خدا زیباست، زشتی از ماست (چنین گفت حسن ع، امام زیبایی)
در آستانه شهادت امام حسن بن علی ع _ ۱۴۰۲
بسمالله الرحمن الرحیم
به مناسبت ایام نزدیک به شهادت امام حسن مجتبی(ع) چند نکته و فرمایش از ایشان را در باب نسبت انسان با خداوند و انسان با انسان، در کلام ایشان عرض میکنیم که در واقع معیارهای اساسی و زیربنایی در حوزه سبک زندگی اسلامی است. نگاه امام حسن(ع) به خدا و به انسان. ابتدا ببینیم ایشان به بشر چه تصویری از خداوند ارائه میکنند و این را بگذاریم کنار انواع و اقسام الهیات و خداشناسیها و در واقع خدانشناسیها، خدایانشناسی و خدایان نشناسیها و انواع قداستتراشیهای خرافی، سنتهای غلط معنوی در باب شناخت خداوند. تا بعد ببینیم نگاه امام حسن(ع) به انسان در سایه این خداشناسی و الهیات چه خواهد بود و چه انسانیاتی در ذیل این الهیات شکل میگیرد. من هر حدیثی که از ایشان عرض میکنم دوستان در ذهن خودشان، هرکسی در حد معلومات خودش با سایر خداشناسیها و انسانشناسیها در جامعه خودمان و بین خودمان در سطح جهان، یک مقایسه اجمالی در ذهنشان بفرمایند. اول از خدا شروع میکنیم. تعبیری که ایشان در مورد خدای متعال دارند نشان میدهد که خدای اسلام، خدای امام حسن(ع) با خدایان ما یک تفاوتهایی دارد. وقتی امام حسن(ع) برای نماز به مسجد میرفتند دم در مسجد از جمله ذکرهایی که میگفتند و دعایی که میکردند این بود که «إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ، یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم.» نکاتی خیلی مهمی در آن هست با این که شاید ما این تعبیر را قبلاً هم شنیده باشیم اما گوش نکردیم. به گوش ما خورده اما نشنیدیم. خطاب به خداوند: الهی، ای عشق من. اله، یعنی معبود و معشوق، کسی که واله او و شیفته او و مستغرق در او هستیم. نسبت دادن این کلمه به «یا» یعنی «من». معبود من، الهی یعنی عشق من، خدای من، معبود من. این اولین درس. اولاً در این درس میشود با خداوند معاشقه و گفتگو کرد. خدا صدای من و تو را میشنود و من و تو را میبیند. خدای اسلام کر و لال، و نابینا نیست. بیتفاوت نیست، سرش شلوغ نمیشود که از کسانی غفلت کند. هر کسی هر شخصی در هر موقعیتی با هر شرایطی با هر زمان و مکانی، او را صدا بزند خداوند به او توجه و عنایت میکند بدون استثناء. لذا بدون استثناء به همه ما گفتند بگویید ای خدای من، علاوه بر این که خدای هستی هستی، و علاوه بر این که خدای ما هستی خدای من هم هستی و با من یک رابطه ویژهای داری یک سر و سرّی بین شخص من با تو هست. «الهی» و اله، اینجا به معنای خالق و رازق نیست. جدای از این که من را خلق کردی، به من حیات و رزق دادی، جدا از قیامت و بهشت و جهنم و ثواب و عقاب، عشق و معبود منی. من والة تو هستم. من شیدای تو هستم. این طرز صدا زدن خداوند است. بعد امام حسن(ع) میفرماید: «ضَیْفُکَ بِبَابِکَ،» خدای مهمان تو آمد دم در خانه توست. یعنی مسجد. یعنی نماز و عبادت. باز تعبیر امام حسن(ع) این است که انسان مهمان خداست. خدایا من مهمان تو هستم از من پذیرایی کن. دقت کنید نوع گفتگو با خداوند، نوع انسانشناسی و خداشناسی هر دو در ضمن آن مندرج و خوابیده است. عشق من، میزبان من باش. اله من، مهمان تو دم در است. «ضَیْفُکَ بِبَابِکَ،» بنابراین بابالله، دری و درهایی است که به سوی خداوند باز میشود. این هم نکته دیگری در این دعا از امام حسن(ع). بعضی رابطه بین ماده و معنا، رابطه بین طبیعت و ماوراءالطبیعه، رابطه بین مخلوق و خالق بنبست است. در بسیاری از معنویتها و عرفانها و ادیانی که حتی تحریف شدند، خدا خلق کرده اما این که من را دارد میبیند و صدای من را میشنود و من میهمان او میشوم و من واله و شیدای او میشوم و من با او حرف میزنم، عشقبازی میکنم، میگویم و او میشنود و جواب میدهد، از او اجازه میخواهم، وارد میهمانخانه او بشوم، اینجا میهمانی است یک ضیافت معنوی است، یک ضیافت وجودی است ما میهمان خدا میشویم و خداوند به سوی ما درها را گشوده است «ببابِک» درِ محضر تو، یعنی میتوانم داخل شوم. راه خداوند به سوی انسان بسته نیست. 5 نکته مهم در همین عبارت اول دعای امام حسن(ع). دوستانی که با انواع معنویتها و ادیان و عرفانها و به اصطلاح معنا درمانیها و از این قبیل رواندرمانی آشنا هستند که مکاتب مختلف، مادی و معنوی چه زیرساختهای فکری دارند در همین 5 حوزهای که در همین عبارت آمد متوجه اهمیت و ظرافت و دقت این تعبیرات امام حسن(ع) احتمالاً میشود بقیه شاید خیلی متوجه نشوند. – چون من باید سریع عبور کنم چون میخواهم چند فرمایش را از ایشان بیان کنم و الا در همین عبارت هنوز چند نکته قابل بحث و گفتگوست – ای خوبی کننده، فاعل خوبیها، ای کسی که به زیبایی با همه موجودات عالم رفتار میکنی بدون هیچ چشمداشتی که نفعی برای تو داشته باشد. این میشود «محسن» احسان یعنی عمل زیبا، حسن و نیک بدون پاداشطلبی. «یامحسن» تو اهل احسان هستی، خدایی که ما میشناسیم، خداشناسی اسلام این است. خداوند محسن است یعنی چی؟ یعنی اولاً مُسیء نیست، هیچ کار زشتی را در این عالم نمیشود به خداوند نسبت داد هرجا سوء و زشتی است هرجا پلیدی و نکبت است این به هیچ وجه قابل نسبت دادن و قابل استناد به خداوند نیست چون او محسن است. از محسن کار و عمل پلید و سیَئه سر نمیزند هرچه هست از خدا سر زده و هرچه از خدا سر زده احسان است «یا محسن» خدایا من تفسیری که از تو دارم این است که جز نیکی نکردهای و نخواهی کرد. هرچه از طرف توست خوبی است، بدی از طرف ماست. «یا محسن» کار تو نیکوکاری است، اصل خدمت و همه فیوضاتی که در ذیل خدمت میکنی و میفرمایی. خب امام حسن(ع) دمِ درِ مسجد آمدند سرشان را بالا گرفتند و عرض میکنند معبود من، خدای من، میهمانت دمِ در است. من میهمان تو هستم. تو خوبی، من بدم. «یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ» ای میزبان خوب، میهمان بداخلاق و بدرفتار و بدکردار خانه تو آمده و میخواهد وارد این ضیافت معنوی بشود. دارم در میزنم اجازه میدهی؟ وقتی به خداوند میگوییم محسن روشن است که هیچ گمان بد در مورد خداوند، ذات و صفات خدا و افعال خداوند نباید داشت این یک اصلاحیه بزرگ بر خیلی از معنویتها و عرفانهای نادرست و ناقص یا باطل است. نکته بعد این است که «قَدْ أَتَاکَ» من به محضر تو آمدم این خدایی است که میشود به محضر او رفت. امکان گفتن «أتاک» یعنی آمده پیش تو و به محضر تو آمده و وارد حریم مقدس معنویت و عشق و عبادت تو شده، این هم یک درس مهمی است. بسیاری از خداشناسیها و انسانشناسیها چنین رابطهای را بین انسان و خداوند ولو خدا را قبول داشته باشند این تصویر را از او ندارد.
نکته بعدی در تربیت ماست «أنا الْمُسِیءُ» من خودمرکزبین نیستم من خودم را محور عالم نمیدانم. ما گاهی وقتی دعایی، نمازی، عبادتی میکنیم باز انگار طلبکار هستیم و طلبکار میشویم و گاهی زیارت، دعا، عزاداری، این کارها را که میکنیم یک طمعی، یک چیزی در برابر آن میخواهیم که خدایا ببین این کار را هم کردم دیگر چه میگویی و چه بهانهای داری؟! مثل بعضیها که با امام زمان(عج) دعوا دارند به زبان عشق و انتظار که آقا بیا آقا بیا چرا نیامدی، مگر نمیبینی اینطوری است؟ مگر ندیدی چه شد؟ مگر نمیبینی بیچارهایم؟! میخواهند ایشان را در محذور قرار بدهند که جدا از برنامه الهی زودی ایشان بیاید ظهور کند و مشکلات اینها را حل کند یعنی کلاً از خدا تا اولیای خدا تا امام زمان(عج) همه را میخواهیم برای این که توی دنیا بیایند و مشکلات من را حل کنند، ماشین من خراب است درستش کنند! خانهام عیبی دارد درست کنند! شغل و مدرک و بیماریام را درست کنند! امام حسن(ع) میفرمایند که توجه داشته باشید که ما زیادی بدی کردیم ما مُسیء هستیم ما در حق خودمان بدی کردیم و در حق بقیه انسانها و موجودات عالم بدی کردیم هر روز هم داریم این کارها را تکرار میکنیم یا نمیفهمیم یا تجاهل میکنیم یا جاهل هستیم یا متجاهل، یا توجیه میکنیم. اولاً اعتراف کن انسان خودشناسی، «أنا المُسیء» کارهای زشتی قبلاً از من سر زده، بعداً هم سر خواهد زد. خدایا هیچ کار زشتی از تو سر نزده است من چه طلبی میتوانم از تو داشته باشم. «یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ» ای خوب، آن بد که من هستم به آغوش و محضر تو آمدم. «فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم.» باز اینجا یک دوقطبی جمیل و قبیح، زشتی و زیبایی است. خدایا تو زیبایی و همه زیباییها از توست و پیش توست. کارهای زشت زیادی مرتکب شدم خیلیهایش را مردم هم نمیدانند ولی خودم میدانم. خودم گاهی فراموش کردم ولی تو که میدانی. «فَتَجَاوَزْ» خدایا عبور کن و ندیده بگیر، ببخش. این خدا میتواند ببخشد، این خداوند میخواهد ببخشد، تعبیر دیگر در این خداشناسی صادقانه بخشش بخواهیم و جبران کنیم، خداوند وعده داد که میبخشد بلکه ممکن است «یغفر الذنوب جمیعا» اگر صداقت و صلاحیت داشته باشیم توبه و بازگشت درست داشته باشم، توبه یعنی انقلاب علیه خود. یعنی در اولین دوربرگردان جرأت و شجاعت اعتراف و برگشتن را داشته باشیم. توبه کار بسیار مهمی است و خیلی اوقات هم سخت است و لذا امثال بنده با این که میدانیم گرفتار یک گناهان و مظالمی هستیم میخواهم هم توبه کنیم ولی شجاعت و صداقت این بازگشت اصلاحطلبانه، انقلاب علیه خود را نداریم. خب اینجا میفرماید خدایا تو میتوانی زشتیهایی که از طرف من بالا میآید ندیده بگیری با آن زیباییهایی که از طرف تو نازل و پایین میآید «بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ» همه زیباییها پیش تو و از محضر تو فیض پیدا میکند. میشود بدی من را و بدی انسان را، نافرمانی و پلشتیهای ما را ندیده بگیری؟ میشود. اگر نمیشد به ما نمیگفتی که استغفار کنید پس میشود. ما امکان بخشیده شدن داریم. ما نباید مأیوس بشویم ما میتوانیم اصلاح شویم. «تَجاوَز» خدایا از بدیها من عبور کن، از کنار من و ازکنار این اعمال عبور کن «یا کریم» در آخر، امام حسن(ع) تعبیر کرامت را میآورند که خدایا اصل کرامت و کریم تو هستی. کریم کسی است که بزرگوارانه ندیده میگیرد و میبخشد. دقت کنید اینها خداشناسی اسلام است، خدای امام حسن(ع) چنین خدایی است. این دم در مسجد این را میگویند. بعد برای نماز وارد مسجد میشوند.
راجع به خود مسجد هم یک تعبیر خیلی زیبایی از امام حسن(ع) رسیده است مخصوصاً کسانی که مسجدی هستند یا متولی پایگاههای فرهنگ دینی در جامعه هستند به این نکته خیلی توجه کنند که امام حسن(ع) خیلی به دقت یک مسجد درست و مسجد اسلامی را تعریف کردند که طبق فلسفه مسجد، فلسفه عبادت که فلسفه رشد و رستگاری است باشد.
تعبیر دومی که از امام حسن(ع) عرض میکنم فرمودند: «مَنْ أَدامَ الاخْتِلافَ إلَى المَسْجِدِ...» نه آنهایی که یکی دو بار و کمی مسجد میروند، بنده در جوانی خیلی توفیق داشتم و مرتب مسجد میرفتم ولی دیگر هرچه از جوانی بیشتر فاصله گرفتیم از صداقت و توحید و عبادت و اخلاص و از همه اینها متأسفانه فاصله گرفتم. یک عدهای مثل بنده هستند. یک عدهای هرچه پیرتر میشوند آدمتر میشوند که البته اقلیت هستند. تعبیر امام حسن(ع) این است که کسانی با مسجد انس دارند و رفت و آمد دارند و در محل اهل مسجد هستند حداقل روزی یک نماز را به مسجد میروند، کسانی که تفکر مسجدی دارند این مرکز توحید و تربیت اسلامی باید به اینها فوایدی برسد که اینها جزو فواید مسجد است که ایشان 8 فایده را میشمارند. «أَصابَ إحدى ثَمانِ:» میفرمایند کسی که رفت و آمد به مسجد را پایگاه عبادت و معرفت دینی را ادامه بدهند، دستکم یکی از این 8 فایده را خواهند برد. آن وقت یک معنای دیگرش هم این است که از نظر ایشان، دستکم یکی از این 8 کارکرد را یک مسجد درست، یک مسجد حسابی باید داشته باشد. 1) «آیَةً مُحْکَمةً،» 2) «وَأَخاً مُسْتَفاداً،» 3) «وَعِلْماً مُسْتَطْرِفاً،» خیلی اینها زیباست من توضیح میدهم. اینها کارکردها و برکت مسجد است اگر درست انجام بشود. «آیَةً مُحْکَمةً،» دین محکم. امام حسن(ع) میفرماید مسجدی که مسجد باشد اولین فایدهاش این است که نسلی که با مسجد رفت و آمد دارد آن بخش از جامعه 1) «آیَةً مُحْکَمةً،» محکم، یعنی حکیمانه، استوار، دقیق و درست چیده شده، یعنی یک دین تحکیم یافته و قابل استدلال، قابل فهم. استدلالهای محکم و استوار در معرفت دینی. بنابراین هر مسجدی که کارکرد «آیَةً مُحْکَمةً،» ندارد یعنی احکام و اخلاق و عقاید اسلامی را در عرصههای مختلف فردی، عبادی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، اقتصادی درست نتواند آموزش بدهد این یک مقداری از هویت مسجدی پایین آمده و سقوط کرده است. این یک رتبه پایین میآمد و یک گام بلند از فلسفه مسجد فاصله گرفته است. مسجدی که فقط نماز جماعت باشد و فقط مداحی و نوحه که همه اینها خوب و لازم است اما اصلاً کافی نیست و «آیَةً مُحْکَمةً،» یعنی یک دینشناسی قوی در مخاطبان خود ایجاد نکند طوری که اینها با 4 سؤال درنمانند، با 5تا اِشکال مبانی فکری دینیشان زیر سؤال نرود. این اولین وظیفه و کارکرد و برکت مسجد است. 2) «وَأَخاً مُسْتَفاداً،» امام حسن(ع) میفرمایند که این صفت «أخا» یعنی برادری و «مستفاد» هم یعنی برادری مفید، نه فقط به لفظ برادر. بنابراین یکی دیگر از کارکردهای مسجد باید روح برادری، وحدت، دلسوزی و همه نگران هم باشند به فکر هم باشند، مراقب هم باشند، مدافع هم باشند، به داد هم برسند این اخوت و برادری میشود. پس کارکرد دوم مسجد در فرمایشات امام حسن(ع) باید این باشد که هر مسجدی در هر محلی که هست کل آن محل را بتواند گرد خودش و کنار هم بنشاند و آنها را با «آیه محکمه» رو به خدا و رو به حق تعلیم و تربیت کند و روح برادری ایجاد بشود نمیتوانیم توی مسجد و توی صف نماز بیاییم کنار هم بایستیم و تقبّلالله و مسافحه و معانقه بکنیم، همدیگر را روبوسی کنیم ولی از آنجا که بیرون میرویم همه از هم پراکنده شویم و همه با هم دیگر برادر و خواهر نیستیم. یکی کارگر است یکی کارفرما، یکی خریدار است یکی فروشنده، یکی موجر، یکی مستأجر، یکی رئیس، یکی مرئوس، یکی استاد، یکی شاگرد، این همسایه، آن همسایه، دیگر اخوت تمام. این هم نه. فرمودند کارکرد مسجد درست این است که در جامعه، بیرون از مسجد هم روح اخوت، برادری و خواهری را ایجاد کند و همه خودشان را متعلق به یک خانواده معنوی بدانند. بعد جالب است که صفت «مُسْتَفاد» را هم میآورند. مستفاد یعنی این که برادری که استفادهای داشته باشد و فایدهای برساند. چون گاهی ما به هم برادر میگوییم و لبخند هم میزنیم احوال هم را میپرسیم که چه خبر؟ او هم میگوید این مشکل را دارم بعد میگوییم انشاءالله حل میشود و بعد دنبال کارمان میرویم! اخوت مستفاد دستکم یک معنایش این است که دوستی در حد برادری و خواهری، و آن هم از نوع مستفاد و سودمندش. نه فقط برادر گفتن صوری و تظاهر. هر کاری از هر کس نسبت به هرکس برمیآید که به او کمک کند و مشکلات او را کمتر کند این کار را باید بکند و الا مسجد آمدن او از فلسفه مسجد فاصله گرفتن است. این هم محور دوم در تعریف یک تجمع دینی و عبادی در منظر امام حسن(ع). 3) «وَعِلْماً مُسْتَطْرِفاً،» صحبت از علم و آگاهی است، صحبت از دانستن است نه ندانستن. خیلی از ادیان و معنویتها و عرفانها میگویند نفهم و بپذیر! سؤال نکن و همینطوری چشمهایت را ببند و شیرجه برو! معنویت. این شجاعت معنوی است. در مسیحیت بعضی از بزرگان کلیسا این حرفها را زدهاند چه پروتستان و چه کاتولیک و چه آرتدوکس آن، بودیزم، هندوئیزم، همه تقریباً شاید امروز معنویتی به جز معنویت قرآنی نباشد که حاضر باشد قبل از این که ورود به عوالم معرفت اشراقی و باطنی هم بشود برای مبانی این عرفان و معنویت استدلال کند و مهاجّه کند و این تعبیری که امام حسن(ع) میفرماید مسجدی که وقتی میروی و میآیی چیزی به آگاهیتان اضافه نمیشود! علمی اضافه نمیشود. علم به احکام، به اخلاق، علم به معنویت و عرفان، علم به قرآن و سنت، علم به بعضی از مشکلات و راه حل آن، باید این آگاهیای اضافه بشود. آن هم هر نوع علم نه، میفرمایند: «عِلْماً مُسْتَطْرِفاً،» «مستطرف» یعنی نو و تازه. نه حرفهای تکراری و کهنه.
ببینید در مفاهیم دینی، مفاهیم اینطوری نیست که کل احکام و عقاید اسلام را مدام باید تغییر بدهیم تا تازه باشد. نه. اما تعریف تازه، تعبیر تازه، تفهمیم تازه، شرح تازه، چرا. نوگرایی در نحوه انتقال این معانی و مفاهیم این علم مستطرف است. امام حسن(ع) میفرماید در معبری که در آن خبری از آگاهی و علم نیست و چیزی به آگاهی مخاطب در امر دنیا و آخرت اضافه نمیکند و بشر با به لحاظ ذهنی و معرفتی یک گام به جلو نبرد این مسجد ما نیست، معبد اسلامی نیست. علم نه هر علمی. چون خیلی از علوم هست که بحثهای تخصصی کارهای خاص و حرفه و فن است نه. علم مستطرف، حرف تازه بزن و به سؤالات تازه جواب تازه بده ولی با همان مبانی. مبانی قدیم و جدید، کهنه و تازه نمیشود. بشر قدیم، بشر جدید ما در ذاتیات بشر که اصل بشر است کنش و واکنش اصلی اوست نداریم. جدید و قدیم در تجربه و آنچه که مشمول مرور زمان میشود، آگاهیهای تجربی اما علم مستطرف یک چیز اعمی است، هم آگاهیهای تازه شونده و موضوعات جدید و هم آگاهیهای تازه و نو و شنیدنی و چشیدنی از حقایقی که ازلی و ابدی هستند. پس مفید، نه دوستی به حد زبان، دوستی در حد اخوت و برادری، معلومات تازه، مستطرف یعنی تکرار حرفهایی که همه میدانند نه، کافی نیست. موعظه البته تکرار میشود ولی نوع موعظه کردن، واعظ و متعظ دو طرف چه کسانی هستند؟ یک وقت یک موعظهای منقلب میکند و زیر و رو میکند و هزاران موعظه هست که هیچ تأثیری نمیگذارد نه در مخاطب و نه حتی در خود گوینده. مفید باشد، آثار عملی داشته باشد، علم باید مستطرف باشد حرفهایی که مخاطب را میخکوب کند و به شگفت بیاورد و برایش تازه باشد بگوید عجب من این را نمیدانستم. امام حسن(ع) میفرماید این هم جزو تعریف مسجد است و باید جزو برکات و کارکرد مسجد باشد. 4) «وَرَحْمَةً مُنْتَظِرَةً» این اگر «رحمه منتظرَه» بود یک معنا داشت «رحمه منتظِره» هست یعنی مسجد یک آثار و برکاتی دارد معبد اسلامی اگر به فلسفه معنویت اسلامی درست آشنا باشیم و التزام داشته باشیم امام حسن(ع) میفرماید هرگاه این جامعه ایمانی دور هم جمع بشود در این معبد توحید، انگار یک رحمت جدیدی، یک گشایشی، یک روح و ریحان جدیدی که منتظر شما بوده، منتظر انسان و جامعه دینی بوده، رو میشود. یک برگ جدید رو میکند. هر بار رحمتی که او منتظر ما بوده و این خیلی تعبیر مهمی است. خب همه ما منتظر رحمت هستیم اما اینجا امام حسن(ع) میفرماید یک رحمتی هم هست که او منتظر شماست. خودتان را در معرض آن قرار بدهید. در یک جامعه دینی، تجمع معنوی و دیگر چی؟ «وَکَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى الهُدى،» هدی و هدایت در برابر ضلالت است. هُدی وقتی معنا پیدا میکند که امکان گم شدن باشد یا گمشدگی محقق شده باشد. «کَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى الهُدى،» مردم در این پایگاه معنوی – معرفتی یک کلمهای، یک حرفی، یک گزارههایی را در یک جامعه دینی بشنوند که «تَدُلُّ عَلَى الهُدى،» راه را به آنها نشان بده. مشکلات و گرفتاریهایی که ما الآن داریم مشکلات اخلاقی، مشکلات اعتقادی، مشکلات در سبک زندگی، مشکلات در تأخیر ازدواج، در طلاقها، در دعواها، پروندههای دادگاه و دادگستری، تنبلی، بینظمی، اعتیاد و امثال اینها، همه اینها مشکلاتی است که ریشه معنوی دارد و در همین عالم آثار مادی دارد. امام حسن(ع) میفرمایند که یک جمع دینی و معرفت دینی تبلیغ و رسانه دینی باید «کَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى الهُدى،» باید وقتی کسی این حرفها را میشنود و میبیند و از جاده بیرون زده بفهمد جاده کجاست و اگر میخواهد دوباره برگردد. «أَوْ تَردُّهُ عَنْ رِدى،» یا ممکن است در مسیر هستیم ولی داریم کمکم از مسیر خارج میشویم. یک کلمات و گزارههایی را باید در یک رساله دینی، در یک تجمع عبادی و معنوی بشنویم که ما را تکان بدهد و بیدارمان کند و به ما بگوید که لب پرتگاه رفتی و داری میافتی، مواظب باش، برگرد. «وَتَرکَ الذُنُوبِ حُبّاً أَوْ خَشْیَةً.» این ذنب و ردا و هدا ما خیلی شبهمعنویتها و شبهعرفانهایی داریم که میگویند خدا خوب است خدا عشق است ولی ما یک چیزی به نام درست و نادرست، حق و باطل، هدایت و ضلالت، واجب و حرام، مشروع و نامشروع، اخلاقی و غیر اخلاقی نکنیم، دوقطبی نکنیم. مسلمان، مؤمن، کافر، باتقوا، بیتقوا، دوقطبی نکنیم. دوقطبی کاذب بر این اساس انسانها نباید تقسیم بشوند ایجاد تعارض و کینهها و شکافهای اجتماعی، گسلهای اجتماعی و نسلی، جنسیتی، طبقاتی، قومیتی، نژادی، به شکلی که بدون ملاک معقول و مشروع جامعه بشری را دو دسته و چند دسته کنیم به جان هم بیندازیم این غلط است. چرا میگویند غیبت، تهمت، حتی سوء ظن به دیگران، دیگران را قضاوت غلط نکردن، اینجا یک اشتباه و انحرافی هست که گاهی بعضیها میگویند دوتا حرف درست و نادرست را با هم مخلوط میکنند میگویند هیچ کس را قضاوت نکنیم! هیچ عقیدهای را قضاوت نکنیم! این حرف به دو معناست یکی کاملاً درست است و یکی کاملاً غلط است. آن معنای درست که قضاوت نکنیم اولاً قبل از این که این دوتا معنا را بگوییم اصلاً کسی نیست که در هیچ موردی قضاوت نکرده باشد یعنی همه ما چه بگوییم و چه نگوییم راجع به همدیگر قضاوت داریم و قضاوت کردیم. این قضاوت در ذهنمان است. الآن بنده ولو نیم ساعت شما را دیده باشم راجع به شما یک قضاوتی دارم. ممکن است این قضاوت درست باشد یا نادرست. عادلانه و منصفانه باشد یا ظالمانه. ممکن است این قضاوت اشتباه باشد یا نه. ممکن است این قضاوت را بگویم یا نگویم. اما امکان ندارد هیچ کس راجع به دیگران قضاوت نداشته باشد. قضاوت نکن به این معنی که قضاوت نداشته باش امکان ندارد. همه راجع به هم قضاوت داریم. تو در مورد من قضاوت داری و من هم در مورد تو قضاوت دارم. اصلاً قضاوت کردن دست خودمان نیست ما هرچه را ببینیم و بشنویم سریع این ذهن ما تحلیل و قضاوت میکند. آن قضاوتی که گفتند نکنید همین تهمت، سوء ظن، غیبت، افتراء و شایع کردن و ترویج و شایعات است. تمام این اخلاق اسلامی که امام حسن(ع) در چندین حدیث به تک تک اینها اشاره میفرمایند برای دفاع از حریم انسانهاست. برای مبارزه با کینه بین انسانهاست برای جلوگیری از قضاوت آدمها راجع به همدیگر، قضاوت غلط و قضاوت نادرست است. میفرماید غیبت یعنی ما همدیگر را در غیاب هم وقتی که شما نیستید من دارم شما را در جمع قضاوت میکنم و شما نیستید که از خودت دفاع کنی و شما همین کار را با این میکنی و همه با هم. خیلی هم رایج است و نمیشود غیبت نکرد. در منطق ماها و در سبک زندگی ماها نمیتوانیم قضاوت نکنیم. یک اسمهای دیگری روی آن میگذاریم معلوم میشود از این مسیر و از این حوزه دور افتادیم. در روز تا راجع به چندین گروه قضاوت نکنم روزم شب نمیشود. شماها هم همینطور هستید. اسلام در مورد قضاوت، امام حسن(ع) میفرماید غیبت پشت سر دیگران، قضاوت کردن ظلم بزرگی است، قضاوت نکردن علیه دیگری بدون این که حق دفاع از خودشان را داشته باشند یا افتراء زدن به آنها، یک کاری کرده، اثبات هم نشده، من توی ذهنم این را همینطوری بدون مدرک برای خودم اثبات کردم! حتی اگر به دیگران نگوییم هم امام حسن(ع) میفرمایند این ظلم و گناه است و میفرماید سوء ظن به همدیگر نداشته باشید. حسن ظن یعنی گمان خوب راجع به دیگران. ما میبینیم یک عدهای دارند با هم حرف میزنند میخندند ممکن است ما بگوییم اینها دارند راجع به من و علیه من حرف میزنند واقعاً هم احتمالش هم هست. یک وقتی هم ممکن است بگوییم دارند یک چیز خندهداری میگویند یا دارند از من تعریف میکنند. خب این دوتا نگاه و رویکرد است. نگاه سیاه به دیگران و نگاه روشن به دیگران. البته حُسن ظن داشتن امام حسن(ع) میفرماید به معنای سادهلوحی و بلاحت نباید باشد آن کسی که در هیچ موردی هیچ احتمالی را در ذهنش مطرح نکند و همینطور فقط همه چیز را یک بُعدی و فقط درست ببیند این یک مقداری ابله و احمق است فریب دشمن را میخورد باید حواسمان جمع باشد که دشمن هم با شکل دوست جلو میآید. اما سوء ظن به دشمن یک بحث است سوء ظن به همه و قضاوت نادرست در ذهن خودتان هم حتی راجع به دیگران نکنید چون یقین ندارید اشراف ندارید مسائلی از دیگران هست که تو خبر نداری. بنابراین نه منطقاً و نه اخلاقاً امام حسن(ع) میفرماید نباید قضاوت کنید اما قضاوت نوع دوم که بعضیها آن را میگویند. این اولی را میگویند و آن دومی را نتیجه میگیرند. قضاوت نکن یعنی ما اصلاً خوبی و بدی و درست و نادرست نداریم. مؤمن و کافر مساوی است، ثواب و فجور مساوی است، ضلالت و هدایت مساوی است، علم و جهل مساوی است، نگو! حالا این آمد این گناه را کرده و ظلمی را کرده و دارد یک مسیر باطلی را میرود شما قضاوت نکن. قضاوت نکن یعنی چی؟ یعنی این عمل و این منکر را ما نباید قضاوت کنیم که بفهمیم این کار درست یا نادرست است؟ این که باید بفهمیم. طرف توی حریم خصوصیاش نیست توی حریم عمومی آمده دارد یک کاری را انجام میدهد این کار یا درست است یا نادرست. اگر درست است باید حمایت کنیم، لبخند بزنیم، تشویق کنیم، اگر نادرست است باید اخم کنیم، تلخی کنیم، انتقاد و اعتراض کنیم و جلوی او بایستیم. یک عدهای به جای آن بخش اول اینجا میآیند میگویند که دیگران را قضاوت نکنیم! دارد شراب میخورد مواد مخدر توزیع میکند گرفتار انواع مفاسد اجتماعی و فساد اقتصادی است جاسوسی کرده، خیانت کرده، با جبهه حق و با مظلوم درگیر شده، از ظلم و باطل دفاع میکند. یعنی چی که او را قضاوت نکن! خودش آمده علناً در میدان دارد میگوید و لذا در روایت هم داریم آنهایی که علنی در حریم عمومی میآیند ظلم و گناهی یا فسقی و مسیر باطلی را میروند اینها غیبت ندارند هم در حضورشان باید علیه آنها حرف بزنید و هم در غیابشان و باید این گفتمان را هدف بگیرید و بزنید. اینجا که نباید گفت قضاوت نکن! طرف شب آمده به منزلتان دارد دزدی میکند اینجا میگویید دزد آمده، به شما میگویند نه قضاوت نکن! مردم را قضاوت نکن. یعنی چی قضاوت نکن؟ حالا اگر سراغ خودت بیایند قضاوت میکنی بدجور هم قضاوت میکنی. بنابراین این جمله دیگران را قضاوت نکنیم هم درستترین عبارت است و هم غلطترین و نادرستترین. این دوتا باید از هم تفکیک شود. آن وقت امام(ع) میفرماید که «ترک الذنوب» اینطوری نیست که صرف این که ما به خدا بگوییم و به خدایان و معنویت عقیده داریم، معنویت، معنویت است چه کار به سبک زندگیمان دارید؟! نه، امام حسن(ع) میفرماید سبک زندگی درست و نادرست داریم! زندگی سیاه و زندگی سفید. خیلی از زندگیها هم خاکستری است. یک جاهایی سیاه است و یک جاهایی متمایل به سفید است که اکثر ماها این دسته سوم هستیم ولی بالاخره اینطوری نیست که حق و باطل خاکستری است. حق و باطل دوقطبی واقعی و کامل است و فلسفه این خلقت است. قرآن میفرماید که ما به دنیا آمدیم که دائم بین حق و باطل و عدل و ظلم انتخاب کنیم. اطاعت و معصیت، مفهوم ذنب و ذنوب و گناه، چرا به گناه ذنب میگویند؟ یا به مجازات عقاب میگویند؟ برای این که یک رابطه واقعی تکوینی و علت و معلولی بین آن عوامل و عواقب آن است. عقاب که میگویند یعنی عقب، تعقیب، یعنی دو عمل را این اثر آن عمل را تعقیب میکند. این عقب آن میآید اینطوری نیست که بنده بگویم شراب میخورم مست نمیشوم! دروغ میگویم ولی آثار نخواهد داشت. نه، هر عملی که انجام بدهیم آثارش را دارد. خیانت میکنم اما خائن نیستم. چرا هستی. من هم ممکن است مثل تو بشوم باید مراقب باشیم. بنابراین یک عدهای میخواهند بگویند قضاوت نکن یعنی موضع نداشته باش! بیطرف باش! بیتفاوت باش! این حرف غلط است. یعنی امر به معروف و نهی از منکر نداریم! اصلاً معروف و منکر نداریم! تو وقتی میخواهی امر به معروف و نهی از منکر داری یک جور قضاوت میکنی نباید قضاوت کنی! نه، این حرف غلط است. قضاوت باید باشد منتهی قضاوت عالمانه، منصفانه و درست. نه قضاوت نادرست. بعد هر قضاوتی را هم آیا به زبان باید آورد؟ نه خیلیهایش را نباید آورد. خیلی وقتها ما نظراتی راجع به اشخاص داریم ولی نمیگوییم. حالا گاهی برای منافعمان نمیگوییم گاهی بر اساس عقایدمان نمیگوییم. جالب است که امام حسن(ع) میفرمایند این رسانههای مکتبی و این تجمعات معنوی و مسجد باید طوری باشد که حداقل کمترین کار این باشد که کسانی که بخشهایی از جامعه که گرفتار یکسری ذنوب و گناهانی هستند، ریشه ذنوب در لغت عرب، ذَنَبْ به دُم میگویند. دُم حیوان و دُم روباه. یعنی همینطوری که دنبال خودت میآید و به تو چسبیده است، دُم روباه از روباه جدا نمیشود ذنب و گناه چسبیده به توست و از تو جدا نمیشود و ادامه خودت است. اینطوری نیست که بتوانی بگویی این گناه، گناه نیست یا ظلم نیست یا بگویی من این گناه و ظلم را کردم اما باز هم من آدم خوبی هستم! نه، الآن داری آدم ظالمی میشوی. میفرماید: «وَتَرکَ الذُنُوبِ حُبّاً أَوْ خَشْیَةً» یا بر اساس حبّ و محبّت و عشق، یا بر اساس حداقل ترس و نگرانی. یعنی فرهنگسازی دینی باید در جامعه دینی در انسان، دستکم این دوتا اثر را داشته باشد. 1) رغبت به خوبیها و 2) خشیّت از بدیها. یا انگیزه ایجابی در آنها ایجاد کند که با انگیزه مثبت به عشق عمل صالح راه بیفتند خدمات اجتماعی، عمل صالح، عبادت و... در مسیر عدالت و عبادت عمل کنند. یا اگر آنقدر انگیزه در آنها ایجاد نشده، آنقدر حب و عشق ایجاد نشده، دستکم خشیّت و یک ترس عقلانی، خضوعی و دغدغهای داشته باشد و اگر این مسیر را ادامه بدهی بیچاره میشوی و دیگران را بیچاره میکنی. این آگاهیها و این اخطارها داده بشود. بعد فرمودند که مرگ و زندگی را فراموش نکنید مرگ را هم نباید فراموش کنید. امام حسن(ع) فرمودند ته خط همه ما و شما مرگ است همه ما در چند روز و چند هفته یا تا چند سال بعد میمیریم. همه ما میمیریم هیچ کدام از ما نمیمانیم. امام(ره) یک وقتی میگفت که حداکثر تا صد سال دیگر تمام این 7 – 8 میلیارد آدمی که روی زمین هستند با هر دیدگاه، میخندند، گریه میکنند، پیروز، شکست خورده، فقیر، غنی، ظالم، مظلوم و... حداکثر همه اینها تا صد سال دیگر مردهاند حتی همین کودک و نوزادی که همین الآن به دنیا آمد تا صد سال دیگر تمام این 7- 8 میلیارد همه زیر خاک هستند. چند میلیارد آدمهای دیگر میآیند، باز آنها به خیالشان اولین آدمهایی هستند که آمدند و آخرین آدمها هستند. نه، قبل از شما خیلی از شماها آمدند و همین مسیر را طی کردند و رفتند. امام حسن(ع) میفرماید اینهایی که تا بحث مرگ میشود میگویند اصلاً حرف مرگ را نزن مرگ را فراموش کنید! یعنی چی؟ این مثل سیلی است که دارد میآید ولی تو میگویی فراموش کن. خب تو میخواهی فراموش کنی آن سیل که تو را فراموش نمیکند. تو نمیخواهی به مرگ فکر کنی مرگ به تو فکر میکند. تو جمجمهات شکسته بعد به آن رادیولوژیست میگویی این را فتوشاپ کن که دکتر نفهمد جمجمهام شکسته است! تو که او را فریب ندادی تو خودت را فریب دادی. بالاخره سرت شکسته یا نشکسته؟ الآن سرطان بر بدن توست بعد تو بگویی اینقدر حرف سرطان را نزنید خیلی خب نمیزنیم، سرطان گرفتی. ممکن است علاج بشوی چند سال دیرتر بمیری. کسی که اینجا نمیماند. ممکن هست نشوی و زودتر بمیری. بعد بگویی حرفش را نزن! وقتی کسی میگوید از مرگ هیچی نگویید، مرگاندیش نباشید امام حسن(ع) میفرمایند که «بادِرُوا العَمَلَ» به عمل صالح بشتابید تا میتوانید کارهای درست و خوب در مسیر عبادت و عدالت انجام دهید«قَبْلَ مُقَطِّعاتِ النَّقِماتِ وَ هادِمِ الَّذّاتِ» قبل از آن صاعقهای که میآید و کل لذتهایتان را درهم میشکند و میسوزاند تمام این دلخوشیها و خوشیها، همه خوشیها و دلخوشیهای ما را یک روزی، یک ساعتی، یک شبی ناگهان صاعقه مرگ میآید و همه چیز را پودر میکند. من دیگر در این عالم تمام میشوم و بدنم را سریع دفن میکنند و از من فاصله میگیرند و به تدریج نزدیکترین افراد من را فراموش میکنند مگر گاهگاهی یادی و اسمی از من ببرند. امام حسن(ع) میفرماید یادتان باشد که شما تنها هستید و در جمع هم تنها هستید. دنیا مثل یک فیلم سینمایی است که وسطهایش گاهی یادتان میرود که فیلم است وقتی که تمام میشود از آن فضا بیرون میآییم. شبیه یک چنین تصویری را امام حسن(ع) میفرمایند که «الدنیا غُرورٌ حائلٌ،» کل دنیا روی هم رفته جنبه فریب دارد. غرور؛ و این مانع رستگاری و نجات شماست وقتی غفلت کنید. امام حسن(ع) میفرماید دنیایتان را برسید نظم، دقت، کار، علم، تلاش، برنامهریزی، نظم باید داشته باشید اما یک وقت یادتان نرود که اینجا اصل نیست و اینجا آخر خط نیست ما داریم از اینجا عبور میکنیم و هر لحظه ممکن است شما بمیرید هیچ کس نمیداند. قرآن هم میفرماید: «وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ...» (لقمان/ 34)؛ هیچ کس نمیداند در کدام نقطه خواهد مُرد شما نمیدانید ما میدانیم. امام حسن(ع) میفرماید که مطمئن کنید خودتان را، همهتان هم میدانید ولی یادتان میرود. به خودتان بباورانید که این دنیا یک سایه است به سایه تکیه ندهید میافتید. این دیوار نیست سایه است. غرورٌ حائل، ناپایدار و زودگذر است «و سِنادٌ مائلٌ،» جلوی سقوط شما را نمیتواند بگیرد. این عالم، سراب را به جای آب به شما نشان میدهد و اگر میخواهید به جایی تکیه کنید به دنیا تکیه نکنید. امام حسن(ع) میفرماید دنیا خیلی سست و بیاساس است شما تکیه بدهید شما با خودش هر دو با هم میافتید و میریزد. این هم مرگآگاهی. میفرماید آدمها نباید منتظر مرگ بنشینند، امشب شب آخر است و ممکن است من فردا نباشم و نتوانم جبران کنم و برای همیشه دستم از سرنوشتسازی خودم کوتاه شود. در دامی بیفتم که خودم برای خودم پهن کردم. امام حسن(ع) میفرماید اما از درون مرگآگاهی و مرگباوری نباید افسردگی و یأس بیرون بیاید، بیعملی بیرون بیاید، وادادگی، بینظمی بیرون بیاید که ما بالاخره میمیریم پس چرا کار کنیم؟ فرمودند این هم غلط است به هر دو بُعد توجه داشته باشید. «إنّ الله جمیل» امام حسن(ع) میفرماید تصویرتان را از خداوند درست کنید خداوند زیباست. «یُحب الجمال» خداوند زیبایی را دوست دارد. اگر دعوت به عدالت و تقوا میکند برای این که اینها زیباست و انسان را زیبا میکند. - این فرمایشات و تعابیر امام حسن(ع) را ببینید که چقدر زیباست – ایشان میفرماید خدا زیباست، اسلام زیباست، خدا زیبایی را دوست دارد چون عدالت زیباست رعایت حقوق و حدود مادی و معنوی زیباست خداوند عدالت را دوست دارد. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ...» خداوند برای همیشه به عدالت فرمان میدهد «وَالْإِحْسَانِ...» (نحل/ 90)؛ و به یک چیزی فراتر از عدالت، که ظاهراً وظیفهات نیست خدمتی که ظاهراً وظیفه تو نیست اما چیزی که برای تو وظیفه نیست برای خودت وظیفه تعریف میکنی. قرآن به اینها امر میکند و فرمان میدهد. احسان کردن واجب است مثل عدالت. بعضیها برعکس فکر کردن که احسان کردن مستحب است پس عدالت هم که عطف به هم شدن آن هم مستحب میشود. عدالت مستحب است، احسان هم مستحب است. نه. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ» خداوند فرمان میدهد هم عدالت، رعایت حقوق و حدود؛ هم احسان. فراتر از آن خدمت کردن به دیگران، به انسانها، احسان به حیوانات، خدمت به حیوانات و گیاهان و به همه موجودات عالم. این معنویت و عرفان حقیقی است که امام حسن(ع) میفرماید.
امام(ع) میفرماید خداشناسی که خدا را در ذهن شما زشت جلوه میدهد آن خدایی که زشت است الله نیست «إنّ الله جمیل» خدا زیباست، اگر شیفته او نیستید شما با او رابطهای نداشتهاید یعنی او را درست نشناختید. امام حسن(ع) امکان ندارد کسی خداوند را بشناسد و عاشق خدا نشود. «و یحب الجمال» خدا زیبایی را دوست دارد و از زشتی متنفر است. لذا وقتی میگوید ظلم نکنید حرص، خسّت، کینه، و... ماها را زشت میکند و ما خودمان میفهمیم. من خودم میفهمم وقتی حریص هستم زشت هستم. وقتی بخیل هستم و نمیخواهم به کسی چیزی از طرف ما برسد من یک موجود نفرتانگیز و حال بهمزنی میشوم. وقتی که از حق خودم میگذرم و حق دیگری را هم کامل رعایت میکنم و از حق خودم میگذرم خودم هم از خودم خوشم میآید میفهمم که زیبا شدهام. همه ما اینطوری هستیم. «یحب الجمال» دین خداوند، احکام الهی، همه اینها دستورالعمل زیبایی است. چون خداوند زیبایی را دوست دارد میفرماید که بازارتان اینطور باشد، سیاستتان اینطور. خانواده اینطور، عبادت اینطور و حقوق اینطور. بعد فرمودند: «فأتجمل لربی،» من خودم را برای خداوند و پروردگارم زیبا میکنم. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارم. امام حسن(ع) میفرماید من هم میخواهم هم در باطن و هم در اخلاق و اعمال و هم در ظاهر زیبا باشم. لباس تمیز، زیبا، خوشبو بپوشم، نه لباس گران و اشرافی، اما لباس زیبا. بعد هم این آیه قرآن را فرمودند که خداوند در قرآن میفرماید که این فرزندان آدم هرجا که معبد خداوند است هرجا که به نام خدا مکانی و خانهای بنا شده که در آنجا خدا را عبادت و سجده میکنید با بهترین لباسها و قشنگترین لباسهایتان بیایید. زیبا بیایید، لباس زیبا، معطر و تمیز بیایید. یعنی بین محضر خداوند و زیبایی یک نسبتی است. خداشناسی و خداخواهی با زیبایی. هم زیبایی باطن و هم زیبایی ظاهر. میدانید پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، همهشان علاوه بر زیبایی معنوی زیباسازی و رعایت زیبایی در لباس و چهره و آرایش و همه اینها را به عنوان یک عمل عبادی – اجتماعی کاملاً رعایت میکردند. در واقع امام حسن(ع) دارند میفرمایند این که خداوند میفرماید: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» هرجا مشغول عبادت خداوند میشوید هرجا به عبادت و نماز میایستید بهترین لباسهایتان را و بهترین پوشش را، زیباترین نمایش خودتان را بیاورید. اینجا بین الله و زیبایی نسبتی است. زیبایی معنوی و زیبایی مادی و ظاهری. و شیعه را هم تعریف فرمودند. امام حسن(ع) فرمودند که: «عْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، عْظَمُهُمْ عِنْدَاللّهِ شَناً.» فرمودند که شأن ما پیش خداوند بالا و پایین دارد. همانطور که شأن خداوند پیش ماها بالا و پایین دارد. یکی پرسید من میخواهم بدانم خداوند نظرش راجع به من چیست؟ فرمودند نظر تو راجع به خدا چیست؟ نظر خدا راجع به تو همان است! خداوند برای تو چقدر مهم است؟ تو هم همانقدر برایش مهم هستی. تو به خداوند چقدر معرفت و علاقه و محبت داری؟ بنابراین نگاه تو به خدا، زمینهساز نگاه خدا به توست. فرمودند میدانید چرا از اسم مرگ هم بدتان میآید؟ برای این که اولاً واقعبین نیستید یک اتاقی که قطعاً همهتان میدانید خواهد افتاد و حداکثر تا چند سال بعد است ندیده میگیرید این یک چیز عجیب و غیر عقلانی است این درست در نقطه مقابل واقعبینی است. دنیا واقعیت است مرگ هم واقعیت است و ابدیت بعد از مرگ. فرمودند این که میترسیم، همه میترسند و از همه بدشان میآید از جایی که برای خودشان احساس راحتی کاذب درست کردند و هرچه داشتند اینجا سرمایهگذاری کردند برای بعد چیزی نفرستادیم، همه از این که از یک جای آباد به یک جای خرابی بروند بدشان میآید آنجا را آباد کن، درست زندگی کن تا اینقدر از مرگ نترسید و برایش آماده باشید اما آمادگی برای مرگ، معنیاش انتظار مرگ را کشیدن و در دنیا زندگی نکردن و لذت نبردن، برنامه نریختن، جدی نگرفتن دنیا به این معنا نیست. بعد فرمودند به شما بگویم که شأن چه کسانی پیش خداوند بالاست؟ کسانی که نسبت به حقوق انسانها، حقوق موجودات، حقوق مردم، حقوق حیوانات و گیاهان، حتی در روایات داریم حقوق اشیاء و اماکن، همه حقوقی دارند، استفاده درست از امکانات، شاکر بودن، همه چیز را نعمت او دانستن و در برابر او احساس مسئولیت کردن و از همه مهمتر انسانها. امام حسن(ع) میفرمایند حقوق اخوانه، همه مردم را خواهر و برادر خودت بدانی و هرچه بیشتر حقوق دیگران را بشناسی و رعایت کنی، پیش خداوند محترمتر خواهی بود. خداوند فرموده اگر میخواهید پیش خدا محترم باشید و شأنی داشته باشید 1) اولاً خداوند برای شما باید شأن داشته باشد، در برابر خداوند خاضع و خاشع باش. نماز بگذار. 2) به همه موجودات تا میتوانید خدمت کن و بدان که اینها حق آنهاست. حقوق اخوان را بشناس و این حقوق را رعایت کن. چون ممکن است بگویی اینها حق آنها نیست حالا من دلم میخواهد یک چیزی اضافه بدهم. فرمودند حقوق همدیگر را نمیشناسید. امام حسن(ع) میفرماید خیلی چیزهایی که شما فکر میکنید در برابر دیگران وظیفهتان نیست وظیفهتان در برابر دیگران هست. حقوق آنهاست. شما هم همین حق را در برابر دیگران داری. فرمودند هرکس حقوق دیگران را، حقوق برادران و خواهرانش را در بازار، در سیاست، در خانواده، در کارخانه، در مزرعه، همه جا در خیابان، حقوق انسانها را برادران و خواهرانش را بیشتر بشناسد و 2) «وَشَدُّهُمْ قَضاءً لَها،» هرچه جدیتر و شدیدتر این حقوق را رعایت کند، چون ما گاهی راجع به حقوق بشر و اخلاق و معنویت قشنگ شعر میگوییم اما اثری از اینها در زندگی ما نیست! من خودم خیلی از چیزها که میگویم و میشنوم هم او که به من میگوید و هم من که به او میگویم هر دو میگوییم قبول هم داریم ولی هیچ کدام به آن عمل نمیکنیم. امام حسن(ع) میفرماید: 1) شناخت حقوق خواهران و برادرانتان، 2) هرکس در رعایت این حقوق و حفظ حقوق و حرمت دیگران جدیتر است و شدیدتر، فعالتر، محکمتر است او پیش خدا عزیزتر و محترمتر است و شأن او پیش خداوند بالاتر است. «وَ مَنْ تَواضَعَ فى الدُّنیا لاِءخوانِهِ فَهُوَ و عندالله من الصدیقین و من شیعته علی» امام حسن(ع) میفرماید 1) شیعه علی چنین کسی است که هرچه بیشتر خدا را بشناسد و در برابر خدا خاضع باشد. 2) هرچه بیشتر حقوق دیگران را بشناسد، همه را برادر و خواهر بداند و همه بشریت را خانواده خودش بداند و در خدمت به دیگران و رعایت حقوق و حدود دیگران جدیتر باشد و خودش را از بقیه کوچکتر بداند نه بزرگتر. یک وقتی این کارها را هم میکند از بالا به پایین نگاه نکند. نگاه عاقل اندرسفیه نگاه خوب اندربد، اینطوری نگاه نکند. در دلش هم خودش را برتر از دیگران نبیند و متواضع باشد و پیش همه تواضع کند «تواضع فی الدنیا و اخوانه» طوری حرف نزند و عمل نکند که به این معنا باشد که من مرکز عالم هستم و شما هیچی نیستید. فرمودند هرکس بیشتر این را رعایت کند «و هو عندالله من الصدیقین و شیعته علی» او شیعهتر است. امام حسن(ع) دارند تشیّع را تعریف میکنند. اسلام علی را دارند تعریف میکنند که هرکس خودش را شیعه علی میداند 1) خداشناسی و خداباوریاش باید عمیقتر و دقیقتر باشد. 2) شناخت حقوق آدمها، خدمت به خلق و تواضع و کوچکی کردن پیش دیگران، نه تکبر و بزرگی کردن، اگر کسی اینها را داشت این در محاسبات الهی جزو صدیقین است. قرآن که راجع به صدیقین میفرماید این جزو صدیقین است. یعنی کسانی که زیادی با خدا و با خودشان و با مردم صادق هستند «و من شیعه علی» فرمودند من شیعه را برای شما معنی کردم. هرکس این دو – سه مورد را بیشتر رعایت میکند این شیعهتر است هرکس رعایت نمیکند شیعه نیست. و فرمودند خدمت کردن به دیگران «المعروف ما لم متل و لایتبعه منن» این را هم که میگویند خدمت به دیگران یعنی 1) زود، تند، سریع. «مَتَل» یعنی مس مس نکنی وقتی یک کاری را میخواهی بکنی، خدمت بکنی و حقوق کسی را تآمین کنی هم متواضع و مؤدب باش و هم سریع انجام بده. همین الآن باید همان کار را بکنی. نگو یک ساعت بعد. فرمودند اگر یک کار خوب را مدام مس مس کنید آن کار دیگر خوب نیست. 2) دوم این که وقتی این کار را کردید حتی بعد از آن دیگر توی ذهنتان، چه رسد در رفتارتان از کسی طلبکار نشوید. امام حسن(ع) میفرماید حق کسی را رعایت کردید یا به کسی خدمتی کردید تواضعی کردید میفرماید شیعه و مسلمان نباید توقع داشته باشد که حالا او هم بیاید جبران کند! نه. هیچ منتی نباید باشد. «والاعطاء قبل سؤال» حتی منتظر نمانی که بیایند از تو خواهش کنند. قبل از این که آنها بگویند و خودشان را کوچک کنند باید مشکلات دیگران را بفهمید و بشناسید، اشراف داشته باشید و زودتر از این که آنها بیایند خواهش کنند و التماس کنند شما بروید مشکلشان را حل کنید یعنی شناخت مشکلات اجتماعی حتی قبل از این که بروز کند و مطالبه بشود. بروید بخاطر خدا مشکلات مردم را حل کنید و این است بزرگی و بزرگواری. و سیاست را هم بر همین اساس تعریف کردند.
کسی از ایشان پرسید سیاست چیست؟ فرمودند سیاست یعنی رعایت حقوق الهی و حقوق بشر. رعایت وظایفمان در برابر خداوند و در برابر خلق (مردم). در برابر زندههای مردم یک وظایفی دارید حتی در مورد مردهها. انسانی که از این عالم رفته ما در برابر او هم وظیفه داریم. وظیفه ما در محضر خداوند اطاعت از اوست از آنچه که خواسته و پشت کردن به آنچه که او خط قرمز تعریف کرده است. این سیاست و تربیت، سیاست در بُعدی فردی خودمان این است. امام حسن(ع) میفرمایند مگر میشود سیاست را از دین جدا کنید؟ سیاست یعنی رعایت حقالله و حقالناس. سیاست اسلامی این است. این سیاست از معنویت و حقوق و عدالت، از اخلاق، آخرت، از احکام اسلام و از اخلاق اسلام، از چه جدا میشود؟ این عین همان است. سیاست را دارند تعریف میکنند که حقالله است. سیاست سکولار و بیتوجه به خداوند را ما قبول نداریم. سیاست باید الهی باشد، هم منشأ و روشها و ارزشهای آن و هم غایت و هدف آن. اما معنیاش چیست؟ خدمت به انسانها با این تعریف از انسان. حقوق بشر، حقوق مردم «هی تقوم بواجبک اخوانک» همه را برادر خودت بدانی و وظیفه و واجب خودت بدانی که حقوقشان را رعایت کنی. نه این که اگر یکی از حقوقشان را رعایت کردید مدام بگویید من حق شما را رعایت کردم! خب وظیفهام بود رعایت کنم. 2) «لا تتأخّراً خدمت امتک» اگر خدمتی را میتوانی به امتت بکنی، نه این که میگویند نکن یا درست خدمت نکن، اینها که واض است. میفرمایند به تآخیر نینداز. «لا تتاخر» حتی یک لحظه تآخیر نینداز. مشکل شهری، مردمی، روستایی ، صنفی، خشی را الآن باید حل کنی سریع حل کن. اگر هم نمیتوانی به مردم توضیح بده. و دیگر چی؟ «أن تخلص بولی امر ما مثل امته» اگر هم حکومت،حاکمان، مدیریتی، مسئولانی هستند که آدمهای صادقی هستند و دارند خالصانه تلاش میکند و خدمت میکند، فاسد نیست، ناشایست نیست دارد در حد خودش کار میکند مسئول صالحی است اگر او دارد خالصانه به امت خدمت میکند اگر ولیّ امر، رهبری، حاکمیت، آن مسئولینی که دارند صادقانه خدمت میکند و عرق میریزد، واقعاً دارد کار میکند و دنبال لفت و لیس خودش نیست تا وقتی که خالصانه دارند به امت خدمت میکنند شما هم باید خالصانه در کنار آن مسئولین و آن ولیّ و اولیای حکومتی و اجتماعی که دارند به مردم خدمت میکنند کنارشان بایستید. خالصانه کمکشان کنید و حمایتشان کنید. اما مراقب هم باشید که «ما اخلص امته» تا وقتی که مسئولین خالصانه و هدفشان خدمت به امّت است، ولیّ امر و اولیای امور، شما هم خالصانه حمایت کنید. اما اگر «أن ترفع فی وجهک طریق سوی» و اگر جایی دیدید آگاهانه و عامدانه اولیای امور و مسئولینی در حکومتها از مسیر درست منحرف شدند یعنی میداند این کار غلط است میتواند این کار را نکند ولی میکند میداند آن کار درست است و باید انجام دهد و میتواند ولی نمیکند. به این قیود توجه داشته باشیم. یک وقت نمیداند باید آگاهش کنیم و یک وقت نمیتواند باید کمکش کنید اما اگر دیدید میداند و میتواند ولی نمیخواهد و منحرف است اینجا فرمودند « أن ترفع فی وجهک طریق» صدایتان را بلند کنید، توی روی آن مسئولینی که به وظیفهشان عمل نمیکنند میتوانند، میدانند ولی نمیخواهند انجام بدهند یا مسیر را دارند شعارهای انحرافی میدهند از طریق «سَوی» از مسیر درست خارج شدند باید روبرویشان بایستید و نهی از منکرشان کنید و انتقاد کنید و اعتراض کنید و آنهایی که دارند خالصانه به امت خدمت میکنند باید شما صادقانه و خالصانه کمک کنید، اطاعت کنید، قوانین را رعایت کنید و حمایت هم بکنید. هم حمایت کنید و هم نظارت کنید. این یک تعریف مختصر سیاست در فرمایشات امام حسن مجتبی(ع) است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی