سید جمال؛ آه از دل پرخون (در همه سرزمینها غریبم)
بزرگداشت مصلح اسلامی و عالم ربانی، سید جمال الدین اسدآبادی، پدر "بیداری اسلامی -۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
سیدجمالالدین اسدآبادی از نوجوانی گام در این مسیر نهاده و یک آدم غیر عادی است. 13 ساله به حوزه نجف میرود زیر نظر مستقیم شیخ مرتضی انصاری(ره) مرجع و مجتهد بزرگ صاحب «رسائل مکاسب» و صاحب کتابهای اصلی سطح فقه و اصول در حوزههای ما تا همین الآن و همچنان؛ و آخوند ملاحسینقلی همدانی استاد بزرگ اخلاق و عرفان عملی که بسیاری از سالکین جزو شاگردان بیواسطه و باواسطه ایشان بودند و تا الآن هستند. ایشان در علم ظاهر و باطن، در آن چند سالی که در حوزه نجف است زیر دست یک چنین بزرگانی تربیت میشود و اجازه اجتهاد و فتوا از شیخ انصاری(ره) میگیرد و جناب شیخ او را در 17 سالگی به هند میفرستند که هم آنجا ببیند، بیاموزد اطلاعاتی به دست بیاورد. سیدجمال 18 ساله است که به هند میرود. یک سال و اندی آنجاست بعد به عربستان و حجاز میرود، از 19 تا 22 سالگیع 3 سال در حجاز و مکه است. در ارتباط با علمای اهل سنت و رؤسای قبایل حجاز، و تأثیرگذاری در جهان اهل سنت، آشنا شدن با آنها و توطئههای غرب، بخصوص انگلیس که از هند تا ایران تا عراق تا حجاز، تا مصر و سودان و عثمانی همه جا در جریان است آشنا میشود. 4 سال در حجاز بین بزرگان علما و قبائل اهل سنت حجاز و عربستان زندگی میکند و بعد در 22 سالگی به ایران میآید چند ماهی هست بعد به افغانستان میرود و 5 سال تمام تا 28 سالگی کنار دوست محمدخان است که یک حاکم ضد انگلیسی افغانستان است و آنجا شروع به ترتبیت نیرو میکند و کادرسازی میکند و مشورت میدهد که یک حکومت اسلامی – انقلابی کوچکی در افغانستان ایجاد کند و یک چند سالی هم موفق میشود و بعد از مرگ او این پروژه ناتمام میماند. باز به ایران برمیگردد و چند ماهی و یک سالی ایران است دوباره به افغانستان میرود میبیند نمیشود و انگلیسیها آنجا دارند پیشرویهایی میکنند در عین حال یکی دو سال تا 31 سالگی در افغانستان میماند و به مبارزاتش ادامه میدهد و بعد که آنجا با مشکلات و موانعی برخورد میکند هم از طرف نفوذیهای انگلیس و این که بعضی از قبایل را میخرند و اینها را خود مسلمانها و افغانستانیها را به جان هم میاندازند در هرات و کابل و قندهار و بین خودشان و بین آنها و برای جدا کردن آنها از ایران و این قبیل، آنجا خودش را عثمانی معرفی میکند، در مصر و جهان عرب خودش را افغانی معرفی میکند. برای این که میخواهد تعصبات قومی و ملی و تعارضات مذهبی را به سمت وحدت مسلمین پیش ببرد که علیه انگلستان و استعمار، متحد بشوند و بعد که میبیند موانع داخلی یعنی مستبدین وابسته به استعمار یک مشکل بزرگ هستند تلاش میکند آنها را اصلاح کند یا با آنها مبارزه کند که مشکلات و موانعی پیش میآید. این دفعه که از افغانستان مجبور است برود در دفترچه یادداشت خود نوشته:
آه از دل پرخون،
آه از بخت واژگون،
آه از دست مردم دون،
نه علاج دل توانم، نه علاج بخت وارون
نه علاج خویش، نه علاج مردم دون
چه کنم راز دل با که بگویم؟ راه نجات خود از که بجویم؟
أنا الغریب فی البلدان.
من در همه سرزمینها غریبم
و الطریق الی الاوطان
هرجا میروم من را تبعید میکنند و از همه سرزمینها من را بیرون میکنند. امضاء جلالالدین حسینی استنابولی.
یعنی در افغانستان خودش را استامبولی و ترک عثمانی معرفی میکند. در مصر که میرود میگوید من افغانی هستم. این دفعه از افغانستان به هند میرود برای این که در هند یک نهضتی ایجاد کند، مدت زیادی نمیگذارند آنجا بماند. در این موقع سیدجمال 31 ساله است که او را از هند بیرون میکنند میگویند دارد هند را بهم میریزد. انگلیسیها بیش از 40 روز انجازه نمیدهند در هند بماند. از آنجا به مصر میرود. آنجا هم چیزی حدود 40- 50 روز بیشتر نمیگذارند بماند چون آنجا هم انگلیسیها هستند و از مصر هم بیرونش میکنند ولی همان 40 روزی که در مصر هست در الازهر و این طرف و آن طرف ارتباطاتی برقرار میکند یک کشیش مسیحی مصری در جلسات با او مسلمان میشود و در آن 30- 40 روز وضعیت مصر را تغییر میدهد و لذا از آنجا هم او را اخراج میکنند. مستقیم به مرکز خلافت عثمانی (ترکیه) میرود که ایشان 32 ساله است با صدراعظم عثمانی جلساتی دارد. 6 ماهی که در آنجا هست او را به عنوان یک عضو برجسته انجمن معارف و مسجد ایازصوفیه در مسجد سلطان احمد، آنجا شروع میکند علیه استعمار و همینطور علیه استبداد سخن گفتن. در دارالفنون استامبول مدرسه صنعتی او را دعوت میکنند یک دوره درس میگذارد به این که جهان اسلام باید حتماً صنعتی و مقتدر بشود که بتواند جلوی استعمار بایستد که یک عده افراد سطحی و بهانهگیر از بین صحبتهای او چندتا جمله را برداشتند و گفتند که شریعت را در سطح صنعت دیده است. به ایشان فشار میآورند سیدجمال میگوید بیایید مناظره کنیم که شما چه میگویید من چه میگویم؟ آنها تن به مناظره هم نمیدهند و سلطان خیلفه عثمانی به سیدجمال میگوید اینجا نمانید هم به نفع شما نیست هم به نفع ما نیست بروید خیلی ممنون ما فیض بردیم! از عثمانی هم او را اخراج میکنند. این آدم هرجا میرود یک انقلاب و یک تحول بزرگی ایجاد میکند. میرود حدود 10 سال در مصر هست از 33 سالگی تا 43 سالگی و یک انقلاب عظیمی در مصر و در کل جهان عرب در الازهر تدریس میکند هم درس فلسفه میگذارد و هم دروس دیگری. در بین نخبگان و روزنامهنگاران و احزاب مصری جلساتی دارد بین جوانان و در مساجد بین مردم عادی یا حتی کافه، قهوهخانههایی که آنجا میرود و بعضی از سران و تجار و بزرگان را در جلسات و حلقههای خاص با آنها بحث میکند. جلسات تفسیر قرآن میگذارد و یک موجی علیه انگلستان ایجاد میکند و در جهت مبارزه علیه استعمار. ایشان دو – سهتا کار از جمله در مصر کرده که خیلی آموزنده است، یعنی واقعاً از جمله افرادی که زندگیشان از نظر من بسیار مهم است و من حساس هستم که اینها چه مسیری را طی کردند و چطور آدمهایی بودند؟ چطوری برنامه میریختند چگونه در برابر ضرباتی که میخوردند عکسالعمل نشان میدادند و چرا تا آخر قوی و مؤمن و بااراده باقی میماندند؟ همینهایی که تاریخ ما را ساختند از سیدجمال تا مدرس، از نواب صفوی و کاشانی و بسیاری از بزرگان دیگر که الحمدلله یکی دوتا نیستند. میرزاکوچک خان تا چه و چه، تا برسیم به بزرگان و رهبران انقلاب خودمان و در رأس همه اینها امام(ره) که باید گفت این انسان جامع همه فضائل بسیاری از این بزرگان یکی دو قرن گذشته بود و نقاط قوت خیلی از اینها را داشت و نقاط ضعف آنها را کمتر داشت. نمیخواهم بگویم امام(ره) معصوم بود و هیچ نقطه ضعفی نداشته است! نه؛ همه انسانها نقطه ضعف دارند به جز آنهایی که از طرف خداوند به عصمت ویژه حفظ بشوند. خیانت ندارند اما خطا ممکن است این اشکالی ندارد. توقع عصمت از غیر معصوم نباید داشت اما توقع عدالت باید داشت. گرچه بعضی از بزرگان اگر معصوم نبودند اما واقعاً به مرزهای عصمت نزدیک شده بودند یعنی کسی از اینها خیانت که هیچ، گاهی خطا هم نمیدید که یک خطای مسلّمی که بتواند اثبات کند که این خطا بود. حالا سیدجمال هم مثل هر کس دیگری ممکن است خطاهایی مثل هر کسی داشته باشد اما به خدمات بزرگ این رجل دینی باید توجه کرد. همین ده سالی که ایشان در مصر است به چند نمونه از کارهایی که کرده اشاره کنم، این دوران حاکم مصر عوض شده و یک آدمی که یک مقداری اهل فکر و ادب و قلم است و ارزش امثال سیدجمال را بیشتر میداند از او ظاهراً پذیرایی میکند و اجازه میدهد که فعالیت کند، جلساتی با سیدجمال دارند. سیدجمال شروع به شاگردپروری میکند هم بین روحانیون در الازهر و هم بین جوانان مسلمان فعال انقلابی که فعالیتهای حزبی، روزنامهنگاری، و هستههای آگاهی و مقاومت در مساجد، در بازار، و از این قبیل. و به کمک شاگردانش روزنامههایی را برای روشنگری فعال میکند که هر روزنامهای که فعال میکند عوامل انگلیس و وابستگانشان در حکومت مصر این روزنامهها را یکی یکی تعطیل میکنند ولی باز سیدجمال یک جریده و روزنامه دیگری را فعال میکند و عملاً یک تحولی در ادبیات مصر و در شیوه نگارش ادبیات معاصر عرب ایجاد میکند که این یک نقطه تحول بزرگی در تاریخ روشنفکری مصر و جهان عرب است که ادامه پیدا کرد و معمولاً مصر از همان موقع پیشگام جهان عرب در مسائل فکری و سیاسی و دینی بود و حتی جریانهای غیر دینی هم تحت تأثیر این مسائل رشد کردند. این ادبیات جدید مصر مدیون امثال سیدجمالالدین اسدآبادی است.
دو حرکت حزبی، یکی ضد تحزّب و یکی خزبسازی و کادرسازی در مصر انجام داده که هر دویش به نظر من خیلی جالب و مهم است. یکی این که در آن دوران فراماسونری در جهان اسلام، در ایران و مصر، عثمانی و هند، همه جا تشکیل شده است. بخصوص انگلیسها و فرانسویها جلودار هستند و در درجه اول انگلیسیها و پشت پرده آن یهودیها و سرمایهداران، چنانکه تا همین الآن هم اینها بر غرب و رسانههای دنیا مسلط هستند و ادبیات روشنفکری و اصلاحطلبی تولید میکردند. آن موقع اوایل تأسیس فراماسونری است و این بدنامی که بعدها پیدا کرد که الآن وقتی میگوییم فلانی فراماسونر است یعنی جاسوس و خائن و فاسد و عامل دشمن است. ولی آن موقع نه، اینها به عنوان یک جریان روشنفکری و اصلاحطلب، پیشرو مطرح بودند شعار فراماسونرها را شعار آزادی و برابری و برادری بود. از این قشنگتر شعار نمیشد داد. هدفشان چه بود؟ جذب جوانان بااستعداد و نواندیش، نخبگان، روشنفکران و این که در هر سرزمینی یک حزب نخبگانی تشکیل بدهد که ظاهرشان اینها روشنفکر و اصلاحطلب هستند ولی در واقع اینها یا مستقیم جاسوس هستند یا اگر مستقیم جاسوس نیستند و حقوق نمیگیرند و دستور مستقیم نمیگیرند اما کارمندان بیجیره و مواجب برای آنها هستند و آنطور که آنها میخواهند عمل میکنند یعنی ظاهر طرف مصری است، ایرانی است، افغانی است، هندی است، ترک است، اما در باطن در جهت منافع انگلیسیها و استعمار و سه – چهار رژیم مفسد اروپایی که تا همین الآن هم هنوز هرجای دنیا جنگ و غارت میشود و اشغال و استعمار میشود هنوز همین 3-4تا هستند. حالا آن موقع در جهان اسلام از مصر و هند و ایران، در رأس آن انگلیسیهای خبیث بودند که از یک طرف ادبیات روشنفکری تولید میکردند به اصطلاح، اصلاحطلب و مدرن تربیت میکردند از یک طرف غارت و استعمار و اشغالگری و ترور و شکنجه و دیکتاتورهای وابسته و مستبدین وابسته به خودشان را سر کار میآوردند و از این قبیل. تا همین الآن هم همین کار را میکنند.
سیدجمال اینجا میبیند که خیلی از افراد حتی خوب، متدین، صالح وارد لژ ماسونی شدند که در مصر لژ کوکب شرق بود و میبیند یک عده از یارانش، چند نفر از دوستانی که در سفر قبل روی اینها کار کرده اینها وارد لژ کوکب شرق شدند که مشهورترین شاخه فراماسونری در مصر بود هم برای این که این تشکیلات را بشناسد و با روش کار دشمن و انگلیسیها آشنا بشود و هم برای این که برود داخل تشکیلات و بتواند آن را بپوکاند سیدجمال آنجا وارد لژ کوکب شرق در مصر میشود که حالا بعضیها از همینجا برداشتند بدون بررسی اسناد گفتند سیدجمال فراماسونر بوده است! چه فراماسونی است که هرجا میرود انگلیسیها بیرونش میکنند و او را بزرگترین دشمن خودشان میدانند؟ خب سیدجمال چون یک نابغه است وارد لژ ماسونی در مصر هم که میشود بعد از مدت کوتاهی رئیس آن لژ میشود – خیلی جالب است – میشود استاد اعظم و رئیس آن لژ که چون میبیند خیلی از بزرگان کشوری و لشکری و نخبگان و مقامات حتی عدهای از روحانیون الازهر میبینند عضو فراماسونری شدند. سیدجمال وارد میشود که از درون این را افشاگری کند و منفجر کند و هم درست بشناسد. بعد که چم و خم و قلق کار دستش میآید سید کتابی علیه ماسونها و لژ فراماسونری مینویسد و یک افشاگری علیه انگلیسیها و فرانسویها که برنامه اینها با این شعارهای روشنفکری، آزادی، برابری، برادری و این حرفها، برنامهشان برای مصر و کل جهان و جهان اسلام چیست؟ یک کتاب افشاگری که تجربیات و خاطرات خود را که داخل اینها اینطوری است و فریب اینها را نخورید فکر نکنید این حزب روشنفکری است، خیر؛ این حزب جاسوسپرور است. کتابی علیه ماسونها و عوامل انگلیسی مینویسد و این کتاب را به شیخ محمد عبده میدهد که ایشان آن را چاپ کند و عواملی که در لژ هستند انگلیسیها، برخورد میکنند و بعداً که عبده را هم بازداشت میکنند این کتابی که نوشتهها و یادداشتهای افشاگرانه علیه ماسونری هست اینها را بازداشت میکنند و انگلیسیها اجازه نمیدهند که اینها چاپ بشود و حتی بماند. این یک حرکت بسیار مهمی است که ایشان انجام میدهد چون خیلی از شخصیتهای اجتماعی و سیاسی حتی دینی، مصر و جهان عرب میبینند که فریب اینها را خوردند و این تشکیلات ابزار دست انگلیس و استبداد است میرود از داخل دقیق اول دشمن را دقیق بشناسد از داخل شروع به افشاگری میکند که او را تحمل نمیکنند و اخراجش میکنند. علیه لژهای ماسونی سخنرانیهایی میکند و جلسات آنها را ترک میکند و متلاشی میکند. فراماسونری و عوامل انگلیس شروع به تخریب سیدجمال در کشورهای عربی و اسلامی از جمله در مصر میکنند، بین مذهبیها میروند میگویند این کافر و ملحد است. بین جریانهای ضد انگلیسی و مبارز میروند میگویند سیدجمال ماسونی و انگلیسی است! بین جریانهای غربزده میگویند این ضد تجدد و پیشرفت است و مرتجع و متحجر است و همینطور. ایشان 40 نفر از داخل لژ ماسونی با خودش بیرون میآورد و یک عده از نخبگان دینی و سیاسی و اجتماعی را هم که از قبل با آنها کار میکرده اینها را سازماندهی میکند و یک حزبی به نام حزبالوطنی در مصر ایجاد میکند که این حزب علیه جریان ماسونی و جریان روزنامهنگاری و روشنفکری وابسته به انگلیس و فرانسه و استعمارگران ایجاد میکند. اینجا درس دوم از سید که باز کسانی از حزب و تحزّب و فعالیت حزبی یا برداشت غلطی دارند و یا تشکیل میدهند و بعد سوء استفاده میکنند. حزب یک ابزاری است که میتواند بزرگترین خدمتها و خیانتها هر دو را انجام بدهد. این که هدف چیست، رهبران آن کیستند؟ روش فعالیت و اهداف آن و برنامهاش چه برنامهای است کاملاً حزب را به خوب و بد و مشروع و نامشروع، مصلح یا مفسد تقسیم میکند. سیدجمال یک حزب دینی، علمی و سیاسی ایجاد میکند و برای تشکیل یک جبهه مقاومت و حکومتهای اسلامی مردمی و پیشرفته کادرسازی میکند.
اولاً برخلاف خیلی از کسانی که حزبهای سیاسی راه میاندازند ولو در کشورهای اسلامی اما باطن گرایشاتشان غربی و مادی است و قدرتطلبانه است، خودشان فاسد یا هستند یا فاسد میشوند و از دیگران استفادههای ابزاری میکنند از شعارهای خوب استفادههای بد میبرند از تشکیلات در جهت منافع خودشان نه منافع مردم استفاده میکنند یا حزبی را با شعارهای خوب تشکیل میدهند بعد کمکم در درگیریهای جناحی و رقابتها، جنگ قدرت وسوسه میشوند و تن به ساخت و پاخت میدهند، رشوههای سیاسی میدهند و میگیرند، ائتلافهای سیاه و کثیف با دشمنان حق میکنند برای این که به قدرت برسند و اگر در قدرت هستند در قدرت بمانند و از این قبیل. سیدجمال میگوید این حزب وطن و وطنی است اما برای ما مسئله دین و عبادت و اخلاق و معنویت یک اصل ثابت و یک رکن است. دقت بفرمایید لژ ماسونی کوکب شرق را متلاشی میکند حزب وطنی را در مصر تشکیل میدهد دهها نفر از بزرگان را، 40- 50 نفر را به عنوان هسته اصلی سازماندهی میکند، - خواهش میکنم این را دقت کنید- که میشود یک حزب اسلامی و انقلابی و اخلاقی با سرعت قوی بشود و در جامعه رشد کند. ابزار و امکانات در اختیارش نیست، قدرت خارجی و قدرت درونی، استبدادی علیه او هستند امواج نادان، فاسد و قدرتطلب، به لحاظ فکری عقبمانده و آدمهای سطحی، همه اینها هستند، امواج جریانهای فاسد و فسادگستر، فسادهای اخلاقی و عقیدتی، جریانهای انحرافی و مادی همه هستند در عین حال سیدجمال در یک مدت کوتاهی، 40 نفر را به 20 و 30 هزار نفر میرساند افرادی که اغلبشان افراد تأثیرگذار در هر شهر و روستایی هستند در هر روزنامه و دانشکده، یا بازار، یا هر جایی که هستند در هر مسجدی، در الازهر و هر جایی. میگوید ما فعالیت حزبی میکنیم اما به هر قیمت آلوده به قدرتپرستی و شهرتطلبی و فرنگیمآبی نخواهیم بود و نباید باشیم. خط قرمز ما اینهاست. آلودگی اخلاقی نباید داشته باشیم، باید اهل نماز اول وقت باشیم، کسانی که گرایشات غیر اخلاقی دارند، گرایش به شرابخواری دارند، تعهد شرعی ندارند، آدمهای خودخواه و جاهطلب که دنبال ریاست و قدرت هستند، به هیچ کدام اینها اجازه ورود در حزب نمیدهیم و اگر وارد شدند اجازه بقا و رشد نخواهیم داد. یعنی خط قرمزهای اخلاقی و معنوی تعریف میکند و اینها را جزو شرایط حزب وطنی و ثبتنام در حزب قرار میدهد. اولین جلسات را هم در شورای مرکزی و جلسات عمومی میگوید ما اولین سؤالی که مطرح میکنیم این است چرا اسلام تا اسلام بود و به اسلام عمل میشد در همه ابعاد مادی و معنوی پیشرفت بود؟ و چه شد که در این دوره اخیر و متأخر سقوط و انحطاط مسلمین شروع شد؟ میگوید ما باید اول به این سؤال جواب بدهیم تا بتوانیم هدفگذاری کنیم و تکلیف خودمان را بدانیم. این هم تحمیل نمیکند بلکه به بحث میگذارد مباحث را خودش مدیریت و رهبری میکند میخواهد جمعاً همه به این نتیجه برسند و میرسند که هرجا به اسلام عمل میشود پیشرفت مادی و معنوی است ما تا وقتی به دینمان عمل میکردیم به لحاظ دنیوی و اخلاقی، امت برتر و در قله همه قدرتها و تمدنها، صنعتها بودیم، منبع تولید ثروت و قدرت و معرفت بودیم، متحد بودیم، معصوم نبودیم اما قوی بودیم و در مسیر درستتری بودیم شعارهای اسلامی میدادیم. از وقتی که از دین دور شدیم ما منحط کردیم و سقوط کردیم اما غرب تا وقتی که در قرون وسطی به کلیسا وابسته بود عقبمانده و از همه جهت گرفتار بود. از وقتی که مسیحیت را کنار گذاشت و غیر دینی و سکولار شد میگویند ما پیشرفت کردیم! آن وقت سیدجمال نتیجه میگیرد که نه آن پیشرفت، پیشرفت انسانی است که پشت به دین و عدالت و اخلاق و معنویت کنی و فقط به قدرت و ثروت بیندیشی و دیگران را غارت کنیم تا خودت پیشرفت کنی. نه این نوع دینداری نادرستی که ما داریم که به اسلام و تعالیم اسلام پشت کردیم. تعالیم اسلام علم است، اخلاق است، برادری و نظم است، تلاش است، عدالت است، معنویت است، آگاهی و عقلانیت است و ما با همه اینها خداحافظی کردیم. ما از وقتی که سکولار و غیر اسلامی شدیم سقوط کردیم و به ملتهای پراکنده و تجزیهشده تحت مهمیز استبداد و مستبد دینی تبدیل شدیم که عمدتاً هم عامل استعمارگران بیگانه هستند، دیکتاتورهایی که کفار بر ما گماشتهاند. آن وقت سیدجمال آنجا میگوید چه زمانی میخواهیم این آیات را درست بفهمیم که «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/ 11)؛ خداوند سرنوشت هیچ جامعهای را تغییر نمیدهد الا این که آن جامعه هزینه آن تغییر را بپذیرد و گام اول را خودش بردارد. بخواهد و اقدام کند تا اقدام نکنید خداوند کمکتان نخواهد کرد. در این باتلاق فروتر میروید ما باید اقدام کنیم عمل کنیم آن وقت فرمود که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم...» (محمد/ 7)؛ شما حرکت کنید وقتی خدا ببیند شما حرکت کردید شما را رها نخواهد کرد و کمکتان خواهد کرد. ما علت این انحطاط خودمان را باید بفهمیم که چرا وضع ما چنین است؟ چرا چنان بودیم و چنان شدیم؟ و الا دشمن همیشه بوده است ولی ما تا وقتی قوی بودیم دشمن هیچ غلطی نمیتوانست بکند. دشمن که همیشه بوده و خواهد بود ما بودیم که ضعیف شدیم که آنها بر ما غلبه کردند. مثل این که ویروس و باکتری و انواع میکروبها همیشه بوده و هست. در محیط اطراف و حتی در درون بدن ما و شما. اما وقتی که مکانیزم دفاعی بدن قوی است هاضمهاش، جاذبه و دافعهاش قوی است سالم است وقتی که این بدن ضعیف میشود آن وقت همانهایی بود که روی آن عمل میکند. لذا میگوییم که دشمن همیشه بوده و هست، دشمن را بشناسیم آگاه باشیم فریب آن را نخوریم با آن مبارزه کنیم، اما تقصیر خودتان را، گناهان خودتان را، تسلیم شدن خودتان را همه را به دشمن مربوط ندانید، شما اگر به وظیفهتان عمل کنید این دشمن حریف شما نخواهد بود و شما پیروز خواهید شد. بعد میگوید ما در این حزب با مذاکرات به این جمعبندی رسیدیم که جامعه اسلامی را بخواهیم معالجه کنیم یک راه بیشتر نداریم و آن این که به اسلام برگردیم و اسلام و قرآن و سنت را درست بشناسیم و فقط نشناسیم و فقط حرف نزنیم بلکه عمل کنیم. داروی نجات ما اقتدا به رهبران پاک اسلامی در صدر اسلام است و حبلالمتین ما قرآن است. ما باید به این عروهالوثقی و این ریسمان محکمی که از آسمان برای زمین به پایین انداختند ما محکم تمسّک کنیم و از این هفتم طبقه پستی و خاری که ته ذلت هستیم به قرآن تمسّک کنیم و بالا برویم و حرکت کنیم، مسیر را بشناسیم و عمل کنیم. یکی از تعهداتی که اعضای حزب میدهند عمل به قرآن است. اعضای حزب هر روز یک جزء قرآن بخوانند و هر روز باید به یکی دو آیات از آیات قرآن در زندگی شخصی و صنفی و زندگی اجتماعی و سیاسیشان باید عمل کنند. حرف کافی نیست نخستین قدم که دوباره وارد بازسازی اسلام بشویم جانبازی و آمادگی برای هزینه دادن و فداکاری است. میگوید هرکس امروز وارد حزبالله در مصر میشود باید تجملات صوری، زینتهای ظاهری، مفتخوری و راحتطلبی، لوازم خورد و خواب و پوشاک و سواری و پذیرایی و عیاشی را کنار بگذارد. به جای این که پول صرف زندگیهای خوشگذرانی و عیاشی بکند پولش را در صندوق انجمن رسیدگی به فقرا و محرومین بگذارد که نیازهای جامعه و امت اسلامی را حل کند. آنجا باید ذخیره کنیم و هرکس باید تعهد بدهد که در برابر اسلام مسئول است و هرکس باید در 24 ساعت و هر شبانهروز حداقل یک حزب از قرآن را باید از روی فکر و دقت، منظم بخواند و مواظبت کند. حالا شما ببینید حزب سیاسی تشکیل داده، ولی این حزب که میخواهد مجاهد تربیت کند از جمله دستورالعملهای آن چه چیزهایی است؟ من این را بخوانم و عرضم را ختم کنم.
میگوید هرکس وارد این حزب میشود اینها شرطهای عضویت در این حزب است اگر رعایت نشود اخراج میشود:
1- نمازهای واجب را باید اول وقت و با جماعت بخواند. باید نماز نافله و نمازهای مستحب را باید بخواند.
2- باید دیگران را دعوت به اسلام کند نگوییم خودت مسلمان باش و خودت نمازت را بخوان و دیگر کاری نداشته باش! ما وظیفه داریم برای گسترش و دعوت دیگران به اسلام منتهی با روش درست.
3- با غیر مسلمانان، با مسیحیان مصر و دیگران حتماً باید دعوت کنیم بحث کنیم باید با آنها مباحثه و مناظره کنیم منتهی همانطور که قرآن میفرماید «جادلوهم بالّتی هی أحسن» با بهترین روش، نه به روش خوب، چه رسد به روش بد، بلکه با بهترین روش. یعنی با رعایت ادب، منطق، اخلاق، آزادی، انصاف، ولی باید بحث کنیم. باید با کسانی که طرفدار دیدگاههای مادی و دیدگاههای غیر قرآنی و ضد اسلام و قرآنی هستند باید با اینها وارد بحث شویم منتهی آگاهانه، اخلاقی، عالمانه، بیتفاوت نیستیم که حالا عقیده مهم نیست هرکس یک عقیدهای دارد. نه، سیدجمال در مصر میگوید یک فعال سیاسی نمیتواند بگوید من میخواهم فعالیت سیاسی بکنم اما به نماز و عبادات و واجب و مستحب کاری ندارم یا نماز را فرادا میخوانم و به نماز جماعت کاری ندارم. نه، باید وسط تودهها و مردم در مسجد بیاید و بین آنها و مثل آنها و کنار آنها باشید هرچند هم مُلا و عالم و روشنفکر هستی باش. فعالیت حزبی سیاسی بدون معنویت و شریعت را نمیپذیرد. دیانت را بدون بحث با دیگران، بدون مباحثه و مناظره با دگراندیشان نمیپذیرد.
4- وظیفه دیگر این که تمام اعضای حزب باید اهل امر به معروف و نهی از منکر باشند یعنی غیر از این که با دگراندیشان بحث درست اخلاقی و منصفانه بکنند باید هرجا ضدارزشی میبینند با آن مبارزه کنند و جلوی آن بایستند. حق ندارید بیتفاوت باشید. هرجا فقر و فقدان ارزشهایی را میبینند باید دیگران را به آن ارزشها دعوت کنند و صاحبان قدرت و ثروت را فرمان بدهند یعنی نباید بیتفاوت باشید و بگویید ما فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نداریم، یک دیانت شخصی بیضرر عافیتطلب. نه امر به معروف و نهی از منکر یعنی اسلام جامعهپرداز، یعنی اسلام درگیر، اسلام مسئول، نه اسلام راحتطلب و اهل قعود، اسلام قائم نه قاعد.
5- احسان به فقرا. تمام اعضای این حزب باید نسبت به فقر و محرومین و مستضعفین حساس باشند و احساس مسئولیت کنند. هیچ کدام حق ندارید زندگی اشرافی داشته باشید و مازاد بر نیاز هرکس پول و امکاناتی دارد باید برود صرف خانوادههای گرفتار و محروم بکند.
6- تمام اعضای حزب، باید هر محتاجی را که گرفتار است و مشکلی دارد، مشکل خانوادگی، مشکل سلامت، مشکل آبرویی، هرکسی هر مشکلی دارد، تک تک اعضای حزب باید حتماً در شبانه روز، یکی دو مورد حداقل اعانه و کمک کنند و قضاء حاجت دیگرانی را انجام بدهند. یک کسی را پیدا کنند که یک نیازی، خواهشی، مشکلی دارد گرفتاری دارد بروند مشکل او را حل کنند. باید برای این وقت بگذارند.
7- صله رحم؛ تمام اعضای حزب میخواهید انقلاب کنید، میخواهید امتسازی و تمدنسازی کنید ما اول باید خودمان آدم باشیم. رابطه انسانی با خویشان و نزدیکان باید برقرار باشد. هیچ کس حق ندارد به این بهانه که من دارم فعالیت سیاسی و علمی میکنم و از این قبیل، من خیلی به خویشان و نزدیکان و خانواده کاری ندارم! نه؛ این ارتباطات باید قوی باشد.
8- عیادت بیماران؛ تمام اعضای حزب باید کمک کنند بیمارستانهای خوب ساخته شود و هرجا مریضی در محله و فامیل و دوستان و شهر هست، خانوادهای که مریض و کمک دارد باید کمک کنند و حق ندارند بیتفاوت از کنار آنها عبور کنند.
دقت کنید دارد معنویت و عدالت، روابط انسان با خدا و رابطه انسان با انسان را اصلاح میکند همانطور که قرآن و سنت هست. میگوید اول باید خودمان اصلاحهای صالح باشیم تا بتوانیم مصلح باشیم و جامعه را رشد بدهیم و آزاد کنیم.
9- تفقد از حال غائبین؛ میگوید هر شخص و خانوادهای که میبینید غیبش زد و دیگر مسجد نمیآید ارتباط نیست خبری ازش نیست حساس شوید سراغ آنها را بگیرید و بروید خانههایشان ببینید چرا نمیآیند؟ مشکلی دارند؟ ندارند؟ یعنی هیچ کس نباید در این جامعه، تنها بماند یا احساس تنهایی کند.
10- زیارت قادمین؛ هرکس به سفر میرود و از سفر برمیگردد همه اهل محل، اهل مسجد، اهل آن حزب، باید به دیدن او بروند احوال او را بپرسند.
11- ادای حقوق مالی الهی. باید زکات و تمام وجوه واجب و مستحبی که بر عهدهتان است بدهید که به فقرا بدهیم، صرف نیازهای اسلام و عمومی کنیم.
12- ارشاد جاهل، تنبیه غافل؛ یعنی گسترش آگاهی در جامعه. مبارزه با جهل، مبارزه با غفلت و بیتوجهی. همه باید بیدار باشیم و نگذاریم کس دیگری و دیگران بخوابند. همه باید بیدار باشیم.
13- جالب است میگوید همه باید از اخلاق رذیله تهذیب نفس کنیم تنزیه و تقدیس آیینه نفس، از مطلق ملکات خبیثه، میگوید تمام خصلتهای زشت و پلیدی که داریم هر کدام خودمان را بررسی کنیم و در آینه ببینیم چه خصلتهای زشتی داریم، آدم خشنی هستیم، آدم بیرحمی هستیم، حسود هستیم، خسیس هستیم، حریص هستیم، متکبر هستیم. این خصلتهای ملکات رذیله را خودخواه هستیم، خودبزرگبین و خودپسند هستیم خودمان را پاکیزه و تطهیر کنیم و متواضع و منصف بشویم و با همه برادر باشیم. یک کمی سوادت بیشتر است دیگران را تحقیر نکن که فلانی بیسواد است! فلانی نمیفهمد! اینطوری نه.
14- عفو و اغماض از خطایای شخصی؛ میفرماید اعضای این حزب و این نهضت، باید سختگیر نباشند، باید این روحیه پیامبر اکرم(ص) را داشته باشند که در مسائل شخصی ببخش و فراموش کن. کسی خطایی کرد، ظلمی کرد، بنای ادامه ندارد، یک ظلم منسجم اجتماعی نیست که باید جلوی آن بایستی. کسی یک غلطی و یک خطایی کرده، میگوید ببخشید و قدرت بخشیدن داشته باشید. سعه صدر داشته باشید و سطحمان را از این مسائل شخصی بالاتر ببریم.
15- کظم غیظ. اعضای این حزب و نهضت باید خشم خودشان را کنترل کنند. خشم انقلابی اگر میگوییم آن خشم علیه ظالمان است نه خشم علیه مردم. آن خشم مبارزه با خشونت است. خشونت اسلامی، شمشیر، جهاد، برای مهارت با خشونت و مبارزه با خشونت است اما در مسائل شخصی، سیدجمال میگوید همه باید اهل کظم غیظ باشیم، روابط ما مبتنی بر خشم و خشونت و انتقام نباید باشد.
16- اغراض از لغو و سخن بیهوده؛ اعضای حزب حق ندارند کارهای بیمعنی و. وقتگذرانی کنند، یک وقت تفریح و سرگرمی نیاز است آن لغو نیست، نیازی است «ساعتاً للذه» فرمودند یک ساعتی از زندگی را برای لذت مشروع برنامهریزی کنید اما یک وقت وقتکشی است! نابود کردن و هدر دادن فرصت رشد است! صرف کارهای بیخود کردن. آن کار که تمام میشود که چی؟ هیچی. میگوید یک مسلمان متعهد حق ندارد وقت خود را اینگونه هدر بدهد.
خب نتیجه این کار، ممکن است بگویید اینها در حد سخنرانی بوده، نه؛ این عالم دینی و روحانی، این مُصلح و مجاهدد روشنفکر اسلامی، اثر کارش در زمان حیات خودش در مصر چنان برجسته میشود که دوباره استعمار انگلیس و عوامل آن وارد عمل میشوند و میخواهند ریشه سیدجمال را بزنند او را بازداشت و بیرون میکنند. فقط شما دقت کنید گزارشی که مسئول مالی انگلیس در مصر «کرومر» به لندن گزارش میدهد و میگوید این آدم آمده از چند ده نفر شروع کرده، ظرف مدت کوتاهی چند ده نفر، چند ده هزار نفر شدند بین همه اقشار، و توانسته حزبالوطنی یک جنبش وسیعی را ایجاد کرده است ظرف ده ماه، نیروهایش چند ده هزار نفر شدند همه ضد انگلیسی، ضد استعماری، ضد استبداد، همه اسلامگرا، همه فعال، مثبت، به لندن نامه مینویسد میگوید اگر حزبالوطنی و این سیدجمال و آدمهایش تا یک سال دیگر در مصر بمانند انگلستان باید مصر تا تونس و آفریقا را فراموش کند! میگوید اگر این یک سال دیگر اینطوری ادامه بدهد مصر بلکه کل آفریقا و مستعمرات ما را از چنگ انگلستان بیرون خواهد آورد و همه جا یک انقلاب وسیع مردمی و اسلامی ایجاد میکند. بعد میگوید در یک مدت کوتاهی ذخیره سرمایه مالی در صندوق حزب، مبلغ بسیار عظیمی است. فقط در مدت یک ماه گزارشی که خودشان در جلسات داخلی حزب دادند این است که از 1500 مریض عیادت کردیم. ببینید عیادت یک مریض که میروید قلب کل آن خانواده و آن فامیل و آن محله را به دست میآورید. علاوه بر این که یک وظیفه شرعی و انسانی را انجام دادید. نیازهای 1200 خانواده را گفتند ظرف مدت یک ماه را برآورده کردند. 800 شرابخوار را اصلاح کردند که دیگر شراب نمیخورند. 1300 نفر را ظرف همین مدت یکی دو ماه نمازخوان کردند کسانی که تارکالصلات بودند. 400 زن فاحشه را از فحشا نجات دادند، توبه دادند و برایشان زندگی تأمین کردند که دیگر اینها فاحشگی نکنند. 750 ورشکسته را کمک کردند که دوباره زندگی و مغازه و کارشان فعال شده است. 120 جلسه پرسش و پاسخ دینی گذاشتند و اشکالات مردم را جواب دادند و 120 کافر را مسلمان کردند. ببینید ظرف یک ماه. این گزارشی که جاسوسان انگلیس به لندن میدهند که این ظرف ده ماه این کارها را کرده، ظرف یک ماه این کارها را کرده، و اگر یک سال دیگر بماند اینها مصر و کل آفریقا را از چنگ ما خارج میکنند. خب 9 سال کمتر از 10 سال، بزرگترین انقلاب را در مصر و در آفریقا ایجاد کرده و باعث میشود که دوباره او را اخراج کنند. انگلیسها و جریانهای فراماسون پشت پرده هستند و بخشی از حکومت خود مصر پشت پرده است. نسبت به دینی که دارند با استعمار همکاری میکنند. این اتفاق بزرگ که ببینید چطور میشود یک تشکیلات کارآمد داشت. حزبی که اسلامی باشد و حزب باشد و موفق باشد. این گزارشی که کرومر، رایزن مالی انگلیس در مصر به لندن داده است- خواهش میکنم این را دقت کنید – میگوید در این ده ماه و در این کمتر از یک سالی که این فعالیت کادرسازی و سازماندهی اجتماعیاش را شروع کرده، نفوذ انگلستان در مصر به نصف رسیده است. میگوید بین 45 تا 50 درصد در همین ده ماه، نفوذ انگلیس در مصر را سیدجمال و حزب او، از ما سلب کردند. تجارت انگلیس 35 درصد در مصر کاهش پیدا کرده است. میگوید کاری کرده که مردم دیگر کالاهای انگلیسی نمیخرند و با ما معامله نمیکنند و یک سوم تجارت انگلستان در مصر بطور کامل از دست رفته است. اینها بخواهند یک سال دیگر در مصر بمانند کل تجارت و سیاست و قدرت را از ما میگیرند و ما را زمین میزنند. بعد به لندن گزارش میدهد که مرکز مبلّغین مسیحی ما که اینجا کار میکنند که مسلمانها را از اسلام خارج کنند به ما اعلام کردند که عملکرد حزبالوطنی سیدجمال ظرف این ده ماه،16 برابر کل 35 سال زحمت این مرکز مسیحی برای کل مبلّغین آن در آفریقاست – دقت کنید – میگوید سیدجمال با حزب خود، ظرف 10 ماه، 16 برابر 35 سال تلاش کل مبلّغین مسیحی در آفریقا عمل کرده و کارهای ما را خنثی کرده است. از مدیران مالیاتی که کارگزاران ما بودند اینها را جلب اسلام کرده، که ما قبلاً اینها را مسیحی کرده بودیم. حتی فاحشهخانهها، شرابخانهها و تئاترها، مدیران آنها را مسلمان کرده که دیگر شراب نمیفروشند و روسپیگری و شرابخانهها و فاحشهخانهها را تعطیل کردند. کار و شغلشان را دارند عوض میکنند. حاضر نیستند نمایشنامه و تئاتر آنطور که زیر دست ما هستند عمل کنند و دارند استعفا میدهند و میروند. در یک گزارش دیگری که این کرومر، عامل انگلیسها در مصر به لندن مینویسد میگوید فکر نکنید که ما اشتباه کردیم ما هیچ خلاف سیاستی نکردیم. هیچ ضد پلتیکی از ما سر نزده، ما ضعیف نبودیم ما مثل همیشه و همه جا داشتیم و داریم عمل میکنیم. لذا به لندن میگوید یک وقت ماها را مقصر و مسئول ندانید مشکل از ما نیست، ما ضعیف نیستیم اینها خیلی قوی هستند و لندن را متذکر میکنم که انجمن حزب وطنی و سیدجمالالدین اگر یک سال دیگر در مصر بماند سلسله جنبانان امروز آسیای غربی و مرکزی و آفریقای شمالی، همه را از ما خواهد گرفت و اگر اجازه بدهیم که سیدجمال آسودهخاطر در مصر بماند هم سیاست و ارتش بریتانیا و هم تجارت بریتانیا در قاهره و آفریقا بالمرّه معدوم و نابود خواهد شد. – دقت کنید – این یعنی کارآمدی و قدرت. قدرت اسلام و حزب اسلامی. میگوید معدوم بگردد که سهل است، ترس آن است که سیادت کل اروپا در برابر هیمنه این انجمن و حزب عجیب و جدید، وجود تاریخی خود را از دست بدهد و دیگر اثری از ما در صفحه عالم و در آفریقا باقی نماند. این گزارش ها خیلی مهم است.
یکی از رهبران مبلّغین مسیحی اروپایی در مصر و قاهره و آفریقا به مجمع کلیسای سامپول نامهای مینویسد که از بزرگترین کلیساهای دنیاست، مرکز آن در لندن است، از مصر به رهبران کلیسا و بزرگترین کلیساهای آن موقع نامه مینویسد – جمله را دقت کنید – میگوید 700 میلیون پیروان انجیل در برابر 40 نفر که روح یک سید ایرانی در آنها حلول کرده داریم شکست میخوریم! - اینها خیلی مهم است – میگوید در دار خیال، هیچ امری از این واقعه عجیبتر رخ نداده که 700 میلیون اولاد انجیل، - آن موقع مسیحیان جهان 700 میلیون بودند – با کمال اقتدار و آگاهی و غیرت که در خور طبیعت بشر است در مقابل 40 نفر که در حقیقت روح یک سید درویش ایرانی بیش نیست مقهور گردد. منظورش از درویش صوفی نیست، بلکه میگوید زندگیاش بسیار ساده و حقیرانه است و از این جهت خودش خیلی زاهدانه زندگی میکند.
و این حرکت که آثار خودش را میگذارد و بعد یک انقلاب بزرگ و تحول در الازهر ایجاد میکند. یک تحول بزرگ، در مساجد، و تودههای مذهبی، در علمای مصر، یک تحول بزرگ در احزاب سیاسی و روشنفکران و روزنامهنگاران، انقلابیونی بعداً پیدا میشوند که با یک فاصلهای اخوانالمسلمین، حسنالبناء تحت تأثیر شاگردان سیدجمال، محمد عبده و رشیدرضا بوجود میآید. و همین حرکتی که تا همین الآن شما این جریانهای اسلامگرای عرب سنی که از جریانهای معتدل بین آنها هست تا جریانهای تکفیری، اینها ریشه اولیهشان که یک بیداری و یک جنبش ضد استبدادی و ضد استعماری پیدا شده بود از جمله تحت تأثیر این عالم سید شیعی بزرگوار ایرانی است که هرجا هم میرفت خودش را با یک ملیّتی معرفی میکرد که تعصّبی بوجود نیاید. بعد از یک مدت هم حتی شاگردانی که تربیت کرد اینها انقلاب و قیام کردند و حکومت مصر را در اختیار گرفتند یعنی یک عده افسران مصری علیه انگلیسها تحت تأثیر آموزشهای سیدجمال و شاگردان او بودند. قیام کردند و مأمورین انگلیسی را از ادارات حکومتی مصر بیرون میکردند. اعلام کردند که دولت باید استعفا بدهد چون در برابر انگلیسها تسلیم است.
"خلیل اسماعیل" مجبور میشود که کابینه را منحل کند، اینها فشارهای سیدجمال و شاگردان سیدجمال است. یک کابینه جدید تشکیل میدهد که گرایش انقلابی دارند و حرفهای سیدجمال را اجمالاً بعضیهایشان قبول دارند منتهی انگلیس و فرانسه، شدید مخالفت میکنند و میایستند و خلیل اسماعیل، از قدرت کنار میرود و به جای او "توفیق پاشا" میآید. توفیق پاشا در جلسه با سیدجمال میگوید حرفهای شما درست است ولی اینها عملی نیست و نمیشود، و ما باید واقعبین باشیم ما نمیتوادنیم در برابر انلگیس بایستیم! و باید تسلیم اینها باشیم و الا کشور ما را از بین میبرند و ما را نابود میکنند. و این توفیق پاشا در جلسهای که سیدجمال را به کاخ حکومت دعوت میکند میگوید من خیرخواه مصر هستم و میدانم شما هم خیرخواه مصر و مردم هستید. هدف من همان هدف شماست، من هم میخواهم واقعاً مصر پیشرفت کند و مشکلات مالی آن حل شود، منتهی مردم مصر وقتی یک کسی برایشان مدام سخنرانیهای انقلابی و ضد انگلیسی میکند و میگوید بازگشت به اسلام، این حرفهای هیجانانگیز مردم را تحریک میکند و اینها هم عوام هستند شورش میکنند و خودشان کاری میکنند که انگلیسیها و فرانسویها حمله کنند و بزنند همه چیز را از بین ببرند و من با این که برای شما احترام قائل هستم، ولی از شما خواهش میکنم و انگلیسیها و فرانسویها این را به من گفتهاند که دیگر حق فعالیتهای سیاسی و دینی ندارید حزبتان را باید تعطیل کنید. سیدجمال میگوید اگر شما واقعاً دنبال رشد مصر و سعادت مردم هستید جلوی حرف زدن ما را نباید بگیرید، از چه میترسید؟ آن حرفهایی که ما میگوییم اگر غلط است بگو کجایش غلط است؟ اگر ما علیه منافع مصر و پیشرفت مصر جملهای میگوییم بگو کجاست؟ و الا شما چرا ملت مصر را تحقیر میکنید و میگویید یک ملت عقبافتاده و بیظرفیت هستند؟ نه؛ این مردم نه سست اراده هستند، نه ناآگاه هستند، شریف و قوی در این سرزمین هستند. این سرزمین اشخال عالم، خردمند، جوانان قویای دارد. سیدجمال به خدیر مصر میگوید من از شما خواهش میکنم یک بار دیگر برگردید و از زاویه درستی به مردم مصرد نگاه کن تا آنها هم از زاویه درستی به تو نگاه کنند و روابطتان اصلاح شود. شما نصیحت این مخلص را قبول کن و اجازه بده مردم در صحنه باشند، حرف بزنند، از آنها مشورت بگیر و کشور را با مشاوره و مشارکت این مؤمنین و مردم اداره کن و اجازه بده انگلیس و فرانسه، شعار انتخابات و ادای انتخابات را درمیآورند ولی واقعاً تن به انتخابات نمیدهند شما یک انتخاباتی درست کن، بگو مگر نمیگویید انتخابات است خب انتخابات کنیم هرچه مردم میگویند، بگذارید نمایندگان این مردم بیایند و قوانین و سازمان مدیریت کشور اصلاح شود و این باعث میشود که حکومت خود شما دوام پیدا کند. اگر میخواهید سلطنت خودت و فرمانروایی خودت ادامه پیدا کند اجازه بده مردم مشارکت کنند، کمک کنند کشور جلو برود تو هم قوی میشوی. – دقت کنید – حرف سیدجمال این است که حد متوسط مردم از متوسط دربار و حاکمان کشورهای مسلمان، مسلمانتر است و اسلامیتر هستند. ضد استبدادتر هستند، ضد استعمارتر هستند، مردم را از صحنه خارج نکن. ولی خب نمیپذیرند. طبیعی است که انگلیس اجازه نمیدهند و یک عده هم در داخل، یک عده آدمهای نادان و حسود، کسانی که سعه صدر ندارند و هرکسی حرفی میزند که از سطح شعور اینها یک کمی بیشتر است فکر میکنند این حرفهای غیر دینی و خطرناک است، از این آدمهای نادان که همیشه همه جا بودند و هستند.
بالاخره با وجودی که این همه سیدجمال از الازهر تا کف بازار، از روزنامهنگاران تا احزاب و همه جا نفوذ و اعتبار دارد ولی او را تحمل نمیکنند و دوباره ایشان را از مصر اخراج میکنند. هیئت وزیران رسماً جلساتی تشکیل میدهد و میگوید چون سیدجمال رئیس یک جمعیت و حزبی است که یک عده جوان سبک عقل بیپروا و نترس را آموزش داده و سازماندهی کرده، و اینها مشکل درست میکنند و خطر ایجاد میکنند و باعث میشود مصر هزینه بدهد این حزب باید منحل شود و این سید را از مصر اخراج و تبعید میکنیم. البته این کار را کردند، آمدند شبانه او را بازداشت کردند و گفتند هم کنسولها و سفارتخانههای خارجی از دست تو شکایت کردند و از تو میترسند و هم افندیهای ما، شبها از ترس تو خواب ندارند و هم بعضی از علمای ما هم برخلاف بخش زیادی از علما که با تو هستند اینها با تو مخالف هستند ما نمیخواهیم اختلاف بیفتد. آن وقت جالب است که بعضی از تجّار ایرانی و کنسول ایران، که آنجاست از طریق مقامات مصر با ایشان که در بازداشت حکومت مصر است اجازه قرار ملاقات میگیرند و به او یک مبلغی پول میدهند که شنیدیم شما را دارند اخراج و تبعید میکنند شما بالاخره در سفر نیاز به هزینه دارید ما این هزینه را به شما تقدیم میکنیم. میآیند پولها را به او بدهند، سیدجمال میگوید من پول شما را نمیخواهم، مگر من میمانم؟ شیر هرجا که برود گرسنه نمیماند. مسئله من، مسئله شخصی من نیست، پول را برای خودتان نگه دارید به فکر نجات ایران باشید. به فرمان انگلیسیها در مصر سیدجمال را دستگیر میکنند و به کانال سوئز میبرند که با کشتی از مصر اخراج و تبعید کنند. کتابهایش و کتابخانه بزرگی که داشته توقیف میکنند. یاران و دوستان و شاگردانش را، اعضای برجسته آن حزب را همه را دستگیر میکنند. بعضی از بزرگان الازهر مثل شیخ محمد عبده که شاگرد و تحت تأثیر سید هست او را هم از مصر تبعید و اخراج میکنند و خیلیها را که در حکومت بودند گرایش به سیدجمال دارند، همه اینها را درو میکنند، بازداشت و اخراج میکنند و یک شبهکودتایی انجام میشود. سیدجمال میبیند خب حالا کجا برود؟ از هند بیرونش کردند، از افغانستان بیرونش کردند، از عثمانی بیرونش کردند، از مصر بیرونش کردند، تصمیم میگیرد به اروپا برود و آنجا یک جریانی را علیه قدرتهای استعماری اروپا ایجاد کند و از طریق رسانهها و امکانات آنجا یک شبکه جهانی برای دفاع از اسلام و مسلمین تشکیل بدهد و یک فاز جدیدی از مبارزه ضد استعماری را شروع میکند. میگوید من را از مصر اخراج کردید من میخواهم با این کَشتیها به سمت اروپا بروم، میخواهم ایتالیا، فرانسه و انگلیس بروم. میگویند نه حق نداری اینجاها بروی. انگلیسها میگویند او را به هند ببرید، اینجا هم منطقه انگلیسیهاست، این را آنجا ببرید و کنترل کنید و نگذارید با کسی ارتباط داشته باشد، تبعید به شکل بازداشت در هند. سیدجمال را به سمت هند میبرند. سیدجمال هم میرود و میگوید من هرجا بروم به وظیفه خودم عمل میکنم من خلاصه مأمور به تکلیف هستم و نتیجه هم پشت آن میآید.
هشتگهای موضوعی