شبکه افق - 29 شهریور 1403

پیامبر اکرم (ص)، "زاویه نگاه" و "سبک زندگی" (نسبت "انسان بودن" و "مسلمان بودن")

میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) - مشهد - نشست "مسلمان محمدی، شیعه جعفری)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله. میلاد مبارک رسول‌الله، آخرین ظرفیت بزرگ الهی بشر که پیام خداوند را به بشر، به انسان، برای همیشه رساند و همین‌طور، میلاد فرزند مبارک ایشان، امام صادق(سلام‌الله علیه) را تبریک عرض می‌کنم.

یکی از آموزه‌های بلند نبی اکرم(ص) که بعد هم توسط امام صادق(ع) و سایر اهل بیت، تبیین شد و در افکار عمومی توسعه پیدا کرد و تعمیق در ابعاد اجتماعی و تفصیل داده شد، نگاه توحیدی و دینی به سبک زندگی پول‌محور، سکه‌پرست و ایجاد تقابل بین سکه‌پرستی، پول‌پرستی و خداپرستی است. در این فرصت می‌خواهم عرض کنم که رسول خدا(ص)، از جمله تعالیم بسیار بزرگ و متعالی‌ای که برای بشریت آوردند، درس بزرگ چگونگی مدیریت نسبت ماده و معنا، نسبت معاد و معاش، دنیا و آخرت، ظاهر و باطن، جسم و روح، فرد و جامعه، حق و تکلیف و این قبیل مباحث که چگونه، این وسط، تعادل و عدالت برقرار باشد؟ هم تعادل، هم عدالت، چون ممکن است تعادل همیشه و لزوماً عدالت نباشد. تعادل یعنی دو طرف، عِدل هم و مساوی هم باشند ولی که تعادل را حفظ کند، در مسیر برود اما عدالت، جامع‌تر و ریشه‌ای‌تر است حتی گاهی برای حفظ تعادل، لزوماً ممکن است مساوات کمی نباشد. باید به یکی که ضعیف‌تر است، بیشتر توجه کنی تا بتواند به آن کسی که قوی‌تر است، یک کمی بتواند به همدیگر برسد و از این قبیل.

حالا مسئله این است که رسول خدا(ص) که در ایام میلاد مبارک ایشان هستیم، به این قضیه توجه کنیم که ایشان چه درس بزرگی برای بشریت تا ابد آوردند که کلاس پایانی و فوق دکتری تعالیمی بود که انبیاءی قبلی آورده بودند. انبیاءء همه همین حرف‌ها را زدند ولی بعضی‌ها از انبیاء، از این ده‌ها هزار پیامبری که می‌گویند بوده‌اند، بعضی از اینها برای کلاس اولی‌ها حرف زده‌اند، بعضی‌ها برای دبیرستانی‌ها حرف زده‌اند، بعضی، برای دانشجوها حرف زده‌اند. پیامبر اکرم، برای فول پرفسوری حرف زدند. یعنی تعالیمی آوردند که از بشر مهدکودکی، تا بشر فوق دکتری، برای همه‌شان مفید و لازم است و هر چه قبلی‌ها گفتند، کامل و بدون آفت و آسیب‌هایی که در طول زمان به آنها وارد شده بود ایشان هم گفتند، و این حرف‌ها، حرف همه انبیاء است. اصلاً دعوای هابیل و قابیل، سر همین مسئله بود که در دنیا، اصالت را به دنیا بدهیم یا به آخرت؟ ولی زندگی خوبی در دنیا داشته باشیم ولی اصالت را به اینجا ندهیم. ما هدف هستیم، رشد ما هدف است و قدرت و ثروت، وسیله است یا بالعکس. آنها هدف هستند، ما وسیله هستیم. این، دوتا منطق است.

در قرآن کریم که به برکت پیامبر به ما رسید، اگر قلب وسیع پیامبر که وسیع‌ترین و باظرفیت‌ترین قلب بشر در طول تاریخ از ازل تا ابد بوده است، اگر قلب پیغمبر نبود، جایی نبود که این آیات نازل بشود. روح پیامبر اکرم بود که در عالم طبیعت و روی کره زمین فرودگاهی بود که پیام خدا نازل بشود و الا، این پیام بود، هست ولی نازل نمی‌شد. قرآن می‌فرماید: «این پیام، آن‌قدر سنگین است که اگر این کلمات، به کوه‌ها نازل می‌شد متلاشی می‌شدند.» یعنی اگر این معنا را به قدرت مادی ترجمه کنید، بتوانید معنویت را به مادیت تبدیل کنید، این یک قدرت اتمی و فوق اتمی است. هر کلمه از آیات قرآن، آن‌قدر قدرت در آن است که کوه‌ها را متلاشی می‌کند، کل کره زمین را ازهم می‌پاشد، این‌قدر سنگین است، منتها چون این وضع معنوی است نه مادی، برای اینکه بفهمید، تشبیه می‌کند و قرآن می‌فرماید که: «قولاً ثقیلاً» قول ثقیل را به تو، شب‌ها بیدار باش، نخواب. قول ثقیل را به تو نازل و منتقل می‌کنیم، چیزهایی می‌بینی و می‌دانی که هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌تواند بداند و ببیند، حتی فرشتگان.

پس پیامبر، لطیف‌ترین روح را در تمام تاریخ بشر، از ازل تا ابد، داشته و به همین دلیل، ایشان، آخرین پیامبر است. آخرین پیامبر یعنی هر چه لازم بود، خدا به بشر بگوید، از طریق ایشان گفته است. دیگر چیزی نیست که خدا باید به بشر بگوید و نگفته باشد. ممکن است پیامبرانی با قدرت پذیرش وحی، پس از پیامبر هم، به آن مفهوم نبوت خبری، انبایی باشد، فیض خدا قطع نشده باشد. همان الهاماتی که به بعضی، انبیاء می‌شده، ممکن است همچنان به کسانی بشود اما دیگر رسالت وجود ندارد، دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند پیام جدیدی از خدا به بشر بگوید، رسالت تمام است. ختم نبوت و ختم رسالت یعنی دیگر حرفی نمانده که خداوند از طریق پیامبر اکرم باید به بشر بگوید و نگفته باشد، و نیز دیگر کسی وجود ندارد و نخواهد داشت که ظرفیت روحی‌ و معرفتی و قلبی او از پیامبر اکرم بیشتر باشد که بگوید یک چیزهایی بود می‌توانست نازل بشود ولی ظرف نزول، اینجا نبود، فرودگاه آماده‌ای نبود. حالا یک کسی آمد، فرودگاه قلبش از فرودگاه قلب و روح پیامبر وسیع‌تر است، پیام‌های جدید هم می‌تواند بیاید. پس این حداقل به این دو معناست. در واقع، خاتمیت، گرچه در طول تاریخ طولی تعریف شده است اما در واقع، یک مفهوم ارتفاعی است. یعنی پیامبران، همه از سطح بشر عادی از نظر معرفتی و روحی بالاتر اوج گرفته‌اند. از بالاتر، یک چیزهایی دیدند که ما این پایین با عقل و تجربه عادی بشری، آنها را نمی‌بینیم و ندیده‌ایم. با وحی اینها دیدند و کمک کرده‌اند که دایره کارکرد عقل و تجربه ما قوی‌تر بشود. در نور، عقل و تجربه، مثل چشم در نور، کار کند. وحی که نباشد، شما عقل و تجربه را دارید ولی در تاریکی هستید. مثل اینکه چشم دارید ولی در تاریکی هستید، چقدر می‌توانید ببینید؟ وحی که می‌آید، روشن می‌کند. چون عقل و تجربه بشر، هزاران هزار حقیقت دیگر را می‌بیند، در حالی که در تاریکی، بدون وحی اینها را نمی‌دید. اما در سایه این معرفت جدید الهی می‌بیند. آن‌وقت در همه ابعاد، فردی، جمعی، مادی، معنوی، قدیم، جدید بیشترین نور معرفت از طریق پیامبر اکرم آمد. هدف، رشد است ولی رشد بدون تأمین این نیازها، چون نمی‌شود یا خیلی سخت می‌شود. عدالت اقتصادی به دلیل معنوی، واجب می‌شود. عدالت اقتصادی، در نگاه مادی، به دلایل مادی لازم می‌شود. اضطرار است، می‌گوید می‌خواهم بخورم چون اگر نخورم می‌میرم. می‌خواهم زندگی کنم، بنابراین باید کار کنم و اگر هم بشود سهم بقیه را می‌خورم. در این نگاه، نمی‌گوید که هدف، خوردن است بلکه می‌گوید هدف، رشد است. باید در این عالم بمانی، نیازهای این بدنت، نیازهای اجتماعی و فردی‌ات در حدی که لازم و مفید است تأمین بشود ولی یک‌جوری تأمین نکنی که هدف که رشد بود، ضربه بخورد. چون شما می‌گویی هدف من، رشد است بعد اقتصاد، لازم است. بعد در بازار می‌آیی کلا‌شی می‌کنی!می‌پرسند که چرا این‌طوری می‌کنی؟ می‌گویی برای اینکه پول بیشتر داشته باشم. می‌گوید اصلاً پول را برای چه می‌خواستی؟ می‌گوید برای اینکه رشد کنم. خب، تو برای اینکه رشد کنی، کلاشی کردی؟ این تناقض است. لذا دزدی، اختلاس، رشوه، کلاهبرداری، دروغ گفتن در بازار، خیانت، خیانت جنسی به همسر، بی‌ناموسی، حق دیگران را پایمال کردن، تحقیر، همه اینها گرچه تو را پول‌دارتر، قدرتمندتر و ثروتمندتر کند اما خلاف فلسفه قدرت و ثروت، در منطقی است که پیامبر اکرم آمدند از طرف خداوند گفتند و زندگی منجر به رشد. هدف رشد است. پیغمبر، این را به ما آموزش داده‌اند، قرار بود اینها، وسیله باشد. خب تو، وسیله را هدف کردی. پول، وسیله بود تو آن را هدف کردی. وقتی شد هدف خیلی خب، ما پول باید داشته باشیم تا بتوانیم رشد کنیم، زندگی کنیم بعد، می‌گوید خب، حالا پول را چه‌جوری گیر بیاورم؟ می‌گوید بروم، کلاه بقیه را بردارم! یعنی چه؟ یعنی می‌خواهم از طریق کلاهبرداری، رشد کنم. این تناقض است. اگر هدف تو رشد است، دنبال وسیله هم که می‌روی، یعنی ثروت و قدرت، آن هم باید در مسیر رشد تو باشد، با همان وسیله، رشد می‌کنی و به هدف نزدیک می‌شوی.

پیامبر می‌فرمایند آن‌وقت، مرد و زنی که برای تأمین نیازهای خانواده‌ و همسر و بچه‌هایشان در خانه یا بیرون از خانه کار می‌کنند، اینها مجاهد فی سبیل‌الله هستند. می‌فرماید فکر نکنید یک کار مادی دارید انجام می‌دهید، چون هدفتان خدا است هر کار مادی انجام بدهید عبادت است. حتی آمیزش زن و شوهر عبادت است و ثواب دارد. کار می‌کنی، عبادت است. اگر موقع کار از دنیا بروی، مادر موقع زایمان فرزند از دنیا برود، بهشتی است و شهید است. شب بیداری‌ای که داری، روزی که کار می‌کنی، عرقی که می‌ریزی، زحمتی که می‌کشی که بدون سوءاستفاده، نیازهایتان تأمین بشود، پیامبر اکرم(ص) فرمودند تک‌تک اینها عبادت است. پیامبر فرمودند: بعضی گناهان شما با استغفار بخشیده نمی‌شود، باید عرق بریزید تا بخشیده بشود، کار کن، باید تلاش کنی، کار عبادت می‌شود. می‌گوید خب همه کار می‌کنند اگر کسی کار نکند از گرسنگی می‌میرند، کافر و مؤمن، همه کار می‌کنند. بله، ولی این کار مؤمن با کار کافر، مثل هم نیست. دو سنخ است. کار مؤمن، عبادت است، رشد است. کار کافر، یک کار غریزی است، مثل حیوانات که اگر کار نکنند، از گرسنگی می‌میرند. او دارد از سر اضطرار کار می‌کند، تو از سر اختیار داری کار می‌کنی. عمل و کار تو انسانی است اما کار او غریزی و حیوانی است. کار تو غیر از ارزش مادی ارزش اخلاقی و معنوی هم دارد اما کار او فقط ارزش مادی دارد، پول است، ارزش معنوی دیگر ندارد و او را رشد نمی‌دهد. او با کارش رشد نمی‌کند، ولی مؤمن با کار، رشد می‌کند. بعد می‌فرماید: با زن و بچه‌ات، تفریح می‌روی؟ آن هم عبادت است. پیامبر فرمودند: زن و شوهر می‌نشینند با همدیگر، حرف بزنند، با هم عشق کنند به اندازه اینکه 70 سال در مسجدالحرام اعتکاف کنی، پیش خداوند پاداش داری. یعنی معنوی است. یعنی همه کارهای مادی شما هم، معنوی می‌شود. چرا؟ چون معاشقه تو با همسرت باعث می‌شود تو به اعتدال روحی نزدیک شوی، روی تو فشار کمتر باشد، شادتر، بانشاط‌تر باشی و بتوانی این مسیر را قوی‌تر طی کنی. غذایی هم که می‌خوری عبادت است، خوابت عبادت است. می‌گویند خواب روزه‌دار، عبادت است. یعنی چه؟ خواب برای چی عبادت بشود؟ چون این خواب، وسیله است دارد به آن هدف کمک می‌کند. پیامبر اکرم این را به بشر یاد داد. این یکی از تعالیم پیامبر اکرم است، اصلاً دنیا هنوز این را نفهمیده، ما هم نفهمیدیم. اصلاً سبک زندگی و بازار و سیاست و همه چیز عوض می‌شود. فرمودند: حالا که هدف و وسیله را شناختید، چندتا نکته را بدانید. بیشترخواهی، فزون‌طلبی، بیش از آنکه واقعاً نیاز داری، تولید بکن ولی مصرف نکن. بده به دیگران. اسراف، در مصرف است نه در تولید. تولید، اسراف نیست. هرچه تولید کنید کردی بکن. زهد، در مصرف است نه در تولید. زهد معنی‌اش این نیست که کار نکن، معنی‌اش این است که آن‌قدر مصرف نکن. اسراف، در مصرف است، نه در تولید. اما فزون‌خواهی به این معنا که من هر چه بیشتر مصرف کنم، بهتر است. من از بقیه بهتر می‌شوم، این برای من بهتر است! این، تفکر سرمایه‌داری و اصالت دنیا و اصالت مصرف است. پیامبر اکرم فرمودند این خط غلط است. این تفکر با ما چه کار می‌کند؟ این مسابقه سر دنیا تکالب است. اصلاً این که می‌گویند «تکالب» تکالب یعنی سگ. تکالب یعنی رقابت سگی. همدیگر را می‌جوند، همدیگر را پاره‌پاره می‌کنند، یک نانی یک چیزی جلویش می‌اندازی یکی در دهانش است، دوتا آن طرف است آن یک سگ دیگر که می‌خواهد نان را بردارد برای او خرناس می‌کشد که یعنی آن را برندار. حالا من می‌خواهم این را بخورم، بعد می‌خواهم باز آن را بخورم، تو هیچ کدام را نباید بخوری. می‌گویند مثل سگ‌ها، تکالب نکنید. کافر، تکالب می‌کند. مؤمن، تعارف می‌کند. گرسنه است ولی می‌گوید شما اول بفرمایید. او می‌گوید نه، شما بفرمایید. این، فرق انسان و حیوان است. پیامبر(ص) آموزش داد که مثل سگ‌ها، همدیگر را نجوید. بگذار یکی دیگر زودتر بردارد تو پیش خداوند بالاتر هستی، رشد می‌کنی، تو از او بهتری، تو از او قوی‌تری، او از تو ضعیف‌تر است. همه جا می‌گویند وایستید تا به من سلام کنند، من بالاتر هستم! پیامبر می‌فرمایند: هر کس زودتر سلام کند، روحش قوی‌تر است. او برنده است. دعوا می‌کنیم می‌گوییم اول تو باید بیایی، معذرت‌خواهی کنی، من پیروز بشوم! پیامبر می‌گوید: هر کسی اول معذرت‌خواهی کند او برنده است. فرمودند: زن و شوهر، اگر با هم اختلاف کردند، آن کس که زودتر می‌آید ناز می‌کشد و که یعنی آشتی می‌کند و منت‌کشی می‌کند او پیش خداوند، عزیز و محترم است. او یکی دیگر، یک صدم این هم نیست. حتی اگر قبول کند آن کس که جلو می‌رود منت‌کشی می‌کند شخصیت او الهی است، او قوی است و رشد کرده است. این درست خلاف آن است یعنی شما ببینید دوتا دستگاه محاسبه پیش می‌آید. روایت رسول خدا به ما چه می‌گوید؟ 1) می‌فرمایند که بیش از نیاز و حقت خواستن، قلب شما و قلب انسان را که پایگاه اصلی حیات انسانی است، آن را نابود می‌کند، پول‌پرستی و مدام بیشتر از نیازت، مدام پول روی پول انباشتن، حرص زدن، مثل سگ بقیه را جویدن. پیامبر فرمودند: قلبت و روح‌تان را فاسد می‌کند و می‌گندید. بعد آنهایی که اهل معنا هستند می‌فهمند تو گندیده‌ای. خودت نمی‌فهمی، بقیه هم که اهل معنا نیستند نمی‌فهمند فقط آثار آن را می‌بینند. که یک موجود وحشی خطرناک است که هر لحظه ممکن است گازت بگیرد و اگر دستش برسد، در جیبت دست می‌کند، دروغ می‌گوید، کلاه می‌گذارد. اینها را می‌فهمی ولی اهل معنا، اهل باطن، وقتی از دور می‌بینند، هنوز هیچ ضربه و صدمه‌ای ‌هم از طرف نخورده‌اند، می‌بینند بوی گند می‌دهی، می‌فهمند، باطن را می‌بینند، یک حیوان است. حیوان وحشی هم است ولی ظاهرش خیلی قشنگ و شیک و جنتلمن و پول‌دار است ولی حیوان درنده خطرناک است. پیامبر فرمودند که: بیش از نیازتان و حق‌تان، وقتی در جامعه، مدام به پر و پاچه این و آن می‌پیچی، چنگ در صورت این و آن می‌اندازی، پشت پا می‌زنی به این و آن که بیفتد، به قول ما مشهدی‌ها می‌گوییم پا لنگی می‌اندازی از انسانیت ساقط هستی. این را پیامبر دارند به ما می‌گویند. 2) دوم اینکه می‌فرمایند: اینهایی که اصالت را به پول و ثروت و جایگاه خودشان می‌دهند، خلقیات عالی، اخلاق انسانی، اخلاق فاضله را در خودشان از بین می‌برند. یعنی آدم‌هایی که این‌جوری هستند که نسبت به بقیه نمی‌توانند مهربان باشند جلوی دوربین و سخنرانی ادا درمی‌آورند ولی واقعاً این‌جوری نیستند. محبت به خلق، محبت به انسان‌ها، محبت به حیوانات، محبت به گیاهان، محبت به همه بشر، نمی‌توانند داشته باشند. بلکه از همه بدشان می‌آید، چون همه را رقیب و مزاحم می‌بینند. می‌خواهند از همه سواری بگیرند. پیامبر فرمود: مواظب باشید، این‌جوری نشوید که بعد دیگر فروتنی، تواضع، ادب، مهربانی با دیگران یادتان می‌رود و گرفتار انواع رذیلت‌های اخلاقی می‌شوید، گرفتار تکبر می‌شوید تکبر یعنی من، مرکز عالم هستم، من از همه‌تان بزرگ‌تر هستم و بهتر هستم. من هدف هستم و شماها وسیله‌اید. تکبر یعنی درشت‌گویی، بد حرف زدن با دیگران و درشت‌خویی، خشونت، کینه، حسادت، اینها در آدم می‌آید حاکم بشود. پیامبر فرمودند: اگر می‌خواهید تبدیل به موجودات درنده نشوید، این نگاهتان را به دنیا و آخرت، ماده و معنا درست کنید. 3) سوم اینکه پیامبر می‌فرمایند که این تیپ افراد و این تیپ جوامع، گرفتار بی‌بندوباری شدید می‌شوند، دیگر حد و حدود و اخلاق و شرم و حیا را کلاً کنار می‌گذارند. وقتی که همه فقط مسابقه حرص پول و قدرت و لذت می‌گذارند، پیامبر فرمودند: غیر از اینکه اخلاق شخصی را کنار می‌گذارند اخلاق اجتماعی را کنار می‌گذارند، قلب که در انسان مرکز معنویت است خراب می‌شود، فاسد می‌شود، می‌گندد، زندگی اجتماعی و فردی و خانواده، دچار فرو ریختگی اخلاقی، دچار فروپاشی می‌شود و هیچ جای آن سالم نمی‌ماند. هر جا می‌رود، خرابش می‌کند. در اداره می‌رود رشوه و اختلاس و فساد می‌کند، در خانواده و فامیل می‌آید بی‌ناموسی و خیانت جنسی راه می‌اندازد، در بازار می‌رود کلاهبرداری و احتکار و گران‌فروشی و چک بی‌محل عمدی می‌کند، در سیاست می‌رود وطن‌فروشی و خیانت و سازش و تسلیم و امتیاز دادن به دشمن انجام می‌دهد. هر جا برود گند می‌زند. این خودش گنداب است. بعد دیدید این تیپ‌ها می‌گویند دنیا خراب است، سیاست خراب است، بازار، فلان است! نه آقا، تو خراب هستی. این بهانه‌ای که همه ماها می‌گوییم دیگر این حرف‌ها قدیما، این‌جوری بوده، الان دنیا درست شده است. اصلاً می‌شود آدم در بازار دروغ نگوید و کلاهبرداری نکند؟ بازار، اصلاً ذاتش خراب است. بازار ذات ندارد. بازار یعنی بازاری‌ها. یعنی تو، او، من؛ من و تو خراب هستیم. بازار ذاتش خراب است چیه؟ سیاست، ذاتاً خراب است، قدرت ذاتاً فاسد است. یعنی چه؟ قدرتمند فاسد است که قدرت را در راه فساد مصرف می‌کند. ثروت، ذاتاً شر است؟ نخیر، ثروت خیر است. تو که اهل شر هستی، ثروت را به شر تبدیل می‌کنی و به جای خدمت به خودت و بشر با ثروت به خودت و دیگران صدمه می‌زنی. هر چه پول‌دارتر می‌شوی، بدبخت‌تر و فقیرتر می‌شوی، حریص‌تر و گدا‌تر می‌شوی. هر چه پول‌دارتر می‌شوی، روحت ضعیف‌تر می‌شود. این تقصیر پول نیست، تقصیر تو است، تو بی‌ظرفیت هستی. اگر آدم باشی، ثروت و قدرت هم به دست بیاوری، همان ثروت و قدرت را در مسیر خیر، به نفع دیگران و در مسیر کمال خودت و دیگران به کار می‌بری. چه کار کنیم، بیشتر پول دربیاوریم؟ از حلال و حرامش دیگر نمی‌پرسد. چه کار کنیم، حساب ما چه بشود؟ چه کار کنیم، اسم ما را بیشتر ببرند؟ چه کار کنیم، بیشتر ما مطرح بشویم؟ چه کار کنیم که در مقامات بالا، بیشتر برویم؟ پیامبر اکرم می‌فرمایند که: غیر از اینکه باطن خودت را خراب می‌کند، تبدیل به حیوان می‌شوی، و هدف تو فریب دادن دیگران می‌شود و از مردم سواری گرفتن. غیر از این، ظاهرت را هم گند می‌زند. ظاهر و باطنت، هر دو را خراب می‌کند. اصلاً این تفکیک ظاهر از باطن غلط است. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند که: «فساد الظاهر، من فساد الباطن» این که می‌بینید ظاهرش فاسد است برای این است که باطن او فاسد است. هم فرد، هم جامعه، هم یک تشکیلات و سازمان. ببین این فساد در باطنش کجایش خراب و فاسد است که این فساد از ظاهرش بیرون زده و خراب شده است. فرمودند: «هذا الفساد، یتولد من طول الامل و الحرص و الکبر» می‌دانی فساد که از باطن به ظاهر افراد زده یا خانواده‌هایی یا جامعه‌هایی، سازمان‌هایی، فاسد می‌شوند، علت آن چیست؟ چندتا علت روحی، روانی و روان‌شناختی دارد. یکی از آن‌ها حرص است. فرمودند: آدمی که با این فرهنگ رشد می‌کند حریص است. حرص یعنی هیچ وقت سیر نمی‌شود. نیازت تمام می‌شود ولی سیر نمی‌شود. یک چیزی از معاویه نقل می‌کنند. لذت غذا خوردن خیلی برایش مهم بود. می‌گفت که من سر سفره که می‌نشینم خسته می‌شوم، سیر نمی‌شوم. وقتی که بلند می‌شوم، نه اینکه نمی‌خواهم بخورم، باز هم می‌خواهم بخورم ولی دیگر خسته می‌شوم، دیگر نمی‌توانم، بدنم نمی‌کشد ولی باز هم، آخر غذا مثل اول غذا همان‌جوری دلم می‌خواهد بخورم! غذاهای خوشمزه زیاد بخورم. حالا جالب است این هم نقل شده، در منابع سنی و شیعه هم است که او در همان زمان فتح مکه که مثلاً یک نوجوانی بوده، یک وقت پیامبر چند باری صدایش می‌زنند نمی‌آید، بعد می‌گویند چه کار می‌کند؟ می‌گویند دارد غذا می‌خورد. باز صدایش می‌زنند، می‌گویند نمی‌آید. می‌گویند دارد غذا می‌خورد؟ پیامبر می‌گویند: هیچ وقت سیر نمی‌شوی، و تا آخر عمرش هم این‌جوری بوده است. حالا مقصود این است که یکی غذا می‌خورد، برای خود غذا. ما خیلی وقت‌ها، غذا می‌خوریم چون لذت می‌بریم، نه اینکه چون بدن ما به آن نیاز دارد اما آنهایی که عقلشان درست است،نوع غذا و مقدار غذا را جوری می‌خورند که بدنشان نیاز دارد و لذا می‌بینید گاهی هنوز گرسنه هستند، دست می‌کشند یا هر غذایی باشد، دعوا سر این که غذا چیست، ندارند. اما ماها چرا، چون ما اصلاً خود غذا را هدف می‌گیریم. اکثراً ماها این‌جوری هستیم در حالی که غذا، وسیله است برای اینکه این بدن سر پا بماند، مثل تفریح است. این بدن، تفریح می‌خواهد، نشاط می‌خواهد، خنده می‌خواهد برای اینکه بتواند برای او کار کند، ولی بعضی از ما، خود تفریح هدف ما می‌شود. یعنی اصلاً تفریح، وسیله نیست، هدف است. مدام چه کار کنیم که باز بیشتر خوش بگذرد؟ هنوز این تمام نشده است، باز، بعدی! بعضی‌ها بین دوتا کار استراحت می‌کنند، بعضی‌ها بین دوتا استراحت کار می‌کنند! یعنی اصل، بر تفریح و لذت است، مگر مجبوریم، کار کنیم؟ یعنی ما کار می‌کنیم، خسته می‌شویم، یک استراحتی، تفریحی، مسافرتی می‌رویم. این دو سبک است. چون هم کار، هم استراحت و تفریح، هر دو برای یک هدف وسیله است. آن هدف باید روشن بشود، یک چیزی غیر از خود کار و غیر از خود تفریح است. این دو تا، وسیله است.

پس یکی هم امام صادق فرمودند که می‌دانی منشأ این فساد چیست؟ 1) حرص است. در نظام سرمایه‌داری و توسعه مادی، موتور حرکت همه چیز، حرص است. رقابت سگی است. تکالب. این کمپانی مثل گرگ‌ها آن کمپانی را می‌درد. این دوتا کمپانی با هم می‌بندند، طبقات فقیر و زحمت‌کش را له می‌کنند. امام صادق(ع) فرمودند: در منطق اسلامی، این‌طوری نیست. زندگی و اقتصاد اسلامی و پیشرفت اسلامی که این‌جوری نیست اخلاق، جزء آن است. اخلاق را از اقتصاد نباید جدا کنی، حقوق و حقوق بشر را نباید از اقتصاد جدا کنی. اقتصاد سکولار، سرمایه‌داری لیبرال، می‌گوید اخلاق از اقتصاد باید تفکیک بشود. اخلاق چیست؟ جمعه‌ها به مسجد برو، یکشنبه‌ها کلیسا برو، اخلاق کن. مسئله شخصی است، می‌خواهی چرت و پرت بگو، شعر بگو، هرچی دلت می‌خواهد بگو، اینجا بازار است، کارخانه است، اینجا جای اقتصاد است، جای اخلاق و اخلاق‌بازی نیست. ولی پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هر کس اخلاق را از اقتصاد و اقتصاد را از اخلاق، معاش را از معاد و معاد را از معاش جدا کند، بین اینها تفکیک کند یا تقابل بیندازد، یا تضاد بیندازد او به بشر خیانت کرده است. انسان را تکه‌تکه و مثله کرده‌ای، گفته‌ای یک تکه‌ات، اخلاق، یک تکه اقتصاد. نه شما همان وقتی که داری کار اقتصادی می‌کنی پیامبر فرمود: باید اخلاقی باشی، در بازار باید اخلاق را رعایت کنی، همان وقتی هم که اخلاقی هستی، کار اقتصادی کنی. اینها، دوتا چیز نیست حق نداری تفکیک بکنی.

پس فرمودند یکی حرص و دیگری کبر. کِبر یعنی بقیه را تحقیر می‌کنی. متکبر در انسان‌ها که حق تکبر ندارد کسی است که بگوید بقیه که آدم نیستند، من اصل و مرکز هستم. من باید سیر بشوم، بقیه به درک. جلوی من باید تعظیم کنید، جلوی من باید بلند شوید، من از شما بالاتر هستم. کبر یعنی تحقیر انسان‌ها است.

حرص یعنی ندیدن حق دیگران. هرچه هست برای من است. مثل همان سگی که دارد می‌جود، باز آن لقمه دیگر را هم خرناس می‌کشد که آن سگ دیگر که گرسنه است آن را برندارد. می‌گوید باز آن را کسی برندارد، بعداً می‌خواهم بیایم، آن را هم بردارم! این حرص است. نظام سرمایه‌داری، اصالت سرمایه، دنیا‌پرستی، توسعه مادی و غربی هم می‌گویند توسعه غربی! توسعه غربی، اینها است. توسعه‌ای که نه با اخلاق کار دارد، نه به آخرت و خدا و معنا و عالم معنا کار دارد، نه به حقوق دیگران و ضعفا کار دارد. بزن و برو. بعد حالا اگر دیدی چیزی اضافه آمد، حال کردی، کارهای خیریه نمایشی خواستی بکنی، به اسم کارهای خیریه و این حرف‌ها خواستی پولشویی بکنی یا خواستی رأی بگیری، عوام‌فریبی کنی، دوتا کار خیر هم برای فقرا بکن. آن هم باز هدفش خدمت به آنها نیست، خدمت به آنها، باز وسیله است باز هدف، خودش است چون حتماً ریا می‌کند، حتماً تظاهر می‌کند. لذا قرآن می‌فرماید که به فقرا کمک کنید، منتها بدون منّ و اذی. منّ، یعنی منت گذاشتن، یعنی تحقیر کردن. أذی یعنی آزار روحی. یک چیزی به یک کسی دادی که گرسنه‌ای را سیر می‌کنی، اگر تحقیرش کنی، به کرامتشان اهانت کنی، کرامتشان را فدای شکمشان کنی، این کار تو هیچ ارزش معنوی ندارد. ابطال است. «لا تُبطِلوا صدقاتِکُم.» صدقه‌هایتان را، این که می‌گویند صدقه، برای اینکه علامت صدق است، باید صادقانه باشد. اگر پولی به کسی می‌دهی صادقانه نباشد، صدقه نیست و بعد، منت یعنی نباید هیچ‌کس تحقیر شود و آبرویش برود. «أذی» یعنی آزار روحی هم نباید به او بدهی که هر وقت تو را می‌بیند خجالت بکشد و سرش را پایین بیندازد. هر بار می‌بیند، بیاید جلو، تشکر کند. بله یک بار باید تشکر بکند نه اینکه همیشه باید شرمنده باشد. فرمود: اگر به کسی، به کسانی کمک کنید و تحقیرشان کنید، شرمنده‌شان کنید، ارزش معنوی ندارد، صدقه را باطل کرده‌ای، این دیگر صادقه نیست. سیرش کرده‌ای ولی تو پیش خدا رشد معنوی نکرده‌ای. ببینید، پیامبر چه آموزش‌هایی داده‌اند، امام صادق چه تعابیری دارند. بعد فرمودند که یکی هم طول‌الامل. طول‌الامل یعنی توهم زدن. یعنی تو اصلاً معلوم نیست، حداکثر 20 سال، 30 سال دیگر باشی یا نباشی، برای خودت تخیلات 200 ساله - 2000 ساله داری. اصلاً هیچ وقت آماده رفتن نیستی چون احتمال نمی‌دهی که بروی! فکر می‌کنی تا ابد اینجایی. طول الامل یعنی آرزوها و خیال‌بافی‌های طولانی و غیرعقلانی. پس طول الامل، نفی عقلانیت است. حرص، نفی انسانیت است. کبر و تکبر یعنی تحقیر بقیه انسان‌ها. امام صادق فرمودند: این سه تا که خدا را از زندگی‌ات حذف می‌کنی، انسان‌ها را هم حذف می‌کنی، تحقیر می‌کنی، پایمالشان می‌کنی، سهم آنها را هم می‌خواهی، حق آنها را هم تو می‌خواهی بخوری، اینها باعث، فساد باطن می‌شود. از درون می‌گندی، بعد از درون که گندیدی، بیرونت هم می‌گندد و یک بوی گند بیرون می‌زند. فساد ظاهر، از فساد باطن است. این تعبیر امام صادق(ع) که فرمودند به شما بگویم ریشه‌ آن چیست؟ «اصلهم من حب الدنیا و جمع‌ها» است. اصل آن عشق دنیا است. عرض کردیم عشق دنیا نه به مفهوم میل به زندگی است. میل به زندگی را خداوند، حب ذات را در خود همه ما گذاشته است. نگفته است بروید، بنشینید تا بمیرید! نگفتند منتظر مرگ باشید تا بمیرید. گفته‌اند آماده مرگ باشید. از ما انتظار مرگ نخواسته‌اند بلکه آمادگی برای مرگ خواسته‌اند و خواستند یک زندگی درست که مبنای آن «حب‌الله» است یعنی حب رشد خودتان باشد، نه حب دنیا. یعنی اصالت دادن به دنیا. و جمع‌ها، مدام روی هم انباشتن، خب تو چقدر لازم داری؟ طرف می‌گوید من دیگر به نیاز خودم هم کاری ندارم، به نیازم کاری ندارم. حقم چقدر است؟ به حقم هم کاری ندارم، جمع کن. مدام حساب‌ها بیشتر و بیشتر بشود.

همین کسی که برای سکه بود، اعدامش می‌کردند دیدم در تلویزیون در یک مصاحبه‌ای که با او می‌کنند، خیلی برای من جالب بود. دارد می‌رود اعدام بشود، بعد می‌گوید که عمراً هیچ‌کدامتان بتوانید مثل من باشید. خیلی چیز عجیبی بود. اصلاً این حواسش نیست که این سکه‌ها را برای چه می‌خواهی؟ داری از این عالم می‌روی، سکه‌هایت اینجا می‌ماند، با تو آنجا نمی‌آید، دارد به سمت اعدام می‌رود، باز دیدم دارد کورکوری می‌خواند! این، خیلی چیز عجیبی است! من واقعاً یک ساعت داشتم تعجب می‌کردم که چطور این آدم اصلاً نمی‌فهمد که دارد کجا می‌رود؟ اصلاً مرگ را نمی‌فهمد. این دارد آنجا می‌رود ولی می‌کند با سکه‌هایش آنجا معامله‌هایش شروع می‌شود، ادامه معاملات سکه آنجاست! فکر می‌کند و الان این آمد، رک گفت این حرف‌ها را، خیلی از ماها مثل همین هستیم. منتها حالا، او دزد باعرضه بود، ما از آن بی‌عرضه‌هایش هستیم نمی‌توانیم. این را هم در روایت داریم. فرمود هر کسی را می‌بینید که دزدی نکرده است، فکر نکنید دزد نیست، عرضه ندارد. می‌ترسد. می‌ترسد دزدی کند، نه اینکه دزد نیست، دزدی نمی‌کند. اگر نترسد، همان کارها را می‌کند. آن دزد شجاع است. این دزد ترسو است. فرمودند: هر کسی که خیانت نمی‌کند، نه اینکه لزوماً آدم سالم و پاکی است! آب ندیده است، والا شناگر ماهری است! یعنی هر کس گناه نکرده، فکر نکنید اهل گناه نیست. هر کس دزدی و ظلم و خیانت نمی‌کند، فکر نکنید اهل خیانت نیست. زمینه خیانت پیش نیامده است. پا نداده، اگر پا بدهد مثل همان است، به آن پا داده است. تو هم همان هستی. خیال نکن حالا... از بالا به آن‌ها نگاه کنی بگویی این بیچارگان، فاسدها، گناهکاران را نگاه! تو خودت هم مثل اینها هستی. منتها برای او فرصت پیش آمد، استفاده کرد. خودش را در منجلاب انداخت. تو هنوز فرصت پیش نیامده است ولی هنوز در آینده فرصت است! چون قرآن می‌فرماید که: ما، هیچ کدام از شما را از دنیا نمی‌بریم، مگر اینکه امتحانات‌تان را پس بدهید. همه‌تان باید امتحان پس بدهید. سر پول، سر جان، سر مال، سر ناموس. قرآن می‌فرماید: تا همه امتحان‌ها را پس ندهید، از اینجا شما را نمی‌بریم! الآن درست هستی 30 سال دیگر کله‌پایی یا فردا کله‌پایی؟

امام(علیه‌السلام) از حضرت عیسی(سلام‌الله علیه) نقل می‌کنند که حضرت عیسی با حواریون و اصحابشان، جایی بودند. خانه‌ای داشت ساخته می‌شد، بعد فرمودند که به نظر شما، در یک ساختمان کدام آجر، مهم‌ترین آجر است؟ بعضی‌ها از حواریون و اصحاب حضرت مسیح(علیه‌السلام) گفتند که آن آجر اول پایه! یکی گفت که نه، آجر فلان جا! حضرت مسیح فرمودند: «نه، آجر آخر. آجر آخر را اگر درست گذاشتی، خانه افتتاح می‌شود. یعنی ته ماجرا چه کسی هستی؟! بله، اول و وسطش، خیلی وقت‌ها، از خیلی از چیزها رد می‌شود، امتحان‌های بعدی در راه است. بعضی‌ها را می‌بینیم حتی در امتحان حتی جان، قبول شدند تا مرز شهادت رفته‌اند، 30 - 20 سال بعد، در یک امتحان ظاهراً خیلی ساده‌تری، بند را آب می‌دهیم. اینهایی که می‌خواهند به سبک مسابقه، سر ثروت و قدرت، ما بیشتر پول داریم، ما بیشتر درآمد داریم، ماشین‌های ما بیشتر و گران‌تر است، خانه‌های ما بزرگ‌تر است. تو، چندتا ویلا داری؟ من این‌قدر دارم. تو چندتا حساب داری؟ من این‌قدر دارم. تو چه مقدار خرج خانه‌ات کرده‌ای؟ من این‌قدر خرج کردم و... یا خانم‌ها می‌گویند تو چقدر طلا داری؟ آن، این‌قدر. از این کارها. می‌فرمایند غیر از اینکه این بلاها را سر خودتان و بقیه می‌آورید و یک رقابت سگی بین خانواده‌ها و اشخاص ایجاد می‌شود، مسابقه در شر، نه مسابقه در خیرات، مسابقه در حیوانیت می‌گذارید، نه در انسانیت. سر اینکه چه کسی، دیگری را بیشتر تحقیر می‌کند؟ پیامبر فرمودند این، با میانه‌روی در زندگی تضاد دارد. یعنی اندازه نگه‌داری و اندازه نگه داشتن. معمولاً دیگر اندازه‌ها کم‌کم سرتان نمی‌شود. نمی‌فهمید به چی، چقدر نیاز دارید؟ چون اصلاً معیار، نیازتان نبود. معیار، مدام جمع کردن بود. دیدید بعضی پیرزن‌ها و پیرمردها که معمولاً تنها هستند بعد می‌بینید 30 سال در خانه‌هایشان چیز جمع کرده‌اند. در از بعضی فامیل‌ها بودند و هستند. بعد می‌بینید چیزهای کهنه و آشغال، به آن کرم افتاده موش توی آن هست توی اتاق اصلاً هیچ وقت تا آخر عمرش 10 نفر هم بیایند اصلاً اینها را نمی‌توانند نگاه کنند که این‌ها چیه؟ چقدر است؟ پنج تا سکه گذاشته است در بخاری، چهارتا گذاشته است زیر فرش، هرچه گیر آورده چپانده! از طلا تا آشغال‌هایی که جزو زباله‌ها هم به سختی آن‌ها را می‌برند نمی‌داند به چه دردش هم می‌خورد. مسئله اصلاً نیاز او نیست سر این است که اینها باید جمع بشود، شاید یک وقتی به دردم بخورد. خب، آن شاید که هیچ وقت نمی‌رسد. آن دردی که الان به درد خودت یا دیگران می‌خورد چرا آن را نمی‌بینی؟ فرمودند انسان این‌جوری اصلاً دیگر اندازه سرش نمی‌شود و نمی‌فهمد. رشد انسان و ارتقای انسان به این بستگی دارد که اندازه‌ها را درست بفهمیم. اندازه‌ها را نمی‌فهمند. گرفتار دام جمع کردن می‌شوی. در یک تله افتاده‌ای، نمی‌فهمی. در یک تله توی عمرت افتادی که دائم داری دور خودت تار می‌تنی. و بدترین اسراف، اسراف زندگی است. اسراف ساعت‌های عمر است. چند ساعت مگر وقت دارید؟ چند شبانه‌روز وقت دارید؟ گفتند محاسبه کرده‌اند، کسی که 60 سال مثلاً زندگی می‌کند، فقط چهار سال آن را در دستشویی است، 30 سال آن را خواب است یا چُرت می‌زند، پنج سال عمرش را مریض است یا دکتر است، بیمارستان است یا دارو مصرف می‌کند. چقدر آن را سر سفره نشسته است، غذا می‌خورد و... کلاً از 60 -70 سال را از آن کم کنید، کلاً سه- چهار سال برایت وقت آزاد می‌ماند که با عبادت و عمل صالح آن را پر کنی. پیامبر می‌فرمایند شما اصلاً حواستان نیست که قرار است بروید و یک سال‌های محدودی اینجا هستید. توان محدود، وقت محدود، سال‌های محدود، خانواده و جامعه‌ای که مسابقه سر بیشتر خوردن و بیشتر مصرف کردن و اینها می‌گذارد، پیامبر فرمودند که دیگر نمی‌تواند طرف‌دار حق و عدالت باشد، چون حق و عدالت، مانع این‌جور زندگی کردن می‌شود، چون صحبت از حقوق دیگران است، حتی جلوی قانون هم تسلیم نمی‌شود. می‌گوید قانون را به شرطی قبول دارم که منافع من را تأمین کند، نه اینکه علیه من باشد! عدالت، خوب است به شرطی که علیه من نباشد و الا صد سال سیاه هم نمی‌خواهم عدالت باشد.

عرض کردم وسیله را هدف می‌کنی و این بزرگ‌ترین زیان است. پیامبر فرمودند بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌ات است که به قیمت کل زندگی‌ات، تمام بشود و فرمودند شما، دو بار زندگی نمی‌کنید، فرصت نیست، یک بار آزمایش کنید، یک بار دیگر بعد بیایید بگویید خب، حالا بر اساس آن آزمایش، این‌جوری زندگی می‌کنم. ما به شما می‌گوییم چه‌جوری زندگی کن، چه‌جوری نکن. دارم به تو می‌گویم. تو نمی‌توانی بگویی که حالا خودم آزمایش کنم، یک بار دزدی کنیم و حقه‌بازی کنیم، بعد اگر دیدیم نتیجه آن خوب نیست، بعد دوباره می‌آییم این دفعه یک‌جور دیگر زندگی می‌کنیم! نخیر آقا، یک بار بیشتر فرصت ندارید. فرمودند سر خودتان ریسک نکنید.

دیگر اینکه این تیپ‌ها حتی اطرافیان و طرفداران و وابستگان به خودشان را هم وادار می‌کنند که جلوی حق بایستند. فقط خودشان نمی‌ایستند، یک گروه‌هایی را هم علیه حق بسیج می‌کنند جبهه‌گیری و جبهه‌سازی می‌کنند. دیگر اینکه در جامعه، فقر و نابرابری را گسترش می‌دهند و توده‌های مردم را گرفتار می‌کنند. اینها خیلی‌ها را فقیر می‌کنند، چون حق آنها را می‌خورند، چون سهم آنها را نمی‌دهند، اینها خیلی‌ها را فقیر می‌کنند و جلوی برنامه‌های اصلاحی و عدالت را می‌گیرند و دیگر اینکه زندگی‌هایشان پر از اسراف و مصرف است و حواست نیست سوار این ماشین می‌شوی، این لباس را در مهمانی می‌پوشی، خانه‌ات را این‌جوری می‌کنی، چقدر داری در خانواده‌ها، در کودکان، در بچه‌های دیگر، فتنه درست می‌کنی و آتش روشن می‌کنی. چقدر دعوا در خانه‌ها بین زن و شوهر، بین والدین و بچه‌ها، راه می‌اندازی، چون او این را داشت، ما چه؟ لذا یک وقت یک کسی آمد نزد پیامبر که چرا دست ما به این زندگی‌ها نمی‌رسد، چرا اینها این‌جوری هستند، ما این‌جوری؟ پیامبر فرمودند: به این قضیه توجه کنید. یک وقتی یکی از اصحاب، یک خانه‌ای ساخته بود، دو- سه‌تا برج داشت، از بقیه خانه‌ها خیلی متمایز بود. پیامبر نمازش را خوانده است، داشتند می‌رفتند، ایستادند، نگاه کردند، گفتند: این خانه، برای چه کسی است؟ گفتند آقا، برای فلانی است. فرمودند: از قول من به او بگویید که جهنمی هستی. عذاب خواهی داشت و رفتند. یکی از اصحاب، پا شد، رفت به او گفت. او یکی از اصحاب بود، گفت آقا، فهمیدی پیامبر جلوی خانه‌ات وایستاد گفت کارت ساخته است. گفت برای چه؟ از مال حرام و دزدی که نیست از اموال خودم بوده که این را ساخته‌ام. من که حق کسی را نخوردم. گفت پیامبر گفتند هر کس خانه‌ای بسازد یا جوری زندگی کند که وقتی مردم رد می‌شوند، آه بکشند و احساس کنند اگر اینها مال من است، پس ما کی هستیم؟ بچه‌هایشان، مامان و بابایشان را تحقیر کنند، بین زن و شوهر، دعوا بیفتد، بگویند بابا، اگر این زندگی است، پس ما داریم چه کار می‌کنیم؟ احساس بدبختی کنند. هر کس خانه‌ای بسازد و امکاناتی دارد که بقیه که رد می‌شوند آه بکشند، صاحب آن خانه، آن ماشین، آن زندگی، جهنمی است! و الا جزو اصحاب پیغمبر باشد و مسجد برود و نماز بخواند. باید به اینها توجه کنیم. کار بله، اقتصاد بله، پیشرفت بله. نمی‌گویند فقیر و فقیرانه زندگی کن. نه، همه باید نیازهایشان تأمین بشود. نمی‌گویند همه عین هم باید باشند. نه. یک بالا، پایینی هست. ماشین چمن‌زنی نیست که همه چمن‌ها به یک اندازه باشند این اصلاً عدالت این نیست که همه عین هم باشند. بعضی‌ها زحمت‌کش‌تر هستند، بعضی‌ها کمتر زحمت می‌کشند. یکی در بازار سود حلال می‌کند و یکی نمی‌کند. بله این تفاوت هست اما نه تفاوت‌های نجومی. این خیلی مهم است. حالا دقت کنید، چه‌جوری شخصیت انسان در این سبک زندگی‌ها هم خودت، هم خانواده‌ات، هم همسایه‌ات، فامیلت، هم بقیه جامعه نابود می‌شود؟

اولاً پیامبر اکرم(ص) پیام خدا را به ما رساندند، فرمودند: «اینهایی که ثروت و فرزند و قدرت و این چیزها به آنها داده‌ایم، یک وقت فکر نکنند که ما به اینها، بیشتر از بقیه، لطف داشته‌ایم» این را دقت کنید، چون ماها وقتی که پولدار می‌شویم، می‌گوییم خدا به ما لطف کرده است! بله، آنها لطف خدا و نعمت خدا است اما فکر می‌کنیم که خدا، من را بیشتر از فلانی دوست داشته است، چون الان، وضع دنیای من، پول من، حساب بانکی من پر است، مال او خالی است، پس من بیشتر مورد لطف و توجه خدا هستم. خداوند می‌فرماید اصلاً همچین چیزی نیست، سوءتفاهم شده است. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» می‌فرماید: مواظب باش، شعور و احساس و انسانیت خود را از دست ندهی، یک وقت به ثروت و قدرت چسبیدی. «أَیَحسَبونَ...» آیا اینها واقعاً خیال ورشان داشته است؟ فکر می‌کنند که: «أنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مالٍ وَ بَنین...» این امدادی که به آنها رسانده‌ایم، آنچه که به آنها ارزانی کرده‌ایم از پول و فرزند «نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرات...» خواستی به اینها، سریع‌تر از بقیه و بیشتر از بقیه، لطف کنی؟ - این‌ها را گوش کنید- «آیا اینهایی که از بقیه پول‌دارتر شده‌اند یا فرزندان و قدرت و شوکت اجتماعی، اینها بیشتر دارند، آیا خیال ورشان می‌دارد، فکر می‌کنند که: «نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرات». ما می‌خواهیم زودتر از بقیه، چیزهای خوب به اینها داده باشیم؟ پیش ما، از بقیه، اینها عزیزتر و محترم‌تر هستند؟ «بَل لا یَشعُرون...» نه، متوجه نیستند. مثل اینکه سوءتفاهم شده است! اصلاً معنی‌اش این نیست. این آیه قرآن است. این پیامی است که پیامبر اکرم(ص) از طرف خدا برای ما آورده‌اند. گفت: حواستان باشد، یک وقت فکر نکنید، اینهایی که خیلی جاه و جلال و پول و امکاناتشان بیشتر است، اینها بیشتر مورد لطف خدا هستند و خداوند، تسریع کرده است که زودتر از بقیه به اینها، چیز برساند. هرگز این‌طور نیست. اینها «لا یَشعُرون»، شعور ندارند، درک درستی ندارند. مسئله را درست نفهمیده‌اند. آیه 55 و 56 سوره مؤمن.

دقت کنید در سوره یونس، آیه 88 آمده است: «بسا که پول داری و این، نعمت و رحمت نیست، نکبت است» پول، نکبت می‌شود. «رَبَّنا لا تُمِس عَلی اَموالِهِم...» حضرت موسی از خداوند می‌خواهد در مورد جبهه سرمایه‌داری و سرمایه‌پرستان و زراندوزان، دشمن، فرعونیان، زمان دستگاه فرعون، «رَبَّنا لا تُمِس عَلی اَموالِهِم.» خداوندا اموالشان را بی‌برکت کن. پول دارند، سودش را نمی‌توانند ببرند، آرامش ندارند، لذت بیشتر نمی‌برند، بی‌خوابی‌هایشان بیشتر می‌شود، دعواهایشان بیشتر می‌شود. نمی‌دانم تجربه کرده‌اید یا نه، اگر هم نکرده‌اید، دورتان را نگاه کنید گاهی بی‌پولی مشکل است. گاهی پول که می‌آید به‌جای اینکه مشکل حل بشود، بیشتر می‌شود، دعواها بیشتر می‌شود، کینه‌ها بیشتر می‌شود، رقابت‌ها بیشتر می‌شود، جنگ اعصاب، بیشتر می‌شود. هر پولی برکت نمی‌آورد.  یک عالمه پول‌ها است که آرامش و آسایش را کمتر می‌کند. اگر قبلاً شب‌ها خوابت می‌برد، بعد طرف پول‌دار می‌شد می‌بینی شب‌ها خوابش دیگر نمی‌برد. این، پولی است که «رَبَّنا لا تُمِس عَلی اَموالِهِم.» خدایا، به اموالشان گند بزن. این دعای حضرت موسی(علیه‌السلام) است، راجع به ثروت‌های فرعونی، چنان بشود که پول دارند ولی همه‌اش را در راه‌های بی‌خودی مصرف می‌کنند. پول دارد ولی همه‌اش یا خرج بیمارستان است یا خرج رشوه‌دادن است یا خرج دفاع از حداقل نیازهای خودش است یا زحمت می‌کشد درمی‌آورد ولی یکی دیگر می‌خورد. تو پول داری زحمت پول‌داری را کشیدی، ولی منافع پول‌داری به تو نرسیده است. پیامبر اکرم می‌فرمایند: خدای متعال به من فرمود که برادرم موسی(علیه‌السلام) از خداوند خواست که خدایا، یکی «أَتمِس عَلی اَموالِهِم» این سرمایه را خراب کن که نفع آن را نبینند. بزرگ‌ترین مخازن طلا را دارند ولی به اندازه یک آدم گدای گرسنه، کنار خیابان هم، آرامش نداشته باشند. بیشتر، جنگ اعصاب ببرد. بعد، ادامه‌اش می‌فرماید «وَ شُدِد عَلی قُلوبِهِم» خدایا، قلبشان را از اینها بگیر، قلبشان را سخت کن، بی‌احساسشان کن، سنگشان کن، مثل سنگ. یعنی اینهایی که تمام برنامه‌شان فقط برای پول هرچه بیشتر است، پیامبر از قول خدای متعال نقل می‌کند که اینها در واقع «اشْتِدادِ» دچار شدت قَلب می‌شوند. یعنی بی‌احساس می‌شوند. فقط پول می‌فهمد، احساس، عاطفه ندارد. دیگر برادر، خواهر، سرش نمی‌شود، پدر، مادر سرش نمی‌شود، همسایه، رفیق، 40 ساله سرش نمی‌شود. وحشی می‌شود.

شب میلاد پیامبر اکرم(ص) است - دقت کنید- ببینید تفسیر پیغمبر از اقتصاد، زندگی، دنیا، بازار، روابط انسانی چیست؟ صحبت عاطفه و احساسات است. صحبت اینکه پولی که دستت می‌آید، مشکل تو را حل می‌کند یا خودش برایت مشکل می‌شود؟ همه پول‌ها، مشکل حل نمی‌کنند. بعضی پول‌ها، خودش تبدیل به مشکل می‌شود. فکر می‌کردی اگر فلان مثلاً پول بیاید، دیگر همه مشکلات ما حل می‌شود بعد دیدید که مشکلات، دو برابر شد. چهارتا دعوای جدید، اضافه شد. قرص اعصاب باید بیشتر مصرف کنی. شب‌ها کمتر خوابت برد. این دیگر نعمت نیست نقمت است. پیامبر فرمودند: دنیا را درست مدیریت کنید اما اینجا را هدف نگیرید.

«الدنیا دارُ مَن لا دارَ لَهُ» اینجا را کسی خانه می‌داند و خانه می‌پندارد که در واقع بی‌خانمان است. اینجا خانه شما نیست، اینجا مسافرخانه است. دارید رد می‌شوید. خانه، بعد است. اینجا، مسافرخانه است. «الدنیا دارُ مَن لا دارَ لَهُ.» اینجا خانه بی‌خانمان‌هاست. «مالُ مَن لا مالَ لَهُ» این دنیا وقتی برای کسی ارزش مالی و اقتصادی پیدا کرد، در واقع آن کس «لا مالَ لَهُ.» یعنی کل این دنیا برای تو باشد، تازه آن لحظه، تو یک آدم بی‌مالی، بدون مالی، بدبخت هستی، دستت خالی است. یعنی اینجا چیزی نیست. همه اینها توهمات شما است. هی صبح، شب، صبح، شب، تکرار، همه‌اش، هر روز منتظر فردا هستیم، در حالی که فردا عین امروز است. هر روز می‌گوید نه، فردا یک‌جور دیگر می‌شود! فردا هم همین‌جوری است. اصلاً هدف، این نبوده، هدف این است که تو درست مسیر را بروی. پیامبر فرمودند: «لَها یَجمَعُ مَن لا عَقلَ لَهُ» می‌دانید عقلانیت وقتی نباشد، چیست؟ مدام پول و زور و قدرت اینجا برای جمع کنی ببری در حالی که قرار است تو از اینجا بروی، تو اینجا نمی‌مانی. کسی که عقل ندارد همه چیزش را برای اینجا جمع می‌کند. برای بعد چیزی نمی‌فرستد. مدام دارد جمع می‌کند. مگر چقدر قرار است تو اینجا باشی؟ بعد مگر تو همه اینها را می‌توانی مصرف کنی؟ تازه اگر همه اینها را مصرف کنیم مگر به نفع تو است؟ اینها اخطارهایی است که پیامبر اکرم به بشر داده‌اند که مواظب باشید، احمق نشوید. «لَهُا یَجمَعُ مَن لا عَقلَ لَهُ» کسی که احمق است، این‌جوری کار می‌کند، فعالیت اقتصادی می‌کند، در سیاست می‌رود، مدام مقامات بیشتر و بالاتر، در اقتصاد می‌رود مدام سندها و مالکیت‌های بیشتر، طلای بیشتر، خانه بیشتر، شهرت بیشتر، طرف‌دار بیشتر! فرمودند: اینها توهمات شما است اینها به هیچ درد شما نمی‌خورد. «شَهَواتُها یَطلُبُ مَن لا فَهمَ لَهُ» کسی که فهم ندارد تمام تمایلات و جهت‌گیری او به سمت این دنیا است، به اینجا اصالت می‌دهد. کسی که فهم ندارد، واقعیت را نمی‌فهمد، نمی‌بیند. این‌جوری است. اشتباه می‌کنید. «عَلَیها یُعادِی مَن لا عِلمَ لَهُ» کسانی که آگاهی ندارند سر اینجا با همدیگر دعوا می‌کنند، همدیگر را می‌زنند می‌کشند، بی‌آبرو می‌کنند.

در یک روایتی دیدم وقتی حضرت حجت(عجّل الله فرجه الشریف) تشریف بیاورند، بعد از مدتی درگیری و براندازی و اصلاحات حکومت‌های جهان و بعد، تولید و رشد و اقتصاد و عدالت اقتصادی و تأمین و رفاه و مبارزه با فقر؛ و کم‌کم همه پول و مالیات و زکات‌شان را می‌دهند اما دیگر کسی نیست مصرف کند! همه مرفه می‌شوند. تولید، بیش از نیازشان دارند، زکاتشان را می‌دهند اما کم‌کم در کل دنیا دیگر گدا پیدا نمی‌شود. در روایت دارد که حضرت می‌ایستد صدا می‌زدند که بیایید و بردارید این بود آنچه به خاطر آن، یکدیگر را شکنجه می‌دادید و اذیت می‌کردید. این بود آن‌چه به خاطرش به همدیگر فحش می‌دادید، خون یکدیگر را می‌ریختید، از دیوار یکدیگر بالا می‌رفتید. بیایید و بردارید. تهش این بود. پیامبر می‌فرمایند: عقل ندارد، کسی که اینجا را هدف بگیرد، اینجا وسیله است. «عَلَیها یُعادِی مَن لا عِلمَ لَهُ» اینهایی که سر اینجا انسان با انسان می‌جنگد و درگیر می‌شود، اذیت می‌کند، حقش را پایمال می‌کند، او را می‌گریاند، به دلیل اینکه نمی‌داند و آگاهی ندارد. «لا عِلمَ لَهُ» نمی‌فهمی چه خبر است. در تاریکی، داری زندگی می‌کنی «وَ عَلَیها یَحسُدُ مَن لا فِقهَ لَهُ» کسی که سر امکانات اینجا حسادت بورزد که کاش که او نبود کاش من بودم. می‌گویند علتش، همه‌اش این است که شما، فقه، یعنی امور، فهم عمیق، شما، فهم درستی از دنیا نداری. اصلاً نمی‌دانی کجا هستی و «لَها یَسعَی مَن لا یَقینَ لَهُ» کسی که به یقین نرسیده است درست، مسائل برایش شفاف و روشن نشده، حرص می‌زند و هدف‌گیری می‌کند فقط برای اینکه اینجا را تصاحب کند البته این به معنای این نیست که کار نکن. دوباره گفتیم توضیحات روشن است.

امام صادق(علیه‌السلام) هم فرمودند که: «لَتَرْفَضَ الدُّنْیَا» دنیا را هدف نگیرید. رفض دنیا به مفهوم ترک زندگی و ترک طبیعت نیست. رفض دنیا، «لَتَرْفَضَ الدُّنْیَا» یعنی دنیا‌پرستی، عشق دنیا نباش. عشق طبیعت نباش. همه چیز را، در اینجا سرمایه‌گذاری نکن. اینها وسیله است. «فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْکِم.» می‌دانی وقتی عاشق دنیا شدی چه بلایی سرت می‌آید؟ قدرت ادراکی خود را از دست می‌دهی، دیگر مسائل واضح را کم‌کم نمی‌فهمی. همه مردم تعجب می‌کنند چرا این، این کارها را می‌کند؟ خب روانی تو که به اندازه 100 سال، زندگی کرده‌ای، این کارها چیست که باز تو می‌کنی؟ باز می‌روی حق یتیم را می‌خوری؟ باز این کارها را می‌کنی؟ باز چاقوکشی می‌کنی؟ آدم می‌کشی؟ باز این کارها چیست؟ خیلی تعبیر عجیبی است، می‌فرماید که «یُعْمِی.» تو را کور می‌کند اصالت دادن به دنیا، فرهنگ توسعه سرمایه‌داری، کورتان می‌کند. چشمانت باز است، نمی‌بینی در چه موقعیتی هستی. «وَ یُصِمُّ» تو را کر می‌کند! به تو می‌گویند اما نمی‌شنوی. مدام دارند به تو مسائل را می‌گویند، اما نمی‌شنوی! و جالب است می‌فرماید «وَ یُبْکِم.» گنگ هم می‌شوی. یعنی اصلاً درست نمی‌توانی حرف بزنی و نمی‌توانی منظورت را به دیگران درست منتقل کنی، حرف بقیه را هم نمی‌فهمی. این هم تعبیر امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند با این سبک زندگی‌ها عقلتان را از دست می‌دهید. زندگی‌تان عقلانی نیست. در منطق مادی سرمایه‌داری، می‌گویند عقلانیت یعنی پول هر چه بیشتر، زحمت هر چه کمتر! اسم این را عقلانیت و عقل اقتصادی می‌گذارند! قرآن چه می‌فرماید؟ می‌فرماید: «طُبِعَ عَلی قُلوبِهِم» اینهایی که فقط هدف را پول و زور می‌گذارند روی قلب‌هایشان، مهر باطل شد، خورد. باطل شدید. یعنی دیگر شعورت را از دست داده‌ای، احساست را از دست دادی و از تو سلب شد. «فَهُم لا یَفقهون.» بعد اینجا هستی ظاهراً چشم و گوش داری ولی دیگر هیچ نمی‌بینی، هیچ نمی‌شنوی، نمی‌فهمی. احمق می‌شوی. همین یارو که با دو تُن سکه دارند می‌برند اعدامش کنند. خب از این آدم نابینا‌تر؟ دارد می‌رود اعدام بشود، ولی باز حساب‌وکتاب می‌کند، به خیالش حساب‌وکتاب‌ها ادامه دارد. تو داری در یک عالم دیگری می‌روی از این به بعد حساب‌وکتاب‌های دیگری شروع می‌شود. حالا من منظورم این شخص خاص نیست، همه ما کم و بیش این مشکلات را داریم ولی این تعبیر پیامبر اکرم که فرمودند: «لِلدُّنیا یَجمَعُ مَن لا عَقلَ لَهُ» آن کسی اینجا دنیا و پول را هدف می‌گیرد، نه وسیله، اصلاً انگار عقل درست و حسابی ندارد. عقلش درست کار نمی‌کند. پیامبر می‌فرمایند: زندگی سکه‌پرستی و طلاپرستی و دلارپرستی، زندگی غیرعقلانی است. زندگی احمق‌ها است. نمی‌فهمی چه چیزی را داری می‌دهی، چه چیزی را به دست می‌آوری. همه چیز را داری می‌دهی، هیچ به دست نمی‌آوری، معامله، ضرر.

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمودند: «إِنَّما مَثَلُ الدُّنیا کَمَثَلِ الحَیَّة» دنیا را اگر بخواهید درست بشناسید دنیا‌شناسی درست، مثل یک مار زهری است. مثل افعی است. «ما أَلْیَنَ مَسْها» وقتی روی افعی دست می‌کشید چقدر پوستش نرم است خوش‌تان می‌آید دل‌تان می‌خواهید با او بازی کنید، در حالی که «فی جَوفِها سَمٌّ ناقِع» اما درون این موجود نرم و لطیفی که دلت می‌خواهد مدام روی او دست بکشی و لذت ببری، درون آن سم کشنده است. «یَحْذَرُها الرَّجُلُ العاقِل» آدم عاقل، به خاطر نرمی پوست او، خودش را در معرض این زهر قرار نمی‌دهد. «یَهْوِی عَلَیْها السَّبِیُّ الْجاهِل» کودکان که عقل درستی ندارند، تجربه ندارند، جاهل هستند. آنها، فریب این نرمی را می‌خورند، می‌آیند با این مار بازی می‌کنند. چه کار کنم، پول‌دارتر بشوم؟ چه کار کنم، مشهورتر بشوم؟ چه کار کنم، مقامات بالاتری به دست بیاورم؟ چه کار کنم طرف‌دار بیشتری داشته باشم؟ مشهورتر بشوم؟ همه اینها همان نرمی پوست مار است. فرمود: زهر، کشنده است، تو را نابود می‌کند، ابدیت را از تو می‌گیرد.

روایتی است به نام "جنود عقل و جهل" که من به دوستان سفارش می‌کنم این روایت را که هم از امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده که مفصل هم است، هم از امام موسی بن جعفر، فرزند ایشان نقل شده است. این کتاب حدیث «جنود عقل و جهل» را امام(ره) هم شرح کرده است. این کتاب را تهیه کنید و بخوانید، دقیقاً نشان می‌دهد، عقل و جهل، دو جبهه است و جنود دارند، جبهه دارند، لشکر دارند. جنود عقل چیست؟ نیروهای عقلانی، چه هستند؟ قوا و نیروهای جهل و حماقت چیست؟

درباره مسئله پول و سرمایه‌پرستی، می‌فرمایند که دو جور مواجهه با پول و ثروت و توسعه و اقتصاد و بازار هست. یک طرف «اَلْقَوام،» «جُنْدُ الْعَقْلِ القَوَامُ» یعنی اقتصاد، بله، در حدی که تو، خانواده، جامعه‌ات، قوام، یعنی قائم باشی و سرپا بایستی. جامعه ایستاده؛ جامعه گرسنه، فقیر، ایستاده نیست، قائد است، نشسته است، افتاده است. باید بایستی، جامعه باید به لحاظ اقتصادی، قائم باشد. خب، فرمودند: «جُنْدُ الْعَقْلِ» این است. عقلانیت، این است که اقتصاد و پول، به شیوه‌ای و در حدی که تو یا خانواده‌ات یا ملتت سرپا باشی و زانو نزنی و سرپا بایستید. این «جُنْدُ الْعَقْلِ» می‌شود. این کار اقتصادی، عقلانی و الهی است اما «ضِدَّهُ الْمُکاثِرَة». ضد قوام، این است که او هم می‌گوید پول! منتها هدف او مدام زیاد کردن است. صحبت این نیست که ما سرپا بایستیم. مُکاثِرَة یعنی مسابقه سر این که من بیشتر دارم یا تو؟ خانه، خانه‌های من بیشتر و قشنگ‌تر و گران‌تر است یا برای تو؟ ماشین‌های من، آبروی من، مقام من، مدرک من، شهرت من. فرمود این دیگر جُنْدُ الْعَقْلِ نیست، این، جُنْدُ الْجَهْلِ است. هر دویشان می‌گویند برویم، تولید ثروت کنیم! منتها اگر هدف تولید ثروت این است که سرپا بایستی، یک چیز است اما هدف اگر این باشد که مسابقه بگذاریم سر اینکه من بیشتر یا تو؟ خب چقدر نیاز دارید؟ می‌گویند نه ما به نیاز کاری نداریم. خب حق چیست؟ حدود چیست؟ می‌گویند ما به حقوق و حدود هم کاری نداریم! فرمودند این جُنْدُ الْجَهْلِ است. این دیگر، اقتصاد عقلانی نیست، اقتصاد احمق‌ها است.

این تعبیر، خیلی مهم است که سپاهیان بی‌خردی، نیروهای فعال در مسیر نادانی و جهل و نیروهای فعال خرد و عقلانیت، «جُنْدُ الْعَقْلِ»، «جُنْدُ الْجَهْلِ». او می‌گوید: طلب مال و ثروت، به اندازه‌ای که زندگی انسان، سرپا بایستد، آبرومند، شرافتمندانه، بتواند مشکلاتش را حل کند، سامان‌یابی پیدا کند. این سپاه خرد می‌شود. اما مُکاثِرَة یعنی مسابقه سر ثروت و قدرت به هر شیوه‌ای، اخلاقی یا غیراخلاقی، عدل یا غیرعدل. فزون‌طلبی، طلب مال و ثروت و قدرت بیشتر، اینها جزو سپاهیان و نیروهای بی‌خردی و جزو سپاه احمق‌ها است. این، مخالف عقل است و درگیر با عقل است.

این بخشی از روایاتی بود که خواستم از پیامبر اکرم و از امام صادق(صلوات الله علیه و علیهما) عرض کنم که به ما گفتند این زاویه درست نگاه به زندگی است.

والسلام علیکم و رحمة الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha