شبکه چهار - 21 مهر 1402

پرسش و پاسخ (امام رضا ع در نظر اهل سنت، نسبت شریعت و عدالت، حجاب اجباری؟ و اخلاق جنسی)

دانشجویان مسلمان (سنی و شیعه) دانشگاه سیستان و بلوچستان _ هفته وحدت مذاهب اسلامی _ ۱۴۰۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم.خدمت عزیزان سلام عرض می‌کنیم. توفیقی است که در محضر حضرت رضا(ع) شرفیاب شدیم خدمت دانشجویان محترم. ما توفیق نداشتیم که سیستان و بلوچستان خدمت عزیزان برسیم توفیقی شد که این‌جا در مشهد در محضر حضرت رضا(ع) خدمت شما شرفیاب بشویم. چون فرمودند حدود 100 نفر از دوستان دانشجویان سنی و اهل سنت هستند و روشن بشود که اهل بیت(ع) و از جمله امام رضا(ع) فرزندان پیامبر(ص) در منابع محکم شیعه و سنی همه مذاهب اسلامی نه تنها به عنوان فرزندان پیامبر بلکه به عنوان انسان‌هایی بزرگ و وارسته مورد احترام بودند من عرضم را با ذکر خیر علی بن‌موسی الرضا در بعضی از منابع اهل سنت شروع کنم.

اولاً می‌دانید آن حدیث مشهوری که از امام رضا(ع) نقل می‌شود که وقتی به نیشابور می‌آمدند یک توقفی داشتند آن‌جا آن علما و مردمی که به استقبال ایشان آمدند بخش مهمی از آن‌ها اهل سنت بودند که گروه‌های چند هزار نفری به استقبال ایشان رفتند که پسر پیامبر دارند می‌روند ما باید آن‌جا خدمت‌شان باشیم. اصلاً‌ این روایت «لااله‌الاالله حصنی» توحید؛ دژ محکم است که حضرت رضا(ع) فرمودند که رسول اکرم(ص) در حدیث قدسی فرمودند که خداوند فرمود اگر می‌خواهید امنیت فکری و روحی داشته باشید و رستگار بشوید حریمی جز توحید وجود ندارد. لااله‌الاالله دژ محکم من است. و هرکس وارد این دژ بشود می‌تواند مطمئن باشد که مشکلی در حیات ابدی خودش در آخرت نخواهد داشت. نقل شده بیش از 12 هزار کاتب و خطاط و به تعبیر امروز روزنامه‌نگار و وقایع‌نگار این تبعیر را نوشتند یعنی شما ببینید نیشابور که یکی از شهرهای اسلامی بوده فقط حدود 12 هزار کاتب آمدند این جمله را نوشتند. چند نکته در این هست. این زمانی همان زمانی است که در کل اروپا چند هزار آدم باسواد اصلاً نبود. یعنی بزرگترین کتابخانه اروپا در فرانسه بوده زمان شارل عاقل، شارلمانی که تازه می‌گفتند این پروفسور آن‌ها بوده. بزرگترین کتابخانه اروپا در پاریس با 700 - 800 جلد کتاب بیشتر نداشته. 700- 800دانه که اکثر آن هم اوراد کلیسا و کتاب‌های مذهبی بود. کتابخانه، چاپخانه، دانشگاه‌های بزرگ اصلاً نبود. حمام عمومی و بیمارستان اصلاً آن‌جا نبود ولی همه این‌ها در جهان اسلام بود یعنی همان زمان کتابخانه‌هایی با یک میلیون جلد در جهان اسلام است. شهرنشینی در همان زمان هست یعنی شهرهای بزرگی که ما حداقل چندین شهر بالای چندین میلیون نفر در جهان اسلام داشتیم یعنی تمدن، مدنیت، شهرنشینی شکل گرفته بود و اتفاقاً ‌در زمان همین بنی‌عباس و مأمون به اوج قدرت رسیده بود چون بنی‌عباس دشمن اهل بیت بودند و همه را می‌کشتند در کل جهان اسلام چندین دهه بود که در کل منبرها علی‌بن‌ابیطالب(ع) را لعن کنند. تا به عمربن‌عبدالعزیز رسید که آدم‌تر بود و او جلویش را گرفت. بنی‌عباس با نیروی ایرانی‌ها، نیروهایی که از ایران از همین خراسان و بخشی از سیستان با شعار «رضا مِن آل محمد» حرکت کردند یعنی ما حکومت را حق اهل بیت می‌دانیم هرکس از اهل بیت که مردم هم با آن بیعت کنند و راضی باشند این یک شعار علوی بود که سنی‌های محب اهل بیت(ع) و مخالف حکومت بنی‌امیه و شیعه همه در این شیعه مشترک بودند و این انقلاب و براندازی بنی‌امیه با همین شعار توسط ایرانیان انجام شد که شیعه و سنی آن‌ها محب اهل بیت(ع) بودند. بنی‌عباس طبق نقلی با پرچم سیاه آمد و شعارش این بود که این پرچم عزای حسین است و ما انتقام حسین‌بن‌علی را گرفتیم یعنی ادعای اهل بیتی داشتند چون این‌ها هم با بنی‌امیه مخالف بودند و مبارزه می‌کردند همانطور که اهل بیت(ع) مبارزه می‌کردند. این‌ها هم می‌گفتند ما فرزندان عباسیم بعد که مسلط شدند گفتند منظور ما از اهل بیت خودمان بودیم. بعد هارون موسی‌بن‌جعفر پدر حضرت رضا بود سال‌ها در تبعید و بعد هم او را کشت ولی افکار عمومی، مسلمین شیعه و سنی، این‌قدر طرف اهل بیت بود که مأمون فرزند هارون دید باید از آن کاری که پدرش کرده عقب‌نشینی و عذرخواهی کند و سراغ پسر موسی‌بن‌جعفر(ع) یعنی حضرت رضا(ع) در مدینه رفت که بله خلافت حق شماست! پدر من هم اشتباه کرد. این را روی دلسوزی نگفت این را به این دلیل گفت که مردم در همه مناطق شیعه و سنیطرفدار اهل بیت بودند و می‌گفتند ما شما را قبول نداریم. مأمون در واقع مجبور شد حضرت رضا(ع) را از مدینه به مرو و خراسان بیاورد که بگوید ما با ایشان مشکلی نداریم و ایشان هم با ما مشکلی ندارد بفرمایید خلافت! که خب این بازی بود و مسائلی که نمی‌خواهم وارد آن بشوم فقط می‌خواهم بگویم که نفوذ حضرت رضا(ع) این‌قدر بود که حتی یک وقتی به مأمون فرمودند که ما از قِبَل شما توی مردم محبوبیت و نفوذ پیدا نکردیم ما تا قبل از این که تو من را محترمانه بازداشت کنی و این‌جا بیاوری در مدینه مردم وقتی مسئله و مشکلی داشتند به نماینده شما که حاکم مدینه بود رجوع نمی‌کردند به من رجوع می‌کردند و به من می‌گفتند من به او می‌گفتند برای این که او می‌دانست مردم پای کار من هستند و با ما هستند مجبور بود به حرف گوش کند. یعنی می‌خواست به مأمون بفهماند که من در مدینه هم که بودم مردم با ما هستند نه با شما.

یک نمونه آن همین نیشابور است که آن موقع اهل سنت هم داشت که بعدها این‌ها سر راه امام رضا(ع) آمدند. در منابع اهل سنت این هست و نقل شده که مردم و علما خودشان را روی پای اسب امام رضا(ع) می‌انداختند و این پا و اسب را می‌بوسیدند و این‌قدر با علاقه اهل سنت عاشق اهل بیت(ع) بودند. با آن روایتی که نقل شده در منابع اهل سنت هست، راوی آن علمای اهل سنت هستند که 4- 5 نفر از نام بزرگان‌شان آن‌جا هست آن‌جا بود که حضرت رضا(ع) موقع خداحافظی که داشتند می‌رفتند نقل شده که هزاران هزار شاید چند ده هزار مردم بیرون از شهر آمدند با کاروان حضرت رضا(ع) که دارند می‌روند بدرقه کردند در منابع نقل شده که بسیاری از مردم سنی و اهل سنت اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند و دقت کنید که مردم و علمای سنی و شیعه اهل سنت آمدند جلوی اسب پیامبر(ص)، در منابع نقل شده که بعضی از این‌ها آمدند روی سم پای اسب امام رضا(ع) افتادند و گریه می‌کردند که آقا نروید و همین‌جا بمانید. وضعیت این‌طوری بوده؛ و آن‌جا این جمله آخر را فرمودند که من از شماها متشکر و ممنون هستم به خاطر اخلاقی که حضرت رضا(ع) نشان داد آن‌ها عاشق ایشان شدند و ایشان فرمودند خلاصه من را دارند می‌برند و مجبورم که بروم اما یک کلمه می‌گویم در حدیث قدسی خداوند به جد ما پیامبر اکرم(ص) فرمود که اگر یک دژ آسیب‌ناپذیر هست آن توحید است اتصال روحی و عملی و قلبی به خداوند است و فقط او. از هر نوع شرک بپرهیزید. امنیت انسانی می‌خواهید آن‌جاست. همه این‌ها نوشتند. ایشان سرشان را داخل کردند و دوباره بیرون آمدند و فرمودند البته توحید، نه آن توحیدی که حکومت و دیگران می‌گویند بلکه توحید مشروط است. توحیدی که با رهبری درست اجتماعی و حکومتی و معنوی گره بخورد. بشروطها. توحید مشروط. مشروط به چی؟ که آن شرط هم به چیز غیر از توحید نیست. توحید روی هوا انتزاعی نه. توحیدی که عملی بشود و «أنا مِن شروطها» آن توحید به من و به رهبری صالح به کسی که حق حاکمیت و رهبری دارد مربوط است. یعنی حساب توحید را از مسئله رهبری اجتماعی و حاکمیت جدا نکنید و الا این‌ها هم می‌گویند توحید ولیکن هرکاری دلشان می‌خواهد می‌کنند. یکی دو نمونه هم از اهل سنت و تعبیری که از حضرت رضا(ع) و از اهل بیت دارند این‌جا عرض کنم جناب "ابوعبیده جاحز" همه از بزرگان اهل سنت هستند می‌گوید اگر بتوانیم ده نفر را نام ببریم که در علم و حکمت، در زهد و وارستگی، در مناسک و عبادت، در شجاعت و نترس بودن، اهل ریسک بودن، در جود و بخشش، که هرچه دارد به دیگران و محرومین می‌بخشد، در طهارت و پاکیزگی روح و در ذکاوت خیلی باهوش بود. چون بعضی‌ها هستند از نظر اخلاقی و معنوی خوب هستند ولی از نظر سیاسی – اجتماعی راحت کلاه سرشان می‌رود! دیدید بعضی‌ها به هرکسی که خیلی بی‌عرضه‌تر است و زود کلاه سرش می‌رود هرچه به او می‌گویند باور می‌کند می‌گویند این خیلی معنوی‌تر و باتقواتر است! این خیلی نورانیت دارد. جاحز می‌گویند علی‌بن‌موسی‌الرضا اگر در دنیا ده نفر را بخواهید بگویید که این صفات را با هم دارد و در عین حال که اوج زهد است و هیچ تمایلی به دنیا و خوشگذرانی و عیاشی ندارد به پول و قدرت و ثروت ندارد قطعاً یکی‌اش ایشان است. در عین حال از این عرفایی نیست که می‌ترسند. عارف هستند ولی با ظلم درگیر نمی‌شوند. عرفان عملی آن هم عین شجاعت و نترس بودن است از هیچ کس و هیچ چیز نمی‌ترسد در عین حال عوام نیست بسیار عمیق و دانشمند است در هر موضوعی وارد می‌شود دقیق‌ترین و متخصصانه‌ترین حرف را پیش اهل تخصص می‌زند در عین حال اهل عبادت‌های طولانی و نوافل، مستحبات، ذکر، سجده‌های طولانی است و از آن طرف، روح پاکی دارد. طاهر است. چون بعضی‌ها هستند باسواد هستند، اهل مناسک و عبادت هم هستند اما خورده شیشه دارند. جاحز می‌گوید آدم علی‌بن‌موسی‌الرضا را دوست دارد. دیدید بعضی‌ها را همین‌طوری آدم دوست‌شان دارد اخلاقش، چهره‌اش دوست داشتنی است دفعه اول هم او را می‌بینی ولی نمی‌دانی برای چه او را می‌خواهی! بعضی‌ها را هم دفعه اول می‌بینی ولی یک جوری است بعضی‌ها هم مثل ماها وسط هستند. می‌گوید ایشان طاهر و پاک بود. ببینید صفاتی را جاحز که از بزرگان اهل سنت است می‌آورد که اتفاقاً با شیعه هم میانه ندارد! علیه شیعه هم یک چیزهایی می‌نویسد و می‌گوید فلان هستند و... ولی ببینید راجع به علی‌بن‌موسی این توصیفات را دارد.

یا یکی از منابع سنی‌ها «نجوم الظاهر» که می‌گوید نه تنها علی‌بن‌موسی آقای بنی‌هاشم بود و بزرگترین شخصیت از نسل پیامبر در عصر خودش بود بلکه محبوب و معشوق مردم بود. همه با هر نوع مذهبی او را دوست داشتند و مأمون اگر گفت بیایید حکومت و خلافت وبعد بازی درآورد و نقشه می‌کشید و بعد هم مسئله نیابت را مطرح کرد نه برای این که به امام رضا لطفی کرده باشد داشت بلکه مأمون داشت به خودش لطف می‌کرد چون می‌دانست که مردم با امام رضا هستند از مدینه تا خراسان همه طرفدار این‌ها هستند در واقع داشت به خودش لطف می‌کرد و این همه احترامی که داشت به ایشان می‌گذاشت و خضوع می‌کرد بخاطر این که می‌دانست که مردم علی‌بن‌موسی‌الرضا را از همه جهات اخلاقی و سیاسی و حکومتی بالاتر می‌دانند حتی کسانی که اصلاً مذهبی نبودند ما یک شخصیت‌هایی داشتیم که مذهبی نبودند و به دین کاری نداشتند شاعر و ادیب و فاضل بودند. یک تیپ‌های این‌طوری هم بودند.

یکی از این‌ها که بسیار مشهور است و شاعر بسیار قوی‌ای است "ابو نواس" است. شاعر بسیار شناخته شده است و شعرهایش خیلی شعرهای عشقی بود راجع به دوست دخترهایش و مسائل مختلف شعر می‌گفت. شعرهایش بیشتر شعرهای اینستاگرامی بود! اگر این قلم و شعرهایش را در مسیر درست و تربیت جامعه قرار می‌داد چقدر مؤثر بود. منتهی همه شعرهایش راجع به چشم و ابروی فلان بود و خیلی هم مرید داشت. در بین بعضی از جوان‌ها شعرهای ابو نواس خریدار داشت تا شعر می‌سرود شعرش با این که آن موقع فضای مجازی و رسانه نبود در شعرهای مختلف پخش می‌شد آدم باسوادی هم بود منتهی خیلی مذهب و اخلاق را کاری نداشت حتی چنین آدمی که نه دینی بود و نه انقلابی بود یک وقتی به او می‌گویند تو که راجع به همه چیز شعر گفتی و شعرهایت هم که مدام دهان به دهان می‌چرخد و یک عالمه مرید داری، مدام هم راجع به زیبایی‌های طبیعت است خب علی‌بن‌موسی زیبا نیست؟ شخصیت و اخلاق ایشان؟ حتی چهره‌اش؟ راجع به علی‌بن‌موسی چرا هیچی تو نسرودی؟ تو مدیون نیستی؟ ابو نواس خدا را خیلی قبول نداشت ولی گفت به خدا... دیدید بعضی‌ها خدا را قبول ندارند ولی می‌گویند به والله! یکی از این بزرگان مشهد که نویسنده مشهوری شد گفت من دوران دبیرستان یک همکلاسی داشتم که این کمونیست بود کمونیست می‌گوید اصلاً خدا کیست، چه برسد به امام رضا(ع). بعد می‌گفت ما از مدرسه و دبیرستان که بیرون می‌آمدیم چون با هم، هم‌محله بودیم توی مسیر با هم حرف می‌زدیم من می‌گفتم خدا هست او می‌گفت نه خدا نیست. بحث می‌کردیم بعد جلوی حرم امام رضا(ع) می‌رسیدیم هردویمان می‌گفتیم السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)! او هم می‌گفت دوباره دعوا ادامه پیدا می‌کرد. باز من می‌گفتم خدا نیست او می‌گفت چرا هست. صحبتش را هم ادامه می‌داد و می‌گفت خدا نیست. ابو نواس هم این‌طوری بوده، به او گفتند تو که این‌قدر شعرهای زیبا می‌گویی و تیراژش هم خیلی بالاست چرا راجع به علی‌بن‌موسی الرضا شعر نمی‌گویی؟ این آدم از شعرای بزرگ عرب است. می‌گوید به خدا قسم این که راجع این بزرگوار من تا به حال شعری نگفتم نه برای این که ایشان برای من اهمیت نداشت بخاطر شأن بزرگ اوست من سطح او را از همه شعرهای خودم بالاتر می‌دانم. ببینید این آدم نه مذهبی است نه چیزی. می‌گوید من شأن شخصیت او را بالاتر از این می‌دانم که... در واقع نمی‌خواهم ایشان را به شعرها و قلم خودم آلوده کنم! من خودم می‌فهمم این شعرهای من به لحاظ اخلاقی بعضی‌هایش قابل دفاع نیست. چه کنیم برایمان کف می‌زنند مرید داریم! کاسبی من است. ولی آن قلمی که این شعرها را می‌گوید راضی نمی‌شوم آن قلم راجع به ایشان چیزی بگوید. به خدا سوگند اگر راجع به ایشان تا الآن شعری نگفتم برای این است که خودم را تا به حال در این اندازه نمی‌دیدم. ببینید یک چنین آدمی در یک تیپ‌هایی از جامعه خودش پایگاه اجتماعی دارد. در عین حال می‌گوید ولی حالا برای این که بدانید من به ایشان ارادت دارم و برای این که بدانید هم می‌خواهم هم می‌توانم. همان‌جا در مجلس ابو نواس یک شعری راجع به حضرت رضا(ع) می‌گوید و چه شعر زیبایی. چقدر دقیق و هنری. می‌خواهم شخصیت علی‌بن‌موسی‌الرضا را بدانید که چطور بود. امام رضا(ع) می‌گویند که رسول خدا این‌طور نبود که به فکر همه مردم باشد الا به فکر خانواده خودش! نه. مردم، یکی هم خانواده خودت هستند در برابر این‌ها مسئول هستی و «جُزءاً لأهلِهِ، و جزءاً لنفسِهِ،» یک بخشی را هم پیامبر(ص) برای مسائل شخصی خودش می‌گذاشت. هر کسی مسائل شخصی دارد. حالا جالب است امام رضا(ع) می‌فرماید باز همان بخشی که سهم خودش بود آن را تیکه پاره می‌کرد و باز بیشتر آن را به مردم می‌داد. یعنی مردم می‌آمدند در خانه ایشان در آن وقتی که مخصوص خودش بود بالاخره ایشان باید یک استراحتی می‌کرد، ولی همان‌جا مردم می‌آمدند و پیامبر سهم خانواده‌شان را نه، بلکه سهم خودش را تیکه پاره می‌کرد و اگر کسی می‌گفت من مشکلی دارم پیامبر بلند می‌شد برود مشکل او را حل کند. این شیوه سبک زندگی و سبک مدیریت اسلامی است در بیرون خانه و در درون خانه و تقسیم کار، نظم دقیق، در مسائل شخصی و اجتماعی. تفریح‌تان هم باید منظم باشد. من چه تفریحی و چه ساعتی؟ بعضی‌ها را دیدید مدام می‌خواهند خوش باشند و وسط‌هایش اگر جور شد کار کنند! یعنی وسط دوتا خوشی و تفریح می‌خواهند یک کاری هم بکنند. نخیر، وسط دوتا کار جدی باید یک تفریحی هم بکنی که تجدید نیرویی باشد که بتوانی کار را ادامه بدهی. اصل، بر کار است نه تفریح. بعضی‌ها مدام استراحت می‌کنند و مدام هم خسته هستند! من نمی‌دانم چطوری است که این‌ها دائم خسته هم هستند؟! تقسیم کار. امام رضا(ع) فرمود رسول خدا(ص) می‌گفت تقسیم کار، تقسیم زمان، برنامه‌ریزی، باید بدانی امروز تا شب می‌خواهی چه کارهایی بکنی و چرا؟ تا آخر هفته چه مسائلی باید انجام بشود؟ چطور و چه وقت؟ این پیامبر و سبک زندگی اسلامی است. عبادت ایشان هم منظم بود. بعد هم نگوید که چون اداره هستیم مجبوریم منظم باشیم خانه دیگر خانه است! ولش کن!‌ وا بدهیم و هرکاری دل‌مان می‌خواهد بکنیم! نه، در خانه هم بیهودگی و بیکاره‌گی نداشت در خانه هم زمان ایشان تقسیم شده و منظم بود.

سؤال:سیر مطالعاتی پیشنهادی شما در جهت تقویت بینش سیاسی و اعتقادی چیست؟

جواب استاد: این یک سؤال کلی است چون بینش سیاسی اعتقادی 60تا شاخه است! در چه چیزی؟ در حوزه‌ای؟ اطلاعات عمومی یک جور است و غیر عمومی یک جور است.

سؤال: تعارض قانون کشور با حکمرانی پیامبر(ص) از جمله آنچه شما گفتید که فرمودید حق ندارید جسارت کنید چرا در باب حجاب چنین نیست؟

جواب استاد: اولاً‌ در باب حجاب و غیر حجاب، هیچ کس حق ندارد ظلم کند و توهین کند اما از آن طرف هیچ کس حق ندارد قانون را بشکند. دو طرفش هست. مثل یک کسی که بگوید من به قانون راهنمایی رانندگی کاری ندارم چراغ قرمز است ولی چون من به چراغ قرمز عقیده ندارم من رد می‌شوم! مثل این که بگویی من به حجاب عقیده ندارم می‌خواهم لخت توی خیابان بیاییم! خب شما چه به چراغ قرمز عقیده داشته باشی چه نداشته باشی باید رعایت کنی چون حقوق دیگران مطرح است فقط جنابعالی که در این جامعه نیستی! من به نماز عقیده ندارم نمی‌خوانم. نخوان. کسی نمی‌تواند تو را به نماز مجبور کند. من روزه نمی‌گیرم! نگیر. اصلاً من می‌خواهم به جهنم بروم. خب برو به جهنم که می‌خواهی جهنم بروی!‌ اما نباید مردم و جامعه را جهنمی کنی. تو خودت قبول نداری دین نداری خودت هستی و خدا. کسی هم حق ندارد بیاید در خانه تو فضولی کند و ببیند تو در خانه‌ات آیا نماز می‌خوانی؟ شراب می‌خوری؟ قمار می‌کنی؟ زنا می‌کنی؟ روزه می‌گیری یا نه؟ کسی چنین حقی ندارد تجسس در حریم خصوصی حرام است. اما خیابون حریم خصوصی نیست حریم عمومی است. دانشگاه، خیابان حریم عمومی است. از اتاق‌تان که بیرون می‌آیید حریم عمومی است. ماه رمضان حق ندارید در خیابان روزه بخورید ولی عقیده نداری. اصلاً مریض هستی روزه بر شما واجب نیست خدا بر من واجب نکرده من مریض هستم بخور اما نه توی خیابان. باید حریم حکم خداوند در جامعه اسلامی رعایت بشود. من نماز نمی‌خوانم خب نخوان به خودت مربوط است اما حق نداری بیرون بیایی به بقیه بگویی من نماز نمی‌خوانم شما هم نخوانید! من کافرم، خب باش. می‌خواهم بقیه را هم کافر کنم. این‌جا حق نداری. قانون و چراغ قرمز را قبول ندارم نداشته باش اما باید پشت چراغ توقف کنی. اما اگر کسی تخلف کرد و از چراغ قرمز رد شد باید او را اعدام کنید؟ یک تخلف کرده! مگر تو تخلف نکردی؟ بگوید چرا تخلف کردم بگوییم خب اعدامش کنید! مگر مجازات تخلف اعدام است؟ در فقه ما می‌گویند حتی اگر کسی محکوم به اعدام است کسی را زده کشته خانواده مقتول هم نبخشیده. چون می‌دانید که قرآن می‌گوید حق قصاص دارید ولی عفو کنید. خداوند دعوت به قصاص نمی‌کند، بلکه دعوت به عفو می‌کند می‌گوید از او بگذرید مجازات نکنید، اعدام نکنید از او بگذرید خداوند به شما لطف خواهد کرد و جبران خواهد کرد. اما اگر می‌خواهید قصاص بشود بشود چون اگر قصاص نکنید می‌رود انتقام این یکی را از چهار نفر دیگر می‌گیرد. بعد این قبیله پیش آن قبیله، بعد می‌بینی به جای یک خون، ده‌تا خون دیگر هم ریخت! این که در قرآن قصاص را می‌فرماید برای این است که قصاص ضامن حیات است. قصاص را که اعدام نمی‌کنند! خب اعدام یک قاتل وقتی که او را نمی‌بخشند این محافظ زندگی است مانع قتل‌های بعدی و انتقام‌های قبیله‌ای و شخصی می‌شود. طرف می‌گوید زده پدرم را همسرم را کشته حق ندارم او را بکشم؟ اگر بگویند نه، می‌گوید خب پس، خودم می‌دانم من به قانون کاری ندارم خودم می‌دانم چه کار کنم؟ بعد نصفه شب می‌رود به خانه او و او و خانواده‌اش را با هم آتش می‌زند! بنابراین اتفاقاً قصاص برای دفاع از زندگی است و قرآن هم توصیه به قصاص نمی‌کند بلکه توصیه به بخشش می‌کند و شما می‌خواهید یک کسی را اعدام کنید همین‌طوری که دارد می‌رود اعدام بشود تو حق نداری بگویی تو که داری اعدام می‌شوی این پس کله‌ای را هم بخور! اعدام که بدتر است! یا مثلاً این کیست؟ بگویند این اعدامی است بعد بگویی پدرسوخته لجن کثافت اعدامی! خب چرا فحش می‌دهی؟ تو داری اعدام می‌شوی فحش که دیگه ایرادی ندارد! می‌فرماید حق ندارید. اگر جرم و مجازات او این است باید مجازات بشود حق ندارید مجازات اضافی بکنید. یک وقتی یک کسی شراب خورده بود زنا کرده بود باید چند ضربه شلاق می‌خورد. قنبر کارگزار امیرالمؤمنین(ع) او را شلاق زد مثلاً باید 20تا شلاق می‌زد 23تا زد! گرم شده بود شماره از دستش در رفته بود! آن طرف که داشت شلاق می‌خورد برگشت گفت آقا چه کار داری می‌کنی؟ گفت چیه دارم حکم خدا را اجرا می‌کنم. گفت چندتا اضافه زدی. خلاصه معلوم شد که واقعاً اضافه زده! حضرت امیر(ع) به آن شخص گفت اگر ایشان اضافه شما را شلاق زده دوتا راه حل است یکی این که او را ببخشی یکی این که آن اضافه را به او بزنی و قصاصش کنی. آن مرد گفت نه من اصلاً‌ نمی‌بخشم می‌خواهم بزنم! امیرالمؤمنین(ع) به قنبر گفتند قنبرجان بخواب! سه‌تا اضافه زدی سه‌تا را باید نوش جان کنی تا از این به بعد درست بشماری! خب آن شخص باید شلاق را می‌خورد اما نه اضافی. اما از آن طرف اگر کسی قانون عمومی را می‌شکند و بعد هم گردن کلفتی کند و بگوید همین است که هست مجازات دارد. و الا هیچ چیز دیگری سر جایش نمی‌ماند. پس دو طرف باید رعایت بشود. این که فرمودید پیامبر گفته به کافر هم توهین نکنید و به حقوق او تجاوز نکنید، صددرصد همین‌طور است اما اگر کافر که نه، مسلمانی بیاید ظلم کند و یک قانونی را بشکند، مسلمان هم باشد خوارج که نماز شب‌خوان و حافظ قرآن بودند قانون شکستند با آن‌ها جنگید. چهار هزار نفر از این‌ها کشته شدند. بنابراین باید دو طرف را ملاحظه کنیم. 1) هیچ کس حق ندارد از هیچ قانونی تخلف کند چه به آن قانون عقیده داشته باشد چه نداشته باشد. 2) تخلف از یک قانون مجازات آن حد دارد مگر می‌توانی با هرکسی که یک تخلفی کرد هر کاری با او بکنی؟ به همان اندازه که مجرم است. آن دوست‌مان که این سؤال را پرسیدند جواب من قانع کننده بود یا نبود؟ اگر نبود بفرمایند. جواب من قانع کننده بود؟

- بله.

سؤال: فرمودند در مسائل سیاسی جامعه از 900 سال قبل از میلاد مسیح در جوامع انسانی یک مورد بگویید که اجبار عملکرد معکوس نداشته باشد.

جواب استاد: می‌گویند در طول تاریخ هرجا اجبار بوده، نتیجه عکس داده است. خب اولاً که نقض دو طرف را. همین الآن خیلی چیزها را در دنیا دارند رعایت می‌کنند چه درست چه غلط، که فقط قانون و اجبار و پلیس پشت آن است. شما الآن اگر جرأت دارید به خیابان بروید در مسیر مخالف رانندگی کنید ببینم می‌توانید بروید؟ خب این اجبار جواب داده یا نداده؟ اگر شما پول آب و برق‌تان را ندهید آب و برق‌تان را قطع می‌کنند به نظرتان این‌جا اجبار جواب داده یا نه؟ اگر در یک کارخانه، کارگاه یا شرکتی رفتید قوانین آن را رعایت نمی‌کنید شما را بیرون می‌کنند شما مجبورید قوانین آن‌جا را رعایت کنید، این‌جا اجبار جواب می‌دهد یا نه؟ تمام دنیا پس اجبار هست. شما هر کشوری که بخواهید بروید اگر جرأت دارید خلاف قوانین آن‌ها عمل کنید!

یکی از حضار: در مسائل فرهنگی هم اجبار جواب می‌دهد؟

جواب استاد: فرهنگی هم همین‌طور است. همین الآن شما در کشورهای اروپایی بسیاری‌شان حجاب را ممنوع کردند یعنی هر خانم باحجابی را حتی در خود فرانسه که شعار آزادی می‌دهد، خانم‌های فرانسوی باحجاب را نه تنها در ادارات حکومتی، دولتی، مدارس، دانشگاه‌ها، دادگاه‌ها بیرون‌شان کردند حتی می‌گویند اگر یک مدرسه خصوصی کسی دارد معلم آن حجاب داشته باشد با آن برخورد می‌شود. خب در حجاب اجبار دارند و این حجاب هم جواب داده، یعنی آن‌جا کسی نمی‌تواند حجاب را رعایت کند مگر این که از حقوق اجتماعی محروم شود. این‌ها با قانون آمدند پشت بی‌حجابی و برهنگی حتی همجنس‌بازی ایستادند و گفتند دوتا همجنس با هم ازدواج کنند قانونی است! به کلیسا می‌آیند و کشیش هم برایشان خطبه می‌خواند! کشیش هم اواخواهری است! خود کشیش هم از همین‌هاست برایشان خطبه می‌خواند! این را اجازه می‌دهند و با قانون حمایتش می‌کنند اما حجاب و پوشش را نه، می‌گویند باید بی‌حجاب و برهنه بشوید. تازه حیوانات مراعات می‌کنند! آن روز یک فیلمی دیدم که یک گله شیری هست یک شیر نر است که 7 – 8تا شیر ماده دارد، با بچه‌هایش و این شیر نر رئیس آن بود. یک نر شیر دیگری آمد که این گله را رئیس بشود آمد خانم‌های این را برای خودش داشته باشد! این دوتا تا سر حد مرگ با هم جنگیدند! خلاصه گفتند یا مرگ یا خانم خودم! یعنی معلوم می‌شود که حیوانات هم غیرت دارند و می‌گویند این همسر من است به تو چه؟ تو برو برای خودت یک همسر پیدا کن. دعوا سر این بود. دیدید این حیوان‌ها و نرها، گوزن نر با همدیگر می‌جنگند همدیگر را لت و پار می‌کنند که معلوم بشود این خانم این است یا خانم آن است یعنی این بچه توست یا بچه من است؟ این می‌گوید بچه توست، آن می‌گوید بچه آن است! خب این یک چیز فطری و غریزی است. اجبار جواب داده؟ بله جواب داده، نمی‌گذارند دختر باحجاب توی مدرسه برود او را اذیت می‌کنند و بیرونش می‌کنند. پس اجبار حق و اجبار باطل. هر دو. اگر هیچ نوع اجباری جواب نمی‌داد پس قانون برای چیست؟ قانون یعنی اجبار. قانون غیر اجباری هم داریم؟ هر جای دنیا – به اسلام هم کاری نداریم – هر جای دنیا قانون است یعنی اجبار است باید آن را رعایت کنیم. یکی از دوستان می‌گفت یک وقتی در سنگاپور بودم آن‌جا توی اتوبوس کسی آدامس بجود جریمه می‌شود و این جرم است. طرف می‌گوید آقا آدامس خودم است دهن خودم است! می‌گوید بله آدامس خودته، دهن خودته اما اتوبوس خودت نیست. گفتم برای چی جریمه می‌کنند؟ گفت برای این که بعضی‌ها آدامس می‌خورند پشت صندلی می‌چسبانند می‌روند! از هر صد نفری یک نفر این کار را می‌کند کلاً گفتند اگر کسی آدامس می‌جود نباید وارد اتوبوس بشود. حالا یکی بگوید بدن خودم است لباس خودم است می‌خواهم لخت بیایم! بله بدن خودته لباس خودته ولی خیابان خودت نیست در حریم خصوصی هر کاری می‌خواهید بکنید حتی در هال خانه‌تان هم برادر و خواهر دارید بگویید خانه خودم هست می‌خواهم لخت توی هال بییم! جلوی خواهر و برادرت هم نمی‌توانی بیایی. مگر این که آن هم مثل خودت باشد. حریم خصوصی و عمومی فرق می‌کند. می‌فرمایند که در این 900 سال یک مورد را بگویید که اجبار جواب داده و عکس نشده؟ اصلاً تمام جوامع دارد بر اساس اجبار و قانون اداره می‌شود، حالا قوانین چه درست باشند چه غلط. همه جا. شما می‌خواهید وارد یک کشور بشوید باید پاسپورت و تسگره شما طبق قوانین آن کشور باشد می‌گوید من این‌ها را از شما می‌خواهم وگرنه مجبورتان می‌کنم برگردید نمی‌گذارم بیایید. می‌خواهید رانندگی کنید مجبورید این طوری رانندگی کنید، حالا سراغ مسائل اعتقادی و فرهنگی و اخلاقی و شخصی می‌آییم اگر شخصی است هیچ کس حق ندارد نه در کار تو تجسس کند نه برای تو قانون بگذارد مسئله شخصی خودتان و حریم خصوصی خودتان است. قرآن می‌فرماید «لاتجسسوا» حق ندارید فضولی کنید که چه کسی یواشکی در اتاق خودش دارد چه کار می‌کند؟ به تو چه. اصلاً حرام است که من بروم موبایل دوستم را بردارم ببینم توی آن چیست؟ فرض کنید او فاسد است جواب اعمال خودش را می‌دهد، تو به چه حقی می‌روید وارد حریم خصوصی او می‌شوید؟ اما حریم عمومی در تمام جهان بر اساس قوانین است حالا بعضی از قوانین درست است بعضی‌هایش غلط. قانون یعنی اجبار. اما آیا هر اجباری در هر چیزی جواب می‌دهد؟ اجبار در مورد ایمان و کفر جواب نمی‌دهد. «لااکراه فی الدین» کسی را به زور نمی‌شود مؤمن یا کافر کرد! شما به زور نمی‌توانید نه مؤمن را کافر و نه کافر را مؤمن کنید! اکراه و اجبار در مورد اعمال جواب می‌دهد. اعمال عمومی در حریم عمومی. شما نمی‌توانید بگویید من مسلمان شدم اما می‌خواهم وسط خیابان بیایم و مشروب فروشی هم راه بیندازم. خب نمی‌شود. نمی‌شود هم بگویی مسلمانی و هم در جامعه مسلمان زندگی کنی و هم علناً‌ فعل حرام انجام بدهی. جلوی تو را می‌گیرند. آزادی شامل این حوزه نمی‌شود چون داری به دیگران صدمه مادی و معنوی و اخلاقی می‌زنی و فضای عمومی را داری خراب می‌کنی. آیا می‌شود کسی را با زور معتقد به یک چیزی کرد؟ نه. باید به سؤالات او جواب بدهی، باید محبت کنی، باید او را تحمل کنی، باید اختلاف نظر را بپذیری، باید بگویی لااکراه فی‌الدین، به زور نمی‌شود کسی را دیندار یا بی‌دین کرد، می‌توانی او را مجبور کنی یک چیزی خلاف عقیده‌اش بگویید اما نمی‌توانید عقیده او را با زور عوض کنید. عقیده مقدماتی دارد آن مقدمات از سنخ آگاهی و آزادی است. به شما بگویم ایمان و کفری که محصول آزادی و آگاهی نیست ارزشی ندارد. آن ایمانی که خدا می‌خواهد ایمان آزادانه و آگاهانه است. من باید بفهمم من باید تصمیم بگیرم، من هنوز نفهمیدم و قبول ندارم. من اصلاً نمی‌خواهم مسلمان باشم! ارتدادی که می‌گویند حتی این هم نیست. ارتداد وقتی است که شما وارد فعالیت اجتماعی می‌شوید و شروع به جوسازی در جامعه می‌کنید و می‌خواهید روی جامعه اِعمال نظر و قدرتی بکنید. آن‌جا حریم عمومی است حق ندارید هر کاری بکنید. اما این که مثلاً بنده مسلمان بودم کافر شدم به کسی هم ربطی ندارد به کسی هم نمی‌گویم. من مرتد هستم به کسی نمی‌گویم کاری هم به کسی ندارم، کسی هم به تو کاری ندارد. اما می‌خواهی توی جامعه و رسانه و فضای عمومی و محیط می‌آیی و شروع به مبارزه با دین می‌کنی این‌جا که نمی‌شود، این‌جا جلوی تو می‌ایستند.

پس آیا اجبار جواب داده یا نه؟ در تمام دنیا بر اساس اجبار و قانون جوامع اداره می‌شوند چه اجبارها و قوانین درست چه نادرست. سؤال دوم این که آیا در همه چیز اجبار جواب می‌دهد؟ ابدا. مسائل اعتقادی و روحی و اخلاقی و تصمیم و تشخیص، فقط آزادی و آگاهی است هیچ اجباری جواب نمی‌دهد بلکه جواب عکس می‌دهد این‌ها را با هم اشتباه نکنید.

سؤال: نظر شما در مورد اتفاقات اخیر از منظر ائمه چیست؟

جواب استاد: فکر کنم همین نکاتی که گفتم همین بود. راجع به این قضیه یا قضایای مشابه اصل این که چه اتفاقاتی افتاده من نمی‌دانم. اگر یک کسی را بیخودی بگیرند بزنند و بکشند معلوم می‌شود جنایتکار است او را باید مجازات کنند اما اگر می‌گویند فیلم آن هست هیچ کس رفتار فیزیکی خشنی نکرده و... اگر پزشکان و متخصصان همه روشن بشود که...

یکی از حضار: بعضی از قوانین برای خانم‌هاست باید کلاً رعایت کنیم و این قضیه تبعیض هست. آقایان هم باید رعایت کنند.

جواب استاد: در نکته قبلی عرض کردم ما باید ببینیم قضیه چه بوده؟ اگر آن طوری که رسانه‌های آن‌ها می‌گویند اگر راست باشد حتماً‌ باید آن شخص مجازات شود چون قتل عمد و غیر عمد است اگر این نبوده و دارند دروغ می‌گویند و قضیه این‌طور است باید این را رسیدگی کنیم. می‌گویند هیچ کس دست روی ایشان بلند نکرده، اگر این باشد که قتل نیست. بنابراین من راجع به مصداق و موضوع وارد نمی‌شوم چون این بحث بیرونی است ولی حکم آن همین است که عرض کردم.

فرمودند درباره قانون حجاب، چرا فقط مسئله خانم‌هاست و برای آقایان نیست؟ ببینید یک اصل کلی پوشش و برهنگی است که به لحاظ اخلاقی و سبک زندگی اجتماعی پوشیدگی بدن، می‌دانید که بدن کارکردهای مختلف دارد یک کارکرد آن فعالیت اقتصادی است، یک کارکرد بدن فعالیت جنسی است یعنی برای تولید مثل و فرزندآوری است در اسلام هرگز اجازه ندادند مرد حیا و شرم اخلاقی را در لباس و پوشش رعایت نکند حتماً باید رعایت کند اما این روشن است که حساسیتی که در مورد بدن زن هست بیش از بدن مرد است این به چند دلیل است. اولاً توجه کنید که آیات قرآن اول خطاب به مرد است. یکی از آیات که راجع به حجاب و پوشش است اول می‌گوید به مردان مؤمن بگو که چشم‌هایتان را درویش کنید! نگاه‌های جنسی به زنان و دختران نکنید همه را مثل خواهر خودتان بدانید و فقط با کسی که پیمان می‌بندید و ازدواج می‌کنید حق دارد نگاه جنسی کنید. قرآن اول به مردان خطاب می‌کند که به مردان مؤمن بگو که دید نزنند و خانم‌ها را نگاه‌های آن‌چنانی نکنند. نگاه اول اتفاقی افتاد و نگاه دومی که با برنامه سراغ آن می‌روید که نگاه کنیم این را می‌فرماید که نگاه دومی شیطانی است. یعنی چی؟ یعنی فضا را جنسی نکن، همکار و هم‌درس‌تان با هم پیمان اقتصادی یا جنسی یا عاطفی خاصی نبستید، حق ندارید نگاه‌هایی که یک مرد به همسرش بکند بکنید مثل خواهر و برادر باشید و به مرد می‌فرماید که حفظ فرج داشته باشید یعنی مراقب پایین‌تنه‌تان و رفتار جنسی‌تان باشید. بعد به زن می‌گوید. به زنان مؤمن بگو که مراقب نگاه‌هایشان باشند و با نگاه‌هایشان علامت ندهند یک جوری نگاه نکنند که طرف بگوید علامت داد! مراقب نگاه‌هایتان باشید و آن‌ها هم مراقب رفتار جنسی‌شان باشند و بعد یک چیز اضافه به زنان می‌گوید زیبایی‌هایشان را به زنان مسلمان بگو که زیبایی و جذابیت‌های جسمی و بدن‌شان را به مردان ارائه نکنند. این برای تفاوت نقش جنسی مرد و زن است. شما می‌دانید الآن در دنیا چقدر دارند پول می‌دهند که بدن زنان را ببینند. صنعتی به نام پورنوگرافی داریم که هزاران میلیارد سود دارد در فضای مجازی و در سینما. تمام آن این است که پول می‌دهند تا بدن زنان را برهنه و نیمه برهنه ببینند و لذت ببرند. می‌دانید بیشترین طرفداران بی‌حجابی چه کسانی هستند؟ مردان. از مردان دنیا بپرسید که شما دوست دارید که خانم‌ها پوشش داشته باشند یا لخت بیرون بیایند؟ می‌گویند چه کارشان دارید بگذارید لخت بیرون بیایند! برای این که می‌خواهد دید بزند و مجانی نگاه کند کیف کند! قضیه این است. واضح و فارسی‌اش این است. چه کسی این را کتمان می‌کند؟ یک نفر بگوید که نخیر آقا این‌طوری نیست. یک نفر بگوید نه مردان دوست ندارند به بدن خانم‌ها نگاه کنند یا آن مرد مریض است باید برود به پزشک مراجعه کند نرمال نیست. خداوند مرد را این‌گونه درست کرده که دنبال زن بیفتد! خداوند زن را برای مرد زیبا و جذاب قرار داده،‌ مرد دوست دارد با زن و دختر صحبت کند صدای او را بشنود با او شوخی کند بخندد. یک روزی داشتم در خیابان می‌رفتم راننده ماشین ما که داشتیم می‌رفتیم یک خانمی از کنار این رد شد یک سؤال کرد. تهرانی نبود گفت که آقا از کجا به فلان خیابان بروم؟ گفت همین‌جا بایست رفت آن‌جا پیاده شد ما همه توی ماشین نشستیم رفته 7- 8 دقیقه دارد به این خانم آدرس می‌دهد! خانمه هم به خودش رسیده بود قشنگ. 10 دقیقه با او حرف زد. وقتی آمد گفتم آقا فقط یک سؤال داشت بگو این خیابان آن خیابان! گفت نه آقا، به این خانم‌ها باید درست آدرس بدهی! همه خانم‌ها که مثل هم نیستند تمام جزئیات را به او گفتم یعنی دیگر اصلاً گم نمی‌کند! طرف می‌رود توی مغازه یک خانم پیرزن می‌آید فروشنده می‌گوید جنست را بردار نمی‌خواهی برداری برو. بعد یک دختر خانم جوان نیمچه فلانی می‌آید فروشنده می‌گوید ببین خانم ما 30تا جنس داریم! یکی یکی باید نظر بدهی. خب کدام دختر نمی‌فهمد که نگاه مرد به او حرف زدنش به او معنی‌دار نیست. این همه آدم توی این دانشگاه است می‌آیی از این جزوه می‌گیری؟ هر روز از همین جزوه می‌گیری آن هم با این خط بدش؟ خب قرآن به زنان پیامبر(ص) می‌فرماید که بعضی از مردان مسلمان هستند که درِ خانه پیامبر می‌آیند دارند حرف می‌زنند نه این که دنبال چیزی باشند اما قرآن می‌فرماید «فی قلوبهم مرض» بعضی از مردان مریض هستند. نه همه. - البته این آقایانی که این‌جا هستند استثناء هستند – قرآن می‌فرماید بعضی از این‌هایی که می‌آیند با شما صحبت می‌کنند و کش می‌دهند مریض است. قرآن به زنان پیامبر(ص) می‌گوید که با صدای نازک این‌طوری با آن‌ها حرف نزن. محکم باش که وقتی صدای تو را می‌شنود خوشش نیاید، به عنوان یک انسان با او صحبت کن، صدای جنسیتی، صدای نازک، صدای آن‌چنانی نداشته باش. شما قبول ندارید نگاه‌ها و صداها و لباس‌ها معنادار هستند؟ قبول دارید یا ندارید؟ قبول دارید که لباس زبان دارد؟ الآن یک کسی یک لباسی می‌پوشد شما از روی لباس او می‌گویید به نظرم این خُل است! دیدی چطوری لباس می‌پوشد؟ عقل او را می‌فهمی. یکی لباس می‌پوشد می‌گویید این خیلی لباس اشرافی و پولدار و پول‌پرست است این را پوشیده پز بدهد. از لباس پوشیدن او فهمیدی که متکبر است. یکی لباس می‌پوشد می‌گویید این چقدر جلف است دارد علامت می‌دهد دارد چراغ می‌زند. از کجا فهمیدی؟ از لباس او. چرا این‌طوری پوشیدی؟ مگر تو نمی‌فهمی که معنای این لباس چیست؟ چرا بدنت را داری نشان می‌دهی؟ تو نمی‌فهمی وقتی یک مرد بدن زن را می‌بیند یا این‌طوری می‌بیند خوشش می‌آید؟ خداوند این‌طوری کرده که ازدواج بشود. و به زن نمی‌گوید که ازدواج نکنید جنیست محکوم و تعطیل است، به مرد می‌گوید چشم‌هایت را درویش کن این‌ها خواهران تو هستند. یک کسی بود خیلی دخترباز بود دید می‌زد مسجد هم می‌آمد، هم حزب‌اللهی بود هم دختربازی می‌کرد. سر این قضیه آیه نازل شد. این آمد پیامبر(ص) دیدند صورت او خونی است. گفتند چه شده؟ گفت آقا هیچی داشتم می‌رفتم یک خانمی از جلو آمد و من اصلاً نفهمیدم چطوری شد همه حواسم پیش او رفت قشنگ بود آمد رد شد من برگشتم دوباره از پشت سر هم به او نگاه می‌کردم و همین‌طور راه می‌رفتم همین‌طور کله‌ام به دیوار خورد شیشه‌ای توی دیوار بود سرم شکست! یعنی طرف تا خودکشی رفته بود، سرم شکست این خون آن است. این‌جا این آیه نازل شد که از جمله به زنان مؤمن بگو، تا قبل از این که آیه حجاب هم بیاید زنان پوشش داشتند سرشان را می‌پوشیدند و سینه و سر و گردن‌شان یک کمی بیرون بود این هم داشت به آن‌جا نگاه می‌کرد. سرش به دیوار خورد و خونی شد. آیه نازل شد که به زنان بگو حریم نگه دارند و جلباب، این سینه و گردن‌شان را بپوشانند تا مزاحم‌شان نشوند و تعرض‌ به آن‌ها نشود اذیت‌شان نکنند و توهین نکنند.

یکی دیگر آمد، می‌گفتند این خیلی خانم‌ها را در خیابان دید می‌زند، به یک زن نگاه می‌کند نگاهش به او که تمام می‌شود به دیگری نگاه می‌کند کلاً دو سه منظوره حرکت می‌کند. پیامبر(ص) با او صحبت کردند و استدلال آوردند که به خانم‌ها نگاه نکن، پیامبر(ص) دید او استدلال نمی‌فهمد و آن مرد می‌گوید من خوشم می‌آید عادت کردم نمی‌توانم ترک کنم و خانم رد بشود نگاهش نکنم. پیامبر(ص) دید او منطق سرش نمی‌شود از درِ غیرت و درِ دیگری وارد شدند فرمودند که دوست داری همین کار را کسی با مادر و خواهرت بکند؟ یعنی خواهرت دارد می‌رود یک کسی دنبال او راه بیفتد و نگاه‌های جنسی به او بکند؟ دوست داری؟ گفت نه آقا چشمش را درمی‌آورم. پیامبر(ص) فرمودند خب آن خانمی که تو نگاه می‌کنی این هم خانم کسی، مادر کسی، خواهر کسی و دختر کسی است. این‌ها مثل خواهران خودت هستند باید ازدواج کنی.

یکی از حضار: استاد ببخشید چرا از آن طرفی نگاه نمی‌کنیم؟ ما همیشه گفتیم آقایان نگاه بد نکنند ممکن است خانمی هم نگاه بد کنند.

جواب استاد: بله خانم بد هم خیلی داریم. ایشان می‌گویند مگر ما فقط نگاه بد آقایان را داریم؟ قرآن به خانم‌ها هم می‌فرماید چشم‌هایت را درویش کن. غضّ بصر، یعنی نگاهت را کنترل کن. بعضی از خانم‌ها هستند آقایان را هم دید می‌زنند وقتی آقایان خیلی زیبا باشند.

ایشان می‌گوید ما از دست بعضی از خانم‌ها آسایش و آرامش نداریم! آخر الزمان شده، شنیدم بعضی از خانم‌ها توی خیابان دنبال آقایان راه می‌افتند و توی خیابان متلک می‌گوید که کجا می‌روی؟ تنها چرا می‌روی؟ البته ما تجربه نداریم ولی حدس می‌زنم چنین چیزهایی باشد.

سؤال: فرمودند که از صحبت‌های شما تشکر می‌کنم. چندتا سؤال دارم نظر شما راجع به حجاب و مسائل اخیر چیست؟ راجع به مرحوم طالب‌زاده، که از ایشان هر فردی نمی‌داند بگویید.

جواب استاد: خب راجع به سؤال اول که گفتیم. راجع به مرحوم طالب‌زاده، ایشان برعکس بعضی از آدم‌ها که دیدید از خانواده‌های مذهبی و فضای انقلابی هستند، به خاطر منافع دنیا یک مرتبه ول می‌کند می‌رود 20 سال ریش و پشم و حرف‌های انقلابی می‌زند یک مرتبه تخته گاز می‌رود علیه انقلاب و اصل اسلام یک مواضعی می‌گیرد که آدم تعجب می‌کند آدم‌های مریض، ضعیف، دنبال انتقام و دنبال مسائل شخصی. یک کسانی هم مثل این طالب‌زاده بودند. ایشان در آمریکا بزرگ شد، پدر و مادرش آن‌جا بودند، ثروتمند و مرفه. آن‌جا ایشان دانشگاه خیلی معتبری رفته، ایشان دا نشجوی سینما و کارگردانی بود. همسر آمریکایی- مسیحی داشت. خواهران و برادرانش هم، همه همسران مسیحی و آمریکایی دارند یعنی مسلمان‌هایی بودند که آن‌جا ماندند. او اصلاً توی این نخ‌ها نبوده، ایشان زمان انقلاب به ایران می‌آید و به عنوان خبرنگار آمریکایی هم می‌آید، می‌گوید این‌جا که آمدم نگاهم به امام(ره) افتاد و حرف‌های ایشان را دیدم من زیر و زبر شدم، بعد آن زندگی و آن خانواده و دانشگاه سینما و همه چیز را رها می‌کند حتی خانم آمریکایی‌اش را هم می‌گوید اگر با من ایران می‌آیی من هستم، او می‌گوید نه من نمی‌آیم، از همسرش جدا می‌شود به عنوان یک بسیجی معمولی و یک جهادگر می‌آید و به جبهه می‌رود و راننده لدر می‌شود که بعد با شهید آوینی آشنا می‌شود و... .

انشاءالله که موفق و مؤید باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha