زبان، دریچهی فرهنگ (اجباری شدن زبانهای بیگانه، بدون هدفگذاری، خیانت به زبان فارسی)
روز بزرگداشت زبان فارسی (روز سعدی) _ ضرورت دفاع از زبان ملی دربرابر زبان انگلیسی _ ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
نظام اجتماعی و نظام فرهنگی و آموزشی ما به کلی ازهم پاشیده بود، اواخر قاجار نه اسلامیبود، نه علمیبود و یک سیستم ازهم پاشیده ضعیف متمایل به غرب غیر اصیل بود که البته دستکم وابسته به غرب نبود اما تمایل به غرب در آن داشت به وجود میآمد. وقتی شما به لحاظ تعلیم و تربیت یک نظام قوی نداشته باشید نظام غنی و قویای داشتید غنترین نظام تعلیم و تربیت را در جهان اسلام، ایران اسلامیداشته هم در بین مسلمین و هم در کل جهان در دوران تمدن اسلامی- ایرانی داشتید اما رو به ضعف و زوال رفته و وقتی شما در یک دورانی قرار میگیرید که دیگر یک تشکیلات و نظام درست تعلیم و تربیت و فرهنگی ندارید ملت شما هم ضعیف میشود و هم آسیبپذیر میشود آن وقت نظام مهاجم میآید یک اصلاحات و رفرمهایی در جزئیات تشکیل میدهد که برای همه محسوس است. یک نظم و نسقی و یک نمونههایی از پیشرفتهای صوری این کار میشود اما در پروژه سنگین و خطرناکی است. چون وقتی یک کسی میخواهد یک جامعه را زمین بزند شمشیر را که از رو نمیبندد اول میآید یکسری نیازها و عقب ماندگیهایی که در یک جامعه به تدریج ظرف یکی دو قرن اخیر در جامعه بوجود آمده بود اینها را میبیند و منبعد دستش در آن شرایط خاص پرتر است و پیشنهاداتی میکند و پروژهای را مطرح میکند به این بهانه که میخواهیم اینجا اصلاحات کنیم و رفرم کنیم جامعه هم میپذیرد حکومت هم که حکومتهای ضعیف و تن دهنده به این مسائل است. اگر ضعیف شدید هم خودتان و هم نسلتان مشتری دیگران میشوند این اتفاق در نظام تعلیم و تربیت افتاد و مدارس و بعد دانشگاههایی که در ایران به وجود آمد عرض کردم بخصوص در اواخر قاجار و در زمان پهلوی، ظاهر آن این بود که دارد برای یک ایران جدید پیشرفته آباد کادرسازی میکند؛ اما در واقع برای ایجاد یک ایران وابسته بطور سیستماتیک برنامهریزی شده بود و کادرسازی میکرد افرادی را تربیت کند نه این که مصلحان واقعی برای جامعهشان باشند بلکه مصلحان و اصلاحطلبان صوری که نتیجه کارشان با ظاهر تربیت و پیشرفت، وابسته کردن یک ملت بطور سیستماتیک باشد و به عبارت دیگر کارخانه آدمسازی به سبکی که میخواهند نسل بعد یک تیپی تربیت بشوند که نهادهای نو، اندیشههای نو، روابط تولیدی جدید در قالب اقتصاد جدید، پیشرفت، توسعه، ترقی، با این اسامیکه راه متمدن شدن این است و از این قبیل. عملاً با هزینههای خود آن ملت، سوار دوش آن ملت بشوند و یک دستگاه و سیستم آدمسازی، منتهی آنگونه آدمیکه خودشان لازم دارند که آنها با زبان خودشان با رنگ و نژاد و قومیت خودشان، اما منافع اینها را تأمین کنند حرفهای آنها و مواضع، منافع و مبانی آنها را پیگیری و پیشبینی کنند.
تعریف ملت، تعریف تاریخ تاریخ فرهنگ، و تاریخ زبان عوض بشود. حالا نمونههایی را خدمت شما عرض میکنم که ببینید چگونه به این شیوه عمل شد. اشارهای کردم از جمله به مقوله زبان، که چگونه از طریق تحقیر زبان یک ملت، هویت و تاریخ آن، زبان قدرت غالب، به زبان معیار و ارزش تبدیل میشود پول او پول معیار میشود. سبک زندگی و سبک پوشش او معیار بشود و اینها در قرن 19 و 20 دقیقا این کار را کردند یعنی بر هر کشوری که مسلط شدند سعی کردند لباس آنها را تغییر بدهند. لباس غربی به تن مردان و زنان تحت عنوان لباس مدرن بپوشانند. تلاش کردند خط آنها و زبان آنها را تغییر بدهند. تاریخ آنها را تحقیر کنند. یک فرهنگی در آن جامعه بسازند که هرکس مثلاً به زبان ما، اربابها که بر کشور شما مسلط شدیم زبان انگلیسی و فرانسوی و امثال اینها، هرجا اینها مستعمراتشان بود مثلاً ایران چون دست انگلیسیها بود انگلیسی اجباری بشود با پول خود ملت در کل مدارس همه باید زبان ما را و فقط زبان ما را بیاموزند و آن زبان معیار و ارزش بشود و پز بدهند که ما زبان ارباب را از زبان خودمان هم بهتر بلد هستیم حتی زبان خودمان را نخواندیم و بلد نباشیم مهم نیست، فارسی را درست ندانیم مهم نیست. عربی که زبان وحی و زبان دین و مکتب و تعلیم و تربیت ماست ندانیم مهم نیست اما زبان انگلیسی را که زبان ارباب بوده، اجباری و منحصراً همه باید ببینیم و از کودکی تا بزرگی باید به ما آموزش بدهند و میگفتند شرط پیشرفت ما، شرط استخدام ما، شرط برای پرستیژ و منزلت اجتماعی ما باشد و ما باید افتخار کنیم که به زبان شما کاملاً مسلط هستیم به زبان شما کاملاً تسلیم هستیم و ما مثل شما حرف میزنیم! ولی شما لازم نیست مثل ما حرف بزنید! شما معیار هستید. زبان، دریچه فرهنگ است و هر زبانی که اجباری شد صدها دریچه از آن فرهنگ، روی سر آن ملت و فرهنگ آن ملت باز میشود.
یک وقت شما منفعلانه زبان بیگانه را میپذیرید یعنی تو نپذیرفتی بلکه بر تو تحمیل شده است. تو تصمیم نگرفتی و در پروژه تو نیست. یک وقت شما فعالانه و فاعلانه زبان، بلکه زبانهای مختلف بیگانه را میآموزید یعنی شما یک پروژهای برای پیشرفت جامعهتان دارید و میگویید به لحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، بین الملل، فرصتها و تهدیدها چه چیزهایی هستند؟ آن وقت میگویید خوب است به حسب نیازهای آن جامعه ما چهار - پنج تا زبان را یاد بگیریم و به بچههایمان آموزش بدهیم. مثلاً اقتصادهای قوی جهان را ببینیم کدام هستند؟ انگلیس که الان نیست انگلیس کشور دوم یا سوم است. یا به لحاظ فرهنگی فرصتها و صدها میلیون مخاطبانی که ما در جهان داریم اینها مثلاً به زبان اردو صحبت میکنند، به زبان مالایی شرق آسیا مثل مالزی و اندونزی صحبت میکند به زبانهای مختلف آفریقایی صحبت میکنند زبانهای شرق اروپا هستند زبانهای آسیایی هستند.
خب یک وقت شما میگویید ما میخواهیم روابط اقتصادی، علمی، سیاسی و فرهنگی با دنیا داشته باشیم منافع ملی ما و مزایای نسبی ما کدامهاست، فرصتها و تهدیدها، بر این اساس میگویید ما این تعداد افراد را میخواهیم بر این زبان مسلط باشند یا به آن زبان یا به این زبان. این خوب است. چنان که در همه دنیا هم همینطور است یک زبان خاص اجباری نیست. آن هم همین طوری و بی هدف و با پول بیت المال، که آخرش هم درست نمیتواند انگلیسی صحبت کند از این مدارس فارغ التحصیل میشود درست نمیتواند دو کلمه مقالهای بنویسد.
ما به چه زبانی احتیاج داریم و چرا؟ عرض کردم هر کشوری هرجا را که اشغال کرد گفت زبان علم این است! هرجا را فرانسویها گرفتند گفتند زبان علم فرانسوی است و در مدارس آن کشور مستعمره آن زبان را اجباری کردند. هرجا را روسها گرفتند روسی را گفتند زبان علم است. انگلیسها انگلیسی را، اسپانیولیها کل آمریکای لاتین را گرفتند و زبان اسپانیولی را گفتند زبان علم است. اصلاً زبان شان را عوض کردند و همه آنجا اسپانیولی صحبت میکنند و حتی خطشان. آن موقعها برزیل را پرتغالیها گرفتند و گفتند زبان علم پرتغالی است. هرکس هرجا را اشغال کرده گفته زبان علم این است شما میخواهید پیشرفته بشوید زبان ما را باید اجباری یاد بگیرید و بعد اگر توانستند زبان و خط آنها را هم از بین بردند اگر هم نتوانستند گفتند این اجباری است. خب مگر زبان علم، زبان ارباب استعمارگر است؟ ببینید میخواهم بگویم حتی در نحوه آموزش زبان هم، شما میتوانید مصالح جامعه خودتان را در نظر بگیرید و زبانهای مختلف را آموزش بدهید و بگویید این زبان برای اقتصاد مفید است یک عده کارشناس داشته باشیم و یک عده مترجم در این زبان، و یک عده در آن زبان، اما همینطوری بی هدف و تحمیلی، این غلط است.
یکی از روشهای تحقیر استعمارزدگان و این که آنها به لحاظ فرهنگی و علمی و معرفتی به نیروهای اجتماعیشان تحت انقیاد علمی و عملی ارباب قرار بگیرند که موقعیت اشغالگر فرهنگی تثبیت بشود و سیاستهای استعماری او توجیه بشود همین است که فرهنگ و تاریخ و لباس و هویت و زبان و خط ما و شما را تحقیر کنند و بگویند خط شما درجه دو است و زبان شما درجه دو است! شما شهروندان درجه دو هستید! همه دنیا باید به زبان من حرف بزنند. یک وقت این است. یک وقت خود شما میگویید ما باید به چند زبان مسلط باشیم منافع کشور ما به لحاظ علمی، اقتصادی و سیاسی اینهاست و یکی اش هم این زبان است. این آموزش فعالانه میشود و آن آموزش منفعلانه میشود! استعمارپذیری. اولی نفوذ میشود اما دومیمدیریت دست توست نفوذ نیست؛ بله ما باید با جهان ارتباط داشته باشیم آشنا بشویم و این بسیار مهم است.
کارهایی که انجام میدهند که به بعضی از آنها من این جا اشاره میکنم این است که تاریخ ملتهای تحت ستم را جعل میکنند یا اگر بتوانند حذف میکنند و اگر نه، جعل تاریخ میکنند. بخشی از تاریخ را تغییر میدهند قانون آنها را از نو مینویسند و میگویند بر اساس قوانین ما زندگی کنید. به زبان ما حرف بزنید لباسهای ما را بپوشید. به سبک ما آن هم نوع درجه دوم آن زندگی کنید! موهایتان را به سبک ما آرایش کنید. خانواده به سبک ما باشد. این که آمد دیگر آن ملت نه اهل مقاومت است و نه اهل پیشرفت است. یک ملت وابسته درجه دو و منفعل میشود و مدام در خودش احساس حقارت میکند نه احساس هویت. آنچه که دارم میگویم نکاتی است که نظریهپردازان و موسسین نظامهای آموزش و پرورش در کشورهایی که به قول آنها جهان سوم بودند کشورهای تحت استعمارشان در قرن 19 و 20 این عبارات صریحاً آمده است. کمکم در افکار عمومیجای ارزش و ضد ارزش عوض شد. انگلیسها میگفتند ما زمان رضاخان به زور چوب و پاسبان و شمشیر زنان را در ایران بیحجاب میکردیم ولی بعد از مدتی دوران شاه، پسرش دیگر احتیاجی به چوب و چماق نبود بلکه نسل بعدی طوری تربیت شد که دیگر خودشان برهنه بیرون میآمدند و دیگر لازم نبود کسی آنها را مجبور کند. وقتی فرهنگی مسلط بشوید این مقرون بصرفهتر است تا این که سختافزاری و نظامی و چوب و چماق عمل کنیم. گفت ما مادران اینها را به زور بیحجاب میکردیم و دخترانشان این را به عنوان ارزش دانستند (بخشی از جامعه). ما باید کاری کنیم در همه جهات این اتفاق بیفتد. مردانشان افتخار کنند که به سبک مردان ما لباس میپوشند و صحبت میکنند. زنانشان همینطور، خانوادهشان و... وقتی دژهای دفاع فرهنگی یک ملت ازهم پاشید و به اربابش هم غبطه میخورد و هم عشق میورزد و هم احساس حقارت و کوچکی میکند دیگر این ملت، روی پای خودش نمیتواند بایستد حتی وقتی قدرت دارد دیگر نمیتواند از آن قدرت استفاده کند. سیستم تعلیم و تربیت وابسته، فضاسازیهای رسانهای، پرورشی و آموزشی و پژوهشی عملاً از طریق از جمله رسانهها و از طریق مدارس و دانشگاههایی که به سبکی که اینها خواستند کادرسازی بکند یعنی نیروهای وابسته آموزش بدهد و تربیت بکند از این طریق اتفاق افتاد. نه فقط در ایران بلکه در بسیاری از جاها. اصلاً این سیستم به عنوان حافظ ساختار سرمایهداری وابسته به وجود آمد تا به نسلهای بعد یاد بدهد که حضور مسلط استعمارگر، آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسها، آلمانها، هر کدام هرجا حاکم بودند این کاملاً موجه است و به نفع شماست! شما اگر پیشرفت میخواهید باید به قافله استعمارزدگان بپیوندید! باید بپذیرید که درجه دوم و وابسته و مقلد هستید این را بپذیرید آن وقت پیشرفت میکنید آنطور که ما برای شما پیشرفت را تعریف میکنیم! بالاخره این خط پشت ما را بگیرید و بیایید چون ما توسعه یافتهایم و شما توسعه نیافتهاید پشت سر ما بیایید و هیچ وقت هم شما به ما نمیرسید حداکثر در حال توسعه هستید.
همه جا کارکردهای استعماری برای مدارس و دانشگاهها تعریف کردند. گفتند فرهنگ خود آنها را مثلاً در ایران فرهنگ اسلامی و ایرانی را حذف کنید! تاریخ این ملت را که علیرغم نقطه ضعفهای که گاهی داشته یک تاریخ بسیار درخشانی بود این تاریخ را خلاصه کنید! تحریف کنید! تحقیر کنید! کوچک کنید که اینها احساس کنند که ما ملتی نبودیم ما کسی نبودیم و بعد نتیجه بگیرند که ما نمیتوانیم!
کارکرد دیگر این سیستمها این بوده که همه را از کودکی و نوجوانی عاشق و مشتاق رفتن به آنجا زندگی به سبک آنها (ارباب) از بچه گی این عقده و این شوق را در آنها ایجاد کنند. این احساس را در آنها ایجاد کنند که اگر شما میخواهید عالم بشوید و پیشرفت کنید و مرفه بشوید، مدرن بشوید باید بپذیرید که یک ملت درجه 2 و 3 هستید! باید در زبان و لباس و همه چیز تسلیم بشوید آداب و رسوم خودتان را تحقیر کنید. ببینید یک وقتی ما میگوییم ما آداب و رسومیداریم که باید نقد بشود ما حتماً آداب رسوم درست و غلط داریم اسلامیو غیر اسلامیمخلوط است باید آن را نقد کنیم. اما از چه موضعی؟ از موضع مکتبی و درست. آنها نقد نمیکنند از موضع ارباب – رعیتی کل آداب و رسوم یک ملت را تحقیر میکنند. اتفاقاً گاهی آداب غلطشان را میپذیرد و خرافات را میپذیرند و با افکار و آداب درست مبارزه میکنند! این فضا دبیرستانها بین نسل جوان و نوجوان، مخصوصاً دختران جوان که از این جهت هم پاک تر هستند و هم آسیبپذیرتر هستند و اگر دختران جوان درست تربیت نشوند هرگز در این جامعه، الگوی پوشش، الگوی مصرف، الگوی سبک زندگی اصلاح نخواهد شد چون زمام اصلی سبک زندگی دست زنان و همسران است. دست مادران است آنها تعیین کنده هستند. مرد باید برود در حمایت از خانواده پول و زور تأمین کند. مرد بیشتر سختافزار خانواده را تأمین میکند یعنی قدرت، امنیت و ثروت، که این خانواده محفوظ بماند. مرد، بیشتر مثل نگاهبانانی هستند که بیرون از دژ دارد نگهبانی میدهد اما مدیر واقعی فرهنگ خانواده زنان هستند زنان هستند که دارند نسلها را تربیت میکنند. زن است که میتواند الگوی مصرف را در یک جامعه اصلاح کند یا فاسد کند. لذا رشد این دختران در این سن، ارشاد آنها، رشد دادن آنها، بسیار نکته مهمیاست.
توجه داشته باشیم که زیرساختهای نظام آموزشی را خودشان ساختند و ذهنها را طوری در نسل قبل تربیت کردند که این مسائل را از توی ذهن بیرون آوردن آسان نیست. شما میبینید حتی بعضیها در ردههای مسئولین جمهوری اسلامیمیگویند فقط زبان انگلیسی باید الزامیباشد بعد میخواهند به ما الگو بدهند میگویند هند را ببینید پیشرفت کرده! کنار خیابانهایش آدمهایش متولد میشوند و میمیرند و گداهایش به لاستیکهای ماشین میچسبند که وقتی ماشین حرکت میکند با لاستیک میچرخند! ول نمیکنند. به لحاظ اقتصادی اینطور هستند. و به لحاظ فرهنگی دبی را برای ما الگو میکنند. بعضی از مسئولین ردههای بالا این طوری تربیت شدند اینها جزو همان نسل قبل هستند که اینها تازه دلبستگیهای هم به انقلاب و دین هم داشته ااند. همین طور که دقیقاً غرب خواسته تربیت شدند. بطور عَرَضی و موقتی تحت الشعاع انقلاب و روح انقلابی امام به انقلاب ملحق شدند ولی باز میبینید در آنها رسوب کرده یعنی وقتی حرف دل شان را میزنند از دهان شان چه کلماتی خارج میشود و بر قلم شان چه کلماتی جاری میشود! درست همان حرفهای که روشنفکران غرب زده و مستشاران انگلیسی و سرویسهای جاسوسی اینها در طرحهایشان هست که باید اینها را مدام به خورد ملتها بدهید که باور کنند کسی نیستند. زبان شما مهم نیست زبان ما مهم است. اینها جزو کارکردهای این سیستمها بوده هنوز هم در سطح جهان هست سیستمهای جدید رسانه ای هم از طریق انواع فیلم و... به آن اضافه شده است الگوی لباس، مد لباس، الگوی زندگی، این فیلمهای که مدام آموزش میدهند که خانواده اصلاً اهمیت ندارد و مرد و زن و شوهر به راحتی و چگونه به همدیگر خیانت جنسی کنند؟ و عشقهای مثلثی و مربعی و مسدسی و مخمسی و... همینطور بروید بالا! اینها در قالب سرگرمی، هدف فروپاشی خانواده و فروپاشی دژهای مقاومتی اخلاقی و فرهنگی است. ایجاد نسلهای حرامزاده. نسل جوانی که به شراب، به مخدر بیندیشید و اینها مسئله اصلی او بشود! نسلی که الکلی شد و معتاد شد و دوست دختر و پسر، مد لباس و موسیقی افراطی، نه کل موسقی بلکه موسیقی افراطی انحرافی، خب این نسل دیگر دختر و پسرش اصلاً به مقاومت و مبارزه فکر نمیکند این اهل علم و عمل هم نیست یک نسل واداده میشود. چرا الآن در کشورهای اروپایی دیگر انقلاب نمیشود با این که همین اروپا در قرن 19 و 20 چند انقلاب بزرگ بود که مسیر غرب، غرب از جهاتی دنیا را کمکم عوض کرد و دیگر الآن انقلاب نمیشود. چرا؟ برای این که نسل جوان شان درگیر دیسکو و شراب و دوست دختر -پسر و مواد و موسیقی و این چیزها شدند. دیگر آدم شل و ول اصلاً در این فکر نیست که سبک زندگی من چیست؟ درست و غلط چیست؟ نه. اول نسلها و مردم خودشان را به این شیوه تخدیر کردند. (20:00) حالا آنجا مجبور هستند بعضی از حقوق مردم شان را رعایت کنند و الا سقوط میکنند. ولی همین حقوق را در کشورها و ملتهای دیگر، در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین، رعایت نکردند، یعنی با جنایت، این کارها صورت گرفت. اینها کارکرد نظام سرمایهداری از طریق الگوسازی، از طریق تحمیل الگو و زبان و خط و لباس و... بود و این که در ملتها و جوانان احساس تردید و تزلزل در مورد توانمندیهای خودشان بکنند که ما آیا میتوانیم؟ و بعد تغییرات اجتماعی را نسل به نسل در این کشورها از طریق این کادرسازی و کار کردن روی نسلهای جدید، بهتدریج تغییر بدهند و مدیریت کنند. نظم اجتماعی دلخواه خودشان را به وجود بیاورند و نیروی کار را به اسم ساختن شهروند مدرن تربیت کنند، عملاً آدمهای خودانضباط که خودشان مثل ماشین برای ارباب کار کنند و احساس کنند که به نفع خودشان است، در حالی که به ضررشان است یا دستکم به نفعشان نیست یا دستکمتر اگر به نفعشان است، بیشتر به نفع اربابشان است، از کیسه او برای ارباب. ما آدمهایی را میخواهیم تربیت کنیم که آنها را منضبط، تابع، دستورپذیر، و شرطی کنند که اگر پیشرفت میخواهی، تنها راهش این است. قضیه تروریسم را چرا در منطقه به وجود آوردند؟ چون لحظات بیداری اسلامیاتفاق افتاد و سه- چهار رژیم سرنگون و بقیهشان هم مثل آل سعود و دیگران داشتند سقوط میکردند که یکمرتبه آن را به تروریزم و هرج و مرج و جنگهای مذهبی و قومیتبدیل کردند که هر روز همهجا یک بمبی منفجر شود. برای چی؟ برای اینکه ملتهای مسلمان بگویند اگر بخواهیم مبارزه و انقلاب کنیم و تحولات مثبت ایجاد کنیم، نتیجهاش این است! یا باید تسلیم همین حکومتهای فاسد دستنشانده غرب باشیم، اقلاً امنیت که داریم یا اگر میخواهیم مبارزه کنیم و انقلاب کنیم باید از خیر آن بگذریم، آخرش این است. نه امنیت جانی داری، نه مالی، نه ناموسی داریم، نه حتی آب و برق داریم، اصلاً نمیدانیم از خانهات میتوانی بیایی بیرون یا نه، باید ول کنی، آواره باشی. شرطی میکنند که اگر تسلیم ما باشید لااقل یک زندگی درجه دو و وابسته دارید و اگر بخواهید قیام کنید نمیشود، اینجوری میشود. اصلاً چرا بعد از انقلاب بر ما جنگ تحمیل شد؟ برای اینکه به مردم ایران بگویند ببینید انقلاب کردید، آمریکا و انگلیس، شاه را بیرون کردید، اسرائیلیها و صهیونیستها را بیرون کردید، حالا بخورید! جنگ، ۸ سال جنگ است، تحریم است و... این شرطی کردن است که اگر رفاه میخواهید، پیشرفت میخواهید، باید تسلیم اینها باشید و اگر نباشید نتیجهاش اینها میشود. این طرحی است که در این ۱۰۰- ۲۰۰ سال اجرا کردند و تنها جا و ملتی که از این آزمون موفق و پیروز بیرون آمد، ملت ما بود. شما ببینید تمام این جنبشهای انقلابی و شبهانقلابها و انقلابها همهشان شکست خوردند یا کشورهایشان از بین رفت. اینجا بود که با تفکر اسلامی- شیعی و قدرت و استعداد و هوشیاری ملت ایران، توانست نظامسازی، نهادسازی و دولتسازی کند و به تمدنسازی آغاز کند و به جای اینکه متزلزل شود، مدام قوی و قویتر شد. منتهی باید به این دیدگاهها و رگههای این افکار که در جامعه، در نخبگان تحصیلکرده ما هست، در بعضی از مسئولین ما، چه روحانی چه غیرروحانی هست، هوشیار باشیم و شماها در نسل بعد باید این را تربیت و اینها را تبیین کنید که با فرهنگسازی درست، آنها با فرهنگسازی غلط، با وضع قوانین نادرست، شبهدموکراسیهایی درست میکنند که ظاهر آن دموکراسی، توسعه، قدرت است ولی در واقع متلاشی کردن قدرت در یک کشور است. مثلاً شما همین آمریکا و اروپاییها، انگلیس، فرانسه را ببینید، مخصوصاً آمریکا، انواع و اقسام ملیتها و مذاهب در آن است، ولی قانون اساسی آن، دموکراسی را هرگز بر اساس قومیت و مذهب، قدرت را تقسیم نکرده است. مثلاً کاتولیکها رئیسجمهور باشند، پروتستانها رئیسجمهور باشند، اصلاً به مذهب کاری ندارند یا مثلاً مکزیکیتبارها، اسپانیاییها فلان مقام داشته باشند، این کارها را نکردند. انگلیس که اصلاً قانون اساسی ندارد و قدرت را هرگز اینطوری تقسیم نکرده است. فرانسه این کار را نکرده است ولی هرجا را اینها گرفتند، قانون اساسی نوشتند، بر این اساس نوشتند. مثلاً بوسنی را، بعد از اینکه گذاشتند مردم بوسنی قتلعام شوند، بعد به عنوان منجی آمدند چون دیدند اسلام در بوسنی دارد زنده میشود، بعد آمدند اشغال کردند و قدرت را در بوسنی بین بوشنیاکها، بوسنیاییها، کرواتها، صربها، کاتولیکها، ارتودوکسها، مسلمانها، تقسیم کردند. یکمرتبه اینجا مذهب و ملیت، مبنای توزیع قدرت شد. چرا در آمریکا، انگلیس، فرانسه این کارها را نمیکنید؟ در افغانستان هم همینطور. در عراق آمدند اشغال کردند، عملاً جا افتاد، کُرد رئیسجمهور، نخستوزیر شیعه، رئیس مجلس سنی عرب. چطور اینجا کُرد و شیعه و سنی و عرب و اینها مطرح شد؟ در لبنان خیلی قبلترها، این کار را آمریکاییها، انگلیسیها، فرانسویها در لبنان کردند، گفتند رئیسجمهور مارونی مسیحی، نخستوزیر سنی و رئیس مجلس شیعه باشد. ادعایشان هم اینجا بود که جمعیت اینها بیشتر است که این هم دروغ بود چون جمعیت مارونیها مسیحیها از همه کمتر بود.
ببینید حتی دموکراسیای که در جای دیگر میخواهند قانون اساسی بنویسند را به اسم دموکراسی طوری مینویسند که اینها هیچوقت نتوانند یک قدرت متمرکز ملی ایجاد کنند و مدام با هم درگیر باشند. مرزهای کشورها را، بعد از اینکه اشغال کردند، یک جوری کشیدند که همیشه بین همه همسایهها یک نطفه جنگهای مرزی باشد، سر یک کوه، رودخانه، یک چیز، جزیره. اینها اینجوری برنامهریزی میکنند. برای خودشان البته، ثروتمندان، سرمایهداران علیه طبقات دیگر هرکاری توانستند و بتوانند میکنند ولی خیلی کارها را هم خب چون نمیتوانستند بکنند، نکردند. بنابراین میگفتند یک تحول اجتماعی ایجاد کنیم که در قالب همین مربیگری، تربیت، آموزش و پرورش، بتوانیم نسلهای بعد را قدم به قدم، از هر نسلی چه توقعاتی داشته باشیم، هدایت کنیم. با نسل یک چهکار کنیم تا کجا بروند، نسل ۲ تا کجا بروند، نسل ۳ تا کجا بروند. در واقع یک نظام تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و دانشگاهی و رسانهای ایجاد کنند که ایدهها و ارزشهایی که به نفع آنهاست، از نظر آنها ارزش است، از این طریق به نسلهای بعد منتقل شود که این نسل جدید، طبیعتاً بچه، آمادگی بیشتری دارد، چه برای حق چه برای باطل، چون ذهنش خالی است، قلبش صاف و پاک است و آماده تأثیرپذیری است. لذا همهجا روی جوانان برنامهریزی شدید میکنند، روی نوجوان، روی کودک، از طریق فیلم، انیمیشن، رسانه. اگر ما در یک فضایی منفعل باشیم، باید فعال باشیم، نه منفعل. تظاهر میکنند که دنبال خدمت بدون چشمداشت به شماها هستند که غیر پیشرفته هستید، ما پیشرفته هستیم. از اینها نمیگویند که این پیشرفتگی، این ثروتی که آنجا آوردند، از کجا آوردند؟ این ثروت در همین ۲۰۰ -۳۰۰ سال از همین کشورهای دیگر غارت کردند و به آنجا برده شد. هندیها فقیر و بیچاره شدند تا خیابانهای لندن و منچستر و سرمایهداری آنجا آباد و خیابانها شیک شود. صدتا جنگ در دنیا راه انداختند تا به اسم مدرنیته، بعضی شهرها در غرب را ظاهرفریب و پیشرفته نشان بدهند. همه این کارها را به اسم توسعه، ترقی، تکامل، به اسم تعلیم و تربیت جدید، نسل جدید و این حرفها انجام دادند، هنوز هم به شکل دیگری، با همان ادبیات دارند پیش میروند و بنابراین یک هدف عمدهشان نظام تعلیم و تربیت و رسانهای است. با ظاهر تعلیم، در واقع باطناً مشغول تبلیغ هستند. ظاهر آن تعلیم است، باطن و واقعیت آن تبلیغ است و ایجاد پیشداوریهای وابستگیآور در سایر ملتها که شماها غیرمتمدن و بیادب هستید، ما متمدن هستیم، ما بنابراین حق داریم ارباب شما باشیم، به نفع خودتان هم هست. بنابراین شما یاد بگیرید که اگر میخواهید متجدد باشید، اصلاحطلب دانسته شوید، مترقی مدرن دانسته شوید، باید کلاً کنترل و هدایت آموزش و پرورش نسلهایتان را، مربیگری و رسانهایاش را، در اختیار ما بگذارید یا لااقل از ما تقلید کنید. در واقع یک نظام آموزش و پرورش جهانی، یک نظام رسانهای بینالملل را با اتاق فرمانهای واحد و با استراتژی واحد ایجاد کنند و ایجاد کردند تا از این طریق بتوانند بر ملتها مسلط شوند.
جامعهشناسی ملتهای استعمارزده، میگفتند که دیدید مادر وقتی بچهاش را تنبیه میکند، عصبانی میشود، حتی ممکن است او را کتک هم بزند، توهین هم بکند، فحش هم بدهد، داد هم بزند، بچه به جای اینکه برود و فرار کند، میدود خودش را در بغل مادرش میاندازد. اینها یک بحثی میکردند و میگفتند ما باید کاری کنیم که ملتهای دیگر با ما یک چنین نسبتی پیدا کنند! یعنی وقتی به او توهین میکنیم، در سرش میزنیم، حالا مادر روی دلسوزی این کار را میکند، ممکن است حالا تندروی کند ولی اینها میگفتند باید کاری کنیم که این ملتها، دشمن را به جای مادر بپذیرند که ما هرچه آنها را فحش میدهیم، تحقیرشان میکنیم، غارتشان میکنیم، باز خودشان را در بغل ما بیندازند. «لا یمکن الفرار من حکومتک». «لا یمکن الفرار منک الا الیک». اگر بخواهیم از تو در رویم، باید به خود تو پناه ببریم. حالا این تعبیر در مورد خداوند صدق میکند و خداوند هم کسی را نه توهین میکند نه ظلم میکند. ما میگوییم خدایا از عذاب تو به رحمت تو پناه میبریم. اینها میگویند ما باید کاری کنیم که اینها ما را خدا ببینند، برای اینها خدایی کنیم و به آنها فحش و دشنام بدهیم، از خود طردشان کنیم، غارتشان کنیم، توی سرشان بزنیم، همه توپ و تشرها را بشنوند، احساس کنند که به بنبست رسیدند و بعد در بغل خود ما بیایند و بگویند ما تسلیم هستیم. این رابطه بین بنده و خداوند معنی دارد، آن هم بدون ظلم، بدون توهین، چون خدا عادل است. یا بین مادر و فرزند، به یک شکل دیگر. اینها میخواهند از این شیوهها در این قالب استفاده کنند، تحت عنوان این که ما میخواهیم ملتها را به تسلیم وادار کنیم باید چهکار کنیم؟ باید بهلحاظ فرهنگی آنها را تغییر بدهیم تا چه بشود؟ تا از ما تقلید کنند. اگر میخواهید تسلیم شوند و تغییر پیدا کنند، باید تقلید کنند. چشمبسته هرچه ما میگوییم بپذیرند. ما میگوییم این مدرن است، آن سنتی است، باید بگویند چشم! ما باید بگوییم این توسعه است، این ضدتوسعه است. ما باید بگوییم این دموکراسی است، آن دموکراسی نیست. این حقوق بشر است، آن نیست. اینها باید بگویند چشم! ما باید بگوییم سبک پوشش درست، زندگی درست، خانواده و اینها این است که ما میگوییم، اینها باید بپذیرند. باید بپذیرند که آن چهره قدسی که تمام فضائل بشر در آن است، چهره آمریکاییها، انگلیسیها، فرانسویها، اربابهاست! به تعبیر روشنفکران مسلمان انقلابی که حتی قبل از انقلاب این مباحث را طرح میکردند و هشدار میدادند، میگفتند ببینید تمام نوع ادبیات اینها این است که آنها مظهر عقل، علم، تمدن، اخلاق، فرهنگ میشوند، آنها نژاد برتر هستند، زبانشان از زبان ما بهتر است، همه چیز آنها درست است، ما همه چیزمان غلط، نادرست است. این وقتی در ذهن یک جامعه و نسل رفت که ما بدبخت هستیم، آنها خوشبختند، ما بد هستیم، آنها خوب هستند، میخواهد خوب شود، زبان آنها، خط آنها، لباس اینها را بگیرد و اگر توانستیم در نسلها این فرهنگ را به وجود بیاوریم، دیگر آن ملت مقاومت نخواهد کرد. اگر نسلی پذیرفت او را تحقیر کنی، به او توهین کنی، نژاد او را مسخره کنی، بعد دیگر خودش شروع میکند دلایل علمیدست و پا میکند که حرف تو درست است، که تو راست میگویی، تو مترقی هستی، آن مرتجع است، شما پیشرفته هستید، آنها عقبافتادهاند. خودشان شروع میکنند از ما محکمتر حرف زدن. خودشان شواهد تاریخی، دلایل منطقی، اصول علمی، نمونههایی میآورند که بله راست میگوید ما بد هستیم، اینها خوب هستند. باید این کار را کنیم. وقتی که پذیرفتند ذاتاً پست هستند، آنها نمیتوانند، وقتی پذیرفتند و گفتند ما نمیتوانیم، آن وقت دیگر واقعاً نخواهند توانست. این تحقیر، آغاز پیروزی است. از اواخر قاجار هم شروع شد.
یکی از چیزهایی که هدف گرفتند، مسئله زبان و خط بود. زبان فارسی و خط فارسی، مانع پیشرفت است، اینها باید حذف شود و به جای آن خط لاتین و زبان انگلیسی و فرانسوی بیاید. حالا فرانسویها زبان خودشان را میخواستند تحمیل کنند، انگلیسیها خودشان، یک رقابتی هم با هم داشتند. اوایل هم در مدارس ایران زبان فرانسه تدریس میشد، اجباری بود که بعد انگلیسیها که کفه ترازوشان قویتر شد مسلط شدند، زبان فرانسه را حذف و زبان انگلیسی را اجباری کردند. عرض کردم هرجا آلمانیها مسلط شدند، گفتند زبان علم آلمانی است، هرجا روسها گفتند روسی، انگلیسیها گفتند انگلیسی، مستعمرات فرانسه گفتند زبان علم فرانسوی است، معلوم است که اصلاً بازی است، صحبت علم و تمدن نیست، صحبت غالب و مغلوب است و بحث این شد که زبان و خط عربی، زبان و خط بیگانه است، زبان فارسی. همینهایی که باستانگرایی و ایرانگرایی و اینها را مطرح میکردند، میگفتند اگر میخواهیم پیشرفت کنیم، با زبان و خط فارسی نمیشود چون خط فارسی عربیزده است! راه آن خط لاتین است. حالا جالب است به جنگ زبان و خط عرب، زبان و خط اسلام، زبان اسلام، به اسم ایرانیگرایی و فارسی و ایران باستان و قبل از اسلام رفتند، همینها، پدران و اولین کسانی بودند که در ایران گفتند زبان فارسی فایدهای ندارد. تا حالا هزار سال زبان فارسی داشتیم، نتیجه این شده که الان عقب ماندیم. زبان انگلیسی و فرانسوی، خط لاتین باید بیاید تا ما پیشرفت کنیم. حالا نمیگفتند هم که خب این ملت ایران اسلامی که با همین خط و زبان فارسی و عربی، قرنها قدرت اول علمی، اقتصادی، تمدنی جهان بود و اینها با همین خط و زبان انگلیسیشان که تا دو- سه قرن پیش جزو ملتهای فقیر، مفلوک، بیسواد بودند، چطور نوبت به غربیها میرسد، اینها دیگر ملیگرا نیستند، ایرانی و پارسی نیستند. وقتی نوبت به خط و زبان قرآن میرسد، یکمرتبه ایرانی و باستانی میشوند! در حالی که خط الفبای فارسی و عربی، اصل اینها اصلاً عربی هم نیست، اصل اینها الفبای فنیقی بود، ریشههای تاریخی آن را که شما ببینید چهار- پنج هزار سال پیش قبل از اسلام و قبل از اعراب بوده است. طبق نظر محققین تمام ملتهای سامی این خط فنیقی را مینوشتند و از جمله آرامیان و یک خط آرامی یک انشعابی از خط فنیقی بود و هر بخشی از ملتهای سامی یک تغییراتی در خط فنیقی میدادند که با یک تغییراتی، یک خط دیگری شبیه آن، با اشتراکاتی به وجود میآمد. الان خط عبری، سریانی، حمیری، خط نبطی، انواع و اقسام خطوطی هستند که از خط فنیقی استخراج شدهاند. این را من خواستم به شما بگویم چون هنوز هم من میبینم میگویند که عرب بر فارس نمیدانم چه شد! این یک نکته که بدانید اصل این خط چه بود. اعراب قبل از اسلام اصلاً خط خاصی نداشتند که شما بگویید خط عربی بر خط فارسی مسلط شد و از این حرفها یا مقاومت فارسی در برابر عربی و عدم مقاومت یا تسلیم مطلق خط فارسی در برابر انگلیسی و خطوط و الفباهای غربی و لاتین. بین اعراب، عده کمی نوشتن بلد بودند، آنها هم به چند خط بود، همه با یک خط نمینوشتند و بخوانند. که اینها همه در ذیل خط آرامی، خط نبطی، خط چه است.
نکته سوم که از همه آنها جالبتر است، این که عرض میکنم عیناً نوشته محققین درجه یک در قضیه خط، زبان، تاریخ است. بهخصوص این نکته را توجه کنید، در صدر اسلام آمدند برای زبان عربی بعد از اسلام، یک خطی ایجاد و اختراع کنند، این خط که خط کوفی بود، ایرانیان این خط را اختراع کردند. اصلاً این خطی که اولین خط عربی بعد از اسلام، به نام خط کوفی است، اختراع ایرانیان بود که در حکومت اسلامی مسئولیت داشتند و کارهای دبیری و دبیرخانهای انجام میدادند چون از اول هخامنشی، قبل از اسلام، در ایران یک نوع از خط آرامی بود، آن هم برای عده خیلی محدود تحصیلکرده. این خطی که الان هست، ریشهاش خط کوفی است. این خط عربی و فارسی که الان هست، ریشهاش خط کوفی است، آن از خط آرامیگرفته شده است، آن از خط فنیقی گرفته شده است. اختراع آن به این شکل، خط کوفی است، عرض کردم یک اختراع ایرانی بوده است در دستگاه حکومتی مسلمین و اعراب که اول هم نقطه و اعراب نداشت، بعد مرسوم شد. بعد این خط کوفی را آمدند سادهتر کردند و خط نسخ اختراع شد. بعد، تقریباً ۵۰۰ -۶۰۰ سال پیش، برای نوشتن زبان فارسی خط نسخ تعلیق را انتخاب کردند. اینکه میگویند نستعلیق، این اشتباه است، یعنی مختصر همان نسخ تعلیق است. بنابراین این مسئله خط فارسی و عربی که میگویند، اینها اصلاً به این شکل نیست و بعد از اسلام، این الفبا هم بین اعراب هم بین ایرانیها، با هم تقریباً مطرح شد.
ایران قبل از اسلام، زمان هخامنشی خط میخی بوده است تا زمانی که اسکندر و غربیها آمدند بر ایران مسلط شدند. خط میخی را هم ایرانیها از آشوریها گرفته بودند، آنها از سومریها گرفته بودند. یک خطی در ایران اختراع شده بود، خیلی سخت و محدود که کتاب اوستا را با آن نوشتند، خط اوستا یا خط دبیره میگویند. این تنها خطی است که در ایران بوده است. پس ببینید ایران قبل از اسلام، مدتها قبل، خط میخی بوده است، بعدش هم در این زمان، یک خط محدود، خط اوستایی بوده است که فقط عده محدودی که با اوستا سروکار داشتند بلد بودند. بنابراین حتی همین خط عربی، فارسی، کوفیای که میگویند، این هم روشن شود که به هیچ وجه علامت تسلط عرب بر عجم نبوده است و این حساسیتی که بعضیها نشان میدهند تا نوبت به خط عربی میرسد سریع میگویند آقا به فارسیها توهین شد! اصلاً ریشه آن را عرض کردم چیست. خود ایرانیها بعد از اسلام در ایجاد این خط نقش داشتند، ولی نوبت به تسلط زبان انگلیسی و خط لاتین و فرانسه و... که میشود، یکمرتبه اینها ملیگرایی و اینکه ایرانی هستند و ایران باستان یادشان میرود. چنانکه زمان شاه، تخت جمشید و کورش و داریوش را میگفتند، علیه غرب این حرفها را نمیزدند. خیلی جالب بود. آمریکاییها، انگلیسیها، صهیونیستها بر ایران مسلط بودند، دهها هزار نفر کشور را غارت میکردند، هیچ وقت اینها در برابر آمریکا و انگلیس و غرب نگفتند کورش، داریوش، فارسی، ایران باستان! اینها را علیه اسلام میگفتند. اگر شما ملیگرا هستید، خب همین حرفها را چرا علیه غربیها که بر شما حاکم بودند، نزدید؟ آنها، غربیها با هخامنشی و کورش و داریوش و اینها مشکلی ندارند؟ در حالی که اتفاقاً همین داریوش و خشایارشا و کوروش و اگر افتخاری مربوط به آن دوران باشد، این است که در چند جنگ بزرگ، همینها ارتشهای غربی، اروپایی، رومیو یونانی را شکست دادند. اتفاقاً آنها علیه غرب درگیر بودند و در جنگهای مختلف پیروز شدند تا آتن را رفتند تصرف کرده بودند. چرا در برابر آنها شما ایران باستانی نمیشوید؟ ولی در برابر اینها میشوید؟ بنابراین همه اینها سیاسی است. مسئله نه مسئله ادبیات است، نه فرهنگ است، نه تاریخ است بلکه استفاده ابزاری از همه اینها است.
خب ببخشید، انشاءَاللّه موفق باشید، کار بسیار ارزشمندی دارید، قدر این کار را بدانید.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
هشتگهای موضوعی