شبکه یک - 30 دی 1401

بیچاره ملتی که ... ( قهرمان شناسی یا قهرمان تراشی؟)

جشنواره سینمای عمار _ نشست ( قهرمان تقلبی ؛ از "اساطیر شرک" تا "سلبریتی سرمایه داری" ) _ ۹ دی ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

فرمودند این دوره از جشنواره، در سینمای عمار، سینمای قهرمان‌محور یا قهرمانی است. بسیار نکته مهمی است و ممکن است از چند جهت تردید بشود که آیا سینمای مکتبی، دینی، توحیدی که عملاً همه ارزش‌های آن حول توحید و خدامحوری متمرکز می‌شود آیا می‌تواند نوعی قهرمان‌محوری، قهرمان بشری را محور داستان در فیلم و سینما قرار بدهد؟ داستان و تئاتر و از هر ژانری؟ چون یک بار این‌جا عرض کردم برخلاف بعضی از دوستان، معتقدم همه ژانرهای سینمایی قابل تقسیم به الهی و مادی هستند. حتی سینمای تخیّلی، جنگی، عشقی، کمدی، داستانی، مستند، هیچ ژانر سینمایی را من از این تقسیم‌بندی مستثنی نمی‌دانم. به نظرم می‌آید آن جلسه قبل یک شبهه استدلالکی هم آخر جلسه کردیم که فرصت تبیین آن نشد. آنجا اشاره کردم از همه این عناصر، در تعلیم و تربیت اسلامی و در آموزه‌های قرآنی از جمله قصص قرآنی، انذارها و بشارت‌های قرآنی استفاده شده است. از عنصر ترس، در قرآن استفاده شده است. از عنصر امید، از عنصر رقابت، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ، وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (آل عمران/ 133)؛ حتی ما داستان جنسی نه فقط عشقی، جنسی با اشاره به یک تلاش برای یک سکس ناکام، که یک طرف آن یوسف(ع) است و یک طرف ملکه، قرآن حتی وارد این عرصه هم شده است یعنی این بخش از واقعیت را هم به حقیقت گره زده است. می‌شد طور دیگری وارد همان داستان هم شد، تبدیل به یک روایت جنسی شود که خانم خودش را آرایش کرده، محیط را هم آماده کرده که پسر جوان زیبایی را هم، چون انبیاء زیبا بودند ولی حضرت یوسف(ع) علاوه بر زیبایی خیلی هم خوشگل بود. یک وقت از پیامبر(ص) پرسیدند شما زیباترید یا یوسف(ع)؟ پیامبر(ص) فرمود یوسف قشنگ‌تر بود اما من بانمک‌تر هستم. قرآن جزئیات آن را ذکر می‌کند که «... هَیْتَ لَکَ...» (یوسف/ 23)؛ من آماده‌ام، درها بسته است هیچ کس نیست و او می‌خواهد به یوسف تجاوز کند! اما وقتی که این قصه را می‌خوانیم – این قصه واقعی است تخیّلی نیست – با خواندن این داستان کسی تحریک جنسی نمی‌شود بلکه بیشتر تقوای جنسی الهام می‌شود. این مقدمه یک مؤخّره‌ای بود بر آنچه که فکر می‌کنم همین‌جا در آن جلسه قبل یک اشاره‌ای داشتیم که خود این هم اختلافی است ولی بنده معتقدم همه ژانرهای سینمایی از وحشت تا سینمای جنگی، همه انواع این‌ها می‌تواند در جهت تربیت انسانی قرار بگیرد، الگو و قهرمان یعنی مدل انسانیت را بسازد و می‌تواند در جهت ضد قهرمان به این مفهومی که ما به آن قائل هستیم منجر شود. حالا از آن قضیه عبور می‌کنم می‌خواهم وارد این بحث جدید، قهرمان و قهرمانی بشویم. آیا هنر قهرمان‌محور با هنر توحیدی منافات دارد؟ می‌خواهیم با استدلال به این سؤال جواب بدهیم. من پاسخ به این سؤال را با یک سؤال دیگر آغاز می‌کنم و آن این که یک وقتی کسانی گفتند:

1) بیچاره ملتی که قهرمان ندارد! یک کسان دیگری در جواب این‌ها گفتند:

2) بیچاره ملتی که احتیاج به قهرمان دارد!

کدامیک از این دو جمله به نظر شما درست است؟ کدام بیچاره‌تر هستند؟

خب بعضی‌ها می‌گویید اولی، و بعضی‌ها می‌گویید دومی. من می‌گویم هر دوی این جمله درست است اگر در جای خودش مطرح بشود. این جمله که بیچاره ملت و جامعه‌ای که قهرمان ندارد، به این معنا درست است که هیچ الگویی ندارد، به هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند مطمئن باشد و افتخار کند یا اعتماد کند! همه راه‌ها برایش مساوی است. همه کارها مساوی است. «من هانت علیه نفسه» به تعبیر روایت، شخصی و جامعه‌ای که دیگر به خودش احترام نمی‌گذارد و خودش پیش خودش شأنی ندارد. در روایت فرمودند از چنین شخصی و چنین ملتی بترسید. «من هانت علیه نفسه» کسی که پیش خودش حقیر و پست است برای خودش هیچ ارزشی قائل نیست و نمی‌تواند به خودش احترام بگذارد این تن به هر پستی‌ای ممکن است بدهد. به این معنا بیچاره ملتی که قهرمان ندارد.

اما به این معنا که با قهرمان‌سازی، قهرمان‌تراشی، از کسانی که قهرمان نیستند یک سرابی برای فریب یک جامعه تشکیل بشود که سراب را با آب اشتباه بگیرند و دنبال سراب باشند این یک جامعه‌ای است که قهرمان و قهرمان‌سازی بهانه‌ای است برای مسئولیت‌گریزی، مسئولیت‌ستیزی. ملتی که هیچ کاری از او برنمی‌آید و نمی‌خواهد کاری بکند برای تزریق یک آرامش کاذب به وجدان نداشته خودش در رؤیاها همه چیز را به قهرمانانش موکول کند به این معنا ملتی که احتیاج به قهرمان دارد یعنی ملتی که خودش قهرمان نیست و نمی‌خواهد باشد! اما به این معنا که قهرمان چه کسی است؟ یعنی این‌جا در واقع بحث بر سر قهرمان‌شناسی و قهرمان‌تراشی است. این‌ها دوتا مقوله است. قهرمان‌شناسی، الگویابی و جهت‌یابی است. قهرمان‌تراشی، قالب کردن بدلیجات به جای اصل است.

بنابراین ما این‌جا با دو مدل تعریف قهرمان مواجه هستیم. من در این رابطه سه نکته به ذهنم رسید که خدمت‌تان عرض کنم.

یک بخشی از مقوله قهرمان و قهرمانی به مفهوم اسطوره و اسطوره‌سازی برمی‌گردد. خب مقالات تحقیقی خوبی راجع به اسطوره‌سازی در سینما نوشته شده، هم در داخل و هم در خارج از کشور، بخصوص اسطوره‌های صهیونیستی که امروز بخش مهمی از سینمای هالیوود و سینمای جهانی را گرفته است. سینمای بودایی داریم، سینمای هندو و بودیزم که اساطیر هندوئیزم و بودیزم را تبدیل به قهرمانان سینما و ارزش‌های سینمایی کردند. از بخشی از سینمای چین، کره، ژاپن، یک بخش خیلی کمی از سینمای هند، تولیدات بالیوود و فیلم هندی را نمی‌گویم، بخشی از فیلم‌هایی که یک مقداری در حاشیه اشاراتی دارد که آن هم البته معمولاً کارگردانان آن هندی نیستند ولی صحنه آن هندی است. آرتیست‌های آن هندی هستند. آن هم بیشتر بعضی از سینماگران غربی هالیوود ساخته‌اند تا اساطیر مسیحی- یهودی بیشتر به مفهوم مسیحیت صهیونیستی و خود صهیونیست‌ها که در واقع نه یهودی هستند نه مسیحی. یک نوع اسطوره‌سازی سبک خرافات مدرن مذهبی است که باطن آن سکولار است نمادهایش مذهبی هستند تا سینمای سکولار که در این 70 سال گذشته بر وجه غالب سینمای غرب و جهان بود که آن‌ها هم گفتند ما از دوره سنت وارد عصر مدرنیته شدیم. قهرمان برای عصر سنت بود، مدرنیته قهرمان ندارد! در حالی که می‌دانستند که دارند در سینمای سکولار قهرمان‌سازی می‌کنند منتهی جای قهرمان‌ها و اسم قهرمان‌ها عوض شد. اگر مثلاً در سنت دینی چهره‌های مذهبی یا مفاهیم مذهبی و دینی منشأ اسطوره بود حالا البته باید اسطوره را تعریف کنیم که معمولاً از اسطوره دوتا تعریف است و این دوتا با هم مخلوط نشود این‌ها آمدند به جایش اسطوره‌های جدید مادی مثلاً حتی به جای قهرمانان اساطیری ملت‌ها و تمدن‌ها چه از نوع مذهبی و چه ملی، رقاص‌ها، خواننده‌ها، بعضی از ورزشکاران، فوتبالیست‌ها، چهره‌های سکس در سینما و خواننده‌ها، این‌ها را قهرمان کردند یعنی اسطوره‌سازی به جای خودش محفوظ است منتهی اسطوره‌های شرک‌آمیز خرافی، چه از نوع مذهبی و چه از نوع غیر مذهبی‌اش، تبدیل به اسطوره‌های الحادی خرافی و خرافات جدید مادی شد. شما الآن یک فیلم بدون قهرمان پیدا نمی‌کنید فیلم‌هایی که مخاطب دارد و جذاب است یعنی مردم برای آن پول می‌دهند اگر سریال است تعقیب می‌کنند همه این‌ها قهرمان دارند بنابراین جابجایی قهرمان‌ها صورت گرفته، حذف قهرمانی نشده، بشر به یک معنا محتاج به قهرمان است و اگر نداشته باشد قهرمان می‌سازد اگر قهرمانان باارزش نباشند قهرمانان بی‌ارزش ساخته می‌شوند. ممکن است بعضی‌ها در این احتیاج و نیازمندی بشر به قهرمان، در نوع تفسیری که از آن ارائه می‌دهند اختلاف داشته باشند مثلاً بگویند منشأ این قهرمان‌سازی نگاه اساطیری خرافی است یا نه بگویند که منشأ این نیاز، نیاز به الگو است. یعنی آنچه نیست و باید باشد، پیش چشم آنچه هست و نباید باشد قرار می‌گیرد. هرکس هدف دارد، جهت دارد. هرجا صحبت از هدفی هست حتماً صحبت از جهتی هست. هرجا جهت هست و تکامل معنا پیدا می‌کند مسیر هست، هرجا مسیر هست مقدم و مؤخّر هست. هرجا تقدیم و تأخیر هست، مقدم، قهرمان برای مؤخر است یعنی به او نگاه می‌کند و پا جای پای او می‌گذارد. اگر کسی جلو نباشد و این احساس کند که نمی‌شود این راه رفت، چرا؟ چون قبل از ما کسی این راه را نرفته، کسی نیست که ما به او نگاه کنیم و مسیر را برویم، طبیعتاً بیش از 99 درصد بشریت از ادامه راه منصرف می‌شوند. اما اگر قهرمان‌محوری به مفهوم شخص‌پرستی حتی شخصیت‌پرستی باشد یعنی توقف در قهرمان، حتی اگر صفات درستی به قهرمان نسبت داده شده باشد این ضد تکامل است. پس سینمای دینی اسلامی قهرمان دارد یا ندارد؟ قهرمان دارد و ندارد. قهرمان دارد، قهرمان در اوصاف انسانی و الهی است که به مخاطب بیاموزد این راه رفتنی است، من رفتم تو هم می‌توانی. این‌گونه می‌شود این راه را رفت. اما اگر قهرمانی به مفهوم اصالت نفسانیت، شخص‌پرستی و شخصیت‌پرستی، توقف در اشخاص است این مفهوم از قهرمانی ضد توحیدی است. پس ما قهرمان و قهرمان داشتن و قهرمان محوری را با دو تفسیر نگاه کنیم چنان که خودِ اسطوره هم همین‌طوری تفسیر شده است، یک وقت می‌گویید اسطوره به معنی دروغ، کذب، افسانه، قرآن به این معنا کلمه اسطوره را به کار برده که می‌فرماید وقتی انبیاء با این‌ها حرف می‌زدند می‌گفتند «...إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (مؤمنون/ 83)؛ بعد بعضی‌ها خیال می‌کنند این که امروز در بعضی از جریان‌های بی‌دین در حوزه فلسفه دین می‌گویند دین زبان اسطوره‌ای و نگاه اساطیری دارد فکر می‌کنند این حرف تازه‌ای است! می‌گویند بشر باستانی اسطوره داشته و بشر مدرن دیگر اسطوره ندارد. اولاً اسطوره به چه معنا؟ اگر منظورتان این است که دیگر هیچ هدف و ارزشی، معیاری و الگویی، و دیگر هدفی نداری، این جای افتخار نیست. اگر منظورتان این است که هرجا عقلانیت آمد اسطوره رفت، و وقتی اسطوره و اساطیر نباشند دیگر قهرمان وجود ندارد، این باید دید که چه تعریفی از عقلانیت و چه تعریفی از قهرمان دارید؟ جواب حلی. جواب نقلی این است که شما مدام در حال قهرمان‌سازی هستید. یک پروژه قهرمان‌سوزی داشتید یک پروژه قهرمان‌سازی. در پروژه اول، قهرمانان واقعی را سوزاندید، جای آدم‌های خوب و بد را عوض کردید در پروژه دوم که قهرمان‌سازی بود ضد ارزش‌ها را به الگو و قهرمان تبدیل کردید. شما الآن چقدر می‌بینید که آرتیست اول و نقش اول خیلی از فیلم‌های جذاب، دزد بانک است! قاتل حرفه‌ای است! همجنس‌باز است! منتهی چندتا صفت اخلاقی، انسانی، صفات اسلامی هم به او نسبت می‌دهد که جاذبه پیدا کند و الا این سه‌تا صفت که جاذبه‌ای برای بشر ندارد، این که قهرمان نمی‌شود. دزد بانک بزنِ آدمکشِ همجنس‌باز که کسی به او رغبت نمی‌کند. این را چطور می‌شود به قهرمان جذاب تبدیل کرد؟ 7- 8تا صفت اخلاقی انسانی باید به او نسبت بدهید مثلاً شجاعت. نمی‌ترسد. مثلاً مهربان و باادب و جنتلمن است! به بچه‌ها که می‌رسد شکلات می‌دهد، رانندگی که می‌کند قانون را رعایت می‌کند، خونسرد است، خیلی پیچیده و طراح است، عقل عملی‌اش کار می‌کند وقتی می‌خواهد بانک را بزند یک طرح‌های پیچیده‌ای می‌ریزد که آدم کیف می‌کند! بعدش آدم هوس می‌کند برود بانک بزند. یعنی حتی آن‌جا هم که تو قهرمان منفی را می‌خواهی به جای قهرمان مثبت قالب کنی، قهرمان منفی عاریه است، قهرمان مثبت اصل است. چندتا صفت از قهرمان مثبت می‌دزدی و به قهرمان منفی می‌چسبانی. و الا جاذبه پیدا نمی‌کند. مثلاً فرز است، سریع است، نترس است، برنامه‌ریز است، مؤدب است، شجاع است، مقاوم است، این که صفات انسانی و اسلامی است. دقت کنید این‌ها صفات هستند که قهرمان می‌سازند و قهرمان می‌سوزانند.

یک وقتی این فرزند حاتم طایی جزو مشرکین بودند در جنگ قبیله‌شان شکست خورد و اسیر شدند. بچه حاتم هم جزو اسرا بود، به پیامبر خبر رسید، پیامبر خیلی با احترام آمدند عبایشان را پهن کردند و گفتند بفرمایید، و شما هم هرفت خواستید بروید، بروید و یک وقتی هم بروید که راهزنان و قبائل راهزن مزاحم شما نشوند من شما را با یک کاروانی با کسی هرجایی می‌خواهید بروید. به احترام پدرش. پرسید چرا شما این‌قدر به من احترام می‌گذارید؟ پیامبر(ص) فرمود بخاطر خصلتی که در پدرتان بود که اهل سخاوت بود. پدرت ثروتمند مشرک بود اما مادی نبود. هرچه به دست می‌آورد بین فقرا، گرسنگان، بردگان، مسافران تقسیم می‌کرد و از خوراندن بیشتر لذت می‌برد تا از خوردن. امیرالمؤمنین دارند که طعام، رزق جسم است و اطعام رزق روح است. خوردن بدن‌تان را فربه می‌کند، اما نخوردن و خوراندن به دیگران روح‌تان را فربه و قوی می‌کند. پیامبر(ص) به فرزند حاتم گفتند که ما می‌خواهیم همه بشریت به لحاظ سخاوت مانند پدر شما باشند نگران گرسنگان و دیگران باشند به فکر خودشان نباشند، ما می‌خواهیم و اسلام می‌گوید که همه این‌طوری باشند و اگر – "و اگر" را دقت کنید – و اگر پدرت مشرک نبود برایش طلب مغفرت و رحمت هم می‌کردم. موحد نبود به لحاظ اعتقادی منحرف بود حسابش با خداست. شرک، ظلم بزرگی است. دقیقاً این تفکیکی که رسول خدا(ص) می‌کنند بین صفت اخلاقی الهی حاتم با فکر غیر الهی حاتم، تفکیک بین سخاوت و شرک، که هر دو در یک نفر بود ولی یکی‌اش از انسان قهرمان می‌سازد و یکی‌اش ضد قهرمان. این تفکیک یک تفکیک واقعی است مخصوصاً از نظر شیعه که جزو عدلیه است و قائل به حُسن و قبح ذاتی است خوبی و بدی اعتبار محض، قراردادی و پروتکل نیست، و حُسن و قبح عقلی یعنی عقل، مبادی و کلیات این پروتکل را بتواند بشناسد و بفهمد گرچه در فهرست جزئیات و در موقع تزاحم گیچ می‌شود و لذا به وحی انبیاء احتیاج دارد. امروز در جهان، سینمای جذاب بدون قهرمان ما نداریم، چنان که در زندگی واقعی‌مان همه حتی در کوچکترین اجزاء جامعه‌مان همیشه قهرمان و ضد قهرمان داریم. شما الآن از صبح مرور کنید جاهایی که بودید آن بخشی از ماجراهایی که بر شما رفته و احساسات شما و عقل شما را تحت تأثیر قرار داده دقت کنید یک تعارضی بین قهرمان و ضد قهرمان بوده است تعارض یک جایی سر دو راهی حق و باطل قرار گرفتید. سر دو راهی عقل و ظلم، و آن کسی که جانب عدالت را گرفته برای آن مقطع قهرمان است و آن کس که جانب ظلم را گرفته یک ضد قهرمان است. هیچ گاه بشر برای خوب و بد کردن روزش را به شب نرسانده است. اشتباه در معیار خوب و بد کردن و در مصداق آن است. معیارها گاهی در ذهن‌ها غلط است و بیشتر مصداق‌ها را درست تشخیص نمی‌دهیم لذا عقل و وحی آمدند که این معیار و این مصداق را هم به ما درست معرفی کنند یعنی خداوند دوتا دستگاه برای تشخیص قهرمان و ضد قهرمان در عرصه حق و باطل، و عرصه عدل و ظلم به ما داده است. عقل و وحی. پیامبر درون و پیامبر بیرون. برای ما دوتا پیامبر فرستاده و هر دویشان هم یک چیزی را دارند می‌گویند همدیگر را تقویت می‌کنند و یک صدا هستند هرجا بین وحی و عقل دعواست یا وحی آن وحی نیست یا عقل آن عقل نیست. پس اگر ما قهرمان می‌تراشیم برای این که خودمان را راحت کنیم، به یک کسی تکیه کنیم یک موجود ضعیف و جامعه ضعیف است که احتیاج دارد به یک قهرمانی تکیه بدهد. اگر قهرمانی را می‌خواهید برای این که مثل انگل از آن آویزان بشوید و از خودت سلب مسئولیت کنی، بیچاره ملتی که احتیاج به قهرمان دارد. اگر قهرمان به مفهوم الگویی است که تو بر اساس آن، قدرت روحی و تشخیص فکری پیدا می‌کنی که چگونه مسیر سخت انسانیت را پیدا کنی و مأیوس نشوی و شک نکنی، بیچاره ملتی که قهرمان ندارد و ملتی که قهرمان ندارد به این معنا یعنی فرهنگ ندارد و این برای خودش قهرمان‌تراشی می‌کند منتهی قهرمانان او به جای ابراهیم بت‌شکن، به جای موسی(ع) می‌شوند سحره و جادوگران و شاهان. صحنه قهرمانی، به جای صحنه زندگی، می‌شود صحنه رقص و میکده و شراب، یا می‌شود صحنه جنگ و خونریزی و خشونت و آدمکشی. یا می‌شود توهم و دروغ و کلاهبرداری یک عده در کلاهبرداری قهرمان هستند، یک عده‌ای در حفاظت از حریم انسان، حریم خدا قهرمان هستند. پس بسته به این است که قهرمان را دارید چطور معنا می‌کنید؟ همین‌طور اسطوره را. اسطوره اگر به معنای کذب و خرافات و طره‌حات و چرندیات است اصلاً توحید‌آمده که با این اساطیر مبارزه کند و این حرف مدرنیته و غرب نیست که دین اسطوره است، قرآن می‌فرماید هزاران سال قبل از پیامبر اکرم(ص)، امت‌های قبل آمدند و پیام خدا را رساندند آن بشر باستانی ماقبل تاریخ، به انبیاء گفته «إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» آن موقع می‌گفتند این‌ها اسطوره است. اساطیر اولین، یعنی آن‌ها باز می‌گفتند قدیمی‌ها گفتند! این‌هایی که ما به آن‌ها انسان‌های ماقبل تاریخ می‌گوییم آن‌ها به انبیاء گفتند این اساطیر و چرندیات چیست؟ این‌ها حرف‌های قدیمی‌هاست. یعنی باز این‌ها به آن‌ها می‌گفتند ما مدرن هستیم، قبلی‌ها دچار اساطیر بودند، هزاران سال قبل از این که این بازی سنت و مدرنیته، یک تقسیم کار کاملاً ایدئولوژی و تبلیغاتی است راه بیفتد، خب اسطوره را از جهات مختلف معنی کردند. اسطوره دوتا تعریف دارد که هر دویش هم مکتبی است. دوتا تعریف از زاویه مکاتب خاص تعریف شدند اسطوره را بعضی گفتند زبان دین، بخصوص زبان عرفان، اساطیری است. مرادشان از اسطوره، داستان رمزی است که فرهنگ‌سازی می‌کند، تکرارپذیر است و الگوپردازی می‌کند، می‌گوید سرّ باطنی اصلی همه مذاهب و مذهب الهی این اسرار، سرّی است که این سرّ کاملاً به لفظ درنمی‌آید و مُخ اصلی نوعی عرفان است. اگر به این معنا بحث کنیم اسطوره یک معنا دارد. یک کسانی گفتند اصل زبان دین عرفان است و زبان عرفان هم اساطیری و اسطوره‌ای است. من در این هم بحث دارم ولی در عین حال، این در بخشی از آموزه‌های دین قابل بحث است. مثلاً علامه طباطبایی(ره) در المیزان، در بحث خلقت آدم و حوّا، قصه خلقت را که خداوند ترسیم می‌کند که یک صحنه کاملاً سینمایی است و قابل سینمایی شدن است ایشان می‌گوید یک نوع زبان رمزی و سمبلیک در قصه خلقت در قرآن است. منظورش این نست که آنچه که این گزاره‌ها می‌گوید خلقت از خاک و آن قضیه بهشت و میوه ممنوعه و هبوط، همه این‌ها تخیل است، داستان‌سازی برای اشاره به یک حقیقتی است. نه، واقعاً اتفاق افتاده است اما یک زبان رمز و نمادین، یک جور زبان اساطیری به مفهوم اول، ممکن است بگوییم در آن هست و این منافاتی با واقع‌نما بودن آیات مربوط به آغاز خلقت و بعضی از آیات دیگر، منافاتی ندارد. اما یک وقت می‌گوییم اسطوره یعنی خرافه‌گویی و خرافه‌پردازی، طرّه‌حات و افسانه‌پردازی، خیالبافی که هدف این یکسری اهداف و باورهای کاملاً زمینه مادی را می‌خواهد یاحذف کند یا تقویت کند به کمک بیان رمزی، این‌طور اسطوره‌سازی، هم با اهداف خوب صورت گرفته هم با اهداف بد. ولی مشکل این است که اصل نگاه و تعریف اسطوره این معنا با مفاهیم ذاتی دین از جمله مفاهیم عرفانی دین توحید هم به این معنا قابل تطبیق نیست لااقل همه جا نیست ولو هدفش حکمت‌آموزی باشد نه بهره‌کشی از انسان‌ها. با کمک ابزار اساطیر مذهبی. همان حرفی که خیلی‌ها می‌گفتند دین، اسطوره‌بافی‌هایی است که بشود بشر را به یک کارهایی وادار کرد و از یک کارهایی باز داشت این‌ها با مر و نهی‌های مدنی نمی‌شود احتیاج به اوامر و نواهی اساطیری است! نوع چپ جدیدش هم همان حرف مشهور "مارکس" بود که «دین افیون توده‌هاست». زندگی طبقاتی پر از رنج است و این درد و رنج را هیچ چیز نمی‌تواند تسکین بدهد الا وعده‌های دینی، و چون بشر از این رنج طبقاتی خلاص نمی‌شود مجبور است خودش را با یک تریاکی و با یک داروی آرامبخشی آرام بکند و مشکلات زندگی را تحمل کند بهترین چیزی که این نقش را ایفا کرده دین است. اگر مشکل طبقاتی جامعه حل بشود آن رنج‌ها برطرف بشود خودبخود دیگر احتیاجی به این تریاک و این مسکن نخواهد بود چون یک توهم ساختگی است. اغلب این فیلسوفان دین و جامعه‌شناسان در غرب، چپ و راست‌شان نگاه‌شان به دین همین بوده است چون همه این‌ها تقریباً بی‌دین بودند. مثلاً‌ "فروید"، دین را یک وهن و توهم می‌داند و می‌گوید منشأ آن عقده‌های جنسی است! آن یکی می‌گوید منشأ آن نظام طبقاتی است. آن یکی می‌گوید منشأ آن جهل است، آن یکی می‌گوید منشأ آن عجز بشر است و عقب‌ماندگی در علم و تکنولوژی و... و لذا هرجا تکنیک بیاید دین می‌رود. این دعوای معنویت و صنعت، این هم یکی از دستاوردهای این تفکر است که هرچه زندگی صنعتی بشود معنویت‌زدایی بیشتر می‌شود! در نگاه اسلامی ما اصلاً چنین ملازمه‌ای نداریم بین معنویت و جامعه غیر صنعتی، یا تضاد صنعت و دیانت. دیانت، زندگی را چه صنعتی چه کشاورزی، چه قبل و چه بعد، دیانت و سبک زندگی به این ابزار کاری ندارد، دیانت سبک زندگی است، نسبت خاص ملایم و یا مخالف با ابزار اصلاً ندارد. زندگی صنعتی می‌تواند دینی یا غیر دینی باشد. زندگی روستایی می‌تواند دینی باشد یا غیر دینی. زندگی در یک ابرشهر می‌تواند دینی باشد یا غیر دینی. و الا دین، معنی‌اش این است که دین در جامعه ماقبل صنعتی بیشتر کِشت نمی‌آید. و راه حل دینی ماندن برگشتن به کوه‌ها و بیابان‌هاست! این‌ها در دیدگاه فرهنگ اسلامی نیست. خود این‌ها منشأ غربی دارد یک نوع نقد غربی از مدرنیته غربی است. جریان‌هایی که بعدها به اسم پست مدرن تعریف شدند. سنتی هم که غرب تعریف می‌کند لزوماً با سنتی که در فرهنگ اسلامی است یکی نیست، عموم و خصوص من‌وجه است یک جاهایی موافق است و یک جاهایی از آن اختلاف دارد. یعنی هم غرب‌زدگی و هم غرب‌ستیزی، هر دویش از نوع غربی، ما داریم که این‌ها هرکدام از جهاتی به مفاهیم اسلامی نزدیک هستند و از یک جهاتی دور هستند ما خودمان را وارد این دعوا نکنیم این دعوای سنت و مدرنیته به ما ربطی ندارد یک دعوای اساساً غربی است. هم مسیحیت و هم سکولاریزم آن. بخشی از آن که در غرب سکولار دانسته می‌شود و در مفاهیم ما عین دینی و اسلامی است.بخشی از آنچه که سنت دینی در فرهنگ غرب دانسته می‌شود در شریعت ما غیر دینی و نامشروع است و برعکس. اسلام را بر این اساس تقسیم نکنیم. بشر قدیم، بشر جدید نگویید. اگر کسی گفت بشر جدید و بشر قدیم، قرآن و حی زمان بشر قدیم آمده، می‌شود از سنخ همان اساطیری که به درد بشر قدیم می‌خورد دیگر بشر جدید نیاز ندارد. لذا قهرمان هم که از دل اسطوره بیرون می‌آید در این تعریف، برای جهان دینی سنتی است و الا تو که صنعتی شدی دیگر احتیاجی به قهرمان نداری. چرا؟ چون دیگر ارزش و ضد ارزش مطرح نیست. سود و ضرر مادی مطرح است. در عالم سود و زیان و مادی که ربطی به حق و باطل نداشته باشد، ربطی به عدل و ظلم نداشته باشد، فقط لذت و ضد لذت مطرح است، دیگر قهرمان معنوی معنی ندارد و قهرمانان آن هم مادی هستند هرچه درنده‌تر، هرچه بیشتر لذت‌برنده، این قهرمان‌تر می‌شود! نوع قهرمان و نوع مسیر عوض می‌شود.

بنابراین یک مرزی بین اسطوره و افسانه گذاشته‌اند امثال "میرچا الیاده" و "یونگ" که شاگرد مکتب فروید است و نقدهایی بر او زده و همین‌طور کسانی که با این مخالف هستند که می‌گویند کل اساطیر همان افسانه‌هاست مثل رونالد بارت، در حوزه هرمنوتیک متن دینی و معنوی و افسانه و اسطوره کار کردند و یکسری دروغ‌های اسطوره‌ای مشهور در جهان را هم آمدند به اصطلاح افشا کردند که این‌ها اسطوره‌های پنهان هستند و دست یک جریان‌هایی را در این مسیر رو کردند که این رسانه‌ها با چه اهدافی اسطوره‌پردازی کردند.

حالا ما روی تعریف اسطوره و افسانه خیلی خودمان را معطل نمی‌کنیم اما اجمالاً یک تفکیکی در جهت منشأ این‌ها اسطوره، قهرمان و فرق آن با افسانه شده است هم در جهت تفکیک بین منشأشان هم در جهت تفکیک بین کاربرد این‌ها شده است که اگر ما بخواهیم راجع به آن‌ها بحث کنیم وقت ما زیاد گرفته می‌شود و مستقیماً به بحث ما مربوط نیست ولی مقدمه این بحث هست که اسطوره‌هایی که قهرمان ملی افسانه‌ای از رستم ما تا آشیل یونان تا قهرمانان افسانه‌ای شرق آسیا، خاور دور به قول غربی‌ها، تا اساطیر یونان و روم، تا هر قاره‌ای بروید اساطیر و قهرمانان افسانه‌ای دارند و معمولاً هم خصلت‌های خوب الهی و انبیایی را به این‌ها نسبت می‌دهند. یعنی قهرمانان‌شان کسانی که قهرمانان اسطوره‌ای در اساطیر ملت‌ها هستند حالا این اساطیر چقدرش راست است و چقدر آن ساختگی و هنر است نه تاریخ، آن بحث دیگری است ولی معمولاً قهرمانان اساطیری خصلت‌های اخلاقی، پهلوانی، جوانمردی داشتند خصلت‌هایی که انبیاء خواستند مثل همین رستم خودمان، رستم در برابر دیو قرار می‌گیرد. این نزاع رستم و دیو است، نزاع رستم و ایران و توران است و این تقسیم‌بندی در اساطیر و افسانه‌های همه ملت‌ها وجو دارد. این که کدامیک از این‌ها می‌توانند مفاهیم نیمه تاریخی، نیمه فرهنگی باشند، تأویل‌پذیر باشند، قابلیت الگو شدن داشته باشند، کدام‌ها خرافه و دروغ است؟ فریب ملت‌هاست؟ جعل تاریخ است؟ انگاره‌پردازی است؟ این بستگی دارد به این که از چه زاویه‌ای نگاه کنیم و این را چطوری معنا کنیم؟ یک تعریفی از اسطوره دارند که من می‌خواهم به این سینما هنر قهرمان‌محور و نسبت آن با اسطوره. اسطوره را می‌گویند یک شکلی از اندیشه اجتماعی و گروهی است. اسطوره معمولاً برای یک فرد مطرح نمی‌شود، اسطوره برای یک جامعه مطرح می‌شود. معمولاً هم تاریخ روشنی ندارد. اصلاً تقریباً یک مقوله تاریخی نیست. ظاهراً در تاریخ اتفاق افتاده است اما در واقع یک حادثه ازلی و ابدی است که خارج از زمان هست، هرجا جامعه هست تفکر جمعی است و هرجا تفکر جمعی است رفتار اسطوره‌ای مطرح می‌شود حتی در این عالم جدید که این دوره‌های صد سال اخیر که گفتند دوره اسطوره‌زدایی است، اصلاً سکولاریزاسیون را، سکولاریزه کردن فرهنگ را می‌گویند به مفهوم راززدایی است! این را به این معنا ترجمه کردند. علم تجربی راززداست! ضد اسطوره است! یعنی مثلاً بشر تا صد سال پیش، بر اساس داستان‌هایی که می‌ساخته و می‌سروده،‌ زندگی می‌کرد، سناریوی داستان‌هایی را طراحی می‌کرد، داستان‌های جمعی تاریخی و فراتاریخی را طراحی می‌کرد و بر اساس این‌ها به خودش آرامش می‌داد، روحیه می‌داد، قدرت می‌داد و جلو می‌رفت در این دوره، علم تجربی و تکنولوژی آمده و ما اصلاً احتیاجی به داستان‌سرایی نداریم یک داستان وجود دارد و آن داستان تجربه است. و این داستان الآن دارد ساخته می‌شود و در ورای آن هیچ رمز و هیچ هدفی و هیچ امر مقدسی وجود ندارد. در عین حال شما ببینید همین الآن این جهان فعلی ما پر از اسطوره است. همین پرچم که هر جامعه‌ای برای خودش روی پارچه برای خودش چند رنگ می‌گذارد و این نماد یک ملت می‌شود، سرود ملی، قهرمان‌سازی در فیلم‌ها، المپیک یک صحنه اسطوره‌سازی است. این‌ها تمرین‌های رمزی ارتش روم بوده است. بر اساس اساطیر یونانی. از وقتی که در این صد سال اخیر غرب حاکم شد، این را به عنوان نماد غرب در جهان مطرح کرد و تقریباً شما می‌بینید المپیک یک حالت مسابقات المپیک، صحنه‌های آهسته، مثلاً طرف می‌خواهد از یک جا بپرد آن را آرام آرام نشان می‌دهد می‌خواهد قهرمان‌سازی کند. این می‌خواهد از روی یک میله آن طرف بپرد تصویر آرام می‌شود slow motion و یک موزیک حماسی روی آن می‌آید! این دارد اسطوره‌سازی می‌کند. نمی‌گویم خوب است یا بد است، درست است یا غلط است؟ می‌خواهم بگویم توجه داشته باشید همین جهانی که اسم آن را جهان مدرن می‌گذارند پر از اساطیر ساختگی است که همین الآن دارند می‌سازند. ستاره‌های سینما را چهره‌ای که از این ستاره‌های سینما، ستاره‌های ورزشی، ستاره‌های موسیقی جدید و... این ستاره‌هایی که در رسانه‌ها می‌سازند تقریباً همه این‌ها با شخصیت واقعی آن افراد کاملاً متفاوت است. شخصیت این که توی فیلم یا روی سن می‌بینید که دارد آواز می‌خواند یا در مسابقه ورزشی آن‌ها، این در دنیا رسم است که دارد قهرمان‌سازی می‌کند به حدی که بعد در انتخابات همین چهره‌ها، ممکن است طرف از سیاست و مدیریت هم هیچی هم نفهمد ولی سیاستمداران این را کنار خودشان می‌آورند و با او عکس می‌گیرند که رأی‌شان بالا برود! یا خود آن‌ها یک جایی بیایند مسئولیت پیدا کنند! این کارها از غرب و آمریکا شروع شد و در انتخابات ما هم هست! مثلاً نامزد ریاست جمهوری آمریکا یکی‌شان می‌رود کنار آرنولد عکس می‌گیرد! آن یکی‌شان با یکی دیگرشان راکی عکس می‌گیرد. برای چی؟ برای این که خودشان می‌دانند اسطوره ساختند حالا باید از آن استفاده بشود! تو گفتی مدرنیته، اسطوره‌شکن و راززداست، اسطوره‌های باستانی ولو شرک‌آمیز که باز یک شمّه‌ای از معنویت و اخلاق در آن بوده است ولو ما قبول نداریم آن‌ها الگو نیستند الگو در فرهنگ اسلامی باید عقلانی هم باشد باید حق باشد، ولی همان را هم شما کنار گذاشتید و به جای آن قهرمانانی ساختید که خیلی‌هایشان قهرمان شرابخواری و سکس و دزدی و فساد جنسی و اخلاقی هستند. اغلب این آرتیست‌های مشهور هالیوود و دنیا، هنرپیشه‌های مشهور، رقاص‌های مشهور، خواننده‌های مشهور، اغلب این‌ها گرفتار مواد مخدر، گرفتار مفاسد جنسی و اخلاقی، زندگی‌های بدبخت، 5تا طلاق و... یعنی حتی خوشبختی با تعریف مادی را هم تجربه نمی‌کنند! یعنی یک وقت شخصیت واقعی این‌ها را بروید از نزدیک ببینید می‌بینید چقدر ضد قهرمان است، چقدر موجود عادی و زیر عادی است! ولی آن تصویری که ساخته می‌شود بخصوص در سینما و در عرصه رسانه و تبلیغات، او از یک دروغ راست می‌سازد چون به آن احتیاج دارد، این هم به شکل یک اندیشه گروهی است که تحمیل می‌شود، اسطوره رفتارسازی برای انسان، اسطوره‌های مدرن و جدید دارد صورت می‌گیرد، مثلاً قبلاً بر اساس اندیشه‌های اسطوره‌های ملت‌های مختلف، بر اساس اندیشه‌های جمعی بیشتر بود که همه هوای همدیگر را داشته باشند ولی الآن بیشتر بر اساس فردانیت! فردیّت، نفس‌محوری، فردمحوری مطرح می‌شود. آن‌جا یکسری خیالبافی‌ها و رؤیاها و اشتیابق‌ها به نمایش درمی‌آمد. این خیالبافی‌های امروز خیلی سطحش از خیالبافی‌های حتی اساطیری ملت‌ها پایین‌تر است. مثلاً طرف با یک غول سه‌سر می‌جنگید که سه سر غول را می‌گفت یکی‌اش حسد است، یکی‌اش حرص است و یکی‌اش فلان! در این رسانه هم غول آن‌طوری نبود البته الآن از این غول‌ها دارد می‌آید آدم سینمای جدید هالیوود که یک عالمه هم مشتری دارد مرز حقیقت و مجاز هم برداشته شده، پر از غول و جن و دیو و این چیزها شده است منتهی غول‌ها و ضد غول‌هایش هم باز مثل رستم و دیو سفید نیست. اصلاً معلوم نمی‌شود بالاخره دیو خوب است یا این که دارد با این دیو می‌جنگد؟ یک کم این خوب است یک کم آن خوب است، یک کم این می‌جنگد، آخرش هم باید احتمالاً با هم توافق کنند و در این مدل‌ها و ورژن جدید، رستم و دیو سفید یک پروتکلی با هم امضاء می‌کنند و این‌ها با همدیگر می‌خورند! بنابراین هیچ وقت اسطوره و نماد، در عرصه سینما و هنر هیچ وقت ناپدید نشده، هیچ وقت قهرمان منتفی نشده، جای قهرمان و ضد قهرمان با این عوض شده است. قهرمانان ساختگی به جای قهرمانان واقعی آمدند. ولی اسطوره خودش، نظریه‌پردازان عرصه اساطیر، می‌گویند اسطوره شیوه خاصی از زیستن و بودن در جهان است! البته ما در تفکر بیشتر فلسفی و خیلی بیشتر عرفان نظری، یک بحث‌هایی از نوع خاصی از زبان رمزی و نمادین که حالا بعضی‌ها اسمش را اسطوره می‌گذارند و بعضی‌ها می‌گویند این را اسطوره نگویید که با افسانه قاطی نشود، دارند و آن‌جا اگر آن تعریف از قهرمان نمادین را بشناسیم آن وقت راحت‌تر می‌توانیم این اسطوره‌سازی‌ها و قهرمان‌تراشی‌هایی که چه از نوع باستانی خرافی و شرک‌آمیز در افسانه‌های ملل آمده، چه از نوع اسطوره‌های به اصطلاح مدرن و جدید، چه اسطوره‌های پست مدرن که این دهه‌های اخیر سینما به سمت حوزه‌های قهرمان‌سازی پست مدرن رفته است در پست مدرن شما هیچ قهرمان مطلقی ندارید هیچ مرزی بین درست و نادرست نیست.

ببینید مدرنیته می‌گفت مرز بین درست و نادرست هست منتهی معیار آن مادی است، ما از منظر مادی می‌گوییم چه کسی درست است و چه نادرست است؟ لذا نگاه‌های ماورای مادی را قبول نداریم، کل الهیات و اخلاق، همه این‌ها خرافه است! پست‌مدرن می‌گوید نه تنها مرزی بین درست و نادرست، با معیار غیر مادی نیست با معیار مادی هم نیست یعنی هم جزمیت مذهبی را ما قبول نداریم و هم جزمیت ضد مذهب را، این را هم قبول نداریم. اصلاً جزمی وجود ندارد، هیچ مرزی بین قهرمان و ضد قهرمان و غیر قهرمان وجود ندارد. لذا شما می‌بینید در بعضی از فیلم‌ها گاهی می‌فهمید در یک لحظه این قهرمان است آن ضد قهرمان است، یک لحظه بعد جای این‌ها عوض می‌شود آن یکی قهرمان و این یکی ضد قهرمان می‌شود! سریال فرار از زندان را تلویزیون دارد پخش می‌کند نگاه می‌کردم جای آدم خوب و بد عوض می‌شود و آدم خوبه بد می‌شود و بد خوب می‌شود! یعنی در هر جلسه‌ای باید با یکی سمپاتی و همزادپنداری داشته باشی! جلسه بعد دوباره جایشان عوض می‌شود! بالاخره آدم نمی‌داند کی درست است و کی نادرست است. اسمش این است که همه خاکستری هستند، بله همه خاکستری هستند اما اگر تو معیار نداشته باشی... ببین در حوزه نظر، سیاه و سفید باید از هم قابل تشخیص باشد. بله، در حوزه عمل همه ما خاکستری هستیم، آدم‌ها همه نسبی هستند. اما نه این که معصوم نداریم و قهرمان مطلقی در کار نیست. چرا قهرمان مطلق هست. ضمن این که ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها سیاه و سفید هستند. در عالم نظری و فلسفه اخلاق و ارزش‌ها شما خاکستری ندارید همه چیز سیاه و سفید است یا فضیلت است یا رذیلت است. یا سعادت است یا شقاوت است، یا حق است یا باطل، یا عدل است یا ظلم. بین عدل و ظلم، شقّ ثالثی وجود ندارد. هرچه عادلانه است، ظالمانه نیست. هرچه ظالمانه است عادلانه نیست. بین عدل و ظلم تضاد نیست تناقض است. فرق تضاد و تناقض را می‌دانید. تضاد ممکن است هیچ کدام از این‌ها نباشند یک چیز دیگری باشد که نه عدل است نه ظلم، نه حق است نه باطل. ولی تناقض، می‌گویند متناقضین هم مانعه‌الجمع هستند و هم مانعه‌الخلو، یعنی نه می‌شود هر دو باشد، نه می‌شود که هیچ کدام نباشند باید یکی‌اش باشد و یکی‌اش نباشد. اگر مبنای اخلاق به این‌جا نرسد که دیگر قهرمان دارید و ضد قهرمان.

اما ما آدم‌ها و همه بشریت، به جز اشخاص خاص، دیگر ما نه سفید مطلق داریم نه سیاه مطلق. همه ما خاکستری هستیم. قرآن هم می‌فرماید که بعضی‌ها «... خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا...» (توبه/ 102)؛ اکثر شماها این‌طوری هستید که عمل صالح و عمل سیّئه را با هم مخلوط می‌کنید! یعنی این‌طور نیستید که همه اعمال‌تان صالح یا همه‌اش ناصالح باشد. همه‌تان ترکیب و مخلوطی از صالح و ناصالح هستید! یعنی هر روز صواب‌ها و گناهانی دارید. هر روز از شما رذیلت‌ها و فضیلت‌هایی سر می‌زند. اما آن فضیلت و رذیلت واقعاً از هم جدا هستند. ما خاکستری نداریم یعنی یک چیزی هم فضیلت باشد هم رذیلت. حتی آن‌جایی که فضائل با هم تزاحم پیدا می‌کنند یا دوتا رذیلت با هم تزاحم پیدا می‌کنند و مصداقاً یکی می‌شود آن‌جا هم به لحاظ نظری خلط مبحث نشده است، آن‌جا هم به لحاظ نظری قابل تفکیک است. به لحاظ عملی آن وقت شما باید ببینید در چه شرایطی هستید؟ می‌گوید در مقام تزاحم چه کار کن؟ الاهم فی‌الاهم ببین کدام مهمتر است، بعد آن یکی و بعد آن یکی. آن وقت این‌جا اگر وظیفه‌تان را تشخیص دادید دیگر در آن لحظه‌ای که مجبور شدی یک عملی که آن عمل در شرایط طبیعی بد است اما در این شرایط خوب است، دیگر تو رذیلت انجام ندادی. مثال ساده‌اش در اصول فقه که همان اوایل طلبگی ما «مَعالم» می‌خواندیم، مثال می‌زدند این بود که از کنار یک خانه‌ای دارید رد می‌شوید بچه‌ای دارد غرق می‌شود این‌جا یک عمل بد دارید یک عمل خوب. عمل بد این است که بدون اجازه کسی نمی‌توانی توی خانه آن بروی، حرام است، سرک بکشی چه برسد به این که بروی. از آن طرف یک واجبی است و آن نجات یک انسان است. خب این‌جا تو توی خانه بروی قهرمانی یا ضد قهرمانی؟ این‌جا کدام مهمتر است؟ شرع و عقل می‌گویند نجات جان انسان مهمتر است از ورود بی‌اجازه به حریم خصوصی کسی. حالا در این لحظه اگر آن مهم شد و تو توی خانه رفتی، آیا تو ترکیبی از قهرمان و ضد قهرمانی؟ نه، تو قهرمان هستی. این عمل تو یک کم گناه دارد یک کم صواب؟ نه، این عمل تو صواب دارد اگر نروی فعل حرام انجام دادی. دیگر آن حرام برای تو دیگر حرام نیست. مثلاً یک خانمی دارد غرق می‌شود بعد بگویی خب نامحرم است من اگر بروم نجاتش بدهم باید بروم دستش را بگیرم، حرام است. نه، جان انسان از این حریم مهم‌تر است. آن حریم در شرایط عادی حرام است الآن بر تو واجب است بروی او را نجات بدهی این‌جا مسئله محرم نامحرم مسئله ثانوی شد. بعضی‌ها متأسفانه این‌ها را نمی‌فهمند خیال می‌کنند اخلاق نسبی است، می‌گویند اخلاق و ارزش‌ها نسبی است، همه چیز خاکستری است! نه؛ معیار داریم. یک وقتی در حوزه مباحث سینما راجع به مبانی اخلاق و ارزش‌ها بحث می‌شود چون خیلی می‌بینم از این سینماگران چه مذهبی و چه غیر مذهبی‌شان اصلاً صورت مسئله را درست نمی‌دانند یعنی با الفبای فلسفه اخلاق آشنا نیستند نمی‌فهمند ارزش و ضد ارزش به چه معنا واقعی است و به چه معنا اعتباری است؟ بعد می‌بینید یک عمل خبیثی را به یک قهرمان نسبت می‌دهد! یا یک عمل احمقانه‌ای را به یک قهرمان نسبت می‌دهد. این‌ها مرزهای دقیقی دارد باید واقعاً بحث بشود و این سواد دینی و سواد فلسفی متأسفانه در هنرمندان و سینماگران ما خیلی ضعیف است. اصلاً تفاوت اهمّ و مهم، ملاک‌ها، نسبت فقه با اخلاق، نسبت ظاهر با باطن شریعت، نسبت نقش عقلانیت، نقش عقل تجربی، عقل ابزاری، عقل معاش، نسبت آن با عقل معاد، این چیزها را خیلی‌ها نمی‌دانند بعد یک فیلم‌هایی می‌سازد راجع به عشق، راجع به خانواده، راجع به جبرگرایی و راجع به انواع و اقسام، حرف می‌زنند حرف‌های گنده ولی توخالی، حجیم و پرباد اما توخالی. گاهی فکر می‌کنند یک مفهوم اسلامی را خیال می‌کنند غیر اسلامی است. شروع می‌کنند علیه آن بحث می‌کنند. یک مفهوم غیر اسلامی را فکر می‌کنند اسلامی است، برای این که آشنا نیستیم با کتاب و سنت و روایات خیلی آشنا نیستیم و با مباحث فلسفی این ارزش‌ها و فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق. من عقیده دارم در دانشکده‌های هنر و سینمای ما، حتماً باید یک بخشی فلسفه اسلامی حقوق و فلسفه اسلامی اخلاق را باید به این‌ها آموزش بدهند چون شما در عرصه سینما و هنر وارد می‌شوید دارید مدام در مقولات اجتماعی – انسانی اظهار نظر می‌کنید که ماهیت اخلاقی و ماهیت حقوقی دارند هیچی هم نمی‌دانند همین‌طوری روی هوا! عمدتاً هم کپی‌برداری از روی غرب و شرق. وقتی هم می‌خواهند مذهبی بشوند، می‌بینید به خیال‌شان فیلم‌های مذهبی فقط باید در حسینیه، مسجد، شبیه‌خوانی. از این فیلم‌هایی که روزهای عزاداری می‌گذارند کل فیلم باید در حسینیه بگذرد! فکر می‌کند این الآن مذهبی است! یا مثلاً این‌ها که شبیه‌خوانی می‌کنند ابزار شبیه‌خوانی، این فیلم چون همه‌اش آن‌جا را نشان می‌دهد کلاهخود و... فکر می‌کنند این فیلم مذهبی است! خیال‌شان مذهب یک دکانی در عرض سایر دکان‌هاست! نمی‌فهمد در تعریف اسلامی، مذهب سبک زندگی است یک نوری است که بالا می‌افتد صحنه را روشن می‌کند آن وقت شما بازارتان را هم باید اسلامی نشان بدهید. فرق بازار اسلامی و غیر اسلامی را بگو. خانواده مسلمان و غیر مسلمان، معاشرت‌شان، طرز غذا خوردن‌شان، الگوی مصرف‌شان، تفریح‌شان را بیایید بیان کنید و بگویید از نظر اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ فیلم دینی یعنی این‌ها. یک بخشی‌اش هم بله در مسجد و حسینیه باشد. کل فیلم مذهبی شده شبیه‌خوانی و آش شله مذهبی، می‌روند دیگ را هم می‌زنند، کل فیلم پای دیگ است! بعد یک دختر قشنگ مذهبی است پسره عاشق او می‌شود و دختر غیر مذهبی است بعد بخاطر آن می‌آید یک دیگی، یک شله‌ای، یک چیزی می‌زند این هم مذهبی می‌شود همه متحول می‌شوند و امام زمان هم از همه راضی می‌شود و... فیلم‌مان هم پخش می‌شود. این قهرمان مذهبی و قهرمان‌سازی احمقانه است. قهرمان سینمای اسلامی در همه صحنه‌ها هست، در صحنه عشق و زندگی، در صحنه جهاد و نبرد، در صحنه علم، در صحنه خانواده، در بازار، در کارگری، همه جا هست. یا مثلاً این فیلم‌هایی که برای رزمنده‌ها می‌سازند که معمولاً این‌هایی هم که این‌ها را می‌سازند هیچ کدام‌شان جبهه نرفتند و جبهه را ندیدند. یک تصاویری را از جبهه درست می‌کنند ما که 7- 8تا عملیات بودیم، جنگیدیم، مجروح شدیم، چند بار شهید شدیم! من می‌دانم که این‌طوری نیست. فرمانده! اصلاً در جبهه‌های ما هیچ کس به هیچ کس فرمانده نمی‌گفت. یا می‌گفت غلامعباس، یا می‌گفت برادر فلانی، این که بگویند فرمانده! حاجی سیدت را کشتند! سید حاجی‌ات را کشتند! مثل آن قیصر آن زمان بود. البته من نمی‌گویم از این کلمات استفاده نکنند ولی این نوع قهرمان‌سازی، یک قهرمان‌بازی است! قهرمان نیست. قهرمان اسلامی کسی است که یک نامسلمان هم وقتی نگاه می‌کند در برابر آن خضوع می‌کند. این ارزش انسانی است. توحید است، عدالت است، سخاوت است، بزرگواری است، شجاعت است، رحمت است، عدالتخواهی است، این صفات اسلامی را روی این‌ها بیاور. این قهرمان است. این قهرمان ارزش الگوسازی را دارد. خب الآن که سینما دارد حوزه‌های شرق و غرب، یک عالمه نمادها و اساطیر و قهرمانان از بودایی و هندو تا اساطیر صهیونیستی، نمادها و علائم صریح صهیونیزم و فراماسونری، در معماری‌ها، در شهرسازی‌ها، هست حتی داخل کشور خود ما هم هست بعضی‌ها متوجه نمی‌شوند ولی با نگاه دینی، اگر نگاه کنید کل این عالم تجلّی حق است، همه‌اش تجلّی حق است یا مخلوق و اراده و مشیّت حق است. در عالم، باطل وجود ندارد. اصلاً باطل ضد وجود است. حق، حقیقت است که ثابت است و هست. باطل یعنی نیست. باطل کف روی آب است، حباب است، سراب است، هر سینمایی که دارد به جای آب سراب نشان می‌دهد قهرمان آن قهرمان پوشالی و تقلّبی است. در فرهنگ اسلامی تمام عالم و آدم را خداوند آفرید و بعد هم نرفت یک کناری بنشیند آن نگاه مادی غربی دئیسم است که می‌گوید خدا آفرید و رفت هالیدی! تعطیلات! دیگر نیست. خدا الآن دیگر در صحنه نیست. خدایگان و الهه‌گان اساطیر هستند و بعد این قهرمانان در دل همین خدایگان و اساطیر بیرون آمدند، فرهنگ شرک! همه چیز در عالم نشانه جلال و جمال خداست نسبت آن با خداوند باید معلوم بشود. خداوند مقدس است «هو القدوس» هرچه مخلوق خداست وقتی از زاویه نسبت آن با خداوند نگاه کنی همه چیز به این معنا مقدس است چون همه چیز الهی است. الآن در این نگاه بیا، اگر می‌خواهی قهرمان بسازی با معیارهای پوزیتویستی، مادی، با معیارهای اومانیستی، یعنی انسان منهای مبدأ و معاد، انسان منفصل از خداوند را نگاه نکنید. ما نه اسطوره‌های جهان باستان را در شرق و غرب عالم قبول داریم که معمولاً شرک‌آمیز و خرافه هستند، حق و باطل مخلوط شدند. این‌ها توحیدهای منحرف شده‌اند. نه این شبهه اسطوره‌هایی که در این دوره به اسم قهرمانان عصر مدرن و سکولار و لیبرال ساختند چون این دوره جدید که الآن در این دهه‌های اخیر قهرمانانی با نمادهای صهیونیستی و شکاکیت‌های نهیلیزم، شکاکیت، پوچ‌گرایی و همه چیز بر اساس ماده، که معمولاً نگاه و اسطوره‌های صهیونیستی است که حاکم شده است. یک تعبیری بعضی از نظریه‌پردازان دارند می‌گویند اسطوره قالب حقیقت است، کسانی که می‌گویند اسطوره قالب است و محتوای آن حقیقت است می‌گویند اسطوره قالب حقیقت نیست بلکه اسطوره تقلّب در حقیقت است. همان اسطوره‌های باستانش همین‌طور بود، اسطوره‌های جدیدش هم همین‌طور است. من یک وقتی تأمل می‌کردم که آیا این مسئله تحریم مجسمه‌سازی و نقاشی در فقه ما برای موجود ذی‌روح، یعنی در واقع برای انسان، آیا مبدأ آن یک جوری با همین مبارزه با اساطیر شرک‌آمیز مرتبط نمی‌شود؟ توجه دادن به حق مطلق در برابر حق آمیخته با باطل؟ ببینید مجسمه و نقاشی وقتی در خدمت الهه‌سازی و بت‌سازی قرار می‌گیرد که از درون آن قهرمانان شرک بیرون می‌آیند حرام می‌شود. و الا نقاشی و مجسمه‌سازی، هنرهای تجسمی در مورد درخت، میوه، طبیعت، باغ، آسمان، زمین که هیچ وقت حرام نبوده، این که بعضی فقهاء بحث کردند که مجسمه‌سازی و نقاشی انسان، موجود ذی‌روح به طور عام و انسان بطور خاص حرام، این نقاشی ذی‌روح، یا ساختن مجسمه ذی‌روح در آن دوره و در آن عصر، و هنوز هم همین الآن؛ شما فکر نکنید بت‌پرستی تمام شده است. چون بعضی‌ها می‌گویند زمانی که بت‌پرستی بوده این‌ها حرام بوده! مگر همین الآن بت‌پرستی نیست؟ همین الآن از 7 میلیارد بشریت، 2 میلیارد بت‌پرست هستند! یعنی بت می‌پرستند اگر مسیح‌پرستی را اضافه کنید مسیح را خدا و پسر خدا و جلوی مجسمه مسیح و مریم نیایش می‌کنند این هم مخلوط شده است. بشریت هنوز بت‌پرست هستند یک جاهایی بین نقاشی و مجسمه‌سازی از نوع هنری، با نقاشی و مجسمه‌سازی از سنخ متدولوژی باستانی و اساطیری و مفهوم پرستش مشرکانه، اصلاً تفکیک نمی‌شود همین الآن هم خیلی از جاهای دنیا تفکیک نمی‌شود. همین الآن عروسک دارد یک جسمی دارد جلویش می‌گذارد نیاش می‌کند برمی‌دارد و توی جیبش می‌گذارد! 7- 8 نوع عبادت دیدم! می‌رقصید چشمش که بسته باشد این عبادت می‌شود، ولی با چشم باز مشغول نیایش خدایان است. یکی خدایش را از جیبش درمی‌آورد و... هنوز مشرک به معنای قدیمی‌اش هست. به معنای باطنی و اصلی‌اش ما هم مشرک هستیم.

خب بعضی از فقها می‌گویند چون در آن دوره و الآن هم هرجا که همین‌طور باشد مجسمه یا هر هنر تجسمی که انسان و موجود زنده را بیافریند قاطی می‌شود و با ترکیب اساطیر و الهیات می‌شود. یعنی تعریفی از جهانبینی افراد می‌کند و این را تحریم می‌کردند. روایتی من دیدم خیلی جالب است این را عرض کنم. از امام صادق(ع) نقل می‌شود که می‌فرماید سه‌تا از گروه‌هایی که در قیامت عذاب می‌شوند این‌ها هستند: «ثلاثه معذبون یوم القیامه: رجل کذب فی رویاه یکلف ان یعقد بین شعیرتین و لیس بعاقد بینهما، و رجل صور تماثیل یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ» یکی این‌هایی که خواب می‌بینند رؤیا و این را می‌آیند به شکل یک مکاشفه عجیب و غریب تعریف می‌کنند و به دروغ می‌گویند قاطی پاتی می‌کنند، یکی این‌ها هستند که این را در قیامت می‌گویند باید بین دوتا دانه جو پیوند بزنی همین‌جا، و نمی‌تواند. یکی هم می‌فرماید که «و رجل صوّر تماثیل» کسی که نقاشی انسان و ذی‌روح می‌سازد یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ؛ می‌گویند باید در این بدمی، حیات بدمی! زنده‌اش کن. و نمی‌تواند زنده‌اش کند. خود این نشان می‌دهد که این مسئله تحریم این‌ها در آن دوره، در فضای شرک و اساطیر که از درون آن قهرمان‌سازی‌های منفی بیرون می‌آمده و الآن هم همین‌طور است، از چه زاویه به آن نگاه می‌شود؟ رجل صور تماثیل یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ. اگر اثر انسانی به شکل انسان آفریدی و گفتی من هم خالقم، ما هم خلق کردیم! البته خلق به اذن‌الله عیبی ندارد ولی خلق مستقل را می‌گوید که بگوید من خالقم. خب اگر خالقی در او بدم و او را زنده‌اش کن. انسانش کن. و الا با اصل قضیه، مشکلی نیست. می‌خواستم یک مثالی بزنم از سینمای همین 50- 60 سال اخیر ایران، بخصوص قبل از انقلاب، که چطور مذهب را اسطوره، و در برابر... یعنی دعوای مذهب و مدرنتیه راه انداختند و به این معنا گفتند عصر قهرمان گذشته و بعد قهرمان‌های قلابی چطوری در صحنه سناریونویسی در ایران باب شد که مثالی از دوتا سینما و تئآتر هم، که خب دیگر فرصت نیست. ببخشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha