شبکه افق - 26 بهمن 1402

با خدا چه شاید گفت؟ با خلق چه باید کرد؟ (امام سجاد ع؛ امام ادب و آگاهی)

میلاد حضرت علی بن حسین زین العابدین ع _ نشست (دعا برای مجاهدین، دعا برای محرومین)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تحت همین عنوانی که دوستان دادند من فقط چندتا حدیث عرض کنم. اصل مطلب را شما خودتان بهتر از امثال ما می‌دانید اما شنیدن این احادیث مهم است بخصوص این که ممکن است بعضی از این احادیث را گفته و شنیده باشند ولی تفسیر غلط از آن می‌کنند. اولین روایت از امام سجاد(ع): «إن الله افترض خمساً و لم یفترض الا حسناً جمیلا» خداوند 5 چیز را بر شما مسلمانان واجب کرده بود و همه‌اش هم زیبا بود «حسناً جمیلا» هر کدام از احکام الهی در اوج زیبایی و جمال است. این اولاً این تعبیر که احکام خدا زیباست یعنی یک نسبتی بین شریعت و زیبایی است و این یک معنی التزامی هم دارد و این که هرجا دین و احکام دین زشت به نظر می‌رسد معلوم می‌شود یا حکم دین نیست یا بیان کننده آن حکم، حکم را درست بیان نکرده است. این درس اول از این حدیث امام سجاد(ع) یعنی ارائه زشت از دین، دین زشت. شریعت ناپذیرفتنی، احکامی که ضد فطرت باشد. دینی که با شنیدن آن مخاطب عام فطری و عرفی حالش بهم بخورد. بگوید این چه طرز حرف زدن است؟ این چه طرز دینداری است؟ این چه دینی است؟ امام سجاد(ع) می‌فرمایند آن جا مطمئناً یک خطا یا خیانتی صورت گرفته است یا آن حکم، حکم خداوند نیست از خودتان بافتید و می‌گویید چنانکه قرآن می‌گوید آخوندهای یهود و کلیسا از خودشان چیزهایی می‌بافتند «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ...» با دست خودشان یک چیزهای می‌بافتند «ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (بقره/ 79)؛ بعد می‌گفتند این‌ها حرف‌های خداست! این‌ها دین است. قرآن می‌فرماید از خودشان یک چیزهایی می‌بافتند می‌گفتند این‌ها دین است. یا خیانت این‌طوری شده، یا خطا و خیانت در نوع ارائه آن حکم بوده است. این درس اول که امام سجاد(ع) می‌فرمایند این چند چیز را بر بیشتر بر شما اصل واجبات و احکام این‌هاست «ولم یفترض الا حسناً جمیلا» خداوند هیچ چیز زشتی را واجب نکرده است. هیچ مقوله ضد انسانی، ضد عقل، ضد فطرت، حال بهم‌زن، نفرت‌انگیز، نامفهوم، هیچ حکمی. یعنی چی؟ یعنی برداشت‌تان را از احکام اصلاح کنید یا احکام من‌درآوردی از خودتان درنیاورید بعد فرمودند که زکات است و حج است و صیام، نماز. ارتباط شما با خداوند حفظ کند و برقرار کند که هدف اوست. ارتباط‌تان با هدف قطع نشود، جهت‌تان عوض نشود. زکات یعنی در تولید ثروت و معیشت و اقتصاد زندگی‌تان آدم باشید هم درست تولید ثروت کنید نه با ظلم و گناه و ربا و رشوه، هم مازاد بر نیازتان، سهم فقرا و خانواده‌های گرفتار را بدهید همه را در زندگی‌تان انبار نکنید. پس نماز، رابطه شما با خداوند. زکات، رابطه شما با مردم. رابطه با خلق. رابطه اقتصادی، سوم؛ حج. تجدید پیمان همه امت اسلام در سراسر جهان هر سال یک بار در آن خانه‌ای که ابراهیم به فرمان خدا بنا کرد یعنی این دین همان توحیدی است که ابراهیم اول گفت این خط همان خط است. چهارم، روزه، صیام بر شکم‌تان و شهوت‌تان مسلط باشید. فرمودند روزه مرز بین انسان و حیوان است. انسان می‌تواند روزه بگیرد، گرسنه هست غذا هم هست می‌تواند بخورد با اراده خودش می‌گوید من نمی‌خواهم. فرمودند انسانیت از این‌جا شروع می‌شود نماز و روزه و حج و زکات، مرز انسان با حیوان است. یعنی انسان‌هایی که این چهارتا را رعایت نمی‌کنند انسان نیستند. ظاهر انسانی، باطن حیوانی. روایتی از حضرت امیر(ع) است که صورت، صورت انسان است ولی قلب، قلب حیوان است. فرمودند این چهارتا زیباست کجای اینها زشت است؟ چه تناقض و چه نکته منفی‌ای در این چهارتا حکم می‌بینید؟ نماز تلطیف روح شما ارتباط با خدا و ابدیت است. روزه غلبه روح بر جسم. تقویت اراده، کنترل شهوت و غضب. فرا رفتن شما از حیوانات. زکات؛ یعنی تولید ثروت می‌کنم اما در مصرف عادلانه و عاقلانه عمل می‌کنم. خودمرکزبین نیستم. انسان و دیگران را می‌بینم خودم تولید ثروت کردم من زحمت کشیدم اما همه آن را نمی‌خورم به دیگران می‌خورانم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند طعام، یعنی خوردن، خوراک جسم است. اطعام یعنی خوراندن خوراک روح است. خیلی تعبیر قشنگی است فرمودند هرچه خودتان می‌خورید دارد صرف جسم‌تان می‌شود این جسم را هم 10 – 20 سال دیگر از شما می‌گیرند خوراک کرم‌هاست. شما که جسم نیستید شما این بدن نیستید هرچه می‌خورید به شما نمی‌رسد دفع می‌کنید اما آنچه می‌خورانید یعنی برای خودت است نمی‌خوری و می‌دهی بقیه بخورند این خوراک شماست، چون روح شماست این خوراک روح‌تان است. فرمودند طعام خوراک جسم است و اطعام خوراک روح است. پنجمین آن «ولایتُنا.» پنجمین آن حکومت و زعامت ما بود. به آن چهارتا که آسان‌تر بود چسبیدید ولی پنجمین آن را رها کردیم چون باید هزینه بدهیم. ولایتنا من اهل البیت، بعضی‌ها می‌گویند این ولایت به معنی محبت است. درحالی که تفاوت شیعه در تعریف ولایت بود ولایت به معنی محبت اهل بیت که همه مسلمین قبول دارند 98 درصد از اهل سنت هم قائل به محبت اهل بیت هستند. می‌گویند اگر کسی بغض اهل بیت را داشته باشد مسلمان نیست احادیث متواتر در این باب در منابع‌شان هست. ولایت به معنی محبت را که همه قبول دارند. در روز غدیر که پیامبر(ص) فرمود ولایت علی، ولایت من است به معنی محبت بوده، این را که همه قبول دارند. این ولایت به معنی زعامت و رهبری است که یک بُعد آن هم حاکمیت سیاسی است یعنی سیاست و دین. رهبری دینی و رهبری سیاسی باید یکی باشد. چون سیاست باید راه دین را برود. نه این که رهبر دینی یکی جداگانه باشد و رهبر حکومت و سیاست یک کسان دیگری باشند. اصلاً تفکیک دین و سیاست و سکولاریزم با یک زاویه کمتر محسوس بلافاصله بعد از پیامبر شروع شد و گفتند پیامبر برای بعد از خودش کسی را تعیین نکرده، خدا هم کسی را تعیین نکرده است ولی این زاویه کم بود اغلب متوجه نشدند ولی به مرور زمان ادامه پیدا کرد و بعد از 50 سال به عاشورا و کربلا رسید آن‌جا دیگه همه می‌فهمیدند ولی نمی‌فهمیدند این ادامه همان است. فرمودند که «ولایتنا،» کنار نماز و روزه ولایت ما بود. «فعمل الناس بأربع» مردم به آن چهارتا متدین‌شان عمل کردند «واستخفوا بالخامسه» و این پنجمی را گفتند چیز مهمی نیست. استخفاف یعنی خیلی اهمیتی ندارد، بله منظور دوست داشتن است بله ما دوست‌شان داریم! اما مهم نیست حکومت و قدرت، تصمیم‌گیری برای ملت دست چه کسانی باشد؟ علی و معاویه مساوی هستند. بعد امام سجاد(ع) فرمودند: «والله» به خدا سوگند «لایستکمل اربع حتی یستکملوها بالخامسه» به خدا آن چهارتا هم بدون این پنجمی کامل نیست. یعنی اگر اجازه دادی قدرت در سطح جهان، در سطح جهان اسلام دست امثال صدام و شاه و آل سعود باشد در سطح جهان دست آمریکا و انگلیس و اسرائیل باشد در داخل هر جامعه و هر محیطی دست آدم‌های فاسد و دیکتاتور و طاغوت باشد آن نماز و روزه و حج‌تان هم مشکل دارد. معنی این حدیث این نیست؟ اگر این پنجمی یعنی موضع سیاسی‌ات را مشخص نکنی که با کدام حکومت بیعت کردی؟ «لم یستکملوا» آن چهارتای دیگر هم کامل نیست. بهترین روش این است که شما آن چهارتا را کامل انجام بده و بگو مهم نیست حکومت افتاد دست رضاخان! خب شما دین‌تان با سیاست گفتی کاری ندارد خب سیاست با دین تو کار دارد. تو گفتی من با سیاست کاری ندارم حالا فرقی نمی‌کند رضاخان باشد یا کس دیگری. آمد و سراغ دین تو آمد. گفت زن و دختر و خواهرت باید بی‌حجاب باشند و برهنه بیرون بیایند. بعد گفت ما اصلاً آخوند نمی‌خواهیم کل آخوندها را خلع لباس کرد. می‌دانید در همین مشهد فقط دو – سه نفر معمم ماندند آن هم با ده‌تا شرط. تمام حوزه‌ها و مجالس سخنرانی را قطع کرد. خب سراغ دین‌تان آمد. آخوندی که می‌گفت ما سیاسی نیستیم سیاست گفت تو سیاسی نباش، تو به سیاست کاری نداری ولی ما به دین تو کار داریم ما عمامه‌ات را هم از سرت برمی‌داریم ناموست را هم اذیت می‌کنیم بعد این گفت ما روضه اباعبدالله می‌خوانیم و کاری به سیاست نداریم او آمد گفت دیگر نمی‌گذارم روضه بخوانید. می‌دانید که روضه امام حسین ممنوع بود. شاید این را نشنیده باشید حرم امام رضا را بستند و گفتند آن را به موزه تبدیل می‌کنیم پنجشنبه‌ها جمعه‌ها مثل موزه بلیط می‌فروشیم حالا کسی خواست سلام هم بدهد، بدهد! مدتی آن را بستند. تو می‌گویی فقط زیارت و عزاداری و حجاب و حج، ما با این‌ها کار داریم. خب حکومت سراغ اینها هم آمد اول قدرت را گرفت بعد انگلستان به او دستور داد و گفت آن حجاب‌تان، این هم روضه امام حسین‌تان، این هم زیارت و حرم‌تان، آن هم ناموس‌تان. حج‌تان هم، یک زمانی پدر ما می‌گفت قبل از انقلاب مشهور شده بود به حاجی سیخی. ماجرایش این بود که یک بیماری‌ای آمده بود که به بهانه آن بیماری همه باید این‌جا چک بشوند که ببینند ویروس و بیماری در آن‌ها هست یا نیست. بعد برای آزمایش دو- سه‌تا راه داشت یک راهش این بود که یک سیخ می‌کردند! طور دیگر هم می‌شود آزمایش کرد بعد ایشان می‌گفت عمداً این‌ها این کار را برای تحقیر متدینین این کار را می‌کردند که به حاجی سیخی مشهور شده بودند. یعنی او از حج تو هم نمی‌گذرد می‌گوید حج هم می‌خواهی بروی اول باید این سیخ باشد! شما فکر می‌کنید اگر شما سیاسی نباشید او هم به شما کاری ندارد؟

خب حدیث دوم و حدیث آخر. حضرت سجاد(ع) فرمود دین از سیاست جدا نیست، دین از اقتصاد هم جدا نیست. شما نمی‌توانید عزای سیدالشهداء(ع) لباس سیاه بپوشید و هر سال هم زیارت و کربلا و حج بروید بعد توی بازار،‌ توی کارخانه، حقوق کارگرتان، حقوق مشتری‌تان، حقوق مستأجرتان را رعایت نکنید یعنی بین مذهبی بودن و متدین بودن و انقلابی بودن تفکیک می‌کنند با رابطه با مستأجر و صاحب‌خانه‌اش. رابطه‌اش با فروشنده یا خریدار. مثل این که این معاملات و اقتصاد و بازار، یک کاسه آش نذری می‌دهی هفته بعد توی بنگاه توی یک قرارداد 50 میلیون کلاهش را برمی‌داریم خوشحال هستیم! این یعنی یک تفکیکی بین دین و اقتصاد، دین و زندگی در ذهن ما هست. در آن زمان و مکان مذهبی خیلی اهل انفاق و مذهبی می‌شویم همان دو- سه روز نمادین. بعدش یا قبلش اصلاً این آدم انگار آن آدم نیست. یک کس دیگر است. و خشن، سر یک پول و دو پول حساب کردن گذشت نداشتن. آن وقت امام(ع) می‌فرمایند که شما شیعه ما نیستید مگر این که وقتی معامله می‌کنید منافع طرف مقابل‌تان را به اندازه منافع خودتان بلکه بیشتر ملاحظه کنید. چند نفر این‌طوری هستند؟ مثلاً ما وقتی می‌خواهیم خانه یا ماشین بخریم می‌گردیم تمام سوراخ‌های آن خانه و ماشین را می‌گردیم که عیب نداشته باشد اما وقتی که می‌خواهیم بفروشیم عیبی که دارد را مخفی می‌کنیم یا می‌گوییم عیب ندارد. امام رضا(ع) می‌فرماید شما شیعه ما نیستید زائر ما هستید باشید ولی شیعه ما نیستید. فرمودند شیعه ما کسی است که اگر خریدار است چیزی دارد می‌خرد مثلاً به صد تومان دارد می‌خرد موقعی که دارد معامله می‌کند 102 تومان به فروشنده بدهد، 2 تومان اضافی بدهد. اگر فروشنده است ده متر پارچه فروخته، 11 متر پارچه به طرف بده، 10 متر و نیم بده، گفتند این شیعه ماست. همین امام رضا(ع) که زیارت او می‌روید ایشان فرمودند علامت تشیع و علامت ایمان از نظر من، نه نماز است نه روزه، این‌ها عین روایت امام رضا(ع) است. فرمودند: «لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلاةِ، وَ إنَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّرِ فی أمرِاللّهِ» این‌هایی که زیاد نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و مستحبات دارند اینها معیار نیست. گفتند پس معیار چیست؟ شیعه را در نماز و روزه نمی‌شناسیم چون اولاً غیر شیعه هم نماز و روزه می‌خوانند و بعد امام(ع) فرمودند خیلی از این‌هایی که نماز و روزه می‌خوانند عادت کردند نمی‌توانند ترک کنند اگر ترک کند خودش وحشت می‌کند می‌ترسد یا محیط به او اجازه نمی‌دهد محیط او عوض شود حجابش را برمی‌دارد و سریع همه چیز را کنار می‌گذارد. این امام سجاد(ع) را عنایت بفرمایید می‌فرماید که «وَ اَمّا حَقُّ المالِ...» هر کس به هر میزانی که ثروت و سرمایه دارد در برابر آن چیز مسئولیت دارد که «فَأن لا تَأخُذَهُ اِلاّ مِن حِلِّهِ...» از کجا آورده‌ای؟ می‌فرماید به این سؤالات جواب بده تا معلوم شود شیعه هستی یا نه؟ هر پولی که دستت می‌آید باید بگویی من در ازای این پول چه خدمتی به جامعه کرده‌ام؟ چه کار کردم؟ آیا کاری که کردم به اندازه همین پولی است که دارم می‌گیرم؟ 1) «لا تَأخُذَهُ اِلاّ مِن حِلِّهِ» از کجا آوردی؟ مشروع است یا اصلاً کاری نداری حساب بانکی‌ات چطوری پر می‌شود؟ 2) «وَ لاتُنفِقَهُ إلاّ فی حِلّهِ؛» کجا مصرف کردی؟ این پول حلال. چطوری خرج کردی؟ 3) «وَلا تُحَرِّفَهُ عَنْ مَواضِعِهِ،» فرمودند پول، سرمایه، ثروت، موضع و جایگاه دارد هندسه دارد ببینید فلسفه پول چیست؟ آیا پول را از فلسفه و جایگاهش جدا کردی و بیرون آوردی یا نه؟ کارکرد پول باید خدمت مادی و معنوی به بشر باشد. با پولی که به بشر به خودت و دیگران، صدمه معنوی یا مادی بزند این پول از جایگاه خودش خارج شده است این پول و سرمایه از فلسفه خودش خارج شده است. «وَ لا تَصْرِفَهُ عَنْ حَقائِقِهِ،» ثروت و پول حقیقت و هویتی دارد تغییر هویت نده، پول ابزار است نه هدف. پول وسیله است نه هدف. وسیله را هدف نکن. وسیله چیست؟ با همان هدف. «وَ لا تَجعَلَهُ إذا کانَ مِنَ اللّه إلاّ إلَیهِ،» فرمودند هرچه دارید و هرچه هستید هیچ کدام برای شما نیست. زمین‌تان، خانه‌تان، ماشین‌تان، لباس تن‌تان، هیچ کدام برای شما نیست، شما مالک نیستید مالک خداست. بعد می‌فرماید بدن‌تان هم برای خودتان نیست این بدن هم برای تو نیست با آن هر کاری نمی‌توانی بکنی با این پا هرجا نباید بروی و با این دست هر کاری حق نداری بکنی، با این زبان هر چیزی را حق نداری بگویی برای تو نیست تو نمی‌دانی بدن چطوری دارد کار می‌کند؟ الآن چشم شما به دستور شما دارد می‌بیند؟ خون در رگ شما دارد به دستور شما حرکت می‌کند؟ اصلاً ما نمی‌دانیم در این بدن چه خبر است؟ یک چنین ماشین عجیب و عظیم و دقیقی را به ما سپردند و به ما گفتند تو راننده آن هستی وگرنه ما اصلاً نمی‌دانیم این بدن چیست و چطوری دارد کار می‌کند؟ ما فقط می‌دانیم فعلاً تحت امر ماست. امام سجاد(ع) می‌فرماید بدن‌تان برای خودتان نیست شما اصلاً نمی‌دانید چه زمانی آمدید و چه زمانی رفتید و می‌روید؟ تو نه با اختیار خودت آمدی و نه با اختیار خودت می‌روی. تو هیچی نداری. مالک خداست، چطور ثروت و قدرت را فکر می‌کنید برای توست و هر کاری با آن می‌توانی بکنی. فرمودند «وَ لا تَجعَلَهُ إذا کانَ مِنَ اللّه إلاّ إلَیهِ،» همه این‌ها «من الله» از خداست. «انا لله» ما برای خداییم «و انا الیه راجعون» ته خط خداست. امام سجاد(ع) فرمودند هرچه دارید برای خداست حق ندارید در جز مسیری که او گفته و ته خط او باشد حق ندارید مصرف کنید «وَ سَبَبا إلَى اللّه.» خداوند این پول‌ها را سبب و راه این را به سوی خودش قرار داد نمی‌توانی با این مسیر دیگری را بروید.

یک بخشی هم از این دعای 27 صحیفه سجادیه در مورد مرزبانان که با کفار و مستکبرین در مرزها می‌جنگدیدند. چندتا کلیدواژه مهم را عرض کنم. در دعاهای امام سجاد(ع) یعنی همه دعاها، از جمله دعاهای صحیفه سجادیه که بخشی از آن هست هم آموزش می‌دهد که با خداوند چگونه سخن بگویید؟ یعنی خدا را به ما معرفی می‌کند خداشناسی را، خدا چه کارهایی اگر از او بخواهید شرایطش هم رعایت بشود چه کارهایی ممکن است در حق شما بکند؟ هم از این طرف، هرچه که دعا کنیم به ما می‌گوید که، یعنی این‌ها هدف است یعنی می‌گوییم خدایا بیماران را شفا بده، یعنی یک معنی‌اش این است که ما باید با بیماری مبارزه کنیم و مسئله بهداشت را حل کنیم. خدایا آوارگان را مسکن ببخش. معنی‌اش چیست؟ معنی‌اش این است که ما باید برای مشکل مسکن تلاش کنیم و برنامه‌ریزی داشته باشیم یک هدف الهی است. خدایا همه اسیران را رهایی بخش. خدایا همه غریب‌ها و تنها ماندگان را پناه ببخش. یعنی ما باید این کار را بکنیم. قضیه ورشکسته‌ها را حل کن. یعنی ما باید با این قضیه مبارزه کنیم. خدایا مجردین را تشکیل خانواده بدهند پس تلاش برای تشکیل خانواده یک هدف الهی و وظیفه ماست. هرچه که در دعاها خواستند یک معنی‌اش هم این است که شما باید برای این‌ها برنامه‌ریزی کنید و تلاش کنید. عرض می‌کنند که خدایا

«وَ عَرِّفْهُمْ مَا یجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا یعْلَمُونَ،» مسئله آموزش. خدایا آنچه که رزمندگان ما در خط مقدم در مناطق مرزی آنچه را که نمی‌دانند به آن‌ها بیاموز. آنچه را که نمی‌فهمند به آن‌ها بفهمان. این یعنی چه؟ یعنی اولاً خداوند معلم رزمنده‌هاست به آنها الهام می‌کند و در شرایط خاص به آن‌ها القاء می‌کند وقتی در شرایط خاص چیزهایی به ذهن‌تان می‌آورد، چیزهایی به قلب‌تان می‌آورد که شما اصلاً تصور آن را هم نداشتید. نمی‌دانم برای شما حتماً پیش آمده که گاهی در یک کاری، حالا هر کاری یک مرتبه یک مشکل توسلی، توکلی پیش می‌آید یک مرتبه یک چیزی به ذهن‌تان خطور می‌کند بعد خودتان تعجب می‌کنید که چطور تا حالا این به عقل من نرسیده بود. برای شما پیش نیامده؟ می‌گویید تا حالا چرا حواس من نبود؟ این همان الهامات و راهنمایی‌های خداست. یک مرتبه یک جرقه‌ای به قلب و ذهن‌تان می‌زند. یک احساسی. یک مرتبه چیزی را انگیزه نداشتید مدت‌ها می‌گفتید نه، ولی یک مرتبه می‌بینید دل‌تان می‌خواهد در مسیر درستی دلت می‌خواهد از اموال‌تان حاضر هستید بگذرید. این‌ها همه الهامات الهی است. خب این که زمینه‌سازی کنید که خداوند به شما الهامات و تعلیمات معنوی و غیر عادی بکند. اما از آن طرف وظیفه، نیروهایی که دارند مرزها را مراقبت می‌کنند باید آموزش ببینند «عَلِّمْهُمْ مَا لَا یعْلَمُونَ،» پس این یک مسئله آموزش. تربیت نیرو، کادرسازی، با انواع خطرات و احتمالات از قبل آشنا بشوند. اگر این‌طوری شد تو این‌طوری عمل کن، سناریوهای مختلف، به قول این خارجی‌ها پلن a پلن b. اگر محاصره شدی این‌طوری، اگر سلاح کم آوردی این‌طوری، اگر این‌طوری عمل کردند این‌طوری. این‌ها را باید آموزش ببیند نه این که یک مرتبه با یک چیزی روبرو بشود غافلگیر بشود و اصلاً قبل از این که بخواهد یا نخواهد مقاومت کند اصلاً نداند که چه کار باید بکند بلد نباشد. «وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا یبْصِرُونَ.» یک چیزهایی جلوی چشم‌شان اتفاق می‌افتد ببینید، خدایا کمک کن ببینند. چشم داری درست نگاه نمی‌کنی. بینش مناسب آن کار. دیگر چی؟ «وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکرَ دُنْیاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ،» خدایا در لحظه خطر مسائل دنیوی را از خاطرشان ببر. لحظه خطر یاد و زن و بچه‌شان، خانواده و ننه و بابا و پول و امکانات نیفتند. این را کسانی که در این مرحله قرار گرفتند می‌فهمند. من یادم هست سوار قایق و بلم شدیم و طرف دشمن می‌رفتیم که عملیات بشود آن موقع ما مجرد نبودیم رزمندگان واقعی متأهلین بودند ما که جوان بودیم جبهه بازی می‌رفتیم ولی یادم هست وقتی سمت جبهه می‌رفتیم یک مرتبه به شدت یاد پدر و مادر افتادم. ببینید امام سجاد روانشناسی نیرو داشتند ببینید چقدر مهم است خدایا لحظه‌ای که با دشمن روبرو می‌شوم دیگر به نفع منافع خودش چرتکه نمی‌اندازد و آماده فداکاری باشد و از مرگ نترسد آن لحظه‌ای است که آدم‌ها به یاد وابستگی‌ها و دلبستگی‌هایشان می‌افتند یاد پدر و مادر، زن و بچه، امکانات، پول. این که حساب بانکی من الآن چه می‌شود؟ زمین دارم زمین من چه می‌شود. امام سجاد(ع) فرمودند «أَنْسِهِمْ» آن‌ها را به فراموشان، «عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ» وقتی با دشمن چشم در چشم می‌ایستادند کل دنیا و پشت سرشان از یادشان برود. فقط به جلو نگاه کنند به عقب وصل نباشند. «ذِکرَ دُنْیاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ،» دنیا کارش فریب دادن است، این دلبستگی‌ها «خداعه» یعنی انواع و اقسام خدعه‌ها و تاکتیک‌ها را دارد. شیطان این‌طور مواقع توجیه مذهبی می‌کند حفظ جان واجب است، یا برای آینده اسلام خودم را نگه دارم. ما بعضی‌ها را داشتیم هرچه به آن‌ها می‌گفتیم بیایید جبهه، می‌گفتند شماها تا نوک دماغ‌تان را می‌بینید ما داریم آینده اسلام را می‌بینیم ما باید برای آینده اسلام خودمان را نگه داریم. این آینده اسلام هم هیچ وقت نرسید! و این‌ها همین‌طور سال به سال چاق‌تر شدند بعد معلوم شد که آینده اسلام منظورشان آینده خودشان است و بعضی‌هایشان طلبکار هم شدند. خدایا وقتی با موقع عملیات و نبرد می‌رسد یاد دنیا و منافع مادی را از ذهن‌شان ببر «وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ،» پول‌پرستی و پرستشی که دو روز بیشتر بمانم را از قلب‌شان محو کن. خب دو روز بیشتر بمانم که چه کار کنم؟ ما که ماندیم چه کار کردیم؟ - بنده خودم را می‌گویم – آن زمان نفر بغل دستی ما شهید می‌شد یکی این طرف می‌افتاد بعد علنی می‌گفتیم خدا به این توفیق داد شهید داشت ما توفیق نداشتیم محروم شدیم بعد توی دلم می‌گفتم عجب شانسی آوردم اگر یک کم ترکش این طرف‌تر خورده بود به من خورده بود. خدا رحمتش کند ولی عجب شانسی ما آوردیم! خب حالا از آن موقع 10- 20 سال گذشت. حالا یکی نیست به من بگوید کدام شانس؟ از درِ بهشت برگشتی. توی قضایای کربلا یک بنده خدایی است نزدیک ظهر عاشورا صحنه را ترک کرده است! وقتی همه اکثراً شهید می‌شوند می‌آید پیش سیدالشهداء(ع) می‌گوید حاج آقا یادتان هست وقتی من می‌خواستم خدمت شما بیایم گفتم که اگر وجود من اثر دارد من تا شهادت تا آخر می‌ایستم ولی اگر اثر ندارد چه فایده؟ الآن من بمانم یا نمانم اثر دارد؟ یعنی ممکن است من باشم شما پیروز بشوید؟ سیدالشهداء(ع) فرمودند نه. گفت پس احتمال تأثیر نیست یعنی بود و نبود من مساوی است درست است؟ اگر اثر دارد من می‌مانم اما اگر دیگر بود و نبود من اثری ندارد اجازه می‌فرمایید ما مرخص بشویم؟ یادتان هست من گفتم؟ سیدالشهداء(ع) فرمودند بله یادم هست ولی محاصره هستیم مگر می‌توانی از محاصره بیرون بروی، گفت بله شما اگر اجازه بدهید راضی باشید من می‌روم. رفت خط محاصره را شکست مجروح هم شد یکی دو نفر را هم زد، خودش دو سه سال بعد مُرد. مریض شده بود بعد خودش علیه خودش یک شعری گفته است. این شعرش برای همه ما درس عبرتی است خودش به ما خودش متلک می‌دهد که مردک این چه بود که آن روز به حسین گفتی که آقا اجازه می‌دهی ما برویم؟ ایشان هم گفت بفرما برو. در دنیا چه کار داشتی؟ از درِ بهشت برگشتی که حالا این‌طوری بمیری؟ در این مدت من چه کار کردم؟ یک کمی به قول مرحوم پدر ما ایشان می‌گفت که، اخوی ما شهید و مفقود شده بود آن اخوی‌مان هم مجروح بود خودم هم داشتم به منطقه می‌رفتم یکی از ببستگان گفت نروید. ایشان گفت برای چه نروند؟ که بمانند چند کیسه برنج و چقدر غذا بخورند و 200- 300 بار اضافه دستشویی بروند؟ ما این‌جا چه کار داریم؟ ما آمدیم که برویم کسی اینجا نمی‌ماند. چطور رفتن مهم است برای چه بگویم نروند. تو به بچه‌هایت بگو نروند ببینم این‌جا چه کار می‌کنند؟ اصلاً کسی این‌جا نمی‌ماند. سیدالشهداء(ع) در مکه دو خط نامه به بنی‌هاشم نوشتند چون اکثر بنی‌هاشم هم نیامدند فرمودند من فردا دارم به سمت کوفه حرکت می‌کنم «من لحق بی استشهد» هرکس با من بیاید کشته خواهد شد شهید خواهد شد و هرکس نیاید دستاوردی نخواهد داشت. هرکس شهید نشود می‌میرد کسی این‌جا نمی‌ماند. امام سجاد(ع) می‌فرماید خدایا یک طوری نباشد که این رزمندگان ما وقتی با دشمن روبرو می‌شوند حواس‌شان به پشت جبهه باشد. به خانه و امکاناتش و وابستگی‌هایش باشد. کلاً فراموش کند این را از قلب‌شان محو کن برای کشیدن این بار مسئولیت خطیر، باید برای حفظ مرزهای مادی و معنوی طرف باید انگیزه داشته باشد نه هدف مادی، بداند برای چه و چطور مقاومت کند و چه به چه می‌ارزد؟ یک لحظه به خودش بگوید اصلاً می‌ارزد من برای این تپه خودم را به کشتن بدهم؟ اصلاً مسئله این تپه نیست. ما گاهی داشتیم برای گرفتن یک ارتفاع از دشمن و برای حفظ آن صدتا شهید و جانباز دادیم الآن آن ارتفاع وسط بیابان است و کسی کارش ندارد مارمولک در آن است کسی اصلاً آن‌جا نیست. برای آن نبود بلکه برای دفاع از حقی بود. مثلاً این‌هایی که در اروند شهید شدند برای اروند کشته شدند؟ مگر اروند چیست؟ اصلاً کل کره زمین ارزش جان یک انسان را ندارد. جان انسان مهم‌تر است یا چند کیلومتر خاک؟ مسئله آن خاک نیست مسئله مقاومت در برابر ظلم است، دفاع از حق است. برای دفاع از حق بله می‌ارزد کشته بشویم. می‌ارزد ما برای یک رودخانه این‌قدر شهید بدهیم؟ نه، برای رودخانه اگر کسی شهید بدهد احمق است برای کرامت و عزت، برای دفع ظلم آن می‌ارزد. اگر نیرو احساس کند که مقاومت نمی‌ارزد برای چه مقاومت کند؟ باید هدف معنوی داشته باشد و به شما اعتماد کند و بگوید می‌ارزد. هیچ کس حاضر نیست یک کاری را به ضرر خودش و به نفع دیگران بکند مگر این که برای او روشن بشود آنچه که به نفع دیگران است در درجه اول به نفع خودت است. تو ظاهراً داری فدای بقیه می‌شوی در واقع تو فدای خودت شدی. یعنی رشد کردی. قرآن می‌فرماید: «من عمل صالحاً فلنفسه» هرکس دارد کار درست می‌کند دارد برای خودش می‌کند حتی وقتی داری فدای دیگران می‌شوی تو خودت داری رشد می‌کنی برای بقیه نکردی خودت داری مقامات پیدا می‌کنی و اهل بهشت می‌شوی. باید بفهمد که به نفع خودم است. بعد تعبیر دیگری در همین دعای مرزبانان امام سجاد(ع) می‌گویند باید کاری کنید که رزمنده در کارش تمرکز ذهنی داشته باشد یعنی تمام تمرکزش به مسئولیت و مأموریتش باشد حواسش پرت نشود، ذهن او مختل نباشد با خودش بگوید این اتاق و این سنگر من مرکز عالم است و این کار من مهمترین کار عالم است تا آن‌جایی که به من مربوط می‌شود. و الا با خودش می‌گوید این خاکریز، این همه رزمنده، این همه پاسگاه، چه اهمیتی دارد ما مقاومت بکنیم یا نکنیم؟ مثلاً این سلاح ما و این یک تیربار چه نقشی دارد؟ این باید احساس کند که کل جبهه هست و تیربار تو. و این هدف معنوی می‌خواهد ذهنش به چیزهایی که با آن فداکاری در تضاد است امام سجاد(ع) می‌فرمایند که باید نسبتش با آن روشن و صاف شود و انواع جلوه‌های دنیا، از مال و ثروت تا کسانی که به آن‌ها علاقه داری آن‌جا همه جلوی چشمان آدم می‌آیند رژه می‌روند و هدف و تمرکز را از آدم می‌گیرند و آدم را سست می‌کنند اما آن‌هایی که نه، قبلاً ایمان و تقوا و صبر و در آن‌ها هست این‌ها در بدترین شرایط به جای این که بیشتر بترسند و مردد بشوند این‌ها محکم‌تر می‌شوند. یعنی همان جایی که امثال ما، بنده، وا می‌دهیم، شل می‌شویم، شک می‌کنیم و می‌ترسیم اتفاقاً او قوی‌تر و محکم‌تر است برای این که جلو برود این فرق آدم‌هاست که امام سجاد(ع) می‌فرمایند مراقب باشید انگیزه و توان مرزبانی را از دست ندهید و به شما طمع نکنند. تطمیع‌تان نکنند و شما را نخرند. تهدیدتان نکنند و شما را نترسانند. اگر این هدف معنوی نباشد باور کنید همه ما و شما را می‌خرند. ماها قیمت‌هایمان فرق می‌کند و الا همه فروشی هستیم! همه دین‌فروش و وطن‌فروش هستند قیمت‌ها فرق می‌کند مگر کسانی که هدف معنوی دارند و این مسئله برایشان حل شده است. این دعای مرزداران امام سجاد(ع) را به نظرم دعای بیست و هفتم باشد، خواهش می‌کنم این را بخوانید و تبیین بشود و یک ترجمه درست بشود بعضی از ترجمه‌هایش خیلی مفهوم نیست ترجمه‌های خوب و درست همه جا پخش بشود در همین دو فراز این دعا که یک بخش کوچکی از دعاست، در همین آموزش، انگیزه، اعتماد. این سه‌تا را چطوری باید ایجاد کرد. نیرو آموزش ببیند با یک تاکتیک دشمن وا ندهد. یکی از پاسگاه‌هایمان که در سیستان و بلوچستان چند سال پیش با یک تاکتیک فریب، اینطور که در اخبار گفتند، چند نفر آمدند انگار می‌خواستند به پاسگاه مراجعه کنند بعد آمدند و گرفتند، خب این‌ها آموزش می‌خواهد که اگر محاصره شدید چه کار کنید. پس یک آموزش و دیگر هدف معنوی، اخلاص، انگیزه قوی، پاسخ سؤالات‌شان داده شود و به فرماندهان‌شان اعتماد داشته باشند نگوید این ما را جلو فرستاد خودش در رفت. این‌طوری نباشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha