شبکه افق - 27 تیر 1403

ظرفیت‌های "جهان" برای "حسینی شدن" (۲) (رهبر آزادگان جهان، حسین ع است)

دانشجویان فعال هیئت‌های حسینی _ ۱۴۰۳

عزای حسین و زیارت او مفهومی بسیار خطرناک سیاسی برای همه قدرت‌های جهان دارد. این عزای حسین باعث شده است که در طول این هزار سال، شیعه هیچ حکومتی را نه در کشور خود، نه در جهان به رسمیت نشناسد و با همه این‌ها درگیر شود و هیچ‌ وقت سست، مردد و پشیمان نمی‌شود. می‌گوید در مجالس عزای این شخص، من بررسی کرده‌ام چه می‌گویند. می‌گویند که حتی اگر تکه‌تکه شدید، بچه ‌شش‌ماهه شما را کشتند، پیر نودساله به صحنه آمد، حق ندارید تسلیم شوید. بعد می‌گوید که شاید خود این‌ها ندانند معنی این حرف‌ها چیست ولی تمام حکومت‌های جهان معنی این حرف‌ها را می‌فهمند. همه همیشه با یک چشم به حسین نگاه می‌کنند و می‌ترسند که حسین حساب آن‌ها را برسد؛ چون می‌گوید اگر ما هفتاد نفر هستید و آن طرف ده‌ها هزار نفر، عدد برای ما مهم نیست. ما نمی‌شماریم چند چند، چند به چند است. ما تا آخر خط می‌رویم. آن‌ها اهمیت این یادآوری هر ساله عاشورا و حسین و اربعین را دائم به نسل‌های بعدی خود آموزش می‌دهند که اگر حسین جان خود را فدای شرف کرد، از همه دارایی خود گذشت، فرزند پیامبر آن‌ها بود، پس من و شما کیستیم؟ ما در برابر حسین کیستیم؟ مگر زنان ما از زینب بالاترند؟ مگر پیران ما از حبیب بن مظاهر بالاترند؟ آیا کودکان ما از علی اصغر مهم‌ترند؟ آن‌ها دائم این مفاهیم را به نسل‌های بعدی خود منتقل می‌کنند؛ یعنی ما حاضریم با قوی‌ترین قدرت‌ها در بیفتیم و این بلندپروازی است. شیعه خطرناک است. نمی‌شود بر او سوار شد.

"فردریک جیمز"، شاعر و ادیب، تاریخ اسلام را بررسی کرده است. او انگلیسی است، می‌گوید غیر از حسین، قهرمانان شهید دیگری در دنیا، همیشه در شرق و غرب وجود داشته‌اند. هر ملتی بالاخره قهرمانانی کوچک و بزرگ دارد، اما هیچ قهرمانی به اندازه حسین، قهرمان نیست و نمی‌شود. اگر این خون نبود، عدالت و هیچ اصلی به طور ابدی نمی‌ماند. اگر امروز هم مثل دیروز در هر کجای دنیا، عدالت یا ظلم گفته می‌شود، می‌گویند عدالت، ترحم و شفقت یا بی‌رحمی و شقاوت گفته می‌شود، می‌گویند ترحم و شفقت، محبت و عشق یا کینه و ناجوانمردی گفته می‌شود، می‌گویند محبت و عشق، این‌ها آثار خون حسین و امثال او در تاریخ است و حسین سرآمد همه آن‌هاست. اگر می‌بینید هنوز کسانی هستند که حاضرند برای این ارزش‌ها در بدترین شرایط مقاومت کنند و تسلیم نشوند و پافشاری کنند و اگر می‌بینید این اصول هزاران سال علی‌رغم این همه دشمن هنوز باقی مانده‌ است، به خاطر کسانی مثل حسین است.

آخرین موردی که نقل می‌کنم، "کارل بروکلمان" است که او خاورشناس و مستشرق است و درباره‌ تاریخ اسلام و مذاهب اسلامی مطالعاتی دارد. او می‌گوید در تمام این دویست سیصد سالی که ارتش‌های غربی برای استعمار به کشورهای اسلامی رفته‌اند، من مقاومت اصلی را بررسی کردم و علت اصلی این مقاومت‌ها عاشورا و کربلا است. در میان مسلمین، خط مقدم مقاومت همیشه شیعه بوده است یا اگر شیعه نبوده‌اند، محب اهل بیت بوده‌اند و حسین را دوست داشته‌اند. سنی‌هایی که عاشورا را بزرگ می‌دارند. می‌گوید خون حسین نه فقط در آن زمان آثار سیاسی داشت و ابرقدرت جهان که خلافت اسلامی بود و به یزید رسیده بود، را در هم شکست، تنها کسانی که او را شکست دادند، همان هفتاد نفری بودند که در کربلا مقاومت کردند و آن زمان حکومت اسلامی، ابرقدرت جهان بود. می‌گوید نه فقط در آن روز آثار سیاسی داشت، بلکه امروز هم مرکز مقاومت در برابر غرب و ارتش‌های غربی در سرتاسر جهان اسلام، مذهب شیعه است و این قدرت مقاومت و نترسیدن را مدیون حسین و عاشورا هستند.

خب این چند نمونه از مواردی است که یک قرن پیش یا در قرن اخیر، قبل از این اتفاقات جهانی که در حال رخ دادن است، وجود داشته است. این‌ها مربوط به حال حاضر نیستند.

و نکته‌ی دوم این‌که بعضی‌ها می‌گویند این‌ها، من چند وقت‌ها دیدم که بعضی‌ها گفتند که جمهوری اسلامی اربعین را دارد فلان می‌کند! این‌ها اصلاً نمی‌فهمند جمهوری اسلامی خودش یکی از محصولات امام حسین و عاشورا است، نه این‌که جمهوری اسلامی عاشورا را به وجود آورده باشد یا آن را سیاسی کرده باشد یا عاشورای امام حسین را سیاسی کرده‌اند، با اربعین چه کرده‌اند. من عرض کردم ما اربعین را احیا نکردیم، اربعین ما را احیا کرد. بعضی‌ها می‌گفتند این‌ها تا قبل از صفویه نبوده است. صفویه آمدند و عزاداری حسین را مطرح و رواج دادند. این‌ها قبل از آن، آل بویه بودند. بله آل بویه آمدند این کار را هزار سال پیش انجام دادند. صفویه این کار را چهارصد پانصد سال پیش انجام دادند. قبل از همه‌ این حکومت‌ها، این مسئله، قضیّه‌ای مردمی، اجتماعی و ریشه‌دار بود. حکومت‌ها می‌آمدند، حکومت‌های مخالف با آن مبارزه می‌کردند و حکومت‌های موافق از آن حمایت می‌کردند. اساساً مراسم امام حسین را هیچ وقت حکومت‌ها به وجود نیاورده‌اند، بلکه مردمی بوده است. حکومت‌های صالح از آن حمایت می‌کنند و حکومت‌های فاسد با آن مبارزه می‌کنند. این نگاه، حکومت‌های فاسد را برمی‌اندازد و حکومت‌های صالح را تقویت می‌کند؛ یعنی او منشأ است.

حالا شما ببینید من فقط یک سند تاریخی برای شما می‌خوانم که بگویند این کار جمهوری اسلامی است، کار قبل از آن را به صفویه نسبت می‌دهند، کار قبل از آن را به آل بویه نسبت می‌دهند، در حالی که هزار سال قبل، حکومت ظاهراً بنی عباس بوده است، اما قدرت در دست شیعیان و ایرانیان، یعنی آل بویه بوده است. بغداد در اختیار آن‌ها بوده است. قرن‌های چهارم و پنجم، قرن‌های طلایی جهان اسلام بوده‌اند؛ یعنی بیشترین اوج تمدن اسلامی از لحاظ علم، اقتصاد و سیاست که بزرگترین تمدن جهان بود و در همه ابعاد و در تمام دنیا درخشید، مربوط به همین دوره است که اتفاقاً ظاهراً قدرت خلافت در بغداد در دست بنی عباس بوده است، اما در واقع قدرت در بغداد، ایران و تمام مناطق در دست شیعیان ایرانی، یعنی آل بویه بوده است و بیش از یک قرن حکومت کردند. در آن زمان است که مناظرات علمی، بحث‌های علمی، دانشگاه‌های بزرگ، کتابخانه‌های بزرگ، دانشمندان و بزرگترین مرکز علم، تمدن و قدرت در جهان به وجود آمد. عده‌ای گفتند تا زمانی که آل بویه بودند، عزای امام حسین و اربعین و این چیزها وجود داشت و آن‌ها این مراسم را رواج دادند، اما پس از سقوط آن‌ها، سلجوقیان آمدند و قدرت به دست برخی جریان‌های ضد شیعه افتاد و آن‌ها با این مراسم برخورد کردند و آن را جمع کردند. عزای امام حسین را در عراق و بغداد از بین بردند و تمام شد. خیر، نه با آل بویه شروع شد و نه با سلجوقیان تمام شد.

در زمان آل بویه و قبل از آن هم، عزاداری امام حسین در عراق، ایران و سوریه و در مدینه وجود داشته است. آن‌ها آمدند و چون گرایش شیعی داشتند، این مراسم را علنی و رسمی کردند. صفویه نیز بعدها همین کار را کردند. چیزی به وجود نیامد. سنی و شیعه، هر دو برای امام حسین عزاداری می‌کردند. در دوره‌ای عزاداری برای امام حسین ممنوع شد؛ زیرا تفکر اموی روی کار آمد، اما این ممنوعیت بیشتر از چند سال طول نکشید؛ یعنی در همان بغداد که در دست سلجوقیان بود، کمتر از ده سال بعد، موکب‌های عزاداری امام حسین برای عاشورا و اربعین دوباره به راه افتادند. گفتم ما کاری به حکومت‌ها نداریم. آن حکومت سقوط کرد، اما ما پای پرچم امام حسین با تمام ابعاد آن ایستاده‌ایم.

یک نمونه بارز آن شیخ مفید است. می‌توان گفت شیخ مفید اولین ولی فقیه و اولین مرجع تقلید حوزوی بوده است. او در بغداد، در حوزه‌ی علمیه بغداد، کرسی‌های بحث فقه، کلام و بسیاری از علوم دیگر را در اختیار داشت. او در شکل‌گیری باورهای شیعه در عصر غیبت نقش بسیار مهمی داشته است. مرکز او در بغداد بود و کتابخانه‌ای عظیم و درس‌هایی که فقه همه مذاهب را آموزش می‌داد، در اختیار داشت؛ زیرا در دوره آل بویه و شیعیان، آزادی بسیاری وجود داشت. کرسی‌های آزاداندیشی، مذاهب مختلف، همه آزادانه بحث می‌کردند. آن‌ها کتابخانه، دانشگاه و مسجد داشتند. در دوره‌ شیعیان، آزادی اندیشه بسیار زیاد بود. پس از آن ‌که سلجوقیان آمدند، همه را تعطیل کردند و از همان زمان، کم‌کم از نظر علمی و تمدنی، جهان اسلام رو به افول گذاشت. در آن زمان، حدود هزار سال پیش، که بغداد سقوط کرد، کتابخانه و منبر شیخ مفید را در بغداد، کرخ و جاهای دیگر آتش زدند و جناب شیخ طوسی و دیگر شاگردان او که از خراسان ایران به آن‌جا رفته بودند، از آن‌جا به نجف و کربلا رفتند. حوزه‌ علمیه‌ شیعه در نجف، هزار سال پیش توسط همین علمای ایرانی، به‌خصوص شیخ طوسی تاسیس شد. شیخ مفید که قبل از او می‌زیسته است، درباره روز عاشورا می‌گوید که در این روز، اندوه خاندان پیامبر و اهل بیت و محبّین اهل بیت(ع)، به‌ ویژه شیعیان، هر سال تازه می‌شود. در این روز، عزاداران حسین از لذت و شادی دوری می‌کنند؛ یعنی جشن نمی‌گیرند، شادی نمی‌کنند، نمی‌خندند؛ و در خوردن و آشامیدن مانند مصیبت‌دیدگان رفتار می‌کنند. همانطور که اگر پدر یا مادر کسی بمیرد، حال خوبی ندارد و نمی‌تواند غذا بخورد، نمی‌خوابد و نمی‌خندد. او می‌گوید در روز عاشورا غذا نمی‌خورند و چیزی نمی‌آشامند. یا در مصر، زمانی که فاطمیون روی کار آمدند، تا همین الان مصری‌ها دوستدار اهل بیت هستند و رأس الحسین در آن‌جا قرار دارد؛ زیرا برخی معتقدند سر امام حسین(ع) در آن‌جاست. سر امام حسین را در همه جا چرخاندند تا همه بترسند. اگر الان به عراق و سوریه بروید، در شهرهای مختلف رأس الحسین وجود دارد. سر امام حسین را از شهری به شهر دیگر می‌بردند تا همه بدانند که ما با فرزند پیامبر که این کار را کردیم شما دیگه غلط اضافی نکنید! اما این‌که آیا سر دوباره به کربلا برگردانده و در آن‌جا دفن شده یا در سوریه و یا مصر است، محل اختلاف است. در مصر آن مکان را مقدس می‌دانند. هم‌چنین در آن‌جا خانمی به نام حُسنا یا نفیسه هست که از نوادگان امام حسن(ع) می‌زیسته که از اساتید امام شافعی بوده است. امام شافعی رهبر شافعیان است و امروزه بیشتر سنی‌های دنیا یا حنفی یا شافعی هستند. خود او نیز اهل بیتی و علوی بود. مادرش علوی بود و اهل غزه بود. فلسطینی‌ها نیز اکثراً شافعی هستند. امام شافعی اهل غزه بوده است. او از شاگردان نفیسه خانم بوده است که دوستدار اهل بیت بود. شعری دارد که می‌گوید بعد از حسین، خوابیدن و خندیدن چه معنایی دارد؟ او رهبر صدها میلیون اهل سنت است. در جایی می‌گوید من ابوبکر، عمر و عثمان را قبول دارم و به من می‌گویند که نظر تو درباره علی، فاطمه، حسن و حسین چیست؟ می‌گوید من عاشق آن‌ها هستم. اگر هر کس عاشق علی، فاطمه، حسن و حسین باشد، رافضی است. پس من رافضی هستم! بله من رافضی هستم. رافضی از نظر آن‌ها به معنی بی‌دین است و کسی که دین را رها کند، مرتد است. او می‌گوید اگر دوست داشتن علی، فاطمه، حسن و حسین و عزاداری برای حسین در کربلا، رافضی بودن است، شافعی می‌گوید پس من، رافضی هستم! گفتند زمانی که فاطمیان در مصر به قدرت رسیدند، آن‌ها شیعیانی بودند که به شمال آفریقا رفتند. ادریسیان، فاطمیان و دیگران در آن‌جا تمدن‌های عظیمی ساختند. در شمال آفریقا، از الجزایر، تونس و مراکش تا مصر. شهر قاهره را فاطمیون ساختند و قبلاً شهری در آن‌جا نبود. دانشگاه الازهر، بزرگترین دانشگاه اهل سنت در جهان، را فاطمیون شیعه ساختند. الازهر به نام حضرت زهرا(س) است. در اندلس، شهر حضرت زهرا وجود داشت که زهراوی‌ها دانشمندان بزرگی، از آن‌جا در جنوب اروپا برخاستند. آن‌ها شیعه بودند. هم‌چنین شهر قیروان در تونس را شیعیان ایرانی ساختند. قیروان به معنی کاروان است. کاروان‌های علمی و تجاری از ایران به شمال آفریقا می‌رفتند و مفاهیم تشیع را نیز منتشر می‌کردند. در آن‌جا، منطقه کاروان به معنی اردوگاه بود. کلمه کاروان فارسی است که در زبان عربی به قیروان تبدیل شده است و بعدها به شهری تبدیل شد. شهر فاس در مراکش، قیروان، قاهره و تمام این شهرها که مظاهر اصلی تمدن هستند و بخشی ریشه‌های شیعی دارند و توسط ایرانیان و خراسانیان ساخته شده‌اند. فاطمیون که آمدند، چند قرن، یکی از بزرگترین تمدن‌های جهان بودند. آن‌ها شیعیان اسماعیلی بودند. آن‌ها تا امام ششم را قبول داشتند. از زمان امام صادق(ع) به بعد، موسی بن جعفر(ع)، امام رضا(ع) و بقیه را قبول داشتند و به آن‌ها احترام می‌گذاشتند، اما رهبران آن‌ها از اسماعیل، برادر موسی بن جعفر، که البته پیش از آن از دنیا رفته بود، پیروی می‌کردند و می‌گفتند او مهدی است و ظهور خواهد کرد. آن‌ها در همان‌جا از یکدیگر جدا شدند، اما فرهنگ آن‌ها، فرهنگ شیعه، علوی، امام حسینی و عاشورا بود. گفتند که فاطمیان به آن‌جا آمدند و عاشورا و عزاداری را رسمی کردند. بعد از فاطمیان عاشورا شروع شد، در حالی که قبل از فاطمیان و زمانی که آن‌ها روی کار آمدند، در منابع تاریخی، مانند «المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک» و «البدایة و النهایة» ابن کثیر که نویسنده آن‌ ابن کثیر، از علمای اهل سنت و مورد توجه وهابیون نیز هست، آمده است که وقتی فاطمیون در مصر به قدرت رسیدند، قبل از آن‌ها در روز عاشورای هر سال، مردم سنی و شیعه بر سر مزار دو امامزاده به نام‌های ام کلثوم و نفیسه حاضر می‌شدند و عزاداری می‌کردند. این مربوط به قبل از فاطمیون در مصر است، حتی شهری به نام قاهره وجود نداشت چون بعداً قاهره را این‌ها ساختند.

همین الان که ما با شما صحبت می‌کنیم، در مصر عروس و دامادها پس از مراسم ازدواج، به زیارت مزار نفیسه و رأس الحسین می‌روند به خانه‌هایشان می‌روند. این رسم سنی‌ها نیز هست؛ زیرا پس از فاطمیان، ایوبیان که گرایش‌های ضد شیعه داشتند، روی کار آمدند و مدتی عزاداری برای امام حسین(ع) را ممنوع کردند، اما همزمان با آن‌ها، کم‌کم و پس از چند سال، عزاداری ابتدا به صورت مخفیانه و سپس علنی برگزار شد و گسترش یافت و دولت فاطمی به آن رسمیت داد، نه این‌که آن را ایجاد کرده باشد. ایوبیان با آن مبارزه کردند، اما نتوانستند آن را سرکوب کنند.

حکومت‌های فاطمی، آل بویه و دیگران، زمانی نزدیک به هشتاد درصد جهان اسلام دست حکومت‌های شیعه افتاد زیدی، اسماعیلی و ... بودند. آن‌ها بعدها با تشریفات حکومتی این مراسم را تایید می‌کردند. حتی در زمان ایوبیان نیز عزاداری برای امام حسین در عراق، سوریه و ایران ادامه داشت و زمانی که سلطان ایوبی به حلب در سوریه حمله کرد، حاکم حلب از مردم و شیعیان حلب و منطقه درخواست کمک کرد که نگذارند شهر به دست دشمن بیفتد. آن‌ها گفتند به یک شرط کمک می‌کنیم که در اذان، «حَیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل» گفته شود؛ زیرا این عبارت در زمان پیامبر گفته می‌شد، اما خلیفه دوم گفت که وقتی می‌گویید نماز بهترین عمل است: «بشتابید به سوی بهترین عمل» یعنی هیچ عملی بالاتر از نماز نیست، در حالی که هست! نگویید نماز بهترین عمل است بلکه بگویید «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم» بگویید نماز از خواب بهتر است، نخوابید برخیزید نمازتان را بخوانید. شیعه می‌گوید اذانی که پیامبر می‌گفت، این اذان نبوده و اذان درست این است که «اشهد ان علیا ولی الله» نیز گفته شود. اگر چیزی مستحب باشد، اشکال شرعی ندارد و در منابع اسلامی آمده است که در زمان پیامبر، سلمان یا ابوذر یا عمار در اذان، بعد از شهادت به رسالت پیامبر(ص)، گفته «اشهد ان علیا ولی الله» که عده‌ای به آن‌ها ایراد گرفتند که این چیست که می‌گویی؟ این را از خودت اضافه می‌کنی و اذان را داری عوض می‌کنی؟ آن‌ها نزد پیامبر رفتند و ماجرا را تعریف کردند و پیامبر فرمود اشکالی ندارد.

این موقع در حلب در سوریه، شیعه به آن حکومت که می‌گوید این‌ها دارند می‌آیند این‌جا را بگیرند بیایید کمک کنید شماها مرد جنگ هستید نگذارید شهر سقوط کند، می‌گویند به شرطی که در اذان «حی علی خیر العمل» گفته شود و کسی مانع عزاداری برای امام حسین نشود. ابن تیمیه که از رهبران مخالف شیعه و عزاداری برای امام حسین است که کتابی به نام «رأس الحسین» دارد. او می‌گوید که قبل از من، چون او در زمانی بود که مغول‌ها حمله کردند و همه جا را گرفتند، اتحاد صلیبی‌ها و مغول‌ها بود و شرق و غرب جهان اسلام را متلاشی کردند، ابن تیمیه در قر 8 است. می‌گوید مسیحیان به شیعیان می‌گفتند ما از یک جهت شبیه هم هستیم. ما یک آقا و یک بانو داریم، مسیح و مریم. شما نیز در مصر یک آقا و یک بانو دارید. آقای شما حسین و بانوی شما نفیسه است که این خانم، زنی عالم و دانشمندی بود و تا همین الان به او احترام می‌گذارند.

نکته‌ی آخر این‌ که می‌خواهم از شما خواهش کنم که کاروان دانشگاهی اربعین هستید، بپرسم که فرق شما با کاروان‌های غیر دانشگاهی اربعین چیست؟ باید یک تفاوتی داشته باشید. چون اصناف مختلف کاروان‌های اربعین دارند. فرق شما که دانشگاهی هستید، با آن‌ها چیست؟ یکی از شما بگوید. فرقی ندارید؟ چه نوع کنشی دارید؟ یعنی مثلاً شما چه کاری می‌توانید یا باید انجام بدهید که از بقیه زائرین اربعین خیلی توقعی نیست؟ این جریان‌سازی یا ارتباط با دیگران، یک کار فرهنگی و تربیتی است. برخی دوستان درباره‌ی برنامه‌ریزی فیزیکی کار بحث می‌کنند که البته خوب و لازم است، اما کافی نیست. محتوا مهم است. چیزی که دنیا را بهم ریخته است، محتوا بوده است. ما که به آن صورت سخت‌افزاری نداریم و نداشتیم. تمام رسانه‌های جهان علیه امام حسین هستند، اما این اتفاقات دارد می‌افتد. همه علیه انقلاب اسلامی هستند، اما این اتفاقات دارد می‌افتد. سخت‌افزار خیلی مهم است، اما کار اصلی، کار نرم‌افزاری است؛ یعنی چی می‌گویی؟ حرفت چیست؟ در معرفی مکتب حسین بن علی(ع)، بسته‌های فرهنگی داشته باشید که امروزه افراد از مذاهب و ادیان مختلف، حتی گاهی بی‌دین‌ها هم می‌آیند، از این فرصت برای جهانی شدن و جهانی کردن پیام، استفاده کنید. ببینید مسئله‌ی عاشورا، فقط بحث کشته شدن نبود. اتفاقات بسیار بدتر از عاشورا در دنیا افتاده است. شما فکر نکنید بدترین اتفاق دنیا، در عاشورا افتاده است که بچه‌ها را تیر زدند یا سرها را بریدند. در تمام دنیا از این کارها می‌شده است. همین الان جنایاتی که می‌شود، در غزه چه می‌کنند؟ جنایت فیزیکی بدتر از کربلا زیاد شده است. اما چرا هیچکدام کارکرد عاشورا و کربلا را ندارند؟ به خاطر بُعد نرم‌افزاری، معرفتی و معنوی آن است.

من خواهش می‌کنم درباره‌ فرمایشات سیدالشهدا و سبک زندگی او و تمام اهل بیت و قبل از همه‌ آن‌ها، پیامبر اکرم (ص) و قبل از آن قرآن کریم، مطالعاتی داشته باشید. آثار متفکران بزرگی که امروز در اختیار شماست، مانند مطهری، مصباح و دیگران، و آثار خود رهبری، امام، بهشتی، جوادی آملی و دیگران، آقایانی که هستند و بودند کتاب‌های بسیار خوبی در این زمینه هست. من نمی‌دانم شما چقدر مطالعه می‌کنید. اصلاً مطالعه می‌کنید؟ کم یعنی سالی چند ورق؟ سالی سه تا کتاب تازه اگر راست بگویید خیلی کم است! ببینید حزب‌اللهی بی‌سواد چیز خیلی بدی است. از دشمن بدتر است. مدام حسین حسین می‌گویند. حالا حسین هم نمی‌گویند برای این که ریتیم آهنگ‌شان درست شود سن، سن می‌گویند! تا مدت‌ها نمی‌فهمیدم چه می‌گویند! این کار فلوت و ضرب است. یعنی این سن سن بخشی از موسیقی است. خدا رحمت کند پدر مرحوم ما را. یک وقتی اخوی کوچک ما در روز عاشورا، در اتاق، از این نوارها گذاشته بود بعد پدر من آمد و گفت کی در روز عاشورا موسیقی و آهنگ گذاشته است؟ گفتم آهنگ نیست، مداحی و نوحه‌ی امام حسین است. او گفت من الان به جای این که غصه‌دار بشوم خیلی دلم می‌خواهد برقصم! این برای رقص است؟ مدام سین سین. این اداها که قمه بزنیم، روی شیشه راه برویم. هم مشهد هست، هم ترک‌ها هستند. هم جنوب هست. بحث قومیت خاصی نیست. یک تفکر است.

ما در همین مشهد خودمان، یکی از دوستان می‌گفت هیئتی هست، رفتم دیدم روی دیوار، انواع ابزار شکنجه است. انواع قمه، زنجیر، تیغ. گفت می‌روی آن‌جا انگار شکنجه‌گاه است. چطور تیغ بزنم که ... بعد همین‌ها معمولاً حاضر نیستند مثلاً بروند جلوی داعش بایستند و از امام حسین دفاع کنند. اگر راست می‌گویی حسینی هستی، برو آن‌جا مانند حججی سرت را بالا بگیر تا سرت را از تنت جدا کنند. اگر راست می‌گویی اهل بیتی و عاشق حسین هستی، این‌جا یک کم تیغ می‌زنی و یک کم این‌جا را خونی می‌کنی! بعد می‌روی شله می‌خوری؟ اگر راست می‌گویی، برو. قاسم سلیمانی اهل ولایت اهل بیت است، حججی است. این‌ها در زمان امام حسین هم بودند. این شیعیان لندنی در زمان امام حسین هم بودند. امام حسین می‌گفت بیایید به کربلا برویم، می‌گفتند نه، شما بروید، بعد ما برای زیارت شما می‌آییم! مگر فقط هفتاد نفر شیعه بودند؟ همه فهمیدند حسین چه می‌گوید، خودشان را به آن راه زدند. همین الان هم همینطور است. شما خیال نکنید همه‌ این جمعیت که برای اربعین می‌آیند، اگر در زمان امام حسین بودند، تا آخر می‌ایستادند یا الان اگر اتفاقی بیفتد تا آخر خط هستند، نیستند. در زمان جنگ، در فامیل‌هایتان بروید و ببینید، در هر فامیلی دو- سه‌تا خانواده می‌جنگیدند، بقیه این‌طور نبودند. من شنیدم کلاً سه درصد ملت جنگیدند! 97 درصد نگاه ‌کردند. بعضی‌هایشان دعا هم کردند و بعضی‌هایشان هم دعا نکردند و فقط نگاه کردند! سه درصد بودند. اگر 30 درصد می‌آمدند که جنگ شش ماهه تمام می‌شد. حرف‌های سیدالشهدا را درست تحلیل کنیم و بشناسیم.

من عرایضم را با این فرمایش امام حسین که ذکر مصیبتی هم هست، تمام می‌کنم. در راه، امام حسین که همیشه می‌گفت کمک کنید و بیایید، وقتی که معلوم شد کار تمام شده است، مسلم بن عقیل شهید شده است و این خیانت اتفاق افتاده است و دیگر معلوم نیست پیروزی حاصل ‌شود، از آن به بعد به همه می‌گفتند کسی به هوای پیروزی نیاید. دیدید هندوانه به شرط چاقو می‌دهند، بعضی‌ها می‌گفتند ما به کربلا به شرط پیروزی می‌آییم! فرمودند دیگر چنین شرطی وجود ندارد. حتی به بنی‌هاشم که عده‌ای از مکه آمده بودند و دیگر با امام حسین همراهی نکردند، حتی بنی‌هاشم، که امام حسین نامه‌ای کوتاه دوخطی به آن‌ها نوشتند و فرمودند: «إِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ» من اول صبح فردا به سمت کوفه حرکت می‌کنم. هر کس می‌خواهد با من بیاید، هرکس با من بیاید، کشته خواهد شد. هر که با من بیاید، «اُسْتَشْهِد» شهید می‌شود، اما آن‌هایی که با من نیایند، رستگار نخواهند شد. فکر نکنند چیزی برای آن‌ها باقی می‌ماند. هیچ دستاوردی نخواهید داشت. با من بیایید، کشته می‌شوید. با من نیایید، چیزی ندارید. چند روز بعد از من، شما هم خواهید مُرد. کسی این‌جا نمی‌ماند. هیچ‌ کس این‌جا زنده نمی‌ماند. همه می‌میریم. منتهی یک مرگ سرخ است، یک مرگ زرد است. مرگ سرخ با خون است که در راه خدا در خون‌تان شنا می‌کنید و مرگ زرد را هم خودتان می‌دانید که در چه شنا می‌کنید! مرگ سیاه، مرگ سرخ. رو کردند به یارانشان، هر چه جلوتر رفتند، کاروان کوچک‌تر شد. می‌دانید کاروان ابتدا دو سه هزار نفر بودند که از مکه حرکت کردند. در این فاصله، تعدادشان به هفتاد نفر رسید و امام حسین منزل به منزل که توقف می‌کردند، این نیروها کم‌تر و خالص‌تر می‌شدند. رسیدند به اصل مسئله. رو کردند به آن‌هایی که باقی مانده بودند. شب عاشورا شنیدید که گفتند این‌ها من را می‌خواهند. اگر شما از من فاصله بگیرید، با شما کاری ندارند. ولی هرکس کنار من بماند، او را تکه‌تکه می‌کنند. من آمدن شما را پذیرفتم. من شما را قبول کردم. نمره شما قبول است بروید و من را این‌جا تنها بگذارید. یعنی فقط حسین بماند، همه‌‌تان بروید. به بقیه هم گفتند بروید. آن‌هایی که مانده بودند، ناراحت شدند. آمدند و گریه کردند و گفتند مگر ما چه کار کرده‌ایم که به ما می‌گویید بروید؟ مگر ما حرفی زده‌ایم؟ مگر ما نمی‌دانستیم که آخر این راه به دریایی از خون ختم می‌شود؟ چرا در این لحظه‌ی آخر به ما می‌گویید که شما هم بروید؟ کجا برویم؟ برویم که دو روز بیشتر بعد از تو زندگی کنیم؟ همین کارهایی را که داریم می‌کنیم، ادامه دهیم؟ دو روز بیشتر بخوریم و بخوابیم؟ اصلاً بعد از تو، زندگی برای چیست؟ شنیدید که حضرت زینب در خیمه آرام به امام حسین می‌گفتند که آیا همین‌ها نیز فردا تو را تنها خواهند گذاشت؟ ایشان شنید، گریه کرد، به خیمه‌ی بقیه رفت و گفت فهمیدید درباره‌ی ما چه فکری می‌کنند؟ گفتند چی؟ گفت من خودم شنیدم زینب به حسین گفته که آیا به همین کسانی که مانده‌اند، تا آخر می‌توان اعتماد کرد؟ باید برویم به زینب بگوییم چرا درباره‌ی ما این‌طور فکر می‌کنید؟ آمدند جلوی خیمه‌ حسین و زینب و گفتند شما این حرف را زدید؟ ما چه کردیم و چه گفتیم که چنین چیزی به ذهن شما رسید؟ به خدا قسم اگر فردا صبح، پیش چشم حسین، تکه‌تکه شوم، دوباره زنده شوم، دوباره کشته شوم، دوباره تا هفتاد بار، تا هفتاد هزار بار، ما شک نخواهیم کرد. دیگری گفت آنقدر فردا خواهم جنگید تا شمشیرم بشکند، نیزه‌ام خرد شود، بعد سنگ‌های کربلا هنوز هست. تک تک این سنگ‌ها را برمی‌دارم و می‌جنگم. سنگ‌های این دشت که تمام شد، با پنجه‌هایم آن‌ها را خفه می‌کنم. دستانم را قطع کنند، توی روی آن‌ها می‌ایستم و فریاد می‌زنم. دیگری نیز همین‌طور، دیگری نیز همین‌طور. امام حسین فرمود: «صَبْراً یَا بَنِی الْکِرَامِ» شما سر بلند هستید تا آخر خط آمده‌اید، یک قدم دیگر باقی مانده است. این یک قدم را همه با هم برمی‌داریم. ای بزرگ‌زادگان، ای انسان‌های باشرف و تربیت‌شده، مقاومت کنید. «فَمَا الْمَوْتُ» اول «صَبْراً» یعنی هر که اهل مقاومت و صبر نیست، حسینی نیست، با حسین نمی‌تواند بیاید، دروغ می‌گوید، شعار می‌دهد. آش و شله می‌خورد، لباس سیاه می‌پوشد، حتی زیارت هم می‌رود، اما «بَنِی الْکِرَامِ» نیست. چون همان موقع هم خیلی‌ها عاشق حسین بودند، اما نه تا این حد.

پس پیام اول «صَبْراً» است. صبر یعنی مقاومت. قوی باشید، شک نکنید، نترسید، تردید نکنید، تا آخر خط با هم می‌رویم. «بَنِی الْکِرَامِ» یعنی این کرامت می‌خواهد. بدون کرامت روحی و معنوی نمی‌توانید صبر و مقاومت کنید. انسان کم می‌آورد. ما کم می‌آوریم. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ» تفسیر مرگ. مرگ نابودی نیست. از چه می‌ترسید؟ تفسیر درست مرگ و شهادت. این‌ها به انسان قدرت مقاومت می‌دهد، جهان‌بینی. مرگ چیزی جز یک پل نیست. مردن و کشته شدن، عبور از یک پل است، همین. چیز خاصی نیست، چیز سخت و خطرناکی نیست و اگر از این پل عبور نکنی، تو را از آن عبور می‌دهند. نحوه عبور از این پل مهم است. یک پل است، «تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبَؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ» در دنیا این طرف پل را دارید می‌بینید که چه خبر است. تازه نه فقط آن‌جا، قبل از آن. تازه آن موقعی که ما دنیای خوبی هم داریم چیست! فرمودند این طرف پل، «الْبَؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ» سختی و ناراحتی است. یک مشکل تمام می‌شود، مشکل بعدی پیش می‌آید. دنیا این‌گونه است. آن طرف پل برای شما انسان‌های صالح و فداکار چیست؟ «الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ» بهشت‌های بی‌حد و مرز. یعنی بهشت تنگ نیست. آن‌جا چیزی کم نمی‌آید. بهشت‌های بی‌نهایت و بی‌مرز. «وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ» و نعمت‌هایی که تاریخ انقضا ندارند و موقت نیستند و تا ابد پی در پی تازه هستند، همه چیز تازه است. انسانی که به آن مرحله برسد، چنان خلاقیتی پیدا می‌کند که هر چه بخواهد، در لحظه در اختیار دارد. که می‌گویند در بهشت، هر چه بخواهی، هست و هیچ چیز تکراری نیست؛ زیرا وارد مرحله دیگری از معرفت و قدرت انسانی شده‌ای، به خداوند نزدیک‌تر شده‌ای و خواسته‌هایت طور دیگری است. تحقق خواسته‌ها طور دیگری است.

امام حسین می‌فرماید: اصلاً ما چرا نگران هستیم؟ از جایی بد به جایی خوب می‌رویم. آن‌هایی باید نگران باشند، از جایی خوب به جایی بد می‌روند! دشمنان شما باید از مرگ بترسند؛ چون این‌جا برای خودشان کاخ‌هایی ساخته‌اند، خب آن‌جا خرابه است. آن‌ها باید بترسند. من و شما چرا باید از مرگ بترسیم؟ هر دوی ما از پل عبور خواهیم کرد، هم ما و هم این‌ها. «أَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ» چه کسی بدش می‌آید که از یک کوخ به یک کاخ برود؟ از زندان به قصر برود؟ امروز، من و شما از این پل عبور می‌کنیم، از این زندان می‌رویم به قصری که برای شما تدارک دیده شده است. «وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ» اما آن طرف جبهه حسابش جداست. آن‌ها هم از این پل عبور می‌کنند، اما آن‌ها از کجا می‌روند به کجا؟ آن‌ها از قصری که این‌جا برای خودشان ساخته‌اند، می‌روند به سمت زندان و از کاخشان می‌روند به کوخ. شما دارید از کوخ به کاخ می‌روید. آن‌ها از مرگ می‌ترسند و متنفرند. من و شما چرا بترسیم؟ به هر حال، راهی است که گریزی از آن نیست. و زندگی‌ای که همه ما می‌دانیم این‌جا دائمی نیست.

تعبیر جناب سعدی، می‌خواهم روضه سعدی و جناب حافظ و مولوی برای امام حسین(ع) را بگویم. جناب سعدی می‌گوید:

یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا

یارب به صدق سینه پیران راستگو به آب دیده مردان آشنا

دل‌های خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت درِ گنجینه شفا

سعدی می‌گوید اگر گنجینه شفا دست خداست، درِ این گنجینه، خون شهیدان کربلاست؛ یعنی نگاه او به امام حسین(ع) چنین نگاهی است.

جناب حافظ هم که حداقل در دو سه غزلیات خود، مفسرین می‌گویند حتماً یا مشخصاً مربوط به امام حسین(ع) و شهدای کربلا است یا برجسته‌ترین مصداق آن این است. از جمله این تعبیر که این شهدای کربلا، رندان تشنه‌لب بوده‌اند و دارید می‌بینید که به آن‌ها در این ولایت آب ندادند. برای این که ولی‌نشناس هستند.

رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت.

ولیّ هست، ولی‌شناس نیست.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

این سرهای بریده کربلا تفسیر می‌شود.

جناب مولوی نقل می‌کند کسی به شهر شیعه، شاید حلب بوده، آمد دید همه در حال گریه و زاری هستند. گفت این‌جا چه خبر است؟ گفتند عاشورا است. گفت قضیه عاشورا چیست؟ به شما بگویم الان هم خیلی‌ها، حتی مسلمانان، نمی‌دانند عاشورا چیست. من زمانی که به مکه مشرف شده بودم، سی سال پیش، در مسجدالحرام، در طبقه‌ی بالا نشسته بودم. عده‌ای از زائرین الجزایری و شمال آفریقا آن‌جا بودند. آن‌ها سنی هستند، اما همه اهل بیت را دوست دارند. گرایش‌های صوفیانه هم دارند. با آن‌ها صحبت می‌کردم از آن‌ها پرسیدم شما می‌دانید قبر علی بن ابی طالب کجاست؟ به هم نگاه کردند و گفتند راستش را بخواهید، نه نمی‌دانیم کجاست؟ در حالی که عاشق علی بودند، گفتم شما می‌دانید حسین بن علی که پیامبر درباره‌ او مطالبی گفته بود، چطور از دنیا رفته است؟ گفت بله، مثل این که جنگی بوده! در همین حد. که من یک مقداری برای آن‌ها درباره شهادت امیرالمومنین و واقعه کربلا توضیح دادم دیدم اصلاً اطلاعی ندارند.

مولوی می‌گوید:

روز عاشورا نمی‌دانی که هست ماتم جانی است که از قرنی به است

عزای کسی است که جان او با جان تمام انسان‌های یک قرن مساوی است. تو نمی‌دانی عاشورا چیست که سوال می‌کنی؟

پیش مؤمن کی بود این قصه خار؟ قدر عشق گوش، عشق گوشوار

این مسئله‌ی کوچکی نیست. این اشاره به چیست؟ می‌گوید هر کس عاشق پیامبر است، به همان اندازه باید عاشق حسین باشد؛ زیرا اگر پیامبر گوش است، حسین گوشواره آن گوش است.

قدر عشق گوش، عشق گوشوار

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح

طوفان نوح که اینقدر معروف است، صد تا طوفان نوح یک عاشورا می‌شود.

این‌ها از بزرگان فرهنگ، حکمت و ادب ایران هستند و نگاه آن‌ها به عاشورا، اربعین و سیدالشهدا است. اگر بتوانید یک بسته‌های معرفتی تهیه کنید که در این مسیری که می‌روید، حالا آن‌جا همه شیعه هستند و اهل بیت هستند این‌ها آگاهان وعاشقان هستند، یک وقت یک کسی پیشنهاد داد که مجموعه‌ای از مطالب را به زبان‌های مختلف آماده کنید، صد هزار فلش، فلش‌های کوچک، به هر کسی یک فلش بدهید، به جای این که سابقاً اعلامیه می‌دادند، به هر کسی یک فلش بدهید. هزینه‌ کنید. این هزینه‌ای که برای این کار می‌کنید، از هزینه‌ی پلو و قیمه و کارهایی که می‌کنند، بیشتر نمی‌شود و اثرش خیلی بیشتر است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha