"عَیار" انتخاب، با کدام "مِعیار" ("رای"، بیعت و اتحاد با ؟؟؟)
در آستانه انتخابات ریاستجمهوری _ خرداد ۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
از خواهران و برادران عزیزم سپاسگزارم از این که فرصتی برای این گفتگو فراهم کردید. دوستان فرمودند در باب انتخابات گفتگویی داشته باشیم در دقت بعضی از جزئیات این معیارها، قدرت تشخیص مصادیق و انتخاب درست میشود. در واقع انتخابات هم انتصاب یک نوع نصب است یک کسانی را به یک مقامی داریم نصب میکنیم. در هر نوع نصب و انتخابی معمولاً هیچ کس نه آن گمارنده و نصبکننده، رأیدهنده و نه آن گمارده و گماشته انتخاب میشود و نصب میشد و مسئولیت میپذیرد از این دو طرف هیچ یک مدعی نیستند که فاقد شرایط هستند یا افراد ناصالحی هستند یا افراد ناصالحی را انتخاب کردهاند. شما میبینید همه رقبا در انتخاباتها همه حرفهای خوب را میزنند. همه ادعاهای خوب را میکنند اما این که چه کسانی چه مقداری صادق هستند، مطابق با واقع سخن میگویند، به شعارهایی که میگویند و میدهند اساساْ چه مقدار وقوف و آگاهی دارند، چقدر التزام دارند؟ چقدر قابل اعتماد هستند؟ چقدر توان و کفایت دارند؟ کارآمدی و لیاقت برای پیگیری و اعمال آن مسئله چیزهایی است که در مورد برخی از افراد... خب ما در این ۴۲ سال در انتخاباتهای مختلف، تقریباً ما سالی یک انتخاب داشتیم و کل حاکمیت با انتخاب مردم بر سر کار میآیند. یا انتخابات یک مرحلهای یا دومرحلهای، همه از رهبری تا رؤسای جمهور تا مجلس قانونگذاری تا شوراهای شهر و روستا و مدیریت شهر و روستا تقریباً همه با انتخابات میآیند یکی دو مورد که مثل نیروهای نظامی و انتظامی و نیروهای دستگاه قضایی، خب اینها در هیچ جای دنیا این دوتا و این قبیل با انتخابات و صندوق رأی نمیآیند که خب طبیعی هم هست اما با واسطه اینها هم منتخب هستند و خود رهبری هم در واقع منتخب نمایندگان مردم است. همینطور وقتی که رئیس جمهور انتخاب میشود در واقع یک نفر با انتخاب میآید ما در واقع هزار انتصابات توسط آن رئیس جمهور در کل حاکمیت اتفاق میافتد. مردم توجه داشته باشند وقتی به یک رئیس جمهور رأی میدهند صحبت از یک نفر نیست صحبت هزاران میلیارد ثروت کشور است. صحبت تأثیرگذاریهای جدی او در اقتصاد کشور و در فرهنگ عمومی و در مسئله اشتغال، در سیاست خارجی، در مورد عزت ایران، در ارتقاء یا انحطاط فرهنگ و اخلاق عمومی، در مسئله گرانی و تورم بحث اشتغال، بحث اعتیاد، طلاق، همه اینها دخالت دارد هیچ قوهای به اندازه قوه مجریه عملاً همه کاره کشور نیست. مجلس بسیار مهم است. قانونگذاری میکند و آن قوانین باید ریل اجرایی باشد در واقع قانون را مجلس مینویسد و دولت و رئیس جمهور باید مجری قوانین مجلس باشد اما عملاً خیلی اوقات اینطور نیست یعنی مجلس باید بر دولت نظارت کند این هم بستگی دارد که رئیس جمهوری که بر سر کار میآید اساساً تن به نظارت و قانون میدهد یا نمیدهد؟ و از اهرم فشار یعنی بودجههای عمومی، امکانات حاکمیتی چقدر به نفع ملت استفاده میکند یا به نفع تشخیص و منافع خودش یا کسانی که با او هستند. بنابراین این را خیلی مهم بدانتیم. دستگاه قضایی هم معمولاً پیشگیری جزو وظایف او هست اما خیلی پیشگیری از جرم به آن صورت، عمدتاً پس گیری می کند یعنی وقتی جرم اتفاق می افتد سراغ آن می رود اما در واقع باید گفت که فرمان مدیریت کشور در اختیار رئیس جمهور خواهد بود. وقتی به لحاظ مالی و مدیریتی با یک رأی یک رئیس جمهور انتخاب می شود در واقع توجه داشته باشند که از همان بالا تا پایین ترین مدیریت های شهری بعد از هر انتخاب، گاهی چند هزار انتصابات صورت می گیرد یا مستقیم یا باواسطه، و صدها مدیریت کلان کشور عملاً با همین یک رأی و با همین یک انتخاب تعیین تکلیف می شود. اهمیت این را دقت کنیم.
حالا من راجع به بعضی از معیارها مستند به منافع فکری و دینی خودمان، چند نکته را خدمت رفقا عرض می کنم.
قرآن کریم از 4 حکومت دینی به عنوان مصداق، مصادیق خاص در دوره انبیاء و پیامبران بزرگ نام برده است. در مورد نحوه به حکومت رسیدن آن ها، مقدمات، مشکلات و موانع آن ها و همین طور مشکلات پس از حکومت، معیارهایی برای امروز و فردای ما بیان شده است. یکی در مورد جناب طالوت است که قرآن کریم به حکومت دینی ایشان اشاره می کند و در سوره بقره/ آیه 247 از جمله، تعبیری که در مورد ایشان به عنوان کسی که صلاحیت برای حاکمیت و حکومت دینی دارد «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ...» خداوند ایشان را برای حاکمیت و مدیریت بر جامعه شما برگزید «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ..» دوتا معیار برای هر انتخاباتی از جمله برای کسانی که می خواهند رئیس جمهور این کشور بشوند بسط در علم و بسط در جسم؛ دو عنصر مهم یکی علم، آگاهی، تخصص است که بداند می خواهد چه کار کند و مناظره هایی که معمولاً تأثیر دارد و این که چگونه فن مناظره بلد باشند. این جا هم جای مغالطه هست جای احساسات و گریه هست همه این چیزها هست. یعنی بستگی دارد که آن جا چه جمله قشنگی برای او پیدا کردند آماده کردند که آن جا بگوید چون یک مقداری بحث بازی با افکار عمومی و مدیریت افکار عمومی این جا دخالت می کند. یکی از مزیت های انتخابات این است که قدرت در دست یک فرد یا افراد خاص منجمد نشود و این فایده بسیار مهمی است. امکان پرسشگری، ضرورت پاسخگویی، انتقال قدرت اما در چارچوب سیستم، رقابت در چارچوب سیستم آن هم رقابت سالم اخلاقی، علمی، نه رقابت بیمار و منفی و رقابت با سیستم و نظام، رقابت در چارچوب نظام. رقابت در ساختار یک چیز است و رقابت با ساختار یک چیز دیگری است. همه این ها مزایای آن است کها ین مزایا هم اسلامی است و مسئله مشارکت مردم، «رضا العامه» رضایت عموم مردم، حقوق عامه، حق انتخاب مردم که سرنوشت خودشان را انتخاب کنند، مسئله بیعت، آگاهی و آزادی، اگر مسلمان هستند در چارچوب اسلام، اگر مسلمان نیستند در چارچوبی که قبول دارند، نظارت بر حاکمان، انتقاد، پیشنهاد، امر به معروف، نهی از منکر کردن، توضیح خواستن که با بیت المال چه کردی؟ این وعده هایی که دادی چه شد/؟ چرا شد؟ اما یک نقطه ضعف و نقطه خطرناک در رقابت انتخابات دموکراسی این است که این جای آن با اسلام سازگار نیست فرصت برای عوامفریی، دروغ گفتن، وعده های بیخود دادن، وعده های غیر عملی، نامعقول، خلاف قانون، حتی خلاف اسلام، بعد هم که فرصت و امکانات و همه چیز در اختیارشان است که درست عمل نمی کنند و آخرش هم یک جمله ثابت و تکراری که نگذاشتند! نمی گذارند! و جالب است که همین تیپ ها در انتخابات بعدی دوباره می آیند. یعنی اگر اختیارات برای رئیس جمهور یا شوراها یا مجلس یا ... اگر این اختیاراتی که در قانون و قانون اساسی هست کافی نیست برای آن اهدافی که شما دارید پس چرا جلو می آیید و دوباره می آیید و سه باره می آیید؟ اگر کافی است چرا پاسخگو نیستید؟ اختیارات مقامات در قانون اساسی معلوم است. وظایف رهبری و اختیارات او معلوم است. روسای سه قوه، قانون اساسی وظایف و اختیارات آنها را مشخصاً بیان کرده است و این که هر سه قوه زیر نظری باید عمل کنند و هماهنگ باشند و تابع قانون اساسی و سیاست های کلی بیان شده است. رهبری در مورد سیاست های کلی و تنظیم قوا باید پاسخگو باشد و به افکار عمومی توضیح دهد و روشن باشد که چه مقدار پول، امکانات، اختیارات در دست رئیس قوه مجریه است که الان داریم او را دوباره انتخاب می کنیم. چه وعده هایی دارد می دهد؟ چه دارد می گوید؟ این وعده ها چقدر علمی است؟ چقدر عملی است و چقدر درست است؟ مشخصاً پاسخ بدهد و در حوزه کمّی باید عدد و رقم بدهی و مشخصاً بگویی وضعیت مالیات، قاچاق، شکاف های طبقاتی، اصلاح نظام مالیاتی، نظام اداری، نظام بانکی، باید این ها را مشخصاً بگویی که الآن چه اشکالاتی دارد و شما بعد از این 4 سال کدام بخش از این اشکالات را و تا چه حد برطرف می کنی؟ این را باید بگویی تا به تو رأی بدهند. و الا همه می آیند حرف های خوب می زنند و کارهایی که معمولاً خیلی وقت ها کسی که خودش این حرف ها را می زند، تجربیاتی که ما داشتیم و این ها را دیدیم یک چیزهایی که اطرافیان و تبلیغات چی برایشان می نویسند و آن ها هم این ها را می گویند. یک وقتی خودش می فهمد و اهل تشخیص است کسانی هم مشورت بدهند کمک کنند آن بحث دیگری است حالا یک کسی هست که خودشان هم نمی دانند و گاهی در یک صحبت انتخاباتی شش تا تناقض می گویند. بنابراین یک اصل مهم که قرآن کریم مطرح می فرماید بسط علمی و بسط جسمی است. مراد از جسم در این جا طبیعتاً بدن و جسم به این معنا نیست چون قرار نیست کسی با کسی کشتی بگیرد اما قدرت جسم، نماد قدرت و حداقلی ترین و اقلی ترین سطح قدرت است چون باید وارد عمل بشوی نمی توانید در یک اتاق بنشینید و از دور فقط دستور بدهید و کلیات را بگویید و بعد آخرش هم بگویید نگذاشتند و هر چند قت یکبار هم بیاییم نطق های تکراری بگوییم و پاسخگو هم نباشیم که چه می گوییم و چه می کنیم؟ یکی بسط در علم؛ به لحاظ علمی آن کسانی باید در رأس این قوه و قدرت عظیم مالی و مدیریتی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام حقوقی قرار بگیرند که لااقل در مورد اصول این مباحث آگاهی های تخصصی نسبتاً داشته باشند عالم باشد و بفهمد چه می گوید و بفهمد در حوزه های مختلف چه باید بکند و چه نباید بکند. در قراردادهای بین المللی کلاهتان را برندارند در مناسبات اقتصاد داخلی گاهی با یک امضاء یک تصمیم بدون مشورت با متخصصین ، حتی علیرغم تذکراتی که ممکن است به یک فرد داده باشند یک مرتبه یک امضاء خسارت به بیت المال، میلیاردها خسارت به مردم، بعد هم کی بود کی بد من نبود. بعد هم یک کسانی بگویند ما گفتیم او بگوید نگفتید و همین طور آخرش هم معلوم نمی شود چی به چی شد. یک مرتبه یک تصمیم بانکی و پولی و یک تصمیم در حوزه قراردادهای خارجی، قراردادهای سیاسی، قراردادهای اقتصادی، این ها زندگی افراد را زیر و رو می کند و توجه نکنید. یک سخنرانی از این طرف می کنند یک عالمه شاخص ها بالا و پایین می رود خب این ها باید توجه داشته باشند. قرآن می فرماید اگر خداوند اجازه داد که طالوت حاکم باشد برای این که اولاً بسط علمی داشت یعنی دایره آگاهی اش وسیع بود یک آدم نادان سطحی نبود بعضی ها مشخصاً هیچ وقت شفاف نیستند پاسخگو نیستند صادق نیستند باکفایت و کارآمد نیستند ولی همه چیز را می توانند با ادبیات و گفتن درست کنند. پس یکی این اگاهی علمی است که شرط مشروعیت و انتخابات است. علم هم که می گوییم صرفاً داشتن مدرک نیست کسانی هستند در بعضی از رشته ها تا دکتری دارند یا در حوزه هست به اصطلاح مدرک اجتهاد دارد اما نه این واقعاً مجتهد است و نه او واقعاً متخصص آن فن است. یک مقداری بیش از آگاهی های کلاسیک، قدرت علمی برای تجزیه و تحلیل درست مسائلی که دارید متصدی آن می شوید. ممکن است شما در یک رشته ای امتحان هم بدهید و نمره بگیرید اما وقتی که همان کار را که به تو می سپارند بلد نیستی یک دهم آن را درست عمل کنید. طرف ممکن است در امتحان روانشناسی 19 بگیرد اما خودش هم آدم روانی باشد. یک کسی در جامعه شناسی 20 می گیرد اما جامعه اطراف خودش و محله خودش و خانواده خودش را درست نمی شناسد. یک کسی ممکن است در امتحان مدیریت بگویند از فلان دانشگاه مدرک گرفته اما یک کارگاه های کوچک را نمی تواند مدیریت کند. این علم که می گویند اعم از آن مدرک و کلاسیک است واقعاً توان علمی برای کار را باید داشته باشد. باید ببینیم چه کسی از بقیه بیشتر دارد. لزوماً هم منظور من این نیست که یک رئیس جمهور باید در تمام رشته ها تخصص علمی داشته باشد! نه؛ مهمترین آن علم در اداره و بکارگیری نیروهاست و تنظیم و توزیع درست قدرت و ثروت و نظارت درست. آن کاری که در قله قوه مجریه لازم است این نیست که وقتی کسی رئیس جمهور می شود هم پزشک باشد، هم مهندس باشد، هم فقیه باشد، نه. بلکه باید علم اداره این حاکمیت و اشراف به مسائل کلی را باید بیشتر از بقیه داشته باشد.
جسم چرا؟ برای این که قرار نیست یک حاکم در اتاق خود بنشیند و از راه دور مدام خرده فرمایشات با همه بکند! امر و نهی بکند. نه آقا، باید وسط میدان باشید. مدیریت و حاکمیت گاهی اقتضاء می کند که خودت آستین بالا بزنی و یک جاهایی وسط میدان بروی و خودت را ببینند. در واقع به معنی نماد قدرت عملی و عملیاتی است یعنی هم به لحاظ علمی، آگاهی و هم به لحاظ عملی باید در دل جامعه باشی و مشکلات مردم را بفهمی و حل کنی.
یا در مورد حکومت حضرت یوسف(ع)؛ که در مورد صلاحیت های حکمرانی. اولاً توجه داشته باشید که حضرت یوسف به عنوان برده آمده و آن اتفاقاتی که برادران نابرادر بر سر ایشان آوردند که از این برادران سیاسی و اجتماعی همچنان هستند و خواهند بود و بعد به عنوان اسیر و برده آمده و این قدر کفایت و امانت و قدرت از خودش نشان داده است در دستگاه ابرقدرت آن موقع که فرعون است توانسته یک نفوذ عمیق فرهنگی و گفتمانی بکند یعنی توجه داشته باشید که حضرت یوسف(ع) رفته یک نظام فرعونی را اصلاح کرده است. یعنی در قلب حاکمیت فرعون از ابرقدرت های بزرگ حاکم جهان در آن دوران و به حد بالایی از حاکمیت در آنجا رسیده است و در واقع سیاستگذار و تنظیمکننده اقتصاد امپراطوری مصر شده است.
نکته جالی است که حضرت یوسف(ع) خودش را عرضه کرده است یک چیزی شبیه به همین نامزد انتخابات شدن، فرعون تحت تأثیر حضرت یوسف(ع) اساساً فرهنگ و عقاید و روش حکومت او عوض شد یعنی یک انقلاب از طریق اصلاحات، یک اصلاحات انقلابی بدون درگیری توانست حضرت یوسف(ع) در دل امپراطوری فرعون ایجاد کند و رویه و طرز فکر آن فرعون از سلسله فراعنه را تغییر داد هم به لحاظ معنوی- اخلاقی و هم به لحاظ روش حاکمیت و بعد ایشان آمده خودش را عرضه میکند. «قال اجعل لی علی خزائن الارض» این هم خیلی نکته مهمی است. معنی این است که پس میشود کسانی خودشان را عرضه بکنند نامزد بشوند و هر نوع نامزد شدنی به مفهوم قدرتطلبی و ریاستطلبی و ریاستپرستی نیست. بله اکثر کسانی که میآیند در دنیا خودشان را در معرض قرار میدهند یا اینجا کسانی، هدفشان قدرت و ریاست و ثروت است اما همه اینطور نیستند. قرآن میفرماید یوسف(ع) خودش را برای حاکمیت نامزد کرد و مدیریت اقتصاد یکی از بزرگترین قدرتهای جهان «إجعلنی علی خزائن الارض» مدیریت اقتصاد مسئول این قضیه بود بعد توضیح هم میدهد که «إنّه حفیظٌ علیم» من دوتا خصوصیت دارم من میتوانم این خزائنالارض، یعنی کل این امکانات اقتصادی، منابع و منابع مالی کشور عظیم و این امپراطوری را من میتوانم اداره کنم چرا؟ 1) حفیظ هستم. این یک شاخص دیگر برای رأی دادن است. این نامزدهایی که الآن آمدند فکر میکنم همهشان سابقه مدیریتی در حکومت دارند یعنی بعضیهایشان وکیل بودند، وزیر بودند، معاون رئیس جمهور بودند، مدیر هستند هیچ کدام اینها از مریخ که نیامدند همه اینها یک مسئولیتهایی داشتند ببینیم در این دورههای مسئولیتشان چگونه عمل کردند و چه ضمانتهایی میدهند برای همین دو خصوصیتی که حضرت یوسف(ع) ذکر میکند. 1) حفیظ، حفیظ یعنی من خیلی، یعنی نه این که به صورت عادی بخواهم حفاظت کنم بیش از حد از امکانات و منابع کشور و مردم حفاظت میکنم. من مراقب اموال عمومی و مراقب سرمایه ملی، مراقب بیتالمال، مراقب تولید و اقتصاد و کشاورزی و صنعت هستم من از اینها حفاظت میکنم. این به دو بُعد اشاره دارد یک بُعد آن این است که من آدم سالمی هستم. من نه خودم خیانت میکنم و از بیتالمال سوء استفاده میکنم نه اجازه میدهم کسانی و دیگرانی سوء استفاده کنند. من از اموال عمومی و منابع ملی و امکانات اجتماعی و حاکمیتی محافظت میکنم و هم به لحاظ اعتقادی آدم پاک و سالمی هستم من اهل خیانت، سوء استفاده، باندبازی، رانتخواری، رشوه دادن،رشوه گرفتن، اختلاس نیستم و اجازه هم نمیدهم کسانی در حکومت من باشند و رشد کنند و ادامه پیدا کند. و هم به لحاظ تخصصی و علمی من حفیظ هستم یعنی من مراقب اموال عمومی هستم و منابع روزمینی و زیرزمینی، آب، امکانات، تلف نشود و ضایع نشود و درست حفظ بشود و بارور بشود. 2) بعد صفت دوم علیم است. نمیفرماید من عالم هستم میفرماید علیم هستم یعنی زیادی میدانم یعنی کاملاً دقیق و متخصصانه و علمی، من یک نگاهبان و محافظ کاردان هستم من کار را میشناسم من بلد هستم. پس ببینید حفاظت از اموال و حقوق عمومی و منابع اقتصادی و دو) علم. هم محافظت و هم علم، هر دو حداکثری، یعنی حفیظ و علیم. خیلی حافظ و خیلی عالم و آگاه. اینها تعابیری است که قرآن کریم بکار میبرد که هر کدام یک بار خاصی دارد اینطوری نیست که به جای آن میتوانست کلمات دیگری بکار ببرد. اینها بهترین کلماتی است که میتواند آن منظور را برساند به کار رفته است.
یک تعبیر دیگر در مورد حکومت دینی جناب داوود(ع) و جناب سلیمان(ع) است. حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع) دو نماد برای حکومت دینی در عصر پیامبران هستند. قرآن کریم استدلال میکند چرا ما به اینها قدرت تصمیمگیری و در واقع ولایت و مدیریت بخشیدیم. در یک آیه میفرماید که: «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً...» (نمل/ 15)؛ ما به این دوتا علم و آگاهی که برای این کار لازم است دادیم. یا میفرماید: «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ...» ما به سلیمان آیین حکمرانی و داوری بین مردم در مسائل عمومی و حقالناس ما به او تفهیم کردیم. «فهمناها» ما به سلیمان تفهیم کردیم که اینطوری نیست که هرکس سر کار آمد رئیس قوا شد، رئیس جمهور شد، این استاندار، وزیر، وکیل و هر کاری دلش خواست بکند و مهم نیست که معیاری دارد یا نه؟ وقتی که میفرماید ما به سلیمان تفهیم کردیم بعد به او مدیریت و حاکمیت را سپردیم و بعد میفرماید: «وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا...» (انبیاء/ 79)؛ ما به همه پیامبران و انبیاء دو چیز را دادیم: 1) حکم؛ قدرت داوری. برای این که بتوانند بشر را مدیریت کنند و تربیت کنند. یکی قدرت داوری دادیم، حکم که همان حکمت نبوت است. و 2) علماً. علم و آگاهی دادیم این هم آگاهی به حق و تکلیف است، آگاهی به شریعت و حکمرانی است، حقوق و حدود و اختیارات در مسئله حکومت، و هم آگاهی به روش حکومت است یعنی همان عقل ابزاری، عقل معاش، عقل مدیریت و محاسبات درست. یک کسی که نمیفهمد با یک امضای او یک مرتبه هزار میلیارد پول بیتالمال جابجا میشود یک مرتبه با این دستوری که تو میدهی ممکن است نیم میلیون خانواده بیچاره بشوند! یک مرتبه با این حکمی که میدهی با سهتا واسطه، دو سال دیگر پانصد هزار کارگر بیکار میشوند. پنجاه هزار معتاد اضافه میشوند. بیست هزار طلاق اضافه میشود. اینها را باید بفهمی و مسئولیت تصمیمهایت را باید بپذیری. بعضی از مسئولین نشستند پای ماهواره یا فضای مجازی، مدام به آنها میگویند کی چی گفت کی چه کار کرد، برای این که آنجا به جای خودشان را در برابر خداوند مسئول بدانند و در برابر مردم پاسخگو باشند مواظب هستند که کی کجا برای اینها چه میگوید یک کاری کنیم هم آنها کف بزنند هم اینها کف بزنند، هم او فحش ندهد هم او اعتراض نکند. بعضیها انگار به فکر خودشان هستند تا به فکر مردم و این که بعد از آن به خدا بیندیشند. خصوصیت دیگر، فداکاری و شجاعت و صراحت است. به کسانی رأی بدهیم برای همه مقامات از جمله ریاست جمهوری که اینها آدمهای پاک، صادق و شریف باشند و به آنها نمیآید که دروغ بگویند به بعضیها میآید دروغ بگویند. کسانی که محکم باشند. عاقل باشند، فهیم باشند، سعه صدر داشته باشند، پیش مردم متواضع باشند اینها همه در روایات ماست. نقدپذیر باشند. میفرماید متناهی عن المنکر باشند. یک ناهی داریم یک متناهی. ناهی از منکر یعنی نقدکننده. متناهی یعنی نقدپذیری. میفرماید باید ناهی باشی اما باید متناهی هم باشید وقتی از شما نقد کنند و انقاد میکنند به جای اینکه افراد را ساکت کنید، حذف کنید، رسانهشان را تعطیل کنید پاسخگو باشید. حضرت امیر(ع) در دوران خلافت همین خوارج میآمدند جلسه ایشان را بهم میزدند توهین میکردند، تهمت میزدند، دروغ میگفتند میخواستند درگیری ایجاد کنند. بعضی از یاران حضرت امیر(ع) عصبانی میشدند میخواستند اینها را از جلسه بیرون کنند حضرت امیر(ع) فرمودند که ولشان کنید گفتند آقا دارند فحش میدهند حضرت امیر(ع) فرمود حالا اینها فحش میدهند حداکثر شما فحششان میدهید که من میگویم همان را هم ندهید شما افشایشان کنید و بعد جالب است آن طرف که توهین میکند حضرت علی(ع) میفرمایند این راه ما، این حکومت دینی ما، ما اجازه میدهیم حرفهایشان را بزنند ولو حرف مفت میزنند ولی جوابشان را بدهید، افشایشان کنید نگذارید مردم را فریب بدهند. نگذارید افکار عمومی را منحرف کنند. اما خودشان فرمودند ما برخورد حذفی با شما نمیکنیم حتی از بیتالمال حقوقتان را قطع نمیکنیم مثل بقیه مردم هستید در مساجد ما میآیید نمازتان را میخوانید ما شما را بیرون نمیکنیم با این که شما معلوم است که دنبال فتنه هستید ولی اگر برخورد خلاف قانون را شروع کنید آن وقت ما با شما برخورد میکنیم. این را بگذارید در کنار این که بعضی اصلاً ظرفیت این که از آنها سؤال بشود ندارند چه رسد به این که نقد و اعتراض بشود. بعد راههای اعتراض قانونی در قانون اساسی آمده اینها را باید درست به لحاظ قانونی تأمین کنید که نه کسانی آنجا قانونشکنی کنند، تهمت بزنند، دروغ بگویند و نه کسانی جرأت نکنند حرف بزنند. باید فضای آزاد سالم باشد که آنهایی که حرف دارند بتوانند بگویند آنهایی هم که میخواهند حرف مفت بزنند افشا بشوند و نتوانند افکار عمومی را فریب بدهند.
مناظرات انتخاباتی؛ اولاً تمام حرفهایی که گاهی در تمام عمرشان نزدند و نمیزنند میخواهند جلب رأی بکنند. بخشی از آنها درست است، نقد درست است، اعتراض درست است، پیشنهاد درست است خب آنها عالی است منتهی چرا وقتهای دیگر اینها را نمیگویید چرا در چهار سال گذشته و چهار سال بعد از این حرفها کم میزنید؟ همان موقع فقط میگویید. بخشی از حرفهایی که در مناظرهها زده شده، حرفی بوده، ادعایی بوده خلاف واقع، دروغ، خلاف قانون، و یا حتی افراد نسبت به همدیگر اتهاماتی وارد کردند همدیگر را به فساد مالی و... متهم کردند. خب اینجا یا راست میگویند یا دروغ میگویند. اگر راست میگویند یک اتهاماتی که میزنند چرا دستگاه قضایی پیگیری نمیکند؟ وقتی یک نامزد میگوید آن نامزد دیگر فلانجا تخلف کرده، اگر راست میگوید چرا دستگاه قضایی پیگیری نمیکند تا او را مجازات کند؟ اگر دروغ میگوید چرا این را مجازات نمیکنید؟ چون این اتهامات یا راست است یا دروغ؟ اگر راست است که این باید مجازات بشود اگر دروغ است او باید مجازات بشود. قشنگ حرفها را میزنند افکار عمومی هم گیج میشوند، شک میکنند و تشویش اذهان دقیقاً همین است. بعد هم هیچی. هر دو، دوباره کنار هم هستند و میخندند و چایی میخورند و آخرش معلوم نمیشود که جفتتان دروغ گفتید یا یکیتان خراب هستید یکی درست است یا هر دویتان آدمهای بازی خوردهای هستید و جفتتان را بازی دادند. اینها غلط است. ببینید حضرت امیر(ع) میفرمودند صف بستند تهمت زدند و شایعه کردند، من زمانی به یاری دین خدا برخاستم که همه اینها نشسته بودند! خیلی تعبیر دردناکی است. «فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِینَ قَعِدوا...» آن وقتی که همه نشسته بودند و هیچ حرفی نمیزد فریاد میزدم من کنار پیامبر بودم. «وَ تَطَلَّعْتُ...» آن لحظهای که همه به کنج خانههایشان خزیده بودند یا اتفاق میافتاد احتیاج بود کسانی بیاید موضع بگیرند و صریح حرف بزنند همه نگاه میکردند توی خانههایشان مینشستند برای که منافعشان به خطر نیفتد. آن لحظه من نطق میکرد و حرف زدم و اعلام موضع میکردم وقتی باید سکوت میشکست ولی سکوت را نمیشکستم. راه را طی کردم در حالی که بقیه تظاهر میکردند دارند راه میروند در حالی که درجا میزدند. دیدید بعضیها ایستادند ادای راه رفتن درمیآورند در حالی که درجا میزنند. حضرت امیر(ع) فرمود خیلی از اینها درجا میزنند آن لحظهای که باید جلو میرفتند. جلو میرفتم مهم نیست چه بر سر من میآید مهم این است که چه بر سر دین خدا و چه بر سر حقوق مردم میآید. این کسانی که محافظهکار و دوپهلو و همیشه بین دوتا صندلی مینشینند و هرکسی میآید اینها هستند رژیم دیگر هم بیاید هستند اگر عمرشان کفاف میداد در رژیم قبلی هم میبودند. حضرت امیر(ع) میگوید من مثل اینها نیستم من همان لحظهای که باید موضع میگرفتم موضع گرفتم و خیلی از اینها نگرفتند و سکوت کردند. بعد جالب است میفرماید اما وقتی مسائل شخصی پیش میآمد «کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً...» صدای من از همه کوتاهتر بود. ظلمها و اهانتها و تهمتهایی که به من زدند من از خودم هیچ وقت دفاع نکردم. صدای من پایینترین صدا بود اما «وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً...» وقتی قرار بود که فریاد بزنیم و از حق دفاع کنیم در میدان عمل از همهشان جلوتر بودم. اما در میدان وراجی و دفاع از خود و بازی با افکار عمومی من هیچ گاه در این میدان برنده نبودم و نمیخواستم برنده باشم. اینها برای الآن معیار است. ببینید چه کسانی در عمل صادق هستند، چه کسانی وراج هستند و هر بار یک چیز و یک جور میگویند و هدفی ندارند جز بازی دادن افکار عمومی.
و تعبیر دیگر این که، حضرت فرمودند من از همه کمتر ادعای شخصی کردم. و من زمانی زمام این فضیلت را یعنی دفاع از دین را در دست گرفتم و نرفتم بلکه پریدم میپریدم آرام آرام خونسرد نمیرفتم و زمانی از همه در مسیر خطر و فداکاری سبقت میگرفتم و مثل کوهی که تندرها نمیتوانند آن را کوه تکان بدهند طوفانها نمیتوانند آن کوه را از جا بکَنند خیلی از همرزمان و یاران من وسط راه بریدند یا ترسیدند یا طمع ثروت بود، قدرت، جاهطلبی، شهوت و انواع و اقسام چیزها باعث شد که بسیاری از آنها در مسیر از پا افتادند. بعد از پیامبر در این دو دهه بعد فاسد شدند یا برگشتند و شعارهایشان را پس گرفتند خلافت جهت 20- 30 سال پیش خود حرکت کردند اما همین مسیر را محکم ولو به تنهایی ادامه دادم و طوفانها نتوانستند من را از جا بکَنند. طوری زندگی کردم که، چه آن وقتی که وسط صحنه بودم چه آن وقتی که خواستند حذف کنند.
میدانید این که میگویند حضرت علی(ع) خانهنشین شد این دروغ است حضرت امیر(ع) هیچ وقت خانهنشین نبود. حضرت امیر را از حکومت بیرون کردند اما خانهنشین نشد. کادرسازی میکرد، تولید اقتصادی میکرد، نقد حکومت میکرد، به اینها مشاوره میداد وسط صحنه بود. بعد حضرت امیر(ع) من طوری زندگی و مدیریت کردم در هر مرحلهای که بودم «لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِیَّ مَهْمَزٌ وَ لَا لِقَائِلٍ فِیَّ مَغْمَزٌ...» یک نقطه سیاه کسی در زندگی من نتوانسته پیدا کند. از من چیزی نمیتوانید پیدا کنید لذاست که من نمیترسم حرف بزنم چرا شما میترسید؟ چرا شما مدام با همدیگر سازش میکنید؟ برای هر کدام چندتا ریگ در کفشتان هست و از همدیگر خبر دارید. او از تو یک نقطه ضعف داری او هم از تو، میگوید نگو تا نگویم. تو میگویی بگو تا بگویم! حضرت امیر(ع) فرمود من با این فعالیت که من هیچ وقت بیکار و خانهنشین و ساکت نبودم همیشه در همه درگیریها حضور داشتم، درگیریهای سیاسی، فکری، مکتبی، نظامی، انقلابی، ولی کسی از من یک عیب نتوانست بگیرد و هیچ کس نتوانست از من چیزی بگوید. خب این هم یک نکته. (نهجالبلاغه/ فرازهایی از خطبه 37)
ببینید چه کسانی پروندهشان از همه بقیه سالمتر و پاکتر است. حالا معصوم کسی نیست ما معصومی نداریم ولی ببینید چه کسانی خطاهایشان کمتر است اگر خطایی کردند پذیرفتند، نقدپذیرند و اصلاحپذیرند و الا ما آدم معصوم نداریم. علی که معصوم بود این هم علیه او بحث کردند و الآن که ما معصوم هم نداریم. بنابراین ما از کسی توقع عصمت نداریم خودمان هم هیچ کدام در آن اندازهها نیستیم. انتقادکنندهها هم مثل انتقادشوندهها هستند خودشان گاهی از آنها خرابتر هستند و مشکلات بیشتری دارند. این هم یک معیار.
یک ملاک دیگر برای انتخابات، هر انتصابات و هر انتخاباتی حضرت امیر(ع) فرمودند هیچ کس نمیتواند حکومت الهی و دینی اقامه کند و برقرار کند الا این که سهتا صفت نداشته باشد. «لا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَه...» هیچ کس نمیتواند امر خداوند و حکومت دینی را اقامه کند الا کسانی که سهتا نقطه ضعف نداشته باشند. 1) «إِلاَّ مَنْ لا یُصَانِعُ...» کسانی که اهل مصانعه یعنی اهل ساخت و پاخت هستند. اینها نمیتوانند حکومت دینی و دولت اسلامی برقرار کنند. مصانعه، صنعت یعنی ساختن، مصانعه یعنی سازشکاری. یعنی ما چک و چونه میزنیم یک چیزی میگوییم ولی باز با هم کنار میآییم! اسم امروزی و دیپلماتیک آن میشود برد- برد! مصانعه میکنیم ما یک کم کوتاه میآییم شما هم یک کم کوتاه بیایید. خب شما اگر میخواهید عدالت را اجرا کنید و اگر میخواهید جلوی فساد مالی و رانتخواری کثافتکاری را بگیرید دیگر نمیتوانید اهل مصانعه باشید. حضرت امیر(ع) فرمود کسانی که 1) «لا یُصَانِعُ...» اهل ساخت و پاخت نباشند. اگر یک جایی قطعاً روشن شد که اینجا فساد است و در اختیار تو و تحت اختیارات تو هست میتوانی با آن مبارزه کنی اگر شروع کنی مدام اما و اگر و توجیه، بعد اسم آن را بگذاریم که اینجا برخورد افراطیگری است باید عقلانی عمل کنیم و.. اینها عقلانیت نیست اینها نفسانیت است اسم آن را عقلانیت میگذارید. عقلانیت برخورد با ظلم است آنجایی که میتوانی و باید. همه جا باید، آن مقدار که میتوانی برخورد کن. پس یک) حضرت امیر فرمودند نمیتوانید دولت دینی داشته باشید و برقرار کنید مگر کسانی که این سهتا خصوصیات را نداشته باشند: 1) «لا یُصَانِعُ...». 2) «وَلا یُضَارِعُ...،» و 3) «وَلا یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.» ما هرچه داریم در حاکمیت میخوریم بخاطر همین سهتاست. لایٌصانع یعنی کسی که ساخت و پاخت نکند کوتاه نیاید و معامله نکند. پس من این کار را نمیکنم تا هم آن را کار را نکن! من این را نمیگویم تو هم آن را نگو! اینها خیانت است. دومی آن رایجتر است. «وَلا یُضَارِعُ...،»، مضارعه یعنی مشابهت. لایضارع، دیدید یک وقتی شما یک چیزی میگویید خط حق و باطل روشن است بعد کمکم سیاه و سفید و خاکستریاش میکنید یعنی مرزها را محو میکنید خط قرمزها را بنفش میکنید بعد سفید میکنید. بعد آن را برمیدارید مدام کمرنگ میکنید تا حذف شود. آخرش میگویید ما اصلاً هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم. اصلاً حق و باطل نداریم. نبرد مستکبر و مستضعف نداریم. دوقطبی حق و باطل نداریم. چون دوقطبی دو جور است. یک دوقطبی هست که حتماً مضر است و آن این که آدمهایی که مبانیشان درست است و در یک صف میخواهند خدمت کنند بین خودشان بگویند من حسین هستم این یزید است! این دوقطبی سازی دروغین و تصنعی است. نه تو حسین هستی نه او یزید است. دروغ میگویید مردم را به جان هم میاندازید خشونت اجتماعی درست میکنید و رقابت و انتخابات باید نماد وحدت مردم باشد رقابت سالم در چارچوب تقویت جامعه و سیسم است نه این که سیستم را فدای خودت بکنی برای این که منافع من تأمین بشود و من بیشتر رأی بیاورم. حالا اصل مسائل زیر سوال رفت، مردم تردید کردند، با همدیگر درگیر شدند اینها مهم نیست. این دوقطبی فاسد است. این دوقطبی همان تفرقهافکنی است. فتنهسازی است و جامعه را فدای خود کردن. سیستم را فدای منافع خودت کردن. بگویی که دیگی که برای من نجوشد کله سگ توی آن بجوشد. اگر ما باختیم مثلاً میزنیم زیر میز همه چیز را خراب میکنیم! اینها بیتقوایی و خیانت به حقوق عامه است. این دوقطبیهای کاذب بد و خطرناک است و نباید باشد.
اما دوقطبی دیگری داریم و آن دوقطبی حق و باطل است. اصلاً انبیاء آمدند که دوقطبی کنند. قرآن کریم میفرماید: «کان الناس امه واحده» بشریت همه کنار هم یک امت بودند بعد اختلافاتی پیش میآید، اختلافات نظری، اختلافات عملی، اختلافات سلیقهای، اختلاف منافع و خیلی چیزهای دیگر. بعد کمکم جنگ قدرت، ثروت، فریب، زر و زور و تزویر همه وارد میشود. بعد میفرماید انبیاء آمدند جامعهای که دارد به ورطه فساد میافتد آن را دوقطبی کردند. آنهایی که حقیقتاً دنبال حق هستند بفهمند این حق است این باطل است، این عدل است، این ظلم است، اصلاً دعوای عدل و ظلم، جنگ فقر و غنا به تعبیر امام، حق و باطل، همه اینها دوقطبی است انبیاء آمدند همین دوقطبیها را ایجاد کنند و دامن بزنند. این دوقطبی خیر و شر است که اصل بنای حیات بشر برای این است که بین این دوقطبی انتخاب کنی. اصلاً بهشت و جهنم یعنی حیات بشر دوقطبی است. خط انبیاء و دشمنان انبیاء، ایمان و کفر، خود خداوند دوقطبی کرده است و میگوید بعضیهایتان مؤمن هستید و بعضیهایتان کافر هستید بین ایمان و کفر دوقطبی است. پس یک دوقطبی داریم که مبنایی است که باید در این دوقطبی قرار بگیریم و طرف حق باشیم و در هر مرحلهای که هستیم باید طرف درست تاریخ قرار بگیریم. اما یک دوقطبیهایی که ضربه زدن به وحدت عمومی، به حقوق اجتماعی، به امنیت مردم، فتنه ساختن و از این قبیل. آن نادرست است.
حالا ببینید دوقطبی که حضرت امیر(ع) از آن دفاع میکنند میفرماید کسانی که اهل مصانعه و ساخت و پاخت هستند و با مفسدین مالی و اقتصادی و غیر اقتصادی داخل کشور ساخت و پاخت میکنند. ما حکومت دینی و دولت دینی هستیم شما هم باشید همه با هم بخوریم! با استکبار خارجی هم اهل مصانعه و سازشکاری هستند و همه چیز را توجیه میکنند. با استکبار به جای این که مبارزه کنیم میگوییم بیا بنشین با هم گفتگو کنیم! مگر او با تو سوء تفاهم دارد؟ بعضیها میگویند بین ما و آمریکا سوء تفاهم است دیوار بیاعتمادی بلند است باید این دیوار را کوتاه کنیم. کدام سوء تفاهم؟ هم آمریکا خوب میفهمد ما چه گفتیم هم ما میفهمیم آنها چه میگویند هم همه دنیا الآن میفهمد که ما چه میگوییم آنها چه میگویند؟ شما فقط خودتان را بازی میدهید کدام بیاعتمادی؟ ما با آمریکا سوء تفاهم داریم؟ هیچ کس به اندازه ما با آمریکا حُسن تفاهم ندارد چون آمریکا دهها سال بر این کشور بطور کامل مسلط بوده و غارت کرده، این ملت انقلاب کردن و او را بیرون کردند و دهها سال هم هست که مدام دارد توطئه میکند که برگردد. حالا میخواهید به اسم گفتگوی تمدنها، آن طرف میز به اسم تمدن غرب، سازمان سیا و پنتاگون بنشینند و سر افغانستان مذاکره کنیم و اسم آن را گفتگوی تمدنها بگذاریم برای این که به هم نزدیک بشویم و سازش کنیم! یا هر چیز دیگری، اسمهای مختلف. بله گفتگو و مذاکره داریم اما بعضیها همه چیز را مدام تنزل میدهند.
آن وقت این تعبیر «لایُضارع» چیست؟ قرآن میفرماید بعضیها برمیدارند – اول یک دوقطبی حق و باطلی هست- مدام شروع میکند از دو طرف کمرنگ میکنند تا «یضارع» یعنی «یُشابه» تا کمکم شبیه همدیگر شویم. اخلافات مبنایی دارید خلاصه تقلیل بدهید به اختلافات کوچک، مثلاً سر میز مذاکره بنشینید بگویید من یک کاری کردم اول به ما قهوه دادند بعد به آنها دادند و این خیلی مهم بود! حالا در اصل قرارداد و بیرون، میلیاردها دلار کلاهمان را برداشته ولی اینها خوشحال هستند که ما گفتیم... از سال 82 دارند با آمریکا و اروپا، مستقیم و غیر مستقیم میکنند. سال 82 مسئول مذاکره با این همین افراد بود. آن 82، الآن هم 1400 است هنوز همان حرفی که اول میزدند که دارند برمیدارند اینها به قولشان وفا میکنند فقط امضایش مانده و... هنوز دارند همان حرفها را میزنند. دوره تمام شده بعد از 18 سال دوباره همان حرفها را میگویند. بعضیها برمیدارنند مدام تقلیل میدهند. این اختلافی که امام، دهه 60 بود که بحث انقلاب و ضد انقلاب، بود اصلاً انقلاب و ضد انقلابی در کار نبوده! نه آقا اینها این را میگویند، آنها هم این را میگویند این یک قرائت از آن است و آن هم یک قرائت از این است ما دوتا در واقع یک چیز میگفتیم سوء تفاهم شده بوده، کمکم میگویند با شاه و پهلوی هم سوء تفاهم شده بوده است. حضرت امیر(ع) میفرماید کسانی که «لایضارع» فقط کسانی که حاضر نیستند تضادهای واقعی را کاهش بدهند و خط مرز بین ظالم و غاصب با مظلوم را کمرنگ بکنند. اینها که حاضر نیستند این کار را بکنند و همه چیز را مشابه کنند و با دشمن مشابه بشوند. اسم آن را هم میگذارند ما آنها را جذب کردیم! جذب مخالف کردیم. جذب مخالف وقتی است که مخالف به رنگ تو، البته تو نه، بلکه به رنگ حق در بیاید نه این که تو به رنگ او در بیایی. بعضیها خودشان جذب شدند خیال میکنند جذب کردند! میبیند با آن طرفی که 20- 30 سال پیش درگیر بودیم حالا با همدیگر دوست شدند یعنی فکر میکند این او را جذب کرده! نه، او تو را جذب کرده تو فاسد شدی. از کجا معلوم؟ برای این که تو داری حرفهای 20 سال پیش او را میزنی نه این که حرفهای 30 سال پیش انقلاب و امام را میزند. این هم دو. پس 1) مصانعه، ساخت و پاخت، معامله با دشمن و با مفسدین. 2) مضارعه یعنی شبیهسازی خود با دیگران. این که بگوییم دوقطبی نیست ما یک تفاوت قرائت جزئی داریم آن هم حل میشود مثلاً سوء تفاهم است. 3) سومی از آن دوتا خیلی رایجتر است. «ولا یَتّبع مطامع» ممکن است قبلاً آدمهای خوبی بودید و حرفهای قشنگی هم میزنید اما کمکم خودتان عوض میشوید. ممکن است حرفهایتان را عوض نکنید همان حرفها را بزنید و همان قیافه، هنوز ریشت را هم نگه داشتی، اما دیگر به دنبال مطامع شخصی و باندی افتادید و به بیتالمال زدید. حضرت امیر(ع) میگوید کسانی که کمکم همرنگ فاسدان میشوند یعنی سبک زندگی آنها را پیش میگیرند. تو 20- 30 سال پیش انقلابی حزباللهی عدالتخواه فداکار شهادتطلب بودی دنبال چیزی هم نبودی حالا بعد از 30- 40 سال در همین حکومت بودی. اگر افراط و تفریطی جایی شده خود شماها هم بودید. اصلاً خیلی جاها خود شماها تصمیمگیر بودید. حالا آن حرفها را قبول ندارید و به دنیا دل بستید حالا که آخر خط رسیدید انگار میخواهید سروته کنید برگردید اول خط، به خیالتان جوان هستید و از این به بعد باز میخواهید 50- 60 سال زندگی کنید. دیگه شماها و ماها چند سال دیگر که بیشتر نیستیم آخرش با کرونا یا با اسهالی چیزی از دنیا میرویم توفیق شهادت هم که نداریم. قرآن میگوید کسانی که وسط کار طمع میکنند یک امضاء میکند یک مرتبه 500 میلیارد پول جابجا میشود. یک دستور میدهد فلان، یک بخشنامه میدهد فلان. بعد کمکم با خودش میگوید مگر حقوق من چقدر است؟ این همه دارم پول جابجا میکنم پس من چی؟ فلانی فلانجا خورد پس ما چی؟ کمکم شروع میکند و به آن درِ دیگرش میزند! آقا بالاخره ما زحماتمان را کشیدیم در انقلاب زندان رفتیم در جبهه هم زمان جنگ بودیم و در حکومت 10- 20 سال هم به مردم خدمت کردیم آخرش الآن من داماد و عروس و نوه دارم بچههایم خانه ندارند مثلاً خانهشان کوچک است حالا چه میشود ما هم سالی 5تا سفر تفریحی با خانوادهام بروم و فلان چیز را داشته باشیم و... حضرت امیر(ع) میگوید بعضیهایتان اول انقلابی و پاک هستید بعد کمکم فاسد میشوید کمکم توجیه میکنید و میگویید این حق من است چنانچه زمان حضرت امیر(ع) بود کسی که فداکار و زحمتکش هست آخر کار گفت ما یک عمر زحمت کشیدیم آخرش هم به حقمان نرسیدیم یک چیزهایی برداشت. حضرت امیر(ع) گفت شنیدم حساب و کتابت درست نیست پاشو بیا اینجا، از مکه عربستان حجاز پاشو بیا عراق کوفه باید حساب و کتاب کنی. گفت من نمیآیم! تو حالا سراغ ماها آمدی؟ نیروهای خودت را هم میخواهی حذف کنی؟ من یک بخش کوچکی از حقالزحمه خودم را در تمام این سالها که این همه زحمت کشیدم را برداشتم شما عقلت نمیرسید چقدر باید به من بدهی ولی من خودم عقلم میرسد که چقدر کار کردم! یک بخشی از بیتالمال را برداشت. بعد هم فرار کرد و پناهنده شد. آمریکا و کانادای آن زمان این بود که میرفتند پیش معاویه. خب پس یکی این که همرنگ اینها نشود و تغییر پیدا نکند. دنبال طمع و مطامع شخصی و سوء استفاده نیفتند و اهل ساخت و پاخت و معامله با مفسدین و دشمنان نباشند. حضرت امیر(ع) فرمود اگر کسانی این سهتا خصوصیت را داشتند میتوانند حکومکت دینی و دولت اسلامی تشکیل بدهند. با سرمایهداران فاسد داخلی و خارجی سازشکاری نکنند. نفوذیها را در تشکیلات و حلقه اطرافشان راه ندهند. به آنها کمکم میدان ندهند و آنها را سر کار بیاورند. امثال عمروعاصها را وارد حکومت دینی نکنند. زندگیهای اشرافی کمکم پیدا نکنند. دنبال تأمین منافع نزدیکان و باند و رفقای خودشان و همشهری و همحزبیشان نباشد. حضرت امیر(ع) فرمودند اینطوری باشند میتوانید دولت دینی و اسلامی برپا کنید و الا که کدام دولت اسلامی؟ خب یک دولت اسلامی و حکومت اسلامی هم معاویه است. اسلامی هم بوده، نماز جمعه هم میرفته است. تعبیر حضرت امیر(ع) این است کسانی که با درگیری با دشمنان حق و خلق سازش نکنند و خودشان را مأمور به تکلیف بدانند نه نتیجه حتی اگر بدانند به لحاظ مادی پیروز نمیشوند ولی جبهه حق را ترک نکند چون میبینید بعضیها خیال کردند در این 40 سال – من چند بار دیدم- بعضی دوستانی داشتیم که سابقه خوبی داشتند بعد یک دورههایی یک علائق شخصی و کینههای شخصی و مطامع شخصی پیدا شد و یک کسانی هم اذیتشان کردند مثلاً حقشان پایمال شد این هم هست. بعد کمکم رسید به یک جایی که برای چی ما خودمان را فدا کنیم برای انقلاب و جمهوری اسلامی؟ به من چه؟ بعد زود هم وهم برشان میداشت. اواخر دهه 60 یادم هست، در دهه 70 و 80 و 90 هم از اینها شنیدم. سه چهار بحرانهایی که میشد و اختلاف میافتاد فکر میکردند همه چیز سقوط کرد و مخالفین آمدند خودش را آماده میکرد که چطوری به آنها ملحق بشود و به آنجا جواب پس بدهد. من یک وقتی به او گفتم ببین زمان امام حسن(ع)، معاویه به بعضی از دوروبریهای ایشان پیام میداد که جنگ داشت شروع میشد که هرچه میخواهید و حسن به شما داده من چند برابر آن را به شما میدهم. حکومت حسن که قطعاً سقوط میکند و به لحاظ نظامی وضع روشن است. طرف من بیایید. بعد اینها نامه مینوشتند که قبول است منتهی طی میکردند که چه میدهی؟ مثلاًمیگفت اینقدر پول، مثلاً نیم میلیون سکه پیشپرداخت! مثلاً تو را فرمانده فلان بخش خلافت میکنم! تو را استاندار کجا میکنم! به یکی دو نفر گفت شما داماد خود من میشوید دخترم را به شما میدهم آدمهای مهمی بودند. خب خیلیهایشان هم خیانت کردند و بعدش هم ترسیدند رفتند که بیطرف باشند امام حسن(ع) را تنها گذاشتند. بعضی از اینها که خیانت کردند و در جنگ به معاویه ملحق شدند که این طرف شکست خورد، بعداً که معاویه سر کار آمد یکی یکی ترتیب خودشان را داد. نه آن پولی که وعده داد به بعضیهایشان داد نه دخترش را داد. مگر آنهایی که حاضر بودند هرچه او میگوید به حرف گوش کنند حتی سر اهل بیت را هم ببُرند که امثال شمر. همین شمر جزو سرداران امیرالمؤمنین(ع) بوده، بعد در کربلا 20 سال بعد میآید سر سیدالشهداء(ع) را میبُرد. ابنملجم جزو نیروهای فدایی امیرالمؤمنین(ع) است بعد میآید حضرت امیر(ع) را ترور میکند خب این اتفاقات افتاد. حضرت امیر(ع) میفرماید: «...وَ لَعَمْرِی...» به جان خودم «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ...» من ذرهای در مبارزه با دشمنان خدا و خلق و جبهه باطل تردید نکردم و نمیکنم. کسانی «مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ» مخالفین حق هستند «وَ خَابَطَ الْغَیَّ» و کسانی که مدام میخواهند جامعه و افکار عمومی را منحرف و فاسد کنند من ذرهای با اینها کوتاه نیامدم «مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ.» نه اهل ادهان بودم. دُهن یعنی روغن. عربها میگویند روغنمالی ما در ضربالمثلهایمان میگوییم ماستمالی. حضرت امیر(ع) میگوید ذرهای اهل ماستمالی کردن حق و باطل نیستم. «وَ لَا إِیهَانٍ.» ذرهای حاضر نیستم سستی نشان بدهم و تسلیم بشوم و کوتاه بیایم اجازه نمیدهم شعارهای انقلاب را عوض کنید. اجازه نمیدهم شعار جامعه اسلامی به جامعه مدنی لیبرال سرمایهداری تبدیل بشود. نبرد مستکبرین و مستضعفین تبدیل به گفتگوی تمدنها بشود. منظور از تمدنها هم آمریکا باشد! نبرد با کفر و استکبار جهانی، تبدیل بشود به تنشزدایی با مستکبران و ظالمان بزرگ جهان. بعد بیاییم کمکم مذاکره کنیم بعد بگوییم عمرسعد و حسین هم مذاکره کردند حالا امام حسن(ع) و معاویه که هیچی. امام حسین(ع) در کربلا مذاکره کرده است. متن مذاکرات و قرارداد امام حسن(ع) با معاویه را بروید ببینید چه بود؟ مذاکره امام حسین(ع) با عمرسعد در شب قبل عاشورا تاسوعا چیست؟ ایشان به او میگویند که تو چطور آن طرف رفتی؟ تو نمیفهمی آنها چه کسانی هستند و ما چه کسانی هستیم؟ ما از بچهگی با همدیگر نبودیم من را نمیشناسی؟ گفت چرا، بالاخره من مجبور هستم مأمور و معذور هستم. فرمودند چرا معذور هستی؟ تو اگر نگران باغ و اموال ثروتت هستی من همه اینها را برای تو جبران میکنم. اگر شغل حکومتی میخواهی فلان. او دید بهانه ندارد گفت نه، خانوادهام در خطر هستند! امام حسین(ع) فرمود خانوادهات را من نیروهایی دارم از داخل کوفه میروند آنها را برمیدارند همین الآن آنها را به منطقهای میبرد که دست نیروهای حکومت به آن نرسد. من خانوادهات را نجات میدهم. من تضمین میکنم. آخرش دیگر خودش را بیرون ریخت گفت نه واقعیت این است که به من وعده حکومت ری دادند. ری همین تهران است. کربلا قربانی حکومت تهران شد! گفتند حکومت تهران را به تو میدهیم حکومت ری. امام حسین(ع) فرمودند این وعده را به تو دادند، جنایت میکنی، خیانت میکنی اما از گندم ری نخواهی خورد به تو نمیدهند. مسخره کرد گفت حالا ما جو هم بخوریم راضی هستیم! به نان جو هم راضی هستیم. خب خیانت کرد آخرش هم چیزی به او نرسید. حضرت امیر(ع) فرمود به جان خودم من در نبرد با جبهه مخالف حق ذرهای نه سازش میکنم نه کوتاه میآیم نه وا میدهم نه معامله میکنم نه میگویم این یک قرائت است آن یک قرائت است، بیایید با هم برد برد کنیم سستی نشان نمیدهم. «فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ» ای بندگان خدا تقوا داشته باشید خدامحور باشید «وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّه» از خدا فرار کنید و به دامان و آغوش خداوند. فقط از خدا بترسید و فقط به خدا امید داشته باشید. «وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ...» خداوند راه را برای شما روشن کرده، چرا تجاهل میکنید؟ همه شما میفهمید که دارید چه غلطی میکنید. «وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ...،» قیام کنید به آن وظیفهای که خودتان میدانید چیست؟ خداوند راه را برای شما روشن کرده میفهمید چرا عمل نمیکنید؟ فرمودند «فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ...» علی ضمانت میکند. «لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا.» - خیلی زیباست- فرمود حتی اگر در این دنیا به اهدافتان نرسید که اگر به حرف من گوش کنید میرسید پیروز میشوید حتی اگر نرسید علی ضامن شما و پیروزی شما در آخرت است. اصل پیروزی در محضر خداست نه این که اینجا قدرت و ثروت به چنگ ما بیاید یا نیاید؟ اصلاً اینجا وسیله است کل این مبارزات وسیله است. هدف، انجام وظیفه است.
و آخرین معیاری که عرض میکنم این که حضرت امیر(ع) راجع مخالفین فرمود: «وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا...» اینها خیلی رعد و برق میزنند مثل تندر هی نعره میزنند و شعار میدهند و تهدید میکنند «أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا» رعد و برق. «وَ مَعَ هَذَیْنِ الْأَمْرَیْنِ الْفَشَلُ...،» اما بدانید با همه این سروصداها و شعارها این جنگ تبلیغاتی، این هم ارعاب افکار عمومی اینها شکست خواهند خورد اینها فشل میشوند. اینها حرف میزنند عمل نمیتوانند بکنند در صحنه عمل شکست میخورند نتیجه همه این سروصداها شکست است. «وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ...» ما سروصدا نمیکنیم قبل از این که ضربه را به دشمن وارد کنیم ما اول سرتان را میکوبیم بعد صدای آن بلند میشود. «وَ لَا نُسِیلُ حَتَّى نُمْطِرَ» تا نبارید که سیلی راه نمیافتد. حالا ما خواهیم بارید تا ببینید سیل که راه میافتد چگونه خواهد بود. اینها از شرایطی است که حضرت امیر(ع) درباره معیار انتخاب فرمودند.
ببینید من الآن 6 شرط مهم، 6 شاخص مهم را از زبان حضرت امیر(ع) و 4 شاخص را از زبان قرآن در مورد حکومت و حاکمیت خدمت رفقا عرض کردم. نمیخواهم مصداق تعیین کنم. میخواهم دوستان روی این معیارها تأمل بفرمایید که از علمگرایی، تخصص، عقلانیت، اشراف به مسائل تا نقدپذیردی در میان مردم و در دسترس مردم بودن تا سازشناپذیر بودن در برابر دشمن خدا و مردم، چه در جبهه خارجی، چه داخلی، خیانت نکردن، مسئله رانتخواری، فساد مالی، قوم و خویش بازی، مسئله طمع، و این که حالا بس است دیگر، ما 20- 30 سال به مردم خدمت کردیم حالا یک کمی به خودمان خدمت کنیم! به خودمان برسیم. زندگیهای اشرافی، امکانات بیشتر. یکی مسئله پاسخگو بودن یا نبودن. صداقت، صراحت، پای اصول ایستادن و آخرین آن که الآن اشاره کردم که فوقالعاده مهم بود کسانی باشند که بگوید من به وظیفهام در محضر خدا در مورد خلق خدا عمل کنم حتی اگر اینجا شکست بخورم «فعلیّ ضامن» علی ضامن است که آن صحنه اصلی که آنجا ما نباید شکست بخوریم، در محضر خداوند آنجا روسفید باشیم و مورد تأیید و عنایت و رحمت خداوند قرار بگیریم. حضرت امیر(ع) فرمود ما حکومت و سیاست را که هدف نمیگیریم اینها وسیله است. هم حکومت کردن وسیله است و هم کربلایی بودن وسیله است. هم وقتی حکومت از دست شما میرود ولی ارزشهای دین و انقلاب را حفظ میکنید مثل زمان امام حسن(ع) که دیگر نمیشد حکومت دینی را حفظ کرد ولی موضع دینی و انقلابی را از دست ندادند، مبارزه ادامه پیدا کرد تا بعد دوباره حکومت را پس بگیرند. چه مثل امیرالمؤمنین(ع). این شیوه درست است.
به این نامزدها نگاه کنید ببینید به لحاظ علمی، عملی، اخلاقی، کارنامهشان، روحیاتشان، افکارشان، شعارهایی که میدهند، همین صحبتهایی که در همین گفتگوها و مناظرهها خواهند کرد و سابقهشان، همه اینها را به رسانهها و کارها برگردید همه اینها یک مواضعی گرفتند یک حرفهایی زدند یک کارهایی کردند اینها را معیار قرار بدهید و دنبال لجبازی هم نباشید. دنبال دوقطبیسازی کاذب، اختلاف انداختن بین مردم، دو – سه گروه شدن، این به او فحش بده، او به این فحش بده نشویم. در انتخابات 88 متأسفانه طوری شد که گاهی در اعضای یک خانواده با هم دشمن شدند! بخاطر خطاهایی بود که از دو طرف شد. خطاهای عملی از یک طرف، خطاهای دیگر از یک طرف، و دیدید که چقدر سر این مسئله هزینه دادیم. البته نمیخواهم بگویم هر دو طرف به یک اندازه بودند نه؛ خطاهای یک طرف خیلی بزرگتر بود ولی بالاخره خطاها گاهی به خیانت منجر میشود. هیچ کس مهمتر از جامعه و امت نیست. هیچ کس مهمتر از اصل جمهوری اسلامی و انقلاب نیست. هدف همه باید خدمت به خلق در چارچوب قانون اساسی باشد. اگر دنبال چیز دیگری و کار دیگری و حرف دیگری هستند بهتر است که نیایند و اگر آمدند خدا کند که مردم اینها را بشناسند و رأی ندهند.
انشاالله که موفق باشید.
من در خدمت دوستان هستم اگر فرمایشی و نقدی دارند من در خدمتشان هستم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی