"انقلاب اسلامی"، شرط تولد "تمدن جدید" (ضعف " عقل عملی"، تهدید علیه "ایدئولوژی")
سالگشت انقلاب اسلامی _ اساتید دانشگاه آزاد _ دهه فجر ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر دوستان سلام عرض میکنم و شاکرم از این که توفیق پیدا کردم که محضر شما شرفیاب بشویم و عرض ادب کنیم. راجع به یک نکته مهمی که مسئولیت ما و شما به عنوان معلم و استاد است و در پروژه دانشگاهی انقلاب اسلامی مأموریت دانشگاهها در ساختن مدنیت جدید اسلامی در ایران. که بلافاصله میتواند الگویی بشود و باشد برای بسیاری از کشورهای دیگری که از جهاتی با ما شباهت دارند در موقعیت ما.
بطور مشخص در حوزه نرمافزاری نظامسازی و مدیریت کشور، حالا دوستان هر کدام در یک رشتهای استاد هستید و تخصص دارید و کار میکنید مجموع این رشتهها و میانرشتهها که ارتباط آن با نظامسازی، جامعهپردازی که اینها موزائیکهای فرش تمدنسازی هستند اگر هم جدا جدا و مرتبط با هم بررسی بشوند به نظر آن وقت میتوانیم صاحب استراتژی باشیم. عمده بحثهای مهم در بورس، در یک حوزهای بحثهای ایدئولوژیک بوده و بعضی فکر کردند بحث ایدئولوژیک کفایت میکند. بحثهای ایدئولوژیک بستر میسازد و هدف تعیین میکند. معیار میدهد. مبدأ و غایت برای حرکت تعریف میکند، جهت میسازد اما خودِ متحرک است که باید حرکت کند. بعضی فکر کردیم وقتی نقشه راه را داریم و از درستی یک نقشه راه صحبت میکنیم خب حالا 20 سال، 30 سال، 40 سال گذشت بعد میبینیم در یک حوزههایی راهی را رفتیم و در یک حوزههایی راهی نرفتیم! بعد میگوییم مشکل ما مربوط به آن نقشه است در حالی که نقشه مقدمه راه افتادن است به جای راه افتادن نیست. درست مثل مریضی که پیش طبیب میرود نسخهاش را میگیرد و توی جیبش میگذارد و بعد از سه ماه میگوید این نسخه فایدهای نداشت عمل نکرد! نسخه مشکل دارد! نسخه را ندادن که توی جیبت بگذاری! یا نسخه را ندادن که فقط خود کاغذ را بخوری! قرار بود تهیهاش کنی آن مواد تهیه بشود یک رژیم غذایی و حرکت و نرمش و ورزش و... یک کارهایی قرار بود بکنی و بعد از سه ماه بگویی این نسخه کارآمد بود یا نبود. از ایدئولوژی حرف بزنی پشت آن استراتژیک، تاکتیک، شفافیت و پاسخگویی، مهندسی عملی درست و دقیق اتفاق نیفتد یا همه جا اتفاق نیفتد بعد تقصیر را به عهده نسخه و طبیب انداختن و پرتاب کردن مسئولیتها به سمت یکدیگر اینها روشن است که به کارآمدی منجر نمیشود.
ما آن لحظه که هر نهادی مسئولیت بپذیرد مسئولیت کاری که در این نقشه جامع به عهده او بوده، مسئولیت آن را بپذیرد، حوزه در رشتههای مختلف، دانشگاهیان در رشتههای مختلف، نهادهای حاکمیتی هر کدام مسئولیت خودشان، او که میخواهد نظارت کند درست نظارت کند و آن کس که میخواهد مجری باشد مجری باشد نخواهد جای دیگران عمل کند. آن که مقنن است همینطور. دستگاه قضاوت و دستگاه نظارت همینطور.
یک پرسش مهم این است که ما چقدر در این 40 سال به نقشههایی که از صحت و حقانیت آن دفاع کردیم هم در عرصه نظر هزاران جلد کتاب و مقاله و بحث، و هم در عرصه عمل، هزاران لیتر خون، برای اثبات حقانیت این ایدئولوژی برای تمدنسازی هزینه گذاشته شد آیا همان مقدار، نصف آن مقدار، ربع آن، خمس آن، تلاش عملی برای تحقق این نقشهها چقدر شده است؟ یعنی قانون اساسی تمیز و شسته و رفته مینویسیم؟ بعد کدام نهاد در برابر کدام بخش از قانون اساسی پاسخگو است؟ نظام مالیاتی تعریف میکنی نظام بانکی تعریف میکنی، نظام گمرک، واردات و صادرات، تجارت خارجی، رابطه تولید، توزیع و مصرف، حرفهای خوب در حوزه الگوی مصرف، سیاستگذاریهای کلان بسیار درست و زیبا، هم درست و هم زیبا، هم این که چه کسی چه میکند؟ چه کسی؟ کجا؟ چه زمانی؟ چه کار؟ اینها چطوری رصد میشود؟ من فکر میکنم بزرگترین مشکل ما در پایان دهه چهارم، بعد از 4 دهه تجربه پیروزیهای بزرگ و همینطور در یک مواردی هم شکستهایی، بهترین جمعبندی ما از نظر من این است که ما در حوزه تبدیل ایدئولوژی به استراتژی و استراتژی به تکنیک، در یک جاهایی مشکلات مهمی داریم. مقصر اصلی هم دانشگاه و حوزه است. دانشگاه و حوزه تولیداتشان از مصرفشان کمتر است. تولید کارآمد، نمیگویم تولید ندارند تولیدی که مربوط به مشکلات جامعه باشد و مشکلات جامعه را حل کند. رشتههای علوم انسانی ما تقریباً هیچ کدام مسئولیت خودشان را درست انجام ندادند حتی آن بخش تقلیدی. مدرک گرفتند تولید انبوه دکتر، خانم دکتر، آقای دکتر، الحمدلله رکورد شکستیم و همه خودمان به خودمان دکتری دادیم خیلی دکتر زیاد شد حالا نمیدانیم چه کار کنیم دکترها روی دستمان ماندند! خرجی که از بیتالمال شد و هزینههایی که خانوادهها گذاشتند تا بچههایشان را به این سطح برسانند اکثر اینها نه پاسخ مناسبی به خانوادههایشان و نه به جامعهشان ندادند بار خودشان را بستند. برای حقوق و اضافه حقوق و اشتغال و پرستیژ و منزلت اجتماعی. مشکل خودشان را حل کردند البته نه همهاش را! اما مشکل ایران را چه کسی باید حل کند؟ حوزه هم که سؤال میکنی انتقاد میکنی و میگوییم در یک عرصههایی شما نیستید و غیبت شما عامل اصلی سکولاریزم است آنها هم که عصبانی میشوند میگویند اینها ضد روحانیت و ضد حوزه هستند! دیگری هم که میگوید ضد دانشگاه هستند! خیلی خب. همه الحمدلله موفق هستیم! نمرهها 20 است خب این مشکلات را چه کار کنیم؟ پول در نظام بانکی جابجا میشود هیچ کس نمیفهمد این را چه کار کنیم؟ قاچاق، نظام رسمی گمرک که وارد و خارج میشود این را چه کار کنیم؟ 3 میلیون خانه خالی در کشور است درست مهندسی نمیشود و میلیونها نفر بیخانه هستند این را چه کار کنیم؟ عقلانیت دینی در نظامسازی و جامعهپردازی چه کسی مسئول است و چه کسی باید جواب بدهد؟ راحتترین کار سلب مسئولیت از خود و تقصیر دیگران انداختن، راحتطلبی در مدیریت و گدایی از نسخههای آماده غربی، آن هم نه غربی، بلکه غربزده. کاش غربی بود چون غربی مشکلات غرب را برای خودش با همان مبانی خودش حل میکند. غربزده نه به سبک غربی و نه به سبک اسلامی هیچ کدام نمیتواند مشکلات این جامعه را حل کند. به زبان علیه سکولاریزم حرف زدن و شعار دادن و در عمل در چنبره سکولاریزم گیر افتادن و گرفتار شدن، دانشگاهی مسلمان، حوزوی متدین، اما در خدمت یک ساختاری که با مبادی و غایات دینی و انقلابی ساختارش به لحاظ نرمافزاری و سختافزاری به قدر کافی اصلاح نشده و نمیشود. نمیگویم اصلاً نشده! نمیخواهم آیه یأس بخوانم و منفیبافی کنم ولی اول باید محل زخم را نشان داد چون اگر روی محل زخم اجماع نکنیم که اینجا زخمی است بعد اصلاً کسی احساس مسئولیت نمیکند که جواب بدهد که ما میخواهیم بگوییم که ما و شما چه کارهایم؟! حالا همه ما دکتر شدیم و آنجا هم همه ما آیتالله شدیم خب حالا که چی؟! قرار بود که مشکلات مادی و معنوی مردم پاسخ بگیرد، سؤالاتشان، ابهاماتشان، مشکلاتشان، پرسشهای نظری و مشکلات نظری و مشکلات عملی. اگر برای اینها به لحاظ نرمافزاری و سختافزاری پاسخهای فکر شده اجتهادی اسلامی مناسب با شرایط ایران، اسلامی – ایرانی تولید نشود ما در این عرصه در دهه پنجم و ششم هم مصرف کننده نسخههای خارجی خواهیم بود! نسخههایی که در غرب جواب با مبانی خودش جواب میدهد که البته ما در مبانیشان اشکال داریم ولی اینجا همان جواب را نمیدهد چون مقلّدانه و کپیبرداری و درجه 3 است. بعد ضعفها به نام ایدئولوژی نوشته میشود در حالی که مشکل در استراتژی است، نسخه را مصرف نکردی و عمل نکردی ولی کل نسخه زیر سؤال میرود. کل آن چیزی که میخواهم عرض کنم که ما مدام موقت که حالا اینجا را عمل کنیم بعداً آنجا را درست میکنیم چند سال بعداً آنجا درست میشود و.. غربزدگی همین است. بعد 30- 40 سال، 50 سال که ادامه پیدا کرد بعداً شما دیگر حرف تازهای نخواهید داشت. الان دوستان گفتند که یک شهری است که مردم مرتب مواد میزنند ولی معتاد نمیشوند. گفتم مگر معتاد چیست؟ طرف 20 سال است مواد مصرف میکند میگوید ببین من 20 سال است مواد مصرف میکنم هنوز هم معتاد نشدم! معتاد همین است. ما هم به آمادهخواری و گندخواری معتاد شدیم و داریم معتاد میشویم که مسئولیت نپذیریم. قانونهای خوب مینویسیم ولی مابهازای بیرونی آن پاسخگو نباشد. بعد میافتیم در دام چاله ظاهرسازی، ظاهرسازی از سطح یک نهاد و اداره شروع میشود که مدام کارتابل دارند! متخصص کارتابلنویسی هستند! از پایین به بالا گزارشهای مندرآوردی و آبکی بدهد که او را راضی کند که خودش سر کار باشد یا ارتقاء پیدا کند آن هم به مقام بالاترش گزارش بدهد که کوروش آرام بخواب که ما بیداریم! همه چیز درست است. این میشود ظاهرسازی. ما در کنار ظاهرسازی باید باطنسازی هم بکنیم. یعنی ظاهرسازی اگر باطنی داشته باشد عیبی ندارد خوب است چون باید حفظ ظاهر هم کرد ولی وقتی به باطن کاری نکنیم و فقط ظاهرسازی باشد خوب نیست. اینجا از بُعد مسئولیتآور است بحث وارد میشوم برای این که شما بزرگان و سروران همه استاد و محققان و جزو نخبگان و الیت این مردم حساب میشوید. گفت ببین مردم چقدر بدبخت هستند که ما الیت آنهاییم. کار به کجا رسیده که ما الیت هستیم! بالاخره این مردم گرفتار ما و شما هستند. خروجی حوزه و دانشگاه ماها هستیم. اینها منتظرند ما مشکلات آنها را حل کنیم بر اساس آن ایدئولوژیای که این ملت بخاطر آن ایدئولوژی 200- 300 هزار شهید داد. آن وظیفهشان را انجام دادند آن خانوادهای که شهید داده و خانمی که شوهر و 4تا پسرش با هم شهید شدند که ما نمیتوانیم از او توقع داشته باشیم که حالا ساختارسازی را هم جنابعالی بیایید بکنید! دولتسازی و نظام بوروکراسی و تکنوکراسی ما را هم شما بیا بر اساس اسلام اصلاح کن! این وظیفه ما و شما بوده است.
حالا ببینید ما آن آسیب مهمی که الآن باید به آن توجه کنیم به نظر من بیش از آسیبهای بیرونی و تهدیدهای دشمنان بیرونی، مخاطراتی است که از درون ما را تهدید میکند حالا دهه فجر و سالگرد انقلاب هم هست من بخصوص از این جهت میخواستم وارد این بحث بشوم.
آن مخاطراتی که از درون ما را تهدید میکند از جمله اینهاست که ما و شما باید در برابر آن برای خودمان مسئولیت تعریف کنیم. یکی این است که کمکم لیست ارزش و ضد ارزش یواشکی جابجا بشود یا حداقل با هم مخلوط و قاطی شود. ارزشها و ضد ارزش ها به لحاظ نظری مرز بین اینها برداشته بشود به لحاظ عملی هم خلط بین این ها توجیه بشود و این هم معمولاً از داخل حکومت شروع میشود همیشه اینطوری است. من بزرگترین تهدید علیه انقلاب و علیه جمهوری اسلامی نه از خارج از کشور میبینم و نه خارج از حکومت میبینم یعنی از بدنه مردم و اجتماع؛ بزرگترین تهدید، داخل حکومت است از اول انقلاب هم همینطور بوده، ما در این 40 سال هرچه فتنه داشتیم منشأ آن از داخل حکومت بوده است. یعنی همه جا باید از توی مردم باید یک مشکل و شکاف اجتماعی پیش بیاید بعد حکومت تهدید بشود ولی ما همه تهدیدهای علیه حکومتمان از داخل حکومت بوده نه از داخل جامعه! یعنی از همان اول قضیه بنیصدر، بازرگان را بگیرید بیایید تا همین الآن. تمام درگیریها، فتنهها، تهدیدها داخل جمهوری اسلامی بوده از سطوح 1 و 2 حکومت بوده، همهاش. بعد در جامعه سرریز کرده و جامعه را منشق کرده است. یعنی از توی حکومت توی جامعه ریخته است در صورتی که همه جای دنیا شکاف از توی جامعه توی حکومت میریزد. اینجا از توی حکومت مدام به جامعه میآید. هنوز هم همین مشکل را داریم. آرمانهای اسلامی انقلابی مردمی در داخل حکومت در عالی سطوح حکومت هدف تشکیک و چالش قرار میگیرد. آدمهایش عوض میشوند ولی چالشهایش ادامه دارد. یکیاش همین تغییر ارزش و ضد ارزش است. تعریف ارزشها را عوض کردند وقتی جای ارزش و ضدارزش عوض شد طبیعتاً جای شهید و جلاد هم عوض میشود. جای ظالم و مظلوم عوض میشود. شکلهای مختلفی دارد. منشأ آن هم مختلف است. گاهی گرایش به عیاشی و تجملگرایی و تنآسایی داخل حکومت بوجود میآید. حاکمان دهه 60 سر زهد و سادهزیستی و حقوق کمتر و همان را هم نگرفتن مسابقه میگذاشتند. آنهایی که سنشان بالاتر است یادشان هست ما دهه 60 مسئولینی داشتیم که وقتی میخواستند حقوق بگیرند خجالت میکشیدند! مثل این که دارند اختلاس میکنند اینطوری بود! حالا بعضیها اختلاس میکنند انگار دارند حقوق میگیرند! اینطوری شده! حالا ما که در مسئولیت نبودیم همان موقع هم نبوده، ولی زمان جنگ یادم میآید آنهایی که فرماندهان ما بودند ما بسیجی بودیم آنها فرمانده لشکر بودند من بعضی از اینها را یادم میآید که اغلبشان هم شهید شدند اینها توی سپاه بودند حقوقشان ماهی هزاروپانصد تومان بود من یادم میآید این را نمیگرفت بگیرد میرفت از پدرش پول میگرفت. همین شهید برونسی که اسم او را شنیدید این فرمانده تیپ ما در عملیات بدر بود ما شرق دجله بودیم که ایشان در چهارراه خندق پشت خاکریز شهید شد من همانجا بودم مجروح شدیم ایشان شهید شد. قبل از انقلاب هم بنا بود و هم درس طلبگی میخواند بعد هم به سپاه آمد قبل از انقلاب هم در کارهای مبارزاتی و مسلحانه بود. شب برفی خانه رفته بود بچهاش دست و پایش شکسته بود یک مشکلی برایش پیش آمده بود. شب برفی، ماشین سپاه درب منزلش این با ماشین سپاه بچه را بیمارستان نبرد، بچه را بغل کرده بود به خیابان بود یک ماشین و تاکسی پیدا کرد بچه را بیمارستان برد. بعد به او گفته بودند که ماشین درب منزل بود شرایط اورژانسی بود، ایشان گفته بود در باک این ماشین سپاه خون بچههاست من با آن که نمیتوانم خون بسوزانم بچهام را بیمارستان ببرم! ما خیلیها را میشناختیم که حقوق نمیگرفتند مگر در وقت اضطرار، حقوق را برمیگرداندند یا اگر میگرفتند توی صندوق کمک به جبهه میانداختند بعد میرفت از پدرش میگرفت یا از پسرعمویش قرض میکرد. حالا 20 میلیون میگیرند منت میگذارند! اینها تازه خوبها هستند که دزد نیستند پاک هستند. و الا که 80 میلیون پوفیوز برای خودش حقوق مینویسد! 100 میلیون حقوق مینویسد بعد خودش به خودش اضافه کار میدهد بعد خودش به خودش وام میدهد! بعد احتیاط هم میکند میگوید شرعاً جایز نیست وام یک درصدی به خودش میدهد و با بقیه 30 درصد! خب اینها سقوط است. اینطوری کنیم بعد بگوییم که دیدید اسلام جواب نداد! اسلام جواب داد پدرسوختگی جواب نداد و الا اسلام جواب داد اگر جواب نمیداد که این حکومت تا الآن نمیماند که حالا به شماها برسد. بعد کمکم اصول و اهداف خود انقلاب زیر سؤال برود. آقا خیلی چیز مهمی نبود وقضیه جدی نیست. وقتی آنجا زیر سؤال برود بعد معلوم است در نسل دوم و سوم و در جوامع معمولی به طریق اولی زیر سؤال میرود آنها میفهمند که تو خودت به حرفهای خودت شک داری. مردم میفهمند این که این حرفها را میزند خودش این حرفها را قبول ندارد. زمان انقلاب و جنگ که هر روز با آن همه خطرات که هر روز نمیدانستی که فردا جمهوری اسلامی هست یا نیست؟ ولی آن هم اراده محکم برای چه بود؟ ولو این که امام(ره) را هم ندیده بودند ولی یقین داشتند امام(ره) به حرفهایی که میزند ایمان دارد و پای آن میایستد و خودش این حرفها را قبول دارد مسئولین قبول دارند الآن باید مسئولین همینطور باشند نه این که رهبری تنها آن وسط بماند. وقتی که تو میآیی حرف میزنی که سالگرد دهه فجر را به هم مردم تبریک عرض میکنیم! تو غلط میکنی تبریک عرض میکنی تو اصلاً نباید دهه فجر را تبریک بگویی تو باید نوکری بگویی برو کارت را بکن ما نمیخواهیم تو تبریک بگویی وقتی تبریک میگویی شک میکنیم! خب اینها به این اصول و ارزشها وقتی خود تو شک کنی همه شک میکنند و میفهمند که خودت این حرفها را قبول نداری. چون عمل نمیکنی. بعد چه میشود؟ بین مردم و مسئولین شکاف میافتد بعد خود مردم بینشان تفرقه و شکاف میافتد چون قرار بر این میشود که هرکس به فکر خودش باشد در انقلاب و جنگ، دهه 60 دهه این بود که به فکر دیگران باشیم نه به فکر خودمان. اگر دهه نود در حکومت به این شکل درآمد یا بین نخبگان که هرکسی به فکر خودش، به فکر محرومین و مردم، به فکر نظام جمهوری اسلامی مظلوم که خیلیها به اسم جمهوری اسلامی به آلاف و علوف رسیدند و خود جمهوری اسلامی همیشه فحشهایش را میخورد و محصول خون این بچهها و این فداکاری و اخلاص این خانوادهها بود که به جای همه ملت آنها فداکاری کردند انقلاب و دفاع مقدس به نام کل ملت شریف ایران نوشته شد مبارکشان باشد ولی هزینهاش را کل ملت نداد بلکه فقط چندین هزار خانواده دادند ولی کل ملت شریف استفاده کردند و میکنند، امنیت دارند، لذت دارند و... نوش جانشان. دهه فجر مبارکشان باشد ولی شماها که هزینهای ندادید. چیزی ندادید. این خانوادههایی بودند که گاهی وقتی مارش عملیات را میزدند 4تا بچههایش توی جبهه بودند نمیدانستند کدام ماند و کدام رفت؟ آن کسی که سی سال است روی تخت خوابیده شیمیایی است نمیتواند نفس بکشد او فهمیده شما نمیفهمید. ولی عیبی ندارد. کل ملت شریف ایران در دفاع مقدس از ایران حفاظت کرد، انقلاب کرد. خب حالا اینها که مسئولیت دارند باید پاسخگو باشند به جای این که بدهکار باشند اگر طلبکار بشوند هم از مردم طلبکار باشند و هم جالبتر این است که هم از ایدئولوژی طلبکار بشوند و بگویند مشکل در ایدئولوژی بوده شعارهایمان افراطی بوده است این حرفها غلط بوده است این قوز بالاقوز است. شماها که وضعتان خوب شد. نان جمهوری اسلامی را خوردید چوب جمهوری اسلامی را کسان دیگری خوردند. جمهوری اسلامی چوب شماها را نباید بخورد که شماها وضعتان خوب شد و بهتر دارد میشود. چه وقت قرار است به این ایدئولوژی و این شعارها عمل کنید. شکاف بین مردم و حاکمیت کمکم ایجاد بشود. شکاف داخل حاکمیت ایجاد بشود که بگویند اینها خودشان جناحهای توی حکومت با همدیگر جنگ ثروت و قدرت دارند! بعد شکاف بین مردم بوجود بیاید اینها خطرات است باید مواظب باشیم به این سمت نرویم بعد کمکم مردم بگویند فلانی و فلانی اینطوری هستند وظیفهشناس نیستند وظیفه نشناس هستند چرا ما وظیفهشناس باشیم؟ بعد این روح فداکاری و وظیفهشناسی و مسئولیتپذیری از توی جامعه بیرون برود و حالت انقلابی سست و ضعیف بشود و مردم به روانشناسی پیشا انقلاب و زمان شاه برگردند هرکسی فقط به فکر خودش باشد. سال 57 آنهایی که نبودند یا بچه بودند در انقلاب طوری بود که وقتی درگیری میشد در خانهها به روی مردم باز بود. تیراندازی و گاز اشکآور بود در خانهها را باز میکردند غیر از بعضی از خانهها. میگفتند بیایید داخل مخفی بشوید، آب و غذا بود. ماشینها مجانی سوار میکردند. من یادم هست وقتی فهمیدم انقلاب تمام شده که – من در انقلاب 13- 14 ساله بودم – عقب ماشینها سوار میشدیم که بعد از راهپیمایی از این طرف به آن طرف تا خانه، مشهد همیشه راهپیماییها جلوی حرم حضرت رضا(ع) بود. بعد یک سالی از انقلاب گذشته بود بعد پشت یک وانتی پریدم که تا یک مسیری را با او بروم باز از آن مسیر با یک ماشین دیگری عقب آن بنشینم و با یک ماشین دیگری بروم از وانت پایین آمدم رفتم شوفر ترمز زد گفت آقا کجا مییری؟ پولش؟ آن جا فهمیدم انقلاب تمام شده و دوباره شرایط عادی شده است! در جنگ ما واحد اطلاعات عملیات لشکر خودمان بودیم در عملیات غواصی. بچههای اطلاعات عملیات خودشان میگفتند عمر مفید ما 6 ماه است و واقعاً هم هر 6 ماه یک بار 80 درصد بچههای اطلاعات عملیات تخریب عوض میشدند! اخوی ما الآن هست که گاهی کشاورزی میکند. تازه بالغ شده بود به تخریب رفته بود میگفت شب اولی که آموزش دیدیم رفتیم منطقه، رفتیم گشت، برگشتیم که توی مقرمان بخوابیم، دیدیم یک کسی آمد کنار ما پایش را باز کرد گذاشت کنار ما و خوابید! یکی دیگر آمد پیچ دستهایش را باز کرد گذاشت کنار خوابید. یک شیخی آمد دیدیم چشمش را درآورد گذاشت کنار و خوابید! با خودم گفتم ما بین کیها آمدیم! بعد میگفت 3 ماه بعد نشد همه اینها شهید شده بودند. دوباره یک گروه دیگر آمدند که دوباره جدید بودند. من یادم هست هرکس توی اتاق ما پول داشت روی طاقچه میگذاشت هرچه بود و هیچ کس نمیدانست که چه کسی چقدر پول گذاشته وچقدر برداشته. هرکس هرچقدر لازم داشت برمیداشت هرکس هم هرچی پول دستش میآمد میگذاشت آن بالا! اشتراکی بود! سوسیالیزم اسلامی بود! و هیچ کس مالک هیچی نبود «المُلک لله» همه چیز برای خداست. اینقدر زندگی توی این بچهها کیف میداد. هیچ کس هم هیچ وقت گرفتار نبود هیچ کس هم هیچ وقت فخرفروشی نمیکرد همیشه هم آن بالا پول بود هرکس هرچقدر لازم داشت برمیداشت و هرکس هم چی داشت سریع میگذاشت آنجا. در روایت داریم زمان ولیعصر(عج) کل دنیا همینطوری میشود. اقتصاد اسلامی جهانی، اقتصاد اسلامی یعنی اقتصاد علمی به علاوه اخلاق و برادری و عدالت. نه این که یعنی اقتصاد غیر علمی. حالا میخواستم این را بگویم این حالتها کمکم اگر احساس بشود که داخل حکومت بخشی از حکومت خیلی این ارزشها را قبول ندارند و به آمریکا توکل میکنند نه به خدا. به دشمن به اتحادیه اروپا اعتماد دارند نه به مردم. خب این کمکم طبیعی است که آن حالت انقلابی وقتی از دست رفت از خودبیگانگی و از خدابیگانگی میشود. کمکاری در کارخانهها، کم کاری در ادارهها میشود آدم زرنگ در منطق ماید کار نمیکند. در منطق الهی آدم زرنگ بیشتر کار میکند و کمتر میخورد که در بخشهایی از انقلاب و در جنگ ما شاهد این صحنهها بودیم. فرمانده کل قرارگاه غواصها که به ما برای عملیات بدر و والفجر برای غواصی و خطشکنی آموزش میدادند فرمانده کل ما – که شهید شد – به ما اعلام کرد نظافت دستشویی با من است. هیچ کس حق ندارد این کار را بکند. یعنی تمیز کردن دستشوییها کار ایشان بود. فرمانده کل غواصها هم بود در کربلای 4 هم مفقود شد شهید شد چند سال بعد هم جنازهاش را آوردند. او را آدم میدید میگفت آدم زرنگ یعنی بیشتر کار کن و کمتر مصرف کن. اما اگر از این طرف افتادید به اسم توسعه و پیشرفت و جامعه مدنی، خب تهش این است مسابقه سر حیوانیت است مسابقه قدرت و ثروت است مسابقه بر سر انسانیت نیست هرکس حیوانتر است برندهتر است. هرکس انسانتر است مظلومتر واقع میشود. این را نباید بگذاریم به این سمت برود این خطر به نظر من از خطر حمله نظامی دشمن خیلی بیشتر است. اتفاقاً ما در حمله نظامی قویتر میشویم. اینجا ضعیف میشویم و از درون میپوسیم و میپاشیم. بعد به سمت ظاهرگرایی، چاپلوسی و تملق، باندبازی، به مسائل غیر اساسی سرگرم شدن، جای اصل و فرع را عوض کردن، مسائل مهم را ندیدن، مسائل بیاهمیت را مهم کردن، جای قهرمان و ضد قهرمان عوض شدن، این جامعهای که پر از قهرمان بوده حالا قهرمانهایش چهارتا رقاص و سلبریتی و خواننده میشوند که نمیگویم همهشان، ولی اکثرشان زندگی شخصیشان مشکل دارد. یا گرفتار مواد مخدر هستند یا گرفتار مشروبات الکلی هستند یا گرفتار فحشا و مسائل جنسی هستند هزارتا مشکل دارد آن وقت اینها الگو میشوند. مگر این جامعه بدون قهرمان است؟ اینها اگر جای خودشان باشند خوب است ولی اگر جای غیر خودشان قرار بگیرند بد هستند. جای فیلسوف و جای حکیم و جای اولیای خدا و استاد و معلم خدا و... همه کاره هم میشوند. بعضی از اینها جالب است در یک فیلم جای مُصلح انقلابی را بازی میکند خارج از فیلم هم به خیالش همان است! راجع به همه چیز هم صحبت میکند! نظرتان راجع به منظومه چیست؟ بله منظومه شمسی فلان! نظرتان راجع به فلسفه اخلاق چیست؟ بله در باب فلسفه اخلاق، اصلاً تو چه میگویی؟ تو کی هستی؟ پولت را گرفتی، موادت را هم زدی، آهنگت را هم خواندی! دیگر چی میگویی؟! برای انقلاب تعیین تکلیف میکنند! اخیراً دیدم بعضی از اینها شروع کردند طلبکار از انقلاب هستند که 40 سال است دارد به ما فلان میشود. بعد آدمهای فاسد اول مخفی بعد کمکم وارد حکومت میشوند. من دارم به خطراتی که جلوی راه ماست و به این ترتیب پروژه نفوذ و پروژه استحاله و پروژه تبدیل انقلاب به ضد انقلاب، داخل خود حکومت با همین ظاهر ساختاری رسمی، باید به شدت مراقب این خطر باشیم. اتفاقاً هرجا به آن حرفها عمل شد ما جلو رفتیم هرچه دستاوردهای پیشرفت داریم برای آن موقعی است که به این حرفها عمل کردیم هرجا عمل نکردیم عقب افتادیم و شکست خوردیم. پیروزیهای ما مربوط به عمل ایدئولوژی ما بود هرجا به ایدئولوژی عمل کردیم پیروز بودیم. هرجا عمل نکردیم شکست خوردیم. حالا یک دیدگاهی است کسانی میخواهند بگویند هرجا شکست خوردیم مشکل ایدئولوژی بوده و شعارهایمان غلط بوده. چون گفتیم مرگ بر آمریکا اینطوری شد. نه آقا چون بیعرضهای اینطوری میشود چون به حکم اسلام که مبارزه با فساد و رشوه است عمل نمیکنی اختلاس کردی اینطوری میشود چون خلاف این ایدئولوژی عمل میکنی اینطوری میشود. کمکم تقصیر ایدئولوژی است. بعد گسترش یأس و ناامیدی صورت میگیرد به جای این که همه به آینده امید داشته باشیم. که همه بگویند ای بابا با این همه انقلاب و جنگ و ترور و هزینهها و تحریم باز هم مشکلات داریم! اصلاً این حرفها ضرورتی نداشته و ندارد! به همان دوران قبل برگردیم بهتر است. بعد از دوران قبل هم یک تصویر دروغ ارائه کردند ما که زمان شاه را دیدیم چطوری بود. ما خودمان دیدیم برای ما که تعریف نکردند به لحاظ معنوی که هیچ؛ به لحاظ مادی هم یک هزارم وضع موجود نبوده و اصلاً با پیشرفت مادی این 40 سال با این سرعت، قابل مقایسه نیست به لحاظ توسعه، آبادی مادی، رفاه، پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی صنعتی، اصلاً کجایش قابل مقایسه با بقیه بود اصلاً یک خرابهای بود ما یک تولید علم، یک اختراع نداشتیم ما اصلاً در دانشگاههایمان یک فهرست اختراعات نداشتیم و صنایع ما به آن صورت صنعتی نبوده، فقط چندتا صنعت مونتاژ و کل حکومت هم 60- 70 هزار مستشار آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی داشتند که پشت سر آن اداره میکردند. نفت آن موقع 4 برابر الآن تولید میشده، جمعیت نصف امروز بوده، 7- 8 میلیون بشکه در روز، خب خبر دروغ و توصیف دروغ از این که قبل از انقلاب چه بوده و الآن چیست؟ همین هم که دروغ و کلاهبرداری به لحاظ استقلال کجایش قابل مقایسه است؟ به لحاظ آزادی کجایش قابل ملاحظه با قبل است؟ به لحاظ جمهوریت و انتخابات و مشارکت مردم؟ به لحاظ ترویج ارزشهای اسلامی معنوی و اخلاقی، به لحاظ تلاش برای عدالت اجتماعی و جابجایی طبقات، به لحاظ عزت در جهان، به لحاظ تولید علم، اصلاً کجایش قابل مقایسه با آن موقع است؟ سرعت و کیفیت و کمیّت فوقالعاده بوده، ولی همین کارهایی که شده کسانی کردند که به ارزشهای انقلابی ایمان داشتند نه آن کسانی که ایمان نداشتند. آنها از همان اول میگفتند نمیشود و ما نمیتوانیم. راست هم میگویند شما نمیتوانید ما میتوانیم. شما نمیتوانید منتهی مشکل این است که شما که نمیتوانید سر کار میآیید. کسی که نمیتواند چرا جلو میآیید؟ عقب بروید و بگذارید کسانی که میگویند ما میتوانیم کارشان را انجام بدهند. بعد منافع شخصی بر مصالح اجتماعی ترجیح پیدا کند و این خطرات با هم ترکیب بشود تمام اینهایی که گفتم جدول ضد ارزشی در حوزه ارزشهای انقلاب است خب این مانع از این میشود که یک تمدنی مبتنی بر انقلاب اسلامی شکل بگیرد. با این که ما الان به لحاظ علمی و مادی از تمام کشورهایی که در سطح ما و در شرایط ما، در شرایط ما که هیچ کس به این سختی نبوده، اما تمام آنهایی که در سطح ما بودند 10 برابر جلوتر هستیم تازه اگر هیچ کدام از اینها نبود فقط امنیت آن بود همان هم کافی بود. همین مشارکت مردمی بود آن هم کافی بود. این همه تلاش. ولی این همه تلاش ها و کارکردها مربوط به آن کسانی و موقعیتی است که به شعارهای انقلاب عمل شد. شکستهای ما، عقبنشینیهای ما و ضعفهای ما مربوط به آن جاهایی است که عمل نشد و عمل نمیشود. اینها میخواهند جابجا کنند و بگویند این مشکلاتی که داریم مربوط به شعارهای انقلاب است و درست برعکس است. بعد یک خلأ تئوریک پیش میآید. ببینید ما به لحاظ تئوریک واقعاً نداریم. هرجا شما بیل مکانیکیتان را به کار افتاده و کَندین به معدن طلا و نقره رسیدید. منابع ما به لحاظ تئوریک غنی هستند منتهی شما بیل برنداشتید یا همان سطح خاکها را جابجا میکنید و بازی میکنید برو استخراج و استنباط کن. میدانید استنباط یعنی چه؟ نبط، استبناط یعنی به چاههای عمیق برو و به چاههای زیرزمینی برس. استنباط کن. دانشگاهیان ما در حوزه علوم انسانی چقدر تولید علم دارند و چقدر ترجمهزده هستند و ترجمهها هم اغلب بدون رفرنس است و سرقت علمی انجام میشود. یک استاد 60تا پایاننامه برمیدارد کلاهبردار هستی؟ تو استاد ناظر و راهنما هستی؟ تو استاد ناظر و راهنمای چندتا پایاننامه میتوانی بشوی؟ اصلاً نمیبیند. دانشجو کلاه استاد را برمیدارد و استاد هم کلاه دانشجو را، با همدیگر توافق میکنند. این بیاید تقلّب کند و او هم بیاید تقلّب کند. اینها تولید علم است؟ ترجمه بدون رفرنس؟ در حوزههای ما هم که هزاران هزار استعدادها، متأسفانه شورای مدیریت حوزهها پاسخگو نیستند باید بیایند به ملأ عام هر ماهی یک کرسی آزاداندیشی باید جواب بدهید که با این همه وقت و استعداد چه کار دارید میکنید؟ خیلی جاها خالی است شما نیستید. اسلام هست شما نیستید. چرا طلبهها را برای صحنههای مختلف درست تربیت نمیکنید؟ خیلی از خاکریزها و سنگرها خالی است. سیاهی لشکر که در حوزه نمیخواهیم. این باعث میشود که وقتی استنباط نکنیم و به دل مشکلات نرویم و مسائل واقعی را نبینید و دنبال راه حل واقعی نباشید آن وقت اسم آن خلأ تئوریک میشود آن وقت این خلأ تئوریک را به مکتب نسبت میدهید. کدام مکتب در دنیاست که دین و دنیا را یک کاسه اینجور میبیند. فرد و جامعه را و حق و تکلیف را با هم میبیند؟ کدام مکتب است؟ و بعد مکتب مشکل دارد شما بر اساس همین مبانی اجماعی در جهان در حوزه رفع مشکلات اقتصادی و مدیریتی اسلام قبول دارد وهم غیر اسلام، همانجا عمل کن. ما این همه فارغالتحصیل رشته بازرگانی و رشته بانکداری داریم این همه فارغالتحصیل اقتصاد و رشته توسعه داریم روانشناسی، تعلیم و تربیت، علوم سیاسی و.... داریم بعد بیرون شما مشکل ترافیک دارید، مشکل محیط زیست و آلودگی هوا دارید، مشکل کارآمدی فارغالتحصیلان خیلی از رشتهها را دارید. شما چند میلیون دیپلم بیکار را بکنید چند میلیون دکتر بیکار، این هنر است؟ یا از اول باید طوری مدیریت کنید که اینها توی رشتههایی بروند که مشکلات خودشان و کشور را حل کنند. مدام ساختمان میسازند، پول میگیرند ساختمان میسازند تولیدمثل میکنند به جای تولید علم. مثل خودشان را تکثیر میکنند میگویند ما خودمان همین چیزهایی را که ترجمه کردیم حفظ کردیم باز اینها را به تو میگوییم تو هم برو به دیگران بگو! تا به تو هم خانم دکتر و آقای دکتر بگویند. به درد مجلس خواستگاری میخورد به درد خواستگاریهای دیر و استخدام میخورد. خب آن هم پر میشود مگر چند نفر را میشود استخدام کرد؟ بعد فراز و فرودهایی در حوزه مدیریت و اقتصاد و جامعه پیش میآید یک بخشی از آن اضطراری است چارهای نداشتیم و نداریم. جنگ میشود، تحریم میشود، چارهای نداریم. ضمن این که من به شما بگویم همین تحریمهایی که ما شدیم قبل از ما چین در دهههای گذشته شد. ولی کار کردند. به جای این که در برابر آمریکا و اتحادیه اروپا گدایی کنند که تورو خدا هرچه شما بگویید درست است چشم همه جا تعطیل! همه جا عقبنشینی! همه جا هرچه شما بگویید! نه؛ کار کردند و اقتصاد اول جهان شدند. این چینیها یک میلیارد و خوردهای سرزیر جمعیتشان چند برابر جمعیت ماست اینها اگر تولید و کار را درست مدیریت نمیکردند تا حالا اگر همدیگر را خورده بودند ماها را هم تا حالا خورده بودند چون میگویند اینها هر چیزی را که تکان بخورد میگیرند میخورند! اینها به اقتصاد اول جهان تبدیل بشوند؟ که باید الان گداترین ملت جهان میبودند؟ حالا نمیخواهم بگویم همه چیزشان الگوست! ولی بالاخره در این حوزه توانستند این یعنی تقسیم کار درست و عقلانیت درست. شما با این کشور، با این نفت و با این ثروت و با این مردمش. درست است که مردم ایران تنبل هستند اولاً واقعاً هوشمند هستند ثانیاً اگر صداقت ببینند و برنامه درست ببینند این مردم خودشان را زود تطبیق میدهند خیلی مردم ایران اصلاحپذیر هستند. من به رفقا مثال میزنم و میگویم این کمربندهایی که چند سال پیش باب شد در ماشین میبندند هیچ کس چند سال قبل نمیبست ظرف یک سال فرهنگسازی، تفاهم، گفتگو کل ملت بستند. غیر از من، به نظرم همه در تهران کمربند میبندند. این یعنی مردم آمادگی دارند. در اول انقلاب به مردم گفتند زیاد بچه آوردید ترمز را بکشید! چنان ترمز را کشیدند که دارند دنده عقب میروند الآن رشد جمعیت در کشور ایران منفی شده یعنی ما مثل کشورهای اروپایی شدیم. 30 سال دیگر تمام این مهدکودکها خانه سالمندان میشود! در خیابانها پیرمردها و پیرزنها با سرم، با عصا باید راه بروند آن وقت اینها میخواهند تمدنسازی کنند. ضریب هوشی مردم ایران و فهمشان از مسائل خیلی بالاست. با مردم چین و ژاپن و شرق و غرب قابل مقایسه نیستند. این مردم در خود غرب، من قبلاً سمینار بوده به آمریکا رفتم مردم در آمریکا خیلی پخمه هستند اصلاً هوش سیاسی و هوش اجتماعی ندارند به شدت به راحتی کلاه سرشان میرود. اصلاً نه سیاسی هستند نه چیزی. همهشان سرشان توی لاک خودشان هستند که زندگیشان را بکنند و پایان هفته آن زندگیشان را با دوست دختر و دوست پسرش دیسکویی برود عرقی بخورد و... نه به آن صورت میتواند پساندازی بکند نه هیچی، دو نفری باید دو شیفته کار کنند که هدف از زندگی آخر هفتهاش هست. اکثر مردم در اروپا و آمریکا حتی رئیس جمهور و نخستوزیرانشان را نمیدانند کیست! مفهوم توسعه یافتگی و مشارکت سیاسی و عقل دموکراتیک همه اینها دروغ است حتی خواصشان. من خانه استاد دانشگاهشان رفتم با او نشستم صحبت کردم هم در آمریکا و هم اروپا و هم ژاپن. ما ندیدیم این چیزی که از دور فکر میکردیم اینها خیلی آدمهای باهوش و پیچیدهای هستند. حضرت عباسی پیش مردم ما و نخبگان ما خیلیهایشان پخمه هستند مسائل معمولی را گاهی باید برایش توضیح بدهی. ولی نظمپذیر، برنامهریز، پاسخگو، هرکسی معلوم است چه کار میکند و باید کارش را درست انجام بدهد. کارش را پیش میبرد ولو با ایدئولوژی غلط، ولو با ضریب هوشی که خیلی بالا نیست. یک بخشی از آن هم اضطرار است. در دهه اول مسئولین ما، چون فضای دنیا همه جا چپ بود. دهه 50 و 60 مشکلات اقتصادی و جنگ هم بود یک مقداری مدیریت کشور در حوزه اقتصاد و مدیریت به سمت چپ غش میکرد. بعد از جنگ دوره بازسازی، نظام و سیستم باز به سمت راست و به سمت سرمایهداری و لیبرالیزم غش میکرد. اول دهه 70 لیبرالیزم اقتصادی و فرهنگی، آخر دهه 70 لیبرالیزم سیاسی هم به اسم توسعه سیاسی و جامعه مدنی علنی آمد. ما در دهه 70 بعد از امام و بعد از جنگ، با شعار توسعه و حل مشکلات سیستم مدیریت کشور به سمت راست غش کرد. رو به ارزشهای لیبرال، سرمایهداری، البته اینها خیلیهایشان هم نمیدانستند که اینها ارزشهای لیبرال- سرمایهداری است! بیشتر پراگماتیستی نگاه میکردند که اینها خودش مشکلات دیگری بوجود میآورد. ولی اگر رفتی گفتی کلاً ما تولید فکر و عمل و اقتصاد مقاومتی و مقاومت مدیریتی و اصلاح نظام خودمان را ولش کن! برویم سراغ الگوها و نرمافزارهای چپ یا راست. آسیبها از اینجا شروع میشود چون خود اینها مشکلات و بحرانهای دیگری ایجاد میکند باز برای حل آن بحران باید به یک نسخه دیگری عمل بکنیم. دوتا مسئله ما همچنان داریم مهندسی الهی این کشور، این سیستم با مدیریت عقلی و علمی. این یک، یعنی ملهم از منابع اسلامی. دوم؛ مهندسی بر اساس اصالت ماده و ماتریالیستی. حالا ماتریالیزم چپ رفت و حالا ماتریالیزم راست. یعنی نظام سرمایهداری لیبرال. حالا تازه کاشکی لیبرالی هم عمل کنند چون لیبرالیزم بالاخره انحراف بزرگی هست اما دوتا نکته در آن هست یکی لیبرالیزم سرمایهداری غرب و نولیبرال. یکی صراحت و شفافیت است نفاق که ندارد صرح میگوید ما اصالت سود، اصالت لذت، اصالت دلار! در سیاست، اصالت قدرت! در اقتصاد، اصالت ثروت؛ در نظام حقوقی اصالت سود در اقتصاد و سیاست، در نظام اخلاقیمان هم اصالت لذت. اینها مبانی عریان لیبرالیزم است نفاق دارد. اما اینجا اگر بخواهیم در نظام اسلامی همان کارها را بکنی منافق میشوی. سریع اینها را نمیگویی. اسمهای مندرآوردی اسلامی – ایرانی برایش پیدا میکنی. یک نکته مثبتی در آن سیستم است که اینجا نیست. نکته دوم این است آن برای حل مشکلات خودش نشسته فکر کرده این راه حلها را با مبانی غلط پیدا کرده است. ولی روشها میبینید در این حوزه کارآمدی خودش را دارد میگوید من فقط به شکم و شهوت میاندیشم مشکل شکم و شهوت را حل میکنم. تو که میگویی ما اصالت شکم و اصالت شهوت نیستیم و دنبال آن مبنا میروی کاش مثل او حداقل مشکل شهوت و شکم را حل کنی. 10 میلیون – 11 میلیون دختر ازدواجشان دیر نشود که باز بیایی قانونهای غربی بگذاری دختر زیر 18 سال کودک است نباید ازدواج کند! اما روابط جنسی غلط داشته باشد وسقط جنین کند و... اینها اشکالی ندارد ولی یک وقت ازدواج نکند! به دختر 17 سال و نیمه میگویند کودک! بعد در مدارس ابتداییشان دختر 10- 12 ساله بچه سقط میکند چنانچه اینها اخیراً در جامعه ما هم آمده است. دختر مدرسه ابتدایی 10- 12 ساله, 13 ساله دوست پسر دارد، آمیزش جنسی دارد لذا آموزش میدهند که این چیزها را به لحاظ بهداشتی استفاده کن که بچهدار نشوی، یا ایدز نگیری و سقط جنین نکنی ولی نباید ازدواج کنی. اسم آن را کودک همسری میگذارند. بعد مشکل جامعه الآن ما پیرهمسری است! یعنی پسره ریشهایش دارد سفید میشود هنوز داماد نشده، دکترایش را گرفته اما هنوز مجرد است. دختره کارشناسی ارشدش را گرفته میخواهد خانم دکتر بشود هنوز مجرد است. مشکل ما این است که ازدواجهایی که در سنین بالا دارد صورت میگیرد بسیاریاش به طلاق دارد منجر میشود. دوست دختر و دوست پسر عیبی ندارد ولو دختر 12 ساله دبستان ابتدایی دوست پسر داشته باشد! چند وقت پیش با خانمهای مدیر، آموزش و پرورشیها جلسه داشتم گفت آقا ما توی دستشویی مدرسه دخترانه ابتدایی جنین سقط شده توی دستشویی دیدیم بچه انداخته بود. یعنی دختر 12- 13 ساله دبستانی با دوست پسرش! بعد اسلام میگوید مسئله ازدواج حقوق دو طرف را ببینید، مصلحت دو طرف را ببینید، تحت نظارت والدین اشکالی ندارد حتی از نوجوانی، شما که این همه دوست دختر و پسر هستید این را شرعی و قانونی کنید، بهداشتی باشد تحت نظر خانواده و والدین باشد، دوست دختر و پسر اسلامی باشید. ازدواج موقت بین دوست پسر و دختر اشکالی ندارد ولی ازدواج سفید روشنفکری است. هیچ تعهدی نیست مخصوصاً مرد به زن هیچ تعهدی نمیدهد قربانی آن زن است هم در روابط دوست دختر و پسر هم به آن که ازدواج سفید میگویند که ازدواج سیاه است! بعد ازدواج موقت را میگویید آی آن خیلی ارتجاعی است! خب ازدواج موقت همان ازدواج سفید توست منتهی با حساب و کتاب. با حفظ حقوق دختر. ازدواج موقت با حساب و کتاب. که معلوم باشد که شما چند وقت با هم دوست دختر هستید؟ زمان آن معلوم باشد؟ مسئولیتهای دوطرف معلوم باشد. این وسط با مرد دیگری رابطه نداشته باشید. اصل ازدواج دائمی تک همسری در اسلام است. اصل این است که در سن مناسب ازدواج کنید بلوغ جنسی کافی نیست لازم است بلوغ اجتماعی و بلوغ عقلی میخواهد. خانواده تشکیل دادن مگر این است که بهم دیگر رسیدن و یک ماچ و بوسه تمام شد؟ اقتصاد خانواده چه میشود؟ فردا زندگیها، کار، دعوا، اجاره خانه دارد همه محاسبات را باید بکنی ولی سؤال این است که وقتی شما با صدها هزار دختر و پسر مواجه هستید که هیچ کدام از این محاسبات را نمیکنند نه اقتصاد خانواده برایش مطرح است نه بهداشت، نه اخلاق، نه هیچی. دوست هستند و تا ته ماجرا هم با هم میروند! به شما گفتند که بروید ازدواج موقت بکنید. نه ازدواج موقت ارتجاعی است! روابط موقت بدون قرارداد شفاف روشنفکری است. اما قرارداد شفاف شد نه. از این طرف سوء استفاده میشود میگوییم ازدواج موقت، طرف زن و بچه دارد، بچههایش باید عروس و داماد بشوند باز این میرود ازدواج موقت میکند. به او میگوییم برای چی؟ میگوید برای ثوابش. خب نادان برای ثوابش هست برو این همه دختر و پسر مجرد را به هم برسان. همه ثوابها را تو باید بکنی؟ دخترباز! طرف خانواده دارد، خانوادهاش را نابود میکند به اسم این که من میخواهم ازدواج موقت یا ازدواج مجدد بکنم! تو اصلاً حق نداری. اصل در اسلام ازدواج تکهمسری است. ازدواج موقت و ازدواج مجدد اینها پلههای اضطراری برای موارد بنبست است که توی فساد نیفتی، به فحشا نیفتید یا در عقدههای جنسی و محرومیت نیفتید. تعادل داشته باشید. اسلام این راه حل را داده اما سوء استفادهها شروع میشود هم از این طرف و هم از آن طرف. بعد چه میشود؟ نتیجه میگیرند که ببینید آقا احکام اسلام مشکل دارد! جالب است همزمان میگویند هم اسلام عقدههای جنسی ایجاد میکند ضد لذت است، ضد شادی است، ضد روابط دختر و پسر است! جنسیت را سرکوب میکند! از یک طرف هم اسلام را متهم میکند که اسلام دین جنسی و سکسی است شهوتیاند! نه آقا، نه آن است نه این است بلکه تعادل است. بعد به اسلام عمل نمیکنیم چوبش را میخوریم، یک طرف ازدواجهای دیر شده داریم، یک طرف هم بچه 12 ساله ابتدایی با دوست پسرش بچه سقط میکند! بعد میگوید تقصیر ایدئولوژی اسلام است! این نمونه را شما در جاهای دیگر هم ببینید همینطور میشود. این خط فکری، اجمالاً که در حوزه فلسفه سیاسی انفعال در برابر غرب، در حوزه اقتصاد و مدیریت انفعال، در حوزه سیاست خارجی انفعال، در حوزه مفاهیم نرمافزاری دولتسازی و نظامسازی انفعال، یا دنبال جامعه میدود، ببیند اکثریت چه میخواهند؟ خوب معلوم است خوشی میخواهند. یک بحثی بود که در تعلیم و تربیت لذت هم باید باشد تربیت هم باشد ولی اگر این دوتا با هم سازگار نبود کدام اولی است؟ یک چیزی داری به نام کودکستان و یک چیزی هم داری به نام باغ کودک. در باغ کودک، نگاه میکنند بچه چه میخواهد؟ این مهدکودکهایی که غیر انتفاعی میگویند، نمیدانم چرا اسمها را هم برعکس میگذارند هرچه انتفاعی است اسم میگذارند غیر انتفاعی. این کلاهبرداری است توی چشم آدم نگاه میکنند کلاهبرداری میکنند. غیر انتفاعی یعنی نباید سود ببری. خدمت میکنی. دقیقاً همان که میخواهد سود ببرد اسمش را غیر انتفاعی میگذارند. یعنی الآن ما شنیدیم در همین تهران، مدرسه ابتدایی که هیچی، مهدکودک و کودکستانهایی هست که سالی 30 میلیون میگیرند! بعد به بچه آموزش چه میدهند؟ آهنگ میگذارند از صبح تا شب برقصد! اینها از صبح آهنگ میگذارند برقص تا بمیری. اسمش را هم شادی و نشاط میگذارند. پول میگیرند! با جامعه هم همینطوری میشود بازی کرد. چه دوست دارید؟ از چه خوشتان میآید؟ دوست دارید مدام برقصید خودتان را خیس کنید و برقصید خب برقصید. تو دلسوز این مردم هستی یا خائن به این مردم هستی؟! این بچه معلوم است که نمیخواهد برود توی کودکستان و مدرسهای که به او میگویند رقصت را بکن، خیلی خب 5 دقیقه برقص. ولی بعد هم باید بنشینی اینجا این بازی را که به تو یاد میدهیم بکنی، بعد هم این تصویرها را نگاه کن باید الف ب یاد بگیری. از او بپرس که کدام را میخواهی. مردم میگویند ما آن را میخواهیم!خب معلوم است که تو آن را میخواهی مگر هرچه که تو بخواهی درست است و به نفع توست؟ به مصلحت توست و حقوق تو را رعایت میکند. طرف گفت من بزرگ شدم وقتی کوچک بودم آرزو داشتم همیشه با خالهام باشم چون از مادرم متنفر بودم چون هرچه میخواستم خالهام بهم میداد ولی مادرم به من نمیداد بعضی وقتها میگفت باشد و بعضی وقتها میگفت نمیشود. الآن که بزرگ شدم و هیچ عرضهای ندارم و توی زندگیام توی باتلاق گیر افتادم الآن از هیچ کس به اندازه خالهام متنفر نیستم و برای دیدن هیچ کس مثل مادرم دریغ نمیخورم! حالا می فهمم که تفاوت آن مهدکودک و کودکستان و باغ کودک چیست؟ هدف در باغ کودک عیاشی و وقت گذشتن و خوش گذشتن است. چرا کلاه همدیگر را برمیدارید؟ دولت کلاه ملت، ملت کلاه دولت. ملت با رأی به دولت رشوه میدهد. دولت به ملت رشوه میدهد که هر کاری میخواهی بکنی ولو این که اقتصادتان نابود شود! زندگیات نابود بشود به هم نشان میدهند تو هوای من را داشته باش و من هم هوای تو را. در نظام دینی مردم مراقب حکومت هستند و آن را نهی از منکر میکنند. حکومت هم خادم مردم است. مصالح مردم را در نظر میگیرد.
پس اگر کار فکری و تولیدی و علمی نباشد و این ارزشها را کنار گذاشتید دوتا اتفاق میافتد: 1) مدیریت مدام دنبال جامعه میدود. به جای این که جامعه را مدیریت کند حقوقش را تأمین کند و تربیت کند و کارها را اصلاح کند مدیریت دنبال جامعه میدود عوامزدگی و یادتان باشد پشت آن عوامفریبی است. کسی که عوامزده است و میخواهد دنبال عوام راه بیفتد در واقع میخواهد عوام را دنبال خودش راه بیندازد عوامفریبی میکند. در جلسه تصمیمگیری رسمی مسئولانه حکومت میآید و طبق قانون اساسی میگوید فضای مجازی باید طبق قانون اساسی باشد امضاء میکند. بعد بیرون میآید یک چیزی میگوید که برایش کف بزنند. فضای مجازی فلان! در فضای مجازی هم بهترین حرفهاست و هم بیناموسی است! چند میلیون جوان و نوجوان و خانواده در این چند سال به اسم آزادی اطلاعات آلوده شدند؟ کلاه خودت را برمیداری یا کلاه مردم را؟ چند درصد حضور جامعه همه جای دنیا از جمله ایران، در اینترنت مربوط به مسائل علمی و مسائل اقتصادی است؟ گفتند چرا ماهواره آوردی؟ گفت میخواهم یکی زبانم تقویت بشود و یکی هم برای راز بقاء. همهشان همین را میگفتند. راز بقا که خب توی آینه نگاه کن! و زبان هم رادیوهای مختلف را بگیر زبانش را گوش کن! برای مدیریت یا باید دنبال جامعه بدوی برای این که بمانی و به تو رأی بدهند که سر کار بمانی. این خدمت به مردم نیست بلکه خیانت است. یا در برابر القائات نادرست دشمن و الگوهای غرب که برای تو خیرخواهی نمیکنند دشمن توست. دنبال آنها باید راه بیفتی. بعد که شکست میخورید چون این دوتا مسیر هر دو بنبست است بعد میگویید تقصیر ایدئولوژی است. آقا تقصیر اسلام است. هرجا به اقتصاد اسلامی عمل کردی آن اقتصاد اسلامی است هرجا عمل نکردی اقتصاد غرب زده است. جنایتش را تو میکنی اما جوابش را یک کس دیگری باید بدهد؟ اسم آن را خطر تئوریک انقلاب اسلامی میگذارند. اگر انقلاب اسلامی خطر تئوریک داشت بر ضد جریان حاکم بر تاریخ قرن 19و 20 این حرکت موفق را انجام نمیداد و بنبستها را نمیشکست و با شعار نه شرقی و نه غربی گفتمان سوم، ایجاد نمیکرد. کجایش ناکارآمد بود؟ کجایش خلأ تئوریک بود؟ خلأ عملی است. ما خلأ پراتیک داریم نه خلأ تئوریک. خلأ پراتیک است. در پراکتیست و در عمل مشکل داریم! راحتطلب هستیم! عمل به مدیریت انقلابی و مردمی سخت است. با عیاشی و راحتطلبی و اشرافیگری نمیسازد. با مفتخوری نمیسازد. آن را رهایش بکنی بعد بگویی که بله 40 سال است داریم میگوییم مرگ بر آمریکا، 40 سال است میگویید حکومت اسلامی. به جای این که حمله را پاسخگو باشد حمله را به سمت مبانی نظری انقلاب جهت میدهد، ته آن میخواهد چه چیزی نتیجه گرفته بشود؟ 1) دیدید که انقلاب ناکارآمد است؟ سیاست دینی میگوید اختلاس کن؟ که راه حل آن تفکیک دین از سیاست و دولت باشد؟ سیاست دینی گفته در حکومت اشرافی باش؟ سیاست دینی گفته عقل را در مدیریت تعطیل کن؟ یا سیاست بی دینی اینها را میگوید؟ بیدینی را از سیاست تفکیک کن نه دین را از سیاست. دیگر چی؟ آقا دانش و ارزش جداست. ارزشها را وارد دانش و علم نکنید. بحثهای ارزشی در علم نکنید، ارزشها هم که اصلاً علمی نیستند. دانش جدا، ارزش جدا، ایدئولوژی را وارد سیاست خارجی نکنید! وارد مدیریت اقتصاد کشور نکنید! همه چیز باید علمی باشد. شما دارید علمی عمل میکنید؟ کدام علم است؟ کدام علم اینطوری گفته؟ کدام علم گفته در دیپلماسی کلاهت را بردارند و حرفهایی که یک دانشجوی طلبه عادی چهار سال پیش میفهمید اینها دروغ میگویند تو نفهمی. نمیگوییم انقلابی نیستی دیپلمات نیستی. ببینید ایدئولوژی را وارد سیاست خارجی میکنید اینطوری میشود! ایدئولوژی ما در سیاست خارجی چه میگوید؟ مگر ایدئولوژی در سیاست خارجی گفته عقل را تعطیل کن؟ میگوید عقلت را فعال نگه دارد، آن را منفعل نکن، شعور داشته باش، قدرت پیشبینی داشته باش، دشمنشناسی داشته باش، مراقب شعور این ملت باش، مراقب شرف این ملت باش. مراقب عزت این مردم و منافع این مردم باش. این مزاحم منافع ملی است؟ آقا ایدئولوژی یا منافع ملی؟ کدام یکی؟! اصلاً ایدئولوژی منافع ملی را تعریف میکند نه اینجا بلکه همه جای دنیا. ببینید اولاً ما در دیپلماسی و سیاست خارجی که علم نداریم مکاتب مختلف هستند هر مکتبی و هر ایدئولوژیای در سیاست خارجی در جهان، منافع ملی را یک جوری تعریف کرده است. منافع ملی فقط تعریف ایدئولوژیک در جهان دارد و تعریف غیر ایدئولوژیک ندارد. یا تعریف لیبرالی دارد یا تعریف مارکسیستی دارد یا تعریف چه و چه, یکی هم تعریف اسلامی است. دیگر چه؟ بله ناکارآمد است، مأیوس بشویم هیچ غلطی نمیتوانیم بکنیم! بله ارزشهای اسلامی ملی نیست و حرفهای انقلابی هم با منافع ملی کاری ندارد! ایدئولوژی هم ربطی به واقعیت ندارد! و اداره دنیا در این شرایط نمیشود! دین را وارد مسائل سیاست و اقتصاد و سیاست خارجی کردید قداست آن از بین رفته است. دین یک امر مقدس و قلمبه نور است بگذارید بالای طاقچه فقط موقع نماز با آن کار داشته باشید. آلوده سیاستش نکنید. سیاست را به ما بسپارید سیاست پدرسوختگی است! دین را آلوده نکنید. امام(ره) را که سال 43 بازداشت کرده بودند آن افسر اطلاعاتی رفته بود پیش ایشان گفته بود آقای خمینی شما مرجع و آخوندی شما کارهای آخوندیات را بکن. سیاست پدرسوختگی است، آن را برای ما بگذار. امام(ره) گفته بود آن سیاستی که پدرسوختگی است برای شما، آن سیاستی که من دنبال آن هستم چون جدّم رسولالله دنبال آن بود. آن سیاست یعنی مراقب حقوق ملت باش. باز ظلم سازگار و تسلیم نشو. تهش هم میگویند دین مقدس را آوردید و به سیاست و سیاست خارجی و اقتصاد و حکومت، آلودهاش کردید آن را نامقدس کردید سیاست کجا؟ رسالت انبیاء کجا؟ با همین اسمها میخواهند بگویند ما نگران امر مقدس دین هستیم! ما نگران هستیم که وقتی روحانیت وارد جریانات میشود و ولایت فقیه میگویید فقه و فقاهت از ارزش میافتد. ببینید مغالطه از کجا شروع شد و به کجا ختم شد.
خب وقت اذان شد. عذرخواهی میکنم وقت شریف شما را گرفتم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی