شبکه یک - 5 فروردین 1403

رمضان در محضر قرآن (13)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

پولدارها و مرفهین عالم برای چه بیشتر قرص اعصاب می خورند و بیشتر خودکشی می کنند؟ برای چه عیاش ها بیشتر دچار افسردگی می شوند؟ اما «من اعرض عن ذکری» هرکس یاد من را پشت سر بندازد زیر پا بگذارد و من را حذف کند بدون من بخواهد در دنیا زندگی کند و بدون من بخواهد در این عالم طبیعت بماند «فانه له معیشتاً ضنکا» دنیای پر رنجی خواهید داشت و زندگی به شما سخت می گذرد چون اصلاً سر و ته آن را نمی فهمید که برای چی؟ همه چیز را علیه خودت تفسیر می کنی. «ضنک» یعنی تنگ و ترش، مدام احساس خفگی خواهید کرد. بعد هم که می میرید و وارد عالم قبر می شوید «و نحشره یوم القیامه اعمی» در قیامت هم که محشور می شوید و دوباره زندگی می شوید هیچ چیز و هیچ جا را نمی بینید. کور محشور می شوید بعد می پرسید که «قد کنت بصیرا» من که در دنیا می دیدم و چشم داشتم چطور اینجا هیچ چیز نمی بینم در حالی که الآن عالم حقیقت است و همه چیز اینجا معلوم می شود من که چیزی را نمی بینم می فرماید انجا که به تو چشم دادیم درست نگاه نکردی هدایت به تو دادیم ولی تو محل نگذاشتی. وقتی آن مسیر را نروی در دنیا زجر کشیدی حالا هم که مردی این جا نابینا محشور می شوی. «نحشره اعمی» آنها را کور محشور می کنیم که در عوالم بعد نمی بینند و نمی فهمند چه اتفاقاتی دارد می افتد و از کجا داری می خوری و این بزرگترین رنج است. این آیات را اگر کنار آن بگذاری که می گوید هرکسی یاد من را حذف کند در دنیا زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و در آخرت هم نابینا خواهد بود با آن که می گوید «نسی» آن عهد را فراموش کرد این دوتا بهم می خورد. پس آن عهدی که فراموش شده آن عهد و میثاق همین ربوبیت و ذکر خداست. ما به شما گفتیم به یاد خدا باشید. می گوید مگر ما با شما وقتی داشتید از بهشت می رفتید پیمان نبستیم که ما شما را تنها نمی گذاریم، پیام می فرستیم، پیام را بگیرید جدی باشید اگر پیام را بگیرید نه ضلالت نه گم می شوید و نه سختی می کشید و نه رنج روحی در دنیا می بینید اما اگر نکنید هم زندگی دنیا برایتان سخت و تنگ خواهد بود و هم بی سروته است و بعد هم نابینا خواهید بود. آن عهد همین است. می گوید ما با شما این را عهد نکردیم که اگر پیام رسید به آن توجه کنید و عمل کنید؟ آن میثاق همین است. آن وقت اینجا آن چیزی که ابلیس مدام نهی می کند که ابلیس دشمن شماست ابلیس همین جا نهی می کند چون ابلیس می خواهد ما را از خدا منحرف کند ابلیس مدام دارد می گوید خدا جدی نیست یک اسم است ولش کن بگو خدا و بعد برو کار خودت بکن! خدا را مرکز زندگی در خانواده و در سیاست، در علم، در اقتصاد، در کار قرار نده. می گوید شما سستی می کنید و به حرف شیطان گوش می کنید اعراض از یاد خداو پیروی از ابلیس یک بحث است ولی اصل مسئله آن میثاق ربوبیت است که پیروی از ابلیس جزو تبعات فراموش کردن آن میثاق است. پس پیمانی که ما با شما عهد بستیم آن عهد این است که میثاق بر ربوبیت با شما بستیم یعنی با شما یک قراری گذاشتیم. قرار گذاشتیم به دنیا می روید و مدتی در عالم طبیعت هستید فراموش نکنید که شما رب العالمین دارید. عرض کردیم نماز هم برای یادآوری این میثاق است. با هم قرار گذاشتیم که شما یادتان نرود که شما مالک یوم الدین دارید رب و مدبر دارید. شما مملوک خدا هستید برای خدا هستید انا لله هستید شما مالک خودت هم نیستی شما مالک هیچ چیز در این عالم نیستید این ها امانت است تو مملوک هستی و برای مایی. اینها نباید یادت برود. تو مالک هیچ چیز برای خودت نیستی. نفع و ضرر خودت هم دست خودت نیست. تو گاهی تلاش می کنی و فکر می کنی نفع تان در این است که مشهور بشوی بعد مشهور می شوی می بینی هزارتا مشکل می آید بعد بدبخت می شوی. داری اذیت می شوی. فکر می کنی نفع تو در این است که سوپر میلیاردر بشوی در حالی که ضرر تو در آن است. می روی خر میلیاردر می شوی ولی هزارتا مشکل، گرفتاری، دغدغه، جنگ اعصاب، دنیا برایت سخت می شود چون می خواهی بدون خدا زندگی کنی بعد هم به خودت صدمه می زنی. مرفه می شوی ولی یک دفعه می بینی چهارتا از بچه هایت معتاد می شود! یا زنت به تو خیانت می کند یا تو به زنت خیانت می کنی. پولدار شدی امکاناتت بیشتر است هوس هایت هم بیشتر می شود. می گوید قرار بود که شما بفهمی که نفع و ضرر خودتان هم دست خداست نه دست خودتان. گاهی برای یک هدفی تلاش می کنید فکر می کنید به نفع تان است وقتی به آن می رسید بعد از 20 سال می فهمید که چقدر به ضررت بوده است. گاهی یک کاری می خواهی بکنی می بینی نمی شود یک کار دیگری می شود خدا یک کار دیگری می کند بعد می بینید این به نفعت بود. اگر آن کار می شد چقدر بد بود. نمی دانی. خداوند می گوید ما به شما گفتیم که همه چیز را نمی دانید گم می شوید. فراموش بکنید در رنج می افتید. شما خودتان، جان و زندگی تان به دست ماست، نفع و ضررتان به دست ماست هرچه دارید برای ماست و در دست شما امانت است نه ذات تان، نه وصف تان، نه فعل تان، مستقل از ما و برای شما نیست. کارهایی که می کنید همین الآن شما دارید چیز می نویسید همین کار خداست کار شما نیست اما نه این که شما نقشی در آن ندارید اما آن نقش را هم خدا به شما داده است. می گوید وصف و ذات و فعل تو، آن خطایی که این میثاق را نابود می کند این است که ما برخلاف آن میثاقی که بست و گفت شما به عالم طبیعت می روید یادتان نرود، ارتباط تان برقرار باشد پیام ها را بگیرید و عمل بکنید، دنبال ابلیس راه نیفتید آن چیزی که در برابر این میثاق است این است که از مقام خدا و پروردگار و از نسبت خودت در این عالم یادت برود. و ما معمولاً یادمان می رود. و این نماز و روزه و ذکر و قرآن و دعا برای این است که یادمان نرود. ذکر یعنی چی؟ کلمه ذکر به فارسی یعنی یادآوری. می گویند ذکر بگو یعنی به یاد چه کسی بیاید؟ به یاد خودت بیاید. مدام به خودمان بگوییم یادم تو را فراموش! آن یاد مقدسی که به من گفتند فراموش نشود، اینجا کجاست و من چه کسی هستم؟ من در محضر خدا هستم عالم محضر خداست این جا موقت است چه باید؟ چه نباید؟ پیام را که خدا گفت و گفت من با شما حرف می زنم و پیام می فرستم. پیام به من رسیده و آن پیام این است. خب الآن چه کار کنم؟ دوباره آن نسیان آدم و حوا اینجا سراغ من نیاید که به عصیان تبدیل شود؟ اگر این کار بشود چه بلایی بر سر چه کسی می آید؟ یا ضلالت گم می شوی و یا شقاوت رنج می بری و به خودت می آیی معیشت ضنک پیدا می کنی یک عمر زندگی می کنی و همیشه هم ناراضی هستی. در خوشی هم ناخوشی است. بعد هم به عوالم بعد که می روی هیچ چیز نمی بینی، حقایق عالم را نمی بینی. نادان، نابینا می میری. اگر هم بیایی نه. آن میثاقی که با شما بستیم این است می روید در دنیا شهوت است غضب هست، نعمت های دنیا هست، لذتهای طبیعی هست، اینها وسیله است نه هدف. اینها را به شما دادیم که 60- 70 سال بتوانید در دنیا دوام بیاورید. اگر این لذت ها نبود شما یک ثانیه هم اینجا در دنیا نمی ماندید. اگر لذت غذا نبود شما یک لقمه غذا هم نمی خوردید و می مردید. حتی در اخراج زباله غذا دفع غذا هم، در آن یک لذتی گذاشته و الا نمی رفتی همانجا توی خودت خرابکاری می کردی. اگر شهوت نبود هرگز تشکیل خانواده نمی دادی. ازدواج نمی کردی. سختی های زندگی خانوادگی و مشکلات آن را تحمل نمی کردی. لذت خوردن، خوابیدن، تفریح، این لذت ها را دادیم برای این که در دنیا در این 60- 70 سال بتوانید دوام بیاورید. اگر این لذت ها نبود شما در عالم طبیعت یک ثانیه هم نمی ماندید. جای ماندن نیست این لذتها وسیله است. اگر لذت و هدف، یعنی من غذا می خورم نه برای نیاز که لذت هم ببرم، می خواهم غذا بخورم فقط برای لذت. ما غذا برای لذت می خوریم. می خوابیم آن مقدار که بدن تان نیاز دارد برایتان لذت گذاشتند که بخوابید. در خوابیدن یک لذتی هست. بعد نیازتان به خواب همانقدر است بعد باید بلند شوید کار کنید باز بیشتر می خوابد که بیشتر لذت ببرد. لذت شهوت را گذاشتند برای این که تشکیل خانواده بدهی و بچه به دنیا بیاید. بعد یکی به آن اصل هدف کاری ندارد فقط دنبال انواع و اقسام تجربه های جنسی است. می گوید عهد ما این بود که وسیله را هدف نگیریم، هدف را وسیله نگیریم. اینجا قرار است بمانیم. پیام ما به شما رسید جدی گوش کنید. چیزی شما را در اینجا به خودش سرگرم نکند. خودتان به خودتان سرگرم نشوید. این بدن را به عنوان وسیله سالم نگه دارید که روح تان با آن رشد کند. این بدن اسب روح است. از آن سواری بگیر. روح تان الاغ بدن تان نشود! که ما با بدن مدام بخواهیم انواع لذات بدنی را ببریم و روح این وسط نوکر بدن بشود و فدا بشود و فرصت از دست برود. اینجا فرصت رشد است. اینها می پوسد، اینها فانی است اینها نابود می شود. به ما می گوید «کل من علیها فان» هرچه روی زمین و در عالم طبیعت است نابود خواهد شد. همه اینها موقت است. فقط خدا و فقط او باقی است. هر کاری برای خدا بکنید و رو به خدا باشد باقی است. هر کاری که بدون ارتباط با خدا و بدون نیت الهی، پشت به خدا و یا بی ربط با خداست فانی است و از بین می رود و هیچ چیز نمی ماند. غذایی که میخوریم فانی است به مدفوع تبدیل می شود. اما غذایی که برای خدا به فقیر می خورانیم آن باقی است. حتی غذایی هم که برای حفظ بدن و سلامت می خورید از این باب که باید غذا بخوریم و الا می میریم این هم باقی است. یعنی هر کاری که با عالم بقاء و با عالم معنا ربط پیدا کند می ماند. آن که می گویند ذخیره آخرت می شود همین است. از عالم طبیعت و ماده چیزی ذخیره آخرت نیست همه اینها از بین می رود. لباسهای ما، اداهای ما، عنوان های ما، خانم دکتر، آقای مهندس، رئیس کل، آیت الله، همه این ها بازی است و تمام می شود. خانه ها، کاخ ها، ماشین ها، عنوان ها، اسم ها، محفوظات، مدرک تحصیلی، این دانش ها همه اینها ابزار است و تمام می شود. من و تو می رویم حتی این را هم با خودمان نمی بریم. ما همیشه خیال می کنیم من این هستم. نزدیک ترین کس به من این بدن من است که من خودم را با این اشتباه می گیرم. من مدام فکر می کنم من این هستم. این را هم می گذاری و می روی. هیچی نیستی. تو با چه می روی؟ قرآن می گوید با عقایدت، که چقدر اعتقادات درست داری، هستی شناسی، خداشناسی وخودشناسی. دوم اخلاقت، یعنی شخصیتی که برای خودت ساختی. حریص هستی؟ حسودی؟ کینه توزی؟ یا بزرگواری؟ بخشنده و مهربانی؟ تابع نفس هستی یا تابع اراده قوی ات هستی؟ آگاهی تان چطوری است؟ و سوم؛ اعمالی که انجام دادی. خود اعمال هم نمی رود اعمال در همین دنیا می رود. الآن همین زمانی که ما با هم گذاشتیم، این زمان، این مکان، صوت، یادداشتها همه اینها از بین می رود. فقط می دانید چه می ماند؟ اگر این وسط آگاهی با نیت درست انتقال پیدا کرد این می ماند وگرنه همه نابود می شود. می گوید ما این پیام را به شما دادیم. آن قراری که با شما گذاشتیم این بود که من را فراموش نکنید به هیچ چیزی در این عالم حواستان پرت نشود و اکثر شما این را فراموش می کنید و اینجا رنج می برید معیشت ضنک خواهید داشت هم راه را گم می کنید و گیج می شوید. هم مشقت هم ضلالت، بعد این جا می آیید و یک عالمه حقایق نورانی و زیبایی هایی است که دیگر نمی بینید. کور محشور می شوید و این همه جمال و زیبایی را نمی بینید.

یکی از حضار: در کنار این همه نعمت ها سختی هایی هم هست. مثلاً به عنوان مثال یک خانواده بچه شان در سن کم سرطان می گیرد و هیچ کاری از دست شان برنمی آید. آیا می توانیم روی این سختی ها با اتفاق وقایع کربلا یک ارتباط برقرار کنیم و بگوییم این اتفاق ها می افتد که درس هایی از آن گرفته شود. آیا چنین ارتباطی وجود دارد؟

جواب استاد: طبق این آیات قرآن هر اتفاقی که در زندگی می افتد ما نباید بگوییم اتفاق بوده، هیچ چیز اتفاقی نیست. اتفاق یعنی این که همینطوری شد می توانست نشود، باشد یا نباشد، شانسی است و معنی خاصی ندارد، این یعنی اتفاقی. اما همه چیز در این عالم معنادار است. در روایت می فرماید خاری که به پایت می رود یعنی در خیابان داری می روی پایت به سنگی می خورد یا خاری به پایت می رود تب می کنی مریض می شوی همه اینها با کمال تو ارتباط دارد. منتهی با همین مشکلات کافر یک جور روبرو می شود و مومنین یک جور امتحان می شوند. بعضی ها می گویند چرا وقتی اتفاقی پیش می آید می گویید برای مومنین امتحان ست و پاداش الهی دارد و برای بعضی ها می گویید اینها مجازات است. مثلاً می گویید اگر زلزله اینجا می شود می گویید امتحان الهی است. آنجا می شود می گویید انها مجازات فلانی است. یعنی چه دو دوزه بازی می کنید. جواب این است که نه. فرق امتحان و مجازات تفاوت آن در پدیده بیرونی نیست در اثری است که روی آن فرد یا جامعه می گذارد. واقعاً وقتی خار به پای کسی می رود در روایت می گوید مومن تب که می کند در اثر رنج تب، گناهانش بخشیده می شود. کارگری که دارد کار می کند و عرق می ریزد و دوشیفت زحمت می کشد و مشکلات زندگی دارند این پاداش الهی دارد و گناهانش بخشیده می شود. شما همین مرض سرطان را نگاه کنید، روایت داریم کسی که یک عمر مریض است خانواده هایی هستند که خیلی زجر می کشند یعنی 30- 40 است یک نفر در خانه یکی دو نفر مریض های صعب العلاج هستند خانواده یکسره گرفتار اینهاست و خودشان هم یکسره رنج می برند. خب این چیست؟ این امتحان الهی است؟ پاداش الهی است؟ عذاب است؟ مجازات است؟ مگر من چه گناهی کردم؟ چرا من؟ می گوید اگر نگاهت را درست توحیدی کنی و این آیه یادت باشد خواهید فهمید که، نه راه را گم می کنی نه این سوالات را مطرح می کنی، نه گیج می شوی و تحمل این مشکلات هم برایت آسان می شود اما اگر نفهمی ایمان نداشته باشی و اینها را باور نکنی و اینطوری نگاه نکنی از تک تک این مسائل هم رنج می بری و هم گیج هستی، و گم می شوی (ضلالت) و هم رنج می کشی، واقعاً برای چی؟ هم مشقت روحی داری و سختی های جسمی ات را نمی توانی تحمل کنی چون توجیهی برای آن نداری. ببینید شما وقتی راحت می توانید مشکلات را تحمل کنید که بدانید پشت آن چیزی هست. شما گرسنگی و تشنگی را برای روزه تحمل می کنید برای این که باور دارید یک آثار و برکاتی برای شما دارد. شما در چهله تابستان حجاب می پوشید گرما می خورید ودوست موهایتان را رها کنید باد بخورد چرا رنج جسمانی را تحمیل می کنید؟ برای اینکه فلسفه این کار را می دانید و می دانید چه برکاتی در دنیا و آخرت برای تو و جامعه خواهد داشت. تو داری یک جهاد مقدس انجام می دهی. حالا کسی که اینها را باور ندارد انگار واقعاً می خواهید خفه اش کنید. به او می گویید حجاب را رعایت کن انگار که می خواهید شکنجه اش کنید برای این که مومنی که مریض شده و دارد رنج می برد تفسیری که از او می کند و واکنشی که به بیماری نشان می دهد غیر از تفسیر و واکنشی است که کافر نشان می دهد. کافر وقتی که این بیماری، این رنج، این عذاب و این زلزله می آید فقط رنج آن را می بیند. خب آن عذاب است برای او عذاب است چون کافر معنایی برای اینها قائل نیست و پشت اینها چیزی نمی بیند و توقع پاداش الهی ندارد حتماً رنج می برد. واقعاً همین زلزله و همین بیماری برای او عذاب است. این کرونا برای او مجازات است. این مجازات برای او کفر است. چون گفت وقتی من را فراموش کنید «معیشتاً ضنکا» اینجا به شما سخت می گذرد. خب کافر خدا را ندیده گرفته و کنار گذاشته و از اول نپذیرفته. تمام این مسائل برایش بی معنی است و رنج می برد و برایش عذاب و مجازات است برای آنها کل زندگی مجازات است. اما برای مومن چیست؟ مومن چون آن یاد و عهد را یادش هست و می داند ابد در پیش است و همه این ها فلسفه دارد و می داند یوم الدین است، مالک یوم الدین است، الرحمن الرحیم است هم لله است، رب العالمین است، ربوبیت است، همه اینها را می دانید معلوم است که اینها برای تو عذاب نیست برای تو اینها چیست؟ اینها برای تو رشد و امتحان است. امتحان است یعنی چی؟ یعنی تو با این نگاه مشکلات را تحمل کن و واکنش درست نشان بده، تو رشد می کنی. بله واقعاً برای تو کمال است. پس یک پدیده برای یکی شد کمال و تفضل و لطف الهی. و برای یکی هم عذاب و مجازات شد. پس این حرف که خار به پایت می رود یا تب می کنید برای مومن پاداش است. برای کافر که تب کرده مجازات است. یعنی چی؟ یعنی همین. واقعاً مشکلات دنیا برای کافر مجازات و عذاب است فقط عذاب آن را می فهمد ولی برای مومن چون باطن آن را می بیند و عاقبت آن را می بیند و پشت پرده را می بیند و غیب این عالم را می بیند او فقط شهود و ظواهر را مشاهده می کند و غیب آن را هم می بیند. قید یعنی آنچه که هست ولی محسوس نیست معقول است. غیب، معقول است. غیب مشهود به شهود باطنی است. غیب محسوس نیست که با این چشم ببینید. کافر فقط محسوسات را قبول دارد. مومن محسوسات را قبول دارد در ذیل معقولات و این مشهودات باطنی. لذا شما می گویید درسی برای دیگران. حتماً هر مشکلی که برای ما پیش بیاید هم در آن درس هست هم عبرت هست. صدتا پیام دارد. اولاً به تو می گوید قدر سلامتی که داشتی و حالا نداری را بدان. قدر سلامتی های دیگری که الان خودت داری بدان. و به دیگران می گوید شما درد نمی کشید دارید زندگی می کنید اصلاً به چشم تان نمی آید خیال می کنید هیچی ندارید الآن هزارن نعمت دارید حواست به آن نیست. درد را ببین بعد بفهم چه داری. عبرت برای بقیه است. درس برای بقیه است. برای خودش چی؟ حتماً هم برای خودش درس و خوب است. روایات متعددی داریم اینهایی که بیماری های رنج آور و طولانی دارند یا مریض دار هستند بیمار دارند نگهداری می کنند پیامبر اکرم(ص) فرمودند اینها بهشتی هستند و اینها در قیامت محاسبه و محاکمه سخت طولانی ندارد حتی تعبیر پیامبر این است که خداوند می فرماید من شرم می کنم. مثال است برای این که ما بفهمیم. شرم می کنم کسی را که 50 سال در دنیا بود 40 سال آن را زجر کشید باز بخواهد اینجا حساب وکتاب بشود. لذا اینهایی که در دنیا سختی و رنج بیشتری می برند حساب و کتاب شان آن طرف آسان تر است. می فرماید عرقی که کارگر می ریزد و رنج می برد مثل خون شهید است گناهان او بخشیده می شود. یک کسی از پیامبر و اهل بیت پرسید که آقا من یک کارگری هستم که نه سواد دارم و نه فرصت دارم بروم درس دین بخوانم یا درس دیگری باید صبح تا شب کار کنم و شب خسته می آیم می افتم. آن وقت آن کسی که مرفه است مطالعه می کند و... خب این عادلانه است که او به پاداش الهی برسد من نرسم؟ فرمودند نه، اینطوری نیست. کسی که مجبور است برای تأمین معاش حلال و مشروع برای زندگی خودش و خانواده اش کار کند و شب خسته به خانه می آید و می افتد تمام آن رنج و خستگی هایی که در روز کشیده به ازای همه آنها گناهان او بخشیده می شود. یعنی آن زحمت کشی هایی که می کنی عرقی که می ریزی رنجی که می بری چهارتا گناهی هم که درست کردی همین ها پاکش می کند. خدا عادل است اینها را جبران می کند.

یکی از حضار: آدم و حوا اولین انسانها بودند یا نه؟

جواب استاد: روایاتی داریم که قبل از این نسل فعلی انسانها که ماها هستیم و فرزندان آدم و حوا هستیم قبل از آدم وحوا انسانهایی در همین عالم و کره زمین بودند الا کرات دیگر را ما خبر نداریم. آدم های دیگری در همین زمین بودند زندگی کردند و قیامت آنها فرا رسیده همه مردند و این نسل جدید انسان بوجود آمده است. این که بعضی ها می گویند اسکلت هایی مربوط به میلیون ها سال پیش پیدا شده، اینها قطعی نیست حدس است، حتی اگر باشد ممکن است مربوط به آنها بوده باشد یا حتی دیدم یکی از مفسرین می گوید داروینیزم که قضیه قطعاً علمی نیست و یک حدس و تفسیری از شواهدی ندارد. ولی یکی از مفسرین در ذیل همین آیه آدم و حوا می گوید هنوز ثابت نشده ولی اگر واقعاً ثابت بشود آدمها و موجوداتی شبیه ما آدمها بودند یک نوع خاصی از آدم ما بودند که اینها در اثر تکاملی به وجود آمدند. آن هم لزوماً منافات با این آیه ندارد. این آیه میگوید این انسان موجود که از آدم و حوا هستیم آن وضعیت را قطعاً نداشته, که تحول انواع و میمون و... ولو تشابه های جسمی و تحولات جسمی بوده باشد اما یک جوهر خاص الهی «نفخت فیه من روحی» این مخاطبات با آدم و حواست. و بعد تصوراتی که در فیلم ها و کتاب ها میگویند که انسان اولیه وحشی بوده حیوان بوده بلد نبودند حرف بزند صدا در می آوردند اینها غلط است. اولین انسان ها همین آدم و حوا، هابیل و قابیل کاملاً زبان و گفتگو داشتند منطق می فهمیدند اخلاق می فهمیدند عدل و ظلم، حق و باطل، مفهوم عبادت، اصلاً تعلیم اسماء شده است. آدم اولیه، اولیه ترین انسان آدم و حوا هستند. اولیه ترین انسان آدم است. به آدم تعلیم اسماء شده و به فرشته ها تعلیم داده. یعنی چه که آدم های اولیه عقل و شعور نداشتند، اراده نداشتند، زبان نداشتند، اخلاق سرشان نمی شده، منطق نمی فهمیدند، وحشی بودند. بله تفاوتی که کرده امکانات مادی بشر خیلی تفاوت کرده و بیشتر از این هم تفاوت خواهده کرد. ابزار، ابزارسازی و علم تجربی، تجربه، حتماً اینها تفاوت دارد نه انسان های اولیه. الآن ده سال به ده سال فرق می کند. حتماً 500 سال دیگر انسان ابزار و امکاناتی در زندگی دارد که الآن به ذهن ما هم خطور نمی کند به این معنا پیشرفت هست. انسان مدام پیشرفت دارد اما در انسانیت انسان، یعنی عقل، اخلاق، اراده، قدرت تشخیص، بیان، منطق، نه، هرگز. هیچ تفاوت جوهری نکردند تازه بشر امروز از جهاتی بیشتر هم سقوط کرده است. ابزار آن پیشرفت کرده اما افکارش سقوط کرده است همان وحشی گری های سابق را می کنند همان جنایات و همان سفاکی، همان ظلم و همان فساد فی الارض. پس این دوتا نگاه را اصلاح کنید. بله در روایات می گویند قبل از آدم و حوا انسان های دیگری بودند اما این که همین انسان با همین روحیات و با همین شرایط عینا بودند یا نه؟ ظاهراً تفاوت هایی داشته است.

قرآن هم حتی اینجا که فرشتگان می گوید چرا موجودی را خلیفه کنی که خون می ریزد و زمین را فاسد می کند بعضی از مفسرین گفته اند برای این که اینها قبلاً دیدند انسان های دیگری را که قبل از آدم حوا بودند آن تجربه بوده، آنها دیدند که اینها اینجا چه جنایت و کثافتکاری کرده اند، می گویند باز انسان؟ بعضی ها می گویند این سوال فرشته ها برای تجربه قبلی اینها از نژاد و نسل قبلی بشر بوده است. و جن که آنها هم به زمین آمده بودند و آنها هم مثل انسانها اینجا فساد کرده اند. ولی بعضی از مفسرین می گویند نه، لازم نیست این باشد. می گویند پس از کجا فهمیدند این موجود فساد فی الارض می کند و خشونت و خونریزی می کند؟ جوابش این است که برای این که موجودی که دارد وارد عالم طبیعت می شود با این محدودیت، با این تزاحم و این تنازع و این مشکلات، حتماً این کار را می کند لازم نیست ما قبلاً آدمی را دیده باشیم این آدم با این ساختار این کار را می کند. مثل این که شما بگویید وقتی دارد بارون می آید اینجا خاک است و این زمین است اینجا سیل راه می افتد لازم نیست که من قبلاً سیل را دیده باشم!

یکی از حضار: اگر قرآن برای هدایت ما بوده، باید متن آن طوری باشد که ما وقتی می خوانیم بفهمیم خدا چه گفته است؟ وقتی که اینطوری هست ما نیاز به مفسر داریم یعنی وقتی شخص می خواند نمی فهمد دقیقاً قرآن چه چیزی را می گوید؟

جواب استاد: چرا، قرآن یک فهم حداقلی دارد. می گویند اگر قرآن برای هدایت ما آمده چرا این همه مفاهیم که مثلاً ما داریم 8 جلسه راجع به یک آیه حرف می زنیم و این همه مطلب در آن هست ما اینها را بدون تفسیر و مفسر متوجه نمی شویم اگر برای هدایت آمده است. جواب این است که قران قطعاً برای هدایت است منتهی هدایت سطوح و مراتب دارد. سوالات ساده توی ذهن تان باشد هدایت تان ساده است. سوالات هرچه عمیق تر، دقیق تر و پیچیده تر باشد این هدایت و پاسخ قران به سوالات پیچیده تر و دقیق تر و عمیق تر می شود لذا می گویند باید در قرآن تأمل کنید. صرف تلاوت و قرائت خوب است ثواب دارد ولی مقدمه است اصل این است که همین نکات را بفهمید یعنی ما الآن از یک آیه و دو- سه تا آیه چقدر توانستیم مطلب بفهمیم. هنوز مطالب دیگر هم خیلی است. راجع به همین آیه خلافت و خلقت، بیش از 100 جلسه یقیناً می شود بحث کرد هر جلسه هم حرف های تازه می شود فهمید. لذا می گویند در قرآن تدبر کنید. «افلا یتدبرون» می فرماید در این آیات «ذکرکم» قضیه شما و ماجرای شماست برای شما فرستادیم این که باید وقت بگذارید و از عالم بپرسید تفسیر قرآن بخوانید، فکر کنید برای چه اینها را می گویند؟ پس هدایت هست. ولی همین خواندن ساده قرآن، این آیه، این هم ترجمه اش، همین هم هدایت می کند منتهی این هدایت حداقلی است. مراتب دارد.

اگر ساده و روان باشد و نیاز به مفسر نبود آن کهنه می شد اما حالا هرچه جلوتر می رویم می بینیم جذاب تر است و خیلی مفاهیم بیشتری داریم می فهمیم.

این هم هست. این هم روایت از اهل بیت(ع) است که قرآن 7 بلکه 70 بطن، یعنی 70 لایه دارد. 70 یعنی بی نهایت. همین آیه ای که ما داریم از آن این حرفها را می فهمیم اگر الآن پیامبر اکرم اینجا بودند از همین آیه هزارتا مطلب دیگر هم به ما می گفتند. چون ما الآن ازا ین آیه نمی فهمیم. اگر امام(ع) و اهل بیت(ع) بودند صدتا مطلب اضافه دیگر از این آیه می گفتند. قرآن بطون و لایه های مختلف دارد هرکسی به سطح وحسب خودش، به تناسب خودش برداشت می کند. گاهی معانی متفاوتی نه فقط در طول بلکه در عرض هم هست که با هم تعارض هم ندارد یعنی ممکن است یک آیه در آنِ واحد، غیر از این که چند نکته را در طول هم می گوید ممکن است 6 نکته را در عرض هم بگوید. بنابراین مراتب دارد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha