شبکه افق - 28 فروردین 1402

پرسش و پاسخ (24)

قسمت اول: ۱. رویکرد "برد - برد" آیا با مستکبرین که تن به برابری نمی‌دهند، معقول یا مشروع است؟ ۲. تفاوت "سودطلبی" مشروع با "سودپرستی" چیست؟ و در بازار اسلامی، مرز رقابت سالم و تعارض ناسالم کجاست؟ ۳. چرا کار جهادی و جمع مومنانه، بدون عشق نمی‌شود؟ قسمت دوم: ۴. چه تکمیلی در شیوه نگارش رساله‌های عملیه ضرورت دارد و چرا؟ ۵. فتواهای انقلابی و اقتصادی مرجعیت در تاریخ منطقه چه خطراتی را مهار کرد؟ ۶. لباس اسلامی یعنی چه؟ ۷. چرا جنبش‌های منطقه، تقریبا همگی تداوم انقلاب اسلامی ایران است و چرا بر سر پیچ بزرگ تاریخ هستیم؟ ۸. چرا می‌گوییم آغازِ پایان تمدن پیر غرب پیداست؟ ۹. امام چرا منشا همه مفاسد و مصالح ایران را دانشگاه و حوزه می‌دانست؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در باب مفهوم‌شناسی تشکل اسلامی که باید هدف مشخص و دقیق، هدف لیزری تعریف بشود تا امکان تجمع ادامه‌دار بخصوص وسط صحنه و معرکه پیش بیاید یک نقطه‌ای است که هر جریان سیاسی و فکری که در مورد آن حساسیت کافی نشان نداده چوب آن را خورده و همین‌طور به جامعه چوب و صدمه زده است و هم به خودش صدمه زده و صدمه خورده است. کار جمعی اساساً از این لحاظ دو سنخ است. 1- کار جمعی و تشکیلاتی است با اهداف خودخواهانه. 2- یک عده‌ای برای کسب ثروت یا قدرتی یا ریاستی یک امتیاز مادی دور هم جمع می‌شوند با هم تقسیم کار کنند و یک سازمان نسبتاً پیچیده‌ای ایجاد کنند تا بتوانند بر بقیه جامعه که معمولاً فرادا تصمیم می‌گیرند و تک‌تک عمل می‌کنند مسلط بشوند و اگر درست به لحاظ فنی یعنی قوی عمل کنند موفق هم می‌شوند. اما هیچ رابطه عمیق ایمانی و قلبی این‌ها را به همدیگر وصل نمی‌کند چون در آن جمع و تشکیلات هرکسی به فکر خودش است. اگر با بقیه مرتبط و متوسل می‌شود هدفش این است که بقیه را چطوری در مسیر منافع خودش بکار بگیرد و چطوری از بقیه سواری بگیرد. کمتر سواری بدهد و بیشتر سواری بگیرد. اما در یک تشکل عاشورایی,‌جمع انقلابی و یک حزب توحیدی، یک انجمن، یک گروه، یک جبهه انقلابی، افراد بهم نزدیک می‌شوند نه برای استئثار، استئثار یعنی ترجیح خود بر دیگران؛ بلکه برای ایثار. یعنی ترجیح دیگران بر خود. فدا کردن خود برای دیگران. این‌ها تفاوت‌های مهمی بین دو سنخ کار حزبی و دو سنخ کار تشکیلاتی است در هر حوزه‌ای بخصوص فرهنگی و سیاسی، حتی اقتصادی. با این که ظاهراً بازار محل مسابقه سودآوری است. بازار جایی است که هرکسی باید برای خودش کار کند و در عین حال بازار اسلامی و بازار کفر، یک تفاوت اصلی و جوهری‌اش این است در بازار اسلامی شما کار اقتصادی می‌کنید هدف‌تان هم ضرر کردن و ضرر دادن نیست هدف‌تان سود بردن است اما یک سود مشروع معقول که به قیمت ضرر دیگران تمام نشود یعنی در بازار اسلامی در یک فعالیت تشکیلاتی اقتصادی حتی یک رقابت اقتصادی، یک رقابت سالم برادرانه و دوستانه است، رقابت سگ‌ها و گرگ‌ها با هم نیست که همدیگر را بجوند جلو بروند که برد تو باخت من باشد و برد من باخت تو. این برد – برد که شنیدید حرف درستی است اما بین دوستان و بین مردم؛ نه بین دشمن. بله در اقتصاد، در روابط اجتماعی در خانواده، هم باید برد – برد باشد یعنی همه باید به حقوق‌شان برسند کسی نباید له شود و ضرر کند. منتهی بعضی‌ها برداشتند این تعبیر برد – برد را با دشمن بکار بردند. مثل این است که بگوییم در عاشورا، حسین و یزید یک کاری بکنند که برد –برد بشود. هم یزید پیروز باشد هم حسین پیروز باشد نگوییم پیروزی یکی شکست دیگری است. با دشمنان حق که برد برد نداریم مگر تجارت داریم؟ تجارت و کاسبی نیست اما در جامعه، در خانواده رابطه زن و شوهر، والدین و همسران، همسایه با همسایه باید برد – برد باشد یعنی همه به حقوق‌شان و به منافع‌شان برسند نه این که یکی له بشود و آن یکی دیگر سود ببرد و جلو برود. این روابط حتماً غیر اسلامی است بین خریدار و فروشنده، بین استاد و شاگرد، بین مالک و مستأجر، همه همین‌طور است. در نظام سیاسی هم مدیریت‌ها و مردم باید یک چنین رابطه‌ای داشته باشند و هر کدام بدانند وظایف و حقوق و حدودشان چیست؟ این تعبیر برد – برد با دشمن غلط است و مغالطه‌ای که این وسط شد، اگر نگوییم بعضی‌ها بالاتر از مغالطه دنبال اهداف دیگری بودند همین مسئله است که یک مناسبتی که درون یک جامعه توحیدی و اخلاقی مطرح می‌شود که هر کسی به حقوق خودش قانع است، حدود خودش را می‌پذیرد و به حدود دیگری تجاوز نمی‌کند. بله این‌جا برد – برد است اما در جنگ با دشمن که حیوان‌صفتی، استکبار، خصیصه ذاتی آن است اصلاً او برای کسی بردی قائل نیست او می‌گوید همه عالم برای من، و بقیه زیر دست ما و زیر پای ما له بشوند! آن‌ها جز به برد و باخت نمی‌اندیشند. نتیجه این برد برد را دیدید که چه شد؟ نتیجه آن باخت کامل شد. شما برای حداقل حقوق این ملت باید التماس کنید به کسانی که ذره‌ای حرمت برای این ملت و حقوق او قائل نیستند یعنی هم ذلت و هم عقب‌نشینی و امتیاز دادن و آخرش هم بدهکار بودن و متهم شدن این غلط است. اما در فعالیت اجتماعی، انقلابی، دینی و توحیدی حتی اگر در بازار اقتصاد باشد که جای رقابت اقتصادی است رقابت سالم است قرار نیست من سود نامشروع ببرم. سود نامشروع یعنی سود مشروع من به علاوه سود مشروع تو، هر دویش برای من که وقتی برای تو مشروع است برای من نامشروع می‌شود. معنی‌اش این است.

چه کسانی می‌توانند کار گروهی و جمعی و تشکیلاتی بکنند؟ کسانی که به حقوق خودشان قانع هستند و به حقوق دیگران احترام می‌گذارند این جا برد – برد معنا دارد کار جمعی، گفتگو، معامله، تجارت، سیاست، همکاری، معنادار است. در یک ساحت و سازمانی که اخلاق برای آن حاکم باشد، عدالت حاکم باشد عقلانیت باشد، جایی که عقلانیت نیست امکان حرف زدن نیست. با چه کسی حزف می‌زنی با کسی که عقل ندارد؟ یا عقل را قبول ندارد؟ از بازار می‌توانید این مناسبات سالم را داشته باشید تا وسط جبهه تا در کربلا. آن‌جا هم شما اهل ظلم نیستید حتی به دشمنان‌تان ظلم نمی‌کنید. سیدالشهدا زودتر از دشمن به فرات رسیدند این‌ةا رسیده بودند آب دست این‌ها بود بعد نیروهای حر، آن طلایه سپاه دشمن که جمع چند هزاری بودند رسیدند خب آن‌ها باید از شریعه می‌آمدند از همین جایی که دست امام حسین(ع) بود به اسب‌هایشان آب می‌دادند و خودشان آب می‌خوردند از همه جا که نمی‌شد پایین رفت. جای خاصی بود که خونه داشت و می‌شد رفت. و آن‌جا دست امام حسین(ع) بود. بعضی از یاران به امام حسین(ع) گفتند این‌ها دشمن هستند می‌خواهند ما را بکشند بزنند نگذارید به لب فرات بیایند این‌ها جنگ را شروع کردند ما وسط جنگ هستیم. امام حسین(ع) فرمودند نه، بگذارید بیایند. خودشان راهنمایی کردند بعد جالب است آن‌ها چون اسب‌هایشان در بیابان تشنه دویده بودند و خسته بودند امام حسین(ع) فرمودند یک جوری به اسب‌هایتان آب بدهید که صدمه نبینند. خودشان آوردند یک مقدار آب به آن‌ها و به سربازهای دشمن دادند که اسب‌ها را این‌طوری آب بدهید که این‌ها خسته هستند و دویدند یک موقع آسیب نبینند. یعنی امام حسین(ع) به فکر اسب دشمنانش هست. وقتی می‌گویند جبهه توحیدی با تو می‌جنگیم، یعنی تو داری با ما می‌جنگی، سر ما را هم شما می‌برید بعد هم ما را تشنه می‌‌گذارید و نمی‌گذارید بچه شش ماهه آب بخورد. ولی این کار را هنوز نکردید و من نگران تشنگی اسب‌هایتان هم هستم. این تفاوت دوتا جبهه و دوتا تشکل است.

بنابراین کار گروهی و تشکلی را توجه داشته باشیم که کار جمعی را اگر از توی خانواده یاد گرفتیم در مدرسه، در محله، در مسجد، در بسیج، بعد در نشکل‌ها و در مدرسه و در دانشگاه، بعد کم‌کم می‌توانیم یک شاخه‌هایی از حزب‌الله را تشکیل بدهیم یعنی حزب سیاسی، و تشکل فرهنگی داشته باشیم که با روش درست عمل کنیم و الا نمی‌شود. اگر در روابط محدود تشکیلاتی نتوانیم درست عمل کنیم فردا بین ما و شما کسانی یک جایی مسئول می‌شوند مدیر می‌شوند آن‌جا هم قطعاً نمی‌توانند به روش درست عمل کنند. کار جمعی مؤمنانه چه 72نفر باشند در برابر ده‌ها هزار که اقلیت مطلق به لحاظ مادی که قطعاً شکست مادی و نظامی می‌خورند و هم شهید و قتل عام می‌شوند چه یک کار بزرگ جهانی و بین‌المللی. آن‌هایی که این یک فرآورده‌ی اجتماعی و یک حرکت جمعی است که مبنای آن شروع آن، آ‌غاز آن، تعامل آزاد و انتخاب آگاهانه افراد است یعنی هیچ جمع تحمیلی و زورکی نمی‌تواند یک جمع مؤمنانه باشد. جمع مؤمنانه مبتنی بر عشق و ایمان است نتیجه آن هم فداکاری و ایثار است مسابقه قدرت و ثروت و ریاست و شهرت بین افراد راه نمی‌افتد اتفاقاً در گمنامی مسابقه می‌گذارند. مسابقه می‌گذارند در این که چه کسی خدمت کند و بیشتر خادم باشد و کمتر مخدوم. چه کسی پنهانی فداکاری کند بدون این که از او تشکر کنند. درست این دو نوع حزب، بین حزب‌الله و حزب الشیطان مناسبات حاکم در درون‌شان متضاد با هم است. آن‌جا در آن تشکیلات، هدف مشترک است خودانگیختگی درونی، انتخاب آگاهانه، هویت، ایمانی و وحدت آزادانه در عین حال بعداً کم‌کم یک سازماندهی هرچه پیچیده‌تری برای تقسیم کار ایجاد می‌شود تخصص‌گرایی هم کاملاً رعایت می‌شود. هدف نهایی هیچ کس در آن جمع «من» نیست. امام(ره) می‌گفت نگویید من، بگویید مکتب من. هدف مکتب من است نه من. هدف ما و همه است نه من. اما در حزب‌الشیطان یعنی همه احزاب و تشکل‌هایی که با اصالت دنیا شروع می‌شوند قطعاً به نزاع و درگیری ختم می‌شود چون مسابقه سر این می‌شود که چه کسی بیشتر بخورد؟ چه کسی کمتر ضربه بخورد و بیشتر نانش را بخورد. دعوا سر این است حالا می‌خواهد اسم آن مذهبی یا غیر مذهبی باشد فرقی نمی‌کند. خود ما و شما گرفتار آن می‌شویم. هدف نهایی این است که وضع چه کسی به لحاظ مادی بهتر بشود این یک سازمان غیر الهی می شود. مبنا حب‌الدنیا است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند رأس و منشأ همه خطاها و خیانت‌ها همین خودخواهی و منفعت‌پرستی شخصی است که من مقدم بر همه هستم. من بر خدا مقدم هستم بنابراین بر خلق هم مقدم هستم. همه خلق فدای من! اگر با خلق و دیگران همکاری هم می‌کنند مثلاً انتخابات است، حزب است، تشکل است، یک کار جمعی است این همفکری و همکاری سازمانی راستا و هدف نهایی‌اش این است که چطوری بقیه را در جهت منافع خودم استخدام کنم؟ تا کجا با جمع جلو بروم بعد کجا پایم را روی شانه بقیه بگذارم و بالا بروم. بقیه را استثمار و استخدام بکنم! تا این لحظه به کار جمعی تن می‌دهد از آن لحظه که ببیند بقیه به دردش نمی‌خورند این باید به درد بقیه بخورد از آن لحظه به بعد از جمع جدا می‌شود و تن به کار جمعی نمی‌دهد چون احساس استغنا و بی‌نیازی از دیگران می‌کند. این تشکل مادی می‌شود.

***

همین چند روز پیش داشتم یک سندی می‌خواندم – کاشکی می‌آوردم این‌جا برای شما می‌خواندم – مرحوم صاحب عروه، مرحوم یزدی، از علما و مراجع بزرگ نجف بود همین کتاب «عروه‌الوثقی» که تقریباً برای مباحث فقهی یک مرجعی شد و خیلی از فقهاء به آن مرتب حاشیه زدند و منتشر شده است. ایشان در نجف بود. می‌دانید که مراجع ما رساله نمی‌نویسند که بنشینند مثل کتابی که تألیف می‌کنند هر صفحه چندت مسئله بنویسند و جلو بروند. اصلاً هیچ مرجعی هیچ رساله‌ای ننوشته است. بعضی از شاگردان دفترشان جمله جمله حاشیه‌هایی که این مرجع به نظر آن مرجع قبلی زده، مثلاً همین مرحوم یزدی، صاحب عروه، یک فتوایی در یک قضیه داده و گفته دلیل من برای این فتوا این است، این دلیل نقلی و این هم دلیل عقلی من است. بعد این مرجع به او نقد می‌کند و می‌گوید من این را قبول ندارم این دلیل عقلی‌ات اشتباه است این دلیل نقلی‌ات درست یا اشتباه است، کسی که آن‌ها را با استدلال رد کند این یک جوری مثل گواهینامه اجتهاد و مرجعیت می‌شود و اتفاقاً یکی از اشکالاتی که الآن به این سبک رساله‌نویسی هست این است که با ادبیات و در فضای حوزوی و درس خارج فقه و اصولی نوشته شده است این‌ها هم باید ترجمه بشود. بعضی از این مسائل به لحاظ نظری و حوزوی مهم است ولی بخشی از آن به لحاظ عمل اجتماعی امروز مطرح نیست. وقتی این را بیاوریم می‌گوید مانیفست زندگی دینی این است؟ نخیر؛ مانیفست زندگی دینی رساله‌های عملی فعلی ما نیست، اتفاقاً بین این رساله‌ها با آن مانیفست دینی باز عموم و خصوص من وجه است. یعنی یک بخش‌هایی که در رساله‌ها هست مسائل امروز زندگی دینی است، یک بخش‌هایی نیست، یک بخش‌های مهمی از زندگی دینی است که کاملاً فقهی است و باید در رساله‌ها باشد و نیست. در روش نوشتن رساله، حتماً باید یک بازنگری بشود اوایل انقلاب بعضی از آقایان شروع کردند این کار را کردند یک تدوین خواننده محور، ولی متأسفانه باز تعطیل شد. این‌ها الآن به سبک نویسنده محور است. این سبک برای محقق خوب است. اما برای مقلد، کسی که استدلال‌های این‌ها را نمی‌داند و اصلاً نمی‌داند چی به چی مربوط است می‌خواهد همین لحظه بفهمد که الآن من باید چه کار کنم؟ این‌ها می‌شود به روش فصیح‌تر، بلیغ‌تر، مناسب‌تر، اولویت‌بندی شده‌تر حتی در دقت در نگارش و نثر و ویراستاری، این‌ها دیگر کار مراجع نیست، این‌ها کار شاگردان است. حالا این را هم در حاشیه گفتیم.

مرحوم آیت‌الله یزدی، صاحب عروه‌الوثقی دیدم ایشان نوشته، ظاهراً ایشان فتوا داده، گفته چون غرب بر اقتصاد ما دارد مسلط می‌شود – آن اوایلی بوده که این‌ها کاملاً داشتند بر اقتصاد ایران و عراق مسلط می‌شدند – می‌گوید شرعاً حرام است از مؤمنین می‌خواهم که کالاهای اروپایی مصرف نکنند و فقط کالاهای داخلی را مصرف کنید حتی اگر جنس آن بدتر است. چون تقویت تولید کننده داخلی وظیفه شرعی است و این که بازارها را دست این‌ها ندهیم چون این‌ها بر ما مسلط می‌شوند. ببینید یک مرتبه می‌شود تولید لباس اسلامی مناسب، لباس اسلامی باید تعریف شود، لباس زیبا، بانشاط، درست، اما با پوشش، عفت، متانت و لباس اخلاقی. یک مرتبه می‌بینید تولید لباس – ایشان می‌گوید – اقمشه، امتعه، تولید یک کالا، تولید یک جنس، این‌ها واجب شرعی می‌شود مثل نماز. این‌طوری یک مرتبه حریم و حدودها جابجا می‌شود و معیار آن باید روشن شود.

همین خطی که بچه‌های ما و انقلاب ما رفت، همین خط الآن به کشورهای عربی و شمال آفریقا و خاورمیانه رفته و همه دنیا را بهم ریخته است. همین خط است. در لندن و نیویورک داشتند با این جوان‌هایی که توی خیابان آمده بودند 99درصدی‌ها علیه وال‌استریت و نظام سرمایه‌داری، مصاحبه می‌کردند که عصر لیبرالیزم اقتصادی گذشت، لیبرالیزم هم مثل کمونیزم است و باید به زباله‌دان تاریخ برود گفتند ما از جوانان مسلمان مصر و تونس الهام گرفتیم، این‌جا هم میدان تحریر ماست. خود مصر و تونس و جوانان عرب از کجا الهام گرفتند؟ تا قبل از انقلاب اسلامی که در تمام جهان اسلام و عرب، انقلابی اتفاق نیفتاده بوده که مردم به خیابان بیایند شعار الله اکبر بدهند و رژیم سرنگون کنند، اینها تا قبل از انقلاب ما نبود. خب پس این تحول از کجا شروع شد؟ و به جهان عرب رفت و بعد به جهان اسلام، و حالا به اروپا و نیویورک و لندن رفته است، دنیا دارد تغییر می‌کند، پس شما می‌توانید. این خوب است که شما بگویید می‌شود. اما مدام پز دادن به گذشته نه. بله، اگر به این منظور است که همان شروع بود که بعد بالید و امروز تمدن حاکم بر جهان شده است این حرف درست است. البته به شما بگویم علائم پیری این تمدن دارد کاملاً دارد به چشم می‌خورد. تمدن غرب، الآن در قرن سوم و چهارم خود، تکوین آن است و در قرن سوم اقتدار جهانی‌اش. چون این‌ها تقریباً از قرن 19 حاکم شدند. قرن 19 و 29 بعد از حدود 200 سال، علائم پیری و زوال کاملاً در آن‌ها به چشم می‌خورد. همین شکست‌ها و همین فروپاشی‌ها. این‌ها فروپاشی است این‌ها را شوخی نگیرید. فروپاشی این‌ها ساختمان نیست که یک مرتبه فرو بریزد، این‌ها علائم پوسیدگی است. به لحاظ ایدئولوژیک پوسیده‌اند. مشروعیت ایدئولوژیک زیر سؤال رفته است، محبوبیت زیر سؤال رفته است، اقتدار زیر سؤال می‌رود. بحران اقتصادی، بحران اخلاقی، بحران خانواده، مدام جنگ درست کن، تهدید کن، حمله کن تا شکست و فروپاشی‌ات را یک مدتی عقب بیندازی. تا چه زمانی می‌شود این کار را کرد؟ مدام جنگ پشت جنگ! بالاخره باید بایستید با واقعیت روبرو شوید. اگر به این سبک این‌ها ادامه بدهند این‌ها آغاز پایان‌شان است. از آغاز پایان هم یک مقدار گذشتیم مگر خودشان را اصلاح کنند که بعید می‌دانیم اصلاح کنند. امام(ره) می‌گفت منشأ تمام مصیبت‌ها و بدبختی‌های این جامعه ما دانشگاه و حوزه است! و منشأ تمام پیشرفت‌ها ما و موفقیت‌های ما هم حوزه و دانشگاه است. ما دوتا دانشگاه داریم، دوتا حوزه داریم. دو جور دانشجو و استاد داریم، صرف استاد بودن، دانشجو بودن، طلبه بودن مگر کافی است؟ مگر این‌ها ارزش است؟ امام(ره) می‌گفت تمام این فرقه سازی‌ها و مذهب‌سازی‌های انحرافی، عرفان‌های انحرافی، برگردید پشت آن یک آخوند فاسد منحرف است. نمونه آن همین بهائیت و بابی‌گری. اصل آن یک آخوندنمای شیعه بود. ادعای نیابت امام زمان کرد بعد هم گفت خود امام زمان هستم بعد هم گفت حالا که این‌جور است پیامبرم! بعد هم دید یک عده دنبالش رفتند گفت من اصلاً خدا هستم! یعنی ادعای خدایی کرد! بعد گفتند شریعت تو کو؟! بعد گفت این شریعت را واجب و حرام گذاشته، هیچی نجس نیست همه چیز پاک است ازدواج هم می‌خواهید بکنید با مادر و دخترتان هم می‌توانید ازدواج کنید! حلال است! شریعت آورد! خب این‌جوری که همه می‌توانند شریعت بیاورند! منشأ انحرافات مذهبی آخرش به یک روحانی فاسد و روحانی‌نما برمی‌گردد. منشأ تمام جنگ‌ها و خشونت‌ها و جنایت‌ها در تاریخ آخرش به یک دانشگاهی برمی‌گردد. تکنولوژی مواد مخدر از کجا آمده؟ از توی بقالی سر کوچه آمده؟! نخیر آقا از توی دانشگاه آمده است. بمب اتم، بمب هسته‌ای از کجا آمده؟ از توی دانشگاه آمده، از توی دانشگاه آمده است. آن فلسفه اخلاقی که می‌گوید اخلاق دروغ است و همه چیز نسبی است هر کاری کردی کردی از کجا آمده؟ از توی نانوایی محل آمده؟! نخیر آقا، از توی دانشکده علوم انسانی بیرون آمده است. منشأ تمام مفاسد و مصیبت‌ها و بدبختی‌های بشر از علما و دانشمندان است منشأ تمام سعادت‌ها هم از علما و دانشمندان است. تقدیس کلی! همین طوری انگار علم خودش خوب است! علم چی؟ علما، دانشمندان، این دانشمند است، این دانشگاهی است! این ممکن است بدترین آدم باشد و ممکن هم هست که بهترین انسان باشد. با کدام نگاه سراغ علم رفته و با این علم و تخصص چه کار می‌خواهد بکند؟ چه دانشگاهی چه آخوندش؟ این تجلیل و تقدیر و تقدیس برای کدام علم است؟ باید تفاوت این دو نوع نگاه به علم را باید بفهمیم. این‌جا می‌شود دینی و غیر دینی، دانشگاه اسلامی و غیر اسلامی. مفروضات این‌ها تفاوت‌هایی دارد.

سؤال: فرمودند وظیفه ما در برابر اساتیدی که سکولاریزم را تئوریزه کرده و فقط ترجمه‌ها را تدریس می‌کنند چیست؟

اگر ناآگاه هستند باید آگاه‌شان کرد و یک کمی به خودشان آورد که اگر نمی‌دانند چندتا نیشگون علمی لازم است. اگر می‌دانند و می‌کنند که خب بحث گردن کلفتی است.

سؤال: بنده از دانشجویان رشته علوم سیاسی هستم با توجه به حاکمیت فضای سکولاریزم در این رشته، راهکار شما چیست؟

البته راهکار اصلی دست نظام است یعنی این‌هایی که مسئول علوم انسانی هستند البته یک هیئتی هم تشکیل شده، مشغول هستند امیدواریم این‌ها کارشان بالاخره به یک نتیجه برسد. استادی در این علوم شده یک حالت پرستیژ و منزلت اجتماعی و وسیله نان خوردن، آن وقت شما بخواهید یک اصلاح معرفتی در عرصه آموزش ایجاد بکنید نمی‌شود هم آب و نان یک کسانی به این مسائل گره بخورد و هم اصلاح کنید، باید رابطه این را با مسئله معیشت و منزلت، یک کمی گسست منطقی ایجاد کرد تا بشود با مسئله، نه اقتصادی یا صنفی، بلکه علمی با مسئله برخورد کرد. اما تا آن نشود، تا وقتی که شما درس‌هایتان را هم خواندید پی کارتان رفتید خودتان شخصاً در کنارش مطالعات اسلامی داشته باشید.

سؤال: علوم ریاضی که فرمودید از آثار مسلمانان الهام گرفته شده، در گذشته حتی قبل از میلاد، کسانی چون ارسطو و غیره، بوده است. چگونه توجیه می‌کنید؟

من نگفتم نبوده است. عرض کردیم بعضی از علوم ریاضی، مثل همین جبر، مثلثات اصلاً نبوده است تا قبل از خوارزمی، تا قبل از متفکران اسلامی اصلاً چنین علومی وجود خارجی نداشتند، این‌ها ابداع کردند. بعضی علوم هم بوده است منتهی تحولات بسیار بزرگ و پیشرفت‌های بزرگ در دوره تمدن اسلامی و به دست این‌ها شده است. من فقط یک نمونه از آن را به شما بگویم برایتان جالب است در سوئد بودم، یک محققی آنجا بود که ایشان به من گفت به کتابخانه استهکلم بیا و کتابش را به شما نشان بدهم که در این کتاب دقیقاً توضیح داده که حتی این One(وان)-) twoتو)- – three (تری) ریاضی و حروف و اعداد ریاضی غربی، همه ابداع خوارزمی است. ریاضیدان ایرانی. می‌گفت آن‌جا اثبات شده و نشان می‌دهد که یک ایرانی همین One(وان)-) twoتو)- – three (تری) را ابداع کرده است. که (وان) یک زاویه دارد. (تو) یک زاویه این‌طرف و یکی این طرف. (تری) دوتا زاویه این‌طرف، یکی آن طرف دارد. (فور) چهارتا زاویه دارد. این ابداع خوارزمی است. این یک نمونه‌اش. حالا برو بقیه‌اش را پیدا کن.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha