شبکه افق - 15 خرداد 1403

"حوزه و دانشگاه"؛ خدمات و صدمات (امام خمینی و آسیب شناسی نخبگان کشور)

تشکل‌های دانشجویی خط امام _ نشست "یادکرد بدهکاری جهان معاصر به امام خمینی ره" _ تهران _ ۱۳۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در یک شرایط جدیدی وارد دانشگاه شدید که بخشی از مسائل همان مسائل است منتهی در لایه‌های عمیق‌تر، بعضی هم مسائل جدیدی است که در آن زمان ما مسائل به این شکل مطرح نبود و بعضی از مسائلی که آن زمان مطرح بود به آن حدت و شدت برای شما مطرح نیست. بنابراین بین مسائل ما و مسائل شما به عنوان دو نسل به تعبیر منطقی، به اصطلاح عموم و خصوص من‌وجه است یعنی اشتراکاتی و تفاوت‌هایی داریم. یکی از اشتراکات همین تعریف مقوله دانشگاه اسلامی و رویکرد اسلامی به علم و تمدن و علوم طبیعی، ریاضی و انسانی است که از همان زمان به امام که نهضت کرد و نظام‌سازی کرد این مسئله را طرح کرد. ممکن است بعضی‌ها فکر کنید که این‌ها مسائل امروز است و تازه دارد طرح می‌شود در حالی که به لحاظ بنیادین این که دانشگاه اسلامی به چه معنا هست و به چه معنا دانشگاه اسلامی است؟ اسلامی بودن دانشگاه به چه معنایی آیده‌ال است و به چه معنا نیست یا غلط است؟ همان موقع امام این‌ها را طرح کرد گرچه در یک سطح مبنایی و کلی‌تر که خب لازم است تخصصی‌تر و ریزتر راجع به آن بحث شود. از همان زمان اواخر دهه 60 ترجمه‌ها یک بخشی از این دیلماج‌ها و مترجمان تحت عنوان نواندیشی ترجمه‌اندیشی بدون رفرنس تحت عنوان رویکردهای حداقلی به دین یا علم دینی، رویکرد سلبی به این مسئله، این که دانشگاه اسلامی یا غیر اسلامی یعنی چه و آیا مگر دانش اسلامی دارد یا ندارد؟ به چه معنایی دارد و به چه معنایی ندارد؟ همان زمان مغالطه‌ها شروع شد. بخشی از آن‌ها که پرسش‌های درستی بود و پاسخ‌هایش را هم گرفت. پاسخ‌ها امروز همان پاسخ‌هاست چون پرسش‌ها همان پرسش‌هاست. اما پرسش‌های جدیدی تقریباً پاسخ‌های جدیدی می‌طلبد ولی اغلب آنچه که به عنوان پرسش به عنوان مفهوم دانشگاه اسلامی در خط امام مطرح است پرسش‌های جدیدی نیست همان زمان مطرح بود و پاسخ آن هم در واقع خود امام ابتدا سرفصل‌های کلی آن را بیان کرد ولی آن زمان هم می‌خواهم بگویم این مباحث مطرح بود. بحث‌های دهه شصتی که از آن طرف ترجمه می‌شد.

می‌خواستم بگویم وقتی شما دارید از یک دانشگاه اسلامی بحث می‌کنید خب اسلام که یک ایمان است دانشگاه هم که مرکز دانش است شما می‌خواهید یک جوری دانش را با ایمان‌تان که تعصب شماهاست گره بزنید، و علت این مقاومت و این مبارزه و این تلاشی که تحت عنوان دینی کردن دانشگاه و علم صورت می‌گیرد برای این است که طبیعی است هرکسی برای ایمان شخصی خودش یا اجتماعی خودش قداست و اهمیت قائل است و عشق و ایمان هم غیرت‌مند است و غیر را تحمل نمی‌کند. غیرتمند است و غیر از خودش را تحمل نمی‌کند. برتری طلب است، خود مقدس‌بین است و هرچه با او سازگار نباشد امر نامقدس تلقی می‌کند. این برای شما طبیعی است – این‌هایی که می‌گوییم عین عباراتی است که گفته شده – که چطور دین‌داران و متدینان و متعصبان حاضر هستند جان و مال و آبرویشان را برای معشوق‌شان بدهند خوب طبیعتاً این‌ها حاضر هستند که عقل‌شان را فدای معشوق‌شان بکنند یعنی بین عقل و ایمان‌مان تعارض است ما چون آدم‌های مؤمن و متعصبی هستیم و عاشق هستیم عقل‌مان را هم قربانی می‌کنیم. به این معنا دینی کردن علم و دانش و تفکر کلیساست که دین و ایمان یک مقوله غیر معرفتی و غیر علمی است، علم هم یک مقوله‌ای سکولار و غیر دینی است بنابراین وقتی می‌گویید دانشگاه دینی علم و عقل‌تان را هم چون عاشق هستید و مؤمن هستید پیش پای ایمان‌تان قربانی می‌کنید جان و مال و آبرو و عقل‌تان را می‌دهید بدون عقل! ولو خلاف عقل باشد. خب این تفسیر از نسبت ایمان و عقل مورد نظر تفکر اسلامی و مکتب انقلاب نیست خلاف مؤلفه‌های خط امام است و شریف دیدن دین به معنای غیر دینی دیدن عقل، و عقل را قربانی ایمان کردن این تعریف امام از دانشگاه اسلامی و تمدن اسلامی نیست. بلکه مسئله این است که – امام این‌گونه مطرح می‌کند - آنچه که تحت عنوان ایمان و دین مطرح است آگاهی و سپس التزام به این آگاهی است یعنی ایمان در درجه اول علم است، شما به چه چیزی ایمان دارید؟ ایمان که بدون متعلق نیست. مؤمن هستید ایمان دارید خب به چه چیزی ایمان دارید؟ می‌شود به چیزی که هیچ اطلاعاتی از آن ندارید ایمان داشته باشید؟ ایمان مسبوق به علم است. ممکن است این علم، اجمالی یا تفصیلی، درست، غلط، متعالی یا سطوح پایین‌تر از آن باشد ولی علم است. شما تا چیزی را ندانید نمی‌توانید به آن ایمان بیاورید. ایمان در فرهنگ اسلامی این است فرق می‌کند با ایمانی که فرضاً در بودیزم و هندوئیزم، کاتولیک حتی پروتستان، چون بعضی‌ها فکر می‌کنند پروتستان‌ها جریان‌های روشنفکر عقل‌گرای علم‌گرای مسیحیت هستند جریان‌های سکولاریستی‌تر مسیحیت هستند اتفاقاً رهبران پروتستانتیزم شدیدترین مواضع را علیه عقل گرفته‌اند که اصلاً خود لوتر، کالوین را بروید ببینید که می‌گویند عقل، فاحشه است! هرکس می‌خواهد برای ایمانش توجیه و توضیح عقلی بیاورد این در حقیقت مؤمن نیست. ایمان در غرب این‌طوری تعریف شد چه از طریق کلیسا چه از طریق جریان‌های ضد کلیسا که ایمان قربانی کردن عقل است. اما در فرهنگ قرآن، خود ایمان، از توحید تا بقیه اجزای ایمان، از اخلاق دینی‌اش تا احکام آن باید توضیحی داشته باشد و این توضیح یا بنیاداً و یا تماماً عقلانی است. بنیاداً این است که شما با متدولوژی عقلی وارد عرصه‌ای می‌شوید که ممکن است بعضی از مفاهیم آن هم فراعقل باشند نه فروعقل. یعنی عقل‌ستیز نیستند اما عقل‌گریز به این معنا که، تازه عقل‌گریز هم نیستند اما این که شما با عقل عادی بشری به تمام ابعاد و زوایای مادی و معنوی و دنیوی و اخروی آن تسلط داشته باشید نه. و این حرف هم یک حرف غیر مدرن هم نیست اصلاً مدرنیته در غرب، با همین حرف شروع شده است. کانت می‌گوید عقل، در حوزه مسائل غیر حسی، مسائل متافیزیک تعطیل است نه می‌تواند بگوید نه، نه می‌تواند بگوید بله! یعنی اصلاً مدرنیته‌اش همین است پست مدرن آن هم می‌گوید اساساً در مباحث متافیزیک و حتی غیر از آن هم ما قدرت داوری نداریم ما نمی‌توانیم بطور قطعی مشخص کنیم که چه چیزی علم است و چه چیزی علم نیست. بنابراین اگر کسی این حرف را بزند غیر علمی نیست نه به مفهوم مدرن و بخصوص نه به معنای پست مدرن. مسئله این است که حقایق نباید با همدیگر تعارض و تزاحم داشته باشند. اگر یک حقیقتی از طریق وحی به شما می‌رسد با یک حقیقتی که با عقل عادی بشری و با برهان به آن می‌رسید و یک حقایقی را با تجربه آن می‌رسید و یک حقایقی را با شهود و تجربه درونی و علم حضوری به آن می‌رسید اگر شما به این حقیقت و گزاره‌ها رسیدید تناقض بین دو حقیقت محال است. می‌شود دوتا چیز حقیقت داشته باشد اما متناقض و ناسازگار باشد؟ اصل مسئله این است که بین دو یا چند حقیقت گزاره حقیقی نمی‌تواند تناقض باشد. اگر در دانشگاه و حوزه طوری درس و بحث کنید یک چیزی به نام حقیقت علمی خواهید داشت و یک چیز جدا به نام حقیقت ایمانی و دینی، و این‌ها با هم ناسازگار هستند نه آن حوزه اسلامی است و نه این دانشگاهش اسلامی است. مسئله این است.

پس ما در منطق امام، برای تعریف دانشگاه اسلامی دوتا مبنا داریم: 1) حقانیت دین و 2) جامعیت دین. حقانیت یعنی هیچ گزاره خلاف حقی در متن اسلام نیست. این حقانیت می‌شود. اگر چنین است محال است شما به یک گزاره و به یک حقیقتی از طریق عقل یا تجربه برسید و این با گزاره دینی که حقیقت این را دین بیان کرده تعارض داشته باشد این محال است. اگر کسی گفت محال نیست یک طوری یا عقل‌تان را قربانی کنید یا این که این‌ها ربطی به هم ندارند آن در یک عالم است و یک زبان دارد و این در یک عالم دیگری است و یک زبان دارد، یک طوری جاده‌هایشان را از هم سوا کن تا بهم نخورند که بخواهند با هم دعوا کنند و بعد آشتی کنند. این حوزه‌ها را از هم تفکیک کن. از دو طرف تعریف و شاخصه‌هایت روشن بشود. دین علمی، دین غیر علمی، علم چیست؟ منابع معرفت کدام است؟ فقط محسوسات هستند؟ آیا دین فقط منقولات هستند؟ یا نقل و عقل است؟ آیا منظور از دینی بودن منصوص بودن است؟ یعنی نص خاص، یعنی آیه و حدیث مشخص راجع به یک موضوع مشخص یا مشروع بودن و دینی بودن یک معنایی فراتر از منصوصیت دارد. مشروعیت لزوماً منصوص نباید باشد می‌تواند منصوص به نص خاص نباشد اما خلاف نص نباشد. اگر از طریق عقل و تجربه با روش درست به یک حقیقتی رسیدی و آن حقیقت تناقض با هیچ حقیقتی که از طریق نص و نقل به آن رسیدی نداشته باشد آن حقیقت، حقیقت غیر دینی نیست اصلاً حقیقت غیر دینی معنی ندارد یعنی نمی‌توانید بگویید که حقایق دو دسته‌اند حقایق دینی، حقایق سکولار. اگر شما از طریقی غیر از نص خاص به حقیقتی رسیدید از طریق عقل و تجربه به روش درست که این حقیقت با اطلاقات و عمومات نص، سازگار است در ذیل آن‌ها قرار می‌گیرد با نص هیچ خاصی هم تعارض ندارد آن وقت این حقیقت هم دینی است. مشروع بودن و منصوص بودن، دو سطح از دینی بودن است. هر دویش دینی بودن است. عقل، حجت دینی است می‌گویند منابع دین چهارتاست: کتاب و سنت (که نقل می‌شود) اجماع و عقل. که می‌گویند اجماع خودش مستقل دلیلی نیست، اجماع باید خودش حاکی باشد از این که به حقیقت نقل رسیدی. و عقل. یعنی در واقع این چهارتا دوتاست. در واقع منابع شریعت از نظر شیعه عقل و نقل است. نمی‌توانید بگویید حقیقت نقلی داریم و حقیقت عقلی داریم این‌ها با هم ناسازگار هستند ولی ما به هر دویش معتقد هستیم. نمی‌شود یک حقیقت سکولاری باشد که با حقایقی که در دین بطور خاص یا عام بیان شده، تعارض داشته باشد و شما بگویید ما دانشمند دین‌دار هستیم یعنی دانشمندی و دینداری نمی‌توانند جدا از هم پیش بروند. ولی در اسلام اشعری به شکل‌هایی می‌شود. در مسیحیت کاتولیک و پروتستان و آرتدوکس می‌شود. در آیین یهود می‌شود. در بودیزم و هندوئیزم می‌شود. در عرفان‌های مختلف می‌شود. در اسلام و اهل بیت نمی‌شود. حقانیت یعنی هیچ گزاره‌ای خلاف حق در نص و نقل نیست. گزاره خلاف عقلی در نقل نیست.

مبنای دوم جامعیت است. چون ممکن است شما بگویید بله گزاره باطل در دین نیست اما همه گزاره‌های حق هم در دین نیست. ما هر دویش را می‌گوییم. 1) گزاره باطل و ضد عقل در نقل نیست. این یعنی حقانیت. 2) گزاره حقی که به انسان و به فلسفه زندگی و به فلسفه دین البته مربوط باشد که در نقل و در دین نه بطور خاص و نه بطور عام نباشد نیست. این جامعیت دارد. جامعیت یعنی همه حق‌هایی که باید بشر بداند که به سعادت او مربوط است در نقل هست. این‌ها بحث‌هایی است که امام به آن پرداخته است. یک) هیچ گزاره باطلی در نص اسلام نیست یعنی هم سند آن، هم دلالت آن، معنایش،‌ مقام صدورش همه روشن بشود و الا روایات جعلی، و آیات و روایاتی که بد فهمیده می‌شود داریم. دو) گزاره حقی، البته با این قید که به سعادت انسان مربوط باشد نیست که در منابع اسلام و نص نباشد. اولی می‌شود حقانیت و دومی می‌شود جامعیت. ممکن است یک چیزی حق باشد ولی جامع نباشد. همه ابعاد را نگوید. ممکن است یک چیزی جامع باشد یعنی به همه چیز کار دارد اما حق نباشد، راجع به همه چیز اظهار نظر کردی اما باطل است. حقانیت و جامعیت این دوتا مبنای تفکر است. قید اول به این معناست که تمام حق‌ها و حقیقت‌ها با هم آشنا و دوست هستند. نمی‌شود در عالم به حقانیت یک مکتبی قائل باشید و به دلیل حقانیت به آن ایمان آوردیم نمی‌گوییم چون ما به آن ایمان آوردیم این حق است، بلکه می‌گوییم چون این حق است ایمان آوردیم. این فرق بین ایمان تعبّدی و ایمان تحقیقی است. آن اولی تعصب است. این یکی ایمان و یقین است. آخرت به شناسنامه نگاه نمی‌کنند این‌ها هم حداقل مسئله است حقیقتاً به باطن ما نگاه می‌کنند آنچه که منشأ اخلاق و اعمال و عقاید حقیقی در ما می‌شود. اگر گفتید چون ما قبول داریم حق است این تعصب است اما اگر گفتید چون حق است من قبول دارم این ایمان است. این چون حق است را همه به یک اندازه ممکن است نفهمند، عیبی ندارد، مراتب آن فرق می‌کند یکی عالم است یکی علم تفصیلی دارد یکی علم اجمالی دارد یکی خیلی استدلال و اصطلاحات بلد نیست اما مسئله برای او روشن است یکی هم مدرک دارد اما درست مسئله را نمی‌فهمد حکمت که می‌گوییم منظورمان مدرک حوزه و دانشگاه و محفوظات نیست. حکیم بی‌سواد داریم و باسواد سفیه داریم امکان ندارد ذاتاً و ثبوتاً و اثباتاً معارضه واقعی غیر قابل رفعی بین دو حقیقت، «لارطباً و لایابساً» هیچ تر و خشکی نیست الا این که در کتاب مبین است با این تفسیر که کتاب منظور از «کتاب مبین» قرآن باشد نه مثلاً‌ لوح محفوظ. باز هم منظور این است که هر ربط و یابسی، خشک و تری نیست الا این که این‌جاست یا جامعیت دارد و حقانیت دارد منظور این نیست که تمام وقایع عوالم هست یا باید باشد. البته هست منتهی برای من و شما قابل درک نیست. این آیه را بخوانید فلان‌جا به اذن‌الله آن طرف دیگر عالم این اتفاق می‌افتد. این هم هست. یعنی هستند کسانی که تمام اتفاقاتی که در عالم دارد می‌افتد در همین قرآن هست. خب ما انکار نمی‌کنیم چون چیزی که نمی‌دانیم انکار نمی‌کنیم. اصلاً کسی که چیزی را نمی‌داند انکار می‌کند همان‌قدر احمق است که کسی که چیزی را که نمی‌داند قبول دارد! نمی‌دانید باید بگویید من نمی‌دانم نه می‌توانم نفی کنم نه می‌توانم اثبات کنم.

اما راجع به قرآن، هر چیزی که به سعادت شما مربوط است هرچه که باید خداوند در رابطه با سعادت دنیا و آخرت می‌گفته، گفته شده است. اگر کسی معتقد باشد در مکتب او گزاره‌های نامعقول و حرف‌های غلط و تناقض هست باز هم قبول داشته باشد ایمان او مورد قبول خداوند نیست باید برای تو روشن شود که تناقضی نیست. جامعیت را اگر کسی رد کرد دین باید به همه حقایق بپردازد. این‌جا دوتا تبصره داریم تبصره اول را عرض کردم همه حقایق نه، همه حقایقی که به سعادت انسان مربوط است یعنی سعادت انسان در گروی دانستن آن‌ها هست همه آن حقایق گفته شده است و الا این که مثلاً چند سال دیگر فلانی سرطان می‌گیرد می‌میرد این کجای قرآن و روایت است؟ این هم یک حقیقی است یک واقعیتی در این عالم است. مگر شما نمی‌گویید جامع است و جامعیت دارد چطوری بعضی از اهل معنا هستند که به او می‌گویند فلانی شما چهل روز دیگر به این مرض در فلان‌جا می‌میری؟ خب اتفاقی که نیفتاده از کجا به آن علم داری؟ چون علم به یک اتفاقی است که افتاده، به چیزی که اتفاق نیفتاده چطوری علم داری؟ ضمن این که ما قائل به جبر هم نیستیم. فهم این مطالب خیلی مهم و دقیق است. مغزهایی که قدرت تحلیل انتزاعی پیچیده ندارند این چیزها را اصلاً نمی‌فهمند. مثلاً می‌گویند بین جبرگرایی یعنی این که علم خدا به آینده و علم شخص به آینده و عدم جبر قابل جمع نیست. این را نمی‌فهمد که قابل جمع هست.

امام این‌ها را در مباحث تفسیری و مباحث فلسفه‌اش این‌ها را خیلی دقیق مطرح کرده‌اند. وقتی می‌گویید جامعیت با دوتا قید است که قید اول را عرض کردم. هرچه مرتبط به سعادت است. قید دوم این است که در دین بودن و دینی بودن لزوماً به مفهوم نص خاص نیست نمی‌توانید بگویید فقط آن صنعت و تکنولوژی‌ای را قبول داریم که مستقیماً از روایت یا آیه فهمیده شود. هر نوع عقل‌ورزی و تجربه‌ورزی که به نتیجه و هدفی بینجامد که مشمول عناوین عام یا مطلق شریعت است و خلاف نص خاص دینی نیست آن هم دینی است. اطلاقات و عمومات در قرآن و سنت است و یک جامعه سالم می‌خواهیم. خب اگر اسلام جامعه بیمار می‌خواست «اشف مرضانا» را یاد نمی‌داد. خدایا همه مریض‌ها را شفا بده. به ما یاد می‌دهند که از خدا این را بخواهید. پس یعنی بیماری مطلوب نیست. خدایا گرسنگان را سیر کن. یعنی جامعه گرسنه مطلوب نیست. خدایا به همه امنیت بده. پس جامعه اسلامی یک جامعه‌ای است که گرسنه نباشند، امنیت داشته باشند، سالم باشند، دروغ نگویند، حسادت نباشد، فاصله طبقاتی نباشد. خب حالا آیا روش رسیدن به چنین جامعه‌ای باید لزوماً از آیات و احادیث بطور مشخص پیدا کنیم؟ بعضی‌ها فکر می‌کنند این‌طور است. نه. عمومات هم کافی است ضمن این که عقل‌ورزی و تجربه‌ورزی در چارچوب ارزش‌ها و اهداف اسلامی عقل‌ورزی و تجربه‌ورزی غیر دینی و سکولار نیست دینی است. یعنی لازم نیست که شما در قرآن فیزیک و شیمی پیدا کنید یا مهندسی یا معماری بعد بگوییم حالا این تکنولوژی اسلامی می‌شود. تکنولوژی اسلامی یعنی صنعتی که هرچه بیشتر در جهت تحقق احکام و ارزش‌های اسلامی مؤثر باشد، کمک کند یعنی عدالت، یعنی اخلاق عمومی، هر تفکر علمی که کمک کند طلاق کم بشود این اسلامی است چون طلاق یک مفهوم ضد ارزش است. هرچه که باعث بشود احترام به حقوق بشود. منتهی فرق آن با یک جامعه سکولار چیست؟ اولاً جامعه سکولار به همه این ارزش‌ها معتقد نیست صرفاً ‌به ارزش‌های دنیوی آن توجه دارد نه به نتایج ابدی و اخروی آن. ثانیاً همه این‌ها را از امر مقدس تفکیک می‌کند یعنی خود این را هم، باز به پاداش دنیوی آن کار دارد به پاداش اخروی و به رشد انسان، به تقرب به خدا، به ابدیت انسان توجه و کاری ندارد.

مواجهه با مسئله ترافیک می‌تواند اسلامی یا غیر اسلامی باشد. چطور؟ این دوتا مشترکاتی و تفاوت‌هایی دارند. یک مدیریت شهری غیر اسلامی هم مشکل ترافیک و محیط زیست و دود را می‌خواهد حل کند و باید هم حل کند نوع اسلامی آن هم باید حل کند. هر دویشان باید حل کنند. یک جاهایی هم ارزش‌های مشترک است به او می‌گوییم چرا می‌خواهی این قضیه را حل کنی؟ مالیات، ترافیک، محیط زیست؟ می‌گوید برای این که دنیاست می‌خواهیم درست زندگی کنیم کمتر مریض بشویم، وقت‌مان هدر نرود، اعصاب‌مان بهم نریزد. خب حالا سراغ مدیریت شهری اسلامی، معماری و شهرسازی اسلامی می‌آییم. می‌گوییم شما چرا این کار را می‌کنید؟ می‌گوید آیا مردم دود بخورند، توی ترافیک کار کنند و... این‌ها برایتان مهم نیست فقط به بهشت و جهنم فکر می‌کنید؟ بهشت و جهنم و آخرت ما با دنیا تمایز مکانیکی با هم ندارند. «الدنیا مزرعه الاخره» منتهی هدف نهایی چیست؟ اگر از تو بپرسند هدف نهایی تو چه بود؟ تو می‌گویی بیشتر در دنیا بمانیم و بیشتر لذت ببریم. این هدف نهایی توست. مدیریت شهری سکولار نهایتش این است.

تفکر اسلامی چه می‌گوید؟ می‌گوید انسان‌هایی که خداوند در این عالم خلق کرده حقوقی دارند، حقوق مادی دارند، حقوق معنوی دارند. تا به حقوق‌شان نرسند یعنی اگر شما برای تأمین حقوق آن‌ها حقوق مادی و معنوی آن‌ها تلاش نکنید نمی‌توانید توقع رشد معنوی و تعالی داشته باشید. هدف خلقت و فلسفه خلقت رشد این‌هاست. اما چطور می‌شود در یک جامعه فقیر گرسنه بی‌نظم بیمار بدبخت راحت‌تر و قابل تربیت و رشد هستند یا یک جامعه‌ای که این مشکلات را حل کند ولی در دام رفاه‌زدگی و دنیازدگی و شهوت‌پرستی و غفلت نیفتد؟ خب دانشگاه اسلامی، دانشگاهی است که به درد تمدن اسلامی بخورد. حوزه اسلامی هم همین‌طور. هر پایان‌نامه و پژوهش و هر کلاس و هر آموزش آن باید یکی از این مشکلات را حل کند. یک مانع را از سر راه تمدن‌سازی معاصر بردارد. منتهی با رویکرد الهی به انسان. انسان را موجودی ابدی بداند. با ظرفیت خلیفه‌الهی بداند به مشکلات جسمانی او فکر کند اما فقط به جسمانی محدود نشود از هر راهی هم نخواهد فقط مشکلات مادی را حل کند. شما ببینید در بحث مدیریت اسلامی و غیر اسلامی، دانشگاه اسلامی یکی‌اش بحث مدیریت است یک مشترکاتی دارند آن‌جا که عقل است. چه کار کنیم پول، انرژی، استعدادها، وقت کمتر تلف بشود و بیشتر نتیجه بدهد. خب این‌ها اسلامی و غیر اسلامی دارد. منتهی اسلام یک نگاه ژرف‌تر و عمیق‌تر دارد و این‌ها را امانات الهی می‌داند و این‌ها را ظرفیت خلیفه‌الهی می‌بیند به مادیات آن کاری ندارد اما به مادیات آن هم کار دارد اما سقف، مادیات نیست. به اخلاق و توحید هم کار دارد. به این که طبیعت آیات الهی بداند کار دارد نه این که فقط توی طبیعت فرو برود به طبیعت فرو برود اما آن را مستقل از ماوراء‌الطبیعه و خداوند نداند. این‌ها یک تفاوت‌هایی است.

دوم این که مشکلات خود را به چه شیوه‌ای حل کند؟ در یک نظام غیر الهی می‌گوید مشکل خودت را به هر شیوه‌ای حل کن! شما لذا می‌بینید مثلاً در همین مدیریت یک بخشی از آن عقل و انسانیت است اسلامی و غیر اسلامی مشترک هستند. یک بخشی از آن توی این نخ‌ها می‌رود و می‌گوید چگونه می‌توان مشتری را تسخیر کرد؟ بروید دستورالعمل‌ها ببینید. همین کتاب‌هایی که الآن در بازار می‌آید، چگونه در ده دقیقه میلیاردر شویم؟ چگونه مدیر شویم؟ بعضی از این‌ها تاکتیک‌هایی است که با اخلاق هم منافات ندارد ما هم در روایات اسلامی داریم که دوستت را تحمل کن و دشمنت را نیز. دشمن شخصی نه دشمن مکتبی. خب این‌ها هست اما توی این آیین دوست‌یابی که آن‌ها می‌نویستند از این حرف‌ها دارند. این‌جا ظاهرش مثل هم است ضمن این که باطنش با هم فرق می‌کند. او بر مبنای خودخواهی است که چطوری سواری بگیرم؟ لبخند بزنم تا سوارش بشوم. این یکی می‌گوید لبخند بزن چون انسان است بنده خداست، برادر و خواهر توست، حقوق و حرمت او را رعایت کن. خودت هم رشد کن و به او هم واقعاً احترام بگذار نه این که لبخند می‌زنم برای این که سوارش بشوم اگر فهمیدم نمی‌توانم سوار او بشوم دیگر لبخند نمی‌زنم. اما یک بخشی صریح‌تر است مثلاً می‌گوید جلسه را کش بده، طرف خسته بشود و پیشنهادت را لحظه آخر بده نه لحظه اول. این‌ها در بحث‌های مدیریت فروش و اقتصاد به اسم علم مدیریت هست. چگونه اول قیمت را بالا ببر، بعد یک طوری پایین بیا که او فکر کند خیلی تخفیف دادی، در حالی که حالا به قیمت بالاتر از واقع رسیدی بالاتر از واقع. چگونه چه کنیم؟ یعنی چگونه یک انسان را خر کنیم! مگر این نیست؟ فارسی‌اش این است. چگونه از انسان الاغ بسازیم و سوار او بشویم. در فرهنگ اسلامی می‌گوید تو مذاکره کن منافع و حقوقت را هم رعایت کن، اما حتی اگر می‌توانی فریبش بدهی فریبش نده. تو می‌توانی او را فریب بدهی الآن او خسته است هرچه تو بگویی قبول می‌کند. حق نداری. فقط سود تو مهم نیست. اخلاق تو هم مهم است. رعایت حقوق او باعث رشد اخلاقی تو می‌شود. لذا در فقه اقتصادی می‌بینید که می‌گویند ترقی رکبان حرام است. – این در رساله هست – ترقی رکبان این است که وقتی کاروان داشته از یک شهری به یک شهری می‌رفت آن کاروان نمی‌دانست که اجناس او در شهر مقصد قیمتش چگونه است؟ بعضی بلند می‌شدند می‌رفتند قبل از این کاروان‌شان به آن شهر برسد مطلع بشود نبض بازار دستش بیفتد به تلقی رکبان می‌رفتند. رکبان یعنی آ‌ن کاروانی که دارند می‌آیند، تلقی یعنی خودشان زودتر می‌رفتند که بین راه به آن‌ها برسند و این‌ها هنوز چشم گوش‌شان بسته است این‌ها بفهمند چیه تا وقتی که رفتند بتوانند کلاه کاروان را بردارند! مثلاً می‌گویند این‌ها که الآن نمی‌دانند این جنس در شهر ما کم است و چقدر می‌ارزد الآن به او یک قیمتی را بگوییم با همان سود اندک راضی است یا اصلاً سود نمی‌کند به او می‌گفتند آقا این‌جا نیایی همه مالت روی دستت می‌ماند! ما گفتیم و رفتیم، طرف می‌گوید من می‌خرم اگر نخرم می‌ماند! یا قیمت‌ها این است خب این حرام است. تلقی رکبان یعنی طرف زحمت کشیده دارد جنس خودش را توی شهر می‌آورد او هم حق ندارد دنبال سود زیادی باشد ولی تو داری کلاه او را برمی‌داری. مدیریت بازار، آموزش و مهارت کلاهبرداری که نیست. این تفاوت مدیریت اسلامی و غیر اسلامی می‌شود و الا در این که عاقل باش، هزینه کم بشود، فایده بیشتر بشود، در زمان صرفه‌جویی کنیم، شفاف باشد، کاری کنیم دعوایمان نشود، کمتر زندان برویم، این‌ها را که اسلام هم قبول دارد ضمن این که همین‌جا هم هدف اسلامی با غیر اسلامی یکی نیست. شباهت و شراکت دارد اما لزوماً یکی نیست پس استخراج از دین آری. عدم مخالفت با نص دینی آری. رعایت عمومات و مطلقات بله. دین، شامل حجت عقلی و حجت نقلی است. هر دو حجت الهی است. بنابراین هم استخراجی هم عدم مخالفت با نص دین، هر دویش شرعی و دینی است. این مشترکات تمدن دانشگاه اسلامی با تمدن و دانشگاه غیر اسلامی، کجا مشترک هستند و کجا متفاوت هستند. این که بگوییم این میکروفن را چه کسی ساخته؟ این در فلان شرکت غربی است! آن طرف مسلمان بوده یا کافر بوده؟ او کافر بوده، خب وقتی یک کافر این را می‌سازد کفرش هم در این هست! کفرش هم در ذات این هست. بنابراین تکنولوژی ذاتاً سکولار است! یعنی چی؟ یعنی در جامعه اسلامی این را خاموش کنم و داد بزنم صدایم را دو برابر کلفت بزنم که بتوانم نصف الآن حرف بزنم؟ این اسلامی‌تر است؟ بعضی‌ها توهمات‌شان راجع به مفهوم اسلامی و غیر اسلامی این‌طوری است. بعضی‌ها هم غرب‌زده، می‌گوید اولین کسانی را که اواخر قاجار و زمان اوائل پهلوی به اروپا فرستادند که آن‌جا بورسیه شده بودند خب خیلی‌های آن‌ها رفتند آن‌جا تکنولوژی و علم یاد بگیرند به ایران بیایند و ایران را آباد کنند آن‌جا رفتند فراماسون و جاسوس شدند برگشتند ایران را نوکر و وابسته کردند. بعضی‌هایشان رفته بودند آن‌جا چیزهای نظامی یاد بگیرند که ارتش ایران قوی بشود که از روس‌ها و انگلیس‌ها شکست نخورد به آن‌ها گفتند این‌ها را ولش کن! بیا این‌جا معلم و تربیت معلم بشو، او را آموزش می‌دادند که او به ایران بیاید و یک نسل وابسته و وابسته‌گرا تربیت کند. بعضی از این‌ها هم که متدین بودند بعضی‌هایشان هم سراغ شراب و فحشا و زنا می‌رفتند خیال می‌کردند این‌ها پیشرفت است می‌دیدند هم خوش‌خوشان‌شان می‌آید و هم پیشرفت کردند! آن‌جا می‌رفتند بی‌دین و لامذهب و فاسدالاخلاق برمی‌گشتند. یا برنمی‌گشتند. یک عده‌ای که متدین‌تر بودند توی این‌ها داریم. این‌ها گیج می‌شدند. از ایران اواخر قاجار و زمان پهلوی، کشور عقب مانده وابسته بود حالا بعضی ظواهر و مدرنیته و پیشرفت را آوردند ولی به چه قیمت؟ کلاً کشور را غارت و استثمار کردند و چندتا نمایش هم دادند و الا ما زمان شاه، هم زمان قبل از انقلاب، دانشگاه‌های ما اصلاً تولید کننده علم نبودند، نه تولید کننده علم، نه صنعت، ما هیچی نداشتیم همه‌اش ترجمه، واردات و مصرف بود. آن خط هنوز بطور کامل هم کور نشده است. یک بحث دانشگاه اسلامی همین است. این‌ها کالسکه آتشی دارند، خیابان‌شان این‌طوری است، بعد دوتا تیپ بودند: یک تیپ می‌گفتند یکی می‌گفت نکند این‌ها برای این که شراب می‌خورند و لامذهب شدند و حجاب ندارند پیشرفت کردند؟ این خطی بود که امثال رضاخان و این تیپ‌ها تا آمدند گفتند پیشرفت کنیم. گفتند یعنی چه کار کنیم؟ گفت یعنی لباس‌هایتان را بیرون بریزید و کلاه‌های پهلوی بپوشید و زنان هم باید بی‌حجاب بشوند این شرط پیشرفت است! یک عده که متدین بودند و نمی‌خواستند این ظواهر شریعت را کنار بگذارند می‌خواستند متشرع غربی بشوند که بعضی‌ها فکر کردند دانشگاه اسلامی به این معناست، تمدن دینی یعنی همین، تمدن غربی، مشروب‌فروشی‌ها و فاحشه‌خانه‌هایش نباشد یا مثلاً مخفی باشد و علنی باشد و ما صدای اذان را هم بشنویم! و الا ما اگر توی خیابان‌های سوئیس راه برویم و صدای اذان هم بیاید این تمدن اسلامی می‌شود! البته در بعضی جهات بله، در بعضی جهات الآن کشورهایی در دنیا هستند که از ما شاخص‌های مدنی اسلامی را بیشتر رعایت می‌کنند اما این نباید باعث شود که توهم کنیم چندتا شاخص مدنی و اجتماعی و مادی تمدن اسلامی این کل مفهوم تمدن اسلامی است. امام می‌گوید آدم‌هایی که معذب نشدند و برای کشور و ملت خودشان احساس مسئولیت نمی‌کنند فقط برای سرنوشت شخص خودشان احساس مسئولیت می‌کنند این دانشگاه غیر اسلامی است. دانشگاه اسلامی این است که احساس کند من برای این کشور و ملتم و برای امت اسلام هستم من برای کل مستضعفین جهان هستم من برای کل بشریت هستم. ما از این کشور و مردم استفاده کردیم، استفاده علمی کردم باید تحویل بدهم این‌ها دست من امانت بوده است. ما بار را از این ملت گرفتیم سوار دوش این ملت شدیم، دانشگاه مجانی رفتیم یا امکانات دیدیم بعد هم بارمان را روی دوش تو می‌گذاریم و می‌گوییم برو به عیاشی خودت برس! این‌طوری نمی‌شود تمدن‌ْسازی کرد. هرکسی به فکر خودش یار خودش بار خودش! این نمی‌شود باید نسبت به جامعه احساس مسئولیت کنیم. من به شما بگویم بعضی از این کشورها و ملت‌های دیگر هستند واقعاً این احساس مسئولیت را نسبت به جامعه‌شان دارند با این که مسلمان هم نیستند. مثلاً من از چند نفر آدم‌های دانشگاهی در خود ژاپن این تعبیر را می‌شنیدم، طرف می‌گفت یک کاری هست برای من سود دارد اما برای کشور ندارد. به کشور صدمه می‌زند. منافع خودش را فدای منافع کشورش می‌کرد! ما این‌ها را دیدیم با این که اصلاً مسلمان هم نیست. می‌گفت اگر کمپانی ما این کار را بکند ما سود می‌کنیم. ولی ژاپن سود نمی‌کند. خب این خیلی بد است که یک کمپانی غیر مسلمانی این‌طوری مسئولانه نگاه کند ولی ما این کار را نکنیم. چطوری می‌شود بعضی از کشورها هستند که بعضی چیزهایی که صادر می‌کنند بعضی‌هایشان در کشور خودشان مصرف نمی‌کنند. همین ژاپن که الآن مثال زدم – البته نمی‌خواهم بگویم ژاپن ایده‌آل است، ژاپن هزارتا مشکل دارد – ولی نقاط مثبت هم دارند. چون گفتید مثال بزن، این‌ها تا مدت‌ها برای همه جای دنیا کولر درست می‌کردند اما در خانه خودشان ژاپنی‌ها کولر نداشتند یا پنکه بود یا بادبزن دستی! تلویزیون رنگی تولید می‌کردند صادر می‌کردند اما در خانه‌های خودشان تلویزیون سیاه سفید بود! یا نبود! این‌طوری می‌توانیم قوی بشویم تا این وضعیتی که ما داریم! هرکس که فقط شخص و خانواده خودش را ببیند که چه کار کنم مصرف بیشتر باشد و به ما خوش بگذرد! ما اصلاً تمدن اسلامی نمی‌خواهیم تمدن خالی هم نمی‌توانیم بسازیم! تمدن خالی و خشک خالی با این همه مصرف‌گرایی و خودحوری نمی‌توانیم بسازیم. این یک اصل است.

-این جمله را گوش کنید- امام می‌گوید اگر دانشگاه این احساس تکلیف و این احساس مسئولیت و باور را داشته باشد بهترین مرکز است اگر بر این احساس و بر این باور در دانشگاه ما نباشد دانشگاه بدترین مرکز کشور است! نمی‌گوید مرکز بی‌فایده است بلکه می‌گوید بدترین مرکز برای کشور است برای این که کل ما را و کل جامعه را به تباهی می‌کشاند چون نخبگان رهبران این جامعه هستند. مثل این که یک آدم مستی برود پشت فرمان جامعه بنشیند! این فقط به خودش صدمه نمی‌زند خب تو می‌خواهی خودکشی کنی برو بیرون، نخبگان وقتی فاسد شدند خودخواه شدند نخبگان رانندگان اتوبوس هستند جامعه را دارند به یک سمت می‌برند! جامعه را دارند لب پرتگاه می‌برند. این یک اصل که امام صریح می‌گوید که اگر این احساس و این باور نباشد که تو از این مردم استفاده کردی مسئول هستی باید جواب بدهی. دوتا مشکل این جامعه را باید کنید فقط به منافع خودت فکر نکنی. می‌گوید اگر این نباشد، دانشگاه بدترین مرکز است برای این که ما را به تباهی می‌کشاند. اما اگر این احساس بود، استاد دانشگاه متعهد بود دانشجویش متعهد بود پایان‌نامه‌ها متعهد بودند که مشکلات این جامعه را با فرنگ درست حل کنند برای این مردم غصه خوردند و خواستند در خدمت این مردم باشند بعد امام می‌گوید دانشگاه بالاترین مقامی است که کشور ما را می‌تواند به سعادت برساند. دانشگاه، بالاترین نهاد است. – این‌هایی که می‌گویم عین صحبت‌های امام است- می‌گوید دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت. این که می‌گویند جامعه دانشگاهیان، به خیال‌شان این کلمه مقدسی است! یعنی چه جامعه دانشگاهیان؟ الآن که همه جامعه دانشگاهیان هستند، توی خیابان بگویی دکتر، 10 نفر برمی‌گردند نگاهت می‌کنند! دیگه حالا ما اصلاً در ایران جامعه غیر دانشگاهیان نداریم،! در کل ایران تنها کسی که دکترا ندارد من هستم. همه دکتر هستند. خب الآن که همه جامعه دانشگاهیان هستند. جامعه مقدس دانشگاهیان، دیدید هنرمندان را می‌گویند جامعه هنرمندان فلان! جامعه هنرمندان کیه؟!‌ هنرمند آدم داریم،‌هنرمند وحشی داریم. یا جامعه روحانیت! جامعه روحانیت چیست؟ ما روحانی باتقوای باسواد داریم، روحانی بی‌تقوای بی‌سواد داریم. جامعه روحانیت چیه! مجموع صنف روحانیت! دانشگاهیان! مسئولان! مسئولان چه کسانی هستند؟ مسئول احمق داریم مسئول عاقل داریم. به مسئولان نظام فلان، مسئولان نظام چه کسانی هستند؟ یکی یکی یا آدم هستید یا نیستید یا دارید به مسئولیت‌تان عمل می‌کنید یا نمی‌کنید. به مسئولان نظام اهانت شد! به فروشندگان پارچه اهانت شد! به تاکسیرانان فلان! جامعه سینماگران! یعنی چه آقا؟ ما اصلاً چنین جامعه‌هایی نداریم این‌ها کلمه است، اصلاً چنین واقعیت‌هایی نیست. ما افراد و اشخاص داریم، یا آدم هستید یا نیستید، یا مؤمن هستید یا نیستید، یا صالح هستید یا نیستید، یا صادق هستید یا کاذب هستی، یا خائنی یا خادمی. دانشگاه و جامعه دانشگاهیان! ما دانشگاه نداریم. دانشگاه دو راه دارد راه جهنم و راه سعادت، شما جزو کدام‌هایش هستی. راه ذلت و مسکنت و نوکرمآبی که کشور را به این سمت ببرید یا راه عزت و سعادت و عظمت و استقلال و پیشرفت به نفع این جامعه. بعد امام می‌گوید دانشگاه تا این نوع دانشگاه زمان شاه بود و به این شیوه ادامه پیدا کند فایده‌ای ندارد. امام می‌گوید ما این دانشگاه را 50 سال داشتیم و این کشور یک کشور عقب‌مانده وابسته بدبخت شد. تمام مسئولین‌مان هم دانشگاهی بودند مگر زمان شاه دانشگاهی نبودند؟ مگر این‌هایی که قراردادهای خائنانه امضاء می‌کردند و کشور را به انگلیس و روس و بعد آمریکا و اسرائیل می‌فروختند مگر این‌ها دانشگاهی نبودند؟ هم مراکز صلاح از دانشگاه بیرون آمد و هم مراکز فساد از دانشگاهیان بیرون آمد! امام می‌گوید 50 سال است که ما این دانشگاه را داریم باز هم هرکس می‌خواهد یک عمل جراحی ساده بکند بلند می‌شود به غرب می‌رود! همین‌قدر عرضه ندارید که کاری بکنید که مشکلات صنعتی و پزشکی و کشاورزی این مملکت داخل این مملکت حل بشود. حالا دیدم گفته ما برای شرکت‌هایمان باید از خارج مدیر بیاوریم! یکی دیگر از مسئولین هم گفت ما می‌توانیم فقط آبگوشت بزباش ما می‌توانیم بقیه چیزها را نمی‌توانیم! خب با این کله‌های خالی و پوک که نمی‌شود تمدن‌سازی کرد. از کل صحبت‌های من همین جمله را فردا ببینم چه می‌کنید! چون یکی از مصیبت‌های ما همین رسانه‌ای‌های بیسواد خودمان هستند. یک ساعت داریم حرف می‌زنیم دوتا جمله می‌آورد تیتر می‌کند درست همان چیزهایی است که من نگفتم! عمداً جمله را معکوس می‌کند و یک چیز دیگری می‌گوید.

امام(ره) می‌گوید از دانشگاه هرچه فساد در این مملکت پیدا شد از اشخاصی بودند که دانشگاهی بودند آن پزشک احمدی زمان رضاخان که بسیاری از رجال این مملکت با آمپول خود کشت او هم دانشگاهی بود. یک پزشک احمدی بود که هرکس را می‌خواستند سربه‌نیست کنند برای این که نگویند رضاخان او را کشته، تحت این عنوان که مریض است و می‌خواهیم او را معالجه کنیم با آمپول هوا می‌کشتند. حالا آن یکی‌اش بود. خب او هم دانشگاهی است. امام می‌گوید که ولی تخصص را به راهی برد که هرکسی را دستور می‌دادند که باید کشته شود با یک آمپول می‌کشت! شما یک چنین دانشگاهی می‌خواهید؟ چنین اساتیدی؟ و چنین تخصصی می‌خواهید؟ از آن طرف هم، شریف‌ترین افراد از دانشگاه بیرون آمدند. ما می‌خواهیم همه‌شان شریف باشند. دانشگاهیان شریف چرا بخشی از دانشگاهیان هستند؟ ما می‌خواهیم همه دانشگاه‌ها شریف باشند. این دانشگاه اسلامی می‌شود. بعد فقط دانشگاه را نمی‌گوید سراغ حوزه و فیضیه می‌آید. ما در حوزه و فیضیه هم یک مشکلی داریم بعضی از افرادی داریم مثل بعضی از دانشگاهیان بی‌درد، ما در حوزه هم داریم. درس می‌خوانند که هم به آن‌ها آیت‌الله بگویند هم دکتر، مدرک دوتا طرف را دارند. ریش‌ها آنکارد، مرتب، در آینه روزی شش بار نگاه می‌کند! طرز حرف زدن هم، هم اداهای دانشگاهی و هم اداهای آخوندی، بعد تهش می‌گوییم آقا ببخشید بالاخره تهش که چی؟ می‌گوید هیچی ما فاضل هستیم! خب به چه دردی می‌خوری؟ ما آدم‌هایی داریم که فقط می‌خواهند اثبات کنند که ما باسواد هستیم! خب باش، به چه درد این ملت می‌خوری. دانشگاهی یا حوزه‌ای باسوادی که به هیچ درد این مملکت نمی‌خورد و هیچ مشکلی از این جامعه حل نمی‌کند، مشکل مادی، فرهنگی، علمی، عقلی، هیچی را حل نمی‌کند. اهل ریسک نیستند. ما آدم‌هایی داریم به عنوان صاحبان منزلت، حوزوی، دانشگاهی، یک بار در راه خدا و در راه حق این‌ها فداکاری نکردند. من بعضی از این‌ها را در بعضی از این جلسات حکومتی می‌بینم خیلی دقت می‌کنم اولاً می‌بینم صندلی به صندلی هر هفته می‌آید بالا. مثلاً الآن جایی که ما نشستیم جای رئیس‌هاست. هیچ موردی که هیچ موضعی اصلاً نگرفت. اگر هم گرفت دوره هر رئیس جمهوری به نفع او حرف زد! ریش گذاشته، همه چیزش هم منظم است، سانتی‌مانتال همه چیزش دقیق است می‌گوید یک جوری حرف بزنیم که همه بگویند این آقا فاضل و محترم هستند هیچ کس از من نباید چیز منفی ببیند. فقط صندلی به صندلی جلو آمدند! خیال می‌کنند صندلی شفا می‌دهد. این‌طوری هستند یعنی درد دین و درد مردم ندارند. شما آمدید چوب دین را بخورید یا نان دین را بخورید؟! تا این‌جایش همه‌اش به نفع تو بوده برای دین چه کار کردی؟ همه‌اش باعث شده که به جنابعالی بگویند آقای محترم و روشنفکر! تا حالا که همه‌اش برای تو بوده، تو چه وقت چوب دین و چوب این مردم را خوردی؟ تو چه غلطی برای این‌ها کردی؟ آرام، محافظه‌کار. چگونه پله به پله بالا برویم. آموزش بالا رفتن در ده دقیقه، این‌ها این‌طوری هستند.

خب امام بعد سراغ حوزه می‌آید و می‌گوید اگر تهذیب نباشد و اگر آدم نباشید اگر هدف‌تان خدا و خدمت به خلق نباشد علم توحید هم به دردتان نمی‌خورد. این‌ها عین جمله‌های امام است. اصلاً متخصص آموزش مدرس توحید بشو به دردت نمی‌خورد جهنمی هستی. می‌گوید «العلم هو الحجاب الاکبر» همین علم که باید تو را به نور برساند همین علم مانع نور و حقیقت می‌شود. حجاب بزرگ، علم است. - این جمله که روایت است- علمی که باید نور باشد گاهی حجاب بزرگ می‌شود. یعنی چون عالم هستی اتفاقاً آدم نمی‌شوی. یعنی از علمت داری علیه انسانیت استفاده می‌کنی. کاش این علم و غرور را نداشتی عوضش آدم بودی.

یک روایت عجیبی دیدم. امام(ع) فرمودند دو نفر هستند یکی گناه کرده ولی خیلی شرمنده است یکی گناه نکرده نمازشب خوانده ولی مغرور است در دلش می‌گوید ما بهشتی‌ها، به این جهنمی‌ها یک نگاهی بکنیم! آن گناهکاری که شرمنده است به خدا نزدیک‌تر است تا نمازشب‌خوانی که دچار عُجب است و خیال می‌کند آدم است ولی خب دیدم نیستی. ته دلش این است که ما اینیم! این از خدا دور است و پشت به خداست و آن کسی که گناه کرده ولی شرمنده است. او به خدا خیلی نزدیک‌تر است. این‌ها یک منطق دیگری است. امام(ره) اهل این منطق بود. امام اهل ادا نبود نه اداهای آخوندی نه اداهای دانشگاهی. ما الآن هم روشنفکرهایمان یک اداهایی دارند و هم بعضی از تیپ‌های آخوندهایمان سوادهای متوسطی دارند و خودشان را شاهکارهای خلقت می‌دانند و خیال می‌کنند و می‌گویند ما متعلق به همه بشریت هستیم! خیال می‌کند متعلق به همه بشریت هستند و هیچ کس هم آن‌ها را کشف نکرده انشاءالله به زودی آن‌ها کشف می‌شوند!

عرضم را با این عبارت امام(ره) ختم کنم. علم؛ هرچه در حوزه انباشته‌تر شود – دانشگاهش را گفت حالا حوزه را می‌گوید البته این عبارات برای هر دویش هست – علم؛ هرچه انباشته‌تر شود حتی علم توحید که بالاترین علم است اگر در مغز انسان و حتی در قلب انسان انباشته شود ولی انسان مهذّب نباشد همین علم توحید شما و انسان را از خدا دور می‌کند و همین علم توحید شما را به جهنم می‌برد! شما می‌گویید علوم دانشگاهی، پزشکی، مهندسی فلان، امام می‌گوید فقه نه بلکه بالاتر از آن، علم توحید،‌ به لحاظ نظری خداشناس‌ترین آدم این عالم باش ولی همان تو را به جهنم می‌برد اگر تهذیب نباشد یعنی اگر هدف‌تان خدا نباشد و هدف‌تان دنیا باشد. حالا بعضی‌ها دنیایشان را از طریق دنیا به دست می‌آورند و بعضی‌ها متأسفانه بدتر است به اسم دین دنبال دنیا می‌روند این خیلی خطرناک است. کاش آدم به اسم دنیا دنبال دنیا برود دیگر کلاه کسی را برنمی‌دارد اما وقتی که به اسم دین دنبال دنیا می‌روی یعنی می‌خواهی به مقام برسی، مطرح بشوی، رئیس بشوی، محبوب‌القلوب بشوی همه تعریف تو را بکنند یا نازل‌تر از این هم هست دنبال شهوت و ریاست و قدرت و ثروت هستی این خطرناک است. می‌فرماید استیکال به دین، این‌هایی که به اسم دین می‌خواهند دنیایشان را آباد کنند. امام می‌گوید اگر انسان مهذب نباشد هرچه عالم‌تر شود از خدای تبارک و تعالی دورتر می‌شود. این جمله خیلی چیز عجیبی است. هرچه عالم‌تر بشود از خدا دورتر می‌شود برای این که این علم نور نمی‌آورد همه‌اش حجاب است و مدام به غرور و نفسانیت دارد اضافه می‌کند و مدام دورتر می‌شوید. باید کوشش شود در این حوزه‌های علمیه چه حال و چه بعدها که این‌ها را مهذب کنند. می‌گوید این‌هایی که می‌آیند در حوزه درس بخوانند اول این‌ها را مهذب کند، ‌مهمترین مسئله‌ای باشد که ما طلبه‌ها باید آدم باشیم. – چون من طلبه هستم دارم این حرف را می‌زنم. ما از آن طلبه‌هایی هستیم که آدم نشدیم! می‌فهمم امام چه می‌گوید و چقدر آدم خطرناک می‌شود که کتاب چندتا بخواند اما تهذیب نشود. من می‌فهمم چه می‌گوید چون علم حضوری دارم! – ‌امام می‌گوید به فکر بعد باشید که این‌هایی که به حوزه می‌آیند مهم‌تر از سواد و محفوظات این است که آدم باشند. یک جا می‌گوید خدا نکند قبل از این که تهذیب نفس کنید عمامه‌هایتان بزرگ بشود و ریش‌هایتان سفید شود که آن وقت هم برای خودتان و هم برای جامعه خطر دارید. یک اهل دنیا با لباس آخرت. می‌گوید باید کوشش شود در این حوزه‌های علمیه، این‌ها را مهذب کنند کنار فقه و فلسفه و امثال این‌ها اخلاق و تهذیب، سلوک الی‌الله تعالی باشد. آقا دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که حتی اگر دارد فیزیک، شیمی، کشاورزی، می‌خواند سلوک الی‌الله داشته باشد. یعنی هدف این دانشگاه، هدف این رشته‌ها خدمت به خلق برای خدا باشد. گسترش هرچه بیشتر توحید و عدالت در جامعه است این می‌شود الی‌الله. آن وقت میز آزمایشگاه شما می‌شود معبدتان. زمین کشاورزی‌تان مسجدتان می‌شود، کارخانه‌تان معبد می‌شود. وقتی به قول حاج شیخ محمدتقی جعفری – رحمت‌الله علیه- می‌گفتند وقتی که روی میز آزمایشگاه‌تان خم شدید دارید کار می‌کنید انگار به رکوع رفتید اگر هدف‌تان خدمت به خلق برای خداست. آن وقت فکر نکنید که این‌جا فقه بخوانید به خدا نزدیک‌تر است تا این که مهندسی بخوانید. می‌گوید هرچه که جامعه اسلامی و جامعه انسانی به آن نیاز دارد خواندن و آموختنش واجب شرعی است فقه ماست. هر رشته‌ای که جامعه به آن احتیاج دارد تا وقتی که رفع نیاز نشده واجب کفایی است. هر رشته‌ای که باشد، فقه ما این را می‌گوید. مثلاً شما در جامعه‌ای نانوانی ندارید بر همه واجب است نانوایی بروند تا به حد کفاف به رسد به حد کفایت که رسید دیگر واجب نیست. این جامعه برای دفاع از امنیت خود موشک می‌خواهد. بر همه واجب می‌شود که دنبال موشک بروند تا به حد کفایت برسد. پزشک کم دارد همین‌طور. رفتگر کم دارد، یک روزی رسید که همه شغل‌ها حل شده و مشکل نظافت خیابان‌ها مانده، واجب کفایی است که رفتگر بشویم. بنابراین فقیه شدن، عارف شدن با مهندس و پزشک و رفتگر شدن مساوی است. ملاک دو چیز است: 1) نیت و هدف و انگیزه تو چیست و تو چرا دنبال این رفتی؟ 2) نیاز جامعه‌ات. این خیلی چیز مهمی است که هر شغلی که جامعه نیاز دارد که اگر آن کار را نکنی جامعه تو عقب می‌ماند، ذلیل می‌شود، وابسته می‌شود، نفوذپذیر می‌شود، جنگ داخلی راه می‌افتد، گرفتاری می‌شود، مردم مریض می‌شوند و... واجب کفایی است که آن کار را بکنید تا به حد کفایت برسد. این یک اصل بسیار مترقی عجیبی است که همه‌اش دینی می‌شود یعنی تمام شغل‌ها دینی هستند البته شغل‌های مثبت نه شغل‌های کاذب. تمام مشاغل دینی‌اند همه خدمات اجتماعی چه به نفع جامعه است و جامعه به آن نیاز دارد عبادت می‌شود و اصلاً‌ واجب می‌شود.‌ امام(ره) می‌گوید همه چیز را به شکل سلوک الی‌الله ببینید. می‌گوید شما می‌دانید که مرحوم شیخ فضل‌الله نوری را چه کسی محاکمه کرد؟ - آن خطاب‌شان به دانشگاه بود حالا به حوزه است – می‌دانید چه کسی شیخ فضل‌الله را محاکمه و اعدام کرد؟ یک معمم! یک ملای زنجانی بود که حکم قتل او را داد. وقتی یک ملای معمم مهذب نباشد فسادش از دیگران بیشتر است. دادگاه تشکیل داد و به عنوان حاکم شرع، حکم اعدام شیخ فضل‌الله را داد. یک آخوند تهذیب نشده ولی با سواد.

در بعضی از روایات است که اهل جهنم از تعفن بعضی روحانیون در عذاب هستند و دنیا از تعفن بعضی از این‌ها در عذاب است. این آخوند فاسد وهابی یا غیر وهابی، یا شیعه، - فرقی نمی‌کند – که آن فتواها را می‌دهد و آن کارها را می‌کند و این‌قدر آلوده است، امام می‌گوید تا نفوس خودتان را اصلاح نکنید – به طلبه‌ها و به دانشگاه می‌گوید- تا از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید شما نمی‌توانید دیگران را تهذیب کنید (این به حوزه است). می‌خواهید بقیه را متدین کنید؟ اول خودتان دین داشته باشید و اول خودتان را تهذیب کنید کسی که از بقیه پاک‌تر است می‌تواند دیگران را پاک کند. به دانشگاه هم می‌گوید تو هنوز نمی‌توانی مشکل خودت را حل کنی، می‌خواهی مشکلات جامعه را حل کنی؟ تو هنوز نمی‌توانی مشکل خودت را حل کنی. اگر دانشگاه به وظیفه‌اش درست عمل می‌کرد نباید تحریم روی ما تأثیر می‌گذاشت. تحریم یعنی چه؟ یعنی قطعاتی است که دانشگاه ما هنوز عرضه ندارد بسازد. این می‌شود تحریم. اگر تو عرضه داشتی نمی‌توانستند ما را تحریم کنند. اگر حوزه و رسانه‌های ما به وظیفه‌شان درست عمل کنند و عمل کنیم معنی دارد که طرف وهابی شده؟ خب مشکل توست. البته من نمی‌خواهم بگویم همه‌اش مشکل گفتن است چون بعضی‌ها هستند که بهترین حقایق هم به گوش‌شان می‌رسد تصمیم غلط می‌گیرند. قرآن می‌گوید پسر پیامبر است، از پسر نوح که بالاتر نیستی، که نوح می‌گوید می‌شود پسرم را نجات بدهید؟ خداوند می‌فرماید: «لیس من أهلک»‌ او جزو خانواده تو نیست. خانواده، تعریف فقط نسبی و خون و نژادی ندارد «إنّه لیست من اهلک» بگذار برود او خودش نمی‌خواهد قبول ندارد. حضرت لوط(ع) آمده یک جامعه همجنس‌باز فاسدالاخلاق را اصلاح کند خانمش طرفدار آن‌هاست! برای آن‌ها گزارش برده است. قرآن می‌فرماید. دوتا مهمان (فرشته به شکل انسان) برای حضرت لوط(ع) آمده زن پیامبر رفته گزارش داده که بدوید دوتا آمدند! زن پیغمبر! از آن طرف هم در مرکز کاخ فرعون هم موسی تربیت می‌شود و هم همسر یا خواهر فرعون که قرآن به عنوان نمونه مؤمن از او یاد می‌برد. این که از مرکز فساد گل می‌روید و از مرکز صلاح، گاهی زباله بیرون می‌آید این اصل اختیار و آزادی است اما اصل مسئله این است که امام(ره) می‌گوید فضا را برای رشد آماده کنید. امام(ره) می‌گوید یک کاری نکنید جوان با فطرت سالم توی حوزه می‌آید 20 سال بعد اطلاعاتش زیاد شده، قیافه‌اش هم قیافه علمایی شده، محفوظات فقهی، اصولی، تفسیر، فلسفه،‌ کلام را می‌داند اما با فطرت فاسد بیرون برود، با محفوظاتش پشت به خدا بیرون برود. تهذیب لازم است هم در شما هم در همه، البته همه ملت و انسان‌ها مذهب باشند. امام(ره) می‌گوید اما اگر تاجر مهذب نشد کارش یک گرانفروشی می‌کند به یکی دو نفر صدمه می‌زند، همه‌اش را روی هم بگذارند بله فسادش زیاد می‌شود و یک نفر این همه فساد ندارد. امام(ره) می‌گوید اما اگر عالم و روحانی و حوزه اسلامی فاسد شود یک شهر را به فساد می‌کشاند. یک جامعه و یک مملکت را. می‌گوید یک عالم دانشگاهی وقتی فاسد می‌شود جامعه‌اش را به فساد می‌کشاند اما یک آدم معمولی کنار خیابان فاسد بشود خودش گناه می‌کند. امام(ره) می‌گوید یک دانشگاهی و روحانی اگر فاسد باشد و تهذیب نکند جامعه‌اش را به گند می‌کشاند و فقط خودش نیست و بعد می‌گوید انشاءالله این قدم‌هایی که برداشتید – چون ایام وحدت حوزه و دانشگاه است – وحدت داشته باشید. ببینید اشکال ما این است که با اشخاصی مواجه هستیم که بدون توجه به مشکلات و خاص ملت، به مجرد این که می‌گویند فلان مرکز اسلامی باشد می‌گویند می‌خواهید دانشگاه را اسلامی کنید؟ یعنی می‌خواهید تخصص علم در آن نباشد؟! می‌خواهید همه را فقیه و آخوند کنید؟! دانشگاه اسلامی یعنی به جای فیزیک و شیمی و پزشکی و مهندسی، همه بروند در دانشگاه‌ها آخوند بشوند؟ - خیلی جالب است این‌ها عین عبارات امام است. معلوم می‌شود از همان موقع این حرف‌ها بوده – می‌گوید تا بعضی‌ها می‌گویند که اسلام با علم و تخصص مخالف است و این‌ها می‌خواهند دانشگاه را اسلامی کنند یعنی می‌خواهند بگویند علم و دانش نباشد و همه‌اش بیایند حرف‌های اسلامی بزنند، یعنی آیه و حدیث بخوانند! امام(ره) می‌گوید متأسفانه ما با چنین تفکری روبرو هستیم. تا می‌گوییم دانشگاه اسلامی می‌گویند اهان می‌خواهند بیایند به دانشگاه و همه را روضه‌خوان کنند!

امام(ره) می‌گوید این‌طور تبلیغ می‌شود و این‌ها نمی‌دانند مقصود ما که می‌گوییم تمام گروه‌ها و نهادها بخصوص دانشگاه‌ها که مرکز علم و مغز متفکر جامعه است این‌ها باید اسلامی شود ما نمی‌گوییم که احتیاج به متخصص نداریم. بحث این است که متخصص الهی تربیت کنیم نه متخصص مادی خواه. متخصص مؤمن نه فاسد و کافر. اسلام تا آن‌جا برای متخصص کوشش دارد که می‌گوید در احکام عادی و شرعی‌تان تخصص میزان است. تخصص در فقه و اصول. در آسفالتان متخصص در همان کار داشته باشید. در بیماری تخصص در همان کار. اسلام دین تخصص است. هر کاری تخصص می‌خواهد.

وقتی که من این‌ها را بررسی می‌کردم شاید حداقل 30- 40 شاخص در صحبت‌های امام(ره) در مورد تعریف دانشگاه اسلامی دیدم. هم در علم، هم در عالم، هم در معلوم، هم در متد و روش آموزش و پژوهش و هم در هدف. در این 5 عنوان حدود 30- 40 مؤلفه حداقل پیدا کردم. یک وقتی بگذارید شما که دانشجوی خط امام هستید یک وظیفه‌تان این است شما که امام را ندیدید اول این که این آثار را درست بخواهید و درست طبقه‌بندی کنید و ببینید هر حرفی که امام راجع به دانشگاه زده، هر چیزی که امام راجع به دانشگاه گفته، حتی به نظرم این کتاب «دانشگاه و دانشگاهیان از نظر امام» هم بود البته کافی نبود، در وصیت‌نامه و غیر وصیت‌نامه، این‌ها را جمع کنید، دسته‌بندی کنید و 30- 40 تا، 10 تا، 100تا مؤلفه بیرون بیاورید بعد ببینید چطوری این اهداف را می‌شود به راهبرد تبدیل کرد یعنی چه کار کنیم که به این‌ها نزدیک بشویم و از این‌ها دور نشویم.

و نکته آخر این که این‌ها را مطالبه کنید. میتینگ بگذارید، سایت بگذارید، مقاله بدهید، جمع بشوید، تریبون آزاد بگذارید. موضوع تریبون آزاد این باشد که امام در وصیت‌نامه‌شان این را گفتند. مثلاً امام(ره) در وصیت‌نامه‌اش گفته دانشجوی بورسیه به کشورهایی که سابقه استعماری در ایران دارند نفرستید اما همیشه درست خلاف آن عمل شد! مشخصاً آمریکا و انگلیس، حالا آمریکا چون رابطه‌ها قطع شد رسمی‌اش یک مدتی نبود حالا بازدوباره هست. ولی انگلیس که پدرسوخته همه جا با پنبه سر می‌بُرد. می‌گوید گربه را از هرجا که ول کنی باز با چهاردست و پا پایین می‌آید. شما یک وقت این را امتحان کنید از بالای پشت بام گربه را پایین بیندازید با کله پایین نمی‌آید با چهاردست و پا می‌آید. انگلیس دقیقاً همین‌طور است. او را هر کاری بکنید باز دوباره با چهار دست و پا، پایین می‌آید. فرستادن دانشجو به انگلیس در بدترین شرایط قطع نشد! حالا امام در وصیت‌نامه بطور صریح می‌گوید به این کشورها بورسیه نفرستید. به کشورهایی که بفرستید که در ایران سابقه استعماری ندارند. بیشترین دانشجوی بورسیه به انگلیس رفتند. خیلی بچه مسلمان‌هایی داشتیم که به آن‌جا رفتند وقتی برگشتند کارهایی کردند و صدمات بزرگی زدند. فتنه 88 از توی همین‌ها درآمد.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha