"دولت اسلامی"؛ بندگی "حق"، نوکری "خلق" (خدای خمینی، خدا بود)
سالگرد رحلت امام خمینی ره - ۱۴۰۱
بسمالله الرحمن الرحیم
بنده نه منبری هستم و نه اینجا مجلس ختم امام(ره) است و نه حرفهایی خواهم زد که خیلی خوشتان بیاید. من نمیدانم که کدامتان چه کاره هستید؟ یک وزارت کافی است که یک انقلاب را نابود کند یا پیروز کند. ما هزینه ای برای تشکیل این نظام و این انقلاب نپرداختیم. هزینه را مادرانی که چندتا شهید دادند جانبازانی که 30 سال است روی تخت خوابیدند و زنانی که شوهران شان با بچه کوچک مفقود شد و آنهایی که با شلاق استخوانهای کف پایشان میشکست و آنهایی که در اسارت زیر شکنجه ذره ذره آب شدند آنها هزینه پرداختند. ما بیشتر شاغل هستیم شاغل هم نیستیم مشغول هستیم! یکی از خطرات این است که من و شما به کارهایی که داریم عادت کنیم و به شغل و امکانات عادت کردیم و بعد کمکم یادمان میرود که این یک انقلاب بود یک سیستم و یک دستگاه معمولی نیست. الآن هر کشوری که بروید با اولین مواجه با سیستم مدیریت آن کشور از توی فرودگاه تا خیابان میفهمید که آن سیستم و آن حاکمیت عاقل است یا نه؟ منظم است یا نه؟ متعهد است یا نه؟ راستگوست یا دروغگو. اصلاً سراغ تو میآیند با لبخند میآیند؟ با تحقیر میآیند؟ محلتان نمیگذارند یا سوال میکنید سوال را جواب میدهد یا سر کارتان میگذارند! گیجتان میکند. رو به تو میدهد که از او سوال کنی یا رو نمید هد. از همان جا میفهمیکه این سیستم بی شعور است یا با شعور. بخشی در برابر مودب هستند و بخشی نیستند. بخشی طلبکار هستند و بخشی بدهکار هستند. تعداد زیادی از قشر خاکستری که میگویند فقط به دلیل مواجهه با بوروکراسی و دیوانسالاری جمهوری اسلامی مأیوس یا مخالف شدند میخواستند یک تولیدی راه بیندازند با وزارت کشاورزی با بانکها مثلاً یک مزرعه، میخواسته یک کارخانه راه بیندازد با وزارت صنایع و معادن، میخواسته یک مجوزی بگیرد بالاخره با استانداری با فرمانداری، شهرداری، پیشانی و چهره نظام است یک کسان دیگری هزینه آن را پرداختند. بعد که آنها شهید شدند مفقود شدند جانباز شدند به لحاظ معیارهای دنیوی گم شدند اخروی نه، دنیوی. بعد ما آمدیم. من به عنوان معلم در جای خودم و شما هم اینجا به عنوان کارشناس یا هر کاری که هستید چیزی که دیگران هزینه آن را پرداختند ممکن است ما خیلی اهمیت آن را ندانیم یعنی باید دائم به ما تذکر بدهند که این بنزینی که در باک ماشین توست این خون بچههاست. این بنزین نیست این خون بچههاست. مادرانی که چندتا بچههایشان را دادند آنها من و تو را آوردند و این کار را به ما سپردند. این مدام باید یادآوری بشود. از اینجا شروع کردم چون میخواهم بعضی از سرتیترهای فرمایشات امام را عرض کنم که 10 سال حکومت کرد از اولی که آمد یک ریال بیشتر نداشت و کل زندگی اش یک چمدان را پر نکرد و از اول تا آخر یک حرف زد و حرفش را عوض نکرد. یک وقتی هم مردم شعار میدادند – نمیدانم فیلم آن را دیدید یا نه؟ - مردم میگفتند ما همه سرباز توییم خمینی. گفت که نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو هستم. همه ما باید سرباز او باشیم. حتی تملق مردم را نمیگفت و تملق هیچ کس را نمیپذیرفت. به اسم جناحهای مختلف آن زمان هم درگیری و دعواهایی بود و آن زمان چپ و راست میگفتند و بعد اصلاح طلب و اصولگرا. امام گفت که من را نمیتوانید بازی بدهید و همه میگویید من برای خدا این حرف را زدم و برای خدا این مسئولیت را پذیرفتم و برای خدا این موضع را گرفتم. همهتان هم میدانید که دروغ میگویید من حتی دو رکعت نماز برای خدا نخواندم. هرچه خواندم برای خودم بود. برای این که به بهشت بروم و جهنم نروم. میگفت اغلب این موضع گیریها و دعواها؛ عزل و نصبها و برخوردها که شعارها، موضعگیریها و بیانیهها اینها تظاهر به خداست بلکه توجیهی برای تأمین منافع خودت، باندت و فامیلت هست. میگفت من را نمیتوانید فریب بدهید من نفس شناس هستم. میدانید امام(ره) از دوران جوانی کشیک نفس خودش را میکشید و به شدت سر هر مسئله ای خودش را متهم میکرد و بعد میگفت اگر واقعاً میخواهید بدانید یک کاری را برای خدا قبول کردید و میکنید یا نه؟ – تازه به آن اقلیتی میگوید که خدا را باور دارند وگرنه اکثریت که میگویند خدا چیست!- نگاه میکنند چه جناحی آمد، قدرت کجاست، یک وقت ریش خود را از ته میزند یک وقت دومن ریش میگذارد. یک وقت یقه اش را تا بالا میگذارد خفه میشود و یک وقت اگر لازم شد تا روی نافش را باز میکند! اینها که هیچی. یک عده زیادی اینطوری هستند. اما آن عده کمی که واقعاً برای خدا خودشان را دیندار میدانند و برای خدا امضاء میکنند و امضاء نمیکنند هر کاری که میکنند امام میگوید همان اقلیت هم کارشان برای خدا نیست. امام(ره) گفت اگر الآن به من بگویند جهنم و بهشتی نیست یعنی جهنمی نیست همه شما بهشتی هستید این هم کلید بهشت. بعد چند نفر ما حاضر هستند نماز بخوانند؟ چند نفر روزه میگیرند و چند نفر به خلق خدمت میکنند؟ چند نفر سوء استفاده نمیکنند؟ بعد میبینید چند نفر هم یک اقلیت کوچکی ماندند. یک وقت گفت اگر سر پست و مقامهای حکومتی در جمهوری اسلامی بگویند هیچ مزیتی ندارد یعنی نه حقوقت نه امکاناتت نه نفوذت از بقیه بیشتر است نه هیچی، فقط زحمتش بیشتر است و حمالی دارد، بعد ببینید چند نفر جلو میآیند؟ در انتخاباتها چند نفر میآیند؟ در رقابتهای حزبی و تشکیلاتی و مسائل سیاسی چند نفر میآیند؟ اصلاً چند نفر مسئولیت میپذیرند؟ بگویند حقوق تو یک حقوق حداقلی است نجومی نیست نفوذی هم نداری، رانتهای حکومتی هم نیست ارتباطات و تشکیلات هم نیست. هیچ کس هم برایت کف نمیزند فحش هم تو را میدهند فقط باید خدمت کنی. گمنام با زندگی حداقلی. بعد خواهید دید خالی میماند. انتخابات نه شورا و شهرداری، نه مجلس، نه ریاست مهوری، ببینید چند نفر میآیند. امام(ره) اینها را اخطار میکند و میگوید خودتان را و خودمان را بازی ندهیم. یک درصد هم نیستند کسانی که فقط برای خدا و به قصد خدمت به خلق وارد یک کاری میشوند اگر هم اول بشوند بعداً کم کم آلوده میشوند. آلوده یا فاسد نشوند کم کم عادت میکنند و میگویند این هم یک شغل است. عمویم کلهپزی دارد، عمهام دندانپزشک است من هم معلم هستم تو هم کارمندی. شغل مان است. شغل که شد طبیعی است مثل بقیه مشاغل دنبال حقوق و اضافه حقوق، کارت ورود، کارت خروج، با مردم در همان حدی که یقه ام را نگیرند برخورد میکنم دیگر بیشتر از آن وظیفهای ندارم. جمهوری اسلامی همان قانون اساسی و جمهوری اسلامی است ولی دیگر آن جمهوری اسلامی نیست این دیگر آن قانونی اساسی نیست. این آن انقلاب نیست همه جا هم عکس امام را همچنان بزنند. فرض کنید 30 سال دیگر هم باز سالگرد امام را عزا بگیرند و 22 بهمن را جشن بگیرند ولی دیگر عکس آن هست خودش نیست. ما در خطر هستیم و این خطر جدی است. انقلاب پیامبر در صدر اسلام با حضور علیبنابیطالب و حسن و حسین این بلا سرش درآمد. کربلا 50 سال بعد از پیامبر است. بلاتشبیه ما هنوز سی و چند سال بعد از امام است. نسل بطور کامل عوض میشود. افکار عمومی دیگر تشخیص ندهند که اصلاً حسین و یزید، علی و معاویه چه کسانی بودند؟ پیامبر خب بابابزرگ امام حسین است و شوهرعمه یزید هم هست. او هم میگوید اسلام این هم میگوید اسلام، امام(ره) میگوید اگر روی دوتا محور اساسی نباشیم سر ما هم میآید. یکی نسبت با مردم و یکی هم نسبت با خدا. نسبت با خدا این است که هر تصمیمی میخواهیم بگیریم به منافع و ضرر خودمان فکر نکنیم فقط ببینیم خدا چه میخواهد؟ و در رابطه با مردم هر تصمیمی که در حکومت و مدیریت کشور میگیرید فقط و فقط مصالح و منافع مردم بدانید بخصوص فقرا. ملاک اصلی آن است ولو برای خود من ضرر داشته باشد یک پروژه ای است به من صدمه میزند و آبروی من میرود اما به مردم خدمت میکند. اینجا خودم را انتخاب میکنم یا مردم؟ اینها چیزهایی است که باید تمام اداراتش در سطح کشور مدام یادآوری کند. مدام عکس امام بردن و دسته گل سر مزار قبر امام بردن، اینها چیزهای مهمی نیست اهمیتی ندارد. اصلاً اسم او را نبرید و دسته گل هم سر مزار نبرید ولی عمل کنید ببینید چه میگوید؟
راجع به مردم میگوید ما مرهون اینها هستیم و ما از مردم طلبی نداریم ما تا آخر به این مردم بدهکاریم. آن مردم و پیرزنی که هرچه در عمرش در روستا تهیه کرده آمد برای انقلاب و جنگ داد خودش مسکن ندارد ولی اول انقلاب آمد پول ریخت توی بنیاد مسکن که برای فقرا خانه بسازند. میگوید آن کودکی که قلکش را میشکند و پولش را برای اسلام میآورد ما چطور میتوانیم از این مردم تشکر کنیم؟ فقط خدا میتواند از این مردم تشکر کند. ما فقط به این مردم خیانت نکنیم خدمت مان را با تمام وجود بکنیم. در روایت داریم که یاران حضرت امیر(ع) در حکومت این قدر خدمت میکردند و میدویدند که موقع خواب بیهوش میشدند. راجع به حضرت امیر(ع) دارد که باز موقع خواب پهلو به پهلو میشد و میگفت چطور بخوابم در حالی که اطلاع ندارم ولی احتمال میدهم آن گوشه سرزمین اسلام از گرسنگی خوابش نبرد. من چطور میتوانم بخوابم؟ میفرماید: «وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ...» دلم را خوش کنم که به من بگویند حکومت دینی؟! امیر المومنین میفرماید «وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ» در مشکلات زندگی با مردم مشارکت نکنم کنار مردم نباشم؟ آنها گرسنه باشند من سیر؟ شب همان دو – سه ساعت را هم نمیخوابد. امام(ره) میگوید مولای ما علی است. ما اگر به آن سمت رفتیم مشروع هستیم اگر نرفتیم حکومت ما مشروع نیست. حقوقی که از بیتالمال میگیریم مشروع نیست. من نمیدانم چطور از مردم تشکر کنم. بعد میگوید گاهی در ذهنم میآید اگر در آخرت – خودم را میگویم- من به جهنم بروم و اینهایی که به خاطر من به صحنه اسلام و انقلاب آمدند و زحمت کشیدند به خیال این که من آدم هستم و برای من و به نام من کاری کردند اینها بهشت بروند ولی خودم به جهنم بروم. میگویند بهشت مشرف به جهنم است. جهنمیها را میبینند. من به آن کسی که او وظیفه اش را انجام داده و بخاطر ما به بهشت میرود و من وظیفه ام را انجام ندادم به جهنم میروم من از الآن دارم خجالت میکشم آنجا در چشم او چطور نگاه کنم که مثلاً به من بگویند ما برای تو الله اکبر گفتیم و تظاهرات کردیم چطور شد تو به جهنم رفتی و ما به بهشت رفتیم؟ به مسئولین نظام میگوید که – سه چهار دهه پیش، سی و چند سال پیش که وزارت کشوریها وزیر کشور پیش امام رفته بودند – میگوید هرچه برای این مردم زحمت میکشید کم است. میگوید وقتی به ادارات میروید با خودتان بگویید اینها که میآیند (مردم) آقای ما هستند. هرکس به ادارات دولتی میآیند بگویید اینها آقای ما هستند با آنها مودب باشید. در کمال تواضع باشید آنها آقایند ما نوکریم. مردم از من میپرسند چرا مردم تو را دوست دارند؟ میگوید چون مردم نوکرشان را دوست دارند. میگوید ولایت فقیه یعنی عبد خدا و نوکر مردم. نوکر خلق. حکومت دینی است و الا هرطور دیگری باشد عبد خدا نباشد نوکر خلق نباشد دینی نیست. میگوید خدا میداند اگر من میتوانستم به جبهه بروم میروم و کنار این بچه بجنگم ولی چه کنم که پیرمردی هستم. در این رادیوهایشان میگویند خمینی پستان زنها را میبُرد زنهای آبستن را تیرباران میکند شما اینجا نشسته اید خمینی یک طلبه ضعیفی است مردم به او علاقه دارند چون نوکر مردم است آدم به نوکرش علاقه دارد اینجا نه پستانی بریده شده و نه کسی تیرباران شده است. زن آبستنی تیرباران شده است. به مردم میگوید به من رهبر نگویید من افتخار میکنم کنار شما هستم. من در برابر خجالت میکشم. من در تلویزیون میبینم زنها و خانمهای یک شهری نشستند و دارند برای جوانان جبهه بسته بندی میکنند نان میپزند من خجالت میکشم که ما چه هستیم و این مردم چه هستند؟ البته همه مردم چه هستند. البته همه مردم نه، این تیپها. پیش من رهبری مطرح نیست پیش من برادری مطرح است. من برادر شما هستم من خدمتی که لایق این وطن و این مردم باشد نکردم. حتی جماران رفته میگوید من متأسفانه خدمتی به اهالی جماران نکردم یعنی مدام ناراحت هست که خانمها پیش او آمدند و میگوید شما بانوان رهبر نهضت ما هستید من شما را به رهبری قبول دارم شما رهبر ما هستید خاک بر سر خمینی اگر بخواهد شما مردم فداکاری کردید من استفاده اش را ببرم خاک بر سر من. این مردم اگر ببینند که من پایم را کج گذاشتم همین مردم به من هجوم میبرند از من عبور میکنند اگر من منحرف بشوم این مردم من را کنار میزنند و راه خدا را میروند. برای خودم ذره ای امتیاز و مصونیت قائل نیستم من مهیای مواخذه و محاکمه هستم اگر خطا کردم. یک امام خودش را در برابر مردم این گونه تعریف میکند و میگوید من نوکر مردم هستم. ما اگر توانستیم در ادارات حکومتی و در وزارتخانهها به مدیران و کارمندان مان آموزش بدهیم که همه واقعاً وقتی مردم میآیند به چشم نوکر و اربابش نگاه کنند و برای خدا و نه برای منافع خودش امضاء بکند امضاء نکند و کاری بکند. آن وقت این خط امام وخط اسلام میشود. جلوی ایشان تعریف ایشان را میکنند میگوید من به خدا پناه میبرم از غرور. این حرفها را نزنید یک وقت ممکن است من باور کنم با این حرفها من را جهنمی میکنید و خودتان هم که دارید این حرفها را میزنید جهنمی میشوید. چاپلوسی فقط در محضر خدا چاپلوسی کنید تملق فقط پیش خدا، پیش هیچ کس دیگر.
و ساده زیستی؛ مدام میگوید که مراقب باشید اگر مسئولان و مدیران خانههایشان به سمت کاخ سازی رفت خانههای مرفه، چندتا ویلا، در چندتا شهر خانه، امکانات، پاویون که لعنت الله پاویون. این پاویون و VIP اول به اسم امنیت درست شد حالا یک طبقه حاکم درست کرده که جدا از مردم باشند حاضر نیست از این شهر به آن شهر برود لای مردم توی صف بایستند کارت پرواز بگیرد. بگذار فحشت بدهند. میلاد حضرت رضا(ع) است. امام رضا(ع) خواست حمام برود حکومت حمام را قُرُق کرد امام(ع) فرمودند من حمام قُرُق شده نمیروم من یکی از مردم هستم و رفته آنجا اینقدر عادی نشسته که یک نفر میرود به امام رضا(ع) میگوید آ قا پشت من را کیسه بکش. که حضرت رضا میروند میشورند و کیسه میکشد. وسطهایش میفهمد که او پسر پیامبر است و شخص دوم حکومت است ولی به این شکل. برمیگردد میگوید آقا ببخشید معذرت میخواهم من نشناختم ولی حضرت میگویند نه، کار من هنوز کامل تمام نشده و خوب پشت تو را نشستم. این علی بن موسی الرضاست که عنکبوتها و خفاشها که نور علی بن موسی الرضا کورشان میکند ببینید راجع به او چه چیزهایی میگویند و چه کارها که میکنند. پوفیوز عکس حرم امام رضا را به شکل عنکبوت انداخته، در جامعه شیعه امام رضا(ع)! و میروند از اروپا جایزه میگیرند اینجا هم از امکانات بیتالمال خودشان و باندهایشان استفاده میکنند و کسی جرأت نمیکند حرف بزند. امام میگوید اگر لحظه ای دیدید که مسئولین به منطقه اشرافی کوچ میکنند و رابطه شان با مردم و با فقرا و با همسایگان شان قطع شد و دیگر به بازار و مغازه و صف نانوایی دور شدند، بدانید از مردم فاصله گرفتند که اول انحراف است. راحتطلبی، عیش طلبی، امتیازات طبقاتی، یک طبقهای به نام طبقه حاکم تشکیل بشود امام(ره) میگوید این سقوط است و انحراف از جامعه اسلامی است. این یعنی از دست دادن مردم و قبل از آن از دست دادن خدا. میگوید رابطهتان با مردم و خدا خراب میشود. میگوید من به رجایی علاقه دارم از این باب که آن وقتی که دستفروش بود و آن وقتی که رئیس جمهور شد نه تنها خانه اش بلکه روحیات او هم هیچ تغییراتی نکرد. برعکس بنی صدر که یک مرتبه خدا شد و خواست خدایی بکند. این آدم از وقتی که دستفروشی میکرد و وقتی که رئیس جمهور بود شخصیت او یکی بود من این را دوست دارم. بعد امام گفت اگر او سواد و علمش بیشتر بود رجایی عقلش بیشتر بود عقلش از علمش بیشتر بود. علم مسئله ثانوی است عقل مسئله اول است. درک درست خدا و حقیقت. میگوید وقتی من را زمان شاه بازداشت کردند که باشگاه افسران بود من دیدم آن زندان از خانه خودم خیلی بهتر است. زندانی بود که همه از آن فرار میکردند ولی خانه من نسبت به این زندان خرابه بود. من را زندان بردند. بعد به خودشان گفتم که – عین عبارتش را میگویم – میگوید در حبس هم که من را بردند اول باشگاه افسران بردند بعد زندان جای دیگری بردند. من وارد شدم دیدم عجب جای خوبی است. من را میخواهند اینجا حبس کنند همه چیز آماده است که منزلهای ما خواب این منزلها را نمیبینند. چطور فکر میکنند که این جا زندگی سخت است؟ مثلاً میخواهند من را مجازات کنند؟ به آن مأمورها گفتم که اینجا از منزل خود من بهتر است. اگر میخواهید من را مجازات کنید به یک جای بدتر ببرید. اینجا که از خانه خودم بهتر است بعد ما را به جای دیگری بردند که فکر کردند برای من سخت است. آنجا باز هم یک خورده از منزل ما بهتر بود. گفتم شما در خانه من چه در نجف چه در قم نمیتوانید زندگی کنید اینجا هم که آمدم اینطور. در پاریس یک جایی برای من گرفته بودند اول من را آنجا بردند گفتم من اینجا نمینشنیم ولو موقت و اجاره است. ولی این خانه را هر کسی ببیند میگوید خانهاش خوب است. بعد مهمانهایی از خارج آمده بودند میگفتند آقا در رسانههای بیگانه میگویند شماها دزدیدید بردید و خمینی در قصر ییلاقی است! میگوید این تبلیغات پشت سر تبلیغات که فلانی در قصر ییلاقی نشسته و جوانان مردم را به کشتن میدهد این قصر ییلاقی ماست خوش آمدید. میبینید که یک اتاقی نداریم که آقایان بتوانند درست بنشینند باید به نوبت داخل اتاق بیایید و بیرون بروید. قصر ما این است بقیهتان هم که مجبور هستید بایستید. همین صورت اموالش را که باید به قانون اساسی بدهد – نمیدانم شما دیدید یا نه – روح الله مصطفوی معروف به خمینی شماره شناسنامه... سمت روحانی. دارایی غیر منقول یک باب منزل در محله باب قلعه. دوم قطعه زمینی است که ارث پدری است طبق آنچه که پسندیده گفتند بین من و ایشان و اخوی دیگر مشاع است. اخوی گفتند سالی چهار هزار ریال سهم توست که البته تا به حال داده نشده است. شکایت هم از آنها میکند که تا حالا به من چیزی ندادند. دارایی منقول اعم از سپرده بانکی اموال غیر منقول وجه بسیار مختصری در تهران است. اثاث منزل ندارم، مختصر اثاثی در قم و تهران است که مِلک همسرم هست. دو قالی در منزل است که بابت خمس خواستم حساب کنم و مال من و ورثه من نیست باید به سادات فقیر بدهم و چند جلد کتاب که مولفین هدیه کردند نمیدانم چقدر میارزد و قابلی نیست بقیه کتابهایم را که ساواک برد و از بین برد. کل وجوهی که در منزل ما یا در نزد اشخاص است وجوه شرعی است و به هیچ به من و ورثه من و فرزندانم تعلق ندارد و تکلیف آن شرعاً معلوم است. امضاء میکند. همان اول انقلاب. الآن چند نفر از ماها حاضر هستیم یک چنین فهرست و لیستی بدهیم و پیش فهرست امام شرمنده نشویم؟ این مهم است. یعنی چند درصد از افراد از هر جناحی که هستند فهرست اموال مشروع نه دزدی، اموال قانونی و مشروع مان را کدامهای ما میتوانیم کنار فهرست اموال امام بگذاریم؟ یا همین الآن رهبری. که ایشان یک وقتی گفت تمام لوازم منزل من در یک وانت جمع میشود به جز کتابهایم چون ممکن است آنها دوتا کامیون بخواهد.
و این که گفت مسئولین کاری کنید که پیش وجدان خودتان شرمنده نباشید. میگفت من هیچ وقت منتظر پیروزی نبودم من به تکلیف عمل میکنم تکلیف من خدمت به مردم است حتی اگر به من فحش بدهند. یک وقت شهید بهشتی پیش امام میرود و میگوید آقا هر روز روزنامهها به من فحش و تهمت میزنند اگر اجازه بدهید من رها کنم بروم قم کار فرهنگی انجام بدهم. امام به شهید بهشتی میگوید مردم چه دارند میگویند؟ مردم داشتند میگفتند روح منی خمینی بت شکنی خمینی. امام به آقای بهشتی میگوید این صدا را میشنوی؟ همین مردم اگر فردا بگویند مرگ بر خمینی برای من علی السویه است! نه از این درودها خوشحال میشوم و نه از آن مرگها ناراحت. در هر دو صورت من وظیفه خودم را انجام میدهم و وظیفه من در دو صورت خدمت به این مردم است. من کار خودم را میکنم من به اینها کاری ندارم طرف من خداست بگویند درود یا مرگ، من باید به اینها خدمت کنم. بگویند درود و همکاری کنند یک جور خدمت است اگر هم همکاری نکنند باز هم خدمت میکنیم نه از کسی طلب دارم نه به کسی بدهکارم. اگر دستم برسد خودم دست به تفنگ هم میبرم من هرگز در عمرم مأیوس نشدم هرگز نترسیدم. هرگز ساکت نبودم وقتی به من گفتند از نجف صدام آمد با شاه ساختند که من را از عراق یا بیرون کنند یا ساکت کنند
فکر کردند من از آن آخوندهایی هستم که اگر من را از نجف بیرون کنند سکته میکنم و حالم خراب میشود! به آنها هم گفتم نجف پیش من مطرح نیست مکان برای من اهمیت ندارد من را از همه جا بیرون کنید. هیچ جا برای من مهم نیست هرجا مبارزه بهتر صورت بگیرد همان جا خوب است. زمین خدا وسیع است و برای من فلان. بعد میگویند اگر فرانسه اقامت شما را تمدید نکند چه؟ امام گفت زمین خدا وسیع است یکیاش هم فرانسه بود. اصلاً برای من مهم نیست کجا باشم. و اصلاً هم برایم مهم نیست که به حرف من گوش کنند یا نکنند. ببینید این تفکر را، هرجا خدمت کنم آنجا برای من خوب است من دست از این کار برنمیدارم این مسیر ادامه خواهد یافت من به تکلیف شرعی خودم عمل میکنم یا مثلاً این جمله ایشان که میگوید ما به شرط غلبه قیام نمیکنیم. میگوید من به شرط پیروزی حرکت نمیکنم من با خدا شرط نمیگذارم. نگاه میکنم وظیفه ام چیست جلو میروم برایم پیروزی و شکست مساوی است. همین جملهها را شماها ببینید اگر ما بر همین اساس حکومت کنیم و مدیریت کنیم خیلی مهم است و مردم هم بفهمند و باور کنند. میگوید که اگر هدف تان مادی است پیروزی شما هم شکست است. اگر هدف معنوی است شکست شما هم پیروزی است. این جمله را دقت کردید؟ میگوید اگر هدف معنوی است و خدا باشد شکست تان هم پیروزی است و ما اصلاً در مسیر خدا شکست نداریم میخواهید خدا را راضی کنیم راضی میکنیم این که بیرون چه اتفاقی میافتد اصلا مهم نیست. میگوید برای من زندان و تهران مساوی است از آن آخوندها هم نیستم که موعظه کنم و حرف را ول کنم خودش برود! خودم دنبال کارم بروم من پای این حرفها میایستم و سینه ام برای سرنیزههایتان آماده است. امام میگفت من برای شهادت روز و شب را میشمارم من از همان روز اول مشتاق شهادت بودم من که نمیدانستم خدا نمیگذارد اینها من را بکشند. این شاه که با دستگاهش و با یک فوت میتواند از بین ببرد چرا نکردند و ترسیدند؟ خدا نخواست. خدا لفظ و قرارداد نیست. یک کسانی میگویند ما خدمت به مردم میکنیم سوء استفاده هم نمیکنیم اما تهش میخواهیم برای ما کف بزنند و وجاهت پیدا کنیم. امام میگوید این هم شرک است. میگوید اگر به مردم خدمت کنی نه خیانت، خدمت کنی ولی هدف تان این باشد که مردم از تو خوش شان بیاید به تو رأی بدهند و برای تو کف بزنند و از تو تعریف کنند میگوید باز هم مشرک هستی. مومن نیستی موحد نیستی مشرک هستی. میگوید ما نمیخواهیم وجاهت پیدا کنیم دنبال آبرو نیستم. خداوند در موضع رحمت رحیم است و در موضع انتقام منتقم. ما نمیترسیم که روزنامههای سابق یا روزنامهها و رادیوهای خارج از کشور برای ما چیزی بنویسند من وجاهت نمیخواهم. من نمیخواهم وجاهت داشته باشم نه در ایران نه در خارج از ایران من میخواهم به امر خدا عمل کنم میخواهد خوش تان بیاید میخواهد نیاید. خب اینها خیلی مهم است.
یک وقتی آن آخرها بنی صدر آمد گفت که نظرسنجی کردیم که مردم از همه اول من را قبول دارند 70 درصد اول من هستم بعد با فاصله 10- 15 درصد امام است بعد مجاهدین خلق و نهضت آزادی هستند آن آخر هم گفت حزب جمهوری و بهشتی چند دهم درصد هستند که یعنی مردم با ما هستند. او فکر کرد که خرش از پل گذشته بعد امام آمد گفت که – اسم نبرد ولی معلوم بود دارد جواب چه کسی را میدهد – گفت من نصیحت میکنم که سوء استفاده نکنید، قانون را زیر پا نگذارید، دیکتاتوری نکنید، اختلاف نیندازید، جنگ است مردم مشکلات دارند بروید مشکلات مردم را حل کنید و... بعد گفت اگر من یک روزی احساس تکلیف کنم که حرف بزنم این که میگویند مردم با من هستند کل مردم هم پشت سر کسی باشند من جلوی همه شان میایستم! اصلاً فرض کن کل مردم با تو هستند من اگر بفهمم مسیر غلط است جلوی تو و همه میایستم من اصلاً به جمعیت نگاه نمیکنم. گفت آن روزی که شروع کردم تنها بودم و من کارهای نبودم. مردم مدام جلوی ایشان میگفتند آقا شما انقلاب کردید مردم را آزاد کردید. گفت خمینی چه کاره است؟ روح الله کیست؟ من هیچ کارهام. بعد رو کرد به مردم و گفت شما هم هیچ کارهاید! چون هم من و هم شماها قبل از انقلاب همه ما بودیم از آن لحظه ای که اطاعت خدا کردیم این پیروزیها آمد. خدا این کارها را کرد نه من کردم و نه شما کردید. خدا هم با کسی قوم و خویش نیست. شعار بدهید شعارهای قشنگ بدهید ادای مذهبی و جمهوری اسلامی دربیاورید ولی خلاف این اصول عمل کنید یعنی خدا را از محاسبات حذف کنید و مردم را هم به جای این که برایشان نوکری کنید بندگان و امانت خدا را حقوق شان را بدانید بگویید ما رئیستان هستیم! ما دستور میدهیم شما باید اطاعت کنید. از آن لحظه تمام است. امام میگوید خدا دستش را از پشت سر شما بر میدارد ممکن است با همان دست توی سرتان بزند. خدا با کسی قوم و خویش نیست و این تعبیر ایشان که میگوید اگر یک دقیقه وقت دارید برای یک دقیقه خدمت بیشتر به مردم آن یک دقیقه را خدمت کنید استراحت نکنید. من تا زندهام خدمتگزارم و هرچه از من بربیاید انجام میدهم. آقا مصطفی که در نجف فوت کرد خب مشکوک هم بود. امام هم میدانید که کلمه شهید را به کار نبرد چون مطمئن نیستم ولی میدانم که حال ایشان روز قبلش کاملاً خوب بود چند نفر به دیدن ایشان آمدند نصف شب رفتند دیدند جنازه اش افتاده! میدانید ایشان در تشییع فرزندش 10- 20 قدم بیشتر نرفت. مثلاً میگویند مستحب است که 17 قدم دنبال جنازه بروید در همان حد رفت و وسطهایش برگشت. اول گفت مصطفی امیدی برای آینده اسلام بود و بعد هم که رفت گفت مرگ او لطف خفیه الهی بود چون انقلاب از آنجا شروع شد. برای امام مجلس گرفتند و اسم امام دوباره مطرح شد و شاه در روزنامه اطلاعات دوباره توهین کرد قم و جاهای دیگر شلوغ شد، چهله به چهله شلوغ شد و یک سال بعد حکومت سقوط کرد. ظرف یک سال سلطنت سقوط کرد که امام میگفت اینها عادی است؟ این مردمی که شماها این قدر ترسو بودید که یک پاسبان شیرهای روز تولد شاه با باتوم میآمد کل بازار تهران میترسیدند تعطیل میکردند. حالا از بچه گی که تازه زبان باز کرده تا پیرمرد در مریضخانه میگویند مرگ بر کل سلطنت. میگویند مرگ بر شاه و آمریکا. چه شد شماها این طوری شدید؟ این شجاعت از کجاها آمد؟ خدا داد و این مشروط بود. – جالب است – خانم امام وقتی که خبر مرگ و شهادت مصطفی میآید توی دفتر امام بوده، با اتاق فرق میکرده، تلفن آن جا را برمی داره بر ایران زنگ بزند که مثلاً به بعضی از نزدیکان خبر بدهد در آن شرایط امام به خانمش می گوید این تلفن برای بیت المال است الآن شما میخواهید استفاده شخصی بکنید نمیشود. خبر مرگ مصطفی را میخواهید به مردم و قم بدهید این چه ربطی به وجوهات شرعی دارد؟ نمیگذارد. آن وقت این فرهنگ به جبهه و انقلاب آمد. بعضی از شما خودتان جبهه بودید. این شهید برونسی که اسم او را شنیدید فرمانده تیپ ما و معاون لشکر بود و در عملیات بدر چهارراه خندق منطقه شرق دجله آن طرف باتلاقها شهید شد. من کنارش بودم ما در همان چهارراه خندق بودیم. ماشین سپاه دست ایشان بود بچهاش سوخته بود سماور روی پایش برگشته بود یا پایش شکسته بود توی هوای برفی، آمد بچه را بیمارستان ببرد فرمانده بود ماشین سپاه دستش بود ماشین را برنداشت. بچه را بغل کرده بود یک موتوری پیدا کرد بچه را برده بود بیمارستان. بعد بچهها به او گفته بودند که شما فرمانده هستید ماشین را به شما دادند در این حد که بچه مضطر است استفاده میکردید. برونسی چه گفته باشد خوب است؟ چون آنها بچههای این امام بودند. گفته بود توی بانک این ماشین بنزین نیست خون بچههاست! خون شهداست من مگر حق دارم با این بچه خودم را بیمارستان ببرم. این که میگوییم دهه 60 دهه 60 ما خودمان دارد یادمان میرود. او امامش بود این هم مأمومش بود این بود که تمام ابرقدرتهای جهان را یک تنه شکست میدادند نه شک میکردند و نه مأیوس میشدند و نه میترسیدند. حالا چطوری شده که در این دهه چهارم و پنجم ما بعضی از مسئولین را داشتیم یا خواهیم داشت که از آمریکا میترسد؟ از اینها میترسد و به اروپا و غرب باج میدهد. طمع میکند. امام میگفت اینهایی که از آمریکا میترسند علتش این است که تهذیب نفس نکردند. توحید ندارند توحیدشان درست نیست دروغی میگویند «لاحول ولا قوه الا بالله» کورند این تجربههای دهه 60 را یادشان رفته که با دست خالی دنیا به زانو درآمد. برای این که خودت طمع میکنی و میترسی بعد ملت را میترسانی. خودت وسوسه میشوی مقاومت نمیتوانی بکنی. خسته میشوی. وسوسه میشوی میگویی ملت خسته شدند. امام میگوید درست عمل کنید ملت خسته نمیشوند شما خسته میشوید. مردم تا آخرش میایستند. و در عین حال زیبایی و اعتدال نه افراطیگری و تظاهر. نوه امام میگوید من یک روزی از دانشگاه خانه رفتم لباسم و کفشهایم کثیف و خاکی بود. دیدم امام توی حیاط دارد قدم میزند یک نگاهی به من کرد گفت این چه وضعیه؟ برای چه اینطوری دانشگاه میروی؟ می گوید من به شوخی گفتم در دانشگاه جمهوری اسلامیتان از این بهتر نمیشود رفت اگر یک کمی به خودمان برسیم میگویند اینها ضدانقلاب هستند! حالا درست است یکی به خودش میرسید میگفتند این سوسول است. من یادم هست از جبهه آمده بودیم مادرم گفت حالا عقد کردید آدم دست زنش را میگیرد بیرون میبرد یک پارکی، رستورانی، چیه همینطوری اینجا می نشینی دو روز دیگه باز جبهه می روی. من به خانمم گفتم برویم رستوران. توی مسیر مدام فکر می کردم بچهها توی جبهه رفیقهایم یکی اسیر است یکی مفقود است من دست زنم را بگیرم ببرم رستوران غذا بخورم فکر کردم این یک گناه است! بعدها که یک مقدار درس خواندیم و با روایات و دین آشنا شدیم دیدیم همانهایی که ازجهاد و شهادت حرف می زنند همانها از طهارت و نظافت و نظم و زیبایی شناسی حرف می زنند. بعد امام به نوهاش میگوید که تو الآن دوتا گناه دوتا غلط کردی. یکی این که میگویی چون توی دانشگاه به من متلک می گوید لباس خوب نپوشیدم یعنی ریاکاری. می گوید امام به من گفت پس تو دوتا گناه کردی یکی این که ریاکار هستی یعنی وانمود می کنی پول نداری یک کفش درست بخری. دوم این که بی نظم و شلختهای. 4تا مسئله را بتوانند به کل مدیریت کشور منتقل کنند. اینها آموزش میخواهد. یادآوری هم می خواهد. الآن همه این حرفهایی که به هم گفتیم همه اش را شما می دانستید من چیز تازه ای نگفتم همه ما اینها را میدانستیم ولی وقتی که تکرار می شود انگار برای بار اول است که داریم می شنویم می گوییم عجب! یک چیزهایی هست که باید مدام به هم بگوییم و خودمان را با آن معیارها چک کنیم. «قُوا أَنْفُسَکُمْ...» (تحریم/ 6)؛ خودتان را بپایید. مواظب خودتان باشید. چون همینهایی که خیانت کردند اول که خائن به دنیا نیامدند. این دزدها و رشوه خورها که اول اینطوری نبودند 30 سال پیش دانشجوی انقلابی تند بود. من یادم هست توی جلسه میگفت کل مسئولین دزد هستند! گذشت. خودش مدیر شد. 25 سال بعد خودش واقعاً دزدی کرد. میگوید مرگ بر دیکتاتور. خودت حاکم میشوی همان دیکتاتور میشوی. اشکال به قبلیها میگیرد که با مردم درست رفتار نکردند بعد خودش که میآید همان رفتارها را میکند سوء استفاده میکند. رانت خواری میکند. یک اطلاعی به او میدهند که فلان جنس از دو ماه دیگر وارد نمیشود یا وارد میشود یعنی قیمت یا گران میشود یا ارزان. خب این امانت مردم است این میرود به چهارتا فامیل و قوم و خویش و دامادش و... میگوید که سریع بروید این جنس را بخرید گران میشود یا ارزان میشود. یا شهرداری فلان جا میخواهند زمین را خراب کنند خیابان کنند یا میخواهند فلان کار را بکنند قیمت زمین یک دفعه ده برابر – بیست برابر بالا میرود یا پایین. به جای این که مصالح مردم را ببیند شروع کند به محاسبه و چرتکه اندازی شخصی. خب همین جاها معلوم میشود و الا داشتیم ما کسانی را که رفته بودند جبهه شهید بشوند ولی 20 سال بعد- 30 سال بعد از این چیزها نگذاشتند. آن موقع از جانش میگذشت اما الآن از اینها نمیگذرد. امام میگفت که مراقب خودتان باشید به تاریج خراب میشوید. میگوید نفس همان اول به کسی که نمیگوید برو دزدی کن، خیانت کن، اختلاس کن، بیناموسی کن، جاسوس بشو. نفس که اینها را نمیگوید. قدم به قدم. ده قدم است. قدم اول میبینید توجیه دارد. قدم دوم باز آن اولی را توجیه میکند همین طور میروید یک دفعه میبینید که توی جهنم هستید. امام میگوید که شیطان هیچ کس را ضربتی و ضرب الاجلی به جهنم نمیبرد یک کاری میکند با پای خودت گام به گام به جهنم بروی و هر قدمیهم که برمیداری قدم قبلی را توجیه میکنی یعنی شیطان کمک میکند توجیه میکنی میگویی حق با من است عیبی ندارد! و میروی. میگوید چرا قرآن میگوید: «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» (مائده/ 105)؛ بر شما باد خودتان. اگر خودت خودت را اصلاح کنی و نگه داری «ما ضرَّ» هیچ کس دیگری نمیتواند به شما ضرر بزند. دیدید به بعضیها میگویند آقا این کار بد است نکن. میگوید آقا همه دارند میکنند. میگویند این کار را بکن، میگوید مگر بقیه میکنند که من بکنم؟ امام(ره) میگوید این یکی از وسوسههای بسیار موفق شیطان است که 90 درصد مردم خوب را زمین میزند و فاسد میکند. بعد یک مثالی میزند و میگوییم آقا چرا کمکاری میکنی؟ چرا کار مردم را راه نمیاندازی؟ میگوید مگر بقیه راه میاندازند؟ به هرکسی یک چیزی میگویی میبینی تقصیر یکی دیگر است! مثلاً میروی ماشینت را تعمیر کنی یک جنس قلابی میاندازه بعد ده برابر پول میگیرد به او میگویی چرا اینطوری عمل کردی؟ از کمپانی ماشین خراب به من تحویل میدهی؟ بعد میگوید که میدانی این قیمتش چیست این را از او خریدم او ده برابر به من قیمت فروخته پس من هم باید به تو همینقدر بفروشم. به نانوا میگویی نان تو برای چه خراب است؟ میگوید رفتم بیمارستان دکتر با من اینطوری برخورد کرده! به دکتر میگویی میگوید ماشینم را بردم تعمیرگاه با من اینطوری برخورد کردند! امام(ره) میگوید اینطوری که نمیشود که به هر مسئولی بگویی چرا اینطوری کردی؟ بگوید این مسئولیت آن اداره است آنها کارشان را درست انجام ندادند! بعد یک مثَل قشنگی میزند و میگوید شده تا حالا به شما بگویند نفس بکش، شما بگویید تا بقیه نفس نکشند من نفس نمیکشم؟! شده چنین کاری بکنید؟ میگویی گور بابای بقیه میخواهند نفس بکشند میخواهند نکشند من نفسم را میکشم. میگوید چطور غذا میخواهی بخوری نمیگویی همه غذا بخورند بعد من بخورم. نفس میخواهی بکشی نمیگویی اول همه نفس بکشند بعد من نفس بکشم؟ چطوری است که وقتی میخواهی وظیفهات را انجام بدهی میگویی هم به وظیفهشان عمل کنند تا من هم عمل کنم! اگر یک کسی با کله توی چاه دستشویی رفت این عذری میشود که تو هم بروی؟ بعد به تو بگویند چرا رفتی؟ بگویی برای این که فلانی و فلانی رفتند! چرا آنجا این حرف را نمیزنید؟ اینها معنویت و عرفان و اخلاقی است که در حکومت میآید. این که میگویند دین از سیاست جداست یا جدا نیست همین جاهاست و الا دین از سیاست جداست همین است که این مسائل اخلاقی و انسانی و حقوقی را وارد سیاست و اقتصاد نکن. دین از سیاست جداست، اقتصاد هم از اخلاق جداست، شریعت هم از مدنیت جداست. اینطوری است اصلاً دعوا سر همین بوده، انقلاب سر همین شده است. میگوید یک بار همهتان بگویید من به شرط دیگران به وظیفه خودم عمل نمیکنم شرط عمل من به وظیفهام عمل دیگران نیست. من اصلاً کاری ندارم بقیه به وظیفهشان عمل میکنند یا نه؟ من به وظیفه خودم باید درست عمل کنم. میگوید اگر این کار را کردید حکومت اسلامی میشود و این کار را نمیتوانید بکنید الا این که مراقب خودتان باشید. این یک اصل بسیار مهم که چون بقیه کارشان را درست انجام نمیدهند من هم انجام نمیدهم! اینطوری میشود انقلاب کرد، اینطوری میشود جلوی ابرقدرتها ایستاد، اینطوری میشود خط را ادامه داد. نمیشود مثل بقیه حکومتها حکومت کنیم مثل بقیه مدیران همه دنیا باشیم بعد توقع داشته باشیم که در برابر این همه توطئهها و مسائل نباشد.
امام(ره) میگوید هر خدمتی که به مردم بکنید قبل از مردم دارید به خودتان خدمت میکنید. چون خداوند میفرماید «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ...» هر خدمتی که دارید میکنید شما اول دارید به خودتان خدمت میکنید به کسی منتی ندارید. دارید به بهشت میروید. دارید خودت را بهشتی میکنی. سعادت خودت را داری تأمین میکنی منتی بر کسی نداری، من به تو خدمت میکنم اما برای تو نمیکنم برای خودم دارم میکنم. من دارم برای خودم به تو خدمت میکنم طلبی از تو ندارم. امام میگفت کاری کنید که اگر به یک کسی خدمت کردید بعد او ایستاد تو را فحش داد شما ناراحت نشوید. اگر به این حد رسیدید این طرز حاکمیت دینی و توحیدی میشود. این که به گویید من دارم به تو خدمت میکنم آن وقت تو به من فحش میدهی؟ امام میگوید بگویید من به تو خدمت میکنم اما برای تو نمیکنم. من برای خودم دارم میکنم برای خدا. اصلاً تو من را فحش بده. امام میگوید اگر برایتان علیالسویه است میدانید که خط، خط درستی است ولی برایتان علیالسویه نباشد که از تو تعریف بکنند و به تو فحش بدهند میگوید تو مکتبی نیستی. اینها خیلی جملههای مهمی است. امام و خط امام شعار نیست. «وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (اسراء/ 7)؛ میگوید اگر خیانت کردید گناه، رشوه، دزدی، کمکاری، اذیت مردم و... شما به خودت خیانت کردی و خودت را جهنمی کردی. صدمهای که به خودت میزنی بیشتر است از صدمهای که به مردم و ارباب رجوع میزنی.
و مسئله فکر و مدیریت علمی؛ آخرین نکتهای است که عرض میکنم. – شما را خسته نکنم – مسئله فکر و مدیریت، علمی است. امام(ره) میگفت اگر مسئولین کشور کاری را، پروژهای را، تصمیمی را بدون بررسی کافی، بدون دقت علمی و عقلی، بدون تخصص، بدون پیشبینی و محاسبه درست انجام بدهند و بعد یک صدمهای به بیتالمال بخورد یا حقوقی از مردم ضایع بشود جهنمی هستید. دارید خدمت میکنید، مثلاً دارید یک سدی را میسازید باید ده هزار ساعت مطالعه و کار کنید 8 هزار ساعت کار کردی، جهنمی هستید. اینها خیلی حرفهای مهمی است. یعنی فقط جرم مرتکب نشدی بلکه گناه هم مرتکب شدی. چون عقل حجت خداست عقل به شما گفت باید اینقدر کار کنی چرا نکردی؟ چرا یک کار منظم انجام ندادی؟ این ساختمانی که در آبادان نیست قبلش هم از این موارد داشتیم بعدش هم از این موارد خواهیم داشت. چرا؟ نباید داشته باشیم. برای این که امام(ره) میگوید دوتا مشکل دارید: 1) «مَنْ ضَعُفَتْ فِکْرَتُهُ قَوِیَتْ غِرَّتُهُ» هرچه کمتر فکر کنید بیشتر فریب میخورید. بیشتر کارها خراب میشود. شهید حاجی محمد در جبهه بود که در بدر هم با هم بودیم همانجا شهید شد به بچهها گشت شناسایی میگفت جلو میروید هرچه در شناسایی و مطالعات قبل از عملیات بیشتر عرق بریزیم در عملیات کمتر خون ریخته میشود. هرچند در محاسبات، شناسایی، برنامهریزی، آموزش بیشتر دقت کنیم و بیشتر عرق بریزیم در عملیات کمتر شهید میدهیم و خون کمتری میریزد. هرچه کمتر عرق بریزی خون بیشتری میریزد. امام میگوید هرجا مدیریت شما علمی و عقلانی نیست دارید معصیت میکنید یا دارید اموال عمومی و بیتالمال را هدر میدهید حقوق مفت میگیرید، حقوق شما حرام است. یا جان مردم را به خطر میاندازی، حقوق مردم به تأخیر میافتد. عقلانیت، عقلانیت. فرمود «العِلمُ یَرفَعُ الوَضیعَ...» هرجا علم هست بالا میآیید «و تَرکُهُ یَضَعُ الرَّفیعَ» هر جا علم نیست کار دقیق، مدیریت علمی، محاسبات دقیق و تخصصی، انجام نمیشود و مدیریت علمی نیست هرچه هم بالا باشی سقوط میکنی و پایین میافتی. خب مکتب اهل بیت(ع) اینهاست. قرآن و سنت دین این است. آن رابطه با خدا، آن با خودت، آن با خلق، این هم مسئله عقلانیت و فکر است. و امام(ره) میگوید نظارت. نظارت اصلی این پلیس درون و تقواست. اگر هزارتا دوربین مخفی بگذارید آدم بخواهد دزدی بکند، خیانت بکند، حیف کند یا میل کند یا حیف و میل کند میتواند! اصلاً اینهایی که دزدیهای بزرگی کردند همهشان فوق تخصص داشتند. همهشان در رشتههایشان استاد بودند. همین بانکی که چند هزار میلیارد بردند سازمان بازرسی آمدند گفتند ما از این بانک 13 یا 17 بار بازرسی کردیم نفهمیدیم! یعنی شما فرض کنید 13 بار یا 17 بار تیم میآید نظارت میکند نمیفهمد اینها چند هزار میلیارد دارند جابجا میکند این بازرسین نمیفهمند! خب این معلوم میشود که آن دزد از اینها باسوادتر است. احتمالاً او در دانشگاه استاد اینها بوده! یعنی اینها عقلشان نمیرسیده میگویند ما هرچه بررسی کردیم نفهمیدیم. اولاً این چه جور نظارت و حسابرسی است که نمیفهمید. خب بیجا این مسئولیت را قبول کردید تو هم خائنی. حتی اگر فاسد نیستی ولی بیعرضهای. سر در همه وزارتخانهها و ادارهها بنویسند امام صادق(ع) فرمودند از نظر من خائن و بیعرضه مساوی هستند. «خائناً أو مضیَعاّ» خائن یعنی دزد، فاسد. مضیَع یعنی چی؟ یعنی کسی که تضییع میکند و کار را ضایع میکند. دزد نیست ولی بیعرضه است. تو خودت دزد نیستی ولی زیر دستت دارند دزدی میکنند چطور نمیفهمی؟ به چه حقی آنجا نشستی که زیر دست تو دزدی میکنند ولی تو نمیفهمی. اموال بیتالمال را حیف و میل میکنند نمیفهمی. مشکلات مردم تلمبار میشود نمیفهمی. الاغ و روباه دارند با هم کار میکنند. روایت داریم کسانی که مسئولیتی را قبول کردند در حالی که میدانند بهترین شخص برای آن مسئولیت نیستند و کسانی هستند که از آنها این کار را بهتر انجام میدهند خودش هم دنبال آن پُست نرفته بلکه به او تعارف کردند، پیشنهاد کردند و این فقط قبول کرده، پیامبر فرمودند «فقد خان الله» به الله خیانت کرده «والمؤمنین» به جامعه دینی خیانت کردی «و رسول» به پیامبر و به من خیانت کردی. یعنی هرکس در حکومت، در مدیریتهای کشور و وزارتخانههای ما مسئولیتی را بپذیرد در حالی که میداند از پس این کار برنمیآید بر میآید ولی فلانی و فلانی از او بهتر این کار را انجام میدهند آن کار را هم خودش نرفته به او پیشنهاد کردند این قبول کرده فقط قبول کرده دست و پا هم نزده، این خائن است. پیامبر(ص) میفرماید به خدا به من و به کل امت اسلامی خیانت کردید کاری که درست نمیتوانید انجام بدهید پذیرفتید. یا کسی بهتر از شما و درستتر از شما انجام میدهد ولی شما پذیرفتید. برای چه پذیرفتید؟ باید بگویید این آقا بهتر از من این کار را انجام میدهد. اگر او نیامد کار دارد زمین میماند چشم من میآیم و الا نه.
یکی از اصحاب درجه یک پیامبر که انسان شریفی است و پیامبر(ص) به او وعده بهشت دادند یک وقتی پیش پیامبر(ص) میآید و میگوید اگر مسئولیت و کاری و مدیریتی باشد من در خدمت هستم. معلوم است که او برای دنیا نمیگوید. چون بعضیها آمده بودند وقتی که حکومت اسلامی تشکیل شد آمدند سبیل به سبیل صف بستند که صبحکمالله، مساءکم الله، تقبل الله! آجرکمالله! از این کارها. بعد میخواستند بگویند که آقا دارید مسئولیتهای حکومتی را تقسیم میکنید ما هم خلاصه در خدمت هستیم. بعد چند نفر از آنها بودند که خیلی میخواستند خدمت کنند! هرچه جلو میآمدند پیامبر(ص) محل نگذاشت و به آنها مسئولیتی نداد. بعد یکی گفت آقا چرا به اینها مسئولیت ندادید بالاخره اینها جزو مؤمنین هستند و آمدند میخواهند خدمت کنند خب یک کاری به آنها بده. پیامبر(ص) فرمودند ما به کسانی که دنبال آن میدوند هیچ مسئولیتی نمیدهیم. چون معلوم میشود به این شغل، به عنوان مسئولیت نگاه نمیکند فکر کرده غنیمت است سهمش را میخواهد! ما به اینها مسئولیتی واگذار نمیکنیم. من دنبال کسانی هستم که توان آن کار را دارند پاک هستند و دنبال آن نیستند. آنها را بروید از توی خانههایشان بیرون بیاورید نه اینها که مسابقه میگذارند که چطوری بالاتر بروند و به شغل بالاتر و شهرت بیشتر و ریاست بالاتر، اختیارات بیشتر و حقوق بیشتر. پیامبر(ص) فرمود اگر این طور آدمها را شناختید اصلاً نگذارید توی حکومت بیایند. اینها صلاحیت ندارند راهشان ندهید ولی بعضیها واقعاً جهادی میرفتند و میگفتند آقا اگر مسئولیتی، مدیریتی زمین مانده من هستم. پیامبر(ص) به ایشان میگوید که من تو را به اندازه خودم دوست دارم و تو اهل بهشت هستی. در پاکی تو شکی ندارم اما اگر مدیریت چند نفر را هم به تو سپردند من خواهش میکنم تو قبول نکن چون بلد نیستی. آدم بسیار پاکی هستی ولی مدیر نیستی من به تو مدیریت نمیدهم چون میدانم قصد تو خدمت است ولی بلد نیستی. تو توی آن کار قهرمان هستی و در این کار ضعیف هستی. خب ببینید با این که به او میگویند تو بهشتی هستی.
امام صادق(ع) میفرماید برای من فرقی نمیکند «خائناً أو مضیعاً» خائن باشی یا بیعرضه باشی. چون نیت تو فرق میکند اما نتیجه کار دوتایی شما یکی است. ملت به حقوقشان نمیرسند و مشکلات مردم حل نمیشود و مردم عصبانی میشوند. وقتی که نظرسنجی میکنیم میبینیم بخشی از مردم این حرفها را اصلاً نشنیدند و نمیدانند و به من اعتماد ندارند میگویند شما این حرفها را میزنید اما عمل نکردید و نمیکنید. خب هم پایه خدایی حکومت و هر پایه مردمی حکومت هر دو با هم ضعیف میشود. امام(ره) میگفت هم این خصلتها را در خودمان به وجود بیاوریم مراقب خودمان باشیم و هم به در عمل، به مردم بفهمانیم نه با تبلیغات و سروصدا. خودشان ببینند. در عمل ببینند که ما واقعاً داریم اینطوری عمل میکنیم اینها مسئله است. و الا من قبول دارم جنگ نرم و رسانه و دشمن این فضای مجازی، من هر وقت توی فضای مجازی میروم حداقل تا 5- 6 ساعت ضد انقلاب هستم! تا 7- 8 ساعتی توی ذهن من میآید که همه دزد هستند و همه مردم با انقلاب مخالف شدند. همه هم که دزد هستند خب تمام شد معلوم نیست تا غروب این نظام ادامه پیدا میکند یا نه؟ امام(ره) میگفت اینها از اول انقلاب میگفتند اینها 3 ماه دیگر، 6 ماه دیگر میروند! مدام هم میگویند برمیگردیم برمیگردیم. امام(ره) گفت شما که میخواستید برگردید چرا رفتید؟ مدام آمریکا میگفت میآییم. به آقای کارتر میگفت شما چرا مدام میگویی میآیم خب چرا نمیآیی مردم را اینجا سر کار گذاشتی؟ خب بیا. چه زمانی میتوانی این حرف را بزنی؟ وقتی که این نسبت بین خدا و خلق باشد و الا کمکم با اینها خودمان بازی میکنیم و خودمان اینها را به شوخی میگیریم و بعد هم مردم با ما بازی میکنند! بعد هم خدا میگوید سر شوخی را باز کردید با من شوخی نکنید سر شوخی را باز کنید شوخیهای خطرناکی با شما میکنم. «مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین». مکر به معنای حقهبازی و فریب نیست مکر به معنای نقشه است. خداوند میگوید آمدید با من نقشه بکشید؟ خدا هم نقشه کشید خدا رئیس کل نقشهکشهاست. یک کاری میکنم خودتان به دست خودتان ترتیب خودتان را بدهید. خداوند یک کاری میکند خودت به دست خودت، خودت را نابود و بیآبرو کنید. موارد مکرری هم دیدیم و این آیه کریمه ختم عرایض ما باشد که فرمود کسانی که «یخادعون الله» کسانی که میخواهند خدا را دور بزنند و برای خدا هم نقش بازی کنند «و ما یخدعون الا انفسهم» اینها فقط دارند خودشان را بازی میدهند خدا که کلاه ندارد بخواهید کلاه او را بردارید. تو فقط کلاه یک نفر را برمیداری و او خودت هستی داری خودزنی میکنی. ما هرجا بخواهیم با خدا و با مردم زرنگبازی دربیاوریم قرآن میگوید داری خودزنی میکنی حواست باشد.
خب ببخشید من حرفهای تکراری زدم که شما هم بهتر از من میدانید و هم بهتر از من عمل میکنید منتهی سالگرد امام(ره) من خواستم یک نام بردن تشریفاتی از امام(ره) و 15 خرداد و امام رضوانالله علیه فلان! بعد هم یادمان امام با یک عکسی! نه، این حرفها بود. امام وقتی خدا میگفت فرق میکرد با خدایی که بقیه میگفتند. همه خدا میگفتند ولی آدم تکان نمیخورد ولی وقتی ایشان میگفت خدا، آدم یک جوریاش میشد. خدا زنده و واقعی بود و با خداهای دیگر فرق میکرد. نتیجهاش هم مردمی که فداکاری میکردند من شهیدی را در عملیات خیبر شرق دجله دیدم که بدنش تکه تکه بود رودههایش بیرون ریخته بود پایش قلم شده بود پوتین او و زانویش برعکس شده بود توی صورتش آمده بود من خودم آن روز دو- سه بار ترکش خوردم ولی به او که نگاه میکردم خجالت میکشیدم داد و قال و ناله کنم. می گفتم اگر این مجروح است ما چی هستیم؟ بعد او قبل از این که شهید بشود البته فکر کنم مفقود شد و آنجا ماند شاید جزو همین شهدایی باشد که الآن میآورند. یک آدم اینطوری که بدنش تکه تکه شده دارد شهید میشود صورتش سفید شده خون از او رفته و ایشان تا ده دقیقه بعدش شهید شد و آخرین حرفهایی که داشت میزد ماها هم یک عده مجروح کنار او افتاده بودیم برگشت گفت که ما که هیچ کدام عقب نمیرویم همه ما اینجا ماندیم ولی اگر بین شماها کسی عقب رفت - گاهی اینها را به بچهها میگویم باور نمیکنند – درد شدید داشت ناله هم نمیکرد یک ناله ضعیف میکرد و ذکر میگفت. بعد گفت اگر کسی از شماها ماند و عقب رفت و پیش امام رفتید به امام بگویید آقا یکی از شهدا گفت ما را ببخش ما این خاکریز را نتوانستیم نگه داریم. این را باور میکنید؟ یعنی داشت از امام معذرتخواهی میکرد. اگر پیش امام رفتید بگویید که ما را ببخشد ما نتوانستیم این خاکریز را نگه داریم. آن وقت دو – سهتا گردان جلوی دو- سهتا از سپاه عراق ایستاده بودند القُرنه، کنار جاده ایستادند و دو – سه روز جلوی اینها را گرفتند و اکثرشان هم شهید شدند.
ببخشید معذرت میخواهم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی