"شعارهای انتخاباتی"، درست و نادرست (از مردم سالاری "غیر دینی" تا دینشناسی "پشت به مردم")
سالگشت رحلت امام خمینی _ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری_ ۱۳۹۲
بسمالله الرحمن الرحیم
وقتی یک نهایی ترسیم کنیم و آن عبارت باشد از تمدنسازی اسلامی در عصر جدید، معنیاش این است که به مسائلی از قبیل یک انتخابات نباید بطور مجرد و منفصل از مبانی و اهداف کلی یک انقلاب و یک جامعه انقلابی نگاه کرد معنیاش این است که انتخابات صرفاً یک چرخش قدرت ساده، دست به دست شدن ساختارها و نهادها، بین دو فرد یا دو گروه نیست. یک چیزی فراتر از آن است و باید به این عنوان به مثابه یک چیزی فراتر از آن نگریسته بشود. یک وقت شما به یک مسئلهای مثل انتخابات یا تصمیم خاص هرچند مهم حکومتی به عنوان یک پدیده مجزا و منعزل از زمینه و بستر اجتماعی و اهداف و نتایج و غایات تاریخی آن نگاه میکنید، جزءنگری به مسئله است که البته آن هم خودش منشأ آثاری است و مهم است اما نه آنقدر مهم که به اثر آن به عنوان یک جزء در ضمن یک کل که عبارت باشد از تمدنسازی نگاه کنیم. اما یک وقت هست که شما به همه مسائل از جمله یک انتخابات به عنوان یک قطعهای از ماشین تمدنسازی نگاه میکنید آن وقت همه چیز هم معنایش عوض میشود، کارکردش عوض میشود حتی اهمیت آن عوض میشود و حتی یک رأی و یک موضعگیری ساده فردی و گروهی، یک معنی کلی و تاریخی پیدا میکند. اولاً عرض میکنم در برابر چه تفکر و گفتمانهایی در حوزه اندیشه سیاسی بطور عام و انتخابات بطور خاص قرار گرفتیم و ثانیاً عرض کنم ملاکها و معیارهای انتخاباتی در تقابل هم نگوییم در تغایر ملاکهای دسته اول از جمله چه چیزهایی است؟ در این فرصت، این کل پروژه بحث امروز ماست و چه وسط بحث و چه آخر بحث، هرجا دوستان نظری داشتند، اشکالی، ابهامی یا نکتهای را ضروری دیدند بفرمایند. هم به صورت کتبی هم شفاهی، هرطور که دوست دارید از جهت بنده تفاوتی نمیکند.
اول یک مقدمهای راجع به اصل انتخابات بگویم در اندیشه سیاسی لیبرال سرمایهداری و بعد بیاییم به ریشههای این نگاه اشاره کنیم که این نگاه چطوری پیدا شد و بعد به بعضی از آثار آن هم توجه بدهیم که چگونه میشود در یک رقابت و انتخابات سیاسی در بستر دو اندیشه سیاسی، دو نوع رفتار و اخلاق سیاسی مجاز میشود؟ چون منشأ مشروعیت رفتار تغییر میکند مصادیق رفتار مشروع و نامشروع هم در عرصه سیاسی و انتخاباتی لااقل در یک جاهایی تغییر میکند اگر نگوییم در همه جا. مثلاً اخلاق انتخاباتی آیا میتواند در جهت تخریب دیگران به هر قیمت و به هر شکل در افکار عمومی صورت بگیرد؟ یا این که خود وسیله هم جزئی از هدف است و به تعبیر حضرت امیر(ع) با وسیله جائرانه و نامشروع نمیشود به هدف مشروع رسید. چون تشکیک وسیله از هدف ما در فرهنگ اسلامی نداریم که بگوییم صرفاً یک اهداف مکانیکی و مادی مثل کسب قدرت مطرح است و حالا ابزار آن متفاوت است بعضیهایش ممکن است مشروع باشد بعضیهایش نباشد، بعضیها موفقتر است بعضیها ناکارآمد است، بعضیها اخلاقی است و بعضیها غیر اخلاقی است حالا بسته به موقعیت شما انتخاب کن. یک وقت اندیشه سیاسی در منظر قرآن و سنت اهل بیت مطرح است که اصلاً خود قدرت چون هدف نیست و وسیله از هدف چون تفکیک نمیشود خود وسیله جزئی از هدف است چون هدف کسب قدرت و ثروت، هدف ذاتی نیست. هدف ذاتی در سلوک فردی و اجتماعی فرد و جامعه دینی، تقرب الیالله و رضایت خداوند است. هدف این است. اهداف مقطعی و مادی مثل اهداف انتخاباتی، مثل اهداف اقتصادی، مثل اهداف سیاست خارجی، اهدافی که احزاب و گروهها تعریف میکنند آنها در واقع هدف ذاتی و نهایی نیست همه آنچه که اهداف میشمارید در واقع ابزار هستند نه اهداف. حتی خودِ به قدرت رسیدن هدف نیست که شما بگویید هدف رسیدن به قدرت است حالا وسیله آن مهم نیست. در اندیشه سیاسی اسلام هدف، رسیدن به قدرت و ثروت نیست بلکه در هر دو هدف، تکامل انسانی و اقامه قسط است. تهذیب و تعلیم است، رشد مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، سعادت دنیا و آخرت خلق است. وقتی اینها تعریف شد و هدف رشد و سعادت شد، هدف صیرورت تکاملی انسان شد دیگر معلوم است که با هر وسیلهای نمیشود به این هدف رسید. مثلاً دروغ گفتن، کلاهبرداری، عوامفریبی، وعدههای عجیب و غریب، هیچ کدام اینها در وسیلهای در جهت آن هدفی که اسلام تعریف کرده نیست بلکه وسیله در جهت ضد آن است بنابراین اینجا نوبت به هدف، وسیله را توجیه نمیکند هم نمیرسد؛ میخواهم بگویم بعضی از اشتباهی هدفگیری میکنند و فکر میکنند در نظام اسلامی هدف، کسب قدرت و ثروت و توسعه مادی بدون قید و شرط است بعد میگوید آیا این هدف که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آیا وسیله را توجیه میکند یا نه؟ با وسیله نامشروع میشود به این هدف مشروع رسید یا نه؟ آن وقت در دام نسبیت اخلاقی و اقتضائات و پراگماتیزم سیاسی و این حرفها. در حالی که اصلاً صورت مسئله اشتباه طرح شده است و این نکته بسیار مهمی است. نوبت به این نمیرسد که شما بحث هدف وسیله را توجیه میکند در عرصه توسعه سیاسی و اقتصادی مطرح کنید. چون هدف در این منطق، در اندیشه سیاسی اسلام غیر از هدف در اندیشه سیاسی لائیک است. اینجا هدف خود قدرت و ثروت هم، تشکیل حکومت هم وسیله است. اگر هدف شد کسب رضایت خدا و صیرورت تکاملی انسان در ساحت فردی و جمعی، آن وقت بله، هر وسیلهای که این هدف را تأمین کند مشروع است منتهی کدام وسائل و ابزار این هدف را تأمین میکند؟ اینجا اتفاقاً ما اخلاق سیاسی به معنای مضمونی اصلاً نسبی نمیشود. نسبی به این معنا که از نسبیت اخلاق صحبت میکنند و الا ذاتاً نسبی هست حقوق هم همینطور است چون که هرچه که وسیله است نسبت به هدف سنجیده میشود و به یک معنا نسبی است یعنی بسته به هدفی که شما برای انسان تعریف میکنید نسبت به آن هدف – نسبی یعنی نسبت به آن هدف- فهرست اخلاق و حقوق تغییر میکند. اگر کسی گفت هدف از زندگی در عالم لذت هرچه بیشتر است با این هدف، نسبت به این هدف، یکسری حقوق و اخلاقیات شکل میگیرد اگر کسی گفت هدف، تکامل و صیرورت الهی است و آمادگی برای لقاءالله است که قرآن میفرماید شما در حال حرکتی رنجآلود به سوی خداوند هستید پس آنگاه او را ملاقات خواهید کرد اگر انسان هدف آفرینش و زندگی و از جمله سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت و حاکمیت و حتی تمدن و تمدنسازی هدف نهایی آمادهسازی بشر برای لقاءالله است، آن وقت نسبت به این هدف، فهرست حقوق و اخلاق تغییر میکند. به این معنا، بله هم اخلاق نسبی است و هم حقوق نسبی است، نسبت به هدف سنجیده میشود. مقررات شما اعتبار میکنید چه مقررات حقوقی و چه مقررات اخلاقی. مقررات به تناسب هدف اعتبار میشود. در میدان فوتبال چون هدف وارد کردن توپ به دربازه طرف مقابل است یکسری قواعد اخلاقی – حقوقی وضع میشود مناسب با آن هدف، به این معنا نسبی است چون در آن مناسبت رعایت میشود به این معنا که همه اخلاق و حقوق نسبی است هرچه که اعتباری است نسبی است. اما معیار این است که ملاک این نسبیت چیست یعنی مناسبت با چه معیاری و با چه هدفی تعقیب میشود؟ وقتی از اینجا شروع کردید آن وقت میبینید که اخلاق سیاسی و حقوق سیاسی، اخلاق انتخاباتی و این قبیل مسائل، ملاکها و معیارها همه اینةآ بسته به هدف نهایی سنجیده میشود. این یک نکته و مقدمه بسیار مهم در باب مفهوم اخلاق و حقوق سیاسی انتخاباتی و نسبت آن با اندیشه سیاسی اجتماعی که در باب سنجش هدف و وسیله کاملاً تأثیر میگذارد. این که عرض کردم پاسخ دو- سهتا سؤال بسیار مهم رایج و تاریخی در این عرصه است که حالا یک مثال عرض میکنم که کسانی میگویند چرا هم پدران اندیشه کلاسیک سکولار و تفکیک دین و اخلاق از سیاست و اقتصاد چرا به این دام افتادند و هم در عرصه مبارزات سیاسی چرا این اتفاقات میافتد؟ انتخابات بطور خاص در آمریکا که قویترین سازوکار تبلیغاتی انتخاباتی را دارد و دنیا شبهدموکرات هم برای آنها الگوسازی میکند که مثلاً مناظره میکنید چه چیزهایی را بگویید؟ چه زمانی چشمک بزنید، چه زمانی جوک بگویید، چه زمانی راست بگویید، چه زمانی دروغ بگویید، چطوری دروغ بگویی و لذا کمکم میبینید انتخابات میشود روشی برای کنترل؛ یک تکنیک برای مهار کردن وجهت دادن به آراء و افکار عمومی است الآن یک تکنولوژی برای مدیریت افکار عمومی وجود دارد یک تخصص است فوق دکتری است. که میگوید با قطع نظر از این که چه میخواهی بگویی، میخواهی مزخرف بگویی، دروغ بگویی، راست بگویی به تو آموزش میدهم که چگونه بگویی که چطور راست را دروغ، و دروغ را راست؛ قهرمان را ضد قهرمان و ضد قهرمان را قهرمان نشان بدهی! چطور سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان بدهی که همه هم تأیید کنند امروز این یک تکنیک و آموزش است که وسیله را چگونه میشود در خدمت هر هدفی که دلتان میخواهد قرار بدهید ما به شما یاد میدهیم که چطوری و چگونه کار خودت را به نام مردم و آراء مردم انجام بدهید. تکنولوژی عوامفریبی و حقهبازی. یکسری رأی ندهندههایی هستند که میشود آن را به رأی دهنده تبدیل کرد و رأی دهندههای شناوری که میشود برای آنها دو- سهتا قطب ظاهری تعریف کرد که اینها این آراء شناور، آراء بالقوه بالفعل بشود و آراء بالفعل که شناور هستند به سمت پستهایی که خودت تعریف میکنی متمایل بشوند و سرجمع نهایی، جمع جبری این رقابت صوری، تحکیم منافع آن اقلیت سرمایهداری، کمپانیها و الیگارشی مادی در جامعه باشد که جلوی سن، جلوی صحنه دموکراسی است و پشت پرده الیگارشی است یعنی یک حاکمیت اقلیت سرمایهدار بر کل ملت. منتهی طوری این کلاهبرداری صورت بگیرد که ملت فکر کنند خودشان واقعاً انتخاب کردند و رأی دادند. این یک تکنولوژی است و این تکنولوژی در نظام سرمایهداری لیبرال به روش علمی صورتبندی شده و به کار گرفته میشود. فریب، پروندهسازی، دروغ، لفاظی. شما ببینید الآن در آمریکا دوتا قطب تعریف میشود دموکرات و جمهوریخواه. در انگلیس دوتا قطب تعریف میشود حزب کارگر و حزب محافظهکار، به اصطلاح چپ و راست. در رقابتها هیچ کدام از اینها مبانی نظام سرمایهداری لیبرال را هرگز زیر سؤال نبردند و نمیبرند منطقی هم نیست یک نظام سیاسی در رقابت و انتخاباتی که خودش سازمان داده نمیآید خودکشی کند و اصل موضوعیت و مشروعیت خودش را که یک سیستم نمیآید داخل یک رقابت انتخاباتی درون سیستمی به بحث و به رأی بگذارد هیچ نظام سیاسی. و جالب است از یک طرف میگویند چرا مخالفان نظام را نمیگذارید بیاید نامزد ریاست جمهوری بشوند؟ خب در کدام نظام چنین کاری هست؟ انتخابات درون یک سیستم برای چیست؟ انتخابات درون یک سیستم در تمام دنیا برای تجدید صورت و تجدید مدیریت در داخل آن سیستم است اصلاً برای تغییر ساختار نیست. در کدام انتخابات در دنیا، انتخاب برای تغییر ساختار صورت میگیرد؟ در کدام نظام دموکراتیک حتی لیبرال لائیک در دنیا مخالفین آن سیستم و مبانی آن سیستم میآیند رقابت بکنند؟ مثلاً کسی بگوید من اصلاً نظام سرمایهداری را قبول ندارم ولی میخواهم بیایم رئیس یک رژیم لیبرال سرمایهدار بشوم. مثلاً طرف کمونیسم باشد به او بگویند شما میتوانید بیایید رئیس جمهور نظام لیبرال سرمایهداری باشید اصلاً یک چنین چیزی معنی ندارد اصلاً اگر سیستمی یک چنین کاری را بکند احمق است. در تاریخ دموکراسیهای دنیا یک چنین چیزی نه اتفاق افتاده، نه خواهد افتاد و نه منطقی است. مثل این که بگویند ما چگونه یک قوانینی بگذاریم که شما از بیرون به داخل یک سیستم بیایید و با قوانین خود سیستم، سیستم را متلاشی بکنید! این که خودکشی یک سیستم است کدام سیستم این کار را میکند؟ در تمام سیستمها کسانی میآیند وارد سیستم میشوند و در قوه مجریه، مقننه و سیستم قضا که ارکان یک نظام است که اینها جزء وفاداران به آن نظام هستند جزو پذیرندگان و ملتزمین آن نظام هستند که آنها میگویند ما داخل این سیستم میآییم بازی کنیم و کار کنیم. کجای دنیا میگویند شما با استفاده از سیستم و با استفاده از نردبان یک سیستم بیایید داخل آن و آن را نابود کنید؟ هیچ جا. در کدام دموکراسی این اتفاق افتاده است؟ حالا اینها خودشان این بازی را خیلی قشنگ انجام میدهند ولی به که نوبت میرسد یک مرتبه میگویند 5 هزار نفر آمدند چرا همه تأیید صلاحیت نمیشوند و نشدند؟ اگر راست میگویید و آزادی است چرا مخالفینتان را نمیگذارید رئیس جمهور بشوند؟ مگر شما میگذارید مخالفین سیستمتان رئیس جمهور شوند؟ اصلاً کجای دنیا به مخالف سیستم میگویند بیا برو رئیس جمهور بشو؟! او باید سوگند بخورد که من به این سیستم وفادار هستم و میخواهم این سیستم تقویت بشود. مخالف سیستم میگوید من متعهد هستم که این سیستم نابود بشود.
بنابراین یک حرفهای عجیب و غریبی که هرگز در آییننامه و نظامنامه و مرامنامه یک دموکراسی لائیک هم نیست. اینها از اول انقلاب خطاب به امام تا همین الآن هم مدام میگویند. ولی وقتی در دموکراسیهای خود اینها رجوع میکنید میبینید که بحثهای این احزاب هرگز روی مبانی یک نظام نرفته، و نمیرود چون منطقی هم همین است. مثلاً دوتا حزب کارگر و محافظهکار دعوا کنند مثلاً آن حزب یک موفقیتهای اقتصادی دولت خودش را میگوید که من تورم را پایین آوردم این تعداد معلم و پرستار و پلیس استخدام کردم تو طبق قوانین اینها را عزل کردی. از آن طرف او میآید میگوید بله این کارها را کردی اما در زمان دولت تو جرائم بیشتر شد، زندانها پر شد، تعداد زندانیها از ظرفیت زندانها بیشتر شده و چند هزار دانشآموز دبیرستانی داریم که کلاس ندارند هیچ جا ثبت نام نمیشوند. سر این چیزها بحث کردند و میکنند. شما رقابت انتخاباتی آنها را ببینید هیچ کدام از اینها روی مبانی نظری نظام سلطنتی در انگلیس اصلاً بحث نمیکنند. اگر کسی آنجا بیاید به عنوان احزاب بگوید که من یک چیزی فراتر از اینها... اصلاً بحث من مسائل جزئی و اجرایی و قانونهای جزئی نیست بحث من این است که چرا این سیستم، شما یک نمونه از یک چنین چیزهایی در کل این انتخاباتها، در کل 150 سال 200 سال یک نفر این حرفها را نمیزند اصلاً معنی ندارد گوش او را میگیرند بیرون میاندازند میگویند مثل این که اشتباه آمدی تو میخواستی دیوانهخانه بروی اینجا آمدی! اینجا پارلمان است و انتخابات نخستوزیری است چه داری میگویی؟ راجع به اصل مبانی سلطنت بحث میکنی؟ بله اینجا نظام رژیم انگلستان یک رژیم سلطنتی است شاه دارد، ملکه دارد، انتخابات و تغییر دولتها و پارلمان در حد اجرائیات است و در چارچوب نظام سلطنتی است بیشترین حرفی که میزنند این است. مثلاً یک بار خیلی جنجال شد آیا خانواده سلطنتی حق شکار روباهها را دارند یا نه؟ چون اینها در جنگلها شکار میروند، شکار روباهها برای همه ممنوع بود ولی برای خانواده سلطنتی آزاد بود آنها میتوانستند روباه شکار کنند! دیگر تندترین حرفهایی که در انتخابات زدند این بود که یک حزب گفت که برویم بحث کنیم که آیا شکار روباهها توسط خاندان سلطنتی این خوب است باشد نباشد؟ محدود کنیم؟ چندتا شرط بگذاریم! سر این چیزها بحث است نه سر اصل مشروعیت نظام سلطنت در انگلستان! این حرفها اصلاً نیست. بحث سر این است که سالمندان چقدر امنیت دارند؟ اوباش و باندهای تبهکار زیاد شدند چگونه مهارشان کنیم؟ مجازات دزدان بیشتر بشود یا نه؟ پلیس را چطور تقویت کنیم؟ با مسئله شرارت بین جوانها که گسترش پیدا کرده چطوری مقابله کنیم؟ آیا همجنسبازان رسمی باشند یا نباشد؟ الآن میدانید که با سیستمهای غربی در 14 کشور رسمی و قانونی شد به دوران قوم لوط برگشتیم و دقیقاً فرعون و نمرود و همان کسانی که انبیاء با آنها درگیر بودند همان فرهنگها و همان سیستمها همه بازسازی شد. یعنی الآن شما در قالب نظام سرمایهداری غرب، هم فرعون را دارید میبینید هم نمرود را میبینید هم قارون را میبینید هم قوم لوط را دارید میبینید همه بازسازی شده، یعنی همان جبهه نبرد انبیاء و ضد انبیاء دوباره زنده است و احیاء شده است. میخواهم بگویم آنجا بحثهای رقابتهای انتخاباتی این است. یا در آمریکا بین حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات همینطور است. مثلاً وضعیت آزمایشگاهها اینطوری است هزینه دانشگاه خصوصی در آن ایالت بالا یا پایین است، شهریه دانشگاه را کجا باید لغو کنیم یا نه؟ از تصمیمات دشوار مبنایی کسی اصلاً حرف نمیزند. مهاجرتها و با پناهندهها چه کار کنیم؟ فوری اخراج بشوند یا به تدریج پذیرفته بشوند؟ سقط جنین چطوری است؟ مناظرهها در همین حد است و بسیاری از اینها هم عمل نمیشود. یا مثلاً ما حق داشتیم به عراق و افغانستان حمله کنیم؟ راجع به این بحث نکردند! مخالفتها این بود وقتی اوباما بعد از بوش آمد گفت موفقیتهایمان کافی نبود چرا درست عمل نکردی؟ چرا شکست خوردی؟ حالا که شکست خوردی ما باید عقب بیاییم! ضرر گوآنتانامو برای آمریکا بیشتر شد تا سودش، نمیگوید اصل این گوآنتانامو و امثال اینها که شما صدوخوردهای شکنجهگاه در دنیا دارید اصلاً نباید اصل اینها باشد چون برخلاف حقوق بشر است. اینها را اصلاً نمیگویند! میگویند این منتشر شده بنابراین آمریکا زیر سؤال رفته، بنابراین این جمعش کنیم. این جزو وعدههای اوباما بود که جمع هم نشد و دور دوم ریاست جمهوریاش هم شروع شد گفت نمیشود جمع کرد! گفت این باید یک لولویی باشد که مسلمانها را بترسانیم! تحقیرشان کنیم. رسماً بعضی از اینها هنوز در مباحث انتخاباتیشان شعارهای نژادپرستی میدهند که کسی تعجب نمیکند. مثلاً دوتا از این کاندیداها داشتند در انتخابات قبلی مناظره میکردند وسطهایش یک چیزی گفت به سیاهها و شرقیها و اینهایی که در اروپا هستند فحش داد و آن یکی هم مخالفت کرد آن یکی دارد با نژادپرستی مخالفت میکند وسطهایش چشمک میزند! یک چشمک میزند و یک خندهای هم میکند که حالا ما داریم یک چیزی میگوییم حالا تو نمیخواهد جواب بدهی! من این را باید بگویم چون جزو چیزهای تبلیغاتی ماست چون آراء سیاهها و شرقیها را باید داشته باشیم. چشمک هم میزند! ببینید مناظرهها و بحثها در این حوزه است. وضعیت را هم میبینید که چطور بهم ریخته است؟
نظامسازی و تمدنسازی که امروز به نام انقلاب اسلامی صورت میگیرد و انتخابات در این چارچوب معنا میشود. انقلاب اسلامی در منظر آنها در یک دوره نامناسب متولد میشود و میگویند دوره آنها گذشته بود که شما آمدید 300- 400 سال پیش راجع به حضور مذهب در سیاست بحث میکنیم متعلق به آن دوران است. در دوران اخیر مذهب، تحولات بحرانآمیز، بالاتر از تحول، دچار بحرانهایی شد که بالاخره همه به این نتیجه رسیدند که محکوم به فناست حتی در عرصه خصوصی و گفتند که جبر تاریخ و جبر مدرن شدن است شما چرا مقاومت میکنید؟ سکولار شدن دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. منتهی بعضی از جوامع مثل غرب شدند بعضیها در حال سکولاریزه شدن و در حال بلوغ هستند هنوز نابالغ هستید شما هم بالغ میشوید. تحلیلشان همین است که جهان اسلام در دوران قرون وسطای خودش هست. اینها با سرعت بیشتری، میگویند مذهب مسئله شخصی است آن را کنار بگذار. معیار حقانیت نیست، منشأ مشروعیت هم نیست نه در عرصه نظر منشأ معیار حقانیت است نه در عرصه تمدنسازی و عمل منشأ مشروعیت است هیچ کدام. نه حقانیت نه مشروعیت، هیچ کدام امر دینی نیست. فرضاً هم نگویید که مذهب به کلی نابود میشود اما تغییر شکل پیدا میکند و باید بکند. یعنی تمدنسازی در این دوره جدید با همان شکل از مذهب قطعاً نمیسازد بسا که با اصل مذهب هم نسازد اینها حرفهایی بوده که در شرق و غرب دنیا تا قبل از انقلاب اسلامی، جزو متون درسی و قطعی و محکمات بوده، جزء ضروریات علوم اجتماعی بوده است، الآن هم البته هنوز در دانشگاههای ما همینها تدریس میشود. بعضی از اهل فکر میگفتند که علوم انسانی – اجتماعی اصلاً با قطع نظر از این که میگویند کجاهایش اسلامی است و کجاهایش غیر اسلامی است، اصلاً کسی توجه ندارد اینها نسخههایی است در دوران دیگری، 150 - 200 سال گذشته برای جامعه دیگری نوشته شده است. بعد آنها فکر کردند که این نسخه جواب آنها را میدهد و جزئی از این نسخه سکولاریزه شدن همه نهادهای اجتماعی هست که مبنای علوم انسانی – اجتنماعی جدید غرب در 150 سال گذشته از نیمه قرن 19 اینها تدوین شد، جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست و تعلیم و تربیت و روانشناسی، علوم سیاسی آن، اینها گزارههایی که با فرهنگ اسلامی بسازد در اینها زیاد است. اما مبنا و جهتگیری و فلسفه وجودیاش این بود که همه اینها نوع سکولاریزاسیون جامعه بشری جزو پیشفرضهای آن است یعنی چگونه جامعهسازی و تمدنسازی بکنیم دستکم با قطع نظر از دین، در یک جاهایی هم علیرغم دین. اصلاً پیشفرض آن است و لذا هیچ جا در این عرصهها شما نمیتوانید منطقاً هیچ نوع استنادی به وحی بکنید چون دین در این پیشفرض اصلاً مبنای معرفت و نوع معرفت نیست. ملاک حقیقت، معیار حقیقت نیست یک امر خصوصی است سلیقهای است حالا یا خرافات است یا یک فواید شخصی و دورهای هم دارد. حالا بعضی اهل فکر میگفتند کسی نمیگوید اینها را بخوانید یا نخوانید، حتماً باید بخوانید، نقد هم باید بکنید، خیلی جاهایش هم با اسلامیات سازگار است و خیلی جاهایش هم نیست. اما مسئله ما قبل از اینها که بخواهیم داوری محتوایی بکنیم این است که فلسفه وجودی اینها حواستان باشد چه بود؟ اینها قرار بود به جای شریعت در جامعهای بنشیند که شریعت مسیحی وجود نداشت یا کارآمد نبود منسوخات نسخ شده بود و شامل خرافات بود. اصلاً مسیحیت کلیسا ادعای تمدنسازی نداشته، شما میدانید یکی از تفاوتهای مهم تاریخی در تمدن اسلامی و مسیحی این بود که مسیحیت تمدنسازی نکرد مسیحیت در دل امپراطوری روم هضم شد و ابزاری در خدمت امپراطوری روم شد از همان قرن 4 و 5 میلادی که آن کنستانتین آمدند و به اصطلاح امپراطوری روم مسیحی شد. اما اسلام در یک جامعه بدون تمدن یعنی جامعه جاهلی جزیره عرب خودش تمدن ساخت. اسلام به عنوان یک معنویت و اخلاقیاتی نیامد که هضم بشود در دل یک سیستم از قبل موجود در جزیرهالعرب، تمدنی نبود. اسلام از صفر شروع کرد تمدن و حکومتسازی کرد. اما وقتی مسیحیت وارد اروپا شد تمدنسازی نکرد بلکه در یک تمدن موجود هضم شد بنابراین از اول ادعای تمدنسازی در این مسیحیت نه در خود تعالیم حضرت عیسی(ع)، در این مسیحیت که در امپراطوری روم رسمی شد اصلاً وجود نداشت خب این تفاوت بود. اینها تا الآن این مسئله را نمیفهمند چون اصلاً درک ذاتی از دین به عنوان یک مقوله معرفتی و تمدنساز ندارند. یک موردرینگی است که در دست مانده و باید آن را نگه داشت. این روند سکولاریزاسیون در نقاط مختلف دنیا با یک میزان و با یک سرعت جلو نرفته، نقش مذهب در جامعه غربی و جاهای دیگر قبول کردند که هنوز سنتهای قوی معنوی و دینی دارند و در برابر سکولار شدن زندگی اجتماعی اینها مقاومت میکنند اینها تفاوت را پذیرفتند که حتی یک جاهایی مذهب قویتر شده، حتی بنیادگرایی مذهبی دارد بوجود میآید ولی بالاخره مذهب هم دستخوش تجدید و نوسازی باشد اصلاً تعبیر اصلاح مذهب، رفرم مذهبی، این تفاوت دارد با تعریفی که ما تحت عنوان احیای دین میگوییم این هم یکی از تفاوتهای بسیار مهم در نقش دین در این دو تمدن است. ببینید در یک فرهنگ صحبت از اصلاح خود مذهب و اصلاح در مذهب است. رفرمیشن در قرن 16 اصلاح مذهب است. ما در فرهنگ اسلامی اصلاح دین نداریم بلکه احیای دین مطرح است. اجتهاد دینی، اجتهاد در درون دین مطرح است؛ نه اجتهاد علیه اصل دین یا در تغییر نقش و معنای دین. وقتی معنای دین تغییر کرد و نقش و کارکرد اجتماعی آن در این دوتا دیدگاه دوتا معنا دارد در یکی شما از تمدنسازی دینی به معنی دقیق کلمه یعنی هم به لحاظ معرفتی و هم به لحاظ اخلاقی تربیتی و هم به لحاظ حقوقی قانونی و ساختاری میتوانید صحبت کنید. تمدن اسلامی هر سه بُعد را پوشش میدهد نظری و عملی و اخلاقی را. اما در یک فرهنگ شما اصلاً از تمدن دینی نمیتوانید صحبت کنید مگر مجازاً. چون اصلاً دین در آن فرهنگ تمدنسازی نکرده است. ما هرگز تمدن مسیحی به آن معنایی نداشتیم که تمدن اسلامی بوده و ادعایش هم هست. نه چنین ادعایی نه چنان فرهنگ تاریخی در آن فرهنگ نیست. اصلاً تلقی اینها هم از مذهب و هم از نقش روحانی مذهبی در مسائل از اساس متفاوت است و این تلقی ذاتاً سکولار مبنای علوم اجتماعی و علوم انسانی قرار گرفت از جمله علوم سیاسی، که یکی از محصولات آن هم نظامسازی سیاسی است که یکی از جزئیات و اجزای آن هم انتخابات باشد. این تفاوتها روشن بشود که از ریشه، نه بماهو شخصی که آخوند هم هست روحانی هم هست کشیش هم هست نه، نه شخص و عالم دینی بما هو شخصٌ، با این که مشکلی ندارند عالم بما هو عالم. یعنی آن منشأ علمی برای داوری درباره حقانیت و مشروعیت و حقوق و تکالیف و اخلاق با این مشکل دارند و الا همه میتوانند بیایند و به عنوان یک گروه ذینفوس در همه جوامع دنیا روحانیها مطرح هستند، شما در جوامع بودایی ببینید روحانی بودایی، برهما، هندو، در مسیحی بروید همینطور، یهودیها همینطور. در طول تاریخ اینطور بوده، روحانیون جزو اقشار متنفذ بودند یک زمانی جزو طبقات رسمی تعریف شده بودند البته هرچه جلوتر آمدیم مرجع فکری و روحانی اجتماعی مرجعیت، یعنی آتوریته کمتر شده این هم جزو لوازم سکولار شدن است. تحریر و نحوه تدریجی نظامات اجتماعی طبق این مبنا. این رقیقتر شده اما همیشه بوده و الآن هم هست. حق با شماست حتی شما در مهد سکولاریزم در اروپا میبینید احزاب لیبرال مسیحی، دموکرات مسیحی، صریح میگویند ما مذهبی هستیم اما آنجا مسیحیت به عنوان منشأ مشروعیت یا معیار داوری در مورد حقوق و اخلاق مطرح نیست به عنوان یک گرایش شخصی است چون درست در کنار آن هم ممکن است حزب همجنسبازها باشد. همه در یک عرصهاند به یک معنا با حضور دین و معنویت و کشیش و آخوند در صحنه اجتماعی و سیاسی منافاتی با سکولار ندارد حالا یک مقداری با لائیسته فرانسوی منافات داشت اما با سکولاریزم انگلیسی منافات نداشت. در حوزه تمدنسازی با چه مشکل دارند؟ که میگویند در انتخابات در نظامسازی و تمدنسازی حق ندارید این حرفها را بزنید. با چی؟ با دین و وحی به مثابه معیار حقانیت در عرصه نظر، و منشأ مشروعیت در عرصه عمل، با این مشکل دارد یعنی با عالم بماهو عالم مشکل دارد نه با عالم بما هو شخصٌ معممٌ روحانیٌ و صنفٌ من اصناف جامعه! با این که مشکلی ندارد. جامعه اصناف دارد، یک عده تاجر هستند، یک عده پزشک هستند، یک عده سیاستمدار هستند یک عده هم آخوند و کشیش هستند با این که مشکلی ندارند لذا صریحاً میگویند ما طرفدار تفکیک دین از سیاست نیستیم راست هم میگویند اینها مطلق تفکیک دین از سیاست را نمیگویند اما تفکیک دین از دولت را میگویند. تفکیک مشروعیت سیاسی از مشروعیت دینی. تفکیک دین از دولت، تفکیک قانون از مذهب و شریعت. خدمت شما مثال بزنم که در حوزه اقتصاد چگونه... آثار اینهایی که میگویم در وعدههای انتخاباتی و احزابی آشکار میشود. مثلاً در دهه پیش که این جریانهای سکولار در ایران خیلی علنی و وقیح حرف میزدند و به قدرت هم یک جاهایی رسیده بودند اینها را صریح میگفتد حالا یک مقداری هنوز با احتیاط میگویند خیلی به این صراحت نمیگویند. شاید چند سال آینده دوباره ورق برگردد و صریح بیایند این حرفها را دوباره بزنند. ولی اصل مطلب که در حوزههای رقابت سیاسی انتخاباتی و اقتصادی هست، ببینید مثال بزنم که همین الآن هم در شعارهای انتخاباتی بعضیها هم هست. من همین روزها و شبها صحبتهای افراد را گوش میکنم بعضیهایشان یک کمی رقیق میگویند نه به غلظت دهه پیش، چون یک کمی فضا مناسب نیست. مثلاً تضادهایی که میشمارند در سیاست خارجی بین ایدئولوژی و منافع ملی تضاد تعریف میکنند. ایدئولوژی نباید بر سیاست خارجی ما باشد باید به فکر منافع ملی ما باشد. خب این حرف ظاهرش اولش بسمهتعالی است و آخرش هم والسلام علیکم است اما معنی این حرف چیست؟ معنی این حرف که بعضیها گفتند و میگویند چیست؟ چندتا معنی دارد: یک) ایدئولوژی مکتب شما کاری با منافع ملی ندارد. یک طرف مکتب است و یک طرف هم منافع ملی است. پس مکتب شما ضامن منافع ملی نیست. این اولین اهانت بزرگ به مکتب است. دو) از این طرف، منافع ملی هم ربطی به مکتب ندارد سکولار است منافع ملی یک امر غیر ایدئولوژیک است مکتب به منافع ملی کاری ندارد بلکه حاوی مضارّ ملی است و ضد منافع ملی است. این مکتبی که برخلاف منافع ملی است این ایدئولوژی اصلاً چرا مشروع باشد و چرا مبنای عمل باشد آن را کنار بگذارید. منافع ملی غیر ایدئولوژیک و غیر دینی است. سه) ما در انتخاب بین دین و دنیا باید دنیا را ترجیح بدهیم چون وقتی میگوییم دین ایدئولوژی است مبارزه با ظلم، منافع ملی از نظر اینها یعنی تسلیم در برابر ظلم. و بعد هم توصیه میکند که ما دنیا را بر دین ترجیح میدهیم. خب بعضیها حرفهایی میزنند که به مبانی آن توجه ندارند. این در حوزه سیاست خارجی. به این شعارهای انتخاباتی توجه کنید اینها لابلای آن هست. در دهه 70 و اوایل 80 اینها حاکم بود و خیلی صریح میگفتند و حالا هم یواشکی کمکم میگویند و اگر قدرت را بگیرند دوباره این حرفها را صریح میشود. این شعارهای انتخاباتی در سیاست خارجی.
مثال دوم: در حوزه سیاسی این شعار که همه شهروندان با هر عقایدی نسبتشان و سهمشان یعنی همه سهمی در حکومت و حاکمیت داشته باشند این شعار به یک معنا درست است و به یک معنا یک مغالطه بزرگ است چون وقتی شما گفتید هر ایرانی و هر شهروند مساوی است، ذهنتان سراغ حقوق اینها میرود و این قطعاً یک امر اسلامی است. بله حقوق همه، حقوق شهروندی همه مساوی است آن کس که ضد نظام است آن کس که با انقلاب است. آن کس که مسلمان است و آن کس که مسلمان نیست، اصلاً آن کسی که فاسد است با آن کس که عادل است. در فقه ما تفاوت حقوقی شهروندی بین عادل و فاسد تعریف تعریف نشده است یک آدم فاسد کثیف، فاسدالاخلاق با یک آدم باتقوای از هر جهت صالح، اینها حقوق شهروندیشان با هم تفاوتی ندارد ولی امنیت خانه او محترم و واجب است، امنیت خانه این هم لازم است. سهم او از این جامعه مساوی است میخواهی مخالف باش یا موافق باش، فاسد باش، عادل باش، مذهبی باش، ضد مذهبی باشید، کدام مذهب، هرکس که هستم دارم قوانین تو را رعایت میکنم من شهروند این جامعه هستم دارم زیر سایه حکومت اسلامی زندگی میکنم تو باید حق من را بدهی، تو اصلاً حق نداری تفاوتی بگذاری بین من با کسی که طرفدار دو آتشه توست. اگر کسی آمد حقوق مردم را دستهبندی کرد گفت یک عده طرفداران ما هستند و یک عده مخالفان ما هستند. حقوق طرفدارها بیشتر از مخالفان است. این خلاف اسلام است. حتی اگر بگوید حقوق آن مسلمانها و مذهبیها و متدینها را ما بیشتر از دیگران بدهیم تو حق نداری. امیرالمؤمنین(ع) دلایل یکی از آن دعواها و جنگهایی که راه افتاد همین بود که ایشان میگفت آن کسی که همین الآن مسلمان شده با آن کسی که جزو اولین گروههای مسلمان بوده و جزو اصحاب درجه اول پیامبر بوده، حقوق شهروندیتان مساوی است. پس این درست است اما مغالطهای که میشود هرکسی با هر فکری، سهمش در حکومت یکی است! معنی این، این است که حکومت سهمیهبندی است و یک سفرهای است و به این معنا به عقاید و نوع اندیشه و جهتگیریات هم ما کاری نداریم. شما هرکس با هر دیدگاهی هستی میتوانی بیایی رئیس جمهور بشوی. اصلاً چنین چیزی در اسلام حتی در غیر اسلام هم نداریم. حاکم شدن و حق حاکمیت در ردیف حقوق شهروندی نیست در حقوق شهروندی همه مساوی هستند اما در حق حاکمیت همه مساوی نیستند. شما باید یک شرایطی داشته باشید. عدالت، تقوا، علم، اخلاق، سوابق، نوع زندگی، حتی سبک زندگی تو دخالت دارد بر این که تو حق داری بر بقیه مردم حکومت کنی یا نکنی. اینها همه دخالت پیدا میکند. این هم یک نمونه دوم در شعارهای انتخاباتی. ببینید یک وقت شما میگویید ایران برای همه ایرانیان، منظور این است که منافع کشور و حقوق شهروندی همه ایرانیها با قطع نظر از نوع اعتقاداتشان به عنوان یک شهروند مساوی است این حرف اسلامی است. اما یک وقت میگویید ایران برای همه ایرانیان یعنی حکومت ایران در اختیار هرکس که شناسنامه ایرانی دارد ولو این که به لحاظ مبنایی، به لحاظ اخلاقی صلاحیت نداشت باشد. عالم و فاسد یا عالم و جاهل، همه اینها مساوی هستند! در چه مساوی هستند؟ در حقوق شهروندی بله مساوی هستند اما در حق حاکم شدن بر مردم، حق رئیس جمهور شدن و قانون گذاری برای مردم و قاضی شدن را دارند؟ نه چنین چیزی نیست. یک نصاب و صلاحیتهایی لازم است و باید داشته باشید. این مغالطه دوم در حوزه سیاسی.
یکی هم در حوزه اقتصادی مثال بزنم. در اقتصاد هدف توسعه است و اخلاق اقتصاد با اخلاق شخصی فرق میکند. این حرفها را خیلی صریح زدهاند، اقتصاد لیبرال سرمایهداری را بروید ببینید این بحثها را ببینید تا آخرین افراد مثل فریدریش فونهایک در همین دوره اشکال میکند که چرا کسانی به نام دین و ایدئولوژی و اخلاق، اقتصاد را خراب میکنند؟ اقتصاد چه ربطی به اخلاق دارد؟ آن اخلاق خصوصی است در خانه خودت اگر پول داری دست توی جیب خودت بکن و به یک فقیری کمک کن. خیلی خب این چه ربطی به مدیریت اقتصادی کشور دارد؟ اقتصاد عمومی و اجتماعی را نباید ربطش بدهید به شرع و اخلاق و آخرت و ایثار و تقوا و این حرفها.
میگوییم ما یک سبک زندگی سنتی داشتیم – همه فریدریش فونهایک را میشناسید- ایشان جزو نظریهپردازان متأخر در دوره ماست در حوزه لیبرال دموکراسی و در حوزه اقتصاد سرمایهداری. میگوید یک وضعیتی را در اخلاق مذهبی تعریف میکنند که مثل این که تعاون و همبستگی حیاتیترین قاعده رفتاری میشود و مهمترین ارزش اخلاقی در جامعه، اینها مربوط به جوامع کوچک سنتی بوده است اما در جوامع امروز که پیچیده و بزرگ هستند با تقسیم کاری که شده و روش مبادلهای، شبکهای میشود دیگر ما هدف مشترک جمعی نداریم. همبستگی جمعی معنا ندارد. تقسیم کار شده، بنابراین وحدت اجتماعی به این معنی است. اصلاً تقسیم کار چه ربطی با همبستگی دارد؟ تقسیم کار و تخصصی شدن با فرهنگ اسلامی کاملاً معنی دارد اما چه منافاتی دارد با مسئله همبستگی اخلاقی در جامعه؟ البته اینها احتیاج به توضیح دارد. این یکی از مبانی ایدئولوگهای لیبرال سرمایهداری در دوره ماست و لیبرالهای کلاسیک، مبنای علم توسعه در بحثهای اقتصادی که در دانشگاهها هم تدریس میشود راجع به همین حرفهاست. راجع به این مسئله هم فکر کنید که آیا تقسیم کار که به عنوان یکی از علائم و بلکه یکی از عوامل سکولاریزه شدن نهادهای اجتماعی تعریف شده، آیا تقسیم کار با مفهوم همبستگی اجتماعی تعارض و تناقض دارد؟ در منطق سکولار آری، در منطق اسلام نه. تخصصی شدن و تقسیم کار هرگز منافاتی با همبستگی و اخوت اجتماعی ندارد و نمیتواند داشته باشد این یکی از تفاوتهای اقتصاد اسلامی با اقتصاد سرمایهداری است. یکی از تفاوتهای کل علوم اجتماعی با رویکرد اسلامی است با رویکرد اجتماعی و علوم اجتماعی با رویکرد سکولار، یکی از تفاوتهایش همینجاست و این یکی از جاهایی است که باید روی آن کار کرد. یکی از استدلالهایشان این است.
بعد میگویند در جامعه جدید در چارچوب قواعد کلی انتزاعی هرکسی بازی خودش را انجام بدهد و فقط دنبال لذائذ و منافع و سود هرچه بیشتر شخصی خودش باشد، برآورده کردن خواستههای فردی خودش باشد و برای تخصیص منابع تنها یک اسلوب را در این وضعیت قبول داریم و آن هم رقابت است.
تفاوت دوم، رقابت در اقتصاد اسلامی – اینها را در شعارهای انتخاباتی دقت کنید – وقتی میگویند بازار آزاد، جامعه آزاد، رسانه آزاد، جامعه باز، ما با اینها مشکلی نداریم اما وقتی میخواهد آزادی و باز بودن را تعریف کند میبینیم عملاً دارد میگوید رقابت منهای اخلاق و منهای شریعت! یعنی همان چیزی که ما در فرهنگ اسلامی به آن تکالب میگوییم. کلب یعنی سگ، تکالب یعنی رقابت سگی! که در روایات تصریح میکنند که یکی از خصوصیات جامعه غیر دینی تکالب است که همه سر قدرت و ثروت و شهرت و آسایش رقابت هست ولی همه رقابتها سگی است همه همدیگر را گاز میگیرند، او از جیب این برمیدارد این از جیب او برمیدارد. اما در فرهنگ اسلامی بر اساس تعاون است نه تکالب. یعنی شما نمیتوانید و نباید یعنی حق ندارید اخلاق را از سیاست و اقتصاد جدا کنید. تفکیک سیاست از دین، تفکیک اقتصاد از اخلاق یعنی سکولاریزه کردن سیاست و اقتصاد که مبنای علوم اجتماعی است و سکولاریزه کردن حقوق یعنی، یعنی تفکیک حقوق بشر از حقالله، سکولاریزه کردن حقوق بشر یعنی تفکیک حقوق بشر و حقالناس از حقالله؛ یعنی تفکیک حق از مسئولیت الهی. اینها پیشفرضهای بسیاری از گزارهها و نظریهپردازیهایی است که در حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی دارد میشود. با این نوع پیشفرضهای اخلاقی یعنی در واقع ضد اخلاقی است که ما مشکل داریم نه با گزارههای عقلی و تجربی که در کتابهای علوم انسانی و علوم اجتماعی هست گزارههای عقلی و تجربی، آنچه که برهان دارد میخواهد کافر بگوید، کمونیست بگوید، لیبرالیست بگوید ما آن گزاره را قبول داریم خیلی از گزارهها هست که غیر مسلمانان گفتند اما گزاره اسلامی است. دیدید بعضی از دوستان میگویند این تکنولوژی و کل این علوم را چون که غربیها درست کردند و آنها سکولار بودند پس کل اینها سکولار است نخیر. ما به منشأ فعل یا قول کاری نداریم که او چه بوده و چه کسی بوده؟ به خود قول و فعل نگاه کن. این نظریه، این حرف، این ماشین، این ساختار، این نهاد، این تکنیک، تکنولوژی، این صنعت، آیا این مبانی و غایات و رویکرد اسلامی سازگار است یا نیست؟ یا هست یا نیست؟ میخواهد گوینده یا سازنده آن سکولار باشد یا نباشد. ممکن است یک آدم سکولاری حرف دینی بزند، ممکن است آدم ظاهراً متدین حرف سکولار بزند چنان که هردویش را هم ما دیدیم. ما به آن کار و حرف کار داریم نه به این که چه کسی گفته و چرا گفته؟ لذا تمام گزارههای عقلی – تجربی در علوم انسانی اجتماعی گزارههای اسلامی است ولو یک غیر مسلمان و یک مارکسیست و یک فاشیست گفته باشد، هرکس میخواهد باشد. ما به گزاره کار داریم. باید ببینیم این گزاره با معرفتشناسی اسلامی میسازد یا نمیسازد؟ با غایات و اهداف ما میسازد یا نمیسازد. آن وقت میبینیم بعضیهایش میسازد و بعضیهایش هم مثل همین چندتایی که مثال زدم نمیسازد. اگر کسانی میگویند توسعه آزاد، اقتصاد آزاد، و منظورشان آزاد از دولت، یا آزاد از قوانین غلط، آزاد از مزاحمتها، آزاد از تخریبها فقط نیست چون ما این آزادی را قبول داریم به این معنا صددرصد طرفدار اقتصاد آزاد هستیم اما مراد اینها اقتصاد آزاد از اخلاق، از حقوق متقابل و عدالت هم هست، اقتصاد آزاد از شریعت، یعنی با بد است و خوب است جلوی رشد ثروت من را نگیر. بگذار ثروت زیاد بشود و به بقیه هم به فقرا یک چیزهایی چکه میکند و میرسد بگذار ما بخوریم و استخوانهایش را جلوی شما میاندازیم. انفاق و ایثار یک توصیه نیست.
یک خواهش از دوستانی که طلبه و دانشجو هستند این است که آقا بخش عظیمی منابع غنی قرآن و روایات هست در حوزه نظامسازی و تمدنسازی حوزه و دانشگاه کنار گذاشتند و انگار اینها را منبع معرفت نمیدانند. ما اینقدر آیات و روایات داریم که اگر با آن متد جواهری سراغ آن بروید دریایی از اصول تمدنسازی، تعلیم و تربیت، جامعهشناسی، روانشناسی،اقتصاد، توسعه بیرون میآید منتهی با رویکرد اسلامی. منتهی اینها را فقط در منبرها میگویند و اینها مفاهیم آکادمیک تلقی نمیشود اینها خیانت بزرگی است که ما دانسته یا ندانسته داریم میکنیم. گفتند با شعار اخلاق و عدالت و محرومین و انفاق و ایثار، توسعه را خراب نکنیم. آنهایی که در شعارهای انتخاباتی این حرفها را زدند و میزنند مبنای حرفهایشان اقتصاد سکولار است. گاهی هم خودشان سواد ندارند نمیدانند. این حرفهایی است که حدود دو قرن است دارد آنجا گفته میشود و بر اساس آن تمدنسازی کردند که ما تنها یک قانون را میشناسیم، تنها قانون تعیین کننده و اسلوب رفتار اجتماعی سیاسی اقتصادی رقابت منهای شریعت و اخلاق است همکاری و همبستگی ضد ارزش تلقی میشود. این که دارم میگویم عین جمله فریدریش فوینهاک است. در موارد بسیاری همکاری و همبستگی مثلاً بین تولید کنندگان یک کالای معین یا بین تولیدکننده و مصرف کننده ضد ارزش شناخته میشود چون مانع کارآمدی توصیه و پیشرفت است. اینها تفاوتهای تمدنسازی است که در شعارهای انتخاباتی خودش را نشان میدهد. مبنا این است که در جوامع فعلی، جوامع بزرگ متمدن ساختارشان فقط بر اساس روابط مبادلهای رقابتآمیز منهای این موعظههاست. این موعظهها را برای یکشنبه در کلیسا بگذارید. کارآمدی و نظم روابط اقتصادی فقط با یک مکانیزم ممکن است و آن قیمتهای رقابتی است فقط بر اساس اصالت سود. این حرف را آدام اسمیت پدر اقتصاد کلاسیک، پدر اقتصاد علمی و مدرن آکادمیک در غرب، تا امثال هایک و پوپر این مبنای ثابت لیبرالیزم سرمایهداری است و توسعه با تعریف آنها. آدام اسمیت میگوید ثروت، رفاه و قدرت مدرن در گروی فقط یک نظم است و آن نظم بازار است و نظم بازار ربطی به نظم اخلاقی ندارد به اسم اخلاق بازار را خراب نکنید. حتی از طرف بعضی از اقتصاددانها سوء تفاهم نگران کنندهای در باب شناخت حقیقی نظم بازار وجود دارد. آن وقت این سوء تفاهمی که آدام اسمیت آن موقع در آغاز توسعه سکولار میگوید در دوره ما امثال هایک آن را تفسیر میکند و میگوید یکی از نشانههای رایج سوء هضم درباره نظم بازار این اندیشه است که خیال میکنند همکاری بهتر از رقابت است. خیال میکنند تعاون بهتر از تکالب است. در حالی که با تعاون نمیشود به پیشرفت رسید. پیشرفت یک راه دارد و آن تکالب است. اینها جزو دکترینهای صریح و عبارات صریح اینهاست. همکاری و همبستگی یعنی توافقهای زیادی راجع به اهداف و بعد راجع به روشهای نیل به اهداف در حالی که در جوامع بزرگ یک چنین توافقهایی نمیشود. در جوامع کوچک قبیلهای میشد تعاون کرد در توسعه مدرن تعاون نمیشود. عادات و اعتقادات مشترک بود منافع مشترک بود ولی الآن شرایط ناشناخته و وسیع است و برای سازگار شدن در این شرایط همکاری معنا ندارد. هماهنگی فعالیتها در نظم گستره یک جامعه بزرگ و به اصطلاح مدرن مبتنی بر ناسازگاری است نه سازگاری. منتهی ناسازگاری قانونمند که همدیگر را خیلی پاره پاره نکنیم. تنها اسلوب اکتشاف منافع و حقوق رقابت است که انسانها بطور غیر عامدانه در برابر آنچه که منافع خودش را فقط تهدید میکند عکسالعمل نشان بدهند و بنابراین ما فقط بر اساس رقابت و نه توافق میتوانیم کارآمدی خود و منافع خود را تکثیر کنیم و امروز هیچ اقتصاددان مدرنی با عقل سلیم تردید ندارد که رقابت جدا از احساسات مهمترین عامل تخصیص بهینه منابع و رشد اقتصادی و پیشرفت و توسعه و افزایش ثروت و رفاه در جوامع مدرن و صنعتی است. خب اینها این حرفها را زدند و بر اساس این مبنا تئوریزه میکنند بعد یک آدمی بیاید در انتخابات اسلامی همین حرفها و شعارها را به عنوان رقابت نتیجهاش را بگویند به مبانیاش هم کاری نداشته باشند و به غایات آن هم کاری نداشته باشیم. نمیشود. میگوید آنچه که موجب کاهش فقر و افزایش رفاه مردم میشود تعاون نیست تکالب است. منتقدین نظام بازار آزاد، وجود فقر و شکاف درآمدی را مغایر با عدالت اجتماعی دانستند و آزادی اقتصادی و رقابت را مسئول این وضع نامطلوب در دنیا میدانند و معتقدند که برای عدالت باید مداخله کرد و رقابتها را مدیریت کرد، ثروت بازتوزیع کرد درآمد اقشار مختلف را دوباره بازتوزیع کرد و نگذاشت که شکاف زیاد بشود در حالی که اینها مانع پیشرفت است. خب این هم یک تفاوت. در مورد حوزه سیاست خارجی و سیاست داخلی و اقتصاد، در مورد نوع تفاوتها و تضادها، عرض کردم.
یکی هم راجع به مدیریت تکنوکراسی و بوروکراسی، هم تکنیک و هم دیوانسالاری حتماً در نظامسازی اسلامی یک اصل بسیار مهم است و شما میدانید پدر دیوانسالاری در نظام و تمدن اسلامی امیرالمؤمنین(ع) بود که ایشان تقسیمبندیهای حکومتی، حتی ضرب سکه، قوانین مالیاتی، تقسیم کار و دیوانسالاری را که قبل از ایشان خیلی خام بود، ایشان اولین بار و اتفاقاً به کمک ایرانیهای مسلمان شده این کار را صورت دادند. عقل ابزاری اسلامی است. اما بوروکراسی و تکنوکراسی در آنچه که به نام نظامسازی سرمایهداری تعریف میشود فقط عقل ابزاری است. عقل معاش بدون عقل معاد، تفاوت چهارم در حوزه تمدنسازی و اندیشه اجتماعی و علوم اجتماعی باز در شعارهای انتخاباتی به این تفاوتها دقت میشود که از کدام نوع عقلانیت ابزاری دارد بحث میشود. آیا از تکنوکراسی و تکنیک سالاری و از بوروکراسی به مفهوم سرمایهداری؟ یا نه عقل ابزاری و عقل معاش در کنار و بلکه در ذیل عقل معاد. این هم تفاوت مهمی است در شعارهای این افراد و جریانهای مختلف در کشور دقت کنید و این تفاوت را بشناسید. در عقلانیت سرمایهداری انسان وسیله است، ثروت و قدرت و شهوت، آن هم نه همه، بلکه اقلیت سرمایهدار، آن اصل و هدف است. دین وسیله است دین یا نباید در صحنه باشد یا اگر هست به عنوان وسیله باید باشد. دین نقش دین در تمدن سکولار است. دین یا حذف میشود یا هضم میشود. دین مبنا قرار نمیگیرد که دنیا را باید با آن تنظیم و تعریف کرد. دین در خدمت دنیا قرار میگیرد. دین دنیوی میشود نه دنیای دینی. آزادی هم نمیشود و حقیقتاً فرد آزادی ندارد. انسان در اصل فایدهگرایی آن هم فواید گروه خاص بر همه چیز مسلط میشود، دیکتاتوری پول و سود یک اقلیت. مثلاً جریان پیوریتنها که گروه پروتستانهایی بودند که پدران توسعه سرمایهداری، مارکس وبر میگوید این تفکر توسعه اول از پروتستانتیزم بیرون آمد مذهبی بود کمکم سکولار شد. آن موقعی که مذهبی بود به فرهنگ اسلامی نزدیک بود. در فرهنگ اسلامی کار عبادت و جهاد است، تأمین خانواده جهاد است. هدف، آخرت ولی آبادی دنیاست. این تمدن دینی است. اوایل هم شبیه این حرفها بین پیوریتنها بود و به اسم زهد شروع کردند نه به اسم فایدهگرایی؛ تمدنی که بیرون آمد یک تمدن ضد زهد بود. شعار اولیه پروتستانها در برابر کاتولیکها این بود با بطالت و راحتطلبی مبارزه میکنیم، زهد کاتولیکی، راحتطلبی و فرار از دنیاست و به عنوان رسالت مذهبی و اطاعت از خدا سراغ تولید ثروت و توسعه میرویم. این حرف به اسلام نزدیک میشد. البته اینجا هم یک تفاوتی است. بعد از دل پروتستانتیزم یک نوع دنیازدگی و سکولاریزم بیرون آمد. پروتستانتیزم مسیحیت سکولاریزه شده بود یعنی شد قرار نبود بشود ولی شد. اول قرار نبود بشود ولی شد. بعد عملاً به سمت سرمایهداری و اباحهگری و سکولاریزم، تمدن ضد الهی و اومانیستی رفت. اومانیستی که اینها تعریف کردند یعنی نفسانیت انسان نه عقلانیت انسان. Human . مرادت از انسان چیست؟ غرائز و لذت (اومانیزم سکولار). یک وقت میگوییم انسان به مثابه خلیفهالله، امانتالله، انسانی که کل این عالم برای سعادت او آمده است. این هم Human است اما نه نفسانیت Human . عقلانیت و سعادت Human. خب به این سمت رفت و یک تمدن زرپرست و زورمحور تزویر مدار. دیوانسالاری برای تسریع و تسهیل امور، برای عقلانی کردن در اداره کردن امور، تقسیم کار، نظم دادن به کار، کمتر کردن اصطکاکها، رفع موانع، ایجاد امکان برنامهریزی و پیشبینی، اینها عقلانیت ابزاری است. البته این بوروکراسی که ما داریم به جای این که کمک کند نیروهای تولید ثروت و تولید کار در جامعه راحتتر تولید ثروت و کار کنند بیشتر مزاحم هستند. اگر قرار باشد لیبرال باشیم یا اینطور دولتمداری، باز هم لیبرال بودن ترجیح دارد چون قوانینی میگذارند هرکس بخواهد انرژی و پول و سرمایه و آبرویش را در کار تولید بیندازد، تولید کشاورزی، تولید ثروت، پدر این را درمیآورند اما در دلالی و واردات سیستم او را کمک میکند چون این بوروکراسی، بوروکراسی حتی غربی هم نیست. یک بوروکراسی است که غرب برای ما ساخت. برای خودش اینطوری نساخته، برای خودش بوروکراسی میسازد که به تولید قدرت و ثروت و تولید علم کمک کند. این دیوانسالاری از قبل از انقلاب هنوز هم مشکلات هست قوانین و سا ختارها، کشاورزی، دامداری، صنعت تولید کند. ببینید چه میکنند؟ یا باید به ارتباطات تن بدهند و بگویند آقا پولت را بردار توی تجارت و دلالی و مفتخوری و تشریفات و تجملات بینداز آن وقت این سیستم تو را کمک میکند. سیستم بوروکراسی و قوانین. بوروکراسی به معنی عقلانی کردن مدیریت، عقل ابزاری، نظم، مدیریت، تخصص، تقسیم کار، قرنها قبل از پیدایش سرمایهداری در غرب این تفکر یک اصل اسلامی بود. دیوانسالاری به مفهوم مثبت، و یکی دو قرن شروع آن در تمدن اسلامی زده شد بعد ظرف یکی دو قرن تکمیل شد. اواخر قرون وسطی از جهان اسلام وارد اروپا شد. کمکم اخلاق و برادری و انسانیت تفکیک شد از دیوانسالاری. گفتند اینها ربطی به عقل ابزاری ندارد اینها را کنار بگذار. تعاون، برادری، ایثار، اخلاق، گذشت، صدق، باید ما عقلانی، مدرن و سکولارش کنیم یعنی تفکیک از حلال و حرام ندارد. ما از احزاب و انتخابات منهای بهشت و جهنم میخواهیم حرف بزنیم. اصلاً شروع علوم سیاسی – در کتابهایتان را نگاه کنید- در شروع آن میگویند اول این سوء تفاهمها را برطرف کنیم این مشروعیتی که ما در علوم سیاسی میگوییم ربطی به مشروعیت به مفهوم دینی ندارد آن مشروعیت دینی یک چیز دیگر است. خب مشکل همینجاست و از همینجا مشکل شروع شده است ما به همین اشکال داریم که شما مشروعیت سیاسی را از مشروعیت دینی تفکیک کردید. مشروعیت اقتصادی را از مشروعیت دینی و اخلاقی تفکیک میکنید. این بوروکراسی در خدمت مذهب و اصالت فایده و اصالت لذت قرار میگیرد. به جای نظام عقلانی میشود یک نظام منظم شیطانی که منافع سرمایهداری و اقلیت رعایت بشود بقیه ملت و بقیه ملتهای دیگر نابود بشوند، گرسنه باشند، جنگ باشد، نکبت باشد آنها اشکالی ندارد ما در خدمت اقلیت سرمایهداری هستیم نه بشریت.
خب ببینید یکی از جاهایی که کلاه ما و شما را برداشتند شیطنت را با عقلانیت مترادف کردند. اسلام میگوید تفکیک سیاست و اقتصاد از شیطنت، نفسانیت، نه از عقلانیت، و متأسفانه یک عده در تشکیلات ماها هم همان حرف را به یک شکل دیگری زدند. ملازمه بین شیطنت و عقلانیت نیست. عقلانیت ابزاری، به مفهوم هدفمندی، هدفمداری، اندازهگیری، نظم، هیچ ملازمهای با تفکر سرمایهداری و اخلاق لیبرالیستی ندارد ولی این ملازمه را جا انداختند. گفتند شما اگر یک نظام عقلانی میخواهید سکولاریزم است. اگر غیر عقلانی دینی و مذهبی و اخلاقی میشود این دیگر ربطی به مدیریت علمی و عقلانی ندارد. کارآمدی، مدیریت سلسله مراتبی پاسخگوی سالم مسئولانه، اینها عین توصیههای اندیشه سیاسی اسلامی است اینها با برابری و برادری و اخلاق و معنویت و محبت و مدارا منافات ندارد کاملاً قابل جمع است و باید جمع بشود این تفاوت توسعه اسلامی با توسعه سکولار است. نه این که او بگوید عقل ابزاری بله، ما بگوییم نخیر عقل ابزاری نه. همه اینها با هم جمع میشوند یک سیستمی میسازی هم کارآمد و هم انسانی. این شدنی است. اصلاً حرف انبیاء این است. تمدن اسلامی یعنی همین. میشود کارآمد باشد و انسانی و اخلاقی باشد. محیط پایدار بله، پیشبینیپذیر، جامعه منطقی، قانونمند، مدیریت علمی و عاقلانه به تعبیر روایات اسلامی تدبیر، نظم، تقدیر، اندازهگیری، عقل معاش، همه اینها ارزشهای اسلامی است مشروط به این که مبتنی بر نفی عقل معاد نشود. تفکیک از اخلاق و شر، تفکیک از دنیا و آخرت، انکار شریعت، انکار حقیقت و فضیلت نشود. این شرط آن است. پس ما در عقل ابزاری مشترک و متحد با غرب هستیم اختلاف سر این نیست که چرا عقل ابزاری آری. اختلاف سر این است که چرا شیطنت و نفسانیت را ملازم با این بکنید و چرا عقل معاد نه؟ اختلاف سر این است نه آن. اینها مسئله را مدام همان اولی نشان میدهند در حالی که مسئله اولی نیست دومی نیست. عقلانیت هدفدار و معطوف به هدف آری، این شعار نظام سرمایهداری است. ما یک چیز میفهمیم معطوف به هدف مستقیم مادی. ما این را قبول داریم. عقلانیت هدفمدار معطوف به هدف آری، ولی – تفاوت ما با شما این است – هدف، زندگی انسانی توحیدی، حیات طیبه و جمع دنیا و آخرت است. نه تداوم حیوانیت و خودمحوری با پوشش حقوق فرد و فردگرایی و حقوق بشر و نه نفسانیت با پوشش عقلانیت. لذا این روشن باشد محل نزاع را اشتباه نگیرید. بعضی از دوستان را دیدم که محل نزاع را اشتباه میگیرند.
سؤال: فرمودند مبانی این سخن که از طرف بعضی از بزرگان مطرح شده که دموکراسی حرام است چیست؟
جواب استاد: من نمیدانم چه کسی و چرا این را گفته است. دموکراسی چندتا معنا دارد به بعضی از معانی، اگر پیشفرضهای دموکراسی این است که حق و باطل معلوم نیست و شریعت هم کاری نداریم ما نظامسازی میکنیم منهای احکام الهی، اگر این است بله با اسلام نمیسازد. اما اگر دموکراسی به مفهوم روش باشد یعنی رجوع به آراء عمومی در چارچوب شرایط و ضوابط اسلامی، مردمسالاری اسلامی معنادار میشود همانطور که دموکراسی در چارچوب لیبرالیزم، لیبرال دموکراسی میشود. دموکراسی در چارچوب سوسیالیزم، سوسیال دموکراسی میشود. دموکراسی در چهارچوب اسلامی هم میشود اسلامیک دموکراسی. مردمسالاری دینی و اسلامی. پس این که آیا دموکراسی حلال است یا حرام است؟ اسلامی است یا غیر اسلامی است؟ بستگی به تعریفی است که از دموکراسی بکنید. دموکراسی انواع و اقسام تعریفها را داشته است.
سؤال: با وجود ضعف در سبک زندگی تمدن اسلامی، چه شخصیتی، چه ویژگی با چه افکاری در رأس هرم حکومتی قرار میگیرد؟
جواب استاد: مسئله اصلاً شخص نیست بعضی از اشخاص نزدیکتر هستند و بعضیها دورتر. مشکل اصلی در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، آن مشکل اصلی حل نمیشود. مشکل اصلی در حوزه و دانشگاه در همین دانشگاه خود شما باید حل بشود. نظامسازی از اینجا شروع میشود.
سؤال: آیا در حکومت اسلامی سیاستگذاری خارجی برای حکومت مطلقاً و دولت در حد دیپلماسی است؟
جواب استاد: حکومت و دولت را نباید تفکیک کرد. دولت جزئی از حکومت و نظام تعریف میشود و تقسیم کار میشود که هر قوه بخشی از این نظام چه مسئولیتی دارد و چه محدودیتی دارد؟ مجموعاً ما یک نظام داریم دولت مستقل از نظام معنی ندارد. بنابراین حتماً روابط خارجی و سیاستهای کلی را نظام تعیین میکند نه فقط دولت. دولت جزئی از نظام است.
سؤال: فرمودند تبلیغات وهابیت وسیع شده، تأکید فلان... چرا کارهای اساسی برای این جمعیت صورت نمیگیرد؟
جواب استاد: این به من مربوط نیست که بروم کار اساسی در مورد جمعیت بکنم. هرکسی به سهم خودش یک مسئولیتی دارد شما خودتان مسئولیتتان را انجام بدهید! سیاست جمعیتی افراط و تفریط آن غلط است هم روایت داریم برای کنترل جمعیت و هم روایتی داریم برای تکثیر جمعیت. هر دویش هست این را توجه داشته باشید هر دویش هست هر کدام در جای خود. یک جاهایی جمعیت بدون مدیریت صدمه میزند، به همین دلیل هم گفتند کنترل اسلامی، آن هم اسلامی بود. در یک شرایطی ضرر میزند و جمعیت نباید پیر بشود و نباید کم بشود. این توازن جمعیتی اوایل انقلاب یک جور بهم خورد، الآن یک جور دیگر دارد بهم میخورد. آن زمان باید جلویش را میگرفتند ترمز میزدند اما نه این ترمز به این شدت، الآن باز باید ترمز را رها کنند ولی تعدیلی باید باشد. اما این که شما جنگ جمعیتی که شناسنامه مسلمان دارد یا شناسنامه شیعه دارد اینها مشکل اسلام و تشیع را حل میکند؟ درست تربیت کنید همینها بهترین سربازان اسلام میشوند و واقعاً در یک دورهای شدهاند. الآن جمعیت مسیحیها در دنیا بیشتر است، هندوها، با انسان طرف هستید. انبیاء بحث تربیتی کردند.
سؤال: منظورتان از رجوع به آیات و روایات با متد جواهری چیست؟
جواب استاد: دیگر اگر این را متوجه نشوید من از این جمله سادهتر ندارم! که باز با آن این را توضیح بدهم. منتهی محدود کرده روی چندصدتا آیه و حدیث که احکام عبادی و فردی هستند که به همه آنها بپردازید.
انشاءالله بقیه سؤال برای فرصت دیگری باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی