پیامبراکرم ص، درد دین، درد مردم
رحلت آخرین پیامآور خداوند، محمد ص، دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان _ ۱۴۰۱
بسمالله الرحمن الرحیم
حضرت رضا(ع) جدشان پیامبر اکرم را چطور توصیف میکردند؟ سیره پیامبر خدا(ص) راجع به مسائل اجتماعی، حکومتی، اساساً در مورد انسان در ساحت فردی، انسان در ساحت اجتماعی. اولین نکته که اینها فقط بحث سیاسی- حکومتی نیست بلکه سبک انسانی و اسلامی هم هست. آنچه عرض میکنم تعبیر امام رضا(ع) در مورد پیامبر اکرم(ص) است که ایشان چطور بودند؟ در زندگی شخصی و در زندگی اجتماعیشان با مردم چگونه بودند؟
نکته اول، حضرت رضا(ع) فرمودند جدّ ما پیامبر اکرم(ص) خاکی و مردمی بود در حد فقیرترین مردم زندگی میکرد و از وضعیت مردم و محرومین کاملاً مطلع بودند علاوه بر آن میفرمودند که راجع به وضعیت محلات و مناطق و قبیلهها و مشکلاتی که دارند همه را گزارشی دارم حتی فرمودند خدا بیامرزاد کسی را که از مناطق محروم مشکلاتی که کسانی دارند که فکر میکنند ما اطلاع نداریم یا درست اطلاع نداریم آنها را دقیق به ما منتقل کند، حاجات و نیازهای مردم به ما درست منتقل شود. این را به عنوان یک عبادت تعریف کردند. اولاً خودشان چطور زندگی میکردند؟ حضرت رضا(ع) میفرماید که پیامبر(ص) بین دو تیپ رفتار، که دیدید یک عده میخواهند مردمی باشند، طرفدار داشته باشند، فالوور داشته باشند شروع به خالیبندی میکنند و تملّق همه را میگویند یک گروهی میآیند که بهبه شما چقدر خوب هستید! شما از همه بهتر هستید! آنها میروند یک گروه دیگر میآیند آنها هم میگویند بهبه شما چقدر خوبید، شما چقدر از همه بهترید. اینها عقایدشان این است بهبه عجب عقاید خوبی. آنها عقیدهشان ضد این است. آن هم خوب است، همه عقاید متقن است. طرف میگوید الآن صبح است میگوید باریکالله احسنت. یکی دیگر گفت الآن شب است گفت آفرین آفرین! بعد یکی دیگر گفت آقا بالاخره شب است یا صبح است نمیشود که هر دویش با هم درست باشد. احسنت احنست! همهتان احسنت! همهتان خوب هستید هیچ کس حرف مفت نزده! همه حرفها درست است! مواضع اخلاقی درست است ضد اخلاقی هم درست است همهتان خوب هستید! هم عدالت درست است و هم ظلم و بیعدالتی! هر کدامش سهمی از حقیقت در حرفهایتان است. حقیقت یک آیینه شکسته است هر تیکهاش دست یک کدام از شما هست تو میگویی پوشش و حجاب و حیا و عفت خوب است احسنت. تو هم میگویی برهنگی و بیحجابی خوب است. تو هم راست میگویی احسنت! دعوا راه نیندازید هر دویتان درست میگویید! او بیناموس است تو باناموس هستی اما هر دویتان درست میگویید. بعضیها میخواهند مردمی باشند طرفدار جذب کنند طرف حرف مفت میزند میگویند باریکالله این هم خوب است! چه برایم مهم است؟ این که برایم کف بزنند. عدل است؟ ظلم است؟ این جامعه را ساقط میکند یا بالا میبرد و ارتقاء میدهد؟ آقا جامعه چیست؟ گور پدر مردم و جامعه و حقیقت و حقالناس! من میخواهم الآن برایم کف بزنند و به من رأی بدهند به همه میگویم تو درست میگویی باریکالله. او میگوید خدا هست آن میگوید خدا نیست. هردویتان درست میگویید. خدا یکی است آن یکی میگوید نه سهتاست. درست میگویی! خب یعنی چی؟ هم یکی است هم سهتا؟ شما هم درست میگویی. دیدید اینهایی که میگویند همه حرفها با هم مساوی است عقاید خیلی مهم نیست اینها کلاهبردار هستند میخواهند کلاهتان را بردارند چون میخواهد از هر دو سواری بگیرد. میبیند اگر بگوید تو غلط میگویی این دیگر به او سواری نمیدهد اگر بگوید نه تو درست میگویی این غلط میگوید آن سواری نمیدهد. میخواهد از هر دو سواری بگیرد و سوار هر دو بشود. این یک فکر است. یک فکر هم از آن طرف، میگوید چون حق و باطل درست است هرکس نظرش در این مورد با من فرق میکند اصلاً آدم نیست. هرچه میگوید بیخود است. ما با او اصلاً کاری نداریم. بداخلاقی میکنی. فرض کنید عقایش خراب است جرمی هم مرتکب نشده، مگر حق داری به او ظلم کنی؟ شما حقوق کافر را هم حق ندارید ضایع کنید که بگویید چون کافر است ما حق او را به او نمیدهیم! امام رضا(ع) فرمودند رسول خدا اینطور نبود.
بنابراین این وسط از جمله در مسائل اجتماعی و حکومتی چیست؟ حضرت رضا(ع) میگویند که پیامبر اکرم(ص) هم با مردم شفاف بود و معیارها را میگفت در مسائل اعتقادی مسامحه نمیکرد «یُحَذِّرُ النَّاسَ...» خطرات پیش رو به مردم میگفت. میگفت اگر اینطوری زندگی کنید تهش در دنیا اینطوری سقوط میکنید و بعدش هم جهنم است. تعارف نمیکرد، فریب نمیداد، کتمان حقیقت نمیکرد. آنها را از پشت کردن به دین خدا میترساند و برحذر میداشت. نگران بود. «وَ یَحْتَرِسُ مِنْهُمْ...» مراقب ایمان مردم بود و حراست میکرد. پیامبر(ص) پاسدار ایمان مردم بود تلاش میکرد که بیشترین افراد در بهترین مسیر اعتقادی و جهانبینی درست قرار بگیرند. حساس بود. «یُحَذّر» یعنی خط مرزها و خط قرمزها را مشخص میکرد که از اینجا به بعد نگاه به انسان و عقاید غلط است مراقب باشید با عقاید غلط نمیتوانید به بهشت بروید. با نگاه کج نمیتوانید به مقصد برسید. عقاید غلط یعنی مسیر را نمیشناسید یک آدرس اشتباهی دستتان است چطوری با آدرس اشتباهی میتوانید به مقصد برسید؟ و نگران بود. بعضیها هستند میگویند حکومت به عقاید و اخلاق عمومی کاری ندارد! اصلاً ایمان و اخلاق به حکومت مربوط نیست. بله راست میگوید حکومتی که فقط هدفش دنیاست و فقط برای ثروت و قدرت کار میکند به شعور مردم و به شرف مردم ارزش و احترامی قائل نیست. امام رضا(ع) میفرمایند رسول خدا(ص) هم برای شکم مردم، هم شعور مردم و هم شرف مردم حساس بود. – سهتا ش است- شکم، شرف، شعور، هر سهتایش مهم است. حکومتهای مادی میگویند فقط شکم. حکومتهای مادی که یک مقداری هم ایدئولوژی دارند و یک اهدافی تعریف میکنند یک مقداری هم از یک نوع شرفی هم صحبت میکنند امام رضا(ع) میفرماید پیامبر اکرم(ص) هم شکم گرسنگان، مشکلات اقتصادی، فوقالعاده مهم و حساس بود و هم شرف. شرف یعنی دیدید بعضیها میگویند آمریکا، غرب میآیند بر کشورهای اسلامی مسلط میشوند و اینها را میگیرند. خب بگیرند! زمان جنگ میگفتند صدام آمده چندتا استان را گرفته دارد میکشد و نابود میکند و جلو میآید. خب بکند! تو هیچ مسئولیتی نداری؟ نه آقا ما چه کار داریم؟ داریم زندگیمان را میکنیم. آقا فلان جا فلان اتفاق افتاده، خب بیفتد! اینها شرف ندارند اینهایی که دنیا را آب ببرد اینها را خواب میبرد به ما اصلاً ربطی ندارد نه تنها از فلسطین تا افغانستان آنها هیچی، خودِ ایران هم به ما ربطی ندارد. جنگ که شده بود مشهد که نسبت به خوزستان خیلی به ما دور بود، مشهد این طرف ایران است خوزستان آن طرف ایران است اینجا که خطری برای ماها نداشت بعد بچهها گروه گروه برای عملیات به منطقه میرفتند که دفاع کنند و دشمن جلو نیاید کسی بود میگفتیم دین را قبول نداری مگر ایرانی نیستی بیا از ایران دفاع کن. گفت من ایرانی نیستم من برای محله خودمان هستم! محله خودمان هم اگر مشکلی پیش نیاید و به خانه ما کاری نداشته باشند من اینجا هم کاری ندارم. گفتم اگر توی خانه تو آمدند ولی توی اتاق تو نیامدند مثل خانه پدر و مادر و خواهرت رفتند چی؟ گفت آن را هم باید فکر کنم! به این میگویند بیشرف. یک کسانی هستند چیزی به اسم غیرت و مروّت و شرافت ندارند. میگوییم آقا زدند کشتند نابود کردند میگوید به من که فعلاً هنوز صدمهای نخورده! اینها به خودشان هم صدمه بخورد همین حالت است. من حتی به ایشان گفتم که اگر الآن یک گردن کلفتی با چاقو و اسلحه دور و بر تو بیایند بگویند به مادرت فحش بده، میگفت حالا بالاخره! گفتم همینطوری جلو برو، بعد گفت من چیز دیگری برایم مهم نیست و به آنها کاری ندارم.
خب حضرت رضا(ع) میفرمایند که پیامبر اکرم(ص) راجع به این مسئله حساس بود. «یَحْتَرِسُ مِنْهُمْ» ایشان میگفت ما باید مراقب اخلاق اجتماعی، حریم عمومی، اخلاق عمومی، امنیت اخلاقی جامعه باید باشیم. همانطور که نگران شکم مردم باید باشیم. کسی نباید گرسنه باشد، برهنه بماند و در عین حال نباید هم اجازه بدهیم که که جامعه خلع سلاح بشود. «یَحْتَرِسُ مِنْهُمْ» حراست یعنی این. یعنی ما مسئول شرف و شعور اجتماعی هم هستیم علاوه بر این که مسئول شکم مردم هم هستیم. ما باید مراقب ایمان اجتماعی باشیم هرکس کوچکترین اشکال اخلاقی و فکری از نظر ما دارد شروع کنیم به بد صحبت کردن! توهین کردن! حقوق او را رعایت نکنیم! حضرت رضا(ع) فرمودند رسول خدا اینطور عمل میکرد. حساسیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی صددرصد؛ اما «وَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَطْوِیَ عَنْ أَحَدٍ بِشْرَهُ وَ لَا خُلُقَهُ...» اما با همه وقتی صحبت میکرد با لبخند صحبت میکرد. با همه مهربان بود، با همه خوشاخلاق بود حتی آنهایی که منحرف بودند. با آنها مهربان و مؤدب بود مگر این که درگیر شوند و به خشونت دست بزنند و دست به شمشیر ببرند خشونت کنند با دشمن همپیمان بشوند خب با آنها دشمن میشد میگفت سلاح برداشتی جواب خشونت، خشونت است. جواب شمشیر، شمشیر است. اما اگر برخورد و درگیری نمیکردند ولو عقایدشان و اخلاقشان و برخوردشان بد نبود بنایشان بر جذب حداکثری بود. این تعبیر امام رضا(ع) راجع به پیامبر(ص) است از جمله در مسائل حکومتی و اجتماعی. مردم را فریب نمیداد، در برابر باطل سکوت نمیکرد به حرف مفت لبخند نمیزد، تأیید نمیکرد، برحذر میداشت، از حق دفاع میکرد، در برابر باطل پیامبر موضع میگرفت و میگفت این حرف غط است این سبک زندگی نادرست است این موضع سیاسی اجتماعی غلط است این نوع بازار اقتصادی درست نیست این کار شما به این دلایل غلط است اما نه این که چون غلط است این کلاً دشمن است ولو هیچ کار هم نکرده، حقوق او محترم نیست، به او توهین کن، نه؛ با لبخند و ادب «بِشْرَهُ وَ لَا خُلُقَهُ»، «بِشْر» و «خُلْق» یعنی پیامبر(ص) اخلاق حسنه و چهره مهربانش را از هیچ کس دریغ نمیکرد. میگفت دنبال باورهای نادرست نباشید عقاید درست و نادرست داریم حق و باطل نسبی و شخصی و قراردادی نیست. جهانبینی و نوع عقیده و نوع خداشناسی مهم است. این که چه جهتگیری و چه اخلاقی دارید مهم است. در مورد حق و باطل مسئولیت دارید، تعهد سرتان بشود. نگران دین مردم بود، وقتی میدید یک کسانی ایمان نمیآورند یا به دروغ ایمان میآورند پیامبر(ص) رنج میبرد. اینقدر رنج میبرد که خداوند آیه نازل کرد «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُوْمِنِینَ» (اسراء/ 3)؛ به شما مأموریت دادیم مردم را به سوی خداوند بیاورید اما نخواستیم که خودکشی کنی، خودت را کشتی «أَلّا یَکُونُوا مُوْمِنِینَ» که چرا همه ایمان نمیآورند! شما به وظیفهات عمل کن مسئول نتیجه نیستی. مأمور به تکلیف هستی نه نتیجه. شما به وظیفهات عمل کن آنها که ایمان آوردند آوردند و آنها هم که ایمان نیاوردند نیاوردند. شما غصه آنها را که نباید بخوری چون خودش تصمیم گرفته. شما وظیفهات را انجام بده. یعنی ببینید اینقدر پیامبر(ص) راجع به ایمان مردم و فرهنگ و اخلاق عمومی حساس بود که بیش از آنچه که خداوند از ایشان خواسته بود نگران بود. مثل این که کسی به کسی کاری را سفارش بدهد بعد صاحب کار بگوید ما اینقدر نخواستیم، گفتیم یک کاری بکن نگفتیم که خودکشی کن و خودت را به آب و آتش بزنی! «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» خودت را از بین بردی نابود کردی. شما مأمور به نتیجه نیستی.
خب کار خیلی سخت بود. پیامبر(ص) به معیارها حساس بود. با حق بازی نمیکرد اما با همه محبت میکرد حتی با منحرفین. به آنها میفهماند که این مسیر غلط است اما به آنها توهین نمیکرد نسبت به حقوق آنها هم حساس بود. اگر میدیدید یک گرفتاری مالی و خانوادگی دارند به آنها هم کمک میکرد تا وقتی که آنها درگیر نشدند. امام حسین(ع) یک شب نصفه شب، شب بارانی یک کسی آمد در خانهشان را زد خود ایشان دم در آمد دید یک شخصی آمده میگوید آقا من با شما نیستم هیچ وقت هم با شما نبودم در خط شما نیستم شیعه شماها من نیستم ولی گرفتارم یک مشکلی دارم به هرکسی رجوع کردم کمکم نکرد بدهی دارم گرفتارم، من از همه جا مأیوس شدم گفتم ولو من شما را قبول ندارم ولی پسر پیامبری و راجع به شما هم چیزهایی شنیدم که به همه کمک میکنید من درمانده شدم که پیش شما آمدم. امام حسن(ع) فرمودند که الآن. رفتند داخل منزل، هرچه بود و داشتند جمع کردند و آوردند به او دادند. بعد هم جالب است در را باز نمیکردند توی چشم طرف نگاه کنند. راجع به حضرت رضا(ع) هم این را داریم که طرف نیاز داشت کمک خواست، میخواست جلوی مردم حرف بزند چون 7- 8 نفر دیگر بودند، امام رضا(ع) مدام حرف او را قطع میکرد و نمیگذاشتند که حرف بزند. با خودش توی دلش گفت این اصلاً نمیگذارد آدم حرف بزند پس چه میگویند که اینها توجه دارند ما بیخودی شیعه اینها هستیم! ما میخواهیم حرف بزنیم حرف ما را قطع میکند و نمیگذارد حرف بزنیم. بعد که همه رفتند امام(ع) فرمودند بفرمایید شما حرفتان را بزنید. گفت آقا چرا نمیگذاشتید من حرف بزنم؟ فرمودند چون من میدانستم شما چه میخواهید بگویید من نمیخواستم جلوی بقیه بگویی. شما مشکلی داری از من کمک میخواهی من نمیخواهم جلوی دیگران کمک بخواهی. آبرو و حیثیت شما و انسان مهم است. گفت مشکل من این است حضرت رضا(ع) رفتند هرچه داشتند آوردند. امام رضا(ع) در را این بار کامل باز نکردند که بگویند بفرما. از لای در به ایشان دادند و گفتند فیامانالله خداحافظ. او هم گرفت و رفت. خادم امام رضا(ع) گفت آقا برای چه در را درست باز نکردید؟ یک خداحافظی درستی بکنید. فرمودند آن موقع که جلوی من بود در باز بود، ولی الآن که من میخواهم به ایشان کمک کنم ما از پیامبر(ص) آموختیم که توی چشم آدم محتاج که از شما دارد کمک میگیرد نگاه نکنید که شرمنده نشود. چون وقتی دارید به کسی چیزی میدهید و نگاه میکنید این طرف توی نگاهش یک جور شکستگی و التماس است – حالا نمیگوییم ذلت – این که شما دارید به ما کمک میکنید بده در راه خدا! حضرت رضا(ع) فرمود ما در خانوادهای تربیت شدیم که نباید اجازه بدهیم به انسانی که نیازمند است که داریم کمکش میکنیم و وظیفهمان است که کمکش کنیم حتی اجازه ندهیم توی چشم ما نگاه کند و در چشم او آثار شرمندگی ببینیم. کرامت انسان مهم است. من برای همین در را باز نکردم از لای در دادم که ایشان اندازه یک نگاه هم احساس نکند که تحقیر شده است.
امام صادق(ع) میفرماید وقتی از پدر من کسی کمک میخواست مثل ماها دیدید یک چیزی داریم میگوییم بیا! بگیر برو! قرآن میفرماید منّت، توهین، تحقیر، ادب و احترام. امام صادق(ع) میفرماید پدر من امام باقر(ع) وقتی کسی چیزی میداد کمکی میکرد دستش را بالا نمیگرفت که او دستش پایین است ایشان از بالا چیزی در دست او بگذرد که من از بالا به تو چیزی میدهم بلکه دستش را پایین میگرفت مثل این که من دارم از تو چیزی میگیرم. دوتا دستش را با احترام پایین میگرفت و بعد جلو میآورد مثل این که من دارم از شما کمک میخواهم. بعد آن طرف دستش را که میزد آن پولی که داده بود را میبوسید و به طرف میداد. شخص هم خیلی خوشحال رفت. پرسیدم آقا برای چه پول را بوسیدید؟ فرمودند برای این که دست انسان محتاج و نیازمند و گرفتار، دست خداست، این پول به دست خدا خورد. مبارک شد. برای این بوسیدم. یعنی اینطور احترام به انسانی که گرفتار است. تو داری به من منت میگذاری که باعث شدی من عمل خیر انجام بدهم. رشد انسانی بکنم و به خدا نزدیک بشوم. من از تو متشکرم.
یک کسی پیش علیبنابیطالب(ع) آمد و شروع کرد که وضعیتش را بگوید حضرت امیر(ع) فرمودند این میخواهد التماس کند، اشاره کردند چیزی نگو. مرد گفت خب آقا من یک کاری دارم. ایشان فرمودند روی خاک بنویس. بنویس من میخوانم. او نوشت که من اینقدر بدهکارم. که چی؟ که طرف خواهش و التماس و تحقیر نشود. نوشت بعد حضرت امیر(ع) هم سریع خاک را پاک کردند که کس دیگری نبیند. فرمودند که همینجا باش من الان برمیگردم. رفتند و هرچه داشتند آوردند به آن شخص دادند و او رفت. شخصی که خانه امام حسین(ع) رفت خادم امام حسین(ع) میگوید انگار شما ایشان را نشناختید؟ گفتند چرا شناختم. گفت چون او راه میافتد همه علیه شما حرف میزند خودشان به آنها کمک نکردند آن وقت شما به او کمک میکنید؟ آن هم نصفه شب هوای بارانی؟ آن هم هرچه در خانه بود جمع کردید به او دادید؟ امام حسین(ع) فرمودند مثل باران باش، بر خوب و بد ببار. خداوند این باران را نمیگوید فقط روی سر آدمهای خوب ببار. برّ و فاجر. آدمهای خوب و بد. خداوند باران و هوا و عمر و رزقش را به همه داده است ولی آدمها خودشان هستند که تصمیم میگیرند به بهشت یا جهنم بروند. آن تصمیم خودشان است. امام حسین(ع) میگوید من ایشان را میشناسم اما از تو سؤال میکنم چطوری نصفه شب بارانی بلند شدی درِ خانه ما آمده؟ میداند که من هم او را میشناسم اما چرا اینجا میآید؟ برای این که فقط به ما امید دارد من اینجا از او نمیپرسم که من را قبول داری یا نه؟ مشکلی داری آمده از من کمک خواسته است. دقت کنید سبک زندگی اجتماعی اسلامی. ما به همدیگر میگوییم برادرها و خواهرها. ولی فقط لفّاظی است. اگر برادر و خواهرت هست خداوند میفرماید: «إنّما المؤمنون اخوه» همه ما یک خانواده هستیم مثل خواهر و برادر باشید نه این که فقط بگوییم خواهر فلانی! برادر فلانی! قرآن میفرماید همه شما برادر و خواهر هستید. بعد ما هم میگوییم بله ما برادر و خواهر هستیم بعد کلاه همدیگر را هم برمیداریم. برادر و خواهر یک کسی توی مغازه تو میآید تو گران میفروشی بعد تو هم به او احتیاج داری مثلاً آهنگریاش، نجاریاش میروی، یا سوار ماشینش بشوی، یا بیمارستان میروی، برادرها و خواهرها مشغول کلاهبرداری از هم هستند. این طرف گرفتار است عوض این که به او رحم کنید و بگویید این برادر و خواهر من گرفتار است. یعنی اگر برادر واقعی شما در خانه، یک مشکل جدی دارد مثلاً در بیمارستان است خطرناک است شما دیگر خوابت نمیبرد! البته بعضیها هستند به برادر خواهرهای خودشان هم همینطوری هستند میگویند من خواهر و برادرمم هم اگر از گرسنگی بمیرد کارش ندارم. قرآن میفرماید همه شما با هم خواهر و برادر هستید. حتی اگر یک کسی آن طرف دنیا در یک کشور دیگر مشکل دیگری دارد برادر و خواهر توست با تو فرقی ندارد. هر کمکی میتوانی بکنی بکن. بین انسان و انسان دیوار و مرزی نیست. پیامبر(ص) فرمودند همه ما فرزندان آدم و حوا هستیم. یعنی چی؟ یعنی کل این 7 میلیارد انسان خواهر و برادر هستند. کل بشر در یک خانواده است. در یک خانواده چطور میشود کسی ببیند خواهر و برادرش و بچه و پدر و مادرش دارد درد میکشد خوابش نمیبرد بعد بگوید خیلی خب تو این طرف ناله کن من میخواهم بروم آنطرف بخوابم مزاحم من نشو! امام رضا(ع) میفرماید رسول خدا فرمود عاشق هم باشید، نگران هم باشید، برادر و خواهر با هم باشید. پیامبر(ص) فرمود: «مَن أدخَلَ على مُؤمِنٍ فَرَحا...،» هرکس یک نفر را شاد کند غصهای دارد مشکلی دارد گرفتار مالی، گرفتار خانوادگی، گرفتار شخصی یا اصلاً حالش گرفته است، هرکس در یک جامعه دینی یک نفر را شاد کند من را شاد کرده است. شما قرنها بعد من را نمیبینید دوست دارید پیامبر را شاد کنید؟ آدمها و انسان را شاد کنید. هرکس گرفتار است ناراحت است و مشکلی دارد بروید کمک کنید مشکل او را حل کنید. اگر نمیتوانی مشکل او را حل کنی غم او را کم کن با او همدردی کن به او آرامش بده. به او بگو تنها نیستی، به او روحیه و قدرت تحمل بده. «فَقَدْ أدخَلَ عَلَیَّ فَرَحا، و مَن أدخَلَ عَلَیَّ فَرَحا فَقَدِ اتَّخَذَ عِندَ اللّهِ عَهدا...،» شاد کردن من شاد کردن یک شخص نیست چون من شادیای ندارم جز آنچه که خداوند به آن راضی است. شادی پیامبر اکرم(ص) علامت رضایت خداست. فرمودند من شادی و غمی غیر از رضایت و نارضایتی خداوند ندارم ملاک من فقط اوست. اگر میبینید من در یک موردی شادم یعنی آن کار الهی است و اگر در یک کاری ناراحت و ناشاد هستم یعنی آن کار غیر الهی است. میخواهید بفهمید که خداوند از شما راضی است یا خیر؟ هر روز حداقل مشکل یک نفر را بروید حل کنید. هر روزی بگو من امروز باید حداقل مشکل یک نفر را در حد توانم حل کنم. یک نفری که غصه دارد شادش کنم. اگر پکر است، دَمَق است، حالش خوب نیست اعصباش خراب است مشکل مالی ندارد یا دارد تو نمیتوانی کمکش کنی تو پولی نداری، فرمودند میتوانی کنار او بایستی و با او صحبت کنی، یک لطیفهای برایش بگویی، حالش را بپرسی و دلگرمیای به او بدهی، امام رضا(ع) فرمودند پیامبر(ص) اجازه نمیداد کسی غمگین باشد و پیامبر بگوید خب به من چه! از او میپرسید و کنارش میکشید که حالت چطور است؟ خانواده چطور هستند؟ خودت چطوری؟ مشکلی داری؟ چرا ناراحت هستی؟ اگر یکی از اصحابشان نمیآمد میگفتند ایشان چطور است؟ مشکلی پیش آمده؟ مثلاً میگفتند مریض است، نمیگفت حالا انشاءالله خوب میشود! میگفتند من به عیادتش میروم هرکس با من میآید بیاید. میگفتند فلانی دارد از خانمش جدا میشود نمیگفت به دَرَک که دارد جدا میشود! خانهشان میرفت و یا آنها را میخواست که ببیند مشکل چیست؟ بیتفاوت بودن، بیرگ بودن، بیدرد بودن، حضرت رضا(ع) فرمودند رسول خدا(ص) سراسر وجودش درد خدا و درد مردم بود. نگران نگرانیهای مردم بود. قرآن میفرماید: «...حَریصٌ عَلَیکُم...» (توبه/ 128)؛ یعنی چه؟ یعنی پیامبر نسبت به شما و انسان حریص بود. حرص میخورد که چرا این ناراحت است؟ چرا او این مشکل را دارد؟ چرا او دارد گریه میکند؟ چرا او ایمان نمیآورد و عقاید نادرستی دارد. یک وقت اصحاب دیدند که پیامبر(ص) نماز میخواند ولی سریع نمازشان را تمام کردند فکر کردند حال ایشان خوب نیست، گفتند آقا چه شد؟ چرا اینقدر نماز را سریع خواندید؟ فرمودند مگر صدای گریه بچه را نمیشنوید؟ صدای گریه یک بچه میآمد میگفت حتماً مادرش دارد نماز میخواند.
راجع به حیوانات، یکی سر طویله و اسطبل میخواست گاو و گوسفندهایش بیرون بیایند بیرون نمیآمدند اذیت میکردند. علف و علوفه جلوی آنها گرفت که اگر اینها را میخواهید بیرون بیایید. معنیاش این بود. آنها هم باور کردند بیرون آمدند و علفها را به آنها نداد خلاصه حیوانات بیرون آمدند و یک نگاه عاقل اندرسفیه به او کردند این هم خوشحال که کلاه حیوانات را برداشت. تا اینجایش خیلیها این کار را میکنند. ایشان فرمودند که به حیوان دروغ گفتی؟ گفت تو الآن به این گوسفند و شترها و گاو مگر تعهد نکردی؟ گفت من؟ تعهد؟ فرمودند وقتی تو علوفه را جلوی اینها تکان دادی به اینها پیام ندادی که بیرون بیایید من قول میدهم اینها را بدهم شما بخورید؟ تو با اینها قرارداد امضاء کردی، اینها به تو اعتماد کردند. منظورت را حیوانها فهمیدند و به تو اعتماد کردند. سر قرارشان ایستادند بیرون آمدند ولی تو به قولت عمل نکردی؟ به گوسفندها خیانت میکنی؟ میفرماید دروغ گفتن به حیوان و خیانت کردن به حیوان هم جایز نیست. یک طرفی به امام(ع) گفت که در ایوان خانه ما یک بلبلی، ساری، لانه کرده، میشود او را بخورم؟ حلال است؟ امام(ع) فرمودند گوشت او حلال است ولی مگر هرچه حلال است باید او را بخوری؟ خیلی چیزها حلال است ولی مگر باید خورد؟ گفت چون تا حالا از اینها نخوردم میخواهم ببینم مزهاش چطوری است؟ فرمودند این به خانه تو پناه آورده، اعتماد کرده، لانه ساخته، جفتش را آورده، تخمگذاری کردند اینها برای زندگیشان برنامهریزی کردند اگر از گرسنگی داری میمیری بخورش. و الا... مگر هرچه حلال است باید آن را بخوری؟! حتی احساس حیوان، ادراک حیوان مهم است. میفرمایند جلوی حیوانی که میخواهید او را ذبح کنید چاقو را جلوی حیوان ذبح نکنید متوجه میشود، میترسد. حیوانی را جلوی حیوان دیگر ذبح نکنید نکشید، مضطربش نکنید، حیوان را تشنه ذبح نکنید. یکی اسبش راه نمیرفت به آن فحش میداد! فرمودند شما به چه حقی دارید به حیوان فحش میدهید؟ گفت آقا حیوان است دیگه. فرمودند مگر حق داری به حیوان فحش بدهی؟ این حساسیتها را داشتند. امام رضا(ع) میفرماید میخواهید خداوند شاد بشود بگردید انسانها را شاد کنید. در فامیلتان، در همسایههایتان، همکارانتان، همکلاسیهایتان، و شهرهای دیگر و کشورهای دیگر. آن طرف دنیا یک کشور دیگر. میتوانید شادشان کنید، کمک کنید شادشان کن. میخواهید به خدا نزدیک شوید به انسانها خدمت کنید. پیامبر(ص) فرمودند «و مَنِ اتَّخَذَ عِندَ اللّه ِ عَهدا» هرکس انسانها را شاد کند مردم را کمک کند مشکلشان را حل کند، دو نفر با هم اختلاف دارند آشتیشان بدهد. یک نفر توی همکاران است افسرده است احساس میکند تنهاست، بدبخت است، برو به او روحیه بده و کمکش کن. یکی یک مشکلی دارد میتوانید شما بروید سفارش کنید برو. «و مَنِ اتَّخَذَ عِندَ اللّه ِ عَهدا جاءَ مِنَ الآمِنِینَ یَومَ القِیامَةِ» امام رضا(ع) میفرماید جد ما پیامبر اکرم(ص) فرمود هرکس میخواهد روز قیامت که همه در وحشت و اضطراب هستند همه از هم فرار میکنند از پدر و مادر و همسر و بچههایتان فرار میکنید هرکسی فقط به فکر خودش است آن روز یک عدهای هستند که آرامش دارند آنها کسانی هستند که در دنیا درست زندگی کردند، الهی زندگی کردند و از جمله کسانی که در دنیا مشکل مردم و آدمها را حل میکردند، مشکل اقتصادی، مشکل اعتقادی، مشکل اخلاقی، مشکل روحی – روانی، مشکل مادی، اینها روز قیامت در امان هستند. یعنی هرکس در اینجا به دنیا به انسانهای بیشتری خدمت کند و آدمهای بیشتری را شاد کند پیامبر(ص) فرمود در قیامت راحتتر است. یعنی در جامعه دینی شاد کردن مؤمن، شاد کردن پیامبر است. شادی پیامبر هم علامت شادی خداست. «مَن سَرَّ مُؤمنا فَقَد سَرَّنی...،» هرکسی یک نفر را در جامعه اسلامی شاد کند غصه و غم را از چهره یکی پاک کند «فقد سرّنی» من را شاد کرده «مَن سَرَّنی فَقَد سَرَّ اللّهَ» و شاد کردن من در واقع شاد کردن خداست چون من، من نیستم. پیامبر(ص) فانی در خداست منیّتی ندارد. او آیت خدا و آینه خداست. و فرمودند: «مَن أحْزَن مُؤمنا ثمّ أعطاهُ الدُّنیا لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه، و لم یُؤْجَرْ عَلَیهِ.» هرکس یک نفر را غصهدار کند یک جوری حرف بزند که این برنجد آبرویش را ببرد،تحقیرش کند، آزارش بدهد، یک کاری کند او شب خوابش نبرد، هرکس یک نفر را غمگین کند «ثمّ أعطاهُ الدُّنیا» بعد هم بیاید بخواهد جبران کند کل دنیا را به او بدهد – دقت کنید – کل دنیا، یعنی همه ثروت دنیا، همه چیز را به این بدهد بگوید من تو را ناراحت کردم و میخواهم جبران کنم، نه این که بخواهم یک میلیارد بدهم، بلکه کل دنیا را به او بدهد – خیلی چیزهای عجیبی است آدم میگوید تنش میلرزد - «لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه...،» فرمودند کل دنیا را بدهی به یک انسانی که او را غصهدارش کردی، این کفّاره آن نیست آن را نمیپوشاند و جبران نمیکند. یک کاری کردی یک نفر رفت توی اتاق بغلی گریه کرد. قلبش شکست، دلش شکست، یک نفر را مأیوس کردی، یک امیدی داشت، نشاطی داشت گفتی برو بابا تو اصلاً کسی نیستی و کسی نمیشوی! پیامبر(ص) فرمودند اگر یک نفر را غمگین کنید و اشک او را دربیاورید و او را رنج بدهید بعد کل دنیا را برای جبران به او بدهید «لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه، و لم یُؤْجَرْ عَلَیهِ» پاداشی نخواهید داشت و جبران نخواهد شد. یعنی احساسات انسان از نظر اسلام خیلی مهم است. یک خانمی بچه کوچک و نوزادی داشت بچه را آوردند که پیامبر(ص) او را دعا کند پیامبر(ص) بچه را بغل کردند بچه توی بغل پیامبر(ص) خرابکاری کرد. مادرش فهمید که این دارد توی بغل پیامبر(ص) کثیفکاری میکند، بچه را آمد از بغل پیامبر(ص) چنگ بزند. پیامبر(ص) ناراحت شدند و فرمودند خانم چه کار میکنی؟ گفت آقا دارد کثیفکاری میکند الآن لباسهایتان را کثیف میکند، فرمودند لباس من کثیف بشود میروم میشورم و تمیزش میکنم ولی شما که اینطور بچه را چنگ میزنی این دیگر از ذهن این بچه بیرون نمیرود. بگذار باشد کارش را بکند. پیامبر(ص) فرمودند بگذارید بچه کارش را راحت تا آخر بکند بعد من میروم لباسم را میشورم. یعنی حتی یک کودک نوزاد را مادر یک جوری نگیرد که این بچه یک استرس و اضطرابی برایش ایجاد بشود. این پیامبر است. این اسلام است.
حضرت رضا(ع) میگویند پیامبر اکرم(ص) و اسلام این است که نه تنها انسانها، بلکه حیوانات را هم غمگین نکنید. امام حسن(ع) دیدند یک بنده خدایی نان در آورد بخورد و یک سگی هم جلویش بود انداخت جلوی سگ، معلوم بود خودش هم گرسنه است، ولی نان را جلوی سگ انداخت سگ هم خورد دمش را جنباند معلوم بود که خوشحال شده و سیر شده. این بنده خدا یک لبخندی زد. امام(ع) داشت جایی میرفت این صحنه را دید پیش مرد آمد و گفت میشود یک سؤالی بکنم؟ من دیدم شما برای غذای خودتان ماندید ولی غذای خودتان را که میخواستید بخورید به این سگ دادید و بعد هم خوشحال شدید. میتوانم بپرسم چرا؟ گفت بله من یکی دو روز است غذای درستی ندارم. در این باغ کار میکنم. ارباب من یهود ثروتمندی است، یکی دو روز است یادش رفته و برای من غذایی نیاورده این سگ هم گرسنه است من آمدم نان را بخورم دیدم این حیوان بیزبان است این چه کار کند؟ از دهان خودم درآوردم به سگ دادم. اول از نگاه سگ خجالت کشیدم که این گرسنه است من جلوی این نان بخورم. بعد که دیدم خوشحال شد من از شادی این حیوان از این سگ شاد شدم. امام(ع) فرمودند که صاحب این باغ و یهودی ثروتمند کجاست؟ رفتند و 200 سکه پول داشت یک باغچهای بود – دقت کنید – آن باغچه را خریدند آن برده را هم خریدند سگش هم همینطور، و به او گفتند شما آزاد هستید شما برده کسی نیستید این باغ هم برای شما، مراقب این سگ هم باش. این تعجب کرد. بعد آن یهودی گفت انگار شما اقتصاد و بازار سرتان نمیشود برای چه این کار را کردید؟ امام حسن(ع) فرمودند انسانی که از نگاه یک سگ گرسنه خجالت میکشد او مسلمان واقعی است. انسانی که از نگاه سگ گرسنه شرم میکند حاضر است گرسنه بماند و این سگ گرسنه نماند این انسانی است که پیامبر میخواست تربیت کند و این با شادی این سگ سیر شد. وقتی سگ سیر شد و شاد شد دمش را جنباند من دیدم از خوشحالی این سگ او خوشحال شد. کسی که از شادی یک سگ یک حیوانی شاد میشود این همان انسانی است که خداوند میخواهد به لحاظ عواطف باشد. حالا من سؤال میکنم این پیامبر را شما در دنیا، در شرق و غرب عالم معرفی کنید کسی هست که بگوید من این را قبول ندارم؟ کسی که وجدان داشته باشد و انصاف داشته باشد میتواند بگوید؟ امام صادق(ع) فرمودند جد ما فرمودند: «مَنْ أَکْرَمَ أَخَاهُ اَلْمُسْلِمَ بِمَجْلِسٍ یُکْرِمُهُ أَوْ بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ بِهَا...،» هرکس یک کسی را در جامعه اسلامی، برادر و خواهر مسلمان را – حالا غیر مسلمان هم همینطور – ما موارد متعددی راجع به مسیحی، یهودی، زرتشتی داریم. یک کسی به امام علی(ع) گفت یک معامله شیرینی کردیم. امام(ع) فرمود چطور؟ گفت یک مسیحی یا یهودی غیر مسلمان بود کلاهش را برداشتم! یک معاملهای کردم یک هیچ به نفع اسلام. امام(ع) ناراحت شدند فرمودند کلاهش را برداشتی؟ گفت بله آنقدر نمیارزید به او انداختیم رفت! امام(ع) فرمودند تو نمیفهمی او دارد زیر سایه حکومت اسلامی زندگی میکند و نمیفهمی که او به ما اعتماد کرده؟ مگر تو حق داری کسی را که مسلمان نیست حقش را بخوری؟ مسلمان بودن با حق خوری نمیسازد. این که آن حقی که میخوری حق مسلمان است یا مسلمان نیست مهم نیست تو نباید حق کسی را بخوری. بعد فرمودند که: «لهم ما لنا وعلیهم ما علینا» سود غیر مسلمانان در جامعه اسلامی که طبق قانون دارند زندگیشان را میکنند سود اینها سود ماست و ضرر اینها ضرر ماست. گفت آقا حالا دیگه معامله کردیم تمام شده، گفت اشتباه کردی! برو پیش او هم عذرخواهی کن و هم حق او را به او بده.
همین امام رضا(ع) نقل شده که یک سرمایهدار در نیشابور که زرتشتی هم بود آن موقع یک سرمایهدار زرتشتی مورد وصیت کرد که اموال من را بین فقرا تقسیم کنید. قاضی نیشابور پولهایش را بین فقرای مسلمان تقسیم کرد. گفت این که نگفته زرتشتی گفته فقرا، ما هم به مسلمانها دادیم. به امام رضا(ع) گفتند ایشان گفت اشتباه کردید وقتی یک زرتشتی وصیت میکند که به فقرا بدهید منظورش در درجه اول این است که به فقرای زرتشتی بدهند چرا به مسلمانها دادید باید به زرتشتیها بدهید. گفت آقا حالا که دادیم تمام شده! امام رضا(ع) گفتند بیخود دادید اشتباه کردید باید بروید از بیتالمال مسلمین همان مقدار بردارید و بین فقرای زرتشتی نیشابور تقسیم کنید. منظور او فقرای مسلمان نبوده، منظورش فقرای زرتشتی بوده. بروید از بیتالمال مسلمین به فقرای زرتشتی بدهید.
امام صادق(ع) فرمود پیامبر(ص) فرمود هرکس برادر مسلمانش را اکرام کند، بزرگ کند و احترام کند «بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ بِهَا» با یک کلمه محبتآمیز و محترمانه، یعنی وقتی به او میرسی بگویی شما سرور مایی، حالت چطور است برادر خواهر؟ جمله تو به او آرامش بدهد و احساس کند که من تنها نیستم. یک کسانی هم به فکر من هم هستند. «وَ فَرَّج عَنهم کُربْه» یک مشکل او را برود حل کند «لَمْ یَزَلْ فِی ظِلِّ اَللَّهِ اَلْمَمْدُودِ عَلَیْهِ اَلرَّحْمَةُ مَا کَانَ فِی ذَلِکَ» در تمام لحظاتی که دارد یک نفر و یک خانواده را شاد میکند و یک مشکل آنها را حل میکند و به آنها دلگرمی و آرامش میدهد زیر سایه رحمت خداست تا وقتی در زندگی به همین شیوه عمل کند زیر سایه رحمت خدا و مشمول رحمت خداست و خداوند به او نظر و لطف ویژه دارد.
حضرت رضا(ع) فرمودند پیامبر میخواهند ما همه با هم اینگونه باشیم. دیدید بعضیها را میرویم میگوییم یک مشکلی دارم طرف میگوید این مشکل خودت است! این را از توی فیلمهای غربی و آمریکایی یاد گرفتند. این مشکل شماست! امام رضا(ع) میفرمایند در منطق پیامبر(ص) کسی حق ندارد بگوید این مشکل شماست. مشکل هرکس مشکل همه است. مشکل شما در حد توانم مشکل من هم هست. ایشان میگوید پیامبر زندگی در میان مردم را میخواست و خودش اینطور بود. در روایت داریم پیامبر همیشه یک تبسم شیرینی همیشه گوشه لبش بود ولی هیچ وقت قاهقاه نمیخندید. بعضی از ماها موقع خنده زبانمان بیرون میافتد. بعضیها نعرههای ترسناک میکشند! در روایت دارد که پیامبر هیچ وقت خنده بلند قاهقاه نخندید که دهانش را باز کند ولی همیشه یک لبخند شیرین و یک تبسمی همیشه روی لبانش بود. هرکس پیامبر را میدید شادی و آرامش به او منتقل میشد و هر وقت از چیزی خندهاش میگرفت و خوشحال میشد دندانهای سفیدش دیده میشد.
یک تعبیر دیگر که در سبک زندگی و سبک مدیریت اسلامی خیلی مهم است مسئله نظم است. من از شما سؤال میکنم نمیخواهم جواب بدهید که دروغ گفته باشید! واقعاً چند نفرتان در زندگی شخصی و خانوادگیتان از قبل نظم و برنامهریزی دارد و سر وقت کاری را که باید انجام بدهید انجام میدهید و کاری که مربوط به آن وقت نیست انجام نمیدهید؟ چند نفرتان اینطوری هستید؟ از بین شماها 7 نفر! چند نفر از ما فکر میکنیم نظم در زندگی جزو دینداری است یعنی یکی از علائم مؤمن منظم بودن است. ما اصلاً نمیدانیم. حضرت رضا(ع) میفرمایند شاد کردن دیگران هم جزو ایمان است. مؤمنی که برایش مهم نیست دیگری ناراحت است یا خوشحال، به او میگوید مشکل تو مشکل خودت است پیامبر او را مؤمن نمیدانست و میگفت جزو امت من نیستید. اصل دوم؛ نظم و برنامهریزی. میدانید چقدر از سرمایههای ما، چون بیبرنامه هستیم و نمیدانیم از شبانه روز چه میخواهیم از بین میرود؟ عمر شخصیمان تلف میشود، عمر جامعه تلف میشود سرمایههای اجتماعی نابود میشود؟ وقت بزرگترین سرمایه زمان است از دستش میدهیم بعد در برابر مشکلاتی که پیش میآید از قبل آماده نیستیم غافلگیر میشویم همه اینها برای این است که نظم نداریم. امام رضا(ع) میفرمایند جد ما پیامبر(ص) همه کارشان منظم و از پیش برنامهریزی شده بود و محال بود در زمان یک کاری کار دیگری انجام بدهد حتی روی وسایل شخصیاش اسم میگذاشت. میدانید درختهای خانهشان اسم داشت؟ فلانی تشنه بود. اسبهایشان اسم داشت. مسجد پیامبر، مسجدالنبی - آنهایی که مشرف شدند دیدند - ستونها اسم دارد. این ستون وفود یعنی وقتی پیامبر اینجا مینشست جلسه با سران و قبایل و هیئتها و مذاکرات سیاسی و حکومتی است کسی آنجا نباید حرفهای دیگر بزند. این ستون، یعنی هرکس میتواند راجع به هرچیزی سؤال کند. طرف میآمد میگفت زن ما بیادبی کرده، یا یکی میگفت خواهرشوهر ما من را اذیت کرده، یکی میگفت ما ورشکسته هستیم، هر کدام را نصیحت میکرد که چه کنید و... یک ستون هم ستون عبادت و تفکر بود وقتی پیامبر آنجا مینشست همه میفهمیدند که کسی نباید مزاحم بشود ایشان مشغول تفکر و عبادت است. همه چیزش منظم بود. این که روی درختانشان اسم میگذاشت یک روز یک کسی گفت برای این که نسبت به درختان و گیاهان و فضای سبز و همه حساس باشند و این را جزو دین بدانند فرمودند به عمهها و خالههایتان سر بزنید ضمناً بدانید غیر از این عمههایی که دارید یک عمه شما هم درخت نخل است این درختان عمه شما هستند و خالتکم الزیتون، این درخت زیتون هم خالهتان است مراقب عمه و خالههایتان باشید. آن غنچه درخت زیتون دخترخالهتان است آن نخل خرما هم پسر عمهتان است. میدانید یعنی چی؟ یعنی حتی نسبت به طبیعت و نسبت به درخت، گیاه، گل، فضای سبز، نسبت به اینها احساس مسئولیت و خویشاوندی کنید. همینطور پایت را روی گلها نگذار و برو. از کنار درخت رد میشوی همینطور برگها و شاخهها را نشکن و برو بعد بگو همینطوری کَندم! مریض هستی. مثل این است که کسی از کنار شما رد شود همینطور گوشتان را بکَند برود! پیامبر(ص) فرمودند این درختان را فکر کند عمه و خا له شماست. وقتی تشنه هستند از کنارشان رد نشو. امام رضا(ع) میفرماید پیامبر در همه کارشان منظم و دقیق بود. اگر با کسی قراری میگذاشت حتماً همانجا و همان وقت حاضر بود. از یک یهودی پول قرض کرده بودند سر وقت باید پس میدادند به خانهاش رفتند نگذاشتند. دم خانه او رفتند و گفتند من طبق تعهدی که کردم و قراری که داشتیم من این لحظه باید این مقدار بدهی را بدهم اما آمدم به شما بگویم ندارم از شما اجازه بگیرم که به من فرصت بدهید. حالا چه زمانی؟ آن زمانی که ایشان حاکم مدینه است. فرمودند به من فرصت میدهید؟ آن مرد گفت نه، فرصت نمیدهم شما قول دادی الآن باید بدهی من را بدهید. پیامبر(ص) فرمودند خیلی خب من از اینجا حق نداریم جایی بروم تا شما اجازه بدهید. همانجا نشستند و به بعضی از اصحاب فرمودند کسی هست که داشته باشد قرض بدهد؟ گفتند بله آقا شما بروید ما با ایشان حساب میکنیم. فرمودند نه من نمیروم تا با او حساب کنید او باید اجازه بدهد تا من بروم من تعهد کردم. جالب است باور میکنید آن روز از صبح تا عصر، پیامبر همانجا کنار دیوار خانه او نشست گفت هرکس کاری با من دارد اینجا بیاید با هم صحبت کنیم من تعهدی کردم تا به آن عمل نکنم یا کسی که با او قرارداد بستم اجازه ندهد نمیتوانم بروم. همانجا نشستند و اصحاب و هرکسی که کاری داشت میآمدند آنجا با ایشان صحبت میکردند. بعضیها هم از صاحبخانه عصبانی شده بودند که مگر پیامبر فرار میکند؟ تا آخر یک کسی چند ساعت بعد بعدازظهر پول را آورد و به طرف گفت بگیر. دست از سر پیامبر بردار. پیامبر(ص) فرمودند حق ندارید توهین کنید. آن یهودی وقتی اینطوری دید، پیامبر به او فرمود حالا اجازه میدهید من بروم؟ اشک چشمان او جمع شد گفت اگر هیچ دلیلی بر پیامبر بودن تو نداشتم امروز همین دلیل کافی بود تو همان صفات پیامبرانی را داری – البته میدانید در تورات خیلی اتهامات بدی به انبیاء شده است – و طبق یک نقل مسلمان میشود. پیامبر(ص) منظم بود با این که با یک غیر مسلمان قرار داشتند، چقدر گذشت، آنجا آفتاب شد. اصحاب گفتند شما با این قرار داشتید نیامد اینجا هم آفتاب است ولش کنید بروید. فرمودند شاید مشکلی برای او پیش آمده، او روی تعهد من حساب کرده. گفتند خب اینجا آفتاب است حالا 300- 400 متر آنطرفتر برویم آنجا سایه است بنشینیم اگر بیاید ما از دور او را میبینیم. فرمودند نه من اینجا با او قرار گذاشتم. زیر آفتاب ایستادند تا طرف آمد. امام رضا(ع) میفرمایند رسول خدا همه چیزش دقیق و منظم بود. روی کارهایش و حرفهایش حساب میکردیم. اگر میگفت فلان وقت فلان کار را میکردیم میدانستیم یقیناً سر وقت این کار خواهد شد. حالا ما الآن چطوری هستیم؟ تعهدات شخصی؟ تعهدات دانشگاهی؟ تعهدات بازاری، اقتصادی، چک میدهد 6 ماه بعد هم وصول نمیشود. او یک تعهدی میکند یک سال میگذرد عمل نمیکند. در جلسه خواستگاری به هم تعهداتی میدهند که نصفش دروغ است. این میگوید ما فلان کار را میکنیم. آقا اگر شما این کار را بکنید من کارخانه این جنس را این وقت اینطوری به شما تحویل میدهم! نه آن وقت میدهد نه آنجوری میدهد. خراب میدهد. میگوید ماشین و تلویزیون ما خراب شده، درستش کن، اینقدر فلان. بعد یک قطعه روی آن نگذاشته میگوید یک قطعه نو گذاشته! خب اینها چه ربطی به پیامبر و اسلام دارد؟ دروغها و کلاهبرداریها. حضرت رضا(ع) میفرمایند پیامبر اینطوری نبود حتی دشمن ایشان روی حرفهای ایشان حساب میکرد میدانست که اگر چیزی میگویند صادقانه و دقیق پای حرفش میایستد. تمام 24 ساعت پیامبر منظم و برنامهریزی شده به بود. «کانَ دُخولُهُ لنفسِهِ مَأذونا لَهُ فی ذلکَ...،» اگر میخواست مسائل شخصی و خانوادگی داشت وقتش را تنظیم کرده بود و دیگر در وقتی که مربوط به خانواده بود نمیرفت نماز بخواند یا یک کار اجتماعی بکند میگفت این وقت مربوط به همسر و خانوادهام است. اگر یک وقتی برای عبادت بود محال بود کار دیگری بکند. اگر یک وقتی مربوط به مردم و رسیدگی به مشکلات مردم بود دیگر نمیگفت وسطش حالا من بروم دوتا نماز مستحبی بخوانم! مستحب شما بلکه واجب شما در وقتی که متعلق به مردم است، خدمت به مردم است آن کاری که تعهد کردی باید انجام بدهید. این همان عبادت است. وسطش بروید نماز مستحب بخوانید آن نمازتان عبادت نیست. امام رضا(ع) میگویند تمام 24 ساعت پیامبر(ص) همیشه برنامهریزی شده بود. همه میدانستند که ایشان این ساعت فلان برنامه را دارند. یک بخش آن مربوط به رابطهشان با خداوند بود اجازه نمیداد بین خدا و ایشان فاصلهای بیفتد. دائم خودش را با خداوند تنظیم میکرد. عبادت و تفکر. محال بود در وقتی که خلوت با خداست به هیچ کار دیگری بپردازد. یک وقت من و خداوند. یک وقت همه منظم. اجزای مختلف. «جُزءاً للّه تعالی» رابطه با خداوند تحکیم و تنظیم بشود. چون میدانید اگر رابطه ما با خداوند برقرار بشود اینطوری نیست که کلاً برقرار بماند. مثلاً بعضی وقتها یکی یک نماز باحال میخواند این به خیالش یک نماز باحال که بخواند دیگر تا آخر گارانتی دارد! هر روز باید بخوانید، روزی چند بار باید بخوانید، هر روز هر چند ساعت یک بار بگویید خدا هنوز سر حرفی که گفتم هستم. هنوز پای تعهدم هستم. پیامبر(ص) فرمود این عبادت و تفکر و رابطه با خداوند و توجه به خدا و اخلاص برای خدا را ادامه بدهید یک چیزهایی است که یک وقت باشد یک وقت نه. بله ما 20 سال پیش مذهبی بودیم! مگر اینطوری است؟ هر روز و هر چند ساعت با خداوند دوباره تجدید پیمان کنید رابطهتان را با او قطع کنید فاسد میشوید منحرف میشوید، توجیه میکنید، خیانت میکنید. همینهایی را که میبینید دزدی میکنند، خیانت میکنند، رشوه میگیرند، شما فکر نکنید همیشه از اول اینها همینطوری بودند خیلی از اینها 20- 30 سال پیش آدمهای خوبی بودند. رابطه با خدا که ضعیف میشود رابطه با خلق با مردم خراب میشود. توجیه میکند. طرف اختلاس کرده میگوییم برای چه این کار را کردی؟ میگوید سهمم بود! یک عمر است دارم به مردم خدمت میکنم به اندازه مزدم به من ندادند من خودم حق خودم را برداشتم. فلانی گران گران میفروشد میگوییم چرا کلاه مشتریات را برداشتی؟ چرا گران فروختی؟ چرا جنس را اینطوری تحویل دادی؟ میگوید برای این که او اینطوری به من تحویل داد من هم به این، اینطوری تحویل دادم. یعنی شما کار خوب خودت را مشروط به این میکنی که اگر بقیه خوب کار کنند و اگر هم بد کار کنند من هم بد کار میکنم. امام خمینی(ره) میگفت وقتی شما میخواهید نفس بکشید چطور نمیگویید من نفس میکشم به شرطی که این و این هم نفس بکشند. تو میگویی اینها میخواهند نفس نکشند نکشند من میکشم! وقتی نوبت به عبادت و عمل صالح و عمل خیر که میرسد چرا میگویید ای بابا همه خراب هستند فلانی هم فلان است چرا من درست باشم؟ چرا آنجا این را میگویی؟ چرا وقتی که موقع نفس کشیدن و غذا خوردن نمیگویی همه باید غذا بخورند تا من بخورم. میگویی میخواهی همه بخورند یا نخورند، من غذا میخورم. چطور برای نماز و عبادت و عمل صالح و دزدی نکردن آنجا نمیگویی که همه خراب، همه دزد، من به چه حقی باید این کار را بکنم؟ تو باید جواب اعمال خودت را در آخرت بدهی. فرمودند: «و جُزءاً لأهلِهِ...،» یک بخشی برای خانواده باشد. بعضیها دارند کارهای علمی یا کارهای اقتصادی میکنند خانواده خودش یادش میرود که بابا همسرت؟ فرزندانت؟ حالا چه زن، چه مرد. حالا زن بیرون مشغولیتی دارد یادش میرود شوهر دارد، یا او یادش میرود زن دارد، بچهها هستند نیاز عاطفی دارند. حتی نیاز جنسی همسر. یک وقتی خانم ابوذر امّ ذر، آمد به پیامبر(ص) گفت این ابوذر اینقدر حزباللهی و اردوی جهادی است یادش رفته زن دارد ما با هم خواهر و برادریم اصلاً ایشان به من توجه ندارد روابط زناشویی نداریم. پیامبر(ص) ابوذر را خواستند گفتند مگر شما برای همسرت وقت نمیگذاری؟ فکر کردی رابطه عشقی، رابطه جنسی، رابطه عاطفی ربطی به دین ندارد؟ اصلاً اینهایی که در جامعه میبینید لخت و پتی هستند و مزاحم ناموس مردم میشوند اینها معمولاً کسانی هستند که چون در خانه با همسرش تأمین نشده عقده جنسی دارد میآید در خیابان مزاحم ناموس مردم میشود یا خودش را در معرض میگذارد. این یک مشکل و کمبودی دارد. باید در حریم خصوصی با همسر به لحاظ جنسی و عاطفی ارضاع بشوید که وقتی توی خیابان، دانشگاه، پارک میآیی سیگنالهای جنسی ندهید. ما در جامعه همگی انسان هستیم نه مرد هستیم نه زن هستیم. میدانید حجاب، پوشش بدن مرد و زن، برای این است که هرچه زن و مرد لختتر بشوند جنسیتشان برجستهتر میشود و انسانیتشان مخفیتر! وقتی در بیرون پوشیدهای، دیگر کسی نگاه نمیکند زن هستی یا مرد هستی؟ ما برادر و خواهر هستیم انسان هستیم. برهنگی و بیحجابی برای حریم خصوصی است چون این فضا را جنسی میکند. رابطه انسانی تبدیل به رابطه جنسی میشود. ما در دانشگاه، در خیابان، در جامعه، ما همه انسان هستیم نه مرد هستیم نه زن. مردانگی و زنانگیتان را در حریم خصوصی برای همسرتان بگذارید برای کسی که با او پیمان بستید، عاشق هم هستید، به هم وفادار هستید و مسئولیتهایی در برابر هم دارید و حقوق همدیگر را احترام میکنید نه این که مثل حیوانهای نر و ماده، توی جنگل هرکسی به هرکسی رسید... انشاءالله موفق و مؤید باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی