فرماید این‌ها منافقین هستند و قرآن می‌فرماید خداوند، کافران و منافقان را یک‌جا عذاب خواهد کرد. یعنی مهم نیست تو ادای مسلمانی درمی‌آوری یا نه؟ وقتی جلوی تو مسخره می‌کنند یا خودت مسخره می‌کنی ولی می‌گویی قبول دارم منافق هستی. بعد می‌فرماید «إن الله جامع المنافقین و کافرین فی جهنم جمیعا» در جهنم خداوند نمی‌فرماید در شناسنامه‌ات نوشته بود مسلمان؛ در دنیا می‌گفتی من مسلمان هستم یا نه؟ خداوند به قلب‌هایتان نگاه می‌کند و منافق و کافر، هر دو مساوی‌اند. آن‌هایی که تظاهر مذهبی می‌کردند ولی قلباً قبول نداشتند، کافرند. در دنیا به آن‌ها مسلمان می‌گفتند، اما در آخرت به شناسنامه‌هایتان نگاه نمی‌کند که در آن چه نوشته است. به شخصیت‌تان نگاه می‌کند. خداوند کافران را که صریح می‌گویند ما کافر هستیم. قبول نداریم. خدا چیست؟ پیامبر چیست؟ بهشت و جهنم چرند است این حرف‌های چیست؟ و آن‌هایی که می‌گویند نه. ما این‌ها را قبول داریم. ما مسلمان هستیم، اما قبول ندارند. مسخره می‌کنند. خداوند می‌فرماید هر دوی شما در جهنم و عذاب الهی همنشین هستید.

قرآن این حکم را بر شما فرستاد آن‌گاه که بشنوید کسانی آیات خدا را انکار و مسخره می‌کنند، با آنان ننشینید، اعتراض کنید تا به سخن دیگری بپردازند. یک بحث دیگری بکنید. دور هم نشسته‌اید، می‌خواهید سرگرم بشوید، یک بحث دیگری بکنید، چرا می‌نشینید شهدا، علما را، مسخره می‌کنید؟ خودتان را مسخره کنید. خودتان که به‌ اندازه کافی مسخره هستید. و در این صورت، شما هم مثل آن‌ها خواهید بود. خداوند همه منافقان و کافران را در جهنم جمع می‌کند. آیه ۱۴۰ سوره نساء.

این که عرض کردم، خودشان می‌ترسند، بقیه را می‌ترسانند. جنگ تبوک، با امپراتوری روم، ابرقدرت غرب است که می‌گویند تا یک میلیون سرباز داشته، که بعد مسلمان‌ها، همین‌ها را بعدها زمان خلیفه دوم روم را شکست دادند، عقب راندند و بعدها عثمانی‌ها همین ترکیه، کلاً امپراتوری روم را نابود کردند و مرکزشان که همین ترکیه بود را گرفتند و اصلاً امپراتوری روم نابود شد. مسلمان‌ها روم را نابود کردند. ولی آن موقع، مسلمان‌ها کسی نبودند، کلاً چند صد نفر، چند هزار، حداکثر چند هزار بودند، در برابر ارتش روم، جنگ تبوک است. پیامبر فرمودند که آماده باشید. سریع اقدام کنیم. نگذاریم به سمت ما بیایند. برویم به سمت آن‌ها. در همان سرِ منطقه‌ی مرزی، جلویشان بایستیم. این‌ها را باید بترسانیم، و الاّ می‌آیند. پیامبر رفتند، جنگ تبوک. به علی گفتند شما نیا. بمان. این تنها جنگی است که پیامبر به علی فرمودند که نیا، چون در همه جنگ‌ها، علی در جلو بود، سردار بود. خط‌شکن بود. این جنگ را فرمودند شما نیا. باش. چون احتمال بود حالا شاید یک احتمالی بود که این‌ها بروند، با امپراتوری روم، پشت جبهه یک مرتبه که مرکز اسلام سقوط نکند و علی مدیریت کند. این تیپ‌ها در مدینه زیاد بودند یهودی‌ها، مشرکین، منافقین یک وقت نشود که این‌ها همه که رفتند می‌روند، دارند می‌روند ماها نیستیم. معلوم نیست چه می‌شود در این جنگ، در این وسط، پشت جبهه، این‌ها یک وقت اغتشاش و کودتا نکنند. شهر را بگیرند. اصلِ مرکز اسلام سقوط کند. همین تیپ‌های منافق شروع کردند آقا. فهمیدید؟ بین پیامبر و علی شکرآب شده و پیامبر به علی گفته است اصلاً نمی‌خواهم جبهه بیایی. من تو را قبول ندارم. برو. نمی‌خواهم بیایی. بعد، یک عده باور می‌کنند. می‌گویند مگر ممکن است؟ یک عده هم می‌گفتند دیدید ما گفتیم علی یک ریگی در کفشش هست. این خبرها به خودِ حضرت علی رسید. ایشان، آن وقت جوان است، مثلاً حدود سی ساله است، حضرت امیر می‌دانستند که این‌طور نیست، ولی آمدند، خودشان را به پیامبر و اصحاب رساندند که داشتند به‌ سمت جبهه می‌رفتند، گفتند در شهر شایعه وسیع پخش شده است که شما فرمودید من نیایم این به عنوان یک اشکالی هست که مثلاً شما من را قبول ندارید. آن‌جا، یکی از جاهایی که پیامبر دوباره آن حدیث منزلت را خواندند. حدیث منزلت که پیامبر فرمودند علی برای من مثل هارون برای موسی است.(برادر) علی بازوی من است. فرقش این است که بعد از من، پیامبر دیگری نخواهد آمد. علی پیامبر نیست، اما علی برای من مثل هارون برای موسی است. همه‌کس من است. این توطئه، برای پشت جبهه است.

حالا توطئه برای جلو چه بود؟ بعضی‌هایشان در اردوگاه رزمنده‌ها بودند دور آتش نشستند دارند با هم صحبت می‌کنند که بچه‌ها می‌دانید ما داریم کجا می‌رویم، دیوانه‌‌ها؟ می‌دانید با چه کسی طرف هستیم؟ شما خیال‌تان روم مثل این چهارتا قبیله‌ای است که این‌جا با آن‌ها درگیر بودیم این‌ها ابرقدرت‌اند. پوست‌مان را می‌کَنند. من می‌دانم ما برویم، هیچ کدام برنمی‌گردیم. این زن و بچه‌هایمان چه کار کنند؟ این حرف‌ها را می‌زدند. حالا کار ندارم جنگ، بله. جهاد، بله. شهادت، بله. ولی عقل هم بله آخه. این عقل است که ما ما می‌خواهیم به جنگ چند هزارتا آدم برویم که می‌گویند یک میلیون ارتش و سرباز دارد. این عاقلانه است؟ این عقل سیاسی است؟ این خودکشی نیست؟ این کار پیامبر یعنی چی؟ درست است؟ اصلاً معلوم نیست خدا به ایشان گفته یا تشخیصِ خودشان است. خودش محاسبه کرده است، خب. خودش هم مثل ما آدم است، اشتباه می‌کند.

پیامبر(ص) جنگ تبوک رفتند. یک عده، بین رزمندگان این حرف‌ها را می‌زنند که به رزمندگان را بترسانند و به شک بیندازند. اصلاً محاسبه کردید سیاست بین‌الملل سرتان می‌شود؟ عقلانیت سیاسی کجا رفت؟ خب پس بیایید همه خودمان را در چاه بیندازیم. دست دشمن به این قلدری بهانه می‌دهید بعد او می‌آید ریشه ما را می‌زند بعد این‌هایی که کشته می‌شوند چه کسی جواب خون این‌ها را می‌دهد؟ بچه‌هایشان یتیم می‌شوند چه؟ اگر آمدند خانه‌هایمان را روی سر زن و بچه‌هایمان خراب کردند و آتش زدند چه؟ بعد همین پیامبر باز این حرف‌ها را می‌زنند باز هم چهارتا آدم جنگ‌طلبی که اطراف ایشان هستند هر روز صبح منتظر هستند که شهید بشوند! خب شما می‌خواهید شهید بشوید بروید شهید بشوید به مردم چه کار د ارید؟ چرا مردم را به کشتن می‌دهید؟ خوب است که بیایند بزنند نابودمان کنند زندگی و خانه‌هایمان و مزارع‌مان را نابود کنند؟ خوب است تحریم‌مان کنند از گرسنگی بمیریم؟ همه این حرف‌ها را زدند. یک عده هم پشت جبهه بین خانواده‌ها و مردم می‌گویند جوان‌هایتان را دارند کجا می‌برند؟ دیگر شما منتظر شوهر و بچه‌ات نباش! این جنگ مثل جنگ‌های دیگر نیست این‌ها رفتند دیگر برنمی‌گردند! برو یتیم‌هایت را بزرگ کن! یک موردی در یکی از منابع تاریخی دیدم یکی از این‌ها آمده به یکی از همسر این رزمندگان می‌گوید شما که قطعاً شوهرت برنمی‌گردد اگر خواستی بعداً خواستگار داشته باشی و ازدواج کنی من توی نوبت باشم! ببینید شوهرش جبهه رفته با روم بجنگد این به زنش پیغام داده که اگر شوهرت برنگشت که برنمی‌گردد بعدش بیایم خواستگاری تو. ببینید چطوری کار می‌کردند. پیامبر به جنگ تبوک رفتند. یک عده از منافقین برای این که دلِ مردم و مؤمنین را خالی کنند و آن‌ها را بترسانند. مدام می‌گفتند می‌دانید سپاه روم چه کسانی هستند؟ می‌دانید این‌ها کجاها را گرفتند؟ می‌دانید این‌ها چقدر نیرو دارند؟ این‌ها اسب‌هایشان هم رزمنده‌اند. این‌ها کماندوهایشان فلان هستند! الان این فیلم‌هایی که آمریکایی‌ها می‌سازند که یک سرباز آمریکایی در آن فیلم می‌رود مثلاً هزار نفر را می‌خورد. قاسم سلیمانی می‌گفت این‌ها از ترس شلوارشان را خیس می‌کنند، در فیلم‌ها این‌جوری هستند اما در بیرون از فیلم، از این پوشک‌های بزرگسال می‌بندند، آقا روم ابرقدرت است! بعد پیامبر(ص) را مسخره می‌کردند. حالا طرف آمده می‌گویند بله حالا رسول‌الله خودشان که ان‌شاءالله مأجور هستند. ما که می‌دانیم ایشان خودشان آدم خوبی است، این دورو‌بری‌‌هایش معلوم نیست چه کسانی هستند که دارند ایشان را بازی می‌دهند، ما که می‌دانیم قصد ایشان خوب است، ایشان از نظر تقوا و معنویت خیلی خوب است، اما سیاست، یک چیز دیگری است! یک کمی پدرسوخته‌گی می‌خواهد، ایشان سیاسی نیست. حالا ما که داریم می‌آییم، ایشان فرمان دادند، ما هم داریم می‌آییم. ولی خب آهان بیا ما دیگر حرف نمی‌زنیم. ما خفه شدیم. خیلی خب، حالا ما اگر هیچ‌چیز نگوییم، خفه شویم شهید نمی‌دهیم؟ این‌ها را دارم می‌گویم که بفهمید، چقدر این‌ها امروزی است همین کارها را می‌کردند.

پیامبر اکرم(ص) بعضی از این‌ها را در جلسه خواست. پیامبر فرمودند که حالا جبرئیل به پیامبر خبر باطنی داد یا بعضی از رزمنده‌ها دیدند این‌ها هی دارند پچ‌پچ و شایعه‌سازی می‌کنند به هر دلیلی آمدند به پیامبر خبر دادند. پیامبر(ص) بعضی از سران این‌ها را در جلسه‌ای در خیمه خواستند. فرمودند که شما آمدید که با دشمنان خدا و خلق، با این ظالمین در راه خدا جهاد کنید یا به منظور دیگری آمدید؟ گفتند نه آقا. ما مسلمانیم، ما می‌خواهیم مجاهد بشویم، در خدمتیم. رسول خدا، با آرامش نقل شده که حتی با خشونت هم نگفتند. فرمودند این حرف‌ها چیست می‌زنید؟ راه افتادید، در اردوگاه دور این آتش می‌نشینید، کنار او می‌روید، پیش او این حرف‌ها را می‌گویید باز از یک کسی نقل قول می‌کنید چرا مسخره می‌کنید؟ آن چیزی که من گفتم این را خدا گفت هم مسلمان هستید، هم مسخره می‌کنید؟ خداوند پیامبرش را آگاه کرد. پیامبر جلویشان را گرفت، ملامتشان کرد، فرمود چرا این‌جوری حرف می‌زنید؟ چرا این کارها را می‌کنید؟ این‌ها لو رفتند، اولاً معذرت‌خواهی کردند. گفتند ما معذرت می‌خواهیم. بعد هم گفتند ما داشتیم به خدا شوخی می‌کردیم. جوک می‌گفتیم. فلانی ظرفیت ندارد. به خیالش ما داریم جدی می‌گوییم. آمده به شما گفته، ما شوخی کردیم. بچه‌ها یادتان باشد دیگر با این شوخی نکنید. این می‌رود، زود می‌گوید. - همین که دارم می‌گویم- آیه 65 سوره توبه است «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ» خداوند به رسول خدا، به پیامبر، می‌فرماید حالا اگر بروی از آن‌ها سؤال کنی که چی می‌گویید هم آمدید می‌گویید جزو ما هستید در راهپیمایی آمدید و هم مسخره می‌کنید؟ می‌فرماید اگر از آن‌ها سؤال کنید که این‌ها چیست که می‌گویید؟ چرا این کارها را می‌کنید؟ اگر قبول دارید، بیایید. قبول ندارید، چرا می‌آیید؟ مگر ما گفتیم هر کسی کافر و مشرک است ما می‌خواهیم با او بجنگیم؟ این همه کافر و مشرک هستند ما کاری به آن‌ها نداریم. ما حرف می‌زنیم، بحث می‌کنیم. شمشیر بکشند، با آن‌ها می‌جنگیم. شما اگر نه با ما جنگ دارید، نه مسلمان هستید، اصلاً چرا می‌آیید؟ بروید زندگی‌تان را بکنید. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» اگر از آن‌ها سؤال کنی، که این چه شیوه‌ای است؟ چه روشی است؟ آمدید توی دل مسلمانان را خالی می‌کنید؟ «لَیَقُولُنَّ» قطعاً و قطعاً این را خواهند گفت (سه‌تا تأکید) مطمئن باش، اولاً جا می‌زنند چون به همین حرف‌هایشان هم عقیده ندارند چون تکلیف‌شان با خودشان روشن نیست. خودشان دقیقاً نمی‌دانند مؤمن هستند یا کافر هستند. اولاً قطعاً این‌ها جا می‌زنند. «لَیَقُولُنَّ» و حتماً به تو خواهند گفت «إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» شوخی می‌کردیم. بله ما این حرف‌ها را زدیم، اما نه این‌جوری، شوخی بود معلوم نیست آمدند به شما چه گفتند. خداوند به پیامبر می‌فرماید به آن‌ها بگو که «قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ» شوخی یعنی خدا را مسخره می‌کنی؟ پیامبرش را مسخره می‌کنی؟ این‌ها شوخی است؟ یا مبارزه است؟

عرضم را با این آیه ختم کنم که فرمودند «قُلْ أَبِاللَّهِ» - آخر همین آیه- بگو، آیا الله را مسخره می‌کنید؟ الله را باور دارید و مسخره می‌کنید؟ «أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ» آیات خداوند را مسخره می‌کنید؟ «وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ» اگر بپرسید چرا این کارها را می‌کنید؟ می‌گویند ما شوخی می‌کردیم. بگو با خدا و پیامبرش شوخی می‌کنید؟ مسخره می‌کنید؟ مگر ما با شما شوخی داشتیم. ما داریم جدی حرف می‌زنیم. وقت شوخی، شوخی کن. وقت جدی، جدی باش. مؤمنان را مسخره می‌کردند «و إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا» همین تیپ‌ها، وقتی با آن آدم‌های مؤمن، پاک، مجاهد و رزمنده و فداکار روبرو می‌شوند، «قَالُوا آمَنَّا» می‌گفتند ما افتخار می‌کنیم. ما هم جزو شما هستیم. ما ایمان داریم. همین حرف‌هایی که می‌زنید، همه‌اش درست است. ما چاکرتان هم هستیم. ما با شما هستیم. ما جزء شما هستیم. «و إِذَا خَلَوا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ» وقتی خودشان با همدیگر در جلسات شبانه و مخفی‌شان خلوت می‌کنند و مطمئن هستند که فقط خودشان هستند و کس دیگری نیست. «قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ» می‌گویند ما با شما هستیم. ما مجبوریم که بگوییم با این‌ها هستیم. یعنی وقتی که علنی حرف می‌زنند مسجد هم می‌آیند صلوات هم می‌فرستند و کار خیر هم ممکن است بکند. وقتی که می‌روند در جلسات داخلی خودشان، مطمئن هستند که شما نیستید و مطمئن هستند که خدا هم نیست. فکر می‌کنند که وقتی شما نمی‌شنوید، ما هم نمی‌شنویم چه می‌گویند! آن‌جا به رفیق‌ها و به باندشان «شَیَاطِینِهِمْ» یعنی همان تیم فاسدشان به رهبرانشان می‌گویند «إِنَّا مَعَکُمْ» ما با شما هستیم. ما با این‌ها نیستیم ما بین این‌ها گیر افتادیم! الکی. می‌گوید خب توکه داشتی شعار می‌دادی صل علی محمد و... درود بر خمینی و... می‌گوید خب چه کار کنم نگویم؟ خب می‌آیند ما را می‌گیرند پرونده برایمان درست می‌کنند خب ما هم می‌گوییم! ولی «إنّا معکم» ما با شما هستیم ما با این‌ها نیستیم. پس این حرف‌ها چه بودکه زدید؟ «إِنَّا نَحْنُ الْمُسْتَهزئون» داشتیم مسخره‌شان می‌کردیم. ما جزء این‌هایی‌ام، ولی علناً صریح که نمی‌توانیم علیه‌شان حرف بزنیم. بگوییم مرگ بر آمریکا نگویید. مرگ بر شاه، صدام نگویید. تسلیم بشوید، ما این را نمی‌توانیم بگوییم ولی مسخره که می‌توانیم بکنیم. ما شعارهایشان را دست می‌اندازیم، آن چهره‌های برترشان را خراب می‌کنیم، الگوهایشان را می‌شکنیم. ما با شما هستیم. جلوی آن‌ها مجبوریم بگوییم که با آن‌ها هستیم. با «شَیَاطِینِهِمْ» خلوت می‌کردند، یعنی با رهبران یهود و با رهبران شرک که دشمنان علنی بودند. این هم آیه‌ 14 سوره بقره.

بنابراین قرآن می‌فرماید گاهی این‌ها، قلب‌هایشان فاسد است، فیلم بازی می‌کنند، اما خدا کاری می‌کند که یک جاهایی خودشان خودشان را لو بدهند. حرف‌های دلشان را بیرون می‌ریزند ، کینه‌‌هایشان بیرون می‌آید که حالا اگر عمری بود، ان‌شاءالله جلسه بعد، من این را عرض خواهم کرد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha