پرسش و پاسخ (12)
قسمت اول: ۱. چرا دین ستیزان، دین گریزان و دین سازان، همه، در ائتلافی سیاه به جنگ دینداران آمدهاند؟ ۲. چرا اسلام آمریکایی و شیعه لندنی، بنیادگرایانی منفعل در برابر استعمار، اما فعال علیه اسلام ناب و تشیع اصل شدهاند. ۳. اتحاد "متحجران مذهبی" و "سکولاریستهای لامذهب " برضد بیداری اسلامی چه پیامی دارد؟ ۴. چرا صحنه اصلی نبرد اسلام با کفر و استکبار، چالش" سبک زندگی" است؟ قسمت دوم: ۵. ماجرای انتخابات ۸۸، چه بود و چرا گفته شده که یک پروژه ضددمکراتیک بود؟ ۶. "مردمسالاری" دینی و غیردینی چه شباهت و تفاوتی دارند؟ ۷. آیا "فتنه خوارج" صرفاً یک حادثه تاریخی بوده که تمام شده یا یک طرز تفکر دائمی است؟
بسمالله الرحمن الرحیم
تعبیر دشمن ما این است من عین همان تعبیرشان را به کار میبرم و بعد توضیح بدهیم که در واقع مرادشان چیست و چه هدفی را تعقیب میکنند؟ آنها ادعایشان این است که دعوا در جهان اسلام بین بنیادگرایی و مثلاً مدرنیته است. یک تعریفی هم از مدرنیته خودشان کردند که خیلی هم سیّال است هرکجا شما میخواهید انگشت بگذارید که مدرنیته این است که به لحاظ مفهومی راجع به آن بحث کنیم میگوید این خیلی مهم نیست شما به روح کلی مدرنیته توجه کن. این روح کلی مدرنیته هم آخرش معلوم نمیشود که کجاست. بالاخره باید انگشت بگذاری و بگویی این مدرنیتهای که میگویی با بنیادگرایی و تروریزم دعوا دارد که نماینده آن انقلاب اسلامی است چیست که با مدرنیته غرب، این مدرنیته چیست که با بنیادگرایی ناسازگار است و تعریف بنیادگرایی چیست؟
نکته اول نوع تبارنامه اجتماعی – تاریخی است که اینها برای بنیادگرایی یعنی انقلاب اسلامی تعریف کردند. به این توجه کنید. این ادبیات به شکل ژورنالیستی در رسانههای اینها در یک دهه گذشته مدام تکرار شده و الآن هم دارد بازپروری میشود. این خط را همچنان ادامه خواهند داد چون این وسط حرف دیگری ندارند بزنند چیز دیگری ندارند بگویند این دوقطبی که در دنیا بوجود آمده طور دیگری نمیتوانند تفسیر کنند چون اگر واقعیت قضیه را بگویند که انقلاب است و عدالت است و اسلامخواهی است در برابر امپریالیزم و اشغالگری، خب روشن شده که حق و باطل چیست. بنابراین با تعبیر اینطوری مخاطب و افکار عمومی در سطح دنیا باید گیج بشوند. تحلیل اینها این است که ما غفلت کردیم از ظهور بنیادگرایی که از ایران شروع شد و در جهان اسلام منتشر شد. ریشههای روانی – معنوی داشته، ریشههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته و یک بستری به تدریج تحت حاکمیت ما آماده شد برای این که عقاید و رفتار فوندامنتالیستی یا بنیادگرا کمکم سربردارد. ما غفلت کردیم و این شروع شیعی – ایرانی داشت و ما فکر کردیم اینها به نتیجه نمیرسند و قدرت تشکیل حکومت نخواهند داشت اگر تشکیل بدهند در کوتاهترین فرصت خودشان حساب همدیگر را میرسند، از داخل و خارج، هزاران مانع، همین موانعی که امروز میبینید در مصر و تونس اینقدر روی این جریانات فشار آورده دیگر جرأت ندارند حرف انقلابی بزنند تازه اگر آن بخشی که واقعاً انقلابی هستند جرأت ندارند. شما ببینید الآن از طرف اخوانیها در مصر و تونس، تقریباً احساس میکنند یک مقدار شفاف بخواهند روی حرفهایی که بنیانگذارانشان زدند مثل حسنالبناء، مثل سیدقطب، یک کلمه بخواهند آنها را تکرار کنند به آنها مهلت داده نخواهد شد که سر کار بمانند لذا در ادبیات اینها میبینیم که آن حرفها زده نمیشود. چرا؟ چون آن قدرتی که در انقلاب اسلامی و امام(ره) بود این قدرت هرگز در هیچ کدام از اینها نیست. تازه مصر ریشهدارترین کشور به لحاظ بنیادگرایی سنی در جهان است یعنی از همه کشورهای عرب و غیر عرب، مصر سرآمد همه اینهاست. این فکر تشکیل حکومت اسلامی قبل از انقلاب در جهان اسلام، در مصر این حرف زده شد. حسنالبناء، و همزمان با او نواب صفوی هم دقیقاً این حرفها را زدند. آنها آنجا توانستند یک جریانی درست کنند یک مقدار هم تحت تأثیر آموزشهای سیدجمالالدین اسدآبادی در مصر بودند چون این حسنالبناء مؤسس اخوان شاگرد عبده است و عبده شاگرد سیدجمال است و بنابراین تفکر بنیادگرایی اسلامی سنی – عربی و شعار بازسازی تمدن اسلامی هم در واقع به یک معنا از ایران و سیدجمال به آنجا رفت و ریشهدار شد. اولین احزاب سیاسی اسلامی آنجا بوجود آمد. سیدجمال بعد سفری به هند میکند در هند همین کار را میکند که ریشههای اسلامگرایی هند و پاکستان به شکل حزبی به وجود میآید. به افغانستان میرود به عثمانی میرود میخواهد با این که به عثمانیها منتقد است و مشکل دارد ولی میخواهد وحدت اسلامی ایجاد کند. ایران و عثمانی و شیعه و سنی را با هم متحد کند و در برابر انگلیس و فرانسه و غرب، و در واقع همین حرکت بیداری اسلامی و وحدت اسلامی که الآن شما با امواج اجتماعی آن روبرو هستید به یک معنا میشود گفت بنیانگذار آن سیدجمال است. سیدجمال که طلبهای در حوزه نجف بود شاگرد شیخ مرتضی انصاری است، شاگرد ملاحسینقلی همدانی است هم در درس اخلاق و اهل معنا بوده و هم اهل فقه بوده که شیخ مرتضی انصاری (رضوانالله تعالی علیه) صاحب «رسائل مکاسب» که درسهای اصلی فقه و اصول در سطح فقه و اصول در حوزه است ایشان را در سن 16- 17 سالگی برای تبلیغ اسلام به هند فرستاده است.
میخواهم بگویم ریشههای این حرکت اینطوری است ولی در عین حال شما این قدرتی که به تعبیر آنها بنیادگرایی شیعه به نام ولایت فقیه توانسته از خودش نشان بدهد و با این که یک اقلیتی شیعه در جهان اسلام بوده، اولین جریان اسلامی که توانست حکومت تشکیل بدهد و نظام سازی کند و تمدنسازی را شروع کند و از سی و چند سال حوادث بزرگ خارجی و داخلی سالم بیرون بیاید و امروز هم قویتر از همیشه باشد امروز برایشان خیلی مهم است که این یک نوع تفکری است و اسرار این تفکر را باید به درستی دریافت و با آن مبارزه کرد.
و الآن یک موج دیگری که اینها از آن به بنیادگرایی منفعل تعبیر میکنند یعنی مذهبیهای افراطی غیر سیاسی در ظاهر و در باطن حتی ضد امام! این بچههای بااستعداد را کشف میکنند و یک آموزش کاملاً متحجرانه و ضد انقلاب گاهی ما از یک جریان غفلت داریم. خطر این جریان هم به اندازه جریان سکولار است قربانیان آن بچه مسلمانهای مذهبی هستند بیدین نیستند فاسد نیستند بچههای خوب و متدینی هستند اما کل فضا دارد به اینها معکوس ارائه میشود تفکر متحجر که انقلاب در عصر غیبت حرام است. وحدت مسلمین، وحدت شیعه و سنی، خیانت به فاطمه زهرا(س) است خیال میکند این سنیها قاتل حضرت زهرا(س) هستند! مبارزه با آمریکا شرکت در راهپیمایی روز قدس حرام است. - اینها را گفتند - شرکت در راهپیمایی روز قدس حرام است. عراق زیر چکمه آمریکا باشد بهتر است از این که طرفداران انقلاب اسلامی آنجا باشند. و دیدگاههایی از این قبیل. برداشتهای بسیار عجیب و غریب، راجع به زن، راجع به خانواده، زمان جنگ دشمن به اینجا حمله کرد عوض این که بیایند در دفاع شرکت کنند میگفتند اینهایی که در جبهه کشته میشوند شهید نیستند چون تا قبل از ظهور حضرت(عج) هر جنگی، هر انقلابی و هر تلاشی حرام است. مثل این که امر به معروف و نهی از منکر هم تا قبل از ظهور حرام است. یک نگاه معکوس واژگونه نسبت به دین و احکام شرع، و جالب است خیلی از رهبران اینها را که من میبینم فعال هستند سواد اسلامی هم ندارند. یک جلسهای چندتای آنها را دیدم حتی قرآن را غلط میخواند و روایات را غلط میخواند ولی خودشان را بالاتر از همه مسائل میبینند. این هم یک جریان است من نمیخواهم بگویم همه اینها مزدور هستند ولی شما ببینید این تعبیر را دشمن بکار میبرد میگوید بین بنیادگرای فعال و منفعل شکاف و درگیری باید ایجاد کرد بین بنیادگرایان شیعه و سنی باید درگیری ایجاد کرد و بین بنیادگرایانه فعال شیعه، خودشان باید اختلاف ایجاد کرد چون ما از پس اینها برنمیآییم. اینها خودشان میتوانند همدیگر را زمین بزنند و این هدف اصلی، امام(ره) و خط امام و رهبری و ولایت فقیه است. آن هدف اصلی است. چون همه اینها در سایه او رشد کردند. همه اینها ببینید از جریانهای لیبرال مذهبی، سکولار مذهبی، و از جریانهای متحجر کم سواد قشری مذهبی از هر دو جریان برای زدن و پایین کشیدن پرچم ولایت فقیه استفاده میشود این هدف اصلی شده است. چون این خیمه عمودش آن است اگر این عمود شکست دیگر زیر این خیمه هیچ کس نمیتواند بماند چون بنیادگرای سنی آن هم بعد از این انقلاب، صدایش بالا رفت قبلش کجا بودند؟ قبل از انقلاب که اصلاً اسم بنیادگرای منفعل نبود حقیر بودند تحقیرشده بودند همه اینها به برکت خون شهدا و امام(ره) و انقلاب بالا آمدند. شبکههای وهابی، شبکههای بهایی، آن شبکه وهابی به امام(ره) و انقلاب فحش میدهد که اینها شیعه هستند. بعد شبکههای متحجرین شیعه باز آنها به انقلاب اهانت میکنند که شماها ضد شیعه هستید. خیلی جالب است یعنی یکی به نام سنی، یکی به نام شیعه، یکی مسیحی، یکی به نام بهایی، چون همه اینها یعنی اولاً بنیادگرای مذهبی زنده شده چون تا 40 سال پیش که اصلاً در دنیا مذهب مطرح نبود یک چیز حاشیهای بود. حالا تمام این شبکهها همه با پرچم مذهبی و دینی جلو میآیند هر کدام از یک طرف به این کار شروع کردند و متأسفانه ما در عرصه بینالملل و مسائل داخلی شاید ضعیفترین حرکت ما هستیم. این آن توقع بزرگ از حوزه و دانشگاه است. کجایند آن قلمها و زبانها که این مبانی را درست تبیین کنند و این تهمتها و برچسبهایی که به این انقلاب زده میشود اینها را یکی یکی بکَنند جواب بدهند، توجیه کنند و توضیح بدهند ما الآن باید صد نفر – دویست نفر قلم به دست دشته باشیم که اینها هر روز مقاله بنویسند کجایند؟! چرا این عرصهها باید متعلق به دشمن باشد؟ چرا ما چهارتا بچه حزباللهی به صحنه میآید شروع به صحبت کردن میکند بعد از 5 دقیقه تمام میشود دیگر چیزی ندارد. سواد 5 دقیقهای. این خیلی بد است. 5 دقیقه چه میگویی؟ ولایت فقیه. خب بگو. 5 دقیقه میگوید و تمام! نه شرقی نه غربی. خب توضیح بده. 3 دقیقه و نیم تمام. لیبرالیزم بد است. برای چی؟ 2 دقیقه و 17 ثانیه میگوید تمام! چپ چیست؟ راست چیست؟ مبانی چی هستند؟ تاریخ اسلام چیست؟ سیره چیست؟ هزار مسئله مطرح است همه کارها با شعار تمام نمیشود. شعار قدم اول است. همه چیز با شعار تمام نمیشود. اگر برنامههای منسجم متراکم مطالعات اسلامی نداشته باشید و اگر نتواند از همین جمع، 50تا مقاله قوی بیرون بیاید ما نمیتوانیم و در این مسیر شکست میخوریم همه چیز با شهید دادن تمام نمیشود! شکست میخوریم. برادر خودت، خواهر خودت، آن کس که مسنتر است، بچه خودت، دوتا شبه توی ذهنش میآید نمیتواند جواب بدهد بعد میگوید عجب ما تا حالا یک جور دیگری شنیده بودیم. خیلیها را ما دیدیم از محیطهای بسته بیرون آمدند یک کمی آب به آب شدند دینشان را کنار گذاشتند برای این که اصلاً مبانی دستشان نبوده است. همین رگ گردن و گردن کلفتی و داد زدن بوده، چیز دیگری نبوده.
برادران و خواهران تبیین سبک اسلامی زندگی در عرصه اقتصادی و اجتماعی و خانواده، یکی از مهمترین وظایف ما در دهه آینده است یکیاش این است که ما امروزه سبک زندگی اسلامی را به خوبی بشناسیم و بتوانیم درست به افکار عمومی در داخل و خارج منتقل کنیم. آنها نگران این هستند که رفتار جمعی و فردی اسلامی در جنبههای مختلف زندگی روزانه طوری در سطح دنیا تبیین شود که ملتهای مسلمان و کمکم غیر مسلمان به سبکهایی که توصیه میکنیم دیگر توجه نکنند. آنها نگران این هستند و امید به این دارند که ما خودمان شعارهای انقلابی و حزباللهی بدهیم ولی سبک زندگی و تفکر و بازار و روابطمان و معاملاتمان به یک سبکی باشد که اینها عملاً و غیر مستقیم دارند تبلیغ میکنند.
×××
وقایعی که در سال 88 اتفاق افتاد به عنوان یک وقایع تاریخی نگاه میکنیم مشارکت خیلی عالی خاطره خوبی را تبدیل به یک خاطره منفی کردند در تاریخ ایران و انقلاب و انتخابات که رقابت در چارچوب نظام را تبدیل کرد، رقابت با خود نظام بلکه رقابت را به خصومت تبدیل کرد. صرفاً به این مسئله به عنوان مسئله خاص تاریخی نگاه میکنیم. یک حادثهای که با تمام نقاط مثبت و منفیاش بود و گذشت. یک وقت برمیگردیم به معیارها و مبانی یعنی یک ملاکاتی میخواهد دست ما بیاید که مسئله به عنوان یک حادثه مشخص و شخصی تاریخی تلقی نشود بلکه به تعبیر قرآن اعتبار، عبرت گرفته بشود میفرماید: «فاعتبروا یا أولیالالباب» حالا در بُعد انتخاباتی و اعتماد به رأی ملت، مردم کافی بود به این نتیجه برسند که البته مسائل مخصوص تهران بود هیچ جای دیگر ایران نبود فقط در تهران این اتفاق افتاد و علت آن این بود که در تهران اکثریت نسبی با طرف نامزدی بود که در کشور رأی نیاورد. در کل ایران نامزد دیگر رأی آورد با اختلاف 11- 12 میلیون بود. با آن اختلاف رأی یک توهمی برای بخشی از مردم در تهران بوجود بیاید که به رأی شما خیانت شده و آن هم با 11- 12 میلیون فاصله. ما اصلاً چنین فاصلهای در ایران هیچ وقت انتخاباتی نداشتیم و تا الآن هم نداشتیم و نه هیچ وقت آن همه آراء بود. نه شخص برنده هیچ وقت این رأی داشت و نه شخص بازنده اینقدر. خیلی آراء بود، به نظرم 80 و چنددرصد مردم شرکت کردند. رقابت تا یک جایی سالم و از یک جا به بعد ناسالم، تند، تحریکآمیز و از کنترل خارج شونده شد، جامعه کاملاً دوقطبی بشود به نحوی که دیگر نشود کنترل کرد. عصبانیت، کینه، توهم، تبلیغات دشمن، رسانههای بیگانه، جاهطلبیهای داخلی و خیلی مسائل دست به دست هم داد و قضیه از کنترل خارج شد و یادتان هست که 7- 8 ماه طول کشید که از طریق کنترل با افکار عمومی و جلب اعتماد سلب شده به تدریج در بخشی از تهران بخصوص شمال شهر تهران بالاشهر تهران که عمدتاً آن رأی را داده بودند، و باور نمیکردند که در کل کشور نامزدشان شکست خورده آن هم با این همه اختلاف. اولش یک سوء تفاهم بود که یک مقدارش طبیعی بود ولی بعدش میتوانست جمع بشود، کنترل شود، مدیریت شود، اگر همه به قانون عمل میکردند قانون عادی انتخابات و قانون اساسی، کار به خشونت و آتش زدن و کشتن کشید هر روز ادامه پیدا کرد تا این که رهبری در نماز جمعه آمد و صحبت فیصلهبخش کرد، ضمن احترام به همه رأی دهندگان و همه نامزدها گفت به این شیوه درست نیست. حالا شما فرض کنید رهبری کوتاه میآمد انتخابات را بدون دلیل و بدون قانون ابطال میکرد. دیگر هرگز در ایران هیچ انتخاباتی نمیتوانست برگزار شود یعنی کلاً فاتحه صندوقهای رأی را باید برای همیشه میخواندی. چون انتخابات بعدی یک بازنده دارد و بازنده میگوید تقلب شد. میگویند بیا در روال قانونی، میگوید من به قانون کاری ندارم باید باطل کنید. میگویند مدرک؟ میگوید من ندارم ولی حتماً هست! کجا دیگر میشد جلوی آن را گرفت؟ دیگر آن انتخابات، آخرین انتخابات ایران میشد اگر نهاد انتخابات و نهادهای قانونی کلاً زیر سؤال میرفت و اگر رهبری کوتاه میآمد میگفت که من میدانم تقلب نشده شما که دلیل برای تقلب نداریم ولی خیلی خب چون شما میفرمایید باطل است بعد حق داشتیم از رهبری بپرسیم که شما به چه حقی باطل کردید؟ هم به چه حق شرعی و قانونی ابطال کردید؟ چون زورش در خیابانها و شمال تهران زیاد است؟ و اصلاً فایده این ابطال چیست؟ و بعداً چه انتخاباتی را میخواهید ابطال نکنید؟ از این به بعد هر انتخاباتی بازنده میگوید تقلب شده، به قانون هم کاری ندارم باید ابطال کنید. اگر بگویید نه نمیکنم، میگویند چطور آن دفعه کردی. اگر هم بگویی خیلی خب، و این منطق حاکم شد، دیگر تمام است! لذا من میخواهم در آن قضایای 88 عرض کنم ضامن و حافظ اصلی جمهوریت و انتخابات و صندوق رأی ملت ولایت فقیه بود. اینها میگویند ولیّ فقیه برای حفظ اسلامیت است و جمهوریت هم با رأی مردم، این تقسیم هم غلط است. ولیّ فقیه هم حافظ جمهوریت است و هم اسلامیت. این جمهوری از نوع اسلامی است جدا از اسلامی نیست جمهوریت آن جدا از اسلامی نیست. این بود اتفاقی که افتاد. حالا کسانی که در خیابانها میآمدند بعضی آگاهانه و بعضی ناآگاهانه آن را کاری ندارم ولی قطعاً پروژه جاسوسی پشت آن بود، سازماندهی داخلی بود، یک عدهای هم این وسط طبیعتاً اشتباهات این طرف، آن طرف، بوده است. اشتباه قابل جبران است اما توطئه یک پروژه است باید مواظب آن بود. ببینید انتخاباتی که منجر به آن قضایا شد در واقع مربوط به سازمان ارتباط دولت – ملت بود یعنی انقلاب اسلامی روابط دولت – ملت را یک تعریف جدیدی از آن ارائه داد. در این تعریف جدید، تعریف اسلامی انقلاب، مبانی نظریه سیاسی سکولار دولت – ملت غرب را نپذیرفتیم و به رسمیت شناختیم با تعریف اسلامی. یعنی گفتیم حقوق دوجانبه ملت – دولت باید به دقیقترین وجه حقوقی و عقیدتی و اخلاقی تعریف بشود و این کار شد و در قانون اساسی واقعاً این تئوریزه و صورتبندی شد علیرغم اشکالاتی که ممکن است باشد، انتقاداتی باشد هم در مقام نظر و هم اجرا. اما بالاخره این فرمول از توی آن بیرون آمد که ملت، دولت را برمیگزیند تا در چارچوب نظام حق و تکلیف بر اساس شریعت الهی دولت به ملت خدمت کند. دولت باید در برابر ملت پاسخگو باشد، دولت منظورم حاکمیت است که همهشان با انتخابات مردم سر کار میآیند از رهبری تا قوه مجریه، دولت، رئیس جمهور، تا مجلس نمایندگان، تا شهردار و فرماندار، شورای شهر و روستا، تمام حاکمان را مردم انتخاب میکنند منتهی در چارچوب نظام حقالتکلیف الهی باید باشد چون ملت مسلمان هستند و این حاکمیت (دولت) باید انتقادپذیر باشد پاسخگو باشد مسئولیتشناس باشد همدل با دولت باشد و ملت حق انتقاد و سؤال و نظارت دارند و ملت باید اینها را انتخاب کنند. حالا هر دولتی در این چارچوب قانون اساسی با رأی اکثریت ملت سر کار بیاید آن دولت قانونی میشود، میشود دولت مشروع و دولت ملی و باید حمایت بشود. در عین حال باید نظارت بشود، از آن انتقاد بشود. همیشه آراء دولتها در انتخابات به یک اندازه نبوده، درست است، اما این را به حساب محبوبیت میگذارند نه به حساب مشروعیت! مثلاً ممکن است یک دولتی 26 میلیون رای آورده است و یک ملتی هم با فاصله یکی دو درصد پیروز شده باشد خب آن چیزی که تفاوت این دوتاست تفاوت در مشروعیت قانونی نیست هر کدام اینها دولت قانونی میشوند اختیارات دارند و حق دارند. ممکن است شما بگویید محبوبیتها تفاوت داشته و میزان محبوبیت فرق داشته، اما میزان مشروعیت به مفهوم قانونی تفاوت نمیکند. خب این تعریف، یک تعریفی است که هم با مبانی انقلاب و قانون اساسی ما سازگار است و هم در تعریف مدل جهانی این را میپذیرند یعنی ما خلاف استاندارد جهانی عمل نکردیم و خلاف استاندارد اسلامی هم عمل نکردیم مردمسالاری دینی، جمهوری اسلامی معنیاش همین بود.
سؤال: آیا برخورد با مفاسد اقتصادی کار سختی است؟ بله.
سؤال: چرا قبل از اسلام همچون خوارج نداریم؟
تیپ خوارجی همیشه بود و هست و خواهد بود. حضرت امیر(ع) فرمودند وقتی من را ترور کردند راه نیفتید هرچه خوارج است بگویید آی امیرالمؤمنین را اینها ترور کردند همهشان را بزنید و لت و پار کنید! این یک طرز فکر و یک انحراف فکری است. خوارج هنوز در پشت پدران و شکم مادرانشان هستند این قضیه تمام نمیشود این قضیه تمام نمیشود. این یک تیپ شخصیتی است که باید اینها تربیت بشوند. مسئله شخص نیست. همه جای دنیا این تیپ خوارجی هستند.
سؤال: خداوند میفرماید هرکس تقوا پیدا کند خداوند نور هدایت میدهد. آیا خداوند نور هدایت را در شرایط بحرانی نمیدهد؟
منظورش این است که مگر نمیگویید خوارج اینقدر نماز و دعا میخواندند، مگر قرآن نمیگوید هرکس اهل تقوا باشد خدا او را هدایت میکند؟ چرا اینها هدایت نشدند؟ این خیلی سؤال مهمی است. تفاوت است بین تقوا و هدایت با مقدسمآبی. این که هرکس زیادتر نماز و روزه و عبادت میکند معنیاش این نیست که این مؤمنتر است. بخشی روی عادت است. بخشیاش هم یک نوع جاهطلبی است. بخشی از اینهایی که عبادت اضافه میکنند از خدا طلبکار میشوند. یعنی وقتی توی خیابان راه میرود میگوید الآن چندتا فرشته هستند یک وقت فرشتگان زیر دست و پای ما له نشوند! همین که حضرت امیر(ع) میفرماید «...خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ...» بهشت راهش باز است. نمونه اصلی آن خود شیطان است میگویند 6 هزار سال عبادت کرد و به این خدا یک دستور داد گفت نه! گفت جلوی آدم سجده کنم. گفت من جلوی خودت چاکرم ولی جلوی تو 6 هزار سال سجده کردم 6 هزار سال دیگر هم میکنم این مرتیکه کیست که من باید جلوی او سجده کنم؟
سؤال: در مورد انتخابات آینده چه پیشبینی میکنید؟
من پیشبینی نمیکنم.
سؤال: در مورد ترامپ و پوتین، با وجود ترامپ چه پیشبینیای میکنید؟
ترامپ اصلاً پیشبینی پذیر نیست. این هم یک موجود و جانور عجیبی است. یک مرتبه ممکن است به هر طرفی لگد بپراند. اگر واقعاً به بعضی از حرفهایش عمل کند انشاءالله آمریکا تمام میشود. اگر به بعضی از حرفهایش عمل کند آمریکا را به آتش میکشاند، اگر به بعضی از حرفهای دیگرش عمل کند دنیا را به آتش میکشاند. به بعضیها اگر عمل کند خودش را به آتش میکشاند. ما نمیدانیم چه میشود، هندوانه سربسته است!
سؤال: گفتید اگر در صفین معاویه کشته میشد تمدن اسلام و مسیر تاریخ عوض میشد؟ از نظر قرآن این حرف خالی از ابهام نیست؟ چرا که همیشه حق و باطل در جنگ بوده و خواهند بود زیرا که همیشه شیطان حضور دارد.
من نگفتم اگر امیرالمؤمنین(ع) پیروز میشد معاویه شکست میخورد دیگر شیطان، ترخیصی و هالیدی و تعطیلات میرفت! نگفتم نبرد حق و باطل نبود. چرا نبرد حق و باطل، وسوسه شیطانی تا آخر هست گفتم حکومت دست امیرالمؤمنین(ع) بود، رهبری تمدن جهانی، یک رهبری صالحی بود و سرنوشت جهان تغییر میکرد نگفتم دیگر وسوسهای نخواهد بود.
سؤال: چرا امام علی(ع) و یا هر حق دیگری شناخته نمیشود مگر به حضور باطل؟ این حرف چقدر درست است؟
بله البته تا باطل را نبینی حق را درست نمیتوانی بشناسی. درست است. ولی معنیاش این نیست که باطل خوب است.
سؤال: لطفاً نظر خود را در مورد محل سجده افراد بر پیشانی توضیح بدهید. چرا فردی که نسبتاً جوان است آنچنان جای مُهر بر پیشانی دارد که انگار سالهاست در حال سجده بوده ولی افراد پیرمرد سالهاست سجده کردند ولی اثری ندیدند؟
روی پیشانیهایتان سجده کنید! شما برو یک استکان بردار من به شما میگویم چه کار کن. یک روشی دارد یک استکان را باید یک جوری روی پیشانیات بگذاری با یک روشی چیز کن، چهار – پنج بار برایت نسخه مینویسم روزی سه بار تا دو هفته، بعد انشاءالله هم شما یکی از اولیای خدا میشوید! خب ببخشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی