"انقلاب اسلامی" و سرگیجگی "نظریههای علوم سیاسی" (پیامبر اعظم ص، "انقلاب اخلاقی" و "برادری انقلابی")
دهه فجر _ نشست (تناسب در سهگانهی "شعور، شرف، شکم" _ ۱۴۰۲
بسمالله الرحمن الرحیم
این عنوانی که دوستان برای این جلسه فرمودند عنوان مهم و البته خیلی گسترده و عام است. بحث نظریه انقلاب اسلامی را مطرح کردند. وقتی صحبت از نظریه و انقلاب میشود خب ذهن سراغ انواع نظریاتی میرود که راجع به انقلابها بطور عام و جنبشهای دینی بطور خاص گفته شده است. نوع نظریههایی که راجع به جنبشهای اجتماعی به ویژه دینی، گفته شده مبنائاً تابع آن مکتب و ایدئولوژی است که آن نظریهپرداز به آن قائل بوده است یعنی اگر مارکسیست است همه چیز را تحلیل طبقاتی میکند بعد اگر دید یک جنبشی مبدأ طبقاتی نداشته، یا حتی در درجه اول هیچ کدام از شعارهایش فقط اقتصادی نبوده بعد نمیداند باید آن را چه کار کند؟ به جای این که تحلیلهایشان را بتراشند و با واقعیت منطبق کنند واقعیت را میتراشند تا با نظریهشان منطبق بشود. یعنی واقعیت را نمیبیند تحریف میکنند گزینشی با وقایع روبرو میشوند. کسانی که نقطه عزیمت فکریشان در حوزه انسانشناسی و جامعهشناسی، نقطه عزیمت لیبرالیست، وقتی یک انقلاب و یک جنبش اجتماعی و یک واقعه تاریخی را میخواهند تحلیل کنند روشن است که به همان انسانشناسی غریزی و لذتطلب خودش ارجاع میدهند همینطور سایر دیدگاهها.
بنابراین وقتی از نظریه انقلاب اسلامی صحبت میشود باید روشن کنیم مراد کدام مبدأ برای اظهار نظریه است. این خیلی مهم است چون در حوزه مباحث جامعهشناسی سیاسی و تاریخی، همه چیز گفتهاند. یعنی یک چیزی به نام نظریه علمی که بگوییم این نظریه علمی است بقیه غیر علمی هستند وجود ندارد. اگر مراد از علمی بودن تجربی بودن است، یا چه و چه، چون باز یک بحث دیگر هم که تأثیر دارد این است که اساساً نظریه چیست؟ حالا جدا از نظریه انقلاب اسلامی، نظریه چیست؟ به چه چیزی تئوری میگوییم؟ چه نوع گزارههایی قدرت تبیین همه جانبه کدام پدیدههای انسانی و تاریخی را دارند؟ سر این هم اختلاف است یعنی این که اساساً نظریه چیست؟ چه نوع نظریهای علمی است؟ آن وقت برمیگردد به این که اصلاً علم چیست و علمی کدام است؟ سر این هم اختلاف است. این که اختلاف است در دنیا یعنی جدا از بحث ما، در حوزه فلسفه علم، بخصوص فلسفه علوم اجتماعی باز هم توافق نیست در غرب و شرق ایدئولوژیها و مکاتب مختلفی آمدهاند و هر کدام یک ادعایی میکنند هیچ کدام هم دیگری را متقاعد نتوانستند بکنند که این تحلیل ما درست است چون همه به یک نحوی طبیعتاً بر اساس پذیرفتههای خودشان تحلیل میکنند. به یک معنا در کل علوم اجتماعی و بلکه علوم انسانی این وضع هست با رشته شما که علوم پزشکی هستید یا مهندسی فرق میکند. در این رشته شما هم البته هم خطا و هم اختلاف هست، هم تخلف هم اختلاف هست اما حداقلی است. با ماده، با جسم، با بافت و استخوان سروکار دارید دو سه بار اشتباه کنید یعنی سهتا مریضتان که بمیرد دفعه چهارم میشود یقه شما را گرفت و بازخواستتان کرد که چطور نصف مریضهای شما میمیرند؟ اما در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی تمام مریضهایتان هم بمیرند کسی نمیتواند به شما چیزی بگوید! یعنی جامعه بشری آزمایشگاه است آدمها موش آزمایشگاهی میشوند. تا همین الآن مکاتب مختلفی که در رشتههای علوم انسانی بودند از هزار – دو هزار سال پیش هنوز هم همانها با همان اختلافات هستند در حوزه ریاضی و مهندسی و علوم تجربی و پزشکی چون تجربی است جلو میروید الآن با صد سال پیش فرق دارد در حوزه مباحث فلسفی و علوم انسانی اینطور نیست یعنی اگر مثلاً در تاریخ فلسفه دو هزار سال پیش سر یک مسئلهای اختلاف بوده، هنوز هم اختلاف هست. چون آنجا یا باید برهان عقلی قطعی بیاوری که در اکثر موارد نمیشود نیست. برهان صددرصدی دو دوتا چهارتایی کسی برای کسی نیاورده، لذا شما وارد جامعهشناسی میشوید ما علم جامعهشناسی نداریم مکاتب جامعهشناسی داریم. در روانشناسی مکاتب روانشناسی داریم نه چیزی به نام علم روانشناسی. که این مکاتب، هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند یا در مبانی، یا در فروع، در اصول، در جزئیات اختلاف دارند فلسفه سیاسی و علوم سیاسی هم علم به مفهوم تجربی، علم محض به این معنای خاص نیست. دهتا سؤال مطرح میشود اولاً اختلاف میشود که کدام سؤال مهمتر است؟ کدام سؤال، سؤال مادر و پرسش اصلی است؟ و پاسخ آن چیست؟ باز اختلافی است. شما در فلسفه سیاسی مکتبهای مختلف دارید، در روانشناسی در تعلیم و تربیت، در حقوق، مکاتب حقوقی دارید چون مبانی آنها اساساً با هم فرق میکند وقتی مبنا فرق داشت طبیعتاً نظریه و تحلیل فرق میکند آن وقت شما آنجا باید ابتدا روی مبانی، یعنی هم مبانی معرفتشناختی که چه چیزی معرفت است؟ چه چیزی علم هست چه چیزی نیست؟ و بعد از مباحث هرچه فلسفیتر و کلیتر از هستیشناسی، انسانشناسی، تکلیفتان را با خداوند باید روشن کنید چه نسبتی با او دارید؟ اصلاً او را قبول دارید یا نه؟ اول دستهبندی آنجا صورت میگیرد و بعد جلو میآیید و آثار آن در تک تک نظریات و پاسخ به تک تک پرسشها پیداست. در پرسشهای کلیتر و رادیکالتر، فلسفیتر، این اثر و رد پا پیداتر است در پرسشهای ریزتر و عملیتر این کمکم نامرئی میشود رقیق میشود به حدی که گاهی یک نظریهای مثلاً در اقتصاد کلان یا حتی اقتصاد خُرد ممکن است کسی بدهد بگوید که در نگاه اول فکر کنی این ریاضی محض است. این دیگر دو دوتا چهارتاست ولی یک مقداری خیره بشوی یعنی با چشم مسلح به مسئله نگاه کنی میبینی که همین هم یک پشت صحنه و پشت پرده دارد پشت پرده آن یک فرضیه و پیشفرضی دارد که این را میگوید. لذا در علوم انسانی کار به این راحتی نیست هم پرت و پلا خیلی میگویند و میشود گفت و هم حرف حساب. علمیترین و پرت و پلاترین حرفها کنار هم هست و هم همه سنگین، اسم چهارتا نظریهپرداز پشت آن میآید و الفاظ قلمبه، هر کدام هم برای خودشان چهارتا شاهد تجربی و عینی و تاریخی، گزینشی پیدا میکنند و آن شواهد دیگر را اصلاً نمیبیند و میگوید دیدید درست گفتم! همهشان میگویند ما تجربی و سکولار هستیم. مثلاً به عالم معنا و خدا و آخرت هم عقیده نداریم انسانشناسی که تو میگویی هم قبول نداریم انسان همین است که میبینی. چیزی غیر از این نیست. خب اگر همین هم باشد چرا این همه اختلاف؟ شما که سطح مسئله را اینقدر پایین میآورید و میگویید انسان همین گوشت و پوست و استخوان است و همین 60- 70 سالی است که در این عالم است اینقدر مسئله را کوچک گرفتی باز ما چرا اینقدر اختلاف داریم؟ آیا این همه اختلاف و تناقض در رشتههای علوم پزشکی که شما هستید هست؟ ما در ریاضیات مکاتب مختلف داریم ما مکتبهای هندسی در هندسه داریم، اگر آری، چقدر و به چه معنا و چه نسبتی با مکاتبی است که در حوزه... لذا وقتی میگوییم نظریه انقلاب اسلامی، این سهتا کلمه هرسه تایش بحث دارد این که نظریه چیست؟ بعد اساساً انقلاب چیست؟ همینجا جامعهشناسی سیاسی که بروید میبینید انواع و اقسام حرفها را با ربط و بیربط زدند. مثلاً یکی این است که اساساً انقلاب یک امر ارادی است یا خودش میآید؟ یعنی یک کسانی تصمیم میگیرند که انقلاب بشود یا انقلاب تحولات بزرگ اجتماعی و ساختارشکنی است؟ به آن انقلاب میگوییم؟ آن یک زمینههای اجتماعی قهری علّی دارد که اصلاً نه قابل پیشبینی است نه قابل برنامهریزی است خب از همین جا دوتا بعد نسبت او با جبر تاریخ چیست؟ نسبت این با قانونمندیهای تاریخ چیست؟ و از این قبیل. حالا من فقط دارم مثالهایی میزنم که فکر نکنید مسئله روشن و اجتماعی است، کاملاً به مبنای شما در انسانشناسی و هستیشناسی بستگی دارد روی مبانی اول باید بحث کنیم. چون هر کدام از این دیدگاهها ادامه یکسری مبانی است وقتی مبنایمان با هم یکی نباشد خب معلوم است تحلیلهایمان و نتیجههایی که میگیریم یکی نیست البته یک جاهایی هم یکی است مشترک هم داریم اما با دو نوع انسانشناسی با پنج نوع انسانشناسی حتماً 5جا اختلاف میشود اگر بیشتر نشود. وقتی میگوییم این اتفاق افتاد، بعد میگوییم چرا افتاد؟ خب این یک چیزی میگوید دیگری یک چیز دیگری میگوید. یکی میگوید چندتا علت دارد و یکی هم میگوید تک علتی است و از این قبیل. لذا عرض میکنم هم حرفهای بیربط و هم حرفهای باربط در علوم انسانی و علوم اجتماعی زیاد زده شده و زیاد زده میشود و بعد از ما هم زده خواهد شد. البته این معنایش این نیست که علوم انسانی و علوم اجتماعی قابل اعتماد نیست، یک چیزهایی که بتوانیم اثبات کنیم قابل اثبات است و یک چیزهایی از آن هم اختلافی است دهتا رقیب دارید باید به پرسشهای آنها پاسخ بدهید و اختلاف مبنا را هم توضیح بدهید و اثبات کنید. حتماً یک نگاه مسلمانانه به تاریخ با نگاه مارکسیستی و نگاه لیبرالیستی و نگاه فاشیستی حتماً یکی در نمیآید ولی حتماً با همه اینها مشترکاتی دارد اینطوری نیست که صفر و صدی است سیاه و سفیدی نیست و یک جاهایی از آن هم خاکستری است و یک جاهایی از آن هم شبیه است یعنی قسم حضرت عباس نخوردیم که با بقیه مکاتب سر همه چیز باید اختلاف داشته باشیم! نه؛ مشترکاتی داریم با مارکسیستها، مشترکاتی داریم با لیبرالیستها، مشترکاتی داریم با فاشیستها و یک اختلافاتی با همه اینها. و این که اساساً انقلاب چیز خوبی است یا نه؟ نظام سرمایهداری مثلاً فیلسوفان لیبرال که در واقع همیشه سگهای نگهبان کاخ سرمایهداری بودند اساساً میگویند انقلاب کار غلطی است اینها از محافظهکاری دفاع میکنند و میگویند که تحول گام به گام نسبت آن با یک انقلاب چیست؟ بحث انقلاب و اصلاح و از این قبیل بحثها که لابلایش حرفهای درست و نادرست و حرفهای قابل بحث زیاد است من نمیخواهم وارد آن بشوم فقط میخواهم ذهنتان تیز باشد که در این قضیه بفهمید که اگر فردا یک کسی گفت آقا این نظریه علمی نیست، این زود رنگتان نپرد که عجب علمی نیست و ساکت شوید! نه؛ از او بپرس علم چیست؟ چه چیزی علمی است؟ نظریه تو مبنایش چیست؟ و از این قبیل. و در آن بحث اسلامیاش هم باز اختلاف دارد که آیا میشود یک انقلاب را با پسوند دینی آورد؟ چون یک عدهای میگویند کلاً دین مربوط به دورههای قبل است، انقلاب یک مفهوم مدرن است قبلاً چیزی به نام انقلاب در تاریخ نبوده، و الآن هم چیزی به نام دین نیست. خب دوتا ادعای بیخود. در طول تاریخ همیشه انقلاب بوده ولی همه مثل هم نبوده، دین هم دورانش تمام نشده، دوران شماها تمام میشود اما دوره دین تمام نمیشود چه دینهای خرافی چه دینهای درست. دینداری هیچ وقت نابود نشده و نخواهد شد مخصوصاً الآن که دین نسبت به قرن گذشته و قرن 20، دین در همه جای دنیا خیلی جدیتر و غلیظتر است یعنی الآن بنیادگرایی دینی آمده یعنی دین دوقبضه و دوآتشه. بنیادگرایی مسیحی، یهودی، بودایی، همه آمدهاند و اینها همه بعد از انقلاب اسلامی بودند. این اصل مسئله.
نکته بعدی این که حالا با این مبانی خودمان، نظریه و نظریه انقلاب اسلامی چیست؟ نظریه یک انقلاب را وقتی بحث میکنیم یعنی باید راجع به گذشته آن صحبت کنیم راجع به حال آن، و راجع به آیندهاش، روششناسی آن، ارزششناسی آن، چه ارزشهایی برایش مطرح است؟ و شناخت مؤلفههای تأثیرگذار با ضریبهای مختلف. یکی از این شاخصهها که ما در این جلسه فقط به همین یکی فعلاً اشاره کنیم مسئله هدفگذاری است. یعنی هر انقلابی، هر جامعهی انقلابی باید پاسخ بدهد که چه میخواهد و حرف حسابش چیست؟ برای چه خطر کردی؟ برای چه 200- 300 هزار شهید دادید در انقلاب و جنگ؟ ترورها، تحریمها و فشارها؟ در پاسخ به این سؤال باید یک فهرستی ارائه بدهیم که ما به لحاظ حیاتی برای کدام مسائل اولویت قائل هستیم؟ چون همه مسائل را همه اجمالاً قبول دارند ولی این که کدام آن اصالت دارد و کدامها اولویت دارد باز اینجا اختلاف میشود. با نگاه مادی محض، از یک ماتریالیست سؤال کنید که چه چیزی اولویت دارد؟ بعضی مکاتب میگویند شکم! بعضی مکاتب میگویند شرف ولو گرسنه باشیم. بعضی از مکاتب میگویند شعور و آگاهی. دیدگاه اسلامی ترکیب این سهتا با هم است. سهتا شین است. شکم، شرف، شعور. مکتب انقلاب اسلامی این سهتا را، هر سه با هم در کنار هم در یک نسبت معقول با هم و مربوط با هم قبول دارد نه مثل آن مکاتب معنویای است که بشر را میبینند شکم او را نمیبینند. شکم گرسنه میشود غذا میخواهد. برای اقتصاد، برای رفاه، هیچ شأن و منزلت جدی قائل نیستند. خیال میکنند انسان فقط روح است خب از اینها بپرسید نظریه انقلاب میگوید اصلاً انقلاب چیست؟ شما نگاههای کاتولیک مسیحی، دیدگاههای کلیسا و هندوئیزم و بوداییها و بودیزم را ببینید، عرفانهای مختلف را ببینید انگار به این بُعد مادی بشر درست توجه ندارند و نمیبینند. بشر شکم دارد، شهوت دارد، انواع غرائز داریم، خدا این غرائز را در ما گذاشته است من احتیاج به غذا دارم، احتیاج به همسر دارم، احتیاج به بهداشت دارم، احتیاج به مسکن دارم، احتیاج به امنیت دارم، مگر میتوانید از یک تحول اجتماعی و یک انقلاب اسلامی و یک تمدنی حرف بزنید و راجع به اینها هیچی نگویید؟ در خواب حرف میزنید؟ اما خود این کسی که این حرفها را میزند دو روز به او غذا ندهید تئوری او عوض میشود! مریض بشود بگو همین که هست باید درد بکشی. یکسری مکاتب میگویند اساساً شعور دینی و معنویت و شعور اجتماعی این چیزها مهم نیست. مسئله اصلی انسان، مسئله عقلانیت او نیست، معرفت تابع شکم است! مارکسیستها یک نظریه اصلیشان همین است که میگویند بالاتنه تابع پایینتنه است. بگو سر کدام سفره مینشینی تا بگویم چگونه میاندیشی؟ یعنی شعورتان تابع شکمتان است. نظام لیبرال سرمایهداری میگوید شعورتان تابع شهوتتان است. تابع غریزه و لذتطلبی است. از هرچه لذت ببریم آن خوب است و از هرچه لذت نبریم آن بد است و همینطور مکاتب مختلف. یک عده مکاتب هم آمدند میگویند ما روی مسئله غیرتهای قبیلهای، ملی، مسئله شرف، برای ما فقط آن اصالت دارد حالا شعور و شکم و خیلی هم نبود نبود و مهم نیست. در نگاه اسلامی هر سهتای اینها مهم است منتهی اضلاع این مثلث باید درست چیده بشود. اهمیت هر سه، در هر مقطعی به یک اندازه نیست. همیشه هم اینها با هم تعارض ندارند اصل بر این است که هرسهتا اینها باید تأمین بشود یعنی هم ایمان و معنویت و آگاهی در جامعه، هم حماسه و غیرت و عزت و قدرت که اجازه ندهید تحقیرتان کنند، کشورتان را اشغال کنند و به زور زبان و لباس و دین و خطتان را تغییر بدهند آن دوتای دیگر در حاشیه قرار برای بعضیها قرار بگیرند. نه. سهتاییاش مهم است آن شرف، آن شعور و این شکم. تمدن اسلامی باید در مورد هر سه حساس باشد و برای هر سه برنامه داشته باشد و فکر کند، کادرسازی کند، طراحی کند، تلاش کند نه این که سهتا را یکی دوتایش را حذف کند و فقط به یکی از آن بچسبد. به همه اینها باید حساس باشد چون همه اینها به هم مربوط است یعنی اگر این سهتا یکیاش یا دوتایش نباشد آن یکی دیگر هم لنگ است. مثال میزنم شما اگر شرف نداشته باشید میآیند شکم و غذای و شکمت را از شما میگیرند و شکمتان را هم گرسنه میکنند از خودت دفاع نمیکنی، دشمن میآید و نفت و منابعتان را غارت میکند و میگویید ما حالا شرف نمیخواهیم شکممان سیر باشد. شکمتان هم نمیگذارد سیر بشود سهم تو را میخورد و میبرد. حالا شما فرض کن شکمتان میگویید سیر بشود ولی شعور ندارید. باز هم کلاهتان را برمیدارند. آن دفعه با زور، این دفعه با تزویر. وقتی شعور دینی، شعور سیاسی، بصیرت نباشد کلاهت را برمیدارند. غارتتان میکنند میگویند داریم تو را متمدن میکنیم! مفهوم کلمه استعمار همین بوده است استعمار یعنی آبادسازی. به اسم آبادسازی غارت کردند. حالا شما شرف دارید ولی شکمتان گرسنه باشد خب تا چه زمانی شرف دارید؟ همه که صبر نمیکنند یک اقلیتی هستند بخاطر شرف حاضر هستند از گرسنگی بمیرند اکثریت چنین ظرفیتی ندارند و چنین توقعی هم نمیشود داشت اگر فکری برای شکم نکنید شرفتان هم در خطر است اگر نتوانید در حوزه اقتصاد و علم، رفاه، امنیت، بهداشت، مسکن، نتوانید درست کار کنید آن وقت در آن دوتای دیگر آسیبپذیر میشوید. همینطور شما هر دوتا را بدون آن یکی و یا آن یکی را بدون آن دوتا حساب کن میبینید خود آنهایی که برایتان اهمیت پیدا کردند همانها خودشان در خطر قرار میگیرند اگر آن یکی دیگر نباشد. پس همه اینها به هم مربوط است.
پیامبر(ص) فرمودند: «لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ...» فرمودند حداقل حقوق واجبی که همه شما به گردن همدیگر دارید یعنی واجب است مثل نماز باید رعایت کنید اما کدامها را رعایت میکنیم؟ «مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...» حکم خداست. چی؟ «لْإِجْلاَلُ لَهُ فِی غَیْبَتِهِ...» اولاً نگاهتان به همدیگر نگاه محترمانه باید باشد این اولین حق است یعنی اجلال ضد تحقیر است. میفرماید در جامعه اسلامی هیچ کس حق ندارد کسی به کسی نگاه تحقیرآمیز بکند که مثلاً تو دیگه جلوی ما کی هستی؟! پس 1) نفی تحقیر. اجلال یعنی همه باید به همدیگر احترام و اکرم بگذاریم. 2) «وَ اَلْوُدُّ لَهُ فِی صَدْرِهِ...» باید قلباً عاشق هم باشید. اصلاً نمیشناسید رفتی توی اتوبوس، قطار، بازار، پیامبر میفرماید مسلمان نیستید اگر همدیگر را دوست نداشته باشید باید همهتان همدیگر را دوست داشته باشید. وُدّ یعنی عشق و محبت. نه این که بیتفاوت باشید بگویید من اصلاً نمیدانم این کی هست؟ باید عاشق هم باشید. «فی صدره» نه در گفتن و ادا و اصول. آخه ما خیلی قربون صدقه همدیگر میرویم الآن به فکر شما بودم! بعد توی دلش دارد به او فحش میدهد. فرمود: «الود فی صدره» پیامبر(ص) فرمود در جامعه اسلامی باید اینطوری باشد که همه همدیگر را قلباً دوست داشته باشند. بگوید این خودِ من هستم. این زن نمیدانم کیست ولی این مادر من است، خواهر من است، این هم برادر من است. عشق. پس اولی اجلال بود، تعظیم، نه تحقیر. نگاهها همه با احترام باشد. نگاه احترامآمیز. 2) محبت پنهان. گفتنش جدا، بدون گفتن باید واقعاً همدیگر را دوست داشته باشیم آن وقت اگر واقعاً همدیگر را دوست داشته باشیم باز هم در بازار، در سیاست، در دانشگاه، در خانواده کلاه همدیگر را برمیداریم و به همدیگر صدمه میزنیم؟ چرا ما به هم صدمه میزنیم؟ برای این که همدیگر را دوست نداریم. 3) «وَ اَلْمُوَاسَاةُ لَهُ فِی مَالِهِ...» - هرچه جلوتر میرویم خطرناکتر میشود – اموال خود را با او تقسیم کن. حالا بگرد و مسلمان پیدا کن. «وَ اَلْمُوَاسَاةُ لَهُ فِی مَالِهِ» اگر پول اضافی دارید و میدانید او گرفتار است حق ندارید بگویی بخدا پول ندارم اگر داشتم خدمت شما میدادم. اتفاقاً همین الآن یک چک داشتم دادم رفت! خدا شاهده من خودم بدهی دارم! شما اگر کسی را پیدا کردید به شما پول داد یک چیزی هم برای من از او بگیرید! همین کارهایی که رایج است. میفرماید اگر مسلمان هستید وقتی میبینید کسی مشکل مالی دارد یک اتاق نمیتواند اجاره کند جهیزیه دخترش را نمیتواند بدهد مریض است، بیمارستان نمیتواند ببرد ولی تو داری، نیاز او بیشتر است پیامبر فرمود اموالتان را راحت به همدیگر بدهید انفاق کنید، ایثار کنید، نمیتوانید قرض بده. این هم علامت سوم آن تمدن اسلامی است که میگویند. بخش مهمی از آن تربیت اینطوری است. 4) «وَ أَنْ یُحَرِّمَ غِیبَتَهُ...» اجازه ندهید علیه هیچ کس در حضور شما حرفی زده بشود (غیبت). علیه هیچ کس صحبت نکنید وقتی که در جلسه نیست تا از خودش دفاع کند. و اجازه ندهید کسی هم صحبت کند. خب این چهارتایش را که من هیچ کدامش را عمل نمیکند مخصوصاً این آخریش. من نمیدانم غیبت به این خوبی را چرا حرام کردند؟ مگر میشود غیبت نکرد؟ این چهارتا را که من مطمئن هستم ندارم. «وَ أَنْ یُحَرِّمَ غِیبَتَهُ» یعنی اجازه ندهید در جامعه هیچ کس علیه هیچ کس در غیاب او صحبت کند.
یکی از حضار: حتی اگر به حق باشد؟
جواب استاد: همه اینهایی که داریم میگوییم راجع به آدمهای معمولی است نه راجع به دشمن و فاسد افراد فاسد و ظالم که اصلاً غیبت ندارند بلکه جایز و واجب است!
یکی از حضار: خب بالاخره آن هم در غیاب کس دیگر است.
جواب استاد: نه آن اصلاً غیبت نیست. البته لغتاً چرا، یعنی در غیاب کسی علیه او حرف زدن، اما چندتا استثناء دارد یکی کسی که خودش علناً همان حرفها و کارها را میزند و میکند و افتخار هم میکند. آن دیگر غیبت ندارد. چند مورد است که برای او غیبت جایز است. غیبت علیه ظالم. جائران و... اما این که میگویم پیامبر(ص) دارند راجع به مردم معمولی میگویند. میفرمایند که اجازه نده که تحریم کند، مانع شود که یک جایی نشستیم دارند راجع به یک نفر صحبت میکنند اصلاً ممکن است راست باشد یا دروغ. ولی او اینجا نیست. پیامبر(ص) فرمودند باید جلوی آن حرف زدن را بگیرید. مشارکت نکنید اگر نمیتوانید مانع بشوید فرمودند به عنوان اعتراض جلسه را ترک کنید. خب واقعاً اگر همینها را به حرف گوش کنیم ما این همه دعوا و کینه و میلیون شکایت دادگاهی در سال پرونده دادگاه خواهیم داشت؟ اگر اینها را رعایت کنیم طلاق داریم؟ خشونت و دعوا داریم؟ مسلمان نیستیم. 5) «وَ أَنْ یَعُودَهُ فِی مَرَضِهِ...» اگر بیمار شد سریع به عیادت او بروید. چون انسان که مریض میشود و درد میکشد خیلی حساس میشود دوست دارد تنها نماند. وقتی آدم مریض میشود و کمی هم طول میکشد میگویند نگاه همه ما را یادشان رفت! اصلاً انگار ما نبودیم! فرمودند وقتی فقیر میشود باید به او کمک اقتصادی کنید، وقتی بیمار میشود باید به عیادت او بروید. احساس کند تنها نیست به لحاظ روحی و روانی او را تقویت کنید حتی وقتی مُرد «وَ أَنْ یُشَیِّعَ جَنَازَتَهُ...» حتی وقتی مُرد و رفت به بدن او احترام بگذارید. تشییع جنازه او بروید نگو کار واجبتر دارم. احترام او باید از مرگش هم حفظ شود. «وَ أَنْ لاَ یَقُولَ فِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلاَّ خَیْرا.» بعد از مرگ و دفن او اجازه نده علیه او کسی صحبت کند طرف مرده، بنشینند بدیهای او را بگویند. میفرماید حتی اگر بدی شخصی هم داشته بعد از مرگ دیگر ادامهاش ندهید احترام بعد از مرگ همدیگر را هم حفظ کنید.
ببینید در این منطق پیامبر و در این تمدن اسلامی انسان چقدر محترم است. ملاک حکومت اسلامی باید اینها باشد. آن وقت رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با انسان، اینها اصلاح میشود. آن وقت رابطه انسان با حیوانات، با طبیعت، با موجودات. پیامبر(ص) یک جا میگویند «عمتکم نخله» فرمود این دختران عمه شما هستند. این گل و گیاه و درخت عمه و خاله شما هستند خویشاوند اینها باشید به طبیعت و به محیط زیست و به این درختان و گیاهان صدمه نزنید. اینها تشنه نمانند. احساس خویشاوندی کنید. آدم رد میشود به درخت به چشم عمهاش نگاه کند خیلی قشنگ است یعنی در بیابان و جنگل تنها هم باشی میگویی عمه و خاله و دایی و عمو همه هستند فامیلها همه جمع هستند تنها نیستی! همه اینها موجودات زنده هستند اینها هم بنده خدا هستند. میگویند جلوی حیوانی که میخواهید او را ذبح کنید چاقو جلوی او تیز نکنید او میفهمد. آزارش ندهید. میگویند جلوی یک حیوان حیوان دیگری را ذبح نکنید او میفهمد میگوید بعدی من هستم. پیامبر(ص) آمد دید یک اسب و شتری را بستند بار آنهاست توی آفتاب، صاحبان آنها نبودند. پیامبر پرسید صاحبان اینها چه کسانی هستند؟ گفتند از سفر آمدند خسته بودند رفتند غذا بخورند و هتل و استراحت! پیامبر فرمود همینطور این حیوانات را با بار گرسنه و تشنه اینجا گذاشتند رفتند استراحت کنند و غذا بخورند؟! گفتند خب خسته بودند. فرمودند به آنها بگویید شما اهل جهنم هستید. این حیوان را گرسنه و تشنه بار رویش گذاشتی، خودت رفتی بخوری و بخوابی؟ تو اول باید به این برسی.
خب این بخشی از روایاتی است که تعریف انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی، مفهوم پیامآوری، پیامبری، نیاز انسان به پیامبر. حالا من از شما سؤال میکنم این حرفها را 1400 سال پیش زدند این حرفها برای آن موقع است؟ همین الآن مشکل ما، مشکل بشر بخاطر رعایت نکردن همینها نیست؟ الآن ما به اندازه آن موقع به پیامبران احتیاج نداریم؟ اگر بیشتر احتیاج نداشته باشیم کمتر نداریم.
یکی از حضار: این که رهبری گفتند ما به قله نزدیک هستیم منظور چیست؟
جواب استاد: اهمیت این جمله و اثر آن را کسی میفهمد که کوه رفته. شما همهتان کوه رفتید یا نه؟ وقتی که کوه یک کم بلند و سخت است و سرد و برف و یخ است یا گرم است، از آن پایین که اول داری میروی خیلی سرحال هستی میگویی ما این قله را یک ساعته رفتیم. آن پایین قله همه کوهنورد هستند بعد که راه میافتند هر صد متری که بالا میرود مخصوصاً کوه تیز باشد به غلط کردن میافتی بعد مدام میگویی که اصلاً ولش کن برگردیم. نمیشود. تا الآن که مُردم آنجا که برسم چه میشود؟ ما یک وقتی با دو – سهتا از رفقا کوه رفتیم بچه ما کوچک بودیم وسطهایش خسته شدم دیدم همه اینها دارند میروند دیدم من که نمیتوانم بگویم من خسته شدم گفتم این بچه دیگر خسته است! این بیشتر از این نمیتواند بیاید بعد ما قله را هم رد کردیم از قله بالاتر رفتیم. بچه من یک نگاهی به من کرد که بابا برای چه دروغ میگویی من کجا خستهام؟! گفتم نه این خسته است خودش نمیفهمد خسته است. برای این که اول گفتیم قله، بعد دویست متر رفتیم گفتیم ما قله را رد کردیم اصلاً حواسمان نبوده ما روی هواییم! حالا اگر یک کسانی که دارند کوه را بالا میروند یک عده زیادی این وسطها برمیگردند یا همانجا میایستند میگویند دیگر جلوتر نمیرویم. یک عده از همان پایین نمیآیند. یک عدهای به خودشان فحش میدهند که چرا تا اینجا آمدند و به بقیه که چرا ما را تا اینجا آوردید؟ تمام این اتفاقات در همین انقلاب افتاده است. یعنی در همه انقلابات این اتفاقات میافتد. یک عده از اول نمیآیند یک عده قله را نگاه میکنند و میگویند نمیشود ما نمیتوانیم! یک عدهای میآیند با توهمات. وسطهایش میبینند آنها توهم بود واقعیت این است و این مشکلات را دارد پایت زخم میشود مار و عقرب است صخرهها سخت است بالا میروی میبینی دره است باز یک مقدار زیادی باید این مسافت را برگردی و از یک جای دیگر بروی. این مسائل پیش میآید. آن وقت اینجا شنیدن این جمله ما به قله نزدیک هستیم خیلی مؤثر است. یعنی اولاً این مسیری که با این مشکلات آمدید یک وقت احساس نکنید ضرر کردید یا پشیمان بشوید اصل بیشتر راه را آمدیم از موانع اصلی عبور کردیم از 7 خوان عبور کردیم. دوم این که آنچه که در پیش است از آنچه که پشت سر است سختتر نیست. شاید آسانتر و کمتر هم باشد. این امید به پیروزی. البته این امید کاذب نیست. شماها نبودید 50 سال پیش نمیدانید ایران چه خبر بود. از هر جهت علمی، اقتصادی، سیاسی، در لجن بودیم. اهمیت شرایط الآن را شماها نمیفهمید چون آن شرایط را ندیدید. حالا وقتی ایشان میگوید ما به قله نزدیک هستیم یعنی یک) مأیوس و پشیمان نشوید. کم نیاورید. تردید نکنید قوی باشید. مراد این است. اما به این معنا که قله یک جایی است که دیگر از آن بالاتر نیست. نه به این معنا قله نداریم. کل زندگی را باید قله پشت قله فتح کنیم. این قله تمام میشود یک قله بالاتر. تکامل، حد ندارد. چون بعضیها میگویند چرا مدام میگویید شرایط حساس کنونی؟ این شرایط حساس کنونی کی تمام میشود؟! شرایط حساس کنونی اسمش رویش هست همیشه کنونی است یعنی همه کنونها هم اکنونها حساس هستند یعنی تا آخر تا وقتی در این دنیا هستید شرایط حساس است. مثل شوفر راننده که پشت ماشین مینشیند از خانه شهر خودشان تا مقصد شهر دیگر، کدام لحظه غیر حساس است؟ در مسیر کدام لحظه حساس نیست؟ هر لحظهای غفلت کنید توی دره رفتید. همهاش حساس است از اول تا آخر حساس است. وقتی مردی دیگر حساس به این معنا نیست یک حساسیتهای دیگری شروع میشود. لذا میگویند اینجا دار عمل است. اینجا خیلی حساب و کتاب نمیشوید فکر میکنید شیرتوشیر است. ظالمینی فرار میکنند و حق مظلومینی احقاق نمیشود البته بیحساب نیست اما عالم حساب بعد است. بعد از این که از اینجا میرویم لذا همهاش حساس است ما به این معنا به قله نزدیک هستیم به آن معنای دوم این قله را بگیریم قله بالاتر هست مگر این که قانع بشویم و بگوییم اینجا باید بایستیم خب اگر هم بخواهی بایستیم باز هم خوب است یک قله را گرفتیم.
یکی از حضار: نشانه رسیدن به این قله در این شرایط جامعه امروزی چیست؟
جواب استاد: نشانه، اهدافی که 20 سال پیش شعار آن را میدادیم الآن محقق شده است. ما به لحاظ علمی اصلاً کشوری در جهان نبودیم. دانشگاه ایران در جهان فهرست ابتکارات و اختراعاتی نداشته، هیچی نبود امروز شما در 10- 20 رشته جزو 5 کشور، 2 کشور، 7 کشور، 15 کشور اول جهان هستید خب این اتفاق بزرگی است. در بعضی از رشتهها در دنیا معتبر شدید. ما را اصلاً به عنوان علم کسی نمیشناخته. دوم) در مسائل اقتدار و امنیت و دفاع از کشور. ایران از همان اواخر صفوی، از زمان فتحعلیشاه به بعد که مدام ضربه خوردیم و آمدیم تا آخر قاجار، بعد هم که پهلوی آمد کل ایران را داد رفت! چون بعضیها میگویند بحرین را داد. بحرین را که رسماً داد کل ایران برای اینها بود. خب این کشوری که ذلت مطلق، وابستگی مطلق، کاپیتولاسیون مطلق، 70- 80 هزار مستشاران انگلیسی و افسران اسرائیلی اینجا بودند در همه چیز باید از اینها اجازه میگرفتند. یک ملت ضعیف درجه 3 عاجز که سرنوشت خودش دست خودش نبوده، امروز مستقلترین کشور در جهان به لحاظ استقلال سیاسی من قاطعانه میگویم ایران است. همه کشورهای دیگر هر کدام به یکی از این سه – چهارتا قدرتها ملاحظات و ترس و وابستگی دارند. ایران از هیچ جا خارج از ایران دستور نمیگیرد این پیروزی بزرگی است در دنیا چندتا کشور اینطوری هستند؟ 5تا نیستند. به لحاظ نظامی ما از زمان قاجار و پهلوی اصلاً قدرت دفاع از خودمان را نداشتیم هر جنگی شده ایران کوچکتر شده است. زمان قاجار روسهای تزاری و بعد هم کمونیستها این آسیای میانه را از ما گرفتند. این طرف هم افغانستان و بلوچستان را انگلیسها از ما گرفتند. از پایین هم بحرین را انگلیس گرفتند بعد هم که با رضاخان کودتا کردند کل ایران را گرفتند. 5تا کشتی اینها میآمده ما نمیتوانستیم از خودمان دفاع کنیم. میدانید که افغانستان که انگلیسها از ما داشتند جدا میکردند همین هرات، ارتش قاجار حرکت میکند اینها را محاصره میکند حتی یک وقتی تا کابل و قندهار اینها را محاصره میکند و دارد از عوامل نوکرهای انگلیس پس میگیرد. انگلستان آنجا حریف نمیشود از پایین دوتا کشتی جنگی میفرستد اعلام میکند که افغانستان را ول کن ارتشتان را عقب بکشید و الا ما از پایین جنوب میآییم میگیریم. یک تهدید کرده، کشتی انگلیسی رفته جزیره خارک را گرفته، هیچ کس ما نداشتیم در دریا بتواند با اینها بجنگد یعنی یک کشتی جنگی که بتواند با اینها مقاومت کند ما نداشتیم بعد هم در یک مورد دیگری آمدند تا بوشهر و بندرعباس و تا شیراز و گفتند تا تهران میآییم باز دوباره ایران ول کرده گفته خیلی گفت افغانستان را ولش کن! یعنی با یک تهدید. جنگ جهانی دوم شد میگویند بزرگترین دستاورد رضاخان امنیت و ارتش بوده، ارتش منظم بوده، اینها 48 ساعت نجنگیدند، 24 ساعت هم نجنگیدند همهشان فرار کردند! اسلحهها را گذاشتند در رفتند. بعد جالب است انگلیس به رضاخان میگوید اینقدر سریع از همه جا فرار نکنید به سربازانت بگو برگردند اسلحههایشان را در خیابانها رها کردند فرار کردند بروند توی پادگانها بنشینند تا بگوییم چه کار کنند؟! ماشینهای ارتش رضاخان از مشهد ما از این طرف که روسها آمدند از مشهد تخته گاز رفته بودند تا بندرعباس چابهار فرار کرده بودند آنجا هم چون ماشین نمیتوانسته برود ایستادند! لاستیک ماشینها که روی رینگ میرفتند خراب شده بوده، اینقدر این ارتش ایران پهلوی بوده! 40- 50 نفر کلاً آدمهای مسلمان در این سربازان و افسرها بوده که بدون این که کسی به اینها دستور بده یا حتی خلاف دستور فرماندهانشان اینها خودشان مقاومت کردند. چندده نفر، چند صد نفر که بعضیهایشان هم شهید شدند. در بندرعباس، جنوب با انگلیسها در مرز آذربایجان با روسها.
خب الآن ایران چیست؟ میخواهم همین دستاوردهای رسیدن به قله را بگویم. شما 20 سال پیش نمیتوانستید اینها را بگویید. شما میگویید چه بوده که 20 سال پیش نمیشود گفت الآن میشود؟ داریم میگوییم. 40 سال پیش که هیچی. 20 سال پیش هم ما در جنگ اصلاً هیچی نداشتیم به ما سیم خاردار نمیدادند. من در یکی دوتا عملیات خودم یادم میآید فشنگ کلاش کم بود توی خاک میگشتیم فشنگ پیدا کنم. ما چیزی نداشتیم آن وقت الآن قویترین سلاحها را دارند میسازند بطوری که این ابرقدرتها میآیند از ما اسلحه بخرند. تانک میسازند، هواپیما میسازند، سریعترین موشکهای زیردریایی را میسازند. پهباد میسازند. الآن در دنیا هیچ کس جرأت حمله به ایران را ندارد. این کم پیروزیای است؟ در تاریخ ایران ما چنین چیزی نداشتیم. جز یکی دو مقطع که میگویند دو هزار سال پیش بوده، چه زمانی اینطوری بوده؟ هیچ قدرتی در جهان الآن نمیتواند به ما حمله کند. امنیت و... در مسائل مختلف دیگر. همین اقتصاد هم شما توجه کنید. بروید ببینید قبل از انقلاب ضریب جینی چقدر بوده؟ در بهترین دوران پهلوی که نفت زیاد، مفت، روزی 7- 8 میلیون بشکه نفت صادر میکردند بروید ببینید وضع اقتصاد چه بوده؟ همین تورمهای 50 درصد – 60 درصد همان موقع بود، این گرانیها و مشکلات بود، این امکانات الآن هم نبود اصلاً سطح زندگی مردم اینطوری نبود. بله یک اقشار اقلیتی بودند چرا، ولی اکثریت مردم اینطوری نبودند بعد آن اقتصادی که وابستگی و واردات و نفت مفت و اربابان دنیا مدام حمایت میکردند که این رژیم سقوط نکند این را مقایسه کنید با 40 سال تحریم. ما طولانیترین تحریم تاریخ معاصر را شدیم طولانیترین جنگ قرن بیستم 8 سال بر ما تحمیل شد. بدترین تروریزم دوران همین کوموله دموکرات و تروریستهای در کردستان و بلوچستان و خوزستان و صدام و منافقین، اینها نزدیک 20 هزار آدم در خیابانها کشتند. شرایط ما عادی نبوده هنوز هم عادی نیست. شما ببینید هنوز تحریمها و فشارها هست. با وجود همه اینها، بله متأسفانه اطلاعات درستی به مردم نمیدهند. چندتا کتاب دیگر از این قبیل هست اینها را ببینید که اینها با اعتراف دشمن است نه ادعای ما. او میگوید که اینها چقدر پیشرفت کردند. اما این که حالا به قله نزدیکتر شدیم، معلوم است که نزدیکتر شدیم ما نسبت به 50 سال پیش خیلی قوی تر شدیم ما ملت ایران سال به سال داریم قویتر میشویم. این معنیاش این نیست که مشکلات نداریم یا مشکلات تمام میشود، نه مشکلات هست، تهدیدها هم هست، منتهی قدرت غلبه بر تهدید هم هست. ببینید هیچ جامعهای بدون مشکل که نیست این که میتواند بر مشکلات فائق بیاید آن مهم است.
خب هم وقت شما تمام است و هم من باید به سمت فرودگاه بروم از جلسه مشهد میمانم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی