شبکه افق - 24 فروردین 1402

پرسش و پاسخ (21)

قسمت اول: ۱. چرا حق حاکمیت علی ع و ولایت ایشان، علاوه بر صلاحیت برتر، در واقع، حق مردم بود که زیر پا رفت؟ ۲. مفهوم‌شناسی ولایت علی ع از چشم فاطمه زهرا ع و بدسلیقگی در نامگذاری خطبه ایشان به فدکیه؟ ۳. چرا پیامبر، صبر بر تحریم شعب ابیطالب و شکنجه‌ها و توهین‌ها و شهادت‌ها را برای رشد و رهایی، لازم می‌دانستند؟ قسمت دوم: ۴. چرا علی ع حتی از حلال خدا اجتناب می‌کرد و بر خود، سخت می‌گرفت؟ ۵. حکومت علوی را چرا باید دشمن گرسنکی و غم دانست؟ ۵. و شخص علی ع را امام مستضعفان ؟ ۶. چرا "همه فن حریف" بودن و کارآمدی امیرالمومنین ع در هر کار، تعریف "مقدس مآبان" از دین را رد می‌کند؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تا به حال از حضرت فاطمه(س) زیاد سخن گفتیم اما از سخنان حضرت فاطمه(س) زیاد نگفتیم و لذا خیلی‌ها وقتی از آن‌ها سؤال می‌شود که از حضرت فاطمه(س) 5تا جمله بگویید و درباره آن‌ها 5 دقیقه بحث کنید که برای چه ایشان الگوی زنان جهان و مردان جهان هستند معمولاً با پاسخ سکوت مواجه می‌شوند جز دو – سه جمله مشهور از ایشان، کسی چیزی نمی‌گوید. فاطمه‌شناسی را در این نوبت از طریق بخشی از فرمایشات و مواضع و شخصیت ایشان پیگیری کنیم. در باب اتفاقات پس از پیامبر که بعد به رنجوری و شهادت و مظلومیت و اعتراض ایشان انجامید اشاره‌ای کردند. ممکن است بر اساس بعضی از مرثیه‌خوانی‌هایی که بخشی از شیعه، بخش عوام شیعه معمولاً راجع به ایشان دارند این توهم پیش بیاید که حضرت فاطمه(س) وقتی از خلافت و مظلومیت و ولایت علی(ع) سخن می‌گفتند توجه به این که شوهرشان هستند، پسرعمویشان است داشتند! مثل این که بعضی‌ها برای فاطمه(س) طوری مرثیه می‌خوانند که انگار ایشان نگران یک مزایای شخصی برای خودشان و برای علی(ع) و برای فرزندان‌شان داشتند. مثلاً پیامبر(ص) رهبر امت بوده حالا به ما چه می‌رسد؟! یک زمین داشتیم آن را گرفتید، اموال و املاک‌مان را که گرفتید! حکومت هم که قرار بود ما جانشین پدرم باشیم آن هم که نگذاشتید و... بخشی از مرثیه‌خوانی‌های مرسوم بین ما، یک جوری بحث می‌کند که اگر حضرت فاطمه(س) نگران از دست رفتن و از دست دادن موقعیت اجتماعی خودشان و امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان‌شان بودند. و وقتی حضرت امیر(ع) می‌فرماید حکومت حق من است مثل این است که من بگویم این قالی‌ها و فرش‌ها حق من است شما برندارید برای من است. در حالی که اگر کسی علی‌شناسی و فاطمه‌شناسی را در حد اقل مسئله هم مستند به منابع احراز کرده باشد هرگر چنین توهمی در حق علی و فاطمه(سلام‌الله علیهما) نمی‌کند. حضرت امیر(ع) نگران امت است، نگران دین خدا و قرآن است. نگران حقوق مادی و معنوی مردم و عدالت اجتماعی و رشد معنوی مردم است نه فقط مردم مدینه و حجاز، نه فقط مسلمین جهان که امروز به بیش از 5/1 میلیارد هستند بلکه به کل بشریت تا ابد دارد می‌اندیشد. وقتی که حضرت فاطمه(س) می‌گوید حق علی، مراد اگر دقیق بنگریم یعنی حق امت و حق بشریت. این حقی که می‌گویند حق علی، منظور استحقاق است یعنی این مقام و این اختیارات و این مسئولیت و رهبری شایسته چه کسی است؟ این شایستگی و استحقاق یک وقت مخلوط نشود با دعواهایی که ما داریم ولو یک طرف ظالم و یک طرف مظلوم که می‌گوید حق من را خوردند. یعنی زمین پدرم را بردند، ارث ما را بالا کشیدند حکومت را گرفتند اساساً نسبت دادن چیزی نگاهی به اهل بیت(ع) و فاطمه(س) جنایت بزرگ و ظلم به آن‌هاست و نشناختن آن‌هاست. توهینی از این بالاتر به حضرت فاطمه(س) نمی‌شود کرد که دغدغه اصلی و نگرانی ایشان سر باغ فدک بود! من آن خطبه فدکیه را نمی‌دانم چه کسی اسم آن را فدکیه گذاشته؟ یا اگر هم گذاشته شاید منظورش آدرس دادن بوده است و الا محتوای این خطبه یک مقوله فدکیه نیست. فدک یکی از مسائل است آن هم نه بخاطر یک تکه زمین. باطر پایمال شدن یک حق. به این معنا که وقتی با فاصله کوتاهی از رحلت پیامبر(ص) حق قطعی تنها فرزند باقی مانده از ایشان که وصیة ایشان و وصیّ ایشان علی و فاطمه است می‌گیرید دیگر با بقیه مردم چه خواهید کرد؟ و با بقیه حقوق چه خواهید کرد؟ بعد هم آمدیم با تحریف مذهبی این مسئله، که یک مشروعیت قلابی بدهند، همان سخنرانی که کامل هم نیست بخشی از آن سانسور و حذف شده است یک سخنرانی توحیدی است. مباحثی که امروز از سنخ فلسفه و کلام و عرفان نظری و عرفان عملی است یک بخشی از آن‌ها این‌هاست. یک بخشی از آن بحث انسان و حقوق انسان و کرامت انسان است. بحث عدالت است. بحث محبت است. بحث آشنایی با فلسفه تاریخ است. بحث آسیب‌شناسی انقلاب و جنبش بزرگ پیامبر(ص) است. بحث خطر ارتجاع است. خطر فاسد شدن انقلابیون پس از انقلاب است. خطر مصادره شدن یک نهضت عظیم توحیدی است. خطر حاکمیت جهل و بی‌عدالتی، جهل و ظلم بر امت اسلامی با پوشش اسلامی است. حضرت فاطمه(س) برای این‌ها دارد فریاد می‌زند. وقتی هم که می‌گوید علی، وقتی از خلافت و ولایت علی سخن می‌گوید شما باز ببینید ایشان چگونه استدلال می‌کند؟ از روی استدلال ایشان می‌شود فهمید که درد فاطمه(س) چیست؟

روایات و سخنانی که از حضرت فاطمه(س) در مورد خصوصیات شخصیت ایشان عرض می‌کنم، یکی بُعد معنوی حضرت فاطمه(س) است. دقت کنید. نقل شده که جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل می‌شود که خداوند به عبادت و شب زنده داری‌‌ها و اذکاری که فاطمه(س) می‌گوید، روزه‌هایی که می‌گیرد، سجده‌های طولانی ایشان، تفکر ربّانی ایشان، اخلاص ایشان برای خدا، خدمت ایشان به مردم و به خلق و به محرومین برای خدا، حضورشان در این جبهه‌ها همه را می‌گویند، فاطمه ملکة توحید است. حضرت فاطمه(س) این دختر کوچک به حدی در همه صحنه‌ها بلوغ و رشد از خودش نشان می‌دهد که پیامبر(ص) در شرایطی که تنها مانده، وقتی مسلمان‌ها را تبعید کردند و از مدینه بیرون کردند این شعب ابی‌طالب یک مزرعه بزرگی بود یک دره‌ای بود برای ایشان بود گفت به همین جا برویم. خب آن‌جا رفتند و آن‌ها هم محاصره‌شان کردند, سه سال محاصره مطلق، تحریم اقتصادی، نه از این تحریم‌های الکی که ماها هستیم تحریمی که غذا برای خوردن نبود، گاهی لباس نداشتند که با آن نماز بخوانند، یک لباس را گاهی مدام عوض می‌کردند و با آن نماز می‌خواندند، بیماری می‌آمد، شب‌های سرد، روزهای داغ، ‌سه سال در محاصره بودند و این‌جور وقت‌ها می‌دانید که فشار سنگین است مخصوصاً روی رهبر و رهبران. چون همه ایمان‌ها که به یک اندازه نیست یک کم که می‌گذرد فشار که زیاد می‌شود اول همه شعار می‌دهند ما هستیم، بعد گرسنگی، تشنگی، خطر، فشار، دوری، غربت، تهدید، گرما، سرما، خطر مرگ، هرچه بیشتر می‌شود یک عده‌ای مدام متزلزل و متزلزل می‌شوند و شروع به پچ‌پچ کردن و فس‌فس کردن می‌شود و اعتراضات شروع می‌شود! که این چه رسمی بود؟ این مسیر اصلاً درست بود؟ می‌ارزید؟ اصلاً شاید پیامبر اشتباه کرده؟ اصلاً این‌ها وحی بود؟ نبود؟ خب چرا آن‌جا این‌طوری عمل نکردید؟ ما تندروی کردیم!‌ ما این‌طوری کردیم که این‌ها ما را تحریم کردند! ما یک کاری کردیم اشتباه کردیم افراطی رفتار کردیم! خب حالا پیامبر تمامش بکند! چندتایش را پس بگیر و... همه این حرف‌ها شروع می‌شود. در این شرایط پیامبر(ص) هم باید به این‌ها آرامش بدهند، البته بعضی‌ها مؤمنین محکم هستند بعضی‌ها هم شل هستند در این شرایط سخت، ظرف مدت کوتاهی دو پناه اصلی پیامبر و دو یار اصلی پیامبر(ص) جناب خدیجه ام‌المؤمنین مادر اهل بیت(ع) و جناب ابوطالب(ع) پدر علی‌بن‌ابیطالب(ع)، این دو نفر در یک فاصله کوتاهی و محاصره اقتصادی و سیاسی از دنیا می‌روند رسول خدا تنها و تنهاتر می‌شود. بعد حضرت فاطمه(س) یک کودکی است چنان به پیامبر میرسد و چنان این دختربچه از این خیمه به آن خیمه با اینها صحبت می‌کند و به این‌ها آرامش و روحیه می‌دهند که به پیامبر که می‌رسند پیامبر دست این دختربچه را می‌بوسند و می‌گویند که امّ ابیها، فداها ابوها. پدرش به فدایش، این مادر من است دختر من نیست. امّ ابیها یعنی مادر پدرش است. این دختر برای من مادری کرد دختری نکرد. مواظب من است و مثل پروانه دور و بر من می‌چرخد. فاطمه(س) از کودکی در خط مقدم است وسط قلب نهضت است وقتی قبل از این محاصره، پیامبر(ص) قبیله به قبیله و محله به محله می‌روند در مکه و اطراف آن دعوت می‌کردند صبح می‌آمد قشنگ کتکش را قشنگ مفصل می‌خورد, سنگ می‌زدند دیوانه دیوانه! دور و بر ایشان بچه‌ها را می‌فرستادند که سنگ می‌زدند و فحش می‌دادند سروصورت پیامبر(ص) مجروح و خونین می‌شد یک زمانی خدیجه و علی و فاطمه این سه‌تا دور پیامبر(ص) بودند می‌آمدند جلوی مردم که سنگ‌ها به آن‌ها بخورد. پیامبر(ص) را خونین و مالین بیرون می‌آوردند فاطمه(س) توی آغوش پیامبر(ص) می‌نشست و خون را از سر و روی پدرش پاک می‌کرد. فاطمه(س)‌ از کودکی در قلب نهضت است. معنویت ایشان را ببینید چقدر است؟ یک وقت جبرئیل آمد فاطمه این همه رشد معنوی کرده و به سرعت دارد از آسمان‌ها عبور می‌کند و در دامان تو تربیت شده است، و چه شایستگی‌هایی از خودش نشان می‌دهد. به فاطمه بگو هرچه از خدا می‌خواهی بخواه، نه برای این که دختر پیامبری، بلکه خودت مستجاب‌الدعوه‌ای، این‌قدر به خدا نزدیک شدی که اراده خداوند اراده توست. چون اراده تو اراده خداست. پیامبر(ص) به حضرت فاطمه(س) می‌گوید جبرئیل می‌گوید از خداوند چه می‌خواهی؟ اگر می‌خواهید رشد معنوی حضرت فاطمه(س) را بشناسید این روایت و این جمله حضرت فاطمه را دقت کنید. حضرت فاطمه(س) این دختر نوجوان، کمی سکوت کردند بعد به پدرشان فرمودند که سلام من را به ایشان برسانید و بگویید که هیچ نمی‌خواهم جز خدا را. از خدا فقط خدا را می‌خواهم. واقعاً این حرف را چه کسی می‌تواند بزند؟ تمام عالم را به او عرضه کنید بعد این برای فدک گریه می‌کند؟! فدکی که وقتی علی‌بن‌ابیطالب(ع) خلیفه شد فدک را پس نگرفت گفت دعوای ما سر زمین نبود، دعوا سر حق و عدالت است. زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) وقتی که حکومت گفت این فدک کجاست مثل این که اختلافات از همان زمان‌ها شروع شده، این مرزهای فدک را بگویید که ما فدک را به شما پس بدهیم. زمان بنی‌عباس بوده که بنی‌امیه سقوط کردند. موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند که اگر مرزهای فدک را بگویم پس می‌دهید؟ گفت بله حتماً. گفت از آمودریا تا مدیترانه، از بین‌النهرین تا کجا... یعنی بحث ما سر زمین نیست، بحث ما سر عدالت و حکومت و امّت است. اصلاً این دقیقاً بهترین تفسیر بر قضیه فدک، این جمله موسی بن‌جعفر(ع) است. فرمودند مرزهای فدک کل جهان اسلام است. کل بشریت است. مسئله ما، مسئله شخصی نیست. البته آن هم خیلی مهم بود یک ظلمی بود ولی موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند وقتی مادر ما این مسئله را می‌گویند مسئله زمین نیست مسئله این است که از آن‌جا شروع شد کل جهان اسلام و کل بشریت را گرفت با همان منطق، ظلم گسترش پیدا می‌کند.

جمله حضرت فاطمه(س)‌در جواب پدر، در جواب جناب جبرائیل، فرشته معرفت و آگاهی و وحی، پرسیدند که از خدا چه می‌خواهید؟ حضرت فاطمه(س) فرمودند که «شَغَلَنی عَن مسَئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدمَتِهِ، لا حاجَةَ لِی غَیرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِیمِ»؛ گفت من این‌قدر غرق لذت خدمت به خدا هستم من شب و روز دارم به او می‌اندیشم، عشق بزرگ من اوست، و برای او و به نام او و به یاد او خدمت به مردم می‌کنم. این‌قدر من غرق لذت خدمت به خدا هستم که فرصت نکردم فکر کنم ببینم یک فهرستی از خواسته‌هایم داشته باشم که ببینم چه چیزهایی باید از خدا بخواهم! اصلاً ذهن من مشغول است. «شغلنی» حواس ذهن و قلب من این‌جاها نیست که برای خودم از خدا چه بخواهم؟ مشغول کرده، بازداشته من را «عن مسئلته» از هر خواسته‌ای. چی؟ لذتی را که از حضور در خدمت خدای متعال می‌برم. همین که من احساس می‌کنم در حضور او و در محضر او هستم من شب و روز غرق لذت هستم من شادم چیزی نمی‌خواهم «لا حاجَةَ لِی» هیچی برای دنیا نمی‌خواهم. فقط یک چیز از خدا می‌خواهم «غَیرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِیمِ»؛ فقط از خدا یک چیز می‌خواهم و آن نظر به وجه‌الله است. خداوند اجازه بدهد که تماشایش کنم. اجازه بده من بیش از این به او نزدیک شوم. بیشتر او را بشناسم. بیشتر به او عشق بورزم. فقط یک چیز از خداوند می‌خواهم من هیچ آرزو و نیازی ندارم جز این که خداوند اجازه بده و امکان بده نظاره‌گر رخسار زیبای او باشم. بگذارد من بیشتر قشنگی‌های او را ببینم. فاطمه این است. اوج عرفان، اوج معنویت. بالاترین مقام معنویت و معرفت و آگاهی و شناخت. هیچی نمی‌خواهم جز دیدار و ملاقات با تو. حضور در محضر تو. با من نجوا کن. بگذار با تو حرف بزنم، با من حرف بزن. بگذار از این که هست نزدیک‌تر بشوم. عطش عشق و شوق من را هیچی فرو نمی‌نشاند. کل دنیا چه ارزشی دارد که من از تو بخواهم؟ من به محضر تو بیایم و از تو غیر از تو چیزی بخواهم؟ فاطمه این‌هاست. از خدا دیدار خدا را می‌خواهد از خدا، خدا را می‌خواهد نه چیز دیگری. می‌گوید هر چیز دیگری در محضر تو حقیر است. نه دنیا می‌خواهم نه عزت. حتی سلامتی، خوبی و راحتی، البته همه این‌ها را در دعاهای می‌گویند بخواهید و همه هم بخواهید. اما حضرت فاطمه(س) می‌گوید واقعیت این است که این‌ها برای من کم و کوچیک است. خودت را می‌خواهم. بهشتت هم برای من اصالت ندارد خودت را می‌خواهم. خداوند جبرئیل را بر پیامبر اکرم می‌فرستد که فاطمه جان هرچه می‌خواهی بخواه جبرئیل همین‌جاست. و بعد جالب است در روایت هم داریم جبرئیل که به پیامبر نازل می‌شد ایشان هم طوری رشد معنوی پیدا کرده بود که خود حضرت فاطمه(س) می‌فرماید که هر وقت که جبرئیل می‌آمد من می‌فهمیدم که جبرئیل آمده و بر پدرم نازل شده است.

***

حضرت امیر(ع) خلیفه و حاکمی بود که تا یک سال سراغ نام نرم و جگر کباب شده نرفت. با این که می‌دانستند از یک سال پیش ایشان مایل بوده این غذا را بخورد و نخورد. بعد از یک سال و اندی، یک وقتی که دست‌شان یک کم بازتر بود روزه بودند گفتند امروز افطار یک جگری درست کنیم بخوریم. موقع افطار، فقیری آمد حضرت امیر(ع) همان جگری که درست کرده بودند کل آن را به او دادند، باز با نان و آب افطار کردند. بعد از یک سال که برای نان و جگر امشب برنامه‌ریزی کرده بود. گفتم آقا امشب را این نان و جگر را بخورید. فرمودند نه، می‌ترسم مصداق آن آیه قرآن باشم که در قیام می‌گویند «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا و اسْتَمْتَعْتُم بِهَا» (احقاف/ 20)؛ همه سرمایه‌تان را در دنیا خرج کردید و هرچه خواستید در دنیا بهره بردید دیگر برای خودتان چیزی در آخرت نگذاشتید. أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ آن نیروها و توان‌ها و استعدادهای پاکیزه‌تان را همه را در دنیا مصرف کردید فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا، ظرفیت‌تان پر شد. و اسْتَمْتَعْتُم بِهَا، شما کیف‌تان را در آخرت کردید و دیگر چیزی برای آخرت نگذاشتید. حضرت امیر(ع) فرمودند می‌ترسم برای من را هم یک وقت جزو آن‌ها بنویسند. قنبر می‌گوید که حضرت امیر(ع) غیر از این که به همه مردم کمک عمومی می‌کرد و تأمین‌شان می‌کرد و می‌فرمود کاری کردم که در جامعه من انسان گرسنه‌ای نیست الا این که از بهترین گندم دارند همه نان می‌خورند و همه سایه بالاسر دارند و همه از گواراترین آب دارند می‌خورند در عین حال باز به دیگرانی که از همه محروم‌تر بودند این‌ها را شناسایی کرده بود یتیم، بیمار، زمین‌گیر، زنانی که سرپرست نداشتند و غیر از این خدمات حکومتی منظمی که به همه می‌کرد می‌گفت باز شب‌ها ایشان شخصاً گاهی غذا درست می‌کرد و روی دوش خودش می‌برد خانه و بچه‌های یتیم را پیدا می‌کرد و با دست خودش در دهان بچه‌ها غذا می‌گذاشت و می‌گفت که این کافی نیست من خودم هم باید بتوانم مستقیماً این کار را انجام بدهم. غیر از این که حکومت می‌کند من خودم نباید محروم بشوم از این نعمت و فضیلت خدمت به یتیم و فقیر. یتیمان بسیاری را شناسایی کرده بود خرما و برنج و آرد بر دوش خود می‌گذاشت و اجازه نمی‌داد که من هم کمکش کنم می‌گفت این سهم خودم است. می‌گفت یک وقتی از روی دوش‌شان افتاد آمدم کمک کنم بگذارم گفت نه خودم. این چیزی است که در آن شریک نمی‌خواهم کمک به فقیر، کمک به محروم، خدمت به یتیم، می‌گوید غذای خوشمزه‌ای درست می کرد و با دست خود در دهان کودکان یتیم می‌‌گذاشت در حالی که نوازش‌شان می‌کرد بعد قنبر می‌گوید جالب است بعد هم علی برای کودکان صدای گوسفند درمی‌آورد تا بچه‌ها بخندند. خلیفه مسلمین عارف کامل، ولیّ خدا، می‌گوید این‌قدر به بچه‌ها محبت می‌کرد که «لَوَددْتُ اِنّی کنْتُ یتیماً» می‌گفتم کاشکی من هم بچه یتیم بودم که علی سراغ ما می‌آمد. یک شب آمدم دیدم امام با این بچه‌ها خیلی بازی کرد کشتی می‌گرفت که همین‌طور بچه‌ها بخندند. وقتی بیرون آمدیم به ایشان گفتم آقا سبک نیست اگر کسی شما را ببیند؟ مثل بچه‌ها این کارها را می‌کنید تا این‌ها بخندند؟ پشت شما روی دوش می‌آیند پشت گردن‌تان می‌آیند می‌نشینند، لگد می‌زنند، حضرت علی(ع) گفت وقتی می‌خواهم از خانه این‌ها بیرون می‌آیم لبخند روی لب‌های همه‌شان باشند. این‌ها فقط شکم نیستند احساسات هم هستند. این بچه‌ها محبت و عاطفه می‌خواهند. همین که این‌ها را در آغوش می‌گیرم این‌ها را بغل می‌کنم و نوازش می‌کنم برایشان لطیفه می‌گویم و این‌ها را می‌خندانم ارزش این کمتر از غذایی که به آن‌ها می‌دهم نیست هیچ خانه‌ای نیست که ما از آن بیرون بیاییم مگر این که لبخند باید بر لبان مردم باشد.

می‌گوید گرسنه‌ای به مسجد آمد، رسول خدا(ص) گفت امشب چه کسی میهمان می‌خواهد؟ علی(ع) گفت من. حضرت فاطمه(س) می‌گوید ایشان گفت من، در حالی که ما درخانه چیزی نداشتیم. میهمان را خانه آورد علی گفت غذا بیاور تا با مهمان با هم بخوریم. گفتم که غذایی نیست که خودمان هم بخوریم فقط مقدار بسیار کمی است به اندازه یک دختربچه‌ای، آن هم برای بچه‌ها گذاشتم. حضرت امیر(ع) فرمودند من مهمان را به خانه آوردم بچه‌ها امشب کمتر غذا بخورند خودمان هم نه. آن وقت ببینید چه کار کرد؟ بچه‌ها بروند بخوابند بعد سفره را انداختند، حضرت امیر(ع) چراغ را خاموش کردند که مثلاً روغن چراغ کم است که میهمان نبیند که جلوی میزبان چیزی نیست که بخورد. می‌گوید حضرت امیر(ع) خلیفه، سر سفره یک مقداری با فاصله نشست در تاریکی، وانمود کرد که دارد با میهمان چیزی می‌خورد. چراغ فتیله را هم پایین کشید که میهمان نفهمد چیزی در سفره نیست! هرچه هست جلوی او گذاشتند. صبح پیامبر(ص) آمدند به حضرت امیر(ع) فرمودند دیشب چه کردی؟ حضرت امیر(ع) گفت چطور؟ فرمودند دیشب این آیه نازل شد جبرئیل آمد که «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر/ 9)؛ آن‌هایی که دیگران را بر خودشان ترجیح می‌دهند با این که خودشان گرسنه هستند و حق خودشان است به دیگران می‌دهند و ایثار می‌کنند. این آیه دیشب در حق تو نازل شد. حضرت امیر(ع) می‌فرماید من حیا کردم که میهمان را خانه بیاورم و گرسنه برگردد. و ایشان یک آدمی نبود که فقط در یک حوزه کار کند. همه جانبه و چند بُعدی.

ببینید انسانِ اسلام یک چنین انسانی است: «أنّهُ لَمّا کانَ یَفرُغُ مِن الجِهادِ یَتَفَرَّغُ لِتَعلیمِ الناسِ، و القَضاءِ بَینَهُم، فإذا فَرَغَ مِن ذلکَ اشتَغَلَ فی حائطٍ لَهُ یَعمَلُ فیهِ بِیَدِهِ و هو مَع ذلکَ ذاکِرُ اللّهِ جَلَّ جلالُهُ» وقتی جبهه و جهاد بود جلوتر از همه می‌جنگید. می‌دانید فقط جلو زره می‌بست پشت نمی‌بست. می‌گفت من نه اجازه می‌دهم که کسی از دشمن پشت من برود زنده بماند و آن طرف برود لذا نه خودم پشت به دشمن می‌کنم! لذا این طرف زره نمی‌خواهد اسراف است. در جنگ این‌طور. لَمّا کانَ یَفرُغُ مِن الجِهادِ؛ وقتی از جهاد فارغ می‌شد جنگ و جهاد و عملیات نبود یَتَفَرَّغُ لِتَعلیمِ الناسِ می‌آمد مردم را آگاهی دادن، تعلیم و تربیت انسان‌ها و آشنایی‌شان با مفاهیم الهی. و القَضاءِ بَینَهُم، و قضاوت و داوری بین مردم و حل اختلافات. فإذا فَرَغَ مِن ذلکَ، بعد که این کار نبود، مشکل نظامی نبود، مشکلات اجتماعی دیگر نبود، - دقت کنید – وظیفه جهاد نداشت، وظیفه قضاوت و تعلیم و تربیت نبود، وقت خودش بود، اشتَغَلَ فی حائطٍ لَهُ یَعمَلُ فیهِ بِیَدِهِ؛‌ بیل برمی‌داشت سر زمین می‌رفت مشغول کشاورزی و تولید می‌شد. و هو مَع ذلکَ ذاکِرُ اللّهِ جَلَّ جلالُهُ؛ در تمام این مدت هم ذکر می‌گفت و قلبش متوجه خداوند بود.

این هم آن نکته‌ای که عرض کردم که جامعه‌سازی، تمدن‌سازی، الگوی پیشرفت این است: جمع دنیا و آخرت، توکل، و در عین حال تلاش و علم و برنامه‌ریزی.

امام صادق(ع) فرمودند: «جعل الله خبزه متعذراً لا ینال الا بالحیل و الحرکه» خداوند نان مفت به کسی نمی‌دهد امکانات در اختیار همه هست خداوند رزّاق است اما ما باید کار کنیم. حیله و حرکت،‌ "حیله" یعنی برنامه و چاره‌اندیشی، "حرکت" یعنی کار و تلاش. فرمود با حیله و حرکت، با برنامه و کار است که «لیکون للانسان فی ذلک شغل یکفوه اما یخرجه الیه فراغ من العشر و العبث» انسان باید هم فکرش کار کند هم دستش، تا هم از بیکاری بیرون بیاید و هم سیر بشود و هم کار عبث نکند و از سبک‌سری و بیهودگی در امان بماند.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha