چنین گفت خداوند(۴) (ما گناهکاریم و متفاوت، اما مسئول)
سلسله جلسات تفسیر قرآن در نهاد رهبری در مشهد-۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
بعضی از تکنیکهای شیطان و در واقع آسیبپذیری و نفوذپذیری خودمان (ما انسانها) را در قرآن کریم اشاره میکردیم که از جمله، مفسّرین چگونه اینها را طبقهبندی کردند. عرض میکردیم شیوه اصلی شیطان را قرآن میفرماید در ادراکات شما و سپس در احساسات شما و از آن طریق در اعمال شما یعنی ما انسانها با همکاری خود ما نه به زور، دخل و تصرف میکند. تزیین میکند عقاید باطل و خرافات و نادرست و به شکل عقاید و ایدئولوژیها و ایمانهای درست و منطقی و انسانی جلوه میدهد. یک مرتبه گوسالهپرستی بین بنیاسرائیل را توجیه میکند بعد از این که تمام حرفهای موسی(ع) را شنیدند و با فرعون درافتادند، هجرت کردند و به اصطلاح یک امت انقلابی شدند و در مسیر توحید حرکت کردند، بردگانی که از چنگ استبداد و رژیم فرعونی آزاد شدند. معجزات پیامبر خدا را دیدند، بعد از همه اینها چطوری سراغ گوسالهپرستی میروند و چگونه دوباره به دام فساد و فحشا و خیانت میافتند؟ این جذابیتی است که به کمک خود انسان شیطان برای یکسری از اندیشهها و باورهای بیاساس ایجاد میکند و تسویل و تزیین میکند. مارک خوب روی کار بد میگذاریم و بعد انجام میدهیم! یا وقتی انجام دادیم به هر صورت مارک خوب روی آن میگذاریم و از دفاع میکنیم.
روش دیگری که خدای متعال میفرماید، عرض کردیم مأیوس کردن انسان از خودش و از آیندهاش و بخصوص از خداست که هیچ کاری نمیشود کرد من کسی نیستم و راهی برای جبران نیست، راه برگشت نیست و از این قبیل. یأس باعث میشود که پیروزی جبهه حق قطعاً منتفی میشود و شکستشان قطعی بشود یعنی اصلاح، دیگر غیر ممکن میشود وقتی که مأیوس میشویم وقتی فرد یا یک جامعهای و انسان به این نتیجه برسد که نمیشود کاری کرد من نمیتوانم اصلاح کنم نه خودم را و نه اوضاع را، و راهی برای برگشت نیست این عملاً یک طرح و تئوری شیطانی است و بشر به شکست واقعی منجر میشود. لذا اینجا قرآن میفرماید همه شکستها از شکست در ذهن شروع میشود. شکست در ذهن و شکست در درون، شکست درونی که آمد، یأس یعنی فروپاشیدگی شخصیت فرد و اجتماعی. آن وقت این شکست در درون که آمد قطعاً در بیرون شکست میخوریم. چون برای خودت چیزی هویتی و ارزشی قائل نیستی و در آیات متعدد عرض کردیم که قرآن به آن اشاره میکند و به مؤمنین یادآوری میکند که چطوری شما در یک شرایطی قرار میگرفتید که در ذهنتان مدام این وسوسهها و القائات میآمد که اگر ما بر حق هستیم اگر ایشان پیامبر خداست اگر خدا طرف ماست، چرا این همه دشمنان ما امکانات و ابزار دارند، چرا پیشروی ظاهری دارند، چرا آمدند که ما را بخورند و قورت بدهند، چرا ما این همه سلاح و تجهیزاتی که اینها دارند هیچیاش را نداریم، چرا چاههای آب دست آنها افتاده و ما این طرف گرفتار شدیم؟ و... این عقاید باطل، تردیدها و تهدیدها که نکند همه این حرفها بازی است؟ لذا تشنه هستند، آب ندارند یک عدهای نگران شدند و دارند به شک میافتند که نکند این حرفها واقعاً شعار بوده و ما بازی خوردیم؟ خیلی هم درست نبوده و ما خودمان یک کلاغ و چهل کلاغ کردیم؟ خب خداوند میفرماید آیا شما فکر کردید که اولیای خدا هستید پیامبر و فرستاده خدا بین شماست و خودتان اینطوری فکر کردید که وسوسه این است که چطوری میشود ما در جبهه خدا هستیم و ما حزبالله هستیم ایشان هم پیامبر خداست و ما هم داریم برای خدا و حق عمل میکنیم، آن وقت آب دست مشرکین است، امکانات و زمین خوب دست آنهاست، ما نه آبی داریم بخوریم، نه آبی داریم که غسلی کنیم، تطهیری کنیم، روی زمین ریگزار است نمیتوانیم درست روی آن راه برویم اما آنجا زمین درست است و... میفرماید این حرفها را زدید اما دیدید که هم باران شدیدی نازل کردیم و هم سیراب شدید و هم غسلتان را کردید و هم زمین طرف شما سفت و محکم شد و زمین خوب شد و زمین آن طرف، زمین گلآلود و لغزنده و زمین بد شد، همه محاسبات عوض شد و برگشت. خداوند میفرماید یادتان نرود – باز یادتان میرود – به یاد بیاورید آن وقتی را که دچار دغدغه و ناآرامی بودید خداوند خواب سبکی را بر شما حاکم و نازل کرد و به یک آرامشی رسیدید وقتی هم بیدار شدید آبی هم آمد پاک شد و آن پلیدیهای شیطانی از ذهن و قلبتان رفت، هم غسل ظاهر کردید و هم غسل باطن، یک مرتبه دیدید که چگونه دلهایتان محکم شد و قدمهایتان استوار شد یأس به امید تبدیل شد، دشمن مأیوس شد. دیدید اوضاع متافیزیکی عوض شد و اوضاع فیزیک آن نبرد هم عوض شد، چگونه پیروز شکست خورده شد و شکست خورده پیروز شد؟ چون در جنگ بدر یک اقلیت با سلاح کم در برابر یک اکثریت ایستادند و پیروز شدند. این اولین نبرد بود و باید اولین شکست بزرگ میبود ولی اولین پیروزی بزرگ شد. خب اینجا خداوند میفرماید نگذارید شما را مأیوس کنند یا خودتان مأیوس شوید، آن رجز که قرآن میفرماید خداوند شما را از رجز و پلیدی شیطان دور کرد، رجز به همین پلیدی و نجاست میگویند اینجا همان وسوسههاست که وارد قلب میشود که نکند ما بر حق نیستیم؟ نکند خبری نیست؟ این همه مشکل چیست؟ این همه دشمن چیست؟ چه کار باید بکنیم؟ خب روشن است که شیطان که نگران تشنگی مسلمین و مجاهدین و رزمندهها یا نگرانی غسل اینها نبود که آقا غسلتان دیر نشود شما احتیاج به غسل شرعی دارید نمیتوانید غسل کنید این چه وضعی است! نگران این نیست، اینجا همان توجیه و ایجاد خطای دید و خطای در داوری و قضاوت است میخواهد دلتان را مأیوس کند، میخواهد شما را ناامید و سرخورده کند، میخواهد شما را ضعیف در ذهن خودتان جلوه دهد که شما نمیتوانید. ببینید اینها دقیقاً مفاهیم قرآنی است که ما همین الآن هم گرفتار آن هستیم. این همه پیروزیها را میبینید که ما این جلو رفته و دشمن با این همه یال و کوپال عقب رفته و شکست خورده، سرنوشت شاه، سرنوشت شوروی، سرنوشت صدام، سرنوشت اسرائیل، سرنوشت در منطقه را داریم میبینیم، باز میگویند نکند ما اشتباه کردیم؟ نکند آنها پیروز میشوند؟ نکند ما نمیتوانیم؟ اینطور آدمهای ضعیف وسوسهپذیر میآید، شیطان از یک افرادی زود مأیوس میشود و از یک افرادی دیر مأیوس میشود و از یک افرادی هیچ وقت مأیوس نمیشود. این بستگی به این دارد که ما چگونه ضعف نشان میدهیم و میدان میدهیم و از همان زمان تا الآن، قرآن میفرماید منافقین، این دو چهرگان که بین شما هستند ظاهراً مسلمان و انقلابی هستند و در سیستم هستند اما باطناً دیگر نیستند و قبول ندارند و بیشتر به آن سمت غش میکنند، اینها مدام تلاش میکنند که در لحظه نبرد و درگیری، در لحظات خاص و بحرانها شما را تضعیف روحیه کنند، شما را مأیوس کنند و بگویند شما نمیتوانید آنها میتوانند آن لحظهای که سپاه مجاهدین میخواهند برای تبوک بروند که جلوی پیشروی امپراطور روم را بگیرند دقیقاً قرآن یک نمونه دیگر از این وضعیت را آنجا بازنمایی و شفافسازی میفرماید که ببینید چطوری همین شیاطین انس، یک عده آدمهای ضعیف فاسد شدهای که بین خودتان هستند مدام میخواهند روحیه شما را تضعیف کنند به اهل مقاومت میگویند اینها افراطی هستند، نادان هستند، جاهل هستند و مدام میخواهند بگویند که قضیه خیلی خطرناک است، ما نمیتوانیم، شما نمیتوانید و از این قبیل.
یکی دیگر از تکنیکهایی که قرآن میفرماید روی شما عمل میکند اختلاف بین خود شماهاست. قرآن میفرماید تفاوت شما با همدیگر، حتی مؤمنین خالص انقلابی، هیچ کدامتان کلیشه دیگری، کپی همدیگر نیستید شما همه متفاوت هستید هم به لحاظ طولی، همه به لحاظ عرضی، یعنی طول و عرض مفاهیم، اختلافات طولی، اختلافات عرضی، یک عده کمتر میدانند، یک عده بیشتر، یک عده دیرتر میفهمند، یک عده زودتر، یک عده آگاهیهای دینیشان، بصیرت سیاسی و اجتماعیشان بیشتر است یک عده کمتر است، یک عده هر دویش بیشتر است اما تشخیصهایشان با هم متفاوت است، یکی خطا میکند، یکی نمیکند، گاهی هردویتان خطا میکنید ولی بالاخره در مسیر حق هستید اما باید تفاوتتان را به رسمیت بشناسید. تفاوت یک چیز است و اختلاف و درگیری چیز دیگری است. قرآن کریم در آیات متعدد ضمن به رسمیت شناختن تفاوتها دعوت به وحدت میکند و این که دیگران را قیاس با خودت نگیر، تو معیار نیستی، شما خودتان را پاک نشمارید بقیه را ناپاک، و از این قبیل.
اما اختلاف و درگیری و تفرقه، غیر از تفاوت و اختلاف نظر است. اینجا قرآن میفرماید یکی از جاهایی که دشمن شما، شیاطین انس (نیروهای دشمن) و شیاطین جن یعنی همین شیطان و ابلیس روی شما کار میکنند شیطنتهای اجتماعی، سیاسی، عمومی، یکیاش همین بزرگ کردن اختلاف نظرها و تبدیل آنها به منافع، تبدیل تفاوت به تضاد، تبدیل تضاد به ستیز و عدم تحمل، و روح استکباری. هرکسی بگوید من مرکز هستم و بقیه را یا رد کند یا بگوید باید دنبال من بیایید. همبستگی و وحدت مؤمنین و امت، وحدت انقلابیون فوقالعاده مهم است و جزو توصیههای مؤکّد قرآن کریم است که هم در دنیا باعث پیشرفت و پیروزی جامعه میشود و هم انواع کمالات و فضائل را در شخص و اشخاص و گروهها زمینهسازی میکند و از آن طرف قرآن میفرماید شما به عقل خودتان هم رجوع کنید به تجربه بیرونیتان هم رجوع کنید میفهمید خداوند هم دارد به شما میفرماید، اتحاد شما، و تحمل همدیگر، این که همدیگر را تحمل کنید و به همدیگر کمک کنید، از همدیگر نقد کنید، نهی از منکر بکنید، نقد بپذیرید اما همدیگر را تخریب نکنید، طرد نکنید، دنبال سلطه به همدیگر نباشید، به افکار همدیگر احترام بگذارید، گفتگو کنید، به مشکلات هم رسیدگی کنید، سعه صدر و تحمل داشته باشید و از این قبیل. اینها همه مقدمات و شرایط همبستگی و وحدت است. اینها اجزای وحدت است. میفرماید به شدت تفرقه، این بیانسجامی، درگیریهای داخلی، چه پیامدهای منفی در دنیا دارد به لحاظ منافع خودتان، فردی و اجتماعی و همینطور در ایمانتان و برای ابدیتتان چه ضررهایی دارد. فرمان خداوند است واجب الهی است که در مسیر حق با همدیگر متحد باشید منتهی هر اتحاد و وحدتی نه، در مسیر باطل وحدت هدف ذاتی نیست که حالا وحدت داشته باشید ولو در مسیر باطل! نه. تفرقه داشتید در مسیر حق! این هم نه. دوتا اصل است در مسیر حق باشید در جبهه حق باشید و آنجا علیرغم تفاوتها و بعضی از اختلاف نظرها و سلیقهها، اختلاف منافع، ولی وحدت داشته باشید همه یک نفر بشوید، یک جبهه و یک خط را پیش ببرید و اختلاف هم ممکن است باشد اما با تعامل نه با تعارض. اصلاً کل پروژههای دینی از نوع اقتصادی و عبادی، همه اینها یکی از اهدافش این است که در مسیر اجتماعی، وحدت جبهه حق طراحی شده است یعنی بحث زکات، خمس، انفاق، ایثار، احسان، خدمت به دیگران، همه اینها برای چیست؟ برای این است که این وحدت اجتماعی، وحدت بشری و وحدت انسانی تقویت بشود از جمله این است یکی از اهداف اصلی این است غیر از این که رشد خود شخص هم در آن هست. میفرماید پاداش نماز جماعت چقدر بیشتر از نماز فرادا و فردی است، نماز در مسجد نسبت به نماز در خانه، نماز جمعه چقدر آثار و برکات دارد که یک نماز اجتماعی سیاسی است، امام امتی است. نمازهای عید به بهانه عید همدیگر را ببینید و دسته جمعی در برابر خداوند خضوع کنید، صله ارحام و... همه اینها که جزو دستورات اکید قطعی قرآنی است یک هدف اصلیاش این است که جبهه حق منسجم بشود همه انسانهای صالح در مسیر صلاح، هوای هم را داشته باشند، کنار هم باشند، پشت هم بایستند و دست همدیگر را بگیرند، به هم محبت کنند و لبخند بزنند، کمک کنند، همدیگر را ببخشند، و اشکالات همدیگر را تذکر بدهند، نقدها را بپذیرند، مدام منسجم و متحدتر بشوند. از آن طرف قرآن میفرماید یک هدف اصلی شیطان همین است شیطان میداند که چه عوامل بشری و غیر بشری او، میدانند چگونه و به کجا باید ضربه بزنند؟ یک نبرد بیامان برای ایجاد گسیختگی و فروپاشی اجتماعی در جوامع مؤمن هستند و به هر بهانهای یک تفاوت را به تضاد تبدیل کنند و تضاد را به تعارض و ستیز و شکاف در صفوف مؤمنین تبدیل کنند. حتی در مواردی فحشا و گناهان، یکی از دلایلی که اینها تحریم شده و خط قرمز انسانیت است و حرام است یکی از فلسفههایش این است که شما را به جان همدیگر میاندازند. این که چرا شراب و مشروبات الکی و همه مواد مسکراتی که کارکرد مواد مخدر و مشروب را دارند، چرا شراب تحریم شده؟ چرا قماربازی حرام شده؟ دوتا فلسفه دارد. اولاً میفرماید که شیطان میخواهد که شراب و شرابخواری و مستی، قماربازی، اقتصاد و قمار در جوامع بشری گسترش پیدا کند. قمار یک جور کلاهبرداری و استثمار دیگران و مال مفت و غارت بقیه بدون کار مفید برای جامع است و شراب هم، مست لایعقل شدن، از دست دادن شعور، عقلانیت، اراده، از دست دادن اخلاق، آدم مست نه دین دارد، نه دنیا. آدمی که معتاد به مواد است همینطور. گرفتار سکر و بیخودیاند. کمکم مسئولیت اعمال خودشان را نمیپذیرند و نمیتوانند بپذیرند، نمیفهمد چه میکند؟ چه کار دارد میکند؟ کجا دارد میرود؟ با چه کسی؟ با خودش؟ با دیگران و با خانواده و با جامعه چه میکند. قرآن میفرماید چرا خداوند مستی و قماربازی را حرام کرد و چرا شیطان میخواهد اینها گسترش پیدا کند؟ و اشخاص و سازمانهای شیطانی پشت مشروبات الکلی و مواد مخدر و دستگاههای قمار در جهان هستند؟ چرا؟ قرآن میفرماید دوتا فلسفه دارد: 1) میخواهند بین شما افراد بشر کینه و دشمنی ایجاد کنند و شما را به جان هم بیندازند، هرجا مشروب و مستی و مواد آمد قطعاً دشمنی، خصومت، کینه، دعوا، جنگ مافیا، و در حالت مستی انواع و اقسام جنایت و خیانت، جانی، مالی، ناموسی صورت میگیرد، روابط انسانها غیر انسانی میشود. با قمار هم همینطور. میفرماید یکی از علتهایی که قمار و شراب تحریم شده این است که شما را به جان هم میاندازد. مست میشوید هرچه از دهانتان و از دست و پایتان و از تو برمیآید میگویی و میکنی، به دیگران صدمه میزنی، اهانت میکنی، بقیه با تو دشمن، تو با آنها دشمن میشوی و با هم درگیر میشوید. قرآن میفرماید قمار و شراب، کینههای بشری را گسترش میدهد، درگیریها و خصومتها را زیاد میکند، اختلافات، به مال و ناموس و آبروی همدیگر تجاوز میکنید. فلسفه دیگری که اینجا میآید این است که شما را از یاد خداوند بازمیدارد شما را از کمال دور میکند، از مسیر انسانیت خارج میکند. یعنی قرآن میفرماید شیطان دعوت به قمار و شراب میکند، چرا؟ 1) تضادهای بشری، کینه، درگیری و 2) پشت کردن به مسیر حق و فراموش کردن و غفلت از هدف اصلی این عالم که خداست، هدف اصلی حیات و فلسفه زندگی، باعث می شود هم به دیگران صدمه میزنید و هم به خودت. در ضمن اینجا خدای متعال میفرماید تمام این حرامها و واجبها فلسفه دارد. فلسفه همه اینها هم، خدمت به انسان است. هرچه که حرام شده صدمه به انسان میزند، هرچه که واجب شده به نفع مادی و معنوی و رشد شماهاست. فلسفه دین این است، حکمت شریعت و احکام این است، چرا این واجب؟ و چرا این حرام؟ همه واجب و حرامها بخاطر نفع و ضرر و صدمه و زیانی است که به انسان میزند به خداوند نه سودی میزند نه زیانی میرساند. همین آیهای که عرض کردیم صریح میفرماید که هدف شیطان این است که شماها به جان هم بیفتید، شماها دشمن اصلی را که شیطان و شیاطین هستند جبهه باطل را فراموش کنید همهتان دشمن هم بشوید و کمکم دشمن اصلی همدیگر بشوید، کینه به جای محبت و عشق در جوامع بشری حاکم و گسترده بشود و شراب و قمار، اینها از ابزار شیطان برای همین هدف است. البته همهاش فقط اینها نیست اینها بخشی از آنهاست.
آیه دیگری در قرآن، باز میفرماید که: «وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا » (اسراء/ 53)؛ خداوند به پیامبر(ص) میفرماید که به بشریت، به مؤمنین، به بندگانم بگو سخنی حرفی بزنند که بهتر است و درستتر است و مفیدتر است چون شیطان به وسیله حرفهای مزخرف و بیبرهان و ناموزون با یک حرفها و شعارهای نادرستی میخواهد بین شماها فتنه و فساد ایجاد کند و بعد میفرماید شیطان همیشه «عدوّ مبین» است، یک دشمن علنی است نه یک دشمن پنهانی، یک دشمن آشکار علیه انسان بوده است و – قرآن میفرماید - هرکس با گسترش مفاهیم و سخنان و تئوریهای نادرست و باطل میخواهد یک فتنه و درگیریهای داخلی و یک فساد و ظلمی را تئوریزه کند و توجیه کند این در واقع صدای شیطان است و این باید صدای دشمن تلقی شود این میخواهد به شما (انسان) صدمه بزند.
در آیه دیگری میفرماید که شیطان سراغ بعضی از شما میآید که فتنه و فساد در کارتان ایجاد کند، وسوسه ایجاد میکند، شریک شما میشود، مسائل مالی و اقتصادی، در مسائل جنسی و روابط جنسی، فرزندآوری فساد میکند. یا میفرماید که گرفتار نزغ شیطان میشوید این تعبیر نزغ، تعبیر دقیق و مهمی است که مدام شیطان مشغول پروژههای متعدد پیچیده است با هدف ایجاد فتنه، درگیری، کینه، خصومت، ضربه زدن به انسان و فساد در کارهایتان، شما را از مسیر انسانیت و توحید خارج میکند.
قرآن در آیات دیگر، یکی از راههای دیگر شیطان را همین دعواها و مشاجرههای بیخودی، دعواهای از سر ناآگاهی، بحثهای بیفایده و نادرست و پر از جهل و تهمت و سوء ظن و بدون برهان حرف زدن است. حرفهای نادرستی که به هم میگویید بهترین بستر برای این هدف شیطانی است. ابزارش هم امروز عمدتاً همین رسانههاست، همین فضاهای مجازی، شبکههای ماهوارهای، رادیوها و تلویزیونها، مطبوعات، امروز از این طریق سخنرانیها، فیلم، انیمیشن، کمدی، سینما، تئاتر، هرچه که در جهت فرهنگسازی اثر میکند قرآن میفرماید همه اینها میتواند مصداق کلمات نیکو و پاک باشند و مصداق کلمات پلید انسانی یا غیر انسانی، الهی یا شیطانی باشند، مفهوم رسانه و هنر، میتواند در جهت ایجاد فتنه و فساد عمل میکند یا در جهت توحید و وحدت و صلاح دارد عمل میکند و شما با کلمات و با رسانههای نیکو و درست مانع نفوذ شیطان بشوید و جلوی درگیریهای داخلی را بگیرید. سوء تفاهمها و سوء ظنها را برطرف کنید. خداوند در قرآن چندین جا دستور میدهد و میگوید با هم درست و مؤدبانه حرف بزنید. مثلاً ما عصبانی میشویم یک کسی دروغی میگوید تهمتی میزند عصبانی میشویم - من خودم اینطوری هستم – کنترل زبان و قلممان را از دست میدهیم و فقط میخواهیم خودمان را آرام کنیم و یا از آن شخص انتقام بگیریم این بخاطر ضعف تسلط امثال من است و همان چیزی که از آن به تقوای خشم، تقوای شهوت، تقوای جاهطلبی، تقوای قدرتپرستی، تقوای پولپرستی و طلاپرستی تعبیر میشود. ما در همه حوزهها به تقوا احتیاج داریم. تقوای علمی در حوزه، در دانشگاه، در رسانهها، همه اینها مهم است. این که خداوند چند جای قرآن صریح میفرماید که شما اگر مؤمن هستید و اگر واقعاً در مسیر حق هستید با هم درست حرف بزنید، درست حرف بزنید یعنی هم حرف درست بزنید و هم درست حرف بزنید، هم حرف باطل و حرف مفت نزنید و هم همان حرف درست را هم خوب و درست بزنید، مؤدبانه و بدون توهین و تحقیر و بدون تحریک بزنید. البته گاهی برای اثرگذاری و نهی از منکر باید تحریک کنیم، اما لزوماً تحریک این نیست که بیادبانه و تهمت و دروغ باشد. صادقانه است اما گاهی طرف باید بسوزد تا توجه کنند و بیدار بشوند اما همان هم، معنیاش این نیست که بیادبی کنیم یا تهمت بزنیم. مرزهای اینها دقیق است و گاهی رعایت اینها هم خیلی سخت است و گاهی گرفتار میشویم. ولی کسانی هستند که همیشه دقیق هستند که درست حرف بزنند و هم حرف درست بزنند و بیخودی جامعه را دوقطبی نکنند.
اینجا راجع به این که آیا بین جامعه کدورت، اختلاف، تضاد و دوقطبی بودن بالاخره خوب است یا بد است؟ یک دوقطبی خوب و درست است و باید بشود و باید پای آن ایستاد، بقیه دوقطبیسازیها همه باطل است. پس ما دوقطبی درست و دوقطبی نادرست داریم. دوقطبی درست، دوقطبیای است که دو قطب آن خیر و شرّ است، عدل و ظلم است، حق و باطل ست، کفر و شرک با توحید است، ظلم و عدالت است، اینها دوقطبی واقعی هستند و باید باشند. اصلاً ما در این عالم آمدیم که از یک قطبی دور بشویم و به یک قطب دیگر نزدیک شویم. مسئله جهاد با نفس، جهاد با شیطان، نبرد با شیطان، جهاد اکبر و نبرد با دشمنان حق، ظلمستیزی و کفرستیزی، همه اینها دوقطبیای است که ما در یک قطب آن باید باشیم در برابر قطب مخالف. این دوقطبی، تنها دوقطبی درست است. دوقطبی انسان – شیطان. دوقطبی بهشت و جهنم، ایمان و کفر. این دوقطبی فلسفه زندگی ماست، لذا کل قرآن کریم میفرماید انبیاء آمدند که دوقطبی کنند، در آیهای از قرآن میفرماید همه بشر امت واحده، همه با هم یکی بودند بعد انبیاء آمدند و بعد اختلاف افتاد. چرا؟ چون گاهی ممکن است وحدت جاهلانه یا در مسیر نادرست باشد، یک جامعهای ممکن است مثلاً قوم لوط هستند، خب این قوم لوط یک قطبی بود همه آن مفاسد را با روشنفکری توجیه میکردند و کار درستی میدانستند. حضرت لوط(ع) میآید و این جامعه را دوقطبی میکند میگوید عدل و ظلم،حق و باطل، شیطان و خدا، بهشت و جهنم، درست و نادرست، اخلاق و ضد اخلاق، مشروع و نامشروع، اینها دوقطبی است. قرآن دارد به ما یاد میدهد که چگونه در این نبرد بین قطب خدا و قطب شیطان، عمل کنید؟ این تنها دوقطبی است که محور آن انسان است، کمال انسان و سعادت انسان است این دوقطبی هست و باید هم باشد. انقلاب یعنی دوقطبی شدن جامعه، جهاد دوقطبی شدن نبرد با استکبار، یعنی قطب استکبار و قطب ضد استکبار. اما بقیه دوقطبیها یعنی ایجاد تضادهای نادرست در یک جامعه، به جان هم انداختن مردم، سر چیزی که ربطی به حق و باطل ندارد، سوء تفاهم است، منافع شخصی و باندی است، مبنای آن اتهام و سوء ظن است، خودخواهی است، خودمرکزبینی است، استکبار است، علوّ فی الارض است، تحقیر دیگران است، همه این دوقطبیها باطل و شیطانی است. اتفاقاً قرآن مدام میفرماید دوقطبی خدا و شیطان (عدل و ظلم) درست است باید موضع داشته باشید، بیطرف و صلح کل نه. اتفاقاً به یک معنا شیطان آن صلح کل باطل است چون سراغ همه میرود از هیچ کس منصرف نمیشود. شیطان میخواهد همه را یکدست کند، میخواهد جهان را تک قطبی کند نه دوقطبی. منتهی زیر سایه و پرچم خودش که باطل است. جبهه ایمان باید جهان را که دوقطبی است تک قطبی کند و به سمت قطب الله و قطب حق ببرد و قطب باطل باید تضعیف بشود. پیروان آن هم اگر ناآگاه هستند باید آگاه بشوند، اگر پیروان باطل آگاهانه پیروی میکنند باید با آنها درگیر شد. امر به معروف و نهی از منکر یعنی به این دوقطبی درست و نادرست باید دامن بزنید و نباید بیطرف و بیتفاوت باشید، تسلیم باطل نباید بشوید، نباید با باطل مدارا بکنید.
کدام دوقطبیها شیطانی و باطل است که قرآن کریم مکرر میفرماید که مراقب باشید شما را به جان هم نیندازند، این چیزهایی که حرام کردیم ربا، دروغ، دزدی، کلاهبرداری، غصب، رشوه، اختلاس، مال حرام خوردن، گرانفروشی، شرابخواری، قماربازی، بیناموسی، همه اینها دوتا ضربه به شما میزند، هم شما را از خدا دور میکند پشت به کمال، یعنی از انسانیت ساقطتان میکند به شخص تک تک شما صدمه روحی معنوی و اخلاقی میزند شما را از عقل و معرفت و از نور دور میکند و وارد ظلمات میکند، ماها را حیوان میکند، بلکه بدتر از حیوان میکند. بعد همان قرآن میفرماید یک عالمه دوقطبیها و اختلافاتی که نباید باشد خود این اختلافات شیطانی است و همینها شماها را دارد دوقطبی میکند. شراب و قمار و سرقت و غصب و دروغ، اینها باعث میشود که انواع دوقطبیها، سهقطبی و دهقطبیها در جامعه ایجاد بشود و شما به جان هم بیفتید. این نوع دوقطبی و چندقطبی سازیها خط شیطان است که بر اساس منافع شخصی مادی است. این دوقطبیها بد است، قرآن میفرماید مراقب اینها باشید. میفرماید فتنه از قتل بدتر است! درگیر کردن شما مردم با همدیگر، از کشتن شما صدمهاش کمتر نیست. مانع نفوذ شیطان و عوامل شیطانب شوید هرکس میخواهد جامعه و مردم را، مؤمنین و ملت را، امت و انقلابیون را، به جان هم بیندازد انواع دستهبندیها را بکند، این به آن تهمت بزند آن به این افتراء بزند، و همینطور رقابتهای شیطانی راه بیفتد و بین شما شکاف راه بیندازد همه اینها توطئههای شیطانی است. عوامل بشری دارد و هم عوامل غیر بشری دارد که باید هر دوی اینها را بشناسید و باید در برابر این اختلاف برانگیزیها مبارزه کنید و بایستید نگذارید مدام شما را دسته دسته کنند. قرآن میفرماید: مؤمنین شماها با همدیگر با ادب و درست حرف بزنید به هم توهین نکنید یکدیگر را متهم نکنید حرفهای همدیگر را دقیق و کامل و با حسن ظن گوش کنید، پاسخ منطقی بدهید و نسبت به هم نقدپذیر باشید، برای این که آن دوقطبیهای نادرست اتفاق نیفتد. درگیریهای داخلی یعنی پیروزیهای شیطان، یعنی تضعیف امت اسلام و جبهه حق، پیروزی جوامع و قدرتهای باطل و استکباری بر جامعه ضد استکباری، یعنی شکست انقلابها و نهضتهای توحیدی و عدالتخواه. یعنی زیر بار ولایت شیطان رفتن، از دست دادن انسجام و وحدت، از دست دادن قدرت حق است تضعیف حق است. یا مثلاً اختلاف انداختن داخل خانوادهها. جالب است این را هم به صراحت یک امر شیطانی میداند. این اختلافاتی که گاهی در خانوادهها پیش میآید، مثلاً برادر و خواهر با پدر و مادر، عروس، داماد، فامیل، دعوایمان میافتد سر مسائلی که یا دو طرف یک اشتباهاتی میکنیم یا یک طرف یک اشتباه میکند آن طرف دیگر گذشت نداریم یا خودمان اشتباه میکنیم تقصیر دیگری میاندازیم از سطح خرد دو نفر، دو همکار، دو شریک، دو خانواده، تا سطوح جهانی و اجتماعی، قرآن راجع به همه اینها تذکر داده و حواس ما نیست. یکی هم اتحاد درون فامیل و بستگان. اتحاد با همسایگان در یک محله، کوچه، خیابان. اتحاد با کل همشهریها. تا اتحاد با کل بشریت. دفاع از مستضعفین جهان. این صدور انقلاب برای همین وحدت بشری است. دفاع از انسان بماهو انسان، دفاع از انسان بماهو مظلوم است. این شعار توحیدی انبیاء بوده که جهانی و فراتاریخی است و همیشگی است. اصلاً فلسفه گسترش انقلاب اسلامی در جهان همین بوده است نه سلطهطلبی، سیطرهپرستی و دخالت در امور دیگران، تحمیل خود بر دیگران. تنش ایجاد کردن با دیگران. نه؛ خدمت به خلقهای دیگر، وقتی به کمک تو نیاز دارند. اتحاد در فامیل به نام صله رحم، اتحاد با همسایگان راجع به حقوق همسایه، و اَشکال مختلف. قرآن کریم به سطوح و مصادیق متفاوت وحدت و اختلاف توجه دارد و میفرماید شیطان یکی از سیبلها و نقاطی که همیشه هدف گرفته است فروپاشی وحدت اجتماعی و ساختار خانواده و روابط انسانی است. در یک حزب، در یک گروه، در یک جبهه، در خانواده، در محله، در فامیل، در ملت تا در امت. این است.
قرآن کریم آن اشارهای که به برادران حضرت یوسف(ع) میکند که ایشان از توطئه برادرانش و خودخواهی آنها وقتی نجات پیدا کرد و بالاخره عزیز مصر شد و جزء تصمیمگیران اصلی حکومت و ابرقدرت جهان شد که یک فرعون صالح داشت میشد یعنی حضرت یوسف(ع) سیستم فرعونی و آن سیستم استکباری و امپریالیستی و ابرقدرت جهان را عملاً به سمت توحید و عدالت داشت میآورد که عزیز مصر شد و به قدرت رسید و حاکم شد. بعداً که برادران او فهمیدند و خضوع کردند و عذرخواهی کردند. ایشان بخشید. وقتی پدر حضرت یعقوب(ع) با حضرت یوسف(ع) بهم رسیدند، آنجا یک تعبیری دارد که ایشان خدمت پدرشان حضرت یعقوب(ع) گفت که این تعبیر آن خدمت خواب من است که خدمت شما سالها قبل گفتم و شما فرمودید این خواب را به برادرانت نگو. بعد از این که شیطان بین من و برادرانم فتنه کرد. هرجا دوقطبیها و چندقطبیهای غیر الهی یعنی بر اساس مادیات و خودخواهی بوجود میآید اختلاف و دعوا و قهر و کینه هست بدون استثناء آنجا شیطان حاکم است. قرآن میفرماید تحت ولایت شیطان هستید. آنجا شیطان بر شما و بر ما پیروز شده است. بنابراین هرجا که اختلافافکنی است ایجاد کینه و درگیری انسانها با هم است آنجا توطئه شیطانی است. هرکس دارد آن را تقویت میکند یا شیطان هستید یا شیطانی هستیم. دسیسههای شیطان بود که بین برادران یوسف درگیری ایجاد کرد و تا ته هم رفتند ولی خدا نگذاشت. اختلافاتی که ما با فامیلهایمان داریم، روابطمان قطع است گاهی قهر میکنیم، سالها همدیگر را نمیبینیم چه رسد به اختلافاتی که گاهی در یک خانواده با همدیگر داریم. من آن لحظه برای خودم توجیه میکنم که حق با من است و من حق دارم این کار را بکنم ولی این آیات قرآن میگوید بیخود میگویید و دارید توجیه میکنید. خب این ضعف ماست که این مسیر را ادامه میدهیم.
حتی قرآن کریم راجع به آن روشهایی که شیطان برای اختلافافکنی بین جامعه بشری دارد اشاره کرده است. عرض کردم همان القِمار، شراب که مواد مخدر هم، همان فلسفه را دارد و از جهاتی هم بدتر است هم انسان را از خدا دور میکند و هم به کینهها و درگیریهای اجتماعی دامن میزند یعنی اگر این دوتا فلسفهای که برای حرمت شراب و قمار قرآن ذکر میکند با این که میگوید ممکن است یک منافعی هم در آن داشته باشید یک لذتی و سود موقتی ببرید اما ته آن به ضرر شما و جامعه است. آن دوتا فلسفه در هرجا که باشد همین حکم را دارد. یعنی هرچه که انسان را از خدا و مسیر تکامل دور کند یا هرچه که ما را به همدیگر سر غیر حق درگیرمان کند سر دنیا و مافیها درگیر شویم قرآن میگوید همه اینها شیطانی است.
خب همه گناهان اجتماعی و همه ظلمهای اجتماعی که امنیت اجتماعی را هدف میگیرد و جامعه را ناامن میکند ترس را بر روابط انسانها بر همدیگر حاکم میکند کینه را گسترش میدهد، بیاعتمادی را نابود میکند یعنی اعتماد اجتماعی را از بین میبرد که همه به هم بدبین باشند، دلها از هم دور میشوند همه این چیزهایی که انسانیت و روابط انسانی را هدف قرار میدهد قرآن اینها را حرام کرده و میگوید اینجا منطقه نفوذ شیطان است. وقتی میگوید غیبت حرام است یعنی چه؟ ما تقریباً روز بدون غیبت نداریم، غیبت به اسم اصلاحات، به اسم شفافسازی، از مسائل شخصی و خانوادگی تا مسائل سیاسی و علمی، پشت سر همدیگر، همدیگر را تخریب میکنیم. غیبت یعنی انسانی را در غیاب خودش، شخصیت او را پاره پاره کنیم، به جانش بیفتیم مثل گرگها که به جان یک شکاری میافتند به جان او بیفتیم و مثل یک جنازهای او را بخوریم و سلاخیاش کنیم. میفرماید غیبت، مثل خوردن گوشت برادر مردهتان است. چرا مرده است؟ برای این که مثل یک موجود زنده اینجا نیست که از خودش دفاع کند. چرا گوشتخواری و خوردن آن، چون قرآن میفرماید وقتی دارید علیه یک انسانی صحبت میکنید جزو آدمخوارها هستید دارید انسانی را میخورید و پاره پاره میکنید آن هم مرده! چون در این جلسه نیست که بتواند از خودش دفاع کند. اصلاً این تعبیر قرآن که انسانی که علیه یک کس دیگر و انسان دیگری در غیاب او بدون این که او حق دفاع از خودش داشته باشد حرف میزند همین کاری که تقریباً اغلب همه ما میکنیم میفرماید شما آدمخوار و مردهخور هستید. و چرا غیبت حرام میشود؟ برای این که خلافت کرامت انسان است هم اویی که داریم او را خراب میکنیم و هم ما که داریم راجع به او حرف میزنیم. چرا میفرماید حرام است و گناه کبیره است؟ برای این که غیبت روابط دوستانه انسانی را به دشمنی تبدیل میکند و وحدت انسانی را نابود میکند ما را علیه هم میکند. بین انسان و انسان کینه بوجود میآورد. چرا حسد حرام میشود؟ حسد یعنی این که (من) انسان بدخواه انسان دیگری میشود. انسانی که وقتی ما حقیر میشویم نمیتوانیم مصالح و منافع و رشد یک کسی دیگر را ببینیم و پیروزی کسی را شکست خودمان تلقی میکنیم پیروزی خودمان را در شکست دیگران و انسانهای دیگر تعریف میکنیم وآرزوی نابودی آنها را میکنیم. خب این، حسد و غیبت، افترا و تهمت، همه اینها روابط انسان با انسان را تخریب میکند و حرام شده است. سخنچینی، نمامی، چیزی را دیدم یا شنیدم یا واقعی و دقیق هم نمیدانم میروم علیه شما در یک جلسه دیگر، خبرهای از اینجا را به اسم خبر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنجا میگویم! چه میگویند؟ اخبار پنهانی و از این قبیل. یا شایعهپراکنی چرا حرام است؟ برای این که افکار عمومی را تخریب میکند، مردم را بیاعتماد میکند انسان را از انسان میترساند، جامعه را ناامن میکند، استرس و اضطراب ایجاد میکند، آرامش را از جامعه و از انسانها میگیرد. سخنچینی برای این که تحریک و ایجاد دشمنی بین انسانها با همدیگر است. چرا قرآن میفرماید بدگمانی و سوء ظن به همدیگر، یعنی من آگاهی قطعی و مستند و درستی به کسی ندارم یک چیزهایی شنیدم و دیدم، دوتا احتمال دارد، دهتا احتمال دارد من بدترین احتمال آن را بگیرم که منظور او این بود! هدفش این بود! اینها میخواهند این کار را بکند! به همه سوء ظن داشته باشم که دیگران اهداف درستی ندارند در حالی که کاملاً احتمال دارد که اهداف درستی داشته باشند حتی احتمال آن بیشتر هم هست. ببینید تمام این چیزهایی که امنیت، وحدت، روابط انسانی، صلح، عشق، اعتماد، آرامش را در جامعه تضعیف میکند و هم آثار دنیوی دارد و روابط انسان با انسان را تخریب میکند، کینههای اجتماعی ایجاد میکند، هم آثار اخروی دارد و ما را از انسانیت و تکامل دور میکند. هرچه که اسلام در مباحث فقهی و اخلاقی حرام کرده است برای این است که چنین آثاری دارد. در فقه، چرا بعضی از مکاسب و مشاغل حرام شده است؟ برای این که دیگران را داری استثمار میکنی، داری سوء استفاده میکنی، دروغ میگویی، به دیگران داری صدمه میزنی، یا صدمه مادی یا صدمات دیگر، روابط انسانی را از حالت عادلانه و اعتماد متقابل خارج میکنیم، حرامهای اخلاقی، همهاش برای همین است. از حرص و حسد و غیبت و سوء ظن و نمامی و... همهاش برای این است که هم به خودت و هم به دیگران ضربه میزنی و هم روابط انسانها را تخریب میکنی. این همه که اسلام و قرآن اینها را نهی میکند و میفرماید همه کسانی که در این جهات حرکت میکنند اینها توطئههای شیطان و پروژههای شیطانی است ولو آدمهایی در خدمت این پروژهها دارند عمل میکنند اینها را تقویت میکنند و گسترش میدهند و در جامعه بیاعتمادی ایجاد میکنند. مردم را به جان هم میاندازند سر چیزهایی که واقعیت و حقیقت ندارد. حسد، غیبت و... همه اینها ضربه زدن به حیثیت انسان و انسانهای دیگر است. همبستگی اجتماعی را تهدید میکند. میفرماید هرچه که باعث بشود ما همدیگر را تحقیر کنیم و به هم توهین کنیم آبروی همدیگر را بریزیم منشأ همه اینها خودخواهی، خودبرتربینی و حسد است که اینها خیلی به هم مربوط هستند. اصلاً این یکی آن یکی دیگر را ایجاد میکند و زمینهسازی میکند. چرا ما حسادت میکنیم؟ حسادت یعنی چه؟ چرا من به یک کسی رشک میبرم؟ چرا من نمیخواهم موفقیت یا محبوبیت، موفقیت مادی و معنوی، معمولاً مادی، حتی گاهی معنوی است، جامعه دیگر، گروه دیگر و افراد دیگر را نمیتوانم ببینم. منشأ آن این است که من یک تفسیر و تعریف نادرست از خودم دیگران دارم. هستیشناسی و عقاید من مشکل دارد نگاه توحیدی ندارم. این منشأ یکسری بیماریها و مشکلات روانی واخلاقی در من میشود و وقتی این شد زمینه آماده میشود برای این که شیطان و شیاطین بیایند آنجا زراعت کنند، کشت کنند، بذرافشانی کنند و روی ما عملیات بکنند. این که در روایات فرمودند: «یَقُولُ إِبْلِیسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَیْنَهُمُ اَلْحَسَدَ وَ اَلْبَغْیَ فَإِنَّهُمَا یَعْدِلاَنِ عِنْدَ اَللَّهِ اَلشِّرْکَ» ابلیس به نیروهایش به ارتش سرّی خودش، بزرگترین ارتش سرّی جهان، ارتش شیطان بین جن و انس است. ابلیس به آن ارتش سرّی خود اینگونه میگوید: «یَقُولُ إِبْلِیسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَیْنَهُمُ ألقوا اَلْحَسَدَ وَ اَلْبَغْیَ...» بهترین پروژه این است که به جوامع بشری بروید و به هرشکلی که میتوانید حسد و بغی، این دوتا را القاء کنید، گسترش بدهید، تعمیق بدهید، بذر حسد و بغی را بپاشید. حسد یعنی همه مانع رشد دیگران بشوند. کاری کنید انسان از نفع انسانهای دیگر رنج ببرد و عصبانی بشود. به جای این که خوشحال بشود و آرام بشود ناآرام بشود. همه احساس کنند پیروزی دیگری شکست من است. یعنی دوقطبیهای باطل. دوم) بغی. یعنی کاری کنید که هیچ کس به حقوق خودش قانع نباشد،طغیان و سرکشی کنند، طاغوت باشد، همه طاغوت بشوند هرکسی بخواهد حقوق دیگری را برای خود بکند. خب هم بغی، هم حسد یعنی وحدت انسانی، روابط مبتنی بر صلح و عشق و اعتماد را از بین بردن. در روایات میفرماید و اینها در عین حال، همینها باعث شرک به خداست بلکه منشأ آن شرک به خداست. «فَإِنَّهُمَا یَعْدِلاَنِ عِنْدَ اَللَّهِ اَلشِّرْکَ» این دوتا در محضر خداوند و در محاسبات الهی معادل با شرک هستند. این خیلی مهم است. ما اصلاً توجه نداریم وقتی به یک کسی حسادت میکنم ببینم موفق شد، یک کار خوبی کرد و توجهها به او جلب شده امکانات او بهتر شد، به جای این که خوشحال بشوم یا خیلی مریض هستم بگویم به من چه. ولیکن رنج ببرم و بگویم چرا این به اینجا رسید یا وقتی که به حق خودم قانع نیستم و از حدود خودم تجاوز میکنم ما این کارها را روزمره مدام داریم انجام میدهیم اما در ذهنمان نیست که اینها شرک است. نماز هم میخوانیم! مذهبی هم هستیم! این تعبیر امام صادق(ع) که این خط شیطانی است که هرکسی خودش را مرکز عالم بداند، به حقوق و حریم دیگران احترامی قائل نشود و از پیشرفت دیگران عصبانی بشود اینها در محاسبات الهی شرک است. امام صادق(ع) میفرماید نمیتوانی موحدی و توحیدی باشی در عین حال بدخواه انسانها باشی و در عین حال، حدود، حریم و حقوق انسانهای دیگر را رعایت نکنی و اهل بغی و سرکشی و دیکتاتوری باشی. یعنی این تجاوز به حقوق دیگران و بدخواهی نسبت به دیگران را امام صادق(ع) میفرماید اینها شرک است. یعنی تخریب روابط انسان با انسان، جزء محصولات شرک است، با توحید و خداپرستی سازگار نیست. ببینید این نگاه الهیات با انسانیات چه نسبتی دارد؟ چرا میفرماید برادران یوسف(ع) طعمهها و شکست خوردگان شیطان بودند برای این که شیطان آمد این آتش سوزنده و نابودکننده حسادت را در دل و سینههای اینها برافروخت که همه احساس کنند که طبق معیارهایی چرا این از ما بهتر است؟ به حدی که حاضر شدند جنایت بکنند یعنی برادرکشی! قتل! آدمکشی! یا حداقل یک کاری کنند این دور بشود و در سرزمینهای دوردست بیفتد و تبعید بشود و محو بشود. خب قرآن میفرماید حضرت یعقوب(ع) قبل از این ماجرای توطئه و پروژه، متوجه ضعف این آسیبپذیری و این تمایل غیر انسانی و غیر الهی و شیطانی در اینها شده بود که ضعیف هستند. (45:00) این توطئه را شناخته بود و به آنها یعنی فرزندانش و برادران یوسف گفته بود که «... إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (یوسف/ 5)؛ حواستان باشد این میل به ندیدن مزایا و خوبیهای دیگران، مرزبندی خودخواهی و دشمنانه بین خود و دیگری این یک پروژه شیطانی است و شیطان دشمن شما و دشمن انسان است آن هم دشمن علنی و آشکا. واضح است که دشمن شماست اینها را از قبل به آنها میگوییم ولی عمل نمیکنند.
سوءظن نظام اجتماعی را از بین میبرد، سوءظن نظام تشکیلاتی و سازمانی را و نظام خانوادگی را از بین میبرد، رابطه زن و شوهر، والدین و فرزندان، همسایه با همسایه، همکار با همکار، شریک با شریک، اعتماد در گروهها در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، در فعالیتهای علمی، بخصوص در فعالیتهایی که مربوط به قدرت و شهوت و ثروت میشود که یک مقدار انگیزهها غریزیتر است. این نظام وحدت و انسجام بشری را مختل میکند. امنیت، همکاری اجتماعی، تعاون، جای خود را به اختلاط و خیانت و نزاع و درگیریهای دائمی میدهد. فضیلتها رذیلت میشود و زمینه رشد از بین میرود و ما رشد نمیکنیم یا درجا میزنیم معمولاً سقوط میکنیم و پایین میرویم. این بدگمانی و سوء ظن، یعنی هرچه از دیگران میشنویم یا میبینیم تفسیرهای بد بکنیم و بدترین تفسیر را از آن بکنیم. احتمال خوب هم هست ولی بگوییم نه، آن احتمالات نیست، آن بدترین احتمال است. مدام همه به هم بدبین و بیاعتماد و کینهها بدون هیچ مبنا و هیچ دلیلی گسترش پیدا کند. در جریان صلح حدیبیه یک عده از مؤمنین و مجاهدین و سابقهدارها به شخص پیامبر(ص) و به مؤمنین سوءظن پیدا کردند. قرآن میفرماید که اینها از رفتار پیامبر(ص) و مؤمنین تفسیر بد کردند و بعد شیطان آمد این تفسیر بد و این بدگمانی را برای اینها توجیه تراشید و به آنها کمک کرد که آن را تئوریزهاش بکنند و اینها را زیباسازی کرد، «...زُیِّنَ ذَٰلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَکُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا» (فتح/ 12)؛ این حرفهای باطل و مفت در قلبهایتان تزئین شد، آراسته شد و قشنگ به نظر آمد. یک تفسیر نادرست از رفتار پیامبر(ص) و مؤمنین خالص در دل شما تبدیل به رفتار غلط شد. کار خودتان به یک رفتار درست و زیبا تبدیل شد. این که در دعاها امام سجاد(ع) میفرمایند بگویید: «اللّهُمَّ اجعَل ما یُلقِی الشَّیطانُ فی رُوعی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الحَسَدِ ذِکرا لِعَظَمَتِکَ.» خدایا کمکم کن آن القائاتی که شیطان در دل و ذهن من میکند «مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الحَسَدِ» در دل من چه چیزهایی بوجود میآورد 1) یکی تمنّی، آرزوهای بیپایه و تخیّلات طول دراز. 2) وَ التَّظَنِّی؛ بعدگمانی نسبت به بقیه. یک چیزی که من برای آن دلیل ندارم فقط به ذهن ما خطور کرده ولی من احتمال میدهم! چندتا قرینه هم به نفع آن هست ولی اگر دقت کنیم قرائنی هم علیه آن است و از هر چیزی تفسیر بد کردن، برداشت بد کردن. و 3) وَ الحَسَدِ، اینقدر محدود بشوم، اینقدر حقیر بشوم بدون سعه صدر، که نتوانم رشد و پیشرفت و منافع یک انسان دیگری را ببینم و از لبخند دیگران ناراحت بشوم. حسادت و حسد این است. به اشک دیگران لبخند بزنم و از لبخند دیگران ناراحت و عصبانی بشوم. امام سجاد(ع) میگویند خدایا این القائات شیطان در درون من را، یکی) برنامهریزی عاقلانه نه، بلکه آرزوهای متوهمانه، خیالپردازی و در رؤیابافی حرف زدن و جلو رفتن که غیر عقلانی است غیر واقع بینانه است و بدبین بودن به دیگران و بدخواه بودن برای دیگران، خدایا در برابر این تیراندازی و رگبار مسلسل شیطانی از من دفاع کن. چطوری؟ «ذِکرا لِعَظَمَتِکَ» اولاً به یاد تو و عظمت تو بیفتم. «وَ تَفَکراً فِی قُدْرَتِک،» تفکر در قدرت تو و این که همه چیز در اختیار و تحت کنترل و اشراف توست. (50:00) «وَ تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّک،» و بتوانم در برابر این دشمن برنامهریزی و تدبیر کنم. بتوانم در برابر این وسوسهها مقاومت کنم به من کمک کن. یعنی به یاد عظمت تو بیفتم و در قدرت تو بیندیشم و به تو تکیه کنم و شروع کنم به «تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّک» در برابر این پروژههای سهگانهای که اینجا در این دعا عرض میکنند که همه اینها روابط انسانها را با هم تخریب میکند. به من کمک کن و یک تدبیری در قلب من قرار بده که بتوانم به جنگ آن القائات و وسوسهها و پروژههای شیطانی در برابر دشمن تو بروم که شیطان است بتوانم در برابر اوامر او مقاومت کنم. به ما میگویند غیبت نکن، معنیاش این نیست که بقیه آدمهای دیگر همه پاک و سالم هستند، نه. همه مثل هم هستیم. انواع گناهها، خطاها، ظلمها را داریم و خواهیم داشت و قبلاً هم داشتیم، از بعضیهایش توبه کردیم و از خیلیهایش هنوز نکردیم، خواسته یا ناخواسته ما اشتباهاتی داریم گناهانی میکنیم، عیبهایی داریم ولی باید با اینها (عیب و مسائل خودمان و دیگران) چطوری باید مواجه بشویم؟ میفرماید لازم نیست که به دیگران اعتراف کنید، اصلاً درست نیست، اصلاح کنیم.
در مورد گناه و مفاسد و اشتباهات دیگران چی؟ قرآن میفرماید خط قرمز. حق ندارید نقاط ضعف دیگران را انسانی را پیش دیگران در جامعه و در افکار عمومی مطرح کنید حتی در یک جلسه دونفری به یک نفر دیگر بگویید. میفرماید حق ندارید حیثیت و آبروی همدیگر را ولو کسی کار غلطی کرده بریزیم، قرآن میفرماید به یکدیگر محبت داشته باشید عاشق همدیگر باشید، اگر یک کسی را که دوست دارید خطا میکند نمیروید که آبروی او را ببرید. میفرماید باید همه انسانها را اینگونه دوست داشته باشید. محبت، عاطفه، احساسات انسانی، میفرماید علیه هم حرف نزنید و نگذارید دلها از هم دور نگاه داشته باشد و کینه پیدا بشود بیاعتماد بشوید، شأن و حرمت همدیگر را نریزید. «لو تکاشفتم ماتدافنتم» تعبیر عجیبی که از حضرتامیر(ع) ذکر کردند. فرمودند میدانید اگر قرار باشد که پردههای همهتان کنار برود و همه اسرار هم را بدانید چقدر با هم کینه پیدا میکنید و از هم فاصله میگیرید؟ حتی اگر بمیرید همدیگر را دفن هم نخواهید کرد. «لو تکاشفتم» اگر باطنتان پیش همدیگر کشف بشود و باطن همدیگر را بشناسید و هرکسی بفهمد که دیگری چه کینهها و مرضها و خیانتهایی کرده و میخواهد بکند، اگر باطن همدیگر را بدانید این قدر از هم متنفر و بیزار میشوید که حتی اگر نزدیکترین آدم هم بمیرد او را دفن هم نمیکنید. این تعبیر حضرت امیر(ع) یعنی چه؟ یعنی: 1) اصل گناه و فساد، نمیگویم گناه و فساد حق است بلکه امکان گناه و فساد را به رسمیت بشناسید یعنی انسان خطاپذیر است، انسان گناه میکند، انسان فساد میکند، فاسد میشود، انسان ظلم میکند نباید بکنیم ولی میکنیم و همه ما گرفتار هستیم. همه کسانی که قیافه میگیرند و تظاهر میکنند که نیستند آنها هم گرفتاریهای دارند بعضیها کمتر و بعضیها بیشتر. اما بنا نیست و حق نداریم کشف بکنید، تعقیب بکنید، مراقبت بکنید، تجسس بکنید، عیبهای همدیگر را بگردید و پیدا کنید، حق ندارید شنود بگذارید – در مسائل شخصی عرض میکنم – در توطئههای اجتماعی و دشمنان آن بحث دیگری است. اما در حریم خصوصی همدیگر تجسس بکنیم، چرا میگوید تجسس در حریم خصوصی دیگران حرام است؟ برای این که در زندگی هرکس که ذرهبین بگذارید بدون استثناء یک جاهایی گندش درمیآید! یک نفر از ما – معصوم که نیستیم- یک نفرشان اگر در خانهاش در زندگی شخصیاش دوربین مخفی یا شنود میکروفن بگذارند که هیچی از توی آن در نیاید، استناء افرادی هستند که اینطوری هستند. حداقل اگر گناه و فساد درنیاید یک خطاها و عیبهایی درمیآید، عیبهایی که در افراد هست عیبهای طبیعی، عیبهای مصنوعی، بالاخره علنی بشود آبروریزی میشود ولو این که واقعاً گناه و خیانتی هم نبوده باشد. ما انسان هستیم، ما خطا میکنیم. این یک. دنبال امام معصوم نباید بگردید و نباید خودت را معصوم نشان بدهی. خودت را متهم کن. حضرت یوسف(ع) با آن همه عظمتش گفت من خودم را تبرئه نمیکنم. «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» (یوسف/ 53) این نفس در من یا هرکسی «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ،» مدام دستور به پلیدی و زشتی میدهد «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» اما استثناء دارد. آن وقتهایی که خودمان را مورد رحمت خداوند قرار بدهیم و خداوند به ما رحم کند و کمکمان کند، چرا ما میتوانیم پاک باشیم و حتی میتوانیم ادعا کنیم که من گناه و ظلمی نکردم، لااقل در این 24 ساعت نکردم. عصمت، معصومیت به همین معنا تحقق پیدا میکند که البته مراتبی هم دارد.
هشتگهای موضوعی