حضرت امام رضا ع؛ یک حدیث و ده چالش(عقبات "جامعهپردازی دینی")
شهادت امام علی الرضا ع _ دانشجویان استان البرز _ مشهد _ ۱۳۹۸
عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه برادران و خواهران عزیز. ایام شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها را خدمت همه شما تسلیت عرض میکنم. دوستان برگزارکننده این جلسه فرمودند که با توجه به گام دوم انقلابی که طبق محاسبات مادی شرق و غرب، داخلی و بیرونی اساساً قرار نبود چنین نهضتی اتفاق بیفتد و افتاد و همه معادلات را بهم ریخت و بعد قرار نبود حتی به سال یکم خود برسد و رسید و قرار نبود از ایران خارج بشود و شد و کل منطقه و جهان اسلام را زیر و زبر کرد و ریخت سیاسی منطقه و بلکه جهان را تغییر داد. امروز مرکز جهان، جایی است که مرکز آن ایران است. یعنی منطقهای که تعیینکننده اصلیاش انقلاب اسلامی و ملت ایران است و ملتهایی که با ما و ما با آنها در یک اردوگاه هستیم. اردوگاه توحید و عدالت. در آغاز قرن پانزدهم هجری و در قرن بیست و یکم میلادی.
اتفاقات مهمی در این چهل سال، چه آن وقتی که شما نبودید چه این یکی دو دههای که شما بودید افتاد و قرار است انشاءالله با حضور و مشارکت شماها اتفاقات خیلی مهمتری در دو سه دهه آینده بیفتد. هم در حوزه جامعهسازی و در اینجا هم خودسازی هرکس برای خودش و هم بخصوص تمدنسازی جدید اسلامی برای بشر قرن آینده.
دوستان فرمودند که چالشهایی است؟ طبیعتاً ما مجبوریم انتخاب کنیم و بعضی از چالشهایی که آنها را جزو مهمترین چالشها میدانیم. وقتی میگوییم چالش، چالش لزوماً به مفهوم بیماری یا ضعف یا آسیب نیست. موجود زنده با چالش مواجه است. اگر یک موجود دیگر، موجود نیست، معدوم است، معدوم چالش ندارد. موجود است که چالش دارد، موجود جامد و منجمد هم چالش ندارد. موجود حی و زنده چالش دارد. هر چه این حیات، بیشتر و قویتر، چالشها بیشتر و قویتر و موانع بزرگتر و مهمتر است. بعضیها میگویند چرا ما برای خودمان دردسر درست کنیم یا بگذاریم دردسر پیش بیاید؟ چرا به استقبال مبارزه برویم؟ چرا اصلاً ریسک کنیم؟ جواب این است که ملتهایی که میخواهند ملتهای درجه سه و چهار بمانند احتیاجی به ریسک کردن ندارند. سرشان را بیندازند پایین، مصرف کنند. یک کسی بالاخره میآید سوارشان میشود. اغلب ملتهای جهان مستضعفاند دارند سوار میدهند. مثل ملت خود ما قبل از انقلاب. ملتهایی که میخواهند سواری به حکومتهایشان یا به حکومتهای جهانی سواری بدهند چالشی ندارند. چالشهایشان خیلی شخصی، خیلی مختصر، خیلی چالشهای حقیر، کمفایده، کمتوسعه و تقریباً بیاثر است. شکست و پیروزی آن تقریباً مساوی است. مثل آدمها هستند. دیدهاید بعضی از افراد که خیلیها اینطور هستیم تمام هدفمان، تمام هدف در زندگی از اول تا آخر مسائل صرفاً شخصی است. من چیکار کنم که چیکار بشود. بعد چیکار بشود که چیکار کنم. بعد اینجوری کنم که چیکار کنم. بعد یک کاری بکنم برایم کف بزنند. بعد یک کاری بکنم اضافه حقوقم اینجوری میشود. بعد همینطور کلاً در این ماجراها مثل کرم در پیله خودمان هستیم تا بمیریم. اغلب ماها، اغلب بشریت همینطور است.
اما یک عدهای هستند جهانی فکر میکنند. زمانی فکر نمیکنند. زمینی به مفهوم محدودیت نمیاندیشند. اصلاً انگار مربوط به عالم قدس است بدنشان در این عالم است، خودشان اینجا نیستند. حالا ما در دهه شصت، در انقلاب، در جنگ از این تیپها زیاد دیدهایم. شما با توجه به شرایط از این تیپها مستقیم ممکن است کمتر دیده باشید. حالا یک نمونه حی و حاضرش، آخرین نمونهاش حاج قاسم سلیمانی و این بچههای سپاه قدس بودند بچههایی که دارند چریکهای بینالملل، نهضتهای بدون مرز و آزادیبخش که صدای کمک و استغاثه ملتهای مظلوم را که میشنوند نمیتوانند بیتفاوت بمانند. آنها میگویند کمک کنید. اینها کمک میروند. نمیتوانند بنشینند به مسائل شخصی خودشان برسند. کسانی که محدود در مسائل شخصی خودشان محدود هستند، دنیا را آب میبرد، اینها را خواب میبرد. آن وقتی که منافع خودشان به خطر بیفتد میگویند همه چیز خراب است، همه چیز بیخود است، همه چیز بیربط است. آن وقتی که منافع شخصی خودشان تآمین میشود میگویند اینجا منافع شخصی من است بهترین مکان است و آن زمان، بهترین زمان است اصلاً همینجا بهشت است. این تفاوت زاویههای نگاه است. نگاههای حقیر، انسانهای حقیر، نگاههای بلند، انسانهای بزرگ. جوامع هم مثل اشخاص هستند یک ملتهایی هستند فقط به فکر خودشان و منافع شخصیشان هستند. یک ملتهایی هستند که جهانی میاندیشند و مسئلهشان فقط مسئله خودشان نیست حتی گاهی ایثار میکنند از منافع خودشان ممکن است برای منافع دیگران بگذارند این معیار اندازهگیری آدمهاست. جسم را یکجور اندازه میگیرند یک متراز دارد. روحها را اینجوری اندازه میگیرند که چه کسی روحش بزرگ است، چه کسی حقیر و کوچک است. بعضی از ماها برای یک سود یا ضرر کوچک مادی، یک طلایی، النگویی، ماشینی، ویلائی، شغلی، اضافه حقوقی یا اشکمان درمیآید یا جفتک میزنیم. ما در همان اندازه هستیم. حضرت رضا(علیهالسلام) که در محضر ایشان و در حرم ایشان هستیم روایت است که هر کسی ابدیتش در همان سطح و اندازه عشقورزیهایش در این عالم است. فرمودند همه شما با کسانی محشور میشوید و تا ابد خواهید بود که با آن چیزهایی که دوستشان دارید، با عشقتان. هر کس عشقش هر چیزی هست در عالم بعد با همان است. یک عده با گنداب عشقورزی میکنند تا آخر همان جا هستند ممکن است لذت هم ببرند، کمکم به این عادت میکنند. دیدید کرمها در لجن عادت میکنند، خوششان میآید. کرم در مدفوع، در لجن ممکن است احساس ناراحتی نکند. از ظاهرش که اینجوری پیداست. بعضیها عادت کردهاند، عادت میکنند. ملتهایی هستند با تحقیر، با شلاق، با توهین، با خواری عادت میکنند. میگویند هزینه بپرداز که رها شوی. میگویند نه، همینجوری خوب است. زحمت ندارد. درحالیکه زحمتش هم بیشتر است. اتفاقاً این تعبیری که بعضیها فکر میکنند اگر سازش کنیم چالش نخواهیم داشت، زحمات و سختیها و مشکلاتمان کم میشود. نه. سازش هم چالش دارد. ستیز هم چالش دارد. منتها چالشهای اینها از دو نوع است: چالش ستیز، یعنی مشکلاتی که در مبارزه پیش میآید. اولاً مشکلات مقدس است. چالشهای رشدآفرین است. ما را بالا میبرد. شکست هم بخوری رشد کردهای. شکست نمیخوری. به تعبیر قرآن "إحدی الحسنین" است. هر دوی آن خوب است. پیروز هم که بشوی موفقیت است. شکست آن هم پیروزی است. اصلاً شکست ندارد. ملتی که هدف دارد، اهداف معنوی بلند دارد و در ذیل آن اهداف مادیاش را تعریف میکند، شکست ندارد. وقتی شکست ظاهری میخورد پیروز است. وقتی پیروزی ظاهری هم به دست میآورد باز پیروز است. چون پیروزی در رسیدن به هدف است. اگر هر کسی به هدف برسد میگویند پیروز شده است. هر کسی به هدف نرسد میگویند شکست خورده است. هدف یک نهضت معنوی، یک انسان متعالی قدرت و ثروت نیست که اگر به آن نرسید بگویند شکست خورد. هدفش رشد است و در هر دو حالت به هدفش میرسد. چه در یک جنگ پیروز بشود، چه در کربلا باشد که ظاهراً شکست خورده است. در هر دو پیروز است برای اینکه اصلاً در کربلا هم هدف قدرت و ثروت نبود. هدف ادای تکلیف بود. مبارزه با ظلم بود. آن هدف که تأمین شد. چون بعضیها فکر میکنند وقتی میگوییم نخیر حسین پیروز شده، انبیا پیروز شدهاند. میگویند خیلی خب، آقا پیروز شدهاند! بعد توی دلت کجا پیروز شدهاند؟ همه اینهاا را که کشتند و تبعید کردند. در دعای ندبه میخوانید که "این الحسن، أین الحسین، أین ابناء الحسین". همهشان یا کشته شدند یا اسیر شدند یا تبعید شدند یا در زنجیر بودند کجا پیروزی بود؟ برای اینکه وقتی معیار مادی داریم و نگاه توحیدی نداریم و نگاه ما ماتریالیستی است. چه کسی پیروز است؟ کسی که قدرت و ثروت به دستش است. چه کسی شکست خورده است؟ کسی که نیست. این هدف مادی است. این که امام میگفت "ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه" معنیاش این نیست که برای ما نتیجه مهم نیست. نه. ما به نتیجه میاندیشیم، برنامهریزی میکنیم، فکر میکنیم، محاسبه میکنیم. اهم و مهم باید بکنیم و با عقل و تجربه هم باید این کار را بکنیم و الا که اصلاً کسی که به نتیجه فکر نکند که اصلاً عقل ندارد. جزئی از تکلیف این است که اول نتیجه را درست تعیین کنیم و برای آن برنامهریزی کنیم. پس ما مأمور به نتیجه نیستیم یعنی چه؟ یعنی هدف نهایی ما آن نتیجه مادی بیرونی نیست. هدف نهایی ما رشد است. رشد در سایه کسب رضای خداوند است. رضای خداوند، رضایت خداوند، تقرب به خدا، نزدیک شدن به خدا. تخلق به اخلاق خدا، کسب صفات الهی، رشد عقلی و معنوی که هدف است. ما به خاطر این وارد مبارزه سیاسی، اقتصادی، علمی، تمدنسازی میشویم. برای این میرویم حوزه، دانشگاه، کشاورزی، صنعت، برای این در خانه کار میکنیم، کار خانه میکنیم، کار بیرون میکنیم. اینها همهاش برای این است و چون هدف آن است، نه این، و این وسیله است. بگوییم این شد شد. نشد، نشد. ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه یعنی پراگماتیست نباش، عملگرا باش، عملزده نباش. یعنی برای دنیا، برای یک هدف مادی کوتاه عمل نکن. تو ای انسان از همه این اهداف مادی، از کل عالم ماده بزرگتری. کسی که بزرگتر است هدفش کوچکتر از خودش نباید باشد. این عالم از من و شما کوچکتر است. بنابراین این دنیا هدف ما نمیتواند باشد برای اینکه من و شما از این دنیا بزرگتریم. ما هدف دنیا هستیم. دنیا هدف ما نیست. این تعبیری که اهل بیت(علیهمالسلام) فرمودهاند که "خلقتم للبقاء لا للفناء". اولاً حواستان باشد شما آفریده شدهاید همینجوری یک مرتبه و اتفاقی نروئیدید. شما یک پروژه الهی هستید، خلق شدهاید. در بستر عوامل طبیعی بوده پدری، مادری، زایمانی، اینها تولد بوده است. ولی خلق خدا است. خدا دارد به این شکل خلقتان میکند. یک پروژه الهی است. بدن مادر دستگاه خلقت خدا است. برای همین هم بدن زن از بدن مرد حساستر و محترمتر است. حفاظت و حرمت آن بیشتر است و باید بیش از بدن مرد برایش حریم گرفت،. بدن مرد هم حریم دارد. کلاً بدن انسان محترم است. حتی پس از مرگ. مخلوق ویژه خداوند است. چرا میگویند جنازه میبینید ولو نمیشناسید در تشییع او شرکت کنید. ولو بدن بیروح. حتی در روایت دیدم که غیر مسلمان، پیامبر(ص) خودشان را تشییع کردهاند. چرا واجب است که اگر یک بدن کسی مرد، بدنش افتاده و کسی جمعش کند برای همه واجب کفائی است که این بدن را بردارند، نگذارند به آن بیاحترامی بشود و او را درست دفن بکنند. برای اینکه مربوط به انسان است. انسان محترم است چون مخلوق ویژه خداوند است. این بدن پس از مرگ هم احکامی دارد. باید غسلش بدهید، دفنش بکنید، معطرش بکنید، کفنش بکنید و بر او نماز بخوانید و قبل از مرگ هم در این عالم احکامی دارد، چون با این بدن کارهای مختلفی میشود. با این بدن شما حرکت میکنید، فعالیت میکنید، کار اقتصادی میکنید، با این بدن کار سیاسی میکنید، با این بدن تولید نسل میکنید یعنی روابط زن و مرد اتفاق میافتد، با این بدن شما رشد علمی میکنید، این بدن وسیلهای است که خدا فقط به انسان داده است و برای آن تبارکالله گفته است. "مبارک باد، "برکت" باد. "تبارکالله احسن الخالقین". از این خالق بهتر نمیشود چون از این مخلوق بهتر نمیشود. آن وقت این بدن احکامی دارد. از نظافت و طهارت و تغذیه درست و میگوید هر چیزی را واردش نکن، هر غذایی را نخور. نجس داریم، پاک داریم، حلال، حرام، حیوانات همه چیزخوارند. تازه حیوانات هم همهشان همهچیزخوار نیستند. انسان همهچیزخوار نباید باشد. این بدن با روح ارتباط دارد، ابزار روح ما است و یکیاش هم در رفتار جنسی است. مثلاً میگویند پوشش. بدن کارکرد جنسی هم دارد، کارکرد نظامی دارد، کارکرد اقتصادی دارد، انواع کارکردها دارد این بدن به نسبت خودش. یکیاش هم کارکرد جنسی است. برای این میگویند حریم نگه دارید و برهنگی در حریم خصوصی با اشخاصی که با هم نسب اخلاقی و حقوقی دارید، آن خوب است برای اینکه مرد و زن نیاز دارند، اما در حریم عمومی نه. اینجا مفاهیم معکوس میشود، آثارش معکوس میشود. آن وقت بدن هر دو باید پوشیده باشد مفهوم حیا، شرم پیش میآید و این در مورد زن، بیشتر تأکید میشود چون زن است که مادر میشود. یعنی انسانها را خداوند از طریق بدن زن خلق میکند نه از طریق بدن مرد. بدن زن دستگاه خلقت الهی است و نباید به آن تعرض بشود. نباید هرجومرج جنسی راه بیفتد. میخواهم بگویم راجع به همه اینها، تمام مسائل اقتصادی، سیاسی، علمی، جنسی، همه اینها را ارتباط بدهید با این هدف اصلی. تعریف شکست و پیروزی را هم درست معنا میکند. دیگر چه پیروز بشوی چه حکومت و قدرت به دستت بیاید چه نیاید، تو پیروزی. کشته بشوی یا دشمن حق و دشمن خدا و خلق را بکشی تو پیروزی. "إحدی الحسنین"، قرآن فرموده است: "یَقتلون أو یُقتلون". نبرد دو طرف دارد، سکه دو رو دارد یا کشته میشوی یا دشمن را میکشی. یا پیروزی یا شکست مادی است. اما در هر دو حال آن طرف شکست خورده است حتی اگر پیروز بشود چون به هدف نرسیده است. هدف خلقت انسان آن نبود. به هدف نرسیده است، اشتباهی زدی، کسی به هدف نخورده شکست خورده و تو به هدف رسیدی در هر دو حال، چون هدف، انجام تکلیف بود نتیجه مادی فرعش بود. من محاسبه میکنم باید به این نتیجه برسم، حالا دیگر تکلیف دارم. حالا جلو میروم اما نه به شرط نتیجه. به آن نتیجه مادی رسیدم، رسیدم، نرسیدم، نرسیدم. آن چیزی که وظیفه دارم چیزهایی است که در حیطه اختیارات من است. من در مورد اعمال خودم وظیفه دارم. در مورد این که نتیجهاش چه میشود که به من مربوط نیست. من چه میدانم چه میشود؟ عوامل مختلفی است که دست من نیست. آن نتیجه دیگر هر چه شد ما قبول میکنیم، چه شکست چه پیروزی.
ببینید، تعریفها عوض شد حالا که میگویند مثلاً امام حسین پیروز شد دیگر این تعارف نیست بلکه حقیقت است. برای اینکه هدف اصلاً این نبود که حتماً حسین خلیفه بشود. هدف، این جزو ابزار بود. هدف کوتاهمدت امام حسین(علیهالسلام) بود، وظیفه ایشان بود اما آن هدف اصلی و نهایی این بود که نباید در آن لحظه سکوت کنیم. باید اعتراض کنیم و درگیر شویم. توانستیم حکومت را سرنگون کنیم و حکومت اسلامی را درست تشکیل بدهیم، میکنیم. نتوانستیم هم به وظیفهمان عمل کردهایم. درس دیگری میدهیم. پیروز بشویم درس پیروزی میدهیم. شکست مادی بخوریم یک پیروزی دیگری را به بشر درس میدهیم. چنان که تا الان حسین(ع) زنده است و هنوز امام حسین(ع) در دنیا دارد انقلاب میکند. هنوز زینب(سلامالله علیها) دارد رهبری میکند. یزید کجاست؟ هیچکس حاضر نیست پرچم یزید را بالا ببرد ولی پرچم حسین و زینب را همه حاضرند حتی غیرمسلمانها، آگاه میشوند پرچم ایشان را بالا میبرند و میگویند ما این پرچم را قبول داریم و الا چرا اربعین بزرگترین راهپیمایی تاریخ بشر میشود و غیر از ده- بیست میلیون مسلمان شیعه، صدها هزار اهل سنت و گاهی صدها و هزاران هزار غیرمسلمان میآیند این یعنی هیچکس کجا، چه کسی میداند قبر یزید کجاست که برود تفی بیندازد؟ اصلاً معلوم نیست قبرش کجاست و کدام گوری است در حالی که آن موقع یزید بُرد. ابرقدرت جهان بود. حسین شکست خورد و سرش روی نیزه رفت. تازه پیروزی و شکست حقیقی اصلاً در این عالم نیست، در عالم بعد است. قرآن میفرماید: "حق"، حق مطلق در قیامت آشکار خواهد شد.
خب، پس وقتی میگوییم چالشها، روشن باشد هر چه بخواهی جلوتر بروی، ملت یا شخص یا فرد یا جامعه یا هر چه بخواهی قویتر، جلوتر بروی، بالاتر باشی، چالشهایت بیشتر میشود ولی اگر تسلیم بشوی هم بدون چالش نیستی. وقتی تسلیم میشوی نوع چالشهایت عوض میشود. چالشهایت، چالشهای پست میشود. وقتی تسلیم میشوی میآیند برایت کاپیتولاسیون مینویسند! میآیند سوارت میشوند، منابعتان را غارت میکنند، به تو توهین میکنند، به ناموس و اموالتان تعرض میکنند، خارت میکنند. میگویند باید زبانتان و خطتان را عوض کنید و خط و زبان ما را در کشورهایتان اجباری کنید! چطوری است در همه کشورهای ما، آنهایی که اربابشان انگلیس بوده است، زبان انگلیسی در مدارسشان اجباری بوده است که تا همین الان هم هست. یکیاش هم خود ما، آنهایی که فرانسه اشغال کرد، زبان فرانسه در مدارسشان اجباری است تا همین الان. مستعمرات روسیه، زبان روسی در مدارسشان اجباری است و به آنها میگویند خط و زبان روسی باید باشد. مستعمرات پرتغال، مال 500 سال پیش، در آمریکای لاتین میگویند زبان علم زبان پرتغالی است چون اربابهایشان پرتغالی بودند. مثل برزیل الان زبانش پرتغالی است چون اربابهایشان پرتغالیها آن موقع بودند. حالا پرتغال خودش دیگر کشور نیست، یک پرتغال پوسیده است ولی زبانش آن موقع چون ارباب اینها بود پرتغالی است. بقیه آمریکای لاتین چون اربابشان اسپانیا بود، میگفتند زبان علم اسپانیولی است و همه به اسپانیولی صحبت میکنند. ما اربابمان انگلیسیها بودند، بعد هم آمریکاییها به ما گفتند زبان علم انگلیسی است و آن را اجباری کردند. زبانهای متعددی باید باشد در مدارس. به حسب منافع یک کشور. ما برای اقتصادمان، سیاستمان، علممان، ببینیم کدام کشورها، کدام ملتها، فرصتها، تهدیدها چیست چهار – پنجتا زبان باشد مدیریت کنیم. یکیاش هم انگلیسی باشد، یکیاش هم چینی، یکیاش مالایی، یکیاش اسپانیایی، یکیاش روسی، یکیاش اردو باشد بسته به منافع کشور که میخواهیم کار تجاری و اقتصادی بکنیم آن عیبی ندارد اما یک زبان، آن هم زبان اربابتان که آن را بیرون کردید یا نکردید خب مگر اینها چالش نیست؟ اینها هم چالش است منتها چالشهای تحقیرآمیز است. همین حرم امام رضا(ع) که در آن نشستهایم، وقتی رضاخان کودتا کرد و انگلیسیها صددرصد حاکم شدند اول که ادا درمیآورد با هیئت امام حسین میآمد که بگوید ما مذهبی هستیم. بعد که حاکم شد عزاداری امام حسین را ممنوع کردند. گفتند زنهایتان همه باید بیحجاب بشوند میخواهیم پیشرفت کنیم! حوزهها تعطیل، روضه امام حسین ممنوع، رضاخان همین حرم امام رضا(ع) را بستند و تعطیل کرد و گفتند موزه باشد، فقط هفتهای دو روز، مثلاً بعدازظهرها، سهشنبهها دو ساعت، ساعت چند تا چند هر کسی میخواهد بلیت بگیرد بیاید موزه، معماریهایش را نگاه کند حالا اگر کسی هم خواست بیاید یک سلامی هم بدهد به امام رضا(ع) عیبی ندارد. مثل این سجدهای ترکیه را در استانبول و آنکارا دیدید مسجدهای بزرگ است ولی موزه است. اینجا همین حرم امام رضا(ع) را بستند گفتند موزه! بعد مردم قیام کردند، اعتراض کردند مجبور شدند دوباره بازگشایی کردند. خب پس چالش تمام نمیشود اگر کسی در ذهنش که تسلیم بشویم مشکلاتمان تمام میشود، این خیلی احمق است، اصلاً تاریخ نخوانده است. اطرافش را نگاه نمیکنند. این واقعبین نیست. تسلیم بشوی مشکلاتت تمام نمیشود، یک) نوع مشکلاتت عوض میشود و دو) دیگر قدرت دفاع نداری، قدرت حل مشکل نداری. سه) در ضمن آن مشکلات مادی، تحقیر و توهین هم خواهد بود، چون برده میشوی. رابطه تو با آن میشود رابطه ارباب و برده میشود. انقلاب اسلامی گفت: ما میخواهیم رابطه داشته باشیم، رابطه آزاد با آزاد. نه رابطه آزاد و برده. ما برده شما نیستیم. اینها میگویند باید برده ما باشید. حالا میگویند شما زنجیر را پاره کردید، مثل اسپارتاکوس. بقیه بردهها را هم دارید میشورانید. میگویند صدور انقلاب شما بقیه بردهها دارند نگاه میکنند شما زنجیرها را پاره کردید، قیام کردید، ایران را گرفتید، حالا بقیه جاها دارد آزاد میشود، شما نظام بردهگی را در جهان به خطر انداختهاید. امثال قاسم سلیمانیها و ابومهدیها، این شهدای حزبالله، جهاد اسلامی، اینها بچههایی هستند که دارند این زنجیرههای بردهگی را در سراسر جهان اسلام میشکنند. وقتی که تسلیم میشوی مشکلاتت عوض میشود و پست میشود اما تمام نمیشود. تو باید زحمت بکشی، اربابت بخورد! ولی اگر مقاومت کردی بله مشکلات داری مشکلات نوع دیگری است. تحریمت میکند، ترور میکند، تهدید میکند. ولی دیگر نمیتواند تو را تحقیر کند، دیگر نمیتواند تو را غارت بکند.
پس چالشهای سازش و تسلیم خیلی بیشتر و بدتر است، گند و کثیفتر است از چالشهایی که در مبارزه و ستیز دارید. منتها چالش ستیز باید عقلانی، عقلانی باشد. باید با مقاومت و قدرت باشد و ادامه بدهید. هزینهاش را هم باید بپذیرید. اگر کسی میخواهد شاگرد اول بشود باید هزینه بیشتری بپردازد. باید دو برابر بقیه زحمت بکشی. کمتر بخوری، کمتر بخوابی، بیشتر کار کنی. خب در عالم، در اجتماع، تمدنسازی و جامعهسازی هم همینطور است. ملت ایران و جهان اسلام اگر میخواهند در سطح بالا، در سطح یک در جهان باشند سربلند و باعزت تمدنسازی بکنند باید هزینهاش را بپذیریم. هزینهاش این بود که هشت سال جنگ بر ما تحمیل کردند. هزینهاش هزاران نفری بود که آمریکا و انگلیس و اسرائیل زمان شاه در خیابانها مردم ما را کشتند. هزینهاش تحریم است. آخرین هزینهاش این ترور قاسم سلیمانی است. پس جهان بدون هزینه نداریم. زندگی بدون چالش نداریم. نه فرد، نه جامعه. شما الان بگو اصلاً من نمیخواهم وارد، نه سیاست بشوم، نه اقتصاد، نه علم، نه تشکیل خانواده میدهم، نه در جامعه. میخواهم اصلاً فقط در خانه بنشینم. میگوییم برای چی؟ میگویی برای اینکه چالش نداشته باشم. راحت باشم. اصلاً اینطور نیست. صدتا مشکل دیگر داری. مشکلات نوع دیگری است. این عالم، عالم چالش است. نوع چالش و هدف چالش و روش و ابزارهای آن را تعیین کن، بعد بگو که میارزد یا نمیارزد. چه زمانی میتوانی بگویی چه چیزی میارزد، چه چیزی نمیارزد، چه چیزی به چه چیزی میارزد؟ وقتی ترازویت را بگویی چیست. با ترازوهای مادی شما هدف واضح قاطعی ندارید. قرآن میفرماید: "ارباب متفرقون خیر" هزاران خدا داشته باشی بهتر است از اینکه برای خودت "اله الله الواحد القهار" یا یک خدا و آن خدای قهار، خدایی که قدرت و غلبه مطلق در این عالم است، خدای واقعی است نه ارباب خدایان پراکنده که همهشان توهم و تخیلاند. یک وقت از آن میترسی، یک وقت از این میترسی، به این باج میدهی از آن میترسی. به او چشمک میزنی، از این فحش میشنوی، این را راضی میکنی، آن عصبانی میشود، هر دویشان را راضی کنی خودت ناراحت میشوی. تو هدف صدتا هدف داری چون فقط میخواهی راحت باشی و هزینه ندهی. شما اینجا چه کار میکنید؟ آمدهاید حرم حضرت رضا(ع) برای چه آمدهاید؟ یعنی اینجا کجاست؟ فقط ساختمان است؟ هزاروخوردهای سال آدم خوب دفن شده، کنارش هم یک آدم خیلی بدی دفن شده است. هارون ابرقدرت جهان، بزرگترین امپراتوری جهان بوده. هارون هم میدانید هم تولدش هم مرگش ایرانی بود، از بنیعباس است ولی ایشان در ری همین تهران متولد شد و در همین مشهد خراسان اینجا از دنیا رفت و دفن شد. ابرقدرت جهان بود. آن جملهای که میگوید: "آفتاب در سرزمینهای ما غروب نمیکند" یعنی شرق و غرب عالم در اختیار و کنترل خلافت اسلامی عباسی است. این جمله برای هارون است. بعداً شاه انگلیس، قرن نوزدهم این جمله را گفت که در سرزمینهای تحت امر امپراتوری بریتانیا دیگر خورشید غروب نمیکند. یعنی شرق عالم، ما مستعمرات داریم، غرب عالم هم داریم. اصل این حرف برای هارون بود که ما بزرگترین قدرت جهان هستیم. آن هم همینجا دفن است. مأمون که حضرت رضا(ع) مسموم کرد گریه کرد و سه روز عزا گرفت! عزاداری عمومی کنار قبر امام رضا(ع) نشست و گریه کرد و قرآن خواند. بعد گفت ایشان کنار پدرم دفن بشوند، ارزش ایشان برای من از پدرم بیشتر است. یک وقتی زیارت فقط جسمانی است البته ثواب هم دارد چون مقدمه زیارت روحانی و عقلانی است.
در حرم حضرت رضا(ع) که که مهمان ایشان هستیم. چند تا از معیارهای ایشان را فقط در یک حدیث اشاره کنم. ببینید، آن چالشهای اصلی چیست؟ هنوز هم همینهاست. اینها اگر حل بشود چالشهای فرعی که فلان مشکل اقتصادی یا مدیریتی را حل کنیم، این دیگر با عقل و تجربه و با تلاش شماها، مردم، آدمها باید حل بشود حل و باز کردن این گره که دیگر کار فرشتهها نیست! کار فرشتهها کمک به رشد انسان است.
ده تا اصل. فقط از همین حدیث، ده چالش بزرگ را برای نظامسازی، جامعهپردازی، تمدنسازی حل میکنند. فرمودند که: دین و مکتب را درست بشناسید و الا شما مثل جوامع بدوی، بادیهنشینان بیابان، اعرابی هستید. آدم بیابان، غول بیابانی! اگر دین را درست نشناسید عمیق و با استدلال نفهمید ولو در خانههای مجلل و کاخهای باشکوه زندگی کنید، شما موجودات عقبمانده هستید، غول بیابانی هستید! این یک اصل مهم است. این از جمله جواب کسانی است که فکر میکنند پیشرفت و توسعه همین است که ما کاخهای مجلل، خیابانهای باشکوه، ساختمانهای بلند بسازیم که البته عیبی ندارد به شرط این که همه چیز آن درست و حساب شده باشد ولی فکر میکنند این کافی است. یعنی اگر به لحاظ فکری احمق باشی، به لحاظ دینی فاقد شعور دینی باشی، خودآگاهی دینی و الهی نداشته باشی، ولو ساختمانهای باشکوه و کاخهای بزرگ داشته باشی احساس پیشرفت میکنی! امام رضا(علیهالسلام) میگوید این چالش اول. ساختمان مجلل معیار نیست برای اینکه آیا شما یک تمدن انسانی ساختهاید یا نه؟ انسان بودن شما معیار است که یک تمدن انسانی هست یا نیست.؟ حالا اگر در جامعهای که انسانی است، کاخ، ساختمانهای زیبا هم ساختید، ساختید خوب است، به شرط این که رعایت عدالت و بدون اسراف و... باشد. ولی زیبایی، معماری باشکوه، راحتی، اینها عیبی ندارد. اتفاقاً حضرت رضا(ع) روایت از پیامبر(ص) نقل میکند که برای یک زندگی راحت شخصی، اتفاقاً ما قبول داریم معیارهای خوبی داریم مثلاً میگویند یکی همسر خوب است، یکی خانه خوب است، یک ماشین خوب و مرکب خوب است. نمیگویند به مسائل شخصیتان فکر نکنید. میگویند «مِن سعادات المرء" یکی از معیارها برای یک زندگی خوب به لحاظ امکانات زندگی، اتفاقاً این است که یک خانواده خوب که با هم همدیگر را درک کنید از حرف زدن با هم لذت ببرید، به حقوق هم احترام بگذارید، یک خانه، مُوَسّع، راحت و مرکب خوب داشته باشید که راحت این طرف و آن طرف بروید. همه اینها هست. طرف میگوید آقا چیکار کنم؟ میگویند نماز خوب، که قدرت تمرکز و آرامش و قدرت مقاومت در برابر انحرافات را به آدم بدهد. نهی از فحشا و منکر و تعبیر قرآن، و... یک جا هم میگویند و کفش خوب. کفش خوب هم باید پایت کنی چون کف پا و کفش در روح و خیلی از بیماریهای جسمی و اعصاب اثر دارد. لباس خوب هم هست. اما یک چیز فراتر از اینهاست. اینها وسیله است.
یک) چالش تعریف پیشرفت و توسعه. فرمودند اگر شعور دینی در جامعهتان کم باشد، معیارها را نشناسید ولو اشرافیترین کاخها و خیابانها را داشته باشید، اعرابی و بادیهنشین و بیابانی و وحشی و عقبمانده هستید.
دوم) آنهایی از شما که ادعا میکنید با ما هستید و ادعای تشیع دارید و میگویید ما حزباللهی هستیم، عدالتخواه هستیم، ما خوب هستیم و... از ما آویزان نشوید. آبروریزی نکنید! ای شیعیان، کاری کنید ما بتوانیم به خاطر شما سرمان را بالا بگیریم، ما را شرمنده نکنید. این چالش دوم، چالش در حوزه نیروی انسانی است. میدانید خیلیها از اسلام، از انقلاب، برگشتند به خاطر اینکه یک رفتاری را از من و تو دیدهاند، ضعفهای شخصی من را که میبینند مثلاً میبیند عصبانی میشوم، یک چیزی میگویم، یک کاری میکنم، به وظیفهام درست عمل نمیکنم میگوید مردهشور آن انقلاب و دینی را ببرد که امثال تو از آن حرف میزنید! درحالیکه مردهشور تو و خودت را ببرد البته با همدیگر! مردهشور من را ببرد که اینجوری برخورد کردم و مردهشور تو را ببرد که نفهمیدی من، من هستم. آن ارزشها یک چیز دیگر است و من هم مثل تو یک آدم هستم، نقاط قوت و نقاط ضعفی دارم. بنابراین سربهسر، مردهشور هردویمان را ببرند. تو به یک دلیل، من به یک دلیل. حالا کدام اول باشیم میتوانیم مذاکره کنیم ولی هر دویمان مقصریم.
فرمودند که برای اهداف شخصیتان و خودتان از ما کسب مشروعیت نکنید، برای ما و این مکتب با رفتار خودتان کسب مقبولیت کنید چون بعد ماها از آنها مشروعیت میگیریم چون میگوییم ما مسلمان هستیم، مذهبی هستیم، شیعه هستیم، ما انقلابی هستیم، ما مربوط به نظام هستیم، حزباللهی هستیم ولی کار خودمان را این وسط میکنیم و منافع خودمان را در نظر میگیریم یعنی با زور یک نهضت عظیم میخواهیم مسائل شخصی خودمان را پیش ببریم! حضرت رضا(ع) میگویند نکند به اسم دین و خدا کارهای خودتان را میکنید و دنبال دنیا هستید به اسم آخرت؟ کسب مشروعیت میکنید برای فعالیتهای نامشروع خودتان. باعث افتخار و زینت ما باشید. مایه شرم ما، ننگ ما نباشید، یکجوری رفتار نکنید که وجود شما اصلاً شکست ماست. یعنی وقتی شما را میبینند، این جامعه شما را میبیند، بازارتان، خانوادهتان را، مدیرانتان را ببینند. خود دیدن شما باعث بشود که دیگر دهان ما بسته بشود! بگویند اگر اینها کسانی هستند که این پرچم را برداشتهاند من اصلاً این حرفها را نمیخواهم! هرچه بگوییم گوش کن ببین چه میگوید؟ میگوید چه را گوش کنم تهش شما شدید! این هم یک تعبیر است، این چالش خیلی مهمی است به لحاظ نیروی انسانی. دفع و جذب. جذب حداکثری، دفع حداقلی. گاهی میشود جذب حداقلی و دفع حداکثری! یک بخشیاش اینجاست. شیعه یعنی وقتی او را از بیرون میبینند مسلمان کسی است که از بیرون، غیرمسلمان نگاهش میکند اصلاً از اسلام هیچی نمیداند ولی وقتی به اینها که نگاه میکند میگوید اینها تابع کدام فرهنگی هستند که اینقدر جامعهشان خوب است و روابطشان اخلاقی و انسانی و درست است. دروغ نمیگویند اینها چه کسانی هستند؟
امام صادق(علیهالسلام) فرمودند کاری کنید در بازار، در جامعه که هر کس، هر غیرمسلمان و غیر شیعه که شما را ببیند بپرسد که شما شاگردان کدام مکتبی هستید؟ بعد بگویند: «رحم الله جعفرا» رحمت خدا بر جعفر. چه کسانی را تربیت کرده است و عجب پیروانی دارد. فرمودند کاری بکنید وقتی دیگران به شما نگاه میکنند، به ما درود بفرستند، به ما فحش ندهند که بگویند شیعه همینها هستند؟ مسلمانها اینها هستند؟ اسلام این است؟ این چالش دوم که حضرت رضا(ع) در روایت فرمودند.
سوم) فرمودند رفتار و سبک زندگی و مدیریتتان چنان باشد که تمام جهان، هر کس در هر موضعی که هست وقتی شما را میبیند و حرفهایتان را میشنود، به خاطر روش شما به این مکتب و به ما روی بیاورند. نه اینکه از ما دور بشوند و از ما متنفر بشوند." یعنی سبک مدیریتتان، سبک سیاستورزیتان، سبک انتخابهایتان. انتخابات کجا میخواهی بروید؟ و اگر شما جلوی آن نایستید اینها کمکم زیاد میشود، 20- 30 سال دیگر، اینها عادی میشود و مثل غرب و شرق و مثل جاهای دیگر میشود. یک جاهایی شدید.
فرمودند: "هر گفتار و رفتاری که باعث بشود مردم جهان، ملتها، مظلومین، از ما و از این مکتب متنفر بشوند یا دور بشوند، از ما فاصله بگیرند، این خیانت به ما است. اگر جایی خرابکاری کردید، بگویید ما خراب کردیم نگویید این اسلام است! بگویید: اسلام این را گفت، ما نکردیم، نتوانستیم. هر جا پیروز شدیم، آن جایی بوده است که به اسلام عمل کردهایم. هر جا شکست خوردیم، اتفاقاً آن جاهایی بوده که کارهای خودمان را کردیم. یا از عقل یا از شرع، اینها را کنار گذاشتیم.
چالش چهارم) چالش اعتماد. امام رضا(علیهالسلام) فرمودند که یک وقت روابطتان در خانواده، بر اساس خیانت و دروغ است، یک وقت روابطتان در خانواده بر اساس صداقت و امانت و اعتماد است. خانه دروغگوها و خانه راستگوها دو سبک زندگی است. زن و شوهر، پدر و مادر و بچهها، همسایه با همسایهها که در یک ساختمان، آپارتمان، دروغ میگویند یا راست میگویند، به هم اعتماد دارند یا خیانت در امانت میکنند. امانت هم فقط پول نیست، هر چیزی که متعلق به دیگری است و پیش تو و در اختیار توست همه امانت است. حقوقشان همه امانت است. پیامبر(ص) اینجا 30تا حق شمردهاند که هر انسان بر هر انسان در جامعه دینی 30تا حق دارد. اگر، ببینید اینها چیست آنوقت آن میشود انسانیت، برادری، خواهری.
فرمودند ما اهل بیت(ع)، به وعده خودمان را دِین خودمان میدانیم. یعنی اگر یک جایی، به یک شخصی یا به یک جامعهای یا به بشریت، ولو به غیرمسلمان وعدهای دادیم، شعاری دادیم، قولی دادیم، حرفی زدیم، نمیگوییم که حالا گفتیم بابا، نه. این دیگر دین ماست و ما بدهکار هستیم. تا عمل نکنیم، ما بدهکار هستیم. ما پای حرفهایمان، پای وعدهها و تعهداتمان میایستیم. ما اهل بیت وعدههایی که میدهیم مستحب نیست، واجب است، ما سر قرار حاضر میشویم. خب، ما الان یک مشکل بزرگمان همین است، بشر مشکل بزرگش همین است، در خانه به هم دروغ میگویند، در بازار دروغ میگوییم، در سیاست دروغ میگوییم. این هم یک چالش است، چالش امانت و اعتماد، چالش راست و دروغ.
جمله پنجم، حضرت رضا(ع) در این روایت این است: فرمودند که همه جا حقوق دوطرفه است، حتی رابطه با خداوند، طرف شما خدا است. خداوند و رسول خدا هم حقوق دوطرفه تعریف کردهاند، یکطرفه تعریف نکردهاند. اینجوری نیست که یک طرف فقط حق دارد، یک طرف فقط وظیفه دارد. فرمودند همانگونه که پدر ما، رسول خدا، رعایت کرد، میفرمود و عمل میکرد و ما هم میگوییم و عمل میکنیم. انبیاء و اهل بیت بر شما حقی دارند. متقابلاً شما هم بر ما حق دارید. حضرت رضا(ع) میفرمایند اگر که ما را رهبر خودتان میدانید شما به گردن ما حقوقی دارید و ما هم در برابر شما وظایفی داریم، شما هم در برابر ما وظایفی دارید. حق و وظیفه متقابل است، رهبران و تودهها وظایف و حقوق متقابل دارند. فرمودند هر دویمان باید به وظیفهمان عمل کنیم تا بتوانیم تمدنسازی و امتسازی کنیم. اگر فقط رهبری و رهبران به وظایفشان عمل کنند و مردم نکنند، طلبکار باشند، نمیشود. اگر یک جامعه، مردم به وظایفشان عمل کنند، رهبرانشان به درستی به وظایفشان عمل نکنند، آن هم نمیشود. این هم چالش تعامل درست رهبران و ملتها، مدیران و جامعه که خود مدیران هم جزئی از جامعه هستند و باید باشند. فرمودند هر که حق ما را شناخت، ما در برابرش وظیفه پیدا میکنیم. هر که ما را نشناخت، ما دیگر در برابرش وظیفهای نداریم. شما مسیری که ما میگوییم نمیروید، بعد مفتضح میشوید، بعد از ما طلبکار هستید. ما میگوییم دروغ نگویید، خیانت نکنید. میروید دروغ میگویید، خیانت میکنید بعد خانوادهات متلاشی میشود، در بازار ورشکست میشوی. ما میگوییم تسلیم نشو، فریب وعده دشمن را نخور، بازی نخور. میروی میکنی، در دهانت میزنند، برد- برد میشود باخت- باخت. بعد میآیید شکایتش را اینجا میکنید که بله ما چون مسلمان بودیم، اینجوری شد! یک کسی یک وقتی به حرم آمده بود و جیغ و داد میزد به امام رضا(ع) که فلان، نمیدانم طلبش از امام رضا(ع) چی بود! میگفت با ما چه کار کردی؟! بعد فهمیدیم بچهاش رفته است قاچاق مواد مخدر کرده است، یک عالمه خانوادهها را نابود کرده است، بعد اعدام شده است، بعد آمده دارد با امام رضا دعوا میکند. یعنی چه داری میگویی؟ داری میگویی امام رضا(ع) چرا قاچاقچی را نجات ندادی؟ چنان که یک وقتی، یک کسی، سالها پیش به من آمد گفت آقا عدالتخواهی به ور ور و حرف و سخنرانی نیست یک کمی هم عمل کن خیلی حرف زدی! گفتم ما تا جایی که بتوانیم میکنم. بگو چه کار باید بکنم که نکردهام؟ اولاً که من ادعای عادل بودن نکردهام. عادل بودن یک چیز است، عدالتخواهی یک چیز است، همه ما باید عدالتخواه باشیم ولی همه ما که عادل نیستیم ولی عدالتخواه باید باشیم. گفت پدر من به خاطر همین حرفهای شما زندان افتاده است! گفتم یعنی چی؟ گفت همین حرفهایی که شما زدی گفته او را گرفتند! گفتم غلط کرده مگر ما چه گفتیم؟ ما که فقط آیه و حدیث میگوییم ما هم با هزار گرفتاری رفتیم برای این که گفت باید عمل کنی و شعار ندهی با این تماس گرفتم با او تماس گرفتم بعد از دو سه هفته فهمیدیم که پدر این قاچاقچی مرفین است! بعد به اون پسره گفتم ببخشید کدام بخش از مرفین و قاچاق حرفهای من است؟ گفت نه، آنجایش نبود. وقتی گرفته بودنش به آنها گفته بود که درست برخورد کنید. چون شما گفته بودید باید با زندانی درست برخورد کنند گفته بود درست برخورد کنید! این آدم احمق. از آن به بعد به این نتیجه رسیدم که اصلاً نباید در هیچ کاری دخالت کنیم، یک جاهایی هست باید آبرو بگذاری، آبرویی نداریم ولی یک جاهایی هم هست اصلاً نباید وارد شوی چون اصلاً نمیدانی چیست چون یکی گفت برایت حرف درآوردند
مورد ششم) فرمود با مکتب برخورد گزینشی نکنید. این جناحبندیهای ما، آنهایی که در جناحهای انقلاب هستند، بعضیها نفوذی هستند. هر کدام چند تا از شعارهای مکتب و انقلاب را میگیرند، بقیهاش را ول میکنند. آن جناح چندتای دیگرش را اصالت میدهد، بقیهاش را ول میکند، خب این اشتباه است. حضرت رضا (ع) فرمودند چالش بعدی، چالش برخورد گزینشی و تحریفآمیز با معیارها است، در حوزه جامعهسازی و تمدنسازی. فرمودند شیعیان و پیروان ما کسانی هستند که اهل افراط و تفریط نیستند، برخورد گزینشی نمیکنند، تسلیم این ارزشها هستند و همه حرفهای ما را میپذیرند نه آن بخشهاییاش را که به نفعشان است بپذیرند، آن بخشهایی را که نیست را نمیپذیرند. یک وقت میگویند فلان جناح آزادیخواه است، فلان جناح عدالتخواه است، فلان جناح استقلالطلب است. یعنی چی؟ استقلال، آزادی، عدالت، همه اینها ارزشهای اسلامی هستند. تو چرا راجع به بقیهاش حرف نمیزنی؟ تو چرا راجع به بقیهاش حرف نمیزنی؟ تو چرا راجع به بقیهاش حرف نمیزنی؟ همه اینها با هم است. معلوم میشود آن دنبال یک منافعی، در ذیل آن شعار، یک حسابوکتاب و باندبازیهایی دارد.
معیار هفتم) - من دارم سریع عبور میکنم- با دشمنان ما، دشمن هستند. اگر کسی واقعاً در خط ما است، با دشمن ما باید دشمنی کند. ببینید، بعضیها اهل ولایت هستند اما اهل برائت نیستند. یعنی مدام میگویند اهل بیت، امام رضا، پیامبر، دین، ولی با دشمنان دین مبارزه نمیکنند. قربان امام رضا(ع) میرود ولی با مأمون درگیر نمیشود! مدام علی، علی میگوید اما با معاویه درگیر نمیشود. درود بر حسین میگوید اما مرگ بر یزید نمیگوید فقط میگوید درود بر حسین! خب حسینی که درود بر او میفرستی دارند در کربلا او را میکشند. خب بله دیگر، رحمتالله علیه، درود بر حسین! اگر واقعاً درود بر حسین است، الان باید بگوییم مرگ بر یزید است، نه دیگه مرگ نگوییم، این شعار مرگ بر نگوییم، فقط بگوییم درود. یعنی چه میگوییم؟ میگوییم درود بر حسین، درود بر یزید! حضرت رضا(علیهالسلام) فرمودند اینهایی که به خاطر حق درگیر نمیشوند مبارزه و اعتراض نمیکنند، مقاومت نمیکنند، فقط میگویند ما حبّ اهل بیت داریم ما دینی هستیم! خب، دینی هستید، جلوی کدام ضدارزش میایستی و مقاومت و مبارزه میکنید؟ حضرت رضا(علیهالسلام) فرمودند کسانی که از دشمنان حق نفرت ندارند، درگیر نمیشوند. ولو ما را دوست دارند، آنها شیعیان ما نیستند. باید درگیر شوی، باید کنار ما مبارزه کنی، باید بگویید نه سازش، نه تسلیم. – این جمله حضرت رضا(ع) را دقت کنید- فرمودند هر کس چنین نباشد یعنی با دشمنان حق دشمنی نکند و درگیر نشود، از ما نیست شیعه ما نیست، محبّ ما نیست ولو هر روز زیارت امام رضا(ع) بیاید. میگوید من با سیاست و مبارزه و ظلم کاری ندارم.
هشتم) فرمودند خدمت بیمنت و بیرشوه به تودههای مردم محروم، به خصوص محرومین. این چالش خدمت است در جامعهسازی، چالش خدمت. یا خدمت نمیکنیم، میرویم برای حکومت و قدرت، انتخابات، رقابتها، برای اینکه ما به جای آنها ما بیاییم یا اگر قبلاً بودیم دوباره ادامه پیدا کند، چند سال دیگر هم ما باشیم. برای چه میخواهی بشوی؟ اوضاع بهتر است؟ راحتتر هستی؟ اگر گفتی بله، این دیگر مدیریت اسلامی نیست. اگر گفتی آنجا جای نوکری است، من از شما سؤال میکنم اگر بگویند رفتن در مجلس و دولت و شوراها و انتخابات و مقامات هر چه هست، اینها چه انتخاب مستقیم مردم، چه انتخاب منتخبین مردم یعنی نصبهای حکومتی، چون همه نهادهای حکومتی به یک معنا چه با واسطه چه بیواسطه انتخابی ستند، انتصابات هم مبتنی بر انتخابات است چون خود رهبری هم انتخابی است، انتصابات بعد از انتخابات، همه انتخابی است. چنان که مثلاً رئیسجمهور رأی میآورد، بعد هزاران را نصب میکند. آنها همه انتصابی هستند انتخابی که نیستند مستقیماً ولی وصل به یک انتخاب میشوند، میشود انتخابی. مجلس هم همینطور است، شهردار که مستقیماً انتخاب مردم نیست ولی چون منتخب منتخب مردم میشود، آن هم انتخابی میشود، با اینکه انتصابی است. رئیس قوه قضائیه را هیچ جای دنیا انتخابات مستقیم نیست چون اصلاً نباید باشد، حزبی نباید باشد ولی منصوب منتخب مردم است، رهبری منتخب، منتخب مردم است، میشود انتخابی. طبق قانون اساسی ما، همه مقامات حکومتی انتخابی هستند. منتها دموکراسی لیبرال، در چارچوب ارزشهای لیبرالیستی است. در نظام سوسیالیست، دموکراسی در چارچوب سوسیالیزم است، اینجا در چارچوب اسلام است. از این جهت همه مثل هم هستند، هر کدام با یک معیارهایی. اگر هیچ مزایایی نباشد به نظر شما این همه رقابت میشود؟ بگویند حقوقتان یک حقوق متوسط به پایین است، فحش هم از مردم میشنوید و مشکلات را هم باید حل کنید، بعد فکر میکنید اینقدر رقابت میکنند؟ بگویند دانشگاه را نه مدرک میدهیم، نه مزایا، فکر میکنید کسی دانشگاه میرود؟ حکومت، اگر خدا بود، با یک معیارهایی خالی باید بشود، باید معیارهایی باید پُر بشود. اگر هدف خدمت به خلق باشد، باید بیاید شعار دروغ، یک وقت سوپر انقلابی، یک وقت ضدانقلابی، یک وقت لیبرال، یک وقت مرتجع است اینجوری نمیشود باید آدم باشی و درست حرف بزنی و باید به حرفهایت عمل بکنی. این هم معیار هشتم که فرمودند، - خواهش میکنم دقت کنید- امام رضا(ع) فرمود برای خدمت به خلق فقط مسئولیت قبول نکنید. قدرت و ثروت هر جا بود باید پاسخگوی خلق باشید. ثروتمند، قدرتمند، دانشمند، دقت کنید، ثروت، قدرت، معرفت، منزلت، این چهار تا اختیارات بالاتری است و مسئولیت بالاتری هم دارد. قدرتمند، ثروتمند، دانشمند، اینها از بقیه مسئولتر هستند، مسئولیتشان بیشتر است، در برابر دیگران هم مسئولتر هستند. باید به دانشمند کمک کند. اسلام میگوید هر کسی قویتر شد باید زکات قدرت و ثروت و علمش را به دیگران بدهد و به بقیه کمک کند. آنها میگویند اگر قویتر شد در نظام تمدن غربی، وقتی قویتر میشوند شروع میکنند بقیه را غارت کردن و کوبیدن، و میگوید تو نباید به علوم هستهای و... برسی. تحریم میکنیم، ترور میکنیم، تو نباید بیایی! و توی سر بقیه میزند. به جای اینکه زکات بدهند و به بقیه کمک کنند میخواهند بقیه را پایین و ضعیف نگه دارند. حضرت رضا(علیهالسلام) فرمودند هر کس به برادران و خواهرانش، همه را برادر و خواهر ببیند، کسی را بیگانه نبیند و به آنها خدمت بکند و در برابر آن، از آنها هدیه قبول کند یعنی این کار را بکند، بعد بگوید خب حالا هدیه ما چه شد؟ فرمودند این در زمره حرامخواران است. "رشوه" داده نمیگویند امام رضا(علیهالسلام)، میگویند هدیه چون حضرت امیر(ع) میگویند اسم رشوه را هدیه گذاشتهاید- در نهجالبلاغه هست- اسم فلان کار را فلان گذاشتید اسمهایش را عوض کردهاید و همه آن کثافتکاریها را دوباره کردهاید. امام رضا (ع) میگویند شیعه ما، هر کس کاری برای مردم انجام بدهد و در ازای آن، هدیه از مردم نگیرد چون اول میگویی هدیه، ولی کمکم همان رشوه میشود. یعنی اگر طرف هدیه ندهد، میگویید هدیه ما چه شد؟ هدیه نگیرید. آن در زمره حرامخواران خواهد بود. یعنی باید بدون رشوه، کار کنی. تو که یک جایی مسئول شدهای و یا داری برای خدا به خلق خدمت میکنی، مسئول هم نیستی، دیگر متقابلاً چیزی نباید بخواهی و منتی نباید بگذاری. اگر رفتی در حکومت که اصلاً وظیفهات است.
و آخرین موردی که عرض میکنم – دهمین آن طولانی است دیگه نمیرسیم - چالش نظارت و مدیریت صحیح است. مدام گردن این و آن نینداز. اگر هر کاری – کسی – مسئولیت بر عهده گرفت مثلاً کسی مسئول برق این سالن، نور و آب آن شده، یکی مسئول رانندگی شده، یکی مسئول نظافت است، یکی مسئول در مجلس است، در قوه قضائیه است، در صداوسیما است، در دولت است، هر کس هر جا که هست، در سیاست خارجی است، در اقتصاد است، در بانکها است، در حوزه مالیات است، این جمله امام رضا(علیهالسلام) را که فرموده دقت بفرمایید اشاره به آیه سوره مجادله در قرآن است. فرمودند که امین، کسی که مورد اعتماد است، آن به شما خیانت نکرده است، تویی که امانت را به خائن سپردهای. دیدید بعضیها میگویند در دستگاهش فساد میشود میگوید این به ما خیانت کرد! حضرت(ع) میگویند نخیر، تو به خائن اعتماد کردی. یعنی حق نداری مسئولیتها را به پایینها بیندازی. بالاییها هم باید پاسخگو باشند. تو بیجا کردی یک چنین فردی را گذاشتی و بعد درست روی آن نظارت نکردی. آقا من این را گذاشتم، قرار نبود خیانت بکند. دقت کنید، قرآن چه موضعی میگیرد و حضرت رضا(ع) در این روایت میفرماید اینجوری نیست که یک کسی امین بوده است و به تو خیانت کرده است امین که خیانت نمیکند، اگر بکند که دیگر امین نیست. این تویی که به خائن اعتماد کردی و امانت را به خیانتکار سپردید. دقت کردید چه شد؟ این چالش بیعرضگی در نظارت و مدیریت است، چه در کار شخصی، چه در کار حکومتی. خب، دیگه بقیهاش را چون اذان نزدیک فرمودند دوستان هم سؤالاتی دارند.
یکی از حضار: (نامفهوم)
جواب استاد: این نیست. بعضیها فکر میکنند این تبارک و مبارک معنای بشری دارد میگویند خدا که اینها را خلق کرد و بعد هم به خودش تبریک گفت که ماشاءالله چی هم ساختم این معنیاش این است که یعنی خود خدا هم تعجب کرده که عجب این انسان چیزی شده! و در مورد خداوند مگر چنین چیزی میشود گفت؟ نه این تبارکالله احسن الخالقین اولاً تعابیر اینطوری و شبیه به این را که در قرآن و روایات میبینید این روایات تازه معنیاش اگر این باشد از باب رساندن مطلب به من و شماست مثلاً وقتی میگویند خداوند سمیع و بصیر است میبیند و میشنود، سمع یعنی گوش و بصر یعنی چشم، یعنی خداوند چشم و گوش دارد؟ در روایات دارد خدا فلان کار شما را میبیند و این که چه ملقهایی برای فلان کار میزنید و خداوند به شما میخندد، خدا مگر خنده و گریه دارد. طرف دارد هزارتا برنامه میریزد و میخواهد سر طرف را کلاه بگذارد بعد میگوید خداوند یضحک، خداوند دارد به او میخندد. این برای تفهیم به ماست. ضمن این که معنی تبارک الله احسن الخالقین معنیاش این نیست که بگوید چه کار کردی؟ دیگر تا این حد از تو توقع نداشتم. معنیاش این نیست.
یکی از حضار: (نامفهوم)
جواب استاد: ببینید این یک جلسه مستقلی میخواهد ایشان میگوید من با مطالعات شخصی به یک لیستی به افراد در انتخابات میرسم ببینید معیارهایش چیست؟ یک بخشیاش معیارهای اسلامی است همین روایتی که الآن خواندم از توی همینها میتوانید دهها لیست افراد و لیستها را کنار بگذارید. یک بخشیاش هم مطالعات شخصی و مصادیق سیاسی است، آدمها را، سوابقشان را، رویکردهایشان را، موضعگیریهایشان را در این سالهای قبل و بعد بررسی کنید. شما که دانشگاهی هستید مطالعه کنید، اینها را بشناسید. بعد یک شناخت اجمالی از جناحبندیها و جریانات اجمالاً دارید. حالا بعضیهایشان، را ممکن است بگویید من با هیچکس، که مطلق نیستم، سیاه و سفید، ممکن است بگویید مثلاً فلان جریان، فلان لیستش بیشتر قابل اعتماد است تا فلان جریان. یعنی ملاکهایی را، نه منظورم جناح خاص و شخص خاص باشد. بعضی ملاکها در قانون اساسی است و بعضی ملاکها در صحبتهای امام و رهبری و اینهاست، بعضی ملاکها در همین تجربیات همین سالهای اخیر است که خودتان دیدهاید، سر مسائل سیاست خارجی، برجام، منطقه، اقتصاد داخلی، چرخهای اقتصاد، چرخهای سانتریفیوژ، خیلی چیزها و معیارها دست خود شما آمده و هرچه جلوتر میرویم معیارها دارد شفافتر هم میشود. حالا یک بخشیاش هم چندنفرش را هم اشتباه کنید عیبی ندارد.
یکی از حضار: تفاوت پوپولیست و انقلابی چیست؟
جواب استاد: پوپولیست، به اصطلاح عوام، پوپولیست یک اصطلاح خاص است به یک معنا، عوامگرا و عوامفریب میشود. بعضیها هم برداشت مثبت از کلمه پوپولیست کردهاند. ببینید ما هم در تعبیرمان یک چیزی به نام مردمگرایی داریم، مردمسالاری، یک چیزی داریم به نام مردمفریبی و عوامزدگی. عوامزدگی و مردمفریبی، دنبال مردم راه بیفتی تا بعد کلاه مردم را برداری، این یک امر منفی است. یعنی یک چیزی بگویی خوششان بیاید و هیجانزده بشوند، یک کاری بشود که درست و غلط آن را کاری نداریم که به نفع این جامعه است یا به ضرر آن. این میشود پوپولیستی. اما انقلابیگری، انقلابی بودن، در درجه اول چطوری میشود تشخیص داد؟ اصل این حرف، به نفع و مصلحت جامعه هست یا نیست؟ جدا از اینکه pepol عموم افکار عمومی قبول بکنند یا نکنند، اول باید روشن بشود این حرف، این شعار درست است یا نه؟ این راه حل الان، راه حل درستی برای اقتصاد کشور، برای سیاست کشور درست است یا غلط است؟ و با مبانی شرعی و عقلی میسازد یا نمیسازد؟ خب عوامفریب منافع خودش را لحاظ دارد، مردمگرا، مردمدوست، منافع مردم در نظرش است نه منافع خودش. آن میخواهد مردم سواری بکند، شعار مردمسالاری میدهد ولی میخواهد مردم سواری بکند. این میخواهد واقعاً مردم را در مسیر رشد بیاورد. ببینید، انبیاء هم مجبور بودند با مردم مدارا کنند، با مردم بد و خوب همراهی میکردند، دشمنانشان هم میکردند. هر دو برای افکار عمومی پروژه داشتند، منتها آنها کلاه مردم را برمیداشتند، اینها کلاه مردم را برنمیداشتند، اما با مردم مدارا میکردند، ظرفیتها را رعایت میکردند. آنها برای اینکه سوار مردم بشوند، اینها برای اینکه مردم را رهایی ببخشند. آنها میخواستند از مردم سوء استفاده کنند ولی اینها میخواستند خودشان به مردم خدمت کنند. این تفاوت انقلابیگری و پوپولیزم است.
یکی از حضار: فرمودند اولین گام و اصلیترین گام برای تمدنسازی، حل مسئله ایدئولوژی است.
جواب استاد: ایدئولوژی برای ما از پیش آماده است. یعنی ما تقریباً سر سفره آماده نشستهایم. ولی کار استنباط را شروع کنیم. فرمودند اولین گام و اصلیترین گام برای تمدنسازی، حل مسئله ایدئولوژی است بسیاری از جوامع، مشکل بنیادین ایدئولوژیک دارند. اصلاً تکلیفشان با دین، با الحاد، با نوع دین، با حرفهایشان اصلاً روشن نیست، مبانیشان روی هوا است و نمیداننتد چه مبانیای باید داشته باشند. ما به عنوان مسلمان که با پشتوانه غنی مکتب اهل بیت به لحاظ ایدئولوژیک، بسیاری از مشکلات ما حل شده است اما در شناخت درست اینها مشکل داریم، شناخت جامعه، غیر گزینشی، مهندسی درست این مفاهیم کنار هم و بعد تبدیل اینها به استراتژی و رعایت استراتژی در تاکتیکها.
یکی از حضار: چالشهای دولت و مردم... انتخابات را هم پیش رو داریم و هر کدام هم همدیگر را مقصر میکنند معیار انتخاب چیست؟
جواب استاد: ببینید، چالش دولت و مردم، مخصوص اینجا نیست، اصلاً مبنای علوم سیاسی و فلسفه سیاسی، حل چالشهای مردم و دولت است، همه جا. منتها این چالشها یک وقت به نفع صاحبان قدرت و به ضرر ملتها حل میشود، یک وقت مثل نگاه اسلام، این است که اصلاً دولت وظیفهای جز خدمت به ملت ندارد. دولت آمده است که ملت به حقوق مادی و معنویش برسد. منتها با رعایت ضوابط و قوانین. این وسط هم دولت نسبت به مردم، حقوقی دارد، اختیاراتی دارد که مردم میشود وظایف مردم، هم مردم حقوقی دارند که آن میشود وظایف حکومتیها و اینها اگر دو طرف رعایت نشود، به هدف نمیرسیم. شما میفرمایید الان کدام میشود؟ یعنی هم خودآگاهی و وظیفهشناسی در جانب قانون و وظایف ما مشکل داریم در جامعه خودمان خیلی از ما اصلاً قوانین را رعایت نمیکنیم، مالیات نمیخواهیم بدهیم، پشت چراغ قرمز نمیخواهیم بایستیم، پاسخگوی کارهایمان را نمیخواهیم باشیم، به سود مشروع، اندک، راضی نیستیم، دنبال یک مال مفت، چیزی میگردیم و مدام میگوییم بده، بده، ولی نمیگوییم ما باید چیکار کنیم؟ این ضعفهای ملی ما است. ما الان ملتهایی داریم که واقعاً این ضعفها را ندارند. یعنی ندارند، نه، کم دارند. ملتهایی داریم از کار کردن استقبال میکنند، حتی لذت میبرند، ما از کار نکردن خوشمان میآید. بعضی جاها هم مثل جامعه ما، خیلی تعطیلی دوست دارند. خب وقتی همهاش تعطیلی میخواهیم خب نتیجه آن را هم ببینیم. یا مثلاً میگوییم ما رأی میدهیم و به یک کسانی رأی میدهیم بعد از چند سال از یک کسان دیگری طلبکار میشویم. خب پای انتخابت بایست. انتخابت را درست بکن، بعد که انتخاب شد، دیگر خودت هم مقصر هستی، من هم مقصر هستم. مدیریتها، حکومتها در برابر مردم به وظایفشان درست عمل کنند. دو طرف باید به وظایف، حقوقشان آشنا بشوند، دیگر تمام.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی