شبکه یک - 4 فروردین 1403

رمضان در محضر قرآن (12)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یکی از حضار: ببخشید بعضی ها می گویند حوا بیشتر خطاکار بوده، آیا این بحث درست است؟ خطاکار بودن زنان نسبت به مردان. همین قسمت که می گویند حوا میوه ممنوعه را خورده!

جواب استاد: در آیات قرآن این بحث نیست. این در قرآن نیست. شما احتمالاً آن جلسه نبودید این تفسیر تورات و انجیل است. آنها می گوید شیطان اول با حوا ساخت و بعد شیطان و حوا با هم آمدند آدم را وسوسه کردند! این در تورات است. این عقیده مسیحیان و یهودیان است در قرآن مطلقا چنین چیزی نیست. آنها می گویند زن همدست شیطان است! در قرآن می گوید شیطان، آدم و حوا را وسوسه کرد. آن حرف معنی اش این است که اتفاقاً حوا مقصرتر است نه این که فداکارتر است. یعنی همه آتش ها زیر سر حواست او آدم را بدبخت کرد. اینجا بحث انتخاب هر دویشان است. در منطق قرآن زن و مرد، در مباحث انسانی و آنچه که به انسانیت و خلافت و ولایت شان به سعادت شان مربوط می شود هیچ مسئله جنسیت مطرح نیست. هیچی مطلقا. اینها با هم در بهشت بودند این ها با هم خلق شدند این ها با هم به بهشت آمدند با هم از بهشت هبوط کردند هر دو تابع وسوسه او بودند و با هم از این عالم برمی گردند! در رجعت الی الله هم مطلقا بحث مردانگی و زنانگی نیست اما در مسئله خانواده، زن و مرد یک جاهایی کارکردشان هم به لحاظ طبیعی و بدنی و هم به لحاظ اجتماعی، متفاوت است یک نقاط قوتی در زن است که نقاط ضعف مرد است یک نقاط قوتی در مرد است که نقاط ضعف زن است. این دوتا به هم نیاز دارند و آنجا یک تقسیم کاری شده است تفاوت هایی که بین مرد و زن است در بعضی از رفتارهای اجتماعی و خانوادگی است. و این تفاوت اصلاً ارزشی نیست که آن ارزشش بیشتر است یا این؟ اصلاً ربطی به ارزش ندارد. آن تفاوت مربوط به کارکرد برای تنظیم امور خانواده و تنظیم امور مدنی به لحاظ تفاوت هایی که در جسم و اعصاب و روان زن و مرد یک جاهایی وجود دارد. زنان و مردان با هم تفاوت هایی دارند لذا یک کارهایی بیشتر از او برمی آید و یک کارهایی هم از این.

یکی از حضار: اگر خدا خبر داشته که تهش این می شود که اینها وارد زمین می شوند این بحث جبر نیست؟ الآن برای ما هم می داند که تهش چه می شود ولی من می گویم این اختیار خودمان است که تعیین میکنم معلم بشوم یا تعیین میکنم دکتر بشوم ولی برای حضرت آدم وحوا، خدا گفته به هرحال باید وارد زمین بشوند.

جواب استاد: نه این که خدا می داند اینها با اختیار خودشان وارد زمین می شوند معنی اش این نیست که اینها مجبور بودند. این معنی اش این نیست که ادم و حوا مجبور بودند از این میوه بخورند نه. این یک بحث مهمی است که مخصوص آدم و حوا نیست مخصوص همه ماها هم هست. سوال این است که علم الهی چگونه با اختیار و آزادی انسان قابل جمع است؟ شما از یک طرف می گویید خدا همه چیز را می داند حتی اتفاقاتی که بعداً خواهد افتاد خدا می داند که من و تو چطوری زندگی می کنیم و چه زمانی می میریم؟ بهشتی هستیم یا جهنمی؟ در عین حال می گویید که اختیار خود ماست. بعضی ها چون این دوتا را درست متوجه نمی شوند در بقیه ادیان هم این را متوجه نمی شوند. این را قرآن و تفسیر اهل بیت(ع) آن را حل می کند. این که ما در چه چیزی مجبور هستیم و در چه چیزی مختار هستیم؟ و آنچه که سرنوشت ما را تعیین میکند آن بخش جبری ما نیست آن بخش اختیاری ماست. ببینید من و شما انتخاب نکردیم در چه زمانی به دنیا بیاییم؟ در کدام کشور؟ در کدام خانواده؟ ما نژادمان و پدر و مادرهایمان را انتخاب نکردیم، آن ها هم ما را انتخاب نکردند اینها قانون الهی و سنت الهی است در آن حکمت است عدالت هم رعایت شده است. این جبر هم در واقع همان قانون و حکمت الهی است. اما من و شما آن بخشی که دست خودمان است از همان بچگی که دست خودمان است ما انتخاب می کنیم تا قبل از بلوغ آثار دنیوی آن را می بینیم ولو آثار اخروی نداشته باشد. قطعاً از بلوغ به بعد که ما آگاه و آزاد هستیم و مسئول تک تک اعمال مان هستیم ما آن بخش انتخابی زندگی ما، سرنوشت ما را آن می سازد. بنابراین این که ما بعداً اهل شقاوت یا سعادت باشیم بهشتی یا جنهمی باشیم آن بخشی که دست ما نبوده هیچ سهمی در آن ندارد یعنی این که شما زن بودید یا مرد بودید؟ ایرانی به دنیا آمدید یا شیعه یا سنی به دنیا آمدید؟ یا مسیحی به دنیا آمدید، الآن یا صد قرن پیش یا ده قرن بعد به دنیا آمدید، سالم به دنیا آمدیدیا فلج به دنیا آمدید چون که اینها دست تو نیست. آن چیزی که تو انتخاب می کنی آن نتیجه توست و عاقبت و ابدیت مارا همین انتخابها تعیین میکند این که ما آزادانه و آگاهانه تصمیم می گیریم. خیلی چیزها دست ما نیست به اینها جبر می گویید بگویید ولی اینها جبر الهی است جبر ظالمانه نیست بلکه جبر عالمانه و حکیمانه است اینها قانون عالم است مثل این که بگویید من این را از اینجا ولش کنم خب این زمین می خورد و می افتد. آقا این جبر است! خب این قانون است بله جبر است منتهی این جبر حکیمانه و عادلانه است اگر نیفتد غیر حکیمانه و غیر عادلانه است. اما این که من چرا این را الآن بلند کردم و منظور من چه بود؟ انگیزه ام چه بود و با این چه آثاری روی زندگی خودم و بقیه می گذارم این دخالت دارد. بنابراین بله خدا می دانست که آدم و حوا میوه ممنوعه را می خورند و به زمین می آیند و زمینه تکامل آنها در آن است اما معنی اش این نیست که خداوند آدم و حوا را به این کار مجبور کرده است. اولاً نهی می کند آگاهی می دهد وقتی آگاهی و آزادی می دهد دیگر جبر به این معنایی که شما گفتید نیست. اگر توبه از یک گناه و معصیت به همین معنایی که در ذهن ما هست بود، اگر توبه می کنید و خدا گناه را می بخشد و گناه به آن معنا بوده، و می بخشد خب آثار آن را هم باید برطرف بشود چون بخشیده است. نمی شود هم ببخشی و هم بزنی. اگر می گوید خدایا ما را ببخش خطا کردیم خطا می گوید بخشیدم شما توبه کردید برگشتید. توبه یعنی برگشتن. شما به طرف خدا برگشتید و خدا هم توبه پذیر است. خداوند تواب است. شما تواب هستید و خداوند هم تواب است. تو توبه می کنی و خداوند هم توبه می کند یعنی چه؟ یعنی تو به سمت خدا برمی گردی خدا هم به سمت تو برمی گردد و توبه پذیر است. خیلی خب خداوند پذیرفت خب اگر پذیرفت دوباره برگردیم به بهشت همانجا بهتر بود! این مجازات نیست که اگر گناه تو را بخشیدیم که دیگر تو را مجازات نکنیم. این مقدمه و زمینه برای تکامل توست یعنی به زندگی در عالم دنیا به عنوان یک بدبختی و بیچارگی و یک مجازات و یک شکنجه گاه نگاه نکنید درست است سخت است و مشکلات دارد. یک معنی دیگری که از این آیه استفاده می شود این است که نگاه تان را به دنیا و زندگی در این عالم درست کنید. این نردبانی برای بالا رفتن و بازگشت به ملکوت خداست. زمین و زندگی در آن این 50- 60 سال، هرچقدر که هست سخت است اما این را به عنوان مجازات خودتان تلقی نکنید. این را مسیر بازگشت به سمت ملکوت عالم و ملکوت خدا بدانید. مثل این که می گویند می خواهید بروید به یک بهشت و باغ زیبایی سرسبز و جنگل و دریا هست؟ می گویید بله، می گویند باید از این کوه و بیابان عبور کنید عبور که بکنید به بهشت اعلی می روید و آن وقت آن بهشت بعدی با این بهشت هم قابل مقایسه نیست که اینها (آدم و حوا) قبلش بودند آن بهشت دیگری است که خداوند توصیف میکند. بنابراین علت خروج آدم و حوا از بهشت و زمینی شدن آن ها خطا نبود. یعنی خوردن میوه ممنوعه علت اخراج اینها از بهشت نبوده است. در حالی که همه این را می گویند و فکر می کنند اینطوری بوده، از این آیه این طوری برداشت نمی شود. برداشت می شود که بخاطر آن عمل ممنوع عیب شما ظاهر شد وقتی عیب تان ظاهر شد دیگر آنجا نمی توانید زندگی کنید وارد یک فاز دیگری شدید باید اینجا بیایید و اینطوری زندگی کنید. ولی این راهی است برای این که دوباره به ملکوت اعلی برگردید. پس این هم یک نکته ای است که علت بیرون شدن آدم و حوا از بهشت برخلاف تصور عمومی، خوردن میوه ممنوعه نبوده، بلکه اثر خوردن میوه ممنوعه بود. اثر آن این بود که عیب هایتان پیدا شد. وقتی که آن عیب و ضعف آشکار شد بخاطر این که به وسوسه شیطان توجه کردید و به توصیه خداوند عمل نکردید دیگر آنجا نمی توانید ادامه بدهید. مثل این که بگویند برو زیر آب نفس بکش! خب نمی شود. اگر شش دارید دیگر زیر آب نمی توانید باشید. باید بیرون بیایید نفس بکشید. آن هم یک اتفاقی افتاد دیگر در آن وضع نمی شد ادامه زندگی داد باید اینجا می آمدید. نکته آخری که میخواستم عرض کنم این است که آن عهدی که می گویند خدا با آدم بست که آن چه بود که خداوند می فرماید «لقد عهدنا» در همان سوره طه که قصه آدم و حوا و خروج آن ها از بهشت را می گوید آنجا می فرماید که «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ...» ما از قبل یک پیمانی با هم بسته بودیم «فَنَسِیَ...» فراموش کرد جدی نگرفت «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/ 115)؛ ما در آدم عزم کافی ندیدیم. یعنی چی؟ یعنی ما با هم قرارمدار گذشتیم مطلع شد اهمیت آن را هم فهمید اما یادش رفت. یعنی چه یادش رفت؟ «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» آن عزم و اراده کافی و آن توجه کاملی که باید به قضیه می کرد نکرد حواسش پرت شد. و این هم معصیت و عصیان به این معنا نیست مثل همان بچه ای که به او گفتیم به آتش دست نزن، یادش رفت جدی نگرفت. ما قبلاً عهدی بسته بودیم آن را فراموش کرد. مثل این که خیلی به یاد نسپارد جلوی چشمش قرار نداد، جدی نگرفت و همینطوری گفت بله آن هم بود! آن عهد چه بوده؟ مفسرین چندتا نظریه دادند که من وارد تفصیل بحث آن نمی شوم.

بعضی ها گفتند آن عهدی که کردیم که فراموش کرد و جدی نگرفت همین بود که به درخت نزدیک نشوید «لاتقربا هذه الشجره» آدم و حوا شما دوتا نزدیک این درخت نشوید. این همه امکانات و نعمت است پیله به اینجا کردید؟ مثل این که به ما می گویند همه اینها در اختیارتان است فقط آنجا آن گوشه یک جایی هست فقط خواهش می کنیم آنجا نروید. همه را ول می کنیم می رویم آنجا ببینیم چیست؟ به درخت نزدیک نشوید اگر نزدیک بشوید «فتکونا من الظالمین» ظلم کردید. کسی غیر از خودشان نبوده به چه کسی ظلم کردند؟ وقتی که می گوید اگر به میوه ممنوعه و این درخت نزدیک شوید شما جزو ظالمین خواهید بود. به چه کسی ظلم کردند؟ به خودشان. یعنی شما حق خودتان و راحتی خودتان را زیر پا می گذارید به این درخت نزدیک نشوید که جزو ظالمین می شوید. بعضی گفته اند این اشاره به همین عهد است. گفته به درخت نزدیک نشوید. می گویند این نمی تواند باشد. چون می گوید این عهد را فراموش کرد در حالی که آن لحظه ای که دارند اینها از آن میوه ممنوعه مصرف و استفاده می کنند فراموش نکرده بودند که خدا گفته بود به این درخت نزدیک نشوید این را فراموش نکرده بودند و یادشان بود حتی شیطان هم به آنها می گوید. می گوید می دانید چرا خدا گفت به این نزدیک نشوید پس می دانستند که خداوند خواسته به این نزدیک نشوید آدم وحوا در آن لحظه این را می دانستند شیطان آمد توجیه کرد و گفت من که نمی خواهم شما خلاف کاری کنید من که دشمن خدا و دشمن شما نیستیم من می خواهم بگویم که یک امکانات ویژه ای در این درخت است که شاید خدا نمی خواهد شما اینها را داشته باشید! اگر این را بخورید شما تا ابد اینجا هستید. این همه آسایش و آرامش اینجاست و بعد هم فرشته ها اینجا هستند تا آخر دمخور فرشته ها خواهید بود. انگار خدا برایتان یک برنامه هایی ریخته! نمی خواهد شما همیشه اینجا باشید و با فرشته ها باشید. نمی خواهد شما هم «تکونا ملکین» شما هم فرشته باشید و زندگی داشته باشید. کار فرشته چیست؟ عبادت محض خدا بدون خطا. و نمی خواهد اینجا جاودانه باشید. پس آدم و حوا آن لحظه ای که به این درخت ممنوعه نزدیک شدند پیمان خدا را فراموش نکرده بودند پس آن عهدالله این نمی تواند باشد. خداوند با شما عهدی بست و یادت رفت، اراده کافی نشان ندادی، محکم نبود، آن عهد چیست؟ آن این نبود که به تو عهد کردیم به این درخت نزدیک نشو چون خودش می دانست این عهد هست چون می گوید «فوسوس لهما الشیطان» شیطان این دوتا را وسوسه کرد «وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا» پروردگار شما، شما دوتا را نهی نکرده «عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ» از این درخت، فقط جز به دو علت. و آن این است که «إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ» می خواهد شما جزو فرشته ها نباشید زندگی فرشتگی نداشته باشید «أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» (اعراف/ 20)؛ جزو خالدین، خلود، جاودانه نباشید. اصلاً خود شیطان به این دوتا یادآوری کرده است که خدا نخواسته، ولی می دانید چرا خدا نخواسته؟ این کاری نیست که خدا عصبانی بشود بلکه یک پوئن ویژه برای شما دوتاست! یعنی نزدیک هم شدید شدید. آدم و حوا هم بازی خوردند. قصد نافرمانی خدا را بطور علنی نداشتند گفتند دوتا امتیاز ویژه را هم داشته باشیم این همه داریم این ها هم روی آن. بنابراین نمی توانیم بگوییم عهدی که نزدیک درخت نشوید نبوده، چون می دانستند. چون اینجا می گوید «فنسی» فراموش کرد در حالی که در آن لحظه این را فراموش نکرده بودند می فهمید دارد چه کار می کند؟ ولی قصد گناه نداشت. قصد یک سوء استفاده و حسن استفاده اضافی داشتند. به تعبیر بنده می خواستند زرنگ بازی دربیاورند. آدم و حوا نمی خواستند گناه کنند و با خدا دربیفتند بلکه می خواستند زرنگ بازی کنند.

پس آن عهد چیست؟ بعضی ها گفتند آن عهد دیگری است آنجا که خداوند می گوید «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ...» به شما نگفتم که شیطان دشمن شماست؟ با شما عهد نبستیم که «إِنَّ هَذَا عَدُوّ لَّکَ وَلِزَوجِکَ فَلَا یُخرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلجَنَّةِ فَتَشقَى» این ابلیس دشمن تو و همسر توست دشمن شما دوتاست این را به شما نگفتیم. یک عهد این است که این را دشمن بدان. این احتمالش هست. که ما از همان اول که به تو سجده نکرد و با تو درافتاد و خودش را از تو بالاتر دانست ما از همان اول با هم یک قراری گذاشتیم که به حرف این نباید گوش کنی چرا کردی؟ یک احتمال این است که «فنسی» جدی نگرفت، و قضیه دشمنی شیطان و ابلیس را جدی نگرفت.

اما یک احتمال دیگری که بیشتر دانسته شده این است که آن میثاق عمومی که در یک آیه دیگر می گوید آن میثاقی که از همه انبیاء و اولیا بطور خاص گرفتیم بلکه از همه انسانها یک میثاقی گرفتیم. ما یک تعهدی از همه بشریت گرفتیم قبل از این که به دنیا بیایند که پای آن بایستند خیلی از انبیاء و اولیاء و انسان های کامل آن میثاق را محکم تر و قوی تر گرفتیم از همه شما این میثاق گرفته شد و همه شما هم آن را قبول کردید. آن چه بود؟ قرآن می فرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً...» شما از بهشت بیرون می روید و وارد عالم طبیعت می شوید من شما را آنجا تنها نمی گذارم از طرف من پیام خواهد رسید و هدایت خواهید شد. بعضی از مفسرین می گویند آن عهد این است – بهتر به آن عهد می خورد - «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» هر کدامتان آن پیامی که به شما رسید و قبول کردید و جدی گرفتید و دنبال آن راه افتادید و این خطایی که در بهشت کردید آنجا دیگر گناه می شود آنهایی که این کار را آنجا نکنید «فلا یضل و لایشقی» من به شما قول می دهم که در آن مدتی که در دنیا هستید اولاً «فلایضل» گم نشوید. ضلالت. گم نمی شوید راه را گم نمی کنید گیج نمی شوید مثل آدم های گیج زندگی نکنید بفهمید چه کار می کنید و کجا می روید؟ به جای این که هدایت و تبعیت کنید. این یک قول. دوم) «فلایشقی» توی زحمت اساسی نمی افتید. شقاوت یعنی رنج و بدبختی. سعادت یعنی خوشی. شقاوت یعنی سختی و رنج بردن. اگر آنجا می روید وقتی پیام من از طریق انبیاء و دین به شما رسید و از طریق عقل و فطرت به شما گفتیم وقتی فهمیدید قبول کنید آنجا یادتان نرود و لجبازی هم نکنید فراموشی نکنید و سستی هم نکنید اگر این کار را نکنید «فلایضل ولایشقی» فرزندان شما در زمین نه راه را گم می کنند نه در زندگی گیج می شوند که اینجا کجاست چه کار کنیم بالاخره که چی؟ این حرفها را نمی زنند و با چشم باز و عاقلانه زندگی می کنند. دوم؛ «ولایشقی» گرفتار شقاوت و بیچارگی نمی شوند یعنی زندگی در دنیا به آن ها آرام خواهد گذشت سخت نخواهد گذشت. البته مشکلات جسمانی ممکن است داشته باشند تهدید بشود، تحریم بشود، مریض بشود، کتک بخورد، همه اینها ممکن است ولی همه اینها را چون می فهمد در چه مسیری است آن انسانیت وکرامت و آرامش خودش را باز هم خواهد داشت. می دانید که امام(ره) در تمام زندگی اش اهل کیف و عیش نبوده. تمام عمرش در نجف در یک خانه فقیرانه که الآن هم به نجف بروید هست هیچ کدام از ما حاضر نیستیم در آن خانه زندگی کنیم. در آن گرما و آن وضعیت، مصطفی پسر امام در گرمای 60 درجه نجف پنکه معمولی گرفته بود آورده بود امام گفته بود می خواهی من را جهنمی کنی؟ ایشان گفتند آقا پنکه است جهنم چیه؟ از پول وجوهات هم نگرفتم بعضی ها شما را دوست داشتند هدیه دادند و مومنین گفتند نذری هدیه ای بوده، امام گفت همه طلبه ها پنکه دارند و همه مردم نجف پنکه دارند؟ یعنی می گفت اگر آنها ندارند و من به عنوان رهبر دینی شان اینها را داشته باشم من جهنمی هستم من باید مثل همه مشکلات همه را داشته باشم. خب زندگی اش که پر از مشکل بود. ایران هم که آمدند وقتی رهبر شده و حاکم شده و میلیاردها میلیارد پول بیت المال دست اوست کل زندگی اش در جماران در دوتا اتاق بوده و کل زندگی اش یک چمدان هم پر نشده نصفه چمدان است. در حالی که وقتی از دنیا رفته در وصیتنامه شان گفته اند با دلی آرام و ضمیری شاد و دلی امیدوار از خدمت شما مرخص می شوم. مرگ را هم انگار مرخص می کند. مثل وقتی که می گوییم آقا ببخشید ما از خدمت شما مرخص می شویم کار داریم باید جای دیگری برویم. خب این آدم خیلی آرام است و آرامش دارد ما در زندگی علامه طباطبایی، امام و همین آقای بهجت و امثال اینها که زندگی شان الهی گذشت و حتی ادم هایی که عالم دین هم نبودند ولی ما در زمان جنگ واقعاً این بچه ها را دیدیم و مدرک حوزه و دانشگاه هم نداشتند ولی خیلی شاد و آرام بودند با این که خیلی زندگی شان سخت بود. فقیر بودند مدام در جبهه مشکل داشتند درگیر بود شیمیایی بود، پایش قطع شده بود ولی آرام بود. همین قاسم سلیمانی را شما ببینید همیشه چه چهره شاد و آرام و مهربانی دارد با این که تمام زندگی اش همه اش مشکل بود یعنی یک لحظه آرامش نداشتند نه زندگی، نه آرامش، نه خواب، مدام درد، تهدید، خطر، جنگ؛ ترکش، خون، کتک، ولی چقدر آرام هستند. این همین است که قرآن اینجا می فرماید شما و بچه هایتان تا ابد در دنیا پیام من رسید اگر جدی گرفتید «و لایضل و لایشقی» نه گم می شوند نه راه را گم می کنید نه عذاب می کشید و الا زندگی تان در دنیا عذاب می شود اما «من اعرض عن ذکری» هر کدامتان من را از زندگی تان کنار بگذارید ذکر من و یاد من را پشت سر بگذارید و از ذکر من اعراض کنید بخواهید بدون خدا زندگی کنید بدون نماز و بدون توجه واقعی به خدا زندگی کنید اگر من را از زندگی تان حذف کنید «فانه له معیشتاً ضنکا» همان چند وقتی که در دنیا هستید زندگی تان سراسر تنگی وسختی و رنج خواهد بود. نه رنج مادی، بلکه رنج درونی. مدام رنج می برید. پولدار هستید باز هم رنج می برید. 6تا خانه داری میلیاردری باز هم آرامش نداری رنج می بری. فقیری رنج می بری. احساس گمشدگی، ضلالت، که چی؟ چه کار کنم؟ نمی دانی. گم شدی. هم ضلالت است و هم شقاوت است مدام رنج می بری.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha