امامی که نشناختیم(علی بن موسی الرضا ع، شاخص سبک زندگی)
دهه کرامت _ میلاد حضرت امام رضا ع _ حرم مطهر _ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض میکنم و تبریک به مناسبت ایام دهه کرامت و در پیشواز میلاد مبارک امام علیبنموسیالرضا(ع) هستیم. صرف نشر معارف اهل بیت(ع) کافی نیست گاهی بعضی نشر معارف هست که مضر است نبودن آن از بودن آن بهتر است و ترجیح دارد. نشر معارف، نشر فیزیکی نیست. گسترش کمّی نیست. لزوماً تیراژ نیست، حجم نیست، وزن نیست، اساساً توسعه فرهنگی را بعضیها فکر کردند به مفهوم واحد اندازهگیری فرهنگی توناژ است یا تیراژ است. میزان توناژ کاغذ مصرف شده یا تیراژ منتشر شده و امروز در فضای مجازی به همان سبک است. اینها نکته بسیار مهمی است اما گاهی شاخصهایی است که اگر فقط به آنها اکتفا کنیم و مقدمات و مؤخرات آن را و زمینه موجود و رقبا را درست نشناسیم ممکن است ما را دچار خطا کند؛ و پول و وقت و انرژی صرف کردن در اموری که بیشتر چشم و گوش پرکن هستند تا معرفتبخش، آگاهیبخش و آزادیبخش، در همه جای دنیا این سنخ کارها تجربه شده، اینجا هم شده است. این جریان وهابیت حرمین شریفین دو مرکز اصلی اسلام در اختیارشان است و در عین حال چیزی که منتشر نمیشود معارف اصیل قرآن و سنت است. یک فرقه افراطی گزینشگر تحریف کننده به جای قرآن و سنت ترویج میشود. درخود همین مشهد و حرم حضرت رضا(ع) ما دیدگاههایی داشتیم، حالا بعضیهایشان واقعاً دلسوز هم بودند. تزشان این است که هرچه بیشتر آیینهکاری و طلاکاری و سنگهای گرانقیمت و توسعه ارزی در مورد حرم اتفاق بیفتد این تشیّع دارد گستردهتر و عمیقتر میشود! به معارف اهل بیت خیلی کاری نیست حتی حبّ اهل بیت(ع) هم بعضیها فکر میکنند و فکر میکردند که با گسترش کمّی، یعنی هرچه سروصدا کنیم، حجم بیشتر، وسعت بیشتر، اصلاً کل مشهد را حرم بکنید، فکر میکنند تشیّع گسترش پیدا کرده است آن وقت نمیدانند همان گناهانی که بیرون حرم انجام میشود بعد در خود حرم انجام بشود. ربا، دروغ، کلاهبرداری، دزدی، بیناموسی، همه اینها میتواند داخل یک محوطه مذهبی با پوشش مذهبی اتفاق بیفتد. اصلاً منطق کلیسای قرون وسطا همین بود، همه جا تحت مالکیت علنی و رسمی درمیآمد تحت عنوانی که ما داریم مسیحیت و دین را گسترش میدهیم. در حالی که درون دخمههای خود کلیسای قرون وسطی، فساد و گناه و زنا رایج شده بود و توجیه دینی و مذهبی میشد تا این که اساساً ورافتاد. یک حالت نفاق، ریاکاری، در ظاهر کلیسا میگفت که حتی ازدواج هم برای زنان خدا و مردان خدا آنهایی که میخواهند روحانی و الهی باشند حرام است و یک سبک زندگی که یا دین یا زندگی، نه زندگی دینی، یا دین یا زندگی، و یک عدهای هم میگفتند هم دین، هم زندگی، آن هم غلط بود. چون معنیاش این بود که زندگی در دین تعریف نشده و دین ناظر به زندگی نیست دین یک چیز است و زندگی یک چیز جداست، آنها میگفتند یا دین یا زندگی، حالا ما سعی کنیم اینها را بهم بچسبانیم و بگوییم هم دین هم زندگی! این هم غلط است. در بُن این هم، جدایی از دین و جدایی از زندگی و دین از دنیا هست. هم آن جریان کلیسا و هم جریان ضد کلیسا این بود. دیدگاه درست این است که نه بگوییم یا دین، یا آزادی، بعد او بگوید نه آقا هم دین هم آزادی. یعنی آزادی جزو دین نیست و دین هم به آزادی کاری ندارد ما جداگانه دین داشته باشیم و جداگانه آزادی. آن دیدگاه میگفت یا دین یا توسعه و پیشرفت. این دیدگاه بگوید هم دین، هم پیشرفت. این هم غلط است. یا دین، یا استقلال، یا دین، یا پیشرفت، او بگوید هم دین هم علم. این هم که میگوید هم دین هم علم، دین را از علم جدا کرده است. نگاه غیر دینی به علم و نگاه غیر علمی به دین دارد. نگاه درست که هیچ وقت در شرق و غرب عالم درست دیده نشده، ناقص دیده شده و در روایات حضرت رضا(ع) به تفصیل و از زاویههای مختلف بحث شده این است که زندگی دینی. آزادی در تعریف دین. نگو یا حقوق بشر یا دین. بعد او بگوید هم دین و هم حقوق بشر. نه، بلکه حقوق بشر با تعریف دینی. دینی که بشر و حقوق بشر را درست میشناسد و تبیین میکند. علم با تعریف دینی و الهی نه تعریف مادی. آزادی در تعریف دینی. دین آزادیبخش، دین آگاهیبخش، دین تعالیبخش. نگاه نه به دین، نه به زندگی و تمدن و استقلال و آزادی و پیشرفت و حقوق بشر. پس ما با دوتا نگاه منحرف و نادرست در دنیا روبرو هستیم از قبل تا الآن تا بعد. یکی این است که معارف حضرت رضا(ع) را درست معرفی کنیم که بفهمیم هر دوتا دیدگاه، همان که میگوید یا دین یا دنیا، با آن که میگوید هم دین هم دنیا، هر دویش غلط است، دنیای دینی، تمدن دینی، و هر دینی با هر تفسیری نمیتواند دنیا را حفظ کند و مدیریت کند و تمدنسازی کند و مراقبت کند و آزادی و علم و استقلال و پیشرفت را مدیریت کند. این یک نکته.
نکته دیگری که در این پیامها هست مسئله کنار فقرا و محرومین بودن است. بگذارید من در هر مورد یک روایتی هم بگویم. در مورد اول، یک روایت از حضرت رضا(ع) بین احادیث متعدد ایشان این است که فرمودند وقتی میخواهید ایمان خودتان یا جامعه یا خانواده یا ملتتان را، یا هرکسی را اندازهگیری کنید زود میروید سراغ این که چند رکعت نماز مستحب میخواند و چقدر روزه میگیرد، امام رضا(ع) فرمودند اینها ارزش است اما اینها معیار نیست. فرمودند ایمان نیست: «لیسَ العِبادَةُ کثرَةَ الصلاةِ و الصومِ...،» به زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن و مستحبّات عبادی خوب است اما اینها کافی نیست و معیار نیست که یک خانواده، یک جامعه، یک ملتی چقدر آیا دینی هست یا نیست؟ یا چقدر هست؟ بلکه فرمودند یک اصول دیگری است که آنجا امتحان کنید، چون دزد و رباخوار و شرابخوار و زناکار و دیکتاتور و ظالم هم حرم امام رضا(ع) میآیند. نمیآیند؟ همه حرم میروند خوب هم هست که همه برویم، ما گناهکارها هم باید حرم بیاییم، اولیاء و صلحاء هم باید بیایند. حرم امام رضا(ع) آمدن ملاک نیست. چراغانی میلاد و لباس سیاه عاشورا معیار نیست. حضرت رضا(ع) میفرمایند میخواهید بفهمید کجاها چه کسانی دین دارند و چه کسانی نه؟
1) یکی در بازار است. چقدر کلاه هم را برمیداریم؟ دروغ میگوییم. خیانت میکنیم. گران میفروشیم، رشوه میدهیم و میگیریم، ربا میدهیم و میخوریم با اسمهای مختلف.
2) یکی امانتداری است. هرکس دستش به هر چیزی میرسد حالا هر چیزی، ناموس جنسی، ناموس اقتصادی، ناموسی سیاسی، ناموس فکری، ناموس رسانهای، هرکسی هرجا دستش میرسد آیا آنجا خیانت میکند یا نه؟ امانتدار است؟ فرمودند اینجاها بفهمید که چقدر دین دارید.
3) صداقت. فرمودند در جامعهتان، در بازارتان، در سیاست، در خانوادههایتان به هم چقدر دروغ میگویید؟ اگر میخواهید بفهمید چقدر شیعه و مؤمن هستید حضرت رضا(ع) فرمودند به زیادی نماز و روزه نگاه نکنید بعضیها هستند این کارها را میکنند ولی ظالم هم هستند، گناهکار هم هستند. خائن هم هستند. یکی را میبینید چقدر صادقانه زندگی میکنند، چقدر در اقتصاد و خانواده و سیاست و زندگیهایشان دروغ میگویند؟ یکی امانت. خیانت میکنند. حالا یک وقت امنت اسرار کسی است، یک وقت امانت اموال کسی است، خصوصی است، یک وقت بزرگترین امانت این مسئولیتهای حکومتی است. اینها بزرگترین امانت است.
4) و فرمودند به تفقّه و تعقّلشان نگاه کنید. میزان ایمان، میزان فهم شعور دینی است نه تعداد رکعات نماز و روزه اضافی! یعنی فرمودند اگر صادق نیستید و عاقل نیستید، عبادات مستحبی و زیارات مستحبی مشکلات شما و جامعه را حل نمیکند. زیاد زیارت میروید، نماز مستحبی هم میخوانید، باز هم در جامعه میبینید ربا، دروغ، کلاهبرداری و خشونت، طلاق، اعتیاد هست. خب معلوم است که این جامعه شیعه نیست. مگر جامعه شیعه میتواند این همه طلاق داشته باشد؟ مگر جامعه شیعه میتواند این همه معتاد داشته باشد، مگر جامعه شیعه میتواند این همه بیکار یا این همه چک بیمحل داشته باشد؟ جامعه شیعه امام رضا(ع) مگر میتوانند به راحتی در آن دروغ بگویند و در بازار کلاه هم را بردارند؟ این یک اصل.
اصل دوم که در این پیامها تأکید شده است مسئله حقوق مظلومین و فقرا و محرومین است. اینها اولویت اول هستند. بخصوص حرم امام رضا(ع) نباید یک جایگاه ویژهای برای اشراف و اغنیاء و صاحبان قدرت و ثروت تعریف شود. حضرت رضا(ع) درست سیرهشان ضد این بود. این همه راجع به اقتصاد از حضرت رضا(ع) روایت که مبانی و فلسفه اقتصاد را زیر و رو میکند. ایشان یک جا میفرمایند که در منطق ما و در منطق توحید هیچ کس مالک حقیقی هیچ چیز نیست. هیچ کس مالک هیچ چیز نیست. هرچه دستتان است عواری، عاریه است. این عین عبارات حضرت رضا(ع) است. همه چیز عاریه و امانت است. هیچ کس حق ندارد از هر طریقی ثروت به دست بیاورد و به هر شیوهای که دلتان میخواهد ثروت را توزیع کنید و به هر روشی که نفستان میخواهد مصرف کنید! در تولید و توزیع و مصرف، فرمودند در همه چیز باید ببینید توحید و عدالت چه چیزی را اقتضاء میکند؟ امام رضا(ع) فرمودند هیچ کس حقیقتاً و اصالتاً مالک هیچ چیز نیست فقط خدا مالک است. خدامالکی و همه بشریت حق و سهم دارند و در تولید و توزیع و مصرف ثروت، هر سه مقام باید عدالت رعایت بشود و نگاه توحیدی داشته باشیم. امام رضا(ع) هرجا که فقیر و غنی بود کنار فقیر بود. کنار فقرا و بردگان بود. در این مسیری که از مرو به خراسان ایشان را میآوردند گاهی ایشان را گم میکردند میرفتند میدیدند که ایشان کنار بردگان رفته است، روی خاک نشستهاند و کنار بردهها دارند با آنها غذا میخورند. دنبالشان میگشتند که ایشان چه شد؟ آیا فرار کرد؟ آیا ایشان را ربودند؟ ترور شد؟ بعد دیگر فهمیده بودند که هر وقت امام رضا(ع) نیست باید پیش بردهها و پایینترین طبقات بروند. آمدند به ایشان گفتند آقا سفره مخصوص انداختیم، گاهی در این آستان قدس هم ما سالها میدیدم که سفره مخصوص میاندازند! برای بزرگان، رئیسها و پولدارها! امام رضا(ع) مخالف سفره مخصوص بود. دیدند آمده روی خاک کنار بردهها نشستهاند. گفتند آقا سفره مخصوص انداختهاند. آنجا تشریف بیاورید اینجا برای سربازان و بردههاست. حضرت رضا(ع) عصبانی شدند فرمودند: « مَه! إنَّ الرَّبَّ تَبارَکَ وتَعالى واحِدٌ وَالاُمَّ واحِدَةٌ والأَبَ واحِدٌ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ.» خدای ما و بردگان یکی است، مادر ما یکی است، پدر ما یکی است، اینها برادران و خواهران من هستند. تو میتوانی من را از بردگان و گرسنگان جدا کنی؟! این علیبنموسیالرضاست. سیره امام رضا(ع) این است. در سیره امام رضا(ع) میگویند هرگز نشد سر سفره، ایشان شروع به غذا خوردن کند الا این که بهترین غدای سر سفره را جدا میکرد یا میرفت بردهای، کارگری، غریبی، اسیری، کسی را پیدا میکرد میآورد سر سفره کنار خودش با هم بخورند یا اگر نمیشد بهترین غذای سفره را ایشان توی سینی میآورد، خودش میآمد مستضعفی محرومی را پیدا کند که این غذا را به او بدهد خودشان برمیگشتند باقیمانده غذاهای نامرغوبتر را مصرف میکرد. این سیره حضرت رضا(ع) و از این قبیل در سیره ایشان زیاد است.
شأن و شئوناتی علیبنموسی برای خودش قائل نبود. هرجا شأن و شئونات میبینید بالا، پایین، محترمین و محترمات این طرف، نامحترمین و نامحترمات این طرف! اینها خلاف سیره امام رضا(ع) است. علیبنموسی(ع) چنان مردمی بود که وقتی برای استحام میخواستند در همین مسیر حمام بروند، حکومت گفت حمام را قُرُق میکنیم فقط شما بروید. فرمود جایی که قُرُق بشود من نمیروم. بین مردم. آمدند بین مردم در حمام، از عظمت به حدی ساده آمدند که یک بنده خدا آنجا نشسته بود ایشان را نشناخت، گفت آقا بیا پشت من را کیسه بکش. حضرت رضا(ع) گفتند چشم. آمدند پشت طرف را کیسه کشیدند وسطهایش که داشتند میشستند و آب میریختند یک نفر یک جوری به این حالی کرد که چه کار داری میکنی؟ او فهمید که این آقا یک کسی است برگشت گفت ببخشید آقا من بجا نیاوردم. به او گفتند از نظر معنوی هم پسر پیامبر است و از نظر حکومتی هم شخص دوم حکومت است، آن موقع حکومت بنیعباس ابرقدرت جهان بود. شخص دوم حکومت است. این دست و پایش را گم کرد، معذرت خواهی کرد بلند شد که برود حضرت رضا(ع) به او گفتند کجا؟ من هنوز کارم تمام نشده، من داشتم بدنت را میشستم تمام نشده، بنشین. این علیبنموسی است. و وقتی مسموم شده و خون بالا میآورد و شهید میشود به فکر این است که این کارگرها و نگهبانها و محافظینی که حکومت برای ایشان گذاشته، نکند ایشان که دارد شهید میشود بعد گریه و عزاداری و مشکلات است اینها گرسنه نمانند. تنها سؤالی که در خانه میکند این است که همه غذا خوردند؟ اینها جزو آخرین کلمات حضرت رضا(ع) است. گفتند نه آقا، با این حال شما چه کسی حال غذا خوردن دارد؟ فرمودند سفره را بیندازید. سفره را انداختند و تک تک را گفتند بیایند بنشینند و برای این که آنها هم بتوانند غذا بخورند با این که درد شدید داشتند مثل اسید در معده بدن را داغون کرده بود به سختی نشستد «فتفقد منهم واحدا واحدا» یکی یکی احوالشان را پرسیدند که خب شما چطورید؟ حالتان خوب است؟ پدر چطور است؟ مادر چطور است؟ مشکلت را چه کار کردی؟ همه غذا خوردند و ایشان به احترام بقیه نشستند و با غذا بازی کردند، وقتی همه غذا خوردند علیبنموسی(ع) فرمودند که کمک کنید من توی آن اتاق بروم! و نتوانستند بلند شوند بیهوش شدند و افتادند. علیبنموسی(ع) این است، اهل بیت این هستند، دین این است، کنار فقرا، کنار محرومین، کنار اشخاصی که دیده نمیشوند طبقهبندی نکردن مردم به بزرگان و کوچکان، اشراف و غیر اشراف، اغنیاء و فقرا و نوکری برای مردم. وقتی که طرف میگوید بیا پشت من را کیسه بکش نگفت با منی؟! میدانی من کی هستم؟! این علیبنموسی(ع) است.
5) یکی هم سلامت مالی. هرجا که پول زیاد است به هر اسمی، خطر فساد مالی و سوء استفاده زیاد است. اگر نتوانی یک کاری کننی که سؤال کنند، انتقاد کنند، بازرسی کنند، شفافسازی کنند تهش این میشود. در منطق امام رضا(ع) تک تک کارمندان همه نهادهای مالی چه دینی و چه غیر دینی مسئول هستند و باید پاسخ بدهند. هیچ کس مصون از پاسخگویی نیست. همه باید جواب بدهند. اینها مالالله و مالالناس است. مالالله و مالالناس. اینها حق فقراست، حق تودههاست، حق فقرا و محرومین است. بعضیها فکر میکنند نهادهایی که یک جوری به دین و اهل بیت(ع) به قرآن و به روحانیت وصل است، چون به آنها وصل است مقدس است و چون مقدس است نباید جوابگو باشد! پس پرسش و پاسخ ندارد! انتقاد ندارد! نخیر آقا اتفاقاً اینها بیشتر انتقاد دارد. امر به معروف و نهی از منکر نسبت به نهادهای متولی دین، از قبیل آستان قدس بگیر تا حوزه، اینها بیش از همه نهادهای دیگر باید شفاف، پاسخگو، سؤالپذیر و انتقادپذیر باشند باید امر به معروف و نهی از منکر را بپذیرند همانطور که خودشان امر به معروف و نهی از منکر میکنند. هر نهادی که رئیس آن را رهبری نصب میکند، یعنی مستقیم ولیّ فقیه نصب میکنند. اینها از همه نهادهای دیگر داخل حکومت جمهوری اسلامی باید پاکتر، شفافتر، پاسخگوتر و سریعالحسابتر و انتقادپذیرتر باشند. چون قداست آن بیشتر است، چون مردم یک جورایی اینها را به دین مستقیمتر وصل میبینند! پس باید پاسخگوتر باشند. این سیره امام رضا(ع) است. این جناب دعبل – که میدانید این لقب را حضرت رضا(ع) به ایشان دادند – دعبل، یعنی شتر بیابان دیده خستگیناپذیر، که طولانیترین کویرها را تا عمق کویر میرود و خسته نمیشود و به هدف میرسد. این که ایشان به عنوان یک شاعر انقلابی، و عدالتخواه و موحد در همین خراسان مورد تأیید خاص ایشان قرار میگیرند در بعضی از روایات نقل شده که هزار سکه دادند، و بعد ایشان میگوید من برای پول شعر نمیگویم و نگفتم، به جای آن، خواهش میکنم یکی از لباسهایتان را بدهید که من را با این لباس دفن کنند.
اولاً در خود همین جندتا نکته هست. – دقت کنید – شعر، سمبل هنر است. آنهایی که در عرصه هنری و امروز رسانه، شعر، سینما، ادبیات، رمان، انیمیشن و... دارند کار میکنند اگر حضرت رضا(ع) الآن بودند توجه ویژه به اینها میکردند. چون دعبل در آن موقع، نماد هنر روز بود. آن موقع ادبیات عرب و شعر عرب، اوج هنر ادب بود و در جهان واقعاً شعرهای کمنظیری بود حتی قبل از اسلام. بعد از اسلام این شعرها... قبل از اسلام این شعرها در حوزه خرافات، قدرت و تملّق به صاحبان قدرت و ثروت برای پول گرفتن بود. یا شهوت، ترسیم پر و پا و چهره زنان زیبا، مدام صحبت از عشق و شراب و تملّق بود! اسلام آمد این هنر عرب را که هنر بسیار برجستهای بود در خط توحید و عدالت و علم و آگاهی و اخلاق و برابری آورد.
یک درس هم همینجا بگیریم، اگر حضرت رضا(ع) امروز بودند با این مسائل امروز چگونه مواجه میشدند؟ یکی به دلیل نوع مواجهه با امثال دعبل، قطعاً یک ارزش ویژه برای کسانی که قدرت کار هنری- رسانهای دارند حتماً میگذاشتند. یعنی وقتی میگویند چند هزار سکه به دعبل بدهید به خاطر یک شعر، البته شعری که هزار و چندصد سال است مانده است، یک شعر قوی انقلابی است و زیبا. واقعاً هنرمندانه گفته شده نه ادای هنر. از رانت مذهب و انقلاب استفاده نکنیم برای پر کردن خلأ ضعف هنری. فیلم ضعیف، شعر ضیف، داستان ضعیف، کار ضعیف هنری – رسانهای بکنیم بعد بگوییم چون مربوط به امام رضا(ع) هست عیبی ندارد. چرا عیب دارد. حضرت رضا(ع) خودشان زیباترین ادبیات را در بیانشان دارند. هنرمندانهترین ادبیات، ادبیات امام رضا(ع) است. و به فاخرترین هنرها مثل هنر دعبل ارزش قائل هستند. و الا خیلیها آن موقع بودند شعرهای درِ پیتی میگفتند حضرت رضا(ع) آنها را تشویق میکردند اما تحویل نمیگرفتند. 1) یک درس؛ اگر امام رضا(ع) الآن بودند کادرسازی میکردند، در عرصههای هنر و رسانه امروز نیرو تربیت میکردند و به آنهایی که در مسیر حق دارند قوی کار میکنند و مخاطب کار میکنند و تأثیرگذار هستند برای آنها ارزش ویژه قائل بودند جایزه ویژه میگذاشتند.
نکته دیگر این که میدانید این دعبل با این که خودش در شعرش میگوید من همیشه صلیب دارِ خودم را بر دوشم گرفتم و شعر انقلابی و علوی میگویم و هرجا آماده هستم که من را به دار بکشند و بارها ترور میشود، تعقیب میشود، بازداشت میشود، در عین حال خداوند اراده میکند این آدمی که همه فکر میکردند ظرف 20- 30 سالگی شهید میشود ایشان نزدیک 90 سال عمر کرد. این که بعضیها فکر میکنند اگر امر به معروف و نهی از منکر موضع انقلابی بگیریم جان و رزقمان از دست میرود، نخیر اینط.وری نیست. ایشان در 90 سالگی طبق یک روایت شهید شد و او را کشتند و طبق یک روایت دیگر به مرگ طبیعی مُرد. حالا یک بیت از شعرهای او را دقت کنید چقدر معنیدار است:
ألم تر للایام ماجرجورها علی الناس من نقض و طول شتات
و من دول المستهزیین و من غدا بهم طالبا للنور فی الظلماتی
نمیبینید کسانی را که این روزگار و این وضعیت، برای اهل بیت پیامبر(ص) چه پیش آورد؟ جبهه توحید و عدل که جنایتها و ستمها کردند و چقدر طول کشید! هم از یک طرف نقض پیمانها کردند پیمانهای خدا و رسول خدا(ص) را در حکومت و رسانهها و افکار عمومی میشکنند «و طول شتاثٍ» و از این طرف جبهه حق اینقدر طولانی پراکنده شدند و حاضر نشدند با هم متحد بشوند و کنار هم، منسجم و تشکیلاتی عمل کنند. هر کدام گفتند من این را قبول ندارم این هم گفت من او را قبول ندارم و جبهه حق پراکنده و جبهه دشمن این همه طولانی مسلط شد. دارد جبهه حق را ارزیابی و آسیبشناسی میکند. «و من دول المستهزیین...» و این همه دولتها و حکومتهایی که به اسم اسلام حکومت کردند، بنیامیه و بنیعباس؛ اما ارزشهای انقلابی و اسلامی و مکتبی را مسخره میکردند. مستهزئین- استهزاء. این حرفها را میزدند اما در مقام عمل، در جلسات خصوصیشان یا در مقام تصمیمسازیشان این شعارها را مسخره میکنند. و کسانی که در تاریکی دنبال نور گشتند. همه شعار میدهند ما دنبال نور و روشنایی هستیم، منتهی در تاریکی و ظلمات دنبال نور هستید؟ رهبران جبهه حق این طرف هستند، تو آن طرف رفتی و آنجا داری دنبال نور میگردی؟
فکیف و انی بطالب زلفه الی الله بعد الصوم و الصلوات
سوی حبّ ابنآء النبی و رهطه و بغض بنی الزرقاء و العبلات"
چگونه ممکن است کسی بگوید من میخواهم به خداوند نزدیک بشوم و فقط نماز و روزه، اهل نماز و روزه هستم اما خاندان پیامبر و کاروان اهل بیت پیامبر را تنها میگذارد و عشق راستین به آنها ندارد. حبّ اهل بیت(ع) فقط لقلقه زبان اوست یا حبّ اهل بیت(ع) را دارد اما بغض دشمنان توحید و اهل بیت(ع) را ندارد. "بغض بنی الزرقاء و العبلات" ببینید باز دارد دوتا آسیبشناسی میکند، میگوید بعضیها هستند نماز و روزه میخوانند ولی عشق مکتب توحید و عدالت یعنی جبهه حق را ندارند، بعضیها عشق اهل بیت(ع) را دارند میگویند ما اینها را دوست داریم ولی با دشمنان این مکتب، دشمن نیستیم، ما به هیچ کس مرگ نمیگوییم. بعضیها میگویند چه وقت میشود که همه شعارهای «مرگ»، «درود» بشود! یعنی مثلاً مرگ بر آمریکا بشود درود بر آمریکا! چون کسی مرگ بر جهان که نگفته! میگوید مرگ بر دشمن، مرگ بر فرعون. یعنی مثلاً مرگ بر یزید بشود درود بر یزید؟! دعبل دارد میگوید بعضیها هستند درود بر اسلام میگویند اما مرگ بر کفر نمیگویند. بعضیها میگویند درود بر حق اما حاضر نیستند مرگ بر باطل بگویند. «فکیف» چطوری میشود در مسیر حق بود بگوییم ما به دنبال تقرّب به خدا هستیم "بعد الصوم و الصلوات"، نماز و روزه را میخوانیم اما در این خط نیستیم، ما با این مکتب کاری نداریم، نماز و روزه! با کسی نیستیم! کنار این خط نمیایستیم، هزینه نمیدهیم. یا میگویند بله، ما زیارت میآییم، دعا میکنیم، درود بر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) میگوییم، درود بر عدالت میگوییم اما مرگ بر ظلم نمیگوییم. مرگ بر آمریکا، مرگ بر شاه، مرگ بر صدام، مرگ بر منافق نمیگوییم. این مرگها چه بوده است؟ همه اینها مرگ بر مصداق ظلم است. مرگ بر استکبار است، مرگ بر کفر و نفاق است. «تبّت یَدا أبی لهب و تب» چیست؟ بریده باد دست ابولهب. ما به ابولهب آن موقع که نباید حرف بزنیم. بریده باد دست ابولهب، یعنی همین مرگ بر استکبار. بعد میگوید بعضیها اهل عبادات فردی هستند اما کنار این مسیر نمیتوانند بایستند. بعضیها میگویند کنارش میآییم ما شما را قبول داریم اما حاضر نیستند با دشمنان جبهه توحید و عدالت درگیر بشوند. ببینید چقدر دقیق است.
و هم نقضوا عهدالکتاب و فرضه و محکمه بالزور و الشبهات
و میگوید این جریان، کسانی هستند که آمدند پیمان کتاب و پیمان قرآن را شکستند، واجبات و حدود و خط قرمزها را زیر پا گذاشتند محکمات دین و قرآن را به متشابهات تبدیل کردند. چیزهایی که واضح بود، واجب و حرام واضح، عدل و ظلم واضح، برای این که خودشان از مسئولیت فرار کنند اینها آمدند مرزها را ازهم پاشیدند. دوتا کار کردند: 1) الزور، یعنی جعل حدیث، نقل قولهای نادرست، تحریف، تفسیر به رأی، شهادت دروغ، تفسیرهای دروغ از دین 2) والشبهات؛ مدام شبههپراکنی. اینقدر بین حق و باطل شبهه ایجاد میکنند که دیگر نتوانی بفهمی چه چیزی حق است و چه باطل است؟ یا دیگر نتوانی بفهمی این حق خالص و این باطل خالص است. بگویی در هر حقی باطلی هست و در هر باطلی حقی هست بنابراین هیچ جا ما جبهه حق و باطل نداریم. بنابراین همه موارد مشکوک است! هیچ چیز قطعیای وجود ندارد. ببینید این شعرهای دعبل چقدر دقیق است. میگوید با شما دارند چه کار میکنند؟ دارند مرز بین حق و باطل را برمیدارند. شهادت دروغ، جعل تاریخ، تاریخسازی، حدیثسازی، تفسیر به رأی دین و قرآن.
و لا (بدل : لم) تک الامحنه کشفتهم بدعوی ضلال من هن وهنات
میگوید این یک امتحان بزرگی بود و خواهد بود که منافقان را مجبور میکند که اعلام کفر کنند و کافر بشوند. میگوید این دو دوزهبازی که در دلت یک چیزهایی را قبول نداری ولی در ظاهر باز همان شعارها را میدهی این تا یک حدی ادامه دارد. دعبل میگوید این تا یک حدی ادامه دارد این یک محنت و امتحانی است که بالاخره روزی میرسد که خطتان را جدا کنید. تا یک حدی میگویید هم این و هم آن. به یک جایی میرسید که میگویید این آری، آن نه. یا آن آری و این نه.
بالاخره اینهایی که دوچهره هستند و دوپهلو حرف میزنند در هر جلسهای یک جور حرف میزنند در هر سخنرانیای یک چیز میگویند و خلاف آن چیز قبلی میگویند. در هر بیانیهای یک چیز میگویند و در هر جمعی یک جور حرف میزنند، در هر دههای، از دهه 60 تا دهه 90 چند جور حرف میزنند، میگوید بالاخره دستتان رو خواهد شد. "بدعوی ضلال" کینههای باطنی کمکم رو میآید دیگر نمیتوانی هر دویش را بگویی. کمکم دستتان رو میشود. این شعر است که علیبنموسی الرضا(ع) به آن جایزه میدهند. میخواهند بقیه هم ببینند که چه نوع شعری را قبول دارد، چه نوع هنر، چه نوع سینما، چه نوع رسانه، چه نوع رمانی، چه نوع کاریکاتوری امروز، که در مسیر حق است به لحاظ ادبی، هنری، نمره 20، به لحاظ فرم و محتوا هم انقلابی، توحیدی، مکتبی است.
6) نکته دیگر به زبان روز سخن گفتن است که حضرت رضا(ع) این را در چند مورد دارند که مخاطبتان را بشناسید و طبق آن صحبت کن. در مناظرهها وقتی کسی سؤال میکند از سؤال استقبال میکند و میفرماید «سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ.» این روایت حضرت رضا(ع) است. طرف کافر است دارد با ایشان بحث میکند وسطهایش خودش خسته میشود یا حیا میکند یا کم میآورد، میفرمایند ادامه بده، بپرس. «سَل» از هرچه که در ذهن و قلبت میگذرد، به هرچه که شک داری، هرچه را که قبول نداری «سَل» بپرس. امام رضا(ع) در بحثهای مناظره وقتی دیگران قانع میشدند و تمام میشد، به اصطلاح به لحاظ علمی شکست میخوردند، البته حضرت رضا(ع) هیچ وقت دنبال شکست و غلبه نبودند، خودشان صریح فرمودند، فرمودند هدف من از شرکت در مناظرهها با بزرگان ایدئولوژیها و مکاتب دینی و غیر دینی شرق و غرب، هدف من ارضاع خودم یا ریختن آبروی کسی نیست هدف ما دفاع از حق است، ابطال باطل است و پاسخ به سؤالات و ابهامات و شبهات است. تصمیم با خودشان است، آزادانه. طرف در مناظره کم آورده به او چیز یاد میدهند، میگویند این سؤال را جواب ندادید طرف میگوید جوابی ندارم، ایشان میگویند چرا با مبانی خودتان هنوز میتوانید چندتا جواب دیگر بدهید. او میگوید چه جوابی؟ امام رضا(ع) میفرمایند شما اینها را هنوز میتوانید بگویید. طرف ترمز کرده، امام رضا(ع) میگوید بیا جلو، بعد میگوید خیلی خب همینهایی که شما گفتید. بعد امام رضا(ع) میگوید اگر شما این را بپرسید جوابش اینهاست. یعنی سه – چهارتا سؤالی هم که به ذهنت نیامد به نفع تو طرح میکنم یادت میدهم بعد آنها هم جواب دارد.
در یکی از مناظرهها که طرفها ساکت میشوند و جوابی ندارند حضرت رضا(ع) 7- 8تا مکتب، آنها آدمهای گردنکلفت از همه دنیا آمدند. آن موقع خراسان، زمان مأمون مرکز علم و قدرت جهان بود. میدانید که مأمون هم خودش یک آدم روشنفکر اهل بحث بود، معتزلی بود، با اشعرهگری مبارزه میکرد. دانشمندترین حاکم بین کل بنیعباس، مأمون بود و گرایشات به امیرالمؤمنین داشت و به حدی خوب بازی کرد که هنوز بعضیها معتقدند ایشان شیعه بوده و امام رضا(ع) را نکشته! امام رضا(ع) را کسان دیگری مسموم و ترور کردند. ترور بیوشیمی کردند. اینقدر آدم پیچیده و قویای بود. خب این جلسات را ترتیب میدادند که امام رضا(ع) خراب بشوند و بگویند حالا که ایشان در مسائل علمی مرجعیت اصلی ندارد و خطاپذیر است پس چرا در مسائل سیاسی و حکومتی مرجعیت داشته باشد؟ حالا وارد آن پروژه مأمون به امام رضا(ع) و پاتک امام رضا(ع) به مأمون که همه امکانات را به نفع حق و علیه باطل استفاده کرد و به آنها ذرهای مشروعیت نداد وارد آن بحث من نمیشوم. – من خواهش میکنم آستان قدس این روایت حضرت رضا(ع) را بنویسد بالای سر پژوهشگاهها و خود حرم بنویسد- در «توحید صدوق» هست، در «احتجاج» شیخ طبرسی در «بحار» هست. «مَن أَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ...» هرکس با هر عقیدهای که خودش دلش میخواهد آزادانه نه تفتیش عقاید به زور یا به رودربایستی، هرکس با هر عقیدهای، هر وقت خودش اراده کند «مَن أَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ...» که سوال کند، اِشکال کند «عن الاسلام شیئا» به اسلام، به هرجای اسلام سؤالی و اشکالی مطرح کند «فَلْیَسْأَلْ غَیْرَ مُحْتَشِمٍ» آزادانه و با امنیت کامل بپرسد «غَیْرَ مُحْتَشِمٍ» یعنی بدون این که جوگیر بشوید و بترسید «فَلْیَسْأَلْ»، بگو اصل خدا را قبول ندارم، پیامبر و قرآن را قبول ندام، اصلاً دین را قبول ندارم، عقل را قبول ندارم، اخلاق حرف مفت است، خب همه اینها را گفتهاند. میفرماید هرکس با هر عقیدهای هرگاه خودش آزادانه اراده کند «أن یسأل علی الاسلام شیئا» سؤالی اشکالی چیزی بپرسد «فَلْیَسْأَلْ غَیْرَ مُحْتَشِمٍ» بدون این که هیچ نگرانی داشته باشد بپرسد. راجع به همه چیز بیایید بحث و گفتگو کنیم. حضرت رضا(ع) در همه مباحث از مباحث اعتقادی، در حوزه معرفتشناسی، فلسفه، فلسفه اخلاق، مباحث کلامی – الهیاتی تا بحث حقوقی و فقه، حقوق اجتماعی، حقوق سیاسی و... با این که همه اینها سانسور شدند هیچ کدام از این حوزهها نیست الا این که یک یا چند عبارات گرهگشا دارند. از انتزاعیترین مباحث معرفتی و فلسفی و کلامی تا روزمرهترین مسائل اجتماعی در سبک زندگی. اینها خیلی مهم است. طرف میگوید من اموالم را دست یک کسی دادم یک بخشی از اموال ما در مسائل حکومتی به امضاء فلان کس مربوط بود، یک مسئولیتی در حکومت داشت. رفتم پیش او زیرش میزند دارد اموال ما را در فلان نهاد میخورند. میگوید به امام رضا(ع) نامه نوشتم که فلانی در حکومت دارد این کار را میکند مال من را خورده من چه کار کنم؟ امام رضا(ع) فرمودند برو خدا را به او یادآوری کن و او را از خدا بترسان به او بگو تو م ؤمن و مسلمانی؟ با خدا چه خواهی کرد؟ میگوید امام رضا(ع) به من نامه نوشتند که «خَوّفه بالله...،» او را از خدا بترسان و با خداوند او را روبرو کن. میگوید «ففعلتُ و لم ینفع...،» میگوید من رفتم نصیحت کردم که خدا و پیامبر هست، ولی فایدهای نکرد. «فعاودته برقعة أخری...،» یک نامه دیگری برای امام رضا(ع) نوشتم «أعلمته أنی قد فعلت ما أمرتنی به فلم أنتفع...،» نوشتم آقا همان کاری که شما فرمودید من کردم ولی فایدهای نکرد انگار خدا سرش نمیشود، همهشان خدا و زیارت و اسلام میگویند ولی وقتی که موقع عمل است خدایی در کار نیست فقط خدا در حرف است. میشود شما به او دستور بدهید؟ حالا امام رضا(ع) کارهای نیستند او گوش به حرف امام نمیدهد. «فوقع: اذا لم یحل فیه التخویف بالله فکیف تخوفه بأنفسنا؟» امام رضا(ع) نامه نوشتند وقتی کسی از الله نمیترسد از من میترسد؟! وقتی کسی میداند در محضر خداست باز هم رشوه میخورد و اختلاس میکند و اموال فقرا را بالا میکشد به مشکلات مردم رسیدگی نمیکند، از خدا نمیترسد از منِ علیبنموسی میترسد؟ کسی که از خدا حساب نمیبرد از من حساب میبرد؟
ببینید اینها که دنبال پارتی هستند، اگر اینهایی که سر کار هستند دین نداشته باشند، دین واقعی نه دین با ادا و اصول و ریش! ما چندتا آدم ریشدار دیدیم که میلیارد میلیارد دزدیدند؟ چندتا دیدیم؟ هرچه چپ و راست و ماست! ما به اینها کاری داریم، چپ و راست چیست! یا دین داری یا بیدین هستی، یا انقلابی و مکتبی و هستی یا دروغ میگویی، یا قبلاً بودی الآن دیگر نیستی. امام رضا(ع) فرمودند کسی که از خدا نمیترسد از من نمیترسد. یکی از شرایط ورود به حکومت خداترسی است. هرکسی حق ندارد در حکومت اسلامی وارد بشود. باید رد صلاحیت بشود. هرکس که از خدا نمیترسد قیامت را باور ندارد نباید بگذارند این بیاید به خصوص بر جان و مال و ناموس مردم مسلط بشوند. اینها قانون را دور میزنند. کلاه خودشان را برمیدارند چه برسد به کلاه بقیه. خداترسی.
این سؤال هم هست که چرا ایشان بالاخره پذیرفت؟ چندتا دلیل دارد پذیرفتن اول و نپذیرفتن خلافت چون میدانستند دروغ است و پذیرفتن نیابت به شرط عدم دخالت. یعنی فقط تشریفاتی. صریحاً هم گفتند من حکومت شما را مشروع نمیدانم خودم هم با شما مشارکت نمیکنم زیر هیچ نامه حکومتی را امضاء نمیکنم، در عزل و نصب هیچ کس هم دخالت نمیکنم. به همه هم فرمودند ما را به زور اینجا آوردند ولی در عین حال از این فرصت باید استفاده بشود. یکی از این استفادهها این بود که او تا بعد از حکومت امام حسن(ع) که سقوط کرده بود تا آن لحظه هیچ حکومتی در جهان اسلام حاضر نشده بود تعارف بزند ولو دروغی! یعنی به اهل بیت(ع) تعارف بزند که خیلی خب شما میگویید حق با شماست حق حاکمیت با ماست خب بفرمایید بیا! هیچ کس تا آن لحظه نگفته بود. نه در بنیامیه و نه در بنیعباس. اولین شخص مأمون است. برای این که میبیند انقلابات مردمی همه جا دارد میشود مردم با اینها هستند این حکومت سقوط میکند. یک جوری امام رضا(ع) را وسط بکشد که هم ایشان را کنترل کند هم از ایشان مشروعیت بگیرد.
خب حالا، یک سؤال پیش میآمد که شما مگر نمیگویید حاکمیت حق شماست خب این که دارد میگوید بیا. تا حالا هیچ کس نگفته، اول نفر مأمون است میگوید حق حکومت با شماست راست میگفتید بیایید من میخواهم پس بدهم. نمیتوانی کلاً بگویی نه. نمیتوانی هم بپذیری آن طور که او میخواهد. چون آن پروژه اوست برای بدنام کردن اهل بیت(ع). دروغ هم هست نمیخواهد حکومت را بدهد. خب یکی از این فرصت استفاده کردند و مکتب اهل بیت(ع) تا آن موقع یک مکتب زیرزمینی سرکوب شده بود که فقط یا در زندان یا در میدان تیر و اعدام یا تبعید یا مخفی زندگیهای چریکی زیرزمینی یا در کوهها و اطراف و کشورهای مختلف از جمله ایران، حالا این امامزادهها در ایران، امامزادههای قلابی را نمیگویم، اخیراً شنیدم امامزاده بیژن هم داریم، امامزادههای قلابی را نمیگویم، امامزادههای واقعی که تعدادشان هم زیاد است، اینها انقلابیون و مجاهدینی بودند که برای حاکمیت و مرکز حاکمیت با بنیامیه و بنیعباس درگیر بودند و برای صدور انقلاب و صدور مکتب اهل بیت، توحید و عدالت میآمدند و هر کدام یک جا به شهادت رسیدند و در غربت و ملت ما را اینها با اسلام اصیل آشنا کردند. اینها آزاد شدند یک مرتبه وقتی که امام رضا(ع) از این فرصت استفاده کردند به مأمون گفتند خیلی خب تو راست میگویی؟ آزادی بده، این را بده ببینیم چقدر راست میگویی؟ آزادی اعلام شد، آزادی دادند، یک مرتبه یک جنبش عظیم سرکوب شده تحت تعقیب مکتب اهل بیت(ع) هزاران هزار نفر از توی زیرزمینها و مبارزات زیرزمینی و مخفی بیرون آمدند. پرچم علنی دستشان گرفتند، راه افتادند جریانسازی، حزبسازی، کادرسازی کردند، اینها تا آن موقع انقلابیون ضد حکومت بودند یک مرتبه حکومت گفت آزاد به رسمیت میشناسیم. این خیلی فرصت خوبی بود اصلاً حضرت رضا(ع) نباید از دست میدادند. تجدید حیات مکتب اهل بیت(ع) شد و باز بعد از شهادت امام رضا(ع) این در بسته شد. از همین فرصت کوتاه ایشان استفاده کردند و یک نهضت و موج عظیم ایجاد کردند.
یک نکته دیگر هم این بود که تا آن موقع در ذهن متدینین شیعه و سنی که ضد حکومت بودند این شده بود که واقعاً دین از سیاست جداست، دنیا گذشت، فقط زمان پیامبر(ص) بود. اصلاً دیگر نمیشود و اصلاً امکان آن نیست دیگر هرکس سراغ حکومت و سیاست برود این خلاف زهد است، خلاف تقوا است این به معنی دنیاپرستی است، هر کس سراغ سیاست و حکومت برود به معنای دنیاپرستی است. بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) تا زمان امام رضا(ع) بین اهل بیت(ع) و حاکمیت کلاً درگیری بوده است! این اولین بار است که یک فرصت ولو مصنوعی موقت پیش میآید. باید ذهنیت را اصلاح کند. حضرت رضا(ع) آمدند گفتند این فرصت پیش آمد من میروم از این فرصت استفاده میکنم. اصل سیاست و حکومت نجس نیست، سیاست و حکومت ذاتاً سکولار و غیر دینی نیست، میشود و باید رفت حکومت صالح ایجاد کرد من تا حدی که میتوانم میروم. از این فرصت تا حدی که میشود استفاده میکنم و تربیت اشخاص. بعد از این که حضرت با اضطرار، به همه فهماندند که من با اینها بیعت نکردم و اینها را مشروع نمیدانم و این اضطراری است «جمع المأمون خواصه من الامراء و الوزراء و الحجّاب و الکتّاب...» مأمون تمام رده یک خلافت حکومت جهانی خودش را فرا خواند، به فضلبنسهل دستور داد به همه بگویید این جلسه بیعت با علیبنموسی(ع) است، ایشان خلافت و حاکمیت را نپذیرفت، به عنوان شخص دوم پذیرفته، به شرطی که دخالت در حکومت نکند. یعنی چی؟ این شرط خیلی قشنگ است، امام رضا(ع) کلاه حکومت را برداشته، به شرطی که دخالت نکنم یعنی من شریک ظلم شما نیستم با شما نیستم ولی از امکانات حکومت در مسیر حق استفاده میکنم. این زیباترین حرکت است. بعد از آن حرکت امام حسن(ع) که معاویه را به اسم صلح افشاء کردند این دومین حرکت است که هیچ قدرتی دستشان نیست قدرت کل را زیر مهنیز میکشند هم بیآبرو میکنند که بالاخره آنها را بکشد و همانجا بعضی از اصحاب که خوشحال شده بودند – خیلی جالب است – موقع جلسه جشن بیعت، دیدند بعضی از اصحاب و شیعیان خیلی خوشحال هستند، حضرت(ع) کنارش کشیدند و فرمودند که «حین من رأى، سرور موالیه،» دیدند بعضی از دوستانشان خیلی خوشحال هستند، «فاشار الیه الرضا (علیه السلام) فدنا منه فقال له فی اذنه سراً: لا تشغل قلبک بشیء مما ترى من هذا الامر ولا تستبشر به فانه لا یتم.» امام رضا(ع) زیر لب و یواشکی به صورت پچپچ به او گفتند که خیلی از این وضعیت خوشحال نشو و بقیه هم تبریک نگو «فانه لا یتم» این به سرانجام نمیرسد. آن چیزی که در ذهنت هست که اینها حکومت را واقعاً به ما تحویل میدهند این اتفاق نخواهد افتاد. حکومت مجبور میشود میگوید آرم سیاه که آرم بنیعباس است کنار برود رنگ سبز که رنگ امام رضا(ع) است همه جا بالا بیاید. یعنی حکومت اینقدر حاضر میشود که حتی گفتمان خود را عوض کند حضرت رضا(ع) گفتمان آنها را تأیید نکردند سازش با آنها نکردند آنها را مجبور کردند که کوتاه بیایند یعنی حکومت بنیعباس که ابرقدرت جهان است گفتمان و ادبیات خود را عوض میکند، مخالفین خود را مجبور میشود به رسمیت بشناسد و آزادی بدهد و تا حکومت بگوید بیایند. هزاران نفر از اهل بیت(ع) از حجاز راه میافتند سمت خراسان میآیند. حضرت معصومه(س) در همین سفر بین راه است که به شهادت میرسند. به کاروانشان حمله میشود عده زیادی مصدوم میشوند و ایشان در واقع به شهادت میرسند. شاهچراغ و برادران امام رضا(ع) در شیراز و خیلی از این امامزادههایی که فرزندان موسیبنجعفر هستند یا فرزند باواسطه یا بیواسطه، اینها در همین مسیر بود که شهید شدند چون گفتند اینها همه با هم دارند تعارفی میآیند نکند بیایند کل مرو و حکومت را بگیرند بعد تمام شود برود گوش مأمون را بگیرند کنار بگذارند؟! خود مأمون دستور میدهد «أن یلبسوا الخضرة بدلا من السواد...،» تمام لباسهای سیاه و عمامههای سیاه و پرچمهای سیاه که آرم بنیعباس است بردارید و همه جا لباس سبز بپوشید. «ثم أعطاهم استحقاقاتهم من الاموال لسنة متقدمة ثم صرفهم...،» پیش پیش پول یک سال آینده و هدیه یک سال آینده همه را بدهد «و بعد اسبوع حضر الناس...،» یک هفته بعد جشن بزرگ ملی و میهمانان خارجی و بزرگان همه آمدند که با امام رضا(ع) به عنوان نفر دوم بیعت کنند. حضرت رضا(ع) آمدند «و هو لابس الخضرة...،» امام رضا(ع) با لباس سبز آمدند «و علی رأسه عمامة مقلد بسیف...،» و شمشیر آویزان است یعنی نبرد ادامه دارد ما در جبهه مخالف هستیم ما تسلیم نشدیم «و جلس المأمون...،» مأمون نشسته، «و جلسوا کل فی موضعه آداب...،» هر کسی جای آن معلوم است، با تشریفات. «ثم جیء بالامام الرضا(ع)» امام رضا(ع) آمدند نشست «فأمر المأمون ابنه العباس...،» مأمون اول به پسرش عباس میگوید اول تو بلند شو بیعت کن. لباسهای سیاه را سبز کنید، پرچمهای سیاه سبز بشود. برای بیعت معمولاً باید دستشان را اینطوری بگیرند بقیه دست روی آن بگذارند. حضرت رضا(ع) بلند میشوند دستشان را اینطوری میگیرند! مأمون میگوید آقا ببخشید اگر میشود دستتان را باز کنید که همه دستشان را در دستتان بگذارند و بیعت کنند. فرمودند نه. «هکذا کان یبایع رسول اللّه(ص)...،» پیامبر(ص) اینگونه بیعت میکردند «یضع یده فوق أیدیهم...،» دستشان را بالای دستها میگذاشتند. هرکسی میخواهد بر اساس شرایط من، با من بیعت کند دستش را پایین میگذارد من روی همه دست میگذارم. یعنی گفتمان خلافت و حکومت را امام رضا(ع) عوض کرد، یعنی میگوید باید حرفهایت را پس بگیری. شعارت را عوض کنی. رنگ نمادین و سمبلیک خود را باید عوض کنی و... . بعد شروع کردند هدیه تقسیم کردن، سخنرانان، شاعران، ادباء، مدح امام رضا(ع)، بعد مأمون از امام خواست که حالا نوبت سخنرانی حضرتعالی است، بلند شدند حمد خدا و رسول را کردند، سپس امام رضا(ع) فرمودند: «یا ایها الناس إِنَّ لَنَا عَلَیْکُمْ حَقّاً بِرَسُولِ اَللَّهِ وَ لَکُمْ عَلَیْنَا حَقٌّ برسولالله»
-خیلی عجیب است- بخاطر میثاق رسولالله و مکتب رسولالله شما بر من حق و حقوقی دارد و من رهبری بر شما حقوقی. حقوق دو طرفه و متقابل است. حقوق ملت و امّت بر امام و حقوق امام بر امت. هر دو طرف مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم هر دو طرف هم حقوق و اختیاراتی داریم. فرمودند: «إِذا أدَّیتُم إلَینا ذلِکَ وَجَبَ لَکُم عَلَینَا الحکم. والسلام.» یک جمله. به وظیفهتان عمل کنید تا به وظیفهام عمل کنم، بتوانم به وظیفهام عمل کنم. اطاعت کنید تا بتوانم پاسخگو باشم. بعد مأمون میگوید این بیعت علیبنموسی پسر کی، پسر کی تا پسر علیبنابیطالب است، این اسمهایی که گفتم – اسمهای اهل بیت(ع) را یکی یکی میگوید – به خدا، «والله لو قرأت هذه الاسماء على الصم البکم لبرؤوا بإذن الله عزّ وجل» این اسمهایی که خواندم اگر بر کَر و کور خوانده شود به خدا شفا پیدا میکند. یعنی مأمون قدرت اول، مجبور میشود اعتراف کند هم به معنویت و هم به علم اهل بیت(ع). کجا امام رضا(ع) زیر بار مأمون رفتند؟ مأمون را زیر بار کشیده و به او مشروعیت هم نداده. از اینها اعتراف میگیرند ولی به نفع آنها اعتراف نمیکنند. به حدی که انشعاب بین بنیعباس ایجاد میشود. میدانید بعد از این که یک جلسه اتفاق میافتد اولاً در جلسه، چند نفر از بزرگان بنیعباس ژنرالهای درجه یک و رهبران آن حاضر نمیشوند بیعت کنند، میگویند یعنی چی؟ حکومت را داری دو دستی تحویل بنیهاشم میدهی؟! و مأمون مجبور میشود اینها را عزل کند و دستور میدهد آنها را زندان بیندازند. به بغداد خبر میدهند که ما با علیبنموسی به عنوان نفر دوم بیعت شده، مأمون هم بیعت کرده، شما هم بیعت کنید. آنها هم میگویند ما بیعت نمیکنیم ما با ابراهیم بیعت میکنیم که او هم از نسل اهل بیت(ع) است، آن هم از خویشان امام(ع) است و بعضی برادران و عموهای امام رضا(ع) هستند فرزندان و برادران موسیبنجعفر(ع) آنها آنجا هستند با بنیعباس همکاری میکنند. آنها فرزندان اهل بیت(ع) هستند ولی با بنیعباس همکاری میکنند. گفتند ما با آنها هستیم ما علیبنموسی را قبول نداریم یعنی حکومت بنیعباس را دچار انشعاب میکند. مأمون گفت «یا أبا الحسن انظر بعض من تثق به تولّیه هذه البلدان الّتی قد فسدت علینا» وسطهایش میخواهد یک جوری امام(ع) را با حکومت... کافی است یک عزل و نصب توسط امام رضا(ع) صورت بگیرد تا بگویند ایشان هم دخالت دارند. میگوید آقا مسئول فلانجا را میخواهیم عوض کنیم گفتند مسئول آنجا یک آدم درستی نیست شما بفرمایید چه کسی مناسب است آنجا بگذاریم؟ حضرت رضا(ع) فرمودند که ما با همدیگر یک قراری داشتیم، به قرارت عمل کن که من امر و نهی نمیکنم، عزل و نصب نمیکنم، در حکومت شما هیچ دخالتی ندارم. محکم میایستد. نمیگوید حالا این، این همه امتیاز داد ما هم یک امتیازی بدهیم. این کار را هم نمیکنند. راجع به دستگاه قضایی یک کسی دزدی میکند، مأمون گاهی به دادگاهها و دادگستریهایش سر میزند «فرفع الیه أن صوفیا من أهل الکوفة سرق...،» گفتند یکی از این آدمهای اهل ریاضت کوفه اینجا به خراسان آمده ولی دزدی کرده، «فأمر باحضاره» گفت او را بیاورید اینجا من او را ببینم «فرأی علیه سیماء الخیر...،» آمد دید عجب چهره نورانی دارد اصلاً تیپ او به این کارها نمیخورد، یک آدم اهل معنا و اهل ذکر و اهل علم و خیلی باشخصیت است. «فقال سوءاً لهذه الآثار الجمیله بهذا الفعل القبیح؟...،» مأمون گفت به قیافه و چهرهات نگاه کنم یا یه عملت؟ این چهره نورانی با این کثافتکاری چطوری اینها با هم جمع میشود؟ اصلاً به تو میخورد؟ «فقال الرجل فعلت ذلک اضطراراً لااختیاراً...،» گفت من دزد نیستم مجبور شدم، هیچی برای خوردن نداشتم، هرجا رفتم کار کنم کسی کار نداد و داشتم خودم و زن و بچهام و اینهایی که همراه من هستند داشتیم از گرسنگی هلاک میشدیم، وقتی ثروتمندان حق فقرا را ندهند و فقیر هم بخواهد کار کند کار به او ندهند هر کار میکند نمیشود و جان خودش و خانوادهاش در خطر است این میتواند به اندازه حفظ حیات بردارد. از کسانی که سهم فقرا را باید بدهند و نمیدهند. «فعلت ذلک اضطراراً لااختیاراً...،» من مجبور شدم این کار را بکنم اختیاری نکردم «و قد منعت من الخمس و الغنائم...،» تو و حکومت تو باید سهم ما را از بیتالمال بدهید نمیدهید سهم ما را خودتان میخورید و نمیدهید من به اندازه سهم خودم را برداشتم و الا زن و بچهام از گرسنگی میمردند. «فمنعتنی حقی...،» تو مانع حق من شدی، «و أنا مسکین...،» من اینجا مسکین و فقیر و گرسنهام. «و ابن السبیل...،» در راه ماندهام. «و أنا من حملة القرآن.» به مأمون میگوید من حافظ قرآن هستم تو نمیخواهد دین و قرآن را به من آموزش بدهی. من خودم حافظ کل قرآن و استاد قرآن و معلم قرآن هستم. من دزدی کردم. مأمون گفت اینطوریه؟ این که من میگویی من حافظ و معلم قرآن هستم برای این است که حد خدا را اجرا نکنیم؟! من حکم و حد خدا را در مورد تو اجرا میکنم و میگویم انگشتان تو را قطع کنند. حکم، حکم خداست و باید اجرا بشود. این شخص به مأمون میگوید که: «فابدأ أوّلا بنفسک...،» اگر میخواهی حکم خدا را اجرا کنی اول از خودت شروع کن. تو بیش از من دزدیدی و قبل از من دزدیدی. اول حکم خدا را در مورد خودت اجرا کن من هم حاضرم، در مورد من هم اجرا کن. «فطهرها ثم طهّر غیرک...،» اول خودت را تطهیر کن، حکم خدا را در مورد خودت و حکومتت و دور و بریهایت اجرا کن بعد بیا در مورد من اجرا کن من خودم جلو میآیم. اول انگشتان خودت را قطع کن بعد بیا تمام انگشتان من را قطع کن. «و أقم حدود اللّه علیها ثم علی غیرک...،» اول حدود خدا را در مورد خودت و دور و بریهایت و مسئولین حکومتت اجرا کن، بعد سراغ من بیا که در حد یک وعده غذا چیزی دزدیدم. «فالتفت المأمون الی الإمام(ع)» مأمون نمیدانست به این چه بگوید، چون هم قرآن بیشتر بلد بود و هم فقه بیشتر بلد بود، هرچه میگوید دو برابر جواب میدهد مانده بود چه بگوید، برگشت به امام رضا(ع) گفت «فقال: ما تقول؟» نظر شما چیست؟ «فقال(ع): "انه یقول سرقت فسرق."» امام رضا(ع) فرمود که این دارد میگوید شما دزدی کردید بنابراین او هم یاد گرفته دزدی کرده. این دارد این را به شما میگوید. امام رضا(ع) حرف او را برای مأمون توضیح دادند! گفتند میگوید دزدیدی دزدیدم. «فغضب المأمون و قال: و الله لاقطعنک...،» مأمون عصبانی شد و گفت حالا که اینطور است به خدا انگشتان تو را قطع میکنم. «فقال له: اتقطعنی و أنت عبدی...،» مرد گفت تو انگشتان من را قطع میکنی در حالی که تو نوکر منی، تو برده منی. «ألیست امک اشتریت من مال الفیء...،» مادر تو یک اسیر و کنیز بود که با پول بیتالمال او را خریدند. تمام مسلمین نسبت به تو حق دارند تو مالک ما نیستی «حتی یعتقوک و أنا منهم و ما اعتقتک...،» من هم یکی از مسلمانانم، باید مسلمانها آزادت بکنند بعد آزاد میشوی، من هم یکی از مسلمانهایم. من که تو را آزاد نکردم. من تو را آزاد نکردم، تو هنوز اسیر من هستی. «فأنت عبد لمن فی المشرق و المغرب من المسلمین...،» تو نسبت به مسلمین در شرق و غرب عالم که زیر حکومت تو هستند تو باید برای آنها نوکری کنی. – این جمله، خیلی جمله امروزی است - «والاخری ان النجس لا یطهر نجسا...،» نجس، نمیتواند نجس را پاک کند! این که میگویند با دستمال کثیف نمیشود شیشه را پاک کرد، دقیقاً ترجمه این است. میگوید «ان النجس لا یطهر نجسا...،» داشتم از گرسنگی با بچههایم میمردم، هر جا رفتم کار به من ندادند، تو میخواهی من را پاک کنی؟ تو خودت نجسی. من گناه کردم قبول دارم اما در این شرایط مضطر بودم. در حد اضطرار کردم. اما «ان النجس لا یطهر نجسا...،» نجس، نمیتواند نجس را پاک کند! هر وقت خودت پاک بودی میتوانی بقیه را تطهیر کنی. تو پاک شو، همه را میتوانی مجازات کنی. میدانی چرا نمیتوانی همه را مجازات کنی؟ چون ریگ توی کفش تو هست. چون یک جاهایی که باید اجرا کنی نمیکنی. زیرسبیلی رد میکنی، و الا اگر همه جا اجرا کنی، در مورد نزدیکترین آدمهای خودت اجرا کن، بعد در مورد همه اجرا کن همه تسلیم میشوند. تسلیم هم نشدند توی سرشان بکوب. عدالت را بکوب. او علی است که نمیترسد چون عقیل هم که میآید، پسر عقیل آمده میگوید وضع پدرم خیلی خراب است میشود سهم ما را بیشتر از بیتالمال بدهید؟ میگوید دیدم عمویم علی، رفت عمامهاش را آورد صورتش را مثل راهزنان و دزدها پوشاند. به من گفت برویم. گفتم کجا برویم؟ گفت برویم دزدی. – این هست این جریان آمده – گفت عمویم گفت برویم دزدی، یک جایی هست اموال عمومی آنجاست مثلاً مثل بانکهای آن موقع بوده، گفتم عموجان مگر من دزد هستم؟ این چه حرفی است که میزنید؟ گفت تو الآن به من گفتی از کل مسلمین دزدی کن، من میگویم برویم از یک نفر دزدی کنیم. تو داری به من میگویی از بیتالمال بده یعنی از کل این میلیونها مسلمان از همه به تو بدهم بدزدی. بیا با همدیگر برویم جیب یک نفر را بدزدیم. خب او میتواند. – این خیلی تعبیر عجیب و آدم عجیبی بوده و جالب است که امام رضا(ع) هم از او حمایت میکنند- میگوید نجس نمیتواند نجس را پاک کند. «إنّما یطهره الطاهر» آدم پاک میتواند نجس را پاک کند مثل علیبنموسی، این میتواند پاک کند تو نمیتوانی! خودت نجس هستی، خودت دزدی. «و من فی جنبه حد...،» هرکس حد به عهده خودش است و خودش مجرم است باید مجازات باشد «اعتقتک لا یقیم الحدود علی غیره حتی یبدأ بنفسه...،» نمیتواند حدود الهی را در مورد بقیه اجرا کند مگر این که از خودش شروع کند. چرا میگویم در رجم (سنگسار) میدانید این حکم در قرآن هم نیست، در کتاب مقدس مسیحیان و یهودیهاست، میگویند در سنگسار، آدمهای گنهکار نباید سنگ بزنند! آدمهایی که خودشان فاسد هستند، خودش گناهکار است نباید سنگ بزند. یعنی تقریباً آدمی که بتواند سنگ بزند پیدا نمیشود! این حرف را که میزند میگوید نجس نمیتواند نجس را پاک کند. مأمون جواب ندارد، برمیگردد دوباره به امام رضا(ع) میگوید چه کار کنم؟ حکم خدا را اجرا کنم یا نکنم؟ «فالتفت المأمون الی الرضا وقال: ما تقول یا ابن رسول الله؟» - خواهش میکنم گوش کنید – حضرت رضا میفرماید: «قال: ان الله عزوجل قال لنبیه(ص):» میفرماید میدانی خداوند به پیامبر فرمود: «قُل فلله الحجة البالغة...،» به همه بگو که حرف برنده حرفی است که حق است و دلیل و استدلال دارد. آن حجّتی که حجّت بالغه است وقتی به جاهل برسد جاهل هم باید به آن عمل کند به عالم هم برسد عالم هم باید به آن عمل کند. حجّت تمام است اینطوری است. «الدنیا والاخره قائمتان بالحجه» هم حساب دنیا و هم حساب آخرت، هر دو قائم به حجت است. باید حجت داشته باشید، استدلال داشته باشید. خیلی خب این استدلال کرد. «و قد احتج الرجل...،» این استدلال کرد جوابش چیست؟ این دارد میگوید تو خودت دزد هستی، تو نمیتوانی حا کم دینی باشی، تو نمیتوانی حکمالله را اجرا کنی. باید حکمالله را در مورد خودت اجرا کنی. امام رضا(ع) کنار طرف میایستند و پرسید ایشان چه میگوید؟ گفت میگوید «سرقت فسرق» دزدیدی پس آنگاه دزدید! بعد هم میگوید احتجاج کرد دلیل آورد خب تو جواب دلیلش را بده. «فأمر المأمون امر باطلاق الرجل الصوفی...،» مأمون گفت ولش کن برود. معنی این حرف، یعنی من خودم دزدم. ولش کن برود.
سؤال: سؤال خیلی طولانی است من خلاصه کنم فرمودند که آیا از ریشه و اساس نباید کار کرد؟
جواب استاد: چرا. منتهی این ریشه نمیدانم کجاست! هرجا هرچه میگوییم میگویند از ریشه باید درست کرد. همانجا که هستی همانجا ریشه است از همانجا شروع کن. قبل از ما که نمیتوانیم کاری کنیم، بعد هم که نمیتوانیم کاری بکنیم برای همین زمان حال، هرکسی هر کاری از دستش برمیآید باید بکند. میگویند قبلاً همیشه اوضاع درست بوده که ما نبودیم. بعداً هم اوضاع درست میشود که باز ما نخواهیم بود، همین الآن وضعیت بد است همه چیز بد است. بخدا همیشه همینطور بوده، هزار سال پیش هم میروی میخوانی میبینی همین حرفها را میزدند که دوره بد دورهای شده! قبلاًها خوب بوده، بعدها خوب میشود! 500 سال دیگر هم همین را میگویند. ما بچه بودیم همین حرفها را میشنیدیم. قبلاًها خوب بوده، بعداًها هم خوب میشود الآن خیلی بد است! الآن هم همینطور. میگوییم برای چه این کار را کردی؟ میگوید آقا زمانه خراب شده! زمانه نیست ما و تو خراب هستیم. یک کسی فحش میداد که گور پدر دنیا. پیامبر(ص) فرمود: «لاتسبّ الدنیا» به دنیا چرا فحش میدهی؟ خودت مشکل داری مریض هستی، به دنیا فحش میدهی؟ باید همزمان انجام بشود، همه ما هم خودمان باید رشد کنیم هم به دیگران کمک کنیم. هر سال میلیونها زائر اینجا میآید، بیشترین سفر و بیشترین رفت و آمد در ایران بلکه باید گفت در دنیا، من فکر میکنم هیچ شهری به اندازه مشهد، این همه رفت و آمد ندارد. حتی گاهی در زمان واحد، جمعیتی که اینجا میآید به اندازه جمعیتی که به حج مکه میروند گاهی بیشتر است. اربعین امام حسین(ع) اخیراض بزرگترین تجمع و راهپیمایی در تمام تاریخ بشر در شرق و غرب عالم از اول تا الآن است. این را بدانید، در تمام دنیا در تاریخ رکورد زده است. در گینس هم ثبت کردهاند. خب همین الآن بزرگترین تجمعات بشری تجمعات دینی و زیارتی است.
من باید اینجا عرض کنم بعضیها میگویند زیارت یا سیاحت؟ عیب ندارد، هم زیارت هم سیاحت. منتهی سیاحت دو جور است، سیاحت درست و سیاحت نادرست. خب سالی چند میلیون زائر اینجا میآیند هم باید حرم بروند، هم باید تفریحگاه داشته باشند و هم بازار داشته باشند. عیبی ندارد. آن بازارش و تفریحگاهش را اسلامی کن. تا با زیارت آن در تناقض نباشد. در ادامه زیارت، زیر سایه او و مکتب او باشد. و بعد این همه غیر ایرانی میآیند، اهل سنت و یا مذاهب دیگر میآیند، غیر ایرانی میآیند، اصلاً از همینجا با همین تعداد آدم اگر برایشان درست برنامه داشته باشیم میشود دنیا را زیر و رو کرد. فرمایشتان را قبول دارم.
هشتگهای موضوعی