شبکه چهار - 4 خرداد 1403

مجلس در راس امور است ۱-"مجلس"، خدمتها، خیانت‌ها و عبرت‌ها ۲-"مجلس"، سیاست خارجی، اقتصاد داخلی و خط نفوذ ۳-"مجلس" نمایندگی و شورای نگهبان

بسم‌الله الرحمن الرحیم

کارشناسان سازمان سیا در تهران دهان‌شان آب افتاده بود برای قراردادی که انگلیس‌ها زمانی که داشتند کودتا می‌کردند که رضاخان را سر کار بیاورند دنبالش بودند مجلس قبل تعطیل شده بود و مجلس بعد هنوز راه نیفتاده بود. مملکت از هم پاشیده بود جنگ جهانی اول بود ایران دست ارتش انگلیس و روس تقسیم شده بود روس‌های تزاری، بعد روسیه انقلاب کمونیستی شد روسیه هم مجبور شد عقب رفت چون انقلاب شد انگلیس یک مرتبه بر کل ایران مسلط شده، هم دارد از طریق دربار قاجار قراردادی را به نام قرارداد 1919 وثوق‌الدوله امضاء می‌کند هم دارد رضا پهلوی را آماده می‌کند برای کودتا که کل حکومت را بگیرند و از این بچه‌های شاه و شاهزاده‌های قاجار را سر کار بیاورند که صددرصد تسلیم شده باشد چون در ایران نفت تازه کشف شده بود و عراق را هم انگلیسی‌ها گرفته بود و از غرب ما عراق تا فلسطین و امارات و قطر و عربستان دست‌شان بود و شرق ما افغانستان دست انگلیس‌ها بود. در ایران با روس‌ها رقابت داشتند. روسیه انقلاب شده و عقب رفته و حالا روسیه بطور کامل دارد بر ایران مسلط می‌شود.

نقش مجلس را عرض کنم. قرارداد وثوق‌الدوله یعنی 1919 تقریباً حدود 100 سال پیش. آمریکایی‌ها می‌گویند ما باید یک کاری بکنیم که یک چیزی شبیه آن قرارداد وثوق‌الدوله ولو نه با آن ظاهر نکبت‌باری است که هر ایرانی و حتی غیر ایرانی هم که می‌دید عصبانی می‌شد با آن همه توهینی که انگلیس‌ها به ایران کردند. انگلیس‌ها از دو طریق پیش می‌رفتند هم از طریق قاجار با این قرارداد و هم داشتند رضاخان را برای کودتا آماده می‌کردند که اگر این نشد بیاید آن کار را بکنند. و همین اتفاق هم افتاد که کل کشور را گرفتند. می‌گوید ما در قرارداد وثوق‌الدوله که البته این قرارداد با رشوه و نفوذ و تیپ‌های غربزده به اصطلاح روشنفکر آن موقع انجام شد و خیلی‌ها هم رشوه دادند یعنی از احمدشاه قاجار به او رشوه دادند تا نخست‌وزیر تا وزرا، تا وکلای مجلس قبلی و کسانی که احتمال می‌دادند دارند نامزد می‌شوند و لیست برای مجلس بعدی مشروطه است. منتهی این وسط چون مجلس تشکیل نشد و این قرارداد این‌قدر وقیح بود که هیچ کس حاضر نشد که علنی به عهده بگیرد و امضاء بشود گفتند خیلی از رشوه‌هایی که دادیم و خیلی از نماینده‌های مجلس رشوه گرفتند همان کیف انگلیسی که می‌گویند از جمله برای همان دوران‌هاست. الآن هم کیف‌های انگلیسی و آمریکایی هست. فکر نکنید برای آن موقع بوده. کیف‌های انگلیسی الآن 80 سال دیگر لو می‌رود. چنان که اسناد لانه اگر بیرون نیامده بود معلوم نمی‌شد چه کسانی در دانشگاه‌ها و در دولت موقت ملی – مذهبی‌ها، لیبرال‌های مذهبی و مجلس خبرگان اول برای قانون اساسی، در مجلس شورای اول، حتی در شورای انقلاب، آدم‌هایی در ارتباط بودند. سخنگوی دولت اول بعد از انقلاب (دولت موقت) امیرانتظام که سخنگو و معاون نخست‌وزیر است در اسناد لانه می‌گوید ما ارتباط دارد و بیشتر با ما همفکر است و بیشتر دلیش برای آمریکا می‌سوزد تا برای انقلاب.. سخنگوی دولت اسلامی الکلی است. می‌گوید الکل زده و حالش خوب نیست به او گفتیم یک کم استراحت کن حالت جا بیاید بعد بنشینیم صحبت کنیم. خب این‌ها سخنگوی دولت جمهوری اسلامی، دولت موقت ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی بعد از انقلاب مقابل نخست وزیر شدند. چندین نفر از این‌ها در دولت و مجلس بودند. اسم‌هایشان بعد لو رفت. اگر لانه فتح نشده بود و بخشی از اسناد که از بین رفت ولی این بخشی که ماند،‌منتشر نشده بود اصلاً کسی نمی‌فهمید که این‌ها چه ارتباطاتی داشتند و چه حرف‌هایی می‌زدند. الآن هم همین‌طور است. الآن هم یادتان باشد این ارتباطات است. همه جا ارتباطات دارند در دانشگاه، در حوزه، همانطور که آن موقع داشتند ارتباطات دارند، در حکومت، در رسانه‌ها، در مطبوعات، در فضای مجازی تشکیلات دارند. همه جای دنیا هستند فقط باید مراقب باشیم این‌ها در رده‌های بالای حکومت، در قوای سه‌گانه نفوذ نکنند و مسلط نشوند و الا دشمن همیشه همه جا هست و بوده است.

فقط برای این که بدانید که در اسناد لانه می‌‌گوید که آن قراردادی که آن موقع انگلیس با ایران بستند که البته به مجلس نرسید بعد انگلیس دید نمی‌شود کودتا کرد و رضاخان را آوردند و کل کشور را گرفتند. آن قرارداد از طریق اشخاصی امضاء شد که چند نفر بودند همه‌شان هم آدم‌هایی بودند که بین تهران و اروپا، بین تهران و لندن، بین تهران و پاریس مدام در رفت و آمد بودند. یا آن‌جا درس خوانده بودند و یا بچه‌هایشان آنجا بودند یا خودشان مدام در رفت و آمد بودند و قبله‌شان آن طرف بود. این قرارداد چه زمانی افشاء شد؟ که انگلیس‌ها دنبال ساختن مجلسی بودند که بتوانند یک چنین قراردادهایی را با شعار پیشرفت ایران و حل مشکلات ایران تحمیل کنند نه حل مشکلات انگلیس و غارت ایران. این قرارداد این‌قدر وقیح بود که حتی کشورهای اروپایی دیگر، و آمریکا و فرانسه که هنوز خیلی پایشان در ایران باز نشده بود این‌قدر حسودی‌شان کرد و عصبانی شدند که گفتند دیگر این‌قدر تحقیر؟ این‌قدر توهین؟ حالا داری ایران را غارت می‌کنی چرا داری این‌قدر به آن توهین می‌کنی؟ بعدها که اسناد وزارت خارجه انگلیس منتشر شد معلوم شد که در این قضیه، چندین وزیر، وکیل، کارشناسان به اصطلاح علمی وزارتخانه‌ها تحت عنوان پیشرفت اقتصادی، مدیریت علمی، نخست‌وزیر، دو- سه‌تا وزیر و شخص شاه از انگلیس‌ها رشوه‌های کلانی گرفتند برای این که قرارداد امضاء بشود و برود در مجلس قطعی بشود قانونی بشود. عکس کسانی که امضاء کردند در تاریخ ثبت شده، مکاتبات داخلی‌شان که این‌قدر وقیح و پست هستند و این‌طور بر سر ملت ایران و شرف ایران معامله می‌کنند وثوق الدوله، رئیس‌الوزرا، نخست وزیر و وزیر کشور. فیروز وزیر دادگستری، وزیر بازرگانی و چندین وزیر دیگر، همه این‌ها کم و زیاد در جریان بودند و رشوه گرفتند و حدود 20- 30 تا نمایندگان مشروطه، که به اسم مشروطه و انقلاب مشروطه به مجلس آمدند. نمایندگان تهران و چند شهر دیگر رسماً از انگلیس‌ها رشوه می‌گرفتند برای این که این‌ها را تحت عنوان قراردادهای بین‌المللی در جهت پیشرفت ایران بیاورند در مجلس امضاء کنند. مقدار زیادی جوسازی در روزنامه‌های آن موقع کردند که ایران عقب‌مانده شده، ایران بدبخت است، ایران گرفتار است البته گرفتار هم بود خود این‌ها گرفتار و بدبختش کردند. راه حل ما بستن قرارداد با انگلیس‌ها و غربی‌هاست آن‌ها می‌توانند بیایند کشور ما را آباد کنند و اقتصاد ما را احیاء کنند. این قرارداد 3تا ماده دارد. ببینید چقدر به وزرا و نماینده‌ها و مسئولین آن موقع رشوه دادند 3تا ماده هم بیشتر ندارد 1) برای این که امنیت ایران تأمین شود کل ارتش و ژاندارمری و پلیس ایران تحت کنترل افسران انگلیسی قرار بگیرد یعنی شما نمی‌توانید ما می‌توانیم ما می‌آییم برایتان امنیت درست می‌کنیم حالا هرج و مرج و ناامنی را چه کسانی به وجود آوردند؟ خود این‌ها. خود انگلیس‌ها، روس‌ها و بعضی از درباری‌ها. خودشان ایجاد می‌کنند و بعد خودشان هم می‌گویند ما می‌خواهیم امنیت ایجاد کنیم. ماده اول، کل نیروهای نظامی و انتظامی تحت امر افسران انگلیسی می‌شوند. 2) کل امور مالی ایران برای این که پیشرفت انگلیسی بکنید و توسعه پیدا کنید تحت فرمان مستشاران مالی انگلیس باید باشد. 3) انگلیس دو میلیون لیره وام می‌دهد ماهی 250 هزار تومان، برای این که مخارج مالی دولت ایران پرداخت بشود منتهی برای این که این ضمانت داشته باشد که انگلیس این وام را به ما می‌دهد و ما با سودش باید به آنها برگردانیم برای این که ضمانت داشته باشند کل گمرک ایران، تجارت خارجی و عایدات گمرکی، واردات و صادرات ایران تحت کنترل لندن باشد! اسم آن هم نه استعمار است نه استثمار است، نه غارت است نه هیچی! ما کارشناس و متخصص هستیم و می‌خواهیم به روش علمی امنیت و اقتصاد شما را حل کنیم و به ایران می‌خواهیم وام بدهیم! ما می‌خواهیم در حق ایران بزرگواری کنیم خودمان را داریم به زحمت می‌اندازیم! این تیپ‌های روشنفکر مسلک غرب‌گرا شروع کردند در روزنامه‌های آن موقع و هرجا که می‌توانستند در میتینگ در دفاع از این قراردادهای این‌طوری با غربی‌ها اقدام کردند. بعد متن کامل آن بعدها منتشر شد. انگلیس و آمریکا کارشان این است که هرجا را می‌خواهند بگیرند اول می‌گویند ماده اول، انگلستان با قطعیت هرچه تمام‌تر تعهداتی را که برای احترام مطلق به استقلال و تمامیت ارضی ایران نموده تکرار می‌کند یعنی ما به استقلال ایران و به تمامیت ارضی شما کاملاً احترام می‌گذاریم! حالا همه را دارد قورت می‌دهد ولی می‌گوید احترام می‌گذاریم هنوز هم این‌ها همین‌طوری دارند حرف می‌زنند. سر برجام ببینید دقیقاً – مثل این قراردادها نبوده – ولی هنوز روش و ادبیات‌شان هنوز همان است. 2) دولت انگلیس هر تعداد مستشار متخصص که لازم بداند در همه ادارات کشور (ایران) استخدام کند به خرج دولت ایران می‌کند! یعنی هرجا که ما می‌گوییم بگذارید باز خرجش را شما بدهید. این مستشارها با کنترات اجیر و اختیاراتی که ما تعیین می‌کنیم باید به آن‌ها بدهید و مستشارهای ما تصمیم می‌گیرند که چه کسی کجا و با چه اختیاراتی در نهادهای حکومتی و اقتصادی شما قرار بگیرند. 3) باز دولت انگلیس به خرج دولت ایران یعنی ملت ایران صاحب‌منصبان و سیستم جدیدی را برای تشکیل قوه متحدالشکلی تهیه می‌کند و کل مخارج را شما باید بدهید اما فرماندهان همه نیروهای نظامی و انتظامی ایران باید افسران انگلیسی باشند و می‌گوید بالاترین درجه‌ای که به افسر ایرانی داده می‌شود یک درجه یکی دوتا مانده به سرباز صفر! می‌گوید ما بالاتر از این درجه در ارتش ایران و پلیس ایران نباید داشته باشیم. برای مسائل نقدی هم دولت انگلیس هم حاضر است قرض کافی با تشخیص خودمان به شما بدهیم و با سود آن باید به ما پس بدهید و برای ضمانت آن، کل تجارت خارجی ایران تحت کنترل ما باشد. این اول مخفی بود، قراردادها محرمانه بود می‌گفتند به مردم چه ربطی دارد این‌ها تخصصی و علمی است، محرمانه! بعد کم‌کم لو رفت و علما به اعتراض شروع کردند و مردم توی خیابان‌ها و مساجد آمدند. بعضی از وکلایی که انقلابی و مردمی بودند شروع به اعتراضات کردند تهران شلوغ شد حکومت، انگلیس اعلام کرد حکومت نظامی، همین تهران حکومت نظامی شد برای این که با این قرارداد مخالفت نشود و سریع‌تر مجلس، مجلس وابسته تشکیل بشود و این قرارداد را رسمی و قانونی کنند. بعداً افشا شد که چه کسانی بعداً رشوه گرفتند. خود شاه رشوه گرفته، لیست رجالی که در مجلس ایران بودند مجلس قبل، و داشتند برای انتخابات مجلس بعد آماده می‌شدند و وزرایی و رؤسا و مدیران کشور و نخبگان و روشنفکران و فراماسون‌هایی که در حکومت بودند چند صد نفر که از مستقیم از انگلیس حقوق می‌گرفتند غیر از حقوق ثابت ماهانه، برای مواردی مثل این قرارداد رشوه خاص می‌گرفتند مدت‌ها بعد از 70- 80 سال این‌ها در اسناد وزارت خارجه انگلیس افشاء شد. کاکس، سفیر انگلیس در ایران همان کسی که نقش اصلی در کشیدن این مرزها بین ایران و عراق و لبنان و فلسطین و قطر و امارات و سوریه داشت. این مرزها را کشیدند و کل این منطقه دست انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها افتاد و بین خودشان تقسیم کردند بعد هم که آمریکا آمد که رئیس کل این‌ها شد هرجا را انگلیس‌ها گرفتند زبان انگلیسی را در مدارس آن کشورها اجباری کردند یعنی هند، پاکستان، افغانستان، ایران، عراق، کشورهای حجاز (عربی) همه ما سهم انگلیس شدیم و زبان انگلیسی اجباری شد. آموزش آن در مدارس اجباری شد که تا الآن هم اجباری است. مستعمرات فرانسه مثل لبنان، سوریه، الجزایر، تونس، چون مستعمره فرانسه بودند در مدارس‌شان زبان فرانسه اجباری شد آن‌جا همه باید فرانسه بخوانند و گفتند زبان علم و تمدن فرانسه است چون نوکر فرانسه بودند. هرجا سهم ایتالیا شد مثل لیبی، اتیوپی زبان ایتالیایی در مدارس اجباری شد. هرجا را روس‌ها گرفتند مثل تاجیکستان، ازبکستان، زبان روسی، گفتند این زبان علم است و اجباری شد. و همین‌طور که تا الآن هم همین زبان‌ها در آن کشورها اجباری است. همه جا هم می‌گویند این‌ها زبان علم و تمدن است و برای پیشرفت لازم است هنوز هم در ذهن‌ها همین هست. می‌گویند رشوه‌هایی که وزیرمختار انگلیس در این‌جا به وزیر خارجه‌شان در لندن می‌نویسد او می‌گوید چقدر به چه کسانی داری رشوه می‌دهی؟ یک مقدار سطح آن را پایین بیاور و چانه بزن! ما در خیلی از کشورها داریم رشوه می‌دهیم در ایران هم الآن صحبت از چند هزار آدم در حکومت و شخصیت‌هایشان است که داریم به این‌ها مدام رشوه می‌دهیم مقدار رشوه را پایین بیاور ما این‌جا برای سود آمدیم نیامدیم که یِر به یِر بشوند. البته سود بسیاری بردند چون انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها نفت را هم تازه کشف کرده بودند و فهمیدند که ایران نقطه بسیار مهمی است مخصوصاً این که نزدیک شوروی و روسیه هم هست. وزیرمختار انگلیس به وزیر خارجه انگلیس می‌گوید حد اعلای موفقیتی که تا این لحظه، نصیب من شد پایین آوردن مبلغ رشوه‌ها، فعلاً تا 400 هزار تومان است. وثوق‌الدوله مبلغ بیشتری می‌خواهد و دو وزیر جانم را به لب آورده‌اند. آن دوتا وزیر که نقش اصلی را دارند گفتند این خیانتی که ما داریم به کشورمان می‌کنیم باید کمی بیشتر ببریم! بعدها وزیرمختار در تلگراف به وزیر خارجه گفت با این که شاهی ایران که بانک انگلیس‌ها در ایران است اعلام کرده که 132 هزار لیره استرلینگ دادیم و 110 هزار تومان یک بار، 90 هزار تومان یک بار به سالم‌الوزراء، 200 هزار تومان به نخست وزیر دادیم، برگه اعتباری دادیم، به چند نفر دیگر از وکلاء‌و وزرایشان که رشوه دادیم نامه‌ای خدمت آن‌ها نوشتیم که حضرت اشرف، عزیزم این مبلغ را خدمت شما دادیم و این‌ها گفتند ما رسید نمی‌دهیم که بعداً رسید ما را نشان ندهند ما مدرک نمی‌دهیم فقط پول می‌گیریم و هر قراردادی را شما بخواهید ما این طرف و آن طرف و در مجلس و دولت امضاء می‌کنیم. بعد می‌گوید حالا کار طوری شده که خود اعلیحضرت شاه هم دارد چانه می‌زند و می‌گوید باید بیشتر بدهید. در نظامی‌ها هم همین‌طور بود یکی از نظامی‌هایی که انگلیس از همان موقع تحت نظر دارد رضاخان است که می‌گوید این به تعبیر انگلیس‌ها این را می‌گوید که خصوصیات کافی برای یک عمل قهرآمیز در ایران دارد ما 10- 12 نفر را شناسایی کردیم که 3تایشان فعلاً بالای این لیست هستند یکی از آن‌ها رضاخان است. می‌گوید اولاً این که بیسواد است و نقطه ضعف آن این است که او تریاکی است بیسواد است ولی آدم بی‌کله و تخته گاز هرچه به او بگویید می‌رود انجام می‌دهد یک نیروی اجرایی و عملیاتی است و از هیچی نمی‌ترسد از ما می‌ترسد ولی ما وقتی چیزی به او بگوییم انجام بدهد از مردم و این طرف و آن طرف از هیچ کس نمی‌ترسد و آن کار را انجام می‌دهد و مدام به ما علامت می‌دهد که درست است که من قبلاً برای روس‌ها کار می‌کردم در سپاه قزاق که تحت فرمان روس‌های تزاری بود اما من کاملاً آماده‌ام خودم را با شما تطبیق بدهم هرچه شما بفرمایید خودم را با آن تطبیق می‌دهم! ولی نقش ما و آینده ما در ایران هم محفوظ باشد. کلماتی که واقعاً حال تهوع به آدم دست می‌دهد که این‌ها بین خودشان راجع به مسئولین ما چطوری حرف می‌زنند. مثل این که می‌گویند فلان سگ‌مان این‌طوری است و آن یکی سگ‌مان این‌طوری است! این انگلیس‌ها باید... بعد هم خود شما رسماً گفته که غیر از ماهی 15 هزارتومانی که دولت انگلیس به من می‌دهد یک مبلغ خاصی هم برای بعضی از قراردادها مثل این باید بدهد در نظامی هم عرض کردم به امثال رضاخان پول می‌دهند که دارند برای کودتا آماده‌اش می‌کنند. شاه هم می‌گوید می‌خواهم لندن بروم حالم خوش نیست برای تمدد اعصاب می‌خواهم لندن بروم، بروم پاریس یک کمی تفریح کنم. پیشرفت‌ها را ببینم که در ایران هم باید این کار را بکنیم اگر می‌شود این حقوق من را در لندن به من بدهید آن‌جا می‌خواهد خرج کند و تفریح کند. این یک نمونه در مباحثی است که هست، این‌ها در کتاب‌های مربوط به رضاشاه هست. اسناد سفارت انگلیس و بعد این که آمریکا می‌گوید یک چنین قراردادهایی ما بایستی با ایران رسماً ببندیم که مجلس‌شان رسماً تصویب کند تا آخر که نمی‌توانیم یواشکی، بخصوص از بعد از کودتای سال 1332 که آمده، شهریور 1320 بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا و شوروی و انگلیس‌ها آمدند ایران را اشغال کردند و رضاخان را چون گرایش به هیتلر و فاشیست‌ها پیدا کرده بود چون رضاخان فکر کرد آلمان‌ها دارند پیروز می‌شوند چون داشتند پیروز شدند به هیتلر پیغام داده بود که اگر تشریف آوردید این‌جا مثلاً ما تا حالا درست است نوکر انگلیس‌ها بودیم اما از این به بعد در خدمت هستیم حتی رضاخان زن و دو فرزندش را پیش هیتلر می‌فرستد با یک پرچمی که آرم فاشیست‌ها را روی فرش و قالی، صلیب شکسته را زده و یکی هم عکس خود هیتلر را، و یواشکی که انگلیس‌‌ها نفهمند چون هیتلر داشت برنده می‌شد و این‌ها جنگ را باخته بودند یعنی همه یقین داشتند آلمان پیروز شده، فرستادند پیش هیتلر، چون داشتند نزدیک ایران می‌شدند و آلمان نیروهای عملیاتی داخل ایران فرستاده بود که اگر شما بیایید و پیروز جنگ بودید من همین‌طور که تا حالا به انگلیس خدمت می‌کردم در خدمت شما هم هستم که انگلیس‌ها این را فهمیدند. بعد که آلمان شکست خورد و ایران هم اشغال شد رضاخان را برداشتند و به جای آن فرزندش را گذاشتند. این سه حاکمان انگلیس و چرچیل آمریکا و استالین شوروی آمدند ایران با هم ملاقات کردند این‌قدر توهین کردند که شاه را در جلسه راه ندادند چندین بار خواهش و التماس کرد که حالا که شما تشریف آوردید ایران را گرفتید در تهران هستید از کسی هم نه اجازه می‌گیرید نه کاری به کار این حرف‌ها دارید می‌شود اجازه بدهید ما بیاییم خدمت شما عرض سلام و ارادتی بکنیم؟! ‌راهش نداده بودند. گفته بودند پایین توی حیاط بایست جلسه این سه‌تا که تمام شد دارند می‌روند مثلاً‌ بیرون یا دستشویی یا غذایی بخورند یا سوار ماشین بشوند در راه شاه دستبوسی این‌ها بیاید که یک عکسی هم هست که خیلی تحقیرآمیز است روی پله‌ها ایستادند و شاه ما هم پایین ایستاده، پدرش را هم که این‌ها بردند!  می‌دانید که رضاخان ده‌ها هزار و چند ده هزار روستا طبق ملک خودش بود که بعدها گفتند داری می‌روی این‌ها را چه کار می‌کنی؟ گفت این‌ها را به عنوان ارث به فرزندم بخشیدم حالا غیر از دزدی‌ها و کارهای دیگری که کردند و کل کشور را به انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها و دیگران داده و قرارداد بستند بعد اسرائیلی‌ها مخصوصاً با کمک بهایی‌ها و یهودی‌ها در ایران، این‌قدر توهین کردند. عرض کردم شرط استکبارستیزی استکبارشناسی است. می‌گوید باید کاری کنیم که ظاهرش این باشد که مردم خودشان نماینده به مجلس می‌فرستند یک مجلس قلابی! و مجلس به اسم مجلس مشروطه تصویب کند یک چیزی مثل آن قرارداد وثوق‌الدوله، حالا اگر نه به آن وقاحت ولی باید نتیجه‌اش یک چنین چیزهایی باشد. یعنی ما بعد از جنگ جهانی دوم ارتش آمریکا آمد توی ایران آمد دیگر نرفت. یک بخشی را نمایشی رفت ولی دیگر نرفت مثل الآن دیدید نمایشی می‌گویند از سوریه رفتیم! از این در می‌روند دوباره برمی‌گردند. می‌گویند از عراق رفتیم! از افغانستان رفتیم! کجا رفتید؟ از این طرف می‌روند از آن طرف دوباره برمی‌گردند. آنجا هم می‌گوید ما دیگر از ایران بیرون نخواهیم رفت. منتهی باید حضورمان را قانونی و قوی کنیم.

×××

در قانون اساسی این تعبیری مربوط به سیاست خارجی است. نمی‌خواهند بفهمند! قانون اساسی صریحاً اعلام می‌کند که ما طرفدار همه مستضعفین حهان و ضد کل استکبار جهانی هستیم و این را به صراحت هم اعلام می‌کنیم و هم در حد توان‌مان به همه ملت‌های مظلوم و تحت ستم کمک می‌کنیم. این صریح است. مقدمه قانون اساسی را بروید ببینید. بعد در همین اصل قانون اساسی می‌گوید علاوه بر کل نظام، دولت و قوه مجریه و وزارت خارجه و دیپلماسی آن، همه این‌ها باید در خدمت حمایت صریح بی‌دریغ از کل مستضعفین جهان باشد و موضع صریح و علنی ضد استکبار در سطح جهان داشته باشد. ضد صهیونیست و ضد استکبار. این قانون اساسی ماست. یعنی دولتی که یک چنین عقیده و یا رویکردی نداشته باشد اصلاً آن حرف‌ها و امضاهایش و آن رویکردش خلاف قانون اساسی و نامشروع است و غیر قانونی است. می‌گوید تنظیم قانون اساسی کشور بر اساس معیارهای اسلام نه بر اساس معیارهای لیبرالیزم، نه بر اساس معیارهای چپ و راست، بلکه بر اساس اسلام. دیگر چی؟ تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان جهان یعنی ما متعهد هستیم ما برادر همه مسلمین جهان هستیم. قانون اساسی می‌گوید دولت باید صریح هم اعلام کند و هم سیاست اعلامی و هم سیاست اِعمالی، هم عمل کند. در کنار مردم مسلمان فلسطین، افغانستان، یمن، عراق، سوریه، بوسنی، و... از شرق تا غرب، صریح و متعهدانه و برادرانه اعلام کند که ما در کنار شما هستیم ما حامی شما هستیم و هر کمکی که از دست ما بربیاید در حد توان‌مان به شما می‌کنیم. و بعد می‌گوید باید از مستضعفین جهان حمایت بی‌دریغ بکنید این تصویر قانون اساسی است یعنی حتی اگر مسلمان نیستند. قانون اساسی می‌گوید دولت و رئیس جمهور وظیفه دارد هم بگوید و هم عمل کند، تمام مستضعفین و مظلومین جهان مثل ملت خود ما هستند ولو مسلمان نباشند. در آمریکای لاتین، در آفریقا، در آسیا، در شرق اروپا یا هر جایی، باید بی‌‌دریغ و صادقانه با تمام ظرفیت به مستضعفین جهان کمک کنید و از آن‌ها حمایت کنید و در برابر آن‌ها در برابر اشغالگران و در برابر استعمارگران بایستید. این صریح قانون اساسی ماست. این صریح قرآن و سنت است. البته طبیعی است در حد توان، و بعد می‌فرماید جلوگیری از سلطه بیگانه بر اقتصاد کشور. این تجارت خارجی، این مسئله قاچاق و این معاملات اقتصادی، هر نوع امضاء و مذاکره‌ای که نتیجه آن نفوذ یا سلطه اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور باشد بتوانند ما را کنترل کنند و ما را تحت فشار بگذارند ما را از حقوق خودمان محروم بکنند و بر ما مسلط بشوند موظف است جلوی آن را بگیرد و باید پاسخگو باشد. هر چهار سال رئیس جمهور بیاید توضیح بدهد که من اولاً در حمایت از مسلمین و مستضعفین جهان چه کردم؟ چه مقاومت و ضربه‌هایی علیه مستکبران و اشغالگران و استعمارگران در سطح جهان و منطقه از خود در حد توان بروز دادم بعد آمار بدهد که من کجاها سلطه و نفوذ اقتصادی بیگانه را بر اقتصاد کشور گرفتم؟ کمپانی‌های سرمایه‌داری و از این قبیل و جالب است می‌گوید وظیفه دارد تأکید خاص بکند بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامداری و صنعتی که نیازهای عمومی مردم ما را تأمین می‌کند یعنی باید در کشاورزی و دامداری و صنعت نیازهای عمومی و روزمره مردم کاملاً ‌در داخل تأمین شده باشد و نتوانند ما را تحریم کنند و فشار بیاورند و دست روی گلوی مردم ما و دولت ما بگذارند. می‌گوید باید حتماً کشور را به خودکفایی برسانید. رشته‌های وابستگی را قطع بکنید. بنابراین آن چیزی که قانون اساسی با آن مخالف است وابستگی است. آن چیزی که از آن دفاع می‌کنید استقلال است. آن‌ها می‌گویند استقلال یعنی انزوا و پیشرفت هم بدون وابستگی نمی‌شود! خب این تفکر خلاف اسلام و خلاف قانون اساسی است و خلاف شعارها و ارزش‌های اصلی انقلاب است.

اصولی از قانون اساسی را خدمت دوستان یادآوری کنم که حالا که انتخابات نزدیک است همه بدانیم که چه مطالباتی از نامزدها داشته باشیم؟ و در چه حوزه‌ای این‌ها اختیارات و وظیفه دارند و باید پاسخگو باشند. باید برنامه داشته باشند. در تک تک این موارد بگویند ما چه می‌کنیم؟ آخرش هم باید بیایند گزارش بدهند که چه کردیم؟ به شرط این که با آمار مستند و قابل نقد و قابل آزمون باشد.

برادر عزیزمان فرمودند که شما چه طرحی دارید؟ اصلاً نیازی به طرح جدید نیست همین قانون اساسی باید اجرا بشود طرح آن موجود بوده، پای این طرح خون ریخته و شهید دادیم. این قوانین برای همین است برای اجراست. وعده‌هایی داده بشود و حرف‌هایی زده بشود و شعارهایی داده بشود. اولاً بعضی از این حرف‌ها و وعده‌ها که بعضی‌ها دادند همان اولش خلاف قانون اساسی بوده یا خارج از وظایف و اختیارات‌شان بوده است. یا اساساً بعضی‌هایش خلاف مبانی قانون اساسی بوده است. اختیارات و وظایف خودشان را درست یا نمی‌دانند یا گاهی به آن پایبند نیستند و نبودند. من به طنز نمی‌گویم واقعی می‌گویم به نظرم از تمام نامزدهای انتخابات باید یک امتحان کتبی و شفاهی دقیق از قانون اساسی بگیرند. بعضی از این‌ها که سر کار می‌آیند حرف‌هایی می‌زنند و کارهایی نمی‌کنند و کارهایی می‌کنند که انگار اصلاً قانون اساسی را نخواندند یا قبول ندارند.

خب در قانون اساسی رابطه سه قوه، روشن گفته شده، و این که سه قوه باید زیر نظر رهبری باشند و روابط‌شان را ایشان تنظیم می‌کند و باید در چارچوب قانون اساسی و در چارچوب سیاست‌های کلی باشند. دولت باید مجری قانون مجلس باشد که شورای نگهبان تأیید کرده باشد و از این قبیل. اختیارات و وظایف آن‌ها چقدر است؟ همین‌هایی که من برای شما خواندم یقین دارم که خیلی از مسئولین کشور نمی‌دانستند. گاهی حرف‌هایی سر مسائلی گفتند و محکم مواضعی گرفتند که وقتی من از آن‌ها سؤال کردم دیدم اصلاً ندیده، مثلاً سر همین قضیه 2030 که عرض کردم دو- سه‌تا از همین مسئولین بالای حکومت، محکم از آن دفاع می‌کردند سخنرانی کردند این طرف و آن طرف، شکایت، ناله! من از خود این‌ها دو – سه نفرشان پرسیدم که شما اصلاً اینها را خواندید که این موارد در آن‌ها هست و دارید یواشکی امضاء می‌کنید؟ نمی‌دانستند نخوانده بودند یا درست متوجه آن نمی‌شدند. این که من می‌گویم در حد معاون رئیس جمهور و وزیر بود حالا بالاترش هم بوده است. الآن بعضی از نامزدها می‌گویند من تورم را بعد از چند ماه تک‌رقمی می‌کنم! من در همین صحبت‌های همین چند روز دیدم! چطوری ظرف یکی دو ماه می‌خواهید تورم را تک رقمی کنید؟ خب همین دولتی هم که آمد با وعده‌های برجامی گفت ما تورم را فلان و فلان می‌کنیم ولی تورم به 50 درصد رسید! حداقل تورم با گزارش خودشان 40 و چند درصد است. تورم تا 50 درصد رفت. بالاترین تورم از ابتدای انقلاب تا الآن تورم 50 درصد! رشد حدود 38 درصد نقدینگی طبق آماری که خودشان دادند. کاهش سرمایه‌گذاری خارجی در حد 90 درصد، یعنی با برجام گفتند ما می‌خواهیم سرمایه خارجی به کشور بیایند همه آمدند، آی شرکت‌های خارجی دارند می‌آیند، کمپانی‌ها آمدند و... آمدند یک دور و گشتی زدند و رفتند چون معمولاً آن‌ها دنبال جایی برای چپاول می‌گردند. اگر هم خدمت متقابل باشد که آن‌ها نمی‌خواهند به این طرف خدمتی بشود. خب حالا آن شعارها داده شده، 86 درصد سرمایه‌گذاری خارجی کمتر شد کاهش حدود 90 درصدی سرمایه‌گذاری خارجی. ضریب جینی و شکاف طبقاتی به بالاترین سطح خودش رسید. یعنی فقیرها فقیرتر شدند ثروتمندآن محدود، ثروتمندتر شدند، ارزش پول ملی یک هشتم شد، در مواردی به یک‌دهم رسید! سقوط پول ملی در این حد. ساخت و ساز خانه و مسکن در کشور طبق آمار رسمی، کمتر از نصف شد. یعنی 50 درصد ساخت و ساز مسکن کاهش پیدا کرد. قرار بود طبق قانون و امکانات تولید برق هر سال بیشتر می‌شد نرخ رشد تولید برق کشور کمتر شده است. راهسازی و جاده‌سازی در کشور کاهش حدود 50 و چند درصدی بود. ممکن است بگویند در داخل نگذاشتند خب شما که قول دادید تحریم‌ها را برمی‌دارید می‌گویند تحریم‌ها را برمی‌دارند به شرطی که از شعارها و منافع و حقوق‌مان عقب‌نشینی کنیم! یعنی ما از انقلاب دست برداریم آن‌ها هم از تحریم درست برمی‌دارند یعنی به وضع ماقبل از انقلاب برگردیم تسلیم آن‌ها بشویم نفوذ بین‌المللی و قدرت دفاعی‌مان را تسلیم کنیم. بعضی‌هایشان گفته بودند شما باید سر مسئله حجاب و بی‌حجابی و کشف حجاب، سر مسئله حقوق همجنس‌بازان، سر مسئله بهایی‌ها کوتاه بیایید و تسلیم بشوید آن وقت ما می‌پذیریم که شما حقوق بشر را رعایت کنید! دقت کنید شما کم‌کم باید برای نماز خواندن‌هایتان هم از این‌ها اجازه بگیرید. بهانه می‌آورند. می‌گویند اگر شما از همه حقوق‌تان بگذرید، تسلیم بشوید و نظام دفاعی‌تان را تسلیم کنید، موشک‌هایتان را ... یعنی نتوانید از خودتان دفاع کنید یعنی هر موقع خواستیم بتوانیم حساب شما را برسیم و پایگاه وسیع مردمی‌تان را در منطقه و جهان اسلام و طرفداران‌تان را با ما معامله کنید و قربانی کنید و این‌ها را تسلیم ما کنید. ایدئولوژی و شریعت‌تان را و... این عقب‌نشینی‌ها را باید بکنید تازه ما قول نمی‌دهیم که تحریم‌ها را برداریم بخشی از آن‌ها را، آن هم تا زمان خاص محدودی ممکن است تعلیق کنیم و این پول‌هایی که از شما گرفتیم، این آقایان گفتند آی همه پول‌ها آمد! معلوم شد تقریباً هیچی آن‌ها نیامده. الآن هم گفتند هیچی آن‌ها را نمی‌دهیم الآن که کوتاه آمدند گفتند چند درصد از اموال ما را حاضر هستند قطره‌چکانی به تدریج زیر نظر خودشان برای مصرف خاصی تحت کنترل خودشان بدهند به شرطی که ما کل بقیه هسته‌ای را جمع کنیم و تحویل‌شان بدهیم بروند. خب این‌ها خلاف تعهدات و خلاف شعارهاست. یک چیز دیگری شد. ضمن این که شما بدانید الآن غرب و آمریکا و انگلیس و فرانسه هستند جهانی نیست همین سه‌تا هستند. روسیه و چین را هم، آمریکا و غرب تحریم‌های سنگین کرده است الآن که ما فقط تحریم نیستیم بعد هم گفته ما این تحریم‌ها را برداریم به عنوان هسته‌ای، شما همه چیز را تعطیل کنید باز ما همه این تحریم‌ها و بیشتر از این را به عنوان دیگری می‌آوریم و داریم یعنی اسم آن را عوض می‌کنیم اسم تحریم هسته‌ای را تحریم موشکی و تحریم حقوق بشر می‌گذاریم.

دوست‌مان فرمودند این حرف‌ها درست است خب چگونه مسئولین را پاسخگو کنیم؟ چیزهایی که گفتند و کارهای دیگری که کردند حرف‌هایشان با بخشی از کرده‌هایشان سازگار نبود و بخشی از آن‌ها هم با قانون هم سازگار نبود. نمی‌خواهم منکر خدمات دولت‌ها بشوم همه دولت‌ها از اول انقلاب تا الآن خدماتی کردند اما آسیب‌هایی که زدند و امکاناتی که در اختیارشان بود با آن‌ها چه کردند؟ پاسخگویی‌ها چقدر است؟ برای پاسخگویی دوتا راه است یک راه نهادهای قانونی هستند که نهادهای مختلفی ناظر بر نهادهای دیگر هستند این‌ها باید پاسخگو باشند. مجلس ناظر بر دولت است باید پاسخگو باشد. دولت خودش وزارت اطلاعات دارد، نهادهای حراست دارد این‌ها باید پاسخگو باشند الآن مسئولین حراست بسیاری از ادارات و وزارتخانه‌ها به جای این که نظارت بر آن دولت و تشکیلات و آن اداره نظارت کنند گاهی خودشان منصوب همان رئیس اداره هستند! این چطور نظارتی است؟ یعنی خودش شغلش و امنیت شغلی‌اش در گرو آن است! در خود حراست‌ها و نظارت‌ها گاهی باندبازی می‌شود این‌ها باید هم حافظ باشند و هم محفوظ که بتوانند درست نظارت کنند نه این که خودشان با مدیران با همدیگر بسازند یا خودشان هم خدای نکرده آلوده باشند. خب این نهادهای قانونی نظارت داریم. این نهادها طبق قانون اساسی باید پاسخگو باشند. شما سازمان بازرسی کل کشور را در دستگاه قضایی دارید، وزارت اطلاعات را در دولت دارید، حراست‌ها هستند، دیوان محاسبات در مجلس هست، کمیسیون اصل 90 در مجلس هست و... از این طرف، رسانه‌ها، مخصوصاً فضای مجازی که کمتر کنترل می‌شود ضربات آن را داریم می‌خوریم که گسترش فساد است، اما فضای مجازی برکاتی هم دارد از آن استفاده کنید. حرف بزنیم، سؤال کنیم، نظارت کنیم، انتقاد کنیم، پیشنهاد کنیم، مشخصاً سؤالات لیزری از مسئولین بکنیم این‌ها را دست‌کم نگیرید. ایجاد موج مطالبات اجتماعی و فرهنگی بسیار لازم است بسیار اثربخش است لازم نیست بنده طرحی بدهم که دوست‌مان می‌فرمایند شما بگویید چه طراحی برای این قضیه دارید. صحبت از طراحی جدید نیست صحبت عمل به همین طرحی است که طراحی شد. این را باید توجه کنیم. یک بخشی از آن گفتمان‌سازی است شما که اساتید محترم هستید در دانشگاه‌ها، در رسانه‌ها، بعد همین وکیل و وزرا از بین شماها انتخاب می‌شوند الآن همه این‌هایی که وکیل و وزیر و شهردار و مدیرکل هستند همه‌شان دانشگاهی بودند اغلب‌شان یا استاد دانشگاه بودند از بین شماها هستند که به دولت‌های مختلف می‌روند. یکی مطالبه اجرای مسئولیت‌پذیری و پاسخگویی نهادهای قانونی نظارت است. یک بُعد آن هم این گفتمان‌سازی این مطالبات اجتماعی است.

یکی از حضار: در سال گذشته، برخی از اساتید ما جریانی را شروع کردند تحت لوای همکاری‌های علمی در ذیل دانشگاه‌ها و برخی روشنفکران در مورد کشور، چه دعوت کردن از برخی از این افراد معلوم‌الحالی که در واقع مشخص است که هدف چیست. هدف مبارزه با ارزش‌های انقلابی و فرهنگی اسلامی است. دانشگاه‌ها را دوباره به یک فضای ملتهب سیاسی تبدیل کنند. سؤال من از استاد معزز این است که برای مقابله با این جریان چه کار می‌توانیم بکنیم؟ متشکرم.

جواب استاد: این که مسئول نظارت بر این قضایا کیست، ببینید در همین مواد قانون اساسی عرض کردم مسئله نفوذ فرهنگی، سلطه فرهنگی و علمی، این یک بخشی از حساسیت‌های قطعی است که قانون اساسی برای دولت و رئیس جمهور ذکر می‌کند که باید مراقب باشد. قانون اساسی ما این را می‌گوید یعنی مبانی ایدئولوژیک انقلاب ما این را می‌گوید که اصل در همه عرصه‌ها ارتباط با همه است. صلح با همه، صلح با جهان، نبرد با استعمار. ما فقط با کسانی که اهل ظلم هستند ظالم هستند، حقوق مادی و معنوی دیگران را محترم نمی‌شمارند، رویکرد استکباری و استعماری دارند و در حوزه فرهنگ هم همین‌طور هستند در حوزه فرهنگ هم اهل گفتگوی سالم منطقی نیستند در حال برنامه‌ریزی برای هجوم و تهاجم به یک فرهنگ هستند. آن‌ها دنبال گفتگو نیستند. شما دیدید از گفتگوی تمدن‌ها حرف زدند ولی ته گفتگوی تمدن‌ها شد مذاکره با سیا و پنتاگون و آمریکا،‌ مذاکره با بنیاد سُوروس در سر مسائل افغانستان و ایران و از این قبیل. گفتگوی تمدن‌ها عملاً یک چیز سیاسی بود. این شعار برای قبل از انقلاب در دستگاه فرح بود. این عنوان گفتگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها برای آن موقع بود بعد هم یک عده‌ای برداشتند این‌ها را مطرح کردند و حواس‌شان نبود که آن دیالوگ و گفتگویی که اسلام می‌گوید با چه کسانی است و با چه شیوه‌ای، و با چه هدفی؟ و توسط چه کسانی؟ چون خروجی و جمع‌بندی آن باید چه باشد؟ نه این که تبدیل بشود به هم انفعال و اثرپذیری در برابر فرهنگ‌های دشمن، فرهنگ کفر و ظلم، آشتی و همکاری با آن‌ها و زمینه‌سازی برای نفوذ آن‌ها. بنابراین قانون اساسی ما می‌گوید ارتباط علمی و فرهنگی با همه جهان آزاد، اما از موضع برابر، با رعایت منطق، با گفتگو، شفاف، از موضع برابر نه این که چیزی به شما تحمیل بشود و مسائلی تحریف شود ولو مخالف باشند و حرف‌شان را شفاف و منطقی و آزاد بزند و پاسخ آن را هم بگیرد. یک جاهایی هم که اشتراک داریم خب همفکر هستیم. مگر ما اشتراکات فکری و فرهنگی نداریم؟ با بسیاری از غیر مسلمان‌ها در بسیاری از جهات اشتراکات داریم.

اما نکته‌ای که شما اشاره کردید نکته خیلی حساسی است. این خط از ابتدا بوده، اصلاً از قبل از مشروطه، جریان فراماسونری بر همین اساس این نفوذ ایجاد شد و تشکیل شد و انحراف نهضت مشروطه و تبدیل قانون اساسی مشروطه به ابزاری در جهت ایجاد رژیم پهلوی توسط انگلیسی‌ها همه این‌ها با اسم‌های روشنفکری صورت گرفت. اصلاً رضاخان که کودتا کرد، دیکتاتوری انگلیسی رضاخان که با کمترین آمار ظرف چند سال اول کارش بین 20 تا 30 هزار نفر را قتل عام کرد و کشت و کشور را به طور کامل در اختیار انگلیسی‌ها قرار داد خب این آدم که خودش بی‌سواد بود. می‌دانید که رضاخان سواد خواندن و نوشتن نداشت که بعضی‌ها مدام می‌گویند ایشان بنیانگذار علم جدید، دانشگاه جدید بود! یک آدم بی‌سواد تریاکی شرابخواری که معتاد به مشروب و تریاک و الکل بود و سواد نداشت. آن آخری که دارد می‌رود سفیر انگلیس به محمدعلی فروغی که او هم یک دانشمند اما خائن در خدمت استبداد و استکبار بود. سفیر انگلیس به فروغی می‌گوید رضاخان یک نامه‌ای برای من نوشته و از من خواهش کرده که حالا که من دارم می‌روم کشور را به پسرم بسپارید و می‌دانید که رضاخان سند 55 هزار روستا را گفت ملک شخصی من است. سند آن را به اسم پسرش شاه زد. این همه زمین غصب کرد و گفت این‌ها همه برای من است و سندش را به پسرش داد بعد گفت بگذارید پسرم باشد و بعد از من او نوکری شما را بکند و ما در خدمت هستیم. محمدعلی فروغی می‌گوید سفیر انگلیس به من گفت که مگر رضاخان برایش کلاس نگذاشتید که یک مقداری سواد فارسی نوشتن پیدا کند؟ یک نامه یک صفحه و نیمه برای من نوشته 7- 8تا غلط املایی در آن دارد! این علم رضاخان است پدر علم جدید و پدر دانشگاه‌های مدرن که می‌گویند این است! خب دور و بر او 4- 5تا آدم مثل فروغی هستند مثل تقی‌زاده، همان دوره کسانی هستند مثل علی دشتی، کسروی، همه این‌ها دانشمند هستند، علی‌اصغر حکمت، همه این‌ها آدم‌های دانشمندی هستند به دین و به ایران خیانت کردند. آدم‌های ماسونی و فراماسون به اسم روشنفکری و به اسم ترجمه و به اسم ارتباط با جهان آزاد با غرب، که عمدتاً هم منظورشان از جهان آزاد آن موقع یا انگلیس بود یا فرانسه بود و بعضی‌هایشان هم روسیه کمونیستی شوروی بود بعد هم آمریکا. برادر عزیز، این خط تا همین الآن ادامه دارد. بعضی از مقامات اجرایی کشور ما کنارشان چندتا از همین تیپ‌ها بودند آن‌ها می‌روند می‌گویند گاهی هم این‌ها خودشان سواد نداشتند در این حد که بفهمند این‌ها چیه؟ فوقش می‌گفته حرف‌های روشنفکری است و حتماً خوب است! نمی‌فهمد که این با بنیاد دین و تفکر دینی و با مبانی انقلاب و با آن عمامه‌ای که سرتان گذاشتید منافات دارد. شما دیدید در دهه 70 در این کشور کسانی به اسم نواندیشی دینی و روشنفکر دینی علیه معرفت دینی، حرف‌هایی زدند و گفتند آن موقع ریاکارانه این بود که اصل دین، همه این‌ها قرآن و وحی درست است منتهی در فهم و معرفت آن مشکل است بعد کم‌کم گفتند نبوت قابل تعمیم است، تجربه بشری معنوی است می‌شود آن را بسط داد بعد هم که لو رفتند و بیرون رفتند، در آمریکا و انگلیس هم صریح می‌گویند ما اصلاً وحی را قبول نداریم. قرآن حرف‌های خدا نیست. این‌ها تئورسین‌های بعضی از دولت‌های به اصطلاح جمهوری اسلامی در ایران بودند امثال این‌ها بودند. آن یکی دیگرشان می‌گوید خدا یک اسم است. حقیقتی به نام خداوند که رحیم است، رحمان است، سمیع است، بصیر است، خالق است چنین نیست! قرآن هم احساسات درونی پیامبر است. آن یکی دیگرشان یک تیکه از اگزیستانسیالیزم، یک تیکه از فلسفه تحلیلی، یک تیکه از بودیزم، یک تیکه از الهیات لیبرال پروتستان، همه را با هم قاطی و مخلوط می‌کنند، این‌جا مشتری دارند و عوام هستند از این‌ها سواری می‌گیرند اسمش هم دینی،‌ معنوی، اخلاقی، عرفانی، روح دین، اصل نبوت را قبول ندارد. این‌ها دو – سه دهه بعد از انقلاب در حکومت بودند و از این حکومت استفاده کردند امکانات گرفتند و هنوز هم بعضی‌هایشان می‌گیرند تیشه به ریشه دین زدند. من دهه 70 با بعضی از مشاهیری که می‌شناسید اسم‌شان را نمی‌برم می‌گفتم این فلانی و آن یکی دیگر و آن 4- 5 نفر دیگر اصل قرآن را قبول ندارند، می‌گفتند باید بالاخره تسامح کنیم! بعد می‌دیدیم که تسامح نمی‌کردند بلکه کمک مالی به این‌ها می‌کردند! و ما که مجله کتاب نقد را با بعضی از دوستان درمی‌آوردیم هیچ کمکی نمی‌کردند و تا می‌توانستند سنگ‌اندازی و ایجاد مانع می‌کردند یعنی حتی اجازه نمی‌دادند که جواب این‌ها را بدهیم. الآن هم این تیپ‌ها هنوز هم دست‌شان در بیت‌المال است امکانات دولتی در اختیار این‌ها بوده، هم غر می‌زنند و نق می‌زنند با لحن اپوزیسیونی لگد می‌زنند و هم سر سفره همین مردم نشستند و کلفت کلفت می‌خورند.

در مدیریت‌های نظام آموزش عالی و نظام آموزش و پرورش‌مان و حمایت‌های دولتی،‌ بعضی از این‌ها کلاً با این تیپ‌ها متصل هستند و بعضی‌هایشان خودشان شاگرد این‌ها بودند یعنی اگر در دهه 60 یک بچه انقلابی عدالتخواه بوده و با این جریان‌های انحرافی مبارزه می‌کرده بعداً آمده که مدرک بگیرد رفته در رشته علوم سیاسی و اقتصادی، شاگرد همین تیپ‌ها شده و پایان نامه‌اش را زیر نظر این‌ها گذرانده، پایان نامه سکولار! که دکتری‌اش را بگیرد. بعد هم دنبال سهم بیشتری در حکومت بوده، مثلاً گیرش نیامده اپوزیسیون می‌شود بعد با ادبیات این‌ها می‌آید در حکومت جمهوری اسلامی وکیل می‌شود! وزیر می‌شود! می‌آید در دستگاه قضایی! در رسانه و در نهادها می‌آید! الآن می‌گویند این‌ها دانشگاه اسلامی می‌خواهند بکنند دانشگاه ایدئولوژیک و حکومتی، خب ما و شما که می‌دانیم شما که همه‌تان در دانشگاه هستید می‌دانید که در تمام این 40 سال بسیاری از اهرم‌های اصلی تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در حوزه آموزش عالی و در حوزه علوم انسانی، در اختیار همین تیپ‌ها بوده و هست، بیت‌المال هم در اختیار این‌ها بوده و هست. یعنی اسم آن حکومت اسلامی است ولی عملاً این مدیریت‌های لائیک و سکولار است پول می‌گیرند کار خودشان و پروژه این‌ها در حکومت و در دانشگاه‌های ما پیش می‌رود از آن طرف، لحن اپوزیسیونی می‌گیرند و می‌گویند دانشگاه‌ها را گرفتند نمی‌گذارند ما نفس بکشیم. دیگر واقعاً من ظلم از این بیشتر ندیدم.

فرمودید راه حل چیست؟ فرض کنید نهادهای قانونی و نظارتی به وظیفه‌شان عمل نکردند. راه دوم این است که جنابعالی همین‌طور که الآن فرمودید این‌ها را جار بزنید، گفتمان‌سازی، مطالبات اجتماعی، امضای دسته‌جمعی اساتید، سؤال کنید، تریبون آزاد بگذارید بروید در دانشگاه‌تان و دانشگاه‌های دیگر سخنرانی کنید الآن که با این کرونا و بازار فضای مجازی هم گرم است و نزدیک انتخابات هم هست گوش‌ها تیز است از این فرصت‌ها استفاده کنید. امضاهای دسته جمعی و مطالبه کنید، شما بدانید اگر 3- 4 بار از طرف جمعی از اساتید این مسئله در افکار عمومی مطرح بشود و سؤال بشود نمی‌توانند از کنار آن عبور کنند مجبور هستند یک جوابی بدهند جوابی هم ندادند شما به وظیفه‌تان عمل کردید هم به نهادها باید گزارش بدهید و هم به افکار عمومی.

در مورد شورای نگهبان، قانون اساسی اختیارات و وظایف آن را مشخص کرده است. طبیعتاً ما اطلاع نداریم که شورا با چه ادله‌ای چه کسانی را رد یا تأیید کرده و خب خبرهای راست و دروغ هم در فضای مجازی زیاد می‌آید و راجع به بعضی افراد مسائل مالی و مسائل اخلاقی یا مسائل خانوادگی، مسائل سیاسی، مسائل دیگری از این قبیل گاهی پیش می‌آید که از طرفی شورا اعلام نمی‌کند و می‌گوید خلاف قانون است و یک عقلانیت رسانه‌ای قوی، یک قدرت تفهیم و تبیین با افکار عمومی باید می‌بود و در آینده حتماً باید برای این قضیه فکری کرد که سوء تفاهم‌هایی به وجود نیاید. اما از آن طرف اگر حق فیصله‌بخش بودن را به یک نهاد قانونی در قانون اساسی ندهیم معنی‌اش این است که تن به هرج و مرج بدهیم در همه جهان، نهادهای فیصله‌بخش قانونی در موارد اختلافی وجود دارند. شرط‌هایی هم که به عنوان شرط صلاحیت برای نامزدی در انتخابات مطرح می‌شود طبیعی است که بعضی شرط‌ها کمّی عدد و رقم است که خیلی واضح هم می‌فهمند که مثلاً سن چقدر باشد؟ مدرک چه باشد، سابقه کار چقدر باشد و از این قبیل. یکسری شرط‌ها هم طبیعی است که کیفی و یک مقداری هم تشخیصی است که حالا تعبیر سلیقه به کار نمی‌بریم ولی بالخره سلیقه و اختلاف تشخیص هست مثلاً شرط تقوا و اعتقاد به مبانی نظام و قانون اساسی و مدیریت، تدبیر، و از این قبیل. خب طبیعی است که این‌ها ترازویی است که بسنجی و عدد و رقم ندارد. یک ملاکاتی دارد فلان عمل، فلان رفتار، فلان گفتار شما با اعتقادتان به مبانی جمهوری اسلامی منافات دارد آن وقت چطور می‌خواهی بیایی و رئیس جمهور آن بشوی و از این قبیل. بله سابقه هم داشته، همان اول انقلاب در اولین انتخابات ریاست جمهوری شخص امام بعضی کسانی را اعلام کرد و گفت این‌هایی که به قانون اساسی رأی ندادند یا صریحاً می‌گویند ما مبانی قانون اساسی را قبول نداریم مثلاً اسلامیت یا اصل انتخابات یا چه را قبول نداریم خب اینها نمی‌توانند رئیس جمهور بشوند و لذا خود امام همان موقع، اعلام کرد این‌ها رد بشوند و بعضی‌ها مثل آن گروه‌های منافقین و بعضی از لیبرال‌ها یا بعضی کمونیست‌ها حذف شدند که این‌ها نمی‌توانند با این مبانی بیایند رئیس جمهوری اسلامی بشوند که طبیعی است. اما این که به جامعه باید اجمالاً توضیحاتی داده بشود که چرا یک کسانی که دارند می‌گویند ما هم مبانی را قبول داریم و هم چه، این‌ها تبیین بشود که شما فلان رفتار یا اعمال را انجام دادید، فلان حرف را زدید، فلان کار را کردید، در دوره مسئولیت‌تان این‌ها منافات دارد با این سه‌تا شرطی که قانون اساسی دارد که شرط‌های کیفی است. تشخیص شرط‌های کیفی با آن نهاد قانونی است. شما وقتی که در هواپیما می‌نشینید می‌توانید سؤال و جواب کنید اما اگر خلبان یک جایی، از شاخص‌های کیفی استفاده کرد مثلاً تشخیص داد که هوا مناسب نیست باید به فرودگاه برگردد یا نه، تشخیص داد که باید برود یا ارتفاع خودش را کمتر یا بیشتر کند، بخشی از این‌ها فرمول‌ها و قوانین کمّی و عددی و رقمی است که هرکسی متوجه می‌شود که این‌قدر ارتفاع، خلاف مسلّمات این رشته است. اما یک مواردی است که هیچ چاره‌ای نیست جز اعتماد به تشخیص او. و الا هرج و مرج است یعنی هرکسی بگوید من تو را قبول ندارم از کابین خلبان بیرون بیا! نهادی که می‌گوید ما با رأی‌گیری، اکثریت نظر می‌دهند احراز یا رد می‌کنند طبیعی است مخالفینی یا موافقینی درون خود شورا، بیرون آن، در نظام، در حاکمیت دارد. پس ما باید این دوتا وجه را جمع کنیم یعنی از یک طرف، دوستانی که متکفل این نهادها هستند به افکار عمومی توضیح بدهند نه فقط به شورای نگهبان، همه‌شان. یعنی رئیس جمهور یک مملکت رأی می‌آورد هزاران نفر را نصب می‌کند در کل حکومت انتصابات دارد. هزاران هزار میلیارد بیت‌المال را در موردش تصمیم می‌گیرد خب آن‌ها را هم باید توضیح بدهند یک سیاست ارزی، یک سیاست بانکی، یک سیاست دیپلماسی، بعد یک آثار عجیب و غریب که نشان می‌دهد بسیاری از این تصمیم‌ها علمی نبوده، غیر واقع‌بینانه بود که آثاری گذاشته است که این‌ها باید توضیح داده بشود با کدام حقوق و اختیارات قانونی این حرف‌ها را زدی و این کارها را کردی و باید پاسخگو باشید. همه باید پاسخگو باشند شورای نگهبان هم همین‌طور است حتماً باید مدارکی داشته باشند ادعا دارند ما مدرک داریم. ما مدارکی داریم که باعث می‌شود در مورد یک افرادی، مثلاً الآن صلاحیت‌شان را برای این مقام احراز نکنیم و در مواردی نه، حداقل صلاحیت را احراز کردیم اما تشخیص اصلح با ما نیست و با افکار عمومی است. این هم که بعضی‌ها بگویند پس انتخابات شد دومرحله‌ای، این‌ها اول به جای مردم انتخاب می‌کنند! نه، برای هر مسئولیتی که یک شرایطی تعریف شد و یک نهاد قانونی تعریف می‌شود که باید این شرایط را احراز کند در آن اشخاصی که می‌خواهند متصدی بشوند و وقتی که احراز کرد بگوید حالا بین این‌ها این منافاتی با آزادی و جمهوریت و انتخابات ندارد مثل این که شما می‌خواهید گواهینامه بگیرید باید این مدارک را داشته باشید حالا آن‌هایی که این مدارک را دارند بیایند امتحان بدهند، مسابقه بدهند که چه کسی برنده می‌شود یا چه کسی می‌بازد. معنی این، این نیست که شما اول خودت از بین ما انتخابات کردی. نه، او حداقل نصاب را بر اساس قانون چک می‌کند و بعد می‌گوید این‌هایی که حداقل نصاب و حداقل صلاحیت را دارند حالا باید مردم از بین این‌ها حداکثر صلاحیت را رأی بدهند و تشخیص بدهند. بنابراین این هم منطقی است و هم قانونی. این اختیار شورای نگهبان هم منطقی است و هم قانونی و در همه موارد جهان هم هست. اما آن نکته‌ای که عرض می‌کنیم این است که ضرورت دارد با افکار عمومی با مردمی که قرار است بیایند انتخابات کنند، رأی بدهند 20- 30تا سؤال، حالا یا سوالات تصنعی یا طبیعی، یا پرسش‌های منطقی است یا پرسش‌های حتی تهمت‌آلود و غرض‌ورزانه، همه این‌ها را می‌شود خیلی زیبا و درست و منطقی در چارچوب قانون توضیح داد بدون این که لازم باشد در مورد تک تک افراد وارد پرونده‌اش بشوید و بگویید ما این آقا را مثلاً‌ به این دلیل تأیید صلاحیت نکردیم که این هم خلاف قانون است یا به بعضی از اشخاص بگویند ما به خود شما گفتیم که چرا رد شدی. خود شما اعلام کن و اگر نه ما اعلام می‌کنیم و از این قبیل. راه‌های متعددی وجود دارد خیلی کارها می‌شود کرد به لحاظ رسانه‌ای و به لحاظ دیوانسالاری و به لحاظ شیوه عمل و مرحله‌بندی این صلاحیت‌ها. و زمان‌بندی که تا چند هفته قبل از انتخابات معلوم نباشد که چه کسی می‌خواهد بیاید؟ چه کسی نمی‌خواهد بیاید، چه کسی صلاحیتش احراز می‌شود و چه کسی نمی‌شود، همه این‌ها قابل اصلاح و قابل تغییر است می‌شود طبق قانون اساسی اصلاحاتی آورد که زمان بیشتر برای تفاهم با همه افراد در چارچوب قانون و یک مقداری شفاف‌تر شدن باشد. البته این نهادهای فیصله‌بخش این طوری در این مقام، در خیلی دیگر از قوانین اساسی کشورهای دیگر هم این‌طوری است که موظف به توضیح به افکار عمومی نیستند. یکی از دوستان که سال‌ها مثلاً‌در آمریکا تدریس کرده و وارد بود، ایشان توضیح می‌داد آن شورایی که مربوط به قانون اساسی و چیزی مثل شورای نگهبان ما در بعضی از حوزه‌ها در آن‌جا هست اصلاً عکس و تصویر و فیلم‌شان منتشر نمی‌شود و حتی هیچ کس نمی‌تواند با آن‌ها مصاحبه کند، برای این که یک ارتفاع و یک قداست و یک آتوریته‌ای داشته باشند چون تصمیمات آن‌ها کم، اما بسیار مهم و فیصله‌بخش است و حتی جلوی دوربین هم آن‌ها نمی‌آیند که یک وقت یک چیزی و یک حرفی و یک کاری گفته نشود که از آتوریته آن نهاد کم بشود آن وقت استحکام سیستم زیر سؤال برود. حتی در رسانه‌ها عکس‌شان را حق ندارند منتشر کنند بلکه نقاشی آن‌ها را می‌کشند. این هم جهت کسانی گفتن که مدینه فاضله‌شان نظام سرمایه‌داری و آمریکاست و الا کار آن‌ها برای ما حجت نیست.

خواستم این را عرض کنم که این روش مفاهمه و توسعه زمانی، اصلاحاتی در ساختارها نه منظورم از ساختار قانون اساسی نیست بلکه ساختار دیوانسالاری این کار. در عین حال شورای نگهبان در یک مواردی برخلاف همه پیش‌بینی و توقعات شجاعانه عمل می‌کنند و پای آن هم می‌ایستند اما در عین حال، این نقد و این پیشنهاد هم قابل طرح است یعنی از دو طرف مسائل را ببینیم.

در اصل 115 قانون اساسی که همین ایام راجع به آن خیلی بحث شده و دوستان سؤال کردند شرایط کسانی که نامزد می‌شوند از رجال مذهبی – سیاسی باشد. یک اختلاف بود که این رجال، آیا یعنی جنسیت رئیس جمهور باید مرد باشد یا زن؟ خانم‌ها هم می‌توانند رئیس جمهور بشوند؟ این اختلاف از اول بود، در خیلی از جاهای دنیا همین‌طور بوده و هست یعنی بسیار کم هستند کشورهایی که رئیس جمهور، یعنی شخص اول قوه مجریه‌شان خانم بوده یا باشد. همین الآن هم جز چند کشور نیست. این‌جا هم استدلال‌هایی به لحاظ حقوقی و مدیریتی و از این قبیل بوده و هست که با این کار سنگین اجرایی، مدیریت، سرکشی‌ها، و از این قبیل، با توجه به شرایط خانم‌ها و آقایان و تفاوت‌شان باید مرد باشد اما این نظر هم از ابتدای انقلاب بود که نه، می‌تواند خانم باشد و شورای نگهبان هم اعلام کرد که این رجال در قانون اساسی به معنای مرد نیست رجال مذهبی- سیاسی یعنی شخصیت‌های مذهبی سیاسی، لذا خانم‌ها هم می‌توانند رئیس جمهور بشوند این اظهار نظری بود که اعلام شد. بنابراین کلمه رجال، به معنی مردان نخواهد بود بلکه به معنی شخصیت‌هاست. شخصیت‌های مذهبی سیاسی یک اختلافی بوده و آن هم این که ملاک استاندارد آن چیست؟ چه کسی مذهبی و سیاسی است؟ یک حداقلی دارد مذهبی بودن مثل این که طرف بگوید ما نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم و حج هم می‌رویم، این می‌شود رجل مذهبی! سیاسی بودن هم، همین که یک کسی بیاید به نفع یک کسی دیگر رأی بدهد و تبلیغات بکند خب این هم یک حداقلی از سیاسی بودن است. یک حداکثری هم دارد اشخاصی که همه اجماع دارند که این یک شخصیت برجسته مذهبی و سیاسی است اما غیر از این دو طرف طیف، بخصوص هرچه به طرف طیف نزدیک می‌شود طبیعتاً یک جاهایی قابل اختلاف است چون خط‌کش کمّی وجود ندارد. معیار این مثلاً مشهور بودن است؟ سابقه مدیریتی است؟ چه و چه. تشخیص بدهند چه کسی مدیر هست و چه کسی نیست؟ آیا تدبیر دارد یا ندارد؟



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha