شبکه یک - 19 فروردین 1403

رمضان در محضر قرآن (23) (قرآن؛ "نقشه عبور از دنیا" در دنیا)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

به شهری یا جایی رفتیم. آنجا مریض شدیم. کتک خوردیم، شش گرفتاری برای ما به وجود آمد. مشکلات بیرونی و درونی و مانند این‌ها پیش آمد. بعد از آن، دیگر تا آخر عمر، هر وقت اسم آن شهر می‌آید، حالت تنفر و انصراف در ما بروز می‌کند و یادآوری می‌شود. هرچه ناملایمات و مشکلات بیشتر باشد، این نفرت بیشتر می‌شود. حالا به شهری رفتی و خاطرات خوشی از آنجا داری؛ وقتی اسمش می‌آید، لب از لب می‌شکفد و یک گشایش و ابتهاجی در ما ایجاد می‌شود. می‌خواهیم به آنجا برویم. می‌خواهیم اینجا و آنجا نباشیم و نرویم و نمانیم و به آنجا برویم. و اگر نتوانم به آنجا بروم، علاقه‌اش هست؛ دست کم ذهنم، حواسم و دلم را متوجه آنجا می‌کنم.

امام می‌گوید همین را در این مقیاس کوچک و محسوس برای همه، به حوزه جهان‌بینی خود بیاوریم و ببینیم. نگاهی به دنیا بکنیم و نگاهی به آخرت و ابدیت بکنیم. اگر به اینجا دل ببندیم، این منشأ همه خطاها و خیانت‌هایی است که می‌کنیم. نه این که این دنیا و این عالم طبیعت، خودش منشأ فساد باشد، نه. می‌فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ». منشأ همه خطاهای ما عشق به دنیاست، نه خود این عالم طبیعت. اصلاحاتی که به ما گفته‌اند، برای این است که به حق، به ابدیت و به دار کرامت توجه پیدا کنیم. برای این که به اینجا بی‌علاقه شویم، به آنجا علاقه‌مند شویم و به اینجا اعتماد نکنیم.

وقتی فهمیدیم اینجا سرزمین بلیات و بلایا، دار آلام و اسقام و عالم طبیعت است، آغشته و گره خورده با رنج و گرفتاری و غم است. امواج فتنه‌ها و محنت‌ها، فقر، مرگ، بیماری، ضعف، تهدیدهای بیرونی و مشکلات و مشکلات و مشکلات وجود دارد. اگر به این‌ها توجه بکنیم، دلبستگی ما به اینجا کم می‌شود و به اینجا اعتماد نمی‌کنیم. اینجا خراب است؛ اینجا را هدف‌گیری نمی‌کنیم. از اینجا که نمی‌توانیم تا مرگ سفر جسمانی بکنیم، لااقل سفر روحانی بکنیم؛ فعلا دل خود را به آن عالم بفرستیم تا بعد خودمان هم برویم.

بنابراین، این که مشکلاتی که در زندگی برای ما پیش می‌آید، به خاطر این نیست که خداوند انگار توجه ندارد، ما را به حال خودمان رها کرده و رفته است، خوابیده، به استراحت و تعطیلات رفته است. خداوند می‌فرماید نه. نه چرت می‌گیرد و نه می‌خوابد. مراقب باشید، نگران نباشید، خداوند نخوابیده است، خداوند چرت نمی‌زند. «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ». خدا بیدار است، همه چیز تحت کنترل اوست. عنایت و الطاف او به همه شما هست، ولی آن‌هایی که متقابلاً برای رشد و نجات خود و دیگران اقدام می‌کنند، مشمول لطف بیشتر و اخص خداوند هستند. هر که را بیشتر دوست دارد، بیشتر متوجه می‌کند. اینجا جای ماندن نیست؛ اصلا اینجا خانه شما نیست؛ اینجا نقطه آخر و آخر خط نیست. و حتی مشکلات، گرفتاری‌ها، سختی‌ها و امواج فتنه‌هایی که برای او پیش می‌آورد و پیش می‌آید، برای این است که او به خواب نرود، نخوابد و غفلت نکند.

ببینید، در سرمای یخبندان گیر می‌افتی؛ دیده‌اید که طرف خوابش می‌برد، توی گوش او می‌زنند، صدایش می‌زنند؛ ظاهراً دارند او را اذیت می‌کنند که نخوابد. چون می‌دانند او اگر بخوابد، دیگر بیدار نمی‌شود و کارش تمام است. یا در دریا داری شنا می‌کنی، اگر یک لحظه وسط آن چرتت بگیرد بخوابی، غرق می‌شوی. آن کسی که تو را دوست دارد، ممکن است یکی هم پس کله تو بزند، دردت هم بگیرد، ولی لازم است برای این که خوابت نبرد.

این مشکلاتی که در دنیا برای ما پیش می‌آید، همه باید آن را این‌طوری بفهمیم و تفسیر کنیم. خداوند می‌خواهد روح ما به این دنیا انس نگیرد، چون از اینجا جدا می‌شویم؛ اینجا جای ما نیست. وقتی به چیزی انس گرفتی، او به تو انس نمی‌گیرد؛ تو اگر دنیا را رها نکنی، دنیا تو را رها می‌کند. این‌گونه نیست که اگر ما به دنیا چسبیدیم، دنیا هم به ما بچسبد. دنیا یک تماسی با ما دارد، چیزی می‌دهد، دو لگد هم می‌زند، بعد هم ما را رها می‌کند. ما در این دنیا به هیچ وجه نمی‌مانیم، هیچ‌کس نمی‌ماند. لذا می‌گویند نباید به اینجا انس بگیرید. اینجا جبهه است، اینجا کوهی است که باید آن را بنوردید؛ شما باید کوهنوردی کنید و بالا بروید. این دریا و دریاچه‌ای است که باید از آن عبور کنید؛ نباید غافل شوید؛ اینجا جای خوشگذرانی نیست. خوش بگذرانید، اما به ما می‌گویند هدف، خوشگذرانی نیست. و لذا فرمودند هرچه ایمان و آگاهی شما نسبت به عالم آخرت و ابدیت بیشتر شود، چهره روح و نفس ما و شما به آن سمت قرار می‌گیرد. لذا می‌بینیم مشکلات هم نعمت هستند. مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید، برای این نیست که خدا به ما ظلم کرده، عادل نیست، یا یادش رفته، یا قدرت ندارد، یا اصلا خدایی وجود ندارد؛ نه، همه این‌ها اشتباه است. باید درست دیده شود. امام می‌گوید به این مسائل بر اساس قرآن و سنت، درست نگاه کنید. که اگر تحمل مشکلات دنیا فقط همین یک فلسفه را داشت که ما به اینجا انس نگیریم، همین کافی بود. همین منطقی و موجه بود. و علاوه بر این که این مشکلات، فواید دیگری هم دارد. این مشکلات، انسان را قوی‌تر می‌کند. آگاه‌تر می‌کند. انسان‌تر می‌کند، اگر درست با آن مواجه شویم.

امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ» خداوند انگار یک پیمان دوطرفه‌ای با مؤمن دارد که مدام برای او موانعی ایجاد کند و او را به آزمون‌هایی بیازماید. چطوری؟ مانند وقتی که مربی، یک ورزشکاری را برای مثلاً المپیک آماده می‌کند؛ در آن آزمایش‌ها و تمرین‌ها، چقدر او را اذیت می‌کند. باید رژیم غذایی خود را بگیری، صبح زود باید بلند شوی، خوابت کم شود، خوراکت کم باشد، نمی‌دانم هر جایی نروی، هر کاری نکنی، باید ده ساعت در روز این ورزش سخت را انجام بدهی، فشار می‌آید، باید رژیم بگیری و... این‌ها برای چیست؟ مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید، از همین قبیل است؛ برای این که او قوی شود و بتواند در آن المپیک نهایی، مدال بگیرد و قهرمان شود.

امام(ره) در "چهل حدیث" با استناد به قرآن و حدیث توضیح می‌دهد که به مشکلات و گرفتاری‌های دنیا مؤمنانه نگاه کنید، نه کافرانه، نه مشرکانه و نه شکاکانه؛ مؤمنانه نگاه کنید. امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید خدا اصلا یک قرارداد متقابلی با مؤمن دارد که بلا، آزمون‌ها و موانعی بر سر راه توست؛ باید از این‌ها عبور کنی تا قوی شوی. عبور از موانع، موقع تمرین لازم است. اصلا به ورزش در عربی ریاضت می‌گویند؛ ریاضت یعنی ورزش. حالا ما در فارسی به سخت گرفتن بر خود، ریاضت می‌گوییم. و ریاضت و این سخت‌گیری، شبیه همان ورزش است. این مشکلات برای ورزش روحانی و قلبی است.

فرمودند: «کَمَا یَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ مِنَ الْغَیْبَةِ». چگونه کسی که در مسافرت است، وقتی به خانه می‌آید، محبت خود را به اعضای خانواده با هدیه و سوغاتی نشان می‌دهد؟ خداوند محبت خود را به مؤمن از طریق همین بلاها نشان می‌دهد. خداوند از مؤمن تفقد می‌کند. وقتی بلا برای تو پیش می‌آورد، دارد به تو لطف می‌کند. و دائم او را از دنیا پرهیز می‌دهد. نمی‌خواهد به دنیا و به اینجا انس بگیری و به اینجا وابسته شویم. همان‌طور که طبیب، مریض خود را از بعضی چیزها که شیرین و خوشمزه است ولی به ضرر اوست، پرهیز می‌دهد. وقتی طبیب می‌گوید این کار را نکن، می‌خواهد ما را اصلاح کند و از آن مرض و بیماری فاصله بدهد. این مشکلاتی هم که برای مؤمن پیش می‌آید، مثل نسخه و مثل آمپول کمی دردناک و سوزناک طبیب برای مریض است و لازم است. و روایات دیگری در این باب زیاد است.

بنابراین، فکر نکنید محبت خداوند به مؤمنین، گزاف و بی‌جهت است. یا اتفاقی است و همه چیز فقط توضیح مادی دارد؛ نه. خود ماده توضیح مادی ندارد؛ خود ماده توضیح معنوی دارد. درست است که هر چه در طبیعت اتفاق می‌افتد، طبیعی است، اما امور ماوراء طبیعی هم در طبیعت تجلی می‌کند؛ به علاوه این که اصلا خود طبیعت، کل آن، غیرطبیعی است؛ یعنی به ماوراء طبیعت متکی است. خود طبیعت برای چه طبیعت است؟ اصلا برای چه هست؟ طبیعت به ماوراء خودش، به منبع غیرمادی تکیه داده است. ماده نمی‌تواند ذاتا روی پای خودش بایستد و وجود داشته باشد چه رسد که ازلی و ابدی باشد. حدوث آن، نه تنها حدوث زمانی، بلکه حدوث ذاتی عالم ماده، مستند و متکی به ذات باقی و امر باقی است که نمی‌تواند مادی باشد و امر فرامادی است.

می‌گوییم وقتی کافرانه به این مسائل نگاه می‌کنید، می‌گویید اصلا حساب و کتابی در عالم نیست، یا عدالتی نیست، رحمتی نیست، اصلا خدایی نیست. معنای آن چیست؟ حکمت آن چیست؟ این‌ها معنی ندارد. ولی اگر مؤمنانه و با جهان‌بینی توحیدی نگاه کنید، این‌ها همه معنادار است؛ بلکه همین مشکلات هم لطف است. لطف است. که هر گامی که مؤمن به سمت خدا برمی‌دارد، توجه و محبت خدا به او بیشتر می‌شود. اگر یک گام به خدا نزدیک شویم، خدا صد گام به ما نزدیک می‌شود.

این‌ها را امام در همان مقدمه چهل حدیث می‌گوید که به مراتب ایمان کمک می‌کند؛ یعنی به اسباب توفیق کمک می‌کند. هرچه اخلاص و عمل تو بیشتر باشد، توفیقات الهی بیشتر می‌شود. خدا راه‌های بیشتری جلوی پای تو می‌گذارد. الهامات بیشتری به تو می‌شود. قدرت بیشتری به تو داده می‌شود. قدرت‌های دیگری که تو آن‌ها را بی‌طرف می‌دیدی یا اصلا نمی‌دیدی (چه مادی و چه معنوی)، یک مرتبه به کمک تو می‌آیند. حتی گاهی کسانی که دشمن تو هستند، ندانسته و نخواسته به تو کمک می‌کنند.

درست مثل کسی که چراغی در دست می‌گیرد و در راه تاریکی حرکت می‌کند. چراغ را که به تو می‌دهند، بیابان ده کیلومتر تاریکی است، ولی این چراغ فقط دو متر را روشن می‌کند. بعد می‌گوید: آقا، مسیر من ده کیلومتر است، چراغی داده‌ای که من فقط دو متر را با آن می‌بینم. جواب این است که تا این دو متر و این دو قدم را برنداری، بقیه‌اش، یعنی دو قدم بعد، برای تو روشن نخواهد شد. این دو قدم را باید برداری و عمل کنی. وقتی به آن‌هایی که می‌دانی عمل کردی، بعد چیزهایی را که نمی‌دانی به تو نشان می‌دهند. هر گامی که به سمت آخرت و به سمت خداوند برداریم، این راه روشن‌تر می‌شود. عنایات خدا بیشتر می‌شود. خداوند اسبابی را پیش پای ما می‌گذارد که توجه ما به او و به عالم قرب بیشتر شود و تنفر ما از عالم بُعد و از دلبستگی‌های اینجا، بیشتر شود. یعنی عنایات خداوند به انبیا و اولیا ازلی است، برای این که علم خدا به آن‌ها و به همه چیز و همه کس ازلی است و به این که می‌داند این‌ها در زمانی که به عالم طبیعت بیایند و مکلف شوند، به تکلیف عمل می‌کنند، لذا خداوند عنایت ازلی، یعنی از ازل، به این‌ها علم و عنایت دارد. بنابراین، این توفیقات به این‌ها داده می‌شود.

مثال می‌زنند: شما ببینید، یک معلم دو شاگرد دارد، یا شما دو بچه داری. از همان حال طفولیت می‌دانی، چون نشانه می‌دهد و تو می‌دانی، که یکی از این‌ها مدام شیطنت می‌کند و خیلی اذیت می‌کند. یکی نه، خیلی آرام است. یکی مدام شما را عصبانی می‌کند و یکی خوشحال می‌کند. شما از همان اول، با این که حقوق هر دوشان را رعایت می‌کنی، ولی لطف و توجه و عنایت تو به آن یکی بیشتر است. حب او در قلب تو بیشتر است، ولو نگویی. او را بیشتر دوست داری. به خاطر رفتار او؛ و چون تو می‌دانی او این‌طور است. و خداوند مؤمن و فاسق را می‌شناسد. لذا توجه خدا به همه ما در همه ابعاد یکسان نیست. یک توجه عام و یکسان برای همه هست، اما توجهات خاصی است که فقط به بعضی‌ها می‌رسد، نه به همه.

همین مشکلات برای کافر عذاب می‌شود و او را ساقط می‌کند. همین مشکل و بلکه بیش از آن، برای مؤمن باعث رشد، خالص شدن، توحیدی‌تر شدن و قوی‌تر شدن او می‌شود. لذا این که بعضی‌ها می‌گویند: شما مشکلات، زلزله، بیماری، گرفتاری‌ها، فقر و فلان را راجع به بعضی‌ها می‌گویید که هر که مقرب‌تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند و هر که را خدا بیشتر دوست دارد، مشکلات را برای او بیشتر می‌کند. بعد می‌گویید این مشکلات و گرفتاری‌ها باعث رشد، پاداش و ارتقاء مقام او پیش خدا و در بهشت می‌شود؛ ولو مؤمن تب کند یا خار به پای او برود، این باعث پاداش و اجر است. از این طرف، برای کسان دیگری که مثلا کافر هستند، مؤمن نیستند، فاسق هستند و...، وقتی همین مشکلات برای آن‌ها پیش می‌آید، می‌گویید این‌ها مجازات و عذاب الهی است؛ این‌ها مجازات توست، نتیجه کار توست! و از این قبیل حرف‌ها. بالاخره این‌ها عذاب است یا رحمت؟ جواب این است که هر دو هست؛ برای تو عذاب است و برای این رحمت. او چون موحد است و توحیدی نگاه و عمل می‌کند، از این پلکان بالا می‌رود. تو از همین پلکان مشکلات، پایین می‌روی. حالا مشکلات نه، امکانات می‌آید: ثروت، قدرت، شهرت، ریاست و این‌ها. او از همین امکانات چون از آن‌ها در جهت حق استفاده می‌کند، برای او رحمت می‌شود. همین‌ها برای من و تو نقمت و عذاب می‌شود، چون ما از همین‌ها علیه خودمان و دیگران استفاده می‌کنیم.

ببینید، این نه به معنای نسبی کردن همه چیز به معنای خاص نسبیت است، نه به معنای قراردادی کردن آن است و نه به معنای دوگانه قضاوت کردن؛ کاملا منطقی است و منطق دارد و منطق آن هم اتفاقا واحد و یکپارچه است. من از این ابزار چه استفاده‌ای می‌کنم؟ من با این مشکلات یا با این نعمت‌ها و امکانات، چگونه مواجه می‌شوم؟ اگر مؤمنانه مواجه شوم، این‌ها برای من در دنیا و آخرت رحمت می‌شود. اگر کافرانه و ظالمانه مواجه شوم، این‌ها منشأ عذاب می‌شود و باعث سقوط می‌شود. بنابراین بله، به این معنا نسبی هست که این اتفاق خاص، نسبت به این شخص یعنی نسبت به این نوع نگاه، و این طرز سلوک و این سبک زندگی این آثار را دارد؛ برای این، آن اثر را دارد و برای تو این اثر را. چنان که یک ماده غذایی برای آدم سالم یک اثر دارد و برای آدم بیمار همان ماده، اثر بدی دارد. این برای این ویتامین است و برای تو بیماری، گرفتاری و رنج است. همین‌طور است؛ طبیعت انسان این است.

بنابراین، این هم یکی دیگر از نکاتی است که باید پرسید آقا این مشکلات چیست و چرا ما این همه مشکلات اینجا داریم؟ و مخصوصا آدم‌های صالح، انبیا و اولیا مشکلاتشان بیشتر از بقیه هم بوده است؟ برای این که ابتلای آن بندگان خاص خدا در این دنیاست. برای این که آن‌ها در همین ابتلائات و گرفتاری‌ها اتفاقا بیشتر به یاد حق می‌افتند. انسان‌های صالح بیشتر تضرع و مناجات در محضر خداوند می‌کنند، بیشتر با خدا، با فکر و ذکر او مأنوس می‌شوند و رشد می‌کنند. به نفع آن‌ها است.

طبیعت ما آدم‌ها این‌طور است که وقتی مشکلات برایمان پیش می‌آید، به هر چیزی که احتمال بدهیم نجاتمان بدهد، چنگ می‌زنیم و متشبث می‌شویم. ولی وقتی مشکلات تمام می‌شود، سالم و راحت هستیم، نه بیماریم و نه گرفتاری داریم، هیچ؛ وقتی به رفاهی می‌رسیم، کلا غفلت پیدا می‌کنیم. غفلت پیدا می‌کنیم از همانی که به آن متشبث شدیم، تا باز دوباره گرفتار شویم. اما خواص، یعنی انسان‌های خاص، تربیت‌شده و متوجه که غافل نیستند، می‌دانند در این عالم فقط یک دستگیره و یک رکن حق هست که می‌توان آن را گرفت؛ جز او دستگیره واقعی وجود ندارد و سراغ ندارند. لذا این‌ها مدام باید به او متوجه شوند. از بقیه اشیاء، اشخاص و همه چیز انقطاع پیدا کنند به سوی خداوند و آن مقام قدسی خدا. و این مشکلات و این‌ها هم کمک می‌کند که آن توجه آن‌ها بیشتر شود و رشد آن‌ها بیشتر شود. و وقتی خداوند می‌بیند این‌ها این‌طور هستند، عنایت و توجه خدا به این‌ها بیشتر می‌شود و این باعث می‌شود انقطاع الی‌الله و انقطاع من‌الدنیا، یعنی پشت کردن به دنیا و رو کردن به خداوند، بیشتر شود و رشد، نور و رحمت بیشتری حاصل شود. لذا همین مشکلات برای این اشخاص با این جهان‌بینی و رفتار، رحمت و لطف خداست؛ لطف خاص خداست.

امام وقتی که - خودش هم به این‌ها عمل می‌کرد - وقتی که فرزندش حاج آقا مصطفی از دنیا رفت، ادا درنیاورد؛ واقعا گفت این از الطاف خفیه الهی بود؛ این یک لطف خدا بود. من این را یک مشکل، یک ناکامی، یک شکست، یک کم‌توجهی از طرف خدا، غضب خدا و این‌ها اصلا تلقی نمی‌کنم. این یک لطف خاص خداوند بود که او باید می‌رفت. ممکن است ما الآن هم به همه ابعاد آن آگاهی و وقوف نداشته باشیم. این نگاه فوق‌العاده زیبا و جالبی است و منطقی هم هست.

انبیا، اهل بیت و اولیای خاص خدا قلبشان محکم‌تر از این است که به اینجا علاقه پیدا بکنند یا به خاطر مشکلات، این توجه در آن‌ها بیشتر شود. می‌دانند که اینجا مقدمه است و حقیقت عالم، این نیست. آن‌ها فقر را بر ثروت، گرفتاری را بر راحتی و آسایش و مشکلات را بر خوابیدن ترجیح می‌دهند. نگاه و تفسیر دیگری دارند. و بلکه وقتی امکانات دنیا را به آن‌ها عرضه می‌کردند و در دسترس آن‌ها هم بوده، پس می‌زدند.

روایاتی با این مضمون داریم که مثلا جناب جبرئیل، کلید خزائن ارض یعنی قدرت تصرف در تمام امکانات مادی و همه منابع زمین را به پیامبر اکرم (ص) عرضه کرد و گفت بدون این که از مقامات اخروی و معنوی شما کم بشود، خداوند این ولایت تکوینی و اختیار را به شما عنایت کرده است. پیامبر اکرم(ص) در محضر خداوند شرم کرد و نپذیرفت و فقر را انتخاب کرد و فرمود: «الْفَقْرُ فَخْرِی». فقر افتخار من است. می‌خواهم یک زندگی سخت داشته باشم، راحتی را نمی‌خواهم.

امام صادق(علیه‌السلام) به بعضی مؤمنینی که می‌گفتند چرا اینقدر مشکلات و... داریم، فرمودند که: «إِنَّ الْکَافِرَ لَیَهُونُ عَلَى اللَّهِ حَتَّى لَوْ سَأَلَهُ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ». از خواری و بی‌مقداری این دنیا همین‌قدر بدان که این دنیا در منظر خداوند چه چیز بی‌ارزشی است که اگر کافر همه دنیا را یک‌جا بخواهد، دادنی و پذیرفتنی بود؛ خدا می‌گفت کل آن برای شما. این عالم، یعنی عالم ماده که خلق شد، خداوند دیگر به این عالم نظر لطف نکرد. یعنی این عالم، ظرفیت لطف الهی بیش از این را ندارد. دقت می‌کنید؟ عالم به شدت محدود و ناقص است و فقط مسیری است برای این که از آن عبور کنیم. اینجا را اصلا نمی‌شود و نباید هدف گرفت؛ اینجا وسیله است. البته توجه هم داریم که این با آن قضایایی که دنیا را از آخرت جدا می‌دانند، فرق می‌کند؛ آن‌ها که می‌گویند دنیا را اصلا رها کنید. نه، نظم دنیا، برنامه‌ریزی، اقتصاد، خانواده، حکومت، علم، تمدن، استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی؛ این‌ها اخروی هستند، همه این‌ها وسیله هستند. همان حدیث «الدنیا مزرعة الآخرة». این‌ها همه لازم است و اصلا جزو شریعت الهی است؛ برای این که دنیا را هر چه بیشتر مزرعه‌ای کنیم که بشود محصولات اخروی را از آن برداشت؛ یعنی کشت و برداشت کرد؛ چون دنیا مزرعه آخرت است. بهداشت، مسکن، ازدواج، تفریح سالم، همان‌طور که در روایت آمده «اللذة ساعة للذة»، لذت مشروع و درست؛ این‌ها همه هست، این‌ها دنیا نیست.

کسی به امام(ع) گفت: آقا، من شب و روز دارم کار می‌کنم، بالاخره همین یک خانه، زندگی و امکاناتی برای خودم و خانواده‌ام جمع کرده‌ام. فرمودند این‌ها دنیا نیست، این‌ها آخرت است؛ این‌ها جزو آخرت است. دنیا چیست؟ دنیا وقتی است که ما خود پول، زور، ریاست، شهرت، قدرت و این‌ها را هدف بگیریم، نه وسیله؛ و به هر قیمتی بخواهیم به این‌ها برسیم و واجب و حرامی نداشته باشیم. توجه اصیل ما به اینجا معطوف شود، اینجا را هدف بگیریم و نفهمیم که هدف، خدا و آخرت است؛ قضیه این است.

بعد فرمودند که به مؤمنین بگویید توجه داشته باشند، بعضی مقامات بالای معنوی، جز از طریق ابتلاء و گرفتاری به یکسری مشکلات در دنیا، به دست نمی‌آید. یکسری بلیات، گرفتاری‌ها، بیماری‌ها و سختی‌هایی است که فقط با تحمل و مواجهه درست با این‌ها می‌توانید آن رشد انسانی را داشته باشید.

درجات معنوی چگونه به دست می‌آید؟ این که بتوانیم به حق اقبال کنیم. چگونه می‌توانیم روی خود را به حق بکنیم؟ وقتی که پشت خود را به تعلقات مادی بکنیم؛ یعنی اعراض از دنیا و اقبال به حق. برای این که این اعراض پیش بیاید، اصلا گاهی لازم است اینجا به ما سخت بگذرد، و الا چنان به اینجا دل می‌بندیم که هیچ حرکتی برای تکامل خودمان انجام نمی‌دهیم تا بمیریم؛ این یعنی غفلت مطلق. لذا خود این بلایا و مشکلات، یک صورت باطنی دارد، یک باطنی دارد این ظاهر؛ یک صورت ملکوتی دارد که تا این مشکلات در عالم مُلک و دنیا برای ما پیش نیاید و ما به آن مبتلا نشویم، ما به آن صورت ملکوتی، به آن نورانیت و به آن مقامات بالای انسانی نمی‌رسیم. باز از امام صادق(علیه‌السلام) نقل است که فرمودند: «إِنَّهُ لَیَکُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ»، گاهی یک بنده و انسان، منزلت و مقامی پیش خداوند و در محضر خدا دارد که، «فَمَا یَنَالُهَا إِلَّا بِإِحْدَى الْخَصْلَتَیْنِ»؛ حتما با یکی از این دو اتفاق باید برای او بیفتد تا بتواند به آن مقام برسد «إِمَّا بِذَهَابِ مَالٍ أَوْ بِبَلِیَّةٍ فِی جَسَدِهِ». یا یک صدمه سنگین (صدمات سنگین مالی و اقتصادی) می‌خورد؛ اموالش از بین می‌رود، می‌سوزد، نابود می‌شود، کلا از دست می‌رود؛ یک مرتبه یک پدرسوخته کلاه او را برمی‌دارد، به سر مالش می‌خورد، آن را می‌دزدند و... . یا یک گرفتاری، درد و مشکلاتی در جسد و بدن او پیش می‌آید، مثل بیماری. یعنی گاهی ضربات سنگین اقتصادی و یا مربوط به سلامتی بدنی و جسمی (جسمی و مالی) به شما می‌خورد، برای این که خداوند می‌خواهد یک راهی را جلوی تو باز بکند. تو با آن مسئله‌ای که برای تو پیش آمده، آن را به یک پلکانی برای رشد تبدیل کنی. یک) باعث می‌شود از دنیا مأیوس شوی و دل‌زده شوی و به خدا و معنویت توجه پیدا کنی و پیش خدا تضرع کنی. حواست باشد اینجا موقت و از دست رفتنی است و حواست پرت نشود. و دو) مواجهه درست با این گرفتاری و مشکلات باعث می‌شود که تو قوی شوی و روحت الهی و نورانی‌تر شود. لذا حتی سخت‌ترین مسائل و مشکلات اقتصادی و یا بدنی همین را هم امام صادق(ع) می‌فرماید موحد با آن یک جور مواجه می‌شود کافر با آن یک جور مواجه می‌شود. همین را باید این‌طور تلقی کرد که برای تو که مؤمن هستی یک ریسمان نجات است که آویزان کردند که به این‌جا دل نبندی و خودت را برای رشد آماده کنی اما همین حادثه برای یک کافر، هیچ چیزی جز رنج به او نمی‌رسد اصلاً چیزی نمی‌فهمد چون کافر است موحد نیست و چنین نگاه توحیدی ندارد نگاه معنوی به چیزی ندارد. واقعاً برای او این مشکلات فقط رنج و عذاب است ولی برای مؤمن این‌ها عذاب نیست لطف خداست. بله یک حادثه واحد است ولی برای او این آثار را دارد برای او این آثار را دارد. همانطور که عرض کردیم خوردن یک غذایی برای آدم سالم یک اثر مثبت دارد و برای آدم مریض اثر منفی دارد. این اتفاق این مشکل عذاب الهی است یا امتحان و بلکه لطف الهی است؟ هر دویش هست. چرا؟ برای این که تو اصلاً نگاهت همین است و اثر دیگری ندارد واکنش تو در برابر آن همین است رنج می‌بری، افسرده می‌شوی، می‌گویی یعنی چه این چه وضع است و باز در خطاهای بیشتری فرو می‌رود اما این یکی نه و مواجهه او طور دیگری است. باز امام صادق(ع) فرمودند: « إنَّ عَظیمَ الأَجرِ لَمَعَ عَظیمِ البَلاءِ...» پاداش بیشتر می‌خواهید آماده امتحانات و ابتلائات و آزمون‌های بزرگتر و بیشتری باشید «وما أحَبَّ اللّه ُ قَوما إلاَّ ابتَلاهُم» خداوند هیچ مردمی را بدون آزمون و بدون ابتلاء و بدون این که از موانع عبور کنند و قدرت تحمل مشکلات داشته باشند آن‌ها را مشمول محبت و عشق خود قرار نمی‌دهد. هیچ مردمی، جامعه‌ای، گروهی، خانواده‌ای، شخصی، معشوق خداوند نمی‌شود و مورد محبت خاص خداوند قرار نمی‌گیرد الا این که امتحانات و ابتلائات بزرگ داشته باشد مبتلا بشود و از آن ابتلائات درست عبور کند.

نکات مهمی که امام(ره) در مقدمه چهل حدیث یا در بخش‌هایی از این کتاب اشاره کرده است که ما چطوری به خودمان و به عالم و به مشکلات آن نگاه کنیم؟ و چطوری شخصیت خودمان را مهندسی کنیم؟ تقوا یعنی مهندسی خود رو به خداوند و رو به حق.

بخشی از این نکات را عرض کردم و دوباره تکرار می‌کنم گفتن این حرف‌ها در حد و اندازه امثال بنده نیست این کلمات از دهان من بزرگتر است من از باب انتقال این مفاهیم چون دوستان خواستند، رفقا سراغ چهل حدیث امام بروند و هم سراغ حدیث جنود جهل و عقل، که روایت مفصل و بسیار عمیق و دقیقی از امام صادق(ع) است. این‌ها را ببینید و با رویکرد امام(ره) در سنین جوانی و میانسالی بحث‌های اخلاقی را کرده‌اند و هم در نظر و هم عملاً به این حقایق متحقق شده است و این‌ها را در خودش محقق کرده است توجه کنید و مسائل دیگری مثل سیاسی و فقه و اصول و فلسفه، همه بعد از این‌هاست و در طول این‌ها قرار می‌گیرد. انسان کیست و چگونه و چرا شخصیت خود را مهندسی کند؟ و به جهان چگونه بنگرد؟ به خودش، و به دنیا و به اتفاقات و پدیده‌های آن و چگونه تصمیم بگیرد؟ چه تصمیمی؟ رو به کدام سمت؟ جهت‌گیری وجودی، اخلاق، ملکات، و در حوزه فردی و بویژه در حوزه مناسبات اجتماعی، سیاسی، خانواده، اقتصاد، و... چگونه رفتار کند؟ و با چه استدلالی؟ و اصالت ندادن به دنیا چه توضیحی دارد و در عین حال جدی گرفتن دنیا، که امام(ع) فرمود کسی که دنیا را به نام آخرت ندیده بگیرد، برنامه‌ریزی نکند، درست زندگی نکند، و کسی که آخرت را برای دنیا فدای دنیا کند و ندیده بگیرد اصالت را به دنیا بدهد این‌ها از ما نیستند باید اصالت را به خدا و آخرت بدهیم اما دنیا را کاملاً جدی بگیریم و در حوزه سیاست، خانواده، اقتصاد، علم، بهداشت، مسکن، آزادی، عدالت، نظم، تمدن‌سازی، نظام‌سازی، قوانین درست، جمهوریت، همه این‌ها کاملاً معنی‌دار است ولی به شرطی که همه در این مجموعه و در ذیل آن نور مطلق قرار بگیرد یعنی اصالت با خدا و آخرت است و در ذیل آن است که باید توسعه و پیشرفت، اختراعات، اکتشافات، مناسبات، روابط بین‌الملل سازماندهی و مهندسی بشود و همه مهندسی‌ها مهندسی شخصیت و اخلاق فردی و تعلیم کتاب و حکمت شروع می‌شود که انبیاء(ع) و اوصیاء آن‌ها بویژه اهل بیت(ع) آمدند همین را به ما هم آ‌موزش بدهند و هم در عمل نمایش بدهند که چگونه می‌شود انسان بود و در همین عالم بود و لحظه به لحظه رو به تکامل حرکت کرد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha