ولایت، وحدت و برائت (2) (دشمنان "وحدت شیعه و سنی"، چه شیعه چه سنی، در خدمت کفر جهانی)
هفته وحدت مذاهب اسلامی / میلاد پیامبر اکرم به روایت برادران اهل سنت
بسم الله الرحمن الرحیم
حالا ببینید خود امیرالمؤمنین(ع)، در منابع اهل سنت نقل شده است. ابن اثیر، در «الکامل فی التاریخ»، میگوید که جناب علی ابن ابیطالب(سلامالله علیه) بعد از نماز دیده شده که سران این استکبار، یعنی معاویه و عمروعاص را لعن کرد که: «لعنت خدا بر معاویه و عمروعاص که امت اسلام را به انحراف و به جنگهای داخلی کشیدند.» اما جلوی جمع، جلوی پیروان اینها، این حرف را نزد، برای اینکه میگفت حساب معاویه و عمروعاص، با بعضی از اینهایی که در سپاه اینها آمدند جدا است. اینها، کلاه آنها را برداشتهاند. ما با اینها با معاویه و عمروعاص دشمن هستیم، لعنشان کردیم. علی هم لعنشان کرد، ما هم لعن میکنیم. اما امیرالمؤمنین همان زمان هم در ملأ عام، در سخنرانی عمومی، این کار را نکرد با اینکه با هم در جنگ بودند اما لعن نکرد. فرمود یک عدهای هستند واقعاً فکر میکنند این خلیفه پیامبر(ص) است. میگویند این، خالالمؤمنین است، همشیرهاش، همسر پیامبر(ص) بوده است، دایی مؤمنین است، جزو کُتّاب وحی است، چون سواد داشته است، مینوشته است. آنها اینجوری نگاه میکردند. حضرت امیر، حتی به معاویه هم فحش نمیداد، میگفت که این باعث میشود، اینهایی که فریب اینها را خوردهاند، این وسط بیفتند توی دنده لجبازی بیفتند و به حرفهای ما گوش نکنند. دیگر شما، از کسی که علیه علی شمشیر میکشد منحرفتر و خطرناکتر میشناسید؟ خوارج، حافظ قرآن، نماز شبخوان، پیشانیها پینهبسته، مدام در نماز و روزه و ذکر و حافظ قرآن، همهشان هم قبلاً سربازهای علی بودند. خب مسئلهدار شدند. حضرت امیر میفرمایند: اینها هم بدبخت هستند. اینها، دشمن نیستند. اینها تا وقتی که علیه ما شمشیر نکشند و ما مجبور به دفاع نشویم من با اینها نمیجنگم. اینجا، فتنه است. فرمودند: «إِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ.» چشم فتنه را من از حدقه درآوردم. کسی جز من جرأت نداشت با خوارج بجنگد. از بس آدمهای ظاهراً خوبی بودند. توهین، فحش، همه را به یک چوب راندن، عصبانی کردن پیروان مذاهب دیگر، ادیان دیگر را عصبانی نکنید. اینها اسیر آنها شدند و فریب خوردند. این، معنیاش این است که آنها در دام لجبازی میافتند و دیگر به هیچ حرف شما گوش نمیکنند. حتی عرض کردم در جنگ با معاویه - به نظرم در نهجالبلاغه است- حضرت امیر داشتند سان میدیدند. دیدند دو- سه تا از نیروها، افسرهایشان، ایستادند دارند به طرف جبهه معاویه فحش میدهند، حواله میدهند. حضرت امیر گفت چه کار میکنید؟ گفت آقا آنها فحش دادند، ما مدام ساکت هستیم گوش میکنیم هی میگوییم فحش نده، باز فحش میدهند. حالا داریم مقابله به مثل میکنیم. فرمودند نه، این کار را نکنید. آنها فحش بدهند، شما، فحش ندهید. دارید با آنها میجنگید ولی فرمودند فحش ندهید. فرمودند که «إِنِّی لَا أُحِبُّ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین.» دوست ندارم شما فحّاش باشید. گفتند پس چه کار کنیم بایستیم نگاه کنیم؟ فرمودند نه افشاگری کنید. آنها فحش بدهند، شما استدلالهایتان را بگویید. شما بگویید ما چرا برحق هستیم و شما چرا بر باطل هستید؟ چرا شماها فریب خوردهاید؟ البته اینکه آدم فحش بشنود ولی فحش ندهد خیلی سخت است بنده خودم این را میدانم. از این آدمهایی نیستم که به من فحش بدهند من بایستم نگاه کنم. من میدانم وقتی به تو فحش میدهند فحش ندادن چقدر سخت است و خیلی جهاد با نفس عجیب و غریبی میخواهد. ولی میخواهم بگویم امیرالمؤمنین در جنگ با دشمن خونی و کسی که خودشان او را لعن کردند فرمودند این کار را نکنید.
دوستان دقت کنید همانجور که شیعه با عشق اهل بیت(ع) بزرگ شده است، از بچگی، علی، فاطمه، حسن، حسین، مهدی بوده، خب خانوادههای مسلمانی هم داریم که با محبت ابوبکر و عمر و عثمان و علی و عایشه و فاطمه بزرگ شدهاند. یک وقت ما میگوییم مخالف هستیم و استدلال هم میکنیم. استدلال هم لازم نیست. اینقدر منابع و ادله و اظهارنظر از بزرگان اهل سنت هست که برادر خود جناب عایشه، جناب محمد بن ابیبکر، شهید بزرگ سپاه علی، پسر جناب ابوبکر، خودش در جنگ جمل با خواهرش مناظره میکند. خواهر آن طرف است و برادر این طرف جبهه است. خواهر و برادر دارند با هم میجنگند. برادر، افسر، فرمانده سپاه علی است، خواهر، آن طرف است.
ما بعد از پیامبر، خلافت بلافصل را حق علی بن ابیطالب میدانیم اما خود ایشان در نامه 62 نهجالبلاغه فرمودند، حتی به فکر هم خطور نمیکرد که پس از پیامبر، خلافت را به سمت دیگری ببرند. اصلاً قابل تصور نبود، با آن تصریحات پیامبر(ص) و اینکه همه فرق اصحاب را با همدیگر میفهمیدند که چه کسانی مقدم هستند، چه کسانی اعلم هستند و چه کسانی اعدل هستند، چه کسی جلوتر است، اصلاً این کار قابل تصور نبود که پس از پیامبر، مانع حاکمیت من بشوند اما اولاً بیعت نکردم، اعتراض هم کردم، همچنان هم معترض هستم اما، اما، اما دیدم اگر در این مسئله این بحث را ادامه بدهم و بعد از آن اعتراضات با خلیفه بیعت نکنم، اسلام و امت اسلام را در خطر سقوط میبینم. رخنهای باز میشود که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. دیدم اگر من بیش از این مقاومت کنم و درگیر بشوم اسلام و امت اسلام، نابود خواهد شد، همه مسلمین، وارد جنگ داخلی میشوند تمام میشود و مصیبت انهدام امت اسلام و وحدت امت اسلام، برای من، خیلی بیشتر است از رها کردن حکومت بر شماست. یعنی من اهم و مهم کردم. دیدم حاکمیت علی خیلی مهم است، اما نه مهمتر از بقای اسلام و امت اسلام. من اگر اختلافات را ادامه بدهم جنگ داخلی میشود، مسلمین به جان هم میافتند، من اگر بخواهم بگویم نه، خب بخشی از امت، شمشیر میکشند. چنان که زبیر آن موقع با علی بود علیه ابوبکر و عمر شمشیر کشید. گفت من نمیگذارم حق علی اینجوری ضایع بشود. حضرت امیر به او اشاره کردند که شمشیرها را غلاف کنید.
در خطبه 172 میفرمایند: حق حاکمیت، حق ولایت، خلافت، حق من است. حق من است، نه اینکه این سهم من است، من میخواهم بخورم. یعنی حکومت اسلامی پس از پیامبر(ص) را من بلدم، نه کس دیگری. هیچکس به اندازه من نمیتواند درست حکومت کند. این، در واقع حق مردم است حقالله و حقالناس است و مانع من شدند و خیلیها که خودشان هم با هم دشمن بودند، سر این مسئله، با هم، علیه من ائتلاف کردند. «إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقًّا لِی.» من حق الهی حاکمیت را مطالبه کردم و سکوت نکردم. «أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ» شما و دیگران حائل شدید و نگذاشتید «وَ أَجْمَعُوا عَلَیَّ مُنَازِعِینَ أَمْرَنْهُ وَلِیٌّ» کسانی که خودشان با هم اختلاف داشتند، سر این قضیه، یک مرتبه، همه با هم رفیق شدند و نگذاشتند این درست است اما از همین اهل بیت(ع) میپرسند که ما با غیر از پیروان اهل بیت(ع) چهجوری رفتار کنیم؟ میفرمایند: «مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ کَأَنَّکَ مَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ.» هر کس برود در نماز جماعت اهل سنت شرکت کند و برود در صف اول هم بایستد، مثل کسی است که پشت پیامبر(ص) نماز خوانده است و به پیامبر(ص) اقتدا کرده است. حالا یک کسی به ما بگوید آقا شما چهجوری هم وحدتی، هم ولایتی، هم برائتی هستی؟ همانجور که خود علی(ع) است. همانجوری که روایت امام صادق(ع) است. هر کس برود در نماز اهل سنت با آنها اقتدا کند، مثل کسی است که «کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ» مثل کسی است که رفته است صف اول، پشت پیامبر ایستاده و به نماز او اقتدا کرده است، یعنی اینقدر مسئله وحدت مهم است. همین اهل بیت(ع) که حقشان ضایع شده است، دارند این حرفها را میزنند.
خطبه 146، عمر بن خطاب دارد لشکرکشی میکند. جناب عمر بن خطاب، خلیفه دوم، دارد سپاه اسلام را برای جنگ با شاهان و امپراتورهای کفر و استکبار حرکت میدهد. خود خلیفه دوم میگوید من فرمانده جبهه، جلوتر از همه میروم و میجنگم. چون خیلی از فتوحات صدر اسلام، زمان عمر بن خطاب عمر شده است. از فتح قدس تا ایران و هر دوتا شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم، اینها بیشتر در زمان خلافت خلیفه دوم، درهم کوبیده شد و اسلام گسترش جغرافیایی پیدا کرد. خود خلیفه دوم میخواهد جنگ برود میآید جلسه مشورتی میگذارند، با علی بن ابیطالب(ع) مشورت میکند. همان حضرت امیری که تا آخر به اینها هم منتقد و هم معترض است. اما وقتی که مصالح کلی امت اسلام مطرح است این، خیلی نکته مهمی است. در نهجالبلاغه خطبه 146را بروید ببینید حضرت امیر(ع) به عمر میگویند که جبهه نرو که به خطر نیفتد. چون اگر خودت مستقیم به جنگ بروی و بیفتی میگویند رهبر جهان اسلام کشته شد. خودت را در معرض خطر قرار نده. خیلی مهم است. چطوری است که شما داری برای او دل میسوزانی که میگویی ایشان در مسائل حاکمیت نقش داشته است؟ خب، انگار که ولایت و برائت او مشکل دارد. خب اینها مسائلی مهمی است که چه چیزی مهم و چه چیزی مهمتر است.
همان علی بن ابیطالبی که در نامه به ابوموسی اشعری میفرمایند که هیچکس به اندازه من، نگران وحدت امت اسلام و پیامبر نیست، هیچکس دلسوزتر از من بر وحدت و بقای این امت نیست و از خدا میخواهم که هیچ جنگ داخلی پیش نیاید. چون سر جنگ جمل، ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود، حضرت امیر به او گفتند نیروها همه بیایند. اینها آمدند، بصره را گرفتهاند، دارند براندازی میکنند. ابوموسی اشعری این کار را نکرد. گفت: واقعیتش این است که اگر جنگ با کفار باشد میروم. اما جنگ مسلمان با مسلمان، صحابی با صحابی، مردم بیطرف باشید. من در جنگ داخلی شرکت نمیکنیم. حضرت امیر، نامه نوشتند من، این درگیری را شروع کردهام؟ من دنبال درگیری هستم؟ کسی، دلسوزتر از من برای وحدت این مردم و وحدت، همه اصحاب هست؟ و این است که میفرماید: مثل خار در چشم و استخوان در گلو، علی صبر کرد. چرا صبر کرد؟ چون مسئله مهمتری بود. مسلمین نباید به جان هم بیفتند. اختلافاتشان باید، طور دیگری حل بشود. خود حضرت امیر میفرمایند، ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه میآورد که اگر میخواهیم، این شهادت به رسالت پیامبر(ص) بر سر مأذنهها شنیده بشود من در این قضیه باید مدارا کنم و کوتاه بیایم. حضرت زهرا(علیها سلامالله) از حضرت امیر سؤال میکند که دیگر تمام شد، بنشینیم و نگاه کنیم؟ فرمودند نه. صدای اذان آمد، شهادت به رسالت پیامبر(ص). حضرت امیر فرمودند این صدا نباید خاموش بشود. حرفهایم را زدم، اما بیش از این نباید درگیر شد، برای اینکه این صدا تا بماند.
اگر امیرالمؤمنین درگیر شده بود، الان دیگر، نه مأذنهای بود نه اذان امت اسلام تمام میشد. فرمودند که به خدا قسم، اگر ترس تفرقه و جنگ داخلی مسلمین و به اینکه دوباره به کفر برگردند و اسلام محو بشود، نبود، وضع موجود را عوض میکردم.
بُریدة اَسْلَمی، حتی بعد از اینکه علی بن ابیطالب(ع)، بعد از انتقاد و اعتراضات، بیعت کردند، گفت من بیعت نمیکنم! حضرت امیر فرمودند «یا بریده» - این را جناب علامه مجلسی در «بحار» نقل میکند - «اُدْخُلْ فِیمَا دَخَلَ النَّاسُ.» ما اعتراضمان را کردیم، اما دیگر ادامه نده. حالا که دیگر همه دارند گروه گروه دارند بیعت میکنند، مثل بقیه باش. «فَإِنَّ اجْتِمَاعَهُمْ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ الیوم» آنچه که الان پیش من مهم و واجبتر است اجتماع امت است. ما اگر ادامه بدهیم، اختلاف داخلی پیش میآید و ضرر آن برای اسلام و ولایت و همه چیز زیاد است.
خب، این، مبانی شیعی ما برای وحدت است. ضد برائت، برائت چه شد؟ ولایت چه شد؟ ولایت و برائت، سر جایش است. دوست و دشمن اهل بیت(ع) را بشناس، شرایط را بشناس، روش برائت و وحدت را بشناس. امام، پیشوای وحدت اسلامی است، خودش هم ولایتیترین آدم بود.
رهبری اشاره میکنند که این دارالتقریب که قبلاً، قبل از انقلاب، در مصر بود، ولی عملاً دایرهاش محدود شد و بعد از یکی، دو نفر از رهبران صالح سنی الازهر، مثل شیخ سلیم و شیخ شلتوت، بعد از اینها بعد از یک مدتی دیگر، دامنهاش جمع شد، دیگر تک و توکی، گاهی یک چیزهایی میگفتند. این پرچم وحدت را، آنجا هم دشمنانی، پایین کشیدند. آن علمای واسعالصدر، محب اهل بیت، سنی را کمکم زدند به حاشیه یا صدایشان را قطع کردند و الا اینجا یک تعامل خوبی بین آیتالله العظمی بروجردی، و شلتوت در الازهر قبل از انقلاب، برقرار شد و آن مجموعه «رسالة الاسلام» و دارالتقریب آمد، ولی این اواخر، مدتها ساکت شده بود و یک اسم بیمسمّا و غیرفعال و خیلی محدود بود. اما ما علمای خوبی از برادران اهل سنت، چه علمای حنفی، چه شافعی، در ایران داریم که فاضل هستند، فقیه هستند، عالم هستند، با تقوا هستند چون میگوید من بارها با اینها قبل از انقلاب و بعد از انقلاب صحبتهایی داشتهام. این علمای سنی، در ایران و بعضی کشورهای دیگر با مسائل اسلامی و قرآنی آشنا هستند و این رابطه را باید قاعده کار قرار بدهیم. تمهید مقدمات کنند که برای تنظیم و ترتیب این وحدت باید یک پروژه خیلی دقیق، از نظر علمی و عملی، خیلی کار میخواهد و یک بنیان درستی چیده بشود، نظرات آقایان، علمای مذاهب مختلف هم، دخالت داده بشود. نگوییم حالا ما چون شیعه هستیم، اکثریت هستیم، شما، حرفهایتان، اهمیت درجه دو دارد. نه، آنجا، داریم در یک حلقه خاص بحث علمی میکنیم. نظرات مختلف مطرح بشود و به راهکارهای هر چه مشترکتر، برسیم.
نکته دوم این است که ما باید در عین حالی که مؤدب هستیم، تفاوتهای مذاهب اسلامی را لاپوشانی نمیکنیم اما باید از این خطر موجود، بحث کنیم. مرکز اسلام، متأسفانه، دست وهابیها افتاده است، با کمک انگلیسیها، بعد، آمریکاییها، متحد صهیونیستها هستند. فساد اعتقادی، فساد سیاسی، فساد اقتصادی. منحرفترین گروه افتاده است برائت و ولایتشان. ولایتشان با آمریکا و اسرائیل و انگلیس است، ولایت آنها را دارند. برائتشان هم با دشمنان آمریکا و اسرائیل و انگلیس است. اصل مسئلهشان شیعه، سنی نیست. حاکمان منطقه، مذهبی نیستند سنی نیستند. بسیاری از مؤمنان و علمای مبارزان سنی در زندانهای اینها شکنجه شدند، تیرباران شدند. هزاران مبارز و مجاهد سنی را کشتند. منتها چون پرچم اسلام در ایران بالا رفت و یک منبع قدرتی شد، یک مرتبه سنی شدند. با آمریکا حرف میزنیم چرا تو ناراحت میشوی؟ مگر آمریکا سنی است؟ اسرائیل مگر سنی است؟ برائت از مشرکین، میگوییم چرا مسلمان میکشی؟ بین همان مسلمین که شهید شدند، سنی هم بودند. همه نه ایرانی بودند و نه همه شیعه. علمای سنی، وهابیت را قبول ندارند. جرأت نمیکنند حرف بزنند، تقیه میکنند، تحت فشار هستند، نمیتوانند همه حرفهایشان را بزنند. عالم سنیای که در مسجدالحرام تدریس میکرد، بعضیهایشان، مریض و متعصب هستند ولی بعضیهایشان، آدمهای سالمی هستند. یکی از اینها را سر درسش بودم. داشت تفسیر قرآن میگفت و عقاید همان مذهب خودشان را و فقه حنبلی میگفت. بعد که کلاسش تمام شد رفتم با او صحبت کردم که شما در نماز عید میگویید که باید بر پیغمبر و اهل بیت صلوات فرستاد، همانطور که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادید، مگر شما هر روز در نمازتان نباید همچین صلواتی بفرستید؟ چرا وقتی که اسم پیغمبر میآید، به هر صورت، خیلی از اینها، دلشان از دست وهابیها خون است. با بعضی از اینها که صحبت میکردم، میگفتند ما وهابی نیستیم، ما هیچ مسلمانی را تکفیر نمیکنیم. ما شیعه را کافر نمیدانیم، اینها حرف حکومتیها است!
مولودیخوانی را، این وهابیها حرام میدانند شرک میدانند. خیلی از این علمای اهل سنت در خود عربستان، من دیدهام، میگویند ما مولودیخوانی را شرک نمیدانیم، منتها خب جرأت نمیکنیم! ما در مباحث فقهی و کلامی اختلافنظر داریم ولی حواستان باشد آنهایی که اختلافات فقهی، کلامی را تبدیل به جنگ مذهبی و تکفیر کردند و میکنند، اینها معمولاً، علمای متدین هیچکدام از مذاهب نبودند، حکومتها بودند. حکومت بنیامیه و معاویه این کارها را شروع کرد. بنیعباس آمد، دعوای اشاعره، معتزله حکومت، راه انداخت. خود سنیها، دو گروه شدند. قرآن حادث است یا قدیم؟ یکی که قرآن کلامالله است. کلامالله، «هوَ المُتَکَلِّم». این چه صفتی است؟ صفت ذاتی یا صفت فعل است؟ سر این قضیه که یک اختلافنظر معمولی است، هر دو سنی هم هستند اینها حکومتها این را به یک جنگ مذهبی تبدیل کردند! زمان مأمون، گرایش اشعری، سرکوب کردند و احمد حنبل را زدند. باز زمان متوکل و بقیه بعدیها میگشتند هرجا سنی معتزلی پیدا میکردند میکشتند. اصلاً بین مردم سنی، سر اینکه قرآن، حادث یا قدیم جنگ راه افتاد. همدیگر را کشتند. علمای سنی، همدیگر را سر اینطور چیزهایی تکفیر میکردند. خب اینها توطئه بود. صورت مسئلههای انحرافی، مسائل قلابی، مسائل حاشیهای، مسائل تخصصی را به جنگ اجتماعی بین خود مسلمین تبدیل میکردند. این کارها را معمولاً حکومتها میکردند الان هم میکنند. اینها برای حفظ خودشان دعوای مذهبی راه میاندازند. همین الان هم همین است. اگر این دعواها نبود جهاد مسلمان علیه مسلمان، این طرف و آن طرف جنگ مذهبی راه نینداخته بودند، این رژیمها سقوط کرده بودند. همانجوری که چهارتایشان ظرف چند ماه سقوط کردند مثل دومینو میافتادند. حکومتهای فاسد و قدرتهای غربی و صهیونیستی در این دمیدند در این که اینجا مسئله شیعه، سنی است. از زمان معاویه، بنیامیه، تا همین الان، پشت این جنگهای مذهبی، قدرتهای فاسد هستند یا قدرتهای داخلی یا قدرتهای خارجی. الان هم داخلی، هم خارجی هستند. هم اینها به اسم مسلمان، آنها هم آمریکا استکبار جهانی هستند. این را به مبنای اختلاف و دعوا تبدیل بین دوتا سنی راه میاندازند. اول بعد داخل شیعه و سنی، بعد، داخل خود سنیها، باز در خود شیعه، بین شیعهها، دعوا و اختلاف بین شیعهها، اینقدر هم مسائلی است که اختلافنظر است، میشود دعوا درآورد، شمشیرکشی درآورد. همین الان، اگر بخواهید پنج- شش جلسه میآیم به شما میگویم سر چه مسائلی میشود خود شیعه را به جان هم انداخت؟ در حدی که شیعه، شیعه را تکفیر کند، بگوید خونش، حلال است! و این کارها شده است. سنی، سنی را تکهتکه کند. اینها هست. اهل دنیا، هردوی این مذاهب را، همه مذاهب را محاصره کردهاند. سر همه را به همدیگر بکوبند و اجازه هم نمیدهند، هیچ جا، واقعاً یک بحث علمی درست و شفافی صورت بگیرد.
بحث ما این است که سر عقل باشید. سنی هستی تحقیق کن، به خودت مربوط است، به خدا مربوط است، بین تو و خدا است. همهمان، شیعه و سنی، سر عقل باشیم. اگر یک قلم به دستی، حتی آنهایی که مزدور و وابسته نیستند، روی احساسات پاک، به عنوان خدمت به مذهب این چیزها را مینویسند. طرف به قصد قربت وضو گرفته، کنار مسجدالحرام رفته، علیه شیعه کتاب نوشته است که این جریان فاسد انحرافی را، رافضیها را باید افشا کرد. از آن طرف، به قصد قربت، نشسته از منابع سنی، دربیاورد که بله، فلان شخصیت مقدس شما، اینجوری بوده است! بعضیها حتی روی احساسات پاک به قصد خدمت، فکر میکنند. بهجای اینکه مذهب خودت را معرفی کنی، استدلالهایت را بگویی یا اگر یک نظری در یک مذهب دیگر را میخواهی رد کنی، عالمانه و مؤدبانه رد کن. یک تعریف غیرقابل قبول، غیراخلاقی، حملات نادرست و دشمنساز به فلان کتاب یا فلان اشخاص آن مذهب. خب، مذاهب خود شیعه، امامیه، زیدیه، اسماعیلیه، مذاهب دیگر، مگر نیستند که اختلاف داشته باشند؟ خب، الان شیعه زیدیه در یمن، پرچم امام حسین را بالا برده است. بزرگترین افتخارات را دارد ایجاد میکند. الان بگوییم بیاییم سر اختلافاتمان بحث کنیم؟ نه آقا. خود شیعه هم بخواهد مسائل تفکیکی است و فلسفه بخواهی راه بیندازی؟ اختلافنظر علمی، علمایی بین دوتا عالم هست. تفکیک را به عنوان تکفیر، نباید به کار بگیریم. از آن طرف هم، او نباید همه را تکفیر کند. بحث علمی بین دوتا عالم است، بفهمند چه به چی هست آن عیبی ندارد. این که بگویی فلانی فلسفه خوانده نجس است. عرفان خوانده است، کاسه آبی که با آن آب خورده، آب بکشیم نجس است! از آن طرف هم بگوییم آن بیسواد است، اینها، دین را با جهلشان نابود کردند، اینها با فلانیها فرقی نمیکنند. خب این تعابیر، اصلاً تعابیر اخلاقی اسلامی نیست. دوتا عالم و متخصص، هر دو عالم، هر دو با تقوا، هر دو مفسر قرآن و حدیث، مینشینند تخصصی با هم گفتگو و بحث علمی میکنند. همین را شما میتوانید جنگ بکنید! مگر در همین شیعه، بین اخباری و اصولی جنگ نشد؟ یکی- دو قرن پیش، شیعه، دو گروه شده بودند. علمای شیعه، حوزه، دو گروه بودند. یک عده، اخباری، قائل به اجتهاد و تقلید و مرجع و این چیزها اصلاً نبودند و میگفتند همه احادیث، بدون هیچ توجه به سندش، هر حدیثی که آمده، قطعاً درست است. یک عده هم مجتهدین و اصولیون بودند که میگفتند باید با منابع تخصصی برخورد کنیم. یک چیزهای آن را همه میفهمند، یک جاهایی از اینها اختلافی است، تعارض روایات است، جعل حدیث است. فهم حدیث، فهم آیه، برای همه کار آسانی نیست. به همه آیات و روایات همه مراجعه کنند، اما یک جاهایی از آن بحث تخصصی است. اختلاف شد و علمای درجه یک حوزه با همدیگر در افتادند. حتی بعضیهایشان همدیگر را تکفیر هم کردند و گفتند این یک انحراف است. بعد به کوچه و بازار کشید طرفدارهای اصولی، طرفدارهای اخباری، شیعه اثنیعشری، همدیگر را با چوب و چماق میزدند. اگر این مسیر را بروید تهش هیچی نمیماند. فکر میکنید این دعواها طبیعی است در صورتی که این دعواها طبیعی نیست. این دعواها، مصنوعی است. یعنی سازماندهی شده است. اختلافنظر از صدر اسلام بوده است و هست، قبل از پیامبر بوده است، بعد هم هست تا آخر زمان هست.
قرآن میفرماید بعضی اختلافاتتان، تا قیامت، حل نخواهد شد. این، آیه قرآن است. میفرماید «سر یک چیزهایی، اختلافاتی است که تا قیامت، حل نمیشود، قیامت حل میشود.» اما شما و هر کسی باید به وظیفهاش عمل کند. دنبال حق باش. این هم ملاکهای حق. این هم رهبران حق. اما اینکه فکر کنی، یک وقتی میشود که همه در همه مسائل، مثل هم باشند! اصلاً امکان ندارد. بشر، اینجوری خلق نشده است. دنیا جای وحدت مطلق نیست، امکان وحدت مطلق نیست، ولی وحدت نسبی، کنترلشده و حتیالامکان در مسیر حق باشد.
استعمار، 100- 150 سال است با جهان اسلام آشنا شده است. این سرویسهای جاسوسی اول، انگلیسیها، متخصص در کار بودند. فرانسویها، روسها، آمریکاییها، صهیونیستها، همه بعداً آمدند. الان، بیشترین کرسیهای شیعهشناسی در جهان، استادهای آن یهودیها هستند. از ما بیشتر اینها دارند در دنیا شیعه و اسلام را معرفی میکنند. استعمار، جدی است. 150 - 200 سال است اینها روی جزئیات عقاید مذاهب اسلامی فکر کردند، کار کردند، متخصص تربیت کردند، قرآن را کلمه به کلمه، روایات شیعه و سنی، همه را خواندهاند، کلام خواندهاند و میدانند کجاها باید آن را باد کنی و آن را به جنگ داخلی تبدیل کنی. از کدام عقیده، در کدام مذهب، میتوانی یک فرقه جدید بسازی و رویش کار کنی. مذهبسازی کردند، فرقهسازی کردند، بین شیعه، بابی و بهایی ساختهاند، بین سنی، وهابی ساختهاند. در هند و پاکستان، قادیانی ساختهاند، احمدیه، شیعه اسماعیلی را دوباره بازسازی کردند و رهبر قلابی برای آن تراشیدند. شیخیه، شیعه بودند و از شیخیه، بابییت و بهایییت را بیرون کشیدند. دشمن فعال است. در تمام این فرق و مذاهب و ادیان، حرف حق و باطل، هردویش هست. باید درست چیده بشود و بحث بشود. این همه رسانه، ماهواره، هزاران سایت اینترنتی، دهها و صدها شبکه ماهوارهای، یکی به دفاع از شیعه، فحش به مقدسات آنها، یکی به دفاع از سنی، فحش به اهل بیت شیعه، اینها همهاش برنامه است. از یک جا دارد برای همه اینها بودجه میآید. پشت هر دوی اینها، لندن و واشنگتن و تلآویو و سلاطین و حاکمان فاسد، بیدین و بعضی آخوندهای یا نادان یا بیوجدان و بیتقوا هستند. از گرگی که به گله میزند خطر اینها بیشتر است.
مسئله، مسئله توطئه دستگاههای ارباب قدرت است. از صدر اسلام تا الان، هر جا بوده، بودند. بعضی از کتابهای اینها منتشر شده، متأسفانه کسی اینها را نمیگوید که بروید بررسی کنید. طرف، یک چهره معروف دانشمند حکومتی اروپایی است، حالا یک چهره سیاسی یا چهره فرهنگی است، مصر میرود یکجور حرف میزند! میرود باباعالی در عثمانی، یکجور دیگر حرف میزند! همان آدم میآید ایران، یکجور دیگر حرف میزند. میرود هند یکجور دیگر حرف میزند. طرف یک نفر است ولی هرجا میرود به تناسب یکجوری حرف میزند که آنها فکر میکنند این، طرفدار ما است.
کسی را در عراق در محله سنیهای تند داشتیم هر روز، میرفته مینشسته روضه در و دیوار را میخوانده و لعن به خلفا میکرده. گفت یک بانی پیدا شده، به من داده گفته مادر من داشته فوت میکرده، اینجا را وقف کرده، به من گفته هر روز، برو اینجا، محله سنیها و خلفا را لعن کن و روضه حضرت زهرا(س) را هر روز برو اینجا بخوان! بعد که رد او را زدند معلوم شد بانی، سفارت انگلیس در بغداد بوده است! نه اینکه کسی گفته باشد که نمیخواهد روضه حضرت زهرا بخوانی! خب چه کسی؟ کجا؟ معلوم است که از آن میخواهی فتنه بیرون بیاوری. انگلیسیها باید شیعه و سنی را به جان هم میانداخت تا بر عراق حاکم بشود و شد. الان هم همین کار را در عراق و سوریه کردهاند. اگر پیروان مذاهب مختلف را فریب نمیدادند اینجوری نمیشد. عراق و سوریه را نابود کردند، رهبران، فاسد هستند ولی اینهایی که روی زمین میجنگند، آن طرفش هم عِرق دینی و مذهبی دارند و انتحاری میکنند. این خط فریب و خیانت است،. این آن چیزی است که امیرالمؤمنین از آن میترسید. گفت این خطر، اینقدر بزرگ است که من میگذرم.
بعضیها، مسئله شیعه و سنی را، حتی وحدت شیعه و سنی را، چه اختلاف، چه وحدت، هر دویش را غیرسیاسی تعریف میکنند. میگویند ما به سیاست کاری نداریم. ما میخواهیم شیعه و سنی، همه با هم متحد باشند، دعوا نباشد. و مسائل سیاسی، کار نداریم! این به اسم وحدت است. وحدت اسلامی با سیاستزدایی از عرصه! یک عده هم به عنوان مخالف وحدت، بحث ولایت و برائت همین حرف را میزنند. میگویند ما اصلاً به سیاست چه کار داریم؟ به ما چه که چه کسی استکبار است، چه کسی کافر است، چه کسی فلان است؟ شیعه اهل بیت باید همه با هم یک جا باشند، دشمن غیرشیعه. اصلاً هدف نهایی این مسائل، حواستان باشد یک بُعد آن سیاسی است. سیاست یعنی چه؟ سیاست یعنی این که قدرت دست چه کسی باشد؟ چه کسی حاکم باشد و بر مسلمین حکومت کند؟ چه کسی گفته این مسئله مهم نیست؟ اینکه چه کسانی بر بشریت، بر جهان حکومت کنند، چه کسانی بر مسلمین حکومت کنند، این مسئله، دینی است. حکومت و سیاست شوخی نیست، مسائل غیردینی نیست.
اصلاً همین ولایت اهل بیت که میگویید خلافت بلافصل، علی ابن ابیطالب، مسئلهاش چه بوده است؟ مسئله، سیاست و حکومت است. از اینجا شروع شد که پس از پیامبر، حکومت، دست چه کسی باشد؟ اصل شروع مسئله تشیع، درست است که مبانی کلامی، همه را دارد اما بروز اصلی مسئله، یک مسئله سیاسی بود. بحث نکردند که بعد از پیامبر حج باشد یا نه؟ نماز باشد؟ روزه باشد یا نه؟ زکات باشد یا نه؟ سر اینها دعوا نبود. سر این بود که حکومت پس از پیغمبر، باید چگونه باشد تا مسیر پیامبر ادامه پیدا کند؟ پس اصل مسئله شیعه، یک مسئله سیاسی بوده است. اینهایی که میگویند ما شیعه هستیم ولی به سیاست کاری نداریم، اصلاً تشیع را نمیفهمند.
آقا عاشورای امام حسین، دیگر امام حسین را سیاسی نکنید. امام حسین را بگذارید ما میخواهیم عاشورا با او حال کنیم. عاشورا چه بود؟ گفت: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ.» مثل منی، با مثل یزیدی، بیعت نمیکند. حکومت او را نمیپذیرد. اصلاً مسئله عاشورا، مسئله سیاسی است، سر حکومت است. دعوا سر اینها نبود. دعوا سر این بود که مثل یزیدی نمیتواند به لحاظ سیاسی، حاکم بر امت اسلام باشد. خب، عاشورای امام حسین، سیاسی است. تو چطور میخواهی عاشورا را غیرسیاسی کنی؟ و میگویی از سیاست جدا است! ولایت علی ابن ابیطالب، مسئله پس از پیامبر، انشعابی که در حکومت و امت به وجود آمده، سر مسئله سیاسی بوده است. این که میگویند ولایت اهل بیت را سیاسی نکن. مسئله امام زمان(عج) چیست؟ ایشان میآید تا عدالت را بهجای ظلم و جور در جهان، حاکم کند. عدالت و ظلم، مسائل سیاسی است یا غیرسیاسی؟ اصلاً حکومت جهانی واحد، یعنی امام زمان تشریف میآورند، تمام حکومتهای جهان را اصلاح میکنند یا سرنگون میکنند. انقلاب جهانی است. این که میگویند مسئله انتظار امام زمان را سیاسی نکنید ما میخواهیم ثواب کنیم! حرکت خود امام زمان(عج) سیاسی است منتها سیاسی با تعریف اسلامی است.
تو میگویی ما چه به اسم این که ما شیعه هستیم و وحدت و این چیزها، سرمان نمیشود، چه به اسم این که: تمام مسلمین با هم متحد بشویم. اگر این اتحاد در خدمت حاکمیت اسلام، قدرت اسلام در سراسر جهان نباشد که یک مسئله سیاسی است، این وحدت هم پوچ و بیمعنا است.
یکی از حضار: نامفهوم
جواب استاد: یکی، بحث ولایت اهل بیت است، یکی بحث زعامت است. اینها دوتا نیست یکی است. منتها مراتب دارد. یعنی زعامت سیاسی اهل بیت هم به خاطر ولایتشان است. اگر ولایت نبود، زعامت سیاسی هم معنا ندارد. - من دارم فرمایش شما را تأیید میکنم- اگر ولایت باطنی نبود، ولایت ظاهری هم نبود. ما چرا میگوییم ولایت ظاهری، حق اهل بیت است؟ چون معتقدیم ولایت باطنی، آنجاست. اصلاً تفکیک ولایت ظاهری از ولایت باطنی یعنی همین سکولاریسم! علم که قابل سلب شدن نیست که بگوییم علم لَدُنّی اهل بیت را غصب کردهاند! ولایت باطنی قابل غصب نیست. ولایت باطنی، با ذات آن شخص است. علم، تقوا، صلاحیتهای باطنی، حکمت، نورانیت، اینها را کسی نمیتواند از کسی سلب کند. گفتند آقا شما آدمهای خوبی هستید ولی حکومت را به شما نمیدهیم. دعوا سر همین بُعد سیاسی و حکومتی ولایت است. معاویه بعد از شهادت حضرت علی(ع) در یک مجلسی تعریفهایی از علی بن ابیطالب کرده است حالا ریاکاری بوده یا واقعی من نمیدانم. ولی این جملهها از معاویه که برای علی بن ابیطالب روضه خوانده که علی در علم چه بود؟ علی در تقوا چه بود؟ علی در زهد چه بود؟ فقط آخرش میگوید که خب، نباید این کارها را میکرد. چرا درگیر شد؟ یعنی باید حکومت را به ما میداد و میرفت. یعنی معاویه هم، این صلاحیتهای باطنی علی را اقرار کرد. میگفت بُعد سیاسی حکومت را به تو نمیدهم. لذا، ما قائل هستیم به لحاظ علمی هم مرجعیت علمی با اهل بیت است و هم مرجعیت اخلاقی و معنوی، با اهل بیت است، هم مرجعیت سیاسی، یعنی زعامت و حکومت با اهل بیت(ع) است و اینها سهتا چیز نیست. اگر کسی گفت اینها سهتا چیز یا دوتا چیز است، اتفاقاً این خودش، تفکیک دین از سیاست و دولت است! این سکولاریسم میشود. ما معتقدیم اینکه میگوییم سهجنبه یا دوجنبه، دوتا و سهتا نیست بلکه یکی است. منتها، همین صلاحیتها چندتا حق را الزام و ایجاد میکند. یکی، حق اطاعت معنوی است، ولایت معنوی. حق اطاعت علمی است، یک حق دیگر هم هست و آن حق اطاعت سیاسی است. مخالفین میگفتند حق اطاعت علمی و معنویاش را ما قبول داریم، باشد برای شما ما دعوا نمیکنیم. حالا شما خودتان قبول دارید داشته باشید. هر کسی هم قبول ندارد نداشته باشد. و لذا همینها در مسائل مختلف میآمدند با خود اهل بیت مشورت میکردند حتی در مسائل سیاسی ولی میگفتند آن بُعد سیاسی و حکومتیاش را نمیدهیم. ولایت سیاسی و ولایت معنوی و باطنی، اتفاقاً از هم قابل تفکیک نیست و یک ولایت است. این سهتا جنگی که برای علی تحمیل شد همهاش سر قدرت و سیاست و ثروت بود. نمیگفتند شما، از نظر علم و تقوا، صلاحیت نداری. هیچکس نمیگفت. مثلاً دعوای معاویه با علی سر این نبود. اسمهای خوب رویش میگذاشتند ولی دعوا، قدرت بود.
این هم نکته مهمی است. - دقت کنید- وحدت مذاهب اسلامی به سیاست بخورد، به چه معنا؟ عزت مسلمین، وحدت مسلمین در سراسر جهان، نه اینکه سنی و شیعه، وحدت بکنید و زیر سایه آمریکا، زیر سایه شاهها، زندگی کنید یا شیعه، متحد باشند ولی شاه باشد. میگفتند شاه شیعه را تضعیف نکنید! الان که اهل بیت(سلامالله علیهم) در صحنه نیستند. طبق فقه اغلب شیعه و سنی باید آدمهایی باشند که صالح باشند، عادل باشند، باتقوا باشند، تحت نفوذ کفر نباشند، امر به معروف و نهی از منکر را بپذیرند، «تَنَاهی عَنِ الْمُنکراتْ» یعنی نهیپذیری، انتقادپذیری، باید اینها را داشته باشند. البته این را دیگر الان همه در عصر غیبت مسلمین قبول دارند. عرض کردم اینجا هم تا یک حدی اختلافاتی در این مسئله، است. باید حرکت به سمت حاکمیت اسلام در جهان اسلام باشد. «لِیَقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ.» اِنزال کِتاب و میزان، ارسال رسولان با بَیِّنات، مسئله قسط است، مسئله حکومت اسلامی است. حکومت مادی و معنوی اسلام است و «ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» ما رسولی نفرستادیم، مگر برای اینکه اطاعت بشود. یعنی که خدا بگوید ما، رسول فرستادیم. ما بگوییم خیلی خوب، ما، رسولان تو را قبول داریم ولی اطاعت نمیکنیم، ولی خوش آمدند، ولی ما اطاعت نمیکنیم! یعنی مسئله اطاعت یعنی حاکمیت. ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر برای اینکه اطاعت بشود. یعنی مسئله هدایت است، حکومت و حاکمیت هم است. اینها با هم است. حکومت بدون هدایت، باطل است. هدایت بدون حکومت ناممکن است، مگر در حوزههای کوچک، شخصی. در آن سطح از هدایت عام بدون قدرت و حکومت نمیشود. قدرت، دست ضد هدایت و ضد توحید باشد، شما هم جداگانه برو هی هدایت کن! حکومتها را باید اصلاح کنیم. حتی ایشان میگوید ما برای چه میخواهیم خانواده شیعه را به هم نزدیک کنیم؟ اصلاً تقریب شیعه با شیعه برای چیست؟ ما میخواهیم لشکر بیشتری درست بشود و الا، شیعه و سنی با هم یا اصلاً شیعه با شیعه، به هم نزدیک بشوند ولی از انقلاب دور بشوند، به چه دردی میخورد؟ همه شیعه با هم باشند اما در مسیر نباشند؟ یا شیعه و سنی با هم برادر بشوند، اما ربطی به انقلاب و اصلاح امت اسلام نداشته باشند؟ این پوچ و بیمعنا میشود و این وحدت به درد نمیخورد. ته وحدت باید تشکیل نظام اسلامی، هدایت جامعه بشری سمت اهداف اسلامی در زندگی باشد. ما اگر میخواهیم حتی شیعیان بیاصل و نسب، به لحاظ اعتقاد، نه به لحاظ فقهی، اهل نماز و روزه و عبادت و اینها نیستند، اهل شراب هم هستند، علی را قبول دارند، ولی خیلی به اسلام و احکام اسلام کاری ندارند. منتها اینها مستضعف هستند باید آنها را کمک کرد. اگر میخواهیم با همه شیعه رابطه داشته باشیم، برای اینکه آنها را به تفکر و به محور انقلاب نزدیک کنیم. یعنی به تفکر انقلابی و خط امام. یک وقت وسوسه نشوید که مسائل سیاسی را وارد وحدت شیعه با شیعه یا وحدت شیعه با سنی نکنید. نخیر. هدف ما همان است. نمیگویم با اصطلاحات و ادبیات سیاسی بروید که یک افرادی زده بشوند، بترسند بگویند سیاسی هستید و مذهبی نیستید! نه. باید دقت کنید که روش آن با چه ادبیاتی است. اما اصلاً هدف ما این نیست که کل شیعه با هم متحد بشوند، ولی کاری به انقلاب و استکبار نداشته باشند یا شیعه و سنی با هم متحد بشوند ولی کاری به سیاست نداشته باشند. نه. اما البته روش آن باید اینگونه باشد که آنها را نترسانیم. جالب است بعد ایشان میگوید اصلاً تقریب برای چیست؟ شیعه و سنی برای چه به هم نزدیک بشوند؟ به هم نزدیک بشوند که لشکر آمریکا را تقویت کنند؟ در خدمت آمریکا باشند؟ 100 سال میخواهیم به هم نزدیک نشوند. 100 سال نمیخواهیم همه شیعیان زیر پرچم آمریکا متحد بشوند؛ یا شیعه و سنی زیر پرچم اینها متحد بشوند. ما همچین وحدتی را اصلاً نمیخواهیم. وحدت، هدف نیست، وسیله است. هدف، اسلام است، توحید و عدالت است و ارزشهای اسلامی است، حاکمیت اسلام است، حقیقت جمهوری اسلامی است اما اسمش را میخواهید نیاورید نیاورید! ما نمیخواهیم همه جا بروید بگویید ما میخواهیم علیه آمریکا با همدیگر متحد بشویم! نه. هم اصلاح مذهب است، دیدگاههای مذهبی غلط اصلاح بشوند. هم وحدت مذهب است، هم وحدت مذاهب است. اما مواظب باشید ما مذهب منهای سیاست و انقلاب نمیخواهیم. نه شیعهاش، نه شیعه و سنی با هم باشند، هیچکدام به درد نمیخورد چون اهل بیت(ع) سیاسی بودند. ولایت اهل بیت(ع) آن بخشیاش که سرش دعوا شده است، مسئله بُعد سیاسیاش بوده است. دعوا سر حکومت است. اما حکومت برای خدا، نه برای دنیا. امام حسین و یزید سر حکومت، دعوا کردند. منتها، یزید، حکومت را برای خودش میخواهد، امام حسین(ع) حکومت را برای خدا میخواهد ولی دعوا سر حکومت است و چگونه ترکیب باشد؟ ایشان میگوید یک مرتبه چشم باز نکنیم، ببینیم شیعیان با هم زیر پرچم کفر متحد شدهاند، یا شیعه و سنی با هم زیر پرچم کفر متحد شدهاند. هدف باید روشن باشد.
و آخرین نکته این که، بحث علمی بکنید، طبیعی است و درست است. هرکسی عقیدهای دارد. روشن هم است. وقتی کسی میگوید من، عقیده الف دارم، یعنی عقیده ب، از نظر من، باطل است. این روشن است همه معنیاش را میدانند. عیبی ندارد. دوتا فقیه هم که با هم اختلاف میکنند یکی میگوید فتوا باید بین رکن و مقام باشد یکی میگوید نه، پشت مقام هم باشد. در واقع، این فقیه دارد میگوید فتوای تو باطل است. آن فقیه هم میگوید فتوای تو باطل است. عیبی ندارد. ما در اختلافنظر، اثبات این عقیده، نفی آن عقیده دیگر است. استدلال به نفع عقیده الف و علیه عقیده ب است. این قابل درک و قابل تحمل است، اشکالی ندارد. منتها چه کسانی حق دارند این بحثها را بکنند؟ عالم یا جاهل؟ متخصص یا غیرمتخصص؟ کف کوچه و بازار یا در محفل عام تخصصی؟ آیا با ادبیات توهین و تفسیق و تکفیر و فحش یا با ادبیات اخلاقی؟ بحث، سر شیوه و شرایط است. عیبی ندارد که اختلافنظرها علمی بحث بشود بین متخصص مؤدبانه بحث بشود. تعمیق هم بشود. تهش هم به دوتا گزاره برسیم که با هم قابل جمع نیست. نمیشود در بعضی مسائل هم شیعه باشی، هم سنی. اما در بعضی از مسائل چرا. شیعه و سنی به یک جا میرسند. اتفاقاً در بیش از 90 درصد مسائل، شیعه و سنی به یک جا میرسند، اگر علما دقیق و درست بحث کنند. اشتراکات خیلی زیاد است. اما به اختلافات، مگر مکاتب اهل سنت، اشعری، معتزلی، ماتریدی، مرجئه، همه اینها سنی هستند و عقاید همدیگر را قبول ندارند، ولی از وقتی که این مکتب تبدیل میشد به جبهه که شروع کنند به کشتارهای متقابل و معمولاً یک خلیفه یا بخشی از حکومت، وارد این مسئله بود. یک دعوای فرعی، سؤال انحرافی، طرح میکردند تا آن اختلاف اصلی که حق و باطل، عدل و ظلم، مستکبر و مستضعف، ظالم و مظلوم، آن مطرح نشود. دعواهای فرعی راه بیندازند، مطرح نشود، چون طرف دزد است، وارد اینجا میشود، میبیند اگر یکی هم ادامه پیدا کند، مردم میگویند خب، چه کسی دزد است، چه کسی غاصب است، چه کسی حق است، چه کسی باطل است، چه کسی عادل است، چه کسی ظالم است؟ یقهاش را میگیرند یک دفعه شروع به دعوا میکند. یک عدهتان عینکی هستید، یک عدهتان عینک ندارید. ما باید الان روشن کنیم که حق با کیست؟ اصلاً عینک مگر ابزار دشمنی است؟ یکی عینک لازم دارد، یکی لازم ندارد. ما اینجا نشستهایم، 100 تا تفاوت بین ماها است. یکی میتواند با زرنگی در را ببندد و تا صبح ما را به جان هم بیندازد. خب یک عده کت و شلواری هستیم یک عده فلان، یک عدهتان چاق هستید، بعضیهایتان لاغر هستید، دعوای چاق و لاغر. کدامها ماشین دارند؟ چه کسانی موتور دارند؟ چه کسانی با تاکسی آمدهاند؟ سه گروه شد. این دعواهای انحرافی را راه میاندازند که آن دعوای اصلی و سؤال اصلی مطرح نشود که چه کسی ظالم است، چه کسی مظلوم است؟ استکبار دارد این کار را میکند، این رژیمهای فاسد هم این کار را میکردند، خلفای بنیعباس و بنیامیه هم همین کار را میکردند و بهجای اینکه مذهب برای هدایت و رحمت باشد، آن را به انحراف و افتراق و درگیری تبدیل میکنند. یک مطبوعاتی در این کشور، شروع کنند حمله به آن مذهب، آنجا هم متقابلاً به این مذهب حمله کنند و هیچکس به فکر عزت و سیادت اسلام و مسلمین نباشد. ایشان میگوید این مسئله، مسئله عقلانی است، مسئله احساساتی نیست. هر کس به مقدسات فرقه و مذهب دیگری اهانت کند، باب خشونت را باز میکند و اگر با خشونت و اهانت، با فرقه دیگری برخورد شد به هر اندازه که بُرد کار تو باشد، به این وحدت ضربه زدهای. یعنی هر چه بیشتر فکر کنی موفق شدهای، بیشتر فحش دادهای، توهین کردهای، بیشتر به این اصل اسلامی صدمه زدهای. ممکن است یک کسی بگوید ما آن شیوهها را عمل کردیم فلان جا 100 نفر مذهبشان تغییر کرد. اتفاقاً این موفقیت تو، در ضربه زدن به اسلام است، چون این 100تایی که با این روش غلط فحش و توهین تغییر مذهب دادهاند، این ادامه دارد، قطع که نمیشود، عکسالعمل دارد، عواقب دارد. 500 نفر را یک جای دیگری میزنند میکشند. بین آن کینه و خون میآید آشتی را سخت میکند.
ایران، به اسم اهل بیت(ع) پرچم اسلام و قرآن را به اهتزاز درآورد. در بخشی از جهان اسلام را از مظلومیت و غربت خارج کرد. انقلاب اسلامی ایران، بر اساس تعالیم قرآن و اهل بیت، پرچم وحدت را بالا برد. سلطه جهانی و نوکران آنها در کتابهای شیعه بگردند، یک چیزی پیدا کنند، سخنرانی یک آخوند شیعه، یک مداح شیعه، یک سخنران را بردارند ولو تقطیع و تحریف شده باشد خیلیها هم هست که احتیاج به تقطیع ندارد، عینش را هم که بگذارند کار آنها را راه میاندازد و از این طرف علیه شیعه، از این طرف، علیه سنی. بعضیهایشان مزد میگیرند و ایشان میگوید متأسفان بخشی از شیعه و بخشی از سنی، هر دو طرف، به این دام افتادهاند. آن روحانینمایی که در یک کشور، به عنوان خطبه جمعه یا غیرجمعه، بهجای اینکه به آمریکا و اسرائیل و دشمنان اسلام و کفر و استکبار حمله کند، به یک مذهب اسلامی حمله میکند، فکر نکنید کاری ساده، بیمقدمه و بیارتباط به حیات مجدد اسلام است که پرچم آن بالا رفته است. آن کسی که علناً مقدسات یک مذهبی را اهانت میکند، در مسیر پروژه استکبار پیش میرود. امروز جدا کردن مسلمین از هم، هدف اصلی استکبار است. هم در جهان و هم داخل ایران، دارند پول خرج میکنند. ایرانی که مسلمانان شیعه و سنی در یک صف با هم بودند نتوانستند در ایران، جنگ شیعه و سنی راه بیندازند با اینکه میلیاردها دلار خرج کردند. شرق و غرب را راه انداختند اما در ایران، تا الان نتوانستهاند به خاطر بنیادهای عمیق، کار سنگینی که در این انقلاب شد. هم در انقلاب، هم در جنگ تحمیلی، کسانی از مذاهب اهل سنت، در این جنگ شهید دادهاند. اینجا خون همه ما با هم درآمیخت. افراد ساده فریبخور به اسم شیعه یا سنی، در هر فرقهای هستند که دشمن در دهان آنها حرف میگذارد. هر کس به این هدف استکبار کمک کند، ملت ایران را از همه جهان اسلام دارد جدا میکند. ایران را از آنها جدا میکند. وقتی ایران از بقیه جدا شد، گفتند ایران، اینها شیعه هستند، اسلام نیستند! آنوقت انقلاب در ایران، خفه و سرکوب خواهد شد. در این توطئه، حتی کسانی سادهلوحانه به قصد غربت ممکن است این کار را کنند. هر کس به دشمنان اسلام در به جان هم انداختن مسلمین کمک کند چه زمان پیامبر و پس از پیامبر، چه تا امروز «کَأَنَّ حَقیقاً عَلَی اللهِ أَن یُدْخِلَهُم مُدْخَلِهِ.» یعنی همان راه دشمن را میرود و خداوند با او، مثل کفار عمل میکند.
دقت کنید، هر کس امروز به اهداف استکبار علیه ایران اسلامی کمک کند و برای جنگ مذهبی تلاش کند مثل همان کسی است که در زمان ظهور اسلام و در زمان رسولالله(ص) با آیات الهی میجنگید. این است مسئله. این ارزشهای مشترک الاحترام بین مسلمین را قدر بدانید، تحت تأثیر دشمن قرار نگیرید. آنها میخواهند جنگ شیعه و سنی، و جنگ مسلمان و مسیحی در دنیا، جنگ کُرد و تُرک و فارس و عرب و فارس و... راه بیندازند اما مردم ایران، رشید هستند. ایشان میگوید حتی بدانید غدیر هم عامل، بهانه وحدت است، نه اختلاف. خیلی جالب است، حتی غدیر. چون اسناد غدیر در کتابهای اهل سنت، کاملاً قطعی است. یعنی میشود بدون روایات خاص شیعه، با روایات اهل سنت، ولایت علی بن ابیطالب را اثبات کرد.
مرحوم علامه امینی، در کتاب «الغدیر»، همین کار را کرده است. بعضیها فکر میکنند کتاب «الغدیر» اختلاف شیعه، سنی راه میاندازد! اتفاقاً کتاب «الغدیر» و خود قضیه غدیر، بهترین عامل وحدت است، چون در منابع اهل سنت، هم حب علی مساوی با ایمان است. در روایت اهل سنت است که دشمن علی، دشمن خدا است و جهنمی است. علی و فاطمه و حسن و حسین، نخستین بهشتیان هستند. اینها در منابع اهل سنت است.
علامه امینی، همهاش از روایات اهل سنت آورده و ولایت علی بن ابیطالب را اثبات کرده است. اتفاقاً بهترین عامل، وحدت مسلمین است. حب و ولایت به مفهوم ولایت علمی و ولایت معنوی اهل بیت(ع) در اغلب کتابهای اهل سنت است، کاملاً هست و اثبات میشود. ما میگوییم حتی ولایت و زعامت سیاسی آن هم اثبات میشود. در تعامل روزمره، بچسبیم به مشترکات و حواسمان باشد پولهای میلیاردی، دلارهای نفتی، علیه شیعه و عقاید شیعه، تاریخ شیعه دارد نوشته میشود. آنها دوست سنیها نیستند. از این طرف هم به اسم دفاع از شیعه، اینها هم حقیقتاً محب اهل بیت(ع) نیستند. بله، کتاب علمی، علما بروند در محیط علمی با لحن درست بنویسند، کتابهای اختلافات شیعه و سنی نوشته شده است. بعضیهایش خوب است باید هم باشد. بعضیهایش لحن و ادبیات و موضع آن بد و غلط است. خیلیهایش هم خوب است. اختلافات است ولی علمی، درست، اخلاقی و خوب بیان کردهاند.
اما سؤال؟ چرا یک شبکه ماهوارهای که از وحدت بگوید نداریم که بیاید، مشترکات همه مذاهب اسلامی را بگوید؟ بیاید بگوید تمام مسلمین سر این چیزها مشترک هستند. آن وقت ببینیم 90 درصد اشتراکات داریم. مجمع تقریب مذاهب، هر سال کتاب جدیدی در این باب، اشتراکات مسلمین در کلام، در فقه، در تفسیر، در حدیث را میگوید. انشاءالله خداوند همه ما را بیامرزد.
هشتگهای موضوعی