"ایران باستان" در دوراهی "خرد" و "خرافه" (سایه "اسطوره" بر سر "طبیعت")
نگاهی به نبرد "خدایان" با "اهریمنان" _ نشست "نوروزی" - فروردین 1401
بسمالله الرحمن الرحیم
اورمزد وقتی می آید اورشاسپندان را می آفریند بعد از زمان، مثلاً اول زمان خلق می شود بعد امشاسپندان آفریده می شوند که بعضی می گویند معادل همین فرشتگان هستند و این ها تجلی اورمزد هستند. هر کدام از این ها یک دشمن بین دیوها دارند (دیوان) که این ها سربازان اهریمن هستند. تعداد اصلی امشاسپندان 6تاست در حالی که در منابع از 7 امشاسپند بحث شده است. بعضی گفتند خود اورمزد را هم امشاسپند حساب کنیم می شود 7 تا که این در رأس امشاسبپندان است. و بعضی ها هم می گویند سپند مینو اولین امشاسپند است و این امشاسپندان یکی روح مقدس که نماد اهورا مزداست سپندمینو، سپنده مئینیو. بعضی گفته اند این خدای زاد و ولد و افزایش در اساطیر ایران است بعضی گفته اند انسان و سایر آفریده های هستی در آن سه هزار سال اول که جهان مینوی و ماقبل مادی است آنجا مثلاً انسان را این زائیده و به دنیا آورده و خلق کرده است. ارتباط آن با ماه های ایرانی، مثل فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور. دقت کنید که ارتباط آن با اساطیر هزار سال پیش چیست؟ طب آن اساطیر یکی از تجلیات اورمزد یا امشاسپندان اصلی، یکی از آنها بهمن است که بهومنه که بعداً به بهمن تبدیل می شود یعنی اندیشه نیک. یعنی می گویند طرف راست اهورامزدا می نشیند و مشاور خداست. او مشاور این خداست. او خدای حیوانات مفید است موکل بر حیوانات سودمند در جهان است و با انسان و اندیشه نیک در انسان هم ارتباط دارد چون مظهر از خدایان بالاتر است چون با اندیشه نیک می شود به خدایان و خدای بزرگتر رسید و به آن سمت حرکت کرد و بعد از مرگ هم این امشاسپند به روان انسانهای پارسا که اینجا درست زندگی کردهاند، خوشامد میگوید و اینها را بعد از مرگ به بالاترین بخش مینو یا بهشت میبرد و خود زرتشت هم از همین طریق به درگاه اورمزد رفت. همکاران او هم یکسری خدایان و ایزدانی هستند که دستیار او هستند، مثل ایزدماه و ایزدی که موکل بر چهارپایان است، وکیل چهارپایان است، یا سپهر یا زُروان، اینها همه جزو خدایانی هستند که جزو یاران او هستند و این خدا، این امشاسپند بهمن، خدای مرد است، زن نیست، این خدای مذکر است.
یک خدای دیگر اردیبهشت است. یکی از امشاسپندان اردیبهشت است. اردیبهشت به نام بهترین اشه یا ارته است که به مفهوم راستی است، ارته وهیشتا، اشه وهیشتا که بعد اردیبهشت شده است که اسم یکی از ماههای ایرانی است، یک نام ایرانی قبل از اسلام است. این در آن اساطیر و افسانههای ایرانی به اصطلاح زیباترین امشاسپندان بوده است و این نماد قانون ایزدی و نظم اخلاقی بر جهان دانسته میشده است. آیین خوب، گندمی که خوب رشد کند، همه اینها یک جوری به اردیبهشت نسبت داده میشود که دعاها و اوراد و نیایشها را زیر نظر دارد و هر کس اردیبهشت را خشنود نکند، از بهشت محروم است. نظم روی زمین بلکه نظم دنیای مینوی و نظم دوزخ، همه یک جوری به این اردیبهشت مربوط است. نماینده اردیبهشت در دنیا آتش است و یکی از منابعی که آتش مقدس میشود و در نیایش رو به آتش میایستند، شاید یکی از منابع آن اینجا است، این اساطیر است و بین ساعات روز، آن وقت نیمروز متعلق به این خدا و خدایان است و او خودش هم یک خدایانی، یک امشاسپندانی، کسانی دیگری دارد که آنها دستیار او هستند. ایزد آذر دستیار او است، سروش آیات و دستیار او است، بهرام و یکی دو تا دیگر هم از اینها هستند. حالا این امشاسپند هم که اردیبهشت است، این هم مذکر و نر است. این هم ماده نیست، زن نیست.
نمونه و خدای دیگر، شهریور است. شهریور خشثرهوریا به معنای شاهی و سلطنت بوده است. این خدا، خدای قدرت و شکوه است و این در جهان مینوی و قبل از دنیا، نماد حکومت بهشت بوده است. در دنیا و گیتی، اینجا، نماد سلطنت و قدرت است و تجلی اراده خدایان است که بر بدیها چیره میشود و باید بتواند چیره بشود. این هم یکسری همکارانی دارد. یکی از همکاران شهریور، ایزد مهر است، یکی ایزد خورشید است، یکی ایزد آسمان است، اینها همه خدایانی هستند که به این شهریور کمک میکنند و به اصطلاح در کنار خدای قدرت هستند. ایزدان هوم، سوره آناهینا، آناهیتا و ایزد سوگ، اینها هم جزو همدستان این خدا هستند. این پشتیبان خدای فلزات است، خدای قدرت است و در آخر جهان همه با جریانی از فلز گداخته و مذاب که به راه میافتد، آزموده میشوند و از این قبیل. خب، این هم یکی از امشاسپندان است که ایشان هم پسر است، دختر نیست. این خدا هم مذکر است و مؤنث نیست. این سه تا تا حالا مذکر هستند.
خدای دیگر و امشاسپند دیگر، اسپندارمذ یا اسفندارمد، سپندارمد، سپنته آرمیتی است که همین اسفند خودمان میشود. ایشان دختر است. این خدای صبر است و نماد زنانه دارد. این دختر اورمزد میشود و در آن جمع خدایان، در میهمانی خدایان، ایشان، این اسفند، اسفند خانم، در سمت چپ اهورامزدا مینشیند و ایزد بانوی زمین است که خدای چراگاه است که چهارپایان آنجا میچرند و وقتی پارسایان روی زمین که نماد دنیوی او است، مشغول کشت و کار و پرورش چهارپایان و دامداری و کشاورزی و اینها هستند، وقتی فرزندانی به دنیا میآیند، این خدا، یعنی اسفند خانم، این امشاسپند، شاد میشود و جشن میگیرد، ولی وقتی مردان و زنان بد یا دزدها روی زمین او راه میروند، ناراحت میشود. همانطور که زمین همه بارها را تحمل میکند، این اسفند، امشاسپند، مظهر تحمل و بردباری است. بین خدایان و ایزدان، آن آناهیتا، اردوگاه اردوگاه سورا اهورا آناهیتا و ایزد بانوان و ارداشی، اینها همه دستیاران او هستند و در زمان منوچهر که افراسیاب آب را از ایرانشهر قطع میکند که به آنها آب نرسد، این سپندارمذ به کمک منوچهر میرود.
از ماههای دیگر فعلی ایرانی، خرداد است. خرداد باز یکی دیگر از این خدایان بوده است به نام هئورووتات، یعنی کل، کلیت، کمال. این مظهر یک مفهوم دیگر است که این خدای آب، خدای شادابی گیاهان میشود و مفهوم نجات بشر در آن هست. خرداد، خدای هم مؤنث و ماده است. ایزد تیشتر، باد، فروهر و اینها هم همکاران او هستند و وقتی اهریمن حمله کرد، اینها و آب را گرفت، این خدایان رفتند، آب را پس گرفتند و به باد سپردند و باد آب را توسط ابر به سوی سرزمینهای دیگر برد و همه جا پخش کرد. پس خرداد هم که میگویید، در واقع این خرداد هم یکی از این امشاسپندان و خدایان بوده است.
یکی هم مرداد است. مرداد یا امرداد، امرهتات، به معنی جاودانگی و بیمرگی است. این هم یک تجلی از دادکاری و جاودانی بوده است. به این میگفتند خدای گیاهان بوده است که رویش گیاهان و زیاد شدن گله گوسفندان، کار این خدا بوده است که این خدا نمیگذارد گیاهان پژمرده بشوند. این هم یک همدستانی به نام هشتاد، به نام زامیاد و از این قبیل، دارد و ایشان هم امشاسپند مؤنث است، این هم باز خدای ماده است، زن است. خرداد و امرداد معمولاً در اساطیر ایرانی با هم میآمدند، چون نمایش، این دو خواهر، نمایش رویش و زندگی بودند. ایزدها بعد از این که امشاسپندان آفریده میشوند، آن وقت میگوید حالا اورمزد ایزدان را آفرید که اینها نیروهای منفی هستند. در برابرشان نیروهای منفی، دیوها، هستند. ایزدان در برابر دیوها، دیوها در دنیای اهریمنی هستند، اهریمن اینها را درست کرده است، دیوها را خلق کرده است. اورمزد امشاسپندان و ایزدان را آفریده است. حالا بعضی از این ایزدان، همین خدایان باستانی هستند که آنها را قبول داشتند، یعنی از قبل از زرتشت بودند. اینها جزو خدایان بودند: مهر، ناهید، مهرپرستی، ناهیدپرستی، وای، تیشتر، بهرام و از این قبیل. بعضیهایشان بعداً جزء آیینهای دینی مذهبی شدند، مثل ایزد آتش و هوم و از این قبیل که اینها را به یکسری مفاهیم اخلاقی و انتزاعیاتی که تشخص پیدا میکنند، تأویل میدهند و مثلاً اینها میشوند. حتی اسم امشاسپندان را هم گاهی جزو همین ایزدان میآورند.
بعضی از اینها همین پدیدههای طبیعی هستند: ایزد خورشید، نمیدانم، آسمان و چه. بعضی از این خدایان، ایزدان، اسم قهرمانها هستند که ویژگیهای مینوی و بهشتی دارند و فرمانروایانی هستند که در دنیا به سلطنت میرسند و از این قبیل.
خب، در مورد اینها یکسری تصویرپردازیهای اساطیری شده است و میشود، گرچه گاهی یک سری اوصاف بشری هم دارند، یعنی هم اوصاف خدایی دارند هم اوصاف بشری دارند. مثلاً یکی از این خدایان ایران باستان، ایزد مهر است که این هزارتا گوش و ده هزار چشم دارد، این خدا یا بهرام که صورتهای مختلفی دارد. در ایران باستان میگفتند هر شخصیت مینوی میتواند صورت مادی هم پیدا بکند و در قالب شیء یا شخصی اینجا ظاهر بشود و لذا موجودات آسمانی میتوانند به شکلهای مختلف مادی در بیایند، مثل بهرام و تیشتر. این مفاهیم یک رگههایی از واقعیت و حقایق ماوراءالطبیعی و فرامادی در خود دارد. این درگیری دعوتهای متقابل فرشته و شیطان؛ بحث جن، ارواح، ارواح مقدس و ارواح شر، این که موجودات غیرمادی ممکن است به شکل مادی در اینجا، چه فرشته و ملک، چه جن و شیطان، ابلیس، از یک نوع ماده به یک نوع ماده دیگر یا از غیرمادی به مادی برای اشخاصی ظهور و تجلی کنند، اصل این مسئله هست، اما تعابیر آن، گاهی خواستهاند آن را سمبولیک کنند، گاهی هم یکسری واقعاً شرک و خرافه با آن مخلوط شده است. یک مقداری درست و نادرست را مخلوط میکند. این که همه چیز فرشتگانی، وکیل آنها هستند، از طرف خدا بر آب و حیات موکل هستند، هر انسانی که متولد میشود، فرشتگانی از طرف خداوند دستاندرکار هستند، اینها حرفهای درستی نیستند، اما تفسیر و تعبیر آن نهایتاً به کجا میرسد؟
یا تعبیر دیگری که در افسانهها و اساطیر ایران قبل از اسلام است، در ایران است، هند است، جاهای دیگر، خدایان مهم سوار بر گردونهها هستند و گردونهها چهار تا اسب دارند. اسبها هم با آن خدای آن گردون، آن گردونهران، آنی که آن اسبها را میراند، نسبتی دارند. مثلاً یک گردونه آناهیتا چهار تا اسب دارد، یکی ابر است، یکی باران، یکی برف، یکی تگرگ. خب، حالا اینها، بعضی میگویند ممکن است آقا اینها یک تأویل اساطیری برای بعضی از واقعیات و حقایق این عالم باشد. این که مثلاً میگوید فلان خدا از خدایان ده هزار چشم دارد یا ده هزار چی دارد، اینها شاید میخواسته بگوید که او همه جا حضور دارد، آن خدا، خدایان و همه چیز را میبیند، همه چیز را میشنود. خب اصل آن حرف درست است، اما این تعبیر، آیا مجازاً به کار رفته است که حالا این گرفتار این خرافات بشود یا واقعاً به کار رفته است که از اساس اشتباه است؟
چنانچه در مورد حضرت عیسی(علیهالسلام) که دیگر روم، امپراتوری روم، برای استفاده سیاسی از او اعلام کرد ما هم مسیحی هستیم، بزرگان مسیحیت دو دسته شدند. بعضیها میگفتند عیسی پسر خدا است، مجازاً میگوییم، چون اعجاز الهی است و پدر ندارد، ما از این جهت، به این معنا، بگوییم پسر خدا، یعنی یک مخلوق ویژه خداوند، به این معنا، نه این که واقعاً پسر خدا است. یک عده گفتند نخیر پسر خدا است، اصلاً خود خدا آمده است تا بعد قربانی بشود، برود بالا و بشر همه بخشیده شوند و به بهشت بروند. خب حالا شما ببینید، یک تعبیر مجازی اما به یک ادعای حقیقی تبدیل میشود که دیگر به شرک و خرافه تبدیل میشود.
آناهیتا یکی از خدایان است که چهارتا اسب کالسکه او را میرانند، ابر و بار، ابر و باران و برف و تگرگ. این نسبت اینها با هم شاید میخواهد بگویند که مثلاً این خدای بارش، مثلاً آن فرشته یا فرشتگانی هستند که مسئول و موکل بر بارندگی هستند. اگر منظور این است و اینها را نه رقیب خدا، نه در ردیف خدا، نه شریک خدا، نه همدست خدا، نه فرزند خدا، اینها را نگویید، بگویید: "بله، اینها مأموران الهی هستند." باز این موجه میشود و معنای توحیدی پیدا میکند و قابل استدلال، حتی فلسفی الهی، هست اما اینجوری، خدایی که شریک و رفیق و فرزند و اولاد و این چیزها، پدر و مادر و اینها دارد که اغلب معنویتها و ادیان همین الان چنین عقایدی دارند، آن دیگر بحث دیگری است و نتیجه دیگری دارد.
یا مهر که کیش مهرپرستی، میترائیزم، از درون آن بیرون آمده است و اسم یکی از ماهها است، حالا نمیدانیم اصلاً ریشه این مهر چه بوده است. مهر، مهرپرستی، میترائیزم، میترا، مهر همان میترا است، این و سنت مهرپرستی و میترائیزم، ریشههای کهنی، جزو اساطیر نه فقط ایران، بلکه حتی لوحههایی به خط میخی در همین آسیای صغیر مربوط به مثلاً سه چهار هزار سال پیش است که اسم میترا در آن هست. میترا خدای پیمان، خدای تعهد، در کنار ورونا و خدایان دیگر هندی است که خب معلوم میشود این میترا، مهر و ورونا، اینها همه از هند به ایران، هند و ایران، آمدهاند و از اینجا به اروپا رفتهاند و بخشی از دیدگاههای میترائیزم اساساً وارد مسیحیت شد. حالا فقط یک نمونه به شما بگویم، همین روز کریسمس که حالا بین مسیحیان اختلاف است که کدام روز بوده است، اصل این که چنین روزی میلاد حضرت عیسی(علیهالسلام) بوده است، هیچ سند تاریخی ندارد و خود بزرگان کلیسا در قرنهای گذشته، هزاره گذشته، عمدتاً در مورد یک تاریخهایی بحث میکردند و بعد آیین شب یلدا، چون کریسمس تقریباً روز شب یلدا میشود، این را از همین میترائیزم و سنت و اساطیر ایرانی و شرق گرفتند. این سه خدا، خدایان سهگانه اصلی، تثلیث، از آنجا وارد شد و این که مسیح پسر خدا است، اساطیر ایرانی- هندی بود که بین اساطیر یونانی و رومی در اروپا وارد شد و میترائیزم وارد مسیحیت شد. اصلاً عیسی به عنوان خورشید، خورشید مقدس، سالروز تولد مهر یا خورشید مطرح است. در هند، در دوره ودایی و اوایل هندوئیسم، به میترا میگفتند خدای دوستی، خدای پیمان، خدای وفا، جزو گروه فرمانروایان و خدایان حاکم است، دسته اول خدایان است، جزو آن خدایان لیگ دسته اول بوده است!
بعد ترکیب میترا و ورونا، میتره ورونه، به معنی به یاری، کمک، میشود خدای کمک، خدایی که باید از او کمک بخواهیم.
در سنت هندی، یک گردونه خیلی درخشان و نورانی در اساطیر هندی هست و یک بارگاه طلایی و زرینی با هزار ستون و هزارتا در دارد. میگفتند این سرزمین، سرزمین خدایی بسیار کهن، پیش از دوران زرتشت است، ولی در آیین زرتشتی این خدا هست، وارد میشود، یک طبقه پایینتر از اورمزد قرار میگیرد و این خدا مخلوق اورمزد میشود و این از طرف اورمزد مسئول است که مراقب آفرینش خدا و پاسدار آنها باشد. این را خدای پیمان میگفتند که مراقب باشد و از درستی و پیمان و حتی پیمان بین اورمزد و اهریمن که پیمان آفرینش بود، نگهبانی بکند، این باید مراقب آن پیمان هم میبود: پیمان بین آدمها، پیمان بین زن و شوهر که ازدواج میکنند، پیمان بین دو کشور، دو سرزمین، دو شاه و این که هر که پیمان بشکند، این خدا، یعنی میترا، با او دشمن خواهد شد و خدای جنگ میشود. همین خدای وفا و پیمان، خدای جنگ میشود و لذا در ایران باستان، سپاهیان و ارتش قبل از این که به جنگ با کشورهایی که میگفتند ضد میترا هستند، بروند، روی اسبهایشان در برابر آن درگاه مهر و معبد خورشیدپرستی، معبد مهرپرستی آنجا، نیایش و دعا میکردند و یک آیین خاصی بود که بعدها کیش مهر و مهرپرستی بر این اساس، همان میترائیزم در غرب، بنا شد. در واقع همه اینها را از همین شرق گرفت و وارد آیینهای رومی، یونانی کرد، سپس وارد مسیحیت شد.
پس حتی در میترائیزم و مهرپرستی هم رگههایی از توحید و حقیقت هست. آن شعر کیش مهرپرستی را که علامه طباطبایی مینویسد که تمام کلمات آن شعر ایشان فارسی است، کلمه عربی هم در آن نیست، همهاش فارسی کیش مهرپرستی است و در واقع اینها همه سخنانی بوده است که انبیاء الهی، رسولان خدا، با ملتها، با مردم در میان میگذاشتند، اصل این حرفها درست است. نحوه تعبیر و تفسیر آن، چیزهایی که به آن اضافه و از آن کم شد، سوءاستفادههایی که شد، تحریفهایی که شد، خرافاتی که با آن مخلوط شد، اینها را به شرک و به ضرر بشر تبدیل کرد. و الا در همه اینها رگههای درستی هست که با صد تا رگه باطل مخلوط شده است. میترا یا مهر، با همه پیمانشکنان دشمن است و از بین همه خدایان، مهربانترین خدا با کسانی است که وفادار و اهل وفا به تعهدات و پیمانهایشان باشند.
در مهریشت یک سرود مخصوص مهر است که زیباییهای میترا یا مهر را، این خدا از بین خدایان را، توصیف میکند و میگوید این قبل از خورشید آمده است و چون همراه با خورشید است، بعدها در واقع مهر به معنای خورشید شد و مهرپرستی و میترائیزم یک جوری با قداست خورشید و خورشیدپرستی ترکیب شد. این تعبیری هم که قرآن میفرماید، حضرت ابراهیم به کسانی که خورشیدپرستی و مهرپرستی و ماهپرستی و اینها میکردند، اول با اینها همراهی میکرد، میگفت خیلی خوب، من هم خورشیدپرستم. این خورشید الله نیست، خدا نیست، این آیتالله است، نشانه خدا است. همه اینهایی که شما چه امشاسپندان، چه عوامل طبیعی، باران و باد، همه اینهایی که شما به آنها خدا و خدایان میگویید، اینها مخلوق خدای واحد هستند، اینها آیه و تجلی او هستند، اینها خدایان نیستند. او را بپرستید. اینها را درست بشناسید، ولی اینها را عبادت نکنید و دچار اوهام نشوید.
خب حالا مهر طبق این عقیده با خورشید از شرق به غرب میآید. بعد که خورشید در غرب فرو میرود، به زمین میآید و بر پیمانها نظارت میکند تا هر کسی وظیفه خود را درست انجام بدهد، خدای همیشه بیدار، مهر یا میترا، هیچ وقت نمیخوابد که یک وقت نگویید او خواب است، ما برویم خیانت و دزدی بکنیم. شما میخوابید، او نمیخوابد. خب، اصل این حرف هم درست است. «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» خدا هرگز نه چرت میزند نه میخوابد، اما این که این یک خدایی است، خدایانی هستند، اینجوری هستند، اینها یک مقدار آن را خراب میکند. حالا اصل این است که بدانید شما تحت نظر خداوند هستید و خواب و بیداری نیست، فریب نمیخورید، بازی نمیخورید. میترا یا مهر، صاحب دشتهای فراخ است. میترا هزار گوش و ده هزار چشم دارد. میترا بازوانی بلند و توانا دارد که به هر طرف جهان دراز میشود. پهنای همه هستی و همه موجودات هستی زیر نظر میترا است. میترا خدای پیمانها است که پیمانهای خود را نشکنید. خانه این خدا، میترا یا مهر، بالای کوه البرز است، آنجا است، روی کوه و از بالا همه چیز را میبیند. بر تن این خدا یک زره طلایی و زرین هست. روی دوش او یک سپر سیمین و نقرهای است. در دست این خدا، میترا، یک گرز بسیار سنگین و بزرگ است. این گرز صد گره و صد تیغه دارد که از فلز زرد و طلای خالص و سخت ساخته شده است و این گرز هم اسب و هم سوار، هر دو را، میزند و سوار بر یک کالسکه، گردونه مینوی است، آسمانی است، ستارهنشان است، مهر، این خدا سوار آن میشود و اسبهای آن سایه ندارند، چون مادی نیستند. در گردونه او هزار تیر، هزار نیزه، هزار تبرزین فولادی است که وقتی در گردونه حرکت میکند، ایزد بهرام، آن خدای بهرام، پیشاپیش او، جلوتر از میترا، به شکل گراز حرکت میکند.
در داوری نهایی، پای پل چینوَت، با ایزد سروش و چه و چه قضاوت و بر قضاوتها نظارت میکند. اصل این هم میتواند درست بوده باشد. این پل چینوت، همین شاید پل صراط است که ما میگوییم که در واقع یک پل مادی نیست، تعبیری از این است که گویی شما دارید از پلی رد میشوید که بر روی جهنم بنا شده است و همین الان دارید از آن صراط عبور میکنید، نه این که یک پلی است که بعداً میآید، آنهایی که تخصص پلنوردی دارند از آن عبور میکنند و این که داوری نهایی آنجا صورت میگیرد و این هم شاید به قیامت اشاره دارد. حالا به هر صورت مهر یا میترا در آیینهای دینی خیلی نقش داشته است. این جشن مهرگان مربوط به اساطیر است که این هم باز بعضیها آن را به شکل بازیهای خنک، جشنهای لوس و فساد، شرابخواری، این کارها را میکنند که این هم تحریف شده است. آن جشن مهرگانی که بر اساس آیین میترائیزم یا مهرپرستی بنا شده است که در روز مهر که شانزدهم هر ماه، روز مهر، میشده است، در روز مهر از ماه مهر، این مربوط به آن تقویم ایران باستان است که قرینه نوروز بوده است، یعنی به اندازه نوروز مهم بوده است و میگویند نیمه ماه برای این است که در نیمه ماه، وسط هر ماه، او داوری و نظارت کند و این که به ماه هفتم سال، مهر، میگویند، باز گفتهاند از این جهت است که آخر نیمه اول، اول نیمه دوم، است که این مهر، این خدا و این امشاسپند، بر نیمه دوم سال نظارت کند و این جزو وظایف او است یا این شب یلدا، شب چله، این هم در همین آیین میترائیزم و اساطیر و افسانههای هزاران سال پیش ریشههایی داشته است. این هم به یک شکلی به روز کریسمس در آنجا تبدیل کردند و به حضرت مسیح(علیهالسلام) وصل شده است، در حالی که هیچ سندی برای این روز کریسمس در اسناد تاریخی مسیحی وجود ندارد. حالا به هر صورت این هم یکی آن است، یعنی مهر از ایران و هند، از هند به ایران آمده است، از ایران و آریاییها، به اروپا رفته است.
در اروپا، یکی از خدایان بسیار مهم روم به نام میتراس شده است. میتراس یکی از خدایان بسیار مهم در اساطیر روم و اروپا است و پرستش میتراس و این آیین از طریق سپاهیان که مثلاً از ایران به غرب میآمدند یا تجار یا درباریها، ارتباطات، رفت و آمدها، یا از هند و ایران از طریق ترکیه و ارمنستان و اینها ظاهراً وارد اروپا و وارد روم میشود و تقریباً کل امپراتوری روم را تا دورترین مرزها میگیرد، طوری که حتی بعد از مسیحیت، یعنی در قرن دوم میلادی، یکی از بزرگترین آیینهای دینی کل امپراتوری روم، آیین همین مهرپرستی و میترائیزم است که از شرق، از هند و ایران، آمده بوده است و بعداً که مسیحیت میآید، شاید بزرگترین رقیب مسیحیت، یک رقیب بزرگ و طولانی، تا قرنها در برابر مسیحیت در اروپا، همین آیین مهرپرستی و میترائیزم باشد و بعد، بعد از جنگهای خونین است که مسیحیان آیین میترائیزم و مهرپرستی را در اروپا تقریباً نابود میکنند، البته بسیاری از قبایل مختلف، از ژرمن و ساکسون، آنگلوساکسون و نقاط مختلف اروپا، همچنان این آیینهای خدایان شرقی و ایرانی یا میترائیزم و این حرفها را حفظ میکنند و به آنها عقیده داشتند، حتی همان کسانی که بعداً امپراتوری روم غربی را نابود کردند که از آنها به نام بربرها یاد میکنند، هنوز تحت تأثیر این نوع خدایان و اساطیر شرقی بودند تا مسیحیت میآید و تقریباً امپراتوری روم مسیحیت را اعلام میکند و با زور امپراتوری روم، اینها را نابود میکند، ولی در عین حال خیلی از آداب و مراسم و عقاید میترائیزم و مهرپرستی و این خدایان اساطیری هند و ایران، حتی وارد مسیحیت میشود که عرض کردم هم تثلیث، هم خدای پدر، خدای پسر، هم کریسمس، هم این که تمثال مسیح در قالب خورشید به میترا و مهر گذاشته بشود، خیلیهای اینها ترکیب آنها بوده است. یعنی مهرپرستی رومی، میترائیزم رومی و اروپایی، کاملاً شبیه میترائیزم ایرانی و هندی است. البته تفاوتهایی هم دارد.
وقتی مسیحیها آنجا حاکم شدند، مسیحیت به جای این آیینهای شرک و خرافه آمد، خب تقریباً اغلب اینها را به عنوان بت و علائم شرک نابود کردند و هنوز یکسری نقش برجستههایی در اروپا، در روم و یونان و اینها، مانده است که کاملاً نمادهای میترائیزم در آن هست، ولی خب در ایران آثار آن بیشتر است. مخصوصاً مهر، این ایزد مهر، هنوز هست، یعنی در همین آثار باستانی ایران هست و یکسری نقشها و نگارهایی که مثلاً در مهرابههای کشورهای غربی هست، آنجا مهر یا میترا به شکل یک جوانی یا یک کودکی از دل صخره متولد میشود و یک دشنهای در دست دارد که با آن یک گاو نر را میکشد و مشعل آتشی که نور مقدس است و با آن مشعل به دنیا میآید. خب، اینها همه جزو همین قداست آتش و مهر و... است، اینها همه در آن هست. اسطورههایی هستند که میگویند این میترا یا مهر، این ایزد، این خدا، بعد از این که به دنیا آمد، خواست نیروی خود را آزمایش کند، رفت با خورشید زورآزمایی کرد. خورشید نتوانست در برابر نیروی او تاب بیاورد و تحمل کند، خورشید به زمین افتاد. سپس مهر که خورشید را زده است، خودش به او کمک میکند، دست خورشید را میگیرد و خورشید را که زمین خورده اوست، بلند میکند. مهر یا میترا دست راست خود را به سمت خورشید دراز میکند و این دو تا ایزد، یعنی خورشید و مهر، با هم صلح و آشتی میکنند، خورشید با مهر دست بیعت خلاصه میدهد، مهر یا خورشید تاجی روی سر مهر و خورشید میگذارد.
بعد از این دیگر مهر و خورشید با هم متحد میشوند و مهر پرستی و خورشید پرستی و نور، ستایش نور، تقدیس نور و آتش، اینها همه مطرح میشود. یکی دیگر از این علائم نبرد مهر با گاو است که بعد به قداست گاو و گاو پرستی در آیینهای هندی و ایران به خصوص مطرح میشود. یعنی گاو میشود مقدس در هند و ایران، ادرار گاو میشود نوشابه مقدس و شفا بخش، که خب در هند هنوز هم هست و در ایران هم بود تا حتی تا قبل از اسلام هم در جاهایی بود. خب حالا این نگارههایی که نشان میدهد که مهر، میترا، دارد با گاو میجنگد. یعنی طبق این اسطورهها مهر، گاو را در چراگاهی میبیند و شاخ این گاو را میگیرد. به زور میترا یا مهر سوار گاو میشود. گاو عصبانی میشود و تکان تکان میخورد، مهر از روی گاو میافتد پایین این خدا، پایین میافتد، ولی شاخ گاو را ول نمیکند و همینطور با گاو میدود در حالی که شاخ گاو در دست او است و او را به درون غاری میکشد. آنجا گاو فرار میکند. مهر دنبال گاو میرود. گاو را پیدا میکند و میکشد و از جنازه و بدن، لاشه گاو، حیات گیاهی و جانوری، زندگی گیاهان و جانوران به وجود میآید و غلات از اینجا تولید میشوند و کشاورزی و حیات و اینها شروع میشود.
حالا این تعبیری که خدایان دستور میدهند که گاو باید کشته بشود تا حیات آغاز بشود، این یک دستور اساطیری آسمانی است و مهر، خودش نمیخواسته این گاو را بکشد اما از خدایان بالاتر دستور بوده و این کار را لذا در این نگارهها و نقاشیهایی که از آن زمان مانده میبینید که مهر دارد گاو را میکشد اما خودش هم ناراحت است. چهره اش مقداری غمگین است. این غلبه بر این گاو که حیوان وحشی رام نشدنی بوده، و کشتن گاو، سمبل چیست؟ بعدها کسانی آمدند این را تفسیر کردند که شاید کشتن گاو مثلاً به معنی آغاز آفرینش انسان و حیوان و گیاهان است. از این جهت گاو مقدس میشود چون طبق این افسانهها منشأ شده است.
بعضی گفتند آن گاو وحشی که مهر بر او غلبه کرد، میترا، او را میتوانیم بگوییم همان هوای نفس انسان است که انسان غلبه کرد بر هوای نفس خودش و آن روح الهی بر روح شیطانی غلبه کرد. به هر صورت گاوهای نخستین در اسطورههای آفرینش، شاید اولین حیوان، اولین موجود که مطرح میشود، گاو است و گاو پرستی و قداست گاو است و بعد هم که انسان مطرح میشود، کیومرث، که میگویند معادل همین حضرت آدم باشد. خب بین کیومرث و گاو، یک نسبتی است.
آن پیروان آیین میترائیسم یا کیش مهر در غرب آیینهایی انجام میدادند تحت تأثیر ایران و هند و اینها و آزمایشهای سختی البته میشد. بعد نمیدانم هفت مرحله باید طی میشد، هر کدام شرایطی، آیینهایی، جشنهایی، در اروپا به این آیین میترائیسم مرحله بندیهایی کرده بودند. مثلاً کلاغ، همسر یا عروس، بعد سرباز، بعد شیر، بعد پارسی، بعد پیک خورشید، بعد میشد پیر یا پدر. این مراحل باید طی میشد تا پیر یا پدر بشود که دیگر حالا نماینده خدای مهر در زمین و سخنگوی میترا میشد.
یا خدای دیگر از خدایان ایرانی باستانی، خدای آبها است، اپام نپات که در اوستا یعنی فرزند آبها، به نام برز ایزد. این خدایی است که آبها را پخش میکند. خدای قویای است. اسب تندرو دارد، خیلی سریع همه جا با آن میرود. یکی از سه خدای بزرگی که به آن اهورا یا سرور یا آسورا در هند و ایران گفته میشد و مثل امشاسپندان نورانی است. این که از آن تثلیث مقدس، یکی از این سه خدای بزرگ، این میشود که در متن پهلوی، در کتابهای خط پهلوی، یک اسم خاص و صفت خاصی به نام برز به آن نسبت میدهند. آن وقت خدای دیگری دارند پیشتر که خدای باران است، او از اولاد این خدا است، از نسل این است، از بچههای این است. بعد زمین، باز نام یکی از این مقدسات به نام زامیاد که مربوط میشود به اپام نپات، خدای قدرت، خدای نیرومند، که ستایش میشود چون طرفدار عدالتخواهان، دادخواهان است و مربوط به فره ایزدی است. در نبرد با خدای آتش، نبردی که خدای آتش با ضحاک دارد که معنی ضحاک سه پوزه بد بین میگفتند. ضحاک (آژی دهاک) که این به سمت دریایی، دریای فروکشه یا فراخکرت فرار میکند که میگفتند طبق اسطورههای ایرانی این دریای بیانتها و بیساحل است، کل کیهان است، دریای اسطورهای کنار کوه البرز است که مقر اهورامزدا است و یک سوم زمین را فرا گرفته است. کم کم این در برابر اردوگاه سورا آناهیتا ضعیف میشود و قدرتش را به آن ایزد بانو یا الهه میدهد، الهه خدایان مردند، الهه خدایان زن.
یکی دیگر از این الهههای ایران باستان ناهید یا آناهید است که هر دوی سوره آناهیتا، آناهید یا ناهید، آناهیتا، یک خانم، خدای خانم، ایزد بانو یا الهه است که ایشان هم خیلی شخصیت مهمی است در اساطیر ایرانی. از خدایان مؤنث است. در ایران باستان جزو آیینها، از جمله ستایش او مطرح است، در دورههای خیلی قبل، حتی قبل از زرتشت هم مطرح بوده است و به معنای خدای رودخانه است، رودخانه مقدسی در این اساطیر ایرانی بود به نام ارد اَردوی یا اَردَوی که طبق اساطیر این رودخانه به اصطلاح شخصیت خدایی دارد، و میگفتند این در آیین ودایی در هند، الهه و ایزد بانو، خدای زن، هست که این آناهیتا معادل ایرانی اوست.
در هند هم رودخانه مقدس کوچکی بود در پنجاب که آنها هم چنین عقیدهای راجع به آن رودخانه داشتند. در ایران این به این شکل درآمد. یک منطقهای که پر از رودخانه بود و دریاچه بود که الان در ایران نیست طبق بعضی اسناد، الان در افغانستان میافتد که آنجا هم الان به همان نام هست و بعدها دو تا سه تا صفت به آن اضافه شد. این قبلاً جزو رودخانههای مقدس ایران باستان بوده است. آن وقت سوره یا سورا که بخش دیگری از این قدرت آناهیتا است، به معنی خدای آب، خدای پاکی و نیایش، در کتیبههای دوره هخامنشی و بعضی متنها که آناهیتا را معرفی کردند، آنجا میگفتند که این اول در رودخانه، خدای یک رودخانه خاص بود. بعد کم کم در همه، خدای همه آبها شد و بعد پدر و مادر آنها شد و پیشی گرفت و بعد اپام نپات و چه و چه در شخصیت او تحلیل رفتند. چندتا خدا در این خدا هضم و ذوب شدند و در او فانی شدند. آن وقت این در آبان تجسم پیدا میکند که یک زن جوان زیبای خوش اندامی است، با کمربندی تنگ بر کمر بسته، به جواهر آراسته، با طوق زرین بر گردن، گوشواره چهار گوش در گوش، تاجی با صد ستاره هشت گوش، و کفشهایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچین، که در واقع تندیسها و مجسمههایی هم از این خدا و این تیپ خدایان در دوره هخامنشی، از آن دوره مانده که میگویند مربوط به آن دوره است. خب این اول به نام آناهیتا در همان دوره هخامنشی و اردشیر دوم و اینها میگویند بوده است. آناهیتا و آناهیتا و ناهید، صفت زیبایی و الهی عشق، خدای عشق، زن خدای باروری، که این زاد و ولد از عشق میآید و در هنگام زایمان برای این که زنها خوب بزایند و بچهشان را درست به دنیا بیاورند، ایشان به کمک آنها میآید و دخترهایی که شوهر میخواهند، به درگاه این خدا استغاثه میکنند که برای ما شوهر برساند و او نطفه مردان را پاک میکند و زهدان زنان را برای زایش آماده میکند که به روش مشروع و درست اینها با هم، همخواب بشوند و فرزند به دنیا بیاورند. ببینید باز رگههایی از اخلاق توحیدی، انسانی، اسلامی در آن هست که حالا با بعضی باز خرافات ضمیمه میشود.
تندیسهای باروری را که به آن الهه مادر یاخدایان مادر، گفته میشود و بخشی از اینها مربوط به نه هزار، ده هزار سال پیش، بقایای آن را میگویند در کرمانشاه یا در شوش پیدا شده، همه اینها را میگویند تجسم همین آناهیتا، این خانم خدا، زن خدا یا ایزد بانو است و همین رفته به اروپا، به غرب، در یونان، همین آفرودیت شده است که الهه عشق و الهه زیبایی در یونان است. همین در بابل، الهه ایشتر است، همین کار را میکند یا آناهید گردونهای دارد، کالسکه، این هم چهار تا اسب سفید دارد که این در بالاترین طبقه آسمانها است و کنار هر دریاچه خانهای دارد. هر خانه آن صد تا پنجره دارد، هزار تا ستون خوش تراش دارد، این از بالای ابرها و آسمانها باران و برف و تگرگ میباراند.
یکی هم تیر است، تیر، تیشتر یا یشتریه، خدایی است که با باران مربوط است و میگویند خدای باران، خدای باروری است و در تیشتر یشت اوستا، این ایزد، این خدا، با دیوی به نام اپوش که دین خشکی و خشکسالی است، میجنگد. آن دیو مانع باریدن باران میشده. این تیشتر یا همان تیر، به یاری مینوی خرد و با کمک خدای باد آب را تبخیر میکند به بالا میبرد و بعد به یاری خدای دیگری و فَروَهَر، فَروَشیها، فَروَهَر که اینها گروه معروفی هستند و تیم دیگری در اساطیر ایران هستند و مثل همه آفریدگان مادی که اصل معنوی و مینوی در آسمان معنا دارند، هر انسانی خود آسمانی، ریشه فرا مادی، دارد که روح محافظ او است و فرَوش او و فروهر او است، و هر بدی که انسان روی زمین میکند، آن خود آسمانیاش همچنان پاک است، پاک میماند و فروَهَر، روح پاسبان انسان است که از قبل از تولد هر کس هست و بعد از مرگ او هم او هست. او هم به کمک تیر و ایزد برز، اپام نپات، و ایزد هوم و بهمن امشاسپند میآید، اینها با همدیگر همه به جنگ دیو خشکسالی میآیند و تیر یا تیشتریا که همین تیر خودمان است که بعداً تیرماه شده است، ده شبانه روز اول به شکل مرد جوان قد بلندی در میآید و این تیر در آسمانها پرواز میکند. به ابرها دستور میدهد به زمین ببارند. آن وقت هر قطره باران به اندازه یک جام است و آب به اندازه قد یک مرد زمین را میگیرد. همه جانوران موذی از بین میروند، عدهای هم میروند در سوراخهایشان قایم میشوند، بعد مینوی باد، باد مینوی، باد بهشتی، میوزد و کل کرانههای زمین را میگیرد و آن دریای مقدس به وجود میآید. در ده شبانه روز دوم، تیشتر یا تیر به شکل یک گاو میآید، این خدا به شکل گاو میآید با شاخهای طلایی. این در آسمانها، این گاو پرواز میکند، این گاو مقدس و از ابرها ابر میبارد، میباراند. بعد در دهه سوم، ده شبانه روز سوم، باز این تیر که به شکل گاو شده، حالا شکل اسب سفید زیبایی میشود و در آسمان پرواز میکند. باز حالا این اسب به ابرها دستور میدهد، کاری میکند که آنها ببارند. حیوانات موذی از بین میروند یا در زمین میروند و آن نسیم ایزدی، حالا باد رحمانی میوزد، آبها به دورترین نقاط زمین فرو میروند و در آن دریاچه مقدس و آنجا با دیوی درگیر میشوند که آن دیو به شکل اسب سیاهی است، یال ندارد، گوشش بریده است، گوش بریده است، دم سیاه کوتاهی دارد و خیلی اسب زشت و ترسناکی است که ایرانیهای باستان به آن دیو اپوش میگویند. آنجا با او روبرو میشود. اول آن دیو به شکل اسب سیاه، او خیلی قوی است و خدای باران را شکست میدهد و هزار قدم او را از این دریای که درست شده دور میکند و لذا دوباره خشکی و تشنگی بر جهان غالب میشود. بعد تیر، این خدا، تیشتر، میرود پیش اورمزد شکایت میکند که ما نمیتوانیم حریف این دیو نمیشویم و مردم هم به قدر کافی نیایش نکردند در پیشگاه خدا، خدایان، که خداوند کمک آنها کند. اورمزد به او نیرو میدهد، نیروی ده مرد جوان، ده نفر را به او میدهد، نیروی ده شتر، نیروی ده کوه، نیروی ده رود و چه و چه، حالا که با این نیروی اضافی از طرف اهورامزدا، این خدا و خدایان، بر میگردند به جنگ دیو، اینجا دیگر آن دیو را میزند، میترسد، آن دیو فرار میکند، هزار قدم باز از آن دریا او را عقب مینشانند، آب دوباره بر میگردد به دریا و ابرهای باران زا پیش میآیند و دوباره اوضاع درست میشود و تیشتر یا تیر، این ایزد و خدا، گرزش را میکوبد روی آتشی که در ابرها است. آن آتش شراره میکشد و همکار آن دیو، که دیو دیگری است، اینها از وحشت به چاک میزنند و از بین میروند یا فرار میکنند و از این قبیل. دوباره باران با قطرههایی که هر قطره به اندازه سر گاو است که گاو موجود مقدسی است. هر قطرهاش به اندازه سر گاو است، در هفت کشور باران میریزد و بدون هیچ مانع آبها میآیند مزرعهها، چراگاهها را آبیاری میکنند. ده شبانه روز باران میبارد، تیشتر یا تیر و آن زهر حیوانات موذی که هنوز در زمین مانده است آنها با آب از بین میرود و به دریا میریزد و این که میبینید آب دریا شور یا تلخ است، به خاطر همان است که آن خدای تیر سموم زمین را، که کار آن دیوها بوده، اینها را شسته و در دریا ریخته است! لذا آب دریاها تلخ و شور است، اینها بقایای آن سموم است.
بعد هم سه روز، باز باد مقدس ایزدی میوزد، آبها را ته زمین میبرد. سه تا دریای بزرگ، بیست و سه تا دریای کوچک، دوتا چشمه، دو ا رود آب، درست شد، درست میشود. لذا تیشتر یا تیر که اسم ماه تیر شده، زندگی بخش است و در همان اوایل آفرینش گیتی حمله اهریمن که آبها بعدش، آبها و دانهها پخش شد از طریق آبها پخش شد، در جهان کار تیر است که ایشان سرور ستارهها است، حامی سرزمین آریاییان است، او فرزند عطا میکند، او جلوی جادوی جادوگران و دیوها میایستد، او از نژاد خاصی است، او سفید است، او روشن است، و... است و جشن تیرگان بعد از جشن مهرگان، حالا غیر از جشن مهرگان، جشن تیرگان روز سیزده تیر، مال این خدا است.
و خدایان دیگری هم هستند که حالا من اگر بخواهم به همه خدایان برسم که خب نمیرسم، ممکن است بعضی از خدایان ناراحت بشوند. دیو زمستان داریم، خدای زمستان داریم. باز بهرام یا وهرام داریم، ورثرغنه، که خدای انتزاعی تجسمی، تجسم اندیشه میشود، خدای دلیر هندیان بوده، از قوم و خویشهای ایندرا، از گروه دئوها یا دیوها است، که این خدا از هند به ایران آمده است، در هند کمی جنبه مثبت داشته، در ایران آمده این بهرام، خدای منفی و جزو دیوها میشود که در برابر اردیبهشت امشاسپند میایستد. بعضی هم میگویند نه، این یک صفت ایندرا بوده که خودش بعد یک خدای مهمی به نام بهرام شده است.
بهرام خدای جنگ است، به شکلهای مختلفی بروز کرده. به شکل گاو نر، گاو نری که گوشش زرد است، شاخش طلایی است، اسب سفید با زین طلا، شتر بارکش با دندان تیز طلا و گرازی با دندان تیز، جوان زورمندی در سن پانزده سالگی، پرنده تیز پرواز که تجسم باز است، یا به شکل قوچ یا بز نر یا قوچ نر یا قوچ، گوسفند نر، یا مرد دلیری که شمشیر طلا دارد و از این قبیل. ولی بیشتر به شکل باز تیز پرواز و به شکل گراز در سنتهای اساطیر ایران باستان و هند هست. این بهرام در واقع پرچمدار ایزدان مینوی هست یعنی نگهبان مسلح، سرباز مسلح خدایان است و خیلی قوی و خیلی پیروز و خیلی فرهمند است.
ماه آذر هم، باز یکی از این خدایان بوده، آذر یا آتش و آتور. این خدایی است که بعضی گفتند آتش، قداست آتش و آتش پرستی هم مربوط به این خدا است. ریشه آن در این نوع، این یکی از خدایان و ایزدها است که این پسر اورمزد است، آذر. یعنی آتش روشن علامت حضور اهورامزدا است. آذر یا آتش پسر اهورامزدا است. هر جا که آتش هست، اهورامزدا، آن خدا، هست. لذا آتش مقدس است، گرامی است. این هم جزو ریشههای کهن اساطیر ایرانی و هندی است.
هندیها به خدای آتش اَگنی میگفتند و میگویند. اگنی در اسطورههای هند رابط بین خدا و آدمها است. در آیین زرتشت هم که بعدها آمد، آتش باز مرکزیت پیدا کرد و یک آتش مقدس آیینی است که مربوط به بهرام میشود. پنج نوع آتش مینوی است. سه تا آتش یا آتشکده اساطیری بزرگ هم بوده که یکی آتش موبدان بوده است، یکی آتش ارتشداران بوده است، یکی آتش کشاورزان. چون سه ردیف خدایان داشتند، سه نوع آتشکده و سه آتش داشتند. آتش همه زرتشتیها مثل هم نبود، طبقاتی بود. آذر فرنبغ، آتش موبدان، آذر گشنسب، آذر ارتش داران و آذر برزینمهر، آذر کشاورزان. این سه تا آتشکده، یکی در فارس، یکی آذربایجان، یکی خراسان، مربوط به سه قهرمان زمینی، یکی جمشید، یکی کیخسرو و یکی کیگشتاسپ. حالا آتور یا آتش در اوستا هم، در آیین زرتشتی، شخصیت مینوی و معنوی و اسطورهای پیدا کرده که بین این خدا، خدای آذر یا آتش، که ماه آذر از اوست، با ضحاک یا آژیدهاک که سه پوژه بند، سه پوزه بند بدآیین به آن میگفتند، بین اینها بر سر فره ایزدی، بر سر فره ایزدی و حکومت و قدرت جنگ میشود بین اینها. این هم یکی از اسطورههای ایرانی است دیگر که این در شاهنامه هم آمده. آژی دهاک تخریبچی هست، تخریب میکند، میخواهد حمله میکند برای این که فره ایزدی را به دست بیاورد اما آتش دفاع میکند از فره ایزدی که نجاتش بدهد و نگذارد که این دست آژیدهاک یا ضحاک بیفتد. ضحاک هم تهدید میکند من نخواهم گذاشت آتش روی زمین بدرخشد. یعنی ضحاک میشود دشمن آتش. آتش مقدس میشود و تهدید میکند آتش که اگر آژی دهاک بر فره ایزدی دست پیدا کند، بر پشت و دهان او آتش خواهد زد طوری که ضحاک نتواند راه برود و لذا ضحاک از ترس این که دستش نسوزد، دستش را میکشد عقب که به اصطلاح این تهدید آذر یا آتش مقدس است.
یک اسطوره دیگر هم از آتش در آیین ایران قبل از اسلامی ما داریم. آتش در ابرها که شاید صاعقه بوده باشد مثلاً که میگویند این آتش وازیشته، وازیَشتَه، این در نبرد تیر و تیشتر با دیو خشکسالی، این اسطوره شکل گرفته است. آتش بهرام که شخصیت اساطیری دیگری است، این مثل یک شاه بر تخت شاهی و سلطنت مینشیند و میجنگد با دیوهای مینوی و غیر مادی. بعد که میخواهند دین زرتشت را بقبولانند بر گشتاسپ، آن خدای آذر، ایزد آذر، این خدای آتش و آذر، با بهمن که جزو امشاسپندان است و اردیبهشت که امشاسپند است، اینها با همدیگر، یعنی آذر با کمک بهمن و اردیبهشت، سه تایی اینها میروند وارد دربار گشتاسپ میشوند و به او میگویند که تو بیا زرتشتی شو. این هم یکی از اساطیر مربوط به آتش در ایران قبل از اسلام و در آن به اصطلاح سفر آسمانی که به نام ارداویراف نامیده شده، آنجا هم آذر، خدای آذر، یکی از راهنماهای او است در آسمانها و کشفیاتی که او میکند.
خب حالا موارد زیادی که دیگر بخواهم به همه اش اشاره بکنم، طولانی خواهد شد. اجمالاً خواستم بگویم که بخشی از این که به نام ماهها، نوروز، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، شهریور، مهر، آبان، آذر، اصل اینها چه بوده و الآن چه شده است؟ و اینها افسانههای ایرانی، رگههایی هم از حقایق توحیدی، انسانی در آن هست که تحریف شده ولی مجموعاً خرافاتش و شرکش خیلی بیشتر شده و چربیده. انواع و اقسام هنوز خدایان و انواع خدایان و دیوها و اینها خیلی هستند. لیست فهرست آن طولانی است، ولی من دیگه خسته شدم و امیدوارم که روشن بشود جنبههای مثبت در فرهنگ ایران قبل از اسلام و ایران باستان و جنبههای بسیار منفی و خرافاتی که با اینها مخلوط شده است.
حالا متأسفانه این چیزی که الان به عنوان چهارشنبه سوری، نوروز، شب یلدا، سیزده به در و این حرفها میگویند ، اصلاً اینها نه آن جنبههای درست آن مباحث است، نه آن جنبههای اساطیری و خرافات و جعلات و چیزهای خندهداری که بوده، هیچ کدام از اینها نیست. یک بازی دیگری است که به اسم آنها بازی راه میاندازند. این هم روشن میشود که باز تحریف اندر تحریف صورت میگیرد و الا مثلاً اگر شب یلدا به مفهوم دید و بازدید و صله رحم و احوال پرسی و دور همی و اینها است، یک ارزش اسلامی، انسانی هم دارد. اگر روزهای آخر سال بر سر گورستان اموات رفتن، طلب آموزش کردن، به یاد مرگ که تا چند ماه، چند سال دیگر، همه ما مرگ را تجربه خواهیم کرد، به یاد او، این جنبه مثبتی است. نوروز به مفهوم نو پوشیدن و نو گفتن و به دیدار هم رفتن و کمک به یکدیگر و اینها، حتماً ارزش دینی و اسلامی و توحیدی است.
سیزده به در به مفهوم رفتن به دامان طبیعت و تفریح و سالمسازی محیط زیست، همه اینها ارزشهای اسلامی، انسانی، اخلاقی، تفریح سالم، در آن هست. اما همه اینها روشن باشد، نه با آن خرافات و حرفهای عجیب غریب و مضحکی که قبل از اسلام با اینها مخلوط شد، نه با آنها ترکیب بشود نه با این جفنگیات و مفاسدی که نظام سرمایهداری غرب آمد از کریسمس، دین و آیین معنوی، آن را به روز شرابخواری و زنا و فساد تبدیل کرد.
روز یاد مرگ و گورستان، هالووین، به جشن و مسخرهبازی و ترساندن و ترقه بازی تبدیل شد و آن را هم به خنده و مسخرهبازی و غفلت تبدیل کردند. آن جشن مربوط به ولنتاین، که البته آن جشن اصلاً تا 100- 200 سال پیش نبوده، در همین قرن اخیر به خصوص دهههای اخیر مد شد! اگر هم این جشن بوده، مربوط به دفاع از خانواده و ازدواج بوده که آن را هم به جشنهای بیناموسی و حریم شکنی و خانواده ستیزی تبدیل کردند.
اینجا هم از عید نوروز و چهارشنبه سوری، یک چیزهای دیگری ساختند که نه ریشه در اساطیر ایران قبل از اسلام دارد و نه در یک منطقه، اما چیز دیگری از آن در آوردند. ما نخواستیم به کلی رد کنیم، نخواستیم تأیید کنیم، خواستیم رگههای درست را از صدها رگه نادرست و نامعقول، خلاف عقلانیت، خلاف حتی اخلاق، خلاف عدالت تفکیک کنیم که با اینها قبل از اسلام ترکیب شد و همینطور در دورههای متأخر باز مطرح شد. حالا کسانی بیایند اینها را به عنوان امور باستانی، عظمت باستانی و این حرفها مطرح بکنند، خب من دلم میخواست، تازه من اینها را خیلی توجیه کردم و الا عین تعابیری که اگر بروید در این منابع قدیم و اساطیر و اسناد تاریخی ایران هست بخوانید، یعنی واقعاً هر بندش را که بخوانید شما ممکن است بخندید یا مسخره کنید. من سعی کردم اینها را توجیه، احتمالاً درستی هم برایش بگویم که معتقدم اصل آن چنین بوده احتمالاً بعدها تحریف شده است. امیدواریم هر موضعی راجع به هر چه میگیریم مستند به مطالعات و اسناد باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
هشتگهای موضوعی