چرخش قدرت، انتخابات و تمدن سازی (رقابت در دستگاه یا با دستگاه؟)
در آستانه انتخابات _ نشست (معنای رای دادن و ندادن، و مغزشویی دموکراتیک) _ ۱۳۹۲
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز سلام عرض میکنم.
عنوان بحث که دوستان تعیین فرمودند عنوان بسیار مهمی است ولی خیلی کشدار است چون از بحث انتخابات تا بحث تمدنسازی طبیعی است که به لحاظ نظری و عملی راه زیادی است اما از این جهت، این عنوان، عنوان خوب و قابل دقتی است که وقتی ما یک هدف نهایی ترسیم کنیم و آن عبارت باشد از تمدنسازی اسلامی در عصر جدید، معنیاش این است که به مسائلی از قبیل حتی یک انتخابات نباید بطور مجرد و منفصل از مبانی و اهداف کلی یک انقلاب و یک جامعه انقلابی نگاه کرد معنیاش این است که انتخابات صرفاً یک چرخش قدرت ساده، دست به دست شدن ساختارها و نهادها بین دو فرد، یا دو گروه نیست یک چیزی فراتر از آن است و باید دید به عنوان و به مثابه فراتر از آن نگریسته بشود. یک وقت شما به یک مسئلهای مثل انتخابات یا یک تصمیم خاص هرچند مهم حکومتی به عنوان یک پدیده مجزا و منعزل از زمینه و بستر اجتماعی و اهداف و نتایج و غایات تاریخی آن نگاه میکنید جزءنگری به مسئله است که البته آن منشأ آثاری است و مهم است اما نه آنقدر مهم که به اثر آن به عنوان یک جزء در ضمن یک کل که عبارت از تمدنسازی باشد نگاه کنید. اما یک وقتی هست شما به همه مسائل از جمله انتخابات به عنوان یک قطعهای از ماشین تمدنسازی نگاه میکنید آن وقت هم معنای همه چیز عوض میشود و هم کارکرد آن عوض میشود و حتی اهمیت آن عوض میشود و حتی یک رأی و یک موضعگیری ساده فردی و گروهی، معنی پیدا میکند یک معنی کلی و تاریخی پیدا میکند اولاً عرض میکنم در برابر چه تفکر و گفتمانی در حوزه اندیشه سیاسی بطور عام و انتخابات بطور خاص قرار گرفتیم و ثانیاً عرض میکنم ملاکها و معیارهای انتخاباتی در تقابل هم نگوییم در تغایر با این ملاکهای دسته اول، از جمله چه چیزهایی است؟ این کل پروژه بحث ما امروز در این فرصت است. چه وسط بحث، چه آخر بحث، هرجا دوستان نظری و اشکالی یا ابهامی داشتند یا نکتهای را ضروری دیدند بفرمایند کتبی یا شفاهی هرطور که دوست دارید از جهت بنده تفاوتی نمیکند.
یک مقدمهای اول راجع به اصل نقش انتخابات در اندیشه سیاسی لیبرال – سرمایهداری بگویم و بعد بیاییم به ریشههای این نگاه اشاره کنیم که این نگاه چطوری پیدا شد و بعد به بعضی از آثار آن هم توجه بدهیم که چطوری میشود در یک رقابت سیاسی و انتخابات سیاسی در بستر دو اندیشه سیاسی، دو نوع رفتار و اخلاق سیاسی مجاز میشود چون منشأ مشروعیت رفتار تغییر میکند مصادیق رفتار مشروع و نامشروع هم در عرصه سیاسی و انتخاباتی لااقل در یک جاهایی تغییر میکند اگر نگوییم در همه جا.
مثلاً آیا اخلاق انتخاباتی میتواند در جهت تخریب دیگران به هر قیمت و به هر شکل در افکار عمومی صورت بگیرد یا این که خود وسیله هم جزئی از هدف است و به تعبیر حضرت امیر(ع) با وسیله جائرانه و نامشروع نمیشود به هدف مشروع رسید چون ما اصلاً در فرهنگ اسلامی تفکیک وسیله از هدف نداریم که بگویند صرفاً یک اهداف مکانیکی مادی مثل کشف قدرت مطرح است آن وقت ابزار آن متفاوت است بعضیهایش ممکن است مشروع باشد و بعضیها نباشد، بعضیها موفقتر است، بعضیها ناکارآمد است و بعضیها اخلاقی است و بعضیها غیر اخلاقی است حالا بسته به موقعیت شما انتخاب کن. یک وقت اندیشه سیاسی در منظر قرآن و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مطرح است که چون خود قدرت هدف نیست و وسیله از هدف چون تفکیک نمیشود خود وسیله جزئی از هدف است چون هدف کسب قدرت و ثروت، هدف ذاتی نیست هدف ذاتی در سلوک فردی و اجتماعی فرد و جامعه دینی، تقرب الیالله و رضایت خداوند است. هدف این است. اهداف مقطعی و مادی مثل اهداف انتخاباتی، مثل اهداف اقتصادی، مثل اهداف سیاست خارجی، اهدافی که احزاب و گروهها تعریف میکنند آنها در واقع اهداف ذاتی و نهایی نیست همه آنچه که اهداف میشمارید ابزار هستند نه اهداف. حتی خود به قدرت رسیدن هدف نیست که شما بگویید رسیدن به قدرت، هدف است حالا وسیله آن مهم نیست! در اندیشه سیاسی اسلام اصلاً رسیدن به قدرت و ثروت هدف نیست در هر دو هدف، تکامل انسانی است. اقامه قسط است. تهذیب و تعلیم است. رشد مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، سعادت و دنیا و آخرت خلق است. وقتی اینها تعریف شد و هدف رشد و سعادت شد. هدف صیرورت تکاملی انسان شد، دیگر معلوم است که با هر وسیلهای نمیشود به این هدف رسید. مثلاً دروغ گفتن، کلاهبرداری، عوامفریبی، وعدههای عجیب و غریب، تخریب، هیچ کدام اینها وسیلهای در جهت آن هدفی که اسلام تعریف کرده نیست. اینها وسیله در جهت ضد آن است. بنابراین اینجا نوبت به هدف وسیله را توجیه نمیکند هم نمیرسد میخواهم بگویم بعضیها اشتباهی هدفگیری میکنند فکر میکنند نظام اسلامی، هدف، کسب قدرت و ثروت و توسعه مادی بدون قید و شرط است. بعد میگوید که آیا این هدف که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آیا وسیله را توجیه میکند یا نه؟ با وسیله نامشروع میشود به این وسیله مشروع رسید یا نه؟ آن وقت در دام نسبیت اخلاقی و اقتضائات و پراگماتیزم سیاسی میافتند در حالی که صورت مسئله اشتباه طرح شده و این نکته بسیار مهمی است. نوبت به این نمیرسد که شما بحث هدف، وسیله را توجیه نمیکند در عرصه توسعه سیاسی و اقتصادی مطرح کنید چون هدف، در این منطق و در اندیشه سیاسی اقتصادی اسلام، غیر از هدف در اندیشه سیاسی لائیک است. اینجا خود ثروت و قدرت نیست خود قدرت و ثروت هم، تشکیل حکومت هم، وسیله است. اگر هدف کسب رضایت خدا و صیرورت تکاملی انسان در ساحت فردی و جمعی شد آن وقت بله، هر وسیلهای که این هدف را تأمین بکند مشروع است. منتهی کدام وسایل و ابزار این هدف را تأمین میکنند؟ ما اتفاقاً اینجا اخلاق سیاسی به این معنای مضمونی اصلاً نسبی نمیشود نسبی به این معنا که از نسبیت اخلاق صحبت میکنند و الا ذاتاً نسبی هست، حقوق هم همینطور است. چون هرچه که وسیله است نسبت به هدف سنجیده میشود و به یک معنا نسبی است یعنی بسته به هدفی که شما برای انسان تعریف میکنید - نسبی یعنی- نسبت به آن هدف، فهرست اخلاق و حقوق، تغییر میکند. اگر کسی گفت هدف زندگی در عالم لذت هرچه بیشتر است با این هدف و نسبت به این هدف، یکسری اخلاقیات و حقوق شکل میگیرد اگر کسی گفت هدف، تکامل و صیرورت الهی است و آمادگی برای لقاءالله است که قرآن میفرماید شما در حال حرکتی رنجآلود به سوی خداوند هستید پس آنگاه او را ملاقات خواهید کرد. اگر آمد هدف از آفرینش و زندگی و از جمله سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت و حاکمیت و همه اینها و حتی تمدن و تمدنسازی، هدف نهایی آمادهسازی بشر برای لقاءالله است نسبت به این هدف، آن وقت فهرست حقوق و اخلاق تغییر میکند. بله به این معنا هم حقوق نسبی است و هم اخلاق نسبی است نسبت به هدف سنجیده میشود. مقررات را شما اعتبار میکنید چون مقررات حقوقی و چه اخلاقی، مقررات به تناسب هدف اعتبار میشود. در میدان فوتبال چون هدف وارد کردن توپ به دروازه طرف مقابل است، یکسری قواعد اخلاقی، حقوقی، وضع میشود مناسب با آن هدف. به این معنا نسبی است چون مناسبت در آن رعایت میشود. به این معنا که همه اخلاق و حقوق نسبی است. معلوم است هرچه که اعتباری است نسبی است. اما معیار این است که ملاک این نسبیت چیست؟ یعنی مناسبت با چه معیاری و با چه هدفی تعقیب میشود؟ ببینید وقتی از اینجا شروع کردید آن وقت میبینید که اخلاق سیاسی و حقوق سیاسی، اخلاق انتخاباتی و این قبیل مسائل، ملاکها و معیارها همه بسته به هدف نهایی سنجیده میشود. این یک نکته و مقدمه بسیار مهم در باب مفهوم اخلاق با حقوق سیاسی انتخاباتی و نسبت آن با اندیشه سیاسی اجتماعی که در باب سنجش هدف و وسیله کاملاً تأثیر میگذارد. این که عرض کردم پاسخ دو – سهتا سؤال بسیار مهم و رایج تاریخی در این عرصه است. که حالا یک مثال عرض میکنم که کسانی میگویند چرا پدران اندیشه کلاسیک سکولار و تفکیک دین و اخلاق از سیاست و اقتصاد، چرا به این دام افتادند؟ و هم در عرصه عمل مبارزات سیاسی چرا این اتفاقات میافتد که عملاً همان حرفی که امثال ماکیاولی و دیگران گفتند که ما نمیگوییم اخلاق بد است ولی این اخلاقی که میگویند مربوط به حوزه خصوصی است در روابط فردی این اخلاق ممکن است معنا پیدا کند و مفید باشد که مثلاً دروغ نگویید، کلاهبرداری نکنید. اما در عرصه عمومی و در عرصه سیاسی اقتصادی عمومی، امور پابلیک، تمدنسازی و جامعهسازی اصلاً نمیشود و محال است که اخلاق را رعایت کنید! بنابراین ما نمیگوییم اخلاق و حقوق حرف مفت است میگوییم اینها مربوط به حریم خصوصی است و مناسبات فردی و خصوصی است اما مناسبات تمدنسازانه اجتماعی بدون دروغ و حرص و رقابت و پشت هماندازی و کلاهبرداری نمیشود و بنابراین اخلاق عرصه عمومی با اخلاق عرصه خصوصی متفاوت بلکه متضاد است. خب آنها حرفهایشان را صریح زدند چون ماکیاولی آدم رکگویی بود فساد را علناً تئوریزه کرد گفت همین کاری که همه دارند میکنند من میگویم و از آن دفاع هم میکنم! به این روش میشود حکومت کرد نه به آن روشی که انبیاء میگویند. حالا آنها گفتند اما خیلی از ماها عمل میکنیم! این حرفها را نمیگوییم ولی همین کارها را انجام میدهیم. یعنی ما عملاً داریم همین کار را میکنیم میگوییم دروغ و تهمت و غیبت و حرص شهرت و جاهطلبی، حرص کسب قدرت، من کردن دیگران، زیادهطلبی، دروغ، نفاق و... ممکن کسی بگوید من در روابط شخصی اینها را رعایت میکنم اما نمیشود وارد سیاست و اقتصاد بشوی و باز هم اینها را رعایت کنی این را نمیگوییم ولی میکنیم. به طرف گفتند غیبت نکن غیبت حرام است گفت اگر غیبت حرام بود که امام زمان غیبت نمیکرد! عملاً ما تمام این مفاهیم حقوقی و اخلاقی را که همه ما میگوییم و میشنویم و در منبرها میگوییم و مینویسیم پایاننامه مینوسیم وقتی عملاً وارد عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میشویم و توی بازار میرویم به زبان نمیگوییم ولی با عمل میگوییم آن اخلاق و حقوق به درد اینجا نمیخورد مگر میشود شما در کار اقتصاد بروید ولی کلاهبرداری نکنید و دروغ نگویید؟ مگر میشود در عرصه سیاست بروید وعده الکی ندهید، خیانت نکنید، به این و آن پشت پا نزنی؟ پس آنها نظراً میگویند عملاً هم میکنند ما گاهی نظراً خلاف آن را میگوییم اما عملاً انجام میشود. الآن انتخابات در کشور بطور خاص در آمریکا که قویترین سازوکار تبیلغاتی انتخاباتی را دارد به دنیای شبهدموکرات هم برایشان الگوسازی میکند که مثلاً مناظره میکنید چه چیزهایی بگویید؟ چطوری بگویید؟ کجا چشمک بزنید؟ چه وقت جوک بگویید؟ چه وقت راست بگو؟ چه وقت دروغ بگو؟ و چطوری دروغ بگو؟ و لذا کمکم میبینید انتخابات روشی برای کنترل میشود و یک تکنیک برای مهار کردن و جهت دادن به آراء و افکار عمومی است الآن یک تکنیک و تکنولوژیای برای مدیریت افکار عمومی وجود دارد یک تخصص و فوق دکتری است که میگوید با قطع نظر از این که چه میخواهی بگویی، میخواهی مزخرف بگویی، دروغ بگویی، راست بگویی به تو آموزش میدهم که چگونه بگویی که چطور راست را دروغ و دروغ را راست، قهرمان را ضد قهرمان و ضد قهرمان را قهرمان نشان بدهی. چطوری سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان بدهی که همه هم تأیید کنند! امروز یک تکنیک و یک آموزش است که وسیله را چگونه میشود در خدمت هر هدفی که دلت میخواهد قرار بدهی. ما به تو یاد میدهیم چطوری و چگونه کار خودت را به نام مردم و آراء مردم انجام بده. تکنولوژی عوامفریبی و حقهبازی. یکسری رأی ندهندههایی هستد که میشود آنها را به رأی دهنده تبدیل کرد و رأی دهندههای شناوری که میشود برای آنها دو – سهتا قطب ظاهری تعریف کرد که این آراء شناور آراء بالقوه بالفعل بشود و آرای بالفعل که شناور هستند به سمت قطبهایی که خودت تعریف میکنی متمایل بشوند و سرجمع نهایی، سرجمع این رقابت صوری تحکیم منافع آن اقلیت سرمایهداری، کمپانیها و الیگارشی مادی در جامعه باشد که جلوی سن و جلوی صحنه دموکراسی است ولی پشت پرده الیگارشی است. یعنی یک حاکمیت اقلیت سرمایهدار بر کل ملت. منتهی طوری این کلاهبرداری صورت بگیرد که مردم فکر کنند واقعاً خودشان انتخاب کردند و رأی دادند. این یک تکنولوژی است و این تکنولوژی در نظام سرمایهداری لیبرال به روش علمی صورتبندی شده و به کار گرفته میشود. فریب، پروندهسازی، دروغ، لفاظی، شما ببینید الآن در آمریکا دوتا قطب تعریف میشود دموکرات و جمهوریخواه. در انگلیس دوتا قطب تعریف میشود حزب کارگر و حزب محافظهکار. به اصطلاح چپ و راست. در رقابتها هیچ کدام از اینها مبانی نظام سرمایهداری لیبرال را هرگز زیر سؤال نبردند و نمیبرند چون منطقی هم نیست. یک نظام سیاسی که خودش در انتخابات و رقابتی که خودش سازمان داده که نمیآید خودکشی کند و اصل موضوعیت و مشروعیت خودش را که یک سیستم نمیآید داخل یک رقابت انتخاباتی درون سیستمی به بحث و به رأی بگذارد. جالب است از این طرف میگویند چرا مخالفان نظام را نمیگذارید بیایند نامزد ریاست جمهوری بشوند؟ خب در کدام نظام چنین کاری میشود؟ انتخابات درون یک سیستم برای چیست؟ انتخابات درون یک سیستم در تمام دنیا برای تجدید صورت و تجدید مدیریت در داخل آن سیستم است برای تغییر ساختار نیست. در کدام انتخابات در دنیا، انتخابات برای تغییر ساختار صورت میگیرد؟ در کدام نظام دموکراتیک حتی لیبرال لائیک در دنیا مخالفین آن سیستم و مبانی آن سیستم میآیند رقابت میکنند مثلاً یک کسی بگوید من اصلاً نظام سرمایهداری را قبول ندارم ولی میخواهم بیایم رئیس جمهور یک رژیم لیبرال سرمایهدار بشوم مثلاً طرف کمونیست باشد بگویند شما میتوانید بیایید رئیس جمهور یک نظام لیبرال سرمایهداری بشوید اصلاً چنین چیزی معنی ندارد اگر سیستم لیبرال هم چنین کاری بکند احمق است. در تاریخ دموکراسیهای دنیا نه چنین چیزی اتفاق افتاده و نه خواهد افتاد و نه منطقی است. مثل این که بگویند ما چگونه قوانینی بگذاریم که چگونه از بیرون یک سیستم به داخل یک سیستم بیایید و با قوانین خود سیستم، سیستم را متلاشی بکنید! این که خودکشی یک سیستم است. کدام سیستم چنین کاری را میکند؟ در تمام سیستمها کسانی میآیند وارد سیستم میشوند در قوه مجریه، مقننه، سیستم قضا که ارکان یک نظام است که اینها جزء وفاداران به آن نظام هستند جزو پذیرندگان و ملتزمین به آن هستند و آنها میگویند ما داخل این سیستم میآییم بازی کنیم و کار کنیم؟ کجای دنیا میگویند شما خارج از سیستم با استفاده از نردبان یک سیستم داخل آن بیا و آن را نابود کن؟ هیچ کجا. در کدام دموکراسی این اتفاق افتاده است؟ حالا اینها خودشان این بازی را خیلی قشنگ انجام میدهند ولی به ما که نوبت میرسد یک مرتبه میگویند 5 هزار نفر آمدند چرا همه تأیید صلاحیت نشدند؟ اگر راست میگویید آزادی است چرا مخالفینتان را نمیگذارید رئیس جمهور بشوند؟ مگر شما مخالفین سیستمتان را میگذارید رئیس جمهور بشوند؟ یا کدام سیستم در دنیا مخالف سیستم را میگوید بیا برو رئیس جمهور بشو. او باید سوگند بخورد که من به این سیستم وفادار هستم و میخواهم این سیستم تقویت بشود. مخالف سیستم میگوید من متعهد هستم که این سیستم نابود بشود. بنابراین یک حرفهای عجیب و غریبی که هرگز در نظامنامه و آییننامه و مرامنامه دموکراسی لائیک هم نیست اینها از اول انقلاب خطاب به امام و تا همین الآن مدام میگویند ولی وقتی به دموکراسی خود اینها رجوع میکنید میبینید که بحثهای این احزاب هرگز روی مبانی یک نظام نرفته و نمیرود. منطقی هم همین است. مثلاً دوتا حزب کارگر و محافظهکار دعوا میکنند که آن حزب یک موفقیتهای اقتصادی دولت خودش را میگوید که من تورم را پایین آوردم این تعداد معلم و پرستار و پلیس استخدام کردم تو طبق قوانین اینها را عزل کردی! از آنطرف او میآید میگوید بله تو این کارها را کردی اما در زمان دولت تو جرائم بیشتر شد زندانها پر شد. تعداد زندانیها از ظرفیت زندانها بیشتر شده است و چند هزار دانشآموز دبیرستانی داریم کلاس ندارند هیچ جا ثبت نام نمیشوند. سر این چیزها بحث کردند و میکنند. شما رقابتهای انتخاباتی آنها را ببینید هیچ کدام از اینها روی مبانی نظری نظام سلطنتی در انگلیس اصلاً بحث نمیکنند اگر کسی آنجا بیاید به عنوان احزاب بگوید بحث من فراتر از این مسائل است من اصلاً مسائل جزئی و اجرای قوانین جزئی نیست بحث من این است که اصلاً چرا این سیستم هست! شما یک نمونه از چنین چیزهایی در کل این انتخاباتها در کل این 100- 200 سال یک نفر این حرفها را نزده و نمیزند چون اصلاً معنی ندارد. گوش او را میگیرند بیرون میاندازند میگویند اشتباه آمدی. اینجا انتخابات پارلمانی است اینجا انتخابات نخستوزیری است چه میگویی؟ راجع به اصل مبانی سلطنت حرف میزنی؟ بعد میگویند نظام رژیم انگلستان یک نظام سلطنتی است شاه دارد، ملکه دارد، انتخابات و تغییر دولتها و پارلمان در حد اجرائیات است و در چارچوب نظام سلطنتی است. بیشترین حرفی که میزنند این است مثلاً یک بار خیلی جنجال شد که آیا خانواده سلطنتی حق شکار روباهها را دارد یا خیر؟ چون اینها در جنگلها شکار میروند شکار روباهها برای همه ممنوع بود خانواده سلطنتی آزاد بود آنها میتوانستند روباه شکار کنند. دیگر تندترین حرفهایی که در انتخابات زدند این بود که یک حزب گفت برویم بحث کنیم که آیا شکار روباهها توسط خاندان سلطنتی این خوب است باشد نباشد؟ محدود کنیم؟ چندتا شرط بگذاریم! سر این چیزها بحث است نه سر اصل مشروعیت نظام سلطنت در انگلستان! این حرفها اصلاً نیست. بحث سر این است که سالمندان چقدر امنیت دارند؟ اوباش و باندهای تبهکار زیاد شدند چگونه مهارشان کنیم؟ مجازات دزدان بیشتر بشود یا نه؟ پلیس را چطور تقویت کنیم؟ با مسئله شرارت بین جوانها که گسترش پیدا کرده چطوری مقابله کنیم؟ آیا همجنسبازان رسمی باشند یا نباشد؟ الآن میدانید که با سیستمهای غربی در 14 کشور رسمی و قانونی شد به دوران قوم لوط برگشتیم و دقیقاً همان فرعون و نمرود که انبیاء با آنها درگیر بودند همان فرهنگها و همان سیستمها همه بازسازی شد. یعنی الآن شما در قالب نظام سرمایهداری غرب، هم فرعون را دارید میبینید هم نمرود را میبینید هم قارون را میبینید هم قوم لوط را دارید میبینید همه بازسازی شده، یعنی همان جبهه نبرد انبیاء و ضد انبیاء دوباره زنده است و احیاء شده است. میخواهم بگویم آنجا بحثهای رقابتهای انتخاباتی این است. یا در آمریکا بین حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات همینطور است مثلاً وضعیت آزمایشگاهها اینطوری است هزینه دانشگاه خصوصی در آن ایالت بالا یا پایین است، شهریه دانشگاه را کجا باید لغو کنیم یا نه؟ از تصمیمات دشوار مبنایی کسی اصلاً حرف نمیزند. مهاجرتها و با پناهندهها چه کار کنیم؟ فوری اخراج بشوند یا به تدریج پذیرفته بشوند؟ سقط جنین چطوری است؟ مناظرهها در همین حد است و بسیاری از اینها هم عمل نمیشود. یا مثلاً ما حق داشتیم به عراق و افغانستان حمله کنیم؟ راجع به این بحث نکردند! مخالفتها این بود وقتی اوباما بعد از بوش آمد گفت موفقیتهایمان کافی نبود چرا درست عمل نکردی؟ چرا شکست خوردی. حالا که شکست خوردی ما باید عقب بیاییم! ضرر گوآنتانامو برای آمریکا بیشتر شد تا سودش، نمیگوید اصل این گوآنتانامو و امثال اینها که شما صدوخوردهای شکنجهگاه در دنیا دارید اصلاً نباید اصل اینها باشد چون برخلاف حقوق بشر است. اینها را اصلاً نمیگویند میگویند این منتشر شده بنابراین آمریکا زیر سؤال رفته، بنابراین این جمعش کنیم. این جزو وعدههای اوباما بود که جمع هم نشد و دور دوم ریاست جمهوریاش هم شروع شد گفت نمیشود جمع کرد گفت این باید یک لولویی باشد که مسلمانها را بترسانیم! تحقیرشان کنیم. رسماً بعضی از اینها هنوز در مباحث انتخاباتیشان شعارهای نژادپرستی میدهند که کسی تعجب نمیکند. مثلاً دوتا از این کاندیداها داشتند در انتخابات قبلی مناظره میکردند وسطهایش یک چیزی گفت به سیاهها و شرقیها و اینهایی که در اروپا هستند فحش داد و آن یکی هم مخالفت کرد آن یکی دارد با نژادپرستی مخالفت میکند وسطهایش چشمک میزند! یک چشمک میزند و یک خندهای هم میکند که حالا ما داریم یک چیزی میگوییم حالا تو نمیخواهد جواب بدهی! من این را باید بگویم چون جزو چیزهای تبلیغاتی ماست چون آراء سیاهها و شرقیها را باید داشته باشیم. چشمک هم میزند! ببینید مناظرهها و بحثها در این حوزه است. وضعیت را هم میبینید که چطور بهم ریخته است؟ همین سوئد که ماشین آتش میزنند و خیابانها همه به آتش کشیده شده است میدانید سوئد در 60- 70 سال گذشته مظهر آرامش و امنیت در غرب بود. آرام مثل این که سرزمین یخزده است چون واقعاً نزدیک منجمد شمالی هم هست هوایش سرد است و کل جامعه سرد، آرام، تکراری، منظم، بیدعواست. خب آنجا هم بخاطر این فشارها و بحرانها و مسائل اقتصادی 25 درصد نرخ بیکاری، یعنی از هر 4 نفر نیروی کار، 1 نفر بیکار است. اینها در سوئد بطور خاص اصلاً برایشان معنا نداشت و اصلاً تصورش را نمیکردند که هر روز توی خیابانها میآیند و یکسره آتشسوزی و درگیری است. خب اینها باید مهار بشود. روش مهار آن این است.
بنابراین انتخابات در این سیستم یکطوری تبادل قدرت بین یک مبنا با یک مبنای دیگر نیست. بلکه بازی با قدرت و دست به دست کردن است، یعنی از این دستت توی آن دستت بگذار. پول را از این جیبت بردار و توی آن جیبت بگذار و الا پول باید در جیب سیستم سرمایهداری باشد قدرت باید در دست این موجودیت باشد منتهی این دوتا حزب که با هم بحث میکنند دستهای چپ و راست یک نفر هستند. دوتا فراکسیون از یک حزب هستند و آن حزب سرمایهداری است که رسانه دست اینهاست. دانشگاه دست این است. پول، بانک، دلار دست اینهاست و بانکدارها همینها هستند. میلیتاریزم و قدرت میلیتاریستی و نظامیگری دست این است. از همه مهمتر رسانه و مدیریت افکار عمومی و وقتی از مردمسالاری حرف میزند یعنی شیوههای کنترل مغز و عقاید عامه چیست؟ با تکنیکهای مختلف، نظرسنجی و نظرسازی، و رأیگیری چه کنیم که مردم و افکار عمومی فکر کنند آنها دارند برای ما تصمیم میگیرند در حالی که ما داریم برای آنها تصمیم میگیریم. این هنر بزرگ لیبرال دموکراسی و دموکراسی در دستان نظام سرمایهداری است. این خیلی هنر مهمی است. اینها برایش دانشگاه میبینند، آموزش میبینند، امروز کار با افکار عمومی یعنی روش فریب افکار عمومی به نام دموکراسی یا هر نام دیگری، یکی از تکنولوژیهای بسیار سودآور است. چگونه مردم را خر کنیم بدون اینکه بفهمند! مردمسواری کنیم به اسم مردمسالاری! و این اتفاقی است که در نظام سرمایهداری حتی در مواجه با دموکراسی صورت میگیرد. ما باید خیلی مراقب باشیم دموکراسیبازی از نوع لیبرال سرمایهداری خیانت به مردم و مردمسالاری است. رقابت انتخاباتی در فرهنگ اسلامی اساساً نه هدف آن و نه روش آن این نیست. البته روش که میگویم روشهای تجربی کار با افکار عمومی و گفتگو شفافسازی چرا، اینها اسلامی و غیر اسلامی دارد اتفاقاً اینها هم ارزشهای اسلامی است من نمیخواهم بگویم هر نوع سازوکاری که در اختیار اینهاست و توسط اینها استفاده شده و میشود کلاً نامشروع است نخیر، بسیاریاش مشروع است اگر در هدف و مسیر مشروع قرار بگیرد مثل خود تبادل قدرت، گفتگو با افکار عمومی، نقدپذیری، شفافسازی ولو ظاهری انتقال قدرت، تا همین حد آن اسلامی است منتهی کافی نیست و باید بیشتر از این باشد.
استفاده از روانشناسی، جامعهشناسی و رسانه برای - روش یعنی غیر اخلاقی – برای جهت دادند به نتیجههای انتخابات. قبلاً در یکی از انتخابات مهم در آمریکا در سال 2004 این مقالهای هست که دوستان خواستند بروند اصل مقاله را هم ببینند من یک یادداشتی از آن برداشتم. مغز رأی دهندگان را آزمایش کردند و گفتند در یکسری از محلههای رأیگیری اجازه گرفتند از افرادی که، شما همینطوری که دارید رأی میدهید، لیستها را نگاه میکنید و کارهایتان را میکنید ما یک چیزی به سرتان نصب میکنیم و آزمایش میکنیم. اندازهگیری جریان خون در سلولها و رگهای مغزی میخواهم بگویم تا کجا جلو میرود که از فیزیولوژی انسان، روانشناسی او، رفتارشناسی آدمها اینها را چطوری جدولبندی کنیم و چطوری میشود روی اینها اثر گذاشت که انسانها به ماشین رأی تبدیل بشوند به گونهای که فکر کند او دارد تصمیم میگیرد ولی در واقع ما داریم برای او تصمیم میگیریم. میگوید ما جریان خون را در سلولها و رگهای مغزیشان اندازهگیری کردیم راجع به تأثیر تبلیغات حزبی و تأثیر تصاویر روی چشم و ذهن مخاطب مطالعه کردیم دورانی بود که بوش علیه اسلام و ضد تروریزم خیلی به مسلمانها حمله میکرد و قتل عام میکرد همه را هم علیه تروریزم! یعنی هر وقت دیدید زیاد و بیش از اندازه علیه تروریزم حرف میزند بدانید که دارد بیشتر از همیشه مظلومکشی میکند. هر وقت بیشتر از تروریزم و خشونت و دموکراسی داد میزند و شعار میدهد بدانید همن لحظه دارد بیش از وقتهای دیگر حقوق بشر و ملتها را و آرای ملتها را زیر پا میگذارند و در حال خشونت و شکنجه و قتل عام و غارت و اشغال است. حالا در همان دورانی که این تبلیغات به اصطلاح ضدتروریستی آمریکا خیلی داغ بود این آزمایشها صورت میگیرد حالا این نتیجهای که این گرفته میخواهم عرض کنم.
میگوید ما یک چیزی در حوزه تبلیغات و بازی با افکار عمومی داریم اسم آن را گذاشتند سیاست سوت سگ! میگوید همه صدای سوت را میشنوند یک سوتی است که همه صدای آن را میشنوند، ولی فقط سگ نسبت به آن صدا حساسیت نشان میدهد. تبلیغات و بازی با افکار عمومی در انتخابات لیبرال دموکراسی حساسیتسازی. تبلیغات یعنی حساسیتسازی. یعنی از بین خیلی چیزهای دیگری که هست کدام را انتخاب کن، چقدر برجسته کن و حتی آن که نیست چگونه وانمود که هست و آن که هست وانمود کن نیست و برای افکار عمومی حساسیتسازی کن. این یعنی تبلیغات که از طریق لغات و رمز زبانی خاصی که در بازیهای انتخاباتی ایجاد میکنی ارتباطی برقرار میشود با اقشاری از مردم. مثلاً با جریان محافظهکاران افراطی مسیحی که رقبای لیبرال و سکولار بوش، قادر به درک آن صدا و شنیدن آن صدا نبودند یعنی یک حساسیتسازی میکند مخاطبهایی را در چند دسته برای خودت ایجاد میکنی و بعد طوری حرف میزنی که همه ظاهراً دارند گوش میکنند اما در واقع همه نمیشنوند. آنهایی که به تو به عنوان مخاطب برایشان حساسیتسازی کردی آنها میشنوند و پیام تو را میگیرند. یا بقیه از همان مضمون یک پیام میگیرند ولی یک عده یک پیام دیگری میگیرند. خب اینها تخصص است. و این تخصص به راحتی در مسیر قدرت به کار میرود. بله یک بخشی از آن نظرسنجی است، یک بخشی از آن تهمت است و یک بخشی هم لابیگری و دلالی است و یک بخشی هم خریدن افراد است و یک بخشی هم شایعهسازی است و یکی ترساندن مردم از چیزی که نیست هست. یک جا مطمئن کردن و غافل کردن مردم از خطری که هست. یک وقت قولهای خیالی است و یک وقت وعدههای مشروط است و یک تیکه بزرگنمایی است و یک جاهایی باید کوچکنمایی کنی، یکجا مظلومنمایی است یکجا ظالمسازی است. یکجا توهمسازی است. کنترل احساسات است. کنترل جلسات رقباست، مخلوط کردن تفریح با سیاست است، مخلوط کردن شوخی با جدی است، کجا با مسائل جدی شوخی کن. ببینید اینهایی که میگویم همه سرفصلهای آموزشهای رسانهای و تاکتیکهای انتخاباتی است. چگونه با امر جدی شوخی کنید؟ چگونه یک امر شوخی را جدی کنید و جدی بگیرید؟ چطور یک مسئله با صد درجه اهمیت را در کنار یک مسئله با نیم درجه اهمیت در یک ردیف قرار بدهیم؟ طوری که حساسیت افکار عمومی در مورد این دوتا یکی بشود و علیالسویه بشود و حتی این یکی بیشتر و آن یکی کمتر بشود؟ یک مرتبه میبینید در یک جامعه تب داغی سر میگیرد سر این که فلان فوتبالیست از زنش جدا شد رفت با زن چه کسی ازدواج کرد! این مسئله اصلی یک جامعه میشود. برای افراد صورت مسئله درست میکنند. در آمریکا یک ماه و نیم داشت بحث میشد که، میدانید رئیسجمهورها که میآیند سگ جدید معمولاً میخرند و در کاخ سفید با خودشان میبرند یکی از مسائل اینجاست یعنی یک ماه و نیم در رسانهها بحث شد و با مردم نظرسنجی شد که به نظر شما سگی که رئیس جمهور میخواهد بخرد از چه نژادی باشد؟ شما باور میکنید نزدیک یک ماه و نیم – دو ماه بحث در رسانهها این بود و افکار عمومی، خواص، عوام، مردم، همه راجع به این داشتند بحث میکردند و تلویزیونها نظرسنجی میگذاشتند که مثلاً نژاد بلوداک باشد، همین نژادهایی که سگها دارند باشند. یعنی رسانه با افکار عمومی که در حوزه انتخاباتی تأثیر میگذارد اینطوری میشود یک مرتبه درست همان زمانی که ملت دارند در یک گوشهای از دنیا در آسیای شرقی و آسیا دارند قتل عام میشوند مثلاً در روز چند هزار آدم دارد کشته یا مجروح میشود یا آواره میشود یا هر روز 30تا بمب دارد منفجر میشود درست در آن لحظه مسئله اصلی افکار عمومی در نظام لیبرال سرمایهداری در رسانهها یک مرتبه این شد که در باغ وحش سانتیاگو یک بچه خرسی آنجاست که ایشان چند روزی است درست غذا نمیخورد! این را باید چه کار کنیم؟ الآن مشکل این است! بعد همینطور هنرپیشهها میآیند راجع به این قضیه بحث میکنند، ورزشکاران میآیند بحث میکنند، استاد دانشگاه بحث میکند بعد یک روانشناس آمده راجع به رفتارشناسی حیوانات بحث میکند کنار آن نظرسنجی میکنند مردم همینطور پیامک، تلفن میکنند! این یعنی چه؟ یعنی تاکتیک خر کردن خلایق به نام نظرسنجی، به نام احترام به افکار عمومی و به نام دموکراسی. صورت مسئله عوض میشود این مطرح میشود بعد وسطهایش یک خبری میآورند که 500 نفر لت و پار شدند. وسطهای آن اگر این بیاید آن هم با جهتگیریهای خاص. بعد میگوید ای بابا باز حال ما را گرفتند داشتند مسائل مهم را تعقیب میکردیم!
پس در نظام انتخاباتی به اسم مردمسالاری در نظامی که هدف قسط و رشد نیست بلکه هدف، کسب و حفظ قدرت است و این حزب و آن حزب، یعنی این دست و آن دست، برای یک نفر، دوتا فراکسیون از حزب سرمایهداری است. اگر پول از جیبتان درمیآورید، درمیآورید که توی این یکی جیب دیگر خودت بگذاری! نه این که به خلق بدهی. حالا البته دارد کمکم آبرویشان میرود. از تحریک قومیتها و مذاهب، پروندهسازی، سوء استفاده از احساسات، رأی خریدن، تحریک غرور ملیگرایی با مافیاها بستن، همه این مسائل پیش میآید و همه اینها خطراتی است که ما باید مراقب باشیم در نظام مردمسالاری اسلامی اینها وارد نشود که البته گاهی وارد شده و کم و زیاد داشته و قلیل و غلیظ داشته اما بالاخره این مرزهای مردمسالاری اسلامی با مردمسواری نظام سرمایهداری است که آیا افراد و شخصیتهای خاص در جهت دادن به جوامع تعیین کننده هستند؟ یا ساختارها؟ آیا نهاد و اصالت نهاد یا اصالت مدیر و شخص؟ خب راجع به اینها در خیلی دیدگاهها بحث شده است.
نظر ما این است که هر دویش، هر کدام در جای خود. نسبت به آدمهای معمولی، متوسط به پایین به لحاظ اقتصادی نمیگویم به لحاظ عقلانیت و قدرت مدیریت. به لحاظ اکثریت نهادها و ساختارها به افراد و به جوامع جهت بدهند. اما نسبت به اشخاص خاص نهاد یک اسمی بیشتر نیست نهاد یک اتاق خالی در یک جدول است بستگی دارد که این نهاد و این ساختار به دست کیست و چه کسی دارد این را تعریف میکند؟ لذا در یک مقاطعی شما میبینید واقعاً اشخاص تعیین کننده هستند یعنی واقعاً یک شخص خاص باشد یا نباشد تأثیر میگذارد که این سیستم به آن سمت برود یا به آن سمت برود؟ چه کسی در اتاق فرمان سیستم مینشیند خیلی دخالت دارد. بله نهاد هست، ساختارها هست اینها به رفتارهای عمومی تا یک حدی اینها جهت میدهند. یعنی بالاخره شما صبح از خانهتان بیرون میآیید کارمند یک اداره هستید مجبور هستید طبق قوانین شهری و قوانین اداری از صبح تا شب رفتار تو تنظیم میشود چه بخواهی چه نخواهی، اینجا نهاد، قانون، ساختار تعیین کننده است اما وقتی که یک مقدار به نوک هرم ساختار نزدیک میشوی آن وقت میبینید که اتفاقاً چیزی که واقعاً تعیین کننده است اشخاص هستند نه نهادها و ساختارها. هرچه از قاعده هرم به سمت نوک هرم بالا میروی و نزدیک میشوی.
یکی از حضار: نامفهوم
ما میگوییم در نظام لیبرال دموکراسی با مبانی خاص، مبانی مادی و جهتگیری به سمت منافع سرمایهداری این تضاد هست یعنی از یک طرف بحث از این میشود که همه چیز منوط به آراء مردم است اما در واقع، پشت پرده میبینید چیزی که نیست مردمسالاری است و چیزی که هست مردمسواری است – شما چون وسط جلسه تشریف آوردید من از اول بحث دارم همین را میگویم – که ما یک بحثی در حوزه مردمسالاری اسلامی داریم که شاخصهایی دارد، لیبرال دموکراسی یعنی مردمسالاری با ضوابط لیبرال سرمایهداری یک خصوصیات دیگری دارد که در یک جاهایی هم با هم مشترک هستند. ما عرض کردیم در این دیدگاه، به اسم این که مردم حق تعیین سرنوشت دارند عملاً سرنوشت مردم دارد به دست یک الیگارشی تعیین میشود (40:00) و امروز راجع به کار با افکار عمومی به اسم نظرسنجی، در واقع نظرسازی و نظردزدی یک تکنولوژیای هست که جلوی پرده دموکراسی و مردمسالاری است ولی پشت پرده الیگارشی است. ما داریم همین را میگوییم.
ما راجع شخص و شخصیتها بیشتر باید بحث کنیم یا راجع به ساختار و نهاد؟ عرض کردیم هر دویش مهم است. یک شخصی که انتخاب میشود و به نوک هرم یک جامعه و حاکمیت میرسد حالا چه رهبری چه سطوح پایینتر آن، که یک تصمیم آن، یک امضاء و یک موضعگیری آن، تأثیر در سرنوشت ملت دارد. یک مرتبه با یک امضای رئیس جمهور میلیاردها پول ممکن است این طرف و آن طرف بشود. پس در یک سطحی از کار، شخص مهم است حتی از نهاد، از ساختار، از قانون مهمتر است برای این که همه آنها ابزاری در دست او میشود. در یک سطحی ساختار و نهاد مهم است برای این که یک شخص ممکن است یک شخص صالحی باشد و در یک ساختار فاسدی گیر کند و یا شخص فاسدی باشد در ساختار صالح نتواند آنطوری که دلش میخواهد فساد کند! چون شفاف است، در منظر دیگران است، قوانین دست او را بسته باشد.
بنابراین ما باید به اهمیت هر دو توجه کنیم. منتهی عرض من این است – این را دقت کنید- این یک نوع داوری است در اختلاف بین این دو جریانی که یک عدهای فونکسیونالیستی بحث میکنند و یک عده راجع به نهادها و ساختارها بحث میکنند، یک عدهای راجع به کارکردها بحث میکنند و اصالت را بیشتر به کارکردها میدهند. این یک نوع داوری بین این جریانهاست که در هرم تمدنسازی و اجتماعی، هرچه به نوک هرم نزدیک میشوی که کمیّت پایین میآید و اختیارات بیشتر میشود و آثار کیفیت واضحتر است آنجا شخصی در مناصب رده بالای یک جامعه قرار میگیرد شخص، مؤثرتر و مهمتر است از قوانین و ساختارها و نهادها، چون میتواند همه آنها را کم و زیاد یا حتی در جهت معکوس به کار بیندازد، میتواند بعضی از ساختارها را عقیم کند و بعضی از ساختارها را فعال کند، میتواند با قوانین گزینشی برخورد کند. و لذاست که هرچه به رأس هرم نزدیکتر میشود از نظر اندیشه سیاسی اسلامی – شیعی ضرورت عدالت و تقوا و ضرورت معرفت و آگاهی بیشتر میشود. چون قوانین هرچه به بالا میرود کشدارتر میشود طبیعی هم هست. اما هرچه به قاعده هرم اجتماعی و تمدنی پایین میآیید نهادها و ساختارها تعیین کنندگیشان از اشخاص بیشتر میشود و لذا اهمیت افراد کمتر میشود. کمیّت بر کیفیت میچربد. این که عرض کردم یک وقتی راجع به این دو- سهتا دیدگاه اساسی در حوزههای جامعهشناسی، هم در جامعهشناسی، هم در اقتصاد، هم در تعلیم و تربیت و هم در علوم سیاسی این که عرض کردم به لحاظ متدولوژیک خیلی مؤثر است در نوع نتیجهای که میگیریم.
حالا بحث انتخابات و بحث تمدنی که انتخابات در این چارچوب چگونه معنا پیدا میکند یکی – دوتا نکته عرض کنم.
یکی از حضار: افکار اگزیستانسیالیستها چگونه است؟
جواب استاد: اگزیستانسیالیستها در این حوزه نیستند. اگزیستانسیالیستها به حوزه سیاسی مستقیم وارد نمیشوند غیر مستقیم وارد میشوند. آنها بیشتر در حوزه معرفتشناسی و انسانشناسی و هستیشناسی یک بحثهایی دارند مستقیم در حوزه سیاسی نیستند.
هشتگهای موضوعی