امپراتوری با یک پیراهن (امیرالمومنین علیه السلام عبدالله بود)
در استقبال سالگرد رفراندوم جمهوری اسلامی _ نگاهی به نسبت دین و اندیشه سیاسی
بسمالله الرحمن الرحیم
ما اساساً در حوزه حساس کردن افکار عمومی در باب مسئله حاکمیت چه وظایفی داریم؟ دوستان در درجه اول به مبانی نظری اندیشه سیاسی شیعه توجه کنند و بعد بخشی از این معیارها را نه مصداقها را تأمل بفرمایند بعد اشخاص راجع به مصداقها خیلی راحت میتوانند تصمیم بگیرند؟ توقعی که افکار عمومی از ر وحانیت و علمای شیعه دارند غیر از توقعی است که متدینان به سایر ادیان و پیروان سایر مذاهب اسلامی از علمای دین و روحانیون خودش دارند یعنی حتی تعریفی که از روحانیت شیعه متفاوت با تعریف روحانیت در سایر ادیان و حتی سایر مذاهب است. حساسیت فوقالعاده است هیچ کس هیچ حجیت ذاتی شخصی ندارد هر حجیتی در نظر و مشروعیتی در عمل هست مشروط است به رعایت معارف در حوزه نظر و ضوابط در حوزه عمل. ضوابطی که در قرآن و سنت وجود دارد و عترت پیامبر(ص) آنها را نظراً و عملاً در یک سیر 250 ساله و 260 ساله برای ما تبیین کردهاند. امام(ره) در وصیتنامهشان می گویند برنامه های درازمدت دارند تا یک نفر چند نفر شیاد را در حوزه های علمیه ما به مقامات بالای علمی و حوزوی برسانند که به علوم اسلامی آگاهی داشته باشند و سواد اسلامی و آخوندی داشته باشند خود را بین تودههای پاکدل مردم جا بزنند و مردم را به خودشان علاقمند کنند تا در درازمدت بعد از 30- 40 سال ضربات مهلکی به حوزه ها و به اسلام وبه کشور بزنند. – این تعبیر را دقت کردید؟ - ممکن است کسی 30 سال در حوزه باشد درس و بحث های حوزه را هم بخواند ادا و اصولها را هم بلد است سواد آخوندی دارد و تیپ آخوندی هم بلدند مخصوصاً تیپ آخوندی متجدد که چطوری با مردم حرف بزنند سبحکم الله، مساءکمالله، دستشان را چه زمانی دراز کنند که دیگران ببوسند ریشها همه آنکاد شده، مرتب، لباسها منظم، مستحبات را هم بجا میآورند یک جوری که در حد از نظر عرفانی و اخلاقی در حد عرفای درجه اول و آن چیزی که در افکار عمومی به عنوان ضوابط و شرایط این طور چیزها شناخته میشود آن وقت امام میگوید گاهی یک نفر شیاد یا چند نفر شیاد را به بالاترین مقامات علمی و حوزوی میرسانند علوم اسلامی میداند پایگاه مردمی پیدا میکند مرید پیدا می کند و بعد این ها را به خودش علاقمند می کند و بعد یک مرتبه یک ضربه مهلک به اسلام میزنند که این ضربه را روشنفکران نمی توانند بزنند چون روشنفکران هیچ وقت بین متدینین و توده های مومن مرجعیت پیدا نمی کنند ولی این ها چرا. امام می گوید مواظب باشید سرویسهای جاسوسی استکباری و گروه های فاسد گاهی ممکن است 30- 40 سال روی کسی یا کسانی سرمایه گذاری کنند با پوشش اسلامی مقدس مآبی روحانی نمایی در حوزه و بیرون از حوزه هم روشنفکران مصنوعی، وطن پرستی و ملیگرایی های قلابی و پان ایرانیم و حقههای مختلف دیگر مدت ها بین مردم چند نفر را چهره کنند پرورش بدهند و آنها با صبر و بردباری بین ملتها زندگی میکنند تا در موقع مناسب مأموریت خائنانه خود را انجام بدهند. فهمیدید که چقدر خطر جدی است؟ یک نفر 30 سال سابقه پاک ممکن است برای خودش درست کند طوری که دیگر همه بگویند این یعنی اسلام این یعنی تشیع! این عین فقاهت و عین عرفان است! اینها دستپاچه نیستند 30 – 40 سال خودشان را کنترل می کنند لو نمی دهند و بعد یک مرتبه یک شکاف و شقاق عظیم به وجود میآورند.
می گوید حتی همین را هم که گفتند نظم حوزه در بینظیمی است! خود این هم یک شعار انحرافی نفوذی بود که دشمن در حوزه نفوذ کرد و باعث شد که حوزه ضعیف و آسیبپذیر بشود در انجام وظایف فرهنگی و علمی خود ما همان مسیر مشایخ معظم حوزه را قبول داریم که بیش از هزار سال است حافظ فقه اسلامی هستند و هر روز بیشتر باید در مباحث علمی و فقهی دقت کنیم فقه به معنای اعم، بحثها و نظرها دقیق، دائماً ابتکارات جدید و تحقیقات جدید برای شرایط جدید. و بر تحقیقات اضافه بشود دچار رکود نشوید فقط هم به فقه اکتفا نکنید هر رشته علمی که دانستن آن برای دفاع از دین و دنیای مردم لازم باشد آموختن آن به همان اندازه لازم و واجب است برنامه های جدید در همه رشتهها افراد متخصص برای هر رشته ای که کشور نیاز دارد تربیت کنید و نگاه به تمدنسازی اسلامی داشته باشید. تمدنسازی اسلامی جدید. یعنی فقه و کلام و هرچه که تفسیر و حدیث میخوانید اینها پراکنده نباشد و همه در یک نظام منسجم، هدف تمدن سازی جدید است.
مقدمه دوم که عرض بکنم و بعد وارد معیارهای حاکم و حاکمیت بشویم حضرت موسی(ع) که بیشترین گزارشات قرآنی از بین همه انبیاء راجع به ایشان است. بعضی معتقدند که شاید علت آن این بود که ایشان نخستین پیامبری بود که امتسازی کرد. یعنی با هجرت بنی اسرائیل یک ملت را و یک مهاجرت انقلابی برای دفاع از توحید و عدالت و دفاع از مظلوم و درگیر شدن با فرعون و استکبار زمانه و بعد امتسازی و ملتسازی کرد و شروع به تمدنسازی کرد. یک عبارتی در قرآن کریم از حضرت موسی(ع) خطاب به فرعون نقل می شود این به حوزه ها و به ما و شما و به همه طلبه مربوط است. «وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (اعراف/ 104)؛ اولاً می گوید من دنبال دکان و مغازهای برای خودم نیستم من از طرف خداوند برای شما پیامی آوردم خدایی که همه جهان ها و همه عالم وجود را در دارد رهبری میکند. «رب العالمین» است. امروز باید بت واند این کلمات را در حد خود و اشل خودش بگوید. «حَقِیقٌ عَلَى أَن لَّآ أَقُولَ عَلَىٱللَّهِ إِلَّا ٱلحَقَّ...» - خیلی مهم است – آنچه بر من سزاست و تکلیف من است این است که حتی یک کلمه و یک حرف راجع به خداوند و دین نگویم جز بر حق. یعنی من یک کلمه حرف از خودم حق ندارم به دین خدا اضافه یا کم کنم. من دینسازی نمیکنم من مأموریتی دارم آمدم دارم با تو حرف میزنم از طرف خود حرف نمیزنم و دارم از طرف خداوند حرف میزنم و این وظیفه من است و شرط مشروعیت من است که آنچه به نام دین و با مردم می گویم واقعاً حرف دین باشد از خودم چیزی نتراشم – به تعبیر امروز- نه به عنوان مقدس مآبی نه به عنوان روشنفکری «قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَة مِّن رَّبِّکُم...» من با دست خالی نیامدم بیّنه آوردم. کلام بعد که حالا اینجا اندیشه سیاسی به اندیشه کیهانی توحیدی گره میخورد «فَأَرسِل مَعِیَ بَنِی إِسرَءِیلَ » (اعراف/ 105)؛ مردم را با من بفرست و دست از سر مردم بردار. من آمدم این مردم را از تو به بکَنم و جدا کنم و ببرم. یعنی من آمدم با معیارهای الهی جامعهسازی و تمدنسازی بکنم.
ببینید مسیحیت ادعای نظامسازی و تمدنسازی ندارد نه کاتولیک آن و نه پروتستان آن و چنین ادعایی نمیتواند داشته باشد. مذهب بودا که 5- 6 قرن قبل از میلاد، متولد شده و پیدا میشود و در آسیا گسترش پیدا میکند میدانید بودا هم لقب رهبر اینها بود بودا یعنی کسی که به حقیقت وجود دست پیدا کرده آرمان مذهب بوداست و به نیروانا بپیوندد و به حقیقت جاودانه ملحق بشود. بودیزم هم معتقد نیست که بین ما و حقیقت مطلق را خدا نمیگویند هنوز اختلاف است که بودیزم خدا را قبول دارد یا ندارد؟ اسم مستعار برای خدا میگوید یا به هستی مطلق بی پایان تودرتوی منهای خدا به آن مفهوم ادیان ابراهیمی معتقد است. معتقد است هر مومن بودایی بالاخره به حقیقت واحد و به وحدت همه جان باید برسد بودیزم یک نوع اعتراض علیه مذهب برهمایی بود و علیه هندوئیزم و علیه نظام کاستی هند نظام طبقاتی هندی یک نظام دینی طبقاتی بود ریاضت محور است و بر اساس نگاه وحدت وجودی. وحدت وجودی که هم قابل تفسیر توحیدی است و هم قابل تفسیر الحادی است و هم قابل تفسیر مشرکانه است با این که وحدت وجود برای نفی شرک از طرف بخشی از الهیون وحدت وجودی مطرح شده است. مهمترین مفاهیم آموزشی آن کارما و داتو، چرخه حیات در ساحت فردی و جمعی و جهانی ولی به لحاظ سیاسی پیام مشخصی ندارد. دعوت به تسلیم است. دعوت به مقاومت و مبارزه و تلاش و نظامسازی و توجه الهی به دنیا در آن نیست. ارزش در بودیزم کنارهگیری از دنیا و کار و سپردن سرنوشت من و ما به دست چرخه زمان است که یک چرخه اجتناب ناپذیر است و بر اساس یک جبر معنوی غیر قابل دسترس دارد حکومت میکند. بودایی ها انقلاب نمی کنند حتی شعار گاندی در هند همین بود که بگذارید اینقدر ما را بزنند تا خودشان خسته بشوند! مقاومت او از این نوع است. در عین حال وقتی نهضت گاندی پیروز میشود از او میپرسند بر اساس الهام از کدام معنا مبارزه کردی؟ ایشان می گوید من از حسین بن علی الهام گرفتند این مقاومت را که باید بایستی و بایستی تا حرف تو پیش برود این جامعه شناسان سیاست، جامعهشناس انقلاب و جامعهشناس دین، هر سه در این قضایا به این جمعبندی رسیدند که یک مذهب سازشکار و آسانگیر هست هرجا که رفته خدایان همان ادیان و مذاهب را پذیرفته است. این خیلی جالب است! اسلام هرجا میرود هم ادعای سیاسی دارد که حکومت دست کیست و چه کسی گفته شما بر مردم حکومت کنید و چرا و چگونه؟ و هم ادعای عقیدتی دارد و می گوید این عقاید چیست؟ اسلام در سایر ادیان و مذاهب ذوب نمی شود. نه تن می دهد به پلورالیزم از نوع نسبی گرایی یا شکاکیت، نه تن می دهد به تصویب معتزلی، نه تن می دهد به تصویب اشعری، نه تن می دهد به این که همه ما صددرصد داریم یک چیزی می گوییم و کلاً و فقط بعضی از تعابیر ما فرق می کند از یک طرف هم البته نمی گوید که هیچ حقیقتی در هیچ دین و مذهب دیگری نیست. بخشی از حقایق در هر کدام از ادیان و مذاهب هم هست اما در کنار آن، بخشی از اباطیل هم هست. ما با آن حقایق در صلح و آشتی هستیم و آن اباطیل را نمی پذیریم. البته مبارزه اخلاقی جدال احسن بر اساس منطق و اخلاق و آزادی. اصل جهاد علمی و جهاد اخلاقی است. خدمت حتی به مخالف، احسان به مخالف توصیه کردهاند. فرمودند آن کسانی که با شما مخالف هستند به همان ها خدمت کنید. ببینید چقدر خودشان عمل کردند. در قرون وسطی حکومت شریعت دینی مسیحی نداشتیم چون چیزی به عنوان شریعت مسیح نبوده. حکومت هایی داشتیم که شاهان آن بودایی و مروج بودیزم بودند اما حکومت بودایی بر اساس حکومت بودایی نداریم چون اصولی برای حکومت ندارد. می گویند ببینید تفاوت اسلام در حوزه حکومت و سیاست با مسیحیت این است، با پروتستان، با کاتولیک این است، آرتدوکس دین درباری بوده و مستقل از حکومت هیچ ادعایی نداشته است. یهود نزدیک ترین شریعت به اسلام دارد. چون مسیحی ها شریعت به یهود را کنار گذاشتند و گفتند عهد عتیق تمام شده و نسخ شده است. یهود به دنیا کار دارد بعد از این که به بابل تبعید شدند روحانیون یهودیها رئیس یهودی ها شدند و شریعت تورات بود بعد کم کم شارحان شفاهی تورات گفتند آن روحانیون رسمی یهود اشرافی هستند این ها دنبال دکان خودشان هستند این ها نان دنیا می خورند و حرف دین می زنند. همان تعبیری که ما در دین مان داریم که اهل بیت(ع) فرمودند که نفرین خدا بر «مستأکلین بنا». مستأکلین بنا یعنی به نام ما میخورند. رئیس می شوند. ثروتمند می شوند. به اسم ما محبوب و مشهور می شوند. هرجا سفره دین است هستند اما هرجا جبهه دین است نیستند! هرجا خطر است باید چوب دین را مثل اهل بیت(ع) بخوریم که «ما منِا إلا مسموم أو مقتول» همه ما کشته شدیم و می شویم و یک عده هم هرجا منافع دین است هستند و هرجا باید برای دین حرف بزنید، فداکاری کنید و جان و مال و آبرو و آسایشتان به خطر به بیفتد، نیستید. در یهود یک چنین دوگانگی به وجود می آمد. یهودیان متدین بنیادگرا معتقدند تا ظهور مسیح حق تشکیل حکومت ندارند. یک عده روحانیت اشرافی حاکم بودند یک عده ای بین آنها آمدند علیه آنها قیام کردند و گفتند روحانیت یک صنف نیست یک اشخاص خاصی نیسند روحانیت یک صفت است همان حرفی که پروتستان ها در مسیحیت گفتند قبل از آنها در یهود اینها گفتند قبل و بعد از آن بودا بین هندوها همین را گفت این دعوا بین همه ادیان و مذاهب بوده است. که یک عده به عنوان متولیان رسمی آن دین و مذهب می آیند بعد اشرافی می شوند آقابالاسر می شوند و هیچ کاری هم نمی کنند. خدایی می کنند. پیغمبری هم نمی کنند چون پیغمبرها زحمت می کشیدند فداکاری می کردند کارگری می کردند جبهه می رفتند طوری که امیرالمومنین می گوید در جنگ ها در لحظات سخت خطر ما به پیامبر پناهنده می شدیم. حضرت علی با آن عظمتش. علی بن ابیطالب(ع) می گفت وقتی اوضاع شدید می شد «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ» وقتی خط قرمز بود جنگ و خون و شهادت بود وضعیت خیلی ترسناک می شد ما به پیامبر پناه می بردیم. پیامبر این طوری بوده، پیامبر پاپ نبوده، ائمه ما پاپ نبودند. زندگی شان زاهدانه، زاهد مطلق. روحانی هر دینی چه شیعه چه دین دیگری زندگی اش دارد اشراف می شود این منحرف است و اهل دنیاست. مرجعی را ما قبول داریم که مثل شیخ انصاری وقتی از این دنیا رفت یک قرون پول برای خانوادهاش نگذاشته بود. آن شبی که امیرالمومنین(ع) شهید شدند سحر، صبحش امام حسن مجتبی(ع) خطبه خواندند و سخنرانی کردند و منبر رفتند و گفتند دیشب دوباره مسیح به آسمان رفت. دیشب خلیفه ای به آسمان رفت که جیبش خالی بود. ما خلیفه با جیب خالی می خواهیم. عالم ربانی با جیب خالی می خواهیم. ساده و ساده زیست و زاهد حالا نه مثل علی. حالا وقتی امیرالمومنین خلیفه بود و ابرقدرت جهان و قدرتش از خراسان و مرزهای هند بود تا شمال آفریبا. بزرگترین ابرقدرت جهان بود دارد خطبه نمازجمعه می خواند بچه یکی از اصحاب گفت – او راوی است – می گوید من دیدم امیرالمومنین همینطور که خطبه می خواند دارد آستین لباسش را باد می دهد وسط سخنرانی خطبه. بعد می گوید به بابام گفتم به نظرم آقا گرمشان است دارند خودشان را باد می زنند. گفت نه بابا مگر نمی دانی خلیفه ای با یک پیراهن داریم. لباسش را شسته هنوز خیس است دارد همین طور که نمازجمعه می خواند باد می دهد که لباسش خشک بشود. این اندیشه سیاسی در هیچ دین و هیچ مذهب و لامذهبی نیست. مسئله این است. اسلام دین و دولت است. یک نظام دولتی است. نظریه سیاسی و نظریه حقوقی دارد. در اشکال مختلف و در اعصار مختلف قابل اجراست و سخت افزار آن منجمد نیست. نظریه سیاسی دارد. نظریه حقوقی دارد شاید تنها مذهبی است که هم ادعاهای زیادی دارد و هم انعطاف زیاد دارد یعنی خودش را با هر شرایطی تطبیق می دهد می گوید ما شیعه را دیدیم که در هر شرایطی او را بگذاری می گوید بله من در همین شرایط هم می توانم یک حکومت نیمه اسلامی درست کنم. من فقه خودم را می توانم در این شرایط اجتهاد کنم. می گوید ما چنین ظرفیت و انعطاف در هیچ جا نداریم. یک وقت انفعال است یک وقت انعطاف است. اغلب ادیان و مذاهب یا کاری به این چیزها ندارند یا اگر دارند منفعل هستند. منفعل یعنی ادعاهایش را کنار می گذارد و تسلیم وضع موجود می شود مثل مایع مثل گاز به شکل ظرفش درمیآید. اما انفعال، غیر از انعطاف است. اندیشه سیاسی شیعه منعطف است یعنی چه؟ یعنی قبل از مشروطه مطالبات خاصی از سیستم شاهی و سلطانی دارد طوری که به شاهان صفوی تحمیل میکند که شاه صفوی بگوید که من با اجازه علما فلانی و فلانی، مرحوم محقق کرکی، من با اجازه شماها دارم چیزی را میفرمایم و امضاء کند کلب آستان علی!
به نظرم زمان فتحعلی شاه دیدن میرزای قمی میرود که ایشان هم اندیشه سیاسی بسیار زندهای دارد حالا به نظرم دیگر قوانین را نمیبینید مجتهد شدن الآن خیلی آسانتر شده است. قوانین میرزای قمی را با رفقا در حاشیه درس مشاهده میکردیم. نقل شده که میرزای قمی میگویند شاه آمده دیدن ایشان بیایید. میگوید من کار دارم، شاه با من کار دارد بیاید من با شاه کاری ندارم. میآید دمِ درسش. شاه ریش بلندی داشت. بعد میرزای قمی میگوید من سوار الاغم که میشوم همینطوری که میرویم با همدیگر صحبت کنیم. شاه دست میگیرد برای میرزای قمی که روی الاغ بنشیند وقتی که مینشیند ریش شاه آن بالا گیر کرده بود چون بلند بود و میرزای قمی ماتحت مبارکش را روی ریش شاه میگذارد که خر را که هی میکند راه میافتد ریش شاه آن زیر گیر است و بعد میگوید آقا به داد برس! علمای صالح ما در دوران سلطنت اینطوری با رژیمهای شاهنشاهی و سلطنت برخورد میکردند بعد از مشروطه هم شما میبینید در رأس قیام مشروطه باز آخوند خراسانی و میرزای نائینی و ملای مازندرانی هستند میگویند خیلی خب حالا با شکل سلطنت مشروطه، ببینیم اندیشه سیاسی شیعه را چگونه میشود پیش برد؟ بعد هم که جمهوریت مطرح میشود باز جمهوری اسلامی امام آمده و اندیشه سیاسی شیعه را در قالب جمهوری شکل میدهد این یعنی انعطاف. یعنی من کاری ندارم اسم حکومت چیست؟ سلطنت قدمایی است؟ سلطنت مشروطه و مشروطیت است؟ جمهوریت است؟ من به اسم آن کاری ندارم باید هدف، توحید و عدالت باشد. خدمت به خلق و عبودیت خداوند باشد. اسم آن مهم نیست چون جمهوریهایتان از سلطنتتان سلطنتیتر است و سلطنتهایتان از جمهوریتهایتان بلبشوتر است. حالا اگر 50 سال دیگر یک رژیم سیاسی به یک شکل دیگری آمد که نه از نوع جمهوریت و انتخابات و صندوق رأی است باز تطبیق میدهد. صدر اسلام بیعت بود. البته کارکرد رأی در لیبرال دموکراسی را ندارد در لیبرال دموکراسی رأی به لحاظ تئوریک منشأ مشروعیت است. بیعت در نظریه سیاسی دینی منشأ مشروعیت نیست. دوتا نقش دارد که من نمیخواهم وارد آن بشوم ولی همینطور که نظام بیعت از درون آن ممکن است یزید بیرون بیاید یا حسین؟ آنجا که صندوق رأی نبود که تقصیر دموکراسی و مدرنیته بیندازیم چون بعضیها میگویند از توی مدرنیته، دموکراسی، انتخابات، و جمهوریت، جمهوری اسلامی نمیشود درآورد! اینها ذاتاً مدرن هستند، مدرنیته ذاتاً سکولار است و از توی این نمیشود یک حکومت دینی درآورد امام اشتباه کرد گفت جمهوری اسلامی یا جمهوری یا اسلامی! ادعایشان هم این است که ما باید به همان شیوههای صدر اسلام برگردیم! شیوه صدر اسلام چه بوده؟ بیعت قبیلهای بوده است. صندوق رأی نبوده. مگر در سقیفه، مدرنیته بود که مانع خلافت بلافصل امیرالمؤمنین شد؟ نه. از نظام بیعت هم حکومت مشروع و هم حکومت نامشروع بیرون میآید. از صندوق رأی هم هم حاکمان مشروع و هم حاکمان نامشروع بیرون میآیند از این جهت فرقی نمیکند. منتهی بحثی که آنها میکنند این است که اسلام هم جنبش دینی بود و هم حرکت سیاسی بود و از اول یک تئوکراسی بود منتهی تئوکراسی مردمی. همان چیزی که الآن به آن مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی میگویند. به اشکال مختلف اجرا شد و اولین انشعاب در جهان اسلام هم اتفاقاً سر مسئله حکومت بود. اولین مسئلهای که به لحاظ سیاسی مسلمین را از هم منشعب کرد و اولین مسئله در حوزه کلام، مسئله ولایت و خلافت است. مرز امامت با سلطنت و خلافت است. اصلاً شروع شیعه سیاسی است. ببینید ولایت معنوی امیرالمؤمنین را همه مذاهب اسلامی قبول داشتند اصلاً خود خلفای اول همهشان قبول داشتند هم مشروعیت مرجعیت علی(ع) را، هم مرجعیت علمی علی را، خودشان میگفتند علی از همه ما اعلمتر است. چند بار خلیفه دوم گفت «لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر»؟ چند بار گفت؟ خود خلیفه اول هرجا گیر میکرد میگفت ببینیم علی چه میگوید؟ خلیفه دوم میخواهد به جنگ شاهنشاهی ایران برود خودش میخواهد برود خط مقدم بجنگد امیرالمؤمنین(ع) به خلیفه دوم میگویند این کار را نکن! شما جبهه نرو چون میروید آنجا یک تیری میخورید و میافتید و بعد میگویند خلیفه مسلمین کشته شد ممکن است کل نظام رزمی ما ازهم بپاشد. امیرالمؤمنین(ع) به عمربنخطاب میگوید شما نرو. در خط مقدم نرو. و خودت را حفظ کن. خب ایشان قبول ندارد و به اصل مشروعیت اینها اعتراض دارد. زمان سقیفه مرجعیت علمی علی را همهشان قبول داشتند که از همه اعلم است. مرجعیت معنوی علی را همه قبول داشتند. چه چیزی را قبول نداشتند؟ مرجعیت سیاسی را. ولایت به مفهوم زعامت را. گفتند از همه جهت، اخلاق و عرفان و سابقهات، علم شما از همه بیشتر است اما اینها برای تو حق حاکمیت نمیآورد! ادعا این بود. خدا و پیامبر نگفتند بعد از پیامبر چه کسی حاکم باشد؟ به عهده ما گذاشتند. شما چهارتا خلیفه در صدر اسلام دارید به چهار شیوه به حکومت رسیدند. هر کدام به یک شیوه. اول که اجماعی نبوده، اصحاب در خود مدینه موافق و مخالف دارند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و بلال، حتی زبیر، همه اینها مخالف بودند کدام اجماع؟ بیعت چند قبیله و چند گروه و بعد هم ارعاب و فضایی که ایجاد میشود. خلیفه دوم را خلیفه اول بدون مشورت و نظرخواهی خود ایشان نصب میکند. خب اگر اجماع منشأ مشروعیت سیاسی است اگر در مورد اول اجماع بود دوم را چطور نصب میکنید؟ اجماع کو؟ سوم چطوری آمده؟ یک شورای 6 نفره خلیفه دوم تعیین میکند به عنوان شورای ریش سفیدان! و آن را طوری میچینند که معلوم است از توی آن چه بیرون میآید؟! علیبنابیطالب(ع) میگوید همان اولی که این شورا را گذاشتند من نمیخواستم شرکت کنم معلوم است خروجی این شورا چیست؟ اما برای این که من مخالفت نکرده باشم و بعد نگویند علی نگذاشت، من هم سکوت کردم و هم وارد شورا شدم و میدانستم خروجی آن چیست؟ این هم سه شیوه برای سه خلیفه. امیرالمؤمنین(ع) خلیفهای است که واقعاً با اجماع به خلافت رسیده است. یعنی تمام اصحاب، انصار و مهاجرین و مردم بعد از قضایای جنبش مخملی که به قتل خلیفه سوم انجامید همه آمدند با علی بیعت کردند. ایشان هم میگفت من وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم. من مشورت میدهم کمک میکنم من مرکز حکومت و حاکمیت را به دست نمیگیرم. امیرالمؤمنین میگفت من مشتم را میبستم شما به زور باز کردید. گفتید همینجا بیعت کن گفتم نه. من میدانم شما تا آخر نمیتوانید تاب بیاورید و لذا خودش فرمود اولین کسی که آمد بیعت کرده جناب طلحه است دستش میلرزید. به زور با حضرت امیر بیعت کرد. امیرالمؤمنین خندیدند و گفتند واویلا! اولین دستی که با من بیعت کرد میلرزید! مشلول، شل. اینطوری شروع شد. اول هم همینها ایستادند.
خب عرض من این است که چهار خلیفه صدر اسلام به چهار شیوه به حکومت رسیدند این معنیاش این است که ادعا ندارد شکل خاصی برای حکومت از طرف خدا و رسول تعیین شده باشد. معنیاش این است شکل آن مهم نیست چون به چهار شکل آمدند. خب حالا ما سر شکل دعوا نکنیم سر محتوا دعوا داریم. چگونه و چه کسانی و به چه حقی حکومت کردند؟
این که میگویند اسلام و شیعه، هم جنبش دینی بود و هم حرکت سیاسی بود و اولین اختلاف کلامی بین خوارج و شیعه و اهل سنت و جماعت، سر مسئله ولایت و خلافت و حکومت سیاسی پیش آمده، اولین انشعاب اجتماعی هم سر این قضیه پیش آمده برای همین است.
نکته آخری که عرض میکنم "ملاک انتخابات" است. به مردم بگوییم در هر دورهای انتخابات شهر و روستا، انتخابات رئیس جمهور و انتخابات مجلس یا هر جای دیگر، شرایطی را باید برای حاکمان قرار بدهند. به قراردادهای بینالمللی، چه اقتصادی، چه فرهنگی مثل همین 2030 تعهدات بدهند، همهاش مخفیانه، محرمانه! در فرهنگ سیاسی اسلام قرارداد محرمانه نداریم فقط یک مورد استثناء شده است.
امیرالمؤمنین به اندازه یک دوره ریاست جمهوری حکومت کرده است. 4 سال و خوردهای و سهتا جنگ بر او تحمیل کردند و آخر هم ایشان را ترور کردند. در همین موقعیت ایشان میگوید من در کوفه و در مرکز حکومت و آن جاهایی که تابع من هستند کاری کردم که گرسنه وجود ندارد. حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه میفرماید همه ناعم هستند. ناعم یعنی متنعم و سیر هستند یعنی همه یک حداقل از رفاه را دارند. نان گندم مرغوب میخورند آب گوارا مینوشند و همه سایه بالای سر دارند. ما کارتنخواب نداریم! حضرت امیر(ع) میگویند با وجود این که در این چهار سال و اندی، سهتا جنگ را بر من تحمیل کردند و این همه مشکلات هست یک گرسنه آواره بیخانمان در حکومت من نیست/ شبها نمیتواند بخوابد. میفرماید که به خدا سوگند بر شما حکومت کردم بدون این که یک دروغ به شما بگویم! یک دروغ به شما نگفتم. «لاکذبت و لاتکمتُ» من هیچ چیز را از شما مردم مخفی نکردم من در اتاق شیشهای بر شما خلافت و ولایت را اعمال کردم هر کاری و هرچه کردم به شما گفتم و به مردم گفتم و توضیح دادم فقط مسائل نظامی، امنیتی و اطلاعاتی را، آن هم نه همهاش را، بلکه یک بخشی از آن را، آن هم اگر به شما میگفتم دشمن متوجه میشد و به شما ضربه میزد ما من برای آنها هم توضیح دارم و برای همهاش پاسخگو هستم. ما قرارداد محرمانه نداریم. متأسفانه میبینیم بعضیها میروند با کشورهای خارجی قراردادهای اقتصادی بستند نه به مجلس آوردند نه به کسی اعلام کردند نه به بحث گذاشتند آن چیزی که گفتند مخفی کن یعنی از دشمن مخفی و محرمانه باشد نه از مردم! خیلی جالب است. میگویند از دشمن باید مخفی بشود حالا دشمن نه، بیگانه. با بیگانگان که خیلیهایشان دشمن هم هستند شفاف، با مردم محرمانه! این مسئله 2030 هم که یک نمونه به اصطلاح تعامل فرهنگی و با جهان آشتی! کدام جهان؟ انگار العیاذبالله دچار مازوخیسم و سادیسم بوده که خودآزار و دیگرآزار و دچار فوبیا بوده! انگار با تمام جهان دشمن بودیم. یک طوری حرف میزنند و میگویند آشتی با جهان، که انگار امام با تمام جهان درافتاده! امام با جهانخواران درافتاد نه با جهان. امام در دفاع از جهان مظلوم با چهار- پنجتا جهانخواران درافتاد. یک عده میخواهند با جهانخواران آشتی کنند میگویند آشتی با جهان! قرارداد فرهنگی، آموزشی رفتند امضاء کردند کلاً ظرف 15 سال دیگر حکومتها با پول مردم خودشان سبک زندگی و آموزش و پرورششان را طبق الگوهای جهانی و الگوهای نظام سرمایهداری غرب منطبق کند. آنجا میگوید حتی باید مستشار بیاورید بالای سر آموزش و پرورشتان که به شما و معلمتان یاد بدهند که چطوری معلمی کنید؟! که در قانون اساسی میگوید که هیچ قراردادی را نمیتوانید با هیچ کشوری امضاء کنید که برایتان مسئولیتآور باشد مگر این که در مجلس تصویب شود. نه در مجلس تصویب شده نه در شورا آمده است. این یک اصل. به کسانی که از مردم مخفی میکنند نباید رأی داد به مردم اعتماد ندارند نباید رأی داد.
اصل دیگر مسئله سادهزیستی در حکومت است. ببینید در مورد دو گروه، یکی علمای دین و یکی حاکمان حکومت دینی، تأکیدات بسیار زیاد متواتر، این جزو ضروریات اندیشه سیاسی شیعه است که اگر کسی انکار کند به لحاظ سیاسی شیعه نیست. دو گروه: یکی روحانیون و علمای دین و یکی حاکمان و مسئولان در حکومت دینی، اینها باید زاهد و سادهزیست باشند یعنی از سطح متوسط مردم حتماً باید پایینتر باشند. این را من میگویم که از سطح متوسط مردم پایینتر باشند چون میدانم قابل اجرا نیست و اهل این کارها نیستیم و الا امیرالمؤمنین(ع) که میگوید در حد «ضعفتٌ الناس». زمان خلافت حضرت امیر(ع) یکی به علیبنابیطالب(ع) میگوید آقا چرا اینقدر خودتان را ریاضت میدهید؟ حضرت میفرماید برای این که میخواهم بردهها هم دلشان به حال من بسوزد- خیلی قشنگ است- بردهها، فقرا. بگویند علی را نگاه کن، که خلیفه است چطوری زندگی میکند چون من هم سخنگوی دین هستم و هم مجری احکام دین هستم. میگویند که شما که روزها مشغول خدمت به خلق هستید و شبها هم که مشغول عبادت هستید چند ساعت برای خواب وقت میماند باز هم نمیخوابید. میفرماید خوابم نمیبرد وقتی احتمال میدهم امشب آن طرف سرزمین اسلام یک خانوادهای باشد که گرسنه نیم قرص نان است! میگویم نکند امشب خانوادهای گرسنه است. ظهر داغ تابستان کوفه و نجف که مردم همه به زیرزمینها پناه بردند و کسی در خیابانها نیست راوی نقل میکند که دیدم یک کسی کنار دیوار زیر سایه یک لحظه توقف کرد آمدم دیدم خلیفه، وصیّ رسولالله است، ابوتراب است، خاکی است. گفتم آقا چه اتفاقی افتاده که در این ساعت در این هوا بیرون آمدید؟ - گوش کنید اینها معیار است – امیرالمؤمنین(ع) فرمودند به خیابانها آمدم که نکند یک بچه یتیمی گوشه کوچهها مانده و دارد گریه میکند. نکند یک اسیری، بردهای، یک فقیری، غریبی، در کوچهها آواره باشند و دستشان به من نرسیده است. نمیتواند برود توی اتاقش بنشیند و بگوید ساعت من تمام نشده، کارت بزند. کارت اداری بزند و بگوید خب ما کارمان را انجام دادیم و الآن وقت استراحت است!
امام صادق(ع) فرمودند که «قال عیسی بن مریم(ع) فی خطبته» حضرت عیسی(ع) در یک خطبه و سخنرانیای، برای بنیاسرائیل اینگونه فرمودند. به آنها گفتند آقا یک مقداری راحتتر باشید و مرفهتر باشید هم مردم را موعظه کنید شما هم رهبر ما هستید هم واعظ اخلاقی ما هستید استاد عرفان ما هستید اما یک مقداری هم به خودتان برسید. امام صادق(ع) فرمودند: «قال عیسی بن مریم...» عیسی پسر مریم(س) «قام لها فی بنی اسرائیل...» برای مردم بنیاسرائیل سخنرانی میکرد، گفت بدانید که سنت من و سنت همه سخنگویان خداوند تا ابد چنین است و چنین باد «اصبحت فیکم و إدامی الجوع...» بین شما چنان زندگی کرده و خواهم که نان و خورشت من گرسنگی است. غذای من گرسنگی است «وطعامی ماتنبت الأرض للوحوش والأنعام...» آن وقتی که میخواهم چیزی بخورم همین گیاهان که قابل خوردن هستند و میوه، همان که موجودات دیگر استفاده میکنند در همان حد، «وسراجی القمر...» چراغ شب من ماه است «وفراشی التّراب...» و زیر پای من خاک است «و وسادتی الحجر...» بالشت من سنگ است؛ «لیس لی بیت یخرب...» هیچ خانهای برای خودم نساختم که نگران خراب شدن آن باشم «ولا مال یتلف...» ثروتی جمع نکردم که نگران تلف شدن آن باشم. «ولا ولد یموت ولا إمرأة تحزن...» نگرانی این که خانواده و زن و بچهام چه میشوند ندارم؛ - به خصوص به این جملهاش توجه کنید - «أصبحت ولیس لی شیء وأمسیت ولیس لی شیء وأنا أغنی ولد آدم.» با دستهای خالی روز را به شب میرسانم، شب را صبح میکنم با دستها و جیب خالی و من ثروتمندترین فرزندان آدم هستم.
اماما صادق(ع) این را برای شاگردانشان در مسجد مدینه، این سخن حضرت مسیح(ع) را میخوانند و به آنها میگوید اگر میخواهید رهبران این مردم باشید ببینید عیسی پسر مریم(س) چه گفت و چگونه زندگی کرد؟ طبق اندیشه سیاسی شیعه، در حکومت نمیتوانیم چنین کسانی را بپذیریم. ولو دزدی نکنند. اصلاً حاکمان نباید ثروتمندان بزرگ باشند مخصوصاً اینهایی که وقتی در حکومت آمدند گدا بودند و وقتی از حکومت بیرون میروند میلیاردر میروند این دیگر قابل تحمل نیست. امام علیبنابیطالب(ع) امام منصوب منصوص الهی است همان اول حکومت فرمودند؛ فرمودند یادتان باشد من هستم و این اسبم و این لباسم و این هم فلانی. این کل آن چیزهایی است که دارم با آنها میآیم. من هرچه را تولید ثروت کردم همه را بخشیدم و دادم. میدانید که امیرالمؤمنین(ع) با دسترنج خودش بیش از هزار برده آزاد کرده است. این که میگویند علی(ع) خانهنشین شد این هم دروغ است. علیبنابیطالب هرگز خانهنشین نشد. وقتی دید مسئله حاکمیت آن اتفاق افتاد گفت حالا در خارج از عرصه حاکمیت تمام تلاش خودم را میکنم. همیشه یا بیل دست علی بود یا شمشیر، یا قلم؛ یا کارگر بود یا رزمنده بود یا معلم و مربی. علی، خانهنشین نبود. امیرالمؤمنین(ع) فعالترین و بانشاطترین آدم بود. علی(ع) دچار افسردگی سیاسی نشده است. مگر علی(ع) دنبال حکومت است؟ جامعهای که علی را نشناخت علی را از علی بودن محروم نکرد خودش را از علی داشتن محروم کرد. خودت را از علی محروم کردی، علی را از چیزی محروم نکردی. علی از این جبهه میرود و دهتا جبهه دیگر باز میکند. ولی مسئله این است میگوید ببینید من چطوری توی حکومت آمدم؟ این من هستم. شفافیت. اموالش را اعلام میکند. مردم بدانید کل اموال من الآن که دارم با آنها وارد حکومت میشوم اینهاست اگر دیدید وقتی از حکومت بیرون میروم چیزی بیش از اینها داشتم من خائن هستم «فأنا من الخائنین» یعنی چی؟ یعنی حتی اگر علی حاکم شماست باید بر او نظارت کنید. با چی توی حکومت آمدی و چطوری داری بیرون میروی؟
دوم؛ علی میگوید من را به خیانت متهم کنید و بقیه دیگر جای خودشان را دارند! امام صادق(ع) فرمودند حتی وقتی حاکم هم نیستند امام صادق(ع) که حاکم اسلامی نیست ولی عالم اسلامی هست مرجع علمی هست. اسماعیلبنجابر میگوید: «اعطیت اباعبدالله(ع)» یک وقتی خدمت امام صادق(ع) رفتم «و إذا فی حائطه له» داشت توی باغ و مزرعه کار میکرد. گفتم شاید همینجوری میگویند ایشان رفته هوا بخورد و تفریح بکند میگویند رفته برای کار. آمدم دیدم «بیده مسهات و هو یفتح بها الماء» دیدم نه، یک بیلی دستش گرفته راه باز میکند، آب را میبندد «علیه قمیص شبح ترابیس» یک پیراهن کرباس مانندی هم تن ایشان است لباس گداها «کانه مخیط علیه من ریقح» یک لباسی که یک کمی راحتتر باشد نبود. دیدم این استاد ما که 4- 5 هزار شاگرد دارد، دارد بیل میزند و عرق میریزد. وقتی طرف به امام صادق(ع) میگوید شما این همه عاشق و طرفدار دارید چرا قیام نمیکنید؟ میفرماید به اندازه یک گله بز آدم ندارم که بتوانم روی آنها حساب کنم. شمردم دیدم 17تا بز است. امام صادق(ع) فرمودند به اندازه آن گله بز اگر آدم داشتم و میتوانستم به آن اعتماد کنم من قیام مسلحانه میکردم یعنی 17تا آدم حسابی که هر کدام بتوانند 17تا شهر را بهم بریزند آدمی ندارم. 4- 5 هزار شاگر هر روز میآیند سبحکم الله! مساءکمالله! تقبلالله! از این کارها میکنند اما حاضر نیستند برای دین فداکاری کنند. آقا یک جایی داد بزن، فریاد بزن، از جان و مال و آبرویت بگذر. اگر ما به وظیفهمان درست عمل کنیم ما را زنده نمیگذارند هر وقت شما را کشتند آن وقت مطمئن باشید به وظیفهتان عمل کردید یک کاری بکنید که شما را بکشند. حیف شهادت نیست با مرگ زرد بمیریم.
زمان جنگ یکی از رفقای طلبه ما که شهید شد گفت فلانی از وقتی امام را دیدم، احساس میکنم این عمامه سرم طناب دار من است. همینطور که دعبل میگفت هرجا رفتم صلیب مرگم را بر دوش خود کشیدم من هرجا میروم چوبه دار خودم را با خودم میبرم. شعرهای علوی انقلابی میخواند بعد هم میگوید من را از چه میترسانید چوبه دار من روی دوش من است. خدا به او 90 سال عمر داد. آدمی که از نوجوانی دنبال شهادت بود بعد هم در عملیات بدر بود شهید شد. اینهایی که آیات و روایات را درست نفهمیدند میگویند تا ظهور حضرت(عج) تلاش برای تشکیل هر حکومتی حرام و نامشروع است! که امام جواب دادند آن که گفتند حرام است حرکت متمهدیان است. مهدیهای قلابی! هرکس تا قبل از ظهور ادعای مهدویت کند و به اسم مهدی، برای تشکیل حکومت تلاش کند حرام است. نه این که هرکس تلاش کند برای اجرای احکام اسلام، «ما من محکم» تا جایی که بتواند برای احیای عدالت و قسط، برای احیای امر به معروف و نهی از منکر، برای دفاع از مظلوم، برای گسترش معارف اسلام، این حرام است. اگر معنایش این باشد که تا قبل از آخرالزمان هر تلاشی برای تشکیل حاکمیت اسلامی در حد امکان و اقامه قسط و احیای حدود الهی حرام است و نامشروع است این خلاف همه قرآن و هزاران حدیث است باید آن را به دیوار زد! ضمن این که خلاف عقل هم هست. خلاف قطعیات دین است.
هشتگهای موضوعی