شبکه افق - 23 فروردین 1402

پرسش و پاسخ (20)

قسمت اول: ۱. امام علی ع، قله‌ی مدیریت جهادی در تاریخ، چگونه مدیریت می‌فرمود؟ ۲. چرا مدیریت جهادی، نه بدون اخلاص و شجاعت می‌شود و نه بدون عقل و انتقادپذیری و مشورت؟ ۳. چرا مدیریت جهادی و علمی در سخت‌ترین شرایط اجتماعی، بارورتر می‌شود؟ ۴. مدیریت اسلامی آیا می‌تواند جهادی نباشد؟ ۵. چرا ریاکاری، آفت مدیریت جهادی و علوی است؟ قسمت دوم: ۶. چرا امیرالمومنین ع حتی پس از ۲۵ سال که به حاکمیت رسید، مجبور به مدارا و تسامح حتی در برابر برخی بدعت‌های عبادی بود؟ ۷. چگونه مبارزان کم ظرفیت، بتدریج دوشخصیتی و دچار دوگانگی ذهنی و دوپارگی روحی شده و تن به سازش یا خیانت می‌دهند؟ ۸. چرا علی ع فرمود نسل‌های بعد نه می‌توانند و نه باید، کپی پدران و مادران خود باشند؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

25 سال فاصله افتاد و این وسط اتفاقاتی افتاد که حضرت امیر(ع) بعدها که آمدند فرمودند اگر آن وعده فرمان پیامبر(ص) در غدیر محقق می‌شد این وضع پیش نمی‌آمد و ما تمام این دو – سه دهه را مستقیم رو به بالا حرکت می‌کردیم. ولی الآن من مجبور هستم به دو و نیم دهه قبل برگردم. غیر از مفاسد اقتصادی حکومتی، انحرافات فکری – عقیدتی، حتی در عبادات بیش از 40 بدعت که من جرأت نمی‌کنم بگویم چون کسانی که بعد از پیامبر به دنیا آمدند الآن جوان 25 ساله‌اند باور نمی‌کنند که مثلاً نوافل را به جماعت نمی‌شود خواند، یا تغییراتی در اذان، یا تغییراتی در حج، اگر این‌ها را بگویم، کسانی که 25 سال پیش به دنیا آمدند و الآن جوانان رشید هستند و نسل جوان اسلامی هستند می‌گویند ای بابا! نکند از بیخ همه چیز خراب بوده است! خب ما یک اتصالی از زمان امام برقرار است، یک گسست‌هایی بود ولی اجمالاً رابطه قطع نشده است ولی با وجود این، یک چیزی شبیه این مباحثی که حضرت امیر(ع) در آسیب‌شناسی فضای سیاسی پیش آمد ما گرفتار آن هستیم که بعضی‌ها در یک فضای دیگر دنبال مفاهیم و ارزش‌های دیگری پشت به مسیر هستند، بعضی‌ها در این مسیر هستند اما دل‌شان محکم نیست اما بعضی‌ها بین شعارهای ارزشی و انقلابی و ایثارگرانه با فضای محافظه‌کارانه مبتنی بر انواع محاسبات مادی و معنوی، هر دویش، در همان موقعیت‌های مشابه تصمیم‌های نامشابه می‌گیرند و یک حالت دوگانگی، به قول روانشناسان یک شیزوفرنی ایدئولوژیک بوجود آمده، یک حالت دوشخصیتی، بعضی‌ها نمی‌دانند مخصوصاً نسل‌های بعدی‌شان که الآن چه چیزی را باید مخفی کنند، چه چیزی را باید علنی کنند، کجا باید محکم بایستند، کجا نباید محکم بایستند، ارزش‌هایی که مبنای زندگی خانوادگی قرار بگیرد یا نگیرد کدام است؟ خب دو شخصیتی بودن که با کدام فرهنگ باید زندگی کنیم به چه چیزی باید افتخار کنیم و نکنیم، با این فضای مجازی، با این رسانه‌ها و انواع و اقسام که پیش آمده است که این شکاف در دهه سوم نهضت صدر اسلام هم اتفاق افتاد به حدی که وقتی امیرالمؤمنین(ع) آمدند فرمودند خیلی از کارها را دیگر نمی‌توانم درست کنم دیگر قابل اصلاح نیست بخشی هم با هزینه سنگین قابل اصلاح است خب هزینه آن را هم دیدیم ایشان به اندازه یک دوره ریاست جمهوری، 4 سال و خورده‌ای حکومت کرده، 3تا جنگ داخلی بر ایشان تحمیل شده است. امیرالمؤمنین(ع) جنگ خارجی نداشت، 3تا جنگ از داخل بر ایشان تحمیل شد و آخر هم به دست نیروهای سابقاً حزب‌اللهی احمق ترور شد و به شهادت رسید. در یک عملیات انتحاری ابن‌ملجم.

من بعضی از تعابیر حضرت امیر(ع) را عرض کنم که چگونه این شکاف و دوگانگی را که الآن هم ما گرفتار بخشی از آن هستیم، در حکومت و خارج از حکومت، و بخشی از این دوگانگی طبیعی است به خاطر گذر زمان و تغییر نسل است که از این‌ها نباید ترسید و نگران بود، تغییر و تحول کاملاً طبیعی است باید آن را مدیریت کرد. حضرت علی(ع) فرمودند که – چون روز علی است باید از علی گفت - فرمودند که بچه‌ها و نسل بعدتان را کپی خودتان نکنید، کپی‌سازی نکنید این‌ها کپی شما نمی‌شوند و نباید هم بشوند. بعضی‌ها فکر می‌کنند تربیت فرزند یعنی این‌ها باید شبیه ما هم نه، بلکه عین ما بشوند! همین ما باشیم منتهی در این شرایط! حضرت امیر(ع) فرمودند: «أدبوا اولادکم لغیر زمانکم» نسل بعد را برای زمان خودش تربیت کنید نه برای زمان خودتان. نمی‌توانید این‌ها را در دهه 60 نگه دارید اما هنر این است که ارزش‌های دهه شصتی را در دهه نود داشته باشند ولی این‌ها در آخر دهه 90 دارند زندگی می‌کنند. پس این انتقال نسل به نسل که یکی از مباحث مهم در حوزه خانواده است. فکر کردیم تربیت صحیح که بچه‌هایتان مثل خودتان باشند فکر کردیم این هم ممکن است هم مفید است! در حالی که نه ممکن است نه مفید است. این یک جور تحجر است و اتفاقاً سرکوب شخصیت فرزندان‌مان است او می‌خواهد خودش باشد او نمی‌خواهد من باشد! حتی ممکن است نخواهد منتسب به من باشد این‌ها طبیعی است. نه از این باب که بدش بیاید و مخالف باشد از این باب که نمی‌خواهد زیر سایه کسی تعریف شود، خودش حق دارد می‌خواهد شکوفا بشود این طبیعی است این‌ها نه نگرانی دارد نه هیچی، کاملاً باید همراهی و مدیریت کرد. اما یک بخشی که غیر طبیعی است این است که اتفاقاتی بیفتد که جای ارزش و ضد ارزش و شهید و جلاد عوض بشود این خطرناک است و کسانی نباشد که درست توضیح بدهند. شما در این ایام می‌بینید که چقدر تبلیغ علیه عراق در ایران دارد می‌شود و در ایران علیه عراق، در افکار عمومی. یعنی این‌جا می‌گویند آب‌تان را، نفت‌تان، گازتان را، برق‌تان را به عراق بردند پول‌تان را آنجا دارند اسلحه می‌خرند یا در سوریه و... در عراق و سوریه شما بهتر می‌دانید خلاف این را آن‌جا دارند به جوان‌ها و مردم آن‌جا می‌گویند که ایران آمده سرور شما شده است! ما یک صحبتی کردیم صحبت‌های امام(ره) را گفتم اولاً صحبت‌های امام را به من نسبت دادند درست آن را معکوس کردند بعد حرف کسینجر را نقل کردم که گفته امپراطوری ایران تشکیل شده، این را به من نسبت دادند دیدم کل رسانه‌ها از تونس تا عراق این کار را کردند، وسیع در رسانه‌ها و سایت‌ها. برای این که مردم عراق را عصبانی کنند دم انتخابات هم بود که ببینید ایرانی‌ها چه می‌گویند؟ می‌گویند ما سرور شما هستیم!‌ همه بودجه مملکت را دارند توی عراق و سوریه می‌برند این توهمات آن‌جاست. چقدر پول آن‌جا بردند؟ اصلاً چقدر پول دارند که آنجا ببرند. ببینید ذهنیت‌ها را چطوری بهم می‌ریزند. چطوری جلوی چشم شما واقعیت و لاواقعیت مخلوط و جابجا می‌شود و چطوری جای ظالم و مظلوم می‌شود و بخشی از این طبیعی است و بخشی هم مصنوعی است هرچه فداکاری کنید و زحمت بکشید و شهید بدهید همه این‌ها یک طرف. توجیه و توضیح درست افکار عمومی اهمیت آن از کل آن کارها بیشتر است و الا از پشت ضربه می‌خورید. همین‌طوری زیر پای امیرالمؤمنین(ع) را خالی کردند و الا امیرالمؤمنین از نظر نظامی که دست بالا را داشت برگ برنده را داشت در صفین داشت تمام می‌شد. افکار عمومی، جنگ روانی و شایعات و این‌ها بود که این‌ها را از هم پاشوند و سپاه امیرالمؤمنین(ع) را از پشت پوکوند! آن هم از طریق نیروهای حافظ قرآن و نمازشب خوان‌ها! خوارج، رده‌های سپاه امیرالمؤمنین(ع) بودند یک مرتبه ذهن این‌ها را خراب کردند. دو – سه تا روایت از امیرالمؤمنین(ع) خدمت شما عرض کنم. این یکی از بزرگترین آسیب‌شناسی‌هاست. بخشی از این‌ها طبیعی است و بخشی از این‌ها مصنوعی است. ما در صدر اسلام هم داریم. در کربلا پسر این طرف است پدر آن طرف است. ما در کربلا چندتا خانواده داریم که اعضای خانواده با هم جنگیدند! یک وقتی هم راجع به این خانواده‌ها یک بحث و تحلیلی بشود خیلی قشنگ است. خانواده دارید پدر و فرزند این طرف است، یک فرزند آن طرف است. خانواده داریم که دوتا برادر در دوتا جبهه هستند با هم می‌جنگند. چندین خانواده این‌طوری در کربلا داریم که این بخش هست و طبیعی است. اما یک بخشی این مسئله‌سازی‌ها و به شک افتادن‌هاست. ما به لحاظ فضای رسانه‌ای و مجازی خیلی داریم بد کار می‌کنیم و ضعیف کار می‌کنیم. خیلی از آدم‌های خوب و رزمنده نمی‌دانند قضایا چیست و این دروغ‌ها را باور می‌کنند. ما یک بار گفتیم اینها دروغ است! مگر این‌جوری است؟ شما دو میلیون بار هم بگویید این‌ها دروغ است باید ادامه دو میلیون بار دیگر ادامه بدهید بعد هم طرز گفتن مهم است.

من یادم هست وقتی خبر مفقود شدن اخوی را آوردم به مادرم گفتم کربلای 4 مجروح شده بودم آمدم به مادرم گفتم که دیگر منتظر حمید نباشید دیگر برنمی‌گردد حالا شهید و اسیری‌اش را نمی‌دانم این نمونه‌ای از کل مادران شهداست، یک مقدار سکوت کرد و بعد گفت فدای سر خمینی. فدای سر اسلام. بعد مشغول قرآن خواندن شد. ولی همین مادرهای شهدا، الآن نگران هستند. خصوصیات این تیپ‌ها «قد تامن من شخصه» تن‌آسا و آسوده‌خیال، بی‌درد شدند، بی‌درد هستند. فرمود این تیپی که دارم از آن‌ها حرف می‌زنم یک تیپ‌شان این‌ها هستند، نمازشان را می‌خوانند، روزه‌شان را می‌گیرند، همان شعارهای دینی را میدهد درود بر پیغمبر، سنت و قرآن و شعارهای انقلابی و همه حرف‌ها سر جایش است اما مفت‌خور، تن‌آسا و راحت‌طلب. نگاه می‌کنند چه کاری کجا راحت‌تر است همان کار را انجام می‌دهند. در حالی که دنبال هر کاری که سخت بود می‌رفتیم. من یادم هست در خیبر، یکی از بچه‌ها که بعداً مفقود شد، در آن عملیات مجروح بود آمد به مسئول ستون غواص‌ها خسته، داغون، یک تیر هم خورده بود پایش می‌لنگید – هر دویشان الآن شهید شدند آن مفقود و شهید است این هم شهید شده است – بیخ گوش او گفت که برادر فلانی یک کاری هست که هیچ کس حاضر نیست بکند؟ یعنی یک کار سختی که همه از زیر آن درمی‌روند به من بگو که انجام بدهم. بعد بهش گفت تو که پایت تیر خورده! می‌گفت من می‌توانم راه بروم. دنبال دردسر می‌گشتند. این‌طوری نبود که بگویند الحمدلله ثم ماذا! ولایت امیرالمؤمنین(ع) ثابت شد! جامعه‌ای که قبول دارد با آن جامعه‌ای که قبول ندارد فرق‌شان چیست؟ یک فرقی باید داشته باشند و الا چه حقانیتی؟ «اضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ،» به هر طرف می‌خواهی نگاه کن ببین چه کردند؟ «فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً،» یک عده فقیر که دارند توی فقر دست و پا می‌زنند امکانات اولیه زندگی‌شان را ندارند «أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً،» یک طبقه هم سرمایه‌دارانی که عملاً این ثروت را مثل کافران با ثروت برخورد می‌کنند. «أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً،» یک عده هم دارند اصلاً حقوق فقرا برایشان مطرح نیست. یک عده سرمایه‌داری که کافرانه زندگی می‌کنند یک عده بخیلی که دارند ولی حقوق فقرا را نمی‌دهند «أَوْ مُتَمَرِّداً،» یک عده هم متمرّد هستند علناً سرکشی می‌کنند «کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؟» (نهج‌البلاغه/ خطبه 129)؛ انگار توی گوشش پنبه گذاشتند گوش‌هایشان را محکم بستند که به حرف حساب گوش نکند، هرچه می‌گویی سر تکان می‌دهد ولی هیچ عملی در کار نیست. این «کِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم،» این تعبیر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم که حضرت امیر(ع) می‌گویند.

بعد یک تعبیری دارند فرمودند این اتفاقاتی که قبل از من افتاد بخصوص در سال‌های آخر، چون ابوبکر و عمر طبق روایات ساده‌زیست بودند. زمان خلیفه سوم، فساد سال‌های آخر زیاد شد سال‌های اول هم نبود – دقت کنید – این که خانواده‌هایی دچار فساد می‌شوند، فساد اخلاقی، فساد مالی، یک مرتبه تغییر می‌کنند این یکی از آسیب‌های خانواده‌ها و ماهاست. این شورشی که به قتل انجامید مخملی بود یعنی از مصر، از یمن، از بصره عراق، جمعیت‌های معترض آمدند تظاهرات و راهپیمایی بود، از داخل مدینه و اطراف، چون می‌گفتند هرچه نامه می‌نویسیم و شکایت می‌کنیم کسی جواب نمی‌دهد، آن کسی که ما از او شکایت کردیم نامه ما را دادند دست خود او، او می‌آید سر وقت ما می‌گوید علیه من نامه نوشتید؟ باز او می‌آید ما را مجازات می‌کند. بعد یک چیزی که اثبات می‌شود او را برمی‌دارند می‌گذارند جای دیگر! ما به بعضی از همین‌ها الآن گرفتار هستیم. جمعیت می‌آیند اطراف مدینه خیمه می‌زنند، دقیقاً عین همین مخملی‌ها بوده، چند هفته آن‌جا هستند. بعد خلیفه وعده‌هایی می‌دهد که من اصلاح می‌کنم. بعد به حضرت امیر(ع) می‌گوید بگو که به خانه‌هایشان و شهرهایشان بروند من مشکلات را حل می‌کنم. حضرت امیر(ع) فرمودند خب چرا وعده می‌دهی؟ همین الآن حل کن! این‌ها از بعضی از مسئولین راضی نیستند عزل‌شان کن، همین الآن حکم فلانی و فلانی را بده و عزل‌شان کن، بعضی از کارها هم که زمان می‌برد دستور آن را الآن بنویس ولو این که چند ماه دیگر جواب بدهد. مردم رفتند و بین راه – دیگه قضیه آن را می‌دانید – این‌ها که به مصر می‌رفتند در بین راه دیدند که یک کسی دارد مخفیانه از این‌ها دارد سریع‌تر رد می‌شود که به مصر برسد، می‌گیرند می‌بینند بله یک نامه‌ای همراه او هست با مُهر خلیفه، که به حاکم مصر گفته این جمعیتی که دارند به مصر برمی‌گردند تا رسیدند همه این‌ها را مجازات می‌کنی. این‌ها تا این نامه را دیدند دوباره از همان وسط راه برگشتند. طبق بعضی از نقل‌ها، جمعیت یک ماه اطراف مقر حکومت خیمه زده و بعد هر روز شعار و تظاهرات، خلیفه هم در محاصره، جمعیت در مقر حکومت می‌ریزند و ایشان را می‌کشند که خود از این‌ها بعدها فتنه‌های جمل و صفین درمی‌آید که همه تیپ در اینها بودند و حضرت امیر(ع) جلوی خشونت را می‌گرفتند.

×××

سؤال: فرمودند وقتی صحبت از مدیریت جهادی می‌شود خیلی‌ها می‌گویند این مدل‌ها زمان جنگ و فضای آن زمان جواب می‌داد، امروز مردم رفاه‌طلب و مصرف‌گرا هستند جواب نمی‌دهد.

اولاً که مدیریت هر چیزی به حسب خودش است. مدیریت جنگ، عملیات، به حسب خودش است. اولاً که در جنگ همه جبهه نمی‌آمدند آن زمان هم رفاه‌زدگی بوده، ابعاد مختلف جامعه، همان مدیریت جهادی است که جواب می‌دهد که یکی‌اش عقلانیت است، یکی‌اش هم نظم است، یکی‌اش هم شناخت شرایط و تهدیدها و فرصت‌هاست. غیر از این چه مدیریتی است که جواب بدهد؟ مدیریت جهادی یعنی مدیرتی که با عقل و اخلاق و برنامه و حقوق دیگران و لیاقت و مهارت کار نداشته باشد. آن جواب می‌دهد؟ خب اغلب جاها که داریم می‌بینیم!

سؤال: چرا اغلب نهادهای جهادی که امام(ره) اول انقلاب تشکیل داد بعد از جنگ، منحل یا حاشیه‌نشین شد؟ جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی.

نهضت سوادآموزی هنوز هست. خب بعضی‌ها فکر کردند این‌ها موازی هم هستند فکر کردند هردوی این‌ها دارند یک کار انجام می‌دهند توجه نداشتند که این‌ها دارند دو کار انجام می‌دهند. سپاه را هم می‌خواستند ادغام کنند. بعد هم به شما بگویم اگر اسم شما نهاد انقلابی باشد خودتان انقلابی نباشید باز هم همان هستید اسم‌تان عوض شده است خیلی فرقی نمی‌کند! این را به شما بگویم اسم و علامت خیلی کاری نمی‌کند، تنها نیرویی که بدون علامت جنگیده، جنگ ما بوده است بعد از جنگ درجه دادند! این خیلی جالب است. چون همه جای دنیا با درجه جنگ را اداره می‌کنند در جنگ ما اصلاً کسی درجه نداشته است، از فرمانده لشکر برادر بوده تا آن آر.پی.جی‌زن ساده، همه به هم برادر می‌گفتند. حاجی، سید، یا می‌گفتند حاجی سیدت را کشتند یا سید حاجی‌ات را کشتند! آدم ساخته می‌شد. من عقیده دارم در هیچ جا مثل جنگ، مدیر واقعی ساخته نشد. چرا؟ چون آن‌جا جایی نبود که سر مدیریت رقابت بکنی. هرکس فرمانده گردان و فرمانده گروهان می‌شد شهادتش زودتر بود. فرمانده اطلاعات و فرمانده گشت شناسایی او زودتر شهید می‌شد کسی سر این چیزها آن‌جا کلاهبرداری نمی‌کند آنجا خلوص و عرضه بود. یک مرتبه می‌بینید یک بسیجی روستایی ساده آمده، ما زمان جنگ، خیلی در جبهه نمی‌ماندیم فقط در عملیات‌ها می‌رفتیم می‌دیدیم در یک عملیات آمدیم یک بچه بسیجی از روستا با ما آن‌جا آمده، بعد که عملیات تمام شده ما رفتیم، عملیات بعد آمدیم مثلاً 9 بعد آمدم دیدم همان که یک آدم ساده‌ای بود یک مرتبه می‌بینم معاون گردان شده، به او می‌گفتم تو همانی‌ها! خب او 9 ماه آن‌جا مانده، 9 ماه یاد گرفته، یاد داده و هم فداکاری کرده است. ملاک مدیریت جهادی عرضه و اخلاص است. پارتی‌بازی و رفیق‌بازی و قوم و خویش بازی برنمی‌دارد. چون بیشتر از بقیه باید هزینه بدهی. هدف‌تان دنیای خودتان نیست آخرت‌تان است. لذا طبیعی‌ترین و منطقی‌ترین رشد مدیریتی را ما در جبهه دیدیم. این‌ها که فرمانده می‌شدند واقعاً لیاقت فرماندهی داشتند. حالا موارد استثناء ممکن است که باشد هرکسی فرمانده لشکر داشته واقعاً صلاحیت داشته، الکی کسی فرمانده لشکر در جبهه نمی‌شد. در عمل انتخاب می‌شد. امتحانش را می‌داد. در عمل نشان می‌داد که عرضه دارد، شجاعت دارد، جسارت دارد، زرنگ دارد و می‌فهمد کار چیست. لذا در عملیات بعدی این آدم فرمانده دسته می‌شد، عملیات بعد فرمانده گروهان می‌شد و اگر شهید نمی‌شد تا معاون لشکر می‌رفت. لذا اغلب این فرمانده لشکرها و معاون لشکرهای ما که تحصیلات آکادمیک نداشتند، سنی هم نداشتند، همه بچه بودند. آقای محسن رضایی در تلویزیون می‌گفت یک وقتی امام من را خواست و گفت می‌خواهم تو را فرمانده سپاه کنم. بعد گفت چند سالته؟ گفتم این‌قدر. گفت عیب ندارد خوب است برو. خب او هم آمده بچه‌تر از خودش را فرمانده لشکر کرده! ولی در صحنه همه امتحان دادند. در انقلاب و جنگ، هرجا هزینه دادن است مدیریت‌ها و فرماندی‌ها طبیعی‌تر و منطقی‌تر بود هرجا صحبت از بخور بخور است آن‌جا مدیریت‌ها کج و کوله می‌شود.

سؤال: صرف این که یک سازمان انقلابی نامیده شود می‌توان آن را جهادی نامید؟

نخیر.

سؤال: به واژه سازمان جهادی قائل هستید؟

به واژه قائل هستم ولی واژه معجزه نمی‌کند.

سؤال: فاصله سازمان‌های کشور با مدیریت جهادی چقدر است؟

همه یک اندازه نیست متفاوت است.

سؤال: نسبت مدیریت اسلامی و جهادی چیست و چه تفاوت‌هایی دارند؟

مدیریت جهادی مدیریت اسلامی واقعی است. یک رکنی هست که در مدیریت‌های اسلامی یک رکن اسلامی هست که اگر آن نباشد مدیریت جهادی نیست اسلامی واقعی هم نیست.

سؤال: آیا مفهوم مدیریت جهادی به عنوان یک اصل، نبایستی در آموزش و پرورش جا داده شود؟

چرا، ولی این خیلی آموزشی نیست بیشتر تربیتی و پرورشی است. این بیشتر بینش و پرورش است این‌ها فرمول ندارد. البته آموزش لازم دارد.

سؤال: آیا عدم انجام مدیریت جهادی در کشور ربطی به فرهنگ دارد؟

حتماً دارد.

سؤال: مدیریت جهادی بیشتر نیازمند رفتار فردی مدیران است یا رفتار اجتماعی؟

هر دو.

سؤال: مدیریت جهادی در اقتصاد، سخت‌تر است یا در فرهنگ؟

مدیریت چه جهادی چه غیر جهادی، موفقیت‌هایش و شکست‌هایش در اقتصاد زودتر لو می‌رود و در فرهنگ یک کمی شیرتوی‌شیر است!

سؤال: چرا اسم هر سال که اول هر سال نامگذاری می‌کنند به عنوان راهبرد یا کتاب دانشگاهی صورت نمی‌گیرد و در پایان سال فراموش می‌شود؟

در همان آغاز سال فراموش می‌شود نه در پایان سال. بعد هم این‌ها همان کتاب‌های اسلامی اصلی را نمی‌خوانند چه برسد به این...

یکی از حضار: استاد سؤال شفاهی بپرسیم؟

اگر سؤال شفاهی برکت می‌کند بپرسید. بعداً نروید بگویید سؤال شفاهی را جواب نداد.

سؤال: در حال حاضر چقدر گفتمان مدیریت جهادی در جامعه مورد پذیرش از سوی مسئولین است؟

بعضی از مسئولین اصلاً این حرف‌ها را قبول ندارند و مسخره می‌دانند بعضی‌هایشان قبلاً درست می‌دانستند الآن نمی‌دانند، بعضی‌هایشان هم از اول درست نمی‌دانند، بعضی‌هایشان هم چرا از اول قبول داشتند الآن هم عمل می‌کنند. همه یک جور نیستند.

سؤال: در تکلیف ما در مقابل تنبلی در داخل، و التماس در خارج چیست؟

تبیین مسئله. افشا ولی به روش درست.

سؤال: آیا مدیریت جهادی بر داعش و النصره صدق می‌کند؟

این‌ها یک بخشی که از بچه‌های ما و حزب‌الله کپی برداشتند، یک بخشی را یاد گرفتند، اما بخش اصلی آن که در چه راهی فداکاری می‌کنی، نانش به جیب چه کسی می‌رود؟ برای چه کسی؟ جهاد اسلامی بر علیه صهیونیزم و کفر را تبدیل کردی به جهاد اسلامی علیه مسلمان! خط مقدم جبهه را از مرزهای اسرائیل آوردی به کوچه و خیابان‌ها و مساجد سوریه و عراق، این خلاف هم شرع و هم خلاف عقل است. کجای این جهادی است؟ اما اداهای جهادی که آماده شهادت باشد بود، ولی خوارج هم شهادت‌طلب بودند. می‌دانید ابن ملجم یک نیروی انتحاری بوده، شما خیال نکنید آمده که در برود! آمده که کشته شود. ابن‌ملجم انتحاری بود گفت علی را می‌زنم کشته می‌شوم و به بهشت می‌روم! پیمان قتل علی را کجا بستند؟ سه‌تا نیروی انتحاری به مسجدالحرام آمدند کنار حجر اسماعیل، سه‌تا نیروی انتحاری پیمان بستند، گفتند تمام مصیبت‌های جهان اسلام زیر سر علی و معاویه و عمروعاص است. این سه‌تا مسلمین را به جان هم می‌اندازند. شب قدر، شب نوزدهم تعهد کردند که هر کاری ثوابش هزار برابر است. شب نوزدهم ما سه‌تا انتحاری کشته می‌شویم فدای امت می‌شویم این سه‌تا را از سر راه برمی‌داریم! آن شب سه‌تا ترور انجام شد، یکی از آن‌ها موفق بود. ابن‌ملجم علی را زد، آن دو نفر دیگر یکی‌اش مجروح شد، - به نظر بنده – چون معاویه هم خودش پشت این ترورها بود خوارج را خر کرده بود خودش نیامد یکی دیگر را به جای خودش آن شب فرستاده بود. مدیریت جهادی یک بُعد آن استشهادی و اسلامی است اما یک بُعد آن...

سؤال: مدیریت اسلامی با مدیریت جهادی چه تفاوتی دارد؟

گفتم. مدیریت اسلامی ظاهری داریم که جهادی نیست. مدیریت اسلامی غیر جهادی این‌طوری است که طرف ریش دارد، یقه‌اش را هم این‌طوری می‌بندد یک تسبیح هم دستش هست. طرف می‌گوید اقا اداره پدر ما را در آوردند فلان‌جا فلان‌طور شد! او هم می‌گوید سبحان الله! سبحان‌الله! بله شما بفرمایید. مرتیکه! سبحان‌الله را شب توی خانه‌ات بگو. این‌جا جای سبحان‌الله گفتن نیست، این‌جا باید بلند شوی به من بگویی بله آقا کارتان چیست؟ ما یک بار ندیدیم امام جلوی مردم تسبیح دستش بگیرد و سبحان الله بگوید آن هم وقت کار! طرف آمده می‌گوید ناموس ما در فلان جا در خطر است، می‌گوید الآن وقت اذان است، بعدش هم وقت ناهار است، بعدش هم باید یک استراحتی بکنم وقت اداری تمام می‌شود شما فردا بیایید با کی تماس بگیرید و... مرده‌شور خودت را ببرند کجای این مدیریت اسلامی است؟ بعد طرف می‌گوید ظهر آفتاب کوفه که همه خزیدند در زیرزمینی‌ها، دیدیم یکی توی آفتاب‌ها توی کوچه‌ها راه می‌رود آمدم جلو دیدم علی‌بن‌ابیطالب است. خلیفه مسلمین است. می‌گویم آقا ببخشید کاری هست مشکلی پیش آمده؟ فرمودند نه. گفتم پس این وقت روز برای چه بیرون آمدید؟ فرمود آمدم در کوچه پس‌کوچه‌ها می‌گردم نکند یک یتیمی در خیابان‌ها یک زن بیوه‌ای، یک مسافری، گرفتاری، ابن‌سبیلی در خیابان‌ها مانده باشد یک کسی یک کاری داشته دستش به من نرسیده، نکند به یک کسی ظلم شده، صدایش به ما نرسیده، ظهر تابستان، علی دارد در کوچه‌ها می‌گردد مشکل و گرفتار پیدا کند. بگوید نکند من الآن بروم بخوابم یک کسی مشکل داشته باشد. می‌گوید چطور سیر بخوابم در حالی که احتمال می‌دهم «لعل بالحجاز الیمامه» احتمال می‌دهم آن طرف منطقه، در حجاز یا یمامه امشب یک خانواده گرسنه بخوابد. این یعنی مدیریت جهادی. من همین که احتمال می‌دهم نکند یک خانواده گرسنه باشد من نمی‌توانم شب بخوابم. این می‌شود مدیریت جهادی. آن هم که گفتم این مدیریت بود که انشاءالله خداوند عاقبت ما و شما را بخیر کند خدایا ما دعا می‌کنیم شما آمین بفرمایید، خدایا مشکل همه مسلمین را حل کن! ولی ما این وسط وظیفه‌ای نداریم! این وظیفه به ما رسید این لطف الهی بود ما که لیاقت نداشتیم خدای متعال و مشیت الهی بود ما رئیس بشویم! انشاءالله این مشیت الهی تا ظهور آقا ادامه پیدا کند! الهی آمین! این مدیریت اسلامی غیر جهادی است، ریشه دین را این‌طور مدیریت‌ها می‌زند.

سؤال: نتایج و بازخورد سخنرانی‌هایی شما در نمازجمعه چه بوده است؟ با تشکر از جنابعالی.

خیلی خوب بوده است! یک عالمه دشمن پیدا کردیم و یک عالمه هم دوست. ولی الحمدلله دوستان زیاد هستند و دشمنان کم هستند چون بحث من نیست بحث روایت است. می‌خواهم از حالا به بعد – یادتان باشد – این‌قدر آیات و روایاتی را بخوانم که هیچ کس اینها را نمی‌گوید. هر روایاتی را که از این به بعد بخوانم صدتا دشمن پیدا می‌شود ولی هزارتا دوست.

سؤال: مدیریت جهادی چه شاخص‌هایی دارید؟

آن‌ها را گفتیم، یک بخشی هم انتقادپذیری است. علی‌بن‌ابیطالب(ع) فرمودند: «مَن خالَفَ النُّصحَ هَلَکَ» هر تشکیلاتی که انتقادپذیر نباشد، خیرخواهان وقتی انتقاد می‌کنند نپذیرد آن تشکیلات شکست خواهد خورد. فرمودند: «لِیَکُنْ أَحَبُّ اَلنَّاسِ إِلَیْکَ اَلْمُشْفِقُ اَلنَّاصِحُ» تشکیلات و مدیریت اسلامی چه کسی منتقد است؟ منتقدانی که حرف حساب دارند نه آن‌هایی که چرت و پرت می‌گویند، منتقدترین آدم‌ها را پیدا کن لِیَکُنْ أَحَبُّ اَلنَّاسِ إِلَیْکَ... بیش از همه آن‌ها را باید دوست بداری.  یعنی منتقدترین آدم‌ها باید نزدیک‌ترین آدم‌ها به مدیریت باشند. این می‌شود مدیریت جهادی. مدیریت غیر اسلامی نگاه می‌کند چه کسی امر به معروف و نهی از منکر می‌کند می‌گوید این چوب لای چرخ ما می‌گذارد این را عقب‌تر بگذارید. مدیریت اسلامی، ببین چه کسی خیرخواه مشفق و دلسوز است و معمولاً آدم‌های دلسوز رک هستند، این‌هایی که می‌بینید همیشه این‌طوری حرف می‌زنند که طرف خوشش بیاید هر دولتی می‌آید طبق آن، هر مجلسی، هر کسی، طبق آن حرف می‌زنند. این‌ها آدم‌های خطرناکی هستند. ما یک عده افراد داریم که اگر یک رژیم دیگر بیاید این‌ها با آن‌ها چطوری حرف می‌زنند. یعنی مثلاً مدل ریش و آرایش و لباس چطوری می‌شود؟ ادبیات‌ها چطوری می‌شود؟ سر یقه چه اتفاقی می‌افتد؟ همه این‌ها را می‌دانیم چطوری می‌شود. یک عده‌ای هستند در توزیع منافع آن‌ها را نمی‌شناسی، موقع جهاد و سختی و فداکاری آن‌ها را می‌شناسی. در جنگ یک آدم‌هایی بالا آمدند که اگر جنگ نبود این‌ها همیشه پایین بودند. یک آدم‌هایی پایین آمدند که اگر جنگ نبود این‌ها بالا بودند. یک کسی از فرماندهانی که در جبهه خیلی فداکاری کرد الآن هم نه روده دارد، نه طحال دارد، خودش می‌گفت فقط قلب دارم هیچی دیگر ندارم. بازنشست هم شد از بس طفلک مریض می‌شود، اول جنگ، شاگرد پنچرگیری دوچرخه‌ها بود. بعد از 4 سال جزو فرماندهانی شد که واقعاً هم قوی بود. ایشان توی خیبر روی خاکریز، قناص شرق دجله می‌زدند سر را بالا می‌آوردیم می‌زدند، ما نگاه می‌کردیم تانک کجاست، می‌آمدیم پایین فقط دست را می‌بردیم بالا آر.پی.جی می‌زدیم که بگویند کسی هست! دیگر برویم بایستیم و نگاه کنیم و بگوییم الله اکبر و ببینیم خورد یا نه؟ می‌خواستیم این کارها را بکنیم سه‌تا تیر خورده بودیم. در این شرایط، همین آقا بالای خاکریز راه می‌رفت، به او گفتیم دیوانه‌ای؟ موجی شدی؟ برای چه آن بالا داری راه می‌روی؟ گفت شماها ترسیدید می‌خواهم ترس شماها بریزد. که صحنه افتادنش را ببینم، موبایل هم نبود که آدم یک سلفی بردارد! حالا دیدید طرف دارد غرق می‌شود با او یک سلفی می‌اندازند! تصادف شده دارد کنار خیابان می‌میرد عکس می‌گیرد همان لحظه می‌گذارد توی سایتش. یک گلوله به این آدم نخورد، صدتا گلوله از کنارش رد شد. این شاگرد پنچرگیری لابد پنچری خودش را می‌گیرد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha