انقلاب بشرط علی ع، حکومت بشرط علی ع
بمناسبت میلاد امیرالمومنین ع و آغاز دهه فجر _ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
حضرت علی(ع) میفرماید: «الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ...» این حکومت دینی و حکومت علوی و حکومت قرآنی میشود. بجهدک یعنی با تمام تلاشت نه این که همینطوری بگویی من یک چیزی امضاء کردم برو. این که جُهد نیست. یک امضا است. خودت که میدانی به این امضاء کار این راه نمیافتد شاید لازم باشد خودت بلند بشوی دستش را بگیری ببری آن اتاق دیگر، زنگ بزنی با فلانی حرف بزنی، بگویی فردا جمعه است تعطیل است ولی من با تو میآیم مشکل تو را حل میکنم بلند شو برویم خانه فلانی بدهکار توست طلبکار توست و... حضرت امیر(ع) فرمود جُهد؛ نباید آرام بگیرید وقتی مشکل مردم را میبینی و میتوانی حل کنی اگر آرام بخوابی از ما نیستی. علی اینگونه بود. مردم به او گفتند آقا شما که از عبادت و شببیداری گاهی بیهوش میشوید، در نمازشبها و دعاهایش بیهوش میشد یک وقتی یک کسی آمد در خانه حضرت زهرا(س) را زد، - چقدر هم حضرت زهرا(س) اهل دعا و عبادت بود – به ایشان گفتند علی لابلای نخلها افتاده به نظرم تمام کرده، چه کار باید بکنیم؟ حضرت فاطمه(س) پرسیدند چطوری است؟ گفتند خانم صدای نالهاش میآمد الآن مثل چوب خشک افتاده است. ایشان فرمودند او را کاری نداشته باشید حضرت امیر(ع) در معاشقه با خداوند بیهوش میشود بعد هم روزها به او میگفتند شما مدام دنبال مشکلات و کار مردم هستید. میگویند ظهر تابستان کوفه 60 درجه که همه در زیرزمینها و سردابهای خانههایشان رفته بودند من از مسافرت آمده بودم داشتم سمت خانهام میرفتم دیدم کسی در آفتاب دارد عرق میریزد و میدود آمدم جلو دیدم علیبنابیطالب است. توی هوای به این گرمی، رفتم خانه مشغول استراحت شدم ناهار و خواب، باز از خانه بیرون آمدم چندتا خیابان آنطرفتر کار داشتم رفتم دیدم علی همینطور دارد راه میرود، گفتم آقا چه شده؟ فرمودند هیچی. گفتم آخه هوا به این گرمی و داغی شما چکار میکنید؟ فرمودند دارم میروم نکند یک کودک یتیمی، بردهای، اسیری، غریبی، نکند توی کوچهها و خیابانها مانده دستش به من نمیرسد، پارتی ندارد، به کسی وصل نیست، نکند یک کودک گرسنهای در کوچه و خیابان مانده دارد گریه میکند پدر ندارد مادر ندارد، این علی است. به او گفتند شما که شبها مشغول عبادتی داد میزنی، خودکشی میکنی، شبها که در نمازتان خودکشی میکنید روزها هم که در خدمت مردم خودکشی میکنید، حضرت امیر(ع) جواب داد بخدا سوگند وقتی به ذهنم خطور میکند که نکند امشب آن طرف این جامعه و سرزمین اسلامی خانوادهای باشد که از گرسنگی خوابش نمیبرد نکند یک قرص نان ندارند، و من چطوری بخوابم؟ این که به فکر و ذهن من میآید خوابم نمیبرد. آن وقت حکومت علی(ع) بزرگترین حکومت جهان از مرزهای هند و چین و آسیای میانه تا شمال آفریقا، ابرقدرت جهان بود فکر نکنید یک شهر و یک روستا بود، ابرقدرت دنیا به لحاظ مادی بوده است. اینجا به مأمور حکومتیشان میفرمایند «الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ» با تمام ظرفیت خود برای رعیتتان، رعیت یعنی مردم، یعنی کسانی که باید حقوقشان رعایت شود، رعیت همخانواده با رعایت است. خدمت به آنها و کوشش خالصانه برای راهاندازی کار مردم. «فَإِنَّ الَّذِی یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ...» میدانید از نوکری برای مردم و خدمت به خلق چه به دست میآوری؟ میدانی وقتی مشکلاتشان را حل میکنی چه به دست میآوری؟ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِی یَصِلُ بِکَ، وَالسَّلاَمُ» بیش از آنچه که تو به مردم میرسانی مردم به تو میرسانند. حالا شما هنوز کارهای نیستید بعداً اگر کارهای بشوید از این وسوسهها زیاد است که برای چی؟ مردم، کسی اصلاً قدر کار من را نمیداند! آن کسی که 8- 9 ساعت الکلی توی تشکیلات میآید هیچ غلطی نمیکند و وسطهایش هم هزارتا کار شخصی و امکانات بیتالمال را استفاده میکند با من که اصلاً کارت ورود و خروج را کاری ندارم از 24 ساعت 18 ساعت آن را مشغول خدمت به مردم یا اندیشیدن به این که چگونه مشکلات مردم را حل کنم یا غصه خوردن به اینها میگذرد من چرا این کارها را بکنم؟ من که پیش آنها مساوی هستم! مردم که اصلاً این چیزها را نمیفهمند بفهمند هم که برایشان مساوی و محل نمیگذارند، آخرش هم این دلقکبازی درمیاورد ممکن است بیایند به این هم رأی بدهند آخرش هم این را بیشتر از من قبول داشته باشند مردم کی هستند من برای چه باید برای مردم فداکاری کنم مردم بیایند برای من فداکاری کنند! من خیلی چیزها اینطوری از دست میدهم ولی چه به دست میآورم؟ دقت کنید حضرت امیر(ع) چه میگویند؟ میفرمایند آن چیزی که شما از قِبَل خدمت به مردم به دست میآوری خیلی بیش از آن چیزی است که مردم از قِبَل خدمت تو به آنها به دست میآورند. یعنی تو سود کردی مردم ضرر میکنند. این دوتا منطق است یک منطق این است که هرچه بیشتر از من سواری بگیری و کمتر کار کنی ضرر کردی، بیشتر سود بردی. یک منطق هم این است که هرچه بیشتر برای مردم کاری کنی برای خداست، هرچه بیشتر به مردم خدمت کنی تو بیشتر سود کردی تو داری در قالب کمک به مردم به خودت کمک میکنی، تو داری رشد میکنی، بهشت تو دارد فراختر و متعالیتر میشود تو داری به خداوند نزدیکتر میشوی، تو داری آدمتر میشوی. لذا همان مردمی که تو داری به آنها خدمت میکنی همان لحظه به تو فحش بدهند اگر ناراحت بشوی معلوم است خالص نیستی و برای آنها داری این کار را میکنی. تو بگو من به تو خدمت میکنم اما نه برای تو، برای خدا. برای خدا یعنی چه؟ یعنی برای خودم. من میخواهم خودم رشد کنم. لذا از تو طلب ندارم. آن وقت اینجور آدمها وقتی به مردم خدمت میکنند از کسی طلبکار نمیشوند مغرور نمیشوند وقتی مردم اینها را نبینند پسشان بزنند، تو برایشان یک عالمه کار کردی انگشتت رو توی دهانشان بگذاری گازتان میگیرند برمیگردند به تو فحش میدهند تو داری برای آنها فداکاری میکنی او به تو توهین میکند، حضرت امیر(ع) میگویند اگر طرف حساب تو خدا باشد ابدا ناراحت و پشیمان نمیشوی. حتی آن لحظهای که به تو فحش میدهند باز فکر آنها هستی و باز مشکل آنها را حل میکنی. یک وقتی شهید بهشتی پیش امام(ره) بود میگفت آقا خیلی علیه من تبلیغات میکنند همه جا هر روز مرگ بر بهشتی، روزنامهها، این طرف و آن طرف که آی ارتجاع، تئورسین راست افراطی، چماقدار و... خیلی آن زمان به بهشتی فحش میدادند چون کارآمدتر بود از دو طرف او را میزدند. خیلی خسته شده بود رفته بود پیش امام، آن موقع امام(ره) هنوز قم بود، رفته بود به امام گفته بود که آقا من دارم میبُرم اینها این همه فحش میدهند من که کاری نکردم چیزهایی که میگویند، اینها منظور و هدفشان به اصل نظام و انقلاب و شماست، بهانه میکنند به من فحش میدهند، اگر من بهانه آنها هستم میخواستم به من اجازه بدهید من کلاً کارهای حکومتی را رها کنم سراغ کارهای طلبگی و علمیام بروم. هر روز فحش، هر روز شایعه، تهمت، دروغ، پروندهسازی، تحریف، جعل خبر. امام(ره) به آنها چه گفت؟ همان جا مردم داشتند شعار میدادند که درود بر خمینی، روح منی خمینی و... امام(ره) به ایشان گفت آقای بهشتی مردم چه دارند میگویند؟ اگر همین مردمی که دارند میگویند درود بر خمینی، فردا همینها بگویند مرگ بر خمینی، برای من مساوی است! در هر دو حال، من وظیفهام را انجام میدهم و آن خدمت به مردم است چه بگویند مرگ، چه بگویند درود، من اصلاً به اینها کاری ندارم که اینها میفهمند؟ نمیفهمند؟ تشکر میکنند؟ نمیکنند؟ حضرت امیر(ع) به مسئولین حکومتی گفتند شما مراقب خودت باش، با تمام قدرت به مردم خدمت کنید و بدانید هرچه بیشتر خدمت کنید بیشتر سود بردید، چیزی که از ناحیه مردم به شما میرسد بیش از آن چیزی است که از ناحیه شما به مردم میرسد والسلام. نامه 5- 6 سطری امیرالمؤمنین(ع) به حاکمشان در آنجا. احتمالاً شاید به ایشان خبر رسیده که ایشان آنجا یک کمی سست شده، بیانگیزه شده، که ما این همه کار میکنیم به جایش به ما فحش میدهند، تهمت میزنند یا در ذهنش آمده که ما خیلی هم دقت نکنیم دقت صددرصدی در حد توان نکنیم، پای اصول هم نایستیم هم نایستادیم خیلی مهم است! ممکن است این چیزها بوده که حضرت امیر(ع) اینگونه جواب دادهاند.
یک نمونه دیگر هم که آن فرمان امام(ع) به مالک اشتر است که حکومت اسلامی در آفریقا تشکیل شده اکثر مردم مصر و آفریقا هنوز مسلمان نبودند حکومتشان اسلامی شده بود. حضرت امیر(ع) به ایشان آموزش میدادند که با مسلمانان و غیر مسلمانان چگونه برخورد کند، حقوق غیر مسلمانان را چگونه باید رعایت کنید و حق نداری همه اصولشان را زیر سؤال ببری و بگویی کلاً هرچه اصول آنجا بوده همهاش باطل است! صفر تا صد همهاش غلط بوده است! نه؛ در جامعهای که ارزشهایی هست مگر سال 57 انقلاب شده، مگر تا 57 همه چیز صددرصد خراب بوده، بعد از 57 هم همه چیز صددرصد خراب بوده، بله 80 درصد خراب بوده، بعد هم 70- 80 درصد درست شده، اما نمیتوانیم بگوییم هرچیزی آنجا بوده خراب بوده ضمن این که بعداً هم هرچه درست شده خراب میشود و بعضیهایش شده و باید مراقب باشیم خراب نشود. مگر یک چیزی برای همیشه خراب است و برای همیشه درست است؟ حضرت امیر(ع) به مالک فرمودند آنجا میروی بالاخره یک چیزهایی در تاریخ مصر و شمال آفریقا یک ارزشها و حکومتهایی بودند گرچه اسلامی نبودند اما همهشان که فاسد و ظالم نبودند 4تا کار خوب هم داشتند. همه چیز را نفی نکن، آن چهارتا کار خوب و سنت خوبی که آنجا هست آنها را ادامه بده و تأیید کن. با خرابهایش دربیفت نه بطور مطلق با همهاش و... یکی از فرمایشاتشان هم در رأس فرمان این است: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ...» این فرمان بنده خدا امیرالمؤمنین(ع) است. باز این هم درس است مدام لقبتراشی، لقبهای حکومتی و لقبهای نظامی، روحانی، معنوی، حالا بقیه باید یک احترام به افراد بگذارند ولی بقیه افراد مدام برای خودشان هی لقبسازی و لقبتراشی میکنند. علی یک لقب دارد و آن هم عبدالله است! در فرمانهای حکومتی امیرالمؤمنین هرجا بخواهد برود بزرگ ارتشداران! امپراطور کل جهان! شاهنشاهان و... نه؛ فقط یک کلمه میگوید «هذا ما امره به عبدالله علیبنابیطالب» بنده خدا علی، پسر ابوطالب، چنین فرمان میدهد به مسئول خود، من امیرالمؤمنین، من فرمانده مؤمنین هستم. اما چیز مادی برای خودش تعریف نمیکند. بعد میفرماید: «فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ...» کسی که ولایت و حاکمیت مصر را به او میسپارد به عنوان امانت خدا و امانت مردم «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ...» فرمان اول به مسئولین حکومتی، کل مدیران حکومتی در سه قوه، شما باید باتقوا باشید قبل از این که بخواهد بقیه را باتقوا کنید. شما باید از بقیه آدمتر باشید خودتان باید آدم باشید. نمیتوانید آدم نباشید بعد بگویید ما میخواهیم بقیه را آدم کنیم. خودتان در مسائل اقتصادی، مالی، سبک زندگی، چقدر آدم هستیم؟ دستور اول امیرالمؤمنین به حاکم اصلی آفریقا (مالک) البته بین راه ترور شد ترور شیمیایی مسموم و ترور شد و به آفریقا نرسید. میدانید آنجا حاکم قبلی جناب محمدبنابیبکر بود، محمدبنابیبکر پسر ابوبکر خلیفه اول مسلمین است. پسر ابوبکر جزو شیعیان خالص امیرالمؤمنین(ع) و جزو نیروهای امیرالمؤمنین است. پسر خلیفه اول برادر عایشه است، عایشه دختر خلیفه اول است و در جنگ جمل، خواهر آن طرف بود برادر این طرف بود و چند بار هم محمد رفت با عایشه صحبت کرد که چه کار داری میکنی؟ بعد هم که آنها شکست خوردند حضرت امیر(ع) فرمودند شما خواهرتان را تحت مدیریت خودت بگیر و با احترام او را به مدینه برگرد. دهها هزار خون مسلمانان این وسط ریخته شد، بیعت کردند بعد برای براندازی حکومت اسلامی آمدند. این محمد را حضرت امیر(ع) حاکم مصر کرده بودند. ایشان آنجا شکست خورد، در جنگ با عمروعاص و باند امویها و معاویه شکست خورد، جنازهاش را در پوست الاغ کردند و او را سوزاندند یعنی او را با توهین کشتند. خبر به حضرت امیر(ع) فرستاد – در نهجالبلاغه هست – حضرت امیر(ع) برای محمد پسر ابوبکر اشک ریختند که بعد مالک اشتر را فرستادند و فرمودند برو آنجا مصر را از آنها پس بگیر. که ایشان هم بین راه این خبیثها او را مسموم و شهید کردند. ولی این یک چیز افتخارآفرین و یک مبنایی برای فلسفه سیاسی و فقه سیاسی و علوم سیاسی تا ابد هست که قدر آن هنوز درست دانسته نشده است. یک بخشی هم در سازمان ملل زدند. فرمودند دستور اول من؛ امر اول، در رآس همه فرمانها، مالک تو و هر کسی که در رأس کارهای حکومتی است «بتقویالله» شما باید تقوا داشته باشید. تقویالله یعنی خدا باید محور تصمیمگیریهایتان باشد «و إِیْثَارِ طَاعَتِهِ» هر تصمیمی میخواهید بگیرید ببینید خدا چه گفته همان کار را انجام بدهید. هیچ کار دیگری حق ندارید انجام بدهید باید آن را ترجیح بدهید. ایثار، یعنی ترجیح. این که میگویند فلانی ایثار کرد یعنی بقیه را بر خودش ترجیح داد. استئثار، یعنی خودترجیحی، یعنی اول من بخورم بعد بقیه بخورم. ایثار یعنی بگذار بقیه بخورند بعد من بخورم. این یکی از تفاوتهای اساسی بین حاکم مسلمان و حاکم فاسد است. حاکم مؤمن موقع خوردن میگوید همه مردم بخورند بعد من. حاکم فاسد میگوید اول من بخورم بیشتر هم بخورم بعد اگر چیزی ماند بقیه بخورند. حضرت امیر(ع) میفرمایند این یک مرز بین مدیریت اسلامی و غیر اسلامی است. و بعد «وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ...» به او فرمان داده است که خود را بشکن. خودت را بشکن. یک وقت فکر نکنی مرکز عالم هستی، امضاء تو در جان و مال و آبروی مردم اثر دارد و از بقیه بالاتری. فلانی گفته ما در خداییم یک وجب پایینتر! این را در سایتها خواندم. این یعنی بیدینی. اگر طرف چنین حرفی را زده و به این معنا گفته این طرف بیدین و لامذهب است. طاغوت است. حضرت امیر(ع) میگوید حاکمان در حکومت اسلامی، باید از همه بندهتر و متواضعتر باشد. دستور بدهد اما متواضع باشد. دستور متکبرانه نیست بلکه دستور برای حل مشکلات است. امضایت مؤثر است اما فرمودند أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ؛ علیبنابیطالب به حاکم خود در مصر فرمان میدهد که خود را بشکن. متواضع و مؤدب باش در محضر خدا و همینطور در مناسبات با مردم. «مِنَ الشَّهَوَاتِ...» بخصوص آن موقع که اشتباه میکنی. شهوت یعنی خواسته. شهوت فقط شهوت جنسی نیست یکیاش جنسی است. شهوت پول، شهوت مقام، شهوت قدرت، فرمودند دستور اول من این است که خدامحور. 1- هر کاری میکنی خودت را در محضر خدا ببینی. (تقویالله). 2- أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ؛ هر وقت میبینی میل کردی به یک چیزی و داری رَم میکنی خودت را بشکن! خودت را سرکوب کن. «وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، - کلمههایش مثل مروارید میماند - فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ.» فرمودند که مواظب باش این نفس تو رَم نکند. رَم میکنی. یک کم میبینی رئیس شدی، پول، قدرت، ثروت، شهرت، رم میکنی. مواظب باش رم نکنی، مواظب نفست باش که نفست رم نکند، به طاعت فرمان خداوند اهمیت بده، نفس همواره به بدی دستور میدهد. این هم یک اصل مهمی است. یعنی حضرت امیر(ع) فرمودند بدانید این در شما، همینطور که یک نیرویی است که مدام فرمان به خوبی میدهد، فطرت الهی و وجدان الهی، یک نیرویی هم در شما هست که مدام فرمان به بدی میدهد که این بطور غریزی برای حیوانات بد نیست ولی برای انسانها بد است و سقوط میشود. این آیه قرآن است که جز کسانی که خداوند به آنها رحم کند همه گرفتار این حیوانیت خطرناک هستند و هستیم. فرمودند که خودت را کنترل کن. اینها که در حکومت هستند بیش از بقیه باید خودشان را کنترل کنند. و فرمودند که: «اِملِکْ حَمِیَّةَ أنفِکَ...» مواظب باش با زبان خشن با مردم حرف نزن. گردنکلفتی نکن. قلدربازی برای مردم در حکومت درنیاور. برای دشمن محکم باش اما با مردم متواضع و مؤدب باش. اینها همه مشخصات حکومت دینی و اسلامی در فرمان حضرت علی(ع) است. اِملِکْ حَمِیَّةَ أنفِکَ؛ وقتی که خودمحور هستی و فکر میکنی امضاء و دستور تو منشأ اثر است و برای بقیه تصمیم میگیری و کمکم خوشخوشانت میآید و کمکم باورت میآید و فکر میکنی از بقیه مهمتر و بهتری، تو آدمی و بقیه آدم نیستند. بعد این غرور و خودخواهی چه میشود؟ فرمودند مواظب جوشش و خشم باش، مراقب باش عصبانی نشوی. ببینید یک وقتی کسانی هستند که نمیتوانند خودشان را کنترل کنند مثلاً بنده آدم عصبیمزاجی هستم، من مسئولیت حکومتی که بخواهم مدام مشکلات مردم را حل کند نباید بپذیرم. یا باید خودم را اصلاح کنم یا نباید بپذیرم حرام است که بپذیرم. حضرت امیر(ع) فرمودند که در حکومت اسلامی، مسئولین، مدیران، کارگزاران حکومت باید با مردم مؤدب، متواضع و با لبخند باشند باید صبر و تحملشان زیاد باشد. حتی طرف عصبانی میشود و توهین میکند میگویند تو نباید عصبانی بشوی. خب یک کسی مثل من که اگر کسی فحش بدهد من دوتا فحش جواب او را میدهم، یکی بزند دوتا میزنم، من حق ندارم بروم بگویم من اینجا نشستم مردم بیایید مشکلاتتان را یکی یکی حل کنم! فرمودند یا خودت را اصلاح کن یا حق نداری این کار را بکنی برو یک کار دیگر بکن.
ببینید اینها خطرات است: اِملِکْ حَمِیَّةَ أنفِکَ؛ خشم و خشونت. فرمودند ما در حکومت دینی با مردم خشن حرف زدن و خشن رفتار کردن نداریم، مگر مجرم، دشمن، توطئه. باز آن هم حساب و کتاب دارد. دیگر چی؟ «و سَورَةَ حَدِّکَ،» دیگر چی؟ «و سَطوَةَ یَدِکَ،» دیگر چی؟ «و غَربَ لسانِکَ،» ببینید تکتک اینها به حقیقتی اشاره دارد. یکی این که فرمودند مراقب دستتان باشید. عصبانی میشوید اینجا طرف نشسته به تو توهین میکند میبیند کارش نیفتاد به تو میگوید رشوه میخواهی؟ من کی از تو رشوه خواستم؟ گاهی از این طرف هم مظلوم میشوند همهاش از آن طرف نیست. فرمودند یک مرتبه خشونت در چهرهات آشکار بشود خشونت در دست، بلند شوی یکی توی گوش تو بزنند یا دستور بدهی با او برخورد کنند، دیگر چی؟ «و غَربَ لسانِکَ،» یک مرتبه عصبانی میشوی هرچه به دهانت بیاید میگویی. فرمودند چنین کسانی نباید مسئولیت اجرایی داشته باشند که زبان و دست و نگاهت را نمیتوانی کنترل کنی. عصبانی میشوی، انتقام شخصی میگیری. فرمودند اینها حرام است خط قرمز است. دیگر؟ «و احتَرِسْ مِن کُلِّ ذلکَ بکَفِّ البادِرَةِ،» مراقب باش خودت را حفظ و کنترل کن، هیچ واکنشی در لحظهای که عصبانی میشوید حق ندارید نشان بدهید کلاً باید سکوت کنید و خودتان را کنترل کنید تا خشمتان فرو بنشیند «حتّى یَسکُنَ غَضَبُکَ...» تا خشم آرام بگیرد. عصبانی شدید نه حرف بزن، نه نگاه، نه دستت را تکان بده، بلند شو برو بیرون یا سرت را پایین بینداز و سکوت کن. حتی اگر دارند به تو توهین میکنند و تهمت میزنند تا غضب و خشونت را کنترل کنید، ادبیات خشن در حکومت دینی با مردم نداشته باشید «فَتَملِکَ الاختِیارَ،» مالک اختیار خودت که شدی، وقتی خودت را توانستی دوباره کنترل کنی و حساب شده واکنش نشان بدهی آن وقت بیا بنشین جواب بده. تو را فحش داده، تو با آرامش و لبخند بیا بگو نخیر عزیزم اینطوری نیست. – هرچند همین الآن که دارم این حرف را میزنم خودم عصبانیام از این که طرف به این فحش داده من عصبانی هستم میگویم مگر اینطوری میشود؟ - خب خود امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) اینطوری بودند. اهل بیت(ع) راجع به سیدالشهداء(ع) و راجع به امام حسن(ع) دارد که در مدینه زمان حکومت معاویه، از شام آمده توی خیابان و میگوید اینها بچههای علی و فاطمه و حسین هستند، آمده جلوی امام فحش میدهد به خود امام،بعد به پدر و مادرشان علی و فاطمه! – این راجع به سیدالشهداء(ع) هم نقل شده است و از امام حسن(ع) هم نقل شده است – حضرت نگاه میکنند و میفهمد که نمیداند چه دارد میگوید! خب که فحشهایش را میدهد امام(ع) سرش را پایین میاندازد و سکوت میکند. او خودش میگوید فحش دادم، فحش دادم گفتم الآن یک چیزی میگوید عصبانی میشود دست به یقه میشویم، من هم دنبال بهانه میگردم او را میزنم! حالا نمیداند که دعوا کند کتک را خورده، ولی با این نیت فحش میداده، ولی دیده امام(ع) سکوت کرده است. میگوید اینقدر گفتم تا خسته شدم بعد ایشان سرش را بلند کرد و گفت شما اهل کجا هستید؟ میگوید دوباره به او فحش دادم و گفتم برو فلان فلان... حسین کربلا، حسین عاشورا با آن غیرتش، نسبت به حق میجنگد تا کشته بشود با یک بچه شش ماهه، اما نسبت به مسائل شخصی با یک آدم احمقی روبرو شده اینطوری رفتار میکند. با الاغ که نباید مباحثه کرد باید بگذارید سروصدایش را بکند تمام که شد کاهی، یونجهای به او بدهید. خود او میگوید دفعه سوم که فحش میدادم دهانم کف کرد خسته شدم، به این هم که هرچه فحش میدهم میبینم آرامتر است همینطوری ما را نگاه میکند انگار که گوسفندی دارد بعبع میکند. بعد گفت که شما غریب هستید اهل اینجا نیستید مسافر هستید؟ گفتم بله آقا. گفت ما یک خانهای داریم اینهایی که از آن راه دور میآیند و مسافرند و جایی ندارند معمولاً آنجا میآیند. غذای مناسبی هست، خانه گرم است اگر لباسی، غذایی بخواهید میدهیم ضمناً اگر سؤال هم داشته باشیم جواب میدهیم. فحشها را دادی خسته شدی حالا میخواهی خستگی در کنی یا نه؟ سؤال هم هرچه داشته باشی ما جواب میدهیم. این میگوید من خجالت کشیدم میخواستم توی زمین فرو بروم! گفتم نه آقا من نمیآیم و... ولی ایشان دست من را گرفت گفت شما غریبی، کجا میخواهی بروی؟ هیچ جا بهتر از جای ما نیست. ما را برداشت برد میهمانی، شروع کرد به من خدمت کرد. این آدم بعداً یکی از شیعیان اهل بیت(ع) شد. میگویند در شرایط حکومت وقتی قدرت دست شماست بیشتر از این باید متواضع باشید. طرف آمده میگوید یک معمامله شیرینی کردم، حضرت علی(ع) فرمودند مگر چه کار کردی؟ گفت با یک مسیحی و یهودی یک معاملهای کردم پوستش را کَندم حالش جا آمد هنوز نفهمیده باهاش چه کار کردم! این چند روز دیگر میفهمد که کلاهش را برداشتم! حضرت امیر(ع) عصبانی شدند رنگ چهرهشان عوض شد. فرمودند چه کار کردی؟ گفتم کلاهش را برداشتم میخ اسلام را کوبیدیم. اسلام پیروز شد! فرمود کلاهش را برداشتی؟ حقش را پایمال کردی؟ گفتم آقا حق چیست! مسلمان که نبود، حضرت امیر(ع) رنگ چهرهشان عوض شد و فرمودند به چه حقی این کار را کردی؟ یک غیر مسلمان در حکومت اسلامی اعتماد کرده اینجا دارد زندگی میکند تو به چه حقی کلاه او را برداشتی. تو از ما نیستی «زهوما لنا و علیهما علینا» سود او سود ماست و ضرر او ضرر ماست. گفت آقا حالا که گذشته. فرمود بیخود که گذشته، سریع باید برگردی و معامله را فسخ کنی یا پولش را به اندازه کافی بده یا کالا را پس بگیر. تا آن شخص غیر مسلمان را راضی نکردی دیگر اینجا برنگرد. «و احتَرِسْ مِن کُلِّ ذلکَ بکَفِّ البادِرَةِ» کاملاً از این وضعیت خودت را پاسداری و حراست کن که کنش یا واکنش توأم با خشم و توهین با مردم داشته باشی. اگر به هر دلیل ناراحت شدی مراقب دست و زبان و امضایت باش، مراقب سوء استفاده علیه کسانی بخاطر این مسائل باش «وَ بکَفِّ البادِرَةِ تَأخِیرِ السَّطوَةِ،» این قدر خودت را کنترل کن که خشمت بنشیند بر خودت مسلط بشوی بعد فرمودند «و لَن تُحکِمَ ذلکَ مِن نفسِکَ...» نمیتوانی این وضعیت روحی و این قدرت اخلاقی و روحی را در خودت تقویت و نهادینه کنی «حتَّى تُکثِرَ هُمُومَکَ» مگر این که زیاد به یاد قیامت و غصههای قیامت باشی. این کار اگر به فکر قیامت نباشی خیلی سخت است چون داری خدمت میکنی به تو تهمت هم میزنند. داری مشکل طرف را حل میکنی میآیند به تو فحش هم میدهد. خیلی سخت است خودت را کنترل کنی، اما اگر به یاد قیامت و غصههای قیامت باشی آن وقت خواهی دید که تحمل آدمهای احمق و بیادب چقدر آسان میشود. قدرت تحمل تو بالا میرود. «بِذِکرِ المَعادِ إلى رَبِّکَ» به این فکر کن که به محضر خداوند خواهی رفت و برخواهی گشت. آن وقت تحمل مردم و مشکلات آنها آسان میشود.
اگر دوستان سؤالی دارند بفرمایید.
یکی از حضار: مطالبی که فرمودید با شاخصههای مسئولین که حکومت امیرالمؤمنین اینگونه است گفته بخشی از آن نصیحت خود ماست که هرکسی مقتضای مسیر زندگی خودش هست. اما یک سؤالاتی به وجود میآید، وقتی ما اسامی و عملکردها را میبینیم خیلی وقتها با این شاخصهها نمیخواند رهبری عید فطر پارسال یا دو سال پیش بود سر بحث حقوقهای نجومی گفتند کسی که حقوق 20 میلیونی میگیرد اگر تخطی هم نکرده این لیاقت مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی ندارد. چند وقت بعد منتشر میشود و با افتخار میگوید که من 19 میلیون حقوق میگیرم، خب این سؤال ایجاد میکند اگر بگوییم مسئولین که توسط مردم انتخاب میشوند و گردن مردم است، انتصابات رهبری که مسئولیتش با ایشان است. شما این را چگونه تحلیل میکنید؟
جواب استاد: جواب استاد: ببینید مبنای هیج کس و هیچ جا بحث توجیه هیچ مسئلهای نیست که اینجا غلط است ولی عیبی ندارد غلط باشد. اینجور موارد روشن باشد از این جهت رهبری و غیر رهبری فرقی نمیکند. اما یک وقت وارد مصادیق میشوید یک مشکل این است که این قضیه را قانونی کردند که خلاف قانون نیست. مشکل این است که، ببینید در دهه 60 هم اینها خلاف قانون نبود ولی اصلاً کسی این کارها را نمیکرد. ما در دهه 60 خیلی مسئولین و کسانی را داشتیم که اولاً میگفتند هر لحظه ممکن است فردا ما را ترور کنند و من واقعاً خیلیها را میشناختم که حقوق نمیگرفتند و به حداقل اکتفاء میکردند. حالا من آن موقع که خیلی با مسئولین ارتباط نداشتیم الآن هم ندارم مگر در شورای خودمان، جای دیگری ارتباط ندارم. ولی آن زمان که ما جنگ و جبهه بودیم فرماندهانمان را میدیدیم، مسئولین بالای رده یک ما چطور آدمهایی بودند. شهید برونسی، ایشان بنا بود، قبل از انقلاب درس طلبگی خوانده بود و کارش هم بنایی بود فرمانده تیپ بود، مسئول محور بود و این با ماشین سپاه، وقتی که مرخصی مشهد بود، بیشتر که در جنگ بود، با ماشین در خانهاش رفته بود پارک کرده بود، شب بچهاش برایش مشکل پیش آمده، برف هم میآمده، این بیرون میآید ماشین سپاه را روشن نمیکند که با ماشین سپاه بچهاش را به بیمارستان ببرد. که صدتا توجیه دارد. میدود بچه را بغل میگیرد میدود توی خیابان میآید که یک ماشین پیدا کند بعد هم میگویند که چرا بچه را اینطوری بغل کردی ماشین که هست، شهید برونسی گفته توی باک ماشین بنزین نیست بلکه خون بچههاست! شهید همّت میگوید که خانم ایشان یک وقت در تلویزیون داشت خاطره میگفت – الآن شک کردم نمیدانم خانم شهید باکری بود یا شهید همت – گفت از منطقه آمد از بس گِل و خاک بود، با همان لباسهایش زیر دوش رفت. آن شب ما مهمان هم داشتیم دوباره فردایش باز باید به منطقه میرفت، مهمان داشتیم ولی هیچی در خانه نبود که بخوریم، رفت یک مقدار نان خشک آورد سر سفره با آب، گفت همین که هست، اگر واقعاً گرسنهتان باشد همینها را میخورید اگر نخورید معلوم میشود که گرسنه نیستید. بعد میگوید به او گفتم این طبقه پایین این همه غذا هست کنسرو بوده و... گفته آنها برای ما نیست آنها برای رزمندههاست ما که حق نداریم برویم از آنها بیاوریم، در حالی که میتوانسته صدتا توجیه بیاورد ولی نمیکند. شما وقتی میبینید که کل زندگی امام(ره) را یک چمدان هم پر نمیکند. دوستانی که مسئول دفتر رهبری هستند در مصاحبهاش خواندم میگوید ایشان که اولاًاز بیتالمال حقوق نمیگیرد، هر شش ماه اگر آن ماشین استفاده شخصی کرده باشد پول بنزین و استهلاک ماشین را به بیتالمال میدهد و یکی از دوستان که ارتباط داشت میگفت پاسداران رهبری از ما قرض میکنند! خب ما در حد رهبری خاطرمان جمع است، موارد دیگر، آدمها بستگی به آدمها دارد. کسی که میگوید ما داریم 18 میلیون میگیریم این دارد قانون را عمل میکند منتهی بحث این است که آیا بخصوص کسانی که در نهادهای انقلابی هستند حق دارند تا ته قانون بروند؟ یا نه، یک بخش و جای خالی هم برای قانون بگذارند بگویند اینجا قانونی است ولی ما نمیرویم. این یک. دوم این که قانون نباید اصلاح بشود؟ میگویند اگر طرف کار خصوصی برود میگوید من خودم ده برابر این درمیآورم. اتفاقاً جوابش همین است تو اگر میخواهی کاسبی کنی برو بیرون از حکومت کاسبیات را بکن. در حکومت جای کاسبی نیست. این یک مسئلهای است که در دهه 60 جزو محکمات و مسلّمات ما بوده، الآن جزو مشکوکات و متشابهات شده استدلالش این است که من الآن بخواهم 3- 4تا بچه، عروس، داماد، اجاره خانه بدهم، و... همین الآن در تهران 17- 18 میلیون هم کم میآید، ما هم خلاف قانون نکردیم داریم تمام وقت هم کار میکنیم. استدلال او این است. ما از این آدمها انتظار داریم ایثار داشته باشند نه این که تا ته قانون استفاده کند. بگذر! چطور در دهه 60 بعضی از مسئولین بودند هزارتا مشکل داشتند برنمیداشتند. من که خودم نیاز نداشتم در همه آن سالها هم که جنگ بودیم یک قرون هم نگرفتیم ولی همانهایی که باید میگرفتند یعنی زن و بچه داشت، خانه و زندگی داشت، با پول آن موقع چندصد تومن، هزارتومن حقوقش در ماه میشد من میشناختم که جزو فرماندهان ما بودند، ما بسیجی بودیم، آنها سپاهی بودند، بخدا پول نمیگرفت، خجالت میکشید انگار دزدی کرده! یک شب از این رفقای ما بودند که سر ماه عزا میگرفتند که میخواهند بروند حقوق بگیرند! انگار میخواهند بروند دزدی یا عرق بخورند یا مشروب بخورند! واقعاً اینطوری بودند اینقدر بدشان میآمد که ما برویم پول بگیریم؟ خب بعد زن و بچهات گرسنه هستند اجاره خانه داری، گرفتاری داری، اینها چه میشود؟ این هست. ما یک خلأیی بین قانون و ایثار، قانون و انقلاب، قانون انقلاب یک چیز است قانون رسمی یک چیز است. این فاصله وجود دارد. شما خودتان را برای 10- 20 سال دیگر آماده کنید به شرطی که تا آن موقع دزدی نکرده باشید، چون بعضی از شماها تا 20 سال دیگر جزو همان پدرسوختهها هستید. این که میگویم برای این است که 20- 30 سال پیش دیدم بچههایی را که در دهه 60 آتش انقلابی بود، آقا همه دزدند! کثافتها! لجنها! عدالت مطلق. که ما میگفتیم اقلاً امام را قبول داری؟ خب حالا امام! بعد در دهه 90 همین آدم اختلاس کرده است! بعد که با او حرف میزنی همین حرفهایی را میزند که امیرالمؤمنین(ع) اینجا جواب دادهاند که تا چه زمانی ما بار بدهیم ما شدیم گاو شیرده مردم! خودمان مگر آدم نیستیم؟ زن و بچه ما مگر آدم نیستند؟ مگر اینها حق ندارند؟ خب حق دارند حق بقیه را که ندارند حق خودشان را دارند.
خب اذان گفتند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی