شبکه افق - 14 فروردین 1402

پرسش و پاسخ (11)

پرسش‌ها: ۱. ۱۲ فروردین، روز رفراندوم جمهوری اسلامی، یاد کرد چه حقیقتی است و "بیانیه گام دوم"، چه تبیینی از "نظام انقلابی"، "نظام بدون انقلاب"، و "انقلاب بدون نظام"، کرده است؟ "انقلاب سرگردان" و "نظام بدون نرم افزار" در معرض چه خطراتی هستند؟ ۲. تغییر حاکمان یا تغییر حاکمیت؟ چرا انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه تبدیل به استکبار راست و چپ و سرکوبگر انقلاب‌های بعدی شدند؟ ۳. چه بر سر انقلاب‌های روسیه، فرانسه، چین، کوبا، هند و الجزایر آمد که یا به ضد خود تبدیل شدند و یا به بمب‌های خنثی شده و انقلاب‌های سرد و بی هدف؟ ۴. چگونه انقلاب‌های "سیاسی و نظامی" بدست "ضد انقلاب" فرهنگی و اقتصادی مصادره می‌شوند؟ ۵. اگر انقلاب اسلامی منحرف شده است، چرا دشمنانش همچنان دشمن او هستند؟ چرا تنها انقلاب جهان که بلافاصله نظام جدید و قانون اساسی‌اش را به رفراندوم گذاشت و همه مسئولینش را از رهبری تا مدیریت شهر و روستا به انتخابات واگذارد، انقلاب ایران بود؟ چرا هیچ نظام سیاسی دیگری در جهان از ابتدای تأسیس، نظام و قانون اساسی خود را هرگز به رای مردم نگذارده است؟ ۶. مسالمت آمیزترین، مردمی‌ترین و دینی‌ترین انقلاب قرنها و عفو عمومی امام پس از انقلاب در کنار خشونتها، کشتارها و اعدامهای انقلاب فرانسه و روسیه چه پیامی داشت و چرا میشل فوکو آن را نخستین انقلاب پسامدرنیته در تاریخ بشر نامید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب‌العالمین و الصلاه والسلام علی نبیّنا نبیّ‌الرحمه اباالقاسم محمد و آله آل‌الله.

اولاً حساسیت دوستان درباره این مبحث مهم قابل تقدیر است و این بیانیه هم بسیار هم مفصل، هم پرعمق و هم چند لایه است. بنابراین طبیعی است که از زوایای مختلفی به این بحث می‌شود ورود کرد. هم جمع‌بندی تئوریک از گذشته و هم جمع‌بندی پراتیک از گذشته، هر دویش، هم نظری و هم عملی. و هم در دو عرصه فلش رو به آینده را، به لحاظ ایدئولوژیک و هم استراتژیک تبیین می‌کند. همین‌طور بخشی مباحث نظری هست، و هم از بُعد فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، هم از بُعد فقه سیاسی، و همین‌طور فلسفه سیاسی می‌شود در مورد ان بحث کرد هم بخش‌هایی که کاملاً ناظر به اجرا، مدیریت اجرا است یعنی در حوزه روش و استراتژیست خطاب به سه قوه و همه نهادهای حاکمیتی، همین‌طور گروه‌های اجتماعی از جمله جوان، پس دایره وسیعی است و طبیعتاً ما در یک جلسه نمی‌توانیم حتی فهرست آن را بگوییم.

به نظرم آمد به یک بُعد مسئله از 4 زاویه – البته نمی‌دانم چقدر فرصت کنیم – بپردازیم و آن بُعد مبنایی تئوریک است. در واقع مبنای بسیاری از بحث‌های بعدی آن است. حالا اگر دوستان پیشنهاد دیگری دارند یا سؤالات ویژه‌ای روی آن فکر کردید، می‌توانیم برای آن‌ها وارد بحث بشویم و می‌توانید سؤالات دوستان در بخش ابتدایی مطرح شود و من مستقیم وارد آن بحث‌هایی که شما می‌خواهید بشوم و الا آن نکته‌ای که عرض کردم راجع به این بحث مبنایی، ما شروع کنیم باز اگر دوستان، سؤال و نکته یا پیشنهادی داشتند بفرمایند. کدام روش را برویم؟ می‌خواهید با سؤالات شما شروع کنیم یا به پیشنهاد روش دوم برویم؟

شما یک مقدمه‌ای بفرمایید.

شاید مقدمه، ذی‌المقدمه باشد. ببینید اساساً آیا همه جوامع بشری و همه مقاطع تاریخی، انقلاب‌خیر هستند؟ اصلاً انقلاب یک امر عادی است؟ یا این که نه، اکثر جوامع بشری در اکثر مقاطع تاریخی‌شان اساساً یا امکان انقلاب، یا اراده انقلاب و شرایط انقلاب را نداشتند. حالا این بحثی که آیا اساساً انقلاب‌ها پروژه هستند یا پروسه هستند؟ انقلاب‌ها را می‌سازند یا انقلاب‌ها جوامع را می‌سازند؟ آیا انقلابیون محصول یک شرایط و روح انقلابی در جامعه هستند یا انقلاب‌ها محصول انقلابیون هستند؟ این بحث‌ها که بخشی از آن هم بحث لفظی است، بخشی هم بحث همان مرغ و تخم مرغ است! الآن وارد آن نمی‌شویم چون ثمره عملی هم در این بحث ما ندارد. اما اصل این که در جوامع بشری و در طول تاریخ، انقلاب کردن یک امر طبیعی نیست و اگر یک ملت‌هایی هستند قرن‌ها بلکه یکی دو هزاره، تاریخ‌شان را، حتی یک جنبش انقلابی در آن جوامع شما نمی‌بینید و بعضی ملت‌ها هستند که می‌بینید هر صد سال دست به یک قیام و جنبش بزرگ شبه انقلابی یا انقلابی می‌زنند خب این نشان می‌دهد که نه تنها شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی جوامع متفاوت است بلکه اساساً ملت‌ها با هم متفاوت هستند، فرهنگ‌هایی که از آن‌ها شورش و انقلاب برمی‌خیزد و آ‌ن‌هایی که برنمی‌خیزد. بنابراین اساساً کمتر ملتی اهل انقلاب در جهان و در طول تاریخ وجود دارند. ملت‌هایی که انقلاب می‌کنند سرنوشت بقیه ملت‌های دیگر را هم می‌سازند علاوه بر این که سرنوشت خودشان را تغییر می‌دهند برای بقیه الگو می‌شوند حالا بسته به ماهیت انقلاب‌ها یا ماهیت اجبارگرانه می‌کنند، خود انقلاب‌هایی که پیروز می‌شوند مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، بعد خودشان تبدیل به استکبار و امپریالیزم می‌شوند و سراغ بقیه کشورها می‌روند یعنی انقلاب‌ها ضد انقلاب می‌شوند یعنی می‌شوند موجوداتی که علیه آن انقلاب کردند خودشان همان آن‌ها می‌شوند اما این که چه انقلابی انقلاب بشود و انقلاب بماند آن هم چند دهه بگذرد بعد از تشکیل حاکمیت و خودش را بر سر دو راهی جنبش یا نهاد، انقلاب یا نظام، سرگردان و مردد نبیند بلکه به جمع‌بندی نظام انقلابی برسد که انقلاب برای انقلاب اگر به نظامی،‌ منجر نشود و نظام‌سازی نکند خب یک کار عبثی است که بسازی و خودت خراب کنی، باز بسازی و خراب کنی، این انقلابی است که قدرت ساختن ندارد انقلابی که بیخودی وقت ملت‌ها را دارد می‌گیرد. انقلابی که به نظام منجر نشود طرحی برای نظام نداشته باشد عملاً هدف آن چیست؟ یک انقلاب سرگردان و خودنقض کن و خود نفی‌کن و بی‌حاصل است. اگر هم قرار باشد جنبش تبدیل به نهاد بشود و انقلاب به نظام تبدیل شود و بعد بگویند انقلاب تمام شد خانه‌هایتان بروید انقلاب را تحویل می‌گیریم رسید می‌دهیم بروید! فقط آدم‌ها در حاکمیت عوض می‌شوند، حاکمیت عوض نمی‌شود!

اما اگر گفتید نه،‌ یک شق ثالثی است به این عنوان که نتیجه انقلاب محصول انقلاب، تشکیل یک نظام انقلابی باید باشد که آن نظام مسئولیت بپذیرد، انقلاب‌ها مسئولیت ساختن را نمی‌پذیرند فقط مسئولیت درهم ریختن اوضاع را می‌پذیرند ولی بعد از پیروزی یک انقلاب باید یک نظامی مستقر بشود که مسئولیت بپذیرد و بگوید اگر آن نظام نه، پس چه نظامی آری؟ اگر آن را نمی‌خواهید پس چه می‌خواهید؟ این‌جا یک مرحله پیچیده‌تر و سخت‌تر انقلاب‌ها شروع می‌شود. خیلی از انقلاب‌ها در این مرحله، یا اساساً به این مرحله نمی‌رسند، یا فرو می‌پاشند، یا وارد این مرحله می‌شوند و تبدیل به یک نظام غیر انقلابی می‌شوند و کم‌کم خودشان ضد انقلابی می‌شوند یعنی فاسد می‌شوند. این انقلاب‌هایی که در قرن 20 شاهد آن بودیم در دوران کودکی و نوجوانی ما این‌ها را می‌شنیدیم از انقلاب روسیه، قبل از آن انقلاب فرانسه، انقلاب چین بعد از روسیه، کوبا، الجزایر، هیچ کدام از این انقلاب‌ها نتوانستند نظام انقلابی مستقر مستقل، - این سه چهار صفت را دقت کنید – بسازند و بماند. نظام روسیه و فرانسه کلاً استکباری شدند. انقلاب روسیه میلیون‌ها اعدام و کشتار بعد از انقلاب است، ته لنین آخرش استالین شد و یک دیکتاتور جهانی، با این که شعارهای انقلابی می‌داد و بعد هم خروچف و دژنوف و بعد هم گورباچوف و بعد هم هلسنی و تمام! دوباره به دوره قبل خود برگشت. ناسیونالیسم و آرتدوکس شبیه دوران تزار. انقلاب فرانسه 10- 12 سال بعد از پیروزی، چندتا جمهوری تشکیل می‌شود ناپلئون شده است. یعنی عملاً باز شاهنشاهی و سلطنت شده و بعد به یک استکبار تبدیل شده است. جنایاتی که در اروپا،‌ آفریقا، آسیا کرد، انقلاب کوبا، اساساً انقلاب مستقلی نبود و جزء زوائد کمونیزم و شوروی بود. چین هم همین‌طور یک انقلاب مستقلی نبود. و چین الآن کمونیست نیست فقط آرم کمونیست را دارد، پرچم داس و چکش دارد ولی کمونیست نیستند. و... الجزایر که جهان اسلام اتفاق افتاد با این شعارهایش، مردم مذهبی بودند علما بودند با شعار اسلام و جهاد بود، اما عملاً بعد از پیروزی، انقلابیون روشنفکر، مثلاً بن‌بلا که رئیس جمهور انقلابی الجزایر است خودش می‌گوید من عربی خیلی بلد نیستم صحبت کنم به فرانسه مسلط‌ترم! و فرانسوی صحبت می‌کند. بعد یک عده‌شان کمونیست بودند، چپ شدند، چپ‌ها و کمونیست‌ها سر کار آمدند بعد هم کم‌کم لیبرال دموکرات‌ها آمدند و عملاً ارتش فرانسه یک و نیم الجزایری را کشت و آن‌جا قتل عام کرد، بیرون رفت ولی عملاً نرفت. تا همین الآن هم حکومت الجزایر یک حکومت انقلابی نیست نه الان، خیلی وقته که نیست و عملاً سلطه سرمایه‌داری غرب را، از جمله فرانسوی‌ها را پذیرفت. کشوری که انگلیس‌ها بیرون رفتند همین‌طور. انقلاب هند. اگر انگلیس در جنگ بین‌الملل دوم تضعیف و تقریباً نابود نشده بود و مجبور نمی‌شد ارتشش را ببرد که نمی‌رفت. این استقلال‌هایی که دهه 40 و 50 به کشورهای مستعمرات‌شان دادند همه روغن ریخته نذر امامزاده بود. چون انگلیس و فرانسه و آلمان که مستعمرات داشتند همه‌شان در جنگ اول و دوم بین‌المللی زدند تیر و تار همدیگر را لت و پار کردند و دیگر چیزی از آن‌ها نماند نمی‌توانستند مستعمرات‌شان را نگه دارند لذا سیاست بعدی، نواستعماری، استقلال ظاهری می‌دادند اما عملاً آدم‌های خودشان بین همان انقلابیون، بین مخالفین، بین روشنفکران یا همان سلطنت‌ها و عوامل سابق با شکل جدید، یا بچه‌های آن‌ها، و عملاً فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اگر می‌توانستند ارتش‌شان را، همه را تحت کنترل می‌گرفتند و عملاً سلطه ادامه پیدا می‌کرد. مثلاً ظاهراً انگلیس نه در هند است، نه در پاکستان است، نه در بنگلادش است ولی در واقع هست! فرانسوی‌ها ظاهراً در الجزایر و تونس نیستند ولی واقعاً هستند و بقیه‌شان هم همین‌طور. اما این‌جا یک اتفاقی افتاد واقعاً بعد از 40 سال، تحریم‌ها، تهدیدها، ترورها، همه مثل اول انقلاب ادامه دارد. این نشان می‌دهد که در همان مسیر هستیم که اتفاق بسیار مهمی است.

آن بند اول، که در واقع با این تذکر شروع می‌شود این خودش در حوزه انقلاب‌شناسی، انحراف‌شناسی و تحلیل درست فلسفه انقلاب‌ها یک بحث مهمی است. در آن کشورهایی که انقلاب می‌شود اقلیت است و آن انقلاب‌هایی که پیروز می‌شود اقلیت است، آن‌هایی که بعد از انقلاب حکومت تشکیل می‌دهند و می‌توانند بمانند باز اقلیت هستند. بین این‌ها تقریباً هیچ کدام بر سر آرمان‌هایشان بخصوص بعد از چند دهه نماندند ضمن این که هیچ انقلابی به جز انقلاب امام(ره)، نه انتخابات کرده، نه قانون اساسی نوشته، و به رأی مردم گذاشته، هیچ کس. این را بدانید هیچ انقلابی هم به اندازه انقلاب ما مسالمت‌آمیز نبود. انقلاب‌های دیگر کاملاً خشن بودند. یعنی شما در انقلاب فرانسه که دموکراسی،‌جمهوریت و مدنیت، لیبرالیزم، حقوق بشر، شعارهایشان را از آن‌جا می‌دهند این‌ها ظرف حدود 9 ماه،‌ نزدیک 80 هزار نفر را در خیابان‌های پاریس و جاهای دیگر با گیوتین سرشان را بریدند و قطع کردند! عرض کردم این داعش پیش انقلاب فرانسه سوسول است. با گیوتین ده‌ها هزار سر قطع کردند. یک بار چند هزار مخالفین‌شان را توی کشتی ریختند و توی دریای مانش بردند وسط آب زنده زنده توی دریا ریختند. روس‌ها و کمونیست‌ها میلیون‌ها آدم کشتند، مائو و انقلاب چین با این که این‌ها ضد استبدادی و ضد استعماری بودند و خدماتی هم به مردم‌شان کردند میلیون‌ها نفر در جنگ‌های داخلی‌شان کشته شدند. همه‌شان این‌طور بودند. این انقلاب، امام(ره) که آمده همه را عفو کرد. دویست‌تا از جنایتکاران‌شان که آدم کشته بودند رئیس ساواک، نخست‌وزیر که جنایتکار بودند با محاکمه اعدام‌شان کردند گفتند آی کشتید! امام این‌قدر باز برخورد کرد که این ساواکی‌ها آمده بودند جلوی نخست‌وزیری تحصن کرده بودند می‌گفتند این چند ماهی که انقلاب بوده حقوق ما را چرا ندادید؟ عکس تاج شاه هنوز روی کاغذهای ادارات بود که امام عصبانی شد گفت اقلاً این عکس را بردارید بی‌عرضه‌ها اقلاً سربرگ‌هایش را عوض کنید. این همه این ملت، هزار هزار کشته دادند و شما را سر کار آوردیم، بعداً هم گفت اصلاً اشتباه کردم شما لیبرال‌های مذهبی را اشتباه کردم سر کار آوردم، گفتیم آخوندها را نمی‌خواهیم بیاوریم شما را آوردیم شما هم که ضایع کردید رفت! تا کشور را به آمریکا و انگلیس تحویل ندهید که دوباره برنگردند ول نمی‌کنید. و از این قبیل مسائل.

یا این که تنها انقلابی که یک چهله بدون خیانت به آرمان‌هایش را پشت سر گذاشته و نظام‌سازی کرده این انقلاب است، شعار نیست. هیچ انقلاب دیگری این کار را نکرده، وسوسه‌هایی که واقعاً غیر قابل مقاومت به نظر می‌رسیدند در برابر این‌ها مقاومت شد. از کرامت خودش و از اصالت شعارهایش صیانت کرد و این که وارد مرحله دوم شد.

و این بحث مرحله دوم خیلی مهم است که بحث تمدن‌سازی است، بحث جامعه‌پردازی است و تغییر حکومت و تغییر رژیم سیاسی شده، حالا صحبت از تغییر نظامات اجتماعی با استفاده از همه روش‌های عقلی و تجربی هم خودمان در 40 سال گذشته و هم جهان. اما در راستای ارزش‌های توحیدی و تعریف دینی انقلاب و تمدن. این بسیار مبحث مهمی است. جهان تقسیم شده بود و دوقطبی بود بین شرق مادی و غرب مادی و هیچ کس فکر یک نهضت دینی را، آن هم با این عظمت و عمق و این آثار نمی‌کرد و یک چنین نهضت پیش‌بینی نشده که هیچ کس منتظر آن نبوده، الا فطرت مستضعفین جهان و مسلمین و متدینین و مظلومین عالم، بیاید و یک مرتبه چارچوب‌ها را بشکند و بگوید این کلیشه‌های چپ و راست‌تان، هر دو مدرنیته چپ و مدرنیته راست ساختگی است و این‌ها کهنه شده است بین دین و دنیا آشتی برقرار کند، مجبور نیستیم بین دین و دنیا یکی را انتخاب کنیم و نمی‌خواهیم دین را دنیوی کنیم بلکه می‌خواهیم دنیا را دینی کنیم و نمی‌خواهیم دین را سیاسی کنیم بلکه می‌خواهیم سیاست را دینی کنیم، نمی‌خواهیم دین را حکومتی کنیم بلکه می‌خواهیم حکومت را دینی کنیم، و حکومت دینی یعنی حکومت توحید و عدالت. یعنی حکومت اخلاق و برادری در حد وسع و توان و امکانات ما که نامحدود نیست ناچیز هم نیست و باید این وسط بین صفر تا صد تلاش های بسیار کرد و می‌شود کرد در واقع یک عصر جدیدی اعلام شد، آغاز یک عصر جدیدی بود و واقعاً جهان دوقطبی را سه‌قطبی کرد. با این که نه وسعت کشور، نه جمعیت، نه امکانات، نه تاریخ یکی دو قرن اخیر که مدام ما سرکوب شدیم، تضعیف شدیم، استبداد بوده، بعد هم استعمار اضافه شده است اصلاً چنین قدرتی در این ملت و در این مکتب کسی تصور نمی‌کرد که یک چنین انرژی عظیمی بخواهد آزاد بشود. یک صدای جدید و متفاوتی آمد، جهان دوقطبی را سه‌قطبی کرد. اول این‌ها تظاهر کردند که چیزی نیست و اتفاقی نیفتاده، ‌صدا را نشنیدند و تظاهر کردند که چیزی نبوده، بعد که دیدند یک اتفاقاتی دارد می‌افتد، ایران از دست رفت و منطقه دارد از دست می‌رود، کل جهان همه به این طرف توجه کردند که این‌ها چه کسی هستند یک ملت کوچک آن وسط که می‌گوید نه شرقی نه غربی. یعنی نه سلطه غرب و نه سلطه شرق. و دارد از یک حرکت دینی مردمی حرف می‌زند مردمی‌ترین انقلابی که در تاریخ با این همه جمعیت ثبت شده است و تنها انقلاب دینی عصر جدید است. این حرف‌ها چیست. می‌دانید "میشل فوکو" که از پدران پست‌مدرنیته محسوب می‌شود این‌جا توی انقلاب آمد و گفت این تظاهرات و راهپیمایی‌ها غیر عادی است! ما اصلاً در تاریخ چنین چیزی نداریم، نه در عصر سنت و نه در عصر مدرنیته! یعنی چه که یک پیرمرد آن طرف بیانیه می‌دهد و این طرف میلیون میلیون جمعیت بیرون می‌آیند. بلند شد آمد ایران که از نزدیک این راهپیمایی‌ها را ببیند و بعد که شخصیت امام را دید گفت این عصر واقعاً جدید است و گفت این انقلاب با این که شعارهایش دینی است و این عمق عظیم مردمی که نه انقلاب روسیه و نه انقلاب فرانسه،‌ هیچ کدام مردم این‌قدر نبودند و جمعیت نداشتند، در کل کشور، شهر و روستا، همه طبقات، هر روز بیایند، مدام شهید بدهند ولی باز بیایند. گفت این را باید گفت آغاز پست‌مدرنیزم است یعنی نخستین انقلاب پست مدرن در تاریخ بشر است یعنی این انقلاب بازگشت به سنت ماقبل مدرن نیست، این انقلاب، ارزش‌های سنتی ولی پسامدرنیته است یعنی این‌ها از مدرنیته عبور کردند نمی‌خواهند به ماقبل مدرنیته و قرون وسطی برگردند. این اولین حرکت تاریخ جدید در عبور از مدرنیته است. خب این‌ها همان حرف‌هایی است که یک صدای جدید و متفاوتی آمده، هرچه تلاش کردند خفه نشد و هنوز هم دارند تلاش می‌کنند خفه نشد بلکه به دیگران الهام بخشید و ما به 40 سال رسیدیم. یکی از آن دوتا قدرت، کلاً نابود شد و قطعاً این نابودی تحت تأثیر انقلاب اسلامی بود چون هم ایدئولوژی آن را زیر سؤال برد ایدئولوژی کمونیزم، ایدئولوژی "دین، افیون توده‌هاست" بود! گفت دیگر به دین امیدی نداشته باشید ما هستیم که می‌توانیم بشر را از دست سرمایه‌داری نجات بدهیم. خودش سرمایه‌داری دولتی بعد از آن سرمایه‌داری شد. دیکتاتوری حزبی. هم به لحاظ ایدئولوژیک ضربه بزرگی از انقلاب اسلامی خورد به لحاظ روی زمین هم کل ملت‌های مسلمانی که تحت سلطه کمونیست‌ها بودند این‌ها یک مرتبه سر برداشتند و همه اعتماد به نفس پیدا کردند. این عالم بزرگ آلبانی که 20- 30 سال زندان‌های انورخوجه کمونیست‌های آلبانی بود حالا فوت کرده، مجبور بودند یک مقدار خودشان را با جریان‌های وهابی تطبیق بدهند بخاطر پول عربستان و امارات و قطر، خیلی علنی از امام(ره) می‌خواستند حمایت نکنند ولی گفت انقلاب اسلامی و شخص امام، ضربه اساسی را به جهان کمونیزم و به غرب و شرق زد. این‌جا اصل دین تمام شده بود. همه گفتند کسی تا نسل بعد می‌ماند که نماز بخواند؟! در حالی که انقلاب شما که شد ما در زندان‌ها احساس کردیم ما امیریم نه اسیر. و متن پیام امام(ره) به گورباچب و حزب کمونیست که کمونیزم به موزه‌های تاریخ رفت همان موقع که سقوط نکرده بود آن موقع داشتند سفینه به مریخ می‌فرستادند! آن موقع امام(ره) گفت، گفت کارتان تمام است، تمام شد، ولی یادتان باشد در آغوش سرمایه‌داری غرب نروید درِ باغ سبز به شما نشان بدهند مشکل شما با سرمایه‌داری حل نمی‌شود. مشکل شما در مبنای ایدئولوژی‌تان است که پشت به حقیقت و پشت به خدا ایستادید. اول مشکلات فلسفی و معرفت‌شناختی‌تان را حل کنید مشکلات اقتصادی‌تان حل می‌شود و الا در دام سرمایه‌داری آمریکا می‌روید نابودتان می‌کنند دنیایتان را هم از شما می‌گیرند و همین‌طور هم شد. بعدها گورباچف گفت ما چیزی را آن موقع نفهمیدیم که خمینی فهمید. ما دیر فهمیدیم. بعداً که شوروی سقوط کرد این را گفت.

آن وقت این عالم بزرگ آلبانی و بالکان، گفت که ما در زندان پیام امام به گورباچف که آمد مخفیانه آمد اگر می‌فهمیدند که نمی‌گذاشتند، کل این متن را تمام زندانی‌ها و بخصوص جوانان همه آن را حفظ کردند که اگر آمدند این کاغذ را بردند چون مرتب توی زندان‌ها می‌ریختند، این در حافظه باشد و این پیام از طریق حافظه به حافظه، شفاهی در کل زندان‌ها منتقل شد و یک مرتبه روح مقاومت بچه مسلمان‌های حکومت‌های ضد کمونیست در زندان‌ها احیاء شد. بعضی از همین‌ها هم بعداً توسط القاعده و این تیپ‌ها یارگیری شدند ولی می‌خواهد بگوید روح این حرکت... این که عرض می‌کنم یک حرف جدیدی، یک پیام تازه‌ای، یک صدای تازه‌ای بود و خفه نشد، یکی‌شان سقوط کرد و آن دیگری هم رو به احتضار است رو به قدرت نیست ما هنوز سر شعارهایمان هستیم. البته همه کسانی که در نظام یا انقلاب هستند سر حرف‌هایشان نیستند بعضی به لحاظ نظری، بعضی به لحاظ عملی و سبک زندگی، تغییر کردند و دچار غرب‌زدگی و شرقی زدگی و انحرافات و مادیت می‌شوند این هست، همیشه بوده، صدر اسلام هم بوده، باید مراقب باشیم این‌ها خودشان به می‌خواهند به قبرستان ایدئولوژیک بروند انقلاب و حکومت را با خودشان نبرند خودشان می‌خواهند جهنم بروند بروند، مردم را با خودشان نبرند. انقلاب اسلامی متحجر نیست در برابر پدیده‌ها و موقعیت‌هایی که مدام تغییر می‌کنند شرایط مکان و زمان، فاقد ادراک و احساس نیست اما به اصول خود محکم پایبند است. مرزبندی خود را هم با دشمنان خود به عنوان دشمن حفظ می‌کند و هم با رقبایش به عنوان رقیب حفظ می‌کند نه دشمن. حواس‌تان باشد دشمن ما آمریکا و صهیونیست هستند. دشمن ما حتی این وهابی‌ها هم نیستند. این‌ها فریب‌خورده و قربانی هستند. حواس‌تان باشد اصل نشود. اصل، درگیری اسلام با استکبار است این‌ها هم تا وقتی در مسیر استکبار هستند به ما حمله کنند جواب‌شان را می‌دهیم مثل قضایای داعش و عراق و سوریه، اما اگر کاری به کار ما نداشته باشند ما با آن‌ها کاری نداریم بلکه گفتگو هم می‌کنیم که بدنه این‌ها بعضی‌هایشان بچه‌های خوب بازی خورده هستند، در رهبری‌شان مسئله است. یکی از زاویه تاریخی است، یکی از زاویه فقهی است، یکی از زاویه فلسفه سیاسی، و یکی از زاویه فلسفه دین است چون این بُعد، بُعد تئوریک است.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha