شبکه افق - 15 تیر 1402

این است داستان علی ع

بمناسبت عید ولایت امیرالمومنین ع _ مشهد _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض می‌کنم.

و میلاد امیرالمؤمنین(ع) را تبریک می‌گویم. انشاءالله از همه جهت، در مسیر توفیق و رشد همه ملت ایران و همه شما و خانواده محترم‌تان و ما در پیش داشته باشیم.

عرضم را با تعابیر حضرت علی(ع) آغاز می‌کنم. در خطبه و سخنرانی 179 امیر‌المؤمنین(ع) و همین‌طور سخنرانی خطبه 181 ایشان در نهج‌البلاغه، ایشان دوتا خطاب دارد برای آن جامعه‌ای که ایشان این همه برای آن جامعه فداکاری است. برای این که روشن بشود که نه آقا زمان صدر اسلام هم همین مشکلات بوده، مردم همه مثل هم نبودند. الآن هم همه مردم مثل هم نیستند. طبقات مؤمن آگاه فداکار داریم. آدم‌های متوسطی داریم که نه خیلی مؤمن هستند و نه خیلی آگاه هستند. نه کافرند و نه خیلی ناآگاه هستند. متوسط هستند. اکثریت ما همین‌طور هستیم. هم اقشاری بودند و هستند لاشی! فقط دنبال منافع خودشان هستند و به هیچ چیز دیگری کاری ندارند. دنیا را آب ببرد این‌ها را خواب می‌برد. آن زمان هم بودند الآن هم هستند. آقا الآن خیلی وضع بد است. آن زمان هم همین‌طوری بود همیشه همین‌طور است. منتهی این امکان و این فرصت و توفیق را داشتند که کسانی مثل علی‌بن‌ابیطالب(ع) بودند ولی وقتی یک جامعه‌ای قدر آن‌ها را نداند چه فرقی با الان و با وقت‌های دیگر می‌کند؟ وقتی یک مردمانی قدر رهبران صالح را ندانند و ندانند رهبران صالح با رهبران فاسد چه فرقی دارند؟

حضرت امیر(ع) در یکی از آخرین سخنرانی‌هایشان می‌فرمایند که خدای را سپاس بر تقدیرش، بر قضا و قدرش، تقدیر و اراده‌ای که بر همه جریان‌های جهان، هستی، کنش‌ها و افعال انسان حاکم است. عالم و آدم تحت کنترل و مدیریت اوست. خدای را سپاس بر آن تقدیرش و هم بر این خواسته او که من را به کسانی چون شما مبتلا کرده است. امام(ع) می‌فرمایند خیلی از دست‌تان عذاب می‌کشم. یک جا می‌فرمایند در تاریخ و در جهان، مردم از حاکمان‌شان می‌کشند زمان ما برعکس شده حاکم، یعنی من باید از دست شما بکشم. در طول تاریخ همه جا حاکمان ظالم هستند مردم مظلوم هستند اما این‌جا به عکس شده است. شما ظالم هستید من مظلوم هستم. فرمودند و سپاس خدای را بر این اراده‌اش که به گروهی چون شما مبتلا کرد. حتی با این همه اذیتی که از طرف شما می‌بینم باز هم سپاس خدای را. تحمل‌تان می‌کنم. من گرفتار چه کسانی شده‌ام؟ چه مردمی شده‌ام؟ اسمش این است که من ظاهرا رهبر شما و امام شما هستم، حاکم هستم با من بیعت کردید اما از من فرمان نمی‌برید. بسیاری از چیزهایی که می‌گویم تا به نفع‌تان است تأیید می‌کنید وقتی که باید هزینه بگذارید به وظیفه‌تان عمل کنید به حرف گوش نمی‌کنید. دعوت‌تان می‌کنم پاسخ نمی‌گویید. فداکاری ما یکطرفه شده است. با بیهوده‌گری، بزرگترین فرصت‌ها را از دست می‌دهید. فرصت‌های بزرگ تاریخی را دارید از دست می‌دهید و از دست دادید. بعد هم که دشمنان‌تان سراغ‌تان می‌آیند من می‌گویم از حقوق‌تان و از آرمان و کرامت‌تان و از حقوق و عزت‌تان دفاع کنید تا قبل از آن همه‌تان سخنرانان خوبی هستید اما وقتی که درگیری می‌شود و باید هزینه بدهید هنگامه کارگزار که پیش بیاید خودتان را می‌بازید، وا می‌روید. اگر سر یک مسئله‌ای هم بخشی از شما متحد شوید و پشت سر من بایستید باز خودتان شروع به منفی بافی می‌کنید و در این موضع تخریب و انتقاد قرار می‌گیرید و در وراجی متخصص هستید! راجع به همه چیز اظهار نظر، حرف، اعتراض و منفی‌بافی می‌کنید. وقتی از شما می‌خواهم به حرف گوش نمی‌کنید وقتی یک موقعیتی برای مقاومت پیش می‌آید حرف می‌زنید و شروع می‌کنید تخریب و منفی‌بافی‌هایتان بیشتر از خدمات‌تان است. صدماتی که می‌زنید بیشتر خدمات‌تان است. صدمه‌هایی که می‌زنید بیشتر از خدمات‌تان است. صد برابر اعتراض می‌کنید، یک دهم و یک صدم آن عمل می‌کنید. با این همه ادعا در ساده‌ترین تنگناها و سختی‌ها و مشکلات واپس‌می‌نشینید. تا یک مشکلی هم پیش می‌آید نه اهل مقاومت هستید نه اهل سرمایه‌گذاری. باز من با یک اقلیتی برای دفاع از شماها باید بایستیم. ای شماها که دشمن‌تان بی‌ریشه است. دشمن شما قوی نیست شما ضعیف هستید. این دشمن قوی نیست. می‌شود او را شکست داد. شما ضعیف هستید. اینک که می‌توان دوراهی مرگ و ذلّتش نامید، سر دوراهی رسیدید دیگر نمی‌توانید بدون هزینه عزّت و کرامت‌تان را حفظ کنید. بین شکم و شرف باید یکی‌اش را انتخاب کنید. بین شهادت یا ذلّت کم‌کم باید یکی را انتخاب کنید. دیگر هم خدا و هم خرما تا آخر نمی‌شود. رسیدید به لحظه‌ای که باید فداکاری کنید. باز در این لحظه در یاری کردن من و جهاد حق‌طلبانه برای دفاع از کرامت و حقوق خودتان منتظر چه هستید؟

ادبیات امیرالمؤمنین را ببینید. منتظر چه هستید؟ سروقت‌تان آمدند! بالا سرتان آمدند!‌ با پوتین و چکمه‌هایشان سر وقت‌تان آمدند. تف روی شما می‌اندازند! باز ایستادید نگاه می‌کنید؟ الآن منتظر چه هستید؟ چرا مقاومت نمی‌کنید؟ خدای را سوگند که اگر هم‌اکنون روز موعد من فرا رسد که بی‌شک فرا می‌رسد اگر لحظه مرگ من و شهادت من فرا برسد درست در لحظه‌ای از شما جدا خواهم شد و به محضر خداوند خواهم رفت که از شما خسته شده‌ام. از همدمی‌تان به ستوه آمده‌ام. با وجود این سیاهی لشکرهای شما من بین شما احساس تنهایی می‌کنم. من تنها هستم. سروصدا زیاد است! زیاد شعار می‌دهید اما من بین شما تنها هستم. این شما و این خدا. دینی نیست که شما را متحد نگه دارد؟ یک اصولی ندارید که پای آن همه با هم بایستید؟ یا غیرتی که شما را برانگیزد؟ یک جو همّت ندارید؟ یا اصولی ندارید که پای آن بایستید یا اصول دارید غیرت ندارید! شرف ندارید! ببینید امیرالمؤمنین(ع) گرفتار چه کسانی بوده است؟ باز باید گفت صد رحمت به مردم ما. امام(ره) آن زمان در وصیتنامه‌شان گفتند که مردم ایران در عصر انقلاب اسلامی ما از مردم عراق در عصر امیرالمؤمنین(ع) و مردم حجاز در عصر پیامبر(ص) باوفاتر هستند. البته همان‌هایی که هزینه کردند. کل مردم که نبودند. همان چندصدهزار خانواده‌ای که فداکاری کردند و هنوز هم می‌کنند. بقیه دارند نان این‌ها را می‌خورند. یک چند صد هزار و چند میلیون خانواده فداکاری می‌کنند و بقیه خانواده‌ها زیر سایه این‌ها هستند. آن‌ها فداکاری نمی‌کنند فقط سر سفره هستند. اوضاع خوب بشود «یدخلون فی دین الله افواجا»! اوضاع بد بشود «یخرجون فی دین الله افواجا» این‌طوری است باد هوا! ولی باز شما ببینید مردم ما کجا؟ مردم زمان امیرالمؤمنین کجا؟ علی‌بن‌ابیطالب(ع) چه می‌گوید؟ می‌گوید آیا هدفی ندارید که شما را جمع کند؟ یا شرفی ندارید که شما را برانگیزاند. می‌فهمید چه کسی حق است و چه کسی باطل است ولی می‌ایستید به ما نگاه می‌کنید و می‌گوید به ما مربوط نیست. یا هدف ندارید یا شرف. یا دینی ندارید که شما را در یک مسیر متحد کند یا غیرت. بعد امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید خودتان تعجب نمی‌کنید مایه شگفتی نیست که معاویه یک مشت اوباش و آدم‌های فاسد و ستمگر و متجاوز را صدا می‌زند سریع دور او جمع می‌شوند. من ده بار شما را باید صدا بزنم یک بار هم درست جمع نمی‌شوید. چرا؟ او برای مردمش چه کار کرده که من برای شما نکردم؟ بله، او که دارد ستم می‌کند و حتی گاهی درست حقوق‌شان را نمی‌دهد و حقوق‌شان را رعایت نمی‌کند و کرامتی برایشان قائل نیست. گاهی بدون رسیدن به حقوق‌شان پیروی‌شان می‌کنند اما من شما را که یادگار مردم راستین و میراث اسلام هستید این‌جا مرکز اسلام بوده، مردم شام آن طرف دنیا اصلاً با اسلام حقیقی مواجه نبودند. از اول، اسلام‌شان اسلام قلّابی بنی‌امیه و اموی بود. شما که مزه اسلام ناب را چشیدید چرا این‌طوری هستید؟ شما را با تدارکات در خور و بخششی مناسب تمام حقوق‌تان را رعایت می‌کنم. هیچ کوتاهی در حق‌تان نمی‌کنم و نکردم. شما را صدا می‌زنم و شما قبل از این که به من ملحق بشوید خودتان گروه گروه می‌شوید و با هم اختلاف می‌کنید و تا آخرش معلوم نیست که چه کسانی با من هستند و چه کسانی نیستند؟ راجع به همه چیز اظهار نظر می‌کنید و در هیچ چیز آماده عمل نیستید. خطرپذیر نیستید. میان من و شما چنان ناهماهنگی است که در خشم و خشنودی دیگر هیچ احساس مشترکی با شما ندارم. دیگر داریم به جایی می‌رسیم که باید از هم جدا بشویم. من منتظر شهادت هستم که خداوند بهتر از شما را پس از شهادت به من برساند و بعد از شهادت من، بدتر از من را به شما برساند! یعنی معاویه. یعنی شما لیاقت من را ندارید. فرمودند طوری شده که دیگر احساس مشترکی با شما ندارم. آن چیزهایی که من ناراحت می‌شوم شماها باکی‌تان نیست آن‌جاهایی که جای شادی و رضایت است شماها ناراحت هستید. مثل این که ملاک‌ها و معیارهایمان کلاً‌ دارد از هم جدا می‌شود. پس در این وضعیت در آغوش کشیدن مرگ و شهادت را از هر چیز دیگری خوش‌تر می‌دارم. در این لحظه خوشمزه‌ترین چیز برای من شهادت است. دوست‌تان ندارم! دوستم ندارید. شما آماده ذلت هستید. شما مثل این که نکبت و ذلت را بیشتر از عدالت و عزت می‌پسندید. عدالت برایتان سخت است. بی‌عدالتی را بیشتر می‌پسندید. عمری را با شما به بررسی قرآن و گشودن باب برهان نشسته‌ام. چقدر من به شما معارف قرآنی و الهی گفتم. شما را در جریان حقایق توحیدی قرار دادم. چقدر در کنار قرآن برهان آوردم و با شما بحث‌های استدلالی کردم و به سؤالات‌تان جواب دادم. همه چیز را برای شما روشن کردم شما مشکل نظری ندارید، همه چیز را فهمدید و می‌دانید. ایمان ندارید، قبول ندارید. با حقایقی که برایتان ناشناخته بود آشنایتان کردم که کمتر ملتی، شاید به هیچ ملتی این قدر آگاهی ارائه نشده بود که من به شما ارائه کردم. لقمه‌های جویده در دهان‌تان گذاشتم. هم به لحاظ دنیای‌تان و هم به لحاظ معرفت و معنویت و آگاهی، لقمه‌ها را جویدم در دهان‌تان گذاشتم فقط کافی بود قورت بدهید. آن‌قدر به شما گفتم که اگر کور بود بینا می‌شد و اگر خفته، بیدار. اما افسوس آن نادان مردمی که رهبرشان معاویه است و آموزگارشان فرزند آن زن بدکاره. حالا آن‌ها باید بر شما غلبه کنند؟ و یک تعبیر دیگری که بعضی‌ها می‌گفتند ببینید این هم که حکومت دینی حکومت زور و استبداد و تحمیل است!‌ اینجا امیرالمؤمنین(ع) قربانی مردمش می‌شود مردم ایشان مستبد هستند. مردمش دیکتاتور و ظالم هستند خودش مظلوم است. می‌گوید به شما خدمت کردم، عدالت اجرا کردم، حقوق مادی‌تان را تأمین کردم. آگاهی و معرفت به شما دادم، هیچی را هم بر شما من تحمیل نکردم. شما بر من تحمیل کردید. یعنی در حکومت دینی علوی استبداد از آن طرف بود. این جامعه مستبد بود و علی حاکم مظلوم بود. و فرمودند ما با دشمن فرق داریم. من اگر بخواهم به شیوه‌های آن‌ها عمل کنم و مبارزه کنم که تا حالا صد بار تمام شده بود و کار معاویه را فیصله داده بودم. اگر بخواهم به سبک معاویه سیاست‌ورزی و مبارزه کنم تا حالا صد بار پیروز شده بودم منتهی هدف ما پیروزی به هر قیمت نیست. هدف ما درست زیستن، هدف ما سبک درست سیاست‌ورزی و زندگی است. ما به خاطر توحید و عدالت وارد سیاست شدیم. من نمی‌توانم به شیوه‌هایی خلاف توحید و عدالت، یعنی به شیوه‌های مشرکانه و ظالمانه عمل کنم. بله اگر من به این شیوه‌ها عمل کنم به لحاظ مادی ظرف 6 ماه کار معاویه و کل آن طرف را یکسره می‌کنم. اگر بخواهم به روش آن‌ها عمل کنم که دروغ می‌گویند، پیمان‌شکنی می‌کنند، تعهد کتبی می‌دهند بعد پاره می‌کنند، خیانت می‌کنند، آدم می‌خرند، ترور می‌کنند، آدم می‌کشند، بی‌گناه و باگناه سرشان نمی‌شود. هیچ اصولی ندارند من اگر بخواهم به آن شیوه مبارزه کنم که خب تا حالا صد بار برنده شده بودیم. این خلاف هدف ماست. هدف ما حاکم شدن و پیروز شدن نیست که به هر شیوه‌ای عمل کنیم. هدف ما درست عمل کردن است. این خودش هدف است وسیله نیست. فرمود که بعضی‌هایتان فکر می‌کنید که هوش سیاسی معاویه از من بیشتر است مثل این که از من زرنگ‌تر است به خدا سوگند این‌طور نیست من خیلی از این‌ها پیچیده‌تر هستم اما ما با آن‌ها تفاوت داریم ما برای حق مبارزه می‌کنیم ولی آن‌ها حق سرشان نمی‌شود. آن‌ها برای قدرت و پیروزی دارند مبارزه می‌کنند نه برای عدل. جبهه مقابل از پیمان‌شکنی و هرزه‌گی و خیانت باکی ندارند. هرزه‌اند. همه کار می‌کنند. هر کاری هر لحظه ممکن است بکنند ما این‌طور نیستیم ما هر کاری هر لحظه‌ای نمی‌توانیم بکنیم. تقوای سیاسی دست ما را بسته است ما اصول داریم، آن‌ها اصولی ندارند. اصول‌شان قدرت است، دنیا است، همه کاری می‌کنند. اگر نبود ناپسندی پیمان شکستن، ما نمی‌توانیم پیمان بشکنیم اما آن‌ها می‌کنند. اگر نبود این ناپسندی، من نه از او، از همه عالم باهوش‌تر هستم. اگر بنایم این بود که به این روش جلو بیایم هیچ کس جلوی من نمی‌تواند بایستد. منتهی با کلاهبرداری ما نمی‌خواهیم جلو برویم. ظلم بکنیم، دروغ بگوییم، خیانت بکنیم، پیمان‌هایی که بستیم زیر پا بگذاریم، ما اهل این کار نیستیم و فرمود که پیمان‌شکنی هرزه‌گی است. هرزه‌گی یک سطحی از کفر است. من دارم برای توحید مبارزه می‌کنم نمی‌توانم مثل کافران و به سبک کافران مبارزه کنم. هر عهدشکنی در این‌جا زیر پا گذاشتن شرف و تعهد است. در روز قیامت پرچم و درفشی بالا خواهد رفت که همه عهد شکنان زیر آن پرچم کنار هم جمع می‌شوند ولو اسمش مسلمان باشد. من نمی‌خواهم در قیامت زیر آن درفش، کنار معاویه و امثال آن‌ها باشم. با این همه بدانید به خدا سوگند از خیانت و دروغ گذشته، در مسیر درست هرگز در چمبره هیچ توطئه‌ای گرفتار نخواهم شد. هیچ کس نمی‌تواند کلاه من را بردارد. هیچ کس نمی‌تواند من را فریب بدهد. در هیچ سختی و شدتی به ستوه نخواهم آمد. من آدمی هستم که نه خسته می‌شوم و نه فریب می‌خورم. کسی را فریب نمی‌دهم دروغ نمی‌گویم اما من فریب نمی‌خورم. اگر شکست بخوریم شما من را شکست داده‌اید نه معاویه! جبهه خودمان. کسانی بین ما هستند که دنبال تسلیم و سازش هستند. اهل دنیا هستند. به این حرف‌ها ایمان ندارند تظاهر می‌کنند. دولایه و چند لایه هستند. ما از شما شکست می‌خوریم نه از دشمن. ما از دشمن شکست نمی‌خوریم. من از شما شکست نمی‌خورم مردم از شما شکست می‌خورند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود محال است من از کسی شکست بخورم. هیچ کس نمی‌تواند من را فریب بدهد منتهی ما دنبال خیانت کردن نیستیم.

صدای علی را بشنویم. ای بندگان خدا شما را به خدا فرامی‌خوانم او که بندهایتان را جامه پوشاند و ابزار زیست را فراوان و به تناسب در اختیارتان گذاشت. تک تک نفس‌هایی که می‌کشید مدیون او هستید همه چیزتان از اوست. اگر بنا بود کسی را یارای رسیدن به جاودانگی باشد و کسی می‌توانست در این عالم مرگ را براند و نمیرد سلیمان فرزند داود بود که بر او درود. او که با پیامبری و قُرب معنوی، بزرگترین حاکمیت جهانی را داشت که نه فقط انسان‌ها، انسان و جن، نیروهای پنهان در این عالم، در اختیارش بودند. اگر قرار بود کسی در این دنیا بماند مُلک سلیمان،‌ حکومت بزرگ سلیمان بود با آن هم قدرت‌های طبیعی و ماوراء طبیعی. اما همین که پیمانه عمرش لبریز شد و دورانش به پایان رسید نفس آخر را کشید. کمان‌های نابودی با تیر مرگ سلیمان را نیز هدف گرفتند و ناگهان آن همه شهرها و کشورها که همه به او تکیه داده بودند او را بر زمین افتاده دیدند. به عصایی تکیه داده بود و آن عصا را موریانه خورد. همه به او تکیه داده بودند. ناگهان همه خانه‌ها از او و نام او تهی شد. همه به مغاک تعطیل فرو افتاد. کسان دیگری و گروه دیگری آمدند و آن خانه‌ها و آن قدرت‌ها و آن امکانات را به میراث برداشتند. به گذشته بنگرید و آینده را ببینید. حضرت امیر(ع) فرمود چرا از این قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها شرق و غرب عالم می‌ترسید؟ چرا این‌ها چشم‌تان را پر می‌کنند؟ چرا فکر می‌کنید کاخ‌هایشان را می‌بینید. خیابان‌هایشان را می‌بینید، ‌شوکت ظاهری‌شان را می‌بینید و فکر می‌کنید این‌ها واقعاً ابرقدرت هستند و به راستی قدرت هستند. چرا گذشته را نگاه نمی‌کنید؟ آینده به سبک گذشته است. آینده ادامه گذشته است. فرمود که: کجایند «أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ؟» عمالقه یک سلسله خیلی قدرتمندی از شاهان عرب بود که مدت‌های مدید در حجاز و یمن حکومت می‌کردند. همه مردم فکر می‌کردند این‌ها تا ابد هستند. مثل زمان شاه که می‌گفتند مگر می‌شود؟ مگر ممکن است که شاه برود؟ در عراق می‌گفتند که مگر می‌شود یک روز عراق باشد که صدام نباشد؟ این شوروی وقتی بود می‌گفتند مگر می‌شود که شوروی نابود شود؟ چنان که الآن می‌گویند مگر می‌شود آمریکا و اسرائیل نباشد؟ حضرت امیر(ع) فرمود چرا از قدرت‌های مادی می‌ترسید؟ «أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ؟» آن عمالقه کجا هستند؟ بچه‌هایشان کجا هستند؟ نسل بعدشان کجا هستند؟ «أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ؟» فرعون‌ها کجا رفتند؟ بچه‌هایشان و شاهزاده‌هایشان کجا رفتند؟ آن زمان می‌گفتند این‌ها (فرعون‌ها) خدا هستند انسان نیستند. «أنا ربّکم الاعلی» همه چیزتان در مشت من است. همه هم می‌گفتند فرعون‌ها بزرگترین ابرقدرت جهان بودند. تصور نمی‌کردند یک روزی از فرعون‌ها جز اسمی در تاریخ نمانده،‌ خاک شدند رفتند. حضرت امیر(ع) فرمود بپرسید که فرعون‌ها کجا هستند؟ بچه‌هایشان کجا رفتند؟ کجایند دار و دسته اصحاب رس. در شهر رس یک چاهی بود که کنار آن یک درخت مقدسی بود که می‌گفتند این از زمان حضرت نوح(ع) بوده مقدس است و این درخت را می‌بوسیدند. فرمودند اصحاب راس کجا رفتند؟ آن زمان این‌ها می‌گفتند که این تمدن دیگر تا ابد بر کل جهان مسلط خواهد شد و ماند. قوم هود و قوم لوط و قوم شعیب و قوم صالح این‌ها کجا رفتند؟ حضرت امیر(ع) فرمودند آنان که پیامبران را می‌کشتند، عدالتخواهان و قائمان به قسط را سر می‌بریدند، سنت‌های رسولان خداوند را خاموش می‌کردند و به جای آن سنت دیکتاتورها و جباران و خودکامگان تاریخ را زندگی می‌بخشیدند اینک خودشان کجا رفته‌اند؟ کجایند زورمداران تاریخ که آن ارتش‌های عظیم میلیونی را سازماندهی و بسیج می‌کردند و ملت‌ها را یکی پس از دیگری هزار هزار درهم می‌شکستند و خانه‌های آنان را اشغال می‌کردند و لشکرهایشان را آرایش می‌دادند و شهرهای باشکوه پی می‌نهادند. کجایند آنان و کجاست شهرهایشان؟ شهرهایشان همه خراب شد. خودشان هم همه پوسیدند.

ببینید حضرت امیر(ع) چطوری حرف می‌زنند، فقط با آن‌ها نیست با هم دارند حرف می‌زنند. عین حرف‌های حضرت امیر(ع) با آن‌ها الآن با ماست. شما فکر کنید الآن آن زمان است یا حضرت امیر(ع) این زمان است. درست ما مخاطب همین حرف‌ها الآن هستیم. حالا جای فرعون و عماله آمریکا و اسرائیل را بگذار، شاه و صدام و آل سعود و صهیونیست‌ها را بگذار. این‌ها همان هستند. خط هما خط است این طرف هم همان طرف است. حالا اتفاقاً آخرین نبرد شاید نه با آمریکاست بلکه با اسلام آمریکایی است. اگر اسلام آمریکایی یعنی پشت جبهه ما کسانی نباشند همین‌هایی که امیرالمؤمنین(ع) را این‌طور زجر دادند و تنها گذاشتند اگر این‌ها نباشند آمریکا از شوروی راحت‌تر و ساده‌تر شکست می‌خورد چنان که ما داریم او را شکست می‌دهیم. ما توی منطقه جلو رفتیم. ایران که نوکر آمریکا بود. ما نوکر انگلیسی‌ها بودیم که حالا رقیب آنها شدیم. آمریکا شکست‌پذیر است اگر از پس اسلام آمریکایی بربیاییم. پشت جبهه ما اگر مشکل داشته باشد آن‌جا مشکل داریم. این را باید حل کنیم. بنابراین خواستم این را عرض کنم این که قدیم‌ها خیلی باحال بوده ما نبودیم بعداًها هم خیلی باحال می‌شود باز ما نیستیم. نه آقا. قبلاً هم همین‌طوری بوده، همین صف‌بندی، همین امکانات بوده بعداًها هم همین است. البته وجود رهبر معصوم، پیامبر و امام معصوم یک برکت تازه است اما رهبران الهی که عادل باشند ولو معصوم نباشند مسئله باز همان مسئله است. انتخاب‌ها همان انتخاب‌هاست. خب این‌ها به ما آموزش دادند که سبک زندگی مهمتر از خود زندگی است. زندگی بدون سبک، زندگی کافران است. زندگی‌ای که هیچ اصولی در آن نیست فقط چه کار کنم بیشتر بخورم، بیشتر لذت ببرم، ثروت، قدرت، ریاست، شهرت، هدف همین است. خب این سبک زندگی کافران است که امثال خودم را عرض می‌کنم گرفتار آن هستیم.

اگر آن معرفت و آگاهی اصلی نباشد صرف عبادت و زیارت و مناسک، خوب است ولی مشکل ما را حل نمی‌کند- من خواهش می‌کنم این روایت را دقت کنید – میلاد حضرت امیر(ع) است از ایشان بیشتر روایت خواندم و می‌خوانم. فرمودند که این خوارج نمازشب‌خوان که قرآن حفظ می‌کنند و می‌خوانند بدانند – به آن‌ها گفتند – خوابیدن با یقین، با معرفت درست ارزش آن بالاتر است از نماز با شک. یعنی وقتی که شناخت درستی نسبت به حق و باطل و مکتب نداری، عملاً ‌داری با شک عبادت و نماز می‌خوانی. پاداش این عبادت و نماز خیلی کمتر از این است که یقین داری، مسائل برایت روشن است ولی خوابیدی. این خواب از آن نماز مفیدتر است. نه این که نماز نخوان برو بخواب! نتیجه درست از آن بگیریم.

امام صادق(ع) فرمودند که خیال نکنید شلوغ کنید سروصداها کنید، کمیت عمل، وزن عمل، مثلاً فرض کنید بگوییم من سالی هزار بار زیارت آمدم دو هزار بار چه کار کردم، خودش به تنهایی این‌ها نجات بخش است! فرمودند که عمل اندک اما بادوام که توأم با یقین باشد از عمل زیاد پرسروصدا که فاقد یقین باشد برتر است. یعنی شما سالی یک زیارت بیایی ولی با یقین و ادامه بدهی تا این که روزی ده بار زیارت بیایی، صبح، ظهر، عصر، شب ولی یقین نباشد مسئله برایت روشن نیست ارزش معنوی آن از این بیشتر است. آن به تو رشد می‌دهد و این به تو رشد نمی‌دهد یعنی صرف فیزیک عبادت کافی نیست. اصل عبادت متافیزیک آن و باطن آن است که هدفت چیست؟ نگاهت چیست و عمق نگاهت تا کجاست؟ اگر می‌خواهی از سایه‌ها سبقت بگیری شرط آن بیشتر دویدن نیست. به سوی نور بایست تمام سایه‌ها پشت سرت می‌افتد ولو که حرکت هم نکنی حتی ایستاده باشی همه سایه‌ها پشت سرت می‌افتد حتی آن وقتی که ایستادی. اما وقتی پشت به نور هستی، سایه‌ها جلویت هست هرچه بدوی از سایه‌ها از اوهام و توهمات نمی‌توانی عبور کنی.

امام(ع) به ماها فرمودند اگر مسئله معرفت و یقین برایتان حل نشود شادی‌هایتان تصنعی است، ادا است. لبخندهایتان اجباری و نمایش است. سطحی است، زودگذر است، از عمق قلب نمی‌خندی. همه چیز سیاه است. اما خودتان خواستید. این تعبیری که حضرت امیر(ع) در همین دعای کمیل که دوست‌مان اشاره کردند می‌فرماید که «اللهم اغفر لی الذنوب الّتی تنزل النقم» چند گناه را می‌گوید و بعد می‌گوید خدایا آن گناهانی را ببخش که من را جدا از آخرت در همین دنیا بدبخت می‌کند. همین جا پوست من را می‌کَند. مشکلاتی به دست خودمان برای خودمان به دست می‌آوریم حواس‌مان نیست که خودم این کار را کردم به خدا مربوط نبود که خدایا با من چرا این کار را کردی؟ مثل این که معتاد می‌شوی بعد می‌روی توی مشکلاتش می‌افتی که خدایا چرا این کار را با من کردی؟ دروغ می‌گویی خیانت می‌کنی بعد مردم به ما بی‌اعتماد می‌شوند بعد کسی با ما معامله نمی‌کند بعد پشت سر ما و علیه ما حرف می‌زنند بعد می‌گوییم خدایا چرا با من این کار را کردی؟ خدا کرد یا خودت کردی؟ امام(ع) فرمودند مردم بیش از آن که با عمر طبیعی خودشان زندگی کنند با احسان و نیکوکاری زندگی می‌کنند یعنی چی؟ یعنی حتی خدمت به دیگران برای خدا احسان و نیکی و رعایت حقوق مردم و حل مشکلات مردم و خدمت به مردم، در این که عمر ما کم و زیاد بشود اثر دارد. فرمود شما فکر می‌کنید همه این‌هایی که عمر طولانی دارند همه این‌ها عمر طبیعی‌شان بوده است و این‌هایی که زود می‌میرند همه این‌ها عمر طبیعی‌شان کم بوده؟ فرمودند یک عده‌ای بله، اما اکثر موارد – دقت کنید این‌ها اسرار این عالم است که ما نمی‌دانیم و زیاد جدی نمی‌گیریم – امام صادق(ع) فرمودند مردم بیش از آن که با عمر طبیعی‌شان زندگی کنند با احسان و نیکوکاری زندگی می‌کنند. این‌هایی که عمرهایشان طولانی می‌شود اکثرشان نه همه‌شان اما بخش مهمی‌شان بخاطر خدمت و کمکی است که به دیگران می‌کنند. و از آن طرف، بیش از آن که با اجل خود بمیرند بر اساس گناهان خود می‌میرند. می‌گوید خیلی‌ها – نه همه، از فردا هر کس جوانمرگ شد نگویید این آدم بدی بوده و گناهکار بوده و هرکس عمر طولانی دارد حتماً آدم خوبی است – فرمودند مواردی هم هست که عمر طبیعی که خداوند برای شما قرار داده ممکن است 60- 70 سال باشد، 30 ساله می‌میری! بخاطر بعضی از گناهانی است که انجام دادی. هیچ کس هم نمی‌فهمد علت آن چیست؟ هیچ پزشکی هم نمی‌فهمد خودت هم نمی‌فهمی. از این عالم که می‌روی می‌فهمی. این‌جا نمی‌فهمی. خب این یعنی چی؟ یعنی حتی مرگ و زندگی‌مان، با آبرو و بی‌آبرو شدن‌مان در دنیا، این که دوست و دشمن زیاد داریم و... همه این‌ها، خیلی از این‌ها به سبک زندگی ما مربوط است. بیش از آن که به دیگران مربوط باشد یا به عزرائیل مربوط باشد به خودمان مربوط است. به سبک زندگی‌مان مربوط است. فرمودند مرگ و زندگی تنها توضیح فیزکی و بیولوژیک جسمی ندارد گرچه آن هم الهی است. آن توضیحی که یک پزشک برای مرگ و زندگی می‌دهد یک توضیح مربوط به بدن است. بدن هم الهی است. بدن که غیر الهی نیست. در این عالَم، ماده و معنا همه الهی است. طبیعت و ماوراء الطبیعه همه‌اش الهی است. فرمودند حواس‌تان باشد این که می‌گویند خدمت کنید چون انتخاب‌های شما حتی در مرگ و زندگی فردی و اجتماعی‌تان نقش و اثر دارد این که چگونه زندگی کنید؟ نسبت به دیگران و حقوق‌شان حساس باشید یا بگویید به درک! همه فدای من بشوند! طبق این نقل، پیامبر اکرم(ص) فرمودند مرگ ناشی از گناه بیش از مرگ ناشی از اجل‌هاست. زندگی طولانی بخاطر نیکی بیش از زندگی برای عمر طبیعی است. یعنی همه این که چقدر زندگی می‌کنید حتی فقط توضیح پزشکی ندارد. یک بخشی این است و یک بخشی هم سبک زندگی‌هایمان است. حالا سبک زندگی در جسم هم اثر می‌گذارد رژیم غذایی، حرکت، خواب، کسی که شراب می‌خورد و قمار می‌کد، کینه، دعوا، خشونت، حسادت، حرص، همه این‌ها اثر می‌گذارد و عمر آدم کم می‌شود. اغلب بیماری‌ها را می‌گویند مربوط به اعصاب است. من الآن هر پزشکی که می‌روم هر جایم که عیب می‌کند آخرش می‌گوید اعصاب است!

خیلی جالب است! یعنی درد معده، درد سر، مشکل چشم، هر جا، می گوید یک احتمال قوی‌تر این است که به مسئله اعصاب مربوط است. خب اعصاب به کجا مربوط است؟ به سبک غلط زندگی. به جهان‌بینی غلط. جهان‌بینی غلط ما را عصبی می‌کند. نمی‌فهمیم برای چه به این عالم آمدیم؟ نمی‌فهمیم مسئله مشکلات و خلقت چیست؟ جای شادی و غم کجاست؟ عصبی می‌شویم و به جای دیگر می‌زند. حالا یک بُعد آن این است که سبک زندگی از طریق اثرش روی اخلاق و ارواح ما،‌روی جسم و اجساد ما اثر می‌گذارد یا زود می‌میریم یا درد می‌کشیم و بیماری‌های مختلف سراغ‌مان می‌آید. یک بخشی هم جدا از اسم است، خود یک عملی را انجام می‌شود و می‌گویند این زیادی مانده او را مرخص کنیم از این عالم برود. یا یک کسی را می‌گویند نه، این بیشتر می‌تواند رشد کند بگذارید بیشتر بماند. این دارد به خلق خدمت می‌کند و دارد مشکلات مردم را برای خدا حل می‌کند. البته دوباره تأکید می‌کنم معنی‌اش این نیست که هم مصداق و توضیح این هستند.

ببینید ما روایات را همین‌طوری می‌گوییم و ما صرفاً برداشت‌های موعظه می‌کنیم و به عمق سبک زندگی هم توجه نمی‌کنیم.

از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند سه چیز است که اگر مؤمن باشی و خدا و باطن این عالم را قبول داری و باور کرده باشی این‌ها طول عمرتان را زیاد می‌کند، عمرتان طولانی‌تر می‌شود. حالا تصورش را بکنید. یکی خوشرفتاری با خانواده است. حالا این را آدم یک کمی دقت کند متوجه می‌شود. خوشرفتاری با خانواده. یعنی خانه‌هایی که پدر و مادر، بچه‌ها، زن و شوهر با هم شاد هستند به همدیگر و به حقوق هم و به شخصیت هم احترام می‌گذارند و همه وظایف‌شان را درست انجام می‌دهند. عاشق هم هستند. صبح و شب در خانه‌ها محبت و عشق است. دعوا نیست، حسادت نیست،‌ به هم دروغ نمی‌گویند فرمودند عمرتان طولانی می‌شود. یک توضیح مادی هم دارد وقتی اعصاب‌هایتان آرام است و مشکلات همدیگر را حل کنید عمرتان طولانی‌تر می‌شود و سکته نمی‌کنید. فشار خون‌تان بالا نمی‌رود. حتی همین دیابت و قند هم خیلی از پزشکان می‌گویند که بخش مهمی از آن مربوط به اعصاب است و بخشی مربوط به تغذیه است که گاهی در تغذیه هم روش ما غلط است و بخشی هم مربوط به یک آرامش روحی است که داریم یا نداریم! خب دقت کنید می‌فرمایند که به عنوان سه نمونه سه چیز را به شما می‌گویم که اگر این‌ها را رعایت کنید در عمرتان دخالت دارد که چقدر زندگی کنید، زود بمیرید یا طولانی‌تر عمر کنید. یکی فرمودند خانواده‌هایی که با هم درست صحبت می‌کنند. شاد هستند. خانواده‌هایی که مدام دعوا و درگیری و بدبینی دارند و به هم دروغ می‌گویند و خیانت می‌کنند عمرشان هم کوتاه می‌شود.

دوم) فرمودند زیاد نشستن بر سفره اطعام دیگران، یعنی چی؟ یعنی سیر کردن گرسنگان. یعنی این‌هایی که روح بخشش دارند مدام می‌خواهند سفره بیندازند دیگران را سیر کنند این‌ها عمرشان طولانی‌تر می‌شود. حالا ممکن است همین آدم یک کار دیگری بکند که عمرش از یک جهت دیگری کوتاه بشود. این را خواهش می‌کنم دقت کنید که بعضی‌ها می‌گویند روایت‌ها می‌گویند فلان عمل را انجام بدهید عمرتان طولانی می‌شود یا کم می‌شود، نه آقا ما مورد دیدیم که خلاف آن بوده است. برای همین یکی نیست که! صدتا عمل دیگر هم انجام که داده آن هم اثر خودش را دارد. آخه به طرف گفتن صدقه عمر را طولانی می‌کند آمد از خیابان رد بشود یک ماشین به او زد، افتاد بعد دید یکی دیگر دارد پول می‌اندازد گفت آقا آن صندوق خراب است پول داخل آن نینداز. همان‌هایی که گفتند صدقه عمر را طولانی می‌کند همان‌ها گفته‌اند از خیابان که رد می‌شوی مواظب هم باش. نه این که ما صدقه دادیم دیگر نگاه نمی‌کنیم می‌رویم. صدتا عامل است که این‌ها عمر را کم و زیاد می‌کند. هم بخشی از آن مادی است و بخشی هم مربوط به اعمال‌تان است روحی است. هر کدام آثار خودش را دارد. رژیم غذایی‌مان درست باشد یا غلط این اثر خودش را دارد. آرامش اعصاب داشته باشی یا نه اثر خودش را دارد؟ فلان عمل ثواب یا گناه را بکنی اثر خودش را دارد. صدقه بدهی اثر خودش را دارد. روایت داریم اگر کسی به پدر و مادرش توهین کند و آن‌ها راضی نباشند حتماً عمرشان کوتاه می‌شود. حالا ما که نمی‌دانیم عمرمان چقدر بوده بعداً که مردیم بفهمیم چقدرش کوتاه شده؟! ولی آن که گفت (خداوند) که می‌داند.

فرمودند گر کسی به معلم و استادش که حق به گردنش دارد توهین کند، هرکس باشد ولو آدم خوب، عمرش کوتاه‌تر می‌شود این‌ها یک قواعدی است. اگر الف، پس آن‌گاه ب. چنان که اگر مراعات بهداشت‌تان را نکنید عمرتان کوتاه می‌شود. هر دویش الهی است آن مربوط به جسم است و این از آن طریق عمل می‌کند. حالا اگر عمر شما کوتاه یا بلند شد ما اشراف نداریم که چقدر کوتاه یا بلند شده؟ چون نمی‌دانیم اصل آن چقدر بوده است. پیامبر(ص) که عالم باطن را می‌دانند این‌ها را می‌دانند ولی ما نمی‌دانیم. اما این را می‌دانیم که این‌ها با هم اثر می‌گذارند. به اصطلاح می‌گویند جمع جبری. می‌گویند آقا عمل الف را انجام دادیم عمر من منفی سه کم شد کوتاه شد. عمل فلان را انجام دادیم به لحاظ هم جسمی و روحی، شش مثبت اضافه شد. جمع جبری.

مثل این روایت که یک وقت یک کسی می‌گفت این روایت‌ها چیست که می‌گویند اگر این عمل را بکنی بهشت می‌روی؟ خب اگر این عمل بهشتی است که ما هزار برابر این را کردیم پس ما قطعاً بهشتی هستیم بله به شرط آن که آن عمل‌هایی هم که گفتند جهنم می‌برد آن‌ها را انجام نداده باشی. آن‌جا هم جمع جبری دارد. یعنی مثلاً می‌گویند هرکس زیارت امام رضا(ع) را انجام دهد بهشت بر او واجب می‌شود. البته «عارفا بحقه» با معرفت نه صرف بلیط کافی نیست. خب پس زیارت امام رضا با معرفت بهشت را واجب می‌کند. خب هزارتا کار دیگر کردید که جهنم را واجب می‌کند. این‌ها کسر و انکسار روی همدیگر دارند ته آن برای ما چه می‌ماند؟ - دقت می‌کنید؟- خب فرمودند این‌هایی که گرسنگان را سیر می‌کنند عمرشان را طولانی‌تر می‌کند. این‌هایی که خانواده شاد هستند همه با هم با محبت حرف می‌زنند عشق در خانواده حاکم است عمرشان طولانی‌تر می‌شود. دیگر چه؟ فرمودند رکوع و سجود طولانی. این‌هایی که سجده و رکوع‌هایشان طولانی‌تر است عمرشان طولانی‌تر می‌شود. این هم توضیح دارد. چه کسانی سجده‌ها و رکوع‌هایشان طولانی‌تر است؟ ما که نیستیم ولی آن‌ها که هستند می‌دانند چه کسانی هستند؟ این‌ها کسانی هستند که در این عالم توکل و توحیدشان قوی می‌شود. سجده و رکوع هرکس طولانی‌تر است ارتباط او با عالم معنا بیشتر می‌شود. روح او قوی‌تر می‌شود مصونیت او بیشتر می‌شود آسیب‌پذیری‌اش کمتر می‌شود. یعنی کسی که با خدا رابطه‌اش قوی است یعنی توحیدش قوی‌تر است و روحیه‌اش قوی‌تر است مثل من نیست! ما که توکل نداریم مدام استرس و اضطراب نداریم او استرس و اضطراب ندارد آرام است. دیدید امام(ره) در وصیت‌نامه‌اش چه گفت؟ گفت با قلبی آرام و دلی شاد و ضمیری امیدوار از خدمت شما مرخص می‌شوم. یک جوری گفت که آدم حسودی‌اش می‌شود که بمیرد. منتهی مرگ او آدم این‌طوری است مرگ ما ممکن است همه‌اش برعکس باشد. آدم دلش می‌خواهد با این نگاه بمیرد. خب این‌ها راحت‌تر هستند. مثلاً یک بار امام(ره) می‌گفت والله من در تمام عمرم یک بار هم نترسیدم. خیلی جالب است که یک نفر تا آخر عمرش نترسیده است. ما نصف اضطراب‌های زندگی‌مان ترس است. ترس از این، ترس از آن، ترس از فقر، ترس از مرگ، ترس از دشمن، خود همین‌ها را عمرکوتاه‌کن است! فرمودند کار خیر کنید هم خداوند روزی شما را زیاد می‌کند هم عمرتان را. خب حالا این حکمت چیست؟ از ده جهت قابل توضیح است. عمل خیر یعنی خدمت به مردم، به انسان‌‌ها، به حیوانات، به گیاهان، کمک کنید مشکل آنها را حل کنید. گیاه تشنه‌ای می‌بینید رد نشوید آن را آب بدهید. یک سگی می‌بینید کنار خیابان پایش شکسته و سگ دارد زوزه می‌کشد رد نشو باید به این سگ کمک کنید. یک گربه‌ای زوزه می‌کشد ناله می‌کشد رد نشو چه برسد به انسان‌. فرمودند با مخلوقات خداوند مهربان باشید مخصوصاً حقوق انسان‌ها. هم فقر و هم اجل و مرگ را به تأخیر می‌اندازد. محال است کسی اهل خیرات و کمک به دیگران باشد ولی خودش از گرسنگی بمیرد خداوند وعده داده است. حتی وقتی خودتان مشکل مالی دارید و می‌خواهید مشکل مالی‌تان حل بشود به دیگران کمک کنید. این خیلی جالب است. عوض این که این‌جور وقت‌ها بگویند برو از بقیه کمک بگیر می‌گویند برو کمک کن. انفاق کن خدا روزی‌ات را زیاد می‌کند. می‌گوید ازدواج کن به شرط این که به وظایف‌تان هم کنید نه این که ازدواج کنید بگویید نشستیم هنوز که زیاد نشده! ازدواج کنید خداوند روزی‌تان را زیاد می‌کند منتهی بعد هم جفت‌تان به وظایف‌تان عمل کنید. خداوند روزی‌تان را زیاد می‌کند. یکی آمد پیش امام(ع) گفت از نظر اقتصادی خیلی وضع من خراب است نمی‌توانم زندگی‌ام را بکنم. فرمودند چند نفرید؟ گفت یک نفرم. فرمود مشکل مالی داری مجرد هستی؟ گفت بله. فرمودند ازدواج کن مشکل مالی‌ات حل می‌شود. گفت آقا من می‌گویم یک نفری را نمی‌توانم اداره کنم شما می‌گویی دو نفرش کن؟ امام(ع) فرمودند بله دو نفرش کن. ازدواج کن به وظایفت عمل کن بعد ببین روزی‌ات زیاد می‌شود یا نمی‌شود؟ خب این‌ها یک چیزهایی است که باید امتحان کنیم. یکی از دوستان ما از یکی از شهدا نقل می‌کرد یک مورد آن را هم خودم دیدم. ایشان می‌گفت من یک وقت مشکل مالی شدید داشتم که واقعاً خرج خانواده‌ام را نمی‌توانستم بدهم آن ماه‌های آخر باید مدام قرض می‌گرفتم. بعد یک روایت دیدم که اگر می‌خواهید خداوند مشکل‌تان را حل کند به دیگران قرض بدهید! ما گفتیم که ما همه چیز را امتحان کردیم و همه درها را زدیم. یک بار هم به خدا اعتماد کنیم. این‌قدر بدبخت شدیم که باید به خدا اعتماد کنیم! گفت گفتیم یک بار هم به خدا اعتماد کنیم. خداوند فرمود به من قرض بدهید، خدا که قرض نمی‌خواهد ولی در قرآن می‌فرماید به من قرض بدهید یعنی بخاطر من به انسان‌های گرفتار کمک کن. به من قرض بدهید من چند برابر به شما پس می‌دهم. ایشان می‌گوید ما از باب اضطرار گفتیم یک بار دیدیم شاید هم خدا راست گفته، شاید خدا راست بگوید چه می‌دانیم؟ ما بنا را بر این گذاشتیم که خدا راست نمی‌گوید. یک بار هم اعتماد کنیم. گفت من اولین باری بود که در عمرم به خدا اعتماد کردم! گفتم می‌خواهم خدا را امتحان کنم که می‌گوید این کار را بکنید فلان کار می‌شود واقعاً می‌شود؟ گفت هیچی نداشتم یک مبلغی دستم آمد این‌قدر به آن نیاز داشتم ولی گفتم من می‌خواهم یک بار خدا را امتحان کنم ببینم این حرف‌ها چطوری می‌شود؟ گفت من همان را رد کردم به یک کسی که می‌دانستم از من بیشتر گرفتار است. گفت آن روز تمام نشد همان روز چند برابر آن پول به من رسید. گفتم شاید اتفاقی بوده است. البته اخلاص هم باید باشد یک وقت از این طریق کاسبی نکنید! بگویید کاسبی خوبی است. اخلاص. گفت من چند بار دیگر این کار را کردم شد الآن قلق خدا دستم آمده به کسی هم نمی‌گویم می‌ترسم بقیه هم بروند امتحان کنند خدا بگوید نه دیگر نمی‌دهم! بعد دیدم نه، خدا خودش به همه گفته ولی کسی باور نمی‌کند ما هم به هرکسی بگوییم می‌گوید بله بر خدا باید توکل کرد ولی همان لحظه دارد نقشه می‌کشد که خدایی که در کار نیست برویم کلاه یکی را برداریم. ایشان می‌گفت تا الآن من دیگر به هیچ مشکلی برخورد نکردم چون تا به یک مشکلی می‌رسم شروع می‌کنم هرچه دارم این طرف و آن طرف می‌دهم. ولی محال است که مشکل من حل نشود. خب ایشان می‌گوید من این را امتحان کردم ما که اصلاً امتحان نکردیم و نمی‌کنیم. ببینید این سبک زندگی دینی و کافرانه یک بخشی‌اش استدلالی است و یک بخشی از آن شهودی است و هر دویش با هم است ضد هم و خلاف هم نیست.

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که شما باور نمی‌کنید که خداوند رزاق است و زندگی شما را تأمین می‌کند اگر به وظیفه‌تان عمل کنید. او گفته حرکت کن، حرکت از طرف تو و برکت از طرف من. حرکت کن. می‌گوید ما حرکتی هم بکنیم برکت نمی‌آید پس حرکت هم نکنیم بهتر است. دیگران حرکت کنند ما به آن‌ها آویزان می‌شویم. خب امام علی(ع) فرمودند شما سبک زندگی‌تان را درست کنید، تأمین زندگی‌تان با ما. فرمودند هرکس امور آخرت را اصلاح کند خداوند دنیای او را اصلاح خواهد کرد. معیارشناسی اصلی این است. آخرت را درست کنید یعنی چی؟ یعنی نه این که فقط نماز و روزه بخوانید آن کارها را که می‌کنید عبادت‌تان است. اما برو توی اقتصاد، سیاست، کار، علم، خانه‌داری، کار اجتماعی، بازار، هر رشته‌ای که هستید هر کاری که می‌کنید فرمودند شما آخرت‌‌تان را معیار قرار بدهید یعنی خیانت نکن. دروغ نگو. فساد، ظلم، گناه، این کارها را نکن. تو درست کار کن محال است زندگی دنیایت را ما تأمین نکنیم. حضرت امیر(ع) فرمودند شما وسط‌هایش به خدا بی‌اعتماد می‌شوید مثلاً می‌گویید بسم‌الله الرحمن الرحیم امروز سر کار می‌روم امروز نه گرانفروشی می‌کنم نه کلاه برمی‌دارم نه قسم دروغ می‌خورم نه رشوه می‌گیرم نه هیچی. وسط‌هایش رها می‌کنی و دروغ می‌گویی! یک مرتبه یک طعمه چربی می‌آید می‌گویی از این که نمی‌شود گذشت! حالا خدا یک قولی داده، این‌قدر که نگفته. این معامله شکار است! این رشوه، این اختلاس، و... جالب است یک روایت دیدم که می‌گوید همان روزی که آن روز برایت قرار دادیم بیش از آن گیرت نمی‌آید. منتهی ما می‌خواستیم از راه مشروع به تو برسانیم تو همان را از راه حرام به دست آوردی. بیشتر به دست نیاوردی. همان‌قدر قرار بود اگر عمل صالح می‌کردی به تو برسد، عمل صالح نکردی خیانت کردی، بیشتر از آن گیرت نیامد ولی سقوط کردی. یعنی دنیایت بهتر نشد ولی آخرتت بدتر شد. این‌ها خیلی روایات مهمی است که اگر باور کنیم. من این‌ها را باور کنم واقعاً مهم است.

امام حسن(ع) هرکس خداوند را در سبک زندگی‌اش عبادت کند خداوند کاری می‌کند همه چیز و همه کس دنبال کار او راه بیفتند و کار او را حل کنند. خودشان هم نمی‌دانند برای چی؟ یک مرتبه می‌بینید یک کسی به تو زنگ زد اصلاً نمی‌دانی برای چه تو زنگ زده و خودش هم نمی‌داند برای چه زنگ زده، می‌گوید یک دفعه همین‌طوری به فکر شما افتادم. نه همین‌جوری نبود. بعد یک مرتبه می‌بینید این واسطه شد برای یک کسی، این او را شناخت و یک مرتبه یک معامله‌ای شد که کل آن سود را که می‌خواستی از راه کلاهبرداری به دست بیاوری ده برابر آن از راه مشروع آمد. چه کسی باعث شد یک مرتبه تو در ذهن این یا در دل این بیفتی. بعد او با آن تماس بگیرد و بگوید من می‌خواهم فلان معامله را بکنم بعد با تو تماس بگیرم. حتی طرف می‌گوید اشتباهی شماره شما را گرفتم ببخشید ولی خب حالا که اشتباهی گرفتم حالت خوب است می‌خواستم فلان کار را بکنم. یک مرتبه می‌بینید یک کاری است که شما چند سال است دارید دنبال آن می‌دوید نمی‌شود و نشده. بعد از یک جایی که اصلاً منتظر آن نیستید می‌بینید شد. همه این‌ها از کجاست؟ بی‌حساب و کتاب است؟ امام حسن(ع) فرمودند خداوند را اطاعت کنید یعنی سبک زندگی‌تان را درست کنید خیانت نکنید به خدا اعتماد کن، به وظیفه‌ات عمل کن، خداوند نمی‌گذارد گره‌های تو کور بشود و مشکل‌تان حل نشود. این آن نگاهی است که تمام این عرفان نظری و سالکان عرفان عملی،‌ همه‌شان می‌خواهند به این برسند و این را انبیاء‌ مفت در اختیار ما گذاشتند. گفتند به ماده نگاه معنوی کن. نه این که به معنا و معنویت نگاه مادی کن! حتی به مادیات هم نگاه معنوی بکنید. فرمودند وقتی غرق این دنیا بشوید تو را پس می‌زند. این‌هایی که در دریا غرق می‌شوند جنازه‌هایشان را آب پس می‌آورد! فرمودند این دنیا چیزی است که اگر غرق آن شدی تو را پس می‌زند! یعنی تفاله‌ات می‌کند و تقاله‌ات را کنار می‌زند بعد هرچه مثل سگ دنبال آن می‌دوی مدام له‌له می‌زنی و سیر نمی‌شوی و هیچ وقت احساس آرامش نمی‌کنی. فرمودند در دنیا باشید، شنا کنید ولی در آن غرق نشوید. آن‌جا هدف‌تان نشود و الا پس‌تان می‌زند. و بعد خطاهایی که به نظر ما کوچک می‌آید ولی همان‌ها برای نابودی ما کافی است. حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه بود! یعنی گاهی یک اشتباه که به نظر ما یکی است، عدد آن یک است ولی یک مرتبه می‌بینید همه چیز را به باد فنا داد! این هم که می‌گویند نماز، دعا، زیارت، هدف همه این‌ها این است که آن اشتباه‌ها را نکنیم آن خیانتی که قرآن می‌فرماید وقتی دارید به یک کس دیگری خیانت می‌کنید قبل از آن ابتدا به خودت خیانت کرده‌اید. هر وقت ما داریم به کسی ظلم می‌کنیم قبل از آن به خودمان ظلم کردیم. ظالم و مظلوم خودمان هستیم. اول به خودمان «خانوا انفسهم» یعنی به خودشان خیانت کردند. ما به هر کس خیانت کنیم، به دیگران، در بازار، خانواده، در سیاست و در هر جایی اول به خودمان خیانت کردیم بعد به او. اول به خودمان ظلم می‌کنیم، حق رشد را از خودمان می‌گیریم بعد به دیگران ظلم می‌کنیم. زندگی دینی زندگی اخلاقی است یعنی زندگی به علاوه اخلاق و به علاوه حقوق است. و الا هر دو زندگی می‌کنند، هر دو کار می‌کنند، می‌خوابند، ازدواج می‌کنند، تفریح می‌روند، تجارت می‌کنند، جنگ دارند، صلح دارند، همه،‌ مؤمن و کافر، ظاهر همه‌شان مثل هم است. تفاوت در این است که سبک زندگی کافرانه همه کارها را می‌کند ولی حقوق و اخلاق برایش اصالت ندارد. اما در زندگی مؤمنانه همه این کارها را انجام می‌دهد اما هدف اصلی‌شان اخلاق و حقوق است به شرط اخلاق و حقوق همین کارها را می‌کند، تفریح، شادی، ازدواج،‌ جنگ، صلح، همه چیزش به شرط اخلاق و حقوق است. فرق ایمان و کفر همین است. بنابراین اگر ما نماز می‌خوانیم، حجاب داریم، زیارت می‌رویم، روزه می‌گیریم که این‌ها خیلی مهم است اما اخلاق و حقوق را امثال ما گاهی رعایت نمی‌کنیم یک مقداری از این تشبّه به کفار است و به سبک آن‌ها زندگی کردن است. یعنی به خودمان می‌گوییم اگر ما کافر هم بودیم همین‌طوری زندگی می‌کردیم! در تجارت، سیاست، دانشگاه، خانواده، جامعه باز هم همین‌طوری زندگی می‌کردیم. اگر ما و شما کافر بودیم غیر از حرم و زیارت، طور دیگری زندگی می‌کردیم؟ بقیه زندگی‌مان با الآن فرق داشت یا نداشت؟ اگر فرق ندارد معلوم می‌شود ما هم مثل کافران داریم زندگی می‌کنیم اگر نه، ‌بقیه‌اش هم فرق دارد یعنی اخلاق و حقوق مطرح است در زیر سایه توحید، آن وقت معلوم می‌شود زندگی ما سبک زندگی دینی است.

این روایتی که می‌خواستم عرض کنم فرمودند که کمال هم ادب دنیوی، یک زندگی راحت در دنیا، یک زندگی تمیز و مروّت و جوانمردی. که دنیا و آخرت‌تان را این سبک زندگی درست می‌کند در 7 چیز است. فرمودند این 7تا را در داخل زندگی‌مان تعریف کنید که زندگی شخصی و زندگی خانوادگی و زندگی عاطفی، زندگی جنسی، زندگی سیاسی، زندگی شهری، هرچه بیشتر این‌ها رعایت بشود دینی‌تر است. 1) عقل. زندگی دینی زندگی منهای عقل نیست. هرکس در زندگی‌اش برنامه‌ریزی ندارد سفر می‌خواهد بیاید عاقلانه برنامه‌ریزی نمی‌کند. درس می‌خواند عقل در آن نیست، در ازدواج و تشکیل خانواده‌اش، در کار اجتماعی‌اش، در اقتصادش، در پروژه علمی‌اش عقل نیست. همین‌طوری! فرمودند این سبک زندگی دینی نیست ما عقل را دادیم برای این که از آن استفاده کنید نه این که همین‌طور آکبند نگه دارید تا بعداً به ما پس بدهید! آخر عمر بگویید ببینید ما هیچ استفاده نکردیم استفاده کنید. این عقلی چیزی است که هرچه بیشتر استفاده کنید بیشتر می‌شود. بقیه چیزها را هرچه استفاده کنید کمتر می‌شوند تا تمام بشود. خداوند فرمود یک چیزی به شما دادم که هرچه بیشتر استفاده کنید بیشتر و قوی‌تر می‌شود. پس نکته اول، فرمودند اگر می‌خواهید زندگی در دنیا راحت و در آخرت سعادتمند باشد عقل. هر کاری می‌خواهید بکنید شخصی، اجتماعی، مادی، معنوی، عقل، عقل، عقل. حضرت امیر(ع) فرمود دنیای‌تان با عقل و آخرت‌تان با عقل نجات پیدا می‌کند. بدون عقل، هم دنیا را از دست می‌دهید و هم آخرت را. پس زندگی دینی، زندگی عقلانی است. محاسبه، برنامه‌ریزی درست.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha