«شیطان بزرگ» از جوجههایش میگوید
سالگرد فتح لانه جاسوسی آمریکا _ جامعه وعاظ تهران _ ۱۳ آبان ۱۴۰۰ {جامعه مبلغین}
بسمالله الرحمن الرحیم
بنده هم در محضر برادران و سروران عزیزم عرض سلام میکنم. از دعوت و الطاف جنابعالی تشکر میکنیم. دوستان نکتهای یا فرمایشی در بین عرایض من دارند، از جهت من مانعی ندارد. ما در خدمت هستیم.
سیزده آبان است و به نظر من رسید چیزی که شاید رفقا فرصت نکرده باشند به اسناد لانه جاسوسی رجوع کنند، شاید یک خدمت به این جمع این باشد که همه، الحمدلله اصحاب منبر و تعلیم و تربیت هستند، نیابتاً یک تورقی در بعضی از این اسناد بکنم، به خصوص آن بخشی که هم ناظر به وضعیت امروز است و هم به نقش روحانیت در اسناد لانه اشاره دارد. این گزارش مختصر را خدمتتان عرض میکنم.
در ابتدا به روح مرحوم آقای فلسفی(رحمتاللهعلیه) که بنیانگذار این مجمع بودند ادای احترام و طلب رحمت میکنیم، و برای همه علما، فضلا، مبلغین و منبریهایی که دردشان درد دین بود، طلب مغفرت میکنیم. آنها که برای نشر دین در شرایط سخت قبل از انقلاب و در شرایط پیچیده پس از انقلاب فداکاری و زحمت کشیدند. آنها که خاکریزهای دفاعی برای مردم، افکار عمومی و نسل جوان در برابر انواع مکتبها و مذهبهای انحرافی ایجاد کردند و هزینه دادند. آنها که برای هر منبر و هر یک ساعت سخن گفتن، ساعتها مطالعه، تعمق کردند و دیدگاههای مخالف را تحمل کردند، خواندند، دانستند، فهمیدند و با استدلال و دقت رد کردند. آنها که جلوی تفسیر به رأی و تحریف قرآن و سنت را گرفتند، و جلوی جریانهای متحجر و سوءاستفادهچی از مذهب را گرفتند؛ و به خصوص آن علمایی که منبرشان باعث حبس، تبعید، شکنجه و شهادت آنها قبل از انقلاب شد، امثال آیتالله سعیدی و دیگران؛ و آن مبلغینی که به خصوص بعد از انقلاب و در جنگ، ۳۰۰۰ شهید طلبه دادیم که به لحاظ درصد صنفی، بیشترین شهید را همین طلبهها دادند، بیشتر از همه اصناف دیگر به نسبت درصد جمعیت بود.
گرچه ما بین روحانیون کسانی هم داشتیم که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب، اساساً با امام و نهضت امام مخالف بودند. بعضیهایشان به خاطر کمدانی، نادانی و بیاطلاعی، ولو سوء نیتی نداشتند. بعضیها هم نه، یک اقلیت بودند که اصلاً فاسد بودند، یعنی از دستگاه ساواک شاه پول میگرفتند و دست شاه و فرح را میبوسیدند و علیه امام فعالیت رسمی میکردند؛ گرچه اقلیت بودند.
راجع به مسائل فتح لانه جاسوسی، رابطه با آمریکا، اول یکی دو نکته عرض میکنم، چون گاهی میپرسند و نسل عوض میشود و حافظه تاریخی ملتها معمولاً کوتاهمدت است. حتی آنهایی که خودشان در آن دوران و در سنین جوانی و نوجوانی بودند و مسائل را دیدند، حالا بعد از ۳۰- ۴۰ سال گاهی فراموش میکنند. جای ظالم و مظلوم و جای شهید و جلاد عوض میشود. یک جوری گاهی تصویر میکنند که انگار آمریکا یک کشور معمولی بوده و داشته راه خودش را میرفته و ما هم مریض بودیم و همینطور که رد میشدیم مرگ بر آمریکا میگفتیم و فحش میدادیم و او را تحریک میکردیم، او هم ناراحت شد و ما را تحریم کرد و مثلاً ترور و جنگ و اینها راه انداخت. اینها دروغ بزرگی است. متأسفانه دیدم که گفته شده اصلاً فتح لانه جاسوسی باعث شد که آمریکا با ما دشمن شود و جنگ شروع شود. اگر هزینه مبارزه با ظلم و استکبار را هم میدادیم، باز هم کاملاً به لحاظ عقل شرعی، قرآنی، سنت و اهلبیت، کاملاً روشن و قابل دفاع است. تنها مذهبی که تمام رهبران آن شهید شدهاند، شیعه است. یک دین دیگر بین ادیان نشان بدهید که بدون استثنا همه رهبران آن شهید شده باشند. هیچکدام به مرگ طبیعی نمردهاند. حالا از امام جواد(ع) که ۲۵ ساله شهید شدند تا امام عسکری که ۲۸- ۲۹ سالگی به شهادت رسیدند. حضرت معصومه(س) در ۲۸- ۲۹ سالگی، که نمیدانم چرا در مورد ایشان کلمه شهادت به کار نمیرود. چون اساساً ماجرایی که به رحلت ایشان در قم انجامید، ۱۰۰درصد یک حمله نظامی بود و اطرافیان و همراهان ایشان شهید شدند و ایشان بعد از آن از دنیا رفتند. قطعاً من ادلهای دارم که راجع به حضرت معصومه(س)، حتماً شهادت صدق میکند نه رحلت و وفات معمولی.
حالا درباره شیعهای که تمام رهبرانش بیاستثنا شهید شدهاند، درمورد آخرین رهبرش هم میگوییم که ایشان میآید و انقلاب جهانی راه میاندازد، ترتیب کل رژیمهای جهان را میدهد، و هدفش عدالت جهانی است. چطور میشود کسی بگوید این مذهب، سیاسی نیست؟
یکی از کارهایی که در بعضی منبرها شد و باید واقعاً اصلاح شود، و امام هم طلایهدار آن بود، البته تا حدودی هم اصلاح شده، ولی هنوز میشنویم که میگویند: ائمه و اهلبیت را سیاسی نکنیم و مذهب را سیاسی نکنیم. سیزده رجب، نوزده و بیست و یکم رمضان را سیاسی نکنیم. میگویند امام حسین را دیگر سیاسی نکنیم، بگذارید با او حال کنیم. اصلاً به این افراد نادان باید گفت کدامیک از این شهادتها غیرسیاسی بوده؟ اصلاً غدیر جز سیاست، چه بوده؟ چون حب علیبنابیطالب را که همه مسلمین قبول داشتند. ولایت به معنای محبت را که همه قبول دارند، غیر از ناصبیها.
بحث بر سر ولایت به مفهوم زعامت بود، نه فقط محبت. اصلاً اختلاف شیعه و سنی از همینجا، بعد از پیامبر، شروع شد. مسئله، سیاسی و مسئله حکومت است.
شهادت ایشان هم که ترور است، در حالی که در مسند خلافت بودهاند. شهادت امام حسن، براندازی حکومت است. کل ماجرای کربلای سیدالشهدا، مسئله بیعت است که سیاسی است. همه همینطور. هجرت حضرت رضا(ع) بلکه اسارت ایشان، بحث حکومت و ولایت است. در این عصر هم که معلوم است نیمه شعبان را غیر سیاسی کردند. حالا مقصود این است که آنهایی که میگویند چون ما علیه آمریکا یا علیه هر چیز دیگری موضع گرفتیم، برای ما مشکلاتی به وجود آمد، ما را تحریم و به ما جنگ تحمیل کردند، اولاً که سلّمنا! فرض کنیم، همینطور بوده، یعنی ما اول مزاحم بودیم بعد آنها برایمان مشکل درست کردند. این دروغ محض است. تازه اگر این کار را کردی، به اهلبیت پیامبر اقتدا کردهای. اگر این باشد، که نیست. این تحریف مسلم تاریخ و دروغ بزرگی است. کسانی که خودشان آنجا بودند، دیدهاند و میدانند قضیه چه بوده، حالا بعد از ۳۰، ۴۰ سال، این تیپهای به اصطلاح لیبرال مذهبی و چپ و راست و اینها، چیزهای دیگری میگویند که خودشان میدانند دروغ است. میگویند: بین ما و آمریکا دو احتمال وجود دارد. یعنی چه؟ یکی این است که ما ظالم بودیم و دیگری این است که آنها ظالم بوده است. این دو تا احتمال است. گفت «یحتمل» این باشد، «یحتمل» آن؛ و هر دو با یک غسل درست میشود. ذهنتان را باید غسل بدهید، بشویید. زبانتان را باید غسل بدهید. کدام ظالم و کدام مظلوم؟ آمریکا از آنطرف دنیا آمده اینطرف دنیا، میدانید آمریکا ظرف ۵۰، ۶۰ سال، نزدیک به ۱۰۰ کودتا در جهان انجام داده است، کودتا یا جنگ؛ که در ۶۰ کودتایش موفق بوده است. یکی از اولین کودتاهایش در ایران ، ۲۸ مرداد بود. این یک کشور عادی است؟ در کره جنگ راه انداخته و ۲ میلیون نفر را کشته است. در ویتنام ۲ میلیون نفر را کشته است. کامبوج را به خاک و خون کشیده است. کل آمریکای لاتین را اشغال کرده و میگوید: حیاط خلوت من است. کل اطراف ما، تقریباً در همه کشورها، پایگاه دارد و خودش را ارباب آنها میداند. رسماً میگویند کدخدا است. عدهای هم اینجا، در بین ما، این را قبول کردهاند که باید به آمریکا باج داد و به او اعتماد میکنند. این نکته اول بود.
یعنی تقلب در تاریخ. تقلب گاهی هوشمندانه است و گاهی احمقانه. این تقلب احمقانه است. خود اسناد لانه جاسوسی، این هزاران برگ، همهاش میگوید اینجا سفارت آمریکا نبوده، اصلاً سفارت نبوده. مرکز توطئه سیا و پنتاگون بوده برای توطئه. قبل از انقلاب، غارت میکردند و بعد از انقلاب، توطئه. هم در ایران و هم در منطقه. چند جلد از اسناد لانه، راجع به کشورهای منطقه است، یعنی تهران، مرکز مدیریت و توطئه در کشورهای همسایه ما هم بوده است. یعنی از مصر و اردن تا هند، اینجا در اسناد لانه، راجع به آنها بحث شده. از آسیای میانه تا یمن، در اینجا توطئه میشده است. لذا در تاریخ تقلب میکنند. همهچیز را تحریف میکنند. درباره جنگ طوری وانمود میکنند که انگار ایران با صدام جنگ را شروع کرده است. جنگ را ایران شروع کرده! در دعوای با آمریکا، ما به حقوق آمریکا تجاوز کردیم و او آمده دارد جواب ما را میدهد!
عرض شود که جنگ مسلحانه با منافقین، ترور و کارهایی که آنها انجام دادند را امام شروع کرده و آنها جواب دادهاند! یعنی تاریخ در روز روشن تحریف میشود.
یکی از چیزهایی که به نظر من، ما همهمان، به عنوان طلبه و مبلغ باید به آن توجه کنیم، بازخوانی درست تاریخ صدر اسلام است، که اینقدر چیزهای ناگفته و گفتنیهای ناگفته وجود دارد. شما بهتر میدانید مستشرقین غربی که عمدتاً یهودی هستند، سه هزار برابر ما روی اسناد و منابع تاریخی و روایی شیعه و سنی کار و آنها را شخم زدهاند. و پیدا میکنند از کجا میشود از طریق اینها ضربه زد. از کجا میشود فرقههای انحرافی درست کرد. از کجا میشود جنگهای مذهبی داخلی راه انداخت. از کجا میشود شیعه را به جان شیعه، سنی را به جان سنی و وهابی انداخت. خیلی کار کردهاند. متأسفانه، متأسفانه، هنوز هم دقیقترین تحقیقها و تحلیلهای تاریخی در حوزه تاریخ صدر اسلام، حتی تاریخ قرآن و تاریخ دوره اهلبیت(ع) توسط مستشرقین و محققین سرویسهای جاسوسی انجام میشود. تازه اینها آنهایی است که منتشر شده است.
من در همین اسناد، گاهی مطالبی دیدهام که عنوان جاسوسی ندارند. اینها کاملاً تحلیلی هستند، یعنی معلوم است یک آدم متفکر نشسته و اینها را نوشته است. جاسوسی به این معنا که مثلاً فلان جلسه بودم این را گفتند نیست البته بعضیهایش.
مثلاً روحانیت شیعه را تحلیل کرده است. وضعیت اجتماعی ایران را تحلیل کرده. حتی راجع به کربلا بحث میکند که چه پتانسیلهای خطرناک یا بیخطری در آن وجود دارد و چطور باید تفسیر شود. اینها خیلی کار کردند. تازه این برای ۴۰ سال پیش است الآن که دیگه که خیلی بیشتر کار کردهاند. من میترسم از خوندن اسناد عقب بمونم. پس اولاً این دروغ است. این توجیه نیست که ما باید خفه میشدیم تا آنها ما را تحریم و ترور نکنند و به ما فشار نیاورند، یا سر همین مسائل هستهای، بگوییم تسلیم شویم و مسئله را تحویل بدهیم و برویم تا اذیتمان نکنند. این دقیقاً مثل همان حرفی است که در زمان سیدالشهدا میزدند. به امام حسین میگفتند: بیعت کن تا کربلا پیش نیاید. همین بود دیگه. به حضرت امیر میگفتند: با معاویه بساز، قدرت و بیتالمال را تقسیم کن تا جنگ پیش نیاید. به امام حسن میگفتند: همکاری کن تا فلان اتفاق نیفتد. خب به همه ائمه همین را میگفتند. مگر مسلمان و به خصوص شیعه اهلبیت، به این منطق شد که تسلیم باشد و با ظلم همکاری کند تا برایش مشکل درست نکنند؟
نکته دوم این است که دروغ میگویند. اینجوری نبوده است. اصلاً جنگ، محصول فتح لانه جاسوسی و اینها نبوده، دروغ محض است. در خود اسناد لانه، این مطالب هست. وقتی تقلب هم میکنید، مثل احمقها تقلب نکنید. مثل طرف سر جلسه امتحان هی از جلوییاش میپرسید که هر سؤالی را کدام تست را علامت بزنم؟ او هم جواب میداد، بعد از او پرسید که مثلاً شماره 9 گردالی چپش را بزنم یا گردالی راستش را؟ مثلاً او میگفت چپ. باز این میپرسید چپ کدام طرف است؟ اینطوری تقلب میکنند یعنی دروغهای مسلم صددرصدی.
هر چه آمریکا آن موقع گفته است، الان عدهای دارند همان حرفها را تکرار میکنند. اینها ناجوانمردی است. کسانی که خودشان، بعضیها، همان موقع در سیستم و در نظام بودند و خبر دارند، کل حرکت فتح سفارت لانه جاسوسی، که سفارت هم نبود، یک حرکت تدافعی بود، نه تهاجمی. اصلاً کل انقلاب ما تدافعی بوده است. امام، حتی در پاریس و بعد از آمدن به ایران، در مصاحبهها صریح گفتند: ما مشکلی با رابطه با آمریکا و فروش نفت به آنها نداریم، به شرطی که آدم باشند. اگر آمریکا گرگ نباشد و مثل بقیه کشورها رفتار کند، ما هم مثل بقیه کشورها با او رفتار خواهیم کرد. بعدها گفتند که ما با جهان دعوا داریم و باید با جهان آشتی کنیم.
جهان کیست؟ امام با جهان دعوا داشت؟ امام با دو سه قدرت جهانخوار، آمریکا، شوروی و انگلیس، که تمام دنیا را در این ۱۰۰، ۲۰۰ سال به خاک و خون کشیدند و غارت کردند و هنوز هم دارند غارت میکنند، با اینها برای دفاع از جهان درگیر بود. بعد شما میبینید آدمهایی که خودشان در این مسائل بودند و همهچیز را میدانند، میگویند: آشتی با جهان، ما باید با جهان آشتی کنیم. یعنی چه؟ یعنی ما مریض بودیم، این انقلاب، روانی بوده، یعنی امام یک آدم نامعقولی بوده که با همه دعوا و درگیری داشته و مشکلات را درست کرده است؟ چه کسی با امام درگیر شد؟ او با ظلم درگیر شد. آمریکا، قبل از انقلاب، با شاه و به دستور و آموزش او، هزاران نفر را کشت و شکنجه کرد، کودتا کرد و ... آنها حقوق بشر را رعایت نمیکردند. وقتی ملت به خیابان آمدند و انقلاب شد و خواستند ۱۰۰ تا از این جنایتکارها را اعدام کنند، آن وقت شد نقض حقوق بشر! اگر خلخالی آنهارا اعدام نکرده بود، بعضی از همانها الان جزء مسئولین جمهوری اسلامی بودند. خدا رحمتش کند که لااقل تعدادی از آنها را اعدام کرد. من نمیگویم اشتباه نکرده، ممکن است هر کسی جایی اشتباه کند، اما اصل قضیه این است که میخواستند حتی هویدا و نصیری را نگه دارند. بعضیها در همین جمهوری اسلامی میگفتند آنها تجربیاتی دارند، از آنها استفاده کنیم. اینجوری بودند دیگه. حالا کسانی که الان مخالفت میکنند، بعضی از آنها یا خودشان آن موقع جزو موافقین این قضیه بودند، ولی حالا مخالف و مدعی شدهاند. بیانیه نهضت آزادی را که بلافاصله بعد از فتح لانه منتشر شد ببینید. بقیه، منافقین، چپها، کومونیستها و بقیه گروهها هیچ، آن دو جریان غربگرا که در رأس لیبرالها بودند، جبهه ملی و نهضت آزادی، هر دو از فتح لانه جاسوسی صریحاً حمایت کردند. بیانیههایشان موجود است. من فقط چند مورد از آنها را عرض میکنم. نهضت آزادی در آبان ۵۸ بیانیه داده است. همانهایی که بعداً گفتند بازرگان که کنار رفت گفت: امام شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را تحت تأثیر کمونیستها سر داد. امام را متهم کردند که یا دروغگو بوده یا کلاه سرش رفته است. بله. یکی از این دو تا دیگر. یا دروغ میگفته یا ساده بوده و بازی خورده است.برای چه؟ برای اینکه بعضی از کارها و مواضع الان خودشان را توجیه کنند. یک جریان و تیپ خاص هستند. نهضت آزادی، همان موقع اطلاعیه داده است. من فقط یک بخشش را میخوانم: خصلت ضداستعماری انقلاب اسلامی ایران، بیانات صریح امام، شعارهای روشن مردم، تمام استدلالها را هم آورده، استدلالهایی که درست است و الان هم استدلال ما همین است. منتهی خودشان یادشان رفته است.
میگوید خصلت این انقلاب ضداستعماری و اسلامی است،بیانات صریح امام، شعارهای روشن مردم درباره قطع رابطه سیاسی ایران با سردسته استعمارگران، آمریکا، محلی برای تردید باقی نمیگذارد که شورای انقلاب باید حتماً هر چه زودتر قطع رابطه را اعلام کند. اینها در رأس لیبرالهای مذهبی غربگرا و طرفداران رابطه با آمریکا بودند و دولت هم دست خودشان بود. حالا بازرگان استعفا داد، به احتمال قوی به خاطر همین قضیه لانه بود، گرچه خودشان بعداً گفتند نه.
جالب است رهبر جبهه ملی، کریم سنجابی، رئیس و رهبر جبهه ملی، مصاحبهای دارد و همین حرفها را زده است. این دوتا. بقیهاش، یزدی، ابراهیم یزدی، وزیر خارجه که بعد از بازرگان، دبیر کل همین جریان لیبرالهای مذهبی شد. من عین عبارت را هم برای شما میخوانم، میخواهم بگویم چهجوری تاریخ را تحریف میکنند.
خود ایشان، وزیر خارجه دولت موقت بازرگان، نفر دوم جریان لیبرالهای مذهبی است، میگوید: نظر من این است که عمل دانشجویان در اشغال لانه جاسوسی آمریکا، که اشغال نیست، بلکه فتح است، هدف اصلیاش پشتیبانی از دولت بوده است، دولت بازرگان. مواضعشان آن موقع اینجوری بوده است، در حالی که بعداً میگویند اینها لانه را گرفتند تا دولت بازرگان سقوط کند. آن موقع خودشان میگفتند: این کار در جهت پشتیبانی از دولت بود، چون دولت هم هفته پیش یادداشتی به آمریکا داد و درخواست ملت ایران مبنی بر اینکه شاه را باید پس بدهید و امام هم گفته بودند شاه را باید تحویل بدهید تا محاکمهاش کنیم را تأیید کرد. بنابراین این عملی که انجام شد، تأیید درخواست محاکمه شاه و فرح در ایران و درخواست تحویل آنها از آمریکاست، که قبلاً به طور رسمی انجام داده بودیم. یعنی میگوید ما با شما موافقیم، ما زودتر از شما این کار را کردیم، ما هم همین را میگوییم، شاه و فرح را باید تحویل بدهند. بعد میگویند: ما هیچ کوتاهی در این باب نمیکنیم و کاملاً در کنار ملت ایران و خواست مردم هستیم. اینها را که میگویم، اگر خواستید، در رشیو، جلسه ۲۹ شهریور ۵۹، سال بعد، در مجلس را ببینید. میگوید بعد از اینکه گروگانگیری شد، من اولین کسی بودم که این کار را تأیید کردم. خب، اینها اطلاعیهها و حرفهای خودتان است. حالا الان دارند تبلیغ میکنند که نه، ما از اول گفتیم این مشکلات و گرفتاریها به خاطر فتح لانه بوده است. تحریم و گرفتاریها، آمریکا را با ما دشمن کردید و دشمنتراشی کردید و بعدش هم جنگ را افتاد. بله هر مبارزهای هزینهای دارد، شکی در آن نیست. شما هر ضربهای که بزنید، یکی هم میخورید. اینطور نیست که کسی بگوید من به جبهه نمیروم، مگر اینکه تضمین بدهید ترکش نمیخورم! این که جهاد نیست، بازی است. من میآیم به شرطی که صدمه نخورم. این که نمیشود. اگر اصل مبارزه با ظلم و کفر جهانی را پذیرفتی، که با این همه اسناد قرآن، سنت و سیره اهلبیت تأیید میشود، آن وقت میگویی: ما زدیم، درست است، باید میزدیم و زدیم، ولی خب، ضربه هم که خوردیم. خب معلوم است که ضربه میخورید. اصلاً فرق مجاهد و قاعد همین است. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» این فضیلت به خاطر همین است که ضربه میخورید. ضمن اینکه ما بیشتر زدیم تا خوردیم. حالا فرصت نیست اعترافات آنها را بعد از فتح لانه بیاورم که برای اولین بار در جهان ابهت و اقتدار آمریکا شکست و تحقیر شد. در ۶۰ کشور جهان، مردم جلوی سفارتخانههای آمریکا تظاهرات کردند. در هفت هشت کشور، سفارتخانههای آمریکا را آتش زدند. یعنی کل دنیا اعلام همبستگی کرد.
پس مسئله روشن بود. این که میگویند: حمله به سفارت یک کشور، خلاف قانون و حقوق بینالملل است. در حقوق بینالملل، سفارت و سفارتخانه تعریف دارد. تعریف سفیر و سفارت چیست؟ سفارتخانه یعنی اتاق ارتباط رسمی، قانونی و دوستانه یک کشور با کشور میزبان. خب، همین اسناد منتشر شده نشان میدهد که اینجا سفارتخانه بوده است یا نه. کودتا در اینجا طراحی شده است. جنگ شیعه و سنی در اینجا، در اسناد طراحی شده است. جنگهای داخلی در کردستان، آذربایجان و ... اینجا طراحی شده است. ماجرای حزب خلق مسلمان در آذربایجان و قم و کودتای نوژه، همه اینجا بوده است. یعنی با جریانهای مختلفی سر و کار داشتهاند. در اسناد آمده است: از بیت مرجع تا مرکز چریکهای فدایی و حزب توده کمونیستها، با همه اینها داریم کار میکنیم. میگوید: از هیچکس مأیوس نشدهاند. حتی در شورای انقلاب، با کسانی مثل قطبزاده و بنیصدر ارتباط برقرار کردیم. میدانید که بنیصدر در اسناد، کد رمز دارد. با پنج، شش نفر از وزرای انقلاب، همان اول انقلاب، در دولت موقت، پنهانی رابطه و مذاکره داشتند. دو نفر از آنها که اصلاً فاسد بودند.
همین امیرانتظام که بعضیها برایش مظلومنمایی میکنند، در اینجا آمده است که در یکی از جلسات، دهانش بوی عرق میداد. گیج و مست بوده است. او چه کسی بوده است؟ سخنگوی دولت جمهوری اسلامی و معاون نخستوزیر، بعد از انقلاب است . بعد میگوید: به او گفتیم: برو کمی چرت بزن، حالت جا بیاید و بفهمی چه میگویی، بعد جلسه را برگزار میکنیم. با کمونیستها، تجزیهطلبها و ملیگراهایی که ضد تجزیهطلب هستند، ارتباط داشتهاند. همه اینها را در یک پروژه تعریف کردهاند. حتی داماد یک مرجع را. اینقدر با اینها کار میکنند که عضو سیا میشوند. یکی از رفقا میگوید: حدود ۱۰، ۱۲ نفر هستند که دائماً در VOA و BBC و اینترنشنال صحبت میکنند، ۱۱ نفرشان یا فرزند روحانی هستند یا خودشان قبلاً آخوند بودهاند، اینها الآن دارند علیه اسلام و امام حرف میزنند. همهشان اینجوری هستند. حتی بهنود، خودش عکس طلبگیاش را چاپ کرده است که من قبلاً طلبه و معمم بودهام. یا حسن شریعتمداری، پسر آقای شریعتمداری. این جوانترهایی که بحث میکنند، اینها از هیچکس مأیوس نمیشوند. در مشروطه، سراغ فرزندان، دامادها و بستگان علمای درجه یک مشروطهخواه رفتند و بعضی از اینها را فراماسون کردند. اینها مهم است. ایدئولوگ کمونیسم در ایران، احسان طبری، فرزند آیتالله طبرستانی است. نوه شیخ فضلالله نوری، کیانوری، رهبر حزب توده کمونیستهاست. حسین نصر، ایدئولوگ دربار پهلوی بود. البته از لحاظ علمی، فلسفی، کلامی و ... آدم مولایی است و کارهای خدماتی کرده است، ولی بالاخره رئیس دفتر فرح بوده است، او هم نوه شیخ فضلالله است. پسر آیتالله طباطبایی، رهبران مشروطه در تهران را عضو فراماسونی میکنند. از آن موقع اینها دارند کار میکنند. حالا چون اینجا در جمع طلبگی هستم، به این بُعد آن اشاره میکنم و الّا اصل عوامل در روشنفکرها و تحصیلکردههای غرب و حکومتیها بود ولی میخواهم بگویم از اینجا هم ناامید نشدند.تسخیر سفارت آمریکا وجاهت حقوقی نداشت. چرا آقا داشت. هر جای دنیا، اگر سفارتخانهای مشغول توطئه، کودتا، براندازی و... باشد، مصونیت دیپلماتیک ندارد. باید آنها را گرفت و محاکمه کرد. باید در سفارتخانه را تخته کرد. سفارت آمریکا اینجوری بوده است. اگر فرض کنیم آمریکا قبل از سال ۵۸ و قبل از انقلاب، هیچ کاری در ایران نکرده باشد، در صورتی که هرچه شده، زیر سر همینها بوده است. بعدش هم، از انقلاب تا فتح لانه، چقدر طول کشید؟ هفت- هشت ماه، بیشتر نشده است. در همین هشت نه ماه، هزاران برگ سند از توطئههای آنها بعد از انقلاب وجود دارد. همان موقع که گفتند جمهوری اسلامی را به رسمیت میشناسیم، دارند توطئه میکنند. اینجا سفارت نبوده است. جالب این است که همان موقع - که من فرصت ندارم همه را برایتان بخوانم - چند هیئت دانشگاهی در آمریکا تحقیقاتی انجام دادند و منابع حقوقی را منتشر کردند، همانجا در آمریکا منتقد بودند گرایشات چپ آمریکا بودند سوسیالیستهای ضد آمریکا طرفدار ایران بودند که این حرفها را اثبات میکند، منتشر کردند که ایران کاملاً حق قانونی داشته که سفارت آمریکا را بگیرد و این دیپلماتهای آمریکا، دیپلمات نبودند و ایران حق داشته آنها را محاکمه کند. تازه، لطف کرده و اینها محاکمه نکرده است.
یک نمونهاش را میگویم. پروفسور فرانسیس آنتونی بویل، استاد حقوق دانشگاه ایلینویز آمریکا، تحت عنوان «دفاع مشروع پیشگیرانه»، دو- سه جلد استدلال حقوقی میآورد، طبق قوانین بینالملل، که ایران حق داشته سفارت آمریکا را اشغال کند. بعد، خود او را تحت فشار قرار دادند. دیگر به کتابش اجازه انتشار در آمریکا ندادند. چاپهای بعدیاش دیگر منتشر نشد. این هم پس خلاف قانون نبود.
راجع به جنگ هم که بعضی فکر میکنند چون لانه جاسوسی اینجوری شد جنگ شروع شد، این هم دروغ محض است. فقط دو نکته را خدمتتان عرض میکنم برای اینکه شما با افکار عمومی، با مردم و با مساجد ارتباط دارید. خوب است اینها را بدانید. من فقط یکی دو نمونه بگویم. همین حسین نصر، دکتر حسین نصر، آدم مولایی هم هست. بعضی از مواضع او در مسائل فلسفه و کلام و عرفان اسلامی خوب و قوی است. خودش هم از خانواده روحانی است. خودش نوه مادری شیخ فضلالله است. منتهی اینها، معمولاً نسل بعدی اینها را دربار آلوده میکرد و سفارت انگلیس و اینها در خدمت آنها میرفتند. این، رئیس دفتر فرح بود. میگوید: وسط انقلاب، پاییز ۵۷، یعنی مثلاً سه، چهار ماه قبل از پیروزی انقلاب، پیغامی از طرف مرحوم آیتالله خویی آمد که ایشان میخواهد با شاه ملاقاتی داشته باشد. ما گفتیم: گفتند شاه که نمیتواند از کشور خارج شود. الان شرایط حساس است. برویم معلوم نیست دیگر بتوانیم برگردیم. قرار شد من با فرح برویم عراق، که اگر بتوانیم بعضی از این مراجع را با مواضع امام، مطابقت بدهیم. آقای شریعتمداری که خودش بود و با دستگاه ارتباط داشت. هم اسناد ساواک منتشر شد بعداً، هم اسناد سیا آمد، نشان داد ارتباط داشتند. حالا من نمیخواهم بگویم، بعضیها را هم گفتند مثل مرحوم آیتالله خویی و بعضی آقایان را، در نجف، در مشهد، در قم، ما باید کاری کنیم ولو اینها با امام مخالف نیستند ولی مخالف جلوه کنند. همین که خبر پخش شود که فرح با آقای خویی ملاقات کردهاند، همین خودش یک ضربه به مشروعیت خمینی است. چون همه میگویند خب، ایشان هم مرجع تقلید است و شما هم مرجع تقلید هستید. ایشان دارد ملاقات میکند، نصیحت هم میکند. ولی تو چطور مرجع تقلیدی هستی که بچههای مردم دارند کشته میشوند، کف خیابان خون ریخته میشود، این همه کشته، باز هم میگویی مرگ بر شاه؟ حالا آن بخش که به جنگ مربوط است. میگوید: ما رفتیم بغداد قبل از اینکه برویم نجف. در بغداد، معاون رئیسجمهور عراق، آن موقع صدام بود، صدام آن موقع ظاهراً شخص دوم بود، ولی در واقع شخص اول بود. بعد از انقلاب که ما پیروز شدیم و داشت میشد و شد، صدام کودتا کرد و آمد، چون اینها گفتند: حسن البکر حریف چیز نیست، صدام است که به درد این کارها میخورد، یک دیوانه روانی، جنایتکار، دیکتاتور و وحشی است. حالا این قضیهای که خاطرهاش را من اینجا عرض کردم مربوط به جنگ است. میخواهم بگویم صدام چه گفت. میگوید ما در بغداد بودیم، در یکی از کاخهای مهمانسرای صدام. صدام به دیدن فرح آمد. به فرح گفت: به برادرم شاه، عین عبارت را من دارم میخوانم- به برادرم شاه بگویید: اگر الان آمدی، تانکهایت را آوردی در خیابان، ۳۰۰، ۴۰۰ نفر را لِه کن و بکش تا جمعشان کنید و تمام شود! و الّا بعداً ۱ میلیون ایرانی و عراقی کشته خواهند شد! این یعنی چه؟ هنوز انقلاب پیروز نشده، صدام صریحاً دارد میگوید: اگر انقلاب پیروز شود، من جنگ را شروع میکنم.
کجا جنگ بعد از فتح لانه جاسوسی و به بهانه لانه بوده است؟ این یک مورد که بعداً میگویند: ما نجف، خدمت آقای خویی رفتیم. این یک نمونه از اعترافات خود صدام است که آن موقع میگوید: جنگ را من شروع میکنم.
یک نمونه دیگر را بن سلمان همین چند ماه پیش گفت. گفت: ما که خودمان وهابی نیستیم. چون به او گفتند: اگر به اینها رو بدهیم، کنار مسجدالحرام و مطاف، دیسکو میزنند، عرقفروشی راه میاندازند، میگوید: طوافتان را کردید، بیایید اینجا یک لبی تر کنید، خستگیتان در برود، بعد بروید برای رمی جمرات و... اینها اینجوری هستند. همین چند وقت پیش گفت: ما از ترس انقلاب ایران، وهابیت را عَلَم کردیم. ایران که انقلاب شد، بلافاصله گفتیم: از عراق، انقلاب شروع شد. قطعاً اگر صدام حمله نمیکرد به عراق، ملت عراق و حکومت... از پاکستان داشت شلوغ میشد، در افغانستان، در ترکیه تظاهرات علیه حکومت ترکیه شد که در یک روز ۱۰۰ نفر کشته شدند. میگوید: حتی در عربستان، جوانان و علمای سنی ما، یکمرتبه سر ناسازگاری برداشتند و بوی انقلاب در عربستان آمد.
ما بعد از آن، میلیاردها دلار خرج وهابیت کردیم. چون دیدیم به اسم ضد مذهب نمیتوانیم به جنگ مذهب برویم، باید جنگ مذهب با مذهب بشود. لذا وهابیت را توسعه دادیم. سر جنگ هم، صدام تنها کسی بود که جرأت میکرد با ایران بجنگد. لذا همه پشت سرش رفتند. آقا ما چون گفتیم مرگ بر آمریکا، عراق حمله کرد! خب، این دروغ است. تازه اگر راست هم بود، عرض کردم شما یا باید بگویید مرگ بر ظلم، «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ» وقتی که شعار میدهید، معلوم است که دشمن درست میشود. منتهی به تو میگویند دشمنتراشی نکنید اینها دشمنتراشی نیست بلکه دشمنشناسی است. دشمن وجود دارد. تو باید بفهمی هست یا نیست نه این که دشمن وجود ندارد، و تو دشمن درست کردی. من میخواهم به شما عرض کنم امام وقتی گفت: شاه باید برود، فتنه شروع شد. اگر نمیگفت که این اتفاقات نمیافتاد. چرا گفتی؟ چرا دشمنتراشی کردی؟ به همان دلیلی که حسینبنعلی دشمنتراشی کرد. خب آقا چرا دشمنتراشی میکنی، برای چه امام حسین تقیه نکرد؟ برای اینکه آنجا دیگر جای تقیه نبود. تقیه برای حفظ شخص نیست، برای حفظ دین است. مجاهد تقیه میکند، نه قاعد. کسی که قاعد است احتیاج به تقیه دارد؟ کسی که اصلاً مبارزه نمیکند برای چه باید تقیه کند؟ مخفیکاری، مثلاً آقا کجا بودی؟ نمیتوانم بگویم! چرا نمیتوانی بگویی تو یا حمام بودی یا خوابیده بودی یا داشتی چلو کباب میخوردی. تو که تقیه نمیخواهی تقیه را مجاهد میکند. تقیه برای فریب دشمن است، نه اینکه خدا را فریب بدهی و خودت را فریب بدهی. خب، امام به جایی رسید که گفت: من به نجف، به قم و به مشهد اخطار میکنم، اعلام خطر میکنم، تقیه حرام است، امروز. ولو بَلَغَ مَا بَلَغَ. خب، یک عدهای هم گفتند کلاً در عصر غیبت، باید تقیه کرد، ولو دین از بین برود، ولی ما باشیم، ما بمانیم! ما کی هستیم؟ تو کی هستی؟ یا این چیزهایی که الان میگویند روحانیت قبلاً محترم بوده، بعد که آقای خمینی انقلاب کرد و ...، حالا نامحترم شده. این هم سه، چهار تا دروغ و مغالطه در آن است. اولاً، روحانیت کجا قبل از انقلاب محترم بود؟ مسخره نکنید خودتان را. کجا روحانیت محترم بود؟ کسی روحانیت را حساب نمیکرد. کل روحانیت را خلع لباس کردند در زمان رضاخان.
در خراسان ما، در مشهد ما، کلاً به سه- چهار نفر معمم بیشتر اجازه ندادند بمانند. همه جا فاحشهخانه راه انداختند. رضاخان شب عاشورا در مشهد، کارناوال شادی راه انداخت. گفت: مردم افسرده میشوند، مردم عزاداری میکنند، افسرده میشوند، باید کمی شاد باشند. ما میخواهیم پیشرفت کنیم. شب عاشورا! میدانید حرم امام رضا را تعطیل کردند؟ کردندش موزه. میدانید این را دوستان؟ میگفتند هفتهای دو روز، ساعت فلان تا فلان، بیایید بلیت بخرید و بروید موزه، این ساختمان معماریاش را ببینید. حالا وسطش یک سلامی هم میخواهید بدهید! روضه سیدالشهدا به طور کامل ممنوع شد. این مادر بزرگ ما، خدا رحمتش کند، میگفت ما در زیرزمین، یک نفر در خیابان کشیک میداد، در وسط، آرام سینه میزدیم و گریه میکردیم. کشف حجاب، ناموس مردم را بیناموس کردند. روحانیون را خلع لباس کردند. حوزه را تعطیل کردند. روضه امام حسین را تعطیل کردند. آقا ما با سیاست کاری نداریم. خب، سیاست با تو کار دارد. کجا روحانیت احترام داشته؟ بله، در یک حلقههای محدود متدینین، در حاشیه جامعه، در شهرستان، در روستا، در حاشیه شهرهای بزرگ بودهاند. آنها همیشه متدینیناند. کاری ندارند که چه به چی هست. اولاً جامعه کجا به روحانیت احترام میگذاشته؟ دروغ میگویید. ثانیاً، فرض کنیم اینطور بوده، آقا وقتی شعار اسلام و اقامه قسط دادید، حالا دیگر به ما کمتر احترام میگذارند. احترام اسلام مهم است یا احترام من و تو؟ اصلاً روحانیت مگر موضوعیت دارد؟ ما طلبهایم. مگر طلبه و حوزه هدف است؟ روحانیت و حوزه وسیله است، طریقیت دارد، هدف، قرآن، سنت و اهلبیت است. هدف، توحید و عدالت است. مثل کسی که میگوید: امام حسین محترم بود ولی وقتی بیعت نکرد، دیگر احترامش از بین رفت! آمدند حجاب را از سر دختران پیغمبر برداشتند، همین خوب بود؟
سیدالشهدا میگویند بله همین خوب بود. آن چیست که از جان حسین مهمتر است و از حجاب و حرمت دختران پیغمبر هم مهمتر است؟ آن اسلام است. آن توحید و عدل است.
آقا، از وقتی آقای خمینی آمد و وارد مسائل سیاسی شد، دیگر به ما روحانیون احترام نمیگذارند. فرض کنیم این باشد، خب، نگذارند. مگر من و تو هدف هستیم؟ احترام اسلام هدف است. اصلاً اگر پیغمبروار عمل نکنی، نباید به تو احترام گذاشت. چون قرآن میفرماید: هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه او را مسخره کردند. «کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ» تمام انبیاء را مسخره کردند. به صورت پیامبر تف میانداختند. زباله روی سرش خالی میکردند.
او معلوم است که دارد یک کاری میکند. ولی من آخوندی هستم که هر چه میگویم هیچکس با من دشمن نمیشود. تو دیگر آخوند نیستی، تو کاسبی! و الّا چطوری است که همه اهلبیت شهید شدهاند و یک نفرشان هم به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است؟ آنها چه کار کردند؟ دشمنتراشی کردند؟ کاری کردند که احترامشان حفظ نشود؟ ائمه میگفتند: ما احترام نمیخواهیم، ما میخواهیم دین خدا احترام داشته باشد.
راجع به جنگ هم، من فقط این خاطره را داشته باشید که رئیس دفتر فرح، خودش میگوید صدام، هنوز انقلاب پیروز نشده، به فرح گفت به برادرمان شاه بگویید برو با تانکها توی مردم، الآن چندصد نفر از مردم را بکشی، بهتر از این است که یک سال دیگر، بعد از اینکه اینها آمدند، ۱ میلیون ایرانی و عراقی کشته شوند. و میدانید این اتفاق افتاد. اینها از قبل برای این قضیه طرح داشتند. چرا بعد، آمدند؟ اسفند ۵۷، هنوز یک هفته، دو هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود، یک ماه نشده بود، هواپیماها و هلیکوپترهای عراق، روستاهای مرزی ایران را در غرب بمباران کردند. میدانید، اسنادش الان در سازمان ملل است. از یک سال قبل از جنگ، صدها تعرض از طرف صدام به مناطق مرزی ما انجام شده است. اصلاً هنوز لانه جاسوسی فتح نشده بود. میگوید تحلیل ما این بود، صدام، بعدها توضیح داد. من در ۱۹۷۷ گفتم دشمن اصلی اسرائیل است و باید با ایران و شاه کنار بیاییم. و آن قرارداد الجزایر را امضا کرد. ولی الان، چهار ماه پیش از جنگ، بعد از انقلاب، گفتم فقط تقدم و تأخر را تغییر دهید. دشمن اول، ایران است و بعد اسرائیل! بعد از انقلاب، دشمن اول ایران شد. حالا دشمنی اسرائیلش که دروغ بود. شما که دشمن اسرائیل نبودید، جز آن وقتی که داشتید سقوط میکردید، به این قضیه تظاهر کردید.
کنفرانس غیرمتعهدها، ۱۸ شهریور ۵۸، یعنی دو سه ماه قبل از فتح لانه جاسوسی، اصلاً لانه جاسوسی در کار نبوده. کنفرانس کشورهای غیرمتعهد در کوبا، از طرف عراق، صدام آمده و از طرف ایران، ابراهیم یزدی، وزیر خارجه. صلاح عمر العلی، عضو شورای فرماندهی حزب بعث، از نیروهای نزدیک به صدام و مقامات بالای حزب بعث، بعدها با الجزیره مصاحبه میکند، خیلی وقت بعد. میگوید ما در آن کنفرانس که رفتیم، - یک نقل قولی حالا میخواهم بکنم که واقعاً نقشه صدام چه بود. حالا صدام دیگر سقوط کرده و اعدام شده و تمام شده، حالا مصاحبه را با شبکه الجزیره قطر کرده که حالا دارد خاطره آن موقع را میگوید - خب، بیشرف چرا همان موقع نگفتی؟ میگوید آن موقع، هنوز سه ماه قبل از فتح لانه جاسوسی بود. جلسه تمام شد، یک ملاقاتی صدام با یزدی داشت که آنجا، ایران به او میگوید که دعواها و اختلافاتی در نقاط مرزی هست و بیایید با هم صلح کنیم و تمامش کنیم. صدام هم در جلسه میگوید بله، چیز خاصی نیست، باید تمامش کنیم. بعد، میگوید از جلسه که بیرون آمدیم، - دقت کنید - صدام به من گفت الان بهترین فرصت برای حمله به ایران است. کشورش از هم پاشیده. انقلاب شده. ارتششان از هم گسیخته. نیروی منسجم نظامی ندارد. داخل حکومت، در عالیترین سطح، بین خودشان دعواست. و بنیصدر و بهشتی و... آمریکا هم دیگر کنار ایران نیست، بلکه با ایران دشمن است، و امروز همه در کنار ما خواهند بود. الان این فرصت تاریخی است. اینها بخشی از اسنادی است که اینها را بیان میکند. این جواب من با توجه به اسناد، دو – سه نکته را عرض کردم یک) اینهایی که الآن میگویند مخالف هستند و غلط بوده، خودشان تندتر از همه از این کار حمایت کردند، دوم) خلاف قانون بوده، حمله به سفارت یک کشور. نه، این سفارت نبوده، اینها دیپلمات نبودهاند. سوم) ما چون لانه جاسوسی را گرفتیم، جنگ شروع شد و مصیبتهای بعدی پیش آمد. نه. نقشه جنگ قبل از پیروزی انقلاب کشیده شده بود. حالا چند سند را از رو برای شما میخوانم و بعد در خدمت هستم اگر فرمایشی هست.
یک مورد: ببینید، در اسناد لانه، سه، چهار جریان میگوید ما اینها را باید علیه خمینی متحد کنیم. عین عبارتشان است. اول) بقایای رژیم سلطنت، ساواکیها و بعضی نظامیهایی که با آنها هنوز ارتباط داشتند، این تیپها، و کسانی که از حکومت و بیتالمال ارتزاق میکردند. دوم) میگوید بهائیها، و از بین یهودیها و بهائیها و اقلیتهای دینی و مذهبی، کسانی را پیدا کنیم. سوم) کمونیستها. با این که میدانید کمونیستها ضد آمریکاییترین شعارها را میدادند. میگوید: کمونیستها، چون کمونیستها با آخوندها مشکل دارند، حاضرند با ما کنار بیایند، با آمریکا. چهارم) بعد میگوید یکی هم روحانیت، از آخوندهای منبری مساجد تا مراجع تقلید. بین اینها کسانی پیدا میشوند که حاضرند با ما علیه خمینی کار کنند. بعد میگوید کسانی که ریزشهای داخل حکومت هستند، خود جمهوری اسلامی، میگوید: ما تاریخ انقلابها و اینها را میدانیم که همیشه اینهایی که اول انقلاب میآیند سر کار، تا آخر با هم نمیمانند، چون اول، اتحادشان سر این است که چه چیزی را نمیخواهند، یعنی علیه شاه متحدند. بعد که میآیند سر کار، سر اینکه چه چیزی را میخواهند، یا اختلاف عقیده و یا اختلاف منافع پیدا میکنند و به جان هم میافتند. اینها خیلی مهم هستند. میگوید ما از الان باید توری پهن کنیم که ریزشهای داخل حکومت در بغل ما بیفتند. چون اینها داخل حکومت هستند، ارتباط دارند، نقاط ضعف حکومت را میشناسند، جریانهای داخلی را میشناسند، ارتباطات دارند، از اینها استفاده کنیم. مثلاً بعضی از مسئولین، همان اول انقلاب ما که پیروز شدیم، اینها مثلاً بچهاش میخواهد برود آمریکا درس بخواند. اینجا، چون دیر رسیده، دانشگاه به او گفته پذیرش همین موقع تمام شده است و دیگر امتحانی نیست. سفارت آمریکا، در اینجا دستور میدهد، پیام میدهد به وزارت خارجه آمریکا، در واشنگتن، میگوید دستور بده به وزیر، او دستور بدهد به رئیس دانشگاه که بچه فلانی را باید بپذیرند. ما با باباش کار داریم. در بورسیه کردنها، دعوتها با ظاهر علمی و ... همه اینها دارد ملاحظه میشود. حالا من چند نمونه از این اسناد را عرض میکنم:
مقدم مراغهای. میدانید مقدم مراغهای کیست؟ اینها در مجلس خبرگان اول، هفت، هشت نفر بودند، هم روشنفکر، هم آخوند، هم ملی مذهبی و هم لیبرال غیرمذهبی. اینها همزمان در مجلس خبرگان بودند و همزمان با سفارت رابطه داشتند، تحلیل میدادند، اطلاعات میدادند و حتی دلسوزی میکردند. در شورای انقلاب آدم دارند. در دولت اول انقلاب، چند نفر آدم دارند. همه جا نفوذ داشتند. حالا من به شما دارم میگویم من مُردهام، شما زندهاید. تا ۱۰، ۲۰ سال دیگر خواهید فهمید کسانی در همین دورهها، در حکومت و در ردههای بالا بودهاند که با اینها ارتباط داشتهاند. اصلاً مواضع بعضی معلوم است. منافعشان و سبک زندگیهایشان معلوم است. سبک زندگی دینی و انقلابی نیست. اشرافیگری، ارتباط با آدمهای مشکوک، شبکههای فساد مالی، ارتباط با خارج، سفرهای آنچنانی، خب، اینها معلوم است. امام میگفتند کسانی که از آمریکا میترسند، علت اصلیاش این است که تهذیب نفس نکردهاند. آقا مسئله سیاسی چه ربطی به اخلاق و عرفان دارد؟ امام میگوید کسی که تهذیب نفس نکرده، توحید ندارد، توحیدش ضعیف است، با هر پخی میترسد. با هر موشکی تحریک و وسوسه و تطمیع میشود. ولی اگر تهذیب نفس کنید، نه.
یک کسی، از این مجلسیهای زمان مدرس(رحمتاللهعلیه) که امام در تحت تأثیر مدرس بود، به نظرم بیشتر از همه امام با احترام از مدرس صحبت کرده است، آمده بود پیش مدرس، گفته بود آقا، آقای من در مجلس هستم، خیلی هم به شما علاقه دارم، نطقهای شما را تعریف میکند و خیلی شما را دوست دارد، ولی خب، مثل شما شجاع نیست، میترسد! مدرس گفت راست میگویی. آقایت آدم خوبی است. میدانی چرا میترسد؟ گفت چرا؟ گفت برای اینکه بابای تو دزد است! آقایت دزد است. آدمی که سالم است، نمیترسد. بعد گفت ما در کل این مجلس - مدرس شخصیت عجیب و جالبی داشته است- میگوید: در کل مجلس، فقط یک نماینده مسلمان داریم، آن هم نماینده زرتشتیهاست. میخواستند ۱۰۰ تا سگ از انگلیس بیاورند. سگهای آموزش دیده، نمیدانم برای چه؟ باز اول مدرس مخالفت میکند. بعد، رئیس مجلس میگوید آقا شما مثل اینکه، حالا این تعبیر من است، مثل اینکه مریض هستی. هر طرحی مطرح میشود، هنوز نمیدانی چیست، اول به عنوان مخالف ثبتنام میکنی! هنوز نمیدانی چیست. میخواهیم ۱۰۰ تا سگ بیاوریم اینجا، برای اینکه کار دزدها را بگیرند. شما با این چرا مخالفت میکنی؟ مدرس میگوید آقا من نگران شماها هستم، چون این سگها که بیایند، اول شماها را خواهند گرفت. این مدرس است. بعد به او میگویند تو چرا اینقدر بیکله هستی؟ نمیترسی؟ همه از رضاخان میترسند، رضاخان از تو حساب میبرد.
یک وقت سرلشکرش را فرستاد که برو مدرس را تهدید کن که این دفعه با ما طرفی. میگوید رفتم در خانه، دیدم مدرس دارد قلیان چاق میکند، دارد آتشگردان میگرداند، تا من آمدم، هنوز نگفتهام چه شده، گفتم آقا پیغامی از طرف رضاخان آوردهام. گفت حالا این را بگیر بچرخان خاموش نشود پیام رضاخان را هم بده! برای اینکه رضاخان را تحقیر کند اینطوری گفت. خب این دیگه چه پیام دادنی است رضاخان او را پیش مدرس فرستاده بود که او را بترساند! بعد برمیگردد پیش رضاخان، گفت پیام من را دادی. او هم گفت بله. رضاخان پرسید خب چه کار کرد؟ گفت هیچی آتش ذغالهای قلیانش را داد من بچرخانم! گفت کردی؟ گفتم بله. به مدرس گفتند برای چه؟ مدرس گفت: برای اینکه نان و ماست میخورم، لباس کرباسی میپوشم. نه چیزی میخواهم و نه از کسی میترسم. شما مشکل دارید برای اینکه همان دلیلی که خدا پرسید: «أَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» گفت من یک خدا دارم. شماها ۱۰۰ تا خدا دارید! ملاحظه شغل و آبرو و مریدان و امکانات و امنیتتان را میکنید. من ملاحظه فقط خدا را میکنم. قضیه این است. من نمیترسم. شما نمیتوانید من باشید.
این مقدم مراغهای، خود بازرگان خدمت کرده بوده در عصر دینستیزی، در دانشگاه تهران، نمازخانه و دفاع از دین، امثال بازرگان خیلی کم بودند. امام به همین دلیل، دولت بعد از انقلاب را به او سپردند. مگر اینها سابقه بدی داشتند؟ منتهی سابقه، غیر از لاحقه است. انسان موجودی است که نمیشود استصحابش کرد. حالات انسان را، عقایدش را، انسان قابل استصحاب نیست. نمیتوانید بگویید قبلاً اینجوری بوده پس الان هم حتماً اینجوری است، ابداً.
این مقدم مراغهای، استاندار آذربایجان غربی بوده بعد از انقلاب، عضو مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی است، از مقامات بالای دولت اسلامی بعد از انقلاب است، با اینها ارتباط داشته است. یکی از اسنادش این است. میگوید به ما خیلی تأکید کرد که حتماً با خمینی تماس بگیرید، او تنها کسی است که میتواند ایرانیها را متقاعد کند که دولت آمریکا، انقلاب ایران را به رسمیت بشناسد. ما دیگر دشمن نیستیم. بر گذشتهها صلوات! میگوید دعواها مربوط به گذشته بوده است. حالا در همین جریان، دارد توطئه میکند. همینجا باز میگوید حالا باید چهکار کنیم که اینها سر عقل بیایند؟ این سفارتخانه است.
مقدم مراغهای، عضو مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی است، با او، در بحثها و جلسات گوناگون درباره مسائل مختلف ایران پس از انقلاب، در تاریخ سپتامبر، ملاقات داشتهایم. از او پرسیدیم: آمریکا چگونه میتواند افکار عمومی ایران و شخص خمینی را مهار کند که دست از افراطیگری بردارد؟ یعنی از همان اول میگویند: خمینی افراطی است. اینها متعادل، عقلا و معتدلاند. در بسیاری از اسناد لانه میگوید ما باید خط میانهروهای مذهبی، بین لیبرالها و روشنفکران و بین آخوندها را با هم متحد کنیم و تقویت کنیم، در برابر خط افراطی که رهبرش شخص خمینی است و آدمهایی مثل بهشتی و ... جلوداران او هستند. ما باید این خط میانهروها را، بگوییم اینها عقلا هستند، اینها منافع ملی را میفهمند، اینها افراطی هستند. اینها برای ایران خطرناک هستند. مقدم، دلواپس به نظر میرسید. گفت از ماه می تاکنون، چرا تلاش جدی برای ملاقات با خمینی نکردهاید؟ یعنی مثل یک آمریکایی دارد برای آنها راجع به ایران دلسوزی میکند، نه اینکه یک ایرانی، حالا ممکن است کسی با این ملاقات کند و از موضع یک ایرانی صحبت کند و بگوید منافع ایران را در نظر بگیرید. این صریحاً مثل یک شهروند آمریکایی دارد با او حرف میزند، عرض کنم یادتان باشد، این مقدم مراغهای و حسن نزیه که وزیر نفت در دولت بازرگان بود، اینها کسانی بودند که همان موقع صریح گفتند ما اسلام را قبول داریم اما بدون احکام آن. احکام اسلام، قرون وسطایی است. شریعت اجتماعی و بُعد سیاسی اسلام را قبول نداریم. فوری تقاضای ملاقات کنید. شما میگویید وقتش نشده. وقت مناسبی که منتظرش هستید، هیچوقت نخواهد رسید. خمینی نرم نخواهد شد. خمینی - گوش کنید - خمینی اکنون پیر است و کاملاً غیرقابل انعطاف است. ما او را آزمودهایم. این آدم عوض بشو نیست. با ما کنار نمیآید. اینها در اسناد لانه جاسوسی آمریکا جلد اول آمده است. بعد میگوید که او آمریکا را دائم مورد انتقاد قرار میدهد و بعد از این هم خواهد گفت. آمریکا امکان ملاقات با او را نخواهد داشت، چون آمریکا اساساً این انقلاب را قبول ندارد. اگر پیش از ملاقات، پیش از یک ملاقات رسمی شما با خمینی، او از دنیا برود، تمام دنیا و مردم ایران، به خصوص، آمریکا را مقصر مرگ خمینی خواهند دانست. بعد میگوید پدرتان درمیآید! بعد میگوید متأسفانه مردم فقط خمینی را قبول دارند. روحانیونی که میانهرو هستند، در مردم جایگاهی ندارند. مردم به حرف آنها گوش نمیدهند. بعد میگوید مقدم درباره وضعیت سیاسی کشور، امیدوار بود، اما خوشبین نبود. او احساس میکند خمینی متأسفانه همچنان از پشتیبانی وسیع تودهها برخوردار است. در طول چند هفته گذشته، خمینی در هر سخنرانی پافشاری کرده است که دشمن اصلی آمریکاست و روشنفکرها را از خود دور میکند. روشنفکر یعنی همین جریان لیبرال غربگرا. اینها روشنفکرند، بقیه مرتجعاند! روشنفکرها را از خود دور میکند که البته به زودی متوجه اشتباه خود خواهد شد و دوباره با آنها توبه میکند. مقدم گفت خمینی، عقیده خطرناک ولایت فقیه را قبول دارد، ولی معتقد است فقیه، مجری حکومت نشود.
خیلی خب، بقیهاش را خودتان مطالعه کنید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی