بازشناسی سیره سیاسی امام صادق ع (۱)
شهادت امام جعفر صادق ع _ از سلسله مباحث "انسان ۲۵۰ ساله" _ مشهد _ ۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام خدمت خواهران و برادران عزیز. در حریم امام جعفر صادق(ع) و بازخوانی چند نکته با استناد به منابع و روایات در این متن در باب سیره سیاسی امام صادق(ع). سیره ایشان در دوران بنیامیه و دوران براندازی بنیامیه و بر سر کار آمدن بنیعباس. روش سیاسی ایشان در مواجه با بنیعباس که در واقع انقلاب دزدی کردند. انقلابی که به نام اهل بیت(ع)و علوی و قیام انتقام کربلا و عدالت اجتماعی، شروع شد و نیروی اصلی آن هم از همین ایران و خراسان با شعارهای علوی حرکت کردند و بنیامیه را سرنگون کردند اما این وسط چند جریان درگیر این انقلاب و مبارزات علیه بنیامیه بودند که جریان بنیعباس منصور و سفاح عملاً با شبکهسازی که کرده بودند و با استفاده از روشهای به تعبیر امروز ماکیاولیستی و عملاً یک الگوی اموی علیه امویها طراحی کردند و با همان روش به قدرت رسیدند. در این بخش آخر چند پرسش و شبهه مهم با استناد به چند روایت در اینجا ارائه شده که به آن اشاره میکنیم که بعضی نقاط ابهام را در مورد روش امام صادق(ع) در عصر بنیعباس را روشن میکند و میتواند امروز در یک موقعیتهایی در جهان اسلام برای ما سرمشق باشد.
نخستین پرسشی که به آن اشاره میکنیم این است که بنیعباس تا قبل از سر کار آمدن کنار اهل بیت(ع) بودند و عرض کردیم حتی طبق بعضی از منابع منصور و سفاح در جلسات انقلابیون، در جلسات مخفی ضد رژیم در کنار امام جعفر صادق(ع) و بعضی از شاگردان و اصحاب ایشان با هم در بعضی از جلسات بودند وقتی که به حاکمیت میرسند و خیانتها و سوء استفادههایی که میکنند فریب افکار عمومی، بعد از یک مدت شروع به فاصلهگذاری بین خودشان و اهل بیت میکنند. یعنی رسماً در رسانههای رسمی حکومت شروع به بدگویی علیه اهل بیت(ع) میکنند! حتی منصور که قبل از خلافت، هنوز استاندار و حاکم مدینه است رسماً در مدینه در سخنرانی رسمیاش و ظاهراً در نمازجمعه در ملأ عام به امیرالمؤمنین(ع) توهین میکند با این که اینها اول با شعار علوی آمدند شروع میکند تحت عنوان نقد علی، که روشهای امیرالمؤمنین(ع) یک اشکالاتی داشت! حالا درست است که به ایشان ستم داشت ولی یک اشکالاتی داشت و منصور که خودش جزو گروههای انقلابی طرفدار خراسانی که با کمک نیروهای ایران و خراسان در صحنه مبارزه حضور داشتند در یک جلسه دیگری یک تیکه متلک به امام حسن(ع) میگوید خب اینها گذشتهاند برای قبل هستند ولی شروع به تخریب اینها میکند که ما وقتی گفتیم اهل بیت(ع) منظورمان خودمان بود حالا که بنیامیه سقوط کرد ما کمکم باید حسابمان را جدا کنیم. از جمله این تهمت و چند حدیث جعلی که – منصور این را در سخنرانیاش میگوید – که امام حسن(ع) بیشتر مشغول ازدواج و طلاق بودند مدام خانم میگرفته و طلاق میداده! در این حال و هولها بودند! این یکی از نقلهایی است که اولین بار ظاهراً در زمان معاویه تاریخسازی کردند جعل کردند که حسنبنعلی اینطوری است ما اینطوری هستیم. ولی زمان بنیعباس میبینید که منصور در سخنرانیاش یک چنین تیکهای به امام حسن(ع) میاندازد و جعل حدیث میکند. و متأسفانه بعضی از نادانها و احمقهای شیعه هم اینها را چون در روایت جعلی دیدند آمدند گفتند و خواستند از آن استفاده کنند به جای این که بگویند این حدیث دروغ است و اصل حدیث جعلی است و با شخصیت اهل بیت(ع) سازگار نیست به جای آن آمدند استفاده کردند که ببینید اگر تا صدتا ازدواج و طلاق هم بکنید اشکالی ندارد! خلاف سیره اهل بیت(ع) نیست! شما شیعیان منصور هستید یا شیعیان امام صادق(ع) هستیند که این حرفها را علیه امام حسن(ع) یا امیرالمؤمنین(ع) نقل میکنید! ولی منصور و بنیعباس کلاه سرشان نمیرود آنها میشناسند که با چه کسی طرف هستند اینها از نزدیک دیدند با اهل بیت(ع) کار کردند و میدانند شهامت و شجاعت و فداکاری اینها و اگر بگذارند اینها با مردم و افکار عمومی تماس داشته باشند انقلاب بعدی بلافاصله صورت میگیرد. یعنی هر بخشی از افکار عمومی که با اینها در ارتباط باشند به سرعت تغییر جهت میدهد لذا باید رابطه اینها را با مردم قطع کرد و اینها را بین مردم بدنام کرد یعنی همان سیاستی که بنیامیه قبلاً داشتند. همان سیاست که قبلاً عبدالملک و مروان و حجاج و زیاد و ابنزیاد میکردند همان روش را منصور و سفاح شروع کردند با این که خودشان قبلاً میگفتند ما داریم با آن روشها مبارزه میکنیم! طبیعتاً باید از تخریب علی و حسن و حسین شروع میکردند که ریشه اهل بیت(ع) هستند تا بعد تخریب امام حاضر یعنی امام صادق(ع) آسان باشد. وقتی که علی(ع) زیر سؤال رفت و یا حسنین که پیامبر(ص) راجع به آنها با اسم نام بردند وقتی اینها زیر سوال رفتند دیگر امام صادق(ع) کیست!
وضع شیعه دوباره سخت شد. در این دوره انقلاب و انتقال رژیم و انتقال قدرت و تغییر رژیم فضا باز شد. البته امام صادق(ع) با قدرت و با پیچیدگی از این فرصت استفاده کردند و تشیّع خونین را که تا زمان بنیامیه نفسکش نداشت در همین فرصت سقوط بنیامیه تا قبل از این که بنیعباس قدرتشان صددرصد مستقر بشود تا آن فاصله چند سال امام صادق(ع) بهترین استفاده را کردند یعنی یک جریان اقلیت چریکی زیر زمینی تحت تعقیب که پای چوبه دار و میدان اعدام باید دنبال آن میگشتی یک مرتبه امام صادق(ع) این را به جایی رساند که در مسجد پیامبر(ص) در مدینه 4 هزار شاگرد دارد و علناً در 10- 20 رشته علمی تدریس میکند شاگرد تربیت میکند و اکثر شاگردانش هم اهل سنت هستند یعنی محبّ اهل بیت(ع) هست یا اگر محبّ هم نیستند آنها را به عنوان شخصیتهای علمی و اخلاقی قبول دارند نه به عنوان امام معصوم، یا نه به عنوان خلیفهای که حق او غصب شده است اما به عنوان فرزندان پیامبر(ص) که هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ اخلاقی اینها مرجعیت دارند و از همه قویتر و ملاتر و پاکتر هستند حتی نطفه مذاهب فقهی سنی هم در واقع در درس امام صادق(ع) این نطفه بسته میشود یعنی ابوحنیفه و مالکبنانس رهبر حنفیها و مالکیها شاگرد مستقیم امام صادق(ع) هستند. شیعه نیستند به لحاظ سیاسی هم طرفدار اهل بیت(ع) هستند اما این که قائل به خلافت اهل بیت(ع) باشند به این شکل نیست یا صریح نمیگویند. البته اگر بخواهم این را تصحیح کنم سر قضیه خلافت، ابوحنیفه و مالک و شافعی، همه اینها طرفدار حکومت اهل بیت(ع) بودند. حتی بعد هم با بنیامیه و هم با بنیعباس درگیر بودند با این که بنیعباس آمد فقه رسمی حکومت را فقه ابوحنیفه کرد ولی نه به این دلیل که اینها را خیلی قبول داشت یا اینها صددرصد تسلیم او بودند. از باب این که وقتی میخواهی امام صادق(ع) و اهل بیت را کنار بزنی باید یک دستگاه فقهی دیگری ارائه کنی! چون بالاخره اسم تو حکومت اسلامی است! وقتی میخواهی صدای اینها را خفه کنی و نگذاری قرآن تفسیر کنند و نگذاری درس سیاست و اخلاق و علم و فقه بگویند حکومت باید یک دکان دیگر تحت عنوان احکام فقه و تفسیر و حدیث باز کند! طبیعتاً اینها میرفتند سراغ این افراد و آنها را میآوردند که آنها در برابر امام صادق(ع) به موازات ایشان کار کنند در حالی که خود این افراد اولاً که دو نفر از آنها شاگرد مستقیم امام صادق هستند ابوحنیفه رهبر حنفیها میگوید اگر آن دو سالی که از امام صادق(ع) استفاده علمی کردم نبود من هلاک شده بودم و هیچی نمیتوانستم بگویم. ما و مسلمین خیلی چیزها را از ایشان آموختیم از جمله احکام حج را که حجی که مسلمین الآن برگزار میکنند این احکام حج در زمان بنیامیه خیلیهایش فراموش و تحریف شد و حذف شده بود دوباره بعد از سقوط بنیامیه ابوحنیفه و مالک میگویند ما آنچه که از جعفربنمحمد فرزند پیامبر آموختیم دوباره گفتیم و الا مقدار زیادی از حج تحریف شده بود! احکام و قوانین آن را عوض کرده بودند به حدی که بعضی از باقیمانده اصحاب پیامبر میگفتند احکام اسلام در این چند دهه که بنیامیه سر کار هستند خیلیهایش عوض شد و بدعت گذاشتند حتی در عبادات! و مردم هم متوجه نمیشدند فکر میکردند خلافت است حکومت اسلامی است و آخوندهایش هم هستند و منبرهایشان هم هست و نمازجمعههایشان هم که هست و دارند میگویند نماز این طوری است! وضو اینطوری است! نماز جمعه هم اینطوری است! علی را هم که دشمن دین است لعن کنید! خب در این شرایط میدانستند که اگر اجازه بدهند اینها حتی یک درس اخلاق بگذارند و بگویند امام صادق(ع) اصلاً بحث سیاسی ندارد میخواهد درس اخلاق بگذارد میخواهد. فقه عبادات و طهارات و نجاسات و فقط نماز و روزه بگوید همان را هم کمکم نگذاشتند و اجازه ندادند.
مفضّل؛ شاگرد امام صادق(ع) که «توحید مفضّل» را او روایت کرده و متأسفانه این رساله عظیم هنوز مغفول و ناشناخته است و شیعه و حوزههای ما نتوانستند حقی را ادا کنند. مفضّل میگوید اول که فضا بازتر بود امام صادق(ع) سریع شروع کرد زود زود پایههای معرفتی و آگاهی اینها را چید و به همه فهماند که ما هم داریم درس قرآن میگوییم و تفسیر قرآن این است که ما میگوییم نه آن چیزی که اینها میگویند. اخلاق اسلامی این است. بُعد فرهنگی و بُعد اجتماعی آن، رابطهت با خدا و با خلق، اخلاق اسلامی در بازار، اخلاق اسلامی در خانه،اخلاق اسلامی در جبهه، اخلاق اسلامی در خواب و بیداری، همه جا. تفاوت آن با عرفان هندی، با عرفان زرتشتی، تفاوت آن با عرفان مسیحی و کلیسا، تفاوت آن با بودیزم و هندوئیزم با عرفان تخدیر شده دستگاه (حکومت). فقه فردی این است، فقه اجتماعی و سیاسی این است. بعد وارد حوزههای دیگری که – آن دفعه عرض کردم – شیمی، فیزیک، جراحی،زمینشناسی، آسمانشناسی که در واقع آغاز رنسانس علمی در جهان قبل از اروپا و غرب و شرق در جهان اسلام بود و نخستین جرقه آن همین دانشگاه غیر حکومتی و بلکه ضدحکومتی چند هزار نفری امام صادق(ع) در مدینه بود منتهی در خفا. آن وقت دوتا رهبران اهل سنت هم شاگردان این دو نفر هستند. یعنی جناب شافعی که شاگرد مالک است و جناب احمدحنبل رهبر حنبلیها شاگرد امام شافعی است. بنابراین هر چهار مذهب فعلی اهل سنت رهبرانشان باز تحت تأثیر آموزشهای امام صادق(ع) است. یعنی ببینید امام صادق(ع) تحت تعقیب حکومت و در دوران سرکوب در چند جبهه چطور جنگیده و مبارزه کردند و در عین حال یک جنبش راه انداختند.
خب این بحث روشن شود که جعل حدیث که علیه اهل بیت(ع) کردند بنیامیه کرد بعد بنیعباس برای تخریب ائمه به آن دامن زد. منتهی بنیعباس بهتر از بنیامیهامام صادق(ع) را میشناختند. چون عرض کردم از قبل با هم بودند علیه رژیم قبل. حالا امام صادق(ع) در یک موقعیتی قرار گرفتند که از یک جهت شبیه موقعیت امام سجاد(ع) بعد از کربلا بود که چطور باید شروع کنند با این که حکومت میداند اینها ضد سیستم هستند ولی بهانه دستش ندهند و در خفا از فرصتها برای کادرسازی و تربیت نیرو استفاده حداکثری بکنند و برای افشاگری منابع مشروعیت قلابی رژیم. شروع کردند مبارزات ایدئولوژیک، تبلیغاتی، کادرسازی، نیرو گرفتن، تشکیلات. عرض کردم امام صادق(ع) در آن فضای بازی که آن چند سال اول بعد از انقلاب و بعد از براندازی بنیامیه که شد امام صادق(ع) یک شبکه جهانی تشکیل دادند یعنی شاخههایی از این شبکه از این طرف تا یمن رفت، از این طرف تا شام و فلسطین رفت. از این طرف تا مصر و شمال آفریقا رفت و از این طرف هم به ایران تا مرزهای ماوراءالنهر و خراسان بزرگ رفت. دقیقاً به موازات تشکیلات حکومت، امام صادق(ع) یک تشکیلات ضد حکومت، جهانی با 4- 5 قرارگاه مرکزی ایجاد کرد و حواستان باشد که ساواک دستگاه اطلاعات بنیعباس اصلاً نمی توانست تشخیص بدهد. دنبال اینها بود که آنها را پیدا کند بزند ولی نمیکرد. در واقع امام صادق(ع) دو – سه لایه شروع به کار کردند. یک لایه علنی که ما داریم درس فقه و شیمی و کلام و همه علوم را میدهیم شاگردانمان هم چند هزار نفر هستند که اکثرشان هم شیعه نیستند. این لایه علنی. این تفسیر و اخلاق و این علم. لایه دوم؛ کادرسازی و نقد حکومت بود که این سیستم فاسد است اسم آن انقلابی است همان کارهای قبل را دارند میکنند. لایه سوم) لایه زیرزمینی کاملاً مخفی، که امام صادق(ع) شبکهسازی مخفی در کل جهان اسلام کردند و دارند از نهضتهای چریکی مسلحانه حمایت میکنند. اینجا هم ما با یک موانعی در حوزه جعل حدیث مواجه هستیم که آن را هم عرض میکنم. دارند از جنبشهای چریکی حمایت میکنند. جنبش زید. شهدای جنبش جناب زید. زید کیست؟ عموی امام صادق(ع) است و حواستان باشد در این دوران بیش از 15 نفر از عموها و پسرعموها و نزدیکان امام صادق(ع) در نقاط مختلف جهان اسلام دست به قیام مسلحانه زدند. اسلحه برداشتند جنگیدند و چندتا حکومت کوچک شیعی علوی تشکیل دادند که بنیعباس در برابر آنها کاملاً آسیبپذیر است. گروههای دیگر هم بودند مثل خوارج. چون میدانید خوارج از همان حضرت علی(ع) که تشکیل شدند ادامه داشت تا همین الان هم شما میدانید که ما در جهان اسلام خوارج داریم. همین الآن کشور عمان، البته خودشان قبول ندارند ادامه خوارج هستند مثل اباضیه، اینها در واقع یکی از انشعابات خوارج هستند. خوارج یک گروهی است که هزار سال خوردهای است که آنها هم مثل شیعه ماندند. خوارج هم همیشه انقلابی بودند منتهی انقلابیهای کله خر! انقلابی احمق! و اصلاً تشخیص نمیدهد که چه کسی حق است و چه کسانی یک جاهایی باطل است و چه کسی حقتر است؟ اولویتها چیست؟ چه مهم است و چه اهمّ است؟ اینطوری نه، بزن برو!
یادتان هست که من یک اشارهای در بحث حضرت امیر(ع) کردم که خوارج میگفتند کسی از خیابان رد شده بود یک سیبی از درخت سیب که شاخههایش در خیابان در کوچه بود سیب روی زمین افتاده بود و خانم یکی از اصحاب پیامبر(ص) این سیب را خورده بود. گفتند تو از صاحب باغ اجازه گرفتی و سیب او را خوردی؟ آن خانم گفت سیب توی کوچه افتاده بود و من خوردم. گفتند تو کافر شدی نه این که گناه کردی و حرام خوردی بلک کافر شدی، مرتد هستی، حکم تو اعدام است. کشتند! برای این که سیب خورده بود. اسمش انقلابی بود! عدالتخواه انقلابی قلابی! میدانید خوارج آنارشیستهای جهان اسلام بودند. شعار آنارشیستها این بود که هرکس حاکم بشود مثل حاکم قبلی میشود حکومت نباید باشد. آدم خوب و بد هم نداریم. هرکس حاکم بشود باز همان مشکلات هست بنابراین ما باید به یک جامعه منهای حکومت بیندیشیم. جامعه بدون حاکم. اصلاً این شدنی است یا نشدنی است معنی آن چیست؟ شعارشان هم این بود که میگفتند قرآن گفته «لاحکمالا الله» فقط خداوند حق حکومت دارد بنابراین ما اصلاً حاکم نمیخواهیم خود مردم مشکلاتشان را حل میکنند. بعد جالب است اینها گروهی که تشکیل دادند و با حضرت امیر(ع) درافتادند خودشان بین خودشان 3- 4تا حاکم داشتند یعنی یک کسی از خوارج از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) پرسید که شماها که میگویید جامعه بدون حکومت خودتان در همین جمع خودتان که رهبر دارید. رهبر شماره یک دارید، رهبر شماره سه دارید، قائم مقام دارید. پس اینها چیست. بعد جواب نداشتند بگویند. بعضیهایشان نقل شده که گفتند اینها برای دوره گذار است یعنی ما تا قبل از این که بخواهیم به حکومت برسیم در مبارزه رهبر میخواهیم ولی وقتی به حکومت رسیدیم حاکم نمیخواهیم! خب این حرفی است که در دنیا در هیچ جا اتفاق نیفتاده است ته آن یا هرج و مرج است دیکتاتورهای کوچک پراکنده میآیند تا باز از درون آنها یک دیکتاتور بزرگ بیرون بیاید. راه حل حکومتها راه حل آنارشیستها نیست که حاکم و حکومت نمیخواهیم. نه راه حل آن این است که شما مکانیزمی داشته باشید که حکومت پس از انقلاب مثل حکومت قبل از انقلاب فاسد نشود. نهی از منکر، امر به معروف، نظارت عمومی، و انتقاد عمومی، آزادی برای نقد. این اصل باید محفوظ بماند هیچ کس حق ندارد جلوی آزادی و نقد را بگیرد. هرکسی به هر بهانهای بگوید کسی از ما سؤال نکند و ما را امر به معروف نکند او باب فساد را باز کرده است و از همه میشود نقد کرد و سؤال کرد. از بالاترین شخص در حکومت تا عادیترین شخص در حکومت میشود و باید سؤال کرد و باید جواب بدهند این خصوصیت شیعه است. این خصوصیت شیعه است که طرف زمان خلافت امیرالمؤمنین آمده، ایشان دارد در مسجد سخنرانی میکند وسط سخنان امیرالمؤمنین(ع)، سخنان ایشان را قطع میکند و میگوید: «أیّها المدعی مالایعلم» به امیرالمؤمنین(ع) میگویدآقای همه چیز دان که راجع به همه چیز حرف میزنی و هر سؤالی از تو میکنند جواب میدهی! مگر تو کی هستی که همه چیز میدانی! بعد به حضرت(ع) توهین میکند بعضی از یاران امیرالمؤمنین(ع) میخواستند او را بزنند و از مسجد بیرونش کنند حضرت امیر(ع) میفرماید نکنید. سؤال داری بپرس. گفتند آقا به شما فحش داد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند حالا اگر فحش هم داده باشد شما حداکثر جواب فحش، فحش است. جواب فحش که شمشیر نیست. بعد فرمودند که «إن تیش لایقوم بحدی». تیش یعنی خشونت. برخورد خشن دین را نگه نمیدارد. برخورد خشن که به تو چه همین است که هست خفه شو! اینها دین خدا را نگه نمیدارد بعد به آن شخص رو کردند فرمودند که «إسئل بکل لسانک» با همه پهنای زبانت سؤال کن. سؤال داری سؤال کن. چرا فحش میدهی و توهین میکنی؟ چرا دروغ میگویی و شایعهپراکنی میکنی؟ سؤال داری بگو جواب تو را میدهم. حکومت در منطق شیعه، حکومت پاسخگوست. وسط جبهه جنگ یکی از رزمندهها آمده از حضرت امیر(ع) میپرسید آقا راستی توحید چطوری است؟ یکی از رزمندهها میآید میگوید عمو! وسط جنگ نمیآیند سوال از توحید بپرسند! الان وقت جنگ است. بجنگ بعد برو سوالات عقیدتیات را بپرس. حضرت علی(ع) فرمودند نه ما داریم برای توحید میجنگیم. سؤالت را بپرس تا جوابت را بدهم. یکی دیگر آمده وسط جنگ جمل آمده میپرسد که ما چرا داریم میجنگیم؟ این طرف اصحاب پیامبر هستند آن طرف هم اصحاب پیامبر هستند. آن طرف امالمؤمنین است این طرف هم شما هستید چطوری است که ما خودمان داریم همدیگر را میزنیم. تا زمان شما که جنگ داخلی نبود تا زمان عثمان، خلیفه اول و دوم جنگ اسلام با کفار بوده است مدام سرزمین اسلام بزرگ میشده، از وقتی که شما آمدید ما دیگر جنگ خارجی نداریم مدام خودمان داریم با خودمان میجنگیم از وقتی شما سر کار آمدید ما مدام داریم خودمان را میزنیم. ما چرا داریم با این ها میجنگیم اینها که همه رفقا و همرزمان و فامیلهای ما هستند ما که همه در یک جبهه بودیم. حضرت امیر(ع) فرمودند یا «أخاه بنیاسد» این برادر بنیاسد با این که از صبح نگاهت میکنم که بلد نیستی درست بجنگی یک شمشیر درست نزدی سوار اسب هم درست نمیتوانی بشوی یعنی به درد ما نخوردی. ولی در عین حال «لک حق المسئله» حق سؤال داری. قضیه این بود و این بود. اینها آمدند بیعت کردند، کاری نکردند ولی سهمیه خواستند! میگویند ما چون در انقلاب سابقه داشتیم از بقیه بیشتر بخوریم. طلحه و زبیر میگویند ما وقتی انقلابی شدیم که بقیه همه خفه بودند هیچ کس در انقلاب نبود ما جزو آن کسانی بودیم که اول آمدیم ما انقلابی قبل از انقلاب بودم. چطور به ما به اندازه بقیه میخواهید بدهید؟ حضرت امیر(ع) فرمود من به آنها جواب دادم که سوابق انقلابیتان محفوظ است پیش خداست. اینها برای آخرتتان است برای دنیا نیست. در دنیا شما با یک کسی که همین الآن مسلمان شده، همین الآن توی انقلاب آمده، اصلاً شهروند این کشور است سهم شما با آنها در بیتالمال مساوی است. گفتند زمان خلفای قبلی مساوی نبود. میگفتند هرکس سوابق بیشتری داشته بیشتر بخورد. حضرت امیر(ع) فرمودند من این شیوه را قبول ندارم این خلاف سنت پیامبر است. خلاف قرآن است. همه در بیتالمال مساوی هستند. آدم خوب و بد هم مساوی است. خوب و بد به یک اندازه از بیتالمال میخورند. موافق و مخالف به یک اندازه سهم دارند. اما اگر کسی مخالف است و بد است و شروع به خیانت و دزدی کرد، قانونشکنی فساد یا براندازی با آن مبارزه میکنیم. حضرت امیر(ع) به خوارج هم گفت تا شما به من فحش میدهید توهین میکنید نقد میکنید من کارتان ندارم. شما مسلمان هستید مسجد ما میخواهید بیایید هر مسجدی میخواهید بروید سهمتان را هم از بیتالمال بگیرید اما اگر شروع به قانونشکنی کردید و دست به سلاح بردید و شروع به گردنکلفتی و دیکتاتوربازی کردید آن وقت جواب شمشیر، شمشیر است. من با شما درگیر میشوم. حضرت امیر(ع) گفتند در این جنگهایی که اینها شروع کردند من چه تقصیری دارم؟ مگر من چه گفتم که اینها اسلحه کشیدند؟ مگر اینها نگفتند که ما داریم به مکه برای حج میرویم؟ بعد به آنها گفتم اگر راست میگویید و اگر سر حرفتان هستید و برنامهای ندارید دوباره بیعت کنید بعد بروید. دوباره بیعت کردند ولی تا مکه رفتند شروع به سازماندهی کردند. به اسم حج رفتند ولی شروع به سازماندهی نیرو کردند جناب عایشه هم در حج بود او را هم با خودش همراه کرد یک مرتبه سوار شتر، ناموس پیامبر. حضرت امیر(ع) فرمود هرکس که هستی باشی، مسئله بیتالمال و عدالت اجتماعی و حقوق فقراست. تا پسرعموی ایشان عبیداللهبنعباس دزدی کرد اموال بیتالمال را برداشت در رفت. حاکم مکه بود. حضرت امیر(ع) به او نامه نوشتند گفتند به من گزارش دادند شما مشغول لفت و لیس هستی. او خیلی ناراحت شد. جالب است به حضرت امیر(ع) میگوید حالا اینطوری شد؟! ما با شما بودیم در این جناحبندیها کنار شما ایستادیم و علیه اینها و آنها بودیم حالا باز ما هم بد شدیم؟ نامه به حضرت امیر(ع) نوشته که شما که با همه درگیر میشوی حالا نوبت من شده؟! ما هم باید حذف بشویم حالا نوبت من است؟ بنده ندزدیدم! من به اندازه کاری که کردم سهم خودم را برداشتم. من اینقدر خدمت کردم. شما نفهمیدی من چقدر خدمت کردم من سهم خودم را برداشتم بعد هم نه به شما کار دارم نه به سیاست و... من میخواهم کارهای سیاسی رو کنار بگذارم بروم دنبال زندگیام. رفت حدود چندصدتا شتر و 7-8 تا خانه ویلایی خرید و رفت با کنیزان در ویلا مشغول شد! گفت من زحماتم را کشیدم من رفتم گور پدر سیاست کثیف! شما به هیچ کس رحم نمیکنی. اول اون بود، بعد اون بود حالا نوبت من شده؟! این جواب خدمات من است؟ ما با هم پسرعمو هستیم؟! حالا من دزد شدم؟! خب دزد هستی دیگر! پول بیتالمال را برداشتی مگر دزدی چطوری است؟ پول بیتالمال را برداشتی. یکی از استاندارها پولها را برداشته بود رفته کانادای آن موقع پیش معاویه. آمریکای آن موقع معاویه بود. پولها را برداشت و به چاک زد. از یک خانواده سابقهدار متدین انقلابی خانه شهید در رفت. فرمودند که با خودت گفتی که بیتالمال است بیدر و دروازه است. حالا فلانی خورد دیگری هم خورد ما هم سهممن را برمیداریم حتماً با خودت این را گفتی. گفتی بیتالمال زیاد است حالا یک گوشهاش را هم ما برداشتیم. ولی بگذار به تو بگویم که چه برداشتی، تو لقمه پیرزن بیسرپرست که در خانهاش مریض است و منتظر این پول بود و سهم او بود برداشتی. تو لقمه فرزند یتیمی را که این لقمه را امروز باید در دهان او میگذاشتیم که گرسنه نماند تو لقمه او را برداشتی. فلانی خورد، فلانی برد تو هم روی آن؟! بعد فرمود به خدا سوگند اگر دستم به تو برسد تو را با همان شمشیری میزنم که هرکس را با آن شمشیر زدم جهنم رفت و اگر حسن و حسین کاری که تو کردی بکنند با آنها هم همین معامله را میکنم و دستشان را قطع میکنم. تو خیال کردی چون تنها ماندم از چپ و راست دارید به من خیانت میکنید دشمن هم بیرون است این هم اینطور است، تو فکر کردی که من از حرفهایم عقبنشینی میکنم؟ من اصلاً حکومت نمیخواهم من برای همینها آمدم تا جایی که بتوانم میکنم نشد نباشم. راجع به جنگ با معاویه، حضرت امیر در نهجالبلاغه دارند فرمودند من چه شبها تا صبح نخوابیدم و فکر کردم که آیا واقعاً ما بجنگیم؟ یک جنگی راه بیفتد باز دهها هزار مسلمان کشته شوند؟ ولی دیدم اگر من تسلیم بشوم و بگویم خیلی خب آن طرف جهان اسلام برای تو و این طرف برای ما و حکومت اسلامی دو شقه بشود و دست او بدهم این با کفر فرقی و فاصلهای ندارد این کفر است بله سازش به نفع من است ولی به نفع مردم و دین خدا نیست. گفتند نمیشود بگذارید باشد تا بعداً ببینیم چه میشود؟ حضرت امیر(ع) فرمود نه نمیتوانم بگویم چون اگر من هم امضاء پای آن بگذارم و بگویم باش، دیگر تا ابد خواهم گفت که علی معاویه را تحمل کرد شما چه میگویی؟! خواهند گفت حکومت اسلامی هم میتواند از نوع علی باشد و هم از نوع معاویه. برای این که علی خودش هم قبول کرد. گفت من قبول نمیکنم. علیبنابیطالب به اندازه یک دوره ریاست جمهوری حکومت کرده،4 سال و خوردهای. حضرت امیر(ع) گفت من نمیخواهم 8 سال حکومت کنم یا 10 سال حکومت کنم من میخواهم چهار سال درست حکومت کنم. تا ابد معلوم شود که حکومت درست چگونه حکومتی است. حواستان باشد وقتی امام صادق(ع) دارد از علی(ع) حرف میزند میخواهد بگوید ما همان خط هستیم و وقتی منصور عباسی بعد از آن همه تجلیلهای علیبنابیطالب حالا پس از انقلاب و پس از سقوط بنیامیه یک مرتبه میآید به عنوان استاندار مدینه شروع میکند علیه علی تیکه میاندازد دارد خطش را جدا میکند. امام صادق(ع) در فشار جدید زیر ذرهبین یاران صادق و خائنان و دیکتاتورهای لاحق شروع کردند دوباره حزب شیعه را بازسازی کردند و سامان دادند و جمعیت ازهم پاشیده را دوباره جمع کردن و یکی یکی انقلابیهای سابق را دوباره جمع کردن که حواستان باشد کلاهتان را برندارند انقلاب نشده، انقلاب واقعی نشده آنها رفتند اینها آمدند باز دارند همان کارها را میکنند حواستان باشد دوباره باید تشکیلات را احیاء کنید ما باید آماده شویم برای وقتی که فرصتی برای قیام علیه حاکمیت پیش آمد.
سؤال بعدی این است که وقتی امام صادق(ع) 4 هزار شاگرد مستقیم در مسجد سر درس خود دارد در رشتههای مختلف؛ و وقتی که انقلاب به نام اهل بیت(ع) شده است به تعداد کافی آدم ندارد که همان لحظه که بنیامیه و بنیعباس رفتند هنوز مستقر نشدند امام صادق(ع) بگوید مواظب باشید کلاهتان را برندارند حرکت کنید و زیر میز قدرت اینها بزنید. خیلیها دورادور بودند. آدمهای خوب چه کسانی هستند؟ بله جعفربنمحمد است، جناب منصور است، سفاح است، همه اینها ادمهای خوبی هستند و ضد بنیامیه بودند اما در این حد که کسی بگوید شاخص تو امام صادق(ع) است ایشان رهبر است. اینها چند نفر بودند؟ اینها خیلی کم بودند. آن روایت مشهوری که همه بارها شنیدید در «اصول کافی» یک فصلی است تحت عنوان «بَابٌ فِی قِلَّةِ عَدَدِ اَلْمُؤْمِنِینَ» یک باب و روایاتی است که بدانید مؤمنین واقعی همیشه تعدادشان چقدر کم بود. آنهایی که اهل بیت(ع) واقعاً روی آنها میتوانستند حساب کنند که این عقل دارد احمق نیست، دین دارد تا دستش به پول و ناموس و قدرت برسد بیدین نمیشود. شجاع هست نمیترسد از زندان و درگیری و تبعید و شهادت و ترور نمیترسد. به قرآن و سنت آگاهی دارد و با ما ارتباط دارد و هرچه به او میگوییم سریع میگیرد دیگر صبر نمیکند با ما چک و چانه بزند تعداد این افراد همیشه کم بوده! حتی زمان حکومت علیبنابیطاب(ع) اطراف علی(ع). حضرت علی(ع) همان زمان که خلیفه هستند روی منبر گریه میکنند. در روایت نقل شده که یک دفعه وسط سخنرانی انگشتشان را روی پیشانیشان میگذارند سر پایین است و سکوت، و بعد میگویند أین عمار؟! عمّار کجاست؟ عمار من کجاست؟ أین ذوالشهادتین؟ ذوشهادتین کجاست؟ أین ابن طیحان؟ فلانی کجاست؟ فلانی کجاست؟ همهشان شهید شدند رفتند. من بین یک مشت روباه و الاغ ماندم! روباههای کلاهبردار و الاغهای احمق. به این اعتماد میکنیم به او میگوییم فلان کار را بکن بعد میبینیم خودش دزد از کار درآمد! به او میگوییم برو مسئله را حل کن گره را باز کن میرود گره را کور میکند. به او میگوییم این مشکل را حل کن ولی... سیاهی لشکر هست که علی علی... ولی سیاهی لشکر موقع نیستند نمیشود روی آنها حساب کرد.
جناب کلینی این حدیث را در اصول کافی نقل کرد، مشهور است و همه شما شنیدید که طرف میآید پیش امام میگوید یک وقتی برای ملاقات میخواهم، بعد از این که بنیعباس چند سالی هست گذشته سر کار میآیند میگویند شما این همه شاگرد دارید و احترام دارید و همه هم به شما احترام میگذارند چرا قیام نمیکنید. ببینید که بنیامیه با آن هم یال و کوپالش سقوط کرد اینها چرا سقوط نکنند؟ شما حرکت کنید خیلیها هستند شما از خراسان ما طرفدار دارید تا شمال آفریقا و مصر. باید حرکت کنید. فرمودند که حالا اینجا نمیشود صحبت کرد اگر وقت داری با من بیرون بیا تا من به شما بگویم. حالا یا به لحاظ امنیتی بوده یا تحت کنترل بودند چون اینقدر کمکم کنترل شدید شد که حتی بعضی از یاران خاص ایشان میخواستند با ایشان تماس بگیرند نمیشد. آن روایتی که طرف به شکل یک آدم خیارفروش، گاری خیار درست کردند و تیپش را به شکل خیارفروش درآورد که آی خیار دارم از وسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی دشمن و حکومت عبور کرد تا نزدیک خانه، تا خودش را به یک شیوهای سریع به امام صادق(ع) برساند به شاگردش بگوید تو نزد گاری بایست او برود سریع دوتا سؤال کند بیرون بیاید. کمکم به جایی رسیده که همین مفضّل میگوید افراد میخواستند سؤال شرعی از امام صادق(ع) بپرسند نمیشد. مثلاً ما آدمی داشتیم که مدینه آمده بود سه – چهار آمد که ملاقات کند واقعاً هم طرف سیاسی نبود سؤالهای سیاسی نداشت بلکه سؤالات دینی و اخلاقی و شرعی داشت، نشد ترسید. بعد او پیغام دادند که برو و الا اینها تو را میگیرند.
این شخص میگوید نمازشان که تمام شد امام صادق(ع) به من فرمودند که و اما جواب سؤالتان. پرسیدید که چرا علیه بنیعباس با این سیاهی لشکری که دارید قیام نمیکنید؟! گفتند به اندازه این گوسفندها و بزها اگر آدم داشتم قیام مسلحانه میکردم. قیام میکردم. خیلی عجیب است. طرف میگوید بزهای گله گوسفند را شمردم دیدم 17تا بیشتر نیستند یعنی 17 تا آدم حسابی دور و بر امام صادق(ع) نبودند. حالا 17تا نه، 50تا – 100تا آدمی که از هر جهت به آنها اعتماد داشته باشند. عقل داشته باشد. شعور و درک سیاسی داشته باشد. شجاعت داشته باشد و از مرگ نترسد و آماده مرگ و شهادت باشد. دین داشته باشد. تقوا داشته باشد و مبارزه بلد باشد. فرمود به اندازه همین بزها اگر من آدم داشتم این کار را میکردم. به این جمعیت نگاه نکن. جای جای آن نمیشود روی اینها حساب کرد. این یک تعبیر.
حزب تشیع، حزب شیعه، حزب انقلابی و علوی. امام صادق(ع) در واقع دوباره به یک معنا مثل امام سجاد(ع) شروع کردند علیه رژیم جدید آدمسازی کردند. آن سنگ و صخرههایی که سیستم جلوی آنها گذاشته باید این صخرهها را بتراشند و از توی آن آدم دربیاورند و آدم بتراشند. حدود یک دهه از عمر امام صادق(ع) پس از سقوط بنیامیه زمان بنیعباس اینطوری گذشته است که حکومت احساس خطر نمیکند ولی شدید مراقب است. گرفتار مشکلات بزرگتری است. در شام، در یمن،شورش و جنگهای مسلحانه و چریکی است آنها را سرکوب میکند. امام صادق هم که تحت کنترل صددرصد است ما داریم کنترل میکنیم. تا این که یک مرتبه شرایط طوری میشود که نیروهای اطلاعاتی منصور به منصور اطلاع میدهند که این جعفربنمحمد ظاهراً درسهای علمی و علوم مختلف میگوید این زیر پایتان را خالی کرده، مدینه در این چند سال بوی انقلاب و بوی خون میدهد. نیروهای اطلاعاتی ما کاملاً متمرکز هستند ما هیچ جا ندیدیم ایشان به کسی اسلحه بفرستد و اسلحه بیاورد و مستقیم در کار مسلحانه دخالت کند اما مطمئن هستیم که با جنبشهای مسلحانه ارتباط دارد و مطمئن هستیم کسانی که سر درس ایشان مینشینند، سر درس حدیث و اخلاق ایشان مینشینند حتی احکام فردی و عبادی و روزهاش را یک جوری غیر از این که ما میگوییم میگوید. همهاش بوی خون میدهد و همهاش معنیدار است و یک سیستم دیگری دارد زیر چشم ما میسازد. یک اسلام دیگر، یک تفسیر قرآن دیگری است. حدیث میگوید همان حدیث که ما میگوییم یک جور دیگر میگوید که معنایش فرق میکند. و حدیثهایی که ما نگفتیم از قول پیامبر(ص) میگوید و حدیثهایی که ما نقل میکنیم او نقل نمیکند چون از نظر او جعلی است. چند بار امام صادق(ع) بازداشت شدند و چندبار تبعید شدند ایشان را یک بار از مدینه به کوفه تبعید کردند یک بار از مدینه به حیره بردند. حیره شهری در نزدیکی نجف است که مقرّ خود عباسیها و مرکزیت بنیعباس منصور و سفاح، قبل از این که بغداد را بسازند و آباد کنند. میدانید که بغداد یک کلمه فارسی است. بغداد یعنی خداداد. این اسم را چون بدنه حکومت بنیعباس ایرانی بودند. وزرا و رده یک حکومت و نخبگان حکومت ایرانیها بودند و به همین دلیل خیلی نقش داشت که سابقه تجربیات حکومت شاهنشاهی ایران کنار حکومت بنیعباس در خدمت اینها آمد. یعنی در واقع به روشهای قبل از اسلام برگشتند. به روش شاهان ساسانی. بنیعباس ایرانیها را قبول داشتند این که میگویند عربها آمدند چیزهای ایرانی را برانداختند اصلاً اینطوری نبوده. نوروز را احترام میگذاشتند و لباس ایرانی میپوشیدند برای این که میخواستند به سنتهای قبل از اسلام برگردد. بنیامیه و بنیعباس بخصوص بنیامیه از مردم باج میگرفتند و میگفتند مالیات بدهید نمیخواهد مسلمان بشوید! مالیات بیشتر بدهید مسلمان نشوید و مردم ایران به زور شمشیر مسلمان نشدند مسلمان شدن مردم ایران چهار قرن طول کشیده است بعضیهایشان هم که تا همین الآن هم مسلمان نشدند مسیحی و یهودی و زرتشتی هستند. ملت ایران با شمشیر مسلمان نشده اینهایی که میگویند با زور مسلمان شدند این بزرگترین توهین به ملت ایران است. واقعاً اینطور نبوده است و بعد خدمات عظیمی که ایرانیهای مسلمانشده به تمدن عظیم و علم کردند با عشق است با زور شمشیر که کسی نمیتواند این همه خدمت بکند. امام صادق(ع) چند بار تبعید شدند. چند بار بازداشت شدند خانه همیشه در محاصره مطلق بوده و این همیشه مدام تشدید شده و در این شرایط، امام مدام تشکیلات جهانی و قرارگاههای جهانی ساختند و سازمان دادند و حکومت نفهمید. یا میفهمید نمیتوانست آنها را پیدا کند. در این شرایط امام صادق(ع) از چند انقلاب مسلحانه حمایت لجستیکی کردند، خانواده شهدای اینها همه تحت پوشش امام صادق(ع) بودند. انقلاب جناب زید، همه خانواده شهدا، جانبازان و معلولان، اینهایی که تحت تعقیب بودند و فرار کردند چون بعد از شورش جناب زید آنهایی که زنده ماندند در دنیا پخش شدند. خیلی عجیب است دوتا از برادرهای ایشان به شمال آفریقا رفته و یک حکومت علوی شیعی زیدی در شمال آفریقا تشکیل داد که این حکومت در شمال آفریقا مدتها قدرت اول بود یک برادرشان به ایران آمد در شمال ایران در گیلان و مازندران که حکومت آل بویه، و حکومتهای علوی تشکیل دادند که آن حکومتها بزرگترین تمدنها را آنجا ساختند. اینها همه از دل انقلاب زید بیرون آمد و اولین حامی آنها امام صادق(ع) بودند. علیه اینها روایت جعل شد. شما الآن در روایت شیعه هم دارید که میگویند انقلاب زید انحرافی بوده و خلاف نظر اهل بیت(ع) بوده است! استناد به یکی دوتا حدیث هم میکنند. این احادیث اگر جعلی نباشد احادیثی بود که از سر تقیه گفته شده، برای این که حکومت و دستگاه اطلاعاتی پیش امام باقر(ع) آمده که اخوی شما – زمان بنیامیه – اسلحه برداشته، دارد علیه حکومت و برای براندازی قیام کرده است نسبت شما به او چیست؟ با هم هستید یا جدا هستید؟ اگر با هم هستید که باید حسابمان را با هم صاف کنیم! امام باقر(ع) فرمودند نه، ایشان جداست ما جدا. حالا فرض کنیم که این روایت از امام باقر(ع) هست آیا معنیاش این است که قیام زید خیانت و انحرافی است؟ آن روایات دیگری که از امام باقر(ع) و بعد امام صادق(ع) درباره حمایت جناب زید است پس آنها چیست؟ این را میدانید که ما یک عده از آخوندهای شیعه داشتیم که تحت تأثیر احادیث جعلی حکومتهایی مثل بنیعباس علیه زید موضع منفی کردند چون میخواستند بگویند کلاً هر نوع مبارزه مسلحانه علیه حکومت جور در عصر غیبت حرام است. برای این که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که قیام مسلحانه نکردند. زید غلط کرد که کرد، مگر او برادرزادهاش نیست؟ مگر آنها امام حاضر نیستند؟ مگر امام دست به شمشیر برده که تو دست به شمشیر میبری؟! تو منحرف هستی و افراطی هستی! در حالی که روایات متعددی داریم که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) ایشان را تأیید میکنند و میگویند ما نباید وارد جنگ مسلحانه بشویم چون میدانیم که تو شکست میخوری و شهید میشوی اگر ما هم در این زمینه بیاییم همه ما با هم میرویم دیگر شیعه و اهل بیتی نمیماند! ما از دو مسیر حرکت میکنیم تو از مسیر جنگ مسلحانه میروی، ما ازا ین مسیر میرویم ولی ما داریم به یک سمت میرویم و جالب است این روایت را مرحوم شیخ صدوق در «امالی» خود ذکر کرده که میگوید از پیامبر(ص) روایتی است که نقل شده که از نسل من و فرزندان من کسی خواهد آمد که در راه خدا شهید میشود و همه کسانی که در کنار او هستند همه با هم شهید میشوند اغلبشان زنده نمیمانند. در قیامت اینها روی دوش خلایق سر شانه بهشتیها و مردم سیر میکنند و نخستین مردمانی هستند که به بهشت میروند. پرسیده بودند اینها چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرموده که نام او زید است. امام سجاد(ع) میفرمایند وقتی این فرزند به دنیا آمد امام سجاد(ع) تفأل به قرآن میزنند این آیه میآید که: «إِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ... خداوند از مؤمنین جان و مال و اموالشان را میخرد، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ... و به جای آن بهشت میدهد. جانت را برای من بده اموالت را بده و این هم بهشت. یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ... اینها در راه خدا مبارزه میکنند و میجنگند، فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ... میکشند و کشته میشوند.» (توبه/ 111)؛ امام سجاد(ع) میفرماید قرآن را بستم و دوباره قرآن را باز کردم باز همین آیه آمد. به ذهنم آمد آن زیدی که پیامبر گفتند بخاطر آن روایت، اسم این بچه را زید گذاشتم. و این زید است که قیام مسلحانه را بکند که بعد از کربلا اولین حرکت خونین و بزرگ که نشان میدهد که شما نتوانستید با کربلا ما را بترسانید ما نترسیدیم. شما خواستید ارعاب کنید گفتید یک کاری میکنیم که تا چند قرنی کسی نفس نکشد! نه؛ ما دوباره کربلا را تکرار کردیم و قضیه شهدای فخ و نهضتهای مسلحانه شد.
یا مثلاً غیر از جناب زید، جناب محمد نفس زکیه، محمدبنعبدالله فرزند حسن مُثنّی، حسن مُثنّی فرزند امام حسن(ع) است. حسنبنحسن، اسم پدر و پسر حسن است. حسنبنحسنبن علی بنابیطالب. جناب محمد نفس زکیه نوة حسن مثنی است و این لقب نفس زکیه یعنی جان پاک مربوط به ایشان است. ایشان علیه حکومت قیام مسلحانه کرده است. ما علیه این آدم روایت داریم که محمد نفس زکیه آدم جاهطلب قدرتپرست افراطی بوده است! باز همان مسئله پیش آمده که جناب محمد نفس زکیه که علیه حکومت قیام مسلحانه کرد و شهید شد این آدم جاه طلب، یک کسی مثل عبداللهبنزبیر بوده که در مکه علیه یزید برای دنیا قیام کرد یا نه همین مسیر اهل بیت(ع) بوده است؟ روایت دارد که آمدند از امام صادق(ع) پرسیدند که این چطوری است؟ ظاهر روایت این است که امام صادق(ع) تأیید نکردند. خب فرض کنیم که تأیید نکردند مگر باید علناً تأیید میکردند؟ خب اگر قرار بود که امام صادق(ع) تأیید کند از زید هم باید تأیید میکرد زید با بنیامیه درافتاده و محمد نفس زکیه با بنیعباس درافتاده و جنگ مسلحانه کرده است. در هر دو مورد وقتی از امام صادق(ع) پرسیدند که شما نظرتان چیست؟ سکوت کردند یا گفتند روش ما با آنها فرق میکند آنها کار خودشان را میکنند ما با آنها ارتباطی نداریم. نه، پس بگوید ارتباط داریم؟ مثلاً امام صادق(ع) بگوید بله اینها با هم هستند یعنی شما دارید جنگ مسلحانه با ما میکنید؟ مگر ما میگذاریم شما اینجا باشید که کلاس رسمی و 4 هزار شاگرد و حرف بزنی بعد هم با هم باشیم؟!
بعد این روایت را دقت کنید که این خیلی مهم است این را در «مقاتلالطالبین» "ابوالفرج اصفهانی" نقل میکنند که محمد نفس زکیه که سن ایشان در اهل بیت ظاهراً از امام صادق(ع) بیشتر است. نقل میکند که پنهان به امام صادق(ع) خبر میدهد که اگر میشود به خانه ما بیایید که یک جلسه مخفی پنهان داریم که فقط چند نفر در این جلسه هستند من خواهش میکنم اگر میشود بیایید. امام صادق(ع) با تعقیب و گریز که مبادا توسط نیروهای حکومت تحت تعقیب نباشند مخفیانه به خانه محمد نفس زکیه میآید. محمد میگوید که یابن رسولالله، - که خودش هم یابنرسولالله است و به ایشان هم میگوید یابنرسولالله- میگوید که سازماندهی کردم و ما میخواهیم علیه حکومت بنیعباس جنگ مسلحانه بکنیم. آیا شما حاضر هستید با ما باشید و با ما همکاری میکنید؟ امام صادق(ع) میفرماید که من با اصل قیام شما مخالفتی نمیکنم اما وظیفه من پیوستن به این جنگ مسلحانه در این شرایط نیست. یعنی چی؟ یعنی من باید کار خودم را بکنم شما هم باید کار خودت را بکنی. چون امام صادق(ع) میداند که این حرکت شکست میخورد و همه اینها شهید میشوند. حالا شما فرض کنید که امام صادق(ع) با اینها رفته بود خب تمام میشد. با امام صادق تشیع و مکتب تمام میشد. بعد از آن دیگر بنیعباس و کل اسلام بودند که اینها حکومت اسلامی میشدند. امام صادق(ع) به این معنا موافقت نکردند، ولی مخالفت هم نکردند که کار شما حرام است یا مرد حسابی اینها چیست که به ما میگویی؟! ما داریم بحثهای فقهی طهارت و نجاست میکنیم! ما مشغول کارهای مذهبی هستیم این چرت و پرتها چیست که به ما میگویی؟! اینها را که نگفتند. فرمودند من باید کار دیگری بکنم یعنی شما هم کاری میخواهید بکنید. معنیاش این نبود ولی پشت صحنه، معنیاش این بود که این انقلاب و نهضت تو شکست میخورد من باید تا دهها انقلاب دیگر باید اتفاق بیفتد اگر من نباشم آنها اتفاق نخواهد افتاد این حرکت تمام میشود نباید تمام شود. جناب محمد نفس زکیه عوض این که به امام صادق(ع) انتقاد کند گفت یابنرسولالله من حرفی ندارم، خواستم به شما خبر بدهم که من دارم قیام را شروع میکنم و داریم برای نبرد مسلحانه آماده میشویم برنامهریزی هم کردیم و این احتمال را میدهیم که بتوانیم حکومت را سرنگون کنیم. نگفت شما محافظهکار هستید و ترسیدید! بلکه گفت شما صلاح نمیدانید. امام صادقی(ع) که اینجا نقل میشود در شعری که جناب شهرآشوب از امام صادق(ع) در مناقب آل ابیطالب(ع) نقل میکند یکی از اشعار امام صادق(ع) است که:
اُثامِنُ بِالنَّفْسِ النَّفیسَةِ رَبَّها وَ لَیْسَ لَها فِی الْخَلْقِ کُلِّهِمْ ثَمَنٌ
هر لحظه این جان گرانبها کف دست من است و به خداوند دارم تقدیم میکنم خدایا هر لحظه صلاح میدانی این جان را از من بگیر با تو معامله میکنم و هیچ چیز در بین مخلوقات به اندازه جان نمیارزد. من چیزی بالاتر از جان ندارم و این جان من کف دست من است و همیشه به خداوند میگویم خدایا این جان من. من هر روز آماده شهادت هستم. در واقع این بیت شعر امام صادق(ع) یعنی من هر روز آماده شهادت هستم. منتهی این حرکت برای شما خوب است من باید اصل ستون این حرکت را نگه دارم و باید اصل این مبارزه را ادامه بدهم. خب این شعر و این پیام.
یک نکته جالبی که امام(ع) با محمد نفس زکیه مخالف نبوده این است که محمد نفس زکیه وقتی دعوت کرده از پسر امام صادق(ع) هم تعریف کرده، یعنی یکی امام موسیبنجعفر را گفته بیایید و یکی هم عبداللهبنجعفر. دوتا برادر پسران امام صادق(ع). آنها هم در این جلسه مخفی هستند. – حالا دقت کنید – وقتی امام صادق(ع) میفرمایند که من الان وارد حرکت مسلحانه نمیشوم شما وظیفه خودت را میدانی و من وظیفه دیگری دارم و ایشان هم میگوید هرطور صلاح میدانید و امام صادق(ع) از جلسه بیرون میآیند محمد نفس زکیه رو به دو پسر امام صادق(ع) میکند به موسیبنجعفر(ع) و عبدالله؛ میگوید خب حالا که پدر رفت شما هم بروید ایشان که صلاح نمیداند در این جنگ مسلحانه وارد بشود حتماً شما هم صلاح نمیدانید پس بروید. این دوتا بیرون میآیند دم در خانه امام صادق(ع) میبینند که موسیبنجعفر و عبداللهبنجعفر هم آمدند برمیگردند میگویند شما چرا آمدید؟ - دقت کنید این خیلی پیام دارد- و الا امام صادق(ع) باید بگویند برویم که اینجا جای ماندن نیست اینجا جای خطرناکی است! یا بگویند وظیفه شما هم نیست. ولی خیلی عجیب است در این روایتی که جناب ابن شهرآشوب نقل میکند امام صادق(ع) به موسیبنجعفر و عبداللهبنجعفر به دو فرزندشان میفرماید که شما چرا آمدید؟ من وظیفه دیگری دارم شما هم ببینید وظیفهتان چیست؟ یعنی اگر آنها میگفتند جنگ مسلحانه بکنیم خب پس شما هم بروید جنگ بکنید. ایشان در حکم پسرعموی ماست شما هم پسرهای ما هستید خیلی از علویها در آن نهضت و جنگ مسلحانه شهید شدند. – آن دفعه عرض کردم – هزاران هزار نفر را لخت مادرزاد زندانهای بنیعباس و هارون و قبل از آن اینطوری بود که دیوارهای بلند بدون سقف، لخت مادرزاد زمستان و تابستان و گاهی دو روز یک بار یک کف دست به آنها نان میدادند همه لاغر استخوانی بودند تا بمیرند غیر از این که شلاق و شکنجه هم بود اینها در زندان شهید میشدند جنازه اینها را نمیآمدند جمع کنند به اینها کرم میافتاد و میپوسید تا اسلکت میشد گاهی نمیآمدند جمع کنند یک چنین زندانهایی داشتند اینهایی که از جنگهای مسلحانه زنده میماندند یک چنین شکنجههایی بود. امام صادق(ع) دم در به دو فرزندشان میگویند که شما چرا آمدید؟ آنها گفتند که ایشان – جناب محمد نفس زکیه- به ما گفت که شما هم بروید و الا ما برای شهادت آمادهایم. امام(ع) میگوید نه، پیش ایشان برگردید و باشید شاید لازم باشد که باشید. این روایتی که جناب شهر آشوب نقل میکند اینطوری است. امام صادق(ع) به فرزندشان موسیبنجعفر و به عبدالله میگوید برگردید بروید من که آمدم بیرون و بیعت نکردم، مسئله من، مسئله جان و زندگی و مرگ نبود. مسئله حفظ مکتب است. پرچم نهضت باید بالا بماند اینها شهید میشوند من اگر بیایم این پرچم سقوط میکند. لازم نیست شما بیایید شما بروید ببینید وظیفهتان چیست؟ که نقل میشود اینها میروند و محمد نفس زکیه دوباره میگوید که نیایید چون رسالت موسیبنجعفر بعد از امام صادق(ع) باید ادامه پیدا کند و الا امام صادق(ع) در همین زندانهای بنیعباس گرفتار شدند طبق بعضی نقلها تا 13 سال زندان هم گفتند. امام موسیبنجعفر(ع) از زندانی به زندان دیگر و از شکنجهگاهی به شکنجهگاه دیگر رفتند و اینقدر موسیبنجعفر(ع) زیر شکنجه لاغر شده بودند – حالا به ایشان برسیم نقل میکنیم – که یک وقت مأمور زندان آمد دید یک پتویی افتاده فکر کرد که موسیبنجعفر از زندان فرار کرده است گفت این چطوری فرار کرده ایشان نیست. مأمورها را صدا کرد آمدند نگاه کردند دیدند ایشان زیر پتو است! اینقدر ایشان لاغر شده بود و شکنجه بود که اصلاً نفهمیدند زیر پتو یک کسی هست و مدام مشغول عبادت و فکر بود یا نقل شده که یک خانم خیلی قشنگ رقاص از این سلبریتیهای آن موقع آوردند و گفتند که چون در زندان خیلی فشار روی موسیبنجعفر بوده حالا این برود یک کم غذای خوب ببرند و این خانم برود و یک کمی ایشان سر حال بیاید، ببینیم جلوی شکنجه مقاومت کرد اما جلوی شکم و شهوت هم میتواند مقاومت کند؟ به مأمورشان گفتند آنجا نایستید نگاه کنید که موسیبنجعفر خجالت بکشد بگذارید تنها باشند که هر کار صلاح است پیش بیاید. رفت بعد از چند ساعت دیدند آن خانم که لخت رفته، عبای موسیبنجعفر(ع) و یک لباسی دور خودش پیچیده و گوشه زندان نشسته و دارد گریه میکند. آمدند گفتند که تو قرار بود این را بسازی این تو را ساخت؟ تو قرار بود بروی این را خراب کنی این تو را درست کرد؟! و این خانم چنان منقلب شد که موسیبنجعفر(ع) با او با احترام و ادب صحبت کرده بودند که شما انسان هستید شرافت دارید کرامت دارید نگذار با کرامتت بازی کنند تو ابزار نیستی. که این آدم منقلب شد! حالا اگر انشاءالله زنده ماندیم بحث موسیبنجعفر(ع) را میکنیم. ولی اجمالاً موضع امام صادق(ع) این است.
هشتگهای موضوعی