آنها که آمدند، آنها که رفتند (رویش و ریزش، خودی و غیرخودی)
نشست (پیروزی "مسجد" بر "تانک" و "خون" بر "شمشیر") _ دهه فجر ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر خواهران و برادران عزیز عرض سلام دارم. درود میفرستیم بر همه مجاهدین، مردان و زنان مجاهد و شهیدانی که طی دههها چه در عصر انقلاب و چه پس از پیروزی، در صحنههای مختلف به شهادت رسیدند. فرمودند فقط همین مسجد، در این محله از شهرری بیش از صد شهید برای گسترش توحید و عدالت به اسلام تقدیم کرده است، چند خیابان بیش از صد شهید از دوران انقلاب، دوران جنگ و دفاع مقدس و حتی در دوران فرمودند شهید از درگیریهای داخلی، ترورها و این جریان سال 88.
عنوان بحث را دوستان فرمودند که ما در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی در خدمت شما باشیم یک نگاهی است به فلسفه الهی این نهضت، و یک اشارهای به آنها که آمدند و آنها که رفتند. ریزش و رویشها. همه پدیدههای اجتماعی ریزش و رویش دارند. مسئله اصلی این است که چه رویش و چه ریزشی. همه موجودات زنده دوست و دشمن دارند. سؤال این است که چه کسانی دوست تو و چه کسانی دشمن تو هستند؟ چه کسانی چرا گسستند و چه کسانی چرا پیوستند؟ و الا این گسست و پیوست همه جا هست. هم خداوند دوست و دشمنانی دارد و هم شیطان دوستان و دشمنانی. هیچ کس در این عالم بدون دوست و بدون دشمن نیست. سؤال این است که دوستی و دشمنی بر چه اساسی است؟ با چه کسانی و چرا دوست هستید؟ با چه کسانی و چرا دشمن؟ از آن طرف ماجرا نگاه کنیم چه کسانی با تو چرا دوست هستند و چه کسانی با تو چرا دشمن؟ یک تعبیری است که به نحوی در قرآن کریم در وحی شریف و با تعابیر دیگری در سنت و احادیث پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان(ع) آمده است با این که فرمودند همه شما بطور طبیعی درگیر با یکسری حبّ و بغضها و احبّاء و اعداء هستیم. سؤال این است که حبّ و بغض تو به عنوان فرد و شما به عنوان جامعه با چه کسانی و برای چه چیزهایی است؟ تعبیر روایات این است که حبّ فیالله و بغض فیالله. یعنی دوستی و دشمنی برای خدا و برای حق. این سیره موحدین است، سیره مؤمنین و مجاهدین است که برای حق به همه عشق میورزند و به هم خدمت میکنند و برای همه نوکری میکنند ولو نشناسند کیست برای حق؟ و برای هرکس که با حق درگیر میشود چه حق مطلق که خدای متعال است چه حق نسبی یعنی با حقوق مردم و با حقیقت درگیر میشوند اینها با آنها درگیر میشوند. این خصلت آدمها و نهضتهای رشدیافته و متعالی است که بخاطر منافع مادی شخصی خودشان نه با کسی درمیافتند نه با کسی نزدیک میشوند نه دور میشوند نه نزدیک. جاذبه و دافعه همه جا هست هر موجود زندهای جاذبه و دافعه دارد مهم این است که چه چیزی و چه کسی را جذب میکنی و چه چیزهایی و چه کسانی را دفع میکنی و چرا؟ آنهایی که انسانهای پاک و شریف هستند حبّ و بغض دارند منتهی حبّ و بغضشان برای خودشان و نفسانیت خودشان نیست امثال بنده هم حبّ و بغض داریم منتهی من به کسانی حبّ میورزم که منافعشان به من برسد و با کسانی بغض میورزم که نفعشان به من در دنیا نرسد یا به من صدمه بزنند یعنی ملاک من خودم هستم. امثال بنده به حق کاری نداریم نه به حقیقت مطلق نه به حقیقت نسبی. نه به حق به عنوان هدف و نه به حق به عنوان وسیله، در هیچ کدام از این مقاطع. معیار من منافع من است و معیار تو منافع توست اگر منافع من و تو همجهت شد با هم رفیق هستیم اتحادیه و ائتلاف ایجاد میکنیم. اگر منافع من با منافع تو اصطکاک پیدا کرد کاری ندارم که حق من است یا حق توست به حق و حقوق کاری ندارم با تو درگیر میشوم چون تو با منافع من درگیر شدی. پس اول یک پاسخ به این سؤال بدهم که کسانی که حق و باطل میکنند مدام دنبال دشمنسازی و این که چه کسی دوست است و چه کسی دشمن است دنبال درگیری هستند جواب این است که همه دوست و دشمن دارند یک نفر نیست که دوست یا دشمن نداشته باشد. منتهی بحث این است که دوستی و دشمنی، جنگ و صلح، حبّ و بغض برای چیست؟ ریزش و رویش همه جا هست اما برای چی؟ شما هر اقدامی بکنید در خانوادهتان، در محلهتان، در محل کارتان، در جامعه، هر کاری بکنید یک عده خوششان میآید یک عده بدشان. چه کار حق کنید چه باطل. چه ظلم کنید چه نکنید. منتهی وقتی عدل میورزی ظالم دشمن توست مظلوم دوست توست. وقتی ظلم میورزیم عادل، با ما دشمن میشود ظالم با ما دوست میشود. وقتی ظلم میورزیم مظلوم از ما دفع میشود ظالم به ما جذب میشود پس همه جذب و دفع دارند همه مشغول درگیری و کش و واکش هستند چه حق چه باطل. کسی فکر کند یک فکری هست به نام صلح کل یا صلح مطلق این دروغ است. چون همان کسی که شعار صلح کل میدهد خودش به خاطر منافع خودش یا حداقل بخاطر ایده خودش یک کسانی را بد میداند یعنی با مخالف این ایده یا مخالف حقش دشمن میشود فرض کنید یک کسی باشد صادقانه بگوید من همه را دوست دارم حق و باطل را کاری ندارم, همین را هم دروغ میگوید اولاً مزاحمش که بشوی منافع خودش را به خطر ببیند خواهی دید که همین آقای صلح کل به یک موجود وحشی و خشن مثل بقیه تبدیل میشود. ثانیاً اگر منافع نباشد با حرفش مخالفت کنی با این ایده مخالفت کنی نقد کنی اعتراض کنی حداقل کار این است که به تو که میگوید قبولت ندارم پس کدام صلح؟ همه یک چیزهایی و یک کسانی را قبول دارند و یک چیزهایی و یک کسانی را قبول ندارند یک چیزهایی را جذب میکنند و یک چیزهایی را دفع. استثناء ندارد. خدا اینطور است شیطان هم اینطور است. سؤال این است که دوستی و دشمنی برای چی؟ برای حق است؟ یا در مسیر باطل است؟ آن جنگ و صلح هر دویش باطل است جنگش هم باطل است صلحش هم باطل است. جنگش خشونت و خیانت و ستم است و صلحش هم سازش و تسلیم است. در مسیر حق، جنگش هم حق است صلحش هم حق است چون هر دو برای دفاع از حق، هم به معنای حقیقت و هم حق، به معنای حقوق. هر دو هست. نمیشود کسی دوست حق باشد و دوست باطل هم باشد. دوست باطل دشمن حق است. دوست حق، دشمن باطل است. اگر کسی بگوید من هم با حق و هم با باطل با هر دو دوست هستم این اولاً به لحاظ منطقی معنا ندارد مثل این است که بگویی الآن هم شب است هم روز. این تناقض است اصلاً محال است چون حق، نفی باطل است، باطل نفی حق است چگونه هر دویش را قبول داری؟! پس به لحاظ منطقی غلط است و به لحاظ عملی هم چنین چیزی محال است. پس وقتی از ریزش و رویش حرف میزنیم توجه کنیم که نظام علی و نظام معاویه، هر دو هم رویش دارند هم ریزش. منتهی دلایل آن فرق میکند و متفاوت است. چه کسی از علی دفع میشود؟ دشمن عدالت. چه کسی با معاویه دفع میشود؟ دشمن ستم و بیعدالتی. چه کسی جذب علی میشود؟ حقطلب و عدالتخواه. چه کسی جذب معاویه میشود؟ کسی که میخواهد از طریق بیعدالتی ارتزاق کند نمیتوانیم بگوییم حسین و یزید هر دو حق هستند. حقانیت حسین بطلان یزید است و حقانیت یزید بطلان حسین است. یعنی تو فهمیدی حسین و یزید هر دو حق هستند ولی خود یزید نفهمید و با باطل درگیر شد. مسئله این است که ما برای چه با چه کسی دوست میشویم؟ با چه کسی برای چه دشمن؟ و الا هرکسی با یک کسانی دوست و دشمن است. برای خودم یا برای خدا؟ یعنی من طرف عدالت هستم، با دوستان عدالت دوستم و با دشمن عدالت دشمن هستم. «سلمن لم سالمکم و حرب لمن حاربکم» شما با هرکس در صلح هستید ما با او در صلح هستیم با هرکس شما در جنگ هستید و او با شما در جنگ است ما به او اعلام جنگ میکنیم. مگر میتوانید بین حق و باطل بیطرف باشیم؟ مگر میتوانی بگویی که هم عدل را قبول دارم هم ظلم را. عدل یعنی نه ظلم. ظلم یعنی نه عدل. تو چطور میتوانی آری به عدل و آری به ظلم. نه منطقاً معنا دارد و نه عملاً امکان دارد. از کجا میفهمیم یک شخص فاسد است یا صالح؟ خودم صالح هستم یا فاسد؟ از این که ببینم دوستان و دشمنان من چه کسانی هستند؟ از کجا بفهمیم یک نظام فاسد است یا فاسد نیست؟ ببینید دشمنان آن فاسد هستند یا دوستان آن؟ از اینجا میشود فهمید. اگر یک سیستم آدمهای صالح رویش میکنند و ریزش نمیکنند. اگر یک سیستمی دستگاهی فاسد است رویش آدمهای فاسد و ریزش آدمهای صالح اتفاق میافتد. این نکته اول.
نکته دوم، انقلاب اسلامی وارد دهه پنجم خود میشود. پیروزیها و شکستهایی داشتیم و خواهیم داشت. همه جریانها چه حق، چه باطل، هم پیروزی دارند هم شکست دارند. این هم که چه کسی چه زمانی چقدر پیروز شده یا شکست خورده این هم با منطق و مقیاس مادی، این هم روشن و ثابت نمیکند که چه کسی حق است و چه کسی باطل؟ گاهی جبهه حق شکست خورده است. حق شکست نخورده ولی طرفداران حق شکست خوردند. باطل هیچ وقت پیروز نمیشود ولی طرفداران آن به لحاظ مادی ممکن است پیروز بشوند. آن یک منطق دیگری دارد شکست و پیروزی مادی به معنای شکست و پیروزی حق و باطل نیست حق همیشه پیروز است امکان ندارد باطل پیروز بشود چون باطل پوچ است. میدانید حق در لغت عرب، حق یعنی آنچه هست. باطل یعنی آنچه نیست. این که گل یا پوچ بازی میکنیم وقتی دستمان را باز میکنیم پوچ است. باطل یعنی پوچ! چطور میشود پوچ پیروز بشود؟ پوچ که چیزی نیست پیروز بشود؟ چطور میشود عدم بر وجود پیروز بشود؟ عدم اصلاً چیزی نیست. عدم چه زمانی پیروز میشود؟ پیروزی عدم همیشه اعتباری و عارضی است. وقتی حق نیست باطل هست. چون باطل چیزی نیست. باطل یعنی فقدان حق. لذا قرآن میفرماید کلاً همیشه «جاءالحق و زهق الباطل» هر وقت حق بیاید باطل حتماً میرود. چون «إنّ الباطل کان زهوقا» باطل ذاتا رفتنی است ماندنی نیست. باد هواست. پس چرا در یک بخشهای مهمی از تاریخ و جغرافیای بشری طرفداران باطل حاکم هستند و طرفداران حق شکست خوردند؟ جواب این است که اگر حق به مصاف باطل بیاید حتماً «جاءالحق و زهق الباطل» یعنی محال است که بگویند این عدالت است و این ظلم است و بشریت بگوید ظلم از عدل بهتر است امکان ندارد. همه میگویند عدل از ظلم بهتر است حتی ظالم. حتی ظالم هم وقتی میخواهد کار خودش را توجیه کند میگوید کار من عادلانه است نمیگوید من ظالم هستم! درست است؟ همین یعنی عدل بر ظلم پیروز است. اگر عدل از ظلم شکست میخورد چطور ظالم که بر مظلوم پیروز میشود هیچ وقت جرأت نمیکند بگوید من ظالم هستم؟ میگوید من عادل هستم. یعنی برچسب عدل و حق را روی خودش میزند. این یعنی «جاءالحق و زهق الباطل» این ها عرایض بنده نیست اینها جزو آموزههای قرآن است که ما توجه نداریم لذا هرکس میترسد حق از باطل شکست بخورد بداند که حق و باطل را درست نشناخته است حق از باطل شکست نمیخورد اما اهل حق ممکن است از اهل باطل در یک مقطعی شکست مادی بخورند وقتی تعدادشان کمتر است. در کربلا حق پیروز شد یا باطل؟ حق پیروز شد. هیچ کس امروز دنبال قبر یزید نمیگردد مگر برای این که روی آن خرابکاری کند ولی 20 میلیون انسان به سمت مزار حسین در اربعین حرکت میکنند. بزرگترین راهپیمایی در تاریخ بشر. حق پیروز بود یا باطل؟ کسی الآن یزید را میشناسد؟ اما همه دنیا حسین را میشناسند. آقا حسین که کشته شد و یزید آنجا پیروز شد. پیروزی باطل بر حق نبود؟ این به لحاظ مادی در بدترین وضعیت مادی است. 72 نفر جلوی ده هزار- سی هزار- صدهزار. هرجا اهل حق توی صحنه آمدند علاوه بر این که حق بر باطل پیروز بود اهل حق هم بر اهل باطل پیروز شد. در کربلا اهل حق به صحنه نیامدند ایستادند نگاه کردند. اگر اهل حق میآمدند که شکست نمیخوردند به لحاظ مادی هم شکست نمیخوردند. حق که در کربلا از باطل شکست نخورد. هیچ کس از یزید دفاع نمیکند همه از حسین صحبت میکنند. اما اهل حق هم در کربلا از اهل باطل شکست مادی خوردند علتش این بود که اهل حق نیامندند صدها هزار بودند ولی 70 نفر آمدند، 100 نفر آمدند صدای حسین را شنیدند و نیامدند. هل من ناصر را شنیدند و نیامدند! گفتند شما شهید شوید بعد ما میآییم برای شما عزاداری میکنیم و آش نذری برایتان میپزیم. قمه هم میزنیم ولی کربلا نمیآییم. حالا شما بفرمایید بعداً که کار تمام شد ما میآییم. اگر اهل حق در کربلا میآمدند اهل حق بر اهل باطل پیروز میشود نمونهاش کربلای خودمان. در این انقلاب اهل حق در صحنه آمدند و بر اهل باطل پیروز شدند. هم در انقلاب و هم در جنگ. اهل باطل آمدند و 200- 300 هزار شهید دادند. پیروز شدند امروز عراق، صدام عراق کجاست؟ خمینی ما کجاست؟ پس غیر از این که حق ذاتاً بر باطل پیروز است «إنّ الباطل کان زهوقا» اهل حق و اهل جبهه حق هم ولو یک به ده و یک به بیست، اگر توی صحنه بیایند بر اهل جبهه باطل پیروز میشوند. حاج آقا فرمودند که اینجا جزو اولین مساجدی بود که زمان پهلوی تانک جلوی آن آوردند. این تقابل تانک با مسجد، در برابر هر مسجدیک تانک، این قبلاً در کجا بوده؟ ولی چه کسی پیروز شد مسجد یا تانک؟ خون یا شمشیر؟ خون بر شمشیر پیروز شد بعد همین اتفاق در عراق افتاد همین اتفاق در لبنان افتاده و همین الآن در یمن دارد پیش میآیدو «جاء الحق و زهق الباطل» ادامه دارد تا وقتی که ما فاسد بشویم. لحظهای که ما فاسد بشویم مردم ما یعنی مردم ما جامعه ما فاسد بشود حکومت ما فاسد بشود، لحظهای که ما فاسد بشویم دیگر خداوند دستش را از روی سر ما برمیدارد میگوید بروید گم شوید شما هم مثل بقیه هستید. خداوند در قرآن میفرماید یک وقت فکر نکنید ما قوم و خویش شما هستیم؟ هرکسی در مسیر حق باشد حق پشت سر او خواهد ایستاد. شما از حق فاصله بگیرید حق از شما فاصله میگیرد. خداوند به مجاهدین و مؤمنین آن دوره صریح میفرماید که اولاً سر خداوند منّت نگذارید که ایمان آوردید! خداوند به شما منّت گذاشت که به شما ایمان آوردید «لقد منّالله علیکم» خداوند طلبکار است شما بدهکارید طلبکار نیستید. خدا به تو فرصت جهاد و ایمان داد که خودت رشد کنی و جامعهات رشد کند. از خداوند طلبکار نیستیم بلکه بدهکاریم. اتفاقاً این کسانی که طلبکارند اغلبشان کسانی هستند که نه در انقلاب فداکاری کردند و نه در جنگ و نه تا الآن. اینهایی که بیشتر میخورند طلبکارتر هستند. خانهای که 4تا شهید داده الآن هم که میروی به آنها میگوییم مشکلتان چیست مشکل شخصیشان را نمیگویند. مشکلات اجتماعی عدالت و مبارزه با فساد را میگویند اغلبشان برای خودشان چیزی نمیخواهند با این که مشکل شخصی دارند. هزارتا گرفتاری دارند چون اغلب از طبقات متوسط به پایین هستند. اکثر شهدا برای این طرف شهر است آن طرف شهر که غالباً شهید نمیدهد. آن شهر شهید راه شکم هستند. شهدا این طرف هستند. همه شهرها از مرکز به پایین بیشتر شهید میشوند هرچه به پایین میرویم کوچهها پرشهیدتر میشود هرچه به مناطق مرفه و اشرافی میروی شهیدان کمتر میشود وضعیت این است. قرآن میفرماید مترفین این ها که بیشتر میخورند زندگیهای اشرافی و اسرافی اینها معمولاً طلبکارترند و حضرت امیر(ع) میفرمایند موقع خطر پیدایشان نیست ولی سر سفره از همه بیشتر سروصدا میکنند. برخلاف مؤمنین و مجاهدین که اغلب طبقات متوسط به پایین هستند که آن اشراف میگویند به تعبیر قرآن «... أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ ...» (هود/ 27)؛ اینها اراذل هستند، فقیر هستند. همینها موقع فداکاری در صحنه هستند و موقع تقسیم غنایم یا میبینی اصلاً جلو نمیآیند یا از همه کمتر به اینها میرسد. باز هم خودشان را طلبکار نمیدانند. ما آن چیزی که باید حفظ کنیم که خیلی سخت است ولی شدنی است و الا شکست میخوریم نسبت خودمان را با توحید و عدالت باید حفظ کنیم. امام(ره) برای چه امام شد؟ خب این حرفهایی که امام زده همه میگفتند مگر امام حرف تازهای گفت؟ حتی ولایت فقیه آن هم حرف تازهای نبود. بدعتگزار که امام نبود. ابداعاتی داشت اما بدعت که نبود تفاوت اصلی بین امام با بقیه روشنفکران و مبارزان حتی بسیاری از علما و مراجع دیگر که همهشان محترم بودند اما تفاوت امام با آنها چه بود؟ یک نگاه و بینش درستتر به اسلام و یکی هم مسئله اخلاص آن. هیچی برای خودش تا آخر نخواست. همه چیز را برای خدا در خدمت به خلق میخواست. اگر این خط بماند حق که همیشه پیروز است ما به برکت حق پیروز میشویم نه این که حق به برکت ما پیروز بشود! هرکس به حق بچسبد به برکت حق پیروز میشود چون حق همیشه پیروز است. بعضیها فکر میکنند حق به برکت ما پیروز میشود. حق ذاتاً پیروز است ما اگر به حق خودمان را وصل کردیم و به این لوکوموتیو چسبیدیم ما هم پیروز میشویم فاصله بگیریم شکست میخوریم. شکست معنوی از شکست مادی مهمتر است. امام(ره) چه کسی بود؟ یک وقت دیدم آیتالله ناصری که از علمای اهل معنا در اصفهان هستند دیدم ایشان نقل قول میکرد از مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آقاسیدعلی قاضی طباطبایی در نجف بود از علمای بزرگ اهل سلوک و اهل معنا بود. او میگفت یک وقتی 10- 20 نفر بودیم از شاگردان خاص مرحوم آقاسیدعلی قاضی، در حوزه سلولک و اخلاق، در خانه یا در یکی از این محافل ایشان داشت برای شاگردان خود در باب ولایت صحبت میکرد. که ما یک "وِلایت" داریم و یک "وَلایت" که اینها به هم مربوط هستند. وَلایت عرفانی و معنوی که منشأ وِلایت فقهی و زعامت سیاسی و اجتماعی میشود. میگوید ایشان داشت راجع به معرفت و ولایت و عرفان بحث میکرد یک مرتبه دیدیم در زدند یک سید جوانی آمد ما هم نمیدانستیم او کیست. امام(ره) در سنین جوانیاش بوده. میگوید دیدیم یک سید جوانی آمد تا ایشان آمد آقاسیدعلی قاضی تمام قد بلند شد ایستاد. آقاسیدعلی قاضی خیلی کرامات داشته از این آدمهای معمولی نبوده، جزو آن معدود علمایی بوده که اهل معنا بوده، میدانید که اینها برایشان باطن افراد دیدن، طیالارض، احضار اجنّه، ارتباط با ارواح بزرگان و این طور چیزها، تصرّف تکوینی در عالم، شفا دادن بیمار به اذنالله، اینطور مسائل برایشان عادی بوده است الآن هم اینطور افراد و علما را داریم تعدادشان کم است ولی هستند و غالباً گمنام هستند از کنار شما رد می شوند شما آنها را نمیشناسید و فکر میکنید یک آدم معمولی است. اتفاقاً اینهایی که خیلی سروصدا دارند معمولاً چیزی بارشان نیست. از این جهات. اینهایی که چیزی بارشان است سروصدا نمیکنند. میگوید دیدم که آقاسیدعلی قاضی با آن معنویتشان، بلند شد تمام قد ایستاد به استقبال ایشان رفت و ایشان را آورد کنار خودشان آن بالا نشاند خیلی احترام و تعارف کرد. یک مرتبه داشت بحث معرفت و ولایت و عرفان و سلوک میکرد، یک مرتبه آن بحث را تعطیل کرد شروع کرد یک بحث دیگری راجع به قیام به قسط و مبارزه با ظلم و روایاتی در این باب خواند. ما تعجب کردیم که این سید جوان مگر کیست که اینقدر ایشان را احترام کرد و بعد هم کنار خودش برد و بعد هم موضوع بحث را چرا ایشان عوض کرد؟ بعد هم که روایات را گفت و راجع به مبارزه با ظلم حرف زد حالا ده دقیقه یا یک ربع بوده، بعد میگوید امام(ره) این سید جوان بلند شد که برود آقاسیدعلی قاضی تا دم درب ایشان را با احترام بدرقه کرد. بعد که برگشت همه ما متعجب بودیم که قضیه چه بود؟ موضوع بحث را یک مرتبه عوض کردید بعد هم این همه احترام به یک جوانی و... ایشان کیست؟ میگفت آقاسیدعلی قاضی گفت او یک جوانی از قم است قائم به قسط، دنبال اقامه عدالت اجتماعی، ردّ ظلم و ظالم و مظالم، جلوی ظلم می ایستد و به نام سکه خواهد خورد یعنی پیروز میشود و حکومت و سلطنت را سرنگون میکند و این از علائم ماقبل ظهور خواهد بود. حالا این که چقدر با ظهور فاصله دارد نگفته، ولی گفته یکی از چیزهایی است که قبل از ظهور حتماً اتفاق میافتد. خوب ببینید یک مسئله بسیار مهمی است همین چیزها بود که باعث میشد برای امام(ره) شکست و پیروزی مادی مساوی بود. چون میگفت معیار شکست و پیروزی دنیا نیست دنیا دار امتحان است دار پیروزی نیست. دار پیروزی آخرت است. اینجا ما را نیاوردند برای این که همه جا تند تند پیروز بشویم! در جنگ ثروت و مسابقه قدرت مدام همه را شکست بدهیم و غلبه کنیم و جلوتر از همه برویم. ما برای این خلق نشدیم. ما اینجا خلق شدیم که درست زندگی کنیم. این آیه قرآن که بعضی از اساتید ما میگفتند فلسفه خلقت را خداوند صریح به اشکال مختلف دارد میگوید ما گوش نمیکنیم. دارد میگوید که: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْأَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» (ملک/ 2)؛ مرگ و زندگی را هر دو را آفرید. معلوم میشود مرگ هم مثل زندگی یک واقعیتی است. بعضیها فکر میکنند که مرگ یعنی نابودی زندگی! مرگ عدم نیست. خدا مرگ را هم مثل زندگی خلق کرده است. بعد میفرماید که «لیبلوَکُم» بعد شما باید در فتنه بیفتید و آزموده بشوید چرا؟ «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» که کدامهایتان تمیزتر زندگی میکنید. اصلاً هدف همین است هیچ چیز دیگر هم نیست. یعنی شما را در کوره بلا میاندازیم گاهی فقیر میشوید گاهی ثروتمند، یک وقت سالم هستید یک وقت بیمار، یک وقت عزّت و یک وقت ذلّت. شما را در این تنور و در این کوره غلتتان میدهیم برای این که معلوم بشود چه کسانی «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» احسن عملا یعنی چه کسانی تمیز زندگی میکنند؟ نه این که چه کسانی برنده میشوند؟ قدرتمند میشوند؟ ثروتمند میشوند و پیروز میشوند؟ چه کسانی قشنگ زندگی میکنند؟ اگر فقیر هستید انسان فقیر هستید نه حیوان. اگر ثروتمند هستید انسان ثروتمند هستید نه حیوان ثروتمند؟ پیروز میشوید انسان پیروز. شکست میخورید انسان شکست خورده نه حیوان. اصلاً پیروزی و شکست برای اینها مهم نیست برای ما و امثال ما اینها مهم است. «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» حتی نمیگوید اکثرُ عملاً! نمیگوید چه کسی بیشتر عمل میکند؟ میگوید چه کسی بهتر عمل میکند؟ این هدف است. این با هیچ شکستی دچار ریزش نمیشود با هیچ پیروزی مادی هم اهل رویش نیست چون رویش و ریزش آن به این چیزها کاری ندارد وقتی شاه فرار کرده و امام(ره) دارد میآید، مثل همین ایام سالگرد انقلاب، وقتی توی هواپیما از ایشان میپرسند چه احساسی دارید؟ میگوید هیچی. میخواستم به وظیفهام عمل کنم عمل کردم دیگر برایم مهم نیست چه میشود. میگویند وقتی هواپیما میخواست از پاریس حرکت کند و به تهران بیاید، امام فرموده بود خانمها نیایند کی نیاید کی نیاید، غسل شهادت بکند و وصیتنامهاش را بکند و بیاید. یعنی سوار هواپیما که شده از پاریس، برای کشته شدن و لقاءالله آماده بوده است. در فکر این که من میآیم و حکومت میگیرم نبودند! رهبری یک موقعی در صحبتهایشان فرمودند که یک وقتی از امام پرسیدم شما چه وقتی به فکر تشکیل حکومت اسلامی افتادید؟ امام گفت هیچ وقت. یعنی اینطوری نبود که نقشه کشیده باشم و مطمئن باشم که پیروز میشویم. من در هر مرحله و در هر شرایطی بودم میدیدم وظیفه من الآن چیست؟ همیشه هم آماده هم شهادت بودم هم پیروزی. برایم علیالسویه بود. به تکلیف عمل کردم اگر اثر کرد ادامه میدهم چون وظیفهام هست که ادامه بدهم. اگر عمل نکرد به وظیفهام عمل کردم و تمام شد. من در هر دو حال پیروز هستم. چرا قرآن میفرماید شهادت و پیروزی هر دو در یک ردیف هستند؟ «إحدی الحُسنیین» (توبه/ 52)؛ قرآن میفرماید چه بکشی چه پیروزی بشوی هر دویش خوب است. در جهاد هر دویش خوب است. این که تو حتماً پیروز بشوی هدف نیست بلکه وسیله است. خود پیروزی در دنیا هدف نیست بلکه وسیله است. البته وسیلهای است که باید دنبال آن باشی دنبال شکست که نباید باشی بلکه باید دنبال پیروزی باشید. اما نه این که چون پیروزی من است بلکه چون پیروزی حق است. دنبال پیروزی خودم نباشم دنبال پیروزی حق باشم؟ چه زمانی حق پیروز است؟ وقتی من به وظیفهام عمل کنم. من چه شکست بخورم و چه پیروز بشوم حق پیروز است. اینها نگاههایشان اینطوری بود که نه میترسیدند نه مأیوس میشدند و نه مغرور میشدند. زمان جنگ هم یادتان هست صدام حمله کرد جلو آمد، همه جا را داشت خراب میکرد و میکوبید همه نگران و ترس داشتند، امام فرمود هیچی نیست، یک دیوانه یک سنگی توی چاه انداخته آن را درمیآوریم. وقتی هم که خرمشهر آزاد شد و همه خوشحال و با دمشان گردو میشکستند مست پیروزی بود امام گفت که خرمشهر را خدا آزاد کرد. یادتان باشد که هدف چیست و وسیله چیست؟ اینهاست که آدم را در مسیر نگه میدارد و یا نگه نمیدارد. یک عدهای مثل بنده اینطوری نیستیم. این هم نکته دوم که مفهوم رویش و ریزش روشن شد و مفهومی که یعنی چه حق پیروز است؟ ولو اهل حق شکست مادی بخورند به چه معنا حق پیروز است و باطل ذاتاً شکست خورده و زهوق است. زهوق ذاتاً رفتنی است. زاهق هم نمیفرماید بلکه میگوید زهوق. زاهق یعنی رفتنی است. زهوق یعنی اساساً رفتنی است. یعنی جداً رفتنی است تردید نکنید که باطل هیچ وقت خودش نیست هرجا باطل میآید به اسم حق میآید. باطل اگر به اسم خودش بیاید محال است پیروز بشود. هرجا باطل میآید به اسم حق میآید. میخواهد رشوه بگیرد رشوه باطل است به اسم هدیه میآید. میخواهد اختلاس بکند باطل به اسم اختلاس نمیآید به اسم حق میآید میگوید که سهم خودم را میخواهم بردارم! یعنی حق من است. میخواهد خیانت بکند اسمش را خیانت نمیگذارد بلکه اسم آن را خدمت میگذارد و میگوید منافع جامعه ما در این است که تسلیم بشویم. هیچ کس نمیگوید میخواهیم ذلیل بشویم. پروژه ذلت را با اسم عزّت مطرح میکنند هیچ کس از دروغ دفاع نمیکند به اسم راست دروغ میگویند. دزدها هم که میخواهند بین خودشان رئیس انتخاب کنند میبینند چه کسی از همه عادلتر است! دقت کردید؟ دهتا دزد و راهزن هستند میگویند چه کسی رئیس ما باشد؟ میگویند آن کس که سهم دزدی را برابر بین ما تقسیم کند. مساوی. یعنی دزد ظالم هم میداند که عادل خوب است نه ظالم. میگوید ما ظلم میکنیم ولی وقتی میخواهد تقسیم بشود عدالت باشد این یعنی «جاء الحق و زهق الباطل» این روشن بشود. بعضیها فکر میکنند این آیات قرآن برای این است که به ما روحیه بدهند این حرفها را میزنند! خیلی خب بابا حق پیروز است باطل شکست خورده است! بعد توی دلمان میگوییم کجا حق پیروز است؟ همه جا که باطل شکست خورده، همه دنیا را گرفته. نه معنی آن را درست بفهمیم. نکته بعدی این که ولو در یک ظرف کوتاه زمانی و مکانی کاری که درست انجام بشود حتی اگر در زمان خودش دیده نشود در زمانهای بعد دیده خواهد شد خیلیها در طول تاریخ فداکاری کردند هیچ کس جز خودشان و خدا نفهمیده است ولی امروز ما و شما داریم از برکات آنها استفاده میکنیم. کار حق ولو یک شکوفه کوچکی باشد زیر علفزار و زهرآب، ولی رشد میکند و میوه میدهد و مسیر تاریخ را عوض میکند. راجع به این شهدا یک روایت و تعبیری هست که میفرماید: «الشهید ینمو عمله» فکر نکنید شهید مثل بقیه است که از این عالم رفت رابطهاش با این عالم قطع میشود بلکه عمل شهید «ینمو» یعنی نمو میکند رشد میکند خودش رفته، رفته به عالمی که آنجا فنا نیست همهاش بقاء است. آنجا مرگ نیست حیات مطلق است مرگ در این عالم است آن عالم مرگ نیست همهاش زندگی است. خودش رفته عملش اینجا هست هنوز دارد کار میکند آن وقت هم از این عالم برای خود او خیر میبرد و هم در این عالم به دیگران خیر میرساند. اگر اصحاب پیامبر(ص) نبودند من و شما بعد از هزار و چند صد سال هنوز مسلمان بودیم؟ اگر شهدای بدر و احد و صفین و نهروان و بعد کربلا نبود، من و شما مسلمان بودیم و اصلاً پرچم توحید میماند؟ این بچههایی که در انقلاب و جنگ بودند و شهید شدند اگر اینها نبودند امروز من و شما و تا صد سال و صدها سال بعد کسانی که بعدها خواهند آمد که اصلاً اینها را هم نمیشناسند و اسم آنها را هم نشنیدند همه آنها سر سفره اینها نشستند «الشهید ینمو عمله» عملش بعد از خودش هست و رشد میکند. ولو کسی نفهمیده است. همین روزها دیدم سالگرد امیرکبیر بود خب امیرکبیر سه سال بیشتر حاکم نبوده، ولی چهارتا عمل صالح خیر در حکومت فاسد انجام داده است بعد هم وصیت کرده من را ببرید کربلا دفن کنید. میدانید که ایشان چند قدمی ضریح سیدالشهداء(ع) دفن است. یکی از خدمات او این بود که ایشان علی محمد باب، فاسد؛ رهبر این بابیها و بهاییها که ادعای نبوت و خدایی کرد او را به مناظره با علما وادار کرد و وقتی در مناظره شکست خورد رهبر کل این بابیها و بهاییها و اعتراف کرد که دروغ گفته و حرفهایش مفت است دوباره رفت پیگیری کرد و حکم اعدام او را صادر کرد. یکی از خدمات اوست. بعضی از اصلاحات در این کشور، شروع اصلاحات اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی در زمان ناصرالدین شاه کار این آدم است. بعدها انگلیسیها فشار روی ناصرالدینشاه و عواملشان آوردند و بعد این آدم را عزل کردند و او را کشتند. بعد خود سفارت انگلیس آن منشی سفارت انگلیس که مسائل همه را باید یادداشت میکرد و پرونده تشکیل میداد بعدها گفت ظرف سه چهار سال این آدم کار چند ده و چند صد سال را در ایران کرد و دوران تازهای در تاریخ ایران شروع کرد و ما باید این را از سر راه برمیداشتیم و الا اگر این خط ادامه پیدا میکرد و کسان دیگری به او ملحق میشدند ما باید از ایران میرفتیم! و بعدها خود ناصرالدین شاه به مظفرالدین شاه یک تعبیری دارد میگوید من 40 سال است بعد از امیرکبیر که او را حذف کردیم با این که دامادشان هم بود شوهر خواهر شاه بود گفت 40 سال بعد از امیر، خواستم از چوب آدم بتراشم نتوانستم. یک آدم باعرضه 40 سال بعد از امیرکبیر حکومت کرد یک آدم نتوانستم بیاورم که دوتا مشکل مردم را نه، حداقل مشکلات حکومتمان را حل کند که بتوانیم بیشتر حکومت کنیم. این هم مسئله دیگر.
نکته سوم و آخرین مطلبی که خواستم عرض کنم که خیلی مهم است خطر بالفعل دیگری است که الآن ما با آن مواجه هستیم چندتا خطر دارد از خارج و داخل ما را تهدید میکند. یکی مسئله فرهنگسازی دینی است. فرهنگسازی درست دینی و انقلابی برای نسلی که انقلاب و جنگ را ندیده، امام را ندیده، شاه را ندیده، صدام را ندیده و هیچی نمیداند فقط بعضی از اینها را در تاریخ خواندند هیچی ندیدند فقط شنیدند و خواندند. یکی از پروژههای اصلی دشمنان و از جمله آمریکا همیشه در این... میدانید که آمریکا 7- 8 سال است قدرت جهانی شده قبلش که چیزی نبود 70- 80 سال؛ 90 سال است بخصوص در این 70- 80 سال اخیر، از جنگ دوم بینالملل به بعد ابرقدرت شده. اینها گفتند اینها با جنگ و خشونت و غارت کارشان را پیش بردند و به قدرت و ثروت رسیدند. البته یکی بخشی هم مدیریت و دقت و تلاش بود. آن را هم باید دید و الا اگر آن نباشد معنیاش این است که باطل بر حق پیروز است حتی دشمنان حق اگر در یک مواردی پیروز میشوند آن مواردی است که به حق عمل میکنند. حق چیست؟ دقت، تلاش، برنامهریزی. اینها حق است. اگر اهل باطل هم از اینها استفاده کنند به برکت این حقها پیروز میشوند. بینظمی باطل است. نظم حق است. عقل حق است. جهل باطل است. اگر یک باطلی از عقلش درست استفاده کند به برکت حق، پیروز مادی میشود به برکت عقل که حق است. «العقل رسول الحق» روایت رسول خداست. ببینید اهل باطل هم هرجا بر اهل حق پیروز میشوند از یک یکسری تاکتیکهای حق استفاده میکنند. سیستم اقتصادی میماند ولو بنیان آن بر ظلم است ولی چرا میماند؟ چون یک جاهایی به حق عمل میکند. یعنی دقت، نظارت، برنامهریزی، عدالت مالیاتی، عدالت در واردات و صادرات، گمرکی، یک چیزهایی را باید رعایت کنی و الا برای چه تو بشوی آقا و ارباب ما شکست بخوریم! برای برای چه تو قویتر میشوی؟ چون حق، قوی است اگر کسی به قدرت میرسد قویتر میشود به بخشی از حق عمل میکند ولو در جبهه باطل است. آن وقت شما که اهل حق هستید اگر در جبهه حق هستید اگر به حق عمل نکنید مثلاً نظام مالیاتیتان عادلانه نباشد ظالمانه باشد نظام گمرکتان درست نباشد حق محرومین را رعایت نکنی و... شما شکست میخوری چون به باطل عمل کردی. آقا ما طرفدار حق هستیم؟ باریکالله ولی به باطل عمل کردی نه به حق. اینها تفسیر و توضیح خیلی از آیات قرآن است که ما گاهی با قرآن رودربایستی داریم و میگوییم خیلی خب خیلی وقتها خدا گفته نمیشود که ردش کرد؟ چشم. باریکالله. ولی ته دلمان میگوییم کجا این حرفهاست؟ خلاف آن است که! نه این رودربایستیها که درست این کلام را نمیفهمیم. الآن شما در بعضی از کشورهای کفر که میروید میبینید که آن بخشهایی که سیستم اجتماعیشان از سیستم ما بهتر کار میکند درستتر است آن بخشی است که به حق عمل میکند نه آن بخشی که به باطل عمل میکند. - این را خواهش میکنم دقت کنید – مثلاً یک کشوری میروید میبینید مسلمان نیست ولی در تمام مغازهها قیمت یکی است. خب این در اهل حق و جبهه حق نیست اما اینجا دارد به یک حق عمل میکند. لذا میبینید سیستم توزیع آن موفق است و پیروز میشود چون حق پیروز است. شما اینجا میگویید ما در جبهه حق هستیم دلمان هم میخواهد باشیم خب سیستم و نظام مصرفیمان غلط و باطل است حق نیست. ورشکست میشویم، دروغ میگوییم، قسم میخوریم، چانه میزنیم، چک بیمحل میکشیم؟ اینها حق است یا باطل است؟ اینها باطل است. «إن الباطل کان زهوقا» شکست میخوری، ورشکست میشوی، کشورت فقیر میشود. اما ا گر به حق عمل کنیم جلوی تحریم موفق میشویم. حق چیست؟ به اندازه مصرف کن. درست تولید کن. عادلانه توزیع کن شما همین کار را بکن ببین کدام تحریم میتواند ما را از پا بیندازد؟ هیچ تحریمی. چون حق بر باطل پیروز است. هرجا شکست خوردیم آن جاهایی است که خلاف حق عمل کردیم. این طلاقهایی که پیش میآید بروید ببینید چرا پیش میآید؟ یا دو طرف باطل هستند یا یک طرف باطل است. محال است دو طرف حق باشند و طلاق بشود. اعتیاد محصول حق است یا محصول باطل است؟ دزدی، رشوه، اختلاس، همه اینها باطل است حق نیست. هرجا باطل بیاید شکست میخوری و نابود میشوی. حالا شما برو در یک سیستمی که دینی و اسلامی نیست اما به این حقها عمل میکنند همان مقداری که به حق عمل میکند پیروز است. گرانی را کنترل میکند، فاصله قیمتها را کنترل میکند. فاصله طبقاتی را کنترل میکند. مسئله این است.
اینها الآن آن فرهنگ خطرناکی است که بخواهد که جای حق و باطل را عوض کند. اسم حق روی باطل بگذارد و اسم باطل روی حق. بعد یک مرتبه یک عده بگویند که ما رفتیم یک سرزمینی که اصلاً مسلمان هم نبودند بعد رفتیم توی شهرهایشان, بعد به شهر خودمان آمدیم که مذهبی هستند دیدیم که دزدی، غیبت، کلاهبرداری، اینجا بیشتر است. زندانها آنجا خلوتتر است اینجا شلوغتر است. پس چه میگویند که حق بر باطل پیروز است؟ جواب: اتفاقاً چون حق بر باطل پیروز است اینطوری است. اگر یک کافری در مدیریت خود به حق عمل کند یعنی نظام بیمه، تأمین اجتماعی، حقوق عادلانه، نظارت درست بر کار، صداقت، وقتی که میگویی این جنس گارانتی دارد و ده سال ضمانت است واقعاً هم ضماننت داشته باشد. صدق حق است. کذب باطل است. شما با کذب شکست میخورید. هر کس هر جا جلو رفته به کمک حق جلو رفته است چون این عالم رو به حق است. عالم «إنا لله و إنّا إلیه راجعون» همه چیز از حق است و به سوی حق است هرکس جلوی حق بایستد خلاف جریان شنا میکند و شکست میخورد. هرکس هرجا در مسیر این هستی و این عالم حرکت کند در مسیر فطرتش که الهی است و فطرت این جهان که این قوانین طبیعت و قوانین ماوراءالطبیعه است این حتماً پیروز مادی هم میشود. حالا یک چیز دیگر به شما بگویم اگر یک کسی گفت ما 72 نفر در برابر 100هزار نفر، 30 هزار نفر کشته شدیم این حق است؟ این هم حق است. نه این که یزید حق است، این پدیده حق است. این شناختش دقیق است. چون یک وقتی میگویی این پدیده حق است حتماً حق است هیچ اتفاقی در این عالم به باطل نمیافتد. جای باطل و حق کجاست؟ در ذهن و سینه آدمها. بیرون از ما باطل وجود ندارد، باطل در ماست! یعنی اگر انسانی نبود باطلی وجود نداشت تمام این عالم حق است هر اتفاقی که در این عالم میافتد حق است. الان در جنگل و اقیانوس و میلیاردها منظومههای شمسی هیچ جا نه ظلم است نه ظالم، همه جا حق مطلق و عدل مطلق است. ظلم با باطل فقط یک جاست آن جایی که آدمها و ما هستیم. هرجا انسان نیست نه ظلم هست نه باطل. همه جا حق مطلق است. هرجا سروکله ماها پیدا میشود دعوای حق و باطل و عدل و ظلم پیدا میشود. برای این که ریزش و رویش درست در مسیر حق باشد نه در مسیر باطل، رویش به حق، ریزش به حق. این خوب است. رویش به باطل و ریزش به باطل بد است. برای این که این اولی باشد نه دومی، به شدت ما باید مراقب باشیم 1) جای حق و باطل را در ذهن ما بخصوص در نسل بعد عوض نکنند. 2) یک وقت شک نکنیم که «إنّ الباطل کان زهوقا» اگر شک کردی بعد سراغ باطل میرویم برای پیروزی. یعنی تعریف ما از پیروزی و شکست و از حق و باطل عوض میشود. این خلاصه 4 نکته که میخواستم خدمت رفقا، خواهران و برادران عزیز عرض کنم که ما تا در مسیر حق باشیم چون خدا حق است هوای ما را دارد و ما شکست نمیخوریم حتی شکست مادی هم نمیخوریم. آن لحظهای که ما از حق فاصله بگیریم و به سمت باطل برویم شکست معنوی همان لحظه خوردیم ولو به لحاظ مادی پیروز بشویم. این یک. دو) ما به لحاظ مادی هم شکست خواهیم خورد. چون دروغ بر راست غلبه نمیکند در نبرد راست و دروغ پیروزی با راست است نه دروغ. هرجا خرابکاری می بینیم مواظب باشیم تقصیر حق نیندازند. تقصیر حق نیست تقصیر ماست. هرجا از حق فاصله میگیریم و در دامن باطل میرویم «إنّ الباطل کان زهوقا» فقط یک مثال بزنم. شما در بازار هستید. در ذهن آدم میآید در سیاست هم همینطور است ما در حوزه کار خودمان هم همینطور است همه جا همینطور است شارلاتان بازی همه جا هست. حق و باطل هم در بازار اقتصاد است هم در سیاست است و هم در حوزه دانش و علم است همه جا ما جبهه حق و باطل داریم در حکومت، در بازار، در دانشگاه. داخل حوزه هم ما حق و باطل داریم. "بلعم باعورا" چه کسی بود؟ مستجابالدعوه بود آنجا هم داریم. امام میگفت آخوند درباری. امام میگفت آخوند فاسد کسی است که حدیث پیامبر(ص) میفرماید در جهنم، جهنمیها شکایت میکنند که این عذاب آخوند فاسد را وقتی ما میبینیم عذابمان بدتر میشود اینها را نمیشود ببرند یک جای دیگر عذاب کنند؟ دیدن عذاب اینها عذاب ما را بیشتر میکند. این آیه است. اما آخوند حق کسی است که پیامبر(ص) فرمود نگاه به چهره عالم عبادت است. نگاه به درِ خانه عالم عبادت است. خدمت به عالم عبادت است. بدترین موجود عالِم است بهترین موجود هم عالِم است. وسط نیست. پس حق و باطل. در دانشگاه هم همینطور است دانشگاه حق در خدمت خلق است دانشگاه باطل علیه خلق است. دانشگاه مسلمان، دانشگاه کافر. دانشگاه عادل، دانشگاه ظالم. دانشگاه بیفایده و مضرّ، دانشگاهی که خرجش را یک جامعه بدهد ولی آن نتواند مشکلات جامعه را حل کند. دانشگاه حق و صالح دانشگاهی است که لااقل دو برابر خدمتی که از جامعه میگیرد خدمت به جامعه پس بدهد. حکومت هم همینطور است. الآن بین مسئولین ما هم حق و باطل هست. مسئول فاسد داریم، مسئول صالح داریم. مسئولی داریم که زندگیاش بسیار ساده است ما از مسئولین رده بالا میشناسیم که مستأجر است. ما مسئول فاسد هم داریم که بیشرف هنوز نیامده نقشههایش را کشیده که کجا چقدر بخورد از فلان قرارداد؟ فلان پورسانت؟ بعد با کی ببندم که بروم بالاتر، بعد سوار بر شانه او بروم فلانجا. هم آدمهای شارلاتان فاسد و مفسد داریم و هم آدمهایی که واقعاً باید گفت جزو اولیاءالله هستند هر دویشان هستند. امروز دیدم که ایشان یک چیزی راجع به فضای مجازی گفت و یک چیزی هم راجع به دولت و مسائل دولتی که خب نمیدانیم پس این قانون اساسی با این حرفها چیست؟ من راجع به شخص خاص و اشخاص نمیخواستم صحبت کنم ولی میخواهم بگویم این نبرد حق و باطل در جریان است. شما فکر نکنید یک جایی هست که حق مطلق و یا باطل مطلق است. عالم طبیعت و دار دنیا تزاحم است اینجا همه جا حق و باطل با هم درگیر هستند ما باید صف خودمان را مشخص کنیم تو بگو جایت کجاست؟ بعد معلوم میشود دشمن کیست دوست کیست؟ بعد جای دوست و جای دشمن را درست نشان میدهی. معکوس نمیکنی. احمق نخواهی بود که دوست را دشمن تلقی کنی و دوست را دشمن. چون بعضیها اینقدر احمق میشوند که به جای این که دشمن را بزنند دوست را میزنند. گاهی طرف رفته جلو دارد دیدهبانی میکند مواظب است که از جلو نخورد ولی از پشت سر دارند او را میزنند. این هم هست. امیدواریم که انشاءالله همه در هر کاری هستند موفق باشند و خداوند ما را مشمول دعای شهدای انقلاب و از جمله شهدای این مسجد قرار بدهد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی