بسمالله الرحمن الرحیم
سه آیه در سه سوره به یک ماجرا از سه زاویه گاهی اشاره دارند که هر کدام از این آیات یک بخشی از این قصه را توضیح میدهند و بخشی از این فلسفه را میگویند روی همدیگر تکمیل میشود. یکی این که میگویند وقتی که هبوط اتفاق میافتد و از بهشت میروید وارد یک سبک و سنخ زندگی دیگری میشوید شباهتهایی با اینجا دارد. آنجا هم اکل و خوردن و مصرف و زوجیت و همسر هست اما راحتی اینجا را دیگر ندارید. اینجا نه تشنه میشوید نه گرمازده میشوید نه گرسنه میشوید نه خسته میشوید آنجا میشوید. یک تفاوتهایی دارد و یک شباهتهایی دارد. موقع هبوط به آدم و حوا گفتند از این به بعد به زمین میروید و در زمین زندگی خواهید کرد و در زمین خواهید مرد. یک چند ده سالی آن زندگی طبیعی را تجربه میکنید بعد بدن شما به زمین برمیگردد و بعد دوباره شما را در قیامت از زمین بیرون خواهیم آورد و شما بعد از مرگ تا آن قیامت یک دوره حیات خواهید داشت همین که به آن زندگی برزخ میگوییم. برزخ یعنی وسط. واسطه بین دنیا و آخرت. زندگی برزخی اینهایی که مردند و ما که میمیریم تا قبل از قیامت همه در زندگی برزخی هستیم. یک بهشت و جهنم برزخی داریم یعنی در آن دوره هم، همه مساوی نیستند هرکسی به حسب نوع زندگی که اینجا کرده آنجا زندگیاش با دیگری متفاوت میشود. بعد که قیامت میشود همه موجودات زنده میمیرند و همه از بین میروند و مرگ مطلق حاکم میشود و قرآن از همان اول خبر داده که دوباره شما زنده میشوید و از زمین بیرون میآیید. منتهی قرآن میفرماید آن زمین، زمین دیگری است و آن آسمان، آسمان دیگری است. یعنی عین زمین و آسمان دنیا نخواهد بود و بعد بهشت و جهنم اصلی، بعد از قیامت خواهند بود. همین حرفی که همین اول، خداوند به انبیاء گفت در طول هزاران سال انبیایی فرستاد که به آنها گفت به بشر مدام یادآوری کنید و یادشان بیاورید چون از بس درگیر بدن و این قواعد جسمی هستند و مدام گرسنه میشوند غذا میخواهند و آب، گرما، سرما میخورند یک جای گرم میخواهند، شهوت دارند، نیاز به همسر دارند، بچه میخواهند، امکانات کم است، با هم درگیر میشوند، دعوا و خشونت راه میافتد، وسوسه میشوند، اینقدر فشارهای جسمانی در عالم طبیعت و اقتضائات آن زیاد است مدام باید به اینها یادآوری بشود یادشان میرود. این هم که میگویند روزی چند بار نماز بخوانید یعنی روزی 5 بار حداقل، ما میچسبانیم سه بار میکنیم هر چند ساعت یکبار انسان دوباره باید با خداوند آن پیمانی که با ما بسته تجدید عهد کند و دوباره در نماز به خداوند میگوید حواسم هست. میگویند هر چند ساعت بایست و با ما حرف بزن ما عقل و فطرت به تو دادیم پیامبران هم فرستادیم، هر روز، روزی چند بار بایست و بگو خدا مهربان است. به نام خدا هر کاری را آغاز کن. وقتی به نام خدا شد و بسمالله شد حتماً آن کار خدایی باشد شما نمیتوانید بگویید من به نام خداوند میخواهم ظلم کنم! بسمالله الرحمن الرحیم میخواهم ظلم کنم و یا شراب بخورم یا فلان کار را بکنم! این که میگویند از همان ابتدای کار بسمالله بگو یعنی روشن شود که هر کاری را نمیتوانی بکنی. هر کاری با انسانیت تو و با خلافت تو سازگار نیست. این نماز و روزه و عبادت و حج، این موعظههای اخلاقی، واجب، حرام، همه اینها برای این است که به ما یادآوری کند که شما قرار بود خلیفه باشید یک وقت حیوان نشوید. اینجا نیامدی مثل بقیه حیوانات زندگی کنید هر وقت گرسنه میشوید هرچه دلتان میخواهد بخورید همه چیز خوار. از هر چیزی لذت جسمانی میبرید سراغ آن بروید هر چیزی یک کمی برایتان سخت و مشکل است فرار کنید. روزه یعنی آن بُعد خلیفهاللهی یادتان باشد تو با حیوانات دیگر فرق داری. حیوان گرسنه بشود غذا باشد میخورد. تو گرسنه میشوی غذا هم هست نباید بخوری. اراده تو، آزادی تو باید مدیریت بشود. تو خلیفهای و صفات الهی داری. بعد همین نماز را که گاهی این جملات را مدام تکرار میکنیم که چی؟ این نماز خیلی چیزهاست ولی ما حواسمان نیست. هر چند ساعت یک بار رو به آنجایی که خدا گفته بایستی. زمان خاص تعیین کرده، مکان و جهت آن را تعیین کرده است با این که خدا نه زمان دارد نه مکان دارد نه جهت دارد. چرا میگوید این ساعت رو به این قبله نماز بخوان؟ مگر خدا آنجا و آن وقت هست؟ نه، خداوند نه زمان دارد نه مکان دارد و نه جهت دارد، اما ما که بدن داریم و در عالم طبیعت هستیم ما هم زمان داریم، هم اینجا مکان داریم و هم جهت. جلو با پشت سر فرق میکند. شما وقتی که میخواهید به سمت یک هدفی حرکت کنید پشت پشت که حرکت نمیکنید میخواهید به یک حقیقتی احترام بگذارید پشت به او که نمیایستید رو به آن میایستید آن حقیقت پشت و رو ندارد ولی من و تو که پشت و رو داریم. ما معنا دارد. زمان و مکان، جهت همه اینها معنا دارد. تک تک حرکات جسمانی ما چون در واقع روحانی است یعنی روح ما دارد به جسم ما دستور میدهد تمام این حرکات جسمانی معنای انسانی یا ضد انسانی پیدا میکند. ببینید اگر روح نباشد جنازه و جسد ما وقتی که میمیریم هیچ حرکت این جسد معنای اخلاقی ندارد مثلاً اگر جنازه افتاده مرده دستش اینطوری است، این معنیاش این نیست که دارد ما را تهدید میکند! یا یک کسی با دست این توی سر شما بزند، شما به آن جنازه که کاری ندارید این کسی که این کار را کرده میگویی تو زدی، او هم میگوید من کجا زدم این دست این جنازه است! وقتی که روح در بدن نیست دیگر حرکات این بدن، معنای اخلاقی و انسانی ندارد. وقتی این روح در این بدن است تمام حرکات ما معنادار است آن بخشی که به اراده ماست. ببینید یک فعل و انفعالاتی یک حرکاتی در بدن ما اتفاق میافتد مثلاً پل میزنید، نبضتان میزند، قلبتان میزند، خون در بدن شما جریان دارد هزاران هزار حرکت در بدن ما دارد اتفاق میافتد نه این که دست ما نیست ما اصلاً خبر نداریم. این چشم دارد میبیند مگر من دارم کاری میکنم که این چشم ببیند؟ وقتی چشم من باز است من نمیتوانم نبینم، گوش من نمیتواند نشنود اینها که دست من نیست ولی مدیریت اینها را به من سپردند گفتند اول خلیفه خدا در بدن خودت باش، و خلیفه خدا در خانواده خودت، در محیط کارت، و بعد خلیفه خدا در زمین باش در حدی که میتوانی. آن وقت این نماز و روزه همه در همان جهت است. همین حجاب، چرا حجاب؟ برای این که وقتی برهنگی و نیمه برهنگی بین زن و مرد آمد، رابطه زن و مرد در محیط کار و درس و خیابان و بازار از رابطه دو انسان با همدیگر تبدیل به رابطه دو جنس میشود! یعنی رابطه جنسی میشود نه انسانی. یعنی حواس مرد به انسانیت زن نیست بلکه به بدن اوست. زن هم حواسش به این است که چه کار کند جذابتر به نظر بیاید. رابطه اینها دیگر رابطه انسانی نیست بلکه رابطه نر و ماده است. مثل بقیه حیوانات میشود. پس تمام احکام دین و احکام اسلام برای صیانت از آن خلافت و کرامت انسان است. – آن دفعه عرض کردیم – چشم هست و نگاه! مادیاش یکی است اما ما 30- 40 نوع نگاه داریم که اینها معانی مختلف دارند آن مربوط به روح تو میشود. نگاه توهینآمیز، نگاه مسخره کردن، نگاه تهدید، نگاه تحقیر، نگاه ذلتآمیز و ذلتبار. یکطوری نگاه میکند که معلوم است اصلاً برای خودش ارزشی قائل نیست. نگاه طمع، نگاه فریب، نگاه شهوت، انواع و اقسام نگاهها که مربوط به این چربی و پی نیست اینها کار روح است. این جسم ابزار است. نماز که میگوید روزی چند بار بیا با تکبیر (الله اکبر) شروع کن این برای تأمین و حفظ آن خلافت توست. یادت باشد در این عالم اصل، خداست آن را یادت نرود. این را همه آدمها، اشخاص، اشیاء، دنیا، امکانات، تهدیدها، فرصتها، رنجها همه در برابر او هیچ است همه اینها وسیله است. بعد میگوید خدا را حمد کن. شما چه وقت الحمدلله رب العالمین میگویید؟ چه زمانی حمد میکنید؟ میخواهم بگویم این نماز، این میثاقی که خداوند در سوره بقره با انسان بست همه این عبادات مدام دارد آن میثاق را به یاد ما میآورد که حواستان باشد تو آدم هستی. شما با بقیه موجودات فرق میکنید حواستان باشد آزادی و آگاهی باید مرکبی باشد که تو را بالا ببرد نه پایین ببرد. دنیا نردبام است بعضی از این پایین میروند و بعضیها از همین نردبان بالا میروند هر دو هم در دنیا هستیم. دنیا پلکان است. یک عده از ماها از همین پله دنیا بالا میرویم یعنی از این فرصت دنیا استفاده میکنید و در حد خودتان خلیفهالله میشوید. یک عده از همین پله پایین میرویم ساقط میشویم. جهنم، محل سقوط ماست. سقوط از انسانیت. بهشت، آن منطقه انسانیت ماست آن مرحله عبودیت و خلافت ماست که آنجا خودش را بروز میدهد. هر چه آدمتر و خلیفهتر بشویم لذائذ بیشتری هم داریم که بهشت سراسر لذت است. هرچه از این فلسفه خلقتمان فاصله میگیریم و از این پله پایینتر میرویم و ساقطتر میشویم بیشتر رنج میبریم و جهنم مرکز همه رنجهاست رنجهایی که ما خودمان برای خودمان بوجود میآوریم. این نمازی که مدام میخواهد آن میثاق الهی را که میگوید مواظب باشید نسیان نکنید وقتی نسیان بشود عصیان هم میکنید این برای همین است که این نسیان اتفاق نیفتد. به نام الله شروع کنید. تکبیر یعنی مرکز عالم، مبدأ و معاد عالم و همه چیز عالم خداست هیچ چیزی را در ذهنتان با او مقایسه نکنید. الله اکبر معنیاش این نیست که خداوند بزرگتر از همه اشیاء است اصلاً مقایسه معنی ندارد در برابر خداوند چیزی و کسی نیست که بخواهیم مقایسه کنیم این بزرگتر یا آن؟ در روایت میفرماید این الله اکبر یعنی «الله اکبر عن یوصف» خداوند بزرگتر از این است که وصف بشود نه این که بزرگتر از یک چیز دیگر است! بلکه بزرگتر از این است که بشود وصف بشود. خب روزی چند بار به ما میگویند واجب است این تکبیر را به خودت بگو که هدف فراموش نشود و اصل را فدای فرع نکنی و به نام او شروع کنی. روزی چند بار باید به محضر او بیایی و با خدا حرف بزنی. حرفهایی که خدا به تو گفته یعنی قرآن، بخوان و ببین چه میگوید، به خودت یادآوری کن که یادت نرود کجا هستی؟ یادت نرود اینجا موقت هستی و اینجا وطن تو نیست بلکه داری از اینجا عبور میکنی. احساسات داشته باش اما درگیر احساسات اینجا نشو، قفل نشو، اینجا باتلاق است در این فرو نرو، تو باید از این باتلاق عبور کنی. درست زندگی کن، مردی؟ زنی؟ هر چه که هستی. هزار سال پیش بودی یا هزار سال بعد به دنیا میآیی، فرقی از این جهت نمیکند. با الاغ توی بیابان میروی یا با هواپیما این طرف و آن طرف میروی؟ از این جهت هیچ فرقی ندارد. زندگی مادیات فرق میکند اما از این جهت فرقی نمیکند. نفری یک موبایل و کامپیوتر شخصی دستتان است یا اصلاً سیصد سال دیگر ممکن است همه با وسیله شخصیشان به مریخ بروند! با آن آدمی که سه هزار سال پیش زندگی میکرده که نه برق داشته، نه رادیو و تلویزیون بوده نه رسانه بوده، از این جهت هیچ فرقی نمیکند او میتواند انسانتر از تو باشد و تو میتوانی انسانتر از او باشی. اینها به زمان و مکان و صنعت و تکنولوژی ربطی ندارد. صنعت و تکنولوژی و علوم تجربی همه لازم است مهندسی، پزشکی و هم علوم انسانی که مربوط به این دنیاست لازم است اما همه اینها مربوط به همین 60- 70 سال است! همه اینها لازم است به شرط این که به آن علم اصلی، علم اسماء گره بخورد. آن اگر باشد اینها مفید است. اگر آن نباشد اینها مشکلی را حل نمیکند. اتفاقاً مشکل درست میکند. وقتی آن علم اسماء و آن ذکر خلیفهاللهی نباشد همین تکنولوژی علیه انسان به کار میرود. بمب میکروبی، شیمیایی و بمب اتم، همین تکنولوژی به جای این که در خدمت اخلاق باشد علیه اخلاق به کار میرود. همینطور که داریم میبینیم. یعنی عقل بشر یعنی در واقع مغز بشر باید بگوییم و تجربیات او، و این زرنگیها و استعدادهایی که خدا به او داده همه به شیطنت تبدیل میشود. تکنولوژی شیطانی شیطنت میشود و تکنولوژی رحمانی یعنی این قدرت بشر را که اتفاقاً بعضی از مفسرین هم بحث میکنند در روایت هم داریم که آن علمالاسمایی که میگویند بخشیاش معنوی است اما بخشی از آن اسماء هنر زندگی کردن در زمین هم هست یعنی همین علوم طبیعی و تجربی هم جزو آنهاست. مهارت زندگی و ابزارشناسی و ابزارسازی؛ چون فقط انسان است که ابزارساز است ما حیواناتی هم داریم که به شکل غریزی یک لانهای برای خودشان درست میکنند و یک کارهایی میکنند یک تکنولوژی ابتدایی در زندگی مورچهها و بعضی از پرندهها و زنبور عسل هست. زنبور عسل کندو را دقیقاً معماری میکند اما اینها با قدرت ابزار سازی انسان قابل مقایسه نیست. لذا جزو همان علم الاسماء همین علوم طبیعی هم هست حتی بعضی میگویند این اسماء، اشاره به این اسمگذاری روی اشیاء در عالم طبیعت هم هست و آن بُعد معنوی همین بُعد مادی است این هم یک خصوصیتی در انسان است. در نماز مدام باید به ما یادآوری کند که ما کجا هستیم؟ این نماز روزی چند بار دارد به ما میگوید اینجا کجاست؟ تو کجایی؟ تو کی هستی؟ از کجا آمدی و کجا داری میروی و چه نسبتی با عالم داری؟ یعنی وقتی از همان اول میگویی الله رحمن و رحیم، یعنی در ذهنتان نیاید جهان وحشی و خشنی است دنیا خیلی خطری است اصلاً انگار ما را اینجا رها کردند و ما را یادشان رفته است! کسی به فکر ما نیست. خدایی هم اگر هست معلوم میشود که خیلی عصبانی است! ما در برهوت آورده ول کرده اصلاً به ما کاری ندارد. مدام میگوید بگو رحمان و رحیم است. هم رحمت عام و هم رحمت خاص. یعنی در این عالم، اگر انسان عاقلانه و درست نگاه کنید این عالم طبیعت که پایینترین سطح حیات است همین عالم هم نماد رحمت خداست. یعنی حتی این طوفان و زلزله و مرگ و بیماری هم گرچه بخش مهمی از آن علتش خود ماها هستیم ولی بالاخره جزو مکانیزم این عالم است همینها را هم تفسیر رحمانی کن و از این اتفاقات نتیجه نگیر که این جهان چقدر بیرحم است یا خدا چقدر بیرحم است. مدام روزی چند بار بگو خداوند رحمان و رحیم است یعنی تفسیرتان از زندگی حتی مشکلات زندگی تفسیر رحمانی باشد. یعنی زاویه نگاهتان را درست کنید و درست نگاه کنید. بعد میگویید «الحمد» میخواهم بگویم نماز چقدر ارتباط با همین آیات سوره بقره دارد که مدام دارد مسئله هبوط و خلافت و رجعت الی الله را دارد توضیح میدهند «إنّا إلیه راجعون» ما داریم برمیگردیم ما همین الآن در حال برگشت هستیم همین الآن راجع هستیم نمیگوید «نرجع» ما بعداً که مردیم به سوی خدا برمیگردیم! بلکه میگوید «إنّا راجعون» ما همین الآن در حال برگشت به سوی خداوند هستیم. «إنا لله» ما برای خدا هستیم. ما از آنجا هستیم ما برای آن عالم هستیم ما برای اینجا نیستیم. اینجا موقت آمدیم و همه با هم بدون هیچ تردیدی «إنّ إلیه راجعون» فقط به سوی او، این که مقدم میآید و نمیگوید «راجعون إلیه» ما برمیگردیم به سوی خدا، یعنی ممکن است حالا قبل و بعدش به سوی چیز دیگری هم باشد! نه، إلیه راجعون، فقط داریم برمیگردیم و همین الآن در حال برگشتن هستیم و فقط داریم به سوی خدا برمیگردیم ته خط خداست، اول خط خداست، همهاش خداست. بعد روزی چند بار میگوییم «الحمدلله» الحمد، یعنی کل حمدها، یعنی هرکس در هر چیزی را دارد ستایش میکند میگوید عجب چیزی است، چقدر جالب، چقدر زیبا، چقدر خوب، همه اینها در واقع داری خدا را ستایش میکنی. منظره زیبا میبینی، یک تابلوی زیبایی را یک آدمی کشیده، همین را هم باید بگویی «الحمدلله» آن را هم داری تشکر میکنی ولی این خودش مستقل نیست. این آیه، همه حمدها، هر حمد یعنی از هر چیزی که خوشتان میآید و برای آن در عالم عظمت و احترام قائل هستید همهاش مربوط به اوست تجلی خداوند است و از اوست. الحمد، کل حمد، هرکس هر چیزی را حمد میکند. هر کس هرجا یک ارزشی، زیبایی، عظمتی، یک چیز دوست داشتنی میبیند همه این را لله میبیند و میگوید الحمدلله همهاش برای خداست ولو شما اشتباهاً فکر کنید و به این و آن نسبت بدهید چون همه شما قدرت میخواهید، قدرت، جمال و زیبایی میخواهید علم و آگاهی میخواهید، همهتان هم بینهایت آن را میخواهید و اینها آن هم بینهایتش فقط خداست. از دانستن یک چیزهای جدیدی شما سپاسگزار میشوید یعنی شما دنبال یک کمالی هستید آن کمال دانستن است. و هرچه بدانید باز هم میگویید یک چیزهای دیگر هم هست خوب است که آنها را هم بدانم. یعنی دنبال بینهایت آن هستید. بعد میگویید علم بینهایت خداست. بنابراین چه بدانید و چه ندانید شما دنبال خدا بودید به اینجا آمدید. شما که هیچی، حتی کافر، کافری که دنبال دانستن یک چیز است دنبال زیبایی است او هم نمیداند که دنبال زیبایی و دنبال علم است و آن جمال و علم بینهایت میخواهد به هر حدی که برسد برایش کافی نیست اگر بگویند باز هم هست میگوید آن را هم میخواهم و خدا این میل را در انسان گذاشته است. این انرژی و این طلب را، و آن کافر کسی است که نمیداند آن چیزی که دنبال آن هستی و بینهایت است آن خداست. تو اشتباه گرفتی. امام(ره) همان زمان هم میگفت این صدام جنایکار و این کارتر جنایتکار هم دنبال کمال هستند! منتهی فکر میکند کمال در قدرت و غلبه مادی است و راه آن هم کشتن بقیه و ظلم به بقیه است! و الا همینها هم دنبال کمال هستند. فطرت و ذات انسان است او هم آدم است. همینها هم خداوند یک کاری کرده که دنبال یک کمالی هستند. این میفهمد قدرت یک کمال است. میفهمد عزت، عزیز بودن یک کمال است منتهی کفر و فساد آن در این است که هم مفهوم و مصداق کمال را نفهمیده، فکر کردن مفهوم کمال همین قدرت مادی در این عالم به هر قیمت است و هم در مصداق و راه رسیدن به آن، راه خطایی را دارد میرود. و الا همه دنبال کمال هستند. حتی یزید هم دنبال کمال است وقتی با امام حسین میجنگد. منتهی تو راه کمال را اشتباهی میروی. فکر میکنی کمال در لذت دنیوی است فکر میکنیم کمال در قدرت و حکومت بر بقیه است راه آن هم کشتن حسین(ع) است. بعد میفرماید در قیامت هیچ چیز پنهان نیست همه چیز آشکار است آنجا همه میفهمند که کمال چه بود و ما دنبال چه بودیم؟ اصلاً یکی از رنجهای بزرگ جهنم و قیامت به بعد در دانستن چیزهایی است که اینجا بفهمی چه خطاهای بزرگی کردی و به خودت خیات کردی. لذا قرآن میفرماید یکی از اسمهای روز قیام «یوم الحسرت» است. قیامت روز حسرت است و حسرت میخورید. یکی از عذابهای بزرگ جهنم حسرت است. حسرت یعنی چی؟ یعنی حرص میخوری از این که چه امکانی در اختیار من بود و با آن چه کارهایی میتوانستم بکنم و به کجاها برسم اما با آن چه کار کردم؟! با عمرم، با زندگیام و... همینطور کل نماز را شما دقت کنید همهاش یادآوری این است. الحمدلله. همه زیباییها و کمالات برای اوست. هرکس هرکسی را دارد حمد میکند شما یک گالری میروید یک خط زیبایی را میبینید میگویید عجب خطاطی است، حواست نیست تو داری خدا را حمد میکنی. چون این زیبایی که داری خط میبینی یک سهم کوچکی از زیبایی است تو دنبال این خط که نیستی تو دنبال زیبایی هستی. و بینهایت آن را میخواهی. عشق به زیبایی بینهایت تو را به طبیعت و به این گالری و به این سالن سینما کشاند. عشق به او، یک کمال بینهایت است. حالا یا زیبایی جمال است، یا قدرت است، یا علم است، کمال عزت و محبوب بودن است. دوست داری دوستت داشته باشند. آن وقت قرآن میفرماید «هو الحبیب» معشوق واقعی اوست. لذا وقتی که تو میخواهی تو را دوست داشته باشند همان لحظه هم حواست نیست تو خدا را میخواهی. لذا قرآن و روایت میگوید انسان به هر چیزی که برسد آرامش پیدا نمیکند. یعنی شما بالاترین مدرک تحصیلی بگیرید مثلاً بچه بودیم میگفتیم کی میشود مدرسه بروم، بعد که رفتیم گفتیم میشود دبیرستان بروم، بعد که رفتیم گفتیم میشود کنکور قبول بشوم دانشگاه بروم؟ دانشگاه که رفتم گفتیم میشود کارشناسی ارشد بروم؟ بعد گفتیم یعنی میشود من دکترا بگیرم؟ بعد که همهاش را گرفتیم، میشود عضو هیئت علمی بشوم؟ جایزه علمیام را فلان جا ببرم، عکسم را بگیرند و... همه کارها شده، الآن باز چه مرگت هست؟ تو که باز همان ناآرامی قبلی را داری؟ باز یک چیز دیگری میخواهی. به هر چیزی که برسیم باز هم همین آدم بدبختی که هستیم باز هم هستیم. من الآن نگاه میکنم همان حرصها و رنجهایی که 40 سال پیش میخوردم الآن هم دارد بیشتر هم شده! علتش را میدانید چیست؟ قرآن میفرماید شما دنبال خدا هستید خودتان نمیفهمید چون فقط او بینهایت است فقط با او آرامش پیدا میکنید. «ألا بذکرالله تطمئن القلوب» ألا یعنی بدانید و حواستان باشد. «بذکرالله» مقدم آمده، اول آمده، قبل از فعل آمده، یعنی فقط و فقط یک چیزی به شما آرامش واقعی میدهد و قلبهایتان آرام میگیرد این استرس و اضطراب و این که بعداً چه میشود؟ بعد چه میشود؟ ترس و غم از شما فاصله میگیرد فقط یک راه دارد و آن «ذکرالله» است. همان که خداوند به آدم و حوا که بیرون شدند گفت به عالم طبیعت بروید، گفتند توبه کردیم اشتباه کردیم گفتند من هم بخشیدم اشکالی ندارد ولی دیگر به مرحله قبل نمیتوانید برگردید مخصوصاً الآن که به عیب خودتان پی بردید که مجبور شدید با برگ بپوشانید و این نتیجه نزدیک شدن به آن گیاه و درخت ممنوعه بود و حالا که فهمیدید نیازهای مادی دارید، نیاز جنسی، نیاز تولد، نیاز به غذا، آب، که این عورت آدم و حوا که با برگ پوشاندند خودشان را ندیده بودند «وُری عنهم» از آنها پوشیده بود. آنجا یک لحظه دیدند و گفتند عجب، از این بعد انگار زندگی یک طور دیگری شد. برای بقاء باید یک کارهایی کرد. خلقت آدمهای بعد به شکل ما نیست وقتی که آن میوه ممنوعه را خوردید آن وقت این عیبهایتان آشکار شد و گفتید ما فهمیدیم که اشتباه کردیم. قرآن میگوید ما به شما گفتیم اگر از این میوه بخورید چه میشود؟ گفت «تشقی» نگفت جهنمی میشوید، گفت که در مشقت میافتید. یعنی اگر این کار را بکنید بعد وارد یک مرحله دیگر از زندگی میشوید آنجا زندگی سخت است. مثل اینجا بهشت نیست. اینجا نه گرما میخورید نه سرما میخورید نه تشنگی میکشید ولی آنجا همه این مسائل هست. بعد گفت ما اشتباه کردیم عذرخواهی میکنیم نباید این کار را میکردیم. او توبه کرد و خداوند هم پذیرفت گفت بله بخشیدم اما این وسط یک اتفاقی افتاد شما با خودتان کاری کردید که دیگر با این وضع جدید نمیتوانید در آن بهشت اولیه زندگی کنید دیگر نمیتوانید چون سنخیت ندارد. دیگر این کاری که با خودتان کردید با این وضع دیگر نمیتوانید آنجا زندگی کنید آنجا یک مکانیزم خاصی داشت حالا وارد یک عالم دیگری میشوید. ابزار زندگی در عالم طبیعت را به شما میدهیم. این شُش و هوا و تنفس و... همه انواع چیزهایی که با این بدن هستیم و خبر از خیلیهایش هم نداریم. اما هم بپرس چگونه و هم بپرس چرا؟
هشتگهای موضوعی