بسم الله الرحمن الرحیم
دعا در مشی پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)، علاوه بر این که نقش معنوی، تربیتی، اخلاقی، درونی و شخصی دارد، جنبه تربیت اجتماعی، مدیریت، رهبری، حاکمیت، سیاست و تعلیم و تربیت عمومی هم دارد. یعنی در هر یک از دعاها، هم معنویت و اخلاص و تهذیب نفس را میبینید و هم در عین حال، آموزش روابط صحیح اجتماعی و سیاسی را میبینید. و اساساً تعلیم بزرگ اسلام و قرآن شریف این است که این دو بعد را نباید از هم تفکیک کرد. نباید آنها را جدا دید. چون اصلاً اینها دو بعد نیستند. نگاه از دو زاویه به یک حقیقت است. حتی دو حقیقت مستقل هم نیست.
قرآن میفرماید که وقتی شعیب گفت: «اعْبُدُوا اللَّهَ». مردم میگویند خیلی خوب آقا، نَعبُدُ الله. بعد ادامه داد: نه، «مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ». «اعْبُدُوا اللَّهَ» یعنی دیگر خدایان نیستند، بقیهاش نیست. اینها با هم سازگار نیست. تضاد شروع میشود. از همین لحظه به بعد، دارد سیاسی میشود. سیاسی یعنی درگیری. وقتی درگیری میشود، یعنی سیاسی شد. یعنی با قدرت و منافع کسانی درگیر شد. حالا از این خطرناکتر میشود. حالا ممکن است بگویند: «مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ». غیر از او الهی نیست. میگویند: خیلی خوب بابا نیست. تو از کجا میفهمی در دل من و ذهن من چه چیزی هست؟ میگویند: خیلی خوب، خوش باش. میگوید: نیست. گفت: نه، هنوز تمام نشده است. گفتند: تمام شد دیگه. گفت: نه، هنوز تمام نشده است. دیگر چه؟ «وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ». آنکه گفتم، توحید بود. آن علامت دارد. ادامه دارد.
حالا به عرصه اقتصاد میآید. توحید اقتصادی. توحید اقتصادی چیست؟ ترازوهای خود را درست کنید. از حق هیچکس نباید کم بگذارید. مکیال و میزان، کیل، پیمانههای خود را درست کنید. ترازوهای شما درست کار نمیکند. حق همدیگر را بالا میکشید. کلاه همدیگر را برمیدارید. از اینجا دعواها شروع شد. گفتند: تو گفتی خدا را بپرست، گفتیم خیلی خوب. حالا به ترازوهای ما گیر دادهای؟ به شما چه مربوط است که ترازوهای ما چگونه کار میکند؟ اقتصاد ما چه ربطی به خدای شما دارد؟ نه، ربط دارد. حضرت شعیب به آنها گفت که: «إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ». وضع شما که خوب است. شما که گرسنه نیستید، قحطی نیست. من که وضعیت شما را خوب میبینم. مشکل اقتصادی به آن صورت ندارید. «وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ» اما بعداً وضع خراب خواهد شد. اگر به این شیوه، سبک زندگی، به این طرز معاملات، به این طرز اقتصاد ادامه بدهید، بعداً وضع شما خراب خواهد شد. مشکلات بزرگی پیدا خواهید کرد. عذابی که همه جا را فرامیگیرد. محیط. خصوصی نیست. حالا آنها چه میگویند؟ بعد ادامه میفرماید: «وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ». دوباره. بروید ترازوهایتان را درست کنید. پیمانهها را درست کنید. کلاه همدیگر را برندارید. به حقوق یکدیگر دستدرازی نکنید. به حقوق اقتصادی، به سفره یکدیگر احترام بگذارید. یک عدهای را گرسنه نکنید برای این که خودتان بیش از سهمتان بخورید. چگونه؟ «أَوْفُوا». «أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ». قسط باید معیار باشد. آن «اعْبُدُوا اللَّهَ» که گفتی، ادامه دارد و به قسط میرسد؟ یعنی فقط این نیست که خدا را عبادت کنیم، خیلی خوب، «سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ»، تمام. نه. «وَاللَّهُ أَکْبَرُ» و «أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ». آن الله اکبر باید به این ترازوها وصل بشود. از اینجا دشمن درست میشود. حالا بگو سیره اقتصادی انبیاء و اولیاء چیست؟ سیره سیاسی آنها چیست؟ «لَا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ». «لَا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» یعنی نه به همه مستکبران جهان. نه به همه صاحبان قدرت و ثروت و نفوذ. یعنی دعوا. یعنی درگیری. این سیره سیاسی شد. دیگر چه؟ «اعْبُدُوا اللَّهَ» دیگر چه عواقبی دارد؟ «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ». به زحمات و تلاش یکدیگر احترام بگذارید. در سر مال همدیگر نزنید. هر کس هر مقدار «أَشْیَاءَهُمْ» یعنی هر چیزِ هر کسی. هر کسی هر مقدار هزینه کرده است، هنری، علمی، کاری، عرقریزی، تلاشی کرده است، به همان میزان به کار او، به تلاش آنها احترام بگذارید. «لَا تَبْخَسُوا». «لَا تَبْخَسُوا» یعنی بر کار مردم عیب نگذارید. ارزش آن را پایین نیاور. وقتی میخواهی بخری، نگو این که ارزشی ندارد. این که مفت است، این که خراب است. کجای آن خراب است؟ دیدهاید ما وقتی میخواهیم بخریم، مدام در سر مال طرف میزنیم، وقتی میخواهی بفروشی، عیبهای آن را پنهان میکنی. قرآن میفرماید اینها خلاف توحید است. ما جداگانه در حرم امام رضا(ع) موحد هستیم، در بازار مشرک هستیم.
روز عاشورا همه سیاه میپوشیم، عزادار هستیم، موحد هستیم، فردای عاشورا که دیگر سرها بر نیزهها است، آنجا در عالم سیاست دروغ میگوییم، پدر سوختهبازی درمیآوریم. این نماز اگر مانع بیناموسی و خیانت جنسی، مانع دروغ و خیانت اقتصادی، مانع خیانت سیاسی نشود، که نماز نیست. چون خود قرآن میفرماید: «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ». اگر جلوی فحشا و خیانت و فساد را نمیگیرد، اگر ما هم نماز میخوانیم و هم اهل منکر و ظلم و گناه هستیم، معلوم میشود این نماز را نمیخوانیم. این کاری که داریم میکنیم، نماز نیست. ادای آن است. ادای نماز است. و الا خود خدا میگوید که نماز کارکرد دارد. هر جا میخواهی ببینی نماز هست، ببین اگر هم فحشا و منکر است و هم نماز است، معلوم میشود نماز نیست. نماز نیست. و الا نماز چیست؟ «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ». وقتی «لا تنهی» میگوید، یا خدا دروغ گفته است که میگوید «تنهی»، یا این صلات نیست. حالا بحث این که اعم باشد یا صحیح، که اینجا صلات چیست. این اصلاً صلات نیست. آقا از نظر فقهی درست است. از نظر فقهی درست است یعنی چه؟ اصلاً خدا برای چه میگوید نماز بخوان؟ نماز وسیله است برای چه؟ برای رشد، توحید، تقرب الی الله، تکامل معنوی، برای این که به بهشت بروی. این نماز که ما را به بهشت نمیبرد. سوخت ندارد. اصلاً بنزین ندارد. این درس و بحث، با این طرز، با این نیت، با این هدفگذاری، ما را به بهشت نمیبرد. بعداً میفرماید: اصلاً بگذار تو را راحت کنم، نمیتوانی هم «اعْبُدُوا اللَّهَ» بگویی و هم هر جا کثافتکاری است، حاضر باشی. «لَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ». اصلاً یک کلام. توحید با هر نوع مشارکت در هر نوع تبهکاری و تباهی و فسادی سازگار نیست.
پس شما اول گفتی خدا و فرشتهها و قیامت، ما فکر کردیم میخواهی یک عرفانی، یک چند دقیقهای دور هم باشیم، یک حالی بکنیم، ثوابی ببریم، به همه زندگی ما گیر دادهای؟ «لَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» کل ارض را گرفتهای. همه زندگی را گرفتهای. همه مفاسد را زیر سؤال بردهای، هر چیزی که گناه و ظلم حساب میشود. گفتی اشیاء، بر هیچ چیزِ هیچ کس عیب نگذارید. یعنی به زحمات و تلاش دیگران احترام بگذارید. کسی کاری درست کرده است، بگو احسنت، کار تو درست است. در هنر، در علم، در اقتصاد. در رانندگی، در حرف زدن، احترام بگذار، انصاف داشته باش. بگو تو درست حرف زدی، خیلی کار تو ارزشمند است. ولو این که تو مرا قبول نداری، ولی من کار تو را قبول دارم. احسنت.
میگوید ما برادر شما را فرستادیم، برادر آنها را فرستادیم اینها را به آنها بگوید ولی او را کتک زدند. همه آنها هم میگفتند ما خدا را قبول داریم. ولی او را زدند. چون این خدا یک عواقبی داشت. فهمیدند کیل و وزن تغییر میکند. سیره اقتصادی، سیره سیاسی، سیره خانوادگی تو باید عوض بشود. «اعْبُدُوا اللَّهَ» یک کلمه روی هوا نیست. زندگی تو را زیر و زبر میکند. انصاف باید به وسط معرکه بیاید. باید به هر تلاش هر کسی به همان مقدار احترام گذاشت. دعواها از اینجا شروع شد. «قَالُوا یَا شُعَیْبُ». آقای شعیب، حاج آقا، شما گفتی اول نماز بخوان، ما گفتیم چشم. نماز میخوانیم. ذکر میگوییم، دعا میخوانیم. یک تخلیهای هم میشویم از نظر روحی، خوب است. یک نوع مدیتیشن است، یک نوع مراقبت است. اعصاب، آرامش اعصاب است. گفتی نماز بخوان، گفتیم چشم. بعد حالا که ما نماز را قبول کردیم، داری از نماز نتایج خطرناکی میگیری. «قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا؟» این نماز که گفتی، همین نماز است که از درون آن این مصیبتها بیرون میآید؟ که ما باید کل این سبک زندگی گذشتگان و پدرانمان را، این سنتهای غلطمان را، همه را کنار بگذاریم؟ همه چیز را باید عوض کنیم؟ مسیر ما باید عوض بشود؟ «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ؟ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ؟» آیا این نماز به تو دستور میدهد، ایجاب میکند که ما «لَا نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ»؟ هر کاری دلمان میخواهد در بازار و ثروت و اقتصاد و بانک و سرمایه نکنیم؟ آقا به این آیه دقت میکنید یا نه؟ قرآن پر از این آیات است. همینطوری میخوانیم و رد میشویم. سکولاریسم یعنی همین. میگوید نماز چشم. اما این که با اموال خود چه کار کنیم، اقتصاد، سرمایه، اینها به شما چه مربوط است؟ دین چکار به اینها دارد؟ اینها امر عرفی است. امر قدسی را با امر عرفی قاطی نکن. معنویات و مادیات را قاطی نکن. دین را خراب نکن. آن را به وسط صحنه اقتصاد نکشان. ائمه شما کارگری میکردند. کشاورزی میکردند. تجارت میکردند. وسط معرکه اقتصاد بودند. امیرالمؤمنین نخلستانهای بزرگ اطراف مدینه را علی ساخته است. علی هزار برده با تولید ثروت آزاد کرده است. علی در تولید ثروت جزو موفقترین و پرکارترین آدمها بود. در مصرف، از همه عقب بود. زاهد بود. در تولید یک بود. تولید که جای، تولید ثروت که جای اسراف نیست. اسراف مال مصرف است، نه مال تولید. ما آن را در تولید گذاشتهایم. در مصرف، اسراف عیب ندارد. در تولید میگویند اسراف نکن. یعنی کار نکن، تا میتوانی راحت باش. هر چه راحت باشی بهتر است. هر چه میشود کمتر کار کنیم. هر کسی در رشته خودش. اینها خیلی مهم است.
خدای متعال میفرماید که شعیب آمد گفت: خدا. گفتند: خیلی خوب، بله خدایان هستند، نهایتاً این خدا هم یکی از آنها است. گفت که: فقط خدای حق. خدایان خرافی، شرک نه. ناراحت شدند. گفتند: آقا چرا نفی میکنی؟ پلورالیست باش. بگو هم او، هم این، همه. همه محترم هستند، همه خدایان محترم هستند. چرا میگویی «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»؟ چرا بقیه را نفی میکنی؟ برای این که بقیه دروغ است. بقیه خرافه است. حالا اینجا اصطکاک شروع میشود. دعوای دینی، دعوای سیاسی شروع میشود. بعد میگوید: حالا میخواهم به وسط سفره تو بیایم. میخواهم سفره شما را جمع کنم. آقا آمدیم دین را بگوییم. خب بگو. میگوید: ترازوهایتان چگونه است؟ میگویند: به شما چه؟ شما نمازت را، احکام نماز را به ما یاد بده. به ترازوهای ما چکار داری؟ بعد «لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ». بعد «لَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ». اصلاً کل «فِی الْأَرْضِ» یعنی در کل ابعاد زندگیتان این نماز کار دارد. دو جور میشود، ده جور میشود زندگی کرد. با نماز یک جور است، بینماز کل آن عوض میشود. دیگر هدف ندارد. دیگر معیار ندارد. بعد آنها جوابی هم که میدهند، خوب فهمیدهاند. دقیق فهمیدهاند شعیب کجا را میزند. «قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا؟» این نماز تو، همین نماز اقتضا میکند که ما این سنتهایمان را کنار بگذاریم، سنتهای پدرانمان را؟ اصلاً سبک تفکر معنویمان را، معنویمان را عوض کنیم؟ بعد حالا این هیچ. معنویتمان را هم حالا حاضریم عوض کنیم. به سفرهها، به پولهای ما، به حساب بانکی ما هم گیر میدهی؟ «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ؟» دیگر بعد از این که نماز بخوانیم، به خدای تو رو کنیم، دیگر نمیتوانیم با اموالمان هر کاری دلمان میخواهد بکنیم؟ باید توضیح بدهیم از کجا آوردهایم، و کجا مصرف کردهایم؟ یعنی حساب و کتاب پیدا میکند؟ یعنی اسلام در اقتصادش هم میآید، در سیاستش هم میآید؟ همانطور که در عبادتش هست؟ اگر در عبادت باشد، مشکلی نداشتند. گفت: اصلاتک، گفتند: صلات، خیلی خوب. اما وقتی این صلات به ترازو وصل شد، بعد آمد اینجا گفت: دیگر نتوانیم هر کاری دلمان میخواهد با ثروت و سرمایه بکنیم، اینجا دیگر مشکل پیش آمد... بعد برگشتند او را نصیحت کردند. «إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ». جنابعالی که یک آدم با شعوری بودی. اینها چیست میگویی؟ شما که آدم هم حلیم و بردبار بودی، افراطی نبودی، متعادل بودی، صبور بودی، اینقدر بیصبر نبودی، شلوغکار نبودی. حلیم بودی. تحمل تو که خیلی بالا بود. رشید بودی. خیلی آدم با شعور، فهمیدهای بودی. یعنی شما اگر بگویی نماز، ها، صلات بگویی، اما آن را به ترازو وصل نکنی و به حساب بانکی او گیر ندهی، هم حلیم هستی هم رشید هستی. احترام تو محفوظ است. «إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ». شما خیلی آقای خوبی بودی. شما که هم اهل تحمل بودی، سعه صدر داشتی، ظرفیت داشتی، شلوغکار نبودی، هم رشید بودی. خیلی فهمیده بودی. ما اصلاً همچنین توقعی نداشتیم. یک مرتبه این حرفها چه بود که زدی؟ به ترازوها و حساب بانکی ما و کاخهای ما چکار داری؟ سیره عبادی تو قبول. سیره اقتصادی چیست باز از خودت درآوردهای؟ سیره سیاسی چیست؟ اینها را از کجا آوردهای؟ اینها خیلی مهم است.
من خواهش میکنم بروید آیه ۸۷ سوره هود را به تفاسیر رجوع کنید و خودتان هم بر روی آن تأمل کنید. این تعابیر، این دو طرف با هم چگونه حرف میزنند و چرا اینگونه حرف میزنند؟ چرا میگوید تو آدم بردبار فهمیدهای بودی؟ یعنی چه؟ یعنی الان دیگر نفهم هستی. رشید نیستی. نابالغ هستی. نادان هستی. هم دیگر تو حلیم نیستی. یعنی افراطی، بیصبر هستی، بیتحمل هستی، شلوغکار هستی. اتهاماتی که تا همین الان هم میزنند. یعنی هر کس بگه اینها را از کجا آوردی، پولها را، این کاخها را از کجا ساختی، الان هم همینها را میگویند. میگویند نه حلیم هستی نه رشید هستی. هم بیشعور هستی هم افراطی. حلیم نیستی یعنی افراطی. رشید نیستی یعنی بیشعور هستی.
تکتک کلمات قرآن حساب دارد. هیچ کلمه دیگری به جای این کلمات قرآن نمیتواند باشد. همین، فقط باید همین باشد. لذا دقت کنید تعابیری که خدای متعال به کار میبرد. معنی آن این است که: اینها پول ما است، به خدا چه مربوط است که از کجا آوردهایم؟ به دین و پیغمبر و امام چه مربوط است؟ به اینها چکار داری؟ که از کجا آوردهایم، حق چه کسانی را بالا کشیدهایم؟ به شما چه مربوط است که با این پولهایمان چکار داریم میکنیم؟ آقا دلمان میخواهد صد تا کاخ بسازیم. «نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ». هر کاری دلمان میخواهد باید با پول بکنیم. به پولهای ما چرا گیر میدهی؟ به قرائت من گیر بده. ببین من «وَلَا الضَّالِّینَ» را درست میگویم یا نه؟ تو به این کار کار داشته باش، دیگر به حساب بانکی من چکار داری؟ گفت نه، به حساب بانکی تو هم کار دارم، به ترازوی تو هم کار دارم.
حالا فهمیدید سیره سیاسی، سیره اقتصادی، سیره عبادی را قرآن و اهل بیت چطور معنی میکنند؟ شعیب، جناب شعیب (سلام الله علیه) دارد میگوید پشت آن صلات، آن یکسری قواعد اجتماعی است. نماز با هر سبک زندگی، با هر سبک حکومت، با هر سبک رسانه و تبلیغات، با هر سبک هنر و سینما، با هر سبک تبلیغ سازگار نیست. بعد هم آن «أَخَاهُمْ» برادرشان بود. از سر برادری آمد. مثل برادر با برادر حرف زد. توهین نکرد. دروغ نگفت. فریب نداد. نخواست سواری بگیرد. برادری کرد. فهمیدند چه میگوید. گفتند آقا ببخشید، آن اول که ما گفتیم بله قبول است، متوجه نشدیم شما چه میخواهید بفرمایید. فکر کردیم همین یک قرائت و صلوات و طهارت نجاست و اینها تمام میشود. اول به جا نیاوردیم. ببخشید سوءتفاهم شد. ما نمیدانستیم از این غلطها هم میخواهیم بکنیم. تا اینجاها میخواهی جلو بیایی؟ در حریم خصوصی ما میخواهی وارد شوی... چون حریم عمومی جامعه، حریم خصوصی اینها است. همهجا حریم خصوصی آنها است. میگوید در خیابان میخواهم بیحجاب بیایم. حریم خصوصی من است. خیابان حریم خصوصی است یا حریم عمومی است؟ اقتصاد، بازار حریم خصوصی او است. سینما حریم خصوصی اینها است. سرمایهدارها، گردن کلفتها برای لاتبازی! این ملاک قوانین حقوقی است که چگونه نگاه کنی و به کجا و از چه زاویهای نگاه کنی.
منطق را میخوانی تا روش تفلسف را بیاموزی. منطق شیوه اندیشیدن را به تو یاد میدهد مثلاً تا آن وقت در فلسفه درست بیندیشی. اما این که جداگانه شیوه یاد بگیریم، بعد موقع آن در فلسفه ندانیم چگونه باید منطقی فکر کرد، نتایج غلط به دست آوریم، دچار مغالطه، سفسطه بشویم، خودمان هم نفهمیم که اصلاً این، نتیجه آن مقدمه نبود. چه نتیجهای میگیریم؟ این همه مکتبسازیهای انحرافی در حوزه فلسفه و کلام شده است، اگر اینها واقعاً همهشان منطق، منطق درست را رعایت میکردند، این همه اختلاف و دعوا و این همه انحراف و مغلطه در انواع فلسفهها پس چیست؟ حالا اگر ما جداگانه فلسفه بخوانیم، جداگانه ببخشید جداگانه اصول بخوانیم، جداگانه فقه.
چگونه است که همه یک اصول میخوانند ولی از درون آن چند تا فقه بیرون میآید؟ گاهی با تضادهای بزرگ در مسائل؛ حالا در مسائل فردی، عبادی خیلی آثار آن محسوس نیست. در مسائل اجتماعی، حکومتی اینها خیلی آثار دارد. اصلاً مکتبهای مختلفی به وجود میآید با این که اسم همه آنها هم یکی است.
یک توصیه بنده به عنوان یک تجربه عرض میکنم، این است که هر چه را که جدا جدا میخوانید، حتماً در ذهنتان اینها را به هم مربوط کنید. یعنی بفهمید ارتباط آن با هم چیست. آن بحث فقهی در آنجا با این بحث فقهی چه ارتباطی دارد؟ چه نسبتی دارد؟ آن اصول با آن منطق چگونه است؟ آن اصول با این فقه چگونه است؟ این فقه با آن کلام چه نسبتی دارد؟ آن نگاه کلامی با اخلاق اسلامی، با اخلاق چه نسبتی دارد؟ این تفسیر از آیه، شش تا تفسیر شده است، کدام تفسیر از اینها با کدام معنا از اخلاق، این با اخلاق سازگار است؟ اگر کسی انسان را که مخاطب اصلی دین است و موضوع دین هم هست، درست بشناسد، نمیتواند بگوید من به بُعد اخلاقی دین کار دارم، به بُعد معرفتی و عقلی دین کار ندارم. به بُعد عقلی، نظری، کلامی-فلسفی دین کار دارم، به ابعاد اقتصادی آن کاری ندارم. به اقتصاد آن کار دارم، به سیاست آن کار ندارم. اینها اسمهای مختلفی است که بعداً میگذارند. اصلاً شما این اسمها را کنار بگذار. یک انسان، انسان متعالی، در هر عرصهای او را بگذاری، انسانی عمل میکند، درست عمل میکند. در عرصه عبادت، عرفان او فرق میکند با شبه عرفانهای کج و معوج، خودخواهانه، راحتطلبانه. همین انسان را در خانواده مورد لحاظ قرار بده. میبینی اصلاً میبینید روابط او با همسر او، فرزندان او، همسایههای او فرق میکند. او را ببر در بازار بگذارید. سبک اقتصاد او یک جور دیگر است.
مثلاً امام صادق(علیه السلام) یک مقدار پولی پیش یکی از کارگزارانشان گذاشتند که او گفت: آقا این پول را بدهید من بروم تجارت میکنم، میآیم. تجارت رفته است، از مدینه به طرف مصر، شمال آفریقا رفته است. بعد از ماهها تجارت برگشته است و یک عالمه سود خیلی زیاد میآورد. امام(علیه السلام) میپرسند که: اینهمه سود از کجا است؟ گفت: آقا شانس آوردیم، خدا خواست، آنجا که رفتیم قحطی بود. این جنسها را نداشتند. ما هم چند نفر بودیم تاجرها، با هم رفتیم، فهمیدیم، گفتیم: آقا بیایید همه با هم متحد عمل کنیم. مفت نفروشیم. یک قیمت مشتی، خوب، درست حسابی بگذاریم. یک همچنین شکاری دیگر گیر ما نمیآید. تراضی هم هست، ما میگوییم شما راضی، ما هم راضی، تراضی. حلال میشود. این اینگونه شده است که ما اینقدر، چند برابر سود کردهایم. امام(علیه السلام) میفرمایند که: این تراضی نیست. چه کسی رضایت میدهد به این که کلاه او را بردارند؟ مثل این که چاقو اینجا بگذاری، بگویی: آقا راضی هستی پولهای خود را به من بدهی؟ میگوید: خوب معلوم است، اگر نه ما را میکشی، گردن ما را سوراخ میکنی. بله راضی هستم بفرما. میگوید: خوب الحمدلله هر دوی ما که راضی هستیم! این که تراضی نیست. این ارضاء زورکی است، این تحمیل است، غصب است. ولو طرف به زبان بگوید من راضی هستم. رضایت یک امر قلبی واقعی است. حتی اگر طرف راضی به ظلم هم بشود، باز تو حق نداری ظلم کنی. ضمن این که کسی راضی نیست به این که به او ظلم بشود. فرمودند من این را مشروع نمیدانم. دو تا فقه شد. یک فقه میگوید این تراضی است. خداوند رازق است، خواسته است رزق زیادی به ما بدهد.
یک فقه هم فقه امام صادق است، میگوید نه. حالا جالب است، میگویند هیچ سودی از تو نمیگیرم. حتی سود حداقلی را هم نمیگیرم! اصل پول من را به من پس بده. کارگر خودش است. میگویند فقط اصل پولی را که به تو دادم برگردان. از این سودی که گرفتهای، یک ریال برنمیدارم. برای این که به یک آدمهایی ستم کردهای. اینهایی که تفکیک میکنند، با سیاست او کار نداریم، به اقتصاد او کار نداریم، به اخلاق او کار نداریم، به چه چیزی کار داریم. سیره سیاسی نه، سیره فقهی، سیره عبادی. اصلاً این اشتباه است. شخصیت امام را دارید تکه تکه میکنید، مثله میکنید. یک شخصیت است، یک نور است. در بازار روشنی میدهد. در سیاست فرق میکند با سیاست مادی؟ فرهنگ وقتی در بازار میآید، فرهنگ آن فرهنگ سرمایهداری نیست. اصالت سود به هر قیمت نیست. در عرصه علم و معرفت میرود، سعه صدر دارد، حقیقتپذیر است، اهل گفتگو است، اهل مناظره سالم است. در خانواده میرود، مظهر رحمت، تربیت، بزرگواری است. در حوزه علم، استاد، آموزگار عقلانیت است. در حوزه سیاست، قائم به قسط است. رهبر، پرچمدار عدالت است.
اصلاً کسی که میگوید ائمه یا پیامبران اینها سیاسی نیستند، مثلاً اقتصادی نیستند، عبادی هستند، این اصلاً معنی عبادت را نمیفهمد. پیامبران، اهل بیت در تمام زندگیشان عبادی است به علاوه. یعنی در سیاست عبادی- سیاسی هستند. در اقتصاد عبادی-اقتصادی هستند. در خانواده، عبادی- خانوادگی است. در تفریح، تفریح هم که میروند، عبادی-تفریحی است. لطیفه تعریف میکنند، عبادی-لطیفی است. همه کارهای آنها، اینها عبادی است. با همسرش هم که میرود، عبادت است. مسلمان اینگونه است. کره ماه برود، عبادی-فضانوردی است. قعر اقیانوس برود، عبادی-غواصی است. یعنی چه؟ یعنی من هر کاری میکنم، با کمال، نسبت دارد. با خداوند نسبت دارد. با هدف خلقت نسبت دارد. من هر کاری که میکنم، رو به خدا دارم انجام میدهم. همه نیازهای انسان را میبینم، به همه ابعاد آن کار دارم.
شما اگر ورزش میکنی، فقط در ذهن ما این باشد که عیاشی کنیم، خوشگذرانی کنیم، رشد معنوی نمیکنیم. جسم ما ممکن است سالم بشود. اگر همان لحظهای که ورزش میکنیم بگوییم: خدایا این بدن، «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی». این بدن، من چهل پنجاه سال، شصت سال باید با این سر کنم. این را تقویت کن، قوی بدار، سالم بدار برای این که من بتوانم خدمت کنم. عمل صالح با این بدن بکنم. بعد به این نیت شنا، برو فوتبال، کوهنوردی، ورزش برو. این میشود عبادت. میشود عبادی- ورزشی. حتی یکی از بزرگان میگفت بچه خودت را داری بزرگ میکنی، مشکلات و اینها، نگو چون بچه من است دارم این کار را میکنم. حیوانات هم این را دارند، غریزی است، عاطفی است. بگو: خدایا درست است این بچه من است، ولی این امانت تو است در دست من. این بنده تو است. یک انسان، مخلوق تو است. من به خاطر تو مسئول این هستم، برای این کار میکنم. برای همسرم، برای بچه خودم کار میکنم. یک مرتبه همهچیز میشود عبادی-توحیدی. حالا دیگر سؤال پیش میآید که ما در اهل بیت(ع) سیره سیاسی نداریم؟ خیلی جالب است. یک وقتی امام در نجف درس خارج فقه در حوزه مکاسب و بیع میداد که آن را به ولایت رساندند. جرأت نمیکردند جداگانه بحث فقه و ولایت فقیه و حکومت اسلامی بگذارند میگفتند این بدعت است! سیاستبازی است! اینها بیسواد هستند. در قالب از بحث بیع و مکاسب یک جوری به بحث ولایت رساند و بعد ولایت را به ولایت فقیه توسعه داد. همین را هم که امام گفت، بعضی از افراد نادان در حوزه نجف و بعضی از حوزههای ایران، گفته بودند پناه بر خدا! فقه و فقاهت را از بین بردند! فقه را هم سیاسی کردند چه جفایی به اهل بیت کردند. چطوری است که همه اهل بیت شهید شدند. یکی از اینها سر سالم به گور نبرده است. آدمهایی که سیاسی نیستند مزاحم قدرت و حکومت نیستند آنها را میکشند؟ شما بنشین صد سال درس تهذیب نفس فردی، و احکام عبادی و طهارت و نجاست بگو اگر کسی به شما پخ گفت! کمکتان میکنند تأییدتان هم میکنند. مغولها ایران را گرفته بودند خانقاه میساختند میگفتند صوفیها بیایید بگویید یاهو! خودمان هم یاهو میگوییم. اول یک عده گفتند یاهو بعد کمکم گفتند یهو! یاهو شد یهو. تو بگو یاهو ما هم کار خودمان را میکنیم. منابعتان، ناموستان، عزتتان، دینتان، غربیها آمدند اینجا را گرفتند. فرمودند دنیا مثل آب دریاست شور است هرچه بخوری تشنهتر میشوی تا بترکی. سیراب نمیشوی. آرام نمیشوی. شهرت، سلبریتیبازی، در قدرت، در سیاست، در شهوت، به ازدواج راضی نیست بعد دنبال زنان کسان دیگری میرود، بعد دنبال خود آن کسان میرود، بعد دنبال کودکآزاری و حیوانات میرود، بعد دنبال اشیاء، بعد خودش با خودش، بعد همینطور کلهاش را به دیوار میکوبد تمام نمیشود. آخرش دیوانه میشود. آخر خط جنون است چه کسی سیر میشود؟ هیچ کس سیر نمیشود. فقط یک چیز آدم را آرام میکند این که میفرماید: «ألا بذکرالله تطمئن القلوب» قلبهایتان آرام نمیگیرد چون هیچ چیز شما را سیر نمیکند چون شما بینهایتطلب هستید چون شما بینهایت هستید. همه اینها محدود است. محدود، نامحدود را سیر نمیکند. محدود، نامحدود را آرام نمیکند. نامحدود، نامحدود را آرام میکند. خدا انسان را آرام میکند. منتهی نه اسم خدا، بلکه خود خدا. نه کلمات آن، خود خدا. البته ما این حرفها را همینطوری میگوییم بزرگان گفتند ما یاد گرفتیم و داریم مدام نقل میکنیم و الا ما اگر به این مقامات رسیده بودیم الآن اینجا نشسته بودم؟ الآن معلوم نیست کجاها بودم در آسمان هفتم بود دارم نقل آن را عرض میکنم. اگر آن معانی نباشد ارزش همه این حرفها به اندازه موی زیر بغل است! میدانید چند هزار میلیارد میلیارد منظومه و کهکشان است شما به خیالتان اینجا مرکز عالم است؟ گاهی انسان باید این فضا و منظومهها و کهکشانها را نگاه کند تا بفهمد چقدر آدم احمق است. ما خیال میکنیم ما مرکز عالم هستیم و مشکلات من! خدا چرا اینطوری کردی؟ بلد نیستی. طبس زلزله شده بود یکی از اینهایی که یک عمر زحمت کشیده بود خانه زندگی، زن و بچه، زلزله شد همه خراب شد و خودش مانده بود و پسرش به اسم محمد. بالای سر خرابه و جنازهها نشسته بود و نگاه میکرد گفت خدا چه کار میکند؟! بعد گفته بود خدایا خدایی بلد نیستی بیا پایین این محمد ما بالا برود! الآن اینجا وقت زلزله بود؟ خندهها و گریههای ما هر دویش احمقانه است. اغلب قریب به اتفاق شادیها و خندههای ما احمقانه است. چون ما خودمان را شاقول و مرکز عالم احساس میکنیم بعد احساس میکنیم چرا این کار شد؟ چرا این کار نشد؟ یکی از دوستان ما میگفت من خیلی توکل و توسل کردم گفتم خدایا من این کار را میکنم اگر قبول داری یک علامتی بده که من بفهمم. مدام اطرافم را نگاه میکردم دیدم هیچ علامتی نیست. تا یک مرتبه باران آمد گفتم آهان این خودشه! مگر قرار است هر کاری ما و جنابعالی میکنیم زود خدا علامت بدهد؟ خدا را شرطی میکنی؟ به خدا دستور میدهی؟ مرحوم آقای علامه جعفری تعریف میکرد که یکی بود خیلی اهل ذکر و سلوک بود و خودش احساس میکرد از نظر معنوی و عرفان به سقف رسیده است دیگر جایی برای رشد نیست. بعد آمده بوده مشهد حرم امام رضا(ع) که از امام تشکر کند که این همه عرفان و معنویت دارم. به امام رضا گفته بود که یا امام رضا(ع) من اینطوری نمیروم یک علامتی یک چیزی به من بگو که بفهمم مقام معنوی و علمی من تا کجا رسیده و چقدر است؟ و مدام حواسم بود که علامتی ببینم. بعد میگوید یک خانمی را دیدم با چادر است که فکر کردم خانم اخوی ماست. رفتم جلو که گم نشود. دیدم یک زن دیگری است برگشت به من گفت خیلی خری! من فهمیدم این همان علامتی است که منتظرش بودم! خب واقعاً هم خیلی خری. کسی که یک قدمی برداشته الآن امام رضا(ع) باید به صف بشود، فرشتهها، خدا و پیامبر همه به صف بشوند و به فرمان ایشان عمل کنند که ما آمدیم. شما فرمودید علامت بده ما آمدیم به شما علامت بدهیم! بهترین علامت همین است که به تو گفت. فقط او خیلی خر نیست. خیلی از ماها خودمان را مرکز و مقیاس میبینیم سراغ آیات و روایات و دعاها که میروید بُعد فردی و اجتماعی، بُعد عبادی و سیاسی و اقتصادی همه را با هم ببینید. این را بدانید از دل این نوع نگاه، کلام دیگری و فقه دیگری و تفسیر دیگری و فقهالحدیث دیگری متولد خواهد شد و اینطوری میشود تمدنسازی جدید اسلامی کرد و الا نمیشود.
هشتگهای موضوعی