شبکه افق - 27 بهمن 1401

گزارش به جوانان (مکتب خمینی و نسل نو)

سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و عملیات والفجر ۸ _ دهه فجر ۱۴۰۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امام(ره) ظرف این 25- 26 سال یک حرکت اگر نگوییم بی‌سابقه قطعاً کم‌سابقه تاریخی را آغاز کرد و ملت ایران از شرایط زیر صفر به شرایطی رسید که در دنیای معاصر قطعاً بی‌نظیر است و در تاریخ اگر بی‌نظیر نباشد قطعاً کم‌نظیر است، دست یافت. شما برادران عزیز و نسل شما یک مزیت دارید و یک امکاناتی نسبت به نسل‌های قبل و قرن‌های قبل دارید که خیلی به نفع‌تان تمام شده اگر قدر آن را بدانید و یک آسیب‌هایی هم متوجه شما در این دوره‌ها و دهه‌های آینده است که به این شکل قبلاً ‌نبوده است. نکته مثبت آن این است که قرن‌ها و قرن‌ها این موقعیتی که الآن هستیم نسل‌ها و نسل‌ها انتظار آن را کشیده‌اند. یعنی شرایطی در این کشور بوده و در کل جهان اسلام، که گفتن معمولی‌ترین حرف‌ها ممکن نبود اصلاً امکان نداشته یک جمعی مثل شماها بتوانند دور هم جمع بشوند و راجع به الفبا، ابتدایی‌ترین مسائل اجتماعی و انسانی و اسلامی صحبت کنند. دوره‌هایی بوده که حتی داشتن توضیح‌المسائل احکام شرعی نماز و روزه، توضیح‌المسائل امام زندانی داشت. یعنی اگر کسی را با توضیح‌المسائل امام می‌گرفتند که بحث‌های احکام نماز و روزه بود نه بحث‌های اجتماعی، 6 ماه، 9 ماه زندان داشت. برای خواندن یک رمان خارجی، حتی رمان خارجی اگر در آن دوتا سیگنال سیاسی هم بود، مثلاً من یادم هست برای رمان "خرمگس" افرادی را ماه‌ها زندان می‌کردند! یک عکس امام، یک اعلامیه، ماه‌ها می‌گرفتند کتک می‌زدند گاهی تا سال‌ها. اصلاً امکانی برای فراهم آمدن و دور هم نشستن و بحث کردن نبود. یک وقتی رهبری در مشهد مسجد امام حسن(ع) قبل از انقلاب تفسیر قرآن می‌گفت بعضی از آیات سوره بنی‌اسرائیل، ساواک آمد فوری ایشان را گرفت و گفتند راجع به اسرائیل داشتید صحبت می‌کردید؟ ایشان گفته بود که بنی‌اسرائیل است یک قوم چندین هزار سال پیش بودند الآن نیستند یک سوره در قرآن است و... گفتند نه، توش اسرائیل بود حق نداری بگویی. شرایطی بود که گفتند تمام زنان مسلمان باید برهنه بشوند کشف حجاب! هیچ کس حق ندارد با حجاب بیرون بیاید. تمام مدارس و حوزه‌های علمیه را بستند و تمام روحانیون را خلع لباس کردند و گفتند ما اصلاً آخوند نمی‌خواهیم. حرم امام رضا(ع) را بستند و زمان رضاخان آن را موزه کردند و گفتند حرم و زیارت نداریم. هرکس موزه می‌خواهد بلیط بگیرد هفته‌ای دو روز مثلاً ساعت 3 تا 5 بازدید این ساختمان بیاید حالا یواشکی می‌خواهد یک سلام هم بدهد بیاید بدهد و برود! اسم امام حسین و روضه امام حسین ممنوع بود. یعنی در خانه تیمی، در زیرزمین یک نفر در خیابان کشیک بدهد که این‌ها یک روضه 5- 6 نفری بخوانند. شب عاشورا در مشهد ما و تهران کارناوال شادی راه انداختند که گفتند روضه و حسین و عاشورا مردم را غمگین می‌کند ما می‌خواهیم مردم شاد باشند! شب عاشورا! در تمام شهرها مشروب‌فروشی، فاحشه‌خانه، ترویج فساد. در مدرسه راهنمایی ما معلم ما می‌آمد هر هفته از ما گزارش می‌خواست که دوست دختر دارید ندارید؟ چندتا دارید؟ کجا با هم آشنا شدید؟ بیایید قشنگ برای ما تعریف کنید که اولین بار کجا همدیگر را دیدید و ماچ کردید و بوسیدید؟ ما باید گزارش می‌دادیم ما هم که توفیق نداشتیم نمی‌دانستیم چه بگوییم! معلم هر جلسه تکلیف می‌خواست! در روزنامه رسمی کشور، روزنامه کیهان یا اطلاعات صفحه اول عکس دوتا پسر جوان را انداخت، پسران دوتا از افسران سرتیپ سرلشکران ارتش شاه که این دوتا با هم ازدواج کردند ازدواج دو همجنس. من یادم هست مدرسه می‌رفتیم بچه‌ها بحث می‌کردند که کدام این‌ها عروس است و کدام داماد است؟! یعنی شما ببینید که فضا چه بود از لحاظ استبدادی، دیکتاتوری، 70- 80 هزار مستشار آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی در ایران تمام شهرها بودند هیچ کسی بدون اجازه این‌ها حق نداشت نفس بکشد یعنی فرماندهان و ژنرال ارتش ما از گروهبان آمریکایی دستور می‌گرفت! شکنجه‌گران ساواک دوره آموزشی داشتند آمریکا و انگلیس و اسرائیل می‌رفتند آخرین روش‌های شکنجه را آموزش می‌دیدند که چطور ناخن بکشند، چطوری بزنند، چطوری تجاوز کنند، چطوری اعضای بدن را بشکنند که آثار آن نماند و دردش شدید باشد؟ شکنجه‌های مدرن. رادیو و تلویزیون ما تحت امر مستشاران آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی بود. مجلس و وزیر هم که همه‌اش کشکی و الکی بود اصلاً انتخاباتی نبود. یک سوم وزرا بهایی بودند. نخست وزیر مملکت بهایی بود، چندتایشان هم یهودی بودند. مسلمان‌هایشان هم شناسنامه‌ای بود، همه دزد، فاسد، بدون اجازه سفارت آمریکا وکیل و وزیر تعیین نمی‌شود حتی رئیس دانشگاه تهران را باید سفارتخانه‌های خارجی اجازه می‌داد. بندرها، صادرات، واردات، رادیو و تلویزیون، ارتش، پلیس، ساواک، نفت، همه چیز تحت کنترل بود. در یک دوره‌ای تا 100 هزار مستشار هم بودند. با حق کاپیتولاسیون. امام(ره) می‌گفت اگر یک گروهبان آمریکایی بزند شاه مملکت را هم بزند مرجع تقلیدتان را هم بزند کسی نمی‌تواند به او حرفی بزند. می‌دانید در اکثر کشورهای جهان همین الآن کاپیتولاسیون است. کاپیتولاسیون به نفع انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها. یک طبقات کوچکی از دربار و وابستگان به دربار می‌خوردند کل ملت هم بیچاره بودند سطح زندگی اصلاً با الآن قابل مقایسه نیست. یعنی شنیدن این‌ها برای ما و کسانی که آن دوره را ندیدند خنده‌دار است. روزی 7- 8 میلیون بشکه نفت، کمتر از نصف الآن جمعیت بوده ولی آن مقدار نفت در اختیار آمریکا، انگلیس و اسرائیل بوده است حتی حکومت ایران دقیق نمی‌دانست که واقعاً چقدر نفت استخراج و صادر می‌شود! سهم شاه و دربار را می‌دادند و به بقیه هرطور خودشان دستور می‌دادند همان اتفاق می‌افتاد. ایران هم سگ نگهبان این‌ها بود! هم گاو شیرده‌شان بود و هم سگ این‌ها در منطقه بود. مثلاً ویتنام یک وقت مادر شاه می‌گوید یک وقت شاه آمد توی اتاق دیدم حالش خراب است و گفت من که هرچه آمریکایی‌ها می‌گویند به حرف‌شان گوش می‌کنم پس چرا این‌قدر تحقیر می‌کنند من الآن تازه فهمیدم که اصلاً به ما هم نمی‌گویند خودشان به خلبان‌های ما و هواپیماهای ما دستور می‌دهند و فانتوم‌ها از این‌جا می‌روند ویتنام، مردم ویتنام را بمباران می‌کنند می‌آیند. عمان علیه انگلیس‌ها و حکومت‌شان شورش و انقلاب شد از پسِ آن‌ها برنمی‌آمدند شورش مسلحانه شد، انگلیس به شاه ایران دستور داد ارتش شاه را به عمان فرستاد مردم و چریک‌های آن‌جا را سرکوب کنند. اسرائیل در جنگ با اعراب، روزهای اول شکست خورده بود 10- 20تا از هواپیماهایش افتاد ولی بعد پیروز شد سریع آمریکا به شاه گفت یک تعداد فانتوم مجانی به اسرائیل هدیه داد. عرب‌ها می‌خواستند تحریم نفتی کنند ایران شاه اعلام کرد که سریع نفت و گاز مفت به اسرائیل بدهید. به نفع این‌جا مربوط به ملت ما نبود، دانشگاه‌های ما هیچ ابتکار و پیشرفت علمی نداشتند یعنی شما چیزی به نام اختراعات داخلی نداشتیم این وضع دانشگاه‌های ما بوده است. فرهنگ عمومی و این وضع سینما معمولاً فیلم‌هایی می‌آورند و می‌نوشتند ورود زیر 18 سال ممنوع! بعد یک سوم سالن سینما هم - البته آن‌هایی که می‌رفتند من که نمی‌رفتم – می‌گفتند یک سوم آن بچه‌های مدرسه و دبیرستان هستند. این وضع بوده، اکثر مردم اصلاً سیاسی نبودند اصلاً مطالبه‌ای نداشتند و حقوقی مطرح نبود کسی جرأا حرف زدن نداشت یعنی درخانه اعضای خانه با هم می‌ترسیدند. اصلاً مشهور بود که اگر نفس بکشیم می‌فهمند می‌گیرند. اکثر دانشجویان ما، اکثر روحانیون ما در حوزه، اکثراً سیاسی نبودند اطلاعات سیاسی نداشتند انگیزه نداشتند. در این شرایط که بر همه چیز این کشور مسلط بودند و افکار عمومی هم مهار شده بود و اصلاً اطلاعات سیاسی نبود کسی چیزی نمی‌دانست یک مرتبه این انقلاب اتفاق می‌افتد که امام(ره) تا آخر می‌گفت این عادی نبود با روال طبیعی امکان نداشت. حالا چه شده یک مرتبه یک ملتی پیدا شده که معاون رئیس جمهور آمریکا، این‌ها کسانی بودند که بت بودند من یادم هست من مدرسه پنجم ابتدایی می‌رفتم زندگینامه نیکسون رئیس جمهور آمرکیا ما باید در مدرسه در کلاس حفظ می‌کردیم و امتحان می‌دادیم که این بچه بوده چطوری بوده، بعد نوجوان شده چطوری شده، اینها خیلی آدم‌های مهمی هستند، این‌ها الگو هستند! این‌ها قهرمان ما هستند! بعد حالا طوری شده که معاون رئیس جمهوری آمریکا می‌گوید در قرن 21 جهان 4 قدرت تعیین کننده دارد که یکی از آن‌ها چین است که پرجمعیت‌ترین کشور جهان است و الآن اقتصاد اول جهان شده است. آمریکاست که حداقل صد سال است ابرقدرت بوده است و روسیه که بزرگترین کشور جهان است. وسیع‌ترین کشور جهان است و آن دو – سه قرن سابقه قدرت و ابرقدرتی داشته. جالب است چهارم را می‌گوید ایران. یعنی معاون رئیس جمهور آمریکا می‌گوید قرن 21، نیمه اول این قرن، تعیین کننده لااقل این 4تا قدرت هستند یعنی اگر در این 4تا توافقی بشود اتفاقاتی می‌افتد ولی اگر نشود نمی‌شود. آن وقت ما کی هستیم که 130 سال است نوکر این‌ها بودیم! بیش از اواخر قاجار ایران نوکر بوده است، این دو قرن اخیر ایران مدام به انگلیسی‌ها، به روس‌ها و به فرانسوی‌ها باج می‌داده و یک مدتی هم کلاً در اختیار آمریکا و انگلیس قرار گرفته است. جمعیت ما با این‌ها قابل مقایسه نیست. وسعت‌مان، سابقه دو قرن اخیرمان، هیچ چیزمان. چطوری یک مرتبه شده یکی از اضلاع مربع تعیین کننده در جهان؟ این انقلاب این کار را کرد. و چگونه؟ با دست خالی. نه تجهیزاتی بوده، نه پولی بوده، نه امکاناتی بوده، هیچ چیز نبود حتی مساجد هم تحت کنترل حکومت و ساواک بود نمی‌گذاشتند حرف بزنیم. امام(ره) از اول تا آخر می‌گفت این‌ها کار ما نبود، کار من نبود. چندبار می‌گوید که من برای خودم هیچ نقشی قائل نیستم برای شما هم نقشی قائل نیستم، چون من و شما همه‌مان قبلاً بودیم ولی هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم از وقتی که گفتیم خدا و رو به او ایستادیم و به عهدمان وفا کردیم فلاکت و هلاکت شد رشد، و شکست‌ها پیروزی شد و الا من که بودم من که از سال‌ها قبل همین حرف‌ها را می‌زدم و این مردم هم که بودند مگر زمان شاه امام می‌گفت چطور بود که مساجد و کتابخانه‌ها خلوت بود مشروب‌فروشی‌ها و فاحشه‌خانه‌ها پر از جمعیت بود. یک مرتبه چه شد؟ اصلاً مساجد خالی بود کسی مسجد نمی‌رفت. کسی به کتابخانه‌ها نمی‌رفت و کسی کتاب نمی‌خواند. مشروب‌فروشی و فاحشه‌خانه‌ها پر بود صف بود. در همین تهران، شهر نو داشت! یعنی یک شهر داشتید که کل آن فاحشه‌خانه بود. امام(ره) گفت چه چیزی شد که این‌طوری شد؟ من کردم؟ نه. شما کردید؟ نه. خدا کرد. چگونه؟ «إن تنصرالله ینصرکم» این ملت یک مرتبه به خدا رو کرد و خدا هم گفت برو که هوایت را دارم همین‌طور پشت سر هم از موانع عبور کردیم این اتفاقاتی که در این 40 سال گذشته که شما نبودید افتاد، صدها توطئه بزرگ بود و ده‌ها سوپر توطئه بود هر کدام از آن چند هزار توطئه 5تا رژیم را در دنیا سرنگون می‌کند. اتفاقاتی که در این 30- 40 سال سر ما آوردند اگر بین کل کشورهای دنیا تقسیم کنند به نظر من اکثر یا همه رژیم‌ها سقوط می‌کند. تنها چیز و پایگاه، مردم بودند و به نام خدا. تا آخر هم همین است. اگر اخلاص برای خدا باشد و خدمت به مردم و نوکری برای مردم باشد اگر خدا و مردم را داشته باشید بر همه جهان پیروز می‌شوید. اگر خدا بگویید ولی به مردم خدمت نکنید می‌شود خدای دروغین. یا به مردم خدمت کنی ولی نه برای خدا بلکه برای خودت، شکست می‌خوری. در این 200 سال خیلی‌ها مبارزه کردند هیچ کدام به نتیجه نرسیدند همه شکست خوردند. هم در ایران و هم در کشورهایی که شما دیدید در 5- 6 تا کشور در همین 5- 6 سال انقلاب شد همه‌شان شکست خوردند. ایران هم 200 سال مبارزه شکست خورده پشت سر این انقلاب بود هیچ کدام به نتیجه نرسیدند تنها کسی به نتیجه رسید که گفت ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه. فقط او به نتیجه رسید. آن‌هایی که دنبال نتیجه مادی بودند و به تکلیف کاری نداشتند هیچ کدام به نتیجه نرسیدند او که گفت من وظیفه‌ام را عمل می‌کنم ولو شکست بخورم. او پیروز شد. این جمله‌ها مهم است، این‌ها بچه‌ها و نسل ما را توی صحنه کشاند، توی درگیری، بعد توی جنگ، و در برابر بزرگترین موج وحشی تروریزم که در دنیا چنین تروریزمی نبوده که 15- 17 هزار آدم را در ظرف چند سال کشتند در سبزی فروشی، در مسجد نارنجک می‌انداختند و جنگ 8 ساله جنگ جهانی بود بچه‌ها از 7- 8تا کشور اسیر گرفتند فقط همان ایمان و اخلاص بود. امام(ره) جمله‌های عجیب و غریبی دارد – این جمله‌ها را یادداشت کنید – می‌گفت اگر هدف معنوی باشد شکست‌تان هم پیروزی است. اگر هدف‌تان مادی باشد پیروزی‌تان هم شکست است. اصلاً پیروزی و شکست دنیا هر دویش مسخره است هیچ کدام اصالت ندارد. شکست و پیروزی فقط با مقیاس دنیا خیلی خنک است. نسل شما الآن آمده اصلاً نمی‌داند در نسل قبل چه مصیبت‌هایی بود؟ تازه نسل قبل هم که همه انقلابی نبودند بعضی‌ها به خیال‌شان دهه 60 همه انقلابی بودند! نخیر آقا. آن موقع هم مثل اکثر الآن و اکثر زمان انبیاء بودند اکثراً آدم‌های متوسط هستند زندگی‌شان روبه‌راه باشد هستند، نباشد نیستند. یک عده‌ای هستند که «الذین آمنوا و عملوا الصالحات الذین یجاهدون فی سبیل‌الله»، «یهاجرون فی‌سبیل‌الله»، «ینفقون فی سبیل‌الله» این‌ها هیچ وقت اکثریت نبودند. همیشه یک عده‌ای مجاهد، فداکار، جان‌شان، مال‌شان، زندگی‌شان، آبرویشان، آسایش‌شان را برای خدا به خطر می‌اندازند. اگر برای خلق این کار را بکنید خلق یادش می‌رود. اصلاً خلق نمی‌فهمد که شما چه کار کردید؟ الآن 80 میلیون خلق. تازه همان دوره که 30- 40 میلیون جمعیت بود چه کسانی می‌دانستند که چه کسانی دارند فداکاری می‌کنند؟ چه کسی می‌فهمید؟ جز خدا هیچ کس نمی‌فهمید. آن بچه‌هایی که در قله‌های پر برف زمستان پایش یخ می‌زد سیاه می‌شد ولی عقب نمی‌آمد. پایش را قطع می‌کردند آن بچه‌هایی که توی فکه، محاصره بودند آب ندارند، 4 روز آب نداشتند به آن‌ها می‌گویند عقب بیایید می‌گویند ما نمی‌آییم. خب چه کسانی آن‌ها را دید؟ هیچ کس. شما هم ندیدید. شما هم اگر در موقعیت آن‌ها باشید معلوم نیست همه‌تان این‌طوری باشید بعضی‌هایتان هستید بعضی‌هایتان نیستید. بعضی‌هایتان می‌ایستید و بعضی‌هایتان فرار می‌کنید. همه آن‌هایی که جبهه می‌آمدند مثل هم نبودند چه کسی فهمید چه کسی چه کار کرد؟ اصلاً بفهمند فوقش یک کوچه را به نام تو می‌کنند یک دسته گل می‌آورند و اسمت را هم توی رسانه‌ها می‌برند! فردایش تمام است! اگر طرف تو مردم باشند حتی مردم خوب و متدین، اشتباه کردی. اگر طرف تو خدا باشد و فقط خدا. آن وقت می‌بینی همه چیز دارد ثبت می‌شود اصلاً هیچ کس هم نباشد خودت هم یادت می‌رود ولی خدا یادش نمی‌رود. امام(ره) می‌گفت وقتی در یک عملیات شکست خوردید – من هم عملیاتی را که شکست خوردیم یادم هست و هم عملیاتی که پیروز می‌شدیم- شکست می‌خوردیم لت و پار و مفقود، عقب می‌آمدیم امام(ره) می‌گفت که شما وظیفه‌تان را انجام دادید هیچ مهم نیست آماده بشوید کمربندهایتان را ببندید و برای عملیات بعدی آماده بشوید ما شکست نداریم. امام(ره) می‌گفت در راه حق و در راه خدا و در راه توحید وعدالت اصلاً شکست معنی ندارد چون هدف شما رضایت خداست در هر صورت به آن می‌رسید چه شکست بخورید و چه پیروز بشوید. این منطق «إحدی الحُسنیین» که قرآن می‌گوید دو طرف آن پیروزی است. کشته بشوی شهید بشوی پیروز هستی، جلو هم بروی پیروزی. از نظر خداوند فرقی نمی‌کند از نظر مردم فرق می‌کند! این فکر بچه‌ها را در صحنه نگه داشت. ما مأمور به وظیفه‌ایم وظیفه‌تان را انجام بدهید و از هیچ چیز باک‌تان نباشد. تازه ما وقتی که شکست می‌خوریم کشته بشویم تازه آن وقت ما پیروز شدیم چرا؟ چون به دیدار خدا می‌رویم بالاترین سطوح رحمت خدا. پیروزی از این بالاتر چیست؟ در هرحال اهل بهشت هستید. امام(ره) می‌گفت هدف‌تان فعالیت‌ای سیاسی، نظامی، فرهنگی فقط بهشت باشد. بگو من برای هیچی کار نمی‌کنم فقط برای بهشت کار می‌کنم بعد می‌گفت اگر رشد بیشتری کردید بگویید بهشت هم هدف من نیست. البته آن دیگر رده‌های خیلی بالاست ایشان می‌گفت بگویید حتی برای بهشت هم این کار را نمی‌کنم فقط برای خدا می‌کنم. اگر این شد یک به صد تنها بمانی احساس شکست، احساس یأس نمی‌کنی. امام(ره) گفت والله من تا به حال نترسیدم و هرگز من مأیوس نبودم، وقتی پیروز هم می‌شد مغرور نبود. خیلی محسوس بود وقتی پیروز می‌شدیم می‌گفت چیه؟ مغرور نشوید شلنگ‌تخته نیندازید. شکست می‌خوردیم می‌گفت چی شده که چمباتمه می‌زنید؟ مگر ما برای یک تیکه خاک و سنگ جنگیدیم؟ ما جنگیدیم چون باید می‌جنگیدیم. ما به وظیفه‌مان عمل کردیم هدف رضایت اوست، و او از ما راضی است. از کجا می‌گویی راضی است؟ از قرآن و از روایات، ملاک‌های آن را گفته است. این بود که شب عملیات بچه‌ها می‌گفتند هرکس امشب شهید نشود دو روز بعد می‌میرد، کسی که این‌جا نمی‌ماند یا با مرگ سرخ می‌روی یا با مرگ زرد می‌برنت. مرگ سرخ در خونت می‌غلطی، مرگ زرد هم – معذرت می‌خواهم – در اسهالت! بالاخره یا با اسهال می‌روی یا... کسی شهید نشود این‌جا کسی اصلاً نمی‌ماند. الآن 80 – 90 درصد از کسانی که من از آن‌ها خاطره دارم رفتند خوب و بدشان. تمام شد! شماها تا چشم بهم بزنید این شب را یادتان باشد چند وقت دیگر ما مُردیم شما هستید این لحظه را یادتان بیاید بعد یک چشم دیگر برهم بزنید می‌بینید خودتان ریش‌هایتان مثل من سفید شده و یک چشم دیگر برهم بزنید می‌بینید رفتید! امام(ره) می‌گفت به دنیا اصالت ندهید اگر این‌جا را هدف بگیرید با کوچکترین شکست می‌ترسید از دشمن می‌ترسید مأیوس می‌شوید، افسرده می‌شوید، با کوچکترین پیروزی مغرور می‌شوید. امام به بچه‌ها مدام می‌گفت این‌جا را هدف نگیرید. خودش هم اصلاً این‌جا هدفش نبود. از پاریس دارد به تهران می‌آید توی هواپیما از ایشان می‌پرسند چه احساسی دارید؟ یک دستی به ریشش کشید گفت هیچی، هیچ احساسی ندارم! چه کسی در دنیا این‌طوری حرف می‌زند. آقا نمی‌ترسید بروید آن‌جا شما را بگیرند بکشند؟ نه. خوشحال نیستید پیروز شدید، شاه شکست خورد؟ نه. خوشحال نیستم فقط خوشحالم که وظیفه‌ام را انجام دادم. می‌دانید الآن بروید آن‌جا چه اتفاقی می‌افتد؟ نه. هر اتفاقی بیفتد من نگاه می‌کنم که وظیفه‌ام آن‌جا الآن چیست؟ این بود که یک پیرمرد را این طور قوی کرد و امام(ره) یک نسل را قوی کرد دیگر بچه‌ها نمی‌ترسیدند. شب عملیات والفجر 8 فاو لباس غواصی پوشیدیم از اروند می‌خواستیم رد بشویم بچه‌ها می‌گفتند از این‌جا نمی‌توانیم رد بشویم دو نفر از بچه‌ها که با هم این حرف‌ها را می‌زدند بعداً هر دویشان در عملیات بعد شهید شدند. گفتند ما آن‌جا که آموزش دیدیم آب این‌طوری نبود، عرض آب، سرعت آب، دشمن منتظر بیدار، ضد هوایی آن طرف گذاشت که نیروهای نفر ما را با ضدهوایی می‌زد یعنی با گلوله‌هایی که هواپیما را می‌زد توی سر و صورت بچه‌های ما می‌زد. رادارهای خیلی حساس که پارو توی آب بزنند می‌گفتند می‌فهمند. بعد سگ‌های آموزش دیده که کوچکترین صدایی که بود آن‌ها سروصدا می‌کردند و پر از نیرو بود. حالا می‌خواهیم از اروند رد شویم. گفت نمی‌شود، آن یکی دیگر گفت من امشب بنا را بر این گذاشتم که ما وارد آب می‌شویم و دیگر از آب بیرون نمی‌آییم ما امشب حتماً شهید می‌شویم من بنا را بر این گذاشتم. امشب دشمن ما را نزند کوسه‌ها ما را می‌زنند، اروند پر از کوسه بود. کوسه ما را نزند آن‌ها می‌زنند، هیچ کدام ما را نزنند ما لای تله‌های انفجاری گیر می‌کنیم! از میدان‌های مین رد شویم خط اول دشمن را نمی‌شود شکست، یک به صد! آن هم با سلاح سبک. ما خط را بشکنیم و پاکسازی خط چطوری می‌شود؟ ما خط را پاکسازی کنیم چطوری از لای نخلستان باید رد شویم، جنگ پارتیزانی و... آن را رد کنیم هنوز هوا روشن نشده صدها تانک و هواپیما و هلی‌کوپتر می‌آیند و ما با سلاح سبک باید دفاع کنیم، همه ما را درو می‌کنند! آن‌ها را عقب بزنیم پس فردایش بمباران شیمیایی شروع می‌شود. همه این‌ها درست، ولی من امشب می‌روم. بچه دهاتی 19 ساله! امشب من می‌روم برای این که باید برویم وظیفه ما الآن این است نمی‌توانیم بایستیم فقط نگاه کنیم که دشمن هرکاری خواست بکند. بعد امام در جماران است می‌خواهم به او بگویم که ما امشب وارد آب شدیم و رفتیم. بعد جمله‌ها را ببینید گفت وارد آب شدن با ماست، خارج شدن از این آب دست ما نیست آن چیزی که وظیفه من است آن است که در اختیار من است، یعنی وارد آب شدن. این که از آب زنده بیرون بیاییم یا نه؟ خط بشکند یا نه؟ آن نتیجه دست ما نیست. نمی‌دانیم می‌شود یا نه؟ ما محاسبات‌مان را کردیم، آموزش دیدیم، برنامه‌ریزی‌مان را کردیم ولی نمی‌دانیم چه می‌شود؟ نتیجه با خداست هرچه او بخواهد. گفت من امشب می‌روم بچه‌ها بدانید ما می‌رویم برای این که برنگردیم. من توی ذهنم نیست که زنده برمی‌گردیم یا پایمان آن طرف آب می‌رسد بنای من این است که ما را در آب می‌زنند ولی باید برویم. بعد یک جمله‌ای گفت، به یکی از بچه‌ها گفت چطوری تو این طرف اروند آرام هستی و آن طرف اروند ناآرام؟ مگر خدای آن طرف اروند خدای این طرف اروند نیست؟ دوتا خدا داریم؟ خدا اصلاً نمی‌توانست خودش این دشمن را از بین ببرد؟ خدا نمی‌توانست اروند این‌جا نباشد؟ نمی‌توانست چه و چه! همه این‌ها بود. اصلاً هدف اصلی ما عبور از اروند نیست هدف اصلی ما حرکت برای خداست. هدف ما تکامل خودمان است ما می‌خواهیم خودمان تکامل پیدا کنیم. من می‌خواهم به خدا نزدیک بشوم باید خدا را اطاعت کنم من می‌خواهم خدا را اطاعت کنم من اصلاً نمی‌خواهم از اروند رد بشوم! می‌خواهیم رد شویم می‌خواهیم نشویم! امام یک وقتی گفت اصلاً حکومت چیست؟ ما اگر سراغ حکومت هم می‌رویم برای این است که حکومت فاسد ملت را نابود می‌کند، حکومت صالح را باید هرچه صالح‌تر درست کنیم تا انسان‌های بیشتری نجات پیدا کنند و ظلم کمتری بشود و عدالت بیشتری اِعمال و اجرا بشود.

می‌خواهم به شماها که نبودید بگویم این چه منطقی بود این منطق؟ آن وقت بچه‌ها نمی‌ترسیدند کربلای 4 غواص‌ها می‌دانستند شهید می‌شوند عملیات فوق‌العاده خطرناک بود. از 20- 30 رده مین‌های مین، تله‌های انفجاری، از توی باتلاق‌ها تازه به خیّن خط اول دشمن برسی، اگر بتوانی بروی وارد جزیره بشوی جزیره بوآرین، جزیره ماهی، جزیره ام‌تحیل، این‌ها را بتوانی بروی. اصلاً محاسبات جور نبود، برای همین بود که همه جای دنیا می‌گفتند این‌ها دیوانه هستند! اصلاً معلوم نیست هر کاری را ممکن است این‌ها بکنند هیچی هم ندارند. این بچه‌های غواص ما در کربلای 4، همه بچه‌ها همسن شماها و کمتر از شماها بود یعنی ما بچه غواص از 16 سالگی داشتیم پیرهایشان 25- 26 ساله بودند. فرمانده لشکر ما 23- 24 ساله بودند. فرمانده 26- 27 ساله پیرمرد بود! همه این کارها را در جنگ و آن عملیات‌ها و آن کارهای بزرگ را همین‌ها کردند. بعد به اخوی‌ام که او هم همان شب مفقود و شهید شد به او گفتم که این محور عملیاتی چطوری است؟ گفت که – بچه 18 ساله – همه‌شان همین‌طور بودند. گفت که – به همین سادگی – گفت که امشب همه ما را می‌زنند ما شهید می‌شویم ولی خط را می‌شکنیم ما خط دشمن را می‌شکنیم انشاءالله موج بعد از ما، ‌بچه‌هایی که پشت سر ما بیایند انشاءالله جزیره را می‌گیرند. این‌طوری حرف می‌زد! من یک وقت گفتم این بچه‌ای که توی خانه ما می‌ترسید برود دستشویی! چند سال قبلش وقتی توی حیاط می‌خواست برود دستشویی چراغ‌های ایوان و حیاط را همه را روشن می‌کرد با آن اخوی دیگرمان که از او کوچکتر بود می‌گفت با من حرف بزن. از سوسک می‌ترسید و... یک نانوایی هم بود ما 4- 5تا نره‌غول همیشه دعوا داشتیم که نوبت کیه که برود نان بخرد؟! نانوایی با خانه ما صد متر فاصله بود چقدر ماها دعوا کردیم که امشب نوبت کیه! یعنی این‌قدر تنبل بودیم. بعد با خودم گفتم این بچه‌ای که ترسو بود چطوری شده بود این‌طوری؟ این بچه‌ها قبر کَنده بودند و شب‌ها می‌رفتند توی این قبرها نمازشب می‌خواندند حالا توی خانه خودمان نماز صبحش قضا می‌شد! بعد به او گفتم که خط چطوری است؟ به همین سادگی ما امشب را خط را می‌شکنیم البته ماها شهید می‌شویم ولی انشاءالله خط را می‌شکنیم. این بچه‌های پشت سر ما انشاءالله جزیره را می‌گیرند به همین سادگی. و بعد هم این بچه‌ها به سجده رفتند، حنا بسته بودند، یک ربع در سجده، بعد بلند شدند همدیگر را بغل کردند بوسیدند و گفتند هرکس امشب شهید شد شفاعت می‌کند و هرکس هم زنده ماند تا آخر عمرش در همین خط بماند. بعد بچه‌های غواص راه افتادند لبیک، اللهم لبیک، لاشریک لک لبیک، لبیک گفتند و رفتند. بعد فرمانده‌شان که جانباز است که الآن هم هست، ایشان می‌گفت باور می‌کنی که توی آب که ما سمت دشمن می‌رفتیم این‌ها اول ذکر می‌گفتند بعد شروع می‌کردند به مسخره بازی و چرت و پرت گفتن و بلند بلند می‌خندیدند که من دو – سه بار به آن‌ها گفتم برادرها ساکت باشید ما داریم توی قلب دشمن می‌رویم امشب معلوم نیست تا یک ساعت دیگر کدام ما هستیم کدام‌مان نیستیم؟ برای چی این‌طوری هستید؟ دیوانه هستید؟ 5 دقیقه ساکت می‌شدند! می‌گفت بازدوباره شروع می‌کردند پچ پچ می‌خندیدند. گفت من یک بار عصبانی شدم دیدم بچه 15 ساله آمده به من می‌گوید آقا اگر تو می‌ترسی تو برو عقب! می‌گفت من فرمانده‌اش بودم گفت می‌ترسی برو عقب. گفت اول کسی که نارنجک انداخت و... یعنی ایشان می‌گفت تا نیم ساعت قبل از شهادت‌شان مسخره بازی درمی‌آوردند و می‌دانستند که عملیات سختی بود. این‌طور که به سجده بروند بعد بلند شوند، حالا اگر به این بچه‌ها می‌گفتی که شما برای چه دارید می‌جنگید؟ تنها چیزی که به این‌ها آرامش می‌داد و ثبات و قدرت می‌داد که به سمت مرگ می‌رفتند و می‌دانستند که یک به صد آن طرف باتلاق باید بجنگند، فقط خدا بود. برای این که واقعاً خدا را باور کرده بودند. چون وقتی امام(ره) می‌گفت خدا، آدم می‌فهمید این خدا با خدایی ک بقیه می‌گویند فرق می‌کند. خدای خمینی زنده بود، حیّ بود، سمیع و بصیر بود.

شما از یک جهت امتیاز دارید چون شما برای این انقلاب زحمتی نکشیدید، یعنی نبودید که زحمت بکشید. شما الآن نمی‌دانید چه چیزی دست شماست. شما حکم بچه سرمایه‌دارانی دارید که بابایش از گدایی و گرسنگی، این‌قدر حمالی کرده یک دفعه میلیاردر شده، حالا این بچه به دنیا آمده و بچه سرمایه‌دار است شما آن بچه سرمایه‌دار هستید چیزی که الآن دارید به چه قیمتی به دست آمده؟ شما نمی‌دانید. شما خیال می‌کنید اینی که الآن هست خب عادی است باید باشد! استقلال؛ این آزادی که در فضای مجازی این طرف و آن طرف هرکس هرچه دلش می‌خواهد به بالا و پایین می‌گوید اصلاً حدی ندارد. من هر وقت توی فضای مجازی می‌روم 5- 6 ساعتی ضد انقلاب هستم! فضایی که ساختند آخ همه مردم با ما مخالف هستند همه که توی حکومت دزد هستند، همه جا که خراب است! همه چیز که از دست رفت! این فضای مجازی است. مردم این نیستند. تازه همان‌هایی که گاهی فحش می‌دادند همان‌ها هم... مگر زمان جنگ نبود آن‌ها همان زمان هم که جبهه نمی‌آمدند دنبال دختربازی و حال و هول بودند. 48 ساعت بمباران شیمیایی و درگیری بود و 75 روز – 80 روز عملیات کربلای 5، عملیات فاو، عملیات والفجر 8 گاهی دو – سه ماه طول می‌کشید شب و روز درگیری بود. خب شما از یک طرف یک امتیاز دارید الآن همه امکانات در اختیار است. ما آن زمان چیزی نداشتیم. آن زمان انقلاب و جنگ، در دهه 60 کسی چیزی نداشت یک سوله پیدا می‌کردند وسط آن ملحفه می‌کشیدند 30تا ملحفه می‌شد یک قرارگاه و سازمان، 30تا اداره می‌شد که وسط آن‌ها ملحفه هم بود! توی دل خاک می‌کَندند داخل می‌رفتند و یک پتو هم دمِ در می‌گذاشتند این می‌شد که برو حالش را ببر. مثلاً 20 روز در گرمای 60 درجه بدون سقف، توی خاکریز باید بجنگی؛ که تمام این آهک و نمک این‌جاها بود بدن‌ها خشک زیر آفتاب، و این کلاه‌هایی که بچه‌ها سرشان می‌گذاشتند داغ که می‌شد به گوش‌تان که می‌خورد جزغاله می‌کرد. واقعاً اگر تخم مرغ روی آن می‌شکستی نیمرو می‌شد. پشه‌هایی بود که از روی پوتین می‌زدند! بعد شما باید با این پشه‌ها با هم بخوابید! آن گرما، آن وضعیت، من یادم هست آب نبود می‌گفتند وضو نگیرید تیمم کنید آب فقط برای خوردن است. شما در قلاویزان می‌خوابیدید کنارتان مار و عقرب راه می‌افتاد. من یادم هست که یک وقتی بچه‌ها داشتند در ارتفاعات قلاویزان دعای کمیل می‌خواندند در منطقه غرب، یک فانوس گذاشتند که آن کسی که دعا می‌خواند از رو بخواند. همه نشسته بودند گریه و دعا توی حال خودشان بودند یک مرتبه دیدیم عقرب و رتیل دارد می‌آید که بعضی‌ها بلند شدند، بعد یک مرتبه وسط گریه همه زیر خنده زدند. آن‌طوری بچه‌ها شب‌ها آموزش می‌دیدند شب زمستان، شبی 7 ساعت در آب یخ، آب سرد، زمستان. یک وقت زمستان بروید طرف خوزستان که شب سرد است و روزهایش گرم است، شب‌هایش خیلی سرد است. دست‌تان را 5 دقیقه توی آب بگذارید. تازه اروند آن موقع نه اروند الآن! – شما تورم را حساب کنید! – بعد شبی 6- 7 ساعت توی آب. بچه‌ها تب می‌کردند. من یک شب تب داشتم، می‌رفتیم جلو، فرمانده ما شهید سعیدی بود، خیلی هم نحیف بود، نمازشب‌های عجیبی می‌خواند، رکوع نمازهای معمولی‌اش ده دقیقه – یک ربع طول می‌کشید، هفته‌ای دو روز روزه مستحبی می‌گرفت همیشه هم سرش پایین بود. مسئول ما بود. گفت برویم، گفتم برادر سعیدی من امشب تب دارم اگر می‌شود نیایم، گفت نه بیایید. برادر حسن باید بیایید. یک کمی رفتم دیدم حالم خراب است می‌خواهم بالا بیاورم! دیدم حال تهوع دارم. دیدم برادر سعیدی فایده نداشت گفتم آقای سعیدی من دیگر نمی‌آیم حالم خوب نیست. گفت نه آقا بیا برادر حسن بیا. یک مقدار دیگر رفتم گفتم سعیدی من دیگر نمی‌آیم! گفت یعنی چی؟ گفتم آقا من دارم از شدت تب دارم بالا می‌آورم تو را درست نمی‌بینم. برگشت به من گفت که من سه شب است که بچه‌ها را توی آب می‌برم خودم تب دارم، من الآن بهداری بودم، درجه گذاشتم دمای بدن من 40 درجه است! گفت باور می‌کنی من در آب سرد از شدت تب عرق می‌کنم؟! گاهی بچه‌ها را نمی‌بینم که کجا هستند، ولی بیا، دیگر نه چنین شب‌هایی گیرت می‌آید، نه این آب و نه این بچه‌ها. اگر بمانی تا آخر عمر بعداً حسرتش را می‌خوری! گفتم حالا تو بگذار من نیایم من قول می‌دهم که حسرتش را نخورم! ولی تا همین الآن که آخرهای عمرم هست واقعاً دارم حسرتش را می‌خورم. چقدر سخت بود و چقدر شیرین بود. می‌دانید هرکس هرچقدر پول داشت توی اتاق می‌گذاشت روی طاقچه، هرکس هرچقدر هم لازم داشت برمی‌داشت. هیچ کس نمی‌دانست چقدر پول گذاشته و کسی چقدر پول برداشته! اصلاً هیچ کس مالک هیچ چیز نبود. هیچ کس خودش را مالک هیچ چیز نمی‌دانست می‌گفتند هرچه داریم برای خداست، و هرچه هم داریم برای شماست. اصلاً هرکس هرچقدر نیاز داشت برمی‌داشت و هرچقدر پول داشت آن بالا می‌گذاشت کسی خودش را مالک چیزی نمی‌دانست.

امثال من که توفیقی داشتیم که این‌طور بچه‌ها را دیدیم. شما نبودید این بچه‌ها و جبهه و جنگ را ببینید. یک مزیت شما دارید و این که چیزهایی که زمان ما باید خواب آن را می‌دیدند شما صد برابر آن را واقعاً دارید یعنی امکاناتی که در اختیار شماها و نسل شماست، آزادی، استقلال و این عزت ایران، الآن ایران عزیزترین کشورهای جهان است هیچ کس نمی‌تواند به ایران دستور بدهد. در تاریخ ایران این‌طوری نبوده است جز یکی دو بار قرن‌های خیلی قبل. همیشه ما نوکر بودیم. این پیشرفت‌های علمی که سرعت رشد تولید علم به 11 برابر متوسط جهان رسیده است، ما الآن هم جزو چند کشور اول هستیم ولی ده سال پیش در دنیا اول بودیم الآن هم جزو چند کشور اول هستیم. این از نظر علمی، این همه اختراعات و ابداعات. زمان جنگ به ما سیم خاردار نمی‌دادند حالا بچه‌های ما ماهواره به فضا می‌فرستند. اصلاً قابل مقایسه نیست. دهه 60 هیچی نبود. به قول شهید عباس ابراهیمی که از رفقای ما بود می‌گفت فلانی که شب می‌خوابم صبح که بلند می‌شوم اول نگاه می‌کنم ببینم کودتایی نشده، امام را نکشتند، انقلاب کاری نشده! واقعاً هر روز ما نمی‌دانستیم امروز روز آخر است؟ انقلاب تمام می‌شود؟ شکست می‌خورد؟ نظام سقوط می‌کند یا فردا باز هست؟ یک دوره‌ای این‌طوری بود. شما اصلاً این چیزها را نمی‌دانید چیست. الآن شما این مزیت را دارید امکانات فول. آن زمان هیچی از این‌ها نبود، الآن خیلی امکانات زیادی دارید ولی یک چیزی آن موقع بود که شما باید آن را در خودتان ایجاد کنید. آن زمان چون جنگ بود، تروریزم بود، تحریم هم بود، ولی چون جنگ بود بچه‌هایی که در اطلاعات لشکر بودند، در اطلاعات عملیات بودند، در تخریب بودند بین‌شان عادی بودند می‌گفتند عمر نیروی اطلاعات عملیات حداکثر 6 ماه است! و 6 ماه بعد بیایید بچه‌های جدید هستند آن‌ها نیستند. یک وقت هم اگر توی واحد می‌رفتی می‌دیدی یک کسی آمد دستش مصنوعی است باز می‌کند می‌گذارد! یکی می‌آید پایش را باز می‌کند می‌گذارد! یکی آمده چشمش را درمی‌آورد می‌گذارد توی کاسه!‌ این‌طوری بود. یعنی همه می‌دانستند که دو – سه‌تا عملیات بیشتر نیستی و می‌دانستند و بچه‌ها خودشان را آماده کرده بودند. این مرگ‌باوری، مرگ‌آگاهی باعث شده بود که بچه‌ها خیلی بانشاط بودند. من هیچ وقت این افسردگی‌هایی که در دنیا می‌بینیم خودمان داریم ذره‌ای این افسردگی‌ها در بچه‌ها نبود از کوچکترین چیزهای زندگی لذت می‌بردند. عاشق همدیگر بودند. به هیج چیز وابسته نبودند. برای مرگ آماده بودند و می‌گفتند امشب شاید شب آخر باشد، این ماه، ماه آخر است. ولی شاد بودند. خیلی شاد بودند من واقعاً در عمرم دیگر بچه‌هایی به آن شادی ندیدم. خیلی شاد بودند. هیچی هم از هیچ کس طلبکار نبودند خودشان را بدهکار می‌دانستند.

در اسناد لانه جاسوسی نوشته، خمینی یک نسلی تربیت کرده از بچه 14- 15 ساله تا پیرمرد، او اگر به آنها بگوید که مریخ بروید نمی‌گویند چطوری؟ می‌گویند کی برویم؟ نمی‌گویند چطوری برویم مگر ما می‌توانیم مریخ برویم؟ بلکه می‌گویند آقا چه زمانی برویم؟ ما کِی راه بیفتیم؟ این‌طوری هستند. بعد می‌گوید به حرف هیچ کس هم گوش نمی‌کنند الا خمینی. نه به دولت کار دارند نه به بازرگان، نه به هیچ کس، نه این که آمریکا چه می‌گوید، اصلاً به هیچ کس کاری ندارند نگاه می‌کنند خمینی چه می‌گوید می‌گویند خیلی خوب برویم. برای این که خود خمینی هم به هیچ کس محل نمی‌گذاشت. دیدید یک وقت شعار می‌دادند که ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی. امام گفت نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو هستم. چه کسی در دنیا این‌طوری حرف می‌زنیم، همه ما باید سرباز خدا باشیم. فردا مسئولیت‌های پیچیده‌ای، خطرات مختلف. ترس و طمع سراغ‌تان می‌آید. نه شما، بلکه در زندگی‌های همه هست، هرکس در هر کاری هست طمع می‌آید، ترس می‌آید، یأس می‌آید، غرور می‌آید. این‌ها آدم‌های خیلی بزرگتر را در این 30- 40 سال انقلاب از پا انداخت، کسانی که سوابق خوبی داشتند کم آوردند، یا کم عقلی نمی‌تواند درست بفهمد و تحلیل کند یا کم قلبی، روح کم می‌آورد. مگر این تفکر را احیاء و تقویت کنیم. اولاً مطالعات مستمر اسلامی تا بفهمید هر کاری می‌کنید به چه دلیل است؟ حجّت شرعی، حجّت عقلی. این مطالعات. امیرالمؤمنین(ع) در خط مقدم دارند می‌جنگند وسط جنگ یکی از رزمنده‌ها آمد گفت این خدا که می‌گویند چطوری است؟ سؤالات کلامی پرسید. یکی از افسران حضرت امیر(ع) به او گفت که خب عمو! وسط جنگ، در خط مقدم، وسط درگیری موقع سؤال از خدا است؟ آن وقتی که باید سؤال می‌پرسیدی نپرسیدی حالا آمدی وسط جنگ؟ بعد هم که تو بلد نیستی بجنگی، نمی‌آمدی هم به نفع ما بود! آمدی این‌جا وقت امیرالمؤمنین را می‌گیری ایشان فرمانده سپاه است. حضرت امیر(ع) گفت بیا یک جواب مختصری به تو بدهم. او گفت وسط جنگ شما می‌خواهی پرسش و پاسخ با این راه انداختید؟ حضرت امیر(ع) فرمود این باید بداند که برای چه دارد می‌جنگد؟ باید فهمد. اگر نداند برای چه می‌جنگد اگر کشته شود شهید نیست. پیروز هم بشود مجاهد نیست مثل نیروهای دیگر استباید حسابش با خدا و با خودش صاف بشود و بفهمد. شروع کردند جواب او را دادند و فرمودند: «یا اخاه بنی‌اسد» برادر بنی‌اسدی نه درست شمشیر می‌زنی نه درست رزمنده هستی، از این رزمنده پفکی‌ها هستی! ولی «لک حق المسئله» تو حق سؤال داری.

نکته دوم که از این هم مهمتر است چون ما آدم‌هایی داشتیم باسواد و ملا ولی خیانت کردند تا دستش رسید بی‌ناموسی کرد خیانت جنسی کرد. تا دستش رسید از بیت‌المال دزدی کرد با این که سوابق خوبی داشت وسط‌هایش گفت برای چه نخوریم چقدر فداکاری؟ حالا بقیه خوردند ما هم بخوریم و سهم خودمان را برداریم! یا در برابر دشمن ترسیدند وا دادند گفتند ولش کن تسلیم بشویم. امام(ره) گفت این‌هایی که از آمریکا و از دشمن می‌ترسند برای این است که تهذیب نفس نکردند توحید درستی نیست اگر توحید داشتی از غیر خدا نمی‌ترسیدی توحید نداری. توحید تو ضعیف است این‌ها ادبیات انبیاء است که امام می‌گفت. امام(ره) برای شما یک عکس و یک تاریخ است. من که از نزدیک امام را ندیدم ولی ما طوری بودیم که انگار از نزدیک با او بودیم قبل از این که بگوید عمل می‌کرد و با هیچ کس تعارف نمی‌کرد می‌گفت هم شما هیچ کاره‌اید هم من هیچ کاره‌ام فقط او. اگر به خدا پشت کنید خدا به شما پشت خواهد کرد بعد همه ثروت و امکانات دنیا هم دست‌تان باشد تو پوچی. پوکی. پیروز هم بشوی شکست خوردی. ما و شما هم باید برای عقل‌مان دائم مطالعات داشته باشیم اسلامی با قرآن و تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه، تاریخ صدر اسلام و تاریخ همین انقلاب را باید بدانیم و الا فردا کلاهت را برمی‌دارند فردا اگر حوادثی بود دقیقاً یک جور دیگری تفسیر می‌کنند و تو هم نمی‌فهمی. جای جلاد و شهید عوض می‌شود. جای ظالم و مظلوم را عوض می‌کنند همین الآن که آن‌هایی که در انقلاب بودند و هستند دارند می‌بینند که این کارها دارد می‌شود. تفسیرهای دروغ از انقلاب، از رژیم پهلوی، اطلاعات کاملاً دروغ، از رژیم پهلوی. از انقلاب، از اتفاقات دهه 60، از جنگ، خاطرات می‌نویسند اما خاطرات دروغ. فیلم می‌سازند اما فیلم دروغ. خب شما چطوری باید راست و دروغ را تشخیص بدهید؟ با مطالعات. بعضی از تعابیر امام را ببینید می‌خواهم بگویم این منطق را در خودتان ایجاد کنید می‌گوید که ما نمی‌توانیم از خداوند تشکر کنیم من علیه خودم شهادت بدهم که تا به حال دو رکعت نماز برای خدا نخواندم هرچه نماز خواندم برای خودم بوده است! خواستم بهشت بروم. برای این که به بهشت بروم نماز خواندم برای خودم خواندم برای نفس خودم بود برای خدا نماز نخواندم. دلیلش هم این است که اگر الآن به من بگویند که بهشت و جهنم نیست اصلاً جهنم وجود ندارد شما هر کاری بکنید به بهشت می‌روید چند درصد ما نماز می‌خوانیم و عمل صالح انجام می‌دهند فداکاری می‌کنند و ایثار می‌کنند؟ نزدیک به هیچ درصد. آن امیرالمؤمنین(ع) است که فرمودند «لو کُشف الغطاء» اگر همین الآن همه پرده‌ها را کنار بزنند «مَزّدت بیقینا» چیزی به یقین من اضافه نمی‌شود. حضرت امیر(ع) می‌گوید اگر بهشت و جهنم هم نبود من همین اعمال را انجام می‌دادم و خدا را بندگی می‌کردم چون سزاوار بندگی است. مستحق بندگی است. ولو پاداشی نداشته باشد و ترک بندگی هم مجازاتی نداشته باشد. امام(ره) می‌گوید اگر جنّت و نار نباشد، آتشی و بهشتی نباشد آیا ما همان‌طور به دعا مشغول می‌شویم؟ باز هم دعا می‌کنیم و نماز می‌خوانیم؟ باز هم جلوی خودمان را برای بعضی از گناهان می‌گیریم؟ برای خودِ خدا کاری را می‌کنیم که کمال مطلق بلکه مطلق کمال است، جمال مطلق بلکه مطلق جمال است، علم مطلق و خیر مطلق است برای او. می‌گوید دعای ما برای این است که خداوند به ما عنایتی بکند بهشتی بدهد، جهنم نرویم مشکلاتی برای خودمان بعد از مرگ یا همین عالم و یا عوالم بعد پیش نیاید ما داریم برای این نماز و روزه بجا می‌آوریم و الا آن وقتی برای خداست که اگر کلید بهشت و جهنم را دست خودت بدهند بگویند دست خودت باشد هر کاری میخواهی بکن اختیارش دست خودت است و بگویند تو مختاری، هیچ کس جهنم نمی‌رود همه به بهشت می‌روید آیا باز هم ما جلوی شهوات خودمان می‌ایستادیم؟ آیا باز هم خشم و خشونت و غضب خود را کنترل می‌کردیم؟ آیا باز هم فداکاری می‌کردیم؟ آیا قیام به نماز می‌کردیم این را فقط خودمان می‌دانیم من خودم می‌دانم این‌طور نیستم. درس اخلاص است. می‌گوید خودتان را در محضر خداوند رسوا نکنید از خداوند شرم کنید ما از خدا شرم نمی‌کنیم هر غلطی می‌کنیم قبل از آن که آن غلط را بکنیم خداوند می‌دانند. بعد می‌گوید آن‌هایی که آدم‌های خوبی هستند اعمال صالح خیلی انجام می‌دهند خدمت می‌کنند، جهاد، انفاق، ایثار، باز گرفتار یک خریّت دیگری می‌شوند و آن عُجب است. می‌گوید ما که دیگر با بقیه فرق داریم. من خواهش می‌کنم این کتاب «چهل حدیث» امام را بخوانید برای ما و شما واجب است. چهل حدیث اخلاقی و کتاب «حدیث جنود عقل و جهل» این‌ها دوتا کتاب است که امام(ره) در جوانی‌شان حدود 30- 40 سالگی‌شان این کتاب‌ها را نوشته‌اند. از جمله آن‌جا می‌گوید گاهی آدم‌هایی هستند که ظاهراً مسلمان هستند دارند نماز و روزه و کارهایشان را می‌کنند اما خودمرکزبینی و خودبزرگ‌بینی من که وظیفه‌ام را انجام دادم من با بقیه فرق می‌کنم من آدم خوبه هستم از بالا به بقیه نگاه کردن می‌گوید باعث می‌شود که جلو می‌روی تا کفر. تا کفر تو را می‌برند با این که نماز هم می‌خوانی ولی روح نماز نیست. می‌گوید نفس شما بسیار خطرناک است بدترین دشمن شما خودتان هستید. می‌گفت از آمریکا نترسید از دشمن نترسید از خودتان بترسید اگر خودتان اصلاح بشوید هیچ کس نمی‌تواند از پسِ شما بر بیاید. چون دشمن چگونه می‌خواهد بر شما پیروز بشود؟ یا باید شما را بترساند و بترسید یا باید شما را تطمیع کند و بخرد. شما وقتی قدرت قوی شدید دیگر نه خریدنی هستید، خودفروش نیستید نه می‌ترسید چطوری بر تو پیروز بشوند؟ نمی‌توانند. ولی اگر ترس و طمع را نتوانید در خودتان بکشید پیچیده‌ترین سلاح‌های جهان را به تو بدهند هزاران میلیارد پول به تو بدهند بزرگترین ارتش‌های جهان را هم به تو بدهند باز هم تو، توخالی هستی. شما فکر کردید که مسلمین در صدر اسلام در چه وضعی بودند وقتی که دوتا امپراطوری را منهدم کردند و ابرقدرت شرق و غرب و امپراطوری روم و ساسانی و ایران را، چطوری؟ چندده هزار عرب و مسلمانان پابرهنه که هیچی نداشتند آمدند با سرلشکر ساسانی مذاکره می‌کردند گفت شما چه می‌خواهید؟ گفت ما می‌خواهیم هیچ کس بنده بندگان خدا نباشد همه ما مساوی، برادر و همه بندگان خدا باشیم. انسان بنده انسان دیگری نباید باشد ما آمدیم برده‌ها را آزاد کنیم. فرش طلا بود گفتند این بیاید برق این طلاها او را می‌گیرد این هم آمد فرش را کنار زد و روی خاک نشست. کسی که از طرف سپاه اسلام آمده بود آن رزمنده، فرش طلا را کنار زد و روی خاک نشست. گفتند چرا جلوی رئیس ما رکوع و سجده نکردی، چون همه جلوی شاه ایران و امپراطور روم به سجده می‌افتادند گفت ما جلوی پیامبرمان هم سجده نمی‌کنیم شماها که کسی نیستید انسان فقط در برابر خدا باید خم شود. گفت که چه کار دارید؟ گفت ما خودمان هیچ کاری با کسی نداریم ما آمدیم حرف خدا را بزنیم دست از سر ملت‌هایتان را بردارید بگذارید خودشان انتخاب کنند. زورگویی و غارت بس است. ظلم و تجاوز و حکومت خرافات بس است بعد هم بدانید ما تا پیروز نشویم نمی‌رویم مگر کشته بشویم. ما یا کشته می‌شویم یا پیروز. ما عقب‌نشینی نداریم. این وقتی که رفت او به دور و بری‌هایش گفت کار ما تمام است حریف این‌ها نمی‌شویم. چون هیچی برای خودشان نمی‌خواهند از هیچی هم نمی‌ترسند. طلاهای ما را هم دید اصلاً محل سگ نگذاشت! می‌رود جلوی امپراطور روم یک عرب بیابانی نامه پیامبر را می‌دهد می‌گوید این را بخوان تسلیم حق شو. او برمی‌گردد به دور و بری‌هایش می‌گوید دیوانه را نگاه کن، با چه کسی داری صحبت می‌کنی؟ می‌دانی من کی هستم؟ گفت بله تو امپراطور روم هستی. گفت می‌دانی امپراطوری روم یعنی چی؟ گفت بله شما یک میلیون سرباز داری. گفت حالا چه می‌گویی؟ گفت ما شما را شکست می‌دهیم. این را می‌گویم که شما از شکست می‌ترسید ما از مرگ هم نمی‌ترسیم ما به نام خدا آمدیم خلق‌ها را آزاد کنیم و رها کنیم و این کار را می‌کنیم ولو کشته بشویم این کار می‌شود خدا اراده کرده که این کار بشود. این‌طوری بود که چند ده هزار جوان بسیجی پابرهنه که در بعضی از جنگ‌ها که با امپراطوری روم رفتند نوشته که هر ده نفر یک خرما داشتند! کفش‌هایشان که پاره شده، پاها خونی در دشت‌های داغ، برگ نخل را می‌کَندند به کف پاهایشان می‌بستند تازه بعد از ماه‌ها گرسنگی و آفتاب و زخم، تازه به سپاه امپراطوری روم می‌رسند وقتی آن‌جا به میدان می‌رسند مست هستند انگار نه انگار که این‌ها این همه تشنگی و گرسنگی و راه، آن افسر رومی می‌گوید که این‌ها دیوانه هستند مسابقه گذاشتند که کدام‌شان زودتر کشته شوند سربازان ما از این‌ها می‌ترسند این‌ها به هر طرف حمله می‌کنند و صدتایشان به یک طرف می‌آیند چند هزار سربازان رومی فرار می‌کنند. نمی‌توانیم، زود به این‌ها آتش‌بس بدهیم خب همین اتفاق در صدر اسلام بود امام(ره) می‌گفت این «إن تنصرالله ینصرکم» که قرآن می‌گوید که اگر در خط خدا باشید خدا کمک‌تان می‌کند امام می‌گوید این برای آن وقت نیست این برای همیشه است این سنت خداست الآن هم هست می‌گفت فرشتگان که در جنگ بدر نیامدند الآن هم می‌آیند. خدا آن قضیه را نقل کرده برای این بود که بدانید این سنت خداست شما با اخلاص خدمت به مردم و برای خدا نوکر مردم باش ببین فرشته‌ها می‌آیند یا نمی‌آیند؟ خب الآن همین‌طور شد. همه جا از بچه‌های ما ترسیدند. این منطق رفت، یمن، انصارالله. لبنان حزب‌الله. حماس جهاد اسلامی فلسطین، زینبیون، فاطمیون، علویون، این‌ها شوخی است؟ یک زمانی بود که شما در محل 5 نفر آدم نداشتید که جمع بشوند و یک تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه بگویند ولی این در عمر ما بود ما خودمان این صحنه‌ها را دیدیم. الآن این صدا و این پرچم کل منطقه به قول آن‌ها خاورمیانه وارد اردوگاه انقلاب اسلامی شده است. این‌ها همه‌اش دست آن‌ها بود ولی از کنترل آن‌ها خارج شده، اسرائیلی‌ها ارباب ایران بودند، هزاران افسر اسرائیلی در ایران بود به ما دستور می‌دادند الآن اسرائیل لب پرتگاه است. دیدید که نخست‌وزیر اسرائیل چه گفت؟ گفت اسرائیل دارد متلاشی می‌شود نابود شدیم همه‌اش هم می‌گوید بخاطر ایران و انقلاب ایران است. 40 سال پیش من یادم هست موشدایان که یک چشمش کور بود از مؤسسین رژیم صهیونیستی بود آن موقع انقلاب شد گفت زلزله‌ای با شدت ده ریشتر اتفاق افتاد و من دارم می‌بینم مسیر تاریخ عوض شد، انقلاب اسلامی ایران را می‌گفت. معادله قوا بهم ریخت. آمریکا در عراق از بچه‌های انقلاب اسلامی شکست خورد. آمریکا در افغانستان از بچه‌های انقلاب اسلامی شکست خورد. قبلش کمونیست‌ها در افغانستان از انقلاب اسلامی شکست خوردند. یمن حیاط خلوت آمریکا و آل سعود بود. لبنان فاحشه‌خانه خاورمیانه بود. می‌دانید تا قبل از انقلاب ما بیشترین فاحشه‌ها در بیروت و لبنان دختران شیعه بودند؟ سرباز گروه‌های کمونیستی و فالاناژ، کتایب مسیحی، سربازان صفرشان که کشته می‌شدند هم جوان‌های بچه شیعه بودند برای پول! آن وقت حالا شده جوان لبنان، دختر و پسر لبنان الگوی جهان عرب و جهان اسلام شده است. لبنان در دست دشمن نیست. فلسطین از کنترل‌شان خارج شده است رژیم اسرائیل و صهیونیستی لب پرتگاه است اگر این جنگ‌های تکفیری را راه نینداخته بودند اسرائیل سقوط کرده بود. اسرائیل یک کشور نیست، اسرائیل یعنی کل غرب. توطئه‌هایی که علیه ما دارد می‌شود توطئه‌های امنیتی، اطلاعاتی، ضد امنیتی، در طول تاریخ این‌طور توطئه‌ها علیه یک کشور نشده است. چون این امکانات و تجهیزاتی که الآن آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها و انگلیسی‌ها دارند این امکانات را که نمرود و فرعون نداشتند ولی چطوری است که این‌ها 40 سال است که از بچه‌های ما شکست می‌خورند؟ طبق محاسبات عادی و مادی، این‌ها باید صد بار تا حالا ما را لت و پار کرده باشند. مدام این‌طرف دارد قوی‌تر می‌شود و آن طرف دارند ضعیف‌تر می‌شوند. آن‌ها نمی‌توانند ما را از بین ببرند. ولی خودمان می‌توانیم خودمان را از بین ببریم! ‌امام(ره) می‌گفت اگر خدا را کنار گذاشتید و از مردم فاصله گرفتید نوکر مردم نشوید و می‌خواهید ارباب مردم بشوید خدا ول‌تان می‌کند و دنیا و آخرت، هر دویش را از دست می‌دهید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha