بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض میکنم و میلاد حضرت امام رضا(ع) را تبریک عرض میکنم و به نظرم میآید که در روز میلاد ایشان جز از ایشان گفتن جفاست.
راجع به ابعاد مختلف و گاهی ظاهراً به نظر امثال ما متضادی که در شخصیتهای متعالی، الهی و استثنایی مثل حضرت علیبنموسیالرضا(ع) اگر درست و جامع به صحنه نگاه نکنیم دچار اشتباه میشویم. آنچه که به نظر ما ابعاد متضاد یا در واقع اگر یک منظر و ارتفاع بالاتری به صحنه نگریسته بشود این ابعاد متضاد نیستند بلکه مکمل همدیگر هستند و یک شخصیت جامع در ابعاد مختلف جلودار است. راجع به شخص علیبنموسیالرضا(ع) هم همینطور است. شما از ابعاد معنوی و کرامتهای اخلاقی و اشراف ایشان به باطن عالم و آدم تا عرصههای تکنیکها و بلکه تاکتیکهای مبارزه سیاسی، فریب دادن قویترین سرویس اطلاعاتی جهان چون زمان هارون و مأمون، معتلق به قویترین امپراطوری جهان بود؛ از آن طرف اخلاق اجتماعی، اخلاق انسانی و رعایت احساسات و عواطف عادی مردمی در جامعه، از آن طرف حضور در پیچیدهترین عرصههای فکری و نظری، کلامی، تفسیری، فلسفی، معرفتشناختی، و مناظره با بزرگترین غولهای فکری همه ادیان و مذاهب و همه مکاتب حتی مادی جهان، یعنی در هر عرصهای که میروید میبینید حضرت علیموسیبنالرضا(ع) سرآمد است و در هیچ صحنهای که ارزشی مطرح باشد غایب نیست. از یک طرف البته این ابعاد و لایههای مختلف این فضیلتها برای همه به یک اندازه نه مفهوم است و نه باارزش تلقی میشود. سیاسیون ابعاد سیاسی را یک کمی میفهمند و تا حدودی متوجه میشوند و دچار اعجاب میشوند. مبارزین و انقلابیون یک ابعاد آن را میبینند. علما و متفکرین و نظریهپردازان بزرگ جهان با یک بُعد دیگری از ابعاد ایشان آشنا هستند، اخلاقیون و اهل عرفان و اهل معنا، یک بُعد و لایه دیگری از شخصیت ایشان را آشنا هستند. مردم عادی در کوچه و خیابان از موافق و مخالف، اینها هم با یک لایههای دیگری از شخصیت ایشان آشنا هستند. اگر بخواهیم ایشان را بشناسیم باید هرچه جامعتر به همه این ابعاد و لایهها توجه بشود. از یک طرف اشراف به باطن عالم، علم غیب (به اذن الله)، علم به اتفاقاتی که افتاده و میافتد و دیدن باطن آدمها شخصی که میآید تردید هم دارد در امامت ایشان، کل جزئیات زندگیاش را و این که در این سفر از کجا راه افتادی؟ چه زمانی و با چه کسی بودی؟ صریح اینها را گاهی به خودشان میگفتند و در یک مواردی هم بدون این که بگویند طرف تا وارد میشد جواب همان سؤالاتی که برای آنها آمده بود همینطور ابتدا به ساکن میدادند و یا حتی نیازمند بود بطوری که اجازه بدهند اظهار نیاز بکند، نیازش را برطرف کنند اینها یک ابعادی است که برای افراد معمولی و عرفی مثل ما حتماً مهم و جالب است گرچه کرامات معنوی بالاتر از اینهاست اما همین موارد هم در روایات ذکر شده است این که آیا چه روایاتی را در مورد چه لایههایی از شخصیت امام(ع) با توجه به ظرفیت مخاطب، به چه کسانی و چه وقت، خوب است گفته شود یا اصلاً خوب نیست گفته شود این خودش یک بحثی است. هر روایتی را حتی اگر سند آن درست باشد برای هر جمعی در هر جایی نباید خواند. خیلیها ظرفیت درک مسئله را ندارند و ممکن است اصل آن را انکار کنند و الا مباحث بسیار در مورد اولیای خدا حتی اولیای غیر معصوم خدا در همین زمانه ما، دیدیم افرادی از علمای اهل معنا که برای پرسیدن یکی دوتا سؤال توی ماشین میرفتیم با هم صحبت میکردیم و به منزل ایشان رفتیم سلام کردیم و نشستیم یک چایی آورد. ایشان همینطور ابتدا به ساکن شروع کرد دقیقاً راجع به همان سؤال، همان روایتی که ما داشتیم توی ماشین با هم بحث میکردیم، نه این که ما سؤال کنیم! گفت بله بعضیها ممکن است سؤال کنند که معنی این روایت این است، ولی معنیاش این نیست بلکه معنیاش این است. خب ما اینها را در سطوخ خیلی پایینتر از ائمه معصومین دیدیم و دیدند همینها هستند. مسئله خیلی فراتر از اینهاست. آن وقت کسی بگوید اگر علم به آینده داشتند چطور امام رضا(ع) میدانند مأمون میخواهد او را شهید کنند این یک خودکشی آگاهانه نیست؟ اگر آگاهانه است که خودکشی است و اگر ناآگاهانه است پس با علم امام چگونه جمع میشود؟ خب اینها پاسخهای متعددی دارد. بعضی از دوستان یک چیزهایی شنیدند که علم امام و علم غیب، اما جزئیات و شرایط و انواع آن را نمیدانند. اولاً علم غیب و علم به آینده و علم به اجل، همه به اذنالله است. در مواردی خدای متعال اراده میفرماید که ندانند این اذن را خداوند به دلایلی نمیدهد. از جمله، ارتقاء ارزشهای باطنی فرد، که اگر بداند چه اتفاقی میافتد یک جور واکنش ممکن است نشان بدهد و اگر نداند یک جور دیگر، در یک سطوحی افراد البته معصوم با غیر معصوم مقایسه نمیشود اما معصوم چون انسان است و بنده خداست و کمالات مطلق و بینهایت هستند در مورد آنها هم به یک معنا این صدق میکند. بنابراین یک شرط علم به بخشی از غیب، در این مواردی تحقق پیدا نمیکند و آن اذنالله است. در یک مواردی اگر اراده کند من دقیقاً چه ساعتی و چه روزی و با چه ماده مسمومی از دنیا میروم میداند و میتواند بداند اما از این قدرت استفاده نمیکند. پس یک شرط آن، اراده و برنامه خود امام(ع) است.
مواردی هست که اجل قطعی است وقتی اجل قطعی نیست شما وظایفی پیدا میکنید که اجتناب کنید. و لذا ما در روایات در مورد اهل بیت(ع) و شخص رسولالله(ص) هم داریم مواردی را که با برنامهریزی جلوی طرح و ترور خودشان را میگرفتند. خب آیا آنجا اینها اهل توکل و علم غیب بودند یا نبودند؟ از مرگ میترسیدند؟ قضیه چه بوده؟! مثلاً دارد رسولالله(ص) برای ملاقات یک یهودی و گفتگو با او، به یک منطقه از مدینه رفته بودند در کنار دیوار روی زمین نشسته بودند یک لحظه بلند شدند، دیگران نفهمیدند دلیل آن چیست، ایشان بلند شدند جایشان را تغییر دادند و یک جای دیگیری نشستند، بعداً که پرسیدند چه بود؟ فرمودند این بالای سر من گلدان بزرگی بالای دیوار بود میخواستند این را روی سر من بیندازند بعد هم بگویند اتفاقی بود! یعنی دقیقاً از یک برنامه قتل و ترور پیامبر اکرم(ص) مطلع میشوند حالا یا جبرئیل است، یا علم غیب است یا به روش عادی متوجه شدند. خب جایشان را تغییر دادند اگر مرگ دست خداست پس چرا جا را تغییر میدهی؟ یا در مورد امیرالمؤمنین(ع) هست که کنار دیواری نشسته بودند یک لحظه بلند شدند و آمدند جای دیگری و گفتند دیوار محکم نیست احتمال ریختن آن هست. گفتند آقا مگر قضا و قدر نیست؟ تقدیر الهی و زمان مرگ مگر معلوم نیست؟ فرمودند از قضای الهی به قدر الهی پناه آوردم. یعنی قضا و قدر، اینطوری که مطلق اتفاقات همه از ازل فیکس است و هیچ تغییر و تحولی نمیکند، خیر، اینطور نیست. جدا از مسئله بداء که در مورد خداوند به معنی تجدید نظر نیست که خداوند شک کند نظرش عوض بشود بلکه به معنی تغییر شرایط است و این که خود قضا و قدر، و خود اجل بطور خاص، ما هم اجل معلق داریم که مشروط است تغییر میکند هم اجل قطعی داریم. خب در مقابل اجل مقدر میشود برنامهریزی کرد و باید هم برنامهریزی کرد. مثلاً شما مریض میشوید چرا پیش پزشک میروید و از موارد غیر بهداشتی اجتناب میکنید؟ همه اینها برای این است که شما از اجل غیر قطعی و از اجل غیر مشروط بتوانید فاصله بگیرید. اگر بطور طبیعی شمع بخواهد تا آخرش بسوزد مثلاً 3 ساعت طول میکشد. سر این سه ساعت شمع قطعاً تمام و خاموش میشود به این اجل قطعی میگویند. اجل معلق این است که تا قبل از سه ساعت، یک مرتبه یک دری باز و بسته بشود، یک کسی فوت کند، این شمع میتواند مثل ساعت کار کند ولی این موارد آن را خاموش میکند. این اجل معلق و مشروط است از این یکی میتوان اجتناب کرد که مواظب باشیم کسی شمع را فوت نکند، باد به آن نخورد و تا آخر روشن بماند اما از اجل قطعی که سه ساعت آن تمام شده سوخته که نمیشود بگوییم مواظب باشیم خاموش نشود! این خاموش میشود. بخشی از این موارد هم اجل قطعی است که امام(ع) میدانند و کاری نمیشود کرد و نباید کرد.
نکته دیگری که از نظر بنده، از همه اینها مهمتر است این است که مسئله امام(ع) مسئله مرگ و زندگی نیست که چه کار کنم بیشتر زنده بمانم؟ بلکه مسئله ادای وظیفه است. ما برای مرگ و زندگی اصالت قائل هستیم که هرچه بیشتر اینجا بمانیم بهتر است حالا چه کار میخواهیم بکنیم و اینجا چه کار داریم معلوم نیست فقط همین که بیشتر بمانیم. اولیاء خدا میگویند اصل عالم و خبرها آن طرف است اینجا خبری نیست میخواهی اینجا بمانی چه کار کنی؟ اصل خبرها آن عالم است اینجا هم اگر بمانی - آنها اینطوری بحث میکنند - میگویند خدایا عمر ما را طولانی کن تا وقتی که به آن طرف کمک میکند یعنی اینجا ایمان و عمل صالح و خدمت به خلق و عبادت است و الا امام سجاد(ع) فرمودند عمر ما را طولانی کن تا وقتی که در خدمت توست ما اینطوری رشد میکنیم و الا اینجا اصالت ندارد. از آن لحظهای که عمر و زندگی ما مرتع و چراگاه شیطان و شیاطین شده و شیاطین دارند از ما تغذیه میکنند و خط باطل را داریم میرویم و تقویت میکنیم خدایا من را زودتر از این عالم ببر. بنابراین برای اینها مسئله مرگ و زندگی، مسئله اصلی نیست مسئله اصلی این است که بودن و نبودنشان در این عالم چه آثاری در مسیر رشد بشریت و ادای وظیفه دارد.
امام حسین(ع) میدانست کربلا شهید میشود چرا رفت؟ خیال میکنند اگر کسی میداند کشته میشود دیگر نباید آن کار را انجام بدهد! نه آقا، میداند کشته میشود و میداند باید کشته بشود. اگر امام حسین(ع) در کربلا شهید نمیشد دیگر ما حسین نداشتیم و حسینی مطرح نبود، کربلایی نبود، در هزار و اندی سال، این همه انسانها زیر سایه امام حسین تربیت نمیشدند. تا شهید نشود این آثار را ندارد. مگر امام حسن(ع) نمیدانستند اینها مسمومشان کردند؟ مگر امام رضا(ع) نمیدانستند؟ مگر امیرالمؤمنین(ع) نمیدانست که در مسجد ابنملجم به او ضربه میزند؟ با این که سالها قبل به ابن ملجم فرموده بودند تو من را میزنی! آن وقتی که هنوز ابن ملجم جزو سربازان خود امیرالمؤمنین(ع) بود. پس چرا این کار را کردند؟ این سه- چهارتا جوابهایی که عرض کردیم پاسخهای دیگر هم هست. ما اینطوری به اینجا به هر قیمت چسبیدیم و خیال میکنیم اینجا خیلی کار داریم! خیال میکنیم اینجا اصل است و آنجا فرع است. اینجا ماده است و آنجا سایه است، در حالی که بزرگان و اولیای خدا میدانند که اصل عالم باطن عالم است و عالم آخرت است و اصل اینجا مقدمه آنجاست. ما فکر میکنیم اینجا ذیالمقدمه است و آنجا مؤخره یا حاشیه است و اینجا متن است! متن آنجاست. دنیا حاشیه است. دنیا مزرعهای برای آخرت است. هدف اصلی آخرت است. این نکته اصلی که در پاسخ به این سؤال که امام رضا(ع) میدانستند که مسموم میشوند و این اتفاق میافتد یا نه؟ اگر میدانستند و رفتند که خودکشی کردند! اگر نمیدانستند و رفتند پس علم امام چه میشود؟!
ابعاد معنوی و باطنی، حتی گاهی نزدیکان هم از همه چیز باخبر نبودند چون شما میدانید بعضی از فرزندان ائمه معصونم(ع) چنان که بعضی از فرزندان انبیاء افراد منحرفی میشدند. این جعفر کذاب کیست؟ فرزند امام هادی است و برادر امام حسن عسگری(ع) و عموی امام زمان(عج) است که خائن است. بعضیها خیال میکنند که کل فرزندان ائمه صالح هستند اینطور نیست. قرآن چند نفر را از انبیاء را نام میبرد که زن و همسرشان مسیر دیگری را رفتند. اصلاب و ارحام مطهره، این شرط لازم است. شرط کافی نیست. اهل بیت(ع) حتماً باید در صلب پاک، پدر ماک و امّهات طاهره و مادر پاک باشند اما این کافی نیست برای این که فرزند چون پدر و مادر، حتی معصوم هستند سالم دربیایند. چون مسئله صلاح و فساد ارثی نیست بلکه اراده انسان، انتخاب انسانهاست و ما از اهل بیت(ع) از جمله امام رضا(ع) روایاتی داریم علیه بعضی از برادران و عموهای خودشان. بعضیها میگویند حتی فرزند سقط شده اهل بیت هم اگر بود معصوم بود! ما چنین چیزی اصلاًدر روایات نداریم. افرادی داریم که به دنیا آمدند، فعالیت اجتماعی سیاسی کردند و خلاف مسیر اهل بیت بودند. خود امام رضا(ع) برادری دارند به نام جناب زید، غیر از آن زیدی که رهبر زیدیه است و فرزند امام سجاد(ع) است. این زیدی است که فرزند موسیبنجعفر(ع) است. انقلابی هم هست، علیه بنیعباس هم قیام و مبارزه کرده، بعد بازداشت شده، و به احترام یا از ترس امام رضا(ع) مأمون او را عفو میکند و شهید نمیکند. ایشان یک مسیری میرود درست به موازات حضرت رضا(ع) و مدام پارازیت روی خط امام رضا(ع) میاندازد! به حدی که یک بار حضرت رضا(ع) در حضور همه علیه ایشان صحبت میکند و او را توبیخ میکند و میگوید تو منحرف هستی! این چه نگاهی به مسئله دین است؟ ایشان یک گوشهای نشسته بود و مدام میگفت ما اهل بیت این هسیم، ما این هستیم ما فلان هستیم، و... حضرت رضا(ع) فرمودند آن اهل بیتی که شنیدید شرط آن ایمان و عمل صالح است و الا صرف این که جنابعالی جزء فرزندان موسیبنجعفر(ع) هستید همین کافی است؟! اگر این برای بهشت رفتن تو کافی باشد معنیاش این است که مقام تو پیش خدا از مقام پدر من موسیبنجعفر(ع) بالاتر است چون من و تو با یک عمر اطاعت و عبادت و جهاد لایق بهشت شد و تو بدون اینها. معلوم میشود که مقام تو از پدر ما بیشتر است. این ادعاها چیست که میگویی؟ ایمان و عمل صالح باید داشته باشی. آن سیادت و آن طهارت ارثی، اینها یک ارزش است اما آنها جای ایمان و عمل صالح نیست. خب به اینها باید توجه کنیم.
عرض کردم حتی آن بُعد باطنی را هم بعضی از نزدیکان نمیدانستند. میگوید آمدم دیدم یک گوشهای دارند با یک کسی حرف میزنند من هرچه دقت کردم متوجه نشدم دیدم کسی نیست بعد که صحبت ایشان تقریباً تمام شد رفتم جلو پرسیدم با چه کسی صحبت میکردید؟ فرمودند مهم نیست. گفتن نه، شما با چه کسی صحبت میکردید؟! امام(ع) فرمودند با یک جنی. آمده بودند سؤالی داشتند داشتم جواب سؤالات او را میدادم. گفت که من میخواهم صدای او را بشنوم. امام رضا(ع) پرسید برای چه میخواهی صدای او را بشنوی؟ بعد اصرار کرد که خواهش میکنم من میخواهم حتماً صدای آن را بشنوم. حضرت رضا(ع) فرمودند اگر اصرار کنی من این کار را برایت میکنم اما بعد مریض میشوی. تب میکنی. حالت خوش نخواهد بود چون همه نمیتوانند این چیزها را ببینند و تحمل کنند. گفت نه، عیب ندارد. دوباره حضرت فرمودند تو مریض میشوی و تحمل آن را نداری. گفت عیبی ندارد من میخواهم مریض بشوم. حضرت رضا(ع) فرمودند خب بشنو. میگوید یک صدایی مثل صدای سوتی آمد بعد حال من بخم خورد. من مریض میشدم حالم یک کم بهتر میشد دوباره تب میکردم آن شب خیلی ترسیدم. از اینها خیلی بالاتر و عمیقتر و مهمتر در روایات اهل بیت(ع) هست که اینها را نه همه جا میشود گفت و نه مخاطب متوجه میشود نه ممکن است نتیجه درستی بگیرد. میدانید که مسئله جن، مسئلهای است که در تمام جهان، در شرق و غرب، در اسلام و غیر اسلام و حتی مشرکین همه قبول دارند الآن همه دنیا قبول دارند هالیوود هم فیلم میسازد و یک مسئله مسلّمی در عالم است و اینها خیلی بالاتر از این حرفهاست.
در کنار این ابعاد که از علوم غریبه و بالاتر از آن علم غیب است، میآییم سراغ سبک زندگی که همه ما و شما میفهمیم که یک مبارزه پیچیده است. عرض کردم سر پیچیدهترین سرویس اطلاعاتی جهان را در آن موقع چگونه امام رضا(ع) شیره مالیدند؟ در زمان هارون است. هارون وقتی که به قدرت رسیده، ابرقدرت اصلی جهان از مرزهای هند و آسیای میانه، ماوراءالنهر تا مراکش و مغرب در غربیترین نقطه شمال آفریقا و بخشی از اروپا، و از این طرف شرق اروپا، همه اینها خلافت اسلامی است و بزرگترین قدرت جهان است. قویترین ارتش جهان، ثروتمندترین قدرت جهانی است و پیچیدهترین پلیس سرکوب را دارد. هارون یک دستگاه پلیسی امنیتی بسیار قوی و بسیار خشن و سرکوبگری داشت. پیراون اهل بیت(ع) را از علویون و عدالتخواهان را زیر شکنجه میکشتند زنده زنده لای جرز دیوار میگذاشتند. عرض کردم در تاریخ زندانهای هارون مشهور است. زندانهایی که حیوانات وحشی را لای زندانیها میبردند و طرف باید بالای یک بلندی میایستاد خسته میشد پایین میآمد یا مار یا عقرب او را نیش میزد یا حیوانات درّنده آنها را پاره میکردند. اینها گاهی زن و مرد را برهنه در ساختمان رها میکردند زندانهایی که سقف نداشت و کل زمستان بدون سقف، تابستان بدون سقف، برهنه بودند گاهی بعضی از اینها میمردند جنازهاش را برنمیداشتند کرم میافتاد، بعد میآمدند برمیداشتند یا به خود اینها میگفتند بردارید. انواع و اقسام شکنجهها. قدرت او هم – جمله مشهوری که میگوید – «خورشید در سرزمین امپراطوری خلافت ما غروب نخواهد کرد» این جمله هارون است، بعداً ملکه انگلیس عین این جمله را در قرن 19 یعنی هزار و اندی سال بعد از هارون دوباره این جمله را گفت. ما هم امروز میتوانیم بگوییم که دومین قدرت در تاریخ هستیم که آفتاب در سرزمینهای متعلق به ما غروب نمیکند. حالا هارون آن موقع با آن امکانات که تانک و موشک و هواپیما و بیسیم نبود این را گفت. حالا امام رضا(ع) بارها این دستگاه و سرویس اطلاعاتی را سر کار گذاشتند. که یکی دو نمونه آن را عرض کنم.
این اصل، درس مبارزه هوشمندانه، جهاد عقلانی، عقلانیت جهادی، اولین حدیث در حوزه بحث حقوق سیاسی و اجتماعی، و فلسفه حاکمیت و مبارزه و جهاد سیاسی، فلسفه حاکمیت و فلسفه ضد حاکمیت در حوزه عدالت و تربیت، تکنیک فریب حاکمیت، تاکتیکهای اطلاعاتی، تقیه به معنی دقیق کلمه. چون بعضیها میخواستند همیشه از مبارزه فرار کنند اسم آن را تقیه میگذاشتند! به آنها میگفتند چرا مبارزه نمیکنید؟ میگفتند ما تقیه میکنیم! اینها فکر میکنند تقیه یعنی قعود، یعنی سکوت و تسلیم و سازش. تقیه، یعنی مبارزه مخفی نه یعنی تسلیم شدن، تقیه یعنی مبارزه بکن منتهی حساب شده و عقلانی دشمنت را فریب بده. بیشتر ضربه بزنی و کمتر ضربه بخوری. بعضیها که از جبهه فرار میکنند مثلاً زمان شاه، امام(ره) میگفت علیه شاه و در عراق علیه صدام مبارزه کنید میگفتند نه، الآن وقت تقیه است! از نظر اینها تقیه یعنی مبارزه را رها کن. تقیه کار علیبنموسیالرضا(ع) بود. در زمان حکومت وحشی هارون که اینها در سرویسهای اطلاعاتیشان روی جزئیات زندگی بخصوص اهل بیت(ع) زوم میکردند چون از اینها میترسیدند و میگفتند مردم اینها را قبول دارند و اینها قدرت رهبری دارند و مبارزات چریکی زیرزمینی در جاهای مختلف هم انجام میدهند و به اینها وصل هستند. بعد از این که هارون، موسیبنجعفر(ع) را سالها در زندان بازداشت کردند و همانجا شهیدشان کردند هارون سران دستگاه اطلاعاتیاش را خواند و گفت که تمام فرزندان موسیبنجعفر(ع) و شاگردان درجه اول او، با دقت، ده برابر آنچه که تا به حال متمرکز بودید متمرکز بشوید و بطور خاص در مورد علیبنموسی، که بفهمیم رهبر این نهضت و رهبر این جبهه، پس از موسیبنجعفرکیست؟ و من احتمال قوی میدهم علیبنموسی باشد؛ و میخواهم در 24 ساعت دقیق کنترل کنید و همه چیز اینها گزارش بشود از جمله در مورد ایشان، و میخواهم بدانم اگر الآن از شما پرسیدم که 12 روز پیش، ساعت فلان، دقیقه فلان این با چه کسی بود؟ کجا بود و چه کار میکرد؟ دقیق باید به من بگویید. اینطور اطلاعات ریز از شما میخواهم. در این شرایط جدید، گفت بروید سریع گزارش اولیهتان را برایم بیاورید. جالب است اینها که آمدند دیدند که حضرت رضا(ع) – تاکتیک مبارزاتی این است – ایشان روزهای متعددی به بازار دام و پرنده بود، یک وقت گوسفند میخرد، یک وقت خروس و مرغ میخرد، یک وقت سگ میخرد و توی مزرعهای اینها را نگه میدارد. گزارش پشت گزارش، جاسوس بازی، بالاخره اولین گزارش رسمی که تهیه میکنند هارون بعد از مدتی میگوید گزارشهایتان را بیاورید، میگویند تحلیل ما این است که ایشان خطری ندارد در خط مرغ و خروس و گوسفند و پرنده بازی است. اهل سیاست و عدالت و مبارزه نیست. سراغ بقیه برویم و کسان دیگری در این تشکیلات هستند. امام رضا(ع) اینطور اینها را فریب میدهد که عالیترین سطح سرویس اطلاعاتی، دقیقترین گزارش را بعد از اینها که پیش هارون میبرد که قدرت اول جهان است خاطرشان جمع است و گفتند آقا از ناحیه ایشان هیچ خطری متوجه نظام نیست! چند ماه میگذرد، یک عدهای بازداشت میشوند از کسانی که در نبردهای مسلحانه و درگیری هستند بعضی از اینها زیر شکنجه یک چیزهایی میگویند، بعضیهایشان نمیگویند شهید میشود و بعضیها هم زیر شکنجه میگویند. بالاخره – کلمه شکنجه آسان است خودش خیلی سخت است – ناخنت را بکشند بدنت را بسوزانند بالاخره آدم وسوسه میشود. یادم میآید عملیات خیبر، شرق دجله ما محاصره شده بودیم خیلی از بچهها شهید و مجروح شده بودند و دشمن هم کاملاً دور زده بود و ما صدای آنها را میشنیدیم. بعد با رفقا صحبت بود که مجروح هم بودیم، گفتیم حالا اگر اسیر شدیم چه کار کنیم؟ چون میزنند و شکنجه میکنند. اگر اطلاعاتی چیزی خواستند، من به آنها گفتم من میگویم من اطلاعاتی ندارم ولی هرچه بزنید من چیزی نمیگویم ولی اگر میخواهی به شما چیزی بگویم به ما چایی بده! چون سرم درد میکرد. بعضی از اینها زیر شکنچه یک چیزهایی گفتند که سر خط آن به اطرافیان امام رضا(ع) رسید و یک چیزهایی لو رفت. دوباره پرونده دقیقترین گزارشها را پیش هارون آوردند که علیبنموسی الرضا(ع) دارد رهبری میکند و با هستههای بسیاری در جهان اسلام ارتباط دارد هم اقتصاد مبارزه و مقاومتی را بین خود این شبکه مقاومت و هسته مقاومت سازمان داده، و هم برای اینها رئیس تعیین میکند و هم به جنبشهای مسلحانه کمک میکند. درست، این گزارش کجا؟ آن گزارش کجا؟ و جالب است وقتی این گزارش را پیش خلیفه آوردند هارون آنها را مسخره کرد گفت آن گزارش دقیقی که اول آوردید چه بود؟ مسئول اطلاعاتی آنها زبیر بود. گفت من از این زبیری تعجب میکنم یک بار برای من مینویسد علیبنموسی در خط خرید و فروش قوچ و خروس و سگ است! یک بار هم برای من گزراش میدهد که علیبنموسی دارد رژیم ما را سرنگون میکند. این چه طرز اطلاعات است؟ این چه طرز اشراف بر مسائل است؟ این یک نمونه از مبارزات هوشمندانه امام(ع) که چطور اینها را بازی میداد و اینها از پس ایشان برنمیآمدند و این پیچیدگی به حدی بود که بعد از هارون، که مدت کوتاهی مأمون آمد مأمون مجبور شد امام رضا(ع) را که هم از نزدیک کنترل کند به ایران و مرو بیاورد و هم از ایشان کسب مشروعیت کند و بگوید ببینید رهبر اصلی تمام شماها که همه مردم دوستش دارید پیش خود ماست و با ماست و هم از نزدیک ایشان را کنترل کند و بگویند آقا آن در مدینه است و شما در مروی، کل آن طرف جهان اسلام به زودی دست او میافتد او را به اینجا بیاور! هم از نزدیک کنترل کنیم و هم بگوییم اینها هم با ما هستند و مشروعیت کسب کنیم. امام رضا(ع) چه کار کردند؟ هم مشروعیت به اینها ندادند و هم از اینها سلب مشروعیت کردند و هم از امکانات حکومت علیه خود حکومت استفاده کردند و این جبهه علوی را بسیار تقویت کردند جبههای که زمان پدر مأمون شکنجه میشد و بدنهایشان را جلوی هم تکه تکه میکردند چشمهایشان را زنده زنده از کاسه در میآوردند امام رضا(ع) کاری کرد که همان حکومت، مجبور بشود اینها را با احترام زمان پسر هارون یعنی مأمون، از اینها استقبال کند و این کاروان عظیم علویها حرکت کردند و به سمت خراسان آمدند به حدی که حکومت ترسید. این جناب شاهچراغ امامزاده احمدبنموسی در شیراز، یا حضرت فاطمه معصومه(ع) - اسمشان فاطمه است لقب معصومه به ایشان دادند- حضرت فاطمه(س) در قم و دهها کاروان دیگر، بعضی از امامزادههای دیگر که به نام فرزندان موسیبنجعفر(ع) یا نسل موسیبنجعفر(ع) هستند بخشی از اینها همان کسانی بودند که وقتی حضرت رضا(ع) را به خراسان آوردند اینها شروع کردند هزاران هزار حرکت به سوی مرکز حاکمیت مرو که خدمت حضرت رضا(ع) باشیم بعد تمام این شهرهای بین راه را داشتند به شورشهای علوی یا آگاهیبخشی تبدیل میکردند و یک مرتبه فضای ایران و عراق را تغییر دادند به حدی که حکومت گفت اینطور که اینها دارند میآیند، دارند میآیند که مرو و پایتخت و حکومت را بگیرند اینها بحث تجدید دیدار و تجدید عهد با علیبنموسی نیست. این جمعیت که دارد اینطوری میآید میخواهند بگیرند. لذا بین راه در برابر اینها انواع کمینهای عملیاتی گذاشتند و بعضی از اینها به شهادت رسیدند بخشی از اینها توسط بقایای بنیامیه، و بخشی هم علنی یا غیر علنی توسط گروههای ترور که توسط خود بنیعباس ایجاد میشد. میدانید که با حضرت فاطمه معصومه(س) دهها نفر از علویها در آن کاروان بودند که مورد حمله قرار گرفتند که شهید شدند و حال حضرت فاطمه(س) نامساعد شد و آنجا فرمودند که من به مرو خدمت برادرم نمیرسم به سمت قم برویم من دارم از دنیا میروم من میخواهم در قم دفن بشوم. یا جناب احمدبنموسی در شیراز، 7، 8، 10تا کربلا در ایران بپا شد برادران و بستگان امام رضا(ع) قتل عام شدند. تمام امامزادههای اطراف کاشان که نسبنامههای آنها هست آنها هم به همین شکل بودند. دوتا برادر و یک پسرعمو به حضرت رضا ملحق بشوند و آنجا یک جمع چند ده نفره، با هزاران نفر درگیر و شهید میشوند. این قضایای این دوره است و امام رضا(ع) در این شرایط پیچیده روی دوش دستگاه خلافت و امپراطوری عباسی که بزرگترین قدرت جهان سوار میشود. زمان این پدر مجبور بودند که آن مبارزه مخفی و آن مبارزه موسیبنجعفر(ع)، و زمان پسر، شرایط یعنی عمق نفوذ اهل بیت در مردم اینقدر زیاد است که حکومت و خلیفه مجبور میشود بگوید پدرم پدرت را در زندان کشت ولی خود بنده میگویم خلافت تقدیم به شما، اگرنه، اقلاً ولایتعهدی! ببینید شرایط چطوری بوده و علیبنموسیالرضا(ع) چطور مسئله را رهبری کردند؟
یک نمونه دیگر از این شگردهای مبارزه سیاسی، دستگاه میخواست ضربه بزند و امام رضا(ع) اینها را دور میزدند. مأمون به این عنوان که برای شما محافظ گذاشتیم، باغبان و نگهبان خانه گذاشتیم مأموریت جاسوسی هم میداد! گفتند یاد آن دورانی که در دستگاه مأمون بودیم بخیر. از وقتی که ما را اینجا خانه علیبنموسیالرضا(ع) فرستادند زندگی ساده شده، آنجا عیاشی بود میخوردیم و میخوابیدیم این آقا بله غذا که برایش میآورند غذا که برایش میآورند بهترین غذایش را میدهد ماها میخوریم ولی بهترین غذایی که این میدهد ما میخوریم در حکم غذای متوسط به پایینی بود که در تشکیلات مأمون بریز و بپاش و بخور بخور بود. این زندگی ساده، اینجا همهش معنویت و اخلاق و انسانیت است از ثروت و قدرت خبری نیست و همینها را امام رضا(ع) تحت تأثیر قرار میدادند و تربیت میکردند و بسیاری از همینها به جای این که جاسوس دستگاه در بیت امام رضا(ع) باشند جزو حواریون و شیعیان و یاران حضرت رضا(ع) میشدند. همینها بودند که وقتی امام رضا(ع) مسموم شدند لحظه آخر حالشان خراب بود از کاخ مأمون تا خانه که آمدند چند بار خون بالا آوردند و دست به دیوار تکیه دادند و فرمودند کارشان را کردند بعد که آمدند خانه، روایت دارد که حضرت رضا(ع) در آن حالتی که در شرف شهادت بودند سؤال کردند اینها که در خانه هستند اینها غذایشان را خوردند یا نه؟ گفتند آقا شما حالتان خراب است باز به فکر غذای اینها هستید؟ فرمودند نه، سفره را بیندازید من از دنیا میروم اگر شهید بشوم اینها غذا نمیخورند. ببینید امام رضا(ع) تا کجاها را در نظر میگیرند. میفرمایند سفره را بیندازید و همه را صدا کنید. همینهایی که عوامل حکومتی بودند همه عاشق امام رضا(ع) شده بودند بعضیها برای جاسوسی مأمور شده بودند دیگر جاسوسی نمیکردند یا خبرهای غلط میدادند. بعضیها از آن طرف جاسوسی میکردند برای این که این چیزها را از امام رضا(ع) دیده بودند. امام رضا(ع) فرمودند کمک کنید من کنار سفره بنشینم «و تفقدّاً واحدا واحدا» یکی یکی حال همهشان را پرسیدند. چطوری؟ خانمتان؟ فرزندتان؟ ایشان گفت اول همه غذایشان را بخورند، بعد که همه غذایشان را خوردند و سیر شدند، حضرت رضا(ع) آنجا از حال رفتند و افتادند. دم شهادت که اینها غذاهایشان را بخورند و گرسنه نمانند.
یک نمونه از پلیسبازیهایی اینها هم این بود که مأمون یک کنیز خیلی زیبایی را برای هدیه نزد امام رضا(ع) فرستاد و به او گفت تا میتوانی هر روز به امام نزدیکتر میشوی و از کوچکترین اتفاقاتی که در خانهاش میافتد برای من هر روز گزارش بیاور. خب امام رضا(ع) هم نمیخواستند بگویند که مثلاً خودتی! پاسخ دومنظوره دادند به این خانم گفتند که شما برگردید و پیش مأمون بروید و این نامه را هم از قول من به خلیفه مأمون بدهید. در نامه یک شعری نوشتند. اولاً به مأمون گفتند که من موهایم دارد سفید میشود، خلاصه خودتی! ما با این چیزها بازی نمیخوریم قیمت ما این چیزهاست؟ شعر این است که موهای سفید را نمیفهمی که این خبر مرگ است، هرچند هم که کسی منتظر جوانی باشد آن دیگر برنمیگردد. نفسانیت ماست که به ما دروغ میگوید ما را فریب میدهد تا مرگی که تو بهتر میدانی همین نزدیکی است.
یکی مسئله خدمت به خلق است و این که برای یک انسان محتاج، همه عالم را بدهی اگر از تو کمک میخواهد یا نیاز دارد حقش هست. کسی خدمت امام رضا(ع) میگوید آقا به اندازهای که مروّت اقتضاء میکند به من کمک کنید من گرفتارم و مشکل دارم. از این گداهای متکدی هم نیست آدمی است که واقعاً گرفتار است. حضرت رضا(ع) فرمودند که نه، شرطی گذاشتی که از پسِ آن برنمیآیم چون گفتی تعریف من به اندازه مروّت من، طبق این نصاب برایم امکان ندارد چون طبق این نصاب، تمام عالم را هم من به یک انسان محتاج میدهم ولی خب تمام عالم در اختیار من نیست. اگر کسی کمک بخواهد مروت از نظر من این است که هرچه داری و نداری بدهی. یک دنیا را بدهی میارزد. بعد او گفت پس طبق استاندارد مروت، طبق تعریف من بدهید نه خودتان. به تناسب مروت من نه خودتان. امام فرمودند حالا این میشود چون تعریف من از مروت غیر از تعریف شماهاست. فرمودند من هرچه که دارم تقدیم میکنم و رفتند آن موقع 200 دینار یا 200 سکه طلا داشتند آوردند و دادند. فرمودند وقتی گفتی مروت از نظر من، مروت من تمام عالم است. ببینید نگاهشان به انسان چه نگاهی است. – نمیدانم کدامش را به شما بگویم همهاش خوب است وقت هم کم است – در همین سفری که ایشان را محترمانه بازداشت کردند و از مدینه به خراسان و مرو آوردند. بین راه یک عده سرباز و کارگر و برده بودند یک عده هم اشراف و بزرگان حکومت بنیعباس و دستگاه پلیسی و فرماندههان نظامیشان که حضرت رضا(ع) را با آن بخش بردند. حضرت رضا(ع) هم مدام از توی اینها بیرون میزد و بین بردهها و کارگرها میآمد و با آنها مینشست صحبت میکرد و غذا میخورد. یک روز موقع غذا خوردن سفرهای انداختند که بزرگان بیایند، آن بالا جا خالی گذاشتند که حضرت رضا(ع) هم آن بالا بنشینند و در مسیر گشتند امام رضا(ع) را پیدا نمیکردند. بعضیها گفتند نکند ایشان رفت، حالا برویم به مأمون چه بگوییم؟ تا یک کسی خبر آورد که ایشان در خیمه چادر بردهها کنار عملهها و بردهها روی خاک نشسته و دارد با آنها ناهار میخورد. فرمانده و رئیس کاروان خدمت ایشان آمد و گفت یابنرسولالله آخه این چه جایی است؟ ما سفره جداگانه انداختیم، اینجا که جای حضرتعالی نیست. امام رضا(ع) فرمودند «مَه!» یعنی ساکت شو. «إنَّ الرَّبَّ تَبارَکَ وتَعالى واحِدٌ...» یک خداست «وَالاُمَّ واحِدَةٌ...» یک مادر(حوّا) «والأَبَ واحِدٌ...» یک پدر است، «وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ» ملاک فقط عمل افراد است نه این که چه کسی برده است و چه کسی آقاست و چه کسی ثروتمند یا فقیر است؟ چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس است؟ یک ملاک داریم پاداش، ملاک عمل است. و جالب است که وقتی امام نشستند دارند غذا میخورند وقتی اینها آمدند وسط غذا خوردن، بردهها بلند شدند. حضرت رضا(ع) فرمودند قانون این خانه با بقیه خانهها و کاخها فرق میکند اگر من بالای سر ایشان هم ایستاده بودم شما دارید غذا میخورید تا غذایتان تمام نشده بلند نشوید! از این به بعد به احترام من، وسط غذا خوردن بلند نشوید. به چه کسانی گفت؟ به آن کارگر و برده و نگهبان دم در گفت که قرار نیست وقتی دارید غذا میخورید به خاطر من بلند شوید! رابطه کارگر و کارفرما، رابطه رئیس و مرئوس، رابطه صاحبان قدرت و ثروت با مردم عادی و زیردست. اجازه ندهید طبقات ضعیف به خاطر طبقاتی که قوی میپندارند وسط غذا بلند شوند. هرگز اجازه نمیداند سر سفره، یکی از اینها بلند شود غذایش را نیمه کاره بگذارد و برای یک کاری برود. اگر کاری داشتند میپرسیدند اینها مشغول غذایی، استراحتی چیزی نیستند؟ اول این را ببینید بعد میگویم چه کار کنند. نه این که اگر خواب است برو بیدارش کن! یا دارد غذا میخورد غلط کرده غذا میخورد بلند شو برو. اول میگفتند بروید ببینید مشغول غذا خوردن هستند یا خواب هستند یا دارند استراحت میکنند؟ حضرت میفرمودند «دعوهم حتی یفرغوا» بگذارید غدایشان را بخورند وقتی تمام شد بعد.
یکی هم ملاک برتری بودن یا نبودن؛ کسی خدمت حضرت رضا(ع) آمد و گفت به خدا قسم تو بهترین مردم هستی. این حرف درست است غلط نبود. اما ملاک او چه بود؟ او در ذهنش این بود که شما چون فقط فرزند رسولالله هستید به این دلیل. امام رضا(ع) فرمودند که «لاتَحلَف فی هذا...» چرا قسم میخوری؟ چرا میگویی والله؟ از من بهتر کسی است که از من مطیعتر و باتقواتر و خدامحورتر است. حالا این هم همان است. چون کسی از امام رضا(ع) باتقواتر و مطیعتر نبود باز هم همان است. اما امام رضا(ع) ملاک را عوض میکنند و میگویند چون شما هستید بالاترین شخص هستید. امام رضا(ع) میفرماید چون منم نه، «خَیرٌ مِنِّی...» از من بهتر کسی است که، یعنی هرکس این صفت را از من بیشتر داشته باشد او از من بهتر خواهد بود. که چی؟ «مَنْ کانَ أَتْقَی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَطْوَعَ لَهُ...» کسی که تقوا و خدامحوریاش بیشتر است و مطیعتر است او بالاتر است. «وَ اللَّهِ مَا نُسِخَتْ هَذِهِ الْآیةُ...» به خدا این آیه قرآن نسخ نشده، این آیه که فرمود: «وَ جعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ؛» امام رضا(ع) فرمودند این آیه فقط برای آن زمان نبوده بلکه این آیه برای تا آخر بشریت هست. این ملاک را خداوند داده برای ازل تا ابد. برای همه کس و همه جا و همیشه. ملاک این که چه کسی بالاتر است؟ این است که چه کسی انسانتر است؟ چه کسی اخلاقیتر است؟ چه کسی تقوایش بیشتر است؟ چه کسی خودش را فدای مردم میکند به جای این که آنها را فدای خودش بکند. فرمودند این ملاک همیشه هست راجع من هم اگر سخنی میگویی باید ملاک شما همین باشد نه چیز دیگری. ما فکر میکنیم مسئله امامت و ولایت و تشیع صرفاً یک نسبتی در شناسنامههای ماست که نوشتند این شیعه است، کافی است! از بچگی به ما گفتند علی و حسن و حسین، خیلی خب این یک توفیقی است اما این یک فضیلت نیست وقتی فضیلت میشود که به آن عمل کنید. ما فکر کردیم شناسنامه ما را نوشتند این شیعه است یعنی ما از همه بهتریم! مصداق این که گفتند شیعیان ما بهشتی هستند. خود امام رضا(ع) میفرمایند ملاک تقواست، اگر کسی از من با تقواتر است او بهتر است. در واقع کسی باتقواتر از ایشان نبود ولی ملاک این است، ملاک ایمان و عمل صالح است.
و آخرین روایت که 4- 5 عنوان اخلاقی در آن هست خدمت شما عرض کنم. راجع به سبک زندگی اسلامی، ارزشهایی که امام رضا(ع) میشمارند و میفرمایند جامعه و خانوادهای که این ارزشها در آن بیشتر باشد آنها مسلمان هستند و قبولشان دارم اگر نباشد حتی اگر اداهای مذهبی درمیآورند و ظاهر مذهبی دارند اینها را امام رضا(ع) قبول ندارد. فرمودند که شرط عمل نیک اخلاص است. کسانی که کار خوب میکنند اما هدفشان چیز دیگری است مثلاً این کار را میکنند که مشهور بشوند یا رئیس بشوند این مثل این است که بگوییم من نماز میخوانم که ورزشی کرده باشم! بله این نمازی که تو میخوانی ممکن است یک فایده ورزشی هم داشته باشد اما هدف تو باید او باشد نه این. وگرنه نمازتان باطل است. یا این که بگویید من روزه میگیرم برای این که هم خدا راضی باشد و هم برای سلامتی! این غلط است. تو باید بگویی چون خدا فرموده من این کار را میکنم و یکی از برکات و آثار آن هم این است که بدنتان هم سالم میشود آن هم نوش جانت. امام رضا(ع) فرمودند من میترسم کار خیر در جامعه به شکلی دربیاید که باعث فاصله گرفتن مردم از خدا بشود یعنی کار خیر را برای ریا و ادا بکنند. بیشتر اعمال صالحی که انجام میدهید مخفی باشد هیچ کس نفهمد. مگر مواردی که اعلان آن باعث فضاسازی مثبت در جامعه میشود یعنی به دیگران یاد میدهید بشود مصداق امر به معروف، و الا فرمودند این یک اصل، که پنهان کردن کار نیک پاداش آن هفتاد برابر است و مساوی با هفتاد عمل صالح و حسنه است.
راجع به آنهایی که دچار گناه و فساد میشوند. اینها را امام رضا(ع) در جامعه به دو دسته تقسیم کردند. فرمودند بعضیها یواشکی مخفیانه فساد و گناه میکنند این حیا را نمیشکنند و به عرصه عمومی نمیکشانند برای اینها امید عفو و بخشش هست مأیوس نشوند. من یک گناهی یواشکی کردم مأیوسشان نکنیم اگر اصلاح بشوند و توبه کنند راه صلاح هست، امکان آمرزش هست. اما کسانی که کار زشت را در عرصه عمومی علنی انجام میدهند فرمودند اینها خطرناک هستند و با اینها مبارزه کنید. چون اینها میخواهند قبح آن کار را بشکنند و به همه بگویند ما کردیم شد! عادی است مسئله خیلی مهمی است. اینهایی که میخواهند فضای عمومی را خراب کنند یعنی توی رسانه و توی فضای عمومی و عرصه هنر میآیند یک کاری را با افتخار انجام میدهند امام رضا(ع) فرمود با اینها مبارزه کنید. ببینید یک وقت یک کسی فساد اخلاقی دارد یواشکی انجام میدهد امام رضا(ع) میفرمایند راه توبه و بازگشت او بسته نیست او را مأیوس نکنید کمک کنید برگردد. یک وقتی هم یک کسی میآید توی رسانه و علنی میگوید ما اینیم! ما کردیم! باید جلوی اینها ایستاد چون اینها میخواهند جامعه را هم با خودشان به زور به جهنم ببرند. میخواهند جهنمی کنید.
در توصیهای که به شیعیان فرمودند، به دوستان ما و به کسانی که خودشان را متعلق به جبهه ما میدانند بگویید که ما 5تا شاخص داریم برای این که شما شیعه هستید یا نیستید؟ به ادا و اظهارات و این که قربان کبوتران حرمت بروم و قربون گنبد طلایت بروم به این چیزها نیست. امام رضا(ع) این 5تا را فرمودند. اگر واقعاً اینها در جامعه ما رسم بشود خیلی از مشکلات مادی ما حل میشود غیر از آن بُعد اخرویاش. 1) صداقت. بازار به هم دروغ میگویند ما آن بازار را شیعه نمیدانیم. خریدار و فروشنده، موجر و مستأجر. اگر کسانی در عرصه سیاست دروغ بگویند ما آنها را سیاسی شیعه نمیدانیم. اولین شرط که ما شما را شیعه و مسلم بدانیم صدق است، دروغ نگویید. به همسرتان در خانه دروغ نگویید به همسایه، در کار سیاست، اقتصاد، دروغ نگویید جنسی که به دروغ میگویید اینقدر خرجش کردم یا اینها را در آن به کار بردم ولی ندادی و میگویی. کلاه برمیداری این دروغ است. اصل اول و ملاک ما، دروغ نفگتن در این جامعه است. راست و دروغ.
2) اصل دوم، فرمودند به اعتمادی که دیگران به شما میکنند خیانت نکنید. یعنی امانتداری. خیانت مالی، خیانت جنسی، خیانت سیاسی، از امام سجاد(ع) عجب است روایت نقل شده – مدتها بعد از کربلا – یک کسی آمد به ایشان گفت آقا یک کسی یک چیزی پیش من امانت گذاشته ولی در خط ما نیست من میخواهم به او ندهم کلاهش را بردارم با شما هم مخالف است. امام سجاد(ع) فرمودند چرا مسائل را با هم مخلوط میکنی؟ این که با ما مخالف است باید با او صحبت کنی و او را هدایت کنی حتی ممکن است با او مبارزه کنی اما این که پیش تو آمده و به تو اعتماد کرده یک چیزی را پیش تو گذاشته تو حق نداری خیانت کنی آنجا نقل شده که امام سجاد(ع) فرمودند اگر با آن شمشیری که پدرم حسین را در کربلا کشتند آن شمشیر را پیش من کسی امانت بگذارد من به این امانت خیانت نمیکنم. حالا ببینید مسئله اعتمادی که دیگران به ما میکنند امام رضا(ع) فرمود باید مطمئن باشند که شما به اعتماد آنها خیانت نمیکنید و امانتدار هستید.
3) اصل بعدی؛ فرمودند سکوت. آنجایی که حرفی برای گفتن ندارید. فرمودند شیعه پرحرف و ورّاج نیست. برای هر حرفی که میخواهد بزند فکر میکند، محاسبه میکند که باید بگویم یا نه؟ چه بگویم؟ چه زمانی بگویم؟ چطوری بگویم؟ این مخصوصاً یک الگوی خوبی برای رسانههاست که در رسانهها چه میگویید؟ فرمودند سکوت عاقلانه. فریاد بهنگام و سکوت بهنگام.
4) اصل بعدی؛ فرمودند من جامعهای را شیعه میدانم که سر همه چیز با هم دعوا و بحث نکنند. ترک جدال. فرمودند کسانی که سر همه چیز مدام با هم بحث و دعوا میکنند داخل خانواده، محل کار، در عرصه عمومی و رسانهها مدام تنش دارند. این سبک زندگی نیست. مدام جر و بحث و دعوا دارند.
5) اصل بعدی؛ فرمودند حفظ رابطه عاطفی گرم با خویشاوندان. صله رحم. اجازه نمیدهد رابطهاش با نزدیکان و بستگانش قطع بشود و سرد بشود و رابطه گرم با همه، اخلاق و محبت.
امام رضا(ع) فرمودند جامعه شیعه، جامعهای است که عقلانی و اگر بخواهم عقلانیت را تعریف کنم دستکم اگر عقلانیت دوپاره باشد یک پاره از آن، دوست داشتن مردم و دوستی با دیگران است. امام رضا(ع) فرمودند جامعه شیعه، جامعهای است که دوستیها بیش از دشمنیها باشد. دشمنیها مدام به حداقل برسد و دوستیها زیاد بشود. فرمودند عقلانیت شیعی و اسلامی اقتضاء میکند که همه همدیگر را دوست داشته باشند. یعنی اگر مشتری توی بازار میآید مشتری و خریدار و فروشنده به همدیگر به چشم دشمن نگاه نکنند که او بگوید چطوری کلاه این را بردارم و این هم بگوید چطوری کلاه او را بردارم. امام رضا(ع) فرمودند من این جامعه را شیعه میدانم که به عنوان دو دوست، با هم معامله کنند که او بگوید من چطوری به این بیشتر خدمت کنم که این ضرر نکند و او هم بگوید من چطوری به این بیشتر خدمت کنم.
6) شاخص بعدی؛ امام رضا(ع) فرمودند جامعه اسلامی نه به اسم آخرت و معنویت دنیا را رها کند، کار کن، اقتصادی، سیاسی، علمی، نظامی،کارخانه، کشاورزی، خانواده، برنامه اقتصادی، میگوید ای آقا، آمد و ما امشب مردیم! میگوید من این جامعه را مسلمان نمیدانم، شیعه نمیدانم که به اسم خدا و آخرت و معنویت دنیایش تعطیل باشد، تمدن نسازد، نظم نباشد، برنامهریز نباشد. از آن طرف، جامعهای که اصالت دنیایی بشود و خدا و آخرت و هدف خلقت را فراموش کند و غفلت کند او هم مسلمان نیست. فرمودند از ما نیستند کسانی که برای دنیا دینشان را کنار بگذارند یا به نام دین و دینداری دنیایشان را تعطیل کنند و عقل و نظم و برنامهریزی نباشند اینها هر دو خارج از تعریف استاندارد اسلامی هستند.
فرمودند سهتا خصلت: 1) بیش از مناسک عبادی معرفت باشد. فرمودند اصل عبادت «بکثره تفکر فی امرالله» خدا را درست بشناسید. انسان را درست بشناسید، مرگ و زندگی، حق و تکلیف، شعور دینیتان بالا باشد. بازی و فریب نخورند. 2) زندگی و اقتصادشان را درست برنامهریزی کنند. «تقدیرالمعیشه» امام رضا(ع) میگوید برای من یک اصل که یک جامعه به سبک اسلامی زندگی میکند یا نه؟ برنامهریزی درست اقتصادی برای خودش و خانوادهاش و برای جامعه دارد یا ندارد؟ معیشت یعنی اقتصاد، تقدیر یعنی اندازهگیری. این هم یک ملاک. اقتصادشان را عاقلانه مدیریت میکنند یا بیحساب و کتاب و بینظم جلو میروند؟ من نمیدانم تا حالا دوستان به این روایات توجه کردند یا نه؟! یک شرط جامعه دینی، اقتصاد عقلانی است. اقتصاد عقلانی، مدیریت صحیح اقتصاد خانواده و جامعه است.
3) اصل بعدی؛ صبر در بلایاست. مقاوت در برابر مشکلات. در زندگی شخصی یا خانوادگی یا اجتماعی و ملی مشکلی پیش میآید خودتان را نبازید مقاومت کنید و قوی باشید. تا یک تهدیدی، تحریمی، زلزلهای، یک بیماری، یک جنگی میشود خودتان را نبازید. ببینید 3تا شرط در این فراز از روایت آوردهاند: 1) معرفت دینی یعنی دین عاقلانه نه دین عوامانه. 2) اقتصاد عقلانی و 3) صبر در مشکلات. محکم باشید. در جامعه اسلامی نمیگوید ما نمیتوانیم! نمیگوید آب خوردن ما هم دست غرب است! میگوید ما میتوانیم. این هم یک تفاوت دیگر. و آخرین فراز این روایت. بعضیها فکر میکنند انبیاء از اخلاق و عدالت حرف میزنند میخواهند مردم راحت نباشند. این تعریفی است که شریعت میکند فکر میکنند غل و زنجیری است که یک چیزهایی به نفع ماست آسایش و لذت به ما میدهد هر وقت بشر میخواهد خوشحال باشد خدا عصبانی میشود و میگوید من اصلاً نمیخواهم تو خوشحال باشی! امام رضا(ع) در این فراز، جواب این منطق را میدهند و میفرمایند اصلاً هرچه که حرام شده، چون به ضرر بشر بوده حرام بوده، چیزی در این عالم به ضرر خدا نیست چون به ضرر شماست حرام شده است. هرچه بر شما حلال و واجب شده، برای این است که به نفع شماست که واجب شده. چیزی به نفع خدا نیست خدا نفع و ضرر ندارد که واجب و حرام بخاطر خودش باشد. هرچه واجب کرده برای این است که به نفع بشر است و هرچه حرام کرده به ضررتان است. حالا بخشی از این نفع و ضررها در دنیا هم میفهمید بخشی را فقط در آخرت خواهید فهمید. ولی بسیاری از آنها را در همین دنیا خواهید فهمید. مثلاً میگویند بخیل نباشید، بخل و حسادت دو بیماری روحی انسان است بیماری که میگوید من مرکز عالم هستم، بخل یعنی فقط من بخورم و لذت ببرم نه دیگران. حسد یعنی چرا بقیه لذت ببرند؟ امام رضا(ع) میفرماید اینها دوتا بیماری است. مسلمان بخیل نیست، یک وقت آبی از دست من نچکد که کسی دیگر استفاده کند! مواظب است که همه طرف خودش بیاید. امام رضا(ع) میفرمایند این خصلت یک انسان بیمار است. تمام کسانی که میتوانند کمک کنند و نمیکنند بخیل هستند جهنمی هستند، بخیل حسود، نه تنها پس از مرگ در عالم بعد در فشار خواهد بود. امام رضا(ع) فرمودند اینهایی که از لذت دیگران غصه میخورند آخرت را که از دست دادند و ابدیت را که از دست دادند هیچ! در همین دنیا هرجا بخل هست آسایش نیست. خودت آسوده نیستی و خودت عذاب میکشی. هرجا حسادت هست لذت نیست. محال است کسی از لذت دیگران زجر بکشد حسود باشد و این آدم خودش لذت ببرد. در این دنیا لذت و آسایش را میخواهید بخل و حسادت را از سبک زندگیتان حذف کنید. مدام به فکر این باشید که به دیگران چقدر میتوانید بیشتر خدمت کنید این روحیه را داشته باشید در همین دنیا به شما خوش میگذرد. آسایش خواهید داشت.
امام رضا(ع) ارتباط قدرت و وفا را زیر سؤال میبرند. فرمودند اغلب مردم وقتی به قدرت میرسند اخلاق و وفا را کنار میگذارند! تقوا ندارند. این معنیاش این نیست که ذات قدرت فاسد است و فسادآور است. نه، امیرالمؤمنین(ع) هم در قدرت بود کجایش فساد بود؟ همهش صلاح بود. ذات قدرت فاسد نیست. آدم بیتقوا وقتی به قدرت میرسد آن فاسد و مفسد میشود. ولی آدم صالح نه.
این هم آخرین عبارت. پس یکی هم فرمودند که معمولاً صاحبان قدرت، وفا ندارند و ما قدرت را به شرط وفا میخواهیم. قدرت اسلامی مشروعیت و سیاست اسلامی، سیاست به علاوه وفا. وفا به حقوق دیگران.
رابطه بین دروغ و بیمروتی. امروز بگویید رسانه اسلامی، رسانه به علاوه مروت است. مروت یعنی جوانمرد باش. چقدر در رسانهها عمداً دروغ و تهمت و شایعه پخش میشود؟! فرمودند دروغزن مروت سرش نمیشود. مراقب باشید هرجا بحث خبر و رسانه است و بحث اطلاعرسانی است امام رضا(ع) فرمودند باید مروت یعنی اخلاق رسانه، اخلاق خبر، جوانمردی، انصاف باشد، بیخود یک مسئله کوچک را بزرگ نکردن و یک مسئله بزرگ را کوچک نکردن، تغییر ندادن واقعیت، این هم از حساسیتهایی است که حضرت رضا(ع) در باب خبر و رسانه دارند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی