شبکه افق - 25 خرداد 1402

امام محمد تقی (ع)، شاخص دینداری در هر عصر

بمناسبت شهادت امام محمدتقی، جواد الائمه (ع) / مشهد / 1398

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شهادت امام جواد(ع) و قرین افتادن این ایام با شهادت ایشان، شهادت ابن‌الرضا در مشهد الرضا باعث شد این توفیق را پیدا کنیم که بطور خاص در مورد شهادت حضرت جواد(ع) نکاتی را عرض کنیم.

سؤال نخست این است که چه کسانی و چه سیستمی، چه حاکمیتی امام جواد(ع) را به شهادت رسانده است؟ حکمیتی که پدر ایشان و پدربزرگ ایشان، جد ایشان همه را به شهادت رسانده، پدران و اجداد همین‌ها، پدر و فرزند از پدر به فرزند را شهید کردند یعنی یک خط ثابتی است این خط، اگر هر کدام از اهل بیت(ع) از مسیر قبلی و دیگری تخلف می‌کردند چرا همه به دست همان رژیم شهید شدند؟ همه یک مسیر را رفتند در برابر یک حاکمیت یک مسیر را رفتند هیچ کدام سازش نکردند، حتی وقتی که رژیم با آن‌ها سازش کرده است. این را دقت کنید یک وقت یک افرادی با یک دستگاه مبارزه می‌کنند بعد با آن دستگاه می‌روند همکاری می‌کنند سازش می‌کنند. یک وقت عکس قضیه است این است که در زمان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) اتفاق افتاده این است که حکومت با این‌ها سازش کرد نه این‌ها با حکومت. یعنی این‌ها شعارهای حکومت را تکرار و تأیید نکردند حکومت آمد به این‌ها آویزان شد با همه آن قدرت و ابرقدرتی‌اش گفت شما درست می‌گویید، مکتب شما درست است، حرف شما درست است اصلاً حکومت حق شماست من می‌خواهم شما هم داماد من باشید یعنی داماد خلیفه، یعنی کل قدرت، حالا که زمان من قدرت را قبول نکردید بعد از من اقلاً از طریق نوه من حکومت به شما برسد. یعنی چه؟ یعنی ابرقدرت و حکومت به قدری در داخل در فشار و تنگناست که او دارد با این‌ها سازش می‌کند چون حضرت رضا(ع) و امام جواد(ع) هیچ کدام نگفتند ما شما را مشروع می‌دانیم، حاکمیت الله می‌دانیم، شما را عادل می‌دانیم، شما حکومت اسلامی هستید ما در حکومت شما هستیم و با شما همکاری می‌کنیم. این‌ها را که نگفتند. شعارهایشان را هم عوض نکردند. شما حتی دیدید ایشان که در تنگنا گذاشتند که ایشان را مجبور کنند علیه خلفای راشدین و علیه جناب ابوبکر و جناب ابوبکر حرف بزنند ضمن این که ایشان یک قدم از تشیع عقب نرفتند در عین حال ایشان خیلی مؤدبانه بدون تحریک اعصاب و افکار اهل سنت، بدون توهین، حرف‌هایشان را گفتند.

سازشکار یعنی کسی که تسلیم حکومت ظالم می‌شود و به او کمک می‌کند که آن حکومت به اهدافش برسد و شعارهای همان حکومت را تأیید و تکرار کند. این اتفاق نیفتاده، آن کسی که سازش کرده حکومت بوده که با این‌ها سازش کرده، مأمون و معتصم سراغ این‌ها آمده، گفته آقا هرچه شما بگویید، حق با شماست شما درست می‌گویید. اصلاً شما می‌دانید مأمون خودش جداگانه اهل مناظره است در رشته‌های مختلف خودش مناظره می‌کرد. از جمله ایشان یکی دوتا مناظره دارد که یک قاضی ترک که اهل ترکیه است نویسنده است این را ترجمه کرد مأمون با بزرگان و علمای اهل سنت در دفاع از تشیع مناظره کرده است. مأمون در مناظره با علمای اهل سنت، خودش اثبات می‌کند که علی افضل همه اصحاب و همه خلفای است و الآن هم حق با علی‌بن‌موسی‌الرضا است.

حالا این‌جا بعضی‌ها چندتا تحلیل کردند ما هم تحلیل داریم و بعضی از علما قبول نداشتند و ندارند که مأمون امام رضا(ع) را مسموم کرده یا معتصم امام جواد(ع) را مسموم کرده، حتی احتمال دادند این‌ها شهید شدند بلکه به مرگ طبیعی مردند! حالا این که چرا یک آدم 25 ساله به مرگ طبیعی مُرده و چرا؟ این‌ها خیلی تحویل می‌گرفتند. این‌ها با این پدر و پسر (امام رضا و امام جواد) سازش کردند. این‌ها تملّق این دوتا را می‌گفتند.

نکته دیگر در مورد امام رضا(ع) و امام جواد(ع) این است که حرکت مأمون از مرو به بغداد، برای این که بفهمید بعداً فضای بغداد زمان امام جواد(ع) و امام هادی(ع) چه بود و اصلاً چرا مرکز خلافت بعد به سامرا رفت در زمان امام جواد(ع) یعنی در زمان معتصم. برای این که مأمون احساس کرد که بغداد که به لحاظ جغرافیایی مرکز جهان اسلام بوده، و همیشه مرکز خلافت بوده، بغداد کم‌کم دیگر از مأمون دستور نمی‌گرفت. دید دارد کل خلافت و بغداد را از دست می‌دهد. علت آن سفر این است.

من این‌جا سه‌تا روایت را یادداشت کردم و آوردم که فرصت نیست همه آن‌ها را بگویم ولی این سه‌تا روایت توضیح می‌دهد که در بغداد چه خبر بود آن لحظه‌ای که امام رضا(ع) این‌جا شهید شدند و بعد در بغداد چه خبر بود آن لحظه‌ای که بعداً معتصم به امام جواد(ع) گفت از مدینه باید به بغداد بیاید. یعنی اگر روی این سه‌تا روایت بحث کنیم – که فرصت نیست من عبور می‌کنم- آن وقت می‌فهمید که اتفاقات خیلی مهمی داشت در عراق از جمله در بغداد می‌افتاد. یک سر ضلع آن مدینه بود، یک ضلع آن مرو خراسان بود و یک ضلع آن بغداد بود که این وسط اگر مأمون احساس کرد اگر امام رضا(ع) را شهید نکند و آن فضل را نکشد و سریع به سمت بغداد نیاید ممکن است کل خلافت را از دست بدهد در عین حال مناظراتش را هم ادامه داد. مثلاً با فرخ‌زادان رهبر زرتشتیان ایران خودش مناظره می‌کند. با یزدان‌بخت رهبر مانوی‌های ایران خودش به عنوان دفاع از اسلام مناظره می‌کند، که می‌گوید من مناظرات علی‌بن‌موسی‌الرضا را ادامه می‌دهم! چنین ادعاهایی داشتند. حتی عرض کردم رنگ سیاه که علامت بنی‌عباس بود عمامه‌های سیاه، لباس سیاه، که این‌ها آرم بنی‌عباس بود دستور داد همه را کنار بگذارید و دستور داد عمامه و شال سبز ببندید که می‌گفت این علامت علوی‌هاست. همین هم باعث شد که بغداد و عراق ترسیدند و عصبانی شدند. یکی از کارهایی که می‌خواست شیعه‌ها را جذب کند و مدیریت کند ولی می‌ترسید و مدام به این‌ها امتیاز می‌داد و از این طرف عباسی‌ها در بغداد از دست او عصبانی می‌شدند و می‌گفتند این معلوم نیست با کیست؟ این یا دارد فیلم بازی می‌کند یا آن طرف رفته، یا بازی‌اش می‌دهند و محاصره‌اش کرده‌اند. بعد هم یک علت مهمی که امام جواد(ع) را مأمون برای کنترل و... به آن‌جا می‌آورد این بود که شاخه‌ای از بنی‌عباس گفتند که الآن که امام جواد(ع) داماد خلیفه است اگر الآن آمدیم امّ فضل بچه‌دار شد و بچه‌ای به دنیا آمد امام جواد(ع) می‌تواند ادعای خلافت بکند! یک مرتبه اعلام می‌کنند خلیفه این است بچه امام جواد(ع) امّ فضل است. این هم به مأمون اخطار و تهدید کردند که گفتم مأمون بررسی کرد که اگر از دو طرف امتیاز بگیرد یک نگرانی این بود که بچه امام جواد(ع) خلیفه عباسی نشود این قدر این معتصم با امام جواد(ع) و شیعه در بغداد مدارا کرد که می‌گوید ما باور نمی‌کنیم معتصم امام جواد(ع) را شهید کرده باشد.

چرا معتصم به این نتیجه می‌رسد که امام جواد(ع) باید در 25 سالگی او را شهید کرد؟ 1) هر کاری کردند که مردم در ذهنشان بیاید که این‌ها هم توی حکومت و اشرافیگری و بخور بخور آمدند و فاسد شدند نه آن‌ها گرفتار شدند و نه مردم باور کردند. می‌خواهند امام جواد(ع) را تخریب کنند ولی نتوانستند! مثلاً یک نمونه می‌خواهند بگویند امام جواد(ع) مست کرده، عطر زنانه به لباس ایشان زدند که ببینید معلوم نیست این با زن‌ها و با خانم‌ها رابطه دارد، عطر زنانه و مست و شراب! یعنی این‌ها تا این حدها پیش رفتند و این کارها را کردند که حتی برای این که این‌ها را تخریب کنند و خراب کنند و یک روز هم یک کسی داشت با امام جواد(ع) صحبت می‌کرد جلوی جمع گفت به ایشان گفت آقا انگار که مست هم هستید! انگار حال‌تان خوش نیست می‌خواهید یک کمی استراحت کنید حال‌تان سرجایش بیاید بعد. این روایت از امام هادی(ع) نقل شده که فرمودند این آل فرج به دَرَک رفته؟ گفتم بله آقا مُرد. می‌گوید امام هادی(ع) چند بار گفتند الحمدلله. امام هادی(ع) فرمودند گفتند که نمی‌دانی این مردک به پدرم (امام جواد(ع)) چه گفت و چه توهینی کرد؟ سر یک مسئله‌ای با امام جواد(ع) بحث می‌کرده، کم آورده یک مرتبه برگشت جلوی جمع به پدر من امام جواد گفت آقا فکر می‌کنم شما مست هستی! پدر من روزه بود و همان‌جا ایشان چنان روی امام جواد(ع) این تعبیر و توهین گران آمد که گفتند خدایا اگر روزه امروز من را قبول داری و قبول فرمودی ذلت غارت و تحقیر اسارت را به این مردک بچشان. یعنی علیه او دعا کردند یعنی نفرینش کردند و جالب است امام هادی(ع) فرمودند چند روز نشده بود که هم کل اموالش مصادره و غارت شد و هم خودش اسیر شد و الآن هم که بحمدالله مرده است! یعنی یک گروه‌هایی آموزش دیده بودند که فقط این طرف و آن طرف توطئه پخش کنند که این هم مثل بقیه است. این هم ادا است! چون به خلوت می‌روند آن دیگر می‌کنند! خواستند این‌ها را راجع به امام جواد(ع) بگویند و جالب است وقتی به معتصم گفتند آقا این کارهایی که شما گفتید جزو طرح‌های تخریب این‌ها، قبل از ترور شخص، ترور شخصیت است. داریم این کارها را می‌کنیم معتصم گفت احمقانه عمل نکنید؟ یک کارهایی نکنید که هیچ کس باور نکند. اتفاقاً مردم حساس می‌شوند چون به این که نمی‌چسبد که مست کند و رابطه داشته باشد و زنا کند! آخه یک چیزی بگویید که یک کمی نزدیک به باور باشد این حرف‌ها که می‌گویید مردم بیشتر عصبانی می‌شوند حساس می‌شوند می‌فهمند، تندروی نکنید. گفتم خرابش کنید اما نه این‌طور.

مورد دیگر این که کاملاً ایشان به همه سیگنال می‌داد که این حکومت اهل بیت نیست. ما به دلایلی با این‌ها نشست و برخاست اجمالی داریم حتی در نقش انگشتری، می‌دانید اهل بیت(ع) روی انگشترهایشان نقش‌هایی مثل توحید و عدالت داشتند که پیام‌هایی دارد. روی عقیق چیزی حک می‌کنند آن نقش انگشتر، نقش الخواتیم یک پیام سیاسی اجتماعی هم داشته است چون همه حساس بودند ببینند اهل بیت روی انگشترهایشان چه چیزی حک می‌کنند؟ و این خیلی پخش می‌شد یعنی گاهی بین خواص و نخبگان کار یک رسانه را می‌کرد. پیام مبارزاتی دارد. معتصم می‌گویند آبی که می‌خورند، رنگ لباس‌شان، لقب‌هایشان، طرز راه رفتن‌شان، طرز نگاه کردن‌شان همه‌اش سیاسی است و معنا دارد حتی نقش انگشترشان هم پیام دارد معنی‌دار است کنار ما هستند ولی مدام به همه علامت می‌دهند که ما با این‌ها نیستیم. ما این‌جا هستیم ولی با این‌ها نیستیم. این‌ها با ما نیستند. معتصم می‌گوید پیام را به همه داده است. حالا می‌گویم شورش‌هایی که اتفاق افتاد و امام جواد(ع) چه نقشی داشتند و باعث شد مرکز حکومت را از بغداد به سامرا ببرند. این عقب‌نشینی یک‌جور فرار بود.

نقشی که بعد از شهادت امام رضا(ع) در واقع بنی‌عباس داشت به دنیا می‌گفت کل قدرت این‌جاست و در دست ماست و غیر از ما دیگر کسی نیست و آخرین موانع را هم ما از سر راه برداشتیم دیگر نه علی‌بن‌موسایی در کار است و تمام قیام‌های علوی را هم سرکوب کردیم دیگر آخر قدرت دست ماست و همه مسائل حل شد. پیغام دادند ما قادر هستیم و قدرت دست ماست! بعد دیدید نگین انگشتر محمد را یعنی امام جواد را که چه نوشته است؟ نوشته «نعم القادر الله» این پیام دارد منظورش این است که این که همه جا می‌گویید قدرت دست ماست این دارد به ما متلک می‌گوید! دارد می‌گوید قدرت خداست نه شما، شما کاره‌ای نیستید. یک چیزی هم هست که مدام نمی‌شود بگویی که این نعم القادر الله ذکر است!

آخرین امتحان معتصم این است که آیا می‌تواند ایشان را جذب حاکمیت بکند یا اگر نمی‌شود کار را تمام کند به این نتیجه می‌رسد که نمی‌شود. معتصم وقتی به خلافت می‌رسد در بغداد همان اول سؤال می‌کند که آخرین گزارش راجع به امام جواد(ع) برای من بیاورید که آن موقع ایشان هنوز مدینه هستند. ابن‌یقطین را فرستاد و گفت از بغداد به مدینه برو و ایشان را با احترام و هدایای گران‌قیمتی را ببر. در مدینه کسی فکر نکند ما ایشان را داریم بازدداشت می‌کنیم و باز قضیه‌ای که علی‌بن‌موسی در مدینه عزاداری راه انداخت وقتی داشت او را مأمون می‌آورد. نگذارید این اتفاق بیفتد. گارد ویژه و نیروی مخصوص. سؤال: چرا معتصم که ابرقدرت جهان است تا سر کار می‌آید روز اول سؤال می‌کند که محمدتقی در مدینه چه کار می‌کند و اولین دستوراتش این است که بروید آن‌ها را به این‌جا بیاورید.

نکته چهارم این که خطر دیگر هم می‌بیند. در خود بنی‌عباس هم نسبت به امام جواد(ع) سمپاتی پیدا شده است تا حالا این نبود. چون بنی‌عباس در عراق و بغداد امام رضا(ع) را از نزدیک ندیده بودند امام رضا(ع) مدینه بودند بعد هم مرو بودند شنیده بودند. امام جواد(ع) را دوبار از نزدیک دیدند با هر ملاقاتی که با امام جواد(ع) می‌کردند یک ریزشی در آن‌ها اتفاق می‌افتاد چون همه‌شان آدم‌های بد و فاسد که نبودند خیلی‌هایشان فکر می‌کردند که حکومت اسلامی و خلافت اسلامی همین‌ها هستند اهل بیت هم همین‌ها هستند. یکی از خطرهایی که سرویس اطلاعاتی معتصم به او گزارش داده است خیلی جالب است این روایت در چندین منبع نقل شده است که خیلی از مسئولین حکومت شما اگر تو یک دستور بدهی امام جواد(ع) ایشان یک دستوری بدهد به حرف این گوش می‌کنند نه به حرف تو. و تو دستور بدهی یا این دستور بدهد، تو و برادرت مأمون یک حکم بدهید علی‌بن‌موسی یا ایشان پسرش یک حکم بدهد، حکم شما را از ترس اجرا می‌کنند حکم این‌ها را همین مدیران حکومت بنی‌عباس می‌بوسند روی چشم‌شان می‌گذارند. این هم یک خطر دیگر که معتصم ترسید.

فقط یک روایت در این باب عرض کنم که نفوذ آتوریته امام جواد(ع) داخل حکومت بنی‌عباس چقدر نفوذ کرده بود که این هم از دلایل ترور شخصیت ایشان بود. حکومت از نفوذ امام می‌ترسید آن‌طور که نقطه ضعف آن حساب می‌شد که حکومت می‌خواست از آن استفاده کند آن را نقطه قوت کرد. به معتصم گزارش می‌دهند که یک عده از استانداران، شهردارها و فرمانداران ارتش‌تان، سرهنگ‌هایتان، ژنرال‌هایتان در جلسات خصوصی می‌نشینند و راجع به امام جواد(ع) می‌گویند این جوان 25 ساله عجب آدمی است، چه خصوصیات و کرامات و اخلاقی دارد، چه علمی دارد، چه شجاعتی دارد، او همه چیزتمام است و همه‌جا دارند راجع به او تعریف می‌کنند. شما حواس‌تان نیست که علاوه بر مردم، درحکومت تو نفوذ کرده است. یک نمونه روایت آن را بگویم که جناب کلینی این حدیث را در «کافی» نقل کرده، در «بحار» هم هست، در «ارشاد» شیخ مفید هم است که ببینید نفوذ امام جواد(ع) در حکومت بنی‌عباس چگونه بوده؟ یک ایرانی از اهل سیستان می‌گوید سالی که ابوجعفر یعنی امام جواد(ع) به حج مشرف شده بود من هم آن سال حج بودم، در طواف، در مسجدالحرام امام جواد(ع) را دیدم و شناختم، جلو آمدم و احوالپرسی کردم یک روز سر سفره نشسته بودیم دیدم یک عده از درباریان و رده‌های بالای حکومت بنی‌عباس هم آن‌جا آمدند نشستند جلوی آن‌ها رو به امام جواد(ع) که در حکومت نبود، مدینه بود، گفتم که آقا فدایتان بشوم این منطقه ما یک حاکم و فرمانداری داریم که ایشان خیلی شما اهل بیت را قبول دارد. آن‌جا بخشی از حکومتی‌ها با این که تحت امر بنی‌عباس هستند ولی عاشق شماها هستند. کجا؟ در سیستان که اصلاً امام جواد(ع) هیچ وقت آن‌جا نرفته، از کجا می‌شناسند؟ بعد می‌گوید امسال یک مالیاتی برای من نوشته که من نمی‌توانم این مالیات را بدهم. می‌شود شما یک دست‌خطی بدهید شفاعت کنید یک چیزی بنویسید من نامه شما را به این فرماندارمان در بخش سیستان بدهم که امسال این‌قدر از من مالیات نگیرد. امام جواد(ع) بنده ایشان را نمی‌شناسم گفت شما نمی‌شناسید ولی همه شما را می‌شناسند. شما ایشان را نمی‌شناسید ولی اگر من به او بگویم شما چنین چیزی به او گفتید او از خوشحالی مَلَق می‌زند و این کار را انجام می‌دهد. همه شما را دوست دارند و می‌شناسند. – نفوذ امام جواد(ع) را در عمق سیستان دقت کنید- این مرد به حج آمده و به آقا می‌گوید شما یک خط بنویسید حل می‌شود. امام جواد(ع) فرمودند که – حالا نامه را دقت کنید – یک کلمه‌ای که علامت پارتی‌بازی باشد، رانتخواری باشد، این که این آقا از قانون معاف است یا شما چه کار نکن، ابداً. یا این که من این را می‌شناسم یا تو را می‌شناسم، ابداً. یک کلمه این من حکومت شما را تأیید می‌کنیم در آن نیست. چقدر قوی و دقیق. ترجمه‌اش را عرض می‌کنم. گفتند کاغذ بیاور، برای او نوشتند بسم‌الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ کسی که این نامه را از طرف من به شما می‌دهد از شما تعریف می‌کند یعنی من که تو را نمی‌شناسم این آقا می‌گوید تو آدم خوبی هستی. ایشان می‌گوید مذهب و مرام جمیلی داری. به شما توصیه می‌کنم اگر کاری می‌خواهید برای حال‌تان مفید باشد حالا که در حکومت هستید یک اصل را رعایت کن تا می‌توانی به مردم که برادران و خواهران تو هستند مشکلات آن‌ها را حل کن و به آن‌ها کمک کن و آن‌ها را به حقوق‌شان برسان و بدان که خدای متعال حتی به اندازه یک ذره از تو و هرکس در این حکومت حضور دارد سؤال خواهد کرد همه شما برای جزئی‌ترین تصمیمات‌تان در حکومت، در قیامت محاکمه خواهید شد اگر می‌خواهید این دوره که مسئولیت دارید به نفع‌تان باشد تا می‌توانی به نفع مردم کار کن و مشکلات و حقوق مردم را تأمین کن این نامه الآن پارتی‌بازی است؟ نه. این نامه تأیید مشروعیت حکومت است؟ نه. اما در عین حال امام جواد(ع) می‌بیند یک مظلومی آمده و می‌گوید آقا نامه شما کمک می‌کند که به من ظلم نشود امام جواد(ع) از انسان گرفتاری که خواهش کرده حمایت می‌کند و بی‌طرف رد نمی‌شود. حالا برای این که نفوذ امام جواد(ع) را ببینید، این آقا می‌گوید مراسم حج واجب را که انجام دادم از بس خوشحال بودم برای مستحبات نماندم، مطمئن بودم مشکل من حل است. نامه را برداشتم و تخته‌گاز به سمت سیستان (ایران) آمدم. بعد این‌هایی که در سفر همسفر ما بودند بعضی‌هایشان جلوتر از ما رسیده بودند این خبر به همان حاکم آن بخش سیستان رسیده بود این که اصلاً به کسی محل نمی‌گذاشتند باید پشت در آن‌ها می‌رفتی دو روز نوبت می‌گرفتی و پارتی باید داشته باشی، آمدند گفتند حاکم سیستان دو فرسخ از شهر بیرون آمده به استقبال تو! چرا؟ چون به او گفتند که امام جواد(ع) نامه‌ای خطاب به او نوشته و آن نامه دست توست. حالا او حاکم حکومت بنی‌عباس است. می‌گوید تا آمد ما خوشحال بودیم آمد گفت شنیدم ابن‌الرضا نامه‌ای برای من نوشتند؟ گفتم بله در مورد کار من است که نوشتند گفتند من به شما بدهم. گفت نامه را به من بده. گفت نامه را از من گرفت بوسید، روی چشمانش گذاشت و گفت من اصلاً این نامه را نمی‌خوانم تو بگو چه می خواهی؟ هر کاری داری بگو من انجام می‌دهم گفتم آقا به من مالیات بستی، من نمی‌توانم مالیات بدهم می‌شود امسال از من مالیات نگیرید؟ همانجا گفت از این آقا مالیات نگیرید تا وقتی من حاکم هست کلاً از ایشان ما لیات نگیرید. این تصمیم هم که امام جواد(ع) نگفته بود این خودش گفت. گفت کلاً از این مالیات نگیرید. بعد گفت چندتا بچه داری؟ خانواده تو چند نفر هستند؟ گفتم این قدر. گفت این‌ها از بیت‌المال بیمه هستند؟ هر وقت هر مشکل مالی داشتند خودت و خانمت و فرزندانت می‌آیید از دفتر من هرچقدر لازم است می‌گیری می‌روی. حالا این‌ها را امام جواد(ع) نگفته بود بلکه او خودش داشت این کارها را می‌کرد برای این که امام جواد گفته بود که مراقب باشید به این بنده خدا ظلم نشود. از این گزارش‌ها خیلی به معتصم می‌دادند به او می‌گویند حکومت خودت و آدم‌های خودتان دو فرسخ می‌آیند که نام این را ببوسند این‌قدر او را دوست دارند. برای نامه تو کسی از شهر بیرون می‌آید و اصلاً کسی نامه تو را می‌بوسد؟ از ترس اجرا می‌کنند. معصتم می‌بیند هرچه زرنگ‌بازی درمی‌آورد هیچ سر نخی پیدا از امام جواد(ع) پیدا نمی‌کند که ایشان می‌خواهد حکومت را سرنگون کند یا خودش به حکومت برسد. شروع به پرونده‌سازی می‌کند این یکی از کارهایی که زمان معتصم شده و بعد بهانه‌ای بود که شهادت را توجیه کنند این بود. معتصم چندتا از وزرای خاص خود را از جمله پلیس خود را در یک جلسه‌ای صددرصد محرمانه خواست و گفت اگر کسی غیر از این 4- 5نفر از این مسئله خبردار بشود همه شما مجازات و اعدام خواهید شد چون فقط شما این قضیه را می‌دانید. یکی از شما 4- 5 نفر هستید می‌گوید مدرک‌سازی و پرونده‌سازی کنید که امام جواد(ع) دارد لشکر را آماده می‌کند و می‌خواهد به بغداد حمله کند کودتا کند و من را سرنگون کند قیام مسلحانه کند. بروید پرونده‌سازی کنید یعنی جعل پرونده و گزارش جعلی، شهادت دروغ، مُهر دروغ. گفت هیچ کس غیر از شما 4- 5 نفر نباید بفهمد. باید ثابت بشود که این قصد داشته براندازی کند در حالی که ظاهراً داماد ماست ولی میخواهد ما را سرنگون کند این نفوذی و برانداز است! همان کاری که فرعون به موسی گفت ما در دربار خودمان تو را بزرگ کردیم حالا آمدی ریشه ما را بزنی؟ حالا همین با امام جواد(ع) دارد اتفاق می‌افتد. به امام جواد(ع) می‌گویند این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند شما بازداشت هستید. امام جواد(ع) را پیش خلیفه می‌آورند او به امام جواد(ع) رو می‌کند و می‌گوید عجب این بود جواب محبت‌های ما به اخوی ما؟ امام جواد(ع) می‌فرمایند چه شده؟ می‌گوید از من می‌پرسی چه شده؟ جنابعالی می‌خواستی علیه من قیام کنی، می‌خواستی من را سرنگون کنی و من را بکشی! امام جواد(ع) کدام گروه مسلح؟ گفت الآن شما را رودررو می‌کنم. به وزرای خودش گفت بیایید داخل. یکی یکی شهادت، 4- 5 تا هم شاهد دروغی جلوی امام جواد(ع) آوردند و معتصم گفت این شاهد است این شاهد است تو به این گفتی برو فلان جا پول ببر اسلحه بخر. به این گفتی برو به نیروهایمان در کوفه بگو از کجا و کجا همه بیایند جمع بشوند می‌خواهیم فلان وقت فلان کار را بکنیم! کل پرونده دروغ بود. امام جواد(ع) داشت ریشه این‌ها را می‌زد ولی این‌طوری که نه، ‌بلکه حساب شده. و چون ریشه این‌ها زده شده بود این پرونده‌سازی‌ها را کردند که بکشند دیدند دیگر نمی‌توانستند واقعاً دارند ور می‌افتند. معتصم آن‌ها را آورد شهادت دادند جلوی خود ایشان به دروغ به آن‌ها گفت بگویید که ایشان به شما چه گفته؟ یکی از آن‌ها به امام جواد(ع) گفت بله شما خودتان به من گفتید من بروم فلان کار را بکنم! یکی‌شان هم گفت شما به خدمتکار و غلام‌تان گفتید و او آمد به من این را گفت! این‌ها را که گفتند امام جواد(ع) – این‌جا هم یکی از کرامات امام جواد(ع) در روایات نقل شده، هم در «بحار»، و هم در «الخرائج و الجرایح» که امام جواد(ع) چنان نگاهی به این شاهدان دروغی کردند و دعایی علیه این‌ها کردند، نفرینی کردند که خود گفت من یک لحظه احساس کردم تالار دارد دور سر ما می‌چرخد! یعنی بلند شدم که بایستم می‌خوردم زمین، یعنی سرم گیج می‌رفت، تالار می‌چرخید شرایط کاملاً غیر عادی داشتیم به حدی که معتصم دستپاچه شد و ترسید و رو به امام جواد(ع) کرد چه کاری می‌کنی؟ داریم صحبت می‌کنیم. این یک قضیه که نقل کردند.

دیگر این که، یکی از جاهایی که معتصم دید با این کارها هم نمی‌شود باید تیر آخر را بزنیم این‌جا بود. امام جواد(ع) خودشان به یاران خاص‌شان اطلاع دادند که ما با این‌ها به آخر خط رسیدیم تا الآن من را تحمل کردند از این لحظه به بعد دیگر من را تحمل نخواهند کرد. آن شخص که از شیعیان امام جواد(ع) می‌بیند ایشان این‌قدر استقبال آگاهانه از شهادت و در عین حال ادامه صریح مبارزه می‌گوید که خبری شما دارید؟ امام جواد(ع) فرمودند بله،‌30 ماه بعد از مأمون فرج من خواهد رسید. فرمودند من از قبل می‌دانستم و خبر دارم که یا پدرشان گفته بوده یا خودشان الهامات غیبی الهی داشتند که یک سال و چند ماه بعد (30 ماه) از مأمون فرج من می‌رسد. در مورد مرگ یا شهادت تعبیر «فرج» کردند. آن دفعه عرض کردم که امام(ره) می‌گوید که انتظار فرج از نیمه خرداد کشم یعنی می‌دانست که نیمه خرداد از دنیا می‌رود آن را فرج می‌دانست. استاد امام، استادِ استادان استادان‌شان این امام جواد(ع) است که 30 سال بعد از مأمون من به شهادت خواهم رسید. و دقیقاً این شیعه می‌گوید ما با ناراحتی منتظر بعد از 30 ماه ایشان به شهادت رسیدند ولی هرگز یک کلمه تسلیم، عقب‌نشینی و همکاری نکردند. بعد می‌گوید جالب است بعد از این قضایا که این توطئه‌ها و پرونده‌سازی‌ها شد امام جواد(ع) صریح‌تر حرف می‌زد. اگر تا آن موقع یک مقدار تقیه می‌کرد و صریح نمی‌گفت ولی وقتی دید کار به آخر رسیده دیگر از این به بعد علیه خلافت و معتصم صریح‌تر حرف زدند. مثلاً یک نمونه آن یکی از مقامات رژیم بنی‌عباس که خیلی اظهار ارادت به امام جواد(ع) می‌کرد پیش یکی از شیعیان و اصحاب ایشان به نام ریان‌بن‌شبیب آمد و گفت من خیلی به ایشان ارادت دارم اما می‌ترسم با ایشان رفت و آمد کنم ولی دستگاه ساواک حساس شود که چرا من این‌قدر پیش ایشان می‌روم؟ ولی من واقعاً ایشان را قبول دارم و به ایشان ایمان دارم و دوست‌شان ندارم تظاهر نیست شما پیش ایشان رفتید بگویید برای من و پسرم دعا کنند. این راوی می‌گوید من چند وقت بعد رفتم پیش امام جواد(ع) و گفتم در ضمن فلانی خیلی التماس دعا داشت هم برای خودش و هم برای پسرش. امام جواد(ع) برای خودش دعا کردند ولی برای پسرش دعا نکردند! گفتم آقا ایشان هم برای خودش و هم برای پسرش التماس دعا داشت! امام جواد(ع) فرمودند بله خدا انشاءالله خودش را رحمت کند و ببخشد ولی باز هیچی برای پسرش نگفت. گفتم شاید ایشان نشنیدند شاید آهسته می‌گویم ایشان نمی‌شنود! خودِ امام جواد(ع) فرمودند که چرا شنیدم. گفتم آقا چرا برای پسرش دعا نمی‌کنید؟ گفت پسرش مثل خودش نیست خودش اگر در مسیر باطل بود حق را شنید آمد قبول کرد. این پسرش شنیده اما لجبازی می‌کند می‌فهمد حق با کیست ولی تسلیم حق نیست ولی من برای او دعا نمی‌کنم برای خودش دعا می‌کنم. ادعای عجیب و غریبی هم پسرش برای خودش دارد. در سرزمین شرک به دنیا ‌آمد، از آن‌جا بیرون آمد و سراغ گروهی بدتر از آن‌ها رفت. خارج از این‌جا در کشورهای اسلامی زندگی می‌کردند از آن‌جا این‌جا پیش طاغوت آمده یعنی دنبال معتصم آمده دنبال حق نیامده. اگر این شایسته هدایت باشد خدا او را هدایت می‌کند و احتیاج به دعای من نیست ولی من چنین کسی را نباید دعا کنم و نمی‌کنم. یعنی صریح می‌گویند چون این دارد با این حکومت همکاری می‌کند من دعایش هم نمی‌کنم و این جمله امام جواد(ع) که فرمودند هرکس به ظالم، به دیکتاتور کمک کند شریک همه ظلم‌هایش هست هرکس کمک نکند و به نفع‌شان شعار بدهد، شعار ندهد، سکوت کند و اعتراض نکند در ظلم‌ها و جنایات این‌ها شریک است. این‌ها جزو آخرین تعابیر امام جواد(ع) راجع به همان حکومتی است که ایشان داماد آن است. امام جواد(ع) این‌هایی که الآن بر ملت‌های بیچاره مسلط هستند و ظلم می‌کنند امروز دارد به این مردم و فقرا و مستضعفین و مظلومین دارد سخت می‌گذرد اما بدانید روزی که بر ظالمین سخت خواهد گذشت روز اجرای عدالت از روزی که بر مظلومین سخت می‌گذرد سخت‌تر است یعنی پوست ظالمین کَنده خواهد شد حالا در دنیا انقلاب بشود و عدالت بشود این‌جا هم نشود خداوند که نمی‌گذارد این‌ها هر غلطی خواستند بکنند. سختی ظالم از سختی مظلوم بیشتر خواهد بود خیلی دل‌تان را به این خوش نکنید که سر قدرت هستید.

روایت دیگر را دقت کنید به ایشان گفتند آقا مردم همه فاسد و لامذهب و بی‌دین هستند. امام جواد(ع) فرمودند حاکمان‌شان صالح و با دین هستند؟ این‌هایی که سر کار هستند وقتی این‌ها فاسد باشند شما توقع دارید مردم صالح باشند؟ این هم روایت امام جواد(ع) و موضع امام(ع) راجع به مسئله حاکمیت‌ها در جهان که اگر مسئولین صالح باشند مردم هم صالح و اصلاح می‌شوند غالباً این‌طوری است مگر چه مردم نالایقی باشند می‌خواهید جامعه را اصلاح کنید حکومت را دقیق باش و نظارت کن و جلوی فساد در حکومت را باید بگیرید. هرچه حکومت اصلاح بشود و صالح باشد جامعه صالح‌تر می‌شود. این‌ها تعابیر امام جواد(ع) است. روایت دیگر از ایشان، فرمودند هرکس ظلمی یا کار زشتی را تحسین بکند و بگوید خوب است خوب و بد نداریم همه مساوی است، فرمودند در همه آن کارهای بد شریک است همان‌ها را به پای او می‌نویسند. یعنی این‌هایی که می‌گویند ما بی‌طرف و بی‌تفاوت هستیم حق و باطل چیست، عدل و ظلم چیست، به ما چه؟ چرا بگوییم مرگ بر چی، مرگ بر کی، امام جواد(ع) می‌گویند شما بی‌طرف نیستید شما آن طرف جبهه هستید شما در جبهه دشمن هستید کسی که نگاه می‌کند تا حق شکست بخورد این بی‌طرف نیست این کمک به باطل است. امام جواد(ع) فرمودند باید خیلی زیرک بود و شرایط مناسب را دید و درست عمل کرد. فرمودند جد ما علی‌بن‌ابیطالب(ع) به قیس‌بن‌سعد گفتند قیس می‌دانم به نیروهای اسلام و جبهه انقلاب دارد سخت می‌گذرد دشمنان داخلی، دشمنان بیرونی، سوء استفاده‌چی‌ها، من این‌ها را می‌دانم اما گرفتاری‌ها پایانی دارند که باید به آن پایان برسند و می‌رسند و خردمند باید مراقب گرفتاری‌ها باشد و از خودش حفاظت کند همه لحظات را لحظات حساس کنونی بداند تا تمام شود. زمانی که محنت به ما و شم روی می‌آورد راه آن چاره‌اندیشی است. فکر نکن اگر یک مشکلی‌، حمله‌ای، یک توطئه‌ای شد راهش این است که بنشینی بخوری، یا مأیوس شوی یا بترسی و فرار کنی باید بنشینی با آرامش مطلق در برابر توطئه ضد توطئه اجرا کنی. امام جواد(ع) می‌فرماید جد ما علی این‌طوری بود دعا می‌کرد ولی فقط دعا نمی‌کرد خیلی پیچیده عمل می‌کرد دقیق دشمن را می‌شناخت طرح‌هایشان را می‌شناخت، بررسی می‌کرد، پیش‌بینی می‌کرد و بر اساس آن طوری ضربه می‌زد که او را فلج کند، یا قدرت ضربه دشمن را کم کند. امام جواد(ع) به شیعیان‌شان فرمودند باید مثل پدرمان علی باشید باید این‌طوری عمل کنید فرمودند یک وقت نگویید که ما انقلابی و حزب‌اللهی هستیم می‌خواهیم یک کاری را انجام بدهیم دیگر روی زمان آن، چگونگی آن، ادبیات آن، تاکتیک آن، هیچی فکر نکنیم، این کار باید بشود؟ بله. خب بشود! امام جواد(ع) فرمودند این اشتباه است فقط آن کار نیست که باید بشود، این که شیوه آن کار چگونه باشد مهم است، زمان آن مهم است، مکان آن مهم است، تعبیر و ادبیات آن مهم است، نوع سازماندهی آن مهم است، چه بگوییم، چه نگوییم، چطوری بگوییم، چطوری نگوییم مهم است. این‌ها چیزهایی است که اصلاً حواس ما نیست ما می‌خواهیم بگوییم ما اسلامی هستیم، تکلیف اسلامی ما چیست؟ یکی بگوید تکلیف اسلامی‌تان این است که فلان کار را بکنید شما هم بگویید برویم جلو انجام بدهیم. امام جواد(ع) می‌گوید نه آقا. تکلیف اسلامی شما این است که در تمام جزئیات او فکر و دقت کنی. تا حالا شما این حدیث امام جواد(ع) را شنیده بودید؟ نشنیده بودید. مدام هم می‌گویید جوادالائمه باب‌الحوائج! آقا بچه‌تان را کشتند، تسلیم به امام رضا(ع) برای امام جواد(ع) می‌گویید. نمی‌دانید امام رضا(ع) و امام جواد(ع) کیست! 5تا روایت از آن 200خورده‌ای جمله، این 5تا سرنوشت یک ملت و یک جا معه و یک خانواده و سرنوشت کل بشریت را زیر و رو می‌کند. امام جواد(ع) می‌فرماید نکند پیش از این که وقت یک کاری برسد اقدام کنید شکست می‌خورید و پشیمان می‌شوید یعنی اینقدر باید قدرت تحمل و حلم داشته باشید که من می‌خواهم این برنامه را اجرا کنم و این ضربه را می‌خواهم به دشمنان اسلام و مسلمین بزنم همین الآن تا عصبانی می‌شوم و زود هم یک چیزی بپرانم و بگویم ما که گفتیم ما که به تکلیف‌مان عمل کردیم، نه آقا. تکلیف شما این نیست. تکلیف شما این است که هزارتا دقت بکنید این تکلیف‌تان را انجام بده بعد بگو ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، درست است. اما خود کار که تنها تکلیف نیست جزئیات و برنامه‌ریزی آن هم تکلیف است. راجع به همه چیز باید برنامه داشته باشیم. هر توطئه دشمن، ضد توطئه دارد. فرمودند هرکس بر مرکب صبر و مقاومت سوار شود حتماً به مقصد پیروزی خواهد رسید. یعنی چی؟ یعنی منتظر پیروزی‌های سریع کوتاه‌مدت نباشید باید صبر کنید و یک جاهایی مقاومت کنید و تحمل داشته باشید 5تا ضربه خوردی، 5تای دیگر هم می‌خوری عیبی ندارد چرا از میدان درمی‌روی؟ مقاومت کن و ادامه بده. زودرنج باشید، قهر کنید، خسته شوید، مأیوس شوید، امام جواد(ع) فرمودند هرگز. محکم و عاقل تا آخر باید در صحنه بایستید قطعاً پیروز می‌شوید. خب امام جواد(ع) پیروز شدند این پوز شتر مست خلافت ابرقدرت جهان را زمین خواباندند مجبورش کردند که ایشان را بکشد و الا شکست خورد. کل آن خلافت در برابر این جوان 25 ساله شکست خورد. کل آن سازمان نظامی و اطلاعاتی و پروژه‌ها و نقشه‌ها و نفاق‌ها همه شکست خورد. یک وقتی یک کسی به امام جواد(ع) گفت آقا خیلی همه چیز و مبارزه سخت شده، همه چیز ما تحت کنترل است زیر ذره‌بین هستیم– این روایت خیلی زیباست - امام جواد(ع) فرمودند می‌دانی وقتی جناب ابوذر برای عدالتخواهی قیام کرد و اعتراض کرد و علیه فساد و رانت‌خواری اعتراض کرد ایشان را گرفتند کتک زدند، مجروح بود و تا آخر عمر بعضی از آن دردها با او بود بعد داشتند او را تبعید می‌کردند. همه ترسیدند بدرقه ابوذر بیایند که دارد به تبعید می‌رود حکومت اعلام کرد هرکس به بدرقه ابوذر برود بازداشت می‌شود. فقط علی و حسن و حسین چند نفری آمدند. هیچ کس دیگر جرأت نکرد بیاید صحابی بزرگ پیامبر که پیامبر فرمودند اگر می‌خواهید یک بهشتی را ببینید به ابوذر نگاه کنید. امام جواد(ع) فرمودند می‌دانید پدر ما علی، وقتی که ابوذر به تبعید می‌رفت به ایشان چه گفت؟ من الآن آن را به شما می‌گویم، ایشان به ابوذر فرمودند که ابوذر تو برای خدا فریاد زدی، برای عدالت، برای مبارزه با فساد در حکومت، تو برای خدا خشمگین شدی به همان کسی که برای او عصبانی شدی، امید داشته باش یعنی به خدا. طرف حساب تو فقط خداست نگران نباش تنها ماندی. این مردم و این‌هایی که سر کار هستند بخاطر دنیای‌شان از تو ترسیدند و تو برای دین‌تان از این‌ها ترسیدی. یعنی این‌ها نگران دنیایشان هستند و تو نگران دینت هستی. انگیزه تو دین است ولی انگیزه این‌ها خداست. به خدا سوگند اگر آسمان‌ها و زمین‌ها بر بنده بسته شود تمام راه‌های زمین و آسمان را اگر بر شما ببندند ولی شما تقوا داشته باشید یعنی بگویید خدایا هرچه تو بگویی من همان را می‌کنم نه هرچه خودم بخواهم. هرچه تو بگویی. امام جواد(ع) فرمود این کار را بکنی، والله به خدا سوگند اگر تمام راه‌های آسمان‌ها و زمین را بر شما بسته باشند و شما را توی قوطی کرده باشند خداوند راه را بر شما باز خواهند کرد. شما از بن‌بست بیرون می‌آیید. امام جواد(ع) فرمودند آن حرفی که علی به ابوذر گفت من به شما که انقلابی هستید و گاهی تردید می‌کنید به شما می‌گویم جز با خداوند انس نگیرید و جز به خدا اعتماد نکنید، جز از باطل از هیچی نترسید و این مسیر را تا آخر بروید من تا آخر خواهم رفت. و من شهید خواهم شد من را می‌کشند ولی من تا آخر می‌روم.

آخرین نکته‌ای را هم که عرض می‌کنم درباره شهادت ایشان است. سه‌تا روایت را در مورد شهادت ایشان ذکر می‌کنند. یک نظر هم این است که هر سه‌تایش درست است. یعنی در یک روز معتصم سه بار امام جواد(ع) را مسموم کرده است. یکی گفتند از طریق امّ فضل. یک مورد دیگری در یک روایت دیگری نقل شده که شربتی خود خلیفه شخصاً برای ایشان فرستاد آن رابط و آن عامل حکومت که اسمش اِشناس است او گفت این شربت مخصوص خلیفه است که یکی برای سعید بن خضیب، احمد بن ابی‌داود رئیس در دادگاه‌های پایتخت و فقیه بغداد است و... 4- 5تا از بزرگان درجه را یک گفت و بعد گفت یکی از این شربت‌ها هم خدمت شما فرستادند توی یخ هم گذاشته بود گفت این را با آب یخ خدمت شما آوردم. امام جواد(ع) گفت که بگذارید من شب می‌خورم. گفت نه آقا نباید بماند مزه‌اش و فواید پزشکی‌اش این است که الآن بخورید! یکی هم آن قضیه ابن ابی‌داود که گفت خلیفه به نفع حکم ایشان را در باب آن دزد اجرا کرد نه نظر آن‌ها را، که آن دفعه عرض کردم، می‌گویند این سه‌تا را نقل کردند سه دسته روایت است بعضی از محققین نکته جالبی می‌گویند، می‌گویند به احتمال قوی در آن روز معتصم برای این که قطعاً اثر کند در سه‌جا ایشان در یک روز امام را مسموم کرده است. چون می‌دانید که این مسموم کردن و ترور شیمیایی این‌قدر پیچیده بود که کسی مثل شیخ مفید شک کرده که این‌ها که این‌قدر با ایشان مؤدب بودند مگر می‌شود؟ بعد هم چه کسی این را نقل کرده؟ همین الآن هم بهترین روش برای حذف مخالفین در تمام جهان، همین مسموم کردن است. الآن می‌دانید این‌هایی را که می‌گیرد و به زندان می‌برد، بعد از چند ماه رها می‌کند بعد می‌بینید چند ماه بعد مرد، هیچ کس هم نمی‌فهمد که چیست! مواد سمی دارند به شما دست می‌دهند هیچ اتفاقی نمی‌افتد اما شما می‌روید و دو روز بعد سکته می‌کنید کیف دستش هست وانمود می‌کند دارد از کنار شما رد می‌شود اما یک مرتبه به پای شما می‌خورد همان‌جا یک سوزن کوچکی شلیک می‌کند سریع می‌رود داخل بدن – این‌ها را اینترنت هست نشان می‌دهد – آن زمان تمام این مسائل بوده، پیچیده‌ترین سم‌ها که تزریق می‌کردند. مثلاً در روایت داریم که به لباس سم می‌زدند که طرف می‌پوشیده هیچ کس نمی‌فهمیده، نه بویی، نه رطوبتی، نه رنگی، نه هیچی، کاملاً بی‌رنگ و بی‌بو و بی‌اثر. این لباسی که می‌پوشی هفته بعد مُردی. الآن هم همین‌طور است آن زمان هم همین‌طور بود چرا همه ائمه ما مسوم شدند؟ چون این‌ها صدبار توطئه می‌کردند بالاخره یکی‌اش اثر می‌کرد. راجع به امام حسن مجتبی(ع) دارد که فقط معاویه 20 بار امام حسن را مسموم کرده و 20 بار عملیات و ترور شیمیایی روی امام حسن کرده است. که بار بیستم جواب داده است که همین الآن هم در دنیا دارد به همین شیوه عمل می‌شود.

معتصم نوشته که وقتی سر کار آمد نام 8 نفر از سرویس اطلاعاتی‌اش را نوشت گفت این 8تا را باید از سر راه بردارید و الا این‌ها تو را از سر راه برمی‌دارند البته خطرناک‌ترین‌شان رهبر رافضی‌هاست. امام جواد(ع). بعد می‌گوید کسانی که رفیق زندیق‌ها و کفار و بودند که بعضی‌هایشان با اصل اسلام مبارزه می‌کردند اقلیتی بودند آن‌ها را هم کنارش بکش که بگویید ما رافضی‌ها را می‌کشتیم و لحظه‌ای که سم اثر کرد، آن طرف گفت آقا تشریف داشته باشیم ایشان فرمودند از این به بعد من در خانه شما بمانم به نفع شما نیست یعنی آبرویت می‌رود تو خودت فهمیدی چه کار کردی. اسب‌شان را خواستند. دارم روضه امام جواد(ع) را عرض می‌کنم به خانه آمدند دو موضوع را همان شب به اطرافیان‌شان گفتند که این‌ها را به مردم و به خواص و به این نیروهای تشکیلاتی که با ما ارتباط دارند به این‌ها منتقل کنید که همه هم علم غیب ایشان را فهمیدند و هم خصوصیت خاصی که در ایشان است و در دیگران نیست. آمدند خانه، خادم ایشان گفت آقا حال‌تان مساعد نیست؟ فرمودند که من امشب از دنیا می‌روم و شهید می‌شوم. هرگاه خداوند دنیا را برای ما کوچک ببیند، حقیر ببیند به محضر خود می‌برد. چقدر جمله زیباست. قبل از مسموم شدن امام، حداقل یک بار معتصم امام جواد را بازداشت کرده است یعنی آن اواخر تعارفات را کنار گذاشته است. خواستند امام جواد(ع) را بی‌سروصدا و گمنام دفن کنند گفتند قهرمان نشود بروید یک جایی دفن کنید و بگویید خلیفه خودش مخصوصاً در گور مخصوص بزرگان، مردم شیعه در بغداد فهمیدند جمع شدند مسلحانه، صدها، در بعضی از جاها نقل شده که هزاران نفر مسلحانه به سمت کاخ معتصم در بغداد آمدند که ما نمی‌خواهیم ایشان را شما دفن کنید ما خودمان می‌خواهیم ایشان را دفن کنیم. ما تشییع جنازه می‌خواهیم. شمشیرهای آویخته، اعلام کردند ایستادگی تا پای مرگ، مگر پیکر محمدبن‌علی را به ما تحویل بدهیو خلیفه ترسید گفتند اگر جنازه امام جواد(ع) را تحویل مردم ندهید چون مردم دارند برای تشییع جنازه جمع می‌شوند اگر جنازه ایشان را تحویل ندهی بغداد شورش می‌شود. این هم یکی از دلایلی است که بعد از آن دیگر نتوانست خیلی در بغداد بماند و مرکز حکومت را به سامرا برد.

اختلافات داخلی خودشان آن‌قدر شدید بود که می‌ترسید کودتا بشود. هم قیام مسلحانه شیعه در بغداد خلی قوی بود و هم بعضی از شاخه‌های عربی- ایرانی بنی‌عباس علیه معتصم بودند چون داشت شاخه‌های ترکی را تقویت می‌کرد که آن‌ها به لحاظ تعصب قبیله‌ای با او باشند امام جواد(ع) شهید شدند. منتهی ماجرا دوباره شروع شد. امام هادی(ع) 5 ساله،‌ دوباره ماجرا شروع شد. بعد از علی‌بن‌موسی که گفتند تمام شد محمدبن‌علی جواد 8 ساله، حالا او شهید شده، گفت خب الحمدلله از شرّ این‌ها راحت شدیم! گفت نه آقا یک بچه‌ای هست علی. باز اسم این را هم علی گذاشتند. این‌ها همه‌شان علی هستند. علی‌بن‌محمد هادی 5 سال‌شان است احتمالاً مزاحم بعدی این است باز با این چه کار کنیم؟ باز یکی آمد از این سن می‌خواهد ریشه ما را بزند دوباره از اول! بعدی‌شان آمد و در واقع امام جواد(ع) امامت را تثبیت کردند. ابعاد ماوراء الطبیعی امام را از همان دوران کودکی نشان دادند و نشان دادند با دست خالی قوی‌ترین رژیم جهان با قدرت خودش می‌تواند زمین بزند و شیعه را آماده کند برای مهدی(عج) که می‌آید که وقتی که امام حسن عسگری(ع) در جوانی شهید می‌شوند امام مهدی(عج) طبق یک نقل سه ساله هستند و طبق نقل مشهور 5 ساله هستند باز یک بچه 5 ساله دیگر است که ایشان از همان 5 سالگی مخفی می‌شود دیگر مثل امام جواد و امام هادی فضا نیست که بتوانند بیرون بیایند. دیگر حکومت شمشیر را از رو بسته و سخت‌ترین دوران اهل بیت در دوران بنی‌عباس دوران حضرت مهدی(عج) است که ایشان را آخرین باری که می‌بینند حدود 5 سال‌شان است چند دهه، ایشان زندگی مخفی دارند غیبت صغری زندگی عادی بشری ایشان است اما مخفی که آخر دوران غیبت صغری است و بعد غیبت کبری شروع می‌شود که حکومت و دیگران، یک عده‌ای اعلام می‌‌کنند که بله ایشان فوت کردند، ایشان یک دوره‌ای مخفی بودند الآن هم 70 سال سن‌شان است و این دفعه فوت کردند و غیبتی در کار نیست! چه روایاتی که از پیامبر(ص) از کل اهل بیت(ع) در مورد ایشان رسیده بود که ایشان فوت نکردند شهید هم نشدند و از پیامبر تا امام حسن عسگری(ع) راجع به ایشان صریح نام بردند و از انبیاء قبل راجع به ایشان حرف زدند و در کتاب مقدس قبل بوده است. پیامبر همان موقع زمینه‌اش را آماده کرد. در بیعت رضوان، زمان پیامبر(ص) که می‌خواستند حج بروند نشد و صلح حدیبیه شد جالب است در بیعت رضوان هرکسی می‌آمد بیعت می‌کرد پیامبر اکرم با حسن و حسین که دوتا کودک بودند شخصاً با این دوتا بیعت کردند و از این‌ها بیعت گرفتند و از هیچ کودکی بیعت نکردند بچه‌های دیگری را آوردند گفتند آقا این‌ها می‌خواهند بیعت کردند. پیامبر فرمود نه. حسن و حسین فرق می‌کنند و وضعیت دیگری دارند. بچه‌ها تکلیفی ندارند که من بخواهم با آن‌ها بیعت کنم. با حسن و حسین بیعت کردن معنی داشت. وقتی که امام حسن(ع) برای نامه سقیف به عنوان شاهد مطرح کردند و مأمون هم در صحبت‌هایش این را نقل کرد وقتی پیامبر حسن و حسین را برای مباهله با کفار برد یعنی این‌ها کوچک و بزرگ ندارد، این‌ها من هستند من این‌ها هستند و این‌ها ما هستیم. وقتی فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین را سر قضیه فدک شاهد آورد و گفت این‌ها شاهد هستند با این که شاهد باید بالغ باشد بچه را که به شهادت نمی‌گیرند چطور حضرت فاطمه(س) این دوتا بچه را می‌گویند شاهد هستند؟ همه این‌ها معنا و پیام دارد. به هر صورت، هزاران تیر پرتاب شد به سوی امام جواد(ع) و هیچ کدام به ایشان نخورد یعنی ایشان کاری کرد که تمام این تیرها کمانه کرد هم به سمت حکومت، هم جریان‌های فکری انحرافی، هم مکاتب منحرف، هم شیعیان منحرف افراطی، هم جریان‌های دشمن اهل بیت، هم جریان‌های کفر، هم استکبار خارجی. در عین حال مواظب هم بودند امت اسلام در برابر رم و کفار و هند و شرق و غرب تضعیف نشوند یعنی حساب خلیفه را از حساب امت جدا می‌کردند. دیدید دعای مرزبانان امام سجاد(ع) راجع به کیست؟ راجع به سربازان ارتش بنی‌امیه است. این‌ها ارتش همان یزید است. دعای مرزبانان که خدایا رزمندگان اسلام را حفظ کن، این‌ها کسانی بودند که در مرز داشتند با رومی‌ها با شرق و غرب می‌جنگیدند و جلو می‌رفتند امام سجاد(ع) حساب رزمندگان و مردم و دانشمندان و افراد خیّر و توده مؤمنین، نمازخوان‌ها و روزه‌گیرهای زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس را از حکومت‌ها جدا می‌کردند. حتی حساب خیلی از کسانی که در حکومت بودند از خود حکومت جدا می‌کردند. لذا همان ارتشی که پدر ایشان را کشته، همین ارتش بوده که در کربلا کشته، البته این‌ها همان آدم‌ها نبودند ولی همین حکومت بوده، چطور آن‌ها را در جنگ با روم دعا می‌کند؟ این تفکیک‌ها را هم امام سجاد(ع) دارند. بالاخره توانستند چنان این‌ها را عاجز بکنند. کسی که کلاً دو – سه سال فقط با پدرش امام رضا(ع) بوده، در همان سه چهار سال خیلی چیزها از امام رضا(ع) آموخته است، و بقیه دیگر تعالیم الهی مستقیم است.

امیدواریم در شب شهادت امام جواد(ع) انشاءالله خداوند به برکت ایشان، مجاهدات ایشان، ما را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد. از این تعالیم آموزه‌های اهل بیت و بطور خاص امام جواد(ع) که امام مظلوم است. ماها معمولاً از امام جواد(ع) هیچی نمی‌دانیم که این بنده برگزیده خدا چه کارهای عظیمی کرد. انشاءالله این آگاهی‌ها در سطح جامعه در زندگی‌های شخصی و عمومی ما هرچه ریشه‌دارتر بشود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha