چگونه با مردم؟ (امام محمد تقی ع، دین مردمی)
در جمع دانشجویان استان های کرد نشین _ میلاد امام جواد ع _ ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
به مناسبت این ایام که متعلق به حضرت محمدبنعلی، امام جواد(ع) است میدانید که حضرت رضا(ع) تکفرزند بودند و ایشان در سن بالا هم بودند که حضرت جواد(ع) به دنیا آمد. دوتا لقبی که به ایشان دادند جود و تقواست، این دو صفت: جواد و تقی، تقوا یعنی هیچ رفتاری از ایشان سر نزد و هیچ گفتاری از ایشان سر نزد مگر مبنای تصمیمگیری حق و خدا بود. یعنی در تمام رفتار و گفتار و حرکات و سکنات خود، ایشان خدامحور بود. نگاه میکرد چه درست است همان کار را انجام میداد نه کاری که دلم میخواهد! تقوا یعنی همین. جود و جواد؛ بخشش و بخشیدن مردم و بخشیدن به مردم و به انسان. این دوتا صفت دوتا روش گفتگو با مردم است. مردم همین دو صفت را که در حضرت محمدبنعلی(ع) هست این دوتا صفت را در هر کسی بینند دنبال او راه میافتند و حرفش را میپذیرند. دنبال قدرت و ریاست و ثروت و شهوترانی و این که ما انسانها را وسیله و ابزار برای خودش نمیبیند با ماها مثل دستمال کثیف برخورد نمیکند تمام هدف او خداست و دوم خدمت به خلق و محبت به انسان. جود؛ همین دوتا. از همینجا شروع کنید. جود یعنی من هرچه دارم متعلق به همه است. یعنی من دور خودم سیم خاردار و حصاری نکشیدم و نمیکشم که یک چیزهایی است فقط برای من است هرچیز متعلق به من است متعلق به همه شماست، جود و جواد یعنی این. یعنی من خودم را هیج جا بر دیگران ترجیح نمیدهم هرچه دارم متعلق به شماهاست بیایید بردارید برای من هیچ چیز نگذارید. عدالت یعنی سهم من برای من و سهم تو هم برای تو. جود یعنی سهم تو برای تو و سهم من هم برای تو. این یک نکته. تمام پیامبران اینطور بودند این یک راه اثرگذاری است. یکی تقوا که من دنبال منافع خودم نیستم در سیاست، در اقتصاد، در تحریم، دنبال این هستم که چه باید بکنم نه این که چه دلم میخواهد که بکنم! این میشود تقوا. خودم را مدیریت میکنم هدف من متعالی است، هدف من خودم نیستم. تقوا یعنی این. جود یعنی همه جا دیگران را بر خودم مقدم میکنم. هرجا هست، صف نان است، غذا است، آب است، امکانات است و... هرچه هست بقیه جلو بروند و من ته صف میروم. تو سهم خودت را خوردی؟ بله، باز هم نیاز داری؟ بله. خب بیا سهم من را هم بردار بخور. این یعنی جود. اینها فرزندان پیامبر و شاگردان پیامبر هستند. سیره پیامبر(ص) یک بخشی هم همینهاست اینها محصولات سیره پیامبر هستند هم فرزند نسبی پیامبر هستند و هم فرزندان معنوی و فکری پیامبر هستند اینها حافظان دین خدا هستند. صفاتی که در امثال من و من اصلاً نیست در خودِ من که قطعاً نیست. میفرماید که هرجا آگاهی و علم است باید تنگ آن تواضع و فروتنی باشد اگرنه جواب نمیدهد. پروفسور دهر، علامه دهر و نابغه باش، امام جواد(ع) میفرمایند که اگر متواضع نباشی و خودت را از بقیه بالاتر و مهمتر بدانی این علم و آگاهی و تخصص جواب نمیدهد نه در دیگران میتوانی تأثیر بگذاری و نه میتوانی خدمت واقعی بکنی. این یک مشکلی است که اغلب بسیاری از کسانی که از بقیه در مباحث علم و تخصص بالاتر هستند یک نوع خودبرتربینی و خودبزرگبینی هم در آن هست، ممکن است به زبان نگوید به زبان بگوید ما کوچک شماییم ولی ته دلش این است که ما بزرگ شماییم! یادتان نرود که من بزرگ هستم! لذا اگر وارد یک جایی بشوند و به من تعارف نکنند بدم میآید، نگویند اینجا بنشین، یا نگاهت نکنند و محل نگذارند که اصلاً تو کی هستی، خب ناراحت میشویم، چرا ناراحت میشویم برای این که این بیماری روحی را داریم در حالی که آنهایی که حقیقتاً عالم هستند اینطور نیستند. امام(ره) نجف که حرم میرفت، یکی از شاگردان ایشان میگفت که، قبل از انقلاب که امام(ره) نجف تبعید بودند، میگفت ایشان که به حرم میرفت که مردم ایشان را نمیشناختند عرب و عجم آنجا بودند ولی کسی ایشان را نمیشناخت. در صف هم به سختی باید میرفت ما جلو رفتیم که مردم را کنار بزنیم که آقا دارند میآیند و... امام(ره) از پشت روی شانه من زد که آقا کیست؟ به من چه کار داری؟ این همه آدم آمدند زیارت من هم آمدم زیارت! گفتم نه آقا شما متوجه نیستید من باید وظیفه خودم را انجام بدهم. میگوید یک دالانی باز کردم سه – چهار متر برگشتم دیدم امام نیست راهش را کج کرد و توی جمعیت رفت! گفت برای خودت راه باز کن برو، من از کسی بالاتر نیستم برای چی مردم کنار بروند که من بروم زیارت کنم؟ برای چی؟ یا میگفت یک وقتی امام داشت از درس میآمد خب وقتی که استاد میآید شاگردان و طلبهها دنبالشان راه میافتند که سؤال کنند محبت کنند یا احترام بگذارند، بعضیها از این هم بالاتر بود بحث علم و محبت نبود بحث این که یک مغازهای باز بشود که لشکر فلانی آمدند و بعضیها هم بودند در این حدها نبودند دنبال بازارگرمی بودند که هرکس راه میافتد جمعیت بیشتر، معنیاش این است که این شاگردان بیشتر دارد این ملاتر و مهمتر است. امام(ره) این نوع دومش که پیش میآمد به شدت ناراحت میشد. میگفت یک وقتی امام داشت میرفت یک جایی که اول نمیدانستیم کجاست ایشان داشت میرفت ما هم با امام راه افتادیم، یک ده – بیست قدم آمد گفت ببخشید شما کجا میخواهید بروید؟ من دارم یک جایی میروم شما دارید کجا میروید؟ گفتیم ما هم داریم خدمت شما میآییم، گفتند نه شما هرجا میخواهید بروید بعد من هم میروم! 20- 30 نفر آدم دنبال من راه میافتید سروصدا، مردم هم توجه کنند! بعد گفت امام رفت بعضی از ما هم با فاصله رفتیم دیدیم ایشان رفت درب خانه علامه امینی که مریض بوده عیادت ایشان رفتند. تا رفتند داخل، ما هم گفتیم پشت امام داخل برویم که ببینیم امام و علامه امینی چه میگویند؟ میگویند تا امام رفت داخل، پشت سرش را در را بست که یعنی آقای علامه امینی را میخواهید ببینید بعداً بروید ببینید چرا با من میآیید؟
یک مورد دیگر هم محبت با خلق و با مردم است که در طول تاریخ جواب داده است. بیشتر از حرفهایی که به من مردم میزنید خدمت به مردم جواب میدهد. اصلاً لازم نیست حرف بزنید. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای مردم نوکری و خدمت میکردند. طرف آمده به امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) فحش میدهد توهین میکند به علی و فاطمه(س) توهین میکند، اینها میفهمند که این بازی خورده، فحشهایش را خوب میدهد امام(ع) میگویند خب شما غریبی، اینجا میخواهید شب کجا بخوابید؟ غذا؟ استراحت؟ میشود میهمان ما باشید. جواب فحشهایت میشود میهمان ما باشی؟ به زور میبرند غذا و محل خواب و استراحت پول و کمک به او میدهند. شب یک آدم فحاش مریض ضد اهل بیت را تحویل گرفتند هیچ هم موعظه و صحبت هم با او نکردند فقط عمل. صبح یک مسلمان محبّ اهل بیت از خانه اینها بیرون میآید و به شام میرود و جزو مبلّغین اهل بیت(ع) میشود. این هم یک مسئله است. در کار فرهنگی میگویند رفق؛ یعنی ملاطفت و رفیق بودن با طرف. این یک شرط و اصل است که پیامبر(ص) اینطور بودند. امام جواد(ع) فرمودند: «صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ یحْتَاجُ إِلَی أَنْ یکونَ عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ...» کسی که میخواهد جامعه را یک گام جلو ببرد، تربیت کند، هدایت کند، اثر مثبت فرهنگی در جامعه بگذارد یحْتَاجُ إِلَی أَنْ یکونَ؛ این باید چندتا شرط داشته باشد: 1) عَالِماً بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ؛ اولاً باید سواد دینی و آگاهی داشته باشد خودش بفهمد ارزش چیست؟ ضد ارزش چیست؟ همینطور ندانسته میخواهد دیگران را درست کند یکی را میخواهی خودت را درست کند. بداند چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست است. معرفت دینی داشته باشد. 2) «فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ...» - خیلی عجیب است - میگوید حتی در یک توصیه یا دستوری که میدهی و دیگران را امر به معروف و نهی از منکر میکنی حتی در یک موضعگیری هدف او منافع نفس خودش نباشد. ما مثلاً میخواهیم کار فرهنگی میکنیم دیگران را داریم امر به معروف میکنیم وسطهایش میخواهیم ریاست خودمان را هم جا بیندازیم! این که من از تو بهترم، به من باید احترام بگذارید به من باید برسید، این را هم میخواهیم وسطهایش جا بیندازیم. میگویند این که میخواهید کار فرهنگی اثر کند یک شرط آن این است که آگاهی داشته باشید، سواد داشته باش چرا به مردم چرند میگویی؟ خب ما یک مشکلی که داریم این است که بعضی از رسانهها و اشخاصی که به نام دین و ارزشهای انقلابی و دینی و مکتب حرف میزنند، کتاب مینویسند و صحبت میکنند یک چیزهایی میگویندکه اصلاً ربطی به مکتب ندارد خودش سواد ندارد، پراکنده یک چیزهایی میبافد و میگوید. این مشکل اول. آدم جاهل نباید سخنگوی مکتب بشود، باید زحمت بکشی و سی سال باید شبانه روز، روزی ده ساعت کار کنی، بچههای دانشجو و طلبههای جوان از بعضیها میپرسند که آقا چه کار کنیم ما اینطوری بشویم یا فلان کار را بکنیم؟ با بشگن نیست که یک بشگن بزنید اینطوری بشوید! چراغ علاءالدین! اینطوری نیست شبها که بقیه میخوابند نباید بخوابی؛ آنها میروند تفریح، پارک، سینما، تو نباید بروی باید بیدار بشوی و بنشینی کار کنی. بعضیها دنبال فوت و فن یک شبه ملاشدن هستند، کاش دنبال میانبُر باشند. میبینید طرف در یک رشتهای 10- 20 سال کار کرده، روی ارزش، روی شکل، روی محتوای آن زحمت کشیده. پس یک) آن مقداری که میدانی به بقیه منتقل کن، چیزهایی که نمیدانی از خودت پرت نباف. در چیزهایی که میدانی حرف بزن. ممکن است خراب کردن زمینه کار و فکر باشد، آتو دادن دست دشمنان مکتب است، مسخره کردن مطلب است. باید حرفی که میزنی قابل دفاع و محکم باشد. باید روی آن مطالعه کرده باشی، مستدل و مستند باشد. با خودمان بگوییم ما هم این کار مثبت فرهنگی را انجام میدهیم و هم وسطهایش یک چیزی هم جیب میزنیم یا یک جایی مشهور میشویم رئیس میشویم وسطهایش باید یک چیزی گیر ما بیاید. میفرماید این هم اثر ندارد. میدانید چرا این همه حرفهای خوب همه به هم میزنند اثر ندارد؟ یک علت آن این است که طرف اصلاً خودش نمیفهمد حرفی که میزند بلد نیست به 3- 4تا سؤال جواب بدهد و استدلال کند، همینطوری روی هوا میگوید. یک علتش هم این است که «فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ عَمَّا یَأْمُرُهُمْ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنْهُ...» این بکن نکنها و برو نروهایی که میگوید پشت صحنهاش علاوه بر این که مسئله مکتب و انقلاب و ارزشهاست یک نانی هم برای خودش دارد و مخاطب این را میفهمد، مردم میفهمند. مردم فرق مسئول متدین و مسئول بیدین را در حکومت اسلامی میفهمند. مردم فرق آخوند دیندار و آخوند بیدین را میفهمند. مردم فرق رسانه صادق و کاذب را میفهمند حتی همانهایی که شما ظاهراً فکر میکنید هیچی سرشان نمیشود. دیدید که دو نفر هستند دارند یک چیز را میگویند ولی مردم میگویند او کلاهبردار است، با این که حرفهایش همه درست است، این راست میگوید، "خاصّته نفسه" دنبال منافع خودت نباش، از این چیزها فارغ باش. «نَاصِحاً لِلْخَلْقِ...» خیر مردم را بخواهید و منافع مردم مورد نظرتان باشد آن اثر میگذارد. همه چیز را برای مردم میخواست منافع آنها برایش مهم بود. و «رَحِیماً رَفِیقاً بِهِمْ...» مهربان و رفیق مردم بود، با مردم اهل رفق و مدارا بود، خدمت به خلق و رفیق مردم بودن.
و شناخت وضعیت و موقعیت خاص همان محیط است و این که پاسخهای درستی برای آن در نظر داشته باشیم یعنی یک مسائلی هست که عمومی و همه جایی است و یک مسائلی است محلی. اصل حرف یکی است اما شیوه عمل، چی مهم است؟ چه چیزی کمتر مهم است، فرق میکند. من یک مثال جهانی بزنم. مثلاً در دنیا مارکسیست است که از اسلام سؤال میکند، مسئله اصلی او معنویت و آخرت و اخلاق نیست، او مسئله اصلیاش فاصله طبقاتی و برابری اقتصادی و سرمایهداری است. خب حالا اگر یک کسی سؤال میکند اسلام چیست؟ به او بگویند بنشین میخواهم ادله توحید را به تو بگویم، خدا هست، به این دلایل. خب درست است که مارکسیست معتقد به خدا نیست و میگویم نیستم، که خیلیهایشان هم مارکسیست فلسفی نیستند مارکسیست اقتصادی هستند یعنی سوسیالیست هستند نه مارکسیست ولی تو الآن باید با این آدم، باید بررسی کنی که این چرا میگوید من مارکسیزم هستم با این که اصلاً مارکسیست را نمیداند. چرا؟ چون این دغدغه فقر و نابرابری دارد و راه حلی به او پیشنهاد نشده جز مارکسیزم، مارکسیزم را با مسیحیت و کلیسا و پاپ مقایسه میکند میگوید این نماد دین است و اصلاً به برابری و فقر و گرفتاری کاری ندارد این هم نماد دفاع از برابری دارد میکند میگوید اصلاً خدا باشد به من چه! خدا هست یا نیست در زندگی من چه اثری دارد؟ حالا این از شما سؤال میکند که ببخشید اسلام را تعریف کنید. کسی که تشخیص درست ندارد میگوید بنشین ادله اثبات خدا را به تو بگویم. اصلاً مسئله او خدا نیست چون تازه خدا را اثبات کنی میگوید خب خدا را اثبات کردی مشکل ما چه شد؟ ما گرسنهایم! بچههایمان را داریم از گرسنگی میفروشیم. این باید بگوید آن دغدغه تو که برابری و برادری و رفع شکافهای طبقاتی است اسلام راجع به آن چه میگوید؟ تو نگو اسلام از خدا شروع میشود ما باید از خدا شروع کنیم بعد مرتبه چهارم و پنجم به اقتصاد میرسد. نخیر؛ اینجا بحث منطق نیست، اینجا بحث نیاز است. بعضیها دنبال دلیل برای دین هستند بعضیها را باید دنبال علت بود که چرا این به این نتیجه رسیده است؟ این استدلالی ندارد، این مشکل دارد. این اشکال نظری ندارد این مشکل عملی دارد. خب با آن باید بگویی این یک دینی هم هست غیر از دینی که شما دارید. آن دین، این برایش مسئله است کنار توحید دارد از عدالت اقتصادی هم حرف میزند میگوید فقر دیوار به دیوار کفر است. میگوید سرمایهداران حق فقرا را خوردند. این روایت از پیامبر(ص) است. امام صادق(ع) نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: «... و إنّ الناسَ ما افتَقَرُوا، و لا احتاجُوا، و لا جاعُوا، و لا عَرُوا إلاّ بِذُنوبِ الأغنیاءِ» مردم فقیر نشدند، گرسنه نشدند، برهنه نشدند، مگر به خاطر کثافتکاری سرمایهداران. خدا حق شما را نخورده بلکه سرمایهدارها خوردند. نان تو سر سفره آن دزد است. خب وقتی این را برایش بخوانی میگوید عجب، دین مگر از این حرفها میزند؟ دین ما میگوید این چیزها را ولش کن اینها دنیا است ولی دین شما میگوید قسط، عدالت در کنار توحید. آیه کنز را برایشان خواندم کمونیستها بلند شدند برای قرآن کف زدند. اینهایی که میگویند اصلاً خدا نیست برای آیه قرآن بلند شدند کف زدند. بعد میروید توی بوداییها در هند، هندو، بودایی، دغدغه اصلی او مسئله حاکمیت و فلسفه سیاسی نیست دغدغه اصلی بودایی شما باید به بُعد معنوی قرآن و توحید را بیشتر برجسته کنید. مثلاً بحث فمینیستی است شما در یک محیطی که بحث خانواده و حقوق زن مطرح است شما وقتی میخواهید مکتب را معرفی کنید نباید بگویید حالا آنها باشد فعلاً ببین توحید، نبوت، امامت، عصمت، الآن باید همه اینها را اول باید به تو اثبات کنم بعد به مسئله خانواده و حقوق مرد و حقوق زن و حقوق کودک برسیم! نه، دغدغه او اینها نیست با او باید با مسئله خودش شروع کنی. او را اول روشن کن که اسلام در این موضوع چقدر انسانی و عادلانه، غیر از این که الهی است، صحبت کرده، بعد این علاقمند میشود که برگردد بگوید ریشه این حرفها کجاست؟ بعد خودش به سمت توحید و عدالت و معاد میآید. جمعی NGOهای حقوق حیوانات، - برای من اتفاق افتاد – یک جمعی گفتند حقوق حیوانات حقوق سکولار است چون دین که به حیوانات کاری ندارد، حقوق بشر ندارد چه برسد به حقوق حیوانات! پیامبر(ص) میبینند بوی بدی از توی طویله میآید میروند میبینند طویله خیلی کثیف است اصلاً آنجا را تمیز نمیکنند رفت گفت چرا اینجا اینجوری است اینجا را تمیز کن، گفت آقا حیوان هستند، پیامبر(ص) فرمود حیوان دارد اینجا زندگی میکند باید طویله حیوان را چنان تمیز کنی که بشود در آن نماز بخوانی. این حقوق حیوان است. حضرت علی(ع) فرمودند به حیوان هم حق ندارید دروغ بگویید. طرف گفت مگر به حیوان هم دروغ و راست میگویند؟ فرمود بله، وقتی حیوان به تو اعتماد میکند تو به او وعدهای میدهی که او میفهمد اگر به آن وعده عمل نکنی خائن هستی. گفت یعنی چه؟ گفت مثلاً گوسفند توی طویله است میخواهی او را بیرون بیاوری نمیآید، علف دستت میگیری جلویش تکان میدهی این به تو اعتماد میکند میگوید خب ما از طویله بیرون برویم علف را بده، تو داری با او قرارداد امضاء میکنی، تو داری با او تعهد میکنی که بیا بیرون من به تو علف میدهم، او هم قبول کرد فهمید و به تو اعتماد کرد. بعد فرمودند اگر به او علف را ندهی تو خائنی. و در قیامت عذاب خواهی شد اهل جهنم هستی چون به حیوان دروغ گفتی. خب این حقوق حیوانات است. راجع به حقوق گیاهان علاوه بر مسائل عمومی ببینید چه مسائل خاصی آنجا هست آنها را در اولویت قرار بدهید. مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی، مسائل ناموسی، شکلهای مختلف آن همه جا هست. یک مثال بزنم. یکی از چیزهایی که رسانههای دشمن زیاد روی آن کار میکردند و میکنند یکی مسئله قومیت است و یکی هم مسئله مذهب است. خب شما برادران همه کُرد هستید و در مناطق کُردنشین هستید. هر دوتا اینها مسائل تبلیغات و رسانهای دشمن است هم رادیوهای بیگانه، هم ماهوارهها و فضای مجازی، یارگیری میکنند. راجع به همین مسئله دو جور میشود برخورد کرد. یکی بگوید آقا حرف از آن نزن، پاسخ هیچ سؤالی را ندهید، ابهام بوجود بیاید. یک بچهای دارد آنجا زندگی میکند واقعاً این حرفها به گوشش خورده باور کرده، یکی هم بحث مذهب است، شیعه، سنی، مشرک است مشرک نیست. ما تا الآن بیشتر احساس میکنم در رسانههای خودمان از کنار این مسائل عبور کردیم گفتیم بگذار بگویند! یا هم ایستادیم کار به جای باریک بکشد طرف درگیر فیزیکی بشود بعد طرف درگیری فیزیکیاش رفتی، هر دویش غلط است. خیلی از این هزینههای بیخودی که در مسائل مختلف داده میشود اگر یک کار فرهنگی سالم و درست و به موقع انجام بشود خیلی از مسائل حل میشود. در روستاهای خوزستان با بچهها رفتیم برای همین کارهای اردوی جهادی. بعضی از مناطق آنجا شیعه هم هستند ولی محروم و گرفتار هستند. بعد میگوید که در این کشور به همه میرسند الا به ما. خب عین این قضیه را توی یک روستایی در آذربایجان میروی، یک بچه متدین تُرک که خودش در کارهای اردوی جهادی است میگوید آقا ببینید به همه رسیدند ولی این منطقه ما فراموش شد. یا بچههای کُرد میگویند اصلاً کسی به ما کاری ندارد! یا بلوچ همین است. در همین مشهد خود ما، یک کسی گفت اینها به همه رسیدند الا اینجا که شهر امام رضا است انگار ماها نیستیم قربان امام رضا بروم اگر ما این امام رضا را نداشتیم معلوم نبود اینجا چطوری بود! حالا این را نه باید انکار کرد و نه باید سرکوب کرد. باید درست مدیریت کرد. طلبکار باید احساس مسئولیت بکند، آنهایی که مسئولیت دارند عمل نمیکنند همینطور. راجع به همین کُردها – قبل از انقلاب بود - از اول انقلاب هم یکی از طرحهایی که سرویسهای جاسوسی و ساواک شاه و اسرائیل و صدام و آمریکا شروع به تجزیه کشور کردند آذربایجان و ترکها از ایران جدا بشوند، بلوچستان جدا بشود، خوزستان بشود عربستان جدا بشود، کردستان جدا بشود – چون شما کُرد هستید دارم میگویم – شما اول انقلاب نبودید که ببینید چه اتفاقی افتاد یک عالمه گروههایی که اصلاً کُرد نبودند توی کردستان ریختند، همه بچههای تهران بودند توی کردستان ریختند یک مرتبه خلق کُرد، خلق کُرد یک شلوار کُردی پایشان کردند و یک چیزی هم به کمرشان بستند اینها از کُردها کُردتر شدند! حالا بندگان خدا مردمان کُرد همیشه متدین، همیشه زحمتکش، اینها یک مرتبه به عنوان خلق کُرد سخنگوی کُردها شدند. بعد پرچم تجزیه از ایران را بالا بردند. طبق تاریخ مکتوب شرق و غرب عالم، کُردها از قدیمیترین اقوام ایرانی هستند. هرجا کُردها باشند ایران است. جدایی کُردستان از ایران یعنی چه؟ اصلاً از ماد و فارس که شروع شده که هر دوی اینها دوتا نژاد نبودند، پارت و پارس و ماد که دوتا نژاد نبودند اینها دو رگه از یک نژاد بودند معمولاً کُردها را به مادها برمیگردانند، حالا البته حساب و کتاب اینها هم اغلب تخمین و حدس و گمان است. یک کسی آمد جلوی من گفت ایران جدا از نژاد آریایی ایران است و... گفتم اولاً از کجا میدانی از کدام نژاد هستی؟ اینقدر این نژادها با هم قاطی شده که معلوم نیست چی کدام نژاد است؟ ما اصلاً چیزی به نام نژاد خالص نداریم هیچ کس نمیداند واقعاً نمیتواند ادعا کند که نژاد من از اول تا آخر خالص است. آنهایی که میخواستند نژادشان خالص بماند در هند و بخشی از آریاییها میگفتند با خواهر و مادرشان ازدواج میکردند که خالص بمانند! که بیگانه توی آنها نیاید. در غرب و شرق هم بودند. نژاد خالص چیه؟ نژادپرستی چیه؟ حالا میخواهی نژاد بررسی کنی اغلب نژادها اصلاً شناسنامه و نسب ندارند. این یکی از موضوعاتی است که شما در کردستان باید برای بچههایتان بگویید چون من دیدم برای اینها تبلیغ میکنند برای این که توی ذهنش کردند که شما کُرد هستی، کُرد ایرانی نیست و باید از ایران جدا بشود. خب همه اینها دروغ است. کُرد قوم ایرانی است، انگلیسها در تقسیمبندیهایی که اینجا کردند بعد از جنگ اول بینالملل، خیلی از فتنهها را اینجا کاشتند. زبان کُردی در تاریخ رسمی جهان است زبان کُردی متنوع است، لهجهها متنوع است، ریشه زبان کُردی و فارسی و بلوچ و فارسی گیلکی همهاش یکی است کل این شاخهها زبان ایرانی هستند. از جشن نوروز است که جزو لاینفک فرهنگ کُردها در سراسر جهان است که ریشههای ایرانی را نشان میدهد تا نوع مذهبشان سنی ضد تکفیری و ضد وهابی همیشه بوده است. این مولودیهایی که از اول، سابقه در فرهنگ مذهبی کُرد دارد میدانید این تکفیریها مولودی را شرک میدانند. کُرد شیعه و سنی هر دو را دارد ولی کُرد سنی هیچ وقت وهابی نبوده و هیچ وقت تکفیری نبودند. نوع نگاهشان به مسائل اینطوری است. ببینید اینهایی که من میگویم در خود تاریخ مورخین غربی اینها را نوشتند خودشان اینها را مینویسند اما در رسانهها درست ضد اینها عمل میکنند میگوید کُرد از ریشه کُردوی سومری یا کاردای ریشهشناسی از اصطلاح آشوری، یا برگرفته از اوراتُ اصطلاح آشوری در مورد کوه آرارات، طبق یک نظریه کُرت پارس میانی است، مسعودی در «تاریخ مسعودی» میگوید به همه کوچنشینان ایرانیتبار کُرد میگفتند یعنی کُرد یک نژاد نبوده، بلکه تمام کوچنشینان ایرانیتبار به همه کُرد میگفتند و لذا چه عرب بود چه فارس بود کُرد عرب یا کُرد فارس میگفتند یعنی اینطور نبود که کُرد یک چیز است فارس یک چیز است، عرب یک چیز است. میگوید اینها بیشتر زبان بوده نه نژاد. نژاد نیست. از زمان سلجوقی به کوهستانهای غرب فلات ایران کردستان میگفتند. زبان کُردی ریشههای قدیمی ایرانی پهلوی و اشکانی، تمام کردستان بزرگ که شامل کُردهای ترکیه، سوریه، عراق، همه جزو ایران بودند بعد که عثمانیها آمدند اغلب اینها جزو عثمانی شد بعد که شکست خوردند و انگلیسها آمدند این کشورهای مختلف را ساختند و میگوید تمام ریشههای پارت و ماد در تاریخ جز اینها چیزی ثابت نشده است. میخواهم این را بگویم یک قومیت صددرصد ایرانی، زبان صددرصد ایرانی، فرهنگ ایرانی، مذهبش هم شیعهاش که معلوم است، سنی کُرد هم، همیشه تسنن آن، تسنن حبّ اهل بیت است. گرایش به طریقتهای صوفی داشتند و محبت اهل بیت(ع) داشتند. اما الآن دارند چه کار میکنند؟ 1) از قومیت کُرد علیه ایران، ایرانی و تجزیهطلبی میخواهند استفاده کنند و از مذهب هم جریانهای تکفیری را بیرون بکشند. کُرد سنی شافعی است، شافعی محبّ اهل بیت است، به لحاظ سیاسی شیعه اهل بیت است. شافعی کسی است که میگوید اگر حبّ اهل بیت رافضیگری است من رافضیام بیایید من را بکشید من عاشق اهل بیت پیامبرم. امام شافعی برای علی و فاطمه، برای حسن و حسین، ببینید چقدر شعر گفته است. میگوید من اسلام را از اینها دارم در مسئله خلافت و مسائل کلامی با دیدگاه اهل بیت مطابق نیست و تفاوتهایی دارد به لحاظ فقهی هم خودش رهبر یک مذهب بزرگ اهل سنت است. خب کُردها که همه شافعی هستند، حنفی و دیگرانشان هم همینطور هستند. همان ابوحنیفه هم در مسائل سیاسی طرف اهل بیت(ع) بود. هم در زندان بنیامیه افتاد و هم در زندان بنیعباس افتاد. دیدگاههای ابوحنیفه و امام شافعی و امام ابوحنیفه و امام مالک، هیچ کدام از اینها دیدگاهیشان تکفیری نبوده، اینها وهابیت را مذهب نمیدانند. شما میدانید رهبران وهابیت هم اینها را منحرف میدانند. محمدبنعبدالوهاب، صریح این را میگفت، میگفت این 4 مذهب سنی، همه اینها بدعت و شرک است نه فقط شیعه مشرک است، این مذاهب اربعه سنی هم انحراف از اسلام است. اشعری و معتزلی، هر دویشان بدعتگذار هستند. اینهات تفکرشان این است بعد ما چرا باید اجازه بدهیم شما در مناطق کُردی... نباید اجازه بدهید که از مفهوم کُرد بودن یا از مفهوم سنی بودن درست چیزهایی را استخراج کنند که درست ضد تاریخ و فرهنگ کُرد است هم ضد تاریخ و فرهنگ سنی کُرد است که شافعی است. شافعی جزو شیعیان زیدی بوده است یعنی برای حکومت و انقلاب پسر امام سجاد(ع) نوه امام حسین(ع) جناب زیدبنعلی(ع)، زید پسر امام سجاد(ع) زید بزرگ که همه پیروان ایشان هستند امام شافعی رهبر مذهب کُردهای سنی، ایشان برای حکومت زید، پسر امام سجاد(ع) با حکومت جنگ مسلحانه کرده است شمشیر کشیده، این قاضی یمن بود، و کنار همین یمنیها که شیعیان زیدی هم الآن هستند با اینها علیه حکومت قیام کرد، دستگیر شد و تا پای کوچه دار در دفاع از حق اهل بیت رفته است. بعد بیایند از بین جوان کُرد شافعی، در کردستان ما یا کردستان منطقه بیایند سربازگیری کنند به نفع وهابی تکفیری که ائمه اهل سنت را منحرف میداند و قبول ندارد و نه مذهبش مذهب اینها را قبول دارد و نه به لحاظ قومیت... اینها یکسری کارهایی را در منطقه میکنند که در بلوچستان یک جور دیگری میشود در آذربایجان یک جور دیگری میشود در ترکمن صحرا یک جور دیگری میشود در خراسان ما یک جور دیگری میشود. مدام مسائل جامعهتان و شهرتان و منطقهتان را چهارچشمی مراقب باشید نبض آن دستتان باشد بدانید زیر پوست جامعه و شهرستان چه میگذرد؟ اعتیاد، بیکاری، طلاق، اینها چه کار میکند؟ با اینها در منطقه چه باید کرد؟ و اگر قویتر باشید آینده را پیشبینی کنید. میدانید موفق فرهنگی کیست؟ یکی از فرقهای موفق و ناموفق این است. ناموفق وقتی سرش میآید تازه میفهمد! مشکل آوار میشود بعد میگوید مشکل شد! این آدم ناموفق است. موفق کسی است که هنوز مشکل در مرحله ابتدایی است آوار و بحران نشده پیشبینی میکند. میگوید من در کردستان، در کرمانشاه، در ایلام دارم زندگی میکنم با این وضعی که در این محله و در این منطقه دارد پیش میرود به لحاظ فرهنگی تا 5 سال دیگر این اتفاق خواهد افتاد از حالا آماده باش و برایش برنامهریزی کنید.
و آخرین جمله این که؛ خودتان را دستکم نگیرید. با خودتان بگویید حالا ما صدتا آدم نه بودجه عالی داریم نه حمایت قوی داریم، این انقلاب در جمعهایی به مراتب کوچکتر از شما و دستهایی خالیتر از شما آغاز شد و به نتیجه رسید. از همین حلقهها انقلاب درست شد و کادرها بیرون آمد آدم درست شده، در هر شهری اگر فقط صدتا جوان، درست پای کار باشند، با مفاهیم آشنا باشند، انگیزه و اراده و منسجم باشند بخدا سرنوشت آن استان و آن شهر را عوض میکنند. من که میگویم اگر صدتا آدم درست تربیت بشود سرنوشت یک کشور را عوض میکند. امام(ره) با کل شاگردانش 200تا هم نبودند، شاگردان مبارز ایشان شاید 100تا هم نبودند، سرنوشت این کشور را با همان حلقه 100نفری عوض شد. شما میتوانید کارهای بزرگی در شهرستان خودتان، در استان خودتان، و در سطح کشور انجام بدهید به شرطی که به این 5 اصلی که از امام جواد(ع) برایتان نقل کردم به این 5 نکته توجه داشته باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی